ظهور اسم «المحیی» در وجود حضرت ابراهیم (ع)!!

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ظهور اسم «المحیی» در وجود حضرت ابراهیم (ع)!!

با سلام


حضرت إبراهیم علیه السّلام از خداوند تقاضا نمود که جنبه فاعلی و إعمال قدرتی که برای زنده شدن مردگان صورت میگیرد را بداند، و گفت: «کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتَی؛ چگونه تو ای پروردگار به مردگان جان میدهی؟»
(قسمتی از آیه 260 سوره بقره).

این سؤال غیر از پرسش إرمیای نبی در خصوص زنده شدن مردگان؛ سؤال إرمیا از نحوه فعل و سؤال إبراهیم از نحوه جنبه فاعلی است. یک وقتی انسان را میبرند در لابراتوار و آن مطالبی را که خوانده است نشانش میدهند؛ یک وقت به او میگویند خودت عمل کن و با دست خود مطالب علمیّه را به مرحله عمل در آورده و لباس تحقّق بپوشان! ابراهیم میگوید: ای پروردگار من! وقتی که میخواهی مردگان را زنده کنی چه میکنی؟
خدایا تو چگونه مردگان را زنده میکنی؟
من میخواهم بفهمم آن جنبه فاعلی که در تست و با آن حیثیّت مرده زنده می نمائی چیست؟!
ای ابراهیم! آیا بدین موضوع ایمان نیاورده ای؟
گفت: آری، ایمان دارم و میدانم که تو با قدرت کامله خود و با اسم « المُحیی » که از اسماء حسنای تست، مردگان را زنده میکنی! لیکن میخواهم قلبم آرام بگیرد!

یعنی چه؟
یعنی من الآن پشت پرده هستم، این پرده را بردار! بدون پرده مشاهده نمایم! ابراهیم پیغمبر است، از پیامبران اولواالعزم: صاحب شریعت و کتاب؛ و به مقامات و درجاتی رسیده و مدارج و معارجی را پیموده است و در عالم ولایت قدم زده و به صفات و أسمای حُسنی رسیده است؛ امّا آن جنبه إحیاء اسم المحیی در خود حضرت إبراهیم ظهور نکرده است، خودش مرده زنده نکرده و کیفیّت إحیاء مرده را از حیثیّت فاعلی آن نمیداند. چون اولیای خدا که به مقام قرب میرسند، تمام اسماء و صفات خدا در وجود آنان تجلّی میکند.

در قرآن مجید داریم که حضرت عیسی بن مریم می گفت: «وَأُحْیِ الْمَوْتَی ' بِإِذْنِ اللَهِ؛ من مرده زنده میکنم به اذن خدا» (قسمتی از آیه 49 سوره آل عمران).
نه اینکه من کناری هستم و دعا میکنم: خدایا تو مرده را زنده کن! و خدا هم مستجاب میکند و زنده میگرداند، بلکه من خودم زنده میکنم به حول و قوّة خدا، من بنده ام و هر حول و قوّه ای در من باشد، از خداست؛ («لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ»)؛ امّا عمل، عمل من است. مثلاً فرض کنید یک وقتی من اینجا نشسته ام و دعا میکنم: خدایا این قلم از روی این کاغذ بر زمین افتد، خدا هم دعا را مستجاب می نماید و یک عمل خارجی صورت میگیرد، بادی میوزد، یا زیدی می آید و این قلم را بر زمین میگذارد؛ در اینصورت حرکت قلم و افتادنش در روی زمین به اراده من نبوده است.
ولی یک وقتی من با دست خود قلم را بلند میکنم و بر زمین میگذارم.

در هر دو حال، فعلْ فعل خداست و به حول و قوّة او صورت پذیرفته است، و اگر مشیّت و اذن او نباشد تا هزار سال هم قلم از جای خود تکان نمی خورد، ولی در صورت دوّم که من با دست قلم را بر زمین گذاشتم فعلْ فعلِ من نیز هست، انتساب به من هم دارد.

حضرت إبراهیم علیه السّلام به مقاماتی رسیده، و طیّ مدارجی نموده است، ولی هنوز اسم المحیی یعنی کیفیّت إحیاء، یعنی آن قوّه ای که در اولیاءِ خدا در مقام تقرّب بواسطه تجلّی اسم المحیی پیدا می شود در او ظهور نکرده است؛ خلاصه هنوز خود ابراهیم مرده زنده ننموده،
و لذا می پرسد: «کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتَی؟؛ یعنی این اسم تو چگونه تجلّی میکند که بواسطه آن مرده زنده میکنی؟»، «قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن؛ آیا ایمان نداری به این حقیقت؟» (قسمتی از آیه 260 سوره بقره).

آری، ایمان دارم و میدانم که با اسم مقدّس خود این عمل را انجام میدهی («تَقَدَّسَتْ أسْمآؤُکَ وَ عَلَتْ صِفاتُکَ؛ نام هایت مقدس و صفاتت برترند») ولیکن میخواهم همچون دانش آموز که در لابراتوار به دست خود آزمایش میکند و به رأی العین می بیند، ببینم».
خداوند فرمود: اینکار را انجام ده! خودت انجام بده! چهار پرنده را بگیر، و قدری با خود مأنوس گردان، و پس از آنکه آنها را کُشتی و با هم مخلوط نمودی، بر فراز هر کوه مقداری از آنها را قرار بده، و سپس آنها را بخوان! در این حال آنها با شتاب بسوی تو خواهند آمد، و در آن وقت بدان که خداوند عزیز و حکیم است.

ندای ملکوتی حضرت ابراهیم و زنده شدن پرندگان
حضرت ابراهیم بنا به تفسیر «علیّ بن إبراهیم قمّی» چهار پرنده: طاووس، کلاغ، خروس و کبوتر را گرفت و در هم کوبید بطوریکه تمام ذرّات آنها در هم فرو رفتند و اجزای آنان را بر قلّه دَه کوه قسمت کرد و بر هر کوهی جزئی از آنها را قرار داد. حالا ابراهیم، خودت آنها را صدا کن! یعنی چه؟
یعنی با نفس ملکوتی خود آنها را بخوان! آنها اجابت می کنند و به ندای تو پاسخ مثبت میدهند!

در اینجا إبراهیم دارد زنده میکند، چون دیگر ابراهیم نیست، اینجا حول و قوّة خداست و بس. اراده و مشیّت حضرت حقّ از دریچه نفس ابراهیم ظهور میکند و ابراهیم دارای اسم اعظم حقّ شده است و همان اسم المحیی فعلاً در وجود خودش ظهور نموده است. إبراهیم از خودش بیرون آمده و محو در اسم حقّ گردیده، دیگر ابراهیمی نیست؛ اینجا خداست و بس.
حضرت ابراهیم منقارهای پرندگان را یکی پس از دیگری به دست گرفت و یکایک آنها را صدا زد: ای خروس بیا! ای کلاغ بیا! ای طاووس بیا! ای کبوتر بیا! از بالای ده کوه، ذرّات هر یک از این مرغان در هوا شناور شده و آمدند و به منقارهای خود که به دست ابراهیم بود چسبیدند، فوراً گوشت بر روی استخوانهای درست شده روئیده شد، و پر و بال بر روی گوشت روئیده شد، و چهار مرغ تمام عیار کامل الخلقه در مقابل إبراهیم قرار گرفتند.

باری، این ندای ملکوتی ابراهیم بود که مرغها را زنده کرد، إبراهیم با اسم خدا زنده کرد و اسم خدا، امر خدا و اذن خداست؛ همانطوریکه در روایت است که چون ابراهیم کعبه را بنا کرد بر فراز کوه أبوقُبیس آمد و مردم را به حجّ خواند، هر کس صدای او را شنید ـ گرچه در اصلاب پدران بود ـ و ندای او را لبّیک گفت، به حجّ مشرّف می شود. افرادی که یک بار لبّیک گفتند یک بار، و افرادی که دو بار لبّیک گفتند دوبار، و همچنین برود بالا به تعداد لبّیک های گفته شده، موفّق به حجّ و زیارت بیت الله الحرام خواهند شد.
معلوم است که این ندای إبراهیم نیز ملکوتی است نه مُلکی، و الاّ در اصلاب پدران شنیده نمی شد و لبّیک ها نیز ملکوتی است و بنابراین هر کس إجابت کند موفّق به حجّ میگردد و الاّ لبّیک های ظاهری ملازمه ای با تشرّف ندارد.

لذا ابراهیم آرام گرفت؛ یعنی همان اطمینان قلبی را که طلب میکرد برای او حاصل شد، چون به دست خودش، و با اراده خودش انجام پذیرفت.
اگر امری در وجود خود انسان تحقّق پیدا کند و انسان آنرا لمس نماید و مشهود و ممسوس او شود، طبعاً از مقام تردید و شکّ و یا لاأقلّ عدم اطمینان، به مقام یقین و اطمینان منقلب میگردد. شما اگر بگوئید: من اصلاً نمی توانم بفهمم این چراغ برق چطور روشن میشود؟
ما میگوئیم جریان الکتریسته باید از سیم عبور کند و الکتریسته را نیز بواسطه امر فیزیکی یا شیمیائی، چون حرکت و اصطکاک، و یا چون فعل و انفعال پدید آوریم، یعنی بواسطه دینام یا پیل ایجاد دو قطب مثبت و منفی الکتریکی بنمائیم، و چه و چه بشود، همه را تعریف می کنیم، نقشه مدارش را هم می کشیم، و سپس میگوئیم: حالا باور دارید؟
میگوئید: تصدیق دارم ولیکن یقین و سکون خاطر برای من نیست! میگوئیم: آقا خودت یک ظرفی را بردار و قدری آمونیاک در آن بریز و دو زغال به عنوان دو قطب در آن بگذار و دو رشته سیم از زغالها به لامپ بیاور و کلید رابط در سر راه قرار بده، می بینی که چراغ روشن می شود. شما این کارها را با دست خود انجام میدهید، می بینید که چراغ روشن میگردد.

کتاب معاد شناسی 6 صفحه 12تا 18

موضوع قفل شده است