جمع بندی چرا اطراف اولیای الهی اینقدر خلوت بوده؟

تب‌های اولیه

30 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا اطراف اولیای الهی اینقدر خلوت بوده؟

باسلام خدمت همه دوستان
به نظر شما چرا در طول تاریخ، اولیای الهی با همه خوبیهایی که داشتند، این همه کم مشتری بوده اند؟
چرا همیشه دشمنانشان، بیشتر از دوستانشون بوده؟
مگر جز به خیر و نیکی دعوت می کردند؟
مگر انسانهایی با اخلاق و خوشخو نبوده اند؟
چرا حضرت نوح(ع)، طی 950 سال پیغمبری، فقط حدود 70 نفر به ایشان ایمان آورده اند؟ در زمان ائمه ما هم همینطور بوده. امام حسین علیه السلام را نگاه کنید، تا برسد به امام زمان(عج).
من فکر نمی کنم، خلوت بودن دور و بر اولیای الهی، به خاطر عدم شناخت مردم نسبت به آنها باشد. مثالهای فراوانی وجود دارد که مردم، این بزرگان را خیلی هم خوب می شناختند اما باز آنها را تنها می گذاشتند.!!!
بیایید با هم فکر کنیم واقعا چه عواملی باعث غربت ولی خدا می شود؟!

چون خداوند فرموده اکثر مردم نادان و بی خرد و مشرک و کافر و ... هستند و درست هم گفته، چون این دنیای باطل، جاذبه ای دارد که شیطان بواسطه ی آن، دل هایی که ایمان ضعیفی دارند را می رباید و شیطان برای انسان مخلص عدو مبینی است، و از آنجایی که به انسانهای مخلص دسترسی ندارد، پس انسانهایی که ضعیف النفس و بی ایمان هستند را علیه مخلصین می شوراند.
این در همیشه ی تاریخ بوده و تا قیامت هم خواهد بود. هیچ پیامبری نیامد که به شاعری و دیوانگی و سحر و جادو و نفاق و ... متهم نشد.
و همه ی اینها، حاصل دنیاطلبی مردم است، که توان گذشتن از امور باطل دنیوی را برای حمایت از انبیای الهی نداشته اند.
یا حق

با سلام خدمت دوستان

بنظر بنده دو منظر وجود دارد:

یک اینکه خود اولیاء چرا از مردم دور بودند؟
دوم اینکه چرا مردم از آنها دوری میکردند؟

در خصوص خود اولیاء همانطور که در سخنان شمس تبریزی که در زیر آوردم اشاره شده، سالک به مرتبه ای میرسد که سخن دیگران برایش سرد میشود و خود خداوند هم وی را از دیگران دور میکند بنا بدلایلی! و همه اینها باعث خلوت یا همنشنین شدن آنها فقط با اهل و یاران آشنا میشود!

و سالک بیشتر جذب همدل و همراه میشود تا کسانی که یا برای چاپلوسی و کسب شهرت نزدشان میآیند یا هزار گناه میکنند اما بجای طلب هدایت و برگشتن از گناه از آن عارف، از وی حاجات دنیوی و.. طلب میکنند! مثل زمان انتخابات ریاست جمهوری که کاندیداها یاد آقای بهجت و حسن زاده آملی می افتند و همه جا رو پر میکنند که فلانی رفته دیدار عرفا و...

به هر که روی آریم، روی از همه جهان بگرداند.
گوهر داریم در اندرون،به هر که روی آن با او کنیم، از همه یاران و دوستان بیگانه شود.

هر که را خلق و خوی فراخ دیدی و سخن گشاده و فراخ حوصله،
که دعای خیر همه عالم کند،
که از سخن او ترا گشاد دل حاصل می شود،
و این عالم و تنگی او بر تو فراموش می شود،
نه چنان طبع گشاده که کفر گوید که تو بخندی،
بلکه چنان محض توحید گوید که تو را آب چشمت برون آید و از درون صد هزار خنده باشدت،
آن فرشته است و بهشتی،
و آنکه اندر او و اندر سخن او قبضی می بینی و تنگی و سردی،
که از سخن او چنان سرد می شوی که از سخن آن کس گرم شده بودی،
اکنون به سبب آن سردی او آن گرمی نمی یابی،
آن شیطان است و دوزخی.
اکنون هر که برین سر واقف شود و آن معامله او شود،
به صد هزار شیخی التفات نکند، از مرگ کی غم خورد؟ به سر کجا التفات کند؟
حیوان به سر زنده است و آدمی به سرّ.

اما اینکه مردم چرا از آنها دوری میکردند بنظرم چون اکثر مردم اهل راحتی و آسایش هستند نه اهل ریاضت و بلا و تهذیب نفس و...
که در داستان هفت شهر عشق عطار و واقعه عاشورای حسین بن علی(ع) خوب بیان و عیان شده!


یکی اهل دنیا و یکی اهل عقبی و یکی اهل مولا!

یکی دنبال حوری های این دنیاست و یکی دنبال حوری های بهشته و یکی دنبال حوری آفرینه!

در ضمن اطراف عرفا، شلوغ بوده ولی همنشینی شون با دیگران، خلوت بوده!
خیلیها پای منبر مولا علی در مسجد می آمدند اما حضرت خطبه هایی مانند خطبه متقین را فقط به گوش دل همام و کمیل و.. رساندند!

هنوزم فرقی نکرده پسر جان...

الان هم اینقدر آدم هایی که امام حسین و ائمه دیگه رو صدا می کنند!

بیشترشون بخاطر بد بختی هاشونه..

والا اون 313 نفر تا به الان برای حضرت مهدی فراهم شده بود...

اونقدرا هم ماجرا هنوز تغییر نکرده:) والا به جای اینکه موعود 313 نفر همراه داشته باشه! این تعداد بیشتر می شد.

هه...

سلام
موضوع نشان میده عرش الهی جای خلوتیه

بصیر;299562 نوشت:
من فکر نمی کنم، خلوت بودن دور و بر اولیای الهی، به خاطر عدم شناخت مردم نسبت به آنها باشد. مثالهای فراوانی وجود دارد که مردم، این بزرگان را خیلی هم خوب می شناختند اما باز آنها را تنها می گذاشتند.!!! بیایید با هم فکر کنیم واقعا چه عواملی باعث غربت ولی خدا می شود؟!

سلام و عرض ادب خدمت جناب بصیر
استاد، منظورتون از " تنها گذاشتن علما " چیست؟ از چه جهتی میگید مردم اونها رو تنها گذاشتند؟
سوال و بحث خوبی رو مطرح کردید که بشخصه خیلی مشتاق ادامه آن و به نتیجه رسیدنش هستم.

با سلام
علتش این هست که تحمل کردن یه ولی خدا مشکله ، ولی الله مثل آیینه ای هست که هر جور باشی عکست رو نشون خودت می ده و از اونجا که ماها همه عیب و ایراد داریم و معمولا هم دنبال کسی میگردیم که الکی ازمون تعریف کنه نزدیک شدن به یه ولی خدا مشکله الا اینکه خدا نوری قرار بده از همین آینه در جهت اصلاح استفاده بشه که کم کسی اینجور معامله می کنه، ما ها وقتی زشتی خودمون رو تو آینه دیدیم زشتی رو بر طرف نمی کنیم می زنیم آینه رو میشکونیم. در خوش بینانه ترین حالت ترکش می کنیم.

[="Tahoma"][="Navy"]

عرشیان;299742 نوشت:
استاد، منظورتون از " تنها گذاشتن علما " چیست؟ از چه جهتی میگید مردم اونها رو تنها گذاشتند؟

سلام و احترام
منظورم بنده از تنها بودن اولیای الهی این است که چرا در طول تاریخ و هم اکنون، این خوبان، مشتریان کمی داشتند؟ یعنی اینقدر که دشمن داشتند، دوست نداشتند، حامی نداشتند، در حالیکه همه آنها حرف از خوبی و خیر می زدند و هیچ کدام امر به آدم کشی و دزدی و تجاوز نمی کردند بلکه امر به گذشت و نیکی و احترام می نمودند، با این حال طرف مقابلشون که امر به پلیدی و دنیا و قتل و غارت می کردند، شلوغتر بوده و هست.
اما به نظر بنده جوابهایی که دوستان دادند، به طور کلی درست است، ولی می خواهیم مصداقی بحث را ادامه بدهیم ودونه دونه رذائلی که انسان را به این مهلکه می کشاند بررسی کنیم تا ان شاء الله آن رذائل را از خود دور نماییم.
ادامه...[/]

[="Tahoma"][="Navy"]اما قبل از این که بحث را ادامه بدهیم توضیحی می دهیم درباره این که یاری نکردن اولیای الهی به خاطر ناشناس بودن آنها نبوده، بلکه خیلی ها آنها را به خوبی می شناختند و باز هم از اطاعت آنها سرباز می زدند.
خداوند در قرآن درباره فرعونیان می فرماید:
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها انْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا

و با اينكه پيش خود آن آيات را يقين و باور داشتند «كه از جانب خدا است» از روى ظلم و ستم «بخويش» و سركشى «از ايمان بموسى- عليه السّلام» آنها را انكار و تكذيب نمودند.
در جای دیگر با تاکید به داشتن علم و آگاهی و اتمام حجت بر آنها می فرماید که باز هم سر باز زدند:

أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ.(جاثیه، 23)
آیا ندیدی کسی را که هوای نفس خویش را خدای خود گرفته بود و خدا وند هم او را گمراه نمود با این که بر او اتمام حجت شده بود و علم داشت.
در این آیه هم خداوند به دانا بودن آنها و تمام بودن حجت بر آنها اشاره می کند که همه اینها با وجود علم و آگاهی، باز دست به نافرمانی اولیای الهی همچون موسی(ع) زدند.
در جریان کربلا این اتمام حجت به روشنی پیداست، آنجایی که ابی عبدالله سپاه عمرسعد را خطاب قرار داد و فرمود:

أَنْشُدُكُمُ‏ اللَّهَ‏ هَلْ‏ تَعْرِفُونَنِي‏ قَالُوا نَعَمْ أَنْتَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ سِبْطُهُ قَالَ أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ ص قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ قَالَ أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ أَبِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَم‏...(لهوف، ص 86)
امام حسین علیه السلام فرمودند: شما را به خدا سوگند آیا مرا می شناسید؟ آن دشمنان گفتند بله تو پسر رسول خدایی، آیا می دانید جدّ من رسول خداست؟ گفتند بلی، فرمود آیا مید انید پدرم علی بن ابیطالب است و مادرم حضرت زهراست...؟ به همه گفتارهای حضرت اعتراف کردند.

این مطلب نشان می دهد که آنها حضرت را خوب می شناختند اما کار از دستشان در رفته بود و با وجود علم، مقابل حضرت ایستاده بودند. حتی بعضی هاشون بر چهره خود نقاب زده بودند تا امام آنها را نشناسد (و الجمت و تنقب علی قتله). سپس حضرت از آنها سوال کرد «فبم تستحلون دمی؟» حالا که شما مرا می شناسید پس چرا ریختن خون مرا حلال می شمارید؟!!
می دانید در جواب چه گفتند؟گفتند ما همه اینها را خوب می دانیم ولی تو را رها نمی کنیم تا تشنه بمیری. (قَالُوا قَدْ عَلِمْنَا ذَلِكَ كُلَّهُ وَ نَحْنُ غَيْرُ تَارِكِيكَ حَتَّى تَذُوقَ الْمَوْتَ عَطَشا)
چرا اینطور جواب حضرت را دادند؟ چرا اینان امام را تنها گذاشتند با این که علم به خوبی او داشتند؟ قضیه صرفا تاریخی نیست، الان هم همینطور است. چرا عده ای ولی خد را تنها می گذارند و او را یاری نمی کنند؟ آیا به این بزرگواران معرفت ندارند؟ با این مثالها دیدیم که با وجود معرفت به امام جلوی او ایستاده بودند.!!! البته معرفت حقیقی باعث تجاوز بر امام نمی شوند. مسلما معرفت آنها معرفت نجات بخش نبوده بلکه معرفت حداقلی بوده است. اما علت به طور مصداقی چیست تا درباره آن روشنتر بحث کنیم؟؟!!
[/]

به نام خدا
سلام

من صحبت های دوستان را تصدیق میکنم . یک مبحثی هم اضاف کنیم و اون تلاشی هست که مخالفان اولیای الهی می کردند و می کنند تا مردم از صراط مستقیم دور بشن البته نمیگم همین الان در موردش گفتگو کنیم ولی این موضوع هم مهمه و نیاز به برسی داره .

یا الله

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
- دور برشان به نسبت نه تنها خالی نبود که فوق العاده پرطرفدار بودند، به نظر حقیر مقایسه درست باید این طوری باشد که: «آیا اگر یزید مردم را دعوت به مرگ بدون منفعت می‌کرد، چند نفر با او همراه می شدند؟!» آنها واقعاً منفعتی در این کار حضرت(ع) نمی‌دیدند.
- به سرای باقی اعتقاد داشتند و نداشتند(یقینی نبود.)
- سابقه و خاندان حضرت را درستکار می دانستند و به نیکی از او یاد می کردند، اما «بغضً لاَبیک» هم بود(و درستکار نمی دانستند).
- انسانها را هم باید تقسیم بندی کرد: علاقه مندان به هدایت دیگران، روسای فکری مردم، قدرتمندان، دشمنان(همانطور که جناب vahid_barvarz بیان کردند) و طبقات دیگر. هر کدام از این طبقات مشکلات خود را دارند.
- گاهی علاقه مندان، دیگران را دعوت می کنند و هُل می دهند در مسیری که هنوز به آن باور ندارند، و از این طریق ریاکاری بوجود می آید وقتی شرایط جدی شد، دیگران می بینند مواردی را که درست پنداشته اند، در نظرشان هنوز درست نیست و همین کافی است برای سست شدن. به بیانی معرفت یکتا و کاملی نسبت به قضایا ندارند، بلکه معارف ناقص و به سرانجام نرسیده ای و گاهی متناقض دارند. آنهایی که امضا جمع می کردند برای دعوت امام (ع) بخشی از کارشان اینگونه بود.
- دیگر اینکه فراموش کردند کی و چی بودند و توسط پیغمبر (ص) و خاندانش به کجا رسیدند.
- از تاثیرات برهم نهی عوامل اجتماعی(بی عدالتی ها و حاکمانی که به اسلام اعتقاد ندارند و عمل نمی کنند) بر ایمان و اعتقاد مردم نیز نباید غافل شد.
اینها بخشی از فکرهای حقیر بود، اما
«امام حسين عليه السلام در روز عاشورا بعد از آن كه شقاوت دشمن را ديدند، فرمودند: آنچه كه شما را به جنگ با فرزند رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم آورده اين است كه شكمهايتان را از مال حرام انباشته ايد، لذا گوش دلتان كر شده و صداى مظلوميت و حق را نمى شنويد.»


یک مسئله دیگه اینکه همانطور که دوستان اشاره کردند مردم به حقیقت اولیاء علم داشتند اما از حقیقت سر باز زدند! اما چرا؟

بنظر بنده این عالم و کلا شروع داستان آفرینش از عشق خداوند بر خودش شروع شده

در ازل پرتوی عشقت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

و بقول تمام عرفا این عشق در کل عالم و همه زمانها سریان دارد

جهان عشق است و دیگر زرق سازی
همه بازی است الا عشق بازی

آخر داستان هر شخص هم بیداری و آگاه شدن به وجود این عشق است که زمان مرگ وی معلوم میشود
اما عرفا میگویند موتوا قبل موتوا که به همین دلیل، آنها زودتر از پشت صحنه این عالم باخبر میشوند! و اینکه پیامبر نازنین فرمود: مردم خوابند، وقتی بمیرند بیدار می شوند!!!


نتیجه اینکه این عالم یک فیلم و داستان عاشقانه است که همه چیز درش گنجانده شده از مرگ و غصه و خودکشی و فجیع ترین قتل عام مثل عاشورا اما در عین حال عاشقانه ترین حادثه تاریخ!!!

[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]جز لطف و جز حلاوت از گلشکر چه آید [/][/]
[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]جز نور پخش کردن از ماه و خور چه آید

[/][/]


و چون همه امور و حوادث از خداوند که منبع خیر محض است سرچشمه گرفته پس همه خیر است! چه شمر چه علی چه محمد چه عاشورا چه دشمنی چه قتل چه غصه چه شادی چه گناه و...

يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ
هر چه در آسمانها و هر چه در زمين است از کافر و منافق و مومن و هر چی که هست و وجود دارد، خدا را تسبيح مى‏ گويند

حالا اگر کسانی با اولیای الهی عناد دارند یا از آنها دوری میکنند یا سخن اولیاء در آنها تاثیر نمیکند حتما خیری در آن است همانطور که برادران یوسف باعث شدند یوسف از قعر چاه به اوج جاه برسد و داستان دیگری از سری داستانهای جالب و مهیّج خدای قصص آفرین رخ دهد!



آن یکی واعظ چو بر تخت آمدی*****************قاطعان راه را داعی شدی


دست برمی‌داشت یا رب رحم ران************* بر بدان و مفسدان و طاغیان


بر همه تسخرکنان اهل خیر******************* برهمه کافردلان و اهل دیر


می‌نکردی او دعا بر اصفیا ******************می‌نکردی جز خبیثان را دعا


مر ورا گفتند کین معهود نیست**************دعوت اهل ضلالت جود نیست


گفت نیکویی ازینها دیده‌ام ****************من دعاشان زین سبب بگزیده‌ام


خبث و ظلم و جور چندان ساختند **************که مرا از شر به خیر انداختند


هر گهی که رو به دنیا کردمی *************من ازیشان زخم و ضربت خوردمی


کردمی از زخم آن جانب پناه *******************باز آوردندمی گرگان به راه


چون سبب‌ساز صلاح من شدند********** پس دعاشان بر منست ای هوشمند


بنده می‌نالد به حق از درد و نیش********** صد شکایت می‌کند از رنج خویش


حق همی گوید که آخر رنج و درد***************مر ترا لابه کنان و راست کرد


این گله زان نعمتی کن کت زند*****************از در ما دور و مطرودت کند


در حقیقت هر عدو داروی تست***************کیمیا و نافع و دلجوی تست


که ازو اندر گریزی در خلا********************استعانت جویی از لطف خدا

بسم الله تعالی
با سلام

با عرض پوزش به خاطر انحراف بحث.
فعل وجودی تسبیح خدا را می کند یا فعل ضدوجودی؟ نهایت کار قاتل نشان دادن ارزش شهید است. خیر در منش اباعبدالله(ع) است که برای هدایت انسانها قیام کرد، نه در منش یزیدیان. خیر در جبران خداست که حضرت یوسف را به آن درجه رسانید نه در کار برادران. خیر در راستی است نه در دروغ ( که اگر در دروغ باشد باید گفت دروغگو چون انسان است و خدا که خیرمحض است انسان را آفریده، پس خیری در دروغ هست!! پس دروغ بگویید تا خدا خیرتان بدهد!)
درست است که یک صحنه می بینیم اما در همین صحنه افعال زیادی هست که «لا تزر وازره وزر اخری». همین طور هر فعلی عاقبتی دارد و شایسته خیرنامیدن نیست.
در سطحی که صحبت از افعال انسانها و مقایسه آنها با هم می‌شود، نباید واسط را که همان انسان است حذف کرد و مقایسه را (نعوذبالله) به سطح میان افعال انسان و افعال خدا رسانید. مقایسه افعال انسانی یک دیدگاه جزئی و نسبی است و مسئله افعال الهی مربوط به کلیت نظام هستی است.
------------------------------------------------------------------------------------
هر فعلی خیر دارد، پس فعلی که باعث شود این خیرها قطع شوند هم خیر دارد، چون فعلی است برای خودش!! پس هیچ خیری نخواهد بود.

[="Tahoma"][="Navy"]

salman14;299905 نوشت:
دور برشان به نسبت نه تنها خالی نبود که فوق العاده پرطرفدار بودند،

باسلام و عرض ادب
این همه مثال زدیم که دور و برشان خالی بوده از یار و انصار،حالا شما میگید خیلی هم پرطرفدار بودن! شاید منظورتون درست نرساندید.
این همه آیه در قرآن که می فرماید: اکثرهم لایعقلون، اکثرهم لایشعرون، اکثرهم لایتفکرون را چه معنا می کنید؟ تعداد اعوان و انصار کدام نبیّ و معصومی از دشمنانشان بیشتر بوده؟ آیا جز این است که همه آنها را کشتند؟ آیا اصحاب امام حسن و امام حسین علیهماالسلام بیشتر بودند یا اصحاب معاویه و یزید؟ نمی دانم شما چرا قبل از این که بحث منعقد بشود، اصل مساله را پاک کردید؟ جای سوال است.
اهل خدا;299976 نوشت:
نتیجه اینکه این عالم یک فیلم و داستان عاشقانه است که همه چیز درش گنجانده شده از مرگ و غصه و خودکشی و فجیع ترین قتل عام مثل عاشورا اما در عین حال عاشقانه ترین حادثه تاریخ!!!

باسلام و ادب خدمت جناب اهل خدا
حتما منظورتون این نیست که همه چیز جبر است و ما عروسکهای این سناریو هستیم؟! چون از جملاتی که به کار بردید ممکنه این برداشت بشه. حتما منظورتون اینه که همه چیز در منظر مرآی الهی است و خدا همه چیز را تقدیر کرده است.
اهل خدا;299976 نوشت:
و چون همه از منبع خیر سرچشمه گرفته پس همه خیر است! چه شمر چه علی چه محمد چه عاشورا چه دشمنی چه قتل چه غصه چه شادی چه گناه و...

مطلبی را که ذکر می کنم برای دیگران توضیح می دهم، مسلما جناب اهل خدا منظورشان این نیست که شمر و امثالهم خیر انجام دادند، منظورشان این است که این افعال از این جهت که از طرف خداست، خیر است، یعنی خداوند غیر از خیر انجام نمی دهد و از این جهت که شمر و امثالهم، با اراده خود، تصمیم بدی گرفتند عملِ شرّی انجام داده اند.
اهل خدا;299976 نوشت:
حالا اگر کسانی با اولیای الهی عناد دارند یا از آنها دوری میکنند یا سخن اولیاء در آنها تاثیر نمیکند حتما خیری در آن است همانطور که برادران یوسف باعث شدند یوسف از قعر چاه به اوج جاه برسد و داستان دیگری از سری داستانهای جالب و مهیّج خدای قصص آفرین رخ دهد!

منظور جناب اهل خدا حتما این نیست که دشمنان اولیای الهی، خیر را برگزیدند و کار خوبی کردند حتی برادران حضرت یوسف علیه السلام. بلکه منظورشان این است که این افعال از این جهت که به خدا منتصب است و همه کارها را خدا انجام می دهد، و خداوند حکیم هم که عمل شر انجام نمی دهد، پس کار خدا شر نیست، اما از جهتی هم که این افعال منتصب به خلائق است و با نیتهای شر، بعضی امور را انجام می دهند، پس کارشان شر است نه خیر.[/]

[="Tahoma"][="Navy"]اما از بحث خارج نشویم که بحث در این بود چرا اولیای الهی اینقدر مظلوم بودند و با همه خوبیهایشان، دشمنانشان زیاد بوده و کسی یارای همراهی با آنها را نداشته جز عده قلیلی.
تا جایی که حضرت امیرالمومنین روزی رو به مالک اشتر می کنند و سوال می کنند ای مالک فکر می کنی چرا دور و بر ما اینقدر خلوت است و مشتری هایمان کم هستند؟ مالک در جواب عرضه می دارد بخاطر این که شما مانند معاویه اهل بریز و به پاش نیستید( به عبارتی سر کیسه را شُل نمی کنید) حضرت فرمودند: مالک، من به همین اندازه هم که عدالت را رعایت می کنم می ترسم وظیفه ام را انجام نداده باشم در امر خدا کوتاهی کرده باشم.
اما به نظر حقیر یکی از اعمالی که باعث شده مردم از کنار اولیای الهی فاصله بگیرند، همان نکته ای است که دوست عزیزمان جناب salman14 ذکر کردند و آن لقمه حرام است.
لقمه حرام باعث می شود که انسان کور و کر و گنگ شود و با وجود دیدن خیر، به آن ایمان نیاورد. لذا در کلمات معصومین، صفارش به کسب حلال و پرهیز از لقمه حرام، زیاد سفارش شده است. اباعبدالله الحسین نیز روز عاشورا به دشمنانشان خطاب فرمودند که می دانید چرا جلوی من ایستاده اید و می خواهید مرا بکشید؟ سپس خوشان جواب خویش را دادند: ملئت بطونکم من الحرام. شکمهایتان از حرام پر شده. معاویه و یزید شکمهای شما را از حرام پر کرده که سخنان پسر پیغمبر خدا در گوش شما فرو نمی رود.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: کمترین چیزی که در آخر الزمان پیدا میشود، مال حلال و رفیقی که بتوان به او اعتماد کرد.
وَ قَالَ ص أَقَلُّ مَا يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَخٌ يُوثَقُ بِهِ أَوْ دِرْهَمٌ مِنْ حَلَالٍ.
[/]

به نظر من این به دین برمی گرده
چرا که امامان معصوم ع هم نشینان خودشون رو به یاد آخرت می انداختند!و به یاد خدا
مهربان ترین افراد بودند و به مکارم اخلاق عمل می کردند پس اشکال از خلق و خوی ایشون نبوده
در واقع این پیرو داشتن به دین بر میگرده
خود خدا هم میگه قلیلا ماتذکرون
یعنی چی؟!
یعنی خیلی ها هستند که خودشون رو می خواهند رها ببینند بدون هیچ قیدی
مطمئنا رسیدن به هدف های والا در فعالیت های آدم قید و بند می آورد و کسانی که خواهان دنیا هستند این قیود و بند ها را نمی پذیرند
و اما چرایی این که دنیا بهتر است یا آخرت و چرا دنیا را انتخاب می کنند هم جوابش کار من نیست!

salman14;300002 نوشت:
بسم الله تعالی
با سلام

با عرض پوزش به خاطر انحراف بحث.
فعل وجودی تسبیح خدا را می کند یا فعل ضدوجودی؟ نهایت کار قاتل نشان دادن ارزش شهید است. خیر در منش اباعبدالله(ع) است که برای هدایت انسانها قیام کرد، نه در منش یزیدیان.

دوست عزیز مطلب رو ویرایش کردم چون درست بیان نکرده بودم. بنده منظورم این بود که خداوند منبع خیر است و مثل برخی ادیان خدای بد و خوب نداریم!
خدای ما قهار است اما قهرش هم خیر است! منتقم هست اما انتقامش هم خیر است!
نه اینکه شمر کارهایش خیر است! و...


بصیر;300113 نوشت:
حتما منظورتون این نیست که همه چیز جبر است و ما عروسکهای این سناریو هستیم؟! چون از جملاتی که به کار بردید ممکنه این برداشت بشه. حتما منظورتون اینه که همه چیز در منظر مرآی الهی است و خدا همه چیز را تقدیر کرده است.


جناب کبریایی لااُبالی است

منزه از قیاسات خیالی است

باسلام
ممنون از اینکه جواب دوستان را دادید! و ببخشید که تاپیک منحرف شد!
فقط در خصوص جبر، عقیده ام رو در لینک زیر قبلا گفتم!
و دیگه بحث در این مورد رو ادامه نمیدم

http://www.askdin.com/post285573-6.html

[="Tahoma"][="Navy"]

اهل خدا;300209 نوشت:
فقط در خصوص جبر، عقیده ام رو در لینک زیر قبلا گفتم! و دیگه بحث در این مورد رو ادامه نمیدم چگونه این تبعیض را می شود با عدالت جمع کرد ؟

جناب اهل خدای عزیز، مطلب شما را مطالعه کردم، بنده هم عرض کنم که این مطلب شما با آیات قرآن و روایات سازگاری ندارد و دلایلتان هم بیشتر از شعر است. یک جا گفته بودید که جبر است یکجا گفته بودید نه جبر است و نه اختیار، آخرش معلوم نشد چی است. و این تاپیک هم فرصت پاسخ گویی به این سوالات اعتقادی را ندارد، پس فعلا بگذریم و شما هم نباید این بحثها را در اینجا مطرح می کردید. بنده هم فقط اعقتادم را گفتم.[/]

[="Tahoma"][="Navy"]اما ادامه بحث:
یکی از علل دیگری که باعث شده عده ای ولی خدا را یاری نکند و تنها بگذارند، رذیله عجب و خودپسندی است. می دانید که عجب، صفتی است که سراغ خوبان می آید. یعنی همان اطرافیان صالحین. کسانی که به اعمال و صفاتِ نیک خویش مغرور می شوند و همین باعث زمین زدشان می شود. برای اعمال خود حسابی باز می کنند حتی این که در صف و خطّ امام هستند گولشان می زند و همین امر باعث می شود که دیگر پیشرفت نکنند و به زمین بخورند حتی جلوی امام هم بایستند.عجب یکی از ابزاهای شیطان برای به زمین زدن انسانهاست.
لذا از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند:
ابلیس لعنت الله علیه به اصحابش گفت: اگر در سه موضع بر بنی آدم قدرت پیدا کنم دیگر باکی ندارم چه عملی انجام می دهد و می دانم که دیگر ازاو قبول نمی شود، 1. هنگامی که عملش را زیاد بشمرد، 2. گناهش را فراموش کند. 3. عجب و خودپسندی در او ایجاد شود.
ادامه...
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]نمونه ای که می توان از تاریخ ذکر کرده شخصی است به نام ربیع بن خثیم.
[=&quot]ربیع بن خثیم اینقدر کارش به زهد و عبادت کشیده بود که در دوران آخر عمرش قبر خودش را کنده بود و گاهی می رفت در قبر و لحدی که خودش برای خودش کنده بود می خوابید و خود را نصیحت و موعظه می کرد، می گفت: یادت نرود عاقبت باید بیایی اینجا. تنها جمله ای که غیر از ذکر و دعا از او شنیدند آن وقتی بود که اطلاع پیدا کرد که مردم حسین بن علی فرزند عزیز پیغمبر را شهید کرده اند؛ چند کلمه گفت در اظهار تأثر و تأسف از چنین حادثه ای: وای بر این امّت که فرزند پیغمبرشان را شهید کردند ! می گویند بعدها استغفار می کرد که چرا من این چند کلمه را غیرذکر بود به زبان آوردم.[/]
[=&quot]همین آدم در دوران امیرالمؤمنین علی علیه السلام جزء سپاهیان ایشان بوده است یک روز آمد خدمت امیرالمؤمنین عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! اِنّا شَکَکنا فی هذَا القِتالِ». «اِنّا» را هم می گوید معلوم می شود که او نماینده ی عده ای بوده است. یا امیرالمؤمنین! ما درباره ی این جنگ شک و تردید داریم، می ترسیم این جنگ جنگ شرعی نباشد. چرا؟ چون ما داریم با اهل قبله می جنگیم ، ما داریم با مردمی می جنگیم که آنها مثل ما شهادتین می گویند، مثل ما نماز می خوانند، مثل ما رو به قبله می ایستند. و از طرفی شیعه ی امیرالمؤمنین بود، نمی خواست کناره گیری کند. گفت: یا امیرالمؤمنین! خواهش می کنم به من کاری را واگذار کنید که در آن شک وجود نداشته باشد، من را به جایی و دنبال مأموریتی بفرست که در آن شک نباشد. امیرالمؤمنین هم فرمود: بسیار خوب، اگر تو شک می کنی پس من تو را به جای دیگری می فرستم. نمی دانم خودش تقاضا کرد یا ابتدائاً حضرت او را به یکی از سرحدات فرستادند که در آنجا هم باز سرباز بود. کار سربازی می خواست انجام بدهد اما در سرحد کشور اسلامی که اگر احیاناً پای جنگ و خونریزی به میان آمد طرفش کفار یا بت پرستان یعنی غیرمسلمانها باشند. این نمونه ای بود از زهّاد و عبّادی که در آن زمان بودند.(برگرفته از کتاب آزادی معنوی اثر شهید مطهری)[/]
[=&quot]ببینید، یه کمی عبادت باعث شد که عجب او را بگیرد و مقابل امام خود بایستد و در این که حق با علی است یا نه شک کند و دنبال امری می گشت که محکمتر از همراهی در جنگ با امام باشد.
[/]

[/]

مصداق خودپسندی این است که کسی گذشته ی خود را فراموش کرده، و بگوید:
... «یک حمال» به هر وسیله ای خودش را به سطح بالای اجتماع برساند و از مزایا بهره مند گردد ...

و فراموش کند که یک حمال با تقوا، در نزد خدا جایگاهی والاتر از یک پارسای بی بصیرت دارد و عنوان کردن شغل حمالی و باربری که از مشاغل شریف است، به عنوان یک کار پست و بی ارزش، خشم خدا را در پی خواهدداشت...

[spoiler]بنده چند سال در بازار تهران باربری می کردم و از این حرف ناعادلانه دلم شکست...
زمانیکه دردلتان این گفته های مرا تأیید کردید و بعد از آن شهامت تأیید ارسالم را نداشتید، آن وقت می فهمید چرا اطراف اولیای خدا همیشه خلوت بوده است!!![/spoiler]

کل یوم عاشورا

[=tahoma]اماعلت سومین دلیلی را که برای غربت ولی خدا می توان ذکر کرد را با این مقدمه شروع می کنم:

[=&quot]مرحوم علامه طباطبائي فرموده بودند: «همة كتاب وسايل الشيعه را از اول تا آخر مطالعه كردم تا ببينم چند روايت فقهي از سيّدالشّهدا(ع) نقل شده است, سه روايت بيشتر پيدا نكردم»!! معناي اين حرف اين است كه مردم, سيّدالشّهدا(ع) را در حدّ يك مسئله‌گو هم قبول نداشته‌اند؛ در حالي‌كه ابوهريره‌ها به اسم صحابي, مراجع صاحب فتوا, شده بودند؛ همة اينها نشان مي‌دهد كه وليّ خدا با سازمان‌دهي قبلي تنها شده است و اين سازماندهي امروز نيز وجود دارد.[/]

ازجمله عوامل تنهایی ولی خدا، پیروی از خطوات و گامهای شیطان است. خداوند متعال می فرماید: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطان‏(نور21)
شیطان امر به فحشاء و منکر می کند، منتهی برای هر کسی از طریق خودش وارد می شود و سیاست او، سیاست گام به گام است. از همان ابتدا نمی گوید مقابل ولی خدا بایست، ابتدا در دل انسان با گامهای خود، شک و شبهه می اندازد، وقتی به شبهه دامن زدیم،کم کم اعتقاد را متزلزل می کند و در آخر منکر ولی خدا خواهیم شد.

[=&quot]پس از عواملي كه باعث تنهايي وليّ خدا مي‌شوند, يك دسته شبهه‌ها هستند و يك دسته فتنه‌ها. وقتي اين دو با هم تركيب شوند به شدت كارگرند؛ زيرا شبهات فضا را تاريك كرده و در فضاي تاريك، فتنه‌ها تأثيرگذار مي‌شوند. گاهي فتنه‌اي مثل فتنة ابن زياد رخ مي‌دهد كه وارد كوفه مي‌شود, مردم را تهديد به لشكر شام و قطع حقوق مي‌كند, اما اين شبهات است كه زمينة باروري فتنه‌ها را فراهم مي‌كند و الّا در فضاي روشن, فتنه‌ها كارساز نيستند.[/]
[=&quot]اعلان بي‌نيازي نسبت به وليّ خدا در آخرین روزهای عمر پیامبر(ص) و طرح «حسبنا كتاب الله» اولين و اساسي‌ترين شبهه‌اي است كه از زمان حيات خود پيامبر اكرم(ص) آغاز شد.[/]
[/]

با سلام

در راه حق پا نهادن سختی دارد

یعنی اینکه برای خدا ببینی بخندی راه بروی و معاشرت کنی

این خیلی سخت است

اولیا خدا پا در راهی نهاده اند که فقط همه چیز رضایت او را در بر میگیرد

و قتی شما پا در این را ه بگذاری و به حق هم رفته باشی

ابتدا قدری گرفتار میشوی تا امتحانت کنند به حق رفته ای یا به شعار

اگر پایدار باشی همه چیز برایت فراهم میشود

میبینند که در کجا قبلا ضعف داشته ای همان را علم میکنند

مثلا در خصوص نگاه به نامحرم قصد میکنی که دیگر به نامحرم نگاه نکنی

از فردای همانروز در همین جامعه ای که زندگی میکنی در مسیر از خانه تا محل کار

صد شکل و قیافه از زیبارویان را به تماشا میگذارند اگر دیدند که در حرف پایداری کردی

و بر قولت ماندی و این شده است ملکه رفتاری شما

میگویند این براه آمده دیگر کسی مزاحم ایشان نشود ایشان قصد دارد به کمال برسد

و در این مسیر ماندن هم سخت است سخت

ولی اگر در این راه استقامت کردی یک نشان هایی به تو می نمایانند

مثلا دیگر قارقار کلاغ را قارقار نمیشنوی می بینی که دارد تسبیح یا سبوح و یا قدوس میکند

و آرام آرام چشم برزخیت باز میشود و آنسوی تر را میبینی

قرآن را باز میکنی با توجه به سعه وجودیت از قرآن برداشت میکنی

هی به دنبال خلوت و سکوت میگردی در اینجا رو به مراقبت از خود میآوری

و دائم الوضو هستی یعنی در طهارت محض که دلخوشی به یک قدم نزدیکتر به او به ارباب

و به چه کنم چه کنم میافتی که از این حال خوش خارج نشوی

اینجا هستی که امر میشود اگر میخواهی با مابمانی باید با خلق هم باشی بیرون شو

و با مردم باش و بی مردم باش صدای ملکوت را میشنوی دیگر در آسمان لاجوردی

فقط طیران فرشتگاه خدا را میبینی و تسبیح همه نظام هستی

محرم میشوی در عامه مردم که میروی درجات و شان همه را میبینی

چهره های زیبایی که روزی آرزوی یک نگاهشان را داشتی اکنون به چهره ذاتی خودشان به نظاره می نشینی

قبلا با دوستی سلام و علیک داشتی امروز میبینی که داری با یک خوک دستی میدهی

زود تجدید وضو میکنی تا دوباره محرم شوی ..............

باسلام و عرض ادب
در پی این که دلیل تنهایی ولی خدا در چیست. در چهارمین دلیل با ذکر شود که تحریف در معنای دین، از عوامل دیگر است که سبب می شود ولی خدا غریب و ناشناخته بماند.
يك نگاه اين است كه, دين همين آداب است هر كس بيشتر نماز بخواند مقدس‌تر است. نگاه ديگر كه تدريجاً شكل گرفت و هم اكنون وجود دارد اين است كه, دين يك مشت تجارب باطني و به قول امروزي‌ها تجارب قدسي, تأملات, رازداني, رمزداني, تجربه دینی، رياضيت‌كشي, حالات و مقامات باطني است و رسيدن به اينها هم يك آداب و فرمول‌هايي دارد,‌ اگر به آن عمل كني به نتيجه مي‌رسي, لذا اهل سنت, خيال مي‌كنند رسیدن به حق، پلكان است اگر رفتي به خدا مي‌رسي. البته همة اين حرف‌ها مطلقاً باطل نيست,‌ ولي اين تحريفي است كه پيدا شده كم‌كم به جايي رسيده كه رسيدن به خدا, فرمول پيدا كرده است.

در اين وسط وليّ خدا چه مي‌شود؟ اين همان ظهور «حسبنا كتاب الله» است. دربارة امور اجتماعي نيز برخي مي‌گويند:‌ اولاً امور ظاهري است خيلي اعتبار ندارد,‌ ثانياً ربط به دين ندارد, بايد خود مردم آن را سامان دهند.

اين تفكّرات كه از صدر اسلام شروع گرديد, باعث كارگر شدن فتنه‌ها و تنها شدن وليّ خدا شد. از زماني كه دين‌داري, فقط رمزداني و نماز و روزه‌ شد و همة صحابه عادل و محترم شدند, كم‌كم اميرالمؤمنين(ع) يك طرف واقع شد و طلحه و زبير در طرف ديگر, چون هر دو طرف صحابي هستند؛ لذا فتنه‌ اثر خودش را گذاشت, وقتي كه طلحه و زبير پرچم بلند كردند مردم زير آن جمع شدند و معاويه هم خال المؤمنين شد و الّا حضرت علي كجا و معاويه كجا. از حضرت امير(ع) نقل شده است كه فرمودند: «مرا روزگار اين‌قدر پايين آورد كه كنار معاويه گذاشت، تا جايي كه گفتند: علي و معاويه».

[="Tahoma"][="Navy"]باسلام
پنجمین دلیل در غربت و تنهایی ولی خدا این است که اولیای الهی ای مانند انبیاء و ائمه علیهم السلام، اهداف بلندی داشتند و قله ها را نشانه گرفته بودند، لذا انسانهای مادی و دنیاپرست که همت پست و کوتاهی دارند یارای تحمل و پیروی با آنها را نداشتند چون همه هدف و سقف پروازشان دنیا بوده است. اگرچه انبیاء و اولیاء دنیای مردم را هم به بهترین وجه تأمین می کردند اما چون هدف بالایی داشتند، انسانهای دون همت، نمی توانستند باآن اهداف بلند، همراهی کنند. لذا یک دسته از افرادی که ولی خدا را همیشه در طول تاریخ تنها می گذاشتند انسانهای ضعیف و تنبل و کسل و بی همت هستند که جز جلوی پای خویش را نمی بینند و آینده نگر نیستند. لذا حضرت امیر(ع) فرمودند: محبت مال، دین را سست می کند و یقین را از بین می برد.
حبّ المال يوهن الدّين، و يفسد اليقين.(غررالحکم/168)

حضرت لقمان نیز درباره پرهیز از تنبلی و کسالت و داشتن همت پایین به پرسش چنین فرمود:
آدم كسل سه علامت دارد سستى ميكند تا كار از دستش بيرون شود، و تفريط مي نمايد تا آن گاه كه كار را خراب مي كند، و كارها را ضايع مي سازد تا هنگامى كه مرتكب گناه‏ می گردد.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ لِلْكَسْلَانِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ يَتَوَانَى حَتَّى يُفَرِّطَ وَ يُفَرِّطُ حَتَّى يُضَيِّعَ وَ يُضَيِّعُ حَتَّى يَأْثَم‏.(خصال، ج 1، ص 60)
[/]

[=tahoma]شاید بتوان به عنوان دلیل ششم، برای تنهایی ولی خدا، رنگین تر بودن سفره جبهه مقابل و دشمنان آنها را برشمرد، و مردم دنیا پرست گول ظاهر فریبنده این سفره ها را می خوردند و اولیای الهی تنها و بی یاور می ماندند.

[=&quot]معمولاً پول, قدرت, ثروت و مظاهر دنيا در آن طرف است, سفرة معاويه رنگين‌تر است,‌ در حالي كه سفرة اميرالمؤمنين(ع) هيچ وقت مثل سفرة معاويه نيست. آنها به هر قيمتي كه شده مي‌خواهند مردم را جمع كنند، سران اقوام را با پول و وعده و وعيد بر اساس انگيزه‌هاي مادي جمع مي‌كردند. ولي حضرت نمي‌خواست لشكرش بر اساس انگيزه‌هاي مادي پر شود؛ بلكه مي‌خواست آنهايي كه در ركابش شمشير مي‌زنند, اين جنگ عامل بلوغ و رشد آنها شود.[/]

[/]

[="Tahoma"][="Navy"][=&quot]از عوامل دیگر، علاقه و محبت شدید به دنیاست.
[/]

[=&quot]«حب الدنیا رأس کل خطیه»[/]
[=&quot]اگر در دل انسان هوسي باشد اين هوس در جايي راهش را از اولياي خدا جدا مي‌كند ولو ممكن است قدم‌هايي همراه با اولياي خدا برود اما آنجايي كه اين هوس سر بر مي‌دارد راه انسان را از وليّ خدا جدا مي‌كند. تأخيرها, سستي‌ها, كم معرفتي‌ها و... از همه مهم‌تر, تعلق به دنياست كه موجب مي‌شود انسان تا مرز ريختن خون سيّدالشّهدا(ع) پيش برود. همان كساني كه براي سيّدالشّهدا نامه نوشته بودند, براي حفظ دنيا و غنيمت بردن از يكديگر سبقت مي‌گرفتند تا پيش ابن زياد, عزيز شوند. كار آنها در اثر حبّ دنيا به جايي رسيد كه صفشان را از سيّدالشّهدا(ع) جدا كردند. [/]
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]عامل بعدی، جمع کردن بین دنیا و آخرت است.
یعنی در عین حالی که می داند طرفِ امام معصوم، به حق است در عین حال، دلش نمی آید دست از امیال و خواهشای دنیایی اش بردارد و می خواهد بین آنها جمع کند. این عامل نیز باعث شده است در طول تاریخ عده ای را از صفِ ولی خدا جدا کند. چون در خیلی موارد نمی توان بین دنیا و آخرت جمع کرد بلکه باید یکی را انتخاب نمود، حربن یزید یکی از اینها بود که بالاخره تصمیم خود را گرفت و پیروز شد. خیلی ها هم بی تعارف و به امام حسین علیه السلام می گفتند، مارا معاف بدار و حاضریم اسبمان را هم به تو بدهیم.
در حالی که حضرت می فرمودند کسانی که با ما نباشند، علیه ماهستند.«من لم یکن معنا، کان علینا». یعنی دو راه صحیح نداریم که یا باحسین باشی یا بی طرف باشی، بلکه گاهی یک راه صحیح بیشتر وجود ندارد، یا باحسینی یا مقابل او، حالت سومی مفروض نیست.
[/]

با سلام و تشکر از جناب بصیر که به نظر من سؤال بسیار مهم و کلیدی رو مطرح کردند و پاسخ همه دوستان آموزنده بود بخصوص پاسخ های خود ایشون! :Gol:

به طور خلاصه تقابل اولیای الهی با سپاه ابلیس و یاران جنی و انسی او هست که با زینت دادن به زشتی ها در این دنیا و استفاده از نیازها و حواس غریزی انسان تونستن راه ورود و فهم هدایت اولیای الهی رو ببندند. انسان هم با هوای نفس و انتخاب لقمه حرام و تکذیب حق و ... راه ورود شیطان به وجودش رو باز می کنه و راه ورود نفحات قدسی رو به روی خودش می بنده. این جمع بندی من از عوامل یادشده بود.

البته خود این نکته که چرا جمعیت اندکی به راه راست ایمان می یارن و به اون وفادار می مونن خودش نکته ای عجیبه به نحوی که امیرالمؤمنین (ع) هم از دل بستن مردم به این دنیا با علم به ناپایداری اون اظهار شگفتی کردن!

اما یه نکته هم از نظر ریشه یابی روانی و رفتاری برای این پدیده به نظر بنده می رسه و اونم اینه که انسان ها ذاتاً از تنهایی می ترسن و به جمع گرایش دارن. در نتیجه حتی اگه اکثریت طرفدار باطل باشند اونجا بهشون از نظر غریزی نوعی آرامش نسبی می ده که تنها نیستن و داخل اجتماع هستن. این می تونه یکی از ریشه های روانی باشه که حداقل به تنهایی اهل حقیقت دامن می زنه.

پرسش :

چه عواملی سبب می شود انسان اولیای الهی را تنها بگذارد؟

پاسخ :
برخی از عواملی که انسان را به این نقطه می رساند عبارتند از :

1. گمراهي انسان بعد از تحریف معناي دین
تحریف در معنای دین، از عوامل دیگر است که سبب می شود ولی خدا غریب و ناشناخته بماند.
با این توضیح که :
تعریف دین به یک تجربه دینی، که اگر به آن عمل كني به نتيجه یعنی رسيدن به خدا، مي‌رسي و دور کردن مردم اولیای و اوصیای الهی با شعارهایی به ظاهر دینی نظیر «حسبنا كتاب الله» و جدا نمودن امور اجتماعی از دین به بهانه ساماندهی مردمی مشکلات اجتماع، در کنار ایجاد فتنه های دیگر و ارائه برداشتهای نادرست از سایر مفاهیم دینی سبب تنها ماندن اولیای الهی می شود.

2. تبعیت از شیطان
ازجمله عوامل تنهایی ولی خدا، پیروی از خطوات و گام های شیطان است. خداوند متعال می فرماید: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطان‏(1)
شیطان امر به فحشاء و منکر می کند، منتهی برای هر کسی از طریق خودش وارد می شود و سیاست او، سیاست گام به گام است. از همان ابتدا نمی گوید مقابل ولی خدا بایست، ابتدا در دل انسان با گامهای خود، شک و شبهه می اندازد، وقتی به شبهه دامن زدیم،کم کم اعتقاد را متزلزل می کند و در آخر منکر ولی خدا خواهیم شد.

3. رذیله عُجب و خودپسندی
می دانید که عجب، صفتی است که سراغ خوبان می آید. یعنی همان اطرافیان صالحین. کسانی که به اعمال و صفاتِ نیک خویش مغرور می شوند و همین باعث زمین زدشان می شود. برای اعمال خود حسابی باز می کنند حتی این که در صف و خطّ امام هستند گولشان می زند و همین امر باعث می شود که دیگر پیشرفت نکنند و به زمین بخورند حتی جلوی امام هم بایستند.
عُجب یکی از ابزاهای شیطان برای به زمین زدن انسانها است.لذا از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند:
ابلیس (لعنت الله علیه) به اصحابش گفت: اگر در سه موضع بر بنی آدم قدرت پیدا کنم دیگر باکی ندارم چه عملی انجام می دهد و می دانم که دیگر ازاو قبول نمی شود، 1. هنگامی که عملش را زیاد بشمرد، 2. گناهش را فراموش کند. 3. عجب و خودپسندی در او ایجاد شود.(2)

4. دنیا پرستی :
«حب الدنیا رأس کل خطیه» (3)
اگر در دل انسان هوسي باشد اين هوس در جايي راهش را از اولياي خدا جدا مي‌كند ولو ممكن است قدم‌هايي همراه با اولياي خدا برود اما آنجايي كه اين هوس سر بر مي‌دارد راه انسان را از وليّ خدا جدا مي‌كند. تأخيرها, سستي‌ها, كم معرفتي‌ها و... از همه مهم‌تر تعلق به دنياست كه موجب مي‌شود انسان تا مرز ريختن خون سيّدالشّهدا(علیه السلام) پيش برود.
اولیای الهی ای مانند انبیاء و ائمه (علیهم السلام)، اهداف بلندی داشتند و قله ها را نشانه گرفته بودند، لذا انسانهای مادی و دنیاپرست که همت پست و کوتاهی دارند یارای تحمل و پیروی با آنها را نداشتند چون همه هدف و سقف پروازشان دنیا بوده است. اگرچه انبیاء و اولیاء دنیای مردم را هم به بهترین وجه تأمین می کردند اما چون هدف بالایی داشتند، انسانهای دون همت، نمی توانستند باآن اهداف بلند، همراهی کنند. لذا یک دسته از افرادی که ولی خدا را همیشه در طول تاریخ تنها می گذاشتند انسانهای ضعیف و تنبل و کسل و بی همت هستند که جز جلوی پای خویش را نمی بینند و آینده نگر نیستند.

5. لقمه حرام
لقمه حرام باعث می شود که انسان کور و کر و گنگ شود و با وجود دیدن خیر، به آن ایمان نیاورد. لذا در کلمات معصومین، صفارش به کسب حلال و پرهیز از لقمه حرام، زیاد سفارش شده است. اباعبدالله الحسین(علیه السلام) نیز روز عاشورا به دشمنانشان خطاب فرمودند که می دانید چرا جلوی من ایستاده اید و می خواهید مرا بکشید؟ سپس خوشان جواب خویش را دادند: «ملئت بطونکم من الحرام». شکم هایتان از حرام پر شده. معاویه و یزید شکمهای شما را از حرام پر کرده که سخنان پسر پیغمبر خدا در گوش شما فرو نمی رود.

رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: کمترین چیزی که در آخر الزمان پیدا میشود، مال حلال و رفیقی که بتوان به او اعتماد کرد.
وَ قَالَ ص أَقَلُّ مَا يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَخٌ يُوثَقُ بِهِ أَوْ دِرْهَمٌ مِنْ حَلَالٍ. (4)

پي نوشت ها:
1. نور ( 24)‌ آيه 21 .
2. ديلمى‏،حسن، إرشاد القلوب إلى الصواب‏، شريف رضى‏، قم‏، 1412 ق‏، چاپ اول‏،‌ج 1،‌ص 50 .
3. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، مؤسسه آل البيت عليهم‏السلام قم، 1409 هجرى قمري،‌ج16،‌ص 99 .
4. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 هجرى قمري، ج74،‌ ص 159 .

موضوع قفل شده است