تفاخر

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تفاخر

باسمه تعالی
باسلام:
تفاخر از ریشه­ی فخر است که در لغت به معنی بالیدن و ادعای بزرگی کردن آمده؛(1) و در اصطلاح قرآنی به ادعا کردن و بالیدن به فضیلتی اطلاق می­گردد که موجب متمایز شدن مدعی از دیگران می­شود؛ خواه آن فضیلت در درون انسان و از صفات باطنی و اعمال او باشد، یا از فضائل بیرونی باشد؛ مانند حسب، نسب و مال(2)

تفاخر در آیینه­ قرآن
یکی از بزرگترین آفتهایی که در طی طریق کمال انسان، گریبان­گیر او شده، این است که بدون توجه به آثار سوء فردی و اجتماعی آن، جهت ارضاء حس کمال جویی، به فضیلتهایش فخر نموده و می­بالد؛ لذا قرآن در آیات متعددی به شناساندن این آفت عظیم، به آثار و ریشه­های آن پرداخته و انسانها را از این صفت غیر اخلاقی بر حذر داشته است:(3)

فَلَاتُزَكُّواْ أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى‏(4)

خويشتن را بى‏گناه مدانيد. اوست كه پرهيزگار را بهتر مى‏شناسد.

آیه­ی شریفه مؤمنان را از تفاخر به اعمال و بی­گناه دانستن خود، برحذر داشته است. (5)

ماده­ی "فخر" شش بار در قرآن ذکر شده که چهار بار با صیغه­ی مبالغه­ی "فخور" و دو بار با واژه­های "فخّار" و "تفاخر" بیان شده است


عوامل تفاخر
تفاخر نیز مانند دیگر رذایل اخلاقی، از عوامل خاصی سرچشمه می­گیرد که به برخی از آنها اشاره می­گردد:
1. جهل و غفلت:
غفلت انسان نسبت به ضعف­ها و آسیب­پذیر بودنش و همچنین جهل وی نسبت به آغاز پیدایش و خلقت اولیه­ی خود، موجب ایجاد روحیه­ی تفاخر و خودستایی می­گردد؛ لذا قرآن کریم "جهل و غفلت" را یکی از مهمترین عوامل تفاخر به شمار آورده و با یادآوری چگونگی آفرینش انسان و ضعف­های او، راه­های ریشه­کن کردن این رذائل اخلاقی را بازگو کرده است:
قُتِلَ الْانسَانُ مَا أَكْفَرَهُ، مِنْ أَىّ‏ شىَ‏ ءٍ خَلَقَهُ، مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ،ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ، ثمُ‏ أَمَاتَهُ فَأَقْبرَه، ثمُ‏ إِذَا شَاءَ أَنشَرَهُ‏ 6)

«مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است! (خداوند) او را از چه چيز آفريده است؟! او را از نطفه­ی ناچيزى آفريد، سپس اندازه‏گيرى كرد و موزون ساخت، سپس راه را براى او آسان كرد، بعد او را ميراند و در قبر پنهان نمود، سپس هر گاه بخواهد، او را زنده مى‏كند!»


قرآن، در این آیات با اشاره به نحوه­ی خلقت انسان، چگونگی مراحل رشد و سیر برزخی او، به بشریت می­فهماند که هیچ برهانی برای خودستایی و تفاخر وجود ندارند که گروهی با کفران نعمت و خودستایی، در برابر مقام کبریایی خدای سبحان برمی­آیند و خویشتن را از فضائل بی­بهره می­دانند.(7)

2. رفاه­زدگی:
بهره­مندی از مواهب الهی و غرق شدن در اسباب آسایش و رفاه، یکی دیگر از عوامل تفاخر و خودستایی از منظر قرآن است:

وَ لَئنِ‏ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّاتُ عَنىّ‏ إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُور (8)

و اگر بعد از شدّت و رنجى كه به او رسيده، نعمتهايى به او بچشانيم، مى‏گويد: "مشكلات از من برطرف شد، و ديگر باز نخواهد گشت!" و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى‏شود.


آیه­ی مذکور بر این نکته دلالت دارد که وقتی نعمتی به انسان می­رسد، به دلیل احساس مالکیت و رفاه زدگی، گرفتار فخر فروشی به دیگران شده و آن را از خودش دانسته و حتی کسی را بر سلب این نعمت­ و بازگرداندن گرفتاریهای گذشته، قادر نمی­داند.(9)

3- تحقیر دیگران:
قرآن کریم یکی از عوامل مهم تفاخر را تحقیر نمودن افراد بیان کرده و این عمل رذیله را در فخرفروشی فرعون، پادشاه مصر در برابر حضرت موسی پیامبر اولولعزم الهی به تصویر کشیده است:

«وَ نَادَى‏ فِرْعَوْنُ فىِ قَوْمِهِ قَالَ يَاقَوْمِ أَلَيْسَ لىِ مُلْكُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تجَرِى مِن تحَتىِ أَفَلَاتُبْصِرُونَ أَمْ أَنَا خَيرْ مِّنْ هَذَا الَّذِى هُوَ مَهِينٌ وَ لَايَكاَدُيُبِين‏»(10)

فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: «اى قوم من! آيا حكومت مصر از آن من نيست، و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ آيا نمى‏بينيد؟ مگر نه اين است كه من از اين مردى كه از خانواده و طبقه پستى است و هرگز نمى‏تواند فصيح سخن بگويد، برترم؟»


فرعون، برای اینکه حضرت موسی(ع) را پیش چشم قومش حقیر جلوه دهد و برتری خود را بر او و قومش ثابت نماید، به قدرت و ثروت خود فخر نموده و عیوبی بر ساحت مقدس آن حضرت به عنوان دلیل بر برتری خویش برمی­شمرد.(11)

درمان تفاخر
بخشی از راه­هایی که قرآن جهت درمان این آفت اخلاقی، اشاره فرموده از این قرار است:
1. ایجاد آگاهی:
بیان شد که جهل به ضعف­ها، آسیب­ها و چگونگی آفرینش، یکی از مهمترین عوامل گرایش به تفاخر در وجود انسانهاست؛ لذا قرآن آگاهی بخشی را یکی از راه­های درمان این آفت اخلاقی، مطرح نموده است:

إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسىَ‏ فَبَغَى‏ عَلَیهِمْ... إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَاتَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَايحُبُّ الْفَرِحِين‏... قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلىَ‏ عِلْمٍ عِندِى أَوَ لَمْ­يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ

مِن قَبْلِهِ مِنَ­الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثرَجَمْعًا... فخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ­اللَّهِ وَ مَا كاَنَ مِنَ­الْمُنتَصِرِين‏(12)

قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم كرد... (به خاطر آوريد) هنگامى را كه قومش به او گفتند: اين همه، شادى مغرورانه مكن، كه خداوند شادى‏كنندگان مغرور را دوست نمى‏دارد! قارون گفت: این ثروت را بوسيله­ی دانشى كه نزد من است به دست آورده‏ام!" آيا او نمى‏دانست كه خداوند اقوامى را پيش از او هلاك كرد كه نيرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟!... سپس ما، او و خانه‏اش را در زمين فرو برديم، و گروهى نداشت كه او را در برابر عذاب الهى يارى كنند،

و خود نيز نمى‏توانست خويشتن را يارى دهد!»

خداوند در قرآن با ذکر جریان فخرگرایی اشخاصی مثل قارون و عاقبت بد او، به انسانها می­آموزد که هيچكس از خود چيزى نداشته و هر چه دارد، از ناحيه اوست‏؛ قدرت، ثروت، علم و... از اسباب آزمایش انسان است، و نباید مایه­ی فخر فروشی بر دیگران قرار گیرد و از این طریق به متکبران عالم گوشزد می­کند که دست از فخرفروشی با قدرت، ثروت و علم خود بردارند، و به سرنوشتی شبیه سرنوشت قارون و امثال او دچار نشوند؛ چرا که قدرت و علم آنها در برابر اراده و مشیت خدا، ناچیز است(13)

2. توجه به چگونگی آفرینش:
یادآوری چگونگی خلقت انسان، از مواردی است که قرآن برای مبارزه با فخرگرایی، به کار برده است:

وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعا... وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ

أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً... قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ يحُاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثمُ‏ مِن نُّطْفَةٍ ثمُ‏ سَوَّاكَ رَجُلاً(14)

ای پیامبربرای آنان مثالی بزن: آن دو مرد، كه برای يكى از آنها، دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم و گرداگرد آن دو باغ را با درختان نخل پوشاندیم و در ميانشان زراعت پربرکتی قرار دادیم‏... صاحب این باغ درآمد فراوانی داشت؛ به همین جهت به دوستش –درحالی­که با او گفت­وگو مى‏كرد- چنین گفت: من از نظر ثروت از تو برتر و از نظر نفرات از تو نیرومندترم... دوست باايمان وى درحالى­كه با او گفتگو مى‏كرد گفت: آيا به خدايى كه تو را از خاك، و سپس از نطفه آفريد، و پس از آن تو را مرد كاملى قرار داد، كافر شدى؟!
بخش آخر این آیات، پاسخ از سوی مردی فقیر است، به مردی که به دارایی خود فخر می­نمود؛ که او را با توجه دادن به چگونگی خلقت و رشد انسان، بی­اساس بودن فخر به دارایی را به او یادآور شد؛ چرا که انسان با دقت در چگونگی آفرینش، به پستی خود پی ­برده و احساس تفاخر را از وجود خویش، می­زداید(15)

3. توجه به معاد:
توجه کردن به امور معنوی از جمله عالم پس از مرگ و اندیشه در عاقبت انسان در عوالم دیگر، یکی از راههایی است که خداوند برای جلوگیری از تفاخر و درمان آن، بیان نموده است:
أَلْهَاكُمُ التَّكاَثُرُ حَتىَ‏ زُرْتُمُ‏ الْمَقَابِرَ... کلّا لَوْتَعْلَمُونَ عِلْمَ‏ الْيَقِينِ لَترَوُنَّ الجْحِيمَ ثُمَّ لَترَوُنهَّا عَينْ‏ الْيَقِينِ ثُمَّ لَتُسْلُنَّ يَوْمَئذٍ عَنِ­النَّعِيم‏(16)

افزون طلبى و تفاخر شما را به خود مشغول داشته و از خدا غافل نموده است؛ تا آنجا كه به ديدار قبرها رفتيد (و قبور مردگان خود را برشمرديد و به آن افتخار كرديد)!... چنان نیست (که شما خیال می­کنید)؛ اگر شما علم اليقين (به آخرت) داشتيد (افزون طلبى شما را از خدا غافل نمى‏كرد)! قطعاً شما جهنّم را خواهيد ديد! سپس (با ورود در آن)، آن را به عين­اليقين خواهيد ديد؛ سپس در آن روز (همه شما) از نعمتهايى كه داشته‏ايد، بازپرسى خواهيد شد!»

از این آیات استفاده می­شود که بی­توجهی انسان به معاد و یا عدم ایمان به زندگی پس از مرگ، از علل اصلی تفاخر به مال، اولاد و نیاکان بوده؛ لذا قرآن با تأکیدهای فراوانی جهت بی­ارزشی و بدعاقبتی اینگونه فخرگرایی­ها، به درمان و جلوگیری از تفاخر پرداخته است.(17)
پی نوشت:
1- لسان­العرب، ج‏5، ص49.
2- ؛ التحقيق في كلمات القرآن­ الكريم، ج‏9، ص37 و 38.
3- ؛ تفسير نمونه، ج‏22، ص542.
4-نجم/32.
5-تفسير نمونه، پیشین.
6-عبس/17-22.
7- انوار درخشان، ج‏17، ص353- 359
8-هود/10.
9- الميزان ، ج‏10، ص157
10-زخرف/51 و 52.
11-تفسير نمونه، ج‏21، ص 86.
12- قصص/76 – 80
13- تفسير نمونه، ج‏16، ص164- 169
14- کهف/32-37
15- أطيب­البيان في تفسيرالقرآن، ج‏8، ص354 و 355
16-تکاثر/1- 8.
17- تفسير نمونه، ج‏27، ص281-283