جمع بندی گریه یعقوب نبی(ع)

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
گریه یعقوب نبی(ع)

سلام علیکم

(لطفا دلیل های صرفا قرآنی بیاورید که)آیا حضرت یعقوب برای "کشته شدن یوسف گریه می کرد" یا "میدانست که کشته نشده و برای دوری از یوسف گریه می کرد"؟

باتشکر


کارشناس بحث : یاسین

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام

وَ تَوَلىَ‏ عَنهُْمْ وَ قَالَ يَأَسَفَى‏ عَلىَ‏ يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ(84)
قَالُواْ تَاللَّهِ تَفْتَؤُاْ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتىَ‏ تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَلِكِينَ(85)
قَالَ إِنَّمَا أَشْكُواْ بَثىّ‏ِ وَ حُزْنىِ إِلىَ اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(86)


و از آنها روى برگرداند و گفت: «وا اسفا بر يوسف!» و چشمان او از اندوه سفيد شد، اما خشم خود را فرو مى ‏برد (و هرگز كفران نمى ‏كرد)! (84)
گفتند: «به خدا تو آن قدر ياد يوسف مى‏ كنى تا در آستانه مرگ قرار گيرى، يا هلاك گردى!» (85)
گفت: «من غم و اندوهم را تنها به خدا مى ‏گويم (و شكايت نزد او مى ‏برم)! و از خدا چيزهايى مى‏ دانم كه شما نمى‏ دانيد! (86)


بعد از آنکه پسران بعقوب(ع) برای بدست آوردن آذوقه به مصر رفتند و بن یامین در آنجا نزد یوسف(ع) ماند، غم و اندوهى سراسر وجود يعقوب(ع) را فرا گرفت و جاى خالى بن‏يامين همان فرزندى كه مايه تسلى خاطر او بود، وى را به ياد يوسف(ع) عزيزش افكند، به ياد دورانى كه اين فرزند برومند با ايمان باهوش زيبا در آغوشش بود و استشمام بوى او هر لحظه زندگى و حيات تازه‏اى به پدر مى‏ بخشيد، اما امروز نه تنها اثرى از او نيست بلكه جانشين او بن‏يامين نيز به سرنوشت دردناك و مبهمى همانند او گرفتار شده است،" در اين هنگام روى از فرزندان برتافت و گفت:وا اسفا بر يوسف"! (وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا أَسَفى‏ عَلى‏ يُوسُفَ).[1]


فرزندان یعقوب(ع) پس از آنکه گریه های طولانی پدر را دیدند، گفتند: به خدا سوگند كه تو دائما و لا يزال به ياد يوسف(ع) هستى و سالها است كه خاطره او را از ياد نمى‏ برى و دست از او برنمى‏ دارى، تا حدى كه خود را مشرف به هلاكت رسانده و يا هلاك كنى. و ظاهر اين گفتار اين است كه ايشان از در محبت و دلسوزى اين حرف را زده ‏اند و خلاصه به وضع پدر رقت كرده‏اند، و شايد هم از اين باب باشد كه از زيادى گريه او به ستوه آمده بودند و مخصوصا از اين جهت كه يعقوب ايشان را در امر يوسف تكذيب كرده بود، و ظاهر گريه و تاسف او هم اين بود كه مى ‏خواست درد دل خود را به خود ايشان شكايت كند، هم چنان كه چه بسا جمله «انَّما أَشْكُوا ...» هم اين را تاييد مى ‏كند.[2]

:Gol:
[1] - تفسير نمونه، ج‏10، ص:53.

[2] - ترجمه الميزان، ج‏11، ص: 318

واقعا جواب لازمم بابا یه کارشناس بداد من برسه

[="navy"] یعقوب که پیامبر خدا بوده در مقابل خواست خدا چرا اینقدر بیتابی و گریه میکرده ؟ [/]

عاشورایی;294710 نوشت:
سلام علیکم

(لطفا دلیل های صرفا قرآنی بیاورید که)آیا حضرت یعقوب برای "کشته شدن یوسف گریه می کرد" یا "میدانست که کشته نشده و برای دوری از یوسف گریه می کرد"؟

باسلام

اونطوری که از آیات بر می آید یعقوب نبی از فراق یوسف میگریسته و دو بار هم موقعی که حرف از گم شدن یوسف میشود میفرماید من از عنایت خدا چیزی میدانم که شما نمیدانید!

یعقوب نبی در جواب پسرانش که گفتند بنیامین را عزیز مصر نگه داشته و... میگوید:

قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ [یعقوب] گفت [چنين نيست] بلكه نفس شما امرى [نادرست] را براى شما آراسته است پس [صبر من] صبرى نيكوست اميد كه خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورد كه او داناى حكيم است(۸۳)

یعنی یوسف و بنیامین را خداوند به من باز میگرداند!

و در ادامه هم اینگونه میفرماید که یوسف و بنیامین را جستجو کنید و از رحمت خدا نومید نباشید...... یعنی از زنده بودن یوسف اطلاع داشته! و گریه اش از فراق بوده! برای همین هم دستور جستجو داده و هم گفته از رحمت خدا نومید نباشید!

قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ
گفت من شكايت غم و اندوه خود را پيش خدا مى‏برم و از [عنايت] خدا چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد(۸۶)

يَا بَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ
اى پسران من برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت ‏خدا نوميد مباشيد زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت‏ خدا نوميد نمى‏شود(۸۷)

[="DarkSlateGray"]به نظر من محبت و دوست داشتن منافاتی نداره با اینکه ما تسلیم خدا باشیم .
مهم اینه که به کفر گفتن و نارضایتی نرسه.
[/]

دلیل قرآنی این دو آیه شریفه است .

يوسف : 86 قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْني‏ إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ
يوسف : 96 فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشيرُ أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصيراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ

دو جا حضرت یعقوب علیه السلام تصریح به این مطلب کرده که از جانب خدا چیزی می داند که مردم عادی - حتی زن و بچه هاش - نمی دانن .

گریه و بی تابی حضرت یعقوب علیه السلام نه فقط منافی با عصمت و بزرگی ایشون نیست بلکه کاملی ست برای ایشان در ضمن این که گریه و جزع بر أنبیاء و أوصیاء محمود و پسندیده است و هیچ گونه منافاتی با تسلیم امر پروردگار ندارد .

پرستوی کمیل;297825 نوشت:
یعقوب که پیامبر خدا بوده در مقابل خواست خدا چرا اینقدر بیتابی و گریه میکرده ؟

بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام و احترام

آيا گريه حضرت يعقوب(ع) براي فراغ يوسف(ع)، عمل ناپسندي محسوب ميشد؟ آيا يعقوب(ع) چون پيامبر خدا بود نمي بايست در غم جدايي فرزندش غمگين و محزون شود؟
آيا رابطه و عاطفه پدر و فرزندي يعقوب(ع)،‌ به خاطر مسوليت پيامبري مي بايست كنار گذاشته شود؟!

به نظر مي رسد اصل محبت بين فرزند و پدر ،‌ نه تنها مشكلي ندارد بلكه چون از جانب خداوند مي باشد مورد تاييد و سفارش است،‌نكته مهم اين است كه اين محبت و علاقه نبايد به گونه اي باشد كه منجر به گناه و معصيت شود.

هنگامى كه پيامبر اكرم (ص) بر مرگ فرزندش ابراهيم اشك مى ‏ريخت عده اي به ايشان اعتراض كردند كه شما ما را از گريه كردن نهى كرد ى اما خود شما اشك مى‏ ريزيد؟.


پيامبر در جواب فرمود: چشم مى‏ گريد و قلب اندوهناك مى ‏شود ولى چيزى كه خدا را به خشم آورد نمى ‏گويم (تدمع العين و يحزن القلب و لا نقول ما يسخط الرب) و در جاى ديگر مى‏ خوانيم فرمود.
ليس هذا بكاء ان هذا رحمة" اين گريه (بى ‏تابى) نيست، اين رحمت (گريه عاطفى) است".[=&quot][1]

[=&quot][1] - تفسير نمونه، ج‏9، ص: 352

یعنی یعقوب(س) میدانست حضرت یوسف زنده است؟

متطهرین;303695 نوشت:
یعنی یعقوب(س) میدانست حضرت یوسف زنده است؟

با سلام

به شهادت آیات وروایات بله میدانست زنده است .

از تفسیر راهنما :

فصبر جمیل ... إنما أشکوا بثّی و حزنی إلی الله

9ـ یعقوب(ع) برخلاف فرزندان و اطرافیانش به زنده بودن یوسف(ع) اطمینان داشت.
و أعلم من الله ما لاتعلمون
«من الله» می تواند به معنای «از ناحیه خدا» باشد و نیز می تواند به معنای «درباره خدا» باشد. بر اساس معنای اول مراد از «ما لاتعلمون» به مناسبت مورد، زنده بودن یوسف ، دیدار او و ... است.

10ـ یعقوب(ع) به دیدار یوسف(ع) و سرآمدن فراقش مطمئن بود.

در اخبار :

:امام سجّاد، حضرت زین العابدین علیه السّلام پس از جریان دلخراش و دلسوز عاشورا بیش ازحدّ بى تابى و گریه مى نمود.روزى یکى از دوستان حضرت اظهار داشت : یابن رسول اللّه ! شما با این وضعیّت و حالتى که دارید، خود را از بین مى برید، آیا این گریه و اندوه پایان نمى یابد؟

امام سجّاد علیه السّلام ضمن این که مشغول راز و نیازبه درگاه خداوند متعال بود، سر خود را بلند نمود و فرمود: واى به حال تو! چه خبردارى که چه شده است ، پیغمبر خدا، حضرت یعقوب در فراق فرزندش ، حضرت یوسف علیهماالسّلام آن قدر گریه کرد و نالید که چشمان خود را از دست داد، با این که فقط فرزندش را گم کرده بود ( یعنی میدانست زنده است و برمیگردد).ولیکن من خودم شاهد بودم که پدرم را به همراه اصحابش چگونه و با چه وضعى به شهادت رساندند.

بسم الله الرحمن الرحیم


با سلام و احترام


در رابطه با سوال شما توجه به دو آیه شریفه ذیل مفید خواهد بود:



«وَ جاؤُ عَلى‏ قَميصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ »[1] (و پيراهن او را با خونى دروغين (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند گفت: «هوسه اى نفسانى شما اين كار را برايتان آراسته! من صبر جميل (و شكيبايى خالى از ناسپاسى) خواهم داشت و در برابر آنچه مى ‏گوييد، از خداوند يارى مى ‏طلبم).


« قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَني‏ بِهِمْ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَليمُ الْحَكيمُ» [2] ((يعقوب) گفت: « (هواى) نفس شما، مسأله را چنين در نظرتان آراسته است! من صبر مى ‏كنم، صبرى زيبا (و خالى از كفران)! اميدوارم خداوند همه آنها را به من بازگرداند چرا كه او دانا و حكيم است).


یعقوب(علیه السلام) در برابر ادعای فرزندانش مبنی بر اینکه گرگ یوسف(علیه السلام) را خورد گفت: از خداوند مى ‏خواهم تلخى جام صبر را در كام من شيرين كند و به من تاب و توان بيشتر دهد تا در برابر اين طوفان عظيم، خويشتن دارى را از دست ندهم و زبانم به سخن نادرستى آلوده نشود.


یعقوب (علیه السلام) نگفت از خداوند مى‏ خواهم در برابر بر مصيبت مرگ يوسف(علیه السلام) به من شكيبايى دهد، چرا كه مى ‏دانست يوسف(علیه السلام) كشته نشده، بلكه گفت در مقابل آنچه شما توصيف مى ‏كنيد كه نتيجه ‏اش به هر حال جدايى من از فرزندم است صبر مى‏ طلبم.[3]

" پس صبر خوبست" براى اشعار به اين جهت است كه اسباب و آن جهاتى كه دست به هم داده و اين مصيبت را به بار آورده وضعش طورى است كه در برابر آن جز صبر هيچ چاره ديگرى نيست (پس صبر بهتر است)، براى اينكه اولا يوسف (علیه السلام) محبوبترين مردم بود در دل او، و اينك دارند خبر مى‏ دهند كه چنين محبوبى طعمه گرگ شده، و براى گواهى خود پيراهن خون ‏آلودش را آورده ‏اند، و ثانيا او خود بطور يقين مى ‏داند كه اينان در آنچه كه مى‏ گويند دروغگويند، و در نابود كردن يوسف(علیه السلام) دست داشته و نقشه‏اى داشته ‏اند، و ثالثا راهى براى تحقيق مطلب و به دست آوردن اينكه بر سر يوسف (علیه السلام) چه آمده، و او فعلا كجا است و در چه حالى است، در دست نيست.[4]



بنابراین حضرت یعقوب (علیه السلام) از زنده بودن فرزندش یوسف(علیه السلام) اطلاع داشت و گمان نمی کرد که او طعمه گرگ شده باشد یا به طریق دیگری از دنیا رفته باشد.

[1] - سوره یوسف،آیه18.

[2] - سوره یوسف،آیه83.

[3] - تفسير نمونه، ج‏9، ص345-346.

[4] - ترجمه الميزان، ج‏11، ص141.

یاسین;298465 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم با سلام و احترام آيا گريه حضرت يعقوب(ع) براي فراغ يوسف(ع)، عمل ناپسندي محسوب ميشد؟ آيا يعقوب(ع) چون پيامبر خدا بود نمي بايست در غم جدايي فرزندش غمگين و محزون شود؟ آيا رابطه و عاطفه پدر و فرزندي يعقوب(ع)،‌ به خاطر مسوليت پيامبري مي بايست كنار گذاشته شود؟! به نظر مي رسد اصل محبت بين فرزند و پدر ،‌ نه تنها مشكلي ندارد بلكه چون از جانب خداوند مي باشد مورد تاييد و سفارش است،‌نكته مهم اين است كه اين محبت و علاقه نبايد به گونه اي باشد كه منجر به گناه و معصيت شود. هنگامى كه پيامبر اكرم (ص) بر مرگ فرزندش ابراهيم اشك مى ‏ريخت عده اي به ايشان اعتراض كردند كه شما ما را از گريه كردن نهى كرد ى اما خود شما اشك مى‏ ريزيد؟. پيامبر در جواب فرمود: چشم مى‏ گريد و قلب اندوهناك مى ‏شود ولى چيزى كه خدا را به خشم آورد نمى ‏گويم (تدمع العين و يحزن القلب و لا نقول ما يسخط الرب) و در جاى ديگر مى‏ خوانيم فرمود. ليس هذا بكاء ان هذا رحمة" اين گريه (بى ‏تابى) نيست، اين رحمت (گريه عاطفى) است".[1] [1] - تفسير نمونه، ج‏9، ص:

ميشه توضيح بدین منظور از گریه ی رحمت چیه؟!

راستش من با همین گریه ی پیامبر هم کمی مشکل پیدا کردم چه برسد به حضرت یعقوب!!
راستش در مورد حضرت یعقوب برای خودم این طور توجیه کردم که حضرت نه در فراغ فرزند که در فراغ ولی الله بیتابی میکردن!!!

اینکه میگم این گریه ها باعث تعجب است به خاطر این است که اولیا خدا انسانها ی کاملی اند و رسول الله کاملترین فرد پس قاعدتا نباید این طور غریزه ها در انها راه داشته باشد!چون روی رفتارشون اثر میگذارد!
این طور که من از بعضی احادیث به خصوص خطبه همام حضرت علی علیه السلام برداشت کردم افراد متقی انتخاب میکنند چه کسی رو دوست اشته باشند و از چه کسی متنفر باشند(بر اساس میزان قرب اون فرد به خدا) نه مثل ما که صرفا اطرافیان رو به خاطر روابط نسبی دوست داریم!مثل علاقه ی والدین به فرزند و یا...که همه از روی غریزه است!

من فکر میکنم اونچه در روضه ها هم گفته میشه که مثلا حضرت زینب داغ برادر دید و انقدر اذیت شد و یا مواردی مثل این توهین به این افراد است!حضرت از اینکه میدید چه بر سر امام زمانش و بهترین بنده ی خدا در ان عصر می اورند غصه میخورد نه به خاطر رابطه ی برادر و خواهری!!و الا از دست دادن فرزند سخت تر است یا برادر!؟!!یا خود امام حسین یا....حتی نقلی که در مورد گریه نکردن امام خمینی در موقع شنیدن خبر شهادت پسرشون هست فکر میکنم این رو تایید میکنه.
دلیل دیگه که میگم اینها همه غریزه است اینه که در قیامت همه ی اینها از بین میره و همون طور که در زیارت حضرت امیر هم هست پدر حاضر است فرزندش به جای او عذاب بشه!.....اما حب حقیقی میماند.
اگر برداشتم غلط است لطف کنید بفرمایید(و چراش رو البته)
و اگر درسته پس چرا رسول خدا برای فرزندشون گریه کردن؟

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام


گریه رحمت، یعنی گریه ای که ناشی از رحمت خداوند است. از دست دادن افراد عزیز و مورد علاقه ناراحتی و غم در پی دارد، از طریق اشک و گریه مقداری از این غم درونی کاسته می شود و به اصطلاح انسان کمی سبک می شود، اگر اشک از دیدگان نریزد و این غصه در درون بماند بیتشر موجب ناراحتی می شود، بنابراین گریه در چنین حالتی، یک رحمت محسوب می شود.

در مورد پیامبر(صلی الله علیه و اله) و حضرت زینب(سلام الله علیها) و سایر بزرگان دین، توجه به دو نکته مهم است، اولا: آیا این بزرگواران چون بندگان مخلص خداوند هستند،غریزه در آنها وجود ندارد؟ یا وجود غریزه برای آنها نقص محسوب می شود؟

برخی از مشرکین و معاندین به وجود مسائل عادی و غریزی در انبیاء(علیهم السلام) اشکال می گرفتند، خداوند در جواب آنها می فرماید:« وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي‏ فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذيراً»[1] (و گفتند: «چرا اين پيامبر غذا مى ‏خورد و در بازارها راه مى ‏رود؟! (نه سنّت فرشتگان را دارد و نه روش شاهان را!) چرا فرشته ‏اى بر او نازل نشده كه همراه وى مردم را انذار كند (و گواه صدق دعوى او باشد)؟)


« وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصيراً»[2] (ما هيچ يك از رسولان را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه غذا مى‏خوردند و در بازارها راه مى‏رفتند و بعضى از شما را وسيله امتحان بعضى ديگر قرار داديم، آيا صبر و شكيبايى مى ‏كنيد (و از عهده امتحان برمى ‏آييد)؟! و پروردگار تو همواره بصير و بينا بوده است).


ثانیا: آیا این غریزه به گونه ای بود که مرتکب امری خلاف رضای خداوند شوند؟
همانطور که عرض شد پیامبر(صلی الله علیه و اله) فرمود: چشم مى‏ گريد و قلب اندوهناك مى ‏شود ولى چيزى كه خدا را به خشم آورد نمى ‏گويم.

[1] - سوره فرقان،آیه7.

[2] - سوره فرقان،آیه20.

[="Black"]ممنون از شما.
فقط یه مسئله برام حل نشده.
اینکه میگن اولیا خدا فقط به خاطر خدا دوست دارند و فقط به خاطر خدا متنفرند به چه معنی است؟عرض بنده این نبود که هیچ غریه ای وجود ندارد اما تا جایی که ممکنه و زندگی مادی محدودیتی ایجاد نمیکنه اونها این غرایز رو از خودشون دور کردند و به اصطلاح خودشون رو تربیت کردند.نیاز به خوراک لازمه ی زندگی مادی است ولی موارد دیگه چی؟ فکر میکردم انسان کامل چون هیچ حبی به غیر از حب خدا در قلبش نیست پس اگر به بنده ای علاقه ای دارد فقط به این خاطر است که اون بنده به خدا نزدیک تر است نه انکه خویشاوندش است یا...
[/]

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام


روایتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمودند: « حب علی عباده»[1] ( محبت علی (علیه السلام) عبادت است).


بنابراین گاهی محبت اولیاء خداوند، خودش یک عبادت محسوب می شود. یعنی محبت کسانی که دوستدار و حتی دوست خداوند هستند، مانند رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) که حبیب الله بودند.


البته دوستی با دیگران تا وقتی جایز است که در مقابل دوستی خداوند نباشد، حتی اگر فرزند انسان نیز در مسیر بندگی خداوند نباشد و نعوذبالله دشمن خداوند باشد، نمی توان و نباید او را دوست داشت.


پس اولیاء خداوند، کسانی را دوست دارند که در مسیر بندگی خدا باشند و با کسی دشمن هستند که در مقابل دستورات خدا باشد، حال این افراد هر کسی میخواهند باشند.

[1] - اراشد القلوب الی الصواب،ج2،ص209.

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا حضرت یعقوب برای "کشته شدن یوسف گریه می کرد" یا "میدانست که کشته نشده و برای دوری از یوسف گریه می کرد"؟

بعد از آنکه پسران بعقوب(ع) برای بدست آوردن آذوقه به مصر رفتند و بن یامین در آنجا نزد یوسف(ع) ماند، غم و اندوهى سراسر وجود يعقوب(ع) را فرا گرفت و جاى خالى بن‏يامين همان فرزندى كه مايه تسلى خاطر او بود، وى را به ياد يوسف(ع) عزيزش افكند، به ياد دورانى كه اين فرزند برومند با ايمان باهوش زيبا در آغوشش بود و استشمام بوى او هر لحظه زندگى و حيات تازه‏اى به پدر مى‏ بخشيد، اما امروز نه تنها اثرى از او نيست بلكه جانشين او بن‏يامين نيز به سرنوشت دردناك و مبهمى همانند او گرفتار شده است،" در اين هنگام روى از فرزندان برتافت و گفت:وا اسفا بر يوسف"! (وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا أَسَفى‏ عَلى‏ يُوسُفَ(.[1]

فرزندان یعقوب(ع) پس از آنکه گریه های طولانی پدر را دیدند، گفتند: به خدا سوگند كه تو دائما و لا يزال به ياد يوسف(ع) هستى و سالها است كه خاطره او را از ياد نمى‏ برى و دست از او برنمى‏ دارى، تا حدى كه خود را مشرف به هلاكت رسانده و يا هلاك كنى. و ظاهر اين گفتار اين است كه ايشان از در محبت و دلسوزى اين حرف را زده ‏اند و خلاصه به وضع پدر رقت كرده‏اند، و شايد هم از اين باب باشد كه از زيادى گريه او به ستوه آمده بودند و مخصوصا از اين جهت كه يعقوب ايشان را در امر يوسف تكذيب كرده بود، و ظاهر گريه و تاسف او هم اين بود كه مى ‏خواست درد دل خود را به خود ايشان شكايت كند، هم چنان كه چه بسا جمله «انَّما أَشْكُوا ...» هم اين را تاييد مى ‏كند.[2]


آيا گريه حضرت يعقوب(ع) براي فراغ يوسف(ع)، عمل ناپسندي محسوب ميشد؟ آيا يعقوب(ع) چون پيامبر خدا بود نمي بايست در غم جدايي فرزندش غمگين و محزون شود؟

آيا رابطه و عاطفه پدر و فرزندي يعقوب(ع)،‌ به خاطر مسوليت پيامبري مي بايست كنار گذاشته شود؟!

به نظر مي رسد اصل محبت بين فرزند و پدر ،‌ نه تنها مشكلي ندارد بلكه چون از جانب خداوند مي باشد مورد تاييد و سفارش است،‌نكته مهم اين است كه اين محبت و علاقه نبايد به گونه اي باشد كه منجر به گناه و معصيت شود.

هنگامى كه پيامبر اكرم (ص) بر مرگ فرزندش ابراهيم اشك مى ‏ريخت عده اي به ايشان اعتراض كردند كه شما ما را از گريه كردن نهى كرد ى اما خود شما اشك مى‏ ريزيد؟.

پيامبر در جواب فرمود: چشم مى‏ گريد و قلب اندوهناك مى ‏شود ولى چيزى كه خدا را به خشم آورد نمى ‏گويم (تدمع العين و يحزن القلب و لا نقول ما يسخط الرب) و در جاى ديگر مى‏ خوانيم فرمود.
ليس هذا بكاء ان هذا رحمة" اين گريه (بى ‏تابى) نيست، اين رحمت (گريه عاطفى) است".[3]

یعقوب(علیه السلام) در برابر ادعای فرزندانش مبنی بر اینکه گرگ یوسف(علیه السلام) را خورد گفت: از خداوند مى ‏خواهم تلخى جام صبر را در كام من شيرين كند و به من تاب و توان بيشتر دهد تا در برابر اين طوفان عظيم، خويشتن دارى را از دست ندهم و زبانم به سخن نادرستى آلوده نشود.

یعقوب (علیه السلام) نگفت از خداوند مى‏ خواهم در برابر بر مصيبت مرگ يوسف(علیه السلام) به من شكيبايى دهد، چرا كه مى ‏دانست يوسف(علیه السلام) كشته نشده، بلكه گفت در مقابل آنچه شما توصيف مى ‏كنيد كه نتيجه ‏اش به هر حال جدايى من از فرزندم است صبر مى‏ طلبم.[4]

" پس صبر خوبست" براى بیان اين جهت است كه اسباب و دلایلی كه دست به هم داده و اين مصيبت را به بار آورده وضعش طورى است كه در برابر آن جز صبر هيچ چاره ديگرى نيست (پس صبر بهتر است)، براى اينكه اولا يوسف (علیه السلام) محبوبترين مردم بود در دل او، و اينك دارند خبر مى‏ دهند كه چنين محبوبى طعمه گرگ شده، و براى گواهى خود پيراهن خون ‏آلودش را آورده ‏اند، و ثانيا او خود بطور يقين مى ‏داند كه اينان در آنچه كه مى‏ گويند دروغگويند، و در نابود كردن يوسف(علیه السلام) دست داشته و نقشه‏اى داشته ‏اند، و ثالثا راهى براى تحقيق مطلب و به دست آوردن اينكه بر سر يوسف (علیه السلام) چه آمده، و او فعلا كجا است و در چه حالى است، در دست نيست.[5]

بنابراین حضرت یعقوب (علیه السلام) از زنده بودن فرزندش یوسف(علیه السلام) اطلاع داشت و گمان نمی کرد که او طعمه گرگ شده باشد یا به طریق دیگری از دنیا رفته باشد.

روایتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمودند: « حب علی عباده» ( محبت علی (علیه السلام) عبادت است).

بنابراین گاهی محبت اولیاء خداوند، خودش یک عبادت محسوب می شود. یعنی محبت کسانی که دوستدار و حتی دوست خداوند هستند، مانند رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) که حبیب الله بودند.

البته دوستی با دیگران تا وقتی جایز است که در مقابل دوستی خداوند نباشد، حتی اگر فرزند انسان نیز در مسیر بندگی خداوند نباشد و نعوذبالله دشمن خداوند باشد، نمی توان و نباید او را دوست داشت.

پس اولیاء خداوند، کسانی را دوست دارند که در مسیر بندگی خدا باشند و با کسی دشمن هستند که در مقابل دستورات خدا باشد، حال این افراد هر کسی میخواهند باشند.

برخی از مشرکین و معاندین به وجود مسائل عادی و غریزی در انبیاء(علیهم السلام) اشکال می گرفتند، خداوند در جواب آنها می فرماید:« وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي‏ فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذيراً»[6] (و گفتند: «چرا اين پيامبر غذا مى ‏خورد و در بازارها راه مى ‏رود؟! (نه سنّت فرشتگان را دارد و نه روش شاهان را!) چرا فرشته ‏اى بر او نازل نشده كه همراه وى مردم را انذار كند (و گواه صدق دعوى او باشد)؟)

« وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصيراً»[7] (ما هيچ يك از رسولان را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه غذا مى‏خوردند و در بازارها راه مى‏رفتند و بعضى از شما را وسيله امتحان بعضى ديگر قرار داديم، آيا صبر و شكيبايى مى ‏كنيد (و از عهده امتحان برمى ‏آييد)؟! و پروردگار تو همواره بصير و بينا بوده است(.

ثانیا: آیا این غریزه به گونه ای بود که مرتکب امری خلاف رضای خداوند شوند؟

همانطور که عرض شد پیامبر(صلی الله علیه و اله) فرمود: چشم مى‏ گريد و قلب اندوهناك مى ‏شود ولى چيزى كه خدا را به خشم آورد نمى ‏گويم.



[/HR][1] - تفسير نمونه، ج‏10، ص:53.

[2] - ترجمه الميزان، ج‏11، ص: 318

[3] - تفسير نمونه، ج‏9، ص: 352

[4] - تفسير نمونه، ج‏9، ص: 346

[5] - ترجمه الميزان، ج‏11، ص: 141

[6] - سوره فرقان،آیه7.

[7] - سوره فرقان،آیه20.

موضوع قفل شده است