جمع بندی ایا در قران کلمات مترادف وجود دارد؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ایا در قران کلمات مترادف وجود دارد؟

بعضی میگن قران چون کلام وحی است و انتخاب هر لغت ان دلیل دارد کلمات مترادف در ان وجود ندارد.
ایا این درست است؟

کارشناس بحث : صدیقین

آیا واژه های مترادف، در زبان عربی وجود دارد؟

سلام به شما پرسشگر گرامی

دو بحث داریم:
1- آیا در زبان عرب، واژه های مترادف وجود دارد؟
2- آیا در آیات کریمه قرآن، واژه های مترادف وجود دارد؟

طبعا اگر در مساله اول، کسی معتقد شود که در زبان عربی، واژه های مترادف نداریم (چه اینکه عده ای چنین نظری دارند)، بنابراین معتقد خواهد شد که در آیات کریمه قرآن هم واژه های مترادف نداریم، زیرا آیات کریمه قرآن به زبان عربی بیان شده و با لغات عربی سامان یافته، پس به طور طبیعی قاعده شایع و رایج زبان عربی هم در آن مراعات شده است.

در باب مساله اول (یعنی وجود یا عدم وجود لغات مترادف در زبان عربی)، بيشتر علماى نحو و لغت و علم اصول، وجود الفاظ مترادف را در زبان عربى را پذیرفته و اثبات كرده اند، ولى بعضی دیگر هم به كلى آن را انكار نموده و گفته اند الفاظى كه مترادف به نظر مى رسد هر كدام داراى خصوصيتى هستند كه لفظ ديگر، آن خصوصیت و ویژگی را ندارد.

از ميان كسانى كه وجود الفاظ مترادف را در زبان عربى قبول دارند مى توان اصمعى، ابن خالويه، سيبويه، ابن جنّى، فيروزآبادى، ابن سيده، ابو على فارسى و رمّانى نام را برد. (1)

از ديدگاه سيوطى علت عمده پيدايش لفظ مترادف در يك لغت اين است كه دو قبيله براى يك معنا دو لفظ مختلف را به كار مى برند، سپس هر دو لفظ مشهور مى شوند و اختلافِ واضعان از ياد مى رود. نیز ممكن است كه هر دو لفظ را يك واضع وضع كند و هدف او ايجاد راه هاى مختلف براى رساندن معانى، و يا گسترش شيوه هاى فصاحت و بلاغت و تفنّن در عبارت باشد. (2)

طرفداران اين نظريه مثال هاى بسيارى براى الفاظ مترادف ذكر مى كنند; از جمله فيروز آبادى در رساله اى به نام ترقيق الاسل لتصفيق العسل براى عسل هشتاد اسم مى شمارد، و همو كتابى به نام الروض المسلوف فيما له اسمان الى الوف دارد كه در آن الفاظ مترادف را آورده است.(3) همچنين ابن خالويه پنجاه اسم براى شمشير مى دانست، و همو در نام هاى شير و نام هاى مار رساله اى نوشته است، و اصمعى براى سنگ هفتاد اسم مى دانست. (4) در مجموع، بعضى از دانشمندان در اين باره كتاب هايى نوشته اند كه فيروزآبادى از جمله آنهاست، و پيش از او نيز اصمعى كتاب الالفاظ را در اين باب نوشته است، (5) و نيز رمّانى كتابى به نام الالفاظ المترادفة دارد كه چاپ شده است.

علماى اصول نيز وجود لفظ مترادف را قبول دارند. به گفته مظفر نبايد در امكان ترادف و اشتراك بلكه در وقوع آنها در زبان عربى شك و ترديد نمود. اين مطلب آن چنان واضح است كه نيازى به بيان ندارد. از ديدگاه مظفر علت پيدايش لفظ هاى مترادف، وضع الفاظ در قبيله هاى مختلف است; بنابراين گفته مى شود: لغت حجاز چنين است و لهجه حمير چنان است و لهجه تميم چنين است.(6)

در مقابل اينها كسانى هستند كه وجود الفاظ مترادف را در زبان عربى قبول ندارند، كه از جمله آنها مى توان ابوهلال عسكرى، مؤلف كتاب الفروق فى اللغة و احمد بن فارس و ثعلب و ابن درستويه وجزايرى، مؤلف كتاب فروق اللغات، را نام برد. اين گروه معتقدند الفاظى كه مترادف به نظر مى رسد، اگر دقت شود، فرق هاى ظريفى ميان آنها وجود دارد، به گونه اى كه هركدام مورد استعمال خاص خودش را دارد، و اساساً بسيارى از الفاظى كه مترادف قلمداد مى شوند اوصاف گوناگون يك اسم اند.

از سوى طرفداران اين نظريه كتاب هاى مستقلى نيز نوشته شده است; از جمله الفروق اللغوية از ابوهلال عسكرى و فروق اللغات از نورالدين جزايرى كه هر دو به طور مستقل چاپ شده اند، و اخيراً دو كتاب را در هم ادغام كرده و به نام معجم الفروق اللغوية چاپ كرده اند.

ادامه...

آیا واژه های مترادف، در آیات کریمه قرآن وجود دارد؟


با توجه به مطالب بالا و با پذيرش وجود كلمات مترادف در زبان عربى، اكنون اين سؤال مطرح می شود كه آيا در آيات قرآنى هم كلمات مترادف وجود دارد يا نه؟

برخی از مفسران و كسانى كه در مفردات قرآن كار كرده اند معتقدند اگر وجود كلمات مترادف را در زبان عربى هم بپذيريم، با این حال، در آیات کریمه قرآن، الفاظ مترادف به كار نرفته است و هر لفظى معناى ويژه خود را دارد. از جمله راغب اصفهانى در مقدمه كتاب خود اين نظريه را تقويت كرده و اظهار داشته است كلماتى كه در نگاه نخست مترادف به نظر مى رسند داراى تفاوت هايى هستند كه با بررسى موارد استعمال آنها در آيات قرآنى مشخص مى شود. (7) او در معنا كردن الفاظ و مفردات قرآن از چنين روشى پيروى كرده است. همچنين نوع مفسران درباره كلمات به ظاهر مترادف فرق هايى را مطرح كرده اند، و اين نشان مى دهد كه آنان وجود الفاظ مترادف را در قرآن قبول ندارند، هر چند به اين مطلب تصريح نكرده اند.

در مقابل اينها هم بعضى از دانشمندان علوم قرآنى وجود الفاظ مترادف را در قرآن قبول دارند و معتقدند كه قرآن به زبان عربى و مطابق با شيوه ها و اسلوب هاى اين زبان نازل شده است و چون در زبان عربى كلمات مترادف وجود دارد و استفاده از آن باعث تنوع و تأكيد در كلام مى شود، چه مانعى دارد كه در قرآن هم از آن استفاده شده باشد؟

بدرالدين زركشى و به پيروى از او سيوطى، عطف دو كلمه مترادف يا متقارب را به يكديگر به قصد تأكيد، نه تنها جايز، بلكه آن را از وجوه بلاغت دانسته اند و براى آن مثال هاى متعددى از آيات قرآنى آورده اند; از جمله آيات زير: فَلا يَخاف ظُلْماً ولا هَضْماً (طه / 112) ، لاتَخافُ دَرَكاً ولاتَخْشى (طه / 77) ، ثُمّ عَبَسَ وبَسَرَ (مدثر / 22) ، إنَّما أَشْكوُا بَثّى وَحُزْنى إِلَى اللّهِ (يوسف / 86) و ...

اصل در كلمات، اختلاف در معناست، و مترادف بودن بر خلاف اصل وضع كلمات است. بنابراين تا آن جا كه ممكن است بايد به تفاوت ميان واژه ها توجه كرد و از مترادف دانستن آنها پرهيز نمود، و مسلم است كه رعايت اين اصل موجب دشوارى هايى در ترجمه آيات قرآن به زبان هاى ديگر مى شود; بنابراين مى بينيم مترجمان قرآن در اين مورد دچار پريشانى و سردرگمى شده اند; چون ممكن است در زبان دوم در برابر اين دو واژه اى كه با هم تفاوت هايى دارند تنها يك واژه وجود داشته باشد و انتقال اين تفاوت ها به زبان دوم ممكن نگردد.*

نتیجه اینکه:
بنابر نظر گروهی از قرآن پژوهان، در آیات کریمه قرآن واژه مترادف نداریم؛ اینان،برای هر واژه قرآنی، معنایی خاص بیان کرده اند که این معانی در کتاب های مفصل تفسیری یا کتاب های لغت قرآنی (مثل مفردات راغب) ذکر شده است. گروهی نیز معتقدند همانگونه که در زبان عربی واژه های مترادف داریم، در قرآن کریم هم _که به زبان عربی نازل شده_ واژه های مترادف داریم، و استعمال این واژه های مترادف، از باب «تاکید» است.

پی نوشت
----------------------
(1) - رجوع شود به: محمد الشايع، الفروق اللغويه، ص 46 به بعد.
(2) - سيوطى، المزهر، ج 1، ص 405.
(3) - همان، ص، 407.
(4) - همان، ص 325.
(5) - ابن سيده، المخصص، سفر 13، ص 259.
(6) - مظفر، اصول الفقه، ص 32.
(7) - مفردات الفاظ القرآن، ص 55.

* برگرفته از تحقیق جناب آقای یعقوب جعفری مراغی؛ برای مطالعه بیشتر به تفسیر کوثر، ج 4، ص 158 به بعد مراجعه فرمایید؛ متن تفسیر مذکور را می توانید از اینجا مطالعه فرمایید: http://quran.al-shia.org/fa/id/9/ite...kus_j4/k13.htm

برای اطلاعات بیشتر، مطالعه این مقاله نیز سودمند است: http://www.quran-p.com/index.php?opt...B1%D8%A2%D9%86

ضمن تشکر از توضیحات خوب شما خواستم بپرسم که ایا از ائمه علیهم السلام در این مورد حدیثی منقول هست یا نه و اینکه علمای بزرگ امامیه و مفسران مشهور انان در این مورد چه نظری دارند؟(چون بیشتر نظرات رو از سیوطی و...نقل کردین خواستم بپرسم مثلا علامه طباطبایی یا طبرسی یا... در این مورد اظهار نظر نکرده اند؟!)

سلام مجدد خدمت شما
حدیث یا روایتی در این زمینه سراغ ندارم.

سیوطی (در الاتقان) و زرکشی (در البرهان)، در علوم قرآن صاحب نظر هستند و کتاب های نامبرده از تالیفات مهم و مرجع در زمینه علوم قرآنی می باشد.

مطلبی که به طور خاص ناظر به نظر امین الاسلام طبرسی یا علامه طباطبایی باشد را نیافتم. اینکه آیا این بزرگان اعتقاد دارند که «آیا در آیات قرآن، واژه های مترادف وجود دارد یا نه» را باید از میان مباحث متعددی که در کتاب های تفسیری شان بیان داشته اند بدست آورد که تحقیقی جامع می طلبد.

مثلا امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان زیاد تعبیر «نظائر» را بکار می برد که دال بر همانند بودن و ترادف است، به عنوان نمونه: «و سوء العذاب و أليم العذاب و شديد العذاب نظائر» (1) یا «و البطلان و الفساد و الكذب و الزور و البهتان نظائر» (2)

یا مثلا شیخ طوسی در تبیان همین تعبیر را زیاد آورده، مانند: «فالرؤيا و النظر و الأبصار نظائر في اللغة» (3)

اما شیخ طوسی در مواردی هم وقتی این تعبیر را دارد، تفاوت دقیق الفاظ را هم بیان می کند، مانند: «فالقتل و الذبح و الموت نظائر. و بينها فرق: فالقتل نقض بنية الحياة، و الذبح فري الأوداج، و الموت عند من أثبته معنى عرض يضاد الحياة».(4)

یا مثلا علامه طباطبایی در موارد متعددی به بیان تفاوت دقیق برخی الفاظی که ادعا شده مترادف اند، پرداخته است؛ مثلا در ذیل آیه 39 سوره احزاب، تفاوت دقیق دو واژه «خوف» و «خشیة» را بیان می کند و در پایان می افزاید: «و هذا هو الأصل في معنى الخوف و الخشية و ربما استعملا كالمترادفين» (اين معنايى كه براى دو كلمه خوف و خشيت گفتيم، معناى اصلى اين دو كلمه است، اما گاهی هم این دو کلمه در یک معنا استعمال می شوند، مانند استعمال دو واژه مترادف در یک معنا) (5)

علامه طباطبایی در ذیل آیه 79 آل عمران در توضیح لفظ «بشر» می نویسد: « «بشر» با «انسان» مترادف است و بر یک انسان یا جمعی از انسان ها، این واژه اطلاق می شود»؛ ظاهر این عبارت علامه می رساند که ایشان وجود ترادف در الفاظ آیات قرآنی را قبول دارند؛

«قوله تعالى: ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ، البشر مرادف للإنسان، و يطلق على الواحد و الكثير فالإنسان الواحد بشر كما أن الجماعة منه بشر». (6)

پی نوشت
---------------------
1- مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص 225
2- مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص 211
3- التبيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص 249
4- التبيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص 245
5- الميزان في تفسير القرآن، ج16، ص324
6- الميزان في تفسير القرآن، ج‏3، ص 274

پرسش:
بعضی می گویند قران چون کلام وحی است کلمات مترادف در ان وجود ندارد.
ایا چنین نظری درست است؟

پاسخ :
برخی از مفسران و كسانى كه در مفردات قرآن كار كرده اند معتقدند اگر وجود كلمات مترادف را در زبان عربى هم بپذيريم، با این حال، در آیات کریمه قرآن، الفاظ مترادف به كار نرفته است و هر لفظى معناى ويژه خود را دارد. از جمله راغب اصفهانى در مقدمه كتاب خود اين نظريه را تقويت كرده و اظهار داشته است كلماتى كه در نگاه نخست مترادف به نظر مى رسند داراى تفاوت هايى هستند كه با بررسى موارد استعمال آنها در آيات قرآنى مشخص مى شود. او در معنا كردن الفاظ و مفردات قرآن از چنين روشى پيروى كرده است. همچنين نوع مفسران درباره كلمات به ظاهر مترادف فرق هايى را مطرح كرده اند، و اين نشان مى دهد كه آنان وجود الفاظ مترادف را در قرآن قبول ندارند، هر چند به اين مطلب تصريح نكرده اند. (1)

در مقابل اينها هم بعضى از دانشمندان علوم قرآنى وجود الفاظ مترادف را در قرآن قبول دارند و معتقدند كه قرآن به زبان عربى و مطابق با شيوه ها و اسلوب هاى اين زبان نازل شده است و چون در زبان عربى كلمات مترادف وجود دارد و استفاده از آن باعث تنوع و تأكيد در كلام مى شود، چه مانعى دارد كه در قرآن هم از آن استفاده شده باشد؟

بدرالدين زركشى و به پيروى از او سيوطى، عطف دو كلمه مترادف يا متقارب را به يكديگر به قصد تأكيد، نه تنها جايز، بلكه آن را از وجوه بلاغت دانسته اند و براى آن مثال هاى متعددى از آيات قرآنى آورده اند; از جمله آيات زير: فَلا يَخاف ظُلْماً ولا هَضْماً (طه / 112) ، لاتَخافُ دَرَكاً ولاتَخْشى (طه / 77) ، ثُمّ عَبَسَ وبَسَرَ (مدثر / 22) ، إنَّما أَشْكوُا بَثّى وَحُزْنى إِلَى اللّهِ (يوسف / 86) و ...

اصل در كلمات، اختلاف در معناست، و مترادف بودن بر خلاف اصل وضع كلمات است. بنابراين تا آن جا كه ممكن است بايد به تفاوت ميان واژه ها توجه كرد و از مترادف دانستن آنها پرهيز نمود، و مسلم است كه رعايت اين اصل موجب دشوارى هايى در ترجمه آيات قرآن به زبان هاى ديگر مى شود; بنابراين مى بينيم مترجمان قرآن در اين مورد دچار پريشانى و سردرگمى شده اند; چون ممكن است در زبان دوم در برابر اين دو واژه اى كه با هم تفاوت هايى دارند تنها يك واژه وجود داشته باشد و انتقال اين تفاوت ها به زبان دوم ممكن نگردد(2)
علامه طباطبایی در موارد متعددی به بیان تفاوت دقیق برخی الفاظی که ادعا شده مترادف اند، پرداخته است؛ مثلا در ذیل آیه 39 سوره احزاب، تفاوت دقیق دو واژه «خوف» و «خشیة» را بیان می کند و در پایان می افزاید: «و هذا هو الأصل في معنى الخوف و الخشية و ربما استعملا كالمترادفين» (اين معنايى كه براى دو كلمه خوف و خشيت گفتيم، معناى اصلى اين دو كلمه است، اما گاهی هم این دو کلمه در یک معنا استعمال می شوند، مانند استعمال دو واژه مترادف در یک معنا)

علامه طباطبایی در ذیل آیه 79 آل عمران در توضیح لفظ «بشر» می نویسد: « «بشر» با «انسان» مترادف است و بر یک انسان یا جمعی از انسان ها، این واژه اطلاق می شود»؛ ظاهر این عبارت علامه می رساند که ایشان وجود ترادف در الفاظ آیات قرآنی را قبول دارند؛ (3)
بنابراین، نظر گروهی از قرآن پژوهان، در آیات کریمه قرآن واژه مترادف نداریم؛ اینان،برای هر واژه قرآنی، معنایی خاص بیان کرده اند که این معانی در کتاب های مفصل تفسیری یا کتاب های لغت قرآنی (مثل مفردات راغب) ذکر شده است. گروهی نیز معتقدند همانگونه که در زبان عربی واژه های مترادف داریم، در قرآن کریم هم _که به زبان عربی نازل شده_ واژه های مترادف داریم، و استعمال این واژه های مترادف، از باب «تاکید» است.


پی نوشت ها :

1.راغب اصفهانی، حسین‌بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ‏تهران‌‏: المکتبه‌المرتضویه لاحیاء آثارالجعفریه ‏‏، ۱۳۸۳. ص 55.
2.السيوطي، جلال الدين ، المزهر في علوم اللغة وأنواعها ، دار الكتب العلمية - بيروت ج 1، ص 405.
3. طباطبایی ، سید محمد حسین، الميزان في تفسير القرآن، انتشارات اسلامی ، قم ، 1376. ش ج‏3، ص 274 و ج16، ص324 .

موضوع قفل شده است