نقش يهود در تحريف حادثه غدير خم
تبهای اولیه
بسم الله الرحمن الرحیم
چكيده:
حديث غدير بزرگترين سند حقانيت شيعه مي باشد ودر طول تاريخ اسلام، علماي بزرگ تشيع در اثبات سند ودلالت آن همواره كوشيده وآثارسترگ وارزشمندي را چون عبقات الانوار،احقاق الحق،الغدير و....پديد آورده اند.
در اين تحقيق ،با تكيه به اين ميراث غني وارزشمند، به بررسي اين موضوع كه چرا به حديث غدير عمل نگرديد و تاريخ اسلام به گونه اي ديگر رقم خورد، به نقش يهود در اين زمينه وچگونگي عملكرد اين قوم در تضعيف مرجعيت پيامبر اكرم وحذف مرجعيت آن حضرت وجايگزين نمودن علماي يهود به عنوان مراجع ديني وفكري مسلمانان پرداخته شده است.
كليد وا ژه: حديث غدير، شبهات وهابيت، نقش يهود در تاريخ اسلام
مقدمه:
حادثه غدير خم و حديث غدير ، به اعتراف بزرگان علماء اهلسنت، حديثي است متواتر كه هيچ شكي در صدور آن نيست.( اميني، الغدير،1/294-313ونجفي مرعشي،ملحقات احقاق الحق،2/423) و به لحاظ دلالت برايشخص منصفي كه بخواهد به قصد تحقيق آن را بررسي نمايد، بقدري از قرائن حاليه و مقاليهبر خوردار ميباشد كه دلالت اين حديث را بر ولايت و امامت حضرت علي(ع( بعد از پيامبراكرم)ص) كاملاً روشن و آشكار مينمايد. (ميلاني،نفحات الازهار،ج8وج9)
اما در اينجا مهمترين مسئلهاي كه در ارتباط با حديث غدير به نظر ميرسد، كه حتي ازپرداختن به سند و دلالت آن نيز با اهميتتر است، اين است كه پس چرا آنگونه كه تاريخ نشانميدهد به اين حديث عمل نشد؟ و تاريخ اسلام به خلاف جهت حديث غدير رقم خورد؟
از عوامل بسيار مهم در عملكرد يك قوم، مراجع فكري آن قوم ميباشند كه مستقيماً نقشخود رادر گزينشها و تعيين رفتار يك قوم، ايفا مينمايند. در اين ميان نقش مرجعيت فكريو ديني يهود كه چند قرن بيش از ظهور اسلام در جزيرةالعرب حضور داشتند بسيار حائزاهميت و تأمل است. حضوري كه تأثيرات آن بر اعراب از مرجعيت نوپاي اسلام بسيارريشهدارتر بود.
زمان حضور يهود در عربستان
اينكه چگونه و از چه زماني يهوديان در عربستان حضور داشتند. در برخي منابع تاريخيآن را مربوط به زمان حمله بخت نصر و پراكندگي و آوارگي يهود ميدانند. در چنين حاليبرخي از قبايل يهود تصميم ميگيرند بر اساس آنچه در تورات از محمد(ص) و محل ظهورشيافته بودند. و ميدانستند در يكي از بلاد عرب ظهور مينمايد، از شام تا يمن، به جستجو درميان آباديها پرداختند. و يثرب و واحههاي اطراف آن را مناسب اقامت و در انتظار نشستنپيامبر موعود يافتند. هر چند نسل اول اين گروه مردند ولي به فرزندانشان سفارش ميكردند،اگر محمد6 را درك نمودند، از او تبعيت نمايند.(ابن عساكر ،تاريخ مدينه دمشق،3/416)
برتري فرهنگي و علمي يهود نسبت به اعراب جاهليت
بيترديد يهوديان نسبت به اعراب در سطح فكري و فرهنگي با لاتري قرار داشتند و درمقايسه با اعراب كه از تمامي مظاهر فرهنگ حتي خواندن و نوشتن بيبهره بودند، بسيار پيشبودند، و با داشتن كتاب و عالمان ديني از چنان هيبتي برخوردار بودند كه خود بخود عربجاهلي در برابر آنان احساس حقارت مينمود. و به برتري و علو مقام آنان اعتراف داشت.
دكتر علي اكبر فياض در اين باره اينگونه آورده است:
يهود در عربستان، كنيسه و مدرسه و تمام آداب تلمودي را داشت. بدين جهت خودشانرا از اعراب اميّ خيلي برتر ميدانستند، خود اعراب نيز آنها را به همين سمت ملاحظهميكردند و به كاهنان و علماي آنها گوش ميدادند. از اعراب يهودي شده در تاريخ نيز نام بردهشده است.(علي اكبر فياض،تاريخ اسلام ،47)
و از اين رو اهل كتاب در نظر اعراب به عنوان دانشمندان صاحب نظر جلوه كرده و همينامر موجب خود باختگي عرب در برابر آنها بود. والبته يهوديان به اين برتري احساس فخر ومباهات در برابر اعراب مينمودند.
علامه طباطبايي در اين زمينه ميگويد:
يهود در دنياي قبل از اسلام خود را اشرف ملل ميدانست، و سيادت و تقدم بر ساير اقوامرا حق مسلم خود ميپنداشت. و خود را اهل كتاب ناميده به داشتن ربانيين و احبار مباهاتمينمود. به علم و حكمت خود ميباليد و ساير مردم را بيسواد ميناميد.(محمد حسين طباطبايي،الميزان،6/34)
يهود، مرجع اعراب جاهلي
هيمنة فكري يهود، در طول چند قرن بر اعرابي كه از هرگونه علوم و معارف تهي بودند،باعث شده بود كه آنان در مسائل معرفتي همچون شناخت انبياء، تاريخ پيامبران و امم گذشته،به اهل كتاب رجوع نموده و تكيه و اعتمادشان بر آنان باشد.از اين رو ميبينيم، در سالهاياوليه بعثت پيامبر(ص)، فريش نمايندگاني را به يثرب ميفرستد، تا دربارة نبوّت آن حضرت ازيهوديان تحقيق كنند.(ابن سعد،طبقات ا الكبري،1/165)
براي اثبات چنين مرجعيتي كه يهود در بين اعراب داشتند، كافي است بدانيم، كم نبودندكساني كه وقتي مواجه با دعوت به اسلام ميشدند، به حبر يا راهبي مراجعه نموده، صدقچنين دعوتي را جويا ميگشتند. جالب است اينكه گاهي اهل يك قبيله كه اسلام بر آنها عرضهميشد، به سراغ اهل كتاب رفته و از نبوت محمد)ص) سئوال مينمودند.
در منا پيامبر قومي را كه ميسره نامي در ميان آنها بود به اسلام دعوت نمودند، قوم مخالفتكردند، اما ميسره به آنها گفت به سراغ يهوديان فدك برويم و در مورد ادعاي اين مرد(محمد6)از آنها سئوال كنيم.(ابن كثير،البدايةوالنهاية،3/178)
و مهمتر از همه، اسلام اهل يثرب است كه زمينه ايمان آوردن آنان، همان اطمينان واعتمادي است كه اوس و خزرج به سخنان يهوديان به عنوان مراجع فكري خود داشتند.
زماني كه پيامبر اكرم(ص) با گروهي از قبيلة خزرج ملاقات كرد و آنان را دعوت به اسلامنمود، آنان با توجه به آنچه از يهوديان دربارة ظهور قريب الوقوع پيامبري در اين سرزمينشنيده بودند، به يكديگر گفتند. بخدا قسم اين همان پيامبري است كه يهود به آمدنش ما راوعده ميداد، بياييد در ايمان بر آنها سبقت بگيريم.(محمد ابن اسحاق،سيره ابن هشام،2/292)
عملكرد يهود در برابر اسلام
مرجعيت فكري يهود و اعتماد اعراب به آنها هر چند با پيشگوييهايي كه از ظهورپيامبر در سرزمين حجاز نموده بودند، زمينه ساز پذيرش اسلام توسط اعراب،بخصوص انصار را فراهم نمود، اما اين تكيه گاه فكري و مهم براي اعراب، بعد از اسلامبخصوص بعد از هجرت پيامبر(ص) به مدينه به گونه ي ديگر رفتار نمود.
علت چنين امري، اين بود كه آنان هر چند منتظران ظهور پيامبري در سرزمين عربستانبودند اما نه از نژاد عرب و نه از غير بني اسرائيل، يهود بر اساس عقايدي كه به شدّت تحريفشده بود، اعتقاد داشت هيچگاه نبوت از بني اسرائيل خارج نميشود و هميشه اين قوم بهعنوان نژاد برتر و بالاتر باقي خواهد ماند. و لذا هر چند به فرموده ي قرآن، پيامبر را همچونفرزندان خويش ميشناختند.(بقره/146؛انعام/20)اما به علت خوي برتريطلبي و حسادت، در مقابل پيامبراكرم(ص) ايستادند، و در راه نابودي اسلام از هيچ تلاشي فروگذار نكردند، تا جايي كه قرآنكريم از آنها به سخترين دشمنان نسبت به مؤمنين ياد كرده است.(مائدة/82)
احمد شلبي ميگويد:
يهود ميخواست كه پيامبر از ميان آنها و براي آنها باشد، و تسلط آنان را بر مردم تقويتكند و جايگاه آنها را برتري بخشد. ليكن اسلام بدست مردي از عرب كه از يهود نبود، آمد وميان مردم مساوات برقرار نمود، پس يهود را به عنوان قوم برتر باقي نگذاشت.(احمد شلبي،موسوعةالتاريخ الاسلامي،444)
علامه طباطبايي به همين مطلب اينگونه پرداخته است:
يهود وقتي مشاهده كرد كه قرآني بر قريش - كه زماني به خاطر علم و كتاب يهود در برابرآنها خضوع ميكردند - نازل شده خصوصاً وقتي در آن كتاب نظر كرد آن را كتابي آسماني وناظر به ساير كتب آسماني ديد، آن را سرشار از حقيقت و مشتمل بر عاليترين تعليمات ووحي و كاملترين طريق هدايت، يافت از اين رو بيشتر از پيش به ذلّت و بيارجي علم و كتابخود كه سالها به رخ جهانيان ميكشيد، پي برد به ناچار از خواب و خيال بيدار شده و به طغيانو كفر خود افزود.(محمد حسين طباطبايي،الميزان،6/34-35)
لذا تاريخ نشان ميدهد، يهود به خاطر حسادت و حس برتريطلبي كه داشت از هرگونهتلاشي براي نابودي اسلام دريغ نكرد. و از نفوذ فكري و مرجعيت خود، در بين اعراب، بسياربهره برد.
علماء يهود از يك سو سراغ مشركان عرب ميرفتند، و آنان را به جنگ با اسلام ترغيبمينمودند. و در چنين شرايطي مشركان از علماء يهود سئوال ميكردند، شما كه اهل علم وكتاب اول هستيد، به ما بگوئيد آيا دين ما بهتر است يا دين محمد و يهوديان در جوابميگفتند. دين شما برتر و به حق اوليتر است.(ابن كثير،السير ه النبوية11/201) و همين پاسخ باعث ميشد مشركان باروحيه و انگيزه بيشتري به جنگ اسلام بروند. قرآن كريم، با نقل اين قضاوت بناحق يهود كهدر اثر كينه و حسد نسبت به اسلام صورت گرفته بود. آنان را لعن و نفرين نموده است.(نساء/51-52)
از سويي ديگر، يهوديان در ميان اعراب مسلمان بهگونهاي ديگر از نفوذ خود استفادهنموده تا با ايجاد شك در اعتقادات مسلمين و تضعيف روحيه آنان موجبات شكست آنان رادر حمله مشركين فراهم آورند. نمونهاي از توطئههايي را كه يهود انجام ميدادند و قرآن نيز بهآن اشاره دارد(آل عمران/72) اين است كه در اول روز اظهار ايمان ميكردند، و آخر روز از ايمان خود برميگشتند. تا مسلمانان كه هنوز آنان را اهل كتاب وعلم ميدانستند، بازگشت آنان را از ايمان،به يافتن مدركي در تورات مبني بر عدم حقانيت اسلام نسبت دهند و از اين رو مسلمانها همدچار شك وترديد نسبت به اسلام و رسالت پيامبر اكرم(ص) شده و به كفر و يا عقايد يهودبازگردند.(سيوطي،الدر المنثور،2/ 43؛جعفر مرتضي ،الصحيح من سيرةالرسول(ص)،6/31)
از جمله تلاشهاي ديگري كه يهود براي شكست اسلام انجام داد، ترويج و انتشار توراتو افكار يهود، در بين مسلمانان بود.(بخاري،صحيح بخاري،8/160) تا بدين وسيله با عقايد مسموم و تحريف شدة يهود،عقايد پاك و خالص اسلام را آلوده ساخته و زمينههاي انحراف اين دين الهي را نيز همچونيهوديت و مسيحيت، آماده سازد.
متأسفانه اين ترفند يهود، جواب داد و عداي از صحابه پيامبر(ص) با آنكه آياتي از قرآن درتحذير مسلمانان از يهود و اعلام تحريف كتب آنها نازل شده بود و رسول گرامي اسلام(ص)نيز مسلمانان را از خطراتي كه از جانب يهود تهديدشان ميكرد برحذر داشته بودند. وليعدهاي برخلاف دستورات خدا و پيامبرش به فرا گرفتن تورات از يهوديان اقدام نمودند.
سيوطي در ذيل آيه (أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنّا اَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلي عَلَيْهِمْ). اين روايت را نقلميكند كه، گروهي از صحابه اقدام به تعليم تورات و نوشتن آن كرده بودند، به پيامبر(ص) كهخبر رسيد. آن حضرت فرمودند، از حماقت و گمراهي يك قوم همين بس كه از آنچهپيامبرشان آورده است، روي برگردانند و به سوي آنچه ديگران آوردهاند، بروند.(سيوطي،الدر المنثور،5/148)
در اين ميان، روايات فراواني در كتب معتبر شيعه و سني به چشم ميخورد از مجموعهآنها چنين بر ميآيد كه عمر در بين صحابه بيشتر از همه مشتاق فرا گرفتن تورات وتعلم ازيهود، بوده است. رواياتي كه به احاديث تهوّك مشهور است پرده از چنين حقايقي بر ميدارد.
عمر روزي به پيامبر گفت، اهل كتاب احاديثي را براي ما ميگويند كه به دل مينشيند و مارا وا ميدارد كه آنها را بنويسيم. پيامبر فرمودند. اي پسر خطاب، آيا همانگونه كه يهود ونصاري متحيرند شما نيز دچار سرگرداني و ترديد شدهايد. قسم به كسي كه جان محمد دردست اوست، ديني روشن و به دور از هرگونه انحراف و آلودگي براي شما آوردهام.(ابن منظور،لسان العرب،10/508)
در نقلي ديگر آمده است كه اينبار عمر با نوشتهاي كه از مطالب يهود تعليم گرفته بود بهحضور پيامبر رسيد. و گفت برادري از بني قريظه را ديدم و اين مطالب را برايم از توراتنوشت، آيا بر شما عرضه بدارم. از شدت ناراحتي رنگ چهره پيامبر سرخ شد و فرمود، قسمبه كسي كه جان محمد در دست اوست. اگر موسي در ميان شما بيايد و از او تبعيت كنيد و مراترك نمائيد، به حتم گمراه شدهايد. شما بهره من از امتها هستيد و من بهره شما از پيامبرانم.(احمد ابن حنبل،مسند احمد،3/387)
در خبر ديگري كه حكايت از تكرار اخذ مطالب يهود توسط عمر دارد، پيامبر بقدريناراحت و خشمگين شدند كه انصار فرياد السلاح السلاح سر دادند و آنگاه كه گرداگرد منبرپيامبر حلقه زدند، آن حضرت فرمودند، من همه چيز را براي شما آوردهام، راهي روشن وبدور از هرگونه ناپاكي در برابر شما گشودم، پس سرگردان نشويد و اجازه ندهيد سرگردانانشما را مجذوب خود كنند.(ابن حجر عسقلاني،لسان الميزان،2/408)
جالب اينجاست كه حفصه دختر عمر و همسر پيامبر اكرم(ص) در نقلي، كتابي را كه قصهيوسف در آن نوشتئه شده بود و از اهل كتاب گرفته بود، نزد رسول خدا آورد و براي آنحضرت شروع به خواندن كرد. چهره پيامبر(ص) دگرگون شد و فرمودند، قسم به خدايي كهجانم در دست اوست، اگر يوسف بيايد در حالي كه من در ميان شما باشم و آنگاه شما از اوتبعيت نماييد و مرا رها كنيد، بطور حتم گمراهيد.(عبد الرزاق،مصنف،6/114)
علاوه بر احاديث تهوّك كه از برخورد شديد پيامبر اكرم(ص) نسبت به ارتباط مسلمانان باافكار و عقايد يهوديان، حكايت دارد، قرآن كريم نيز در آيات متعدد مسلمانان را از اتخاذ اهلكتاب به عنوان اولياء نهي نموده است.(مائده/51-57) و آيات ديگري كه مبني بر تحذير مسلمانان از يهودنازل شده(بقره/109؛120)، همه نشانگر خطري است كه مسلمانان را در اين زمينه تهديد مينمود. و ازطرفي نشان ميدهد، در ميان مسلمانان در فراگيري بعضي مطالب از يهود، اقبال عموميجريان داشئه است. علاوه بر هيمنه فكري يهود در قبل از اسلام بر اعراب علت عمدة چنينتوجهي به سوي منابع مكتوب يهود، كه علامه طباطبايي هم به آن اشاره دارند، اهتمام خاصيبوده است كه اهل كتاب به بيان قصص انبياء سلف و ديگر داستانهاي ديني داشتهاند. و ازطرفي قرآن در نقل قصص، چون كتاب هدايت است، به بيان نكتههاي مهم در ارتباط بامقصود اكتفاء نموده است.)الميزان،13/291)
لذا شوق به شنيدن داستانهايي كه قسمتهايي كوتاه از آنها در قرآن آمده بود. موجب شدچنين مطالبي در ميان مسلمانان از طريق يهود رواج بيابد. و حتي بنا به نقلي كه گذشت از خانهپيامبر و در دست همسر آن حضرت، حفصه نيز سر در آورد.
اما نكته مهم در ارتباط با اين قصص، تحريفات و خرافاتي بود كه در اين داستانها واردشده بود، همان نكتهاي كه قرآن و پيامبر اكرم(ص) به خاطر آن، مسلمانان را نسبت به نزديكيبا يهود و فراگيري از آنها بر حذر ميداشتند.
اين قصص كه به قصد تخريب اعتقادات، خصوصاً اعتقاد به مقام عصمت و قداست انبياءالهي تنظيم شده بودند، نه تنها در آنها از عصمت و قداست انبياء خبري نبود بلكه رسولان حقرا تا حد انسانهاي شهوت ران پستي كه از هيچگونه جنايتي ابا ندارند پايين ميكشيدند.داستان حضرت داود(ع) كه در آن قصّه به حضرت داود نسبت زنا با همسر يكي ازفرماندهانش، بنام اوريا داده شده و آنگاه فرمان كشتن اوريا را در بحبوحه جنگ ميدهد تا زناو را تصاحب كند.(مجمع الكنائس الشرقية،الكتاب المقدس،صموئيل الثاني الاصحاح 11) و يا در داستان لوط(ع)، كه آن حضرت توسط دو دخترش مست شده ودر حال مستي با آنها همبستر و صاحب فرزند از دخترانش گرديده است.(همان،سفر تكوين،اصحاح19،بند 30-38).
وجود برخي قصص مشابه با قصههاي انبياء در تورات، در كتب معتبر اهل سنت همچونصحيح بخاري و صحيح مسلم كه صحابه آنها را نقل كردهاند، دليلي است كه نشر اين داستانهارا از سوي يهوديان در بين مسلمانان به اثبات ميرساند.(صحيح بخاري،4/112،صحيح مسلم،7/98)
كمترين تأثير اين گونه قصص، خصوصاً بر اعرابي كه مدتها يهود را به عنوان مرجع فكريخود و اهل كتاب و علم ميدانستند، ايجاد شك و ترديد در مقام و منزلت همه انبياء الهي و ازجمله شأن قدسي والهي پيامبر اكرم6 بوده و در نتيجة چنين نگرشي است كه برخياصحاب به خود اجازه ميدادند كه خود را هم سنگ و يا به قول عمر زميل(ابن جرير طبري،تاريخ طبري،3/291) و همرديفپيامبر دانسته و در نتيجه در فرامين و احكامي كه مخالف طبع آنهاست به اظهار نظرو مخالفتو اعتراض بپردازند.
ظهور مخالفتها در برابر پيامبراسلام(ص)
بيجهت نيست كه اولين مخالفتها و اعتراضهاي علني و جدّي در برابر پيامبر اكرم(ص)از كسي صادر شود كه بيشترين ارتباط را در بين صحابه با تعاليم يهود، از او گزارش شدهاست. آري، عمر كسي است كه در صلح حديبيه با اعتراض شديد به پيامبر اكرم(ص)، اينصلح را ننگي براي اسلام خواند. و با آنكه رسول خدا(ص) ميفرمود من هر چه كردم به امرخدا بوده است، در وي اثر نكرد، و اعتراضش را به ديگران منتقل مينمود. و لذا در اين واقعهگفت، از ابتداي اسلامم اينگونه به شك نيفتاده بودم.(سيوطي،الدر المنثور،6/77)
نتيجة اعتراضات عمر در بين ساير مسلمانان
سيوطي در ادامه جريان صلح حديبيه ميگويد: چون نوشتن صلح نامه به پايان رسيدرسول خدا(ص) به اصحاب فرمودند، برخيزيد و قرباني كنيد و سپس سرهاي خود را بتراشيد.راوي ميگويد بخدا قسم احدي بلند نشد حتي پيامبر اكرم(ص) سه مرتبه امر خود را تكرارنمودند. تا آنكه خود آن حضرت بلند شده قرباني كردند و سر تراشيدند. آنگاه كه اصحابچنين ديدند بلندشده و فرمان را انجام دادند. ولي هنگام سر تراشيدن از شدت ناراحتينزديك بود يكديگر را بكشند.(همان،6/77-78)
ادامه مخالفتها و تضعيف جدي مرجعيت پيامبر اكرم(ص)
در حجةالوداع، بسياري از مسلمانان بدون قرباني با پيامبر اكرم(ص) آمده بودند و بانزولآيه و اتموالحج و العمرة لله(بقره/196) پيامبر فرمودند. عمره در حج داخل شد تا روز قيامت آنگاه امركردند تا منادي ندا دهد، هر كس با خود قرباني نياورده، حجش را به عمره تبديل كند و ازاحرام خارج شود. و كساني كه قرباني همراه دارند به احرام باقي باشند. بعضي از مردم اطاعتكرده و برخي مخالفت نمودند.(صحيح مسلم،4/37)
در صحيح مسلم آمده است كه حتي كساني كه اطاعت نمودند، اين امر بر آنها بسيارسنگين ميآمد و قلباً نميتوانستند به آن رضايت دهند، تا آنكه پيامبر فرمودند، اگر قربانينداشتم، من هم از احرام بيرون ميآمدم.(همان)
ولي در اثر مخالفت عدهاي، پيامبر بسيار ناراحت شدند و عايشه كه علّت ناراحتي آنحضرت را جويا شد، آن حضرت فرمودند: مگر نميبيني به حكمي مردم را امر ميكنم و آناندر انجام آن در ترديد بسر ميبرند.(همان،4/34)
از جمله مخالفان در اين واقعه، عمر بود. پيامبر اكرم(ص) او را خواند و به او گفت چرا تورا در احرام ميبينم، آيا با خود قرباني آوردهاي؟ عمر گفت، نه آنگاه پيامبر فرمودند پس چرا ازاحرام خارج نشده در حالي كه امر كردم هر كس قرباني نياورده از احرام خارج شود.
عمر گفت: بخدا قسم از احرام خارج نميشوم در حالي كه شما محرميد. پيامبر(ص) درچنين حالي فرمودند: انك لن تؤمن بهاحتي تموتابداً به چنين حكمي ايمان نخوهيآورد.(شيخ مفيد،الارشاد،1/174)
شواهد تاريخي نشان ميدهد، هر چه به زمان رحلت پيامبر اكرم(ص) نزديك ميشويمحالت عدم انقياد نسبت به دستورات پيامبر در بين مسلمين بيشتر ميگردد. كه ناشي از شيوعرو به گسترش تفكرات يهودي و تحتالشعاع قرار گرفتن مرجعيت پيامبر اكرم(ص) دارد. بهگونهاي كه وقتي رسول خدا(ص) مأمور رساندن امر الهي مبني بر امامت و ولايت علي(ع)ميگردند خوف از طغيان مردم دارند و لذا تا نزول آيه مبني بر مصون ماندن آن حضرت درتبليغ اين وحي، مبادرت به چنين كاري ننمودند.(مائده/67)
حذف مرجعيت پيامبر(ص)
شديدترين مخالفتها در برابر او امر پيامبر در رزيّه يوم الخميس اتفاق افتاد همان روزيكه پيامبر اكرم(ص) قلم و كاغذي طلبيدند تا مطلبي بنويسند كه امت بعد از او گمراه نشوند. دراينجا عمر يعني همان كسي كه بيشتر از همه اصحاب، سراغ يهوديان ميرفت و همانكه بيشتراز همه بر پيامبر اعتراض ميكرد، اين بار با لحني بيادبانه و با توهين به ساحت مقدس نبوي، وبا شعار حسبنا كتاب الله، مانع از نوشتن مهمترين و سرنوشت سازترين مكتوب در تاريخاسلام گرديد در حالي كه گروهي از حضار به طرفداري از پيامبر اكرم(ص)سخن ميگفتندگروهي ديگر همان حرف عمر را تكرار ميكردند و چون اختلاف بالا گرفت پيامبر از آنانخواست كه خارج شوند.(صحيح بخاري،7/9)
آري شعار و يا بهتر بگوئيم نظريه حسبنا كتاب الله در واقع نفي مرجعيت پيامبر است واينكه با وجود كتاب خدا، ديگر به سخن پيامبر احتياجي نيست لذا نقيب استاد ابن ابي الحديدميگويد، آنچه در جريان مصيبت روز پنج شنبه صورت گرفت بدتر از مخالفت نص در امرخلافت بود. زيرا در برابر پيامبر و همه طرفداران و انصار، وقتي نفي سنت و مرجعيت پيامبرميشود بعد از رحلت آن حضرت مخالفت در نص خلافت پيامبر، راحتتر و بدون هيچترسي انجام ميگيرد(.ابن ابي الحديد،شرح نهج البلاغه،12/88)
حال با چنين شرايط و وضعيتي و با چنين ديدگاهي كه اصحاب، نسبت به مرجعيت ونصوص صادر شده از آن حضرت داشتند، آيا اعتباري براي حديث غدير، در نزد آنان باقيميماند. در چنين شرايطي نه آنكه صحابه منكر غدير و دلالت آن بر امامت و خلافت علي(ع)شوند، بلكه طرفداران نظريه حسبنا كتاب الله ديگر نص پيامبر را نافذ نميدانستند. و برايخود حق اجتهاد و رأي قائل بودند. و سقيفه ظهور همين اجتهادها و مصلحت انديشيهاييبود كه صحابه بعد از نفي مرجعيت پيامبر(ص) به اجراء گذاشتند.
نابودي آثار باقي مانده از مرجعيت پيامبر اكرم(ص)
آنچه كه بيشتر از توطئه يهود با همكاري برخي صحابه در حذف مرجعيت پيامبراسلام(ص) و روي كار آمدن دوباره مرجعيت فكري و ديني يهود، پرده بر ميدارد، عملكردسه خليفهاي است كه بعد از پيامبر اكرم(ص) روي كار آمدند.
نابودي احاديث يا سنت پيامبر(ص) هر چند از زمان ابوبكر آغاز شد.(ذهبي،تذكرةالحفاظ،1/5) اما در زمان عمرشدت گرفت و با اعلام همگاني از مردم خواست، كساني كه مكتوبي از رسول خدا(ص)دارند، نزد او ببرند. پس از جمعآوري احاديث و مدتي تفكر در مورد آنها، همه را آتش زد.
سوزاندن احاديث نبوي كه در راستاي حذف مرجعيت پيامبر و شعار حسبنا كتاب اللهصورت گرفت، عمر اين عمل را با جملة مشناة كمشناة اهل الكتاب توجيه نمود.(ابن سعد،طبقات الكبري،5/188؛ذهبي،سيراعلام النبلاء،5/59) مقايسةسنت نبوي با مشناة يهود، عناد و دشمني عمر را با سنت نبوي نشان ميدهد. زيرا مشناة يهوداحاديث شفوي بود كه صد و پنجاه سال بعد از ميلاد مسيح توسط حاخامي بنام يوضاسشروع به جمعآوري شد و تا سال دويست و شانزده ميلادي توسط حاخامهاي ديگر ادامهيافت.(احمد شلبي،مقارنةالاديان( اليهودية)،1/110) و مسلم است كه فاصله چند قرن ميان موسي(ع) و تدوين مشناة، باعث شد تا دستتحريف به آن دراز شده و افزودن خرافات و اوهام، آن را بهگونهاي تغيير دهد كه جز ضلالتو گمراهي حاصلي نداشته باشد.(صحيح بخاري،8/160) حال چگونه ميتواند با سنت نبوي كه صحابه مستقيماً ازرسول خدا(ص) شنيدهاند و زماني بر آن نگذشته است مقايسه گردد.
عمر حذف مرجعيت پيامبر را تا آنجا ادامه داد كه از نقل شفاهي احاديث رسول خدا(ص)نيز جلوگيري نمود. و حتي كساني را كه مخالفت ميكردند مجازات ميكرد.(حاكم نيشابوري،مستدرك حاكم،1/110)
مرجعيت يهود، در اسلام
در چنين شرايطي كه عمر، عرصه را از هرگونه مرجعيت پيامبر، چه مرجعيت عترت و چهمرجعيت سنت خالي نموده بود، يهودياني كه در پشت صحنه منتظر چنين فرصتي بودند، واردصحنه شدند از مهمترين علماء يهود كه نقش بسزائي را در چنين برههاي از تاريخ اسلام درراه گسترش اسرائيليات در بين مسلمانان ايفاء نمود. كعب الاحبار از علماء يهود يمن است.ذهبي در بارة او گفته است.
كعب الاحبار از علمائ يهود بود كه بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) مسلمان شد و در زمانعمر از يمن به شام آمد. با اصحاب محمد(ص) جلسات و نشست و برخاستهايي داشت وبراي آنها از كتابهاي اسرائيلي نقل نموده و از عجائب و غرائب سخن ميگفت و بسيار آگاه بهكتب يهود بود.(ذهبي،سير اعلام النبلاء،3/489)
عمر در حالي كه بشدّت با سنت نبوي مبارزه ميكرد. به يهودي تازه مسلمان شدهاي چونكعب الاحبار اجازه داد كه براي مردم از كتب قديم نقل نمايد و چه بسيار كه خود او به پايسخنرانيهاي كعب مينشست و به مردم اجازه داد تا به سخنان او گوش دهند و آنها را برايديگران نقل نمايند. مطالبي كه آميخته از حق و باطل بود و اين امت حتي به يك حرف آناحتياجي نداشتند.(ابن كثير،تفسير القرآن العظيم،4/19)
نفوذ فكري يهود از گذشتههاي دور در ميان اعراب، باعث شد تا با ورود كعبالاحبار درلباس اسلام، در شرايطي كه در خلاء مرجعيت پيامبر(ص) مسلمانان بسر ميبردند، گرداگرد اوجمع شوند و از او از اخبار آينده و ملاحم و فتن سئوال نمايند.
جريان ديگري كه مرجعيت اهل كتاب را هر چه بيشتر گسترش داد. و افكار و اعتقاداتاهل كتاب را در ميان مسلمانان شايع نمود، آمدن قصاصين با اجازه رسمي از طرف حاكماناست. آنان ميتوانستند مساجدي چون مسجد الرسول(ص) را اشغال نموده و باحكايتهاي بني اسرائيل و قصص ديگري كه در راستاي اهداف فكري و فرهنگي يهود بودمردم به دور مانده از حقايق اسلام را سرگرم نمايند.(جعفر مرتضي،الصحيح من السيرة،1/123)
ابن شبّه ميگويد:
اولين كسي كه به قصهگويي پرداخت، تميم الداري است كه با اجازه رسمي از عمرميتوانست هر جمعه براي مردم قصه بگويد. عثمان دفعات قصهگويي را به دو بار در هفتهافزايش داد.(عمر ابن شبه،تاريخ مدينةالمنورة،1/11) عمر تميم داري را خيرالمؤمنين لقب داده بود.(سير اعلام النبلاء،2/446)
و چنين تحولات فكري و فرهنگي در تاريخ اسلام بود، كه زمينة روي كار آمدن بني اميه رافراهم نمود. بني اميهاي كه مدت بيست سال با همكاري يهود بر عليه اسلام شمشير كشيدهبودند. و در سال هشتم هجري بعد از فتح مكه از ترس كشته شدن با نام طلقاء اسلام آوردند.اين تحولات چنان اسلام را از حقيقت خود جدا نمود كه وقتي حضرت علي(ع) به حكومترسيد. فرمودند: «انّ بليتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيكم»(نهج البلاغة،خ16،ص49)
همان بلا و مصيبتي كه روز بعثت پيامبرتان دامنگيرتان بود، به همان شكل دوباره بازگشتهاست.
و با روي كار آمدن بني اميه، آنان با ادامه سياستهاي سه خليفة اول، و بكارگيري علماءيهود ونصاري در تغذيه فكري و ديني مردم و مشاوره با آنها در امر حكومت، دست به اقدامديگري زدند كه بيشتر از پيش چهره اسلام را به انحراف كشاند.
آري پديده ي جعل حديث كه با صرف هزينههاي هنگفت از سوي معاويه صورت ميگرفتصحابه را تطميع مينمود تا حديثي به مدح خلفاء و دشمنان اهل بيت و يا بر ذم علي(ع) جعلنمايند.(ابن ابي الحديد،شرح نهج البلاغة،11/44)
و بدين ترتيب با منع تدوين سنت نبوي و ورود اسرائيليات توسط احبار و علماء يهود بهصورت گسترده در بين مسلمانان، و با جعل احاديث توسط صحابه خود فروخته، اينها منابعيشدند كه در دو قرن بعد، افرادي چون بخاري و مسلم، اقدام به تدوين و جمعآوري مهمترينكتب حديثي اهل سنت نمودند. و بدين ترتيب مشناتي بمانند مشنات يهود، در اسلام نيز رقمخورد. و سخن پيامبر اكرم(ص) تحقق يافت كه:
«لتتبعن سنن من قبلكم شبراً بشبرو...»(مسلم نيشابوري،صحيح مسلم،8/57)
كتاب نامه
1. قرآن كريم.
2. امام علي(ع). نهجالبلاغه. گردآوري سيدرضي، تحقيق: صبحي الصالح، قم: مؤسسة دارالهجرة،چ2، 1422ه.ق.
3. ابن ابي الحديد، عبدالحميد. شرح نهجالبلاغه. تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، قم: داراحياءالكتب العربية، ]بيتا[.
4. ابن اسحاق، محمد. سيره ابن هشام. ]بيجا[: مكتبة محمد علي صبيح و اولاده، 1383.
5. ابن حجر عسقلاني، احمد. لسان الميزان. بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، چ 2، 1390ه.ق.
6. ابن حنبل، احمد. مسند احمد. بيروت: دارصادر، ]بيتا[.
7. ابن سعد، محمد. الطبقات الكبري. بيروت: دارصادر، ]بيتا[.
8. ابن شبه، عمر. تاريخ مدينة المنورة. قم: دارالفكر، 1410ه.ق.
9. ابن كثير، اسماعيل. البداية و النهاية. بيروت: داراحياء التراث العربي، 1408ه.ق.
10. ــــــــــــــــ. تفسير القرآن العظيم. بيروت: دارالمعرفة، 1412ه.ق.
11. _________________. السيرة النبوية. بيروت: دارالمعرفة، 1396ه.ق.
12. ابن منظور، محمد. لسان العرب. قم: نشر ادب الحوزة، 1405ه.ق.
13. اميني، عبدالحسين. الغدير. بيروت: دارالكتاب العربي، چ 4، 1397ه.ق.
14. بخاري، محمد. صحيح بخاري. بيروت: دارالفكر، 1401ه.ق.
15. حاكم نيشابوري، محمد بن محمد. مستدرك حاكم. بيروت: دارالمعرفة، 1406ه.ق.
16. ذهبي، شمسالدين. تذكرة الحفاظ. ]بيجا[: انتشارات مكتبة الحرم المكي، ]بيتا[.
17. ـــــــــــــ. سير اعلام النبلاء. بيروت: موسسة الرسالة، چ 9، 1413ه.ق.
18. سيوطي، جلالالدين. الدرالمنثور. بيروت: دارالفكر، 1365ه.
19. شلبي، احمد. موسوعة التاريخ الاسلامي (السيرة النبويه العطرة - بخش اليهود و المسلمون).قاهرة: مكتبة المصرية، چ 13، 1989م.
20. ـــــــــ. مقارنة الاديان (اليهودية). قاهرة: مكتبة النهضة المصرية، چ 3، 1973م.
21. طباطبائي، محمدحسين. تفسير الميزان. قم: نشر اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، ]بيتا[.
22. طبري، ابن جرير. تاريخ الامم و الملوك. بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ]بيتا[.
23. عبدالرزاق، ابيبكر. مصنف عبدالرزاق. ]بيجا[: المجلس العلمي، ]بيتا[.
24. فياض، علياكبر. تاريخ اسلام. تهران: دانشگاه تهران، چ 9، 1378.
25. مجمع الكنائس الشرقية. الكتاب المقدس. بيروت: دارالكتاب المقدس في العالم العربي، چ 2،]بيتا[.
26. مرتضي العاملي، جعفر. الصحيح من سيرة النبي الاعظم(ص). بيروت: دارالهادي، چ4،1415ه.ق.
27. مرعشي، شهابالدين. شرح احقاق الحق. قم: منشورات مكتبة آيةالله مرعشي، ]بيتا[.
28-شيخ مفيد،الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد. قم: دار المفيد، ]بيتا[.
29. ميلاني، علي. نفحات الازهار. قم: مؤلف، 1414ه.ق.
30. نيشابوري، مسلم بن الحجاج. صحيح مسلم. بيروت: دارالفكر، ]بيتا[.
با سلام به آشنا
بنده نوشتار شما را مطالعه نمودم انچه در این مقاله امده بود از جمله ارتباط و همدستی عمر با یهود به نظر بنده در حد گمانه زنی بوده و مدارک علمی محسوب نمی گردد زیرا در بسیاری از برخوردهای مسلمانان با یهود ما شاهد برخورد عمر با یهود هستیم از جمله اخراج یهود حجاز توسط عمر و موارد دیگر که بنده در صدد استقراء ان نبوده ام شاید بتوان گفت کثرت یهودیان مسلمان شده که قشر عالم و با حکمت عرب محسوب می شدند باعث شد مسلمانان نا آگاهانه تحت تاثیر اندیشه های یهودی واقع شوند ولی اینکه این مطلب با علم بزرگان صحابه و حکومت بوده باشد چندان ثابت شده نیست ممنون
- به نام خدا
- ايا در اين زمان كسي هست ازما شيعيان سوال كند كه چرا شما هنوز بعد از هزار و چهارصد سال بر اين عقيده حادثه غدير خود باقي مانديد بلكه در اين راه هزاران جان فشاني ها كرديد تا پرچم تشيع را با خون خود حفظ كرديد؟ حتي با وجوديكه ما را تكفير ميكنند! و خوردن ذبيحه ما را حرام ميدانند! و دوست داشتن اهل بيت را دوست داشتن خاله خرسه به شيعه تلقي ميدهند! وما را مشرك ميخوانند! ومحبت اهل بيت را بدعت و خرافات و شركيات ميدانند! و غلو كنندگان مقام علي عليه السلام يعني علي پرستان ملعون و كافر را با ما شيعيان معتدل و مطيع رسول اكرم صلي الله عليه واله يكي ميدانند! و خمس ما را دزدي اعلام ميكنند! و بانك ما را ربا خواري ميپندارند! و مهدي موعود ما را از ترس به زير زمين منتقل ميكنند! و لفظ شيعه را بدعت مينامند!در حالي كه اولين نامي كه در اسلام در زمان رسول خدا صلي الله عليه واله به وجود امد شيعه بود كه چهار تن از صحابه داراي اين لقب بودند ابوذر غفاري وسلمان فارسي و مقداد ابن اسود كندي وعمار ياسر بودند كه همراه تعدادي قليل از ياران مولاي متقيان امير المومنين علي عليه السلام از بيعت با جناب ابوبكر خودداري كردند چرا كسي بيعت نكردن انان را حجت نميداند؟ يكي از يهوديان به نام عبد الله سبا صنعاني بود كه منافق ملعون شيعيان بوده او از جمله كساني بود كه به ظاهر ابراز دوستي با مولا علي عليه السلام كرد ايا او جز صحابه نبود؟پس چطور ممكن است اكنون اهل تسنن ادعا دارند ان اصحابي كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم حتي اينگونه صحابه هاي منافق ايا پيروي از انان باعث هدايت ميشود؟پس پيروي ازصحابه هايي كه با سقيفه موافقت نكردندچي؟چرا ما پيروي نكنيم؟چرا اين پيروي را حجت ندانيم؟عوام فريبي ان زمان تا حدي پيش رفت كه بدون كمترين پيروي از رسول اكرم صلي الله عليه واله اساس سقيفه را تشكيل دادند هر چند براي پيروي از اهل بيت در حديث ثقلين معتبر و متواتر است اما ايا در جايي راجع به سقيفه و پيروي از انان دستوري صادر شده است ؟!!!پيروان سقيفه خود بايد ميدانستند اين كار انان بيشتر سياست است و نخواستند حقيقت مولا علي عليه السلام را درك كنند و به قضاوت نشستند و نخواستند تعصب را كنار بگذارند ولي ما اكنون اعتراضمان اين است ايا اين صحابه بعد رسول اكرم صلي الله عليه و اله چگونه از عترت او محافظت و پيروي كردند؟ در حاليكه ما بر اين ايه اعتراض به اعمال بعضي از صحابه داريم قل لا اسالكم اجرا الاالمودة في القربي اري كساني كه غدير را توجيه ميكنند هنوز هم هستند ان الله لا يظلم الناس شيا و لكن الناس انفسهم يظلمون
محمد امین جان از مطالب زیبای شما سپاسگذارم . همانطور که دقت دارید علامه عسکری در رد عبدالله بن سباء کتابی تایف فرموده اند که کاملا این شخصیت را رد می کند . شاید بد نباشد سری به کتاب عبدالله بن سباء از علامه عسکری بزنیم تا معلوم گردد که این شخص جعلی بوده و شخصیت پردازی های نویسندگان درباری او را به صفحه خیال کشانیده است .
- به نام خدا
- با سلام خدمت كارشناس محترم تاريخ
- چشم از راهنمايي شما تشكر ميكنم
- اما كساني هستند كه كتب ما را تحريف ميدانند و معتبر نميدانند قطعا عبدالله سبا را هم جعلي نميدانند؟!!!!