خاطراتي پيرامون امر به معروف و نهي از منكر

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خاطراتي پيرامون امر به معروف و نهي از منكر

خاطراتي پيرامون امر به معروف و نهي از منكر

السلام علیک یاصاحب الزمان(عج)
باعرض سلام خدمت دوستان خوبم.
من دریک خانواده ی غیرمذهبی زندگی می کنم.اقوام نیز بامذهب عجین نیستند و لقب روشنفکران رو یدک می کشند.
دربین فامیل ما دست دادن به نامحرم وظیفه شده ومن بارها از این رفتار، خصوصا ازجانب مادرم وبه دنبال آن بی اعتنایی پدرم بسیار رنج می بردم. دراغلب مهمانی ها من سوژه ای برای خنده ی جمع بودم و تأثیر این قضیه بیشترشدن عقیده ام به مسیری بود که انتخاب کردم وبه هیچ عنوان سرد نشدم. در یکی از مهمانی های بسیارمهم ورسمی یکی از مردان پخته وسرشناس فامیل به سن حدودا ۴۵ سال، علی رغم مشاهده ی حجاب کاملم بعد از دست دادن با مادرم(متأسفانه)، دستش رابه سویم دراز کرد و من دست ندادم، گفت: جای دخترمی … و چندین بارتکرار کرد. همه داشتندنگاه می کردند و من حال بسیار بدی داشتم.ساق دستم را پایین کشیدم وازروی ساق به ناچاربه آن آقا دست دادم. بعدازمهمانی مادرم بامن دعوایی جدی کرد که توآبروی ما را بردی. بایددرست دست می دادی.

مهم نیست که آبروی پدرومادرم رفت یا نرفت ؟
به نظرشما اصلامن باید دست می دادم حتی از روی ساق دستم یانه؟

در ذهنش با خودش دیالوگ داشت:
این همه بی حجاب و چشم چران!
اگر به همه بخواهی بگویی که نمی شود
به همه شون نمی خواد بگی. اقلا به یکی بگو
فقط همین یکی ها!
فقط همین یکی
با خودش فکر می کرد که خیلی وقت است با این که نماز می خواند ولی نهی از منکر
نمی کند
اعصابش خرد بود
انقدر نگفته بود که هراس داشت از گفتن
پیش خودش گفت علی الله!
تا سرش را بالا گرفت،
روبروی سینما بهمن(میدان انقلاب)
دو خانوم بی حجاب در حال خرامیدن و قاه قاه خندیدن بودند
با خودش گفت:
فقط همین یه بار!
از کنارشان رد شد و با صدایی نه بلند و نه کوتاه
اما کمی لرزان
گفت:
*خانوم ها! حجابتون خوب نیست. درست کنید*

و رد شد
پشت سرش شنید که یکی شان گفت:
به تو چه پر رو!!
بی اختیار ایستاد
از ذهنش گذشت که این بدبخت جاهل است
برگشت
جلویش بودند
صاف ایستاد و سرش را پایین انداخت
طوری که مشخص بود نمی خواهد نگاهشان کند
با لحنی که کمی محکم بود و کمی دلسوزانه و البته محترمانه گفت:
اتفاقا به من ربط داره
من درباره ی یه مسئله ی اجتماعی با شما صحبت کردم

نه یه مسئله ی شخصی!

درسته!؟
یکی شان که ظاهر ا همانی بود که “به توچه” را گفته بود گفت:
بله!
و دست برد زیر شالش و کمی جلویش کشید

پسر نا خواسته تشکر کرد
و راهش را کشید و رفت به سمت دانشگاه
خدا خواسته بود
و با همین نهی از منکر
طلسم نگفتن هایش شکسته شده بود…

بحث در مترو ( اگه همه آزادن، بچه حزب اللهیم آزاده که تذکر بده)

یکبار در مترو بودم و تصادفا توفیق پیدا کردیم در خدمت یه (انشالله)زوج جوان باشیم.
این برادرمون خیلی احساس صمیمیت خاصی با اون خواهرمون میکرد و خیلی راحت هر کاری به ذهنش میرسید میکرد!
البته خیلی ام تا ته ماجرا نرفتن ولی در حدی بود که من واقعا دیگه نمیتونستم چیزی نگم… اخه این برادرمون علاوه بر نزدیکی بسیار زیاد به همراهشون به انگشت میزد نوک دماغ آبجیمون و فضای خیلی بدی تو مترو درست کرده بودن.

فکر کردم چی بگم که دعوا نشه ولی اینم خودشو جمع کنه…
رفتم جلو آروم در گوش پسره گفتم کدوم ایستگاه پیاده میشی؟
گفت : به شما ربطی داره؟
گفتم : من علم و صنعت پیاده میشم ، اگه میشه تا اون موقع تحمل کن…!!!
کمی صداشو بالا برد گفت به شما چه ربطی داره؟
اینجا دیگه همه مترو داشتن ما رو نگاه میکردن
گفتم برادر یعنی من حق ندارم به شما بگم این کا رو نکن؟
گفت : آره به تو چه؟
گفتم اونوقت تو حق داری هر کاری بکنی؟
گفت مگه چیکار کردم؟
گفتم بحثو عوض نکن …. اگه آزادی که تو هر غلطی میخوای بکنی … منم آزادم هر چی میخوام بگم
…. چرا بهت برمیخوره؟
اینجا یه پسر جوونی بغل دستم بود به من گفت آقا به شما ربطی نداره…
گفتم اگه اون آزاده هر کاری بکنه منم آزادم … مگه اینکه این آقا بگه یکیمون حق داره دیگری رو محکوم کنه و محدود که اونوقت من میگم حق با کیه….
یکی از مسافرا هم که آدم تپلی بود پشت من در آمد گفت آقا والا ما چینم بودیم تو مترو با هم اینکا را رو نمیکردن(خطاب به اون زوج(ایشالله) جوون)
یارو گفت حالا چیه این آقا گیر میده؟
اون مرد تپل گفت الان تو هفته امر به معروفیم!
خودمم نمیدونستم!
ولی مجموعا خوب بود احساس کردم مردم خیلیاشون ناراحت بودن از کار اونا ولی جرئت حرف زدن نداشتن….
و این استدلالم که اگه همه آزادن بچه حزب اللهیم آزاده استدلال خوبی به نظر میرسه هر چند کاملا تصادفی به ذهنم رسید….


سوار تاکسی بودم که راننده شروع کرد بد و بیراه گفتن. از گرونی و دلار چهارتومنی… . گفت که چه غلطی کردیم دنبال این آخوندا راه افتادیم انقلاب کردیم، چقدر گول خوردیم. مملکت پر از فساد و فحشا شده. این از اقتصاد و بیکاری و بدبختی، آخرت که هیچی دنیامون هم به باد رفت. چیزی که شرمم میشه بگم این بود که از همون اول صدای آهنگ یک زن مطرب بلند بود. اینقدر این صدا شرم آور بود، هنوز هم که یادم می افته تمام موهای تنم سیخ میشه. نعوذبالله تمام مسیر فقط دعا میکردم بلایی، چیزی از آسمون نباره سرمون. از طرفی بحث حمایت از انقلاب مطرح بود و با وجود جهالت و ابله بودن کفار و مهر روی گوش و حلق و بینی شون ( !!!!!!!! ) وظیفه ام حمایت بود وگرنه گوشم رو میگرفتم. هیچ ماشین دیگه ای هم نبود که سوارش شم. خلاصه شروع کردم به صحبت درباره بیداری اسلامی و هدایت. اول چند تا حدیث گفتم. همه غرق تفکر و پشیمانی بودن. کم کم خودم هم تحت تاثیر نفوذم قرار گرفتم، بعدش هم شروع کردم سخنانی از امام خمینی و آیت الله مصباح و حاج آقا پناهیان در اثبات ولایت فقیه گفتم. نمی دونید چه جوی ایجاد شد بعد احادیثی در حرمت موسیقی آوردم و اینکه تمام حفره های زن خواننده و گوش کننده صدای زن رو با سرب مذاب پر میکنن . راننده هم عصبانی شدو همون بغل کنار زد و گفت هری بیرون ریشو !!!! به هرحال هر چند از تاکسی شوت شدم بیرون ولی بسیار مشعوف بودم از اتمام وظیفه. خدا من رو بابت این آخرش انشا الله می بخشه

این خاطره را مینویسم تا بدانیم هر چیزی زمانی دارد و اگر زمان بگذرد و ما به وظایفمان عمل نکنیم چه میشود.
در سالهای 79 تا82 بنده در یک مسجد فعالیت فرهنگی داشتم . مسجدی در یک محله کوچک و قدیمی تهران که بیشتر افراد فامیل بودند.
یک بچه ای در جلسات شرکت میکرد که نرمال نبود . شاید بیش فعال بود . در سال 83 من دیگر فعالیت فرهنگی نداشتم و موقع افطار میرفتم مسجد نماز میخوندم و کسی هم مسجد نم آمد جز این پسر . من تعجب میکردم که الان مسجد خبری نیست نمازم که نمیخونه این برا چی دم افطار که همه تو خونن میاد مسجد .
گذشت تا سال 84 شنیدم که پدر و مادر این پسر که چون بچه دار نمیشدن این پسر را بصورت غیر قانونی بعنوان فرزند گرفته بودند دو سه سالیست که بچه دار شده اند و این پسر مورد بی مهری قرار گرفته و همش تو کوچه پرسه میزنه. اینجا بود که من جواب سوالمو گرفتم که چرا موقع افطار میومد مسجد .
خیلی ناراحت شدم که چرا من از همسایه ام خبر ندارم و خبرهای بدتری بود که این پسر حدودا 12 ساله با بعضی اراذل شبگردی میره و دچار خلاف شده . مدرسه هم که نمیرفت .
با مدیر شرکتم جریان را گفتم و ایشان با یک شرط قبول کرد این پسر بیاید مشغول کار شود . البته واقعیت این بود که پسر فقط زحمت بود و برای اینکه از اراذل دور شود میبدمش و کار مفیدی انجام نمیداد . مدیر شرکت حقوق خوبی براش زد تا دلگرم شود . اما شب رویهایش با اوباش ادامه داشت . به همین خاطر صبحها میخواست بخوابد و دردسری بود که صبحها ببرمش (محل کارم خارج شهر بود) باباش بنده خدا بیچاره شده بود . من میدیدم باباش چه بلایی صبحها میکشد .
من با هرکس تونستم از بسیج و غیره صحبت کردم که مانع بشن آن اراذل این پسرو شبا ببرن بیرون و کسی محل نمی گذاشت . از طرفی سر کار همکارام تمام تلاششون رو برای جذبش میکردن . یه روز قرار گذاشتیم با همکارم و پسر بریم استخر . من براش مایو بردم اونا زودتر از من از استخر رفتن بیرون . من وقتی رفتم بیرون دیدم پسره فلنگو بسته .
اومدم محل دیدم تو مسجد جلسه بسیجه و از ناحیه هم با دبدبه و کبکبه اومدن . دور مسجد پر بود من رفتم شروع کردم داد زدن و جلسه رو بهم ریختم و گفتم شرح موضوع را و اینکه بسیج حتی جلوی این اراذلو نگرفته . جلسه بهم خوردو تعطیل شد.
این پسر نیامدو منم از اون محل رفتم ولی گمانه زنی که درباره اش بود این بود که با توجه به استعداد زیادش از اشرار نامی خواهد شد.
سال 88 شنیدم زندان افتاده چند وقت بعدش رفتم محل اعلامیه باباش که سنی هم نداشت رو دیدم . الان تا سال 92 که فعلا زندانه و میگن جرمش دزدیه و یه گروه بودن .

البته اینکه خانواده اش مقصر بودن یا نه بنظرم تا حد زیادی نه . آن قدر که من ایشان را دیدم خانواده خوبی بودند.
حالا بعضی از افراد اون محل میگن با اون پسره صحبت کردن و گفتن بیای بیرون فلانی (من) هواتو داره . اما واقعیت اینستکه من به وظیفه ام در زمان مناسب عمل کرده ام و اهالی آن محل هستند که باید الان بفکر چاره باشند .
اگر اهالی محل و بسیج آنموقع بفکر چاره بودند زندگی آن بچه یتیم عوض میشد .
اگر در جامعه امروز امر بمعروف و نهی از منکر را پشت گوش اندازیم فردا با هزینه های بسیار بیشتری مواجه خواهیم شد . اگر امروز برای نهی از منکر اماده کتک خوردن نباشیم فردا باید آماده زنهای بیحجاب بدتر از اروپا باشیم

سوگل;290884 نوشت:
خاطراتي پيرامون امر به معروف و نهي از منكر

السلام علیک یاصاحب الزمان(عج)
باعرض سلام خدمت دوستان خوبم.
من دریک خانواده ی غیرمذهبی زندگی می کنم.اقوام نیز بامذهب عجین نیستند و لقب روشنفکران رو یدک می کشند.
دربین فامیل ما دست دادن به نامحرم وظیفه شده ومن بارها از این رفتار، خصوصا ازجانب مادرم وبه دنبال آن بی اعتنایی پدرم بسیار رنج می بردم. دراغلب مهمانی ها من سوژه ای برای خنده ی جمع بودم و تأثیر این قضیه بیشترشدن عقیده ام به مسیری بود که انتخاب کردم وبه هیچ عنوان سرد نشدم. در یکی از مهمانی های بسیارمهم ورسمی یکی از مردان پخته وسرشناس فامیل به سن حدودا ۴۵ سال، علی رغم مشاهده ی حجاب کاملم بعد از دست دادن با مادرم(متأسفانه)، دستش رابه سویم دراز کرد و من دست ندادم، گفت: جای دخترمی … و چندین بارتکرار کرد. همه داشتندنگاه می کردند و من حال بسیار بدی داشتم.ساق دستم را پایین کشیدم وازروی ساق به ناچاربه آن آقا دست دادم. بعدازمهمانی مادرم بامن دعوایی جدی کرد که توآبروی ما را بردی. بایددرست دست می دادی.

مهم نیست که آبروی پدرومادرم رفت یا نرفت ؟
به نظرشما اصلامن باید دست می دادم حتی از روی ساق دستم یانه؟

با سلام البته حتی المقدور نباید با ساق هم دست میدادید تا بدانند اشتباه میکنند.ادامه دهید و مطمئن باشید خدا پاسختان را خیلی بیشتر از آنکه گمان میکنید میدهد اما صبور باشید

متاسفانه دوره بدي شده
نميدونم آزادي برابر يعني چي ؟
چطور ميشه در جامعه اي كه اسم مذهبي رو يدك ميكشه اين رفتار ضد اجتماعي رو تحمل كرد ؟ اصلا نه ... چطور ميشه باور كرد!‌

بنده خدا ميره بازار
جديدترين لباس مد فرانسه رو ميخره
بعد با يك آرايش فشن مياد تو خيابون
بعد وقتي بهش ميگي : خواهر من اين لباسي كه شما پوشيد مربوطه به مهماني شب هست و اين آرايش هم آرايش اتاق خواب
چرا با اين اوضاع بيرون مياين؟
بعد نگاهي ميكنه و تازه شانس بياري كه بعد از داد و بيدادش توسط اطرفيان مورد ضرب و جرح قرار نگيري !‌
باور كنين همه اين پوشش هاي زشت و زننده واسه هر جاي طراحي شدند الا خيابون !‌
نمونه اش همين پوششي به اسم ساپورت كه خدا ببخشه مارو . اينا رو واسه كلاپ رفتن مي پوشند خارجي ها
بعد زن هاي ما در خيابان لباس رسمي شون شده !‌
همه چيز به ايران وارد ميشه اما فرهنگ استفاده اون وطريقه استفاده اش كيلومتر ها پشت مرز ايران مي مونه ّ!‌
نميدونم كاش امكاناتي وجود داشت تا به اين بي حجا ب ها نشون ميداديم
در خارج حتي مفسده ها شون هم وقتي بيرون از كلاپ و كاواره ميان پوشش متعارف جامعه دارند
چون فرق بين محل كار و كسب درآمدشون رو با سطح جامعه ميدونن
حتي در پاريس كه خياباني معروف براي اين افراد وجود داره ، وقتي ميخوان از اون خيابان خارج بشند باز پوشش شون رو تغيير ميدن
در حدي كه احساسات جامعه رو تحريك نكنند
نميدونم اينجا چرا ما اصرار داريم به اين رفتار زشت خودمون !‌
خجالت آوره .

موضوع قفل شده است