علم و دین

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علم و دین

علم و دین علم و عالمان در هر جامعه و مركز علمى، تابعیتى از هویت فرهنگى آن جامعه و مركزند و اصولا مؤسسه هاى آموزشى و پژوهشى، طبق فرهنگ و ایدئولوژى، اقدام به برنامه ریزى و سامان دهى مى كنند و این تصور كه از طریق نظام آموزشى غربى مى توان به اهداف اسلامى دست یافت، ادعایى فریب كارانه است; زیرا نظام مذكور با جهت گیرى سكولار تدوین شده است و در نتیجه، با جهت گیرى اسلامى در تعارض یا تزاحم خواهد بود.
ادعاى نوشتار فوق این است كه نه تنها عموم مردم، بلكه عالمان علوم تجربى نیز در تخصص و گرایش علمى خود از دین انتظار دارند و در تحقق فرایند علمى، به آموزه هاى دینى نیازمندند و اگر در بستر متافیزیك دینى نمو نیابند، اسیر متافیزیك سكولار خواهند شد.
مسئله ى علم دینى، مقوله اى نیست كه تنها در جهان اسلام مطرح شده باشد; در جهان مسیحیت نیز در دو دهه ى اخیر، این مسئله با قوّت، مورد بحث قرار گرفته و حتّى در خصوص آن كنفرانس هایى برگزار شده است كه آخرین آن ها، كنفرانس علم در یك زمینه ى خدا باورانه بود (Science in theistic content) كه در تابستان 1377.هـ . ش / 1998.م در كانادا برگزار شد.[1]
علم جدید در دوران شكوفایى پوزیتویستى و روشن گرى سكولار مآبانه، پاى به سرزمین هاى اسلامى نهاد; علمى كه از متافیزیك خدا محور و دین گرا فاصله گرفت و تفكر بى دینى و گاه ضد دینى را با خود یدك مى كشید. براین اساس، ایده ى تعارض علم و دین رواج یافت. آیا تا كنون از خود پرسیده ایم كه چرا جهان اسلام كه قرن ها پرچم دار علم و فلسفه بود، در این چند قرن اخیر، دچار انحطاط و عقب ماندگى شد؟ مگر مسلمانان براى شش قرن رهبرى علمى جهان را در دست نداشتند؟ (350 سال رهبرى مطلق و 250 سال رهبرى مشترك با مسیحیان). آیا جوامع اسلامى دانشمندان، ریاضى دانان، طبیعت شناسان پزشكان، شیمى دانان و جغرافى دانان بزرگى چون جابرین حیان، خوارزمى، رازى، مسعودى، بیرونى، ابوالوفا، خیام، ابن سینا، خواجه نصیر الدین طوسى، ابن رشد و ابن طفیل نپرورانده است؟[2] هرمان راندال، در این باره مى گوید: « مسلمین در قرون وسطا نماینده ى همان نوع تفكر علمى و زندگى صنعتى بودند كه ما امروزه به مردم آلمان نسبت مى دهیم. مسلمین بر خلاف یونانیان از آزمایشگاه و آزمایش كردن با صبر و حوصله بیزار نبودند و در رشته هاى طب و مكانیك و در حقیقت در همه ى فنون، به نظر مى رسد كه به حكم طبیعت خود، علوم را به خدمت بلا واسطه ى زندگى بشر گماشته اند; نه این كه علوم را به عنوان غایتى براى خود (بدون ارتباط با زندگى) در نظر بگیرند ».[3]
پس حال چرا در مسیر قهقرایى به سر مى بریم؟
پاره اى علّت عقب ماندگى را فاصله گرفتن از دنیاى غرب دانسته اند و راه چاره را در پیروى كامل از باورهاى مغرب زمین منحصر ساخته اند; عده اى منشاء افول تمدن عظیم اسلامى را فقدان سوداى سر بالا و نداشتن جسارت اندیشیدن معرفى كرده اند و برخى به فهم نادرست گزاره هاى دینى و گروهى نیز به استعمار بیرونى یا استبداد درونى تمسك جسته اند; و بى شك تمام عوامل مذكور در پیدایش این پدیده ى نامیمون مؤثر بوده اند; ولى نباید از نفوذ علم سكولار در جوامع اسلامى و نقش آن در استمرار عقب ماندگى مسلمانان غفلت كرد; زیرا هم چنان كه در مباحث آینده ثابت خواهیم كرد، علمى كه خنثى بوده و فارغ از پارادیم و پیش فرض هاى معرفت شناختى، هستى شناختى، متافیزیكى و ایدئولوژیكى باشد، نداریم; بنا بر این گاهى فرایند علم در زمینه اى دینى و متافیزیك خداباورانه نضج مى گیرد و گاهى پیش فرض هاى غیر دینى و ضد دینى آن را تحقق مى بخشند.
به نظر مى رسد بحران هویت و دوگانگى ذهنى و روحى دانش پژوهان مسلمان و توده ى مردم را باید به همین عامل مهم برگرداند، زیرا جامعه اى كه به لحاظ فرهنگى و اجتماعى، اسلامى است، آن گاه كه با اندیشه هاى سكولار در دوران تحصیلى دانشگاهى آشنا شود، دچار بحران هویتى و دو شخصیتى مى شود.
براى توصیف و تبیین دقیق مقوله ى علم دینى، باید به توضیح اجمالى محورهایى چون تعریف علم، دین، متافیزیك، انواع رابطه ى علم و دین، تعریف علم دینى، انگیزه و اهمیّت طرح علم دینى و انواع تأثیرگذارى دین بر علم پرداخت.
علم چیست؟
واژه ى علم، مشترك لفظى است و در معانى متعددى به كار رفته است:
- كاربرد علم در مقابل جهل كه بر همه ى دانستنى ها اعم از تصورات و تصدیقات، علوم حصولى و علوم حضورى، علوم عقلى، حسى و شهودى و نقلى، تك گزاره ها یا رشته هاى علمى اطلاق مى شود.
- علم به معناى قطع و یقین و متعلق آن، گزاره هایى است كه مورد یقین آدمى باشد; اعم از این كه آن گزاره ى یقینى، صادق و مطابق با واقع باشد یا كاذب و خلاف واقع بوده باشد. علم در این كاربرد، مقابل شك و ظنّ و وهم قرار دارد.
- علم به معناى نظام و سیستمى از گزاره هاى حصولى ـ كه با روش هاى مختلف كسب معرفت به دست آمده اند ـ است; مانند علوم تجربى، فلسفى، تاریخى، عرفانى، ادبى و...
- علم به معناى نظام و سیستمى از گزاره هاى حصولى ـ نه حضورى ـ است كه با روش حسى و تجربى تحصیل شده و به صورت فنى، طبقه بندى شده اند; مانند علوم تجربى، طبیعى و انسانى. در این اطلاق، فقه، اصول، كلام، فلسفه، عرفان و علوم ادبى و تاریخى، علم به شمار نمى آیند.[4]
علوم تجربى به لحاظ هاى مختلفى تقسیم شده است. به لحاظ موضوع و متعلق، به انسانى و طبیعى منشعب شده است. علوم و معارفى كه متعلق شناسایى و مطالعه ى آن ها، رفتارهاى فردى و جمعى، ارادى و غیر ارادى، آگاهانه و غیر آگاهانه ى انسانى باشد، علوم تجربى انسانى نام دارند. این دسته از علوم كه شامل روان شناسى، جامعه شناسى، علوم سیاسى، علوم تربیتى و اقتصاد و مدیریت مى شود، از ویژگى تجربى بودن و نظم تجربه پذیر برخوردارند; البتّه شایان ذكر است كه علوم انسانى با روش هاى دیگرى از جمله روش عقلى، شهودى و نقلى نیز تحقیق پذیرند و علوم انسانى فلسفى، عرفانى و دینى را شكل مى دهند; و امّا علومى كه متعلق شناسایى آن ها رفتار و پدیده هاى غیر انسانى است و در قالب هاى كمیت پذیر و نظم تجربى قرار مى گیرند، علوم تجربى طبیعى نامیده مى شوند; مانند فیزیك، شیمى، زیست شناسى و...
منظور ما از علم، در مقوله ى علم دینى، اطلاق چهارم از علم است; خواه به صورت دست آورد علمى ظاهر گردد یا فرایند پژوهشى علمى و یا اهداف علم و رفتارهاى عالمان مدّ نظر باشد. علوم تجربى به لحاظ تولید كنندگى و مصرف كنندگى نیز به دو شاخه تقسیم مى شوند: علوم تولید كننده یا تئورى ساز كه مولّد قوانین اند; مانند فیزیك نظرى، شیمى، بیولوژى و...; و علوم مصرف كننده كه از قوانین علوم تئورى ساز بهره مى گیرند; مانند مدیریت و طب. شایان ذكر است كه تئورى سازى و مصرف كنندگى تا حدودى نسبى است و تنها نسبت به درصد آن ها بر مصادیق علوم اطلاق مى شوند.
در یك تقسیم دیگر، علوم تجربى به دو شاخه ى علوم محض و علوم كاربردى نیز تقسیم پذیر است; علوم محض، در صدد كشف نظم هاى جهان مادى و پرده برداشتن از اسرار طبیعت است; ولى علوم كاربردى، در صدد تسلط بر عالم طبیعت و به خدمت گرفتن عناصر جهان است.
دین چیست؟
در آغاز این نوشتار، به تعاریف و روى كردهاى مختلف دین پرداختیم و مراد ما از دین در این گفتار عبارت است از گزاره هاى موجود در متون دینى و آموزه هاى دینى كه به دو صورت تعالیم توصیفى یا اخبارى (Descriptive) و تعالیم هنجارى و ارزشى (Normative) ظاهر مى گردند و نیز انگیزه ى دینى دین داران و هم چنین فهم و معرفت دینى، یعنى برداشت ضابطه مند و روش مندى كه از سوى عالمان دین، نسبت به متون دینى و نیز تصدیقات عقلى، نسبت به حقایق دینى تشكیل مى گردد و به صورت شخصى و خصوصى یا همگانى و مشاع ظاهرى مى شود.
متافیزیك چیست؟
متافیزیك، معرفتى است متعلق به تمام هستى و همه ى جهان ها; و نظامى است متشكل از گزاره هایى كه با روش تعقلى تبیین و توجیه شده اند; و گاه متافیزیك اطلاق دیگرش به تمام گزاره هاى نظرى و توصیفى كه از طریق تجربه به دست نیامده اند به كار مى رود; مانند اصل سادگى طبیعت كه نیوتن در طبیعت شناسى خود بدان تصریح مى كند.
انواع رابطه ى علم و دین
ترابط علم و دین، از دیر باز موضوع اندیشه ورزى عالمان و حكیمان و متكلّمان بوده است. این مسئله از منظرهاى مختلف در كلام وفلسفه ى علوم اجتماعى و فلسفه ى علم مطرح مى گردد و به طور كلى مى توان به انواع رابطه ى علم و دین اشاره كرد:
ـ رابطه ى تعاون یا تعارض میان پیش فرض هاى علمى با پیش فرض هاى دینى.
ـ رابطه ى - تعاون یا تعارض - میان معرفت علمى با معرفت دینى.
ـ رابطه ى - تعاون یا تعارض - روحیه ى علمى با روحیه ى دینى.
ـ رابطه ى - تعاون یا تعارض - گزاره هاى علمى با گزاره هاى دینى.
ـ رابطه ى - تعاون یا تعارض - قلمرو علم با قلمرو دین.
ـ رابطه ى - تعاون یا تعارض - زبان علم با زبان دین.
ـ تأثیر پذیرى معرفت دینى از علم.
ـ تأثیر پذیرى تئورى ها، اهداف و روش هاى علمى از دین و معرفت دینى.[5]
علم دینى چیست؟
آیا مى توان علم و دین را با یك دیگر در آمیخت و این دو را بر سر یك سفره نشاند، و به گونه اى این دو را با هم گره زد كه یك پدیده ى یك پارچه و یك سنتز مشترك پدید آید و در عین حال گرفتار التقاط نشویم و هویت علم و هویت دین را از استقلال ساقط نكنیم؟ به نظر، جواب مثبت است و لیكن باید ابتدا به تعاریف مختلف علم دینى اشاره كرد و دیدگاه برگزیده را روشن ساخت:
الف.[1] . ر. ك: مهدى گلشنى، از علم سكولار تا علم دینى، (پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377)، ص 147.
[2] - G. sarton, Introduction to the History of science (Baltimore: carnegie Institution of washington 1927), pp - 520 - 780.
[3] . ر. ك: محمدرضا حكیمى، دانش مسلمین، ص 123.
[4] . ر. ك: آموزش فلسفه، ج 1، ص 61; مهدى دهباشى، فلسفه علم، ص ص 10 ـ 1.
[5] . ر. ك: مصطفى ملكیان، فصل نامه ى مصباح: گونه هاى تعارض بین علم و دین، ش 10، ص 63.

دين الهى از دو بخش أ. عناصر ثابت و ب. عناصر متغير تشكيل مى‏شود.
ارتباط اين دو بخش مسأله‏ى بسيار مهمى است كه از رهگذر تبيين آن مى‏توان معضل ارتباط بين علم و دين را حل كرد. اجمال مسأله اين است كه ما عناصر ثابت را از دين جستجو مى‏كنيم و معتقديم كه اين عناصر ثابت در دين خاتم در هر حوزه‏اى از فعاليت هاى اجتماعى بشر در قالب يك مكتب و نظام هماهنگ ارائه شده و مى‏بايست اين مكتب و نظام از منابع اسلامى به استناد شيوه‏اى كه اهل بيت‏عليهم السلام پايه‏گذارى كرده‏اند، استخراج شود. در بخش ثابت هويت انسان و استخراج ثوابت دين بدون شك هيچ دانشى غير از دانش هاى دينى به كار فقيه نخواهد آمد، هرچند در آنجا ممكن است برخى از دانش هاى غيردينى پرتوى فراراه فقيه بيافكند و به او اين امكان را بدهد كه بتواند يك عنصر ثابت دينى را استخراج كند، اما هيچ‏گاه هيچ عنصرى از عناصر علوم غيردينى در متن استدلال، يا جستجوى يك فقيه به كار نخواهد آمد.
اما بخش متغير كاملاً مرتبط به دانش ها و علوم روز است، زيرا در بخش متغير براى تصميم‏گيرى و تعيين مسير و نشان دادن راه مى‏بايست موقعيت و شرايط را شناخت، چه اين شرايط، شرايط اقتصادى باشد، چه تربيتى، چه فرهنگى، و چه سياسى. اينجاست كه دانش هاى غيردينى در استخدام يك فرآيند و عمل دينى قرار مى‏گيرند، به اين معنا كه فقيه در پرتو عناصر ثابت و با كمك متخصصان علوم، به خصوص در حوزه‏ى علوم انسانى، مى تواند به طراحى عناصر متغير بپردازد. البته منطقى كه اين طراحى مى‏بايست از آن تبعيت كند و درواقع تئورى راهنماى اين امر خود بحث مفصلى دارد كه ما مجموعه‏ى آن را در قالب يك نظريه با عنوان «نظريه انديشه مدون در اسلام» شاهد خواهيم بود.
پیشا پیش میلاد امام علی بن موسی الرضا علیه السلام را به همه شیعیان و دوستاران آن حضرت تبریک عرض می کنم:Gol:

[=Arial Black]
باسلام
لازم به ذکر است که گفته شده اشتراكات و تعارضاتی بين علم و دين وجود دارد که قبل ازبحث یک نکته لازم است وآن اینکه:
براي فهم تعارضات و اشتراكات علم و دين بايد منظور خود را از علم و دين روشن كنيم. علم و دين در مواردي با هم به تعارض رسيده‏اند و در مغرب زمين اين تعارض به اوج خود رسيده است. مسيحيت با عنوان دين غالب غربيان و علم تجربي (Science) در مقاطعي به تعارضات شديدي رسيدند كه اين تعارضات يك دليل عمده داشت:
دليل اول را در دين مسيحيت بايد جستجو كرد. مسيحيت در اوايل رنسانس به عنوان ديني تحريف شده و تا حدود زيادي ضد عقل و ظاهرگرا در برابر هرگونه پيشرفت علمي و كنكاش در طبيعت ايستادگي مي‏كرد. محتويات خرافي و ضد علمي كتاب مقدس تحريف شده، نارسايي مفاهيم ديني كليسا (مثل تثليث) ظاهري و نص‏گرايي افراطي ارباب كليسا و از همه مهم‏تر برخوردهاي نادرست و از سر تعصب ارباب كليسا با دانشمندان و نظريات علمي آن‏ها همگي باعث چالش‏هايي بين ارباب كليسا و دانشمندان شد. محاكمه گاليله به اين دليل كه بر اين اعتقاد شد كه زمين كروي شكل است و با هيأت بطلميوسي ـ كه از نظر ارباب كليسا وحي منزل بود ـ مخالفت كرد، تنها يك نمونه از برخوردهاي غلط با دانش و دانشمندان است(براي تفصيل بيشتر نگا: علي زماني، امير عباس، دين و علوم تجربي تعارض‏ها و راه حل‏ها، دبيرخانه مجمع گردهمايي معارف اسلامي، صص 53 - 42).
از سوي ديگر، برخي از دانشمندان به ويژه از قرن هجدهم تا اواسط قرن بيستم علم را در جايگاه دين نشاندند و ضمن برداشت‏هاي مادي‏گرايانه از علم جديد، دقيقاً كاركردي كه براي دين متصور است از علوم جديد خواستار شدند نحله پوزيتيويسم (Positivism) و پوزيتيويسم نوين (New-Positivism) و ماركسيسم از جريان‏هايي هستند كه سعي مي‏كنند از همه امور و گزاره‏ها تحليل علمي ارائه دهند و آن‏چه را به محك تجربه حسي سنجيده نمي‏شود، به كنار مي‏نهند. طبق اين تحليل دين كه امري غيرتجربي است كاملاً كنارگذارده مي‏شود.
پس تعارض علم و دين، تعارضي حقيقي نيست، بلكه تعارضي مصنوعي و تصنعي است كه به دليل برداشت‏هاي غلط از علم و دين به وجود آمده است و در حقيقت بين علم و دين تعارضي نيست، زيرا هيچ دانشمندي به استناد دانش خود نمي‏تواند خداوند و مبدأ قدسي و مفاهيم و معارف ديني را انكار كند و از سوي ديگر هيچ عالم ديني با استناد به دين نمي‏تواند، تلاش براي شناخت طبيعت و بهره‏برداري علمي و بهينه از مواهب طبيعي مخالفت ورزد. و آن‏چه موجب تعارض مي‏شود برداشت‏هاي غلط از اين علم و دين است.
اما اسلام به مثابه دين جامع و كامل و علوم طبيعي و تجربي به مثابه ابزاري در دست بشريت براي زندگي بهتر در روي زمين با هم هيچ تعارضي ندارند. اولاً در قرآن توصيه بسياري به آموزش و تعليم و شناخت طبيعت و مظاهر طبيعي شده است و يكي از نشانه‏هاي قدرت و صُنع الهي طبيعت و زمين و آسمان‏ها معرفي شده است كه بايد آن‏ها را شناخت تا به عظمت صُنع الهي پي برد. ثانياً در قرآن تصريح شده است كه خداوند زمين و آسمان و آنچه بين آنهاست در تصرف انساني درآورده است(سوره‏ي ابراهيم، آيه‏ي 32 / سوره‏ي لقمان، آيه‏ي 20 و سوره‏ي جاثيه، آيه‏ي 13).
روشن است كه اين تصرف بالقوه است و تنها با علم مي‏توان از مواهب طبيعي بهره درست گرفت (براي اطلاع بيشتر نگا: گلشني، دكتر مهدي، قرآن و علوم طبيعت، انتشارات اميركبير، 1364).
اما بحث اشتراك علم و دين، اگر منظور شما سازگاري و عدم تعارض بين علم و دين است كه پاسخ آن داده شد، اما اگر منظور اين است كه علم و دين در مزرهايي با هم اشتراك داشته باشند، اين سخن ناروا است. زيرا محدوده علم، تجربه و حس است و محدوده دين، معارف الهي و شريعت و اخلاق است. به عبارت ديگر علم و دين به دو جنبه‏ي كاملاً متمايز واقعيت مربوط مي‏شوند. سر و كار علوم تجربي با جهاني مادي است، اما موضوع دين مجردات و معارف ديني و.... ارزش‏هايي است كه بايد انجام داد(براي اطلاع بيشتر نگاه شود به: پلانكل ـ ماكس، تصوير جهان در فيزيك جديد، مرتضي صابر، انتشارات جيبي، چاپ سوم، 1359، صص: 178 - 157 / هايزنبرگ، جزء و كل، ترجمه حسين معصومي همداني، مركز نشر دانشگاهي، چاپ اول، 1368، صص 93-83 / محقق، جواد، علم و ايمان در گفتگو دانشمندان، چاپ اول، 1377 / داوري، دكتر رضا، درباره‏ي علم، انتشارات هرمس، 1379، صص 61-70).
اما بحث عقل و دين؛ عقل يكي از منابع دين است. از نظر اسلام، دين دو منبع دارد: عقل و نَقل: ان لله علي الناس حجَّتين: حجةً ظاهرةً و حُجَّةً باطنةً؛ فامّا الظاهرةُ فالرُّسُلُ و الانبياءُ و الائمة (عليهم‏السلام) و امّا الباطنةُ فالعقولُ خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشكار و حجت پنهان، حجت آشكار، رسولان و پيغمبران و امامانند و حجت پنهان عقل مردم است{M(اصول كافي، ج 1، ص 19، با ترجمه سيد جواد مصطفوي)(براي اطلاع بيشتر نگا: علي‏اكبريان، حسنعلي، درآمدي بر قلمرو دين، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، صص 221-197).
اما در برابر اين نظر بلند، گروهي از اهل حديث و اهل ظاهر در اسلام و مسيحيت عقل را به طور كلي كنار نهاده‏اند و همچنين برخي از فلاسفه ـ به ويژه از دوره جديد ـ عقل را همه‏كاره پنداشته‏اند و نقل را كنار نهاده‏اند كه در اين صورت تعارض بين عقل و دين به وجود مي‏آيد، اما اين تعارض نيز تصنعي است و در حقيقت بين عقل و دين هيچ‏گونه تعارضي نيست، در واقع منشأ تعارض عدم شناخت درست عقل و ميزان توانائي‏هاي آن است.

بارها در مکاشفات علمی غربیان به مطالبی برخورده ایم که از مسلمات دینی ماست لذا حداقل قلبا خوشنود شده ایم...به عکس به مواردی برخورده ایم که ناقض اعتقادات ماست و در اینجا علم آنان را غلط پنداشته ایم.......

به راستی معیار اصلی ما از درستی یا نادرستی علوم غرب چیست ؟


معیار نفع یا ضرر دین است یا نه ؟


بی شک اکثریت رسانه های امروزی در اختیار دینداران نیست فلذا اگر تطابقات علمی آنان مبنایی بر قوت دین باشد تناقضات ظاهری موجود در حیطه علم ( در معنای عام ) و دین ضربه و بهانه ای است برنکوهش و کوبش دین .......



وظیفه دینداران در مواجهه با برخی تناقضات و تناسبات علم عام و دین در دنیای امروز چیست ؟ چه کوتاهی هایی رخ داده است و چه جبرانهایی لازم است ؟

چون یکی از کاربران عزیز در پیامی از اینجانب سوال کردن که چرا اگر مطلبی علمی به نفع دین باشد از آن حمایت می نمایید و در غیر اینصورت ردش می نمایید

پاسخ خود را به صورت زیر مینویسم
عقل بشر توان احاطه کامل بر کل علم و عالَم ندارد

پس خطا و اشتباه بر علوم بشر متصور و قابل قبول است

وحی یا برنامه های الهی از سوی خالق بعنوان چراغ روشنگر عقل است .
پس لاجرم علومی که همسو و همجهت وحی باشد تایید دین و دین موید آن است.

ولی علمی که همسوی وحی و قرآن نباشد علمی است ناقص.

به عبارتی علم ناهمسو کشفی است از یک گوشه از یک مجهول
و لذا چون علم ناقص نمایانگر گوشه ای از کامل است
تا مدتی راه حل مسکن گونه ای است برای برخی مجهولات ،، ولی در دراز مدت محکوم به فناست..

علم متناقض با وحی و کلام خالق مانند شناسایی اعضائ فیلِ جناب مولاناست در تاریکی جهل

پس معیار وحی است .. و مفسران وحی ... و در زمان غیبت لزوم وجود قران ناطق برای روشنگری و راهنمایی در تفاوت نگرشهای دینداران را همه و فقیه بیش از بقیه حس و درک میکند..
اینکه چرا ما کوتاهی های خاصی داشته ایم مفصل است......
در مورد دستورات صریح قران که جای هیچ بحثی برای دینداران نیست. کسی که دین و قران را پذیرفت لاجرم حداقل در لفظ نمی تواند منکر کلام الهی شود...
ولی در مواردی که به مقتضیات زمان و فقه نیازمندیم تلاش بیشتری لازم است....همان همسویی دانشگاههای متفاوت و علوم دینی
مثلا معیار بلوغ در دیدگاه علمی یکسری تغییرات هورمونی و غیره است که شاید لازم باشد که به تعاریف بلوغ اضافه شود ولی جایگاه این علوم روز در تعیین بلوغ کجاست حداقل من نمی دانم
و بسیارند از این قبیل..........
خلاصه یک خلاء بزرگ ارتباطی هست. بین علم و دین و یا صاحبان ظاهری این دو
البته عملا دین جزء علم و علم چیزی جز دین نیست .. همان حکم عقل و شرع......
البته عقل سالم و بی غرض که در مکتب الهی پرورش یافته است.............
و البته زمانی تناقضات ناشی از برداشت نادرست فقهی است که به علت عدم دسترسی به قران ناطق است... وظیفه دیندار واقعی صبر در مفهوم واقعی ان یعنی تلاش و خستگی ناپذیری است نه عصیان که ضربه زننده و ویرانگر بقیه خوبیها نیز می باشد...


سلام :Gol:
دین کشف حقایق از عمق و علم کشف آن از سطح است
تطابق یافته ای علمی با دین برای دین شرافتی نیست بلکه برای علم موجب شرافت است
یک گزاره دینی میلیاردها مصداق علمی می تواند داشته باشد که ممکن است دانشمندان به یک یا چند تا از آن برسند
دغدغه دین انسان سازی است و خداوند علم دین را جز به شایستگان نمی دهد
اگر اولیاء دین دهان به گفتن حقایق علمی باز کنند آنوقت معلوم می شود که علم دارد و که ندارد
آنچه دانشمندان تا کنون یافنه اند قطره ای از اقیانوس هم نیست هرچند سعیشان ارزشمند است
موفق در پناه حق
:Gol:

سلام و عرض ادب خدمت گمنام گرامی و همچنین جناب محسنان و فنا و سرکار خانم zahra
آنقدر بحث را با ابهت آغاز کردید که حتی فرصت تحیر هم به من ندادید
لطفا قدری آهسته تر تا کوته فکری چون من هم به پای خطابه غرای شما راه پیدا کنم
دوستان عزیز
1- مطلب علمی چه مشخصاتی دارد؟
2-مطلب دینی چه مشخصاتی دارد؟

با سلام
در بین مقالات و کتابهایی که در مورد نسبت علم و دین مطالعه کردم هیچ کدومش به اندازه ی نوشته های مهدی نصیری من رو جذب نکرده :Mohabbat:

توصیه میکنم به همه کسانی که در مورد موضوع علم و دین و نسبت اسلام به علم (بخصوص علوم مدرنیته ) میخوان اطلاعاتی کسب کنند رجوع کنند به مقالات و نوشته های مهدی نصیری
بخصوص کتاب "اسلام و تجدد"

اسلام و تجدد

نويسنده
مهدي نصيري

زبان كتاب: فارسي

تعداد صفحه: 392

اندازه كتاب: رقعی

بخشی هایی از مقدمه ی کتاب

...

در بحث تقابل سنت و مدرنیته نظرات و دیدگاه های متفاوتی وجود دارد که از جمله آنان سه دیدگاه می باشد
دیدگاه اول غربی شدن بی چون و چرا که از سوی کسانی همچون تقی زاده مطرح شود

دیدگاه دوم که غرب و تمدن مدرن را به دو بخش تقسیم می کند یک بخش وجوه مادی، ابزار آلات و ساختارهای معیشتی که آن را مفید می داند دوم بخش اخلاقی و اجتماعی که آن را مضر و مخرب می داند این دیدگاه که از سوی فردی چون سید جمال الدین اسدآبادی مطرح شد و تا به امروز مورد قبول و پافشاری روشنفکران مسلمان قرار دارد دیدگاهی که تمدن غرب را به صورت یک مجموعه مرتبط مورد مطالعه قرار نمی دهد.

دیدگاه سوم این دیدگاه قائل به تفکیک و تجزیه تمدن جدید نیست و آن را با یک روح و جان می داند این دیدگاه بین اسلام وتجدد تعارض کلی و ماهوی می بیند و بعضی تشابهات در امور جزئی را دلیل وحدت یا تفاهم نسبی نمی داند.

نویسنده در این کتاب پیرو نظر سوم است و با ادله مختلف در صدد اثبات تعارض سنت و مدرنیته است .
او با بیان اینکه تجدد و تمدن جدید محصول خود بنیادی بشر غربی و انحراف تمام عیار از آموزه های وحیانی است معتقد است که اگر دین حاکم شود - دین به معنای جامع و حقیقی – هیچ گاه تمدنی از نوع تمدن جدید به وجود نمی آید و اگر حاکمیت اسلامی با تمام قدرت پا برجا بود هیچ گاه تمدنی از نوع تمدن جدید به وجود نمی آمد و اگر بر این نظریه که روح و ظاهر تمدن غربی تفکیک پذیرند باشیم روز به روز بر انفعال و خود باختگی در برابر غرب می افزاید و آخرین مقاومت های سیاسی و فرهنگی را نیز از بین می برد پذیرش نفی کلی تمدن جدید اگر چه در عمل به علت اضطرارهای ایجاد شده و اجبار در پذیرش برخی از مظاهر تمدن جدید دستاوردهای نسبی و محدودی دارد اما از نظر اعتقادی می تواند نجات بخش باشد و افراد را از خطر ارتداد در فتنه و بلاهای عمومی آخرالزمان دور گرداند.

تجدد و تمدن جديد با همه ابعاد و ره آوردهايش، محصول خود بنيادي بشر غربي و انحراف تمام عيار او از آموزه هاي حياتي است و با فرض حضور حاكميت دين- به معناي جامع و حقيقي آن- هرگز تمدني از نوع تمدن جديد ، ظهور نخواهد كردو به بيان روشن تر، اگر حاكميت اسلامي با حضور معصوم(ع) و بسط يد او، تحقق و تداوم پيدا مي كرد و حاكم اسلامي، در مقام تمدن سازي بر مي آمد، محصول آن تمدني از تمدن جديد و مشابه آن نبود، همانگونه كه با ظهور حضرت بقية الله الاعظم(عج) و استقرار حاكميت صالحان نشاني از اين نوع تمدن نخواهد بود.

...

سلام :Gol:
من تعارض سنت و مدرنیته را قبول ندارم
مدرنیته دارای دو بخش نرم افزاری و سخت افزاری است و در هر دو بخش ممکن است تعارضاتی اجمالی با سنت داشته باشد اما تعارض کلی و مطلق را به هیچ وجه نمی توان پذیرفت .
اساسا کسی که سر سفره مدرنیته می نشیند و از ثمرات آن بهره مند می شود چطور به نفی آن می پردازد . همین کتاب نوشتن و انتشار آن مگر نه اینکه به مدد محصولات مدرنیته است .
اسلام قادر است بخشهای ارزشمند مدرنیته را در جهت کمال انسانی به خدمت بگیرد مثل همین اینترنت و نحوه استفاده از آن .
اساسا علم و دین متعارض نیستند . دین رهبر علم است و آنرا در حیات دنیوی بلکه در ساختن انسانها مورد استفاده قرار می دهد .
موفق در پناه حق:Gol:

سلام و عرض ادب خدمت ماه بانو
سرور گرامی گر چه که کمتر پستهای شما را پیگیری میکنم ولی از روی اتفاق پاسخهای شما را می دیدم و چندان باعث کاهش تحیرهای اینجانب نمیشد
ولی در این پست 7 همه آنجه را که من میخواستم به عنوان مقدمه بگویم باز گو کردید
دست شما درد نکند
متشکرم

حامد;72936 نوشت:
سلام :Gol:
من تعارض سنت و مدرنیته را قبول ندارم
مدرنیته دارای دو بخش نرم افزاری و سخت افزاری است و در هر دو بخش ممکن است تعارضاتی اجمالی با سنت داشته باشد اما تعارض کلی و مطلق را به هیچ وجه نمی توان پذیرفت .
اساسا کسی که سر سفره مدرنیته می نشیند و از ثمرات آن بهره مند می شود چطور به نفی آن می پردازد . همین کتاب نوشتن و انتشار آن مگر نه اینکه به مدد محصولات مدرنیته است .
اسلام قادر است بخشهای ارزشمند مدرنیته را در جهت کمال انسانی به خدمت بگیرد مثل همین اینترنت و نحوه استفاده از آن .
اساسا علم و دین متعارض نیستند . دین رهبر علم است و آنرا در حیات دنیوی بلکه در ساختن انسانها مورد استفاده قرار می دهد .
موفق در پناه حق:Gol:

با سلام و تشکر

شاید در مرحله ی اول باور کردن این موضوع کمی سخت باشه ولی به نظر بنده با کمی تفکر و تامل به همین نتیجه می رسیم .

به نظر بنده اول باید دقیق بررسی بشه که آیا مدرنیته به معنای واقعی , بخش ارزشمندی داره یا ما خیال می کنیم ارزشمند هست این ابزارآلات روز ؟

الان وقت خیلی زیادی ندارم ولی توصیه می کنم قبل از خوندن کتاب اسلام و تجدد به سه مقاله ی زیر که توسط جناب مهدی نصیری نوشته شده رجوع کنید .

خوشحال میشم نظرتون رو هم مرقوم بفرمایید

اسلام و مدرنيته (فهم مدرنيته از جدي ترين مباحث امروز )
http://www.askdin.com/showthread.php?t=9560

نشانه هاي بحران (بشر قرن 21 بحران زده ترين بشر معاصر )
http://www.askdin.com/showthread.php?t=9690

نقد و بررسی برداشت مشهور از روایت 'اطلبوا العلم و لو بالصین'
http://www.askdin.com/showthread.php?t=8668

با تشکر :Gol:

سلام محضر ماه بانو:Gol:
فرصت کردم حتما مقالات را می خونم ولی اجمالا یک سوال دارم :
آیا در دار وجود این خدا نیست که دارد خدایی می کند ؟
اگر او دارد خدایی می کند باید باور داشته باشیم که مسیر کلی بشریت مسیری تکاملی است و این شایدها و اگرها از بی خبری ماست و واقعیت وجودی جز در ذهن ما ندارند . واقعیت آنست که دارد اتفاق می افتد و آن فعل خداست .
خداوند در قرآن فرمود ما چارپایان را برای شما خلق کردیم تا بارهای سنگین شما را که جز به مشقت نمی برید برایتان برسانند و خلق کرد آنچه نمی دانید .
و امروز ما بخشی از آن نمی دانید را می دانیم .
بله انسان اتومبیل را اختراع کرد ولی خدا که از خلق جدانیست . فعل انسان قبل از او به خدا منسوب است . البته ما اهل ادبیم و هرچیزی را به خدا نسبت نمی دهیم .
این یک نگاه معرفتی از اوج است . :Sham:
دقت بفرمایید
موفق در پناه حق :Gol:

سلام و عرض ادب خدمت حامد گرامی
پس از مقدمه جالبی که گفته شد

متاسفانه حق با ماه بانو گرامی میباشد
دین و علم از یک مقوله نیستند
و ادعای علمی بودن دین سرابی بیش نیست

متشکرم

متحیر;73707 نوشت:
متاسفانه حق با ماه بانو گرامی میباشد دین و علم از یک مقوله نیستند و ادعای علمی بودن دین سرابی بیش نیست

سلام جناب متحیر :Gol:
بنده از سخن ماه بانو مطلب شما را نمی فهمم . ایشان بطور ضمنی عدم تضاد علم و دین را پذیرفته اند نه علمی نبودن دین را .
و اما علمی نبودن دین !
شما معیارهای علمی بودن را بفرمایید تا بعد نوبت به علمی نبودن دین برسد ؟
موفق در پناه حق
:Gol:

سلام و عرض ادب بر حامد گرامی
به طور خلاصه
پایه دین ایمان است
و پایه علم شک است
وقتی دو چیز از پایه تفاوت بنیادین دارند چطور میتوان توقع داشت دین علمی باشد یا که علم همراه ثابتی برای دین باشد؟
متشکرم

متحیر;73748 نوشت:
پایه دین ایمان است

سلام
از نظر امیر ما علی علیه السلام آغاز دین معرفت پروردگار است
قال ع : اول الدین معرفته
و ایمان بطور کلی به دو قسم قابل تقسیم است :
1- ایمان عوام که مبتنی بر تصدیق گزاره های دینی است
2- ایمان خواص که مبتنی بر برهان و استدلال عقلی است

دیگر اینکه پایه علم هم شک نیست بلکه پایه علم جستجوگری است معرفت جویی است
حس دینی نیز ناشی از همین معرفت جویی است اما در مورد یک حقیقت متعالی ومقدس
پس دین و علم هم مبنای متفاوت ندارند
بطور اجمال دوباره یم اصلی که قبلا عرض کردم تکرار می کنم
دین کشف حقیقت است از باطن و علم کشف همانست از ظاهر
موفق در پناه حق

سلام و عرض ادب خدمت حامد گرامی
دوست عزیز آن عقلی که دین مراد از آن دارد سوای علم است
شما با عقل و علم نمیتوانی وارد دین شوی
راه ورود به دین دل است
درست است که علم با کنجکاوی و جستجو آغاز میشود
ولی علم به هیچ بنیانی جز شک پایبند نمی ماند
علم ادعای پاسخ ندارد
علم سراسر سوال است در پی هر پاسخ سوالی تازه تر
و این هیجانی است که با جهان سازگاری دارد
علم متعلق به این جهان است جهانی که از بنیان، نا آرام است.
ولی دین خود را متعلق به این جهان نمیداند جهانی همه ثبات
دوست من اگر دین را علمی تلقی کنی تحمل شک های بی پایان علمی را داری؟
اگر دلتنگ از پرسشهای بیکران علم شوی آنرا به آینده و معجزه و حرف خدا و اخباریات حوالت نمیکنی؟
در مرام علم این دست آویز ها که پناهگاه انسان مغموم از حوادث روزگار است مرجع نیست و ارزش ندارد
متشکرم

متحیر;73881 نوشت:
دوست من اگر دین را علمی تلقی کنی تحمل شک های بی پایان علمی را داری؟

اخوی سلام :Gol:
نمی دانم از کدام دین سخن می گویید . دینی که من نوکرشم سر تا پا علم و علم آموزی و ستایش علم است .
بسم الله الرحمن الرحیم اقرا باسم ربک الذی خلق خلق الانسان من علق اقرا و ربک الاکرم الذی علم بالقلم
طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه
الجهل ام الخبائث و العلم ام الطیبات
العلم نور یقفه الله فی قلب من یشاء
اطلبواالعلم من المهد الی اللحد
و اما وجود را شوون متعدد بی نهایت است و بنای ما یافتن او در همه این شوون است از فرش خاک تا مافوق عرش ذات
و اما امام ما ( رسول الله ص ) خود از خدایش تحیر خواست : رب زدنی فیک تحیرا
مرا چه رسد که غیر آن بطلبم . این تحیر فوق هر ایستگاه معرفتی است . شما هم بطلب
قصد ما آرام گرفتن نیست بلکه اصلا نیست چون خود فرمود و الی الله المصیر لذا تا هستیم که هستیم که هستیم نو به نو به سویش رهسپاریم و این موج را میرایی نیست . جلوه کند نگار من تازه به تازه نو به نو( آقایی فرمود)
و اما علم
اساسا قائل نیستیم القاء کننده علم و دین دو چیز است
علم را همان حقیقتی به اندیشه پژوهشگر القاء می فرماید که به جان پیامبر القاء می فرماید
القاء کننده یکی است . اختلاف در فاعل نیست در قابل است
توحید را بیاموزیم کار تمام است
که یکی هست ( در مقام ظاهر و باطن ) و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو
موفق عزیزم در پناه یگانه حق :Gol:

QUOTE=حامد;73400]سلام محضر ماه بانو:Gol:
فرصت کردم حتما مقالات را می خونم ولی اجمالا یک سوال دارم :
آیا در دار وجود این خدا نیست که دارد خدایی می کند ؟

با سلام و عرض پوزش از اینکه دیرتر پاسخ دادم ...

در این امر شکی نیست

حامد;73400 نوشت:

اگر او دارد خدایی می کند باید باور داشته باشیم که مسیر کلی بشریت مسیری تکاملی است و این شایدها و اگرها از بی خبری ماست و واقعیت وجودی جز در ذهن ما ندارند .

البته اگر نگاهی هرچند گذرا به مقالات و کتابی که اشاره کردم بندازین متوجه خواهید شد که آیا در حال حاضر مسیر کلی بشریت مسیری تکاملیست یا به قول جرمی ریفکین و ... جهان در سراشیبی سقوط است ؟؟!!

در بخشی از مقاله ی" اسلام و مدرنیته" ی جناب مهدی نصیری به بحران های آخرالزمان اشاره شده

توصیه می کنم اگه فعلا وقت ندارید همه ی مقاله رو مطالعه کنید همون یک بخش رو بخونین

ببینید آیا واقعا الان مسیر بشریت در راه تکامل هست یا سراشیبی و نابودی ؟؟

{ ما در قرآن مي خوانيم: «يوم تبدّل الارض غير الارض» روزي که زمين تبديل به يک زمين ديگر مي شود.
تفسير ظاهري آن راجع به قيامت است اما در تاويل آن اهل بيت (علیهم السلام) فرموده اند که اين مربوط به ظهور امام زمان(عج) است.
وقتي که ايشان ظهور مي کنند زمين آن چنان در اثر مظالم و مفاسدي که بشر مرتکب شده، ويران شده است که خداوند با قدرت اعجاز اين زمين را به حالت طبيعي براي آن حضرت برمي گرداند. }

حامد;73400 نوشت:

واقعیت آنست که دارد اتفاق می افتد و آن فعل خداست .

این نظریه ی عرفا و فلاسفه می باشد که کاملا متضاد با مبانی اصولی دین هست و بنده با این نظریه به شدت مخالف هستم و اصلا قبول ندارم .

ولی با دقت در متون دینی و از ظاهر روایات و آیات آنطور مشاهده می شود که "به خاطر کار و بار مردم {دستاوردهای بشری} تباهی در بر و بحر {همه جا} فراگیر شده است . "ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ" /روم /41

پس به هیچ عنوان فساد و تباهی که بشریت را رو به نابودی میبرد تقصیر خدا نیست .

و به قول جناب مهدی نصیری :

{بشر مدرن، که مولود رنسانس و تمدن جديد غرب است، بدجوري دچار مکر خداوند شده است و از خداوند در حال بازي خوردن است.
بشر مدرن يعني همين انسان‌هاي موجود با معيارهاي حاکم بر ذهنشان، که ما هم البته کم و بيش جزء آنها هستيم، مثلاً فکر مي‌کند که تسلطش بر طبيعت و جهان و درياها و کوه‌ها و فضا و ژن‌ها و امواج و... نشانه خوشبختي و تکامل و ترقي‌اش است و لذا بسي به خود مي‌بالد و مي‌نازد و درباره بشر اعصار پيشين که از چنين قدرتي برخوردار نبود، احساس ترحم مي‌کند، اما بيچاره غافل از اين است که اين همه فتوحات مادي و تکنيکي، به خاطر تنبيه و مجازات اوست که از «ذکر» رويگردان شده است :

فلمّا نسوا ما ذکّروا به فتحنا عليهم أبواب کلّ شيء حتي إذا فرحوا بما اُوتوا أخذناهم بغته فإذا هم مبلسون.3
آنگاه چون پند و هشدارها را فراموش کردند، همه درها [ي قدرت] را بر آنها گشوديم و چون بدانچه دست يافتند، سرمست شدند، ناگهان فروگرفتيمشان و آنگاه بود که نوميد شدند.

بشر مدرن، سخت، گرفتار سنت الهي امهال و استدراج شده است و وقتي به اوج غرور و تفاخر رسيد (حتي إذا فرحوا) آنگاه نوبت عذاب فرا مي‌رسد (أخذنا هم بغته).

جالب است بدانيد که مصداق اصلي و نهايي اين آيه آخرالزمان است و امام معصوم(ع) درتفسير آيه مي‌فرمايد: «مقصود از أخذناهم بغته ظهور قائم (عج) ما است.»

که چون صاعقه و طوفاني بر تمدن مقتدر و سلطه‌جوي کفر و مدرن فرود مي‌آيد و همه چيز را ويران مي‌کند تا زمينه را براي استقرار تمدن باشکوه الهي و انساني مهدوي(عج) فراهم نمايد. }

حامد;73400 نوشت:
خداوند در قرآن فرمود ما چارپایان را برای شما خلق کردیم تا بارهای سنگین شما را که جز به مشقت نمی برید برایتان برسانند و خلق کرد آنچه نمی دانید . و امروز ما بخشی از آن نمی دانید را می دانیم .

روایات ما از نقصان و فقدان "علم" در آخرالزمان می گویند .

روایات بسیار زیادی بیانگر آن هستند که ائمه ی معصومین صلوات الله علیهم اجمعین علوم جدید را از دایره ی علوم مثبت خارج میدانند

و اگر جز این بود , نباید از فقدان علم و گسترش جهل در آخرالزمان سخن میگفتند بلکه جا داشت از پیشرفت و تکامل علم بگویند

به این روایات بنگرید :

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند : افول دانش و گسترش نادانی , از نشانه های نزدیکی ظهور است .

امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند : ظهور امام زمان هنگامی است که دانش رخت بربندد و نادانی آشکار شود .

امام رضا علیه السلام می فرمایند : هنگامی که دانش از بین شما رخت بربندد, انتظار فرج را از زیر پاهایتان داشته باشید ! ( یعنی هر لحظه ممکن است حادثه ی ظهور به وقوع بپیوندد . )
...

ضمن اینکه در روایتی امام صادق علیه السلام می فرمایند :

دانش 27 حرف است و تمام آنچه فرستادگان الهی آورنده ی آن بوده اند , تنها دو حرف از آن بوده و تا به امروز بیش از دو حرف آن را نشناخته اند , اما آنگاه که قائم ما قیام کند , 25 حرف دیگر را در میان مردم منتشر خواهد ساخت و دو حرف موجود را نیز به آن ضمیمه میکند .

حالا سوال بنده این هست :
به نظر شما علوم و تکنولوژی روز شامل این دو حرف دانش می شوند ؟

و آیا امام زمان که ظهور کنند علم و تکنولوژی فعلی روز رو به 25 حرف دانش خودشون ضمیمه می کنند یا نه ؟

حامد;73400 نوشت:

بله انسان اتومبیل را اختراع کرد ولی خدا که از خلق جدانیست . فعل انسان قبل از او به خدا منسوب است . البته ما اهل ادبیم و هرچیزی را به خدا نسبت نمی دهیم .
این یک نگاه معرفتی از اوج است . :Sham:
دقت بفرمایید
موفق در پناه حق :Gol:

همین طور که قبلا عرض کردم این عقیده رو به شدت نفی می کن و قبول ندارم

و اگر اینطور هست عذاب آخرت بی معنیست و عدل الهی زیر سوال میرود زیرا تمام کارهی ما قبل از اینکه خودمان اراده کنیم منصوب به حق متعال میشه

و این همون اعتقادات صوفیه و من جمله مولوی ... هست .

همان طور که مولوی ابن ملجم را در قضیه شهادت امام علی (علیه السلام)، آلت حق و دست خدا پنداشته؟

وی از زبان امام علی (علیه السلام) خطاب به ابن ملجم می گوید :

هیچ بغضی نیست در جانم زتو زانک این را من نمی دانم زتو

آلت حقی تو فاعل، دست حق چون زنم بر آلت حق طعن و دق

(مثنوی معنوی/ دفتر اول/ص190)

والسلام علی من اتبع الهدی :Gol:

در مورد موضوع دین و علم هم انشاالله فردا مینویسم :Gol:

سلام و عرض ادب خدمت حامد گرامی
دوست عزیزم
خدمت مبارکتان عرض کردم
دین و علم دو مقوله جدا هستند.
دو جهان کاملا متفاوت و دو کاربرد متفاوت
دین همه ثبات است
ادعای پاسخ دارد
دین مبنایش ایمان است
ایمان به غیب
مومن نباید شک کند
گرچه که در دین اسلام و در کتاب قرآن دائم به تفکر تعقل و سیر در زمین سفارش شده
و شما از آن به عنوان به دنبال علم بودن یاد میکنید
ولی این استنباط شماست زیرا که در محدوده دین شما از همان ابتدا علم را به تقیدهایی در می آورید لطفا به پستهای جناب فنای محترم و شروع بحث به صورت کلی توسط گمنام محترم و رساله عملی جناب ماه بانو دقت فرمایید
چنین تقیدهایی را علم بر نمی تابد
در عمل با پذیرش دین شما وارد تعبد میشوید
در تعبد و بندگی محلی برای سوال کردن نیست
محل سوال شدن است
ان سفارش به تدبر ها به خاطر این است که شما را متنبه کند از نافرمانی و شک در انجام وظایفتان
اگر سوال دارید سوالات و شکیات شما در محدوده چگونگی انجام عبادات است و صحت رفتارتان بیش از این نیست

این که اینگونه میگویم نه آنکه معترض باشم شما از آب نباید توقع آتش داشته باشید

ولی علم از پایه بر شک است در تحول است هیچ ثباتی ندارد بنیان علم ناآرام است همانند جهان
در پاسخ هر سوال چون اژدها ده سوال دیگر سر بر می آورد پاسخی برایت به ارمغان نمی آورد تا ذهنت آرام بگیرد
همیشه در تکاپو چون این جهان
اگر علم ثابت بود هنوز پاسخمان این بود که زمین مرکز جهان است انسان مرکز آفرینش است
علم ذاتا با دین تفاوت دارد
امیدوارم مطلب را رسانده باشم
متشکرم

سلام به محضر ماه بانو:Gol:
اعتراف می کنم عجله کردم و مطالب را زود مطرح نمودم چون اساسا بنایم بر قیل و قال نیست . مقصودم از این حرفها القاء مطالبی است برای مستعدین که معطل نشوند و به متن حقیقت راه یابند انه فتاح القلوب
نفرمایید نیستند این چنین کسانی هستند و من نا امید نمی شوم .
و اما اشکالاتی که فرموده اید :
1- فرمودید سیر تکاملی بشر را قبول ندارید
بنده یک سوال دارم . انسان در طول زندگی خود نوعا تکامل می یابد یا خیر ؟ این تکامل را می توان فقط با بعد ظاهری و جسمانی اوسنجید که پس از شادابی جوانی به پیری و کهولت می رسد ؟
پس این تکامل چیست ؟
تکامل به مجموع فعلیتهای معنوی انسان بر می گردد ولو اینکه در گذر زمان این آلت یا واسطه یعنی بدن پیر شود .
جامعه بشری هم چنین است . باید مجموع تکاملها را در نظر بگیرید .
حال بفرمایید در همین امت اسلامی علم و دانش به گذشت زمان افزون شد یا نشد ؟ تفسیر و فقه و کلام و فلسفه و عرفان و ....
آیا آثار متقدمین به پایه متاخرین می رسد ؟
ظهور جمهوری اسلامی را چطور تفسیر می فرمایید . تنزل است یا تکامل ؟ بعد این چه می خواهد بشود ؟
روایاتی را نقل فرموده اید دست شما درد نکند اما فهم روایات از نقل آن بسیار ارزشمندتر است
بنده تفسیر این روایات را در عینیت جامعه کنونی بشر می بینم . می بینم که فضای فکری حاکم بر جهان فضای دروغ و کذب و دنیاگرایی و دنیا طلبی است اما شاید این فضای رسانه ای گسترده است که بر این جهل دامن زده است وگرنه دنیاطلبی مردم امروز از دیروز بیشتر نیست الا اینکه اسبابش بیشتر شده است .
اما علم و دانش و فلسفه و دین گرایی و معنویت طلبی از بین رفته ؟
و اما یوم تبدل الارض هم تدریجی و در سیر تکاملی است . مصداق اتمش مرگ است که در مرحله مرگ یکباره ارض جسمانی به ارض روحانی مبدل می شود .
این تبدل ارض به نظر حقیر کم اطلاع همان ظهور انسان کامل در مقام حاکمیت بر بشر است که تا پیش از آن اینطوری سابقه نداشته است .
2- فرموده اید بحث ما را در فعل الهی قبول ندارید . خب . تعجب نمی کنم . تا فرعونیت نفوس شکسته نشود فعل خود را در فعل الهی مستهلک نمی یابد .
البته مهجوریت فلسفه و عرفان ( با وجود نیاز شدید انسان به این دو علم شریف ) حکایت مثنوی صد من کاغذ است که لزومی ندارد تکرار شود . در محوریت فلسفه آنهم از جنس اسلامی عزیزش همان بس که رهبر فرزانه در هر بار حضور در قم مقدسه به توجه بیشتر به این علم اصرار فرموده اند و بزرگان بزرگ ما امروز خود از فلاسفه بلکه عرفای عصرند . توصیه برادرانه وخاضعانه دارم چیزی را که خوب نیافته اید انکار نفرمایید که در صورت حق بودن از آن محروم می شوید کما اینکه از نبی مکرم ص نقل شد : هر کس شفاعت مرا قبوا نداشته باشد بدان نائل نمی شود . من باب مثال عرض کردم این حدیث را .
3- بحث تقصیر خدا هست یا نیست هم که اصلا از از قضیه کاملا بیگانه است . وقتی فعل فعل خدا شد باید با معیارهای خودش ( نه معیارهای ظاهری شرع مقدس یا عقل ظاهربین یا عرف ) سنجیده شود . لذاست که فرمود : لایسئل عما یفعل و هم یسئلون . یعنی سوال به لحاظ مقام کثرت و خلق است که معیارهای ظاهری بر آن حاکم است اما این معیارها وقتی به مقام وحدت و فعل الهی میرسد خود بعنوان فعل الهی محکوم است . حالا راه داریم تا این مسائل انشاء الله حل شود . فقط خواهشمندم عجله نفرمایید . لعل الله یحدث بعد ذلک امرا .
4- بحث فقدان علم در آخرالزمان هم که عرض شد با حقایق سازگار نیست .
در روایت امام باقر ع آمد که خداوند می دانست مردمانی در آخرالزمان می آیند که متعمقند لذا سوره اخلاص و آیات سوره حدید را ( هوالاول و الاخر ... ) را نازل فرمود . خب این متعمقین یکباره از آسمان افتادند متعمق شدند یا در یک سیر طبیعی تکاملی ؟
5- واما بحث حروف علم و ضمیمه کردن علوم جدید به علوم امام زمان عج
خواهر انسان کامل حجت خدا و واسطه فیض مابین حق و خلق است . تعارف و مدح و ثناء که نمی کنیم . این هم به نقل ثابت است هم به عقل . همه علوم از زمان فعلیت امامت حضرت ولی عصر تا کنون از منبع علم آن حجت الهی به ابناء بشر القاء شده و می شود که او واسطه فیض است . خدا نیست . سببی است الهی به گستردگی عالم امکانی . او نیازی به ضمیمه علوم ندارد که آن علوم خود ضمیمه اند و اما باقی حروف علم هم منحصر در علوم باطنی نیست چه اینکه هر طیفی از انسانها در باب علم نیاز خود را دارند بعضی را با علم ظاهر بعضی را با علم باطن و بعضی را تجربه و .... تغذیه می کنند .
چه بگویم خواهر
فقط آنچه که مایه تاسف است مهجوریت فلسفه و عرفان است نمی دانم چه بگویم .
همین اندازه بگویم که امام ره در نامه به گورباچف فرمود :
اگر می خواهید اسلام ناب را بشناسید بروید اسفار و فصوص ما را ببینید
من برای شما آرزوی تامل و تعمق می کنم
اگر حرفها مقبول نبود . انکار نفرمایید
موفق در پناه حق :Gol:
موضوع قفل شده است