حور، عکسِ روح است

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حور، عکسِ روح است



بسم الله الرحمن الرحیم

اى قصه ی بهشت ز كويت حكايتى

****** شرح جمال حور ز رويت روايتى

حُور جمع‌ حَوراء است‌، و حوراء زن‌ سياه‌ چشم‌ را گويند كه‌ سياهيش‌ بسيار، و سپيدي‌ آن‌ نيز شديد باشد. و عِين‌ جمع‌ عَيناء است‌، و آن‌ زن‌ سياه‌چشمي‌ است‌ كه‌ سياهي‌ چشمش‌ در عين‌ حال‌ درشت‌ باشد، و بنابراين‌ معناي‌ عيناء زن‌ درشت‌ چشم‌ و مشكين‌ چشم‌ است‌.

و حورُ العين‌ زناني‌ را گويند كه‌ چشمهايشان‌ سياه‌ و درشت‌، و سياهي‌ چشم‌ در سپيدي‌ آن‌ خوش‌ و نمايان‌ باشد، يعني‌ سياهيش‌ شديد و سپيديش‌ نيز شديد باشد.




عارف بالله سعد الدین حمویه میفرماید:

بدان که

حور، عکس روح است.
و آن که گفته اند : "هر حوری را هشتاد حُلّه (زیور) پوشانیده اند در لطافت، چنان باشد که مغزشان در استخوان دیده شود"،
مغز، معنی سخن است. کلمه، پوست.
اگر چنان که هفتاد کسوت در معنی پوشد،
مدرک معنی دان آن را ببیند و صورت حرف آن کلمه بشنود.
در اول مقدمه آنچه مراد متکلم است، در یابد و به اصل برسد.
پس مغز در استخوان دیده باشد.


عاشق خدا عبدالعزیز بن محمّد نسفی میفرماید:

بدانکه حوران بهشتی اسرار و مکنونات علومند که ازنظر نامحرمان پوشیده و در حجابند دست نامحرمان از ایشان کوتاهست و بایشان نمیرسد جمال ایشان از نظر اغیار در خیام است و روی نمی‌نمایند: حور مقصورات فی‌الخیام

و پیش از بهشتیان هیچکس بدیشان نرسیده است و جمله بکرند که اهل حس و خیال را باسرار و مکنونات علم هرگز راه نبوده است و نخواهد بود: لم یطمثهن انس قبلهم ولاجان از جهت آنکه از ابکار مردان و اهل کمال را نصیب باشد

واهل بهشتند که مردان کاملند و هر نوبت که اهل بهشت بایشان رسند ایشان را همچنان بکر یابند یعنی هر نوبت لذتی یابند که بار اول نیافته باشند از جهت آنکه اگر در چیزی صدبار تأمل و نظر کنند هر نوبتی سر نوی و معانی تازه روی نماید بهتر و خوبتر از اول

و بعضی گفته‌اند که هرکه را محبوبی و معشوقی باشد هر نوبت که وصال او دست دهد و مشاهده وی روی نماید در لذت دیدار معشوق هیچ نقصان نباشد بلکه هر نوبت لذت زیاده بود اگرچه اینچیزها که گفته شد و میشود پیش از مرگ هست و بعد از مرگ خواهد بود اما بعد از مرگ اگر راحتست بهتر باشد و خوشتر بود و اگر عذابست سخت‌تر و قوی‌تر بود از جهت آنکه بعد از مرگ مزاحم و مانع نباشد لاجرم وعد و وعید بعد از مرگ کردند.




شب‌ رحلت‌ هم‌ از بستر روم‌ تا قصر حورالعين*******اگر در وقت‌ جان‌ دادن‌ تو باشي‌ شمع‌ بالينم‌

عتبه بن الغلام رحمة الله علیه فرمود: شبی حوری را بخواب دیدم. گفت: یا عتبه! بر تو عاشقم.

نگر چیزی نکنی که به سبب آن میان من و تو جدایی افتد.

عتبه گفت: دنیا را طلاق دادم. طلاقی که هرگز رجوع نکنم، تا آنگاه که تو را بینم.

ابوتراب نخشبی قدس الله روحه یکبار در سحرگاه به خواب شد. قومی از حوران خواستند که خویشتن بر او عرضه کنند. شیخ گفت: ما را چندان پروایی هست به غفور که پروای حور ندارم.

حوران گفتند: ای بزرگ! هرچند چنین است اما یاران ما را شماتت کنند که بشنوند كه ما را پیش تو قبولی نبود.


تا رضوان جواب داد که: ممکن نیست این عزیزان پروای شما بود. بروید تا فردا که در بهشت قرار گیرد و بر سریر مملکت نشیند آنگاه بیایید و تقصیری که در خدمت رفته است به جای آرید.

بوتراب گفت كه : ای رضوان! اگر خود به بهشت فرو آیم گو خدمت کنید.

[center]

اشک کآن کز بهرِ حق بارند خلق ***گوهر است و اشک پندارند خلق





ابوسلیمان دارائی قدس الله روحه فرمود: شبی حوری دیدم از گوشه ای كه در من خندید، و روشنی او به حدی بود که وصف نتوان کرد. وصف زیبایی او به جایی که در عبارت نمی‌گنجد. گفتم: این روشنی و جمال از کجا آوردی؟

گفت: شبی قطره ای چند از دیده باریدی. از آن، روی من شستند. این همه از آن است که آب چشم شما گلگونه رویهای حوران است، هرچند بیشتر خوبتر.


نقل است كه احمدحواري رحمة الله علیه گفت: حوري را به خواب ديدم. نوري داشت كه ميدرخشيد. گفتم:اي حوري رويي نيكو داري. گفت : آري يا احمد! آن شب كه بگريستي من آب ديده تو در روي خود ماليدم روي من چنين شد !

مـرحـوم قـاضـي شـاگـردان خـود را طـبـق مـوازيـن شـرعـيـه ، بـا رعـايـت آداب بـاطـنـيـه اعمال و حضور قلب در نمازها و اخلاص در افعال ، به طريق خاصي دستورات اخلاقي مي دادند و دلهاي آنان را آماده براي پذيرش الهامات عالم غيب مي نمودند. خود ايشان در مسجد كـوفـه و سـهـله حـجره داشتند و بعضي از شبها را به تنهايي در آن حجرات بيتوته مي كـردنـد و شاگردان خود را نيز توصيه مي كردند بعضي از شبها را به عبادت در مسجد كـوفـه و يا سهله بيتوته كنند و دستور داده بودند كه چنان چه در بين نماز و يا قرايت قـرآن و يـا در حـال ذكر و فكر براي شما پيشامدي كرد و صورت زيبايي را ديديد و يا بـعـضـي از جـهـات ديـگـر عـالم غـيـب را مـشـاهـده كـرديـد، تـوجـه نـنـمـايـيـد و دنـبـال عـمـل خـود بـاشـيـد

اسـتـاد علامه طباطبایی مي فرمودند: روزي من در مسجد كوفه نشسته بودم و مشغول ذكر بودم . در آن بين ، يك حوريه بهشتي از طرف راست من آمد و يك جـام شـراب بهشتي در دست داشت و براي من آورده بود و خود را به من ارايه مي نمود. همين كـه خـواسـتـم بـه او تـوجـهي كنم ، ناگهان ياد حرف استادم افتادم و لذا چشم پوشيده و تـوجـهي نكردم . آن حوريه برخاست و از طرف چپ من آمد و آن جام را به من تعارف كرد. من نـيز توجهي ننمودم و روي خود را برگرداندم . آن حوريه رنجيده شد و رفت و من تا به حال ، هر وقت آن منظره به يادم مي افتد، از رنجش آن حور متاثر مي شوم





[/center]


در «جامع‌ الاخبار» آورده‌ است‌ كه‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ مي‌گفت‌:


إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ يَنْظُرُونَ إلَي‌ مَنَازِلِ شِيعَتِنَا كَمَا يَنْظُرُ الإنْسَانُ إلَي‌ الْكَوَاكِبِ
. [199]
«اهل‌ بهشت‌ به‌ مسكن‌ها و منزل‌هاي‌ شيعيان‌ ما نظر مي‌كنند همچنانكه‌ مردم‌ به‌ ستارگان‌ نظر مي‌كنند.»

و آنچه‌ دربارۀ اُنس‌ با حورالعين‌ آمده‌ است‌ و در قرآن‌ مجيد ذكر شده‌ است‌ از همه‌ جالبتر است‌. و شايد علّتش‌ اين‌ باشد كه‌ انسان‌ بيشتر به‌ انس‌ و گفتگو و مُسامره‌ ميل‌ دارد تا به‌ خوردن‌ و آشاميدن‌.

در «تفسير عيّاشي‌» از جَميل‌ بن‌ دَرّاج‌ از حضرت‌ صادق‌ عليه‌السّلام‌ آورده‌ است‌ كه‌:

إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ مَا يَتَلَذَّذُونَ بِشَيْءٍ فِي‌ الْجَنَّةِ أَشْهَي‌ عِنْدَهُمْ مِنَ النِّكَاحِ، لَا طَعَامٍ وَ لَا شَرَابٍ. [200]
«اهل‌ بهشت‌ در بهشت‌ از هيچ‌ چيز مانند نكاح‌ لذّت‌ نمي‌برند، نه‌ غذا خوردن‌ و نه‌ آشاميدن‌.»

و معلوم‌ است‌ كه‌ حورالعين‌ موجب‌ اُنس‌، و رفع‌ غربت‌، و ائتلاف‌ و استيناس‌ است‌. فلهذا داريم‌ كه‌:

كَذَلِكَ وَ زَوَّجْنَـٰهُم‌ بِحُورٍ عِينٍ.
[201]
«همچنين‌ است‌ اي‌ پيامبر كه‌ ما متّقين‌ را با حورالعين‌ تزويج‌ مي‌نمائيم‌!»


حُور
جمع‌ حَوراء است‌، و حوراء زن‌ سياه‌ چشم‌ را گويند كه‌ سياهيش‌ بسيار، و سپيدي‌ آن‌ نيز شديد باشد. و عِين‌ جمع‌ عَيناء است‌، و آن‌ زن‌ سياه‌چشمي‌ است‌ كه‌ سياهي‌ چشمش‌ در عين‌ حال‌ درشت‌ باشد، و بنابراين‌ معناي‌ عيناء زن‌ درشت‌ چشم‌ و مشكين‌ چشم‌ است‌. و حورُ العين زناني‌ را گويند كه‌ چشمهايشان‌ سياه‌ و درشت‌، و سياهي‌ چشم‌ در سپيدي‌ آن‌ خوش‌ و نمايان‌ باشد، يعني‌ سياهيش‌ شديد و سپيديش‌ نيز شديد باشد.

و در سورۀ واقعه‌ داريم‌:
وَ حُورٌ عِينٌ * كَأَمْثَـٰلِ اللُؤْلُوءِ الْمَكْنُونِ.
[202]
«براي‌ بهشتيان‌ حور العين‌ هستند كه‌ آنان‌ مانند لؤلؤي‌ مي‌باشند كه‌ در صدف‌ خود باقي‌ است‌ و هنوز دست‌ نخورده‌ است‌.»

و نيز دربارۀ آنان‌ داريم‌:
وَ عِندَهُمْ قَـٰصِرَ 'تُ الطَّرْفِ عِينٌ * كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ.
[203]
«و در نزد بندگان‌ مخلَصين‌ خدا زنهائي‌ هستند كه‌ چشمان‌ خود را فقط‌ بدانها مي‌اندازند و به‌ ديگري‌ نظر ندارند، و آنان‌ سياه‌ چشم‌ هستند. و به‌ اندازه‌اي‌ پيكرشان‌ سفيد است‌ كه‌ گوئي‌ مانند سپيدي‌ تخم‌مرغهائي‌ است‌ كه‌ پوستش‌ كنده‌ نشده‌ و محفوظ‌ مانده‌ است‌.»

و در سورۀ نبأ داريم‌ كه‌: وَ كَوَاعِبَ أَتْرَابًا.[204]
كواعب‌
جمع‌ كاعبة است‌، و كاعبة‌ دختر نورس‌ را گويند كه‌ هنوز پستانهايش‌ بزرگ‌ نشده‌ و كاملاً نروئيده‌ است‌ بلكه‌ فقط‌ ته‌ گرفته‌ و شروع‌ به‌ رشد كردن‌ نموده‌ است‌. و أتراب‌ جمع‌ تِرب‌ به‌ معناي‌ مثل‌ و قرين‌ و شبيه‌ است‌. يعني‌ حوريّه‌هاي‌ بهشتي‌ همه‌ يك‌ سنّ و سال‌ و همه‌ با هم‌ شبيه‌ و نظير، دختران‌ نورس‌ مي‌باشند.

و يا آنكه‌ زنهاي‌ مؤمن‌ دنيا كه‌ از دنيا ميروند همه‌ در بهشت‌ جوان‌ و زيبا و هم‌ سنّ و نيكو روي‌ و نيكو خوي‌ براي‌ شوهران‌ خود هستند.

منبع: معاد شناسي / جلد دهم / قسمت هفتم:مراتب بهشت و نعمتهاي آن- علامه حسینی تهرانی


در «جامع‌ الاخبار» از أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ نقل‌ كرده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ گفته‌اند:

در بهشت‌ بازاري‌ است‌ كه‌ در آنجا هيچ‌ خريد و فروشي‌ نيست‌ مگر صورتهائي‌ از مردان‌ و زنان‌. هر كس‌ ميل‌ و اشتهاي‌ صورتي‌ را داشته‌ باشد، در آن‌ بازار داخل‌ مي‌شود. و در آنجا مجتمع‌ حورالعين‌ است‌ كه‌ به‌ صوتي‌ خوش‌ و دلكش‌ چنان‌ ميخوانند كه‌ خلائق‌ چنان‌ صدائي‌ را نشنيده‌اند:

نَحْنُ النَّاعِمَاتُ فَلَا نَبْأَسُ أَبَدًا. وَ نَحْنُ الطَّاعِمَاتُ فَلَا نَجُوعُ أَبَدًا. وَ نَحْنُ الْكَاسِيَاتُ فَلَا نَعْرَي‌ أَبَدًا. وَ نَحْنُ الْخَالِدَاتُ فَلَانَمُوتُ أَبَدًا. وَ نَحْنُ الرَّاضِيَاتُ فَلَا نَسْخَطُ أَبَدًا. وَ نَحْنُ الْمُقِيمَاتُ فَلَا نَظْعَنُ أَبَدًا. فَطُوبَي‌ لِمَنْ كُنَّا لَهُ وَ كَانَ لَنَا. نَحْنُ خَيْرَاتٌ حِسَانٌ؛ أَزْوَاجُنَا أَقْوَامٌ كِرَامٌ .[247]

«ما هميشه‌ خوش‌ و خرّم‌ هستيم‌ و هيچوقت‌ غصّه‌دار و اندوهگين‌ نمي‌شويم‌. و ما پيوسته‌ سير و شاداب‌ هستيم‌ و هيچوقت‌ گرسنه‌ نمي‌گرديم‌. و ما هميشه‌ با لباس‌ هستيم‌ و هيچگاه‌ عريان‌ نمي‌شويم‌. و ما پيوسته‌ و جاودان‌ زنده‌ هستيم‌ و هيچوقت‌ نمي‌ميريم‌. و ما هميشه‌ خرسند هستيم‌ و هيچوقت‌ خشمگين‌ نمي‌شويم‌. و ما پيوسته‌ اقامت‌ داريم‌ و هيچوقت‌ كوچ‌ نمي‌كنيم‌. پس‌ خوشا به‌ حال‌ كسي‌ كه‌ ما براي‌ او هستيم‌ و او براي‌ ماست‌. ما زنان‌ نيكو سيرت‌ و نيكو صورت‌ هستيم‌؛ شوهرهاي‌ ما مردمي‌ بزرگوار و كريم‌ مي‌باشند.»

در «مجمع‌ البيان‌» در ذيل‌ آيۀ فِيهِنَّ خَيْرَ'تٌ حِسَانٌ از رسول‌ الله‌ در شب‌ معراج‌ نقل‌ كرده‌ است‌ كه‌: حوريّه‌ها از خدا اذن‌ گرفته‌ و به‌ پيامبر سلام‌ كردند و مي‌گفتند: نَحْنُ الْخَالِدَاتُ فَلَا نَمُوتُ، وَ نَحْنُ النَّاعِمَاتُ فَلَا نَبْأَسُ؛ أَزْوَاجُ رِجَالٍ كِرَامٍ.[248]

و نيز در تفسير اين‌ آيه‌ گفته‌ است‌ كه‌: گفته‌ شده‌ است‌: اين‌ زنان‌ همين‌ زنان‌ دنيوي‌ هستند كه‌ بر شوهران‌ در بهشت‌ وارد مي‌شوند و از حورالعين‌ جليل‌تر و بهتر مي‌باشند. و گفته‌ شده‌ است‌ كه‌:

لَسْنَ بِذَرِباتٍ، وَ لا زَفِراتٍ، وَ لا نَخِراتٍ، وَ لا مُتَطَلِّعاتٍ، وَ لا مُتَسَوِّفاتٍ، وَ لا مُتَسَلِّطاتٍ، وَ لا طَمّاحاتٍ، و لا طَوّافاتٍ في‌ الطُّرُقِ، وَ لا يَغَرْنَ، وَ لا يُؤْذينَ.
وَ قالَ عَقَبَةُ بْنُ عَبْدِ الغَفّارِ: نِسآءُ أهْلِ الْجَنَّةِ يَأْخُذُ بَعْضُهُنَّ بِأَيْدي‌ بَعْضٍ وَ يَتَغَنَّيْنَ بِأصْواتٍ لَمْ يَسْمَعِ الْخَلآئِقُ مِثْلَها:

نَحْنُ الرّاضياتُ فَلا نَسْخَطُ، وَ نَحْنُ الْمُقيماتُ فَلا نَظْعَنُ، وَ نَحْنُ خَيْراتٌ حِسانٌ، حَبيباتٌ لاِزْواجٍ كِرامٍ. [249]


«آن‌ زنان‌ يا حوريان‌، تند گفتار و حادّ اللسان‌ نيستند، و نفس‌ كشيدن‌ آنها با صدا نيست‌، و صدا در بيني‌ نمي‌اندازند و خُرخُر نمي‌كنند، و اهل‌ تفحّص‌ و پي‌جوئي‌ و سردرآوردن‌ از اسرار مردم‌ نيستند، و تقاضاي‌ شوهران‌ را پيوسته‌ به‌ تأخير نمي‌اندازند، و بر شوهران‌ خود تسلّط‌ ندارند، و بسوي‌ برتران‌ از خود ـ و يا بسوي‌ منازل‌ مردم‌ ـ نظر نمي‌اندازند، و در راهها و كوچه‌ها رفت‌ و آمد ندارند، و بر شوهران‌ در مورد زنهاي‌ ديگرشان‌ حميّت‌ و غيرتي‌ اعمال‌ نمي‌كنند، و آزار و اذيّت‌ نميرسانند.

و عقبة‌ بن‌ عبدالغفّار گفته‌ است‌: زنان‌ اهل‌ بهشت‌ دست‌ در دست‌ يكدگر مي‌اندازند و با صوت‌ خوشي‌ كه‌ خلائق‌ همانند آن‌ را نشنيده‌اند تغنّي‌ مي‌كنند كه‌:

ما پيوسته‌ خوش‌ و خرّم‌ هستيم‌ و هيچوقت‌ خشمناك‌ نمي‌گرديم‌، و ما پيوسته‌ مقيم‌ هستيم‌ و كوچ‌ نمي‌كنيم‌، و ما در سيرت‌ و اخلاق‌ نيكو و در شكل‌ و شمائل‌ زيبا هستيم‌، و ما محبّان‌ و حبيبان‌ شوهران‌ بزرگ‌ و بزرگوار خود هستيم‌.»

منبع : كتاب معادشناسي / جلد دهم / فهرست / قسمت اول- علامه حسینی تهرانی


در روايت‌ است‌ كه
:

وَ قالَ الصّادِقُ عَلَيْهِ السَّلامُ
: مَنْ نَظَرَ إلَي‌ امْرَأَةٍ فَرَفَعَ بَصَرَهُ إلَي‌ السَّمآءِ أوْ غَضَّ بَصَرَهُ، لَمْ يَرْتَدَّ إلَيْهِ بَصَرُهُ حَتَّي‌ يُزَوِّجَهُ اللَهُ مِنَ الْحورِ الْعينِ
هر كه‌ چشمش‌ به‌ زن‌ نامحرم‌ افتد و او براي‌ خدا فوراً سرش‌ را پائين‌ افكند، خداوند به‌ پاس‌ اين‌ عمل‌ يك‌ حوريّۀ بهشتي‌ در بهشت‌ عنايت‌ مي‌نمايد.
[5]

كسي‌ كه‌ حوريّه‌ را در مقابل‌ اين‌ عمل‌ خود نديده‌، به‌ او حوريّه‌ ميدهند، و گرنه‌ اگر كسي‌ اوّل‌ حوريّه‌ را ببيند و سپس‌ سر خود را فروافكند، هنري‌ ننموده‌ است‌ ؛ كيست‌ كه‌ اين‌ كار را نكند و حوريّه‌ را به‌ يك‌ نگاه‌ مبادله‌ ننمايد.

اگر بنا شود انسان‌ در اوّل‌ وهله‌ بهشت‌ را ببيند و بعداً نماز بخواند و زكات‌ دهد و جهاد كند و در شدائد و مشكلات‌ پاي‌ صبر و استقامت‌ محكم‌ دارد و قدم‌ راستين‌ نهد، در تمام‌ جهان‌ يك‌ نفر دوزخي‌ يافت‌ نشود و تمام‌ افراد بر اساس‌ اين‌ معامله‌، بهشتيِ محض‌ و با تقوي‌ و با صلاح‌ و با ايمان‌ خواهند بود.

رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ فرمود:
مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَهُ عِلْمَ مَا لَمْ يَعْلَم
ْ. [6]
«هر كس‌ عمل‌ كند به‌ دانسته‌هاي‌ خود، خداوند علم‌ به‌ آنچه‌ را كه‌ نميداند به‌ او عنايت‌ خواهد فرمود.»

ولي‌ اين‌ بهشت‌، بهشت‌ عالم‌ قبل‌ از اين‌ عالم‌ است‌، بهشت‌ عالم‌ ذَرّ است‌، نه‌ بهشت‌ عالم‌ تكليف‌. در بهشت‌ دنيا با اراده‌ و اختيار و تصبّر و تحمّل‌ بايد بر اغراض‌ شيطانيّه‌ فائق‌ آمد، و لذا مردم‌ به‌ دو گروه‌ سعيد و شقيّ منقسم‌ ميگردند .

کتاب معادشناسي/ جلد سوم/ قسمت اول: محدوديت علم انسان- علامه حسینی تهرانی


مرا كه‌ جنت‌ ديدار در درون‌ دل‌ است‌***چه‌ التفات‌ به‌ ديدار حور عين‌ باشد

روايت‌ است‌ كه‌ چون‌ وليّ خدا را به‌ موقف‌ آورند، خداوند تعداد بسياري‌ از حوريّه‌ها را كه‌ براي‌ او آفريده‌ است‌ براي‌ او مهيّا و آماده‌ سازد.
حوريّه‌ها كه‌ سالهاي‌ متمادي‌ در انتظار اين‌ وليّ خدا بوده‌ و نسبت‌ به‌ او عشق‌ ميورزيدند، خوشحال‌ ميشوند كه‌ اينك‌ به‌ وصال‌ محبوب‌ و معشوقشان‌ رسيدند.

در اين‌ حال‌ ناگهان‌ وليّ خدا چنان‌ مستغرق‌ انوار حضرت‌ حقّ جلّ و عزّ ميشود كه‌ غير او را بكلّي‌ فراموش‌ ميكند. حوريّه‌ها چنين‌ گمان‌ ميكنند كه‌ اين‌ وليّ خدا به‌ خواب‌ رفته‌ است‌. در اطراف‌ بدن‌ او جمع‌ ميشوند و پيوسته‌ با او انس‌ ميگيرند تا شايد از خواب‌ بيدار شود، و ميگويند: اي‌ پروردگار ما! اين‌ محبوب‌ ما را بيدار كن‌ كه‌ ما در فراق‌ او اندوهناكيم‌.

خداوند به‌ وليّ خود امر به‌ نزول‌ ميكند، و اين‌ مؤمن‌ پس‌ از هشتاد سال‌ كه‌ غرق‌ انوار خدا بوده‌ است‌، به‌ حال‌ مي‌آيد و بيدار ميشود و مي‌نشيند. حوران‌ بهشتي‌ همه‌ غرق‌ در شادي‌ و مسرّت‌ مبتهجانه‌ مي‌پندارند كه‌ اينك‌ با محبوب‌ و معشوقشان‌ انس‌ ميگيرند و گفت‌ و شنود مي‌نمايند؛ كه‌ ناگاه‌ وليّ خدا به‌ درگاه‌ حضرت‌ احديّت‌ عرضه‌ ميدارد: اي‌ پروردگار من‌! چقدر زود مرا از حرم‌ و حريمت‌ نازل‌ فرمودي‌!؟

به‌ مجرّد اين‌ كلام‌، دوباره‌ وليّ خدا به‌ حرم‌ خدا برميگردد و مستغرق‌ انوار جمال‌ و جلال‌ او ميشود.

خواهم‌ شبي‌ نقاب‌ ز رويت‌ بر افكنم*****خورشيدِ كعبه‌، ماهِ كليسا كنم‌ ترا



گر افتد آن‌ دو زلف‌ چليپا به‌ چنگ‌ من**** چندين‌ هزار سلسله‌ در پا كنم‌ ترا



طوبَی‌ و سِدره‌ گر به‌ قيامت‌ به‌من‌ دهند*****يكجا فداي‌ قامت‌ رعنا كنم‌ ترا


کتاب معاد شناسي / جلد هشتم / قسمت دهم: نسبيت زمان نزد انيشتين-علامه حسینی تهرانی




رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرمودند: چون‌ پروردگار من‌، مرا به‌ آسمانهاي‌ هفتگانه‌ سير داد و بدانجا برد، جبرائيل‌ دست‌ مرا گرفت‌ و بر روي‌ يك‌ فرش‌ مَخملي‌ از فرش‌هاي‌ مخملي‌ بهشت‌ نشاند، و يك‌ دانه‌ بِه‌، به‌ من‌ داد.

من‌ آن‌ به‌ را به‌ دو نيمه‌ شكافتم‌، كه‌ ناگاه‌ يك‌ حوريّه‌ از ميان‌ آن‌ بيرون‌ آمد و در مقابل‌ من‌ برخاست‌ و گفت‌: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ!

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَحْمَدُ! السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَهِ!
من‌ گفتم‌: وَ عَلَيْكِ السَّلَامُ، كيستي‌ تو؟!


حوريّه‌ در پاسخ‌ گفت‌: من‌ راضيۀ مرضيّه‌ هستم‌. خداوند جبّار مرا از سه‌ چيز آفريده‌ است‌: قسمت‌ بالاي‌ بدن‌ من‌ از كافور است‌، و قسمت‌ ميانۀ من‌ از عَنبر، و قسمت‌ پائين‌ من‌ از مُشك‌ است‌.
و خداوند وجود مرا از آب‌ حيوان‌ خمير كرده‌ است‌، و پروردگار من‌ به‌ من‌ گفته‌ است‌: بوده‌ باش‌. و بنابراين‌ من‌ براي‌ برادرت‌ و وصيّت‌ علی ابن أبي‌طالب‌ هستم‌.


بِه‌، ميوۀ أميرالمؤمنين‌، و سيب‌ ميوۀ سيّد الشّهداء، و انار ميوۀ حضرت‌ زهراء سلام‌ الله‌ عليهم‌ است‌

حضرت‌ رسول‌ در اين‌ حال‌ حديث‌ معراج‌ را بيان‌ كردند تا بدينجا رسيدند كه‌ فرمودند:

و سپس‌ جبرئيل‌ عليه‌ السّلام‌ دست‌ مرا گرفت‌ و داخل‌ در بهشت‌ نمود، و من‌ بسيار شادان‌ بودم‌.
من‌ در بهشت‌ برخورد كردم‌ با درختي‌ كه‌ از نور بود و آن‌ درخت‌ داراي‌ تاج هائي‌ از نور بود، و در پاي‌ آن‌ درخت‌ دو فرشته‌ بودند كه‌ زينت‌ آلات‌ و حلّه‌ها را در هم‌ مي‌پيچيدند. و من‌ جلو رفتم‌ و سيب‌هائي‌ ديدم‌ كه‌ هيچ‌ سيبي‌ را به‌ آن‌ عظمت‌ و بزرگي‌ نديده‌ بودم‌. و من‌ يك‌ دانه‌ از آن‌ سيب‌ها را برداشتم‌ و شكافتم‌، يك‌ حوريّه‌ از آن‌ بيرون‌ آمد كه‌ گوئي‌ مژگان‌ چشمهايش‌ چون‌ پرهاي‌ جلوي‌ بالهاي‌ بازشكاري‌ بود.

من‌ گفتم‌: اي‌ حوريّه‌! تو متعلّق‌ به‌ كيستي‌؟! حوريّه‌ گريست‌ و گفت‌:
لاِبْنِكَ الْمَقْتُولِ ظُلْمًا: الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي‌ طَالِبٍ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ.

«براي‌ پسر مظلوم‌ تو كه‌ از روي‌ ستم‌ كشته‌ مي‌شود: حسين‌ بن‌ عليّ بن‌ أبي‌ طالب‌ عليهم‌ السّلام‌.»

و باز مقداري‌ به‌ جلو رفتم‌، و برخورد كردم‌ با رُطَبي‌ كه‌ از كره‌ نرم‌تر و از عسل‌ شيرين‌تر بود. يك‌ دانه‌ از رطب‌ را برداشتم‌ و خوردم‌، و من‌ اشتهاي‌ به‌ خوردن‌ آن‌ داشتم‌. آن‌ يك‌ دانه‌ رطب‌ در صُلب‌ من‌ تبديل‌ به‌ نطفه‌ شد، و چون‌ به‌ زمين‌ فرود آمدم‌ با خديجه‌ آميزش‌ نمودم‌ و او به‌ فاطمه‌ بار برداشت‌.
پس‌ فاطمه‌ حَورآءِ إنسيّه‌ است‌، و من‌ هر گاه‌ كه‌ ميل‌ به‌ بوي‌ بهشت‌ پيدا ميكنم‌، دختر خودم‌ فاطمه‌ را مي‌بويم‌. [91]

معاد شناسي / جلد دهم / قسمت چهارم:ذکر خدا مصالح بهشت-علامه حسینی تهرانی

ادامه دارد



در «بصآئر الدّرجات‌» محمّد بن‌ حسن‌ صفّار با سند خود از ابن‌جبلّه‌ از عبدالله‌ بن‌ سنان‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ او ميگويد:

از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ دربارۀ حوض‌ كوثر سؤال‌ كردم‌.
حضرت‌ فرمود: حوض‌ وسيعي‌ است‌ ما بين‌ بُصري‌ و صَنعاء، آيا دوست‌ داري‌ آن‌ را ببيني‌؟

عرض‌ كردم‌: فدايت‌ شوم‌ بلي‌.

حضرت‌ دست‌ مرا گرفت‌ و مرا از مدينه‌ بيرون‌ برد و سپس‌ پاي‌ خود را به‌ زمين‌ زد، پس‌ ناگاه‌ ديدم‌ نهري‌ جاري‌ است‌ كه‌ أصلاً حاشيه‌ و كنارش‌ به‌ چشم‌ نمي‌خورد مگر همان‌ جائي‌ كه‌ من‌ ايستاده‌ بودم‌. و آن‌ جائي‌ كه‌ من‌ و آن‌ حضرت‌ ايستاده‌ بوديم‌ شبيه‌ جزيره‌اي‌ بود.

در اين‌ حال‌ نظرم‌ افتاد به‌ نهري‌ كه‌ جاري‌ بود، كه‌ از يك‌ جانبش‌ آب‌ زلالي‌ كه‌ از برف‌ سفيدتر بود جاري‌ بود و از جانب‌ ديگرش‌ شيري‌ كه‌ از برف‌ سفيدتر بود جاري‌ بود، و از وسط‌ اين‌ نهر شرابي‌ كه‌ از ياقوت‌ زيباتر بود جاري‌ بود. و من‌ هرگز زيباتر از چنين‌ خمري‌ كه‌ بين‌ آب‌ و شير باشد مشاهده‌ ننموده‌ بودم‌.

عرض‌ كردم‌: فدايت‌ شوم‌! اين‌ نهر از كجا خارج‌ مي‌شود و مجرايش‌ كجاست‌؟
حضرت‌ فرمود: اينها چشمه‌هائي‌ هستند كه‌ خداوند وصف‌ آنها را در بهشت‌ در قرآن‌ مجيد بيان‌ فرموده‌ است‌: چشمه‌اي‌ است‌ از آب‌، و چشمه‌اي‌ است‌ از شير، و چشمه‌اي‌ است‌ از شراب‌ كه‌ در اين‌ نهر جاري‌ است‌.

و بر اطراف‌ اين‌ نهر درخت‌هائي‌ سرسبز و خرّم‌ بود و به‌ شاخه‌هاي‌ آنها حوريّه‌هاي‌ بهشتي‌ خود را آويخته‌ بودند و گيسوان‌ و موهاي‌ سر آنها به‌ اندازه‌اي‌ زيبا و دل‌انگيز بود كه‌ من‌ در عمرم‌ هيچگاه‌ چيزي‌ را به‌ آن‌ لطيفي‌ و نيكوئي‌ نديده‌ بودم‌.

و به‌ دست‌هاي‌ آنان‌ ظرف‌هائي‌ بود كه‌ من‌ به‌ آن‌ نيكوئي‌ و زيبائي‌ نديده‌ بودم‌ ؛ آن‌ ظرف‌ها از ظرف‌هاي‌ دنيا نبود.

حضرت‌ به‌ يكي‌ از آن‌ حوريّه‌ها نزديك‌ شده‌ و اشاره‌ فرمود كه‌ قدري‌ آب‌ به‌ ما بده‌.
من‌ آن‌ حوريّه‌ را تماشا ميكردم‌ با آن‌ كيفيّتي‌ كه‌ خم‌ شده‌ و ميخواست‌ آب‌ از نهر بردارد، ديدم‌ درخت‌ هم‌ با او خم‌ شد. حوريّه‌ ظرف‌ را در نهر فرو برده‌ و از آن‌ پر كرده‌ و به‌ حضرت‌ داد. حضرت‌ از آن‌ نوشيدند و ظرف‌ را به‌ او دادند و اشاره‌ فرمودند كه‌ قدري‌ ديگر آب‌ به‌ ما بده‌. آن‌ حوريّه‌ خم‌ شد تا آب‌ بردارد و درخت‌ هم‌ با او خم‌ شد، و حوريّه‌ ظرف‌ را در نهر فرو برده‌ و از آن‌ پر كرده‌ و به‌ حضرت‌ داد و حضرت‌ به‌ من‌ دادند.

من‌ از آن‌ نوشيدم‌ و سوگند بخدا كه‌ هيچ‌ آشاميدني‌ به‌ آن‌ گوارائي‌ و به‌ آن‌ لذّت‌ نچشيده‌ بودم‌.
و بوي‌ آن‌ مانند بوي‌ مشك‌ فرح‌ آور و دل‌ انگيز بود.

چون‌ در آن‌ كاسه‌ نظر كردم‌ در آن‌ سه‌ رنگ‌ از شراب‌ ديدم‌.
عرض‌ كردم‌: فدايت‌ شوم‌! من‌ چنين‌ چيزي‌ مانند امروز نديده‌ بودم‌ و أصلاً گمان‌ نميكردم‌ كه‌ امر از اين‌ قرار باشد.

حضرت‌ فرمود: اين‌ كوچكترين‌ چيزي‌ است‌ كه‌ خداوند براي‌ شيعيان‌ ما مقدّر فرموده‌ است‌. چون‌ مؤمن‌ وفات‌ يابد روحش‌ به‌ اين‌ نهر متوجّه‌ ميگردد و در باغ‌هاي‌ اطراف‌ اين‌ نهر به‌ تفرّج‌ و تفريح‌ مشغول‌ ميگردد و از آشاميدني‌هاي‌ اين‌ نهر مي‌آشامد.

و دشمن‌ ما چون‌ وفات‌ يابد روحش‌ به‌ وادي‌ برهوت‌ تعلّق‌ ميگيرد و در عذاب‌ برهوت‌ مخلّد و جاودان‌ مي‌ماند، و از زقّوم‌ آن‌ ميخورد، و از حميم‌ آن‌ مي‌آشامد ؛ پس‌ از اين‌ وادي‌ به‌ خدا پناه‌ ببريد.

اين‌ روايت‌ را شيخ‌ مفيد در «اختصاص‌» ذكر فرموده‌ است‌.
و مرحوم‌ مجلسي‌ در «بحار» در باب‌ «جنّةُ الدّنيا و نارُها» در كتاب‌ عدل‌ و معادِ از «بحار»، از «اختصاص‌» و «بصائر» نقل‌ كرده‌ است‌

کتاب معادشناسي/ جلد سوم/ قسمت نهم: بهشت برزخ، بهشت خلد، بهشت عدن-علامه حسینی تهرانی


نعمت‌هاي‌ بهشت‌ در نفوس‌ مختفي‌ است‌ و خداوند در بهشت‌ ظاهر مي‌كند


نور خدا از دريچۀ عالم‌ وحدانيّتش‌ مي‌تابد و تمام‌ درون‌ را روشن‌ ميكند؛ و آثار نعمت‌هاي‌ الهيّه‌ از بهشت‌، و حورالعين‌، و جنّات‌ تَجري‌ مِن‌ تحتها الانهار، و نسيم‌هاي‌ دل‌انگيز، و عطرهاي‌ روح‌افزا،
وَ رِضْوَ'نٌ مِنَ اللَهِ أَكْبَرُ، آن‌ قدر نعمت‌هائي‌ كه‌ در قيامت‌ وعده‌ داده‌ شده‌ است‌؛ همه‌ و همه‌ در اثر طلوع‌ نور توحيد، در مظاهر جمال‌ به‌ انسان‌ ميرسد.

وَ فِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الانفُسُ وَ تَلَذُّ الاعْيُنُ
. [141]
«در روز بازپسين‌ در بهشت‌، آنچه‌ را كه‌ نفوس‌ اشتها داشته‌ باشند و چشمها از آن‌ لذّت‌ برند، براي‌ انسان‌ خداوند مهيّا فرموده‌ است‌.»

اين‌ نعمت‌ها همه‌ در باطن‌ نفوس‌ مختفي‌ بوده‌، و در حقيقتِ مؤمن‌ پنهان‌ بوده‌؛ ليكن‌

لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَآ إِلَّا هُوَ، روشن‌ نمي‌كند و به‌ انسان‌ نشان‌ نميدهد در موقعش‌ مگر خداوند تبارك‌ و تعالي‌.

وَ أَشْرَقَتِ الارْضُ بِنُورِ رَبِّهَا
؛ اين‌ مواضع‌ و مواقع‌ را در صُقع‌ نفوس‌، نور خدا روشن‌ ميكند.

مردم‌ معصيت‌كار و گناهكار هم‌ همينطور هستند. دائماً براي‌ خود آتش‌ درست‌ مي‌كنند و نمي‌فهمند. مست‌ شهوتند، مست‌ غضبند، مست‌ غفلتند و نمي‌فهمند. و آن‌ حسّي‌ كه‌ در وجودشان‌ هست‌ و اين‌ آتش‌ها را با آن‌ بايد ادراك‌ كنند كِرِخ‌ و سِر شده‌ است‌. آن‌ حسّ، بيكار و بي‌قوّه‌ و بي‌اثر مانده‌ است‌. آن‌ حسّ ـ كه‌ حسّ معنوي‌ است‌ و مجرّد است‌؛ و به‌ آن‌، حسّ گفتن‌ از ضيق‌ عبارت‌ است‌ ـ عاطل‌ و باطل‌ در زاويۀ خمود خميده‌ و در زندانِ تعطيل‌ تنيده‌ است‌.


چون‌ نور خدا ظاهر گردد و بر اين‌ حسّهاي‌ مرده‌ و مست‌ و خواب‌ تابش‌ كند و آنانرا زنده‌ و بيدار و هشيار نمايد، معلوم‌ ميشود كه‌ چه‌ خبر است‌؟

عيناً مانند يك‌ بيابان‌ كه‌ در يكطرفش‌ كثافات‌ و قاذورات‌ و موادّ عَفِن‌، و در طرف‌ ديگرش‌ گل‌ و ياسمن‌ و ريحان‌ است‌؛ امّا چون‌ شب‌ است‌ و سرد است‌، و آفتاب‌ نيست‌ و نور و گرمي‌ نداده‌ است‌، نه‌ بوي‌ كثافات‌ از آن‌ طرف‌ به‌ مشام‌ ميرسد و نه‌ بوي‌ رياحين‌ از اين‌ طرف‌.

وقتي‌ آفتاب‌ از افق‌ سر به‌ در آرد و بر اين‌ زمين‌هاي‌ خشك‌ و سرد و تاريك‌ بتابد، تمام‌ اين‌ موجودات‌ به‌ حركت‌ در مي‌آيند و آثار و خواصّ نهفته‌ و كامنۀ در وجودشان‌ را نشان‌ ميدهند.


از آنطرف‌ بوي‌ تعفّن‌ مي‌آيد، و از اينطرف‌ بوي‌ گل‌ و ريحان‌ به‌ مشام‌ ميرسد.

ظهور باطن‌، و خفاء ظاهر؛ لازمه‌اش‌ ظهور حقائق‌ است‌ و ارتفاع‌ حُجُب‌ ماهيّات‌ و پرده‌هاي‌ هويّات‌، و رسيدن‌

كُلٌّ إلَي‌ غايَةِ الْغاياتِ، وَ نَهايَةِ النَّهاياتِ، الَّذي‌ هُوَ بَدْأُ الْبَداياتِ؛ وَ هُوَ اللَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالَي‌. همه‌ به‌ خدا ميرسند كه‌ اوست‌ آخرين‌ سرمنزل‌ مقصود تمام‌ موجودات‌.
وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ
.[142]

«شما بسوي‌ خدا وارونه‌ و واژگون‌ ميشويد!» يعني‌ بر ميگرديد، و تمام‌ آثار و خصوصيّات‌ شما قلب‌ و دگرگون‌ ميشود؛ چيز ديگري‌ ميگرديد!


گويا عالم‌ قيامت‌ كه‌ ظهور حقّ است‌، انسان‌ را قلب‌ ميكند، عوض‌ ميكند.

طلوع‌ قيامت‌، تمام‌ شؤونات‌ زندگي‌ را بصورت‌ ديگر كه‌ اصلاً در فكر انسان‌ نمي‌گنجد در مي‌آورد، و بطور ديگر مجسّم‌ ميكند و در مَر آي‌ او قرار ميدهد.


وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
. [143]
اين‌ جمله‌ از كلام‌ الهي‌ در بسياري‌ از آيات‌ آمده‌ است‌: «بسوي‌ خدا بازگشت‌ مي‌كنيد.»


وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ
. [144]
اين‌ جمله‌ نيز در چند آيۀ ديگر آمده‌ است‌: «صيرورت‌ (يعني‌ چگونگي‌ امور) همه‌ بسوي‌ خداست‌.»


أَلَآ إِلَي‌ اللَهِ تَصِيرُ الامُورُ
. [145]

«چگونگي‌ و بازگشت‌ تمام‌ امور بسوي‌ خداست‌.»



إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَ'جِعُونَ
.[146]
«بدرستيكه‌ حقّاً ما مِلك‌ طِلق‌ خدائيم‌، و بدرستيكه‌ حقّاً ما بسوي‌ او از بازگشتگانيم‌.»

خوشا به‌ حال‌ آن‌ كساني‌ كه‌ خوب‌ حركت‌ كنند، و همين‌ طور كه‌ در قرآن‌ كريم‌ و روش‌ پويندگان‌ راه‌ حقِّ ائمّۀ طاهرين‌ سلامُ الله‌ علَيهم‌ أجمعين‌ آمده‌ است‌، آمادۀ سفر شده‌ و از قافلۀ راه‌ حقّ عقب‌ نمانند.


هر كس‌ به‌ هر درجه‌اي‌ از سعادت‌ رسيده‌، در اثر متابعت‌ آنها بوده‌، و هر كس‌ به‌ شقاوت‌ رسيده‌ بر اثر مخالفت‌ آنها بوده‌ است‌. چون‌ آنان‌ وَجْهُ اللَه‌ هستند و متحقّق‌ به‌ حقّ و واقعيّت‌. و معلوم‌ است‌ كه‌ هرچه‌ انسان‌ به‌ آنان‌ نزديكتر شود به‌ متن‌ واقع‌ و حقيقت‌ نفس‌ الامر نزديك‌ شده‌، و هر كس‌ دور شود از اصالت‌ واقع‌ و نفس‌ الامر دور شده‌ است‌. و معيار تشخيص‌، وجدان‌ خود انسان‌ است‌.

انسان‌ هر كار صحيحي‌ بكند، در وجدان‌ خود ميتواند با عمل‌ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌ تطبيق‌ كند؛ و هر كار خطائي‌ كند نيز با همين‌ قياس‌ ميزان‌ ميكند و قبح‌ او را در مي‌يابد.

کتاب معاد شناسي / جلد پنجم / قسمت ششم: قيامت در عرض عالم نيست بلکه بر آن احاطه دارد

-علامه حسینی تهرانی


در مورد اینکه آیا حوریان بهشتی مذکر هم وجود دارند که به همسری زنان مومن بهشتی در آیند یا نه ؟ بین مفسرین اختلاف نظر وجود دارد؛ لذا فایده چندانی ندارد که ما از این راه وارد بحث شویم ؛ و نظر گروهی از مفسرین را بر نظر گروه دیگر ترجیح دهیم ؛ لذا ما این مساله را از زاویه دیگری بررسی می کنیم .

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: « يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ - الَّذينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمينَ - ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ - یُُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فيها خالِدُونَ - وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتي‏ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.

اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست و نه اندوهگين مى‏شويد! همان كسانى كه به آيات ما ايمان آوردند و تسليم بودند. شما و همسرانتان در نهايت شادمانى وارد بهشت شويد! ظرفهاو جامهاى طلايى را گرداگرد آنها مى‏گردانند؛ و در آن(بهشت) آنچه دلها مى‏خواهد و چشمها از آن لذت مى‏برد موجود است؛ و شما هميشه در آن خواهيد ماند! اين بهشتى است كه شما وارث آن مى‏شويد بخاطر اعمالى كه انجام مى‏داديد! » (زخرف/ 68 – 72 )

ظاهر این آیه ی شریفه بیانگر آن است که مخاطب این آیه مومنان هستند ، اعم از مردان مومن و زنان مومن. در این آیه ی شریفه سه مطلب قابل توجه است:

1. مومنین با ازواجشان وارد بهشت می شوند؛ علامه طباطبایی در تفسیر المیزان فرموده اند :

« مراد از این ازواج حور العین نیستند ؛ چون حور العین خارج از بهشت نیستند که داخل آن شوند . پس مراد از آن همسران دنیایی هستند. » اما جای شک نیست که زنان همه ی مردان بهشتی اهل بهشت نمی شوند ؛ همینطور شوهران همه ی زنان بهشتی هم اهل بهشت نمی شوند ؛ درحالی که خطاب خداوند متعال به همه ی اهل بهشت است ؛ لذا بعید نیست که در بهشت و حتی قبل از ورود در بهشت یا حتی در عالم برزخ زنان مومن بهشتی با مردان مومن بهشتی ، همسر شوند.( الله اعلم )

2. در این آیه ی شریفه تصریح شده که اهل بهشت هر چه بخواهند برای آنها فراهم است ؛ این مطلب در آیه ی 31 فصلت نیز بیان شده است . « نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي‏ أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فيها ما تَدَّعُونَ .ما(فرشتگان )ياران و مددكاران شما در زندگى دنيا و آخرت هستيم؛ و براى شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است، و هر چه طلب كنيد به شما داده مى‏شود. »

بنا براین ، اگر زنان مومن بهشتی در بهشت آرزوی شوهرانی از جنس موجودات بهشتی داشته باشند ؛ حتماً برای آنها محقّق خواهد شد. در روایات فراوانی به این مطلب اشاره شده که نعمتهای بهشتی تابع اراده ی اهل بهشتند ؛ یعنی اگر اهل بهشت نعمتی را اراده کنند آن نعمت تحقق می یابد. البته توجه به اين نکته هم لازم است که اهل بهشت هر چیزی را آرزو نمی کنند ؛ اهل بهشت خود حقّند و چیزی جز امور حقّ را طلب نمی کنند ؛ بنا بر این اگر وجود شوهرانی از جنس موجودات بهشتی برای زنان مومن بهشتی حقّ باشد می توانند آن را طلب کنند.

3. در این آیه ی شریفه تصریح شده که بهشت و هر چه در آن است ، نتیجه ی اعمال خود انسانهای بهشتی است ؛« وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏ .و اينكه براى انسان بهره‏اى جز سعى و كوشش او نيست.» (النجم:39). بنا بر این همسران بهشتی هم نتیجه ی اعمال خود انسانهاست ؛ و اساسا در بهشت ، هر کسی تنها قادر به طلب آن چیزی است که متناسب با وجود او باشد ؛ و وجود هر کس را علم و عمل او می سازد. « قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِه .بگو هر کس بر اساس ساختار وجودی خود عمل می کند.» (الإسراء : 84)

حاصل مطلب این که :

وجود ازواج برای زنان بهشتی ذاتا ممکن است ؛ و اگر زنان بهشتی شوهری طلب کنند حتماً تحقق خواهد یافت ؛ امّا اینکه آیا زنان بهشتی در بهشت شوهر طلب خواهند کرد یا نه چندان معلوم نیست ؛ و آیات و روایات با صراحت به آن نپرداخته اند ؛ و شاید نپرداختن صریح شرع به این مطلب از آن جهت باشد که شارع مقدس نمی خواهد مسائل جنسی زنان به صراحت مطرح شود ؛ چرا که این امر باعث می شود که شخصیت انسانی زنان تحت الشعاع مسائل جنسی آنها قرار گیرد. لذا شارع مقدس نه تنها این امر را به وضوح بیان نمی کند بلکه با دستوراتی خاص مثل حجاب ،می خواهد از لگدمال شدن شخصیت زن در جامعه جلوگیری کند.

بسم الله
با تشکر از کاربر محترم اهل خدا

در تعبیری دیگر از حورالعین باید گفت حور یعنی نور و عین یعنی چشم
نتیجتا حورالعین یعنی نور چشم.توضیح اینکه هر کسی نور چشمی دارد،اگر اهل معامله بودیم و تاجر مشرب تقوا کسب کردیم برای سودی بیشتر،در دنیا چشم پوشی دارد از نامحرمان تا در قیامت حورالعینی داشته باشد با شرح کذایی،برای این شخص حورالعین همان زنان سیه چشم که توضیحاتش بیان شده است می باشد.لیکن برای معصومین اخص و اهل خدا و خاصان و اولیاء و عرفا نمی تواند حورالعین زن با آن توصیفات باشد.زیرا آنها خدایی هستند اهل زن،شهوت رانی و...نیستند چه در دنیا و چه در آخرت.
لذت آنان بهشت نیست بلکه بهشت آفرین است.فتدبر
برای کسانی که در دنیا به دنبال علم حقیقی و اصیل بودند نور چشم و حورالعین آنان علم است.در قرآن داریم این حورالعین را هیچ کسی ندیده و دست هیچ کس بدان نرسیده،بله این همان علومی است که هیچ کس بدان دست نیافته و بکر و تازه است.باید دید چه چیزی نور چشمی ماست در دنیا،آن همان حورالعین آخرت ما خواهد بود.والسلام



حور عین هر چیزی است که مایه روشنی چشم بهشتیان باشد و آنها را مسرور کند

یکی از پرسشهایی که برای بسیاری از مردم مطرح می شود این است که چرا در قرآن کریم از حور عین سخن به میان آمده است ، به طوری که گویا بهشت برای مردان است؟

در پاسخ به این پرسش و برای رفع شبهه، به چند نکته باید توجه کرد:

1- در دستور زبان عربی وقتی بخواهند در مورد جمعی که مرد و زن در آن وجود دارند سخن گفته شود به آوردن فعل و ضمیر مذکر بسنده می شود .

به عنوان مثال، در قرآن کريم ،درخطابهای« یا ایها الذین آمنوا» ( ای کسانی که ایمان آوردید) هرچند در ظاهر فعل مذکر « امنوا» و موصول مذکر« الذین» به کار رفته است اما همان طور که گفته شد در زبان عربی برای گروهی که هم مرد و هم زن در آن باشد نیازی نیست که فعل و موصول و ضمیر مؤنث نیز بیاورند و جایز است به آوردن فعل و ضمیر و موصول مذکر بسنده شود.پس این خطابها شامل مردان و زنان می شود( مگر جایی که قرینه ای وجود داشته باشد که فقط مردان مورد خطاب خاص هستند) اما کسی که از این قاعده زبان عربی آگاهی ندارد گمان می کند که زنان در آن متن مورد بی توجهی قرار گرفته اند.

2- در زبان عربی تعبیر « حور عین » بر خلاف آنچه که برخی از افراد گمان کرده اند اختصاص به زنان ندارد چون « حور » در زبان عربی هم جمع أحور (به معنای مرد سیاه چشم و سیاه مو ) است و هم جمع « حوراء» ( زن سیاه چشم و سیاه مو) و واژه حور اختصاص به زنان ندارد.

واژه «عین» نیز همین طور است یعنی این واژه هم جمع « اعین » ( به معنای مرد درشت چشم) است و هم جمع « عیناء» ( زن درشت چشم) و اختصاص به زنان ندارد. (ناگفته نماند چون سیاهی و درشتی چشم برای عرب بسیار خوشایند بوده است از این صفت استفاده شده است).

3- اگر هم در برخی آیات از جمع مؤنثی نظیر حور مقصورات فی الخیام (زنان سیاه چشم و سیاه مویی که در سراپرده ها هستند) و امثال آن استفاده شده است، در آیاتی دیگر از یطوف علیهم ولدان مخلدون اذا رأیتهم حسبتهم لؤلؤا منثورا (فرزندانی اطراف آنها می گردند که وقتی به آنها می نگری می پنداری همچون مرواریدهای پراکنده اند) استفاده شده است یعنی هم به صفاتی توجه شده است که مطلوب و خوشایند مردان است و هم به خواسته و مطلوب زنان توجه شده است.

برای همین هم در آیه 17 سوره سجده یکی از خصوصیات بهشت را این بیان می کند که هر چیزی که مایه روشنی چشم و خوشایندی اهل بهشت باشد برای اهلش وجود دارد و مهیاست و در آیه 22 از سوره « شوری» می فرماید «هرچه بهشتیان بخواهند برای آنها نزد پروردگارشان مهیاست». این بروشنی ثابت می کند که نعمتهای بهشتی برای مردان بیشتر از زنان نیست و مردان از نعمت و خواسته ای محروم نمی شوند.

آنچه در بالا گفته شد توضیحاتی بود که یر اساس مبانی تفسیری ارائه شد، اما از دیدگاه عارفان و اهل تأویل نیز می توان به این شبهه بخوبی پاسخ داد.

اهل تأویل می گویند:

1- زن نشانه و آیت جمال حق است و مرد نشانه و آیت جلال حق. خداوند زن را آفرید تا نشانه جمال الهی باشد و مرد را آفرید نشانه و آیت جلال و شکوه الهی باشد.
از سوی دیگر زن نشانه وجه معشوقی خداوند است و مرد نشانه وجه عاشقی خداوند.

یعنی خداوند هم معشوق است و بندگان سزاوار است که به او عشق بورزند و هم عاشق است یعنی به مخلوقات خود عشق می ورزد و عاشق آنهاست. خلاصه هم در زنان نشانه و صفتی از صفات خداوند وجود دارد و هم در مردان نشانه و صفتی از صفات او.

2- اهل معرفت می گویند هرکس خواسته ای دارد آن خواسته بهشت اوست که به عنوان پاداش اعمال نیک به او داده می شود ،و از آنجا که مردم بر اساس تفکرات مختلف و سلیقه های مختلف خواسته های مختلفی دارند پس هر کس بهشت مطلوب خود را دارد و تعبیر بهشتها که به صورت جمع در قرآن به کار رفته و همچنین تعبیر طبقات بهشت که در برخی اخبار هم وجود دارد حاکی از این تنوع خواست و مطلوب است.

و خلاصه اینکه حورعین معنای باطنی هم دارد و فقط معنای ظاهری آن مورد نظر نیست. از این رو عارفان در ذیل آیه 54 سوره « دخان» که می فرماید:« کذلک و زوجناهم بحور عین»(و ما آنها را یا حور عین تزویج کنیم) گفته اند: حور عین هر چیزی است که مایه روشنی چشم بهشتیان باشد و آنها را مسرور کند.

ضمنا ضمیر «هم» در زبان عربی هرچند در وهله اول برای جمع مذکر است اما همان طور که قبلا هم اشاره کردیم در مواردی که جماعت مرد و زن با هم مورد نظر باشند از این ضمیرمذکر به تنهایی استفاده می شود و شامل زنان نیز می گردد و در این آیه هم همین طور است .

فراموش نکنیم خداوند ،در قرآن عزیز ، پیامش این است که « انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر و انثی » (من عمل هیچ عمل کننده ای خواه مرد باشد و خواه زن تباه نمی کنم ) و می فرماید« ان اکرمکم عندالله اتقیکم » ( گرامیترین شما نزد خدا با تقواترین شماست) یعنی پاداش الهی و عزیز بودن ملاک عزیز بودن در درگاه الهی تقوا و عمل است و جنسیت ملاک نیست.

منبع: وبلاگ اذان دل

[="darkgreen"]هوالعالم

ضمن تشکر از شما جناب اهل بلا بخاطر جمع اوری این مطالب

در مورد مشخصات ظاهری
باید عرض کنم که به نظر حقیر کیفیت زیبایی حوری برای هر انسان طالب
با معدل علایق مثبتِ شخص شکل میگیره و دقیقا به چیزی خواهد رسید که در حیطه ی روحانی مادی خود تصور میکرد .

حالا رنگ چشم یا
رنگ مو و غیره برای هر انسانی متغیر میشه ...

در مورد این لطف خداوند باید بگیم
بهتر و بیشتر از حد تصور ربانی ما شاید
اما کمتر و پایین تر حد انتظار هرگز
اعطا نمیشه[/]

[=&quot]وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ‏[=&quot] (طور 20).


[=&quot]هر يك از كلمه حور و عين، صيغه جمع ‏اند كه هم جمع مفرد مذكرند و هم جمع مفرد مؤنث. ابن مالك در باب جمع تكسير الفيه گويد:

[=&quot]فعل لنحو أحمر و حمراء



[=&quot]و فعلة جمعا بنقل يدرى‏

[=&quot]پس حور هم جمع احور است كه نعت مذكر است يعنى مرد آهو چشم و ميش چشم، و هم جمع حوراء كه نعت مؤنث است يعنى زن آهو چشم و ميش چشم. و همچنين عين هم جمع اعين است يعنى مرد فراخ چشم، و هم جمع عيناء يعنى زن فراخ چشم كه ضم عين بمناسبت ياء تبديل به كسره شده است و چشمى كه هر دو صفت ياد شده در آن جمع شده است خيلى چشم‏گير است‏.
به کتاب هزار و یک نکته، نکتۀ 712 ، علامه حسن زادۀ آملی مراجعه کنید.
[=&quot]:Gol:




موضوع قفل شده است