منظومه آزادی در قرآن کریم

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
منظومه آزادی در قرآن کریم

سلام
اگر خدا بخواد تو همین تاپیک آیات مربوط به آزادی را بررسی می کنیم .
شما هم بفرمایید .
والله الموفق

سلام
این آیه ای که مقام رهبری آنرا بیانگر مبنای آزادی در قرآن معرفی فرمودند :
[سوره الأعراف (7): آيه 157]
الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (157)
ترجمه:
157- آنها كه از فرستاده (خدا) پيامبر" امى" پيروى مى‏كنند كسى كه صفاتش را در تورات و انجيلى كه نزدشان است مى‏يابند و آنها را به معروف دستور مى‏دهد و از منكر باز مى‏دارد، پاكيزه‏ها را براى آنها حلال مى‏شمرد، ناپاكها را تحريم مى‏كند، و بارهاى سنگين و زنجيرهايى را كه بر آنها بود (از دوش و گردنشان) برمى‏دارد آنها كه به او ايمان آوردند و حمايتش كردند و ياريش نمودند و از نورى كه با او نازل شده پيروى كردند آنان رستگارانند

حامد;290965 نوشت:
وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ والاغلال التی کانت علیهم
حامد;290965 نوشت:
و بارهاى سنگين و زنجيرهايى را كه بر آنها بود (از دوش و گردنشان) برمى‏دارد

دقیقا همین جمله در قرآن کریم از نظر رهبر فرزانه مبنای آزادی مد نظر اسلام است
خوب است که این جمله نورانی را بشکافیم ببنیم چه گوهرهای ثمینی از دلش بیرون می آید
کلمه اصر که در اینجا برای فهم آزادی مد نظر نقش محوری دارد به حسب بیان لغتنامه ها به معنای حبس شدید و تقیدی است که موجب تثقل یعنی حس سنگینی زیاد می شود (التحقیق)
البته اصر به معنای عهد و گناه هم هست و همه اینها به همان معنای مشترک بالا باز می گردد چه اینکه عهد و گناه هم موجب حبس احساس تقید سنگین می شود . اغلال هم جمع غل به معنای چیزی است که بر دست و گردن اسیران و مجرمان می گذاشتند که هم موجب آزار آنها بود هم مانع فرار ایشان .
حال سوال اینستکه با توجه به اینکه این آیه ظاهرا در مورد مسیحیان و یهودیانی است که به پیامبر ایمان آوردند مصادیق این اصر و غل چیست ؟
والله الموفق

سلام
خوب است به تفسیرآیه هم یک نظری بکنیم :
تفسير: از چنين پيامبرى پيروى كنيد
اين آيه در حقيقت، مكمل آيه گذشته درباره صفات كسانى است كه مشمول رحمت واسعه پروردگار هستند، يعنى پس از ذكر صفات سه‏گانه تقوى و اداء زكات و ايمان به آيات پروردگار، در اين آيه صفات ديگرى به عنوان توضيح براى آنها ذكر مى‏كند و آن پيروى از پيامبر اسلام ص است، زيرا ايمان به خدا از ايمان به پيامبر ص و پيروى از مكتبش جدايى‏ناپذير است، همچنين تقوا و زكات نيز بدون پيروى از رهبرى او تكميل نمى‏شود.
لذا مى‏گويد:" كسانى مشمول اين رحمت مى‏شوند كه از فرستاده پروردگار پيروى كنند" (الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ).
سپس براى اين رسول، شش صفت علاوه بر مقام رسالت بيان مى‏كند:
1- او پيامبر خدا است (النبى).
نبى به كسى گفته مى‏شود كه پيام خدا را بيان مى‏كند و به او، وحى نازل مى‏شود- هر چند مامور به دعوت و تبليغ نباشد- اما رسول كسى است كه علاوه بر مقام نبوت، مامور به دعوت و تبليغ به سوى آئين خدا و ايستادگى در اين مسير مى‏باشد.
در حقيقت رسالت مقامى است بالاتر از نبوت، بنا بر اين در معنى رسالت، نبوت هم افتاده است، ولى چون آيه در مقام تشريح و توضيح و تفصيل پيامبر ص است، آن دو را مستقلا ذكر كرده. در واقع آنچه به طور سربسته در مفهوم رسول افتاده، به صورت مستقل و روشن به عنوان تجزيه و تحليل صفات او ذكر شده است.
2- پيامبرى كه درس نخوانده و از ميان توده جمعيت برخاسته، از سرزمين مكه ام القرى، كانون اصلى توحيد طلوع كرده است (الامى).
درباره مفهوم" امى" كه از ماده" ام" بمعنى مادر يا" امت" به معنى جمعيت گرفته شده است در ميان مفسران گفتگو است، جمعى آن را به معنى درس نخوانده مى‏دانند، يعنى به همان حالتى كه از مادر متولد شده باقى مانده و مكتب استادى را نديده است، و بعضى آن را به معنى كسى كه از ميان امت و توده مردم برخاسته، نه از ميان اشراف، و مترفين و جباران، و بعضى به مناسبت اينكه مكه را" ام القرى" مى‏گويند اين كلمه را مرادف" مكى" دانسته‏اند.
روايات اسلامى كه در منابع مختلف حديث وارد شده نيز بعضى آن را به معنى درس نخوانده و بعضى آن را به معنى مكى تفسير كرده‏اند «1».
ولى هيچ مانعى ندارد كه كلمه" امى" اشاره به هر سه مفهوم بوده باشد و بارها گفته‏ايم كه استعمال يك لفظ در چند معنى، هيچگونه مانعى ندارد، و در ادبيات عرب شواهد فراوانى براى اين موضوع وجود دارد. (درباره امى بودن پيامبر ص بعد از تكميل تفسير اين آيه مشروحا بحث خواهيم كرد).
3-" پيامبرى كه صفات و علامات و نشانه‏ها و دلائل حقانيت او را در كتب آسمانى پيشين (تورات و انجيل) مشاهده مى‏كنند" (الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ).
در زمينه وجود بشارات مختلف در كتب عهدين (تورات و انجيل) حتى تورات و انجيل تحريف يافته كنونى نيز پس از تكميل تفسير اين آيه بحث جداگانه خواهيم داشت.
4-" پيامبرى كه محتواى دعوت او با فرمان عقل كاملا سازگار است، به نيكيها و آنچه خرد آن را مى‏شناسد و نزدش معروف است، دعوت مى‏كند، و از بديها و زشتيها و آنچه خرد ناشناس مى‏شمرد، نهى مى‏نمايد" (يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ).
5- محتواى دعوت او با فطرت سليم هم‏آهنگ است،" طيبات و آنچه را طبع سليم مى‏پسندد، براى آنها حلال مى‏شمرد، و آنچه خبيث و تنفرآميز مى‏باشد بر آنها تحريم مى‏كند" (وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ).
6- او بسان مدعيان دروغين نبوت و رسالت كه هدفشان به زنجير كشيدن توده‏هاى مردم و استعمار و استثمار آنها است، نيست، نه تنها بندى بر آنها نمى‏گذارد، بلكه" بارها را از دوش آنان برمى‏دارد، و غل و زنجيرهايى را كه
__________________________________________________
(1) براى اطلاع از اين روايات به تفسير نور الثقلين جلد 2 صفحه 78 و 79 و تفسير روح المعانى جلد 9 صفحه 70 ذيل آيه مورد بحث مراجعه فرمائيد.
بر دست و پا و گردنشان سنگينى مى‏كرد، مى‏شكند (وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ) «1».
و چون اين صفات ششگانه به ضميمه مقام رسالت كه مجموعا هفت صفت مى‏شود، رويهمرفته نشانه روشن و دليل آشكارى بر صدق دعوت او است اضافه مى‏كند:" كسانى كه به او ايمان بياورند و مقامش را بزرگ بشمرند و او را در ابلاغ رسالتش يارى كنند، و از نور آشكارى كه با او نازل شده يعنى قرآن مجيد پيروى كنند، بدون شك چنين افرادى رستگارانند" (فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
" عزروه" از ماده" تعزير" به معنى حمايت و يارى كردن آميخته با احترام و بزرگداشت است، و بعضى گفته‏اند كه اصل آن به معنى،" منع و جلوگيرى" است، اگر جلوگيرى از دشمن باشد، مفهوم آن يارى كردن است، و اگر جلوگيرى از گناه باشد، مفهوم آن مجازات و تنبيه است، و لذا به مجازاتهاى خفيف تعزير مى‏گويند.
قابل توجه اينكه در آيه فوق به جاى" انزل اليه"" أُنْزِلَ مَعَهُ" (با او نازل گرديد) آمده است، در حالى كه مى‏دانيم شخص پيامبر ص نزولى از آسمان نداشت، ولى چون نبوت و رسالت او همراه قرآن از طرف خدا نازل شد، تعبير به" معه" شده است.
در اينجا به چند موضوع مهم بايد توجه داشت:
__________________________________________________
(1)" اصر" در اصل به معنى نگهدارى و محبوس كردن است، و به هر كار سنگينى كه انسان را از فعاليت باز مى‏دارد" اصر" گفته مى‏شود، اگر عهد و پيمان و يا مجازات و كيفر را" اصر" مى‏گويند به خاطر محدوديتهايى است كه براى انسان ايجاد مى‏كند.
1- پنج دليل براى نبوت در يك آيه در هيچيك از آيات قرآن دلائل حقانيت دعوت پيامبر اسلام ص همانند آيه فوق يك جا بيان نشده است، اگر درست در صفات هفتگانه‏اى كه خداوند در اين آيه براى پيامبرش ذكر كرده دقت كنيم، پنج دليل روشن براى اثبات نبوت او خواهيم يافت.
نخست اينكه او" امى" بود و درس نخوانده، اما با اينحال كتابى آورد كه نه تنها سرنوشت مردم حجاز را دگرگون ساخت، بلكه نقطه بازگشت مهمى در تاريخ بشريت بود، حتى آنها كه او را به نبوت نپذيرفته‏اند در عظمت كتاب و تعليماتش ترديد ندارند، آيا از يك انسان درس نخوانده، و مكتب نديده، و پرورش يافته يك محيط جهل و بربريت روى حسابهاى عادى ممكن است چنين كارى انجام پذيرد؟.
دوم اينكه دلائل نبوت او با تعبيرات مختلف در كتب آسمانى پيشين وجود دارد آن چنان كه انسان را به حقانيت او مطمئن مى‏سازد، بشاراتى در آنها آمده است كه تنها بر او تطبيق مى‏گردد.
سوم اينكه محتويات دعوت او با عقل و خرد سازگار است، زيرا دعوت به معروف و نهى از منكرات و زشتيها مى‏كند، و اين موضوع با مطالعه تعليماتش به خوبى روشن است.
چهارم محتويات دعوت او با طبع سليم و فطرت هماهنگ است.
پنجم اگر او از طرف خدا نبود، حتما به خاطر منافع خويش دست به چنين كارى مى‏زد و در اين صورت نه تنها نبايد غل و زنجيرها را از مردم بگشايد بلكه بايد آنها را هم چنان در جهل و بيخبرى نگهدارد تا بهتر بتواند آنها را استثمار كند، در حالى كه مى‏بينيم او زنجيرهاى گران را از دست و پاى بشريت گشود:
زنجير جهل و نادانى از طريق دعوت پى‏گير و مستمر به علم و دانش.
زنجير بت‏پرستى و خرافات از راه دعوت به توحيد.
زنجير انواع تبعيضات و زندگى طبقاتى از طريق دعوت به اخوت دينى و برادرى اسلامى، و مساوات در برابر قانون.
و زنجيرهاى ديگر، هر يك از اينها به تنهايى دليلى است بر حقانيت دعوت او و مجموع آنها دليلى روشنتر.

تفسیر نمونه جلد 6 ذیل آیه فوق
والله الموفق

سلام
به ادعای آیه شریفه دین اسلام برای یهودیانی که به دلایل مختلف دچار غل و زنجیر شده اند و در خود نوع حبس و قید احساس می کنند آزادی را به ارمغان می آورد
پس اسلام با همه تعالیمش انسان را از اسارتها و غل و زنجیرها نجات می دهد
این نتیجه ای است که از تفسیر آیه می توان گرفت
البته بررسی اوضاع مسیحیت و یهودیت عصر ظهور اسلام ما را در درک این اغلال بیشتر یاری میکند
والله الموفق

سلام
چه بسا منظور قرآن از اصر و اغلال آن تقیدات شرعی باشد که بعنوان مجازات این اقوام برایشان تشریع شد مثل محرومیت از صید روز شنبه و سرگردانی ناشی از مخالفت با موسی در ورود به فلسطین
اما ظاهرا بیان عام آیه شامل همه آن قیوداتی می شود که یک انسان سلیم می تواند در خود حس کند مثل قید جهل یا قید عقیده باطل و امثال آن که این بیان با بیان تفسیر فوق متناسب است
والله الموفق

سلام
نکته قابل توجه در آیه این است که اصر و قید را به خود یهود نسبت می دهد با تعبیر کانت علیهم لذا اگر منظور از اصر و اغلال تشریعات تنبیهی الهی بود به نحوی به خود نسبت می داد مثلا می فرمود آن احکامی که ما بعنوان تنبیه بر آنها فرستادیم
با این بیان تقریبا اطمینان می یابیم که منظور از اصر و اغلال خصوص احکام و تشریعات تنبیهی نیست
والله الموفق

سلام
آیا می توان از این آیه استنباط کرد که آزادی وقتی آزادی است که : به تشریع الهی باشد وگرنه نمی توان عنوان آزادی به آن داد .
به عبارت دیگر هرچند انسان تا اندازه ای قیودات خود را درک می کند اما چون به همه ابعاد وجودی خود واقف نیست دقیقا نمی تواند آزادی واقعی خود را تشخیص دهد لذا به هدایت الهی نیاز دارد لذاست که :
در فهم معیارها و مصادیق آزادی انطباق بر دین هم ضرورت دارد.
از اینجاست که باید در تعیین حدود آزادی اهداف روشن دین را نیز به عنوان یک میزان مورد توجه قرار داد .
والله الموفق

سلام
آیا آزادیم آنگاه که او آزادمان کند ؟
والله الموفق

سلام
بی شک حد و حدود آزادی و کم و کیف آن از امور شدیدا مورد اختلاف انسانها بوده و خواهد بود . دیگر اینکه آزادی مقوله ای است که هوی و هوس بیش از هر چیز می تواند در آن دخیل شود . قرآن در این مورد می فرماید : بل یرید الانسان لیفجر امامه یعنی انسان در آزادی طلبی افراطی است و می خواهد هیچ و سد و مانعی نداشته باشد . این یک خصلت کودکانه است که اغلب در انسانها باقی می ماند .
با توجه به این دو نکته آیا می توان پذیرفت که خدای حکیم انسان را در هدایت به حدود و صغور آزادی رها کرده باشد ؟
اساسا اصل فروفرستادن دین نشان دهنده اراده الهی در تحدید حدود آزادی انسان در جهت رساندن به کمال است .
ادامه ...
والله الموفق

سلام
اگر بپذیریم که انسان بعنوان یک موجود مستعد کمال راهی بسوی کمال خود دارد مطمئنا می توان آزادی او را هم بر مبنای همین کمال تعریف کرد . پس کمال ، محوری اساسی در تعیین حدود آزادی انسان است .
از سوی دیگر قرآن کریم مقصد همه موجودات را خدا می داند : و الی ربک المنتهی که انسان نیز از آن مستثنی نیست . نتیجه اینکه راه کمال و راه رسیدن به خدا یکی است و آزادی را با توجه به این دو راه منطبق بر هم باید تبیین کرد .
والله الموفق

سلام
یک سوال اساسی و کلی آنستکه :
آیا دین جایی برای تعقل و اندیشه تجربه خود انسان باقی گذاشته ؟ آیا دین می خواهد در ریزترین امور هم وارد شود تا اینکه دیگر جایی برای از خود جوشیدن نباشد ؟
ظاهرا دین چنین نیست . دعوتهای مکرر قرآن کریم به تعقل و اندیشه پس از بیان اصول معارف نشان دهنده عزم دین برای تربیت فکری و عملی خودجوشنده انسان است . امیر مومنان که از اهداف بلند ادیان بیش از همه آگاه است می فرماید : خداوند رسولان را پی در پی فرستاد تا گنجینه های عقل ایشان استخراج شود .
اگر مقصود دین تنها عملی خشک و ظاهری بود و نه اوج گیری علمی و در نتیجه عملی انسانها حضرت این بیان عمیق را نمی فرمود .
اگر این اصل را بپذیریم که دین جای تعقل و اندیشه بلکه آزمون و خطا در نظر و عمل را برای پرورش مترقی انسان در نظر گرفته است جای شک نخواهد ماند که دین در دادن آزادی به انسان در عرصه مختلف میدان گسترده ای گشوده است .
البته این را نیز فراموش نکنیم که این میدان گسترده در تحت اصول و کلیات القا شده از سوی دین خواهد بود والله الموفق

موضوع قفل شده است