چرا از منظر برخی علمای اهل سنت لعن یزید جایز نیست ؟

تب‌های اولیه

27 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا از منظر برخی علمای اهل سنت لعن یزید جایز نیست ؟

[=&quot]بهتر است پاسخ به این سوال را از زبان کسانی که لعن یزید را ممنوع می دانند بیان کنیم[/]
[=&quot]یکی از مانعین لعن یزید سعدالدین تفتازانى است.[/]
[=&quot]وى ، علّت جلوگیرى از لعن یزید را چنین فاش مى ‏كند و مى‏ گوید:[/]
[=&quot]فإن قیل: فمن علماء المذهب من لم یجوّز اللعن على یزید مع علمهم بأنّه یستحقّ ما یربوا على ذلك و یزید.[/]
[=&quot]قلنا: تحامیاً عن أن یرتقى إلى الأعلى فالأعلى؛ «1» اگر كسى بگوید: برخى از علماى مذهب، لعن یزید را جایز نمى‏ دانند، در حالى كه مى ‏دانند یزید مستحق لعن است - بلكه بیش‏تر از لعن استحقاق دارد - پس چرا از لعن یزید جلوگیرى كرده ‏اند؟[/]
[=&quot]در جواب آنان باید گفت : [/]

[=&quot]جلوگیرى آنان از لعن یزید به جهت ممانعت از بالا رفتن لعن به پدر یزید ( معاویه ) و بالاتر از او ، یعنى خلفاى قبل از معاویه است.[/][=&quot]چرا که [/][=&quot]لعن یزید، به لعن معاویه و دیگر خلفا مى‏ انجامد[/] .
[=&quot]آنان ناگزیرند حسین بن على علیهما السلام را واجب القتل بدانند، یا مانع ذكر واقعه كربلا شوند و یا لعن یزید را تحریم نمایند تا با شور و حماسه همیشه جاودان تاریخ؛ یعنى شهادت سیّدالشهداء علیه السلام مقابله كنند[/]
[=&quot]به راستى چرا آنان ناگزیر به مبارزه همه جانبه با واقعه كربلا و زنده نگه داشتن عاشورا هستند؟ [/]

[=&quot]چون پاى صحابه در كار است؛ زیرا معاویه و آن گاه خلفاى پیشین در[/][=&quot]این حادثه شریك جرم مى‏ شوند و ....[/]
[=&quot]از این رو، نه ابن خلدون، نه ابن عربى مالكى، نه عبدالمغیث بن زهیر و نه تفتازانى، هیچ كدام واقعیّت را بیان نكرده ‏اند .[/]

1- شرح المقاصد2/307

[="Tahoma"]

مسعودى مى‏نويسد: «معاويه بن يزيد پس از يك هفته كشته شد و بعضى گفته‏اند بنى اميّه مسموش كردند، و نيز گفته‏اند: طاعون گرفت سنّ او 22 سال بود، وليد بن عتبه بر او نماز خواند هنوز تكبير دوّم نگفته بود كه بر روى در افتاد و درگذشت و بعد عثمان بن عتبه نماز ميّت را خواند» اين مورّخ كه تمام مستشرقين او را هردوت شرق و نظرات او را صائب و صادق مى‏دانند مى‏نويسد:
«و ليزيد مثالب كثيرة، من شرب الخمر و قتل ابن بنت الرّسول، و لعن الوصى و هدم البيت و احراقه و سفك الدّماء و الفسق و الفجور و غير ذلك ممّا قد ورد فيه الوعيد بالياس من غفرانه».
يزيد خطاها و عيوب فراوانى داشته است كه عبارت از مى خوارگى كشتن فرزند پيامبر (ص) و لعن‏بر وصىّ و جانشين پيامبر (ص) و ويرانى خانه خداى و سوزاندن آن، ريختن خون بى‏گناهان و فسق و فجور و غير از اينها كارهائيكه بيم و وعيد براى يأس از آمرزش خداى در آنها وارد شده است. (مروج الذّهب 3/ 73 مسعودى) جلال الدّين عبد الرّحمن بن ابو بكر سيوطى مى‏نويسد: «فقتل و جي‏ء برأسه حتّى وضع بين يدى ابن زياد، لعن اللّه قاتله و ابن زياد معه و يزيد ايضا».
حسين بن على كشته شد و سرش را پيش ابن زياد آوردند كه لعنت بر قاتل و كشنده حسين (ع) و ابن زياد با او همچنين بر يزيد باد.
و لما قتل الحسين و بنو ابيه بعث ابن زياد برءوسهم الى يزيد فسّر بقتلهم ...
همينكه حسين (رض) و برادرانش كشته شدند، ابن بزياد سرهاشان را براى يزيد فرستاد و يزيد با كشته شدن آنها شادمان شد ... و مورد بغض و كينه مردم قرار گرفت و حقّ هم همين بود كه باو بغض بورزند، سپس اهالى مدينه از بيعت او سرباز زدند و لشكر فراوانى بمكّه و مدينه روانه كرد، و واقعه حرّه بوجود آمد كه مدينه را غارت كردند و بآنان تجاوز نمودند.

مسلم در صحيح خود روايت كرده است كه پيامبر (ص) فرمود: «من اخاف اهل المدينه اخافه اللّه و عليه‏ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ‏» (تاريخ الخلفاء/ سيوطى 209- 210) حالا چرا آقاى ابو حامد از اين همه واقعيّات چشم مى‏بندند و قلندر وار تجاهل مى‏كنند معلوم نيست تاريخ داورى كرده و خواهد كرد.
ذهبى مى‏گويد: اين عمل يزيد بود، باضافه شرب خمر و كارهاى منكر ديگر (مآخذ فوق).
ابن اثير مى‏نويسد: حجّ يزيد فى حياة ابيه فلمّا بلغ المدينه جلس على الشّراب له فاستأذن عليه ابن عبّاس فقيل له ان وجد ريح الشّراب عرفه ...
او در زمان پدرش معاويه براى حج بمدينه رسيد و بر مى خوارگى نشست كه ناگاه ابن عبّاس به ديدنش آمد و چون گفتند او با استشمام مى‏فهمد آنها را پنهان كرد. (الكامل فى التّاريخ 3/ 317- ابن اثير جزرى شافعى) در واقعه حرّه 330 نفر از قريش و مهاجر بدست سپاهيان يزيد كشته شدند.
(أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ‏- 18/ هود) (يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ- 82/ غافر).
(وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِيماً- 93/ نساء).
و يكى از علل شيوع اخبار جعلى از سوى طرفداران بنى اميّه و سايرين دور نگاهداشتن جامعه از همين آياتى استكه سه نمونه آن در بالا ذكر شد و با همان شيوه مسائلى ديگر طرح مى‏كردند تا جامعه را از قرآن فراموشى دهند.[1]
_____________________________
[1]راغب اصفهانى، حسين بن محمد، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، 4جلد، مرتضوي - تهران، چاپ: دوم، 1374ش.

یزید
او محبوب در پیش اهل سنت نیست هستند کسانی که او را حتی لعنت میکنند
پسر امام احمد از پدرش پرسید :
پدر چه میگویی درباره کسانی که یزید را دوست دارند؟
امام احمد گفت :آیا کسی هست که یزید را دوست داشته باشد؟!!
باز پرسید: پدر آیا لعنتش میکنی؟
جواب داد: آیا دیدی تا حالا پدرت کسی را لعنت کند؟
این است عقیده ما درباره یزید که نه دوستش داریم نه لعنتش میکنیم
ما یزید را مسلمان میدانیم اما مسلمانی که گناه کشتن حسین به دوش او هم هست.
و حسین پیش ما عزیز است و در خطبه های نماز جمعه نام او را خیلی از اوقات ذکر میکنیم و او را سید جوانان در بهشت میشناسیم
البته اندکی از علمای ما یزید را خوب میدانند نه اینکه شهید کردن حسین را مذمت نکنند اما آنها گمان میکنند که یزید در قتل حسین دست نداشته است اما اکثریت این نظر را رد میکنند چون در هرحال یزید قاتلان حسین را نه فقط مجازات ننمود که در شغلهایشان ابقاء کرد

این متن از کجای مسند استخراج شده ؟

ohfreedom;293300 نوشت:
یزید
او محبوب در پیش اهل سنت نیست هستند کسانی که او را حتی لعنت میکنند
پسر امام احمد از پدرش پرسید :
پدر چه میگویی درباره کسانی که یزید را دوست دارند؟
امام احمد گفت :آیا کسی هست که یزید را دوست داشته باشد؟!!
باز پرسید: پدر آیا لعنتش میکنی؟
جواب داد: آیا دیدی تا حالا پدرت کسی را لعنت کند؟
این است عقیده ما درباره یزید که نه دوستش داریم نه لعنتش میکنیم
ما یزید را مسلمان میدانیم اما مسلمانی که گناه کشتن حسین به دوش او هم هست.
و حسین پیش ما عزیز است و در خطبه های نماز جمعه نام او را خیلی از اوقات ذکر میکنیم و او را سید جوانان در بهشت میشناسیم
البته اندکی از علمای ما یزید را خوب میدانند نه اینکه شهید کردن حسین را مذمت نکنند اما آنها گمان میکنند که یزید در قتل حسین دست نداشته است اما اکثریت این نظر را رد میکنند چون در هرحال یزید قاتلان حسین را نه فقط مجازات ننمود که در شغلهایشان ابقاء کرد

از مسند احمد نیست برادر جان روایت است.

در کل در بین اهل سنت کمتر کسی لعن و نفرین می کند.
البته لعن کننده هست نه اینکه نیست، اما اکثریت حتی شمر و ابوجهل را هم لعن نمی کنند.
زیرا اعتقاد دارند که آنان هم در این دنیا سزای اعمال خود را دیده اند و هم در شب قبر و هم در آن دنیا الله غافل از آنها نخواهد بود.

در کل بنده هم به عنوان یک سنی یزید را فردی مسلمان ولی بد کردار می دانم که خون امام حسین -رض- بر گردنش سنگینی می کند

ohfreedom;293308 نوشت:
از مسند احمد نیست برادر جان روایت است.

[="times new roman"]حتما شما 1400 سال پیش هم در مکه و مدینه و شام زندگی میکردید و اصحاب کهف زمان ما هستید

ابن جَوْزى از قاضى أبو يعلى فرّاء روايت كرده است كه او در كتاب خود «المُعْتَمد فى الاصول» با اسناد خود به صالح بن احمد بن حنبل روايت مى‏كند كه: من به پدرم گفتم: جماعتى ما را منسوب مى‏دارند كه تَوَلِّى يزيد را داريم؟!

پدرم گفت: اى نور چشم، پسرم! مگر امكان دارد كسى را كه ايمان به خدا داشته باشد تَوَلِّى يزيد را داشته باشد؟! چرا تو لعنت نكنى كسى را كه خداوند او را در كتابش لعنت كرده است؟!

من گفتم: لعنت بر يزيد در كجاى كتاب خداست؟!

پدرم گفت: در قول خداى تعالى: فَهَلْ عَسَيْتُمْ إنْ تَوَلَّيْتُمْ أنْ تُفْسِدُوا فِى الَارْضِ وَ تُقَطِّعُوا أرْحَامَكُم. اولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللهُ فَأصَمَّهُمْ وَ أعْمَى أبْصَارَهُمْ. [ آيه 22 و 23، از سوره 47: محمد صلّى الله عليه و آله و سلّم]

«پس آيا به خودتان اميدمنديد كه اگر ولايت امر مردم را متصدّى گرديد، در زمين فساد كنيد و قطع ارحام و خويشاوندانتان را بنمائيد؟ آن جماعت كه چنان كنند كسانى هستند كه خداوند بر ايشان لعنت فرستاده است و آنان را كَرْ كرده است و چشمانشان را كور گردانيده است.»

پس آيا بزرگتر از قتل فسادى هست‏؟!

و در روايتى است: اى نور چشم، پسرم! چه بگويم راجع به مردى كه خدا او را در كتاب خود لعنت كرده است. سپس حديث: مَنْ أخَافَ أهْلَ الْمَدِينَةِ أخَافَهُ اللهُ، وَ عَلَيْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَ الْمَلئِكَةِ وَ النَّاسِ أجْمَعِينَ «كسى كه اهل مدينه را بترساند خداوند او را مى‏ترساند و بر او باد لعنت خدا و جميع فرشتگان و آدميان» را ذكر كرد. و در ميان همه خلافى نيست كه يزيد با اهل مدينه با لشگرى جنگيد و اهل مدينه را ترسانيد.- پايان كلام ابن حَجَر صاحب «صواعِق مُحْرِقَه».[/]

اولا تا آنجایی که بنده از کتب امام احمد خوانده ام ایشان لعن کسی را در کتب خود نکرده اند.
در مورد کتب دیگر هم لطفا سند را کامل ارائه دهید تا یک وقتی مثل این تایپک http://www.askdin.com/thread24172-2.html یا تایپک های بسیار دیگر نشود

ohfreedom;293319 نوشت:
اولا تا آنجایی که بنده از کتب امام احمد خوانده ام ایشان لعن کسی را در کتب خود نکرده اند.
در مورد کتب دیگر هم لطفا سند را کامل ارائه دهید تا یک وقتی مثل این تایپک http://www.askdin.com/thread24172-2.html یا تایپک های بسیار دیگر نشود

[="times new roman"]
الف :
انکار عالمانه و عمدی فرعی از اصول دین (مشترک در تمام مذاهب اسلامی یعنی توحید نبوت معاد )
که معنای انکار اصلی از اصول دین را در بر داشته باشد فرد را از دایره دین اسلام خارج میسازد.

انکار "تبری از مشرکین و کفار " که فرعی از اصل دین اسلام است یعنی خروج از دایره اسلام.

إِنَّ الَّذِينَ يكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَينَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَينَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ (1)
کساني که دلايل روشن، و وسيله هدايتي را که نازل کرده‌ايم، بعد از آنکه در کتاب براي مردم بيان نموديم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت مي‌کند؛ و همه لعن‌کنندگان نيز، آنها را لعن مي‌کنند؛

[="blue"] ب- لعن و جواز آن از برخی کتب معتبر اهل سنت[/]

روایت لعنت رسول خدا بر کسانی که اهل مدینه را آزار دهند در معتبرترین کتب اهل سنت آمده و چون در این روایت بدان اشاره شده بنده نیز جواز لعنت بر کفار و مشرکین را اول از مسلم و همین روایت شروع میکنم.

در این روایت صواعق المحرقه این روایت را از صحیح مسلم نقل میکند [="red"]مبنی بر لعنت رسول خدا بر کسانی که اهل مدینه را بترسانند و آزار بدهند [/]و هرکس که اهل مدینه را بترساند و آزار بدهد خدا را از خود دور کرده و لعنت خدا بر اوست.(2)

و همچنین در بدابه و النهایه ابن کثیراز احمد همین حدیث مسلم را نقل میکند. ( 3) همچنین در کتاب لغت تاج العروس در باب خوف / خیف این موضوع را میتوانید ببینید (4)

این روایت در مصادر متعدد آمده مانند معجم کبیر طبرانی 7/143 با 3 سند در قالب 3 روایت

در جامع الأحاديث المؤلف : جلال الدين السيوطي - متعدد این معنی آمده مثل :
45374- من أخاف أهل المدينة أخافه الله يوم القيامة ولعنه الله وغضب عليه ولم يقبل منه صرفا ولا عدلا (الطبرانى عن خالد بن خلاد بن السائب عن أبيه عن جده)
45375- من أخاف أهل المدينة ظالما لهم أخافه الله وكانت عليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين لا يقبل الله منه يوم القيامة صرفا ولا عدلا (ابن سعد ، وأحمد ، والباوردى ، والبغوى ، وابن قانع ، والطبرانى ، وأبو نعيم فى الحلية ، والضياء عن السائب بن خلاد بن سويد)

در سنن النسائي الكبرى المؤلف : النسائي 2/483

و الی ماشاء الله

[="blue"]ج - لعن در مسند احمد [/]

فقط
همان روایت لعن رسول خدا بر کسی که اهل مدینه را بترساند و آزار دهد از السَّائِبِ بْنِ خَلَّادٍ و جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ
و دیگران

15964 - قَالَ حَدَّثَنَا عَفَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادٌ يَعْنِي ابْنَ سَلَمَةَ عَنْ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ أَبِي مَرْيَمَ عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَارٍ عَنِ السَّائِبِ بْنِ خَلَّادٍ
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ مَنْ أَخَافَ أَهْلَ الْمَدِينَةِ أَخَافَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ وَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ صَرْفًا وَلَا عَدْلًا مجلد 33 ص 328

14290 - حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَيَّاشٍ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُطَرِّفٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ
أَنَّ أَمِيرًا مِنْ أُمَرَاءِ الْفِتْنَةِ قَدِمَ الْمَدِينَةَ وَكَانَ قَدْ ذَهَبَ بَصَرُ جَابِرٍ فَقِيلَ لِجَابِرٍ لَوْ تَنَحَّيْتَ عَنْهُ فَخَرَجَ يَمْشِي بَيْنَ ابْنَيْهِ فَنُكِّبَ فَقَالَ تَعِسَ مَنْ أَخَافَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ ابْنَاهُ أَوْ أَحَدُهُمَا يَا أَبَتِ وَكَيْفَ أَخَافَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَقَدْ مَاتَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ مَنْ أَخَافَ أَهْلَ الْمَدِينَةِ فَقَدْ أَخَافَ مَا بَيْنَ جَنْبَيَّ مجلد 29 ص 339

و الی الاخ

[="blue"]د- جواز لعن یزید لعنه الله علیه از زبان فرزند امام احمد[/]

مطلبی که نقل شد از صواعق المحرقه ابن حجر 2/635

الفصل الثالث في الأحاديث الواردة في بعض أهل البيت كفاطمة وولديها رضي الله عنهم
[/]


______________________________________

1- (البقرة/159)(البقرة/89)(البقرة/88)(البقرة/161)(آل عمران/61)(آل عمران/87)(النساء/46)(النساء/47)(النساء/52)(النساء/93)(النساء/118)(المائدة/13)(المائدة/60)و...

2- الكتاب : الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة
المؤلف : أبي العباس أحمد بن محمد بن محمد بن علي إبن حجر الهيتمي
الناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت مجلد 2 ص 635

3- 11/628 - البداية والنهاية بن كثير الدمشقي دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي

4- 1/5843 - تاج العروس من جواهر القاموس - محمّد بن محمّد بن عبد الرزّاق الحسيني، أبو الفيض، الملقّب بمرتضى، الزَّبيدي-مصدر الكتاب : موقع الوراق

یزید در منظر علمای عامه:
الیافعی: "و آن کس که امر به قتل حسین بن علی رضی الله عنه کرد و آن کس که او را به قتل رساند و آن کس که آن را حلال دانست و راه را برای قتل حسین بن علی فراهم داشت همهٔ این‌ها کافر هستند و مستحق لعن شذرات من ذهب / ابن العماد الحنبلی: ۱ / ۶۸."

التفتازانی(شرح عقاید النفسیه): "حق این است که یزید به قتل حسین رضایت داد و او را چنین بشارت دادند و به اهل بیت رسول اهانت کرد پس لعنت خدا بر وی و بر یاران و همراهان اوست."

الذهبی: "یزید ناصبی غلیظ و تندخویی بود که اخلاق سگان را داشت و مسکر می‌نوشید و از هیچ معصیت و منکری روی گردان نبود. دولتش به قتل حسین آغاز گشت و به ویرانی کعبه تمام یافت (المصدر)"

حتی ابن کثیر وهابی: "به راستی یزید پیشوایی فاسق و کافر و شایستهٔ لعن بود. البدایه ۸/۲۳۸"

المسعودی: "و یزید مردی ستمگر و ظالم و فاسق بود و مسوول در قتل نوادهٔ رسول خدا صلی الله علیه و سلم و اصحاب او رضی الله عنهم است. او آشکارا شراب می‌نوشید و با سگان می‌نشست. اخلاقش اخلاق فرعون بود. جز این که فرعون در امر رعیت مدارا بیشتر می‌نمود تا وی و انصاف بیشتر داشت و تدبیر بیشتر. مروج الذهب : ۳ / ۸۲"

علمای بسیار دیگر از جمله سبط بن الجوزی، القاضی ابویعلی، جلالالدین سیوطی، ابن حزم، شوکانی، جاحظ، شیخ محمد عبده و القرضاوی, امام احمد بن حنبل همه یزید را کافر و فاسق دانسته و رای به جواز لعن یزید داده‌اند.

اما
ابوحامد محمد غزالی طوسی عالم شافعی که مدرس مدرسه نظامیه ی بغداد بود فتوایی مبنی بر عدم جواز لعن یزید صادر کرد. غزالی نوشت: «دخالت یزید در کشتن حسین بن علی مسلم نیست و اگر هم باشد قتل نفس فسق است نه کفر، به علاوه ممکن است که یزید توبه کرده باشد و از همهٔ این‌ها گذشته لعن انسان که سهلست، لعن حیوان هم صحیح نیست و رسم لعن و نفرین ناپسند است زیرا که خداوند لعنتگران و ناسزاگویان را دوست ندارد» غزالی هر چند فتوای منع لعن یزید را صادر کرد اما با مسامحه و پرده پوشی بر نابکاری‌های یزید مخالف بود. بر اعتقاد بعضی این فتوای غزالی به خاطر تعصب ناخودآگاه وی بر ضد شیعه و اصرار شیعه بر لعن یزید بود.

امیر علی شیر نوایی ( م 906 ق ) نیز در این زمینه سروده است :
"ای که گفتی بر یزید و آل او لعنت مکن
زان که شاید حق تعالی کرده باشد رحمتش
آنچه با آل نبی کرد او، اگر بخشد خدای
هم ببخشاید مرا گر کرده باشم لعنتش"

و ابن عربی ناصبی در این مورد میگوید: یزید امام زمان خویش بوده و حسین بن علی بر علیه امام خویش خروج کرده(نغوذ بالله) و حسین مطابق با سنت جدش کشته شد.

یزید را با پدرش یکی نکنید. معاویه(عموی مومنان!!!!!) بتی است برای اهل خلاف.

و بدانید که اگر چه تعداد کثیری اورا مورد لعن قرار میدهند اما افکار عامه یزید(همان کس که مکه را با منجنیق به آتش بست و ناموس مسلمین را بر سپاه خود حلال ساخت) را هرگز کنار نمیزند که اوست خلیفه اگرچه فاسق بود.

این عکس روی جلد کتابی درسی در عربستان است که آیت الله سبحانی با مجوز از وزارت معارف ایشان در یکی از کتب خود گذاشته است:

[=Arial Black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=Arial Black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black][=arial black]السلام علیک یا اباعبدالله الحسین شهید(ع)

[=arial black][=arial black]السلام علیک یا ابوالفضل العباس (ع)

[=arial black][=Arial Black]

[=Arial Black]1- لعن نوعي نفرين کردن و نشانه جدا بودن و دوري مسير طرفين ( حق و باطل ) از يکديگر است.
[=Arial Black]در قرآن کريم در بيش از 25 آيه از لسان خداوند يا فرشتگان يا مومنين دشمنان ايشان را لعن مي کند :
[=Arial Black]1- إنّ الله لعن الكافرين وأعدّ لهم سعيرا
[=Arial Black](الاحزاب64)
[=Arial Black]2- فنردها علي أدبارها أو نلعنهم كما لعنّا أصحاب السبت
[=Arial Black](النساء38)
[=Arial Black]3- فبما نقضهم ميثاقهم لعنّاهم
[=Arial Black](المائدة13)
[=Arial Black]4- وغضب الله عليه ولعنه وأعدّ له عذابا عظيما
[=Arial Black](النساء93)
[=Arial Black]5- لعنه الله وقال لأتخذن من عبادك نصيبا مفروضا
[=Arial Black](النساء118)
[=Arial Black]6- من لعنه الله وغضب عليه وجعل منهم القردة والخنازير و عبد الطاغوت
[=Arial Black](المائدة60)
[=Arial Black]7- بل لعنهم الله بكفرهم
[=Arial Black](البقرة88)
[=Arial Black]8- اولئك الذين لعنهم الله ومن يلعن الله فلن تجد له نصيرا
[=Arial Black](النساء52)
[=Arial Black]9- ولكن لعنهم الله بكفرهم
[=Arial Black](النساء 46)
[=Arial Black]10- وعد الله المنافقين والمنافقات... نار جهنم هي حسبهم ولعنهم الله
[=Arial Black](التوبة68)
[=Arial Black]11- إنّ الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا والآخرة
[=Arial Black](الاحزاب 57)
[=Arial Black]12- فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا في الارض و تقطعوا ارحامكم اولئك الذين لعنهم الله فأصمهم وأعمي أبصارهم
[=Arial Black](محمد22و23)
[=Arial Black]13- و يعذب الله المنافقين والمنافقات ... وغضب الله عليهم و لعنهم جهنم وسائت مصيرا
[=Arial Black](الفتح 6)
[=Arial Black]14- ملعونين اينما ثقفوا أخذوا وقتّلوا تقتيلا
[=Arial Black](الاحزاب61)
[=Arial Black]15- إنّ الذين يكتمون ما أنزلنا من البينات والهدي من بعد ما بيّنّاه للناس في الكتاب اولئك يلعنهم الله ويلعنهم اللاعنون
[=Arial Black](البقرة159)
[=Arial Black]16- لعن الذين كفروا من بني اسرائيل علي لسان داود وعيسي بن مريم
[=Arial Black](المائدة78)
[=Arial Black]17- وقالت اليهود يد الله مغلولة علت أيديهم ولعنوا بما قالوا
[=Arial Black](المائدة64)
[=Arial Black]18- إنّ الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوافي الدنيا والآخرة
[=Arial Black](النور24)
[=Arial Black]19- فلما جاءهم ما عرفوا كفروا به فلعنة الله علي الكافرين
[=Arial Black](البقرة89)
[=Arial Black]20- إنّ الذين كفروا وماتوا وهم كفار اولئك عليهم لعنة الله والملائكة والناس اجمعين
[=Arial Black](البقرة161)
[=Arial Black]21- فأذّن مؤذّن بينهم أن لعنة الله علي الظالمين
[=Arial Black](الاعراف44)
[=Arial Black]22- ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين
[=Arial Black](آل عمران 61)
[=Arial Black]23- اولئك جزائهم أنّ عليهم لعنة الله والملائكة والناس اجمعين
[=Arial Black](آل عمران87)
[=Arial Black]24- ألا لعنة الله علي الظالمين
[=Arial Black](هود18)
[=Arial Black]25- ويفسدون في الارض اولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدار
[=Arial Black](الرعد13)

[=Arial Black]همچنين در قرآن در مورد حضرت ابراهيم عليه السلام مي گويد :

[=Arial Black]قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآَءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ

[=Arial Black]سوره ممتحنه آيه 4

[=Arial Black]قطعا براي شما ابراهيم و کساني که با او يند سرمشقي نيکوست : آنگاه که به قوم خود گفتند : ما از شما و آنچه به جاي خدا مي پرستيد بيزاريم . به شما کفر مي ورزيم و ميان ما و شما دشمني و کينه هميشگي پديدار شده تا وقتي که به خدا ايمان آوريد .

[=Arial Black]خداوند از ابراهيم و قوم وي به خاطر اينکه از دشمنان خدا ابراز بيزاري کردند ستايش مي کند و ايشان را اسوه مومنين قرار مي دهد .

[=Arial Black]و وقتي ما ايشان را به عنوان نمونه هاي فساد لعن کنيم و در زبان از ايشان دوري کنيم ، به تدريج سيره ما از سيره ايشان جدا خواهد شد .

[=Arial Black]2- هيچ دليلي بر توبه کردن يزيد موجود نيست ، نه نزد شيعه و نه حتي نزد اهل سنت ؛ و بلکه روايات بر ضد آن است چه نزد شيعه و چه نزد اهل سنت . و حتي کسانيکه از اهل سنت مي خواهند به نحوي منکر لعن يزيد شوند مي گويند : شايد در آخر عمر توبه کرده باشد !!!

[=Arial Black]3- در مورد لعن وي بايد گفت که : اکثر علماي اهل سنت نيز لعن يزيد را جايز و حتي واجب مي دانسته اند . حتي ابن جوزي از علماي بزرگ اهل سنت در اين زمينه کتاب دارند :

[=Arial Black]الرد علي المتعصب العنيد المنکر للعن يزيد

[=Arial Black]رد بر شخص متعصب وکينه توزي که لعن يزيد را قبول ندارد !!!

[=Arial Black]وي در کتاب خويش در اين زمينه مي گويد :

[=Arial Black]ان انكاره على من استجاز ذم المذموم ولعن الملعون من جهل صراح، فقد استجازه كبار العلماء، منهم الامام احمد بن حنبل (رضى اللّه) وقد ذكر احمد فى حق يزيد ما يزيد على اللعنه.

[=Arial Black]الردّ على المتعصّب العنيد ص 13.

[=Arial Black]اينکه ( ابن تيميه ) منکر جايز بودن بدگويي از اين شخص ناپاک و لعن کردن اين شخص ملعون شده است ، گمراهي آشکار است ؛ زيرا اين عمل را بزرگان علما از جمله احمد بن حنبل لعن او را جايز دانسته اند ؛ و احمد بن حنبل در مورد يزيد کلامي گفته است که از لعنت نيز بيشتر است .

[=Arial Black]کلام ذهبي از علماي بزرگ اهل سنت نيز جالب است .

[=Arial Black]وي در مورد لعن يزيد از احمد بن حنبل رييس فرقه حنابله روايتي نقل مي کند بدين مضمون که :

[=Arial Black]وتوقف جماعة في لعنته يعني يزيد مع أنه عندهم ظالم وقد قال تعالى ألا لعنة الله على الظالمين وقد سأل منها أحمد بن حنبل عن يزيد فقال هو الذي فعل ما فعل
[=Arial Black]وقال له ولده صالح إن قوما ينسبوننا إلى تولي يزيد فقال يا بني وهل يوالي يزيد أحد يؤمن بالله واليوم الآخر فقال لم لا تلعنه قال وكيف لا ألعن من لعنه الله قال تعالى فهل عسيتم إن توليتم أن تفسدوا في الأرض وتقطعوا أرحامكم أولئك الذين لعنهم الله فأصمهم وأعمى أبصارهم فهل يكون فساد أعظم من نهب المدينة وسبي أهلها وقتل سبعمائة من قريش والأنصار وقتل عشرة آلاف ممن لم يعرف من عبد أو حر حتى وصلت الدماء إلى قبررسول الله صلى الله عليه وسلم وامتلأت الروضة ثم ضرب الكعبة بالمنجنيق وهدمها وأحرقها
[=Arial Black]وقال رسول الله صلى الله عليه وسلم إن قاتل الحسين في تابوت من نار عليه نصف عذاب أهل النار وقد قال صلى الله عليه وسلم إشتد غضب الله وغضبي على من أراق دم أهلي وآذاني في عترتي
[=Arial Black]فيقال القول في لعنة يزيد كالقول في لعنة أمثاله من الملوك والخلفاء وغيرهم

[=Arial Black]المنتقى من منهاج الاعتدال ذهبي ، ج1، ص289

[=Arial Black]عده اي در لعن يزيد توقف کرده اند با اينکه ايشان او را ظالم مي دانندو خداوند گفته است : آگاه باشيد که لعنت خداوند بر ظالمين است .
[=Arial Black]و از احمد بن حنبل در مورد يزيد سوال شد پس گفت : او کسي است که آنچه کرد انجام داد ( کنايه از بزرگ بودن گناهان وي که حتي ذکر آنها هم قبيح است)
[=Arial Black]و فرزند وي ، صالح به وي گفت : بدرستيکه عده اي ما را به محبت يزيد منسوب مي کنند . پس گفت اي فرزند و آيا کسي که به خدا و روز آخر ايمان دارد يزيد را دوست مي دارد ؟
[=Arial Black]پس گفت : پس چرا او را لعنت نمي کني؟
[=Arial Black]پاسخ داد: و چگونه کسي را که خداوند در قرآن او را لعنت کرده است ، لعنت نکنم؟ "( اي منافقان) آيا اميد بستيد که چون سرپرست مردم شديد در روي زمين فساد کنيد ؟ و خويشاوندي هاي خود را از هم بگسليد؟ اينان همان کسانند که خدا آنان را لعنت نموده وايشان را ناشنوا و چشم هايشان را نابينا کرده است "پس آيا فسادي بزرگتر از غارت مدينه و به اسارت گرفتن مردم آن وکشتن هفتصد نفر از قريش و انصار و کشتن هزاران نفر از کسانيکه شناخته نشدند از بنده و آزاد تا اينکه خون به قبر پيغمبر(ص) رسيد و سپس کعبه را با منجنيق هدف قرار داد و آن را خراب کرد و سوزانيد .

[=Arial Black]و رسول خدا(ص) گفته اند : بدرستيکه قاتل حسين(ع) در تابوتي از آتش است که بر وي نصف عذاب اهل جهنم است و ايشان که درود خدا بر ايشان باد فرموده اند غضب خداوند و غضب من شديد شده است بر کسي که خون خاندان من را بريزد و من را در اهل بيتم آزار دهد .
[=Arial Black]پس کلام در مورد لعن يزيد مانند کلام در مورد امثال وي است از پادشاهان و خلفا ( که اگر ظالم باشند اشکالي ندارد )

[=Arial Black]ابن عماد حنبلي نيز مي گويد :

[=Arial Black]قال التفتازانى فى (شرح العقائد النسفيه): (اتفقوا على جواز اللعن على من قتل الحسين، او امر به، او اجازه، او رضى به، والحق ان رضا يزيد بقتل الحسين واستبشاره بذلك واهانته اهل بيت رسول اللّه (ص) مما تواتر معناه وان كان تفصيله آحادا، فنحن لا نتوقف فى شانه، بل فى كفره وايمانه، لعنه اللّه عليه وعلى انصاره واعوانه).

[=Arial Black]شذرات الذهب 1: 68 - 69.

[=Arial Black]تفتازاني در شرح عقايد نسفي خويش گفته است : همه اين نظر را دارند که مي توان کساني را که حسين(ع) را کشته اند يا به اين کار دستور داده اند ، يا اجازه اين کار را داده اند ، يا به اين کار راضي شده اند را لعنت کرد . و درست آن است که يزيد به قتل حسين عليه السلام راضي بود ؛ و شادي او از قتل حسين(ع) و اهانت کردن او به اهل بيت(ع) رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از مطالبي است که به حد تواتر معنوي رسيده است ؛ اگر چه تفاصيل آن به صورت خبر واحد نقل شده است ؛

[=Arial Black]بنا بر اين ما در مورد يزيد سکوت نمي کنيم ؛ بلکه حتي در کافر يا مومن بودن او شک نداريم ؛ لعنت خدا بر او و ياوران و همکارانش .

[=Arial Black]اين کلام از احمد بن حنبل و ذهبي و ابن عماد حنبلي و ابن جوزي حنبلي ( که همه از بزرگان علماي حنابله هستند ) ، در مورد يزيد و جواز لعن وي و تطبيق دادن روايت قاتل امام حسين(ع) بر وي توسط ايشان نشانگر توبه نکردن وي در نظر بزرگان علماي اهل سنت نيز مي باشد .
[=Arial Black]منبع:
[=Arial Black]http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1407

[=Arial Black]... وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآَنِ ...
[=Arial Black]سوره إسراء آيه 60
[=Arial Black]و آن رويايي را که به تو نشان داديم و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمايش مردم قرار نداديم ...
[=Arial Black]مقصود از شجره ملعونه چيست ؟

[=Arial Black]در مورد اينكه مقصود از شجره ملعونه چيست ، تنها به ذكر كلام طبري مفسر شهير اهل سنت ، بسنده مي‌كنيم :
[=Arial Black]قوله (والشجرة الملعونة في القرآن ... ) ولا اختلاف بين أحد أنه أراد بها بنى أمية
[=Arial Black]تاريخ الطبري ج5 ص622
[=Arial Black]كلام خداوند كه فرموده است «شجره لعنت شده در قرآن» بين هيچ‌كس در اين كه مقصود خداوند از اين شجره ، بني‌اميه بوده است ، اختلاف نيست !
[=Arial Black]و اهل سنت ، بسياري از اعضاي شجره ملعونه را جزو صحابه دانسته و آنان را از بزرگان دين و اولي الامر زمان خويش مي‌دانند !
[=Arial Black]اگر لعن مسلمان (غير از منافقين مشهور) نزد اهل سنت ، حرام و ممتنع است ، چگونه اين مفسر شهير اهل سنت ، مقصود از شجره ملعونه را به اجماع اهل سنت ، بني‌اميه معرفي مي‌كند ؟
[=Arial Black].

[=Arial Black]خداوند لعنت کندهمه افرادی که به حضرت محمد مصطفی(ص) و اهل بیت(ع) پاکش از همون اول اندکی ظلمی کرده باشند و ظلم کنند

[=Arial Black]ای خداوند بر عذابشان بیفزا.................

راستش نمی دانم می خواهید با بررسی یزید که اصلا کارنامه ای درخشان ندارد می خواهید به کجا برسید؟

در حق یزید همین بس که حکومتش با ظلم های بسیاری چون قتل امام حسین و آتش زدن حریم الله همراه بوده است.

یزید جواب گناهان خود را در دنیا دید، در شب قبر هم به یقین دیده است.
بی شک که الله در قیامت نیز از او غافل نخواهد بود...

پس لعن من و شما چه سود؟

ohfreedom;293497 نوشت:
یزید
جسارت به امام زمان خود میکنی؟ مگر گفته نشده اطیعو الرسول و اولی الامر منکم؟؟؟؟ شاید بقول شماها الله بخشیده باشدش... مثل سلمان رشدی که گفتید الله توبه اش را بخشیده رهایش کنید...
جای تامل است...

عاشورایی;293502 نوشت:
جسارت به امام زمان خود میکنی؟ مگر گفته نشده اطیعو الرسول و اولی الامر منکم؟؟؟؟ شاید بقول شماها الله بخشیده باشدش... مثل سلمان رشدی که گفتید الله توبه اش را بخشیده رهایش کنید...

اولا بنده هرگز نگفتم الله یزید را بخشیده، بلکه مطمعن هستم عذاب گناهانش را خواهد دید.

در ثانی الله فرمود از ولی امرت اطاعت کن، در آیه بعد از آن هم می فرماید: در زمان اختلاف به کتاب الله و سنت رسول رجوع کنید.
خوب ما هم با ایشان اختلاف پیدا کردیم، به کتاب الله و سنت رسول مراجعه کردیم و کار ایشان را به همان مستندات خطا و گناه دانستیم.

عاشورایی;293556 نوشت:
مگه تو باید بگی؟ بزرگانت گفتند تو چه کاره ای؟؟
به یه نا مسلمان بگو ولی امر من کسی است که پسر پیامبرم را به خاطر قیام بر ولی امر کشت و کعبه را آتش زد و زنان مسلمان مکه را بر سپاه خود حلال کرد. ببین آیا او اسلام دستبافته امثال ابوبکر تورا قبول می کند؟؟؟

الله اکبر که هر فاسد و فاسقی را ولی امر میخوانید... نمیدانم... الله هدایتگر ماباشد.

من هم هنوز امید دارم که الله هدایت گر شما و ما باشد.

ولی امر می تواند خطا کند، چرا که در قرآن آمده زمانی که در اطاعت از ولی امر مشکلی داشتید به قرآن خدا و سنت رسول رجوع کنید

ohfreedom;293571 نوشت:
ولی امر می تواند خطا کند، چرا که در قرآن آمده زمانی که در اطاعت از ولی امر مشکلی داشتید به قرآن خدا و سنت رسول رجوع کنید

ایه ای که به اون اشاره کردین اینه:
« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الأَمرِ مِنكُم فَإِن تَنازَعْتُم في‏ شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِن كُنتُم تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ اليَومِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً» (النساء، 59)

ایه اول میگه : أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الأَمرِ مِنكُم و بعد ادامه...
ایه به وضوح اطاعت اوالامر رو واجب کرده و معلوم است که اوالامر در اینجا اشاره به غیر رسول دارد چون رسول یک بار در ایه امده.
قران اطاعت اولامر رو همان اطاعت از رسول و ان را همان اطاعت از خدا دانسته یعنی اگر از رسول اطاعت کنی از خدا اطاعت کردی و اگر از او الامر اطاعت کنی از رسول اطاعت کردی...

پس امکان ندارد که این فرد به غیر حق دستور بدهد.چون اطاعت از او همان اطاعت از خداست.
امکان ندارد خداوند اطاعت کسی رو که خطا میکند را واجب کند!به خصوص که مخاطبان ایه
الَّذينَ آمَنُو هستند!همین نشان میدهد اوالامر غیر از مومنان است....

قسمت دوم میگوید: فَإِن تَنازَعْتُم في‏ شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ
وقتی اطاعت اولامر همان اطاعت از رسول باشد اینجا دیگر تناقضی نمی ماند....

و جالب است در اخر ایه میفرماید: إِن كُنتُم تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ اليَومِ الْآخِرِ که دو مورد از اصول دین اسلام هستند انها رو شرطی بیان کرده که اگر واقعا در فردی که به انها ایمان دارد وجود داشته باشد به انچه در ابتدای ایه امده عمل میکند!!!...

hoorshid;293593 نوشت:
قسمت دوم میگوید: فَإِن تَنازَعْتُم في‏ شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ

درست مسئله این است.

اولیا امر اطاعتشان واجب است.
اما چرا الله گفته در زمان اختلاف به الله و رسولش مراجعه کنید؟
چرا نگفته به اولیا امر مراجعه کنید و حرف او را ختم الکلام بدانید؟

دلیلش روشن است، زیرا الله به ما می گوید که تنها حق و راستی و دین را در نزد الله و رسولش می یابی و امکان دارد ولی امر اشتباه کند.

اگر ولی امر معصوم از گناه بود پس الله به ما اجازه میداد که هنگام اختلاف به او مراجعه کنیم.
اما همین کلام الله به ما این جواز را می دهد که حتی اگر با ولی امر هم مشکل داشتیم به الله و رسول مراجعه کنیم...

خوب یزید هم زمانی ولی امر مسلمانان شد و به ناحق حکم کرد و عدالت را رعایت نکرد و مقصر خون نوه رسول الله و آتش سوزی خانه الله شد...

ما در این بین و در مقابل ناداوری های یزید به الله و رسولش مراجعه کردیم و کارهای او را ناپسند دانستیم و گفتیم که رفتار یزید هرگز مورد تائید ما نبوده و نخواهد بود...

جالب اینجاست که شما هم چون ما یزید را قبول ندارید...

پس دیگر دعوا بر سر چیست؟

اظهارات مفتي اعظم عربستان در مشروعيت بيعت يزيد و حرمت قيام امام حسين (ع)

مفتي اعظم عربستان شيخ عبد العزيز آل شيخ در برنامه زنده كه از ماهواره المجد عربستان پخش مي شد در پاسخ خانمي در رابطه با يزيد و قيام امام حسين عليه السلام اين چنين پاسخ داد:

زمان پرداختن به اين امور گذشته و زمان آن سپري شده است . آنها گروهى بودند كه درگذشتند، هر كار نيك و بدي كردند براى خود كردند و شما هم هر چه كرديد براى خود خواهيد كرد و مسئول كار آنها نخواهيد بود.

بيعت يزيد بن معاويه، بيعتي شرعي است كه در زمان پدرش معاويه از مردم گرفته شد و مردم هم بيعت كرده و به اين بيعت گردن نهادند. امّا هنگامي‌ كه معاويه از دنيا رفت حسن و حسين بن علي و ابن زبير از بيعت با او خودداري كردند.

حسين و ابن زبير در تصميمشان مبني بر بيعت نكردن به خطا رفتند. چون بيعت با يزيد بيعتي شرعي بود و اين بيعت در زمان زندگي پدرش معاويه و در مقابل چشم مردم گرفته شده بود. ولي خداوند در آنچه مقدر مي فرمايد حكيم و عليم است، آن امت‌ها هم بنا به تقدير خداوند در گذشتند و از دنيا رفتند.

شما را به خدا قسم! من دوست ندارم اين مطالب را از من نقل كنيد. اين‌ها مسائلي است كه گذشته است. تاريخ هم در باره اين مطالب به شكل‌هاي مختلف حكايت نموده است. ولي به هر شكل اين‌ قضايا گذشته و تمام شده ... يزيد و حسين بيش از هزار و اندي سال است كه از دنيا رفته‌اند ...

ولي به عقيده من بيعت يزيد بن معاويه بيعتي شرعي بوده؛ و حسين را نصيحت كرد‌ند كه از مدينه به طرف عراق نرود، او را نصيحت كردند كه بيعت كند ولي او نپذيرفت. ابن عباس و ابن عمر و فرزدق و بسياري از صحابه او را از رفتن به عراق بر حذر داشته و به او گقتند كه: رفتن به عراق به مصلحت او نيست. ولي حسين اين نصيحت‌ها را نپذيرفت... و خدا هم هر ‌آن‌چه مقدر فرموده بود انجام شدو...

ولي با اين وجود ما براي حسين از خداوند درخواست رضايت كرده و براي او عفو و بخشش را خواستاريم. و مقدرات الهي حكمت‌هايي دارد كه ما از آن آگاه نيستيم ...

اصلاً فائده نقل اين مطالب چيست؟ حسين هر اشتباهي كرده براي خود كرده...

عقيده اهل سنت و جماعت اين است كه واجب است تا به فرامين كسي كه مورد بيعت قرار گرفته و مردم حول محور او جمع شده‌اند گوش فرا داده شده و از او پيروي گردد. و قيام و سركشي عليه او نيز حرام مي‌باشد. و از همين‌رو خروج و قيام حسين عليه يزيد حرام بود...

ما مي‌گوييم: حسين در قيامش عليه يزيد اشتباه كرد و براي او بهتر بود كه اين كار را نمي‌كرد. و باقي ماندن در مدينه و بر آن‌چه مردم بر آن اجتماع كرده بودند بهتر و سزاوار‌تر بود. و هر چه به او گفته شد كه عراق طرفدار و همراه تو نيست گوش نداد و توجهي ننمود...

و حقيقت اين است كه مردم عراق و شام و مصر و حجاز و يمن با يزيد بن معاويه در زمان زندگي و حيات پدرش بيعت كرده و امامت و رهبري وي را پذيرفته بودند، به همين جهت هم قيام عليه او و تجاوز به حريم خلافت او جايز نبود. اين تمام مطلب است بيش از اين هم سخني نمي گوئيم و معتقد به بيش از اين هم نيستيم.

* * *
متن عربي:

يا اختي هذه امور مضت و تاريخ مضي تلك امة قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم و لا تسئلون عما كانوا يعملون.
بيعة يزيد بن معاويه بيعه شرعية أخذها أبوه له في حياته فبايعه الناس و قبلوا بيعته و لما توفي امتنع الحسن و الحسين بن علي و ابن الزيبير عن المبايعه.
و امتناع الحسين وابن الزبير عن المبايعه كانوا بذلك رضي الله عنهما غير مصيبين. لأن بيعة يزيد بيعة شرعية و بيعة اُخذت له في حياة أبيه و أعطاهم نصب عينهم. ولكن الله حكيم عليم فيما قضي وقدّر. تلك أمة مضت.
والله إني ما أحب أن تكتب عنّي هذه المسأله. هذه المسائل مضي و التواريخ كلها تحكي القضيه بأساليب مختلفة. فمن التواريخ من يقول: ... هذه المسائل مضت. مضي يزيد و مضي الحسين ولهم أكثر من ألف و... سنة مضت...
لكن اعتقد أن يزيد بن معاوية: بيعته، بيعة شرعية؛ و أن الحسين رضي الله عنه و أرضاه نصح أن لا يخرج الي العراق و لا يقبل من دعاه الي البيعة. حذّره ابن عباس و ابن عمر والفرزدق. و كبير من الصحابة حذّروه من الخروج الي العراق. أن الخروج لا يؤدّي لمصلحة. لكن رضي الله و أرضاه ما قبل... والله قدّر ما قدّر وقضي ما قضي و اذا نفذ القضاء ل..
لكننا نترضي الحسين و نسئل العفو عن الجميع ولله فيما قضي وقدّر حكمة لا نعلمها...
ما الفائدة من هذا المطلب؟ الحسين أخطأ ما أخطأ...
اهل السنة والجماعة عقيدتهم وجوب الانقياد لمن بويع وإن من بويع و اجتمعت الكلمة عليه وجب علي الجميع السمع و الطاعة له. وحرم الخروج عليه. حرم الخروج للحسين رضي الله عنه و أرضاه...
نقول: الحسين رضي الله عنه وأرضاه في خروجه كان الأمر خلافا مع عقيدته و كان عدم الخروج أولي. والبقاء هو الأولي والدخول فيما دخل الناس هو أولي. لكنه كره عما قيل إن العراق كله معك...
أن العراق والشام و مصر والحجاز ويمن قد أعطو البيعة ليزيد بن معاويه في حياة أبيه وأصبح إماماً معترفاً به لا يجوز الخروج عليه ولا التعدّي علي خليفته. هذا هو الأمر ولكن لا نقول بأشدّ.
والحقيقة أن العراق والشام و مصر والحجاز ويمن قد أعطو البيعة ليزيد بن معاويه في حياة أبيه وأصبح إماماً معترفاً به لا يجوز الخروج عليه ولا التعدّي علي خليفته. هذا هو الأمر ولكن لا نقول بأشدّ.

* * *
در پايان خوب است که نظر اين مفتي اعظم (عبدالعزيز آل شيخ) را با مفتي اعظم سوريه (احمد بدرالدين حسون) در مورد امام حسين (ع) مقايسه کنيد.
بخشي از سخنان وي تحت عنوان «کتمان حقايق عاشوراء... » (چرا عاشورا را ساليان سال از ما پنهان مي کنند ؟ علت تنها ترس از شيعه شدن مردم است !!!) را به همراه فيلم سخنراني وي در لينک ذيل مي توانيد مشاهده نماييد.

ohfreedom;293646 نوشت:
درست مسئله این است.
ohfreedom;293646 نوشت:

اولیا امر اطاعتشان واجب است.
اما چرا الله گفته در زمان اختلاف به الله و رسولش مراجعه کنید؟
چرا نگفته به اولیا امر مراجعه کنید و حرف او را ختم الکلام بدانید؟
دلیلش روشن است، زیرا الله به ما می گوید که تنها حق و راستی و دین را در نزد الله و رسولش می یابی و امکان دارد ولی امر اشتباه کند.
اگر ولی امر معصوم از گناه بود پس الله به ما اجازه میداد که هنگام اختلاف به او مراجعه کنیم.
اما همین کلام الله به ما این جواز را می دهد که حتی اگر با ولی امر هم مشکل داشتیم به الله و رسول مراجعه کنیم...

برادر بزرگوارم جناب ohfreedom درست در مسئله اولياء الهي اين است در محضر علماي تفسير زانوي تلمذ بزنيم و از خرمن دانش آنان بهره بگيريم
لطفا به كلامي از علامه طباطبائي اعلي الله مقامه الشريف در اين رابطه توجه فرمائيد

[تفسير آيه شريفه:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ"]
" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ" بعد از آن كه از دعوت به عبادت خدا به تنهايى و دعوت به شرك نورزيدن، و گستردن احسان در بين همه طبقات مؤمنين، و مذمت كسانى كه به اين طريقه پسنديده خرده مى‏گيرند، و مردم را از احسان و انفاق باز مى‏دارند، بپرداخت، در اين آيه به اصل مقصود برگشته، با زبانى ديگر چند فرع جديد را بر آن متفرع مى‏سازد، فروعى كه با آن اساس مجتمع اسلامى را مستحكم مى‏سازد، و آن عبارت است از تحريك و ترغيب مسلمانان در اين كه چنگ به ائتلاف و اتفاق بزنند و هر تنازعى كه رخ مى‏دهد به حكميت خدا و رسول او واگذار نمايند.
و جاى هيچ ترديدى نيست كه آيه:" أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ" جمله‏اى است كه به عنوان زمينه چينى براى مطلب بعدى آورده شد، و آن مطلب عبارت است از اين كه دستور دهد مردم در هنگام بروز نزاع به خدا و رسول او مراجعه كنند، هر چند كه آيه مورد بحث در عين حال كه جنبه آن زمينه چينى را دارد، مضمونش اساس و زيربناى همه شرايع و احكام الهى است.
و دليل بر زمينه بودنش ظاهر تفريعى است كه جمله:" فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ ..." بر جمله مورد بحث دارد، و نيز بعد از آن، جمله‏هاى بعد است كه يكى پس از ديگرى از جمله مورد بحث نتيجه‏گيرى شده، يك جا فرموده:" أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ ..." و دنبالش فرموده:" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ..." و بعد از آن فرموده:" فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ..."
و نيز جاى هيچ ترديدى نيست كه خداى تعالى از اين دستور كه مردم او را اطاعت كنند منظورى جز اين ندارد كه ما او را در آنچه از طريق پيامبر عزيزش به سوى ما وحى كرده اطاعت كنيم و معارف و شرايعش را به كار بنديم، و اما رسول گراميش دو جنبه دارد، يكى جنبه تشريع، بدانچه پروردگارش از غير طريق قرآن به او وحى فرموده، يعنى همان جزئيات و تفاصيل احكام كه آن جناب براى كليات و مجملات كتاب و متعلقات آنها تشريع كردند، و خداى تعالى در اين باره فرموده:" وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ" «1»، (ما كليات احكام را بر تو نازل كرديم تا تو براى مردم جزئيات آنها را بيان كنى) دوم يك دسته ديگر از احكام و آرايى است كه آن جناب به مقتضاى ولايتى كه بر مردم داشتند و زمام حكومت و قضا را در دست داشتند صادر مى‏كردند، و خداى تعالى در اين باره فرموده:" لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ" «2» (تا در بين مردم به آنچه خداى تعالى به فكرت مى‏اندازد حكم كنى). و اين همان رايى است كه رسول خدا (ص) با آن بر ظواهر قوانين قضا در بين مردم حكم مى‏كرد، و همچنين آن رايى است كه در امور مهم به كار مى‏بست، و خداى تعالى دستورش داده بود كه وقتى مى‏خواهد آن راى را به كار بزند قبلا مشورت بكند، و فرموده:" وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ، فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ" «3»، (با مردم در هر امرى كه مى‏خواهى در باره آن تصميم بگيرى نخست مشورت بكن و همين كه تصميم گرفتى بر خدا توكل كن)، ملاحظه مى‏فرماييد كه مردم را در
مشورت شركت داده، ولى در تصميم گرفتن شركت نداده، و تصميم خود آن جناب (به تنهايى) را معتبر شمرده است.
حال كه به اين معنا توجه كرديد مى‏توانيد به خوبى بفهميد كه اطاعت رسول معنايى، و اطاعت خداى سبحان معنايى ديگر دارد هر چند كه اطاعت از رسول خدا (ص)، در حقيقت اطاعت از خدا نيز هست، چون تشريع كننده تنها خدا است، زيرا او است كه اطاعتش واجب است، هم چنان كه در آيه:" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ"، وجوب اطاعت رسول را هم منوط به اذن خدا دانسته، پس بر مردم واجب است كه رسول را در دو ناحيه اطاعت كنند، يكى ناحيه احكامى كه به وسيله وحى بيان مى‏كند، و ديگر احكامى كه خودش به عنوان نظريه و رأى صادر مى‏نمايد.
******************************
(1) سوره نحل آيه 44.
(2) سوره نساء آيه 105.
(3) سوره آل عمران آيه: 159.
________________
ترجمه الميزان، ج‏4، ص: 618

ادامه ...

[="Tahoma"][وجه تكرار كلمه" اطيعوا" در آيه شريفه‏]
و اين معنا- و خدا داناتر است- باعث شده است كه كلمه (اطاعت) در آيه تكرار شود، چون اگر اطاعت خدا و رسول تنها در احكامى واجب مى‏بود كه به وسيله وحى بيان شده، كافى بود بفرمايد" أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ"، ولى چنين نكرد، و كلمه (اطيعوا) را دو باره آورد، تا بفهماند اطاعت خدا يك نحوه اطاعت است و اطاعت رسول يك نحوه ديگر است، ولى بعضى از مفسرين گفته‏اند تكرار كلمه (اطيعوا) صرفا به منظور تاكيد بوده، و اين حرف به هيچ وجه درست نيست، زيرا اگر هيچ منظورى به جز تاكيد در بين نبود، ترك تكرار، اين تاكيد را بيشتر افاده مى‏كرد، و لذا بايد مى‏فرمود" اطيعوا اللَّه و الرسول ..."، چون با اين تعبير مى‏فهمانيد اطاعت رسول، عين اطاعت خداى تعالى است، و هر دو اطاعت يك هستند، بله اين كه تكرار، تاكيد را مى‏رساند، درست است، اما نه در هر جا.
و اما اولى الامر هر طايفه‏اى كه باشند، بهره‏اى از وحى ندارند، و كار آنان تنها صادر نمودن آرايى است كه به نظرشان صحيح مى‏رسد، و اطاعت آنان در آن آراء و در اقوالشان بر مردم واجب است، همان طور كه اطاعت رسول در آرايش و اقوالش بر مردم واجب بود، و به همين جهت بود كه وقتى سخن به وجوب رد بر خدا و تسليم در برابر او كشيده شد. و فرمود وقتى بين شما مسلمانان مشاجره‏اى در گرفت بايد چنين و چنان كنيد، خصوص اولى الامر را نام نبرد، بلكه وجوب رد و تسليم را مخصوص به خدا و رسول كرد، و فرمود:" فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ، إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ..." (يعنى پس اگر در چيزى نزاع كرديد، حكم آن را به خدا و رسول برگردانيد ...)، و اين بدان جهت بود كه گفتيم روى سخن در اين آيه به مؤمنين است، همانهايى كه در اول آيه كه مى‏فرمود:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ..."،
مورد خطاب بودند، پس بدون شك معلوم مى‏شود منظور از نزاع هم، نزاع همين مؤمنين است، و تصور ندارد كه مؤمنين با شخص ولى امر- با اين كه اطاعت او بر آنان واجب است- نزاع كنند، به ناچار بايد منظور نزاعى باشد كه بين خود مؤمنين اتفاق مى‏افتد، و نيز تصور ندارد كه نزاعشان در مساله راى باشد، (چون فرض اين است كه ولى امر و صاحب رأى در بين آنان است)، پس اگر نزاعى رخ مى‏دهد در حكم حوادث و قضايايى است كه پيش مى‏آيد آيات بعدى هم كه نكوهش مى‏كند مراجعين به حكم طاغوت را كه حكم خدا و رسول او را گردن نمى‏نهند، قرينه بر اين معنا است، و اين حكم بايد به احكام دين برگشت كند، و احكامى كه در قرآن و سنت بيان شده، و قرآن و سنت براى كسى كه حكم را از آن دو بفهمد دو حجت قطعى در مسائلند، و وقتى ولى امر مى‏گويد: كتاب و سنت چنين حكم مى‏كنند قول او نيز حجتى است قطعى، چون فرض اين است كه آيه شريفه، ولى امر را مفترض الطاعة دانسته، و در وجوب اطاعت از او هيچ قيد و شرطى نياورده، پس گفتار اولى الامر نيز بالآخره به كتاب و سنت برگشت مى‏كند.
_____________
ترجمه الميزان، ج‏4، ص: 619

ادامه ..

[="Tahoma"]از اين جا روشن مى‏شود كه اين اولى الامر- حال هر كسانى كه بايد باشند- حق ندارند حكمى جديد غير حكم خدا و رسول را وضع كنند، و نيز نمى‏توانند حكمى از احكام ثابت در كتاب و سنت را نسخ نمايند، و گرنه بايد مى‏فرمود در هر عصرى موارد نزاع را به ولى امر آن عصر ارجاع دهيد، و ديگر معنا نداشت بفرمايد موارد نزاع را به كتاب و سنت ارجاع دهيد، و يا بفرمايد بخدا و رسول ارجاع دهيد در حالى كه آيه شريفه:" وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِيناً" «1»، (هيچ مرد مؤمن و زن مؤمنه‏اى را نمى‏رسد كه وقتى خدا و رسول او، امرى را مورد حكم قرار دهند، باز هم آنان خود را در آن امر مختار بدانند، و كسى كه خدا و رسولش را نافرمانى كند به ضلالتى آشكار گمراه شده است). حكم مى‏كند به اين كه غير از خدا و رسول هيچكس حق جعل حكم ندارد.
و به حكم اين آيه شريفه تشريع عبارت است از قضاى خدا، و اما قضاى رسول، يا همان قضاى اللَّه است، و يا اعم از آن است، و اما آنچه اولى الامر وظيفه دارند اين است كه رأى خود را در مواردى كه ولايتشان در آن نافذ است ارائه دهند، و يا بگو در قضايا و موضوعات عمومى و كلى حكم خدا و رسول را كشف كنند.
و سخن كوتاه اين كه از آنجا كه اولى الامر اختيارى در تشريع شرايع و يا نسخ آن‏ ندارند، و تنها امتيازى كه با سايرين دارند اين است كه حكم خدا و رسول يعنى كتاب و سنت به آنان سپرده شده، لذا خداى تعالى در آيه مورد بحث كه سخن در رد حكم دارد، نام آنان را نبرد، تنها فرمود:" فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ ..."، از اينجا مى‏فهميم كه خداى تعالى يك اطاعت دارد و رسول و اولى الامر هم يك اطاعت دارند، و به همين جهت بود كه فرمود:
" أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ".
********************************
(1) سوره احزاب آيه 36.
________________
ترجمه الميزان، ج‏4، ص: 620

[="Tahoma"]

ohfreedom;293646 نوشت:
درست مسئله این است.

اولیا امر اطاعتشان واجب است.
اما چرا الله گفته در زمان اختلاف به الله و رسولش مراجعه کنید؟
چرا نگفته به اولیا امر مراجعه کنید و حرف او را ختم الکلام بدانید؟

دلیلش روشن است، زیرا الله به ما می گوید که تنها حق و راستی و دین را در نزد الله و رسولش می یابی و امکان دارد ولی امر اشتباه کند.

اگر ولی امر معصوم از گناه بود پس الله به ما اجازه میداد که هنگام اختلاف به او مراجعه کنیم.
اما همین کلام الله به ما این جواز را می دهد که حتی اگر با ولی امر هم مشکل داشتیم به الله و رسول مراجعه کنیم...

[اطلاق امر به اطاعت از رسول (ص) و اولى الامر، دليل بر عصمت ايشان است‏]
و جاى ترديد نيست در اينكه اين اطاعت كه در آيه:" أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ ..."
آمده، اطاعتى است مطلق، و به هيچ قيد و شرطى مقيد و مشروط نشده، و اين خود دليل است بر اين كه رسول امر به چيزى و نهى از چيزى نمى‏كند، كه مخالف با حكم خدا در آن چيز باشد، و گرنه واجب كردن خدا اطاعت خودش و اطاعت رسول را تناقضى از ناحيه خداى تعالى مى‏شد، و موافقت تمامى اوامر و نواهى رسول با اوامر و نواهى خداى تعالى جز با عصمت رسول تصور ندارد، و محقق نمى‏شود اين سخن عينا در اولى الامر نيز جريان مى‏يابد، چيزى كه هست نيروى عصمت در رسول از آنجا كه حجت‏هايى از جهت عقل و نقل بر آن اقامه شده فى حد نفسه و بدون در نظر گرفتن اين آيه امرى مسلم است و ظاهرا در اولى الامر اين طور نيست و ممكن است كسى توهم كند كه اولى الامرى كه نامشان در اين آيه آمده لازم نيست معصوم باشند، و معناى آيه شريفه بدون عصمت اولى الأمر هم درست مى‏شود.
توضيح اين كه آن چيزى كه خداى تعالى در اين آيه مقرر فرموده، حكمى است كه به مصلحت امت جعل شده، حكمى است كه مجتمع مسلمين به وسيله آن از اين كه دستخوش اختلاف و تشتت گشته از هم متلاشى گردد حفظ مى‏شود، و اين چيزى زايد بر ولايت و سرپرستى معهود در بين امت‏ها و مجتمعات نيست، و همان چيزى است كه مى‏بينيم عموم مجتمعات- چه اسلامى و چه غير اسلامى- آن را در بين خود معمول مى‏دارند، يعنى يكى از افراد جامعه خود را انتخاب نموده و به او مقام واجب الاطاعه بودن و نفوذ كلمه مى‏دهند در حالى كه از همان اول مى‏دانند او هم مثل خودشان جايز الخطا است، و در احكامى كه مى‏راند اشتباه هم دارد، و ليكن هر جا كه جامعه فهميد حكم حاكم بر خلاف قانون است، اطاعتش نمى‏كند، و او را به خطايى كه كرده آگاه مى‏سازد، و هر جا كه يقين به خطاى او نداشت، و تنها احتمال مى‏داد كه خطا كرده به حكم و فرمان او عمل مى‏كند، و اگر بعدها معلوم شد كه خطا كرده مسامحه كند، و با خود فكر مى‏كند مصلحت حفظ وحدت مجتمع و مصونيت از تشتت كلمه آن قدر بزرگ و مهم است، كه مفسده اشتباه‏كاريهاى گاه به گاه حاكم را جبران مى‏كند.
____________
ترجمه الميزان، ج‏4، ص: 621

ادامه ...

[="Tahoma"]حال اولى الأمر در آيه شريفه و وجود اطاعت آنان نيز به همين حال است،- و آيه چيزى زايد بر آنچه در همه زمانها و همه مكانها معمول است افاده نمى‏كند،- خداى تعالى طاعت مردم از اولى الامر را بر مؤمنين واجب فرموده، اگر احيانا ولى امرى بر خلاف كتاب و سنت دستورى داد، مردم نبايد اطاعتش كنند، و حكم اين چنين او نافذ نيست، براى اين كه رسول خدا (ص)- قاعده‏اى كلى به دست عموم مسلمين داده، و فرموده:
" لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق" (هيچ مخلوقى در فرمانى كه به معصيت خدا مى‏دهد نبايد اطاعت شود) و اين دستور را شيعه و سنى روايت كرده‏اند، و با همين دستور است كه اطلاق آيه تقييد مى‏شود.
و اما اگر عالما عامدا حكم بر خلاف قرآن نكرد، بلكه خطا كرد، و به غلط چنين حكمى را راند، اگر مردم فهميدند كه حكمش اشتباه است، او را از راه خطا به سوى حق يعنى حكم كتاب و سنت بر مى‏گردانند، و اگر مردم نفهميدند و تنها احتمال دادند كه ممكن است حكمى كه حاكم كرده مخالف با كتاب و سنت باشد حكمش را اجرا مى‏كنند همان طور كه اگر مى‏دانستند مخالف نيست اجرا مى‏كردند، و وجوب اطاعت حاكم در اين نوع احكام هيچ عيبى ندارد، براى همان كه گفتيم حفظ وحدت در امت و بقاى سيادت و ابهت آن آن قدر مهم است كه مفسده اين مخالف كتاب و سنت‏ها را تدارك مى‏كند، هم چنان كه در اصول فقه مقرر و محقق شده كه طرق ظاهريه- از قبيل خبر واحد و بينه و امثال آن- حجتند، در حالى كه احكام واقعيه به حال خود باقى است.
و مى‏گوييم اگر احتمالا طريق ظاهرى بر خلاف واقع از آب در آمد، مفسده‏اش به وسيله مصلحتى كه در حجيت طرق ظاهرى هست تدارك مى‏شود.
و سخن كوتاه اين كه اطاعت اولى الامر واجب است، هر چند كه معصوم نباشند، و احتمال فسق و خطا در آنان برود، چيزى كه هست اگر مردم بر فسق آنان آگاه شدند اطاعتشان نمى‏كنند، و اگر از آنان خطا ببينند به سوى كتاب و سنت ارجاعشان مى‏دهند، و در ساير احكام كه علمى به خطاى آن ندارند حكمش را انفاذ مى‏كنند، و فكر نمى‏كنند كه ممكن است فلان حكم او بر خلاف حكم خداى تعالى باشد، تنها ملاحظه مخالفت ظاهرى را مى‏كنند، چون مصلحتى مهم‏تر در نظر دارند، و آن عبارت است از مصلحت اسلام و مسلمين و حفظ وحدت كلمه آنان.

ohfreedom;293646 نوشت:
درست مسئله این است.

اولیا امر اطاعتشان واجب است.
اما چرا الله گفته در زمان اختلاف به الله و رسولش مراجعه کنید؟
چرا نگفته به اولیا امر مراجعه کنید و حرف او را ختم الکلام بدانید؟

دلیلش روشن است، زیرا الله به ما می گوید که تنها حق و راستی و دین را در نزد الله و رسولش می یابی و امکان دارد ولی امر اشتباه کند.

اگر ولی امر معصوم از گناه بود پس الله به ما اجازه میداد که هنگام اختلاف به او مراجعه کنیم.
اما همین کلام الله به ما این جواز را می دهد که حتی اگر با ولی امر هم مشکل داشتیم به الله و رسول مراجعه کنیم...

[پاسخ به اين توهم كه اطاعت اولى الامر واجب است هر چند معصوم نباشند]
اين بود آن توهمى كه گفتيم ممكن است كسى بكند، و خواننده عزيز اگر در بيانى كه ما براى آيه كرديم دقت فرمايد كاملا متوجه بى‏پايگى آن مى‏شود، براى اين كه هر چند كه ممكن است ما اين تقريب را در تقييد اطلاق آيه به صورت فسق قبول كنيم، و بگوييم اطلاق آيه مورد بحث به وسيله كلام رسول خدا (ص) كه فرمود:" لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق" و آيات قرآنى كه اين معنا را مى‏رساند تقييد مى‏شود، مانند آيه شريفه:" إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ" «1» (خداى تعالى امر به فحشا نمى‏كند) و آياتى ديگر از اين قبيل.
و همچنين ممكن است و بلكه واقع هم همين است كه در شرع نظير اين حجيت ظاهريه كه گفته شد جعل شده باشد، مثلا اطاعت فرماندهان جنگ را كه از طرف رسول خدا (ص) منصوب مى‏شدند، بر سربازها واجب كرده باشد، و نيز اطاعت حكامى را كه آن جناب براى بلادى از قبيل مكه و يمن معين كرد، و يا در مواقعى كه خود سفر مى‏كرد در مدينه جانشين خود مى‏ساخت بر مردم آن جا واجب كرده باشد، و يا فتواى مجتهد را بر مقلد او حجت كرده باشد، و يا حجت‏هاى ظاهرى ديگرى را قرار داده باشد، و ليكن اين جعل حجيت ظاهرى، آيه شريفه را مقيد نمى‏كند، زيرا صحيح بودن مساله‏اى از مسائل به خودى خود يك مطلب است، و مدلول ظاهر آيه قرآن بودنش مطلبى ديگر است.
آنچه آيه مورد بحث بر آن دلالت مى‏كند وجوب اطاعت اين اولى الامر بر مردم است، و در خود آيه و در هيچ آيه ديگر قرآنى چيزى كه اين وجوب را مقيد به قيدى و مشروط به شرطى كند وجود ندارد، تا برگشت معناى آيه شريفه:" أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ" به اين آيه شود كه:" و اطيعوا اولى الامر منكم فيما لم يامروا بمعصية"، (و اولى الامر خود را نيز اطاعت كنيد ما دام كه امر به معصيت نكرده‏اند) و يا به اين آيه شود كه" و اطيعوا اولى الامر منكم ما لم تعلموا بخطائهم" (و اولى الامر خود را نيز اطاعت كنيد، ما دام كه علم به خطاى آنها نداشته باشيد)، و اما اگر شما را به معصيت امر كردند، و يا يقين كرديد كه در حكم خود خطا كرده‏اند ديگر اطاعتشان بر شما واجب نيست، بلكه بر شما واجب است كه آنان را به سوى كتاب و سنت برگردانيد، و كجى آنها را راست كنيد، مسلما معناى آيه شريفه:" وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ" اين نيست.
__________________
ترجمه الميزان، ج‏4، ص: 622 و 623

ادامه ...

[="Tahoma"]

ohfreedom;293646 نوشت:
درست مسئله این است.

اولیا امر اطاعتشان واجب است.
اما چرا الله گفته در زمان اختلاف به الله و رسولش مراجعه کنید؟
چرا نگفته به اولیا امر مراجعه کنید و حرف او را ختم الکلام بدانید؟

دلیلش روشن است، زیرا الله به ما می گوید که تنها حق و راستی و دین را در نزد الله و رسولش می یابی و امکان دارد ولی امر اشتباه کند.

اگر ولی امر معصوم از گناه بود پس الله به ما اجازه میداد که هنگام اختلاف به او مراجعه کنیم.
اما همین کلام الله به ما این جواز را می دهد که حتی اگر با ولی امر هم مشکل داشتیم به الله و رسول مراجعه کنیم...

علاوه بر اين كه خداى سبحان در مواردى كه قيد، روشن‏تر از قيد مورد بحث بوده، و طاعت هم كم اهميت‏تر از طاعت مورد بحث بوده آن قيد را ذكر كرده مثلا در مورد احسان به پدر و مادر فرموده:" وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما ..."
با اين حال چطور ممكن است در آيه مورد بحث كه مشتمل برأسى از اساس دين و اصلى از اصول آن است، اصلى كه رگ و ريشه همه سعادتهاى انسانى بدان منتهى مى‏شود، هيچ قيدى از قيود را نياورد، و بطور مطلق بفرمايد: (خدا و رسول و اولى الامر خود را اطاعت كنيد)؟!.
از اين هم كه بگذريم آيه شريفه بين رسول و اولى الامر را جمع كرده، و براى هر دو يك اطاعت را ذكر نموده و فرمود:" وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ"، با اين كه در مورد رسول حتى احتمال اين نيز نمى‏رود كه امر به معصيت كند و يا گاهى در خصوص حكمى دچار اشتباه و غلط گردد، اگر در مورد اولى الامر اين احتمال برود به هيچ وجه نبايد براى جلوگيرى از اين احتمال قيدى نياورد، پس ما همين كه مى‏بينيم در مورد آنان نيز قيدى نياورده، چاره‏اى جز اين نداريم كه بگوييم آيه شريفه از هر قيدى مطلق است، و لازمه مطلق بودنش همين است كه بگوييم همان عصمتى كه در مورد رسول مسلم گرفته شد، در مورد اولى الامر نيز اعتبار شده باشد، و خلاصه كلام منظور از اولى الامر، آن افراد معينى هستند كه مانند رسول خدا (ص) داراى عصمتند.
حال ببينيم منظور از كلمه امر در عنوان (اولى الأمر) چيست؟ منظور از آن، آن شان و آن كارهايى است كه با دين مؤمنين مخاطب به اين خطاب، و يا به دنياى آنان ارتباط دارد، و مستقيم و غير مستقيم به آن برگشت مى‏كند، مؤيد اين كه منظور از امر چنين شانى است وسيع، دو آيه زير است، كه كلمه (امر) در هر دو به معناى امور دنيايى است، در يكى مى‏فرمايد:" وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ" و در ديگرى در مدح مردم با تقوا مى‏فرمايد:" وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ" ، و هر چند كه ممكن است به وجهى منظور از كلمه (امر) فرمان باشد، كه در مقابل نهى است، ليكن اين احتمال بعيد است.
كلمه" اولى الامر" در اين آيه مقيد شده به قيد" منكم"، و ظاهر اين قيد اين است كه ظرفى باشد به اصطلاح مستقر، يعنى عامل آن از افعال عموم باشد نظير (" بودن" و امثال آن) ومعنايش اين باشد كه اطاعت كنيد اولى الأمرى را كه از خودتان باشد، و اين قيد به همان معنايى است كه قيد" منهم" در آيه:" هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ" به آن معنا است و هم چنين در آيات زير و نيز در دعايى كه از حضرت ابراهيم (ع) نقل كرده مى‏فرمايد:" رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ" ، و نيز در باره رسولان الهى فرموده:" رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي" .
منظور ما از اين گفتار اين است كه خواننده را متوجه مردود بودن گفتار بعضى از مفسرين در معناى كلمه" منكم" بكنيم، آن مفسر گفته: از اين كلمه كه" اولى الامر" مقيد به آن شده به خوبى استفاده مى‏شود: كه اولى الأمر نيز فردى از افراد معمولى جامعه است، مى‏فرمايد" اولى الأمر" را كه فردى مثل خود شما مؤمن است، و مثل خود شما گاهگاهى گناه و خطا مى‏كند اطاعت كنيد. مفسر نام برده با اين تفسير خواسته است اعتبار مساله عصمت از" اولى الأمر" را بيندازد.
________________
ترجمه الميزان، ج‏4، ص: 624

ادامه ..

ohfreedom;293646 نوشت:
درست مسئله این است.

ohfreedom;293646 نوشت:

اولیا امر اطاعتشان واجب است.
اما چرا الله گفته در زمان اختلاف به الله و رسولش مراجعه کنید؟
چرا نگفته به اولیا امر مراجعه کنید و حرف او را ختم الکلام بدانید؟

دلیلش روشن است، زیرا الله به ما می گوید که تنها حق و راستی و دین را در نزد الله و رسولش می یابی و امکان دارد ولی امر اشتباه کند.

اگر ولی امر معصوم از گناه بود پس الله به ما اجازه میداد که هنگام اختلاف به او مراجعه کنیم.
اما همین کلام الله به ما این جواز را می دهد که حتی اگر با ولی امر هم مشکل داشتیم به الله و رسول مراجعه کنیم...

مطلب ديگرى كه در باره كلمه" اولى الأمر" مورد بحث قرار گرفته، اين است كه معناى اين كلمه از نظر مصاديقى كه دارد چيست؟ آيا با اين كه اين كلمه اسم جمع است، منظور دسته دسته‏هايى هستند كه هر دسته‏اى به عنوان اهل حل و عقد در هر عصرى امور مسلمين را اداره مى‏كنند، و يا منظور فرد فرد معصومينند، كه يكى پس از ديگرى زمام امور مسلمين را به دست مى‏گيرند،؟ آنچه در بدو نظر احتمالش به ذهن مى‏رسد اين است كه منظور فرد فرد معصومين‏اند كه اطاعتشان بر خلق واجب شده، و يكى پس از ديگرى زمام امور را به دست گرفتند و وجوب اطاعتشان بر مردم را تنها از نظر لفظ به جمع آنان نسبت داده در حقيقت معناى جامعى از معصومين در نظر گرفته و لفظ" اولى الأمر" را در آن استعمال كرده همان طور كه خود ما نيز در گفتگوهاى خود مى‏گوييم: (نمازهايت را بخوان) و (بزرگانت را اطاعت كن) و (گوش به فرمان بزرگان قومت باش)، با اين كه هر وقت انسان نماز بخواند يك نماز مى‏خواند نه همه نمازها را و همچنين اطاعت از بزرگان قوم، و گوش دادن به سخنان بزرگتر خود.
يكى از سخنان عجيب كه در اين مورد گفته شده گفتار فخر رازى است كه گفته‏ است اگر منظور از اولى الأمر خصوص ولى امر معصوم باشد، اين اشكال وارد مى‏شود كه الزاما بايستى جمع را بر مفرد حمل كنيد، و بگوييد منظور از كلمه" اولى الامر" ولى امر مى‏باشد، و اين خلاف ظاهر است.
عجيب بودن گفتار وى در اين است كه چگونه غفلت كرده از اين كه استعمال جمع در مفرد چيز نو ظهورى نيست، هم در لغت شايع است، و هم قرآن كريم پر است از آن، و اينك چند نمونه آن را نقل مى‏نماييم:" فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ" ،" فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ" " إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا" ،" وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ" ،" حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ" " وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ" ، و از اين قبيل موارد مختلفه‏اى كه يا در اثبات يا در نفى، يا در اخبار و يا در انشاء كلمه جمع در مفرد استعمال شده است.
آنچه از حمل جمع بر فرد، خلاف ظاهر است اين است كه لفظ جمع را اطلاق كنند و يكى از آحاد آن را اراده نمايند (مثلا پدرى به فرزندش بگويد: (علما را احترام كن)، و منظورش از علما فقط يك عالم باشد، به طورى كه اگر فرزند، عالمى ديگر را احترام نمايد اعتراض كند كه من كى به تو گفتم اين آقا را احترام كنى، منظورم از علما فقط و فقط فلان عالم است)، نه اين كه حكم را طورى روى جمع ببرد كه يك حكمش به عدد موضوعاتى كه دارد منحل به احكامى متعدد شود، مثل اين كه همان پدر به فرزندش بگويد: (علماى شهر را احترام كن)، كه معنايش چنين مى‏شود: (اين عالم را احترام كن)، (اين را نيز احترام نما)، و همچنين به طورى كه اگر فرضا در آن شهر هزار دانشمند باشد و پدر خواسته باشد هزار بار گفتار خود را تكرار كند به جاى آن يك بار بطور كلى مى‏گويد: (علماى شهر را احترام كن)، كه معنايش چنين مى‏شود: (اين عالم را احترام كن)، (اين را نيز احترام نما)، و همچنين به طورى كه اگر فرضا در آن شهر هزار دانشمند باشد و پدر خواسته باشد هزار بار گفتار خود را تكرار كند به جاى آن يك بار بطور كلى مى‏گويد: (علماى شهر را احترام كن)، اين طور سخن گفتن نه تنها خلاف ظاهر نيست بلكه مطابق ظاهر است.
______________
ترجمه الميزان، ج‏4، ص: 625

ادامه ...

[="Tahoma"]

ohfreedom;293646 نوشت:
درست مسئله این است.

اولیا امر اطاعتشان واجب است.
اما چرا الله گفته در زمان اختلاف به الله و رسولش مراجعه کنید؟
چرا نگفته به اولیا امر مراجعه کنید و حرف او را ختم الکلام بدانید؟

دلیلش روشن است، زیرا الله به ما می گوید که تنها حق و راستی و دین را در نزد الله و رسولش می یابی و امکان دارد ولی امر اشتباه کند.

اگر ولی امر معصوم از گناه بود پس الله به ما اجازه میداد که هنگام اختلاف به او مراجعه کنیم.
اما همین کلام الله به ما این جواز را می دهد که حتی اگر با ولی امر هم مشکل داشتیم به الله و رسول مراجعه کنیم...

[احتمال اينكه معناى" اولوا الامر" اهل حل و عقد (مقامات حكومتى) باشند، و رد اين احتمال‏]
البته اين احتمال را داده‏اند كه مراد از كلمه:" اولى الامر"- يعنى همين‏هايى كه متعلق وجوب اطاعتند- مجموع من حيث المجموع هيات حاكمه باشد، هياتى كه از عده‏اى معدود تشكيل مى‏شود، و هر يك از آنان فردى از اولى الامرند، به اين معنا كه هر يك به قدر خودش در مردم نفوذ و در امور مردم تاثير دارد، يكى رئيس همه لشگرها، و يكى رئيس تك تك لشگرها، يكى رئيس دانشگاه‏ها و يكى رئيس فلان قسمت از اجرائيات دولت، و يكى رئيس قسمت ديگر آن است، بلكه احتمال دارد كه مراد از اولى الامر همان طور كه صاحب المنار گفته همه اهل حل و عقد جامعه باشند، يعنى كسانى كه امت به آنها وثوق و اطمينان دارند، چه علما، و رؤساى لشگر، و تجار، و صنعت گران، و كشاورزان، كه مصالح عمومى امت را تامين مى‏كنند، و چه رؤساى كارگران، و احزاب، و مديران جرايد مورد احترام، و هيات تحريريه آنها.
پس اين كه احتمال داديم معناى" اولى الامر" أهل حل و عقد باشد منظورمان اين است، يعنى هيات اجتماعيه‏اى كه از افراد موجه امت تشكيل مى‏گردد، و ليكن همه اشكال در اين است كه آيا مى‏توان مضمون همه آنها را بر اين احتمال تطبيق داد يا نه؟.
آيه شريفه- همان طور كه توجه فرموديد- دلالت دارد بر عصمت" اولى الأمر" حتى مفسرينى هم كه آيه را با احتمال بالا تفسير كرده‏اند اين معنا را قبول دارند، و ناگزير از قبول آنند.
و ما از آنان مى‏پرسيم با اين كه اعتراف داريد كه آيه شريفه دلالت بر عصمت اولى الامر دارد چگونه مى‏توانيد آن را با افراد هيات‏هاى حاكمه تطبيق دهيد آيا مى‏خواهيد بگوييد تك تك افراد اين هيات معصومند و چون چنينند قهرا هيات جمعى آنان نيز معصوم مى‏شود، (چون مجموع چيزى جز افراد نيست)؟ كه هرگز چنين ادعايى را نمى‏توانيد بكنيد زيرا در طول قرنها كه بر امت اسلام گذشته است حتى يك روز هم پيش نيامده كه جمعيت اهل حل و عقد همه معصوم بر انفاذ امرى از امور امت بوده باشند، و چون چنين چيزى سابقه ندارد پس محال است كه خداى عز و جل امت را مامور به چيزى بكند كه مصداق خارجى ندارد. و يا مى‏خواهيد بگوييد عصمت مستفاد از آيه كه يك صفتى حقيقى است نه صرف فرض و اعتبار. قائم به هيات حاكمه هست نه به تك تك افراد، و خلاصه كلام اين كه هيات معصوم است، هر چند كه تك تك افراد معصوم نباشند، بلكه گناه كه سهل است شرك به خدا نيز بورزند و عينا مانند ساير افراد مردم كه صدور هر گناهى و كفرى از آنان محتمل و ممكن است، مردم مكلف به اطاعت اين افراد نيستند، تا از كافر و گنه كار اطاعت كرده باشند، بلكه مكلف به اطاعت هيات حاكمه‏اند و نظريه و رايى كه از اين فرد فرد صادر مى‏شود ممكن است خطا باشد، و امت‏ را به سوى ضلالت و معصيت دعوت كند ولى نظريه هيات حاكمه به خاطر عصمتى كه برايش فرض كرديم جز به راه صواب دعوت نمى‏كند.
اگر منظور شما اين است، مى‏گوييم اين نيز تصورى است محال، و چگونه تصور مى‏شود كه يك موضوع اعتبارى- يعنى هيات حاكمه- به يك صفت حقيقى متصف گردد، با اينكه آنچه در خارج وجود و حقيقت دارد افرادند، و هيات امرى است اعتبارى و امر اعتبارى نه معصوم مى‏شود و نه گنه كار.
و يا مى‏خواهيد بگوئيد عصمتى كه از آيه شريفه استفاده مى‏شود نه صفت افراد هيات حاكمه است، و نه صفت خود هيات، بلكه حقيقت آن عبارت از اين است كه خداى تعالى اين هيات را از انحراف حفظ مى‏كند، و نمى‏گذارد امر به معصيت كنند، و رايى به خطا بدهند، هم چنان كه خبر متواتر محفوظ از كذب است، با اين كه مصونيت از كذب نه صفت تك تك مخبرين است، و نه صفت هيات اجتماعى آنان، بلكه حقيقت عصمت خبر از كذب اين است كه عادت بر محال بودن دروغ آن جارى شده، و به عبارتى ديگر خداى تعالى خبرى را كه متواتر است حفظ مى‏كند، از اين كه دروغى و خطايى در آن واقع شود.
راى اولى الامر نيز مانند خبر متواتر است يعنى خطا به هيچ وجه در آنان راه پيدا نمى‏كند، هر چند كه تك تك خبر واحد و تك تك هيات حاكمه و نيز هيات آنان متصف به صفت زايدى به نام عصمت نيستند، با اين بيان ديگر چه اشكالى دارد كه عصمت" اولى الامر" نيز از قبيل عصمت خبر واحد باشد، و آيه شريفه هم دلالت بر بيش از اين ندارد تنها اين مقدار گويايى دارد كه رأى هيات حاكمه اولى الامر، به خطا نمى‏رود، بلكه هميشه موافق با كتاب و سنت است و اين خود عنايتى است از خداى تعالى بر اين امت، مؤيد اين توجيه روايتى است كه از رسول خدا (ص) رسيده، كه فرموده:
(لا تجمع امتى على خطاء- امت من هرگز بر خطا مجتمع نمى‏شوند) «1».
اگر منظورتان اين است در پاسخ مى‏گوييم اولا حديثى كه براى تاييد گفته خود آورديد به فرضى كه صحيح باشد و مجعول نباشد هيچ ارتباطى با مورد بحث ما ندارد، زيرا در حديث آمده كه امت بر خطا اتفاق نمى‏كند نه اهل حل و عقد، كلمه امت براى خود معنايى دارد، و كلمه (اهل حل و عقد) نيز براى خود معنايى ديگر دارد، شما چه دليلى داريد بر اين كه مراد رسول خدا (ص) از كلمه (امت) همه امت نيست، بلكه مراد اهل حل و عقد است؟ علاوه بر اين كه در حديث آمده كه امت بر خطا اجتماع و اتفاق نمى‏كنند، و شما مى‏خواهيد آن را معنا كنيد به اين كه خطا از اجتماع امت بر داشته شده، و اين معنا غير آن معنا است.
**************************************
(1) سنن ابن ماجه ج 2 ص 1303 حديث 3950 فيه هكذا ان امتى لا تجتمع على ضلالة.
__________________
ترجمه الميزان، ج‏4، ص: 628

والسلام علي من اتبع الهدي

[=Arial Black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=Arial Black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black][=arial black]السلام علیک یا اباعبدالله الحسین شهید(ع)

[=arial black][=arial black]السلام علیک یا ابوالفضل العباس (ع)

[=arial black][=Arial Black]

ohfreedom;293497 نوشت:

پس لعن من و شما چه سود؟

[=arial black]برای پیغمبر(ص) چه سودی داشته؟ هر سودی که برای پیامبر(ص) داشته است برای ما هم دارد

[=arial black]مضا فا این که جواب شما در پست قبلی من داده شده بود :

[=arial black]قرآن در مورد حضرت ابراهيم عليه السلام مي گويد :

[=arial black]قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآَءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ

[=arial black]سوره ممتحنه آيه 4

[=arial black]قطعا براي شما ابراهيم و کساني که با او يند سرمشقي نيکوست : آنگاه که به قوم خود گفتند : ما از شما و آنچه به جاي خدا مي پرستيد بيزاريم . به شما کفر مي ورزيم و ميان ما و شما دشمني و کينه هميشگي پديدار شده تا وقتي که به خدا ايمان آوريد .

[=arial black]خداوند از ابراهيم و قوم وي به خاطر اينکه از دشمنان خدا ابراز بيزاري کردند ستايش مي کند و ايشان را اسوه مومنين قرار مي دهد .

[=Arial Black]این که دیگه قران است

[=Arial Black]حدیث بیارم می گی سند ندارد(بدون هیچ دلیل علمی حرف ما رو رد می کنید)

[=Arial Black]قرآن که سند دارد

[=arial black]مضافا این که

[=arial black]آیا تاریکی و روشنی می تواند یک جا بماند؟

[=arial black]یعنی می شود انسانی خود رو مومن بداند و ادعای اسلام و پیروی از پیامبر(ص) داشته باشد و کتابش قرآن باشد

[=arial black]اما در عین حال

[=arial black]هم به ادعایش مسلمان باشد..........هم از طرفی بیزاری از دشمنان خدا نکند؟!!!!!!!

[=Arial Black]ادم باید یه رنگ باشد

[=Arial Black]یه جور باشد

[=Arial Black]یه تیپی باشد

[=Arial Black]----------

[=Arial Black]یا حزب خدا

[=Arial Black]یا حزب شیطان

[=Arial Black]------------

[=Arial Black]نمی شود انسان هم پشت امام علی علیه السلام نماز بخواند و هم سر سفره معاویه نهار بخورد

[=Arial Black]یه رنگ باش

[=Arial Black]یه جور باش

[=Arial Black]_______________________________________________________________________

[=Arial Black]خداوند دستور داده است كه به تمامي سنت‌هاي رسول گرامي اسلام (صلى الله عليه وآله) عمل كنيم ؛ و لعن يكي از سنن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) است.

[=Arial Black]خداوند متعال در قرآن مي‌فرمايد :

[=Arial Black]... وَمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ...
[=Arial Black]سوره حشر آيه 7

[=Arial Black]و آنچه را پيامبر (صلى الله عليه وآله) براي شما آورد ، پس بگيريد و از آنچه شما را باز داشت ، باز ايستيد .

[=Arial Black]طبق روايت صحيحين ، صحابه اين آيه را در باب لعن تطبيق كرده و گفته‌اند اگر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كسي را لعنت كرد ، بر ما نيز لازم است كه او را لعنت كنيم :

[=Arial Black]فقال عبد الله وما لي لا ألعن من لعن رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو في كتاب الله فقالت المرأة لقد قرأت ما بين لوحي المصحف فما وجدته فقال لئن كنت قرأتيه لقد وجدتيه قال الله عز وجل وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا

[=Arial Black]صحيح مسلم ج3 ص1678 ش 2125 کتاب اللباس والزينة باب تحريم فعل الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة والنامصة والمتنمصة والمتفلجات والمغيرات خلق الله

[=Arial Black]- صحيح البخاري ج4 ص1853 ش 4604 کتاب التفسير باب وما آتاكم الرسول فخذوه و ج5 ص2218 ش 5595 و ص 2219 ش 5599 کتاب اللباس باب المتنمصات

[=Arial Black]عبد الله بن مسعود گفت : چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) لعنت کرده است لعنت ننمايم ؟ و دستور به اين کار در قرآن نيز آمده است .
[=Arial Black]زن سوال کرد در کجای قرآن چنين چيزی آمده است با اينکه من تمامی قرآن را خوانده‌ام اما اين را (که هر که را که رسول خدا (ص)لعنت کرد ، لعنت کنيد) در آن نيافته‌ام ؟
[=Arial Black]گفت : آن را خوانده‌ای و در کتاب خدا ديده‌ای ؛ خداوند فرموده است «هر چه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) برای شما آورد آن را بگيريد و هرچه از آن نهی کرد پس از آن پرهيز کنيد»

[=Arial Black]اين روايت در صحيح بخاری نيز آمده است:

[=Arial Black]عن عبد الله لعن الله الواشمات والمستوشمات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغيرات خلق الله تعالى ما لي لا العن من لعن النبي صلى الله عليه وسلم... .
[=Arial Black]صحيح البخاري ج 7 ص 62.
[=Arial Black]از عبد الله بن مسعود روايت شده است كه خدا لعنت كند ... چرا من كساني را كه رسول خدا‌(صلى الله عليه وآله) لعنت فرموده‌اند ، لعنت نكنم ؟

[=Arial Black]در روايت ديگر آمده:

[=Arial Black]عن ابن مسعود رضي الله عنه ... ما لي لا العن من لعنه رسول الله صلى الله عليه وسلم.

[=Arial Black]صحيح البخاري ج 7 ص 63

[=Arial Black]از ابن مسعود روايت شده است كه ....چرا كسي را كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) لعنت فرموده‌اند ، لعنت نكنم ؟

[=Arial Black]استشهاد صحابه ، به اين آيه ، نشانگر اين است كه لعن يكي از اوامري است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ما را بدان مامور ساخته است .

[=Arial Black]طبق دستور رسول خدا (صلى الله عليه وآله) هر كس را كه ملعون است ، بايد لعن كرد .

[=Arial Black]احمد بن حنبل با سند صحيح از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل مي‌كند كه فرمودند :

[=Arial Black]سيكون في آخر أمتي رجال يركبون على السروج كأشباه الرجال ينزلون على أبواب المسجد نساؤهم كاسيات عاريات على رؤوسهم كأسنمة البخت العجاف العنوهن فإنهن ملعونات ...

[=Arial Black]مسند أحمد بن حنبل ج2 ص223 ش 7083 مسند عبد الله بن عم[=Arial Black]ر
[=Arial Black]- المستدرك على الصحيحين ج4 ص483 ش 8346 کتاب الفتن والملاح[=Arial Black]م
[=Arial Black]- صحيح ابن حبان ج13 ص64 ش 5753 ذكر الاخبار عن وصف النساء اللاتي يستحققن اللعن بأفعالهن (البانی اين روايت را در صحيح و ضعيف الجامع الصغير ش7247 صحيح می داند)

[=Arial Black]در آخر الزمان مردانی هستند که سوار بر زين می شوند اما شبيه مردانند !!! در کنار در مساجد منزل می کنند اما همسرانشان پوشيده‌اند و عريان ؛ بر سر ايشان مانند کوهان شتران خراسانی لاغر اندام است ؛ آنها را لعنت کنيد ، زيرا لعنت شده هستند .

[=Arial Black]از اينكه در روايت ، رسول گرامي اسلام (صلى الله عليه وآله) ، دستور به لعنت اين افراد داده و اين كار را مبتني بر ملعون بودن آنها (توسط خداوند) كرده‌اند - و فرموده‌اند آنها را لعنت كنيد ،‌زيرا آنها لعنت شده هستند- از اين روايت چنين به دست مي‌آيد كه كسي كه مستحق لعن باشد را بايد لعنت كرد ؛ نه اينكه لعن يك عمل جايز است !

[=Arial Black]علاوه بر اين ،اين روايت به صورت امر آمده است و امر ظاهر در وجوب است ؛ يعني لعن نه تنها مستحب است ، بلكه يكي از واجبات است و در صورت ترك واجبات ، شخص جهنمي است .

[=Arial Black]همچنين حتي اگر اين روايت را حمل بر استحباب كنيم (اگر چه ظاهر روايت ، با اين حمل مخالف است) باز طبق نظر علماي شيعه و سني ، ترك يك مستحب ، و حتي يك مباح و مخالفت با آن جايز نيست ! و حتي تارك سنت از روي مخالفت را مستحق عقاب مي‌دانند .

[=Arial Black]ابن خزيمه ، روايت متواتر «النكاح سنتي ... فمن رغب عن سنتي فليس مني» را كه علماي شيعه و سني نقل كرده‌اند كه با عنوان ذيل نقل مي‌كند :

[=Arial Black]باب التغليظ في ترك سنة النبي صلى الله عليه وسلم رغبة عنها وجائز أن يسمى تارك السنة عاصيا إذا تركها رغبة عنها

[=Arial Black]صحيح ابن خزيمة ج 3 ص 258 ش 2024 باب 99 ، اسم المؤلف: محمد بن إسحاق بن خزيمة أبو بكر السلمي النيسابوري الوفاة: 311 ، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1390 - 1970 ، تحقيق : د. محمد مصطفى الأعظمي

[=Arial Black]باب شدت عقوبت كسي كه سنت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را به خاطر رويگرداني از آن ، ترك كند ؛ و كسي كه سنت را با رويگرداني از آن ترك كند (نه ترك به صورت اتفاقي) ، گناهكار است .

[=Arial Black]اين روايت نيز به خوبي بيانگر آن است ، لعن ، يكي از سنت‌هاي ثابته رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و چيزي است كه ما را به آن مامور كرده‌اند ؛ و ترك آن به خاطر رويگرداني از آن ، گناه و موجب عقاب است !

[=Arial Black]____________________
[=Arial Black]منبع:

[=Arial Black]استفاده از مقاله:
[=Arial Black]مشروعيت سبّ و لعن از ديدگاه اهل سنت

[=Arial Black]http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=154

[="Tahoma"][="Navy"]بسمه تعالی
یک سوال دوستانه از رفقای عزیز دارم،بارها و بارها در این سایت و در فضاهای دیگر اعم از حقیقی و مجازی،چنین بحثهائی با برخی از اهل سنت شکل گرفته است.
اما نه ایشان حرف ما را قبول می کنند و نه ما حرف ایشان را،پس چرا وقت و اعصاب خود را صرف این موارد بیهوده می کنید؟
ببینید عزیزان،اگر می خواهید مطالب خود را بیان کنید،ایرادی ندارد، ایشان حرف خود را بزند،آنهم ایرادی ندارد.اما بحث نکنید.(البته این بزرگواران در فضاهای خود نوعا اجازه کوچکترین حرفی به ما نمی دهند!!)
در همین تاپیک برخی دوستان مستنداتی ارائه کرده اند ولی ایشان هر جا را دوست داشته باشد جواب می دهد،نه همه مطالب را.
اصلا هم شکی ندارد که در فلان مسأله ما اشتباه کرده ایم که بخواهد بپذیرد.
شک مقدمه تفحص حقیقت است و یافتن حقیقت انصاف می خواهد.
دوستان با سابقه هم تأیید می کنند که این بحثها بارها به دعوا و توهین کشیده شده است.و بعد از توهین دو طرف بحث را رها کرده اند و بر کینه و عداوتشان افزوده شده است.
البته این نظر و عقیده بنده است.بنده با سنی ای بحث می کنم که منصفانه در پی حقیقت باشد،حتی در برخی بحثهایم مطالب خوب ایشان را نیز متذکر شده ام.اما نه با هر فردی که از راه برسد شروع به بحث کنم.
ورود ایشان نیز در چنین فضاهائی به چه قصدی است خدا می داند،شاید می خواهند شما را هدایت کنند!!!!!!
این یک نظر دوستانه است و اصراری در آن نیست. وفقکم الله و إیانا لمرضاته.آمین
[/]

موضوع قفل شده است