ܓ❋ اشعار و پیامک ویژه عید سعید غدیرخم ܓ❋
تبهای اولیه
نه فقط بنده به ذات ازلي مي نازد
ناشر حكم ولايت به ولي مي نازد
گر بنازد به علي شيعه ندارد عجبي
عجب اينجاست خدا هم به علی مي نازد
اول به صفای دل ولی را بشناس
آنگاه محمد و علی را بشناس
کن دیده از انوار ولایت روشن
زین جلوه خداوند جلی را بشناس
قرآن بجز از وصف علي آيه ندارد
ايمان بجز از حبّ علي پايه ندارد
گفتم كه روم سايه ي لطفش بنشينم
گفتا كه علي نور بود سايه ندارد
الحمد لله الذي جعلنا من المتمسّكين بولاية اميرالمومنين
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا جبرِِییل واژهء بهتر نداشته است
هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است
تقصیر من که نیست برابر نداشته است:Gol:
جلوه گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر
ریخت از خم ولایت مى به مینا در غدیر
رودها با یكدگر پیوست كمكم سیل شد
موج مىزد سیل مردم مثل دریا در غدیر
هدیه جبریل بود« الیوم اكملت لكم»
وحى آمد در مبارك باد مولى در غدیر
با وجود فیض« اتممت علیكم نعمتى»
از نزول وحى غوغا بود غوغا در غدیر
بر سر دست نبى هر كس على را دید گفت
آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر
بر لبش گل واژه « من كنت مولا» تا نشست
گلبُن پاك ولایت شد شكوفا در غدیر
« بركه خورشید» در تاریخ نامى آشناست
شیعه جوشیده ست از آن تاریخ آنجا در غدیر
گرچه در آن لحظه شیرین كسى باور نداشت
مىتوان انكار دریا كرد حتى در غدیر
باغبان وحى مىدانست از روز نخست
عمر كوتاهى ست در لبخند گل ها در غدیر
دیدهها در حسرت یك قطره از آن چشمه ماند
این زلال معرفت خشكید آیا در غدیر؟
دل درون سینهها در تاب و تب بود اى دریغ
كس نمىداند چه حالى داشت زهرا در غدیر
ساقی گل چهره امشب جلوه دیگر کند
مطرب خوش نغمه امشب پرده دیگر زند
آسمان پوشیده بر تن، پرنیان نیلگون
چون عروسان، خویشتن را زینت و زیور زند
آسمان را گفتم این بزم و نشاط از چیست؟ گفت:
چون که فردا آفتاب از برج خاور سر زند
من در آن بزم کنم خدمت که شاه انبیاء
مصطفی تاج ولایت بر سر حیدر زند
در غدیر خم چو دریا خلق خیز و موج و موج
کشتی لولاک چون آن جا رسد، لنگر زند
کاین علی باشد ولی الله، باید بعد من
بر سریر دین نشیند بر سرش افسر زند
آسمان بر خاک افتاده است خواهد چون زمین
بوسه بر پای، علی داماد پیغمبر زند
نیست مردان خدا را رهبری غیر از علی
مرد حق باید قدم در راه این رهبر زند
آسمان بر گردن افکنده است طوق بندگی
تا به سر تاج ولای خواجه قنبر زند
پرچم شاه ولایت بین که در هر بامداد
خنده بر پرچم دار و اسکندر زند
دست گیر از کرم افتاده ای گر چون "رسا"
دست بر دامان او در عرصه محشر زند
خوان و احسان و كرم گسترد يزدان تا كند
عالمى را بر سر اين سفره مهمان در غدير
از طواف كعبه امروز آن كه بر گردد، يقين
حج او مقرون بود با عهد و پيمان در غدير
وه! چه غوغايى است د رآن سرزمين از جوش خلق !
موج انسان بين، بيابان در بيابان در غدير !
از جهاز اشتران شد منبرى آراسته
باشكوهى برتر از تخت سليمان در غدير
بر سر دست نبى تهليل گويان، مرتضى
اشك شوق از ديده مىبارد چو باران در غدير
اقتران مهر و مه دارد تماشا، نى عجب
گر شود جبرئيل هم آيينه گردان در غدير
دل درون سينه طغيان كرد و هوش از سر پريد
تا طنين انداز شد آيات قرآن در غدير
سينه پاك پيمبر گشت سر شار از شعف
آيه «بلغ» چو نازل شد زيزدان در غدير
تا ز «اكملت لكم» پر شد فضا، جبريل گفت:
با خود آوردم پيام از حى سبحان در غدير
مصطفى تا مرتضى را همچو جان دربر گرفت
يوسفش را كرد پيدا، پير كنعان در غدير
تا على شد جانشين خاتم پيغمبران
آشكارا شد همه اسرار پنهان در غدير
«هر كه من مولاى اويم اين على مولاى اوست»
اين ندا پيچيد در گوش بزرگان در غدير
خاطر اهل ولا زين گفته شد اميدوار
نا اميد از رحمت حق گشت شيطان در غدير
تا جهان را از عدالت پر كند همچون نبى
مرتضى بگرفت از او، منشور و پيمان در غدير
از نبوت د رجهان، اسلام اگر شد منتشر
شد ولايت دين يزدان را نگهبان در غدير
در حقيقت شد مسلمان هر كه با اخلاص داد
دست بيعت با على، مانند سلمان در غدير
گر به صدق و راستى آيد سوى اين آبگير
هر خطا كارى شود پاكيزه دامان در غدير
شد جهان روشن ز انوار اميرالمؤمنين
چلچراغ عشق و ايمان شد فروزان در غدير
«سرويا»! شكر خدا در موسم «حج وداع»
دين حق رونق گرفت و يافت سامان در غدير
زینهار از کف مده جام شراب خوش گوار
مست کن ما را زعشق حیدر دلدل سوار
در فلک خیل ملک گویند هر دم آشکار
گشت عالم مهبط الانوار در عید غدیر
شد معین حجت احرار در عید غدیر
هر زمان برخوان تو این اشعار در عید غدیر
مصطفی نام علی را بر ضمیر دل نوشت
اشرف الدین غیر تخم مهر او در دل نکشت
این سخن را کرده حق سر لوحه ی باغ بهشت
تو نيز اى چرخ پير ، بيا ز بالا به زير
داد مسرت ستان ، ساغر عشرت بگير
بلبل نطقم چنان ، قافيه پرداز شد
كه زهره در آسمان ، به نغمه دمساز شد
محيط كون و مكان ، دايره ساز شد
سرور روحانيون هو العلى الكبير
نسيم رحمت وزيد ، دهر كهن شد جوان
نهال حكمت دميد ، پر ز گل و ارغوان
مسند حشمت رسيد ، به خسرو خسروان
حجاب ظلمت دريد ، ز آفتاب منير
فاتح اقليم جود ، به جاى خاتم نشست
يا به سپهر وجود ، نير اعظم نشست
يا به محيط شهود ، مركز عالم نشست
روى حسود عنود ، سياه شد مثل قير
صاحب ديوان عشق ، زيب و شرافت گرفت
گلشن خندان عشق ، حُسن و لطافت گرفت
نغمه دستان عشق ، رفت به اوج اثير
به هر كه مولا منم ، على است مولاى او
نسخه اسما منم ، على ست طغراى او
يوسف كنعان عشق ، بنده رخسار اوست
خضر بيابان عشق ، تشنه گفتار اوست
كيست سليمان عشق ، بردر جاهش فقير
اى به فروغ جمال ، آينه ذو الجلال
« مفتقر » خوش مقال ، مانده به وصف تو لال
گر چه بُراق خيال ، در تو ندارد مجال
ولى ز آب زلال ، تشنه بود ناگزير
آن چنگ که چون روی بتان مونس جان ست
جبریل درین بزم طرب نغمه سرا شد
از زمزمه عشق چو با ساز و نوا شد
سکان سماوات از این زمزمه مستند
زهاد درین مرحله زنار به بستند
پرسید دل من که چه هنگامه و شور است ؟
که امروز درین بزم سرور است سرور است
گفتند که : امروز همان عید غدیر است
کز امر خدا تهنیت میر کبیر است
یعنی که علی کاشف اسرار نهان شد
از صورت او سر خداوند عیان شد
رسولان الهی مبتلایت ندا آمد ز محراب سماوات
به گوش گوشه گیران خرابات
رسولی کز غدیر خم ننوشد
ردای سبز بعثت را نپوشد
تمام انبیا ساغر گرفتند
شراب از ساقی کوثر گرفتند
غدیر از نفس رحمت بهار چکید
گرفت دست قدر ، رایت شفق بر دوش
زمین به حکم قضا آب زندگى نوشید
بر آسمان سعادت ز مشرق هستى
سپیده داد نوید تولد خورشید
به باغ ، بلبل شوریده رفت بر منبر
چو از نسیم صبا بوى عشق یار شنید
ز خویش رفته ، نواخوان عشق بود و سرود
به بانک زیر و بم ، اسرار خطبه توحید
فتاد غلغله در باغ و شورشى انگیخت
که خیل غنچه شکفت و به روى او خندید
هوا ز عطر گلاب محمدى مشحون
زمین به عترت و آل رسول بست امید
رسول ، سدره نشین شد ، على به صدر نشست
پى تکامل دینش خداى کعبه گزید
گرفت پرچم اسلام را على در دست
از این گزیده زمین و زمان به خود بالید
به یمن فیض ولایت شراب خم الست
به عشق آل على از غدیر خم جوشید
دستهايت را که در دستش گرفت آرام شد تازه انگاري دلش راضي به اين اسلام شد
دستهايت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:
مومنين! ( يک لحظه اينجا يک تبسم کرد و گفت:)
خوب ميدانيد در دستانم اينک دست کيست؟
نام او عشق است، آري ميشناسيدش : علي ست (۱)
من اگر بر جنگجويان عرب غالب شدم
با مددهاي علي ابن ابي طالب شدم
در حُنين و خيبر و بدر و اُحُد گفتم: علي
تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم: علي
با خدا گفتم: علي، شب در حرا گفتم: علي
تا پيام آمد بخوان «يا مصطفي»! گفتم: علي
هر چه ميگويم علي، انگار اللّهي ترم
مرغ «او ادني»ييم وقتي که با او ميپرم
مستجار کعبه را ديدم، اگر مُحرِم شدم
با «يَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ اَيديهِم» شدم
تا که ساقي اوست سرمستند «اصحابُ اليمين »(۲)
وجه باقي اوست، «اِنّي لا اُحبُّ الافِلين»
دست او در دست من، يا دست من در دست اوست
ساقي پيغمبران شد يا دل من مست اوست
يکصد و بيست و چهار آيينه با هر يک هزار ـ
ساغر آوردند و او پر کرد با چشمي خمار
آخرين پيغمبر دلدادهام در کيش او
فکر ميکردم که من عاشقترينم پيش او
دختري دارم دلش درياي آرامش، ولي
شد سراپا شور و توفان تا شنيد اسم علي
کوثري که ناز او را قلب جنت ميکشيد
ناگهان پروانه شد دور سر حيدر پريد
روزگارش شد علي، دار و ندارش شد علي
از ازل در پرده بود آيينه دارش شد علي
رحمتٌ للعالمينم گرد من ديو و پري
ميپرند و من ندارم چاره جز پيغمبري
بعد از اين سنگ محک ديگر ترازوي علي است
ريسمان رستگاري تارِ گيسوي علي است
من نبياَم در کنارم يک «نبأ» دارم «عظيم»
طالبان «اِهدنا» اينهم «صراطَ المستقيم»
چهرهاش مرآتِ «ياسين»، شانههايش «مُحکمات»
خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعاديات»
هر خط قرآنِ من، توصيفي از سيماي اوست
هر که من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست
________________________________-
1- «نام من عشق است آري ميشناسيدم» - زنده ياد حسين منزوي
2- يمين به ابجد 110 ميشود. «هر كسى در گرو دستاورد خويش است بجز اصحاب يمين» - آيات 38 و 39 سوره مدثر
[=microsoft sans serif]ساقي به پياله باده كم مي ريزي [=microsoft sans serif] اين ميكده را چرا به هم مي ريزي؟!
[=microsoft sans serif] از گردش ساغرت شكايت دارم
[=microsoft sans serif] آسوده بريز! بنده عادت دارم
[=microsoft sans serif] با خستگي آمدم؛ فرح مي خواهم
[=microsoft sans serif] سجاده و تسبيح و قدح مي خواهم
[=microsoft sans serif] ما قوم عجم به باده عادت داريم
[=microsoft sans serif] بر پيرمغان «علي» ارادت داريم
[=microsoft sans serif] بر طايفه مان نگاه حق معطوف است
[=microsoft sans serif] ميخانه ي شهر طوس ما معروف است
[=microsoft sans serif] من اهل ري ام ؛ مست ولي اللهم
[=microsoft sans serif] يك خمره مي ِ سفارشي مي خواهم
[=microsoft sans serif] در روز ازل كه دل به آدم دادند
[=microsoft sans serif] فرياد زدم؛ پياله دستم دادند
[=microsoft sans serif] فرياد زدم : علي - پناهم دادند
[=microsoft sans serif] اينگونه به اين ميكده راهم دادند
[=microsoft sans serif] با ديدن اين شوق عناياتي كرد
[=microsoft sans serif] لبخند علي مرا خراباتي كرد
[=microsoft sans serif] من مست ِ مِي ابوترابم يك عمر
[=microsoft sans serif] سرزنده به نشئه ي ِ شرابم يك عمر
[=microsoft sans serif] يك ثانيه بي شراب نتوانم زيست
[=microsoft sans serif] در مذهب ما حلال تر از مِي نيست
[=microsoft sans serif] جامي بده لب به لب، خرابم ساقي
[=microsoft sans serif] از مشتريان خوش حسابم ساقي
[=microsoft sans serif] ساقي بده باده اي كه گيرا باشد
[=microsoft sans serif] از خُم كهنسال تولا باشد
[=microsoft sans serif] ساقي بده باده اي كه روشن باشد
[=microsoft sans serif] خوشرنگ و زلال و مردافكن باشد
[=microsoft sans serif] زُهاد پر از افاده را دلخور كن
[=microsoft sans serif] با نام خدا پياله ها را پر كن
[=microsoft sans serif] بد مستي ِ من قصه ي پر دنباله است
[=microsoft sans serif] زيرِ سرِِ باده اي صد و ده ساله است
[=microsoft sans serif] اين بزم مرا اهل سخن مي سازد
[=microsoft sans serif] تنها مِي كوثري به من مي سازد
[=microsoft sans serif] من معتقدم باده سرشتي دارد
[=microsoft sans serif] انگور نجف طعم بهشتي دارد
[=microsoft sans serif] می داخل خُم سینجلی می گوید
[=microsoft sans serif] قُل می زند،علی علی می گوید
[=microsoft sans serif] هُوهُوي ِ تمام خمره ها را بشنو
[=microsoft sans serif] تفسير شگرف « هل اتي» را بشنو
[=microsoft sans serif] با تلخي اين دُرد، رطب مي چسبد
[=microsoft sans serif] با حال خوشم توبه عجب مي چسبد
[=microsoft sans serif] گويم به تو حرف عشق بي پرده علي
[=microsoft sans serif] اين شور، مرا به رقص آورده علي
[=microsoft sans serif] با غصه و غم عجب وداعي دارم!
[=microsoft sans serif] سرمست توام! چه خوش سماعي دارم!
[=microsoft sans serif] هوُ هوُ نكنم ؛ جنون مرا مي گيرد
[=microsoft sans serif] اين دل به هواي كربلا مي گيرد
[=microsoft sans serif] ديوانه ترم نكن، كجا مي كِشيم!؟
[=microsoft sans serif] سمت حرم دوست چرا مي كِشيم؟
[=microsoft sans serif] تا طور كشانده اي ، عصا مي خواهم
[=microsoft sans serif] يك تذكره ي ِ كرببلا مي خواهم
[=microsoft sans serif] کار من نیست که بنشینم و املات کنم
[=arial black]صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
صدای کیست که این گونه روشن و گیراست؟
که بود و کیست که از این مسیر میآید؟
چه گفته است مگر جبرییل با احمد؟
صدای کاتب و کلک دبیر میآید
خبر به روشنی روز در فضا پیچید
خبر دهید:کسی دستگیر میآید
کسی بزرگتر از آسمان و هر چه در اوست
به دستگیری طفل صغیر میآید
علی به جای محمد به انتخاب خدا
خبر دهید: بشیری به نذیر میآید
کسی که به سختی سوهان، به سختی صخره
کسی که به نرمی موج حریر میآید
کسی که مثل کسی نیست، مثل او تنهاست
کسی شبیه خودش، بینظیر میآید
خبر دهید که: دریا به چشمه خواهد ریخت
خبر دهید به یاران: غدیر میآید
به سالکان طریق شرافت و شمشیر
خبر دهید که از راه، پیر میآید
خبر دهید به یاران:دوباره از بیشه
صدای زنده یک شرزه شیر میآید
خم غدیر به دوش از کرانهها، مردی
به آبیاری خاک کویر میآید
کسی دوباره به پای یتیم میسوزد
کسی دوباره سراغ فقیر میاید
کسی حماسهتر از این حماسههای سبک
کسی که مرگ به چشمش حقیر میآید
غدیر آمد و من خواب دیدهام دیشب
کسی سراغ من گوشه گیر میآید
کسی به کلبه شاعر، به کلبه درویش
به دیده بوسی عید غدیر میآید
شبیه چشمه کسی جاری و تپنده، کسی
شبیه آینه روشن ضمیر میآید
علی (ع) همیشه بزرگ است در تمام فصول
امیر عشق همیشه امیر میآید
به سربلندی او هر که معترف نشود
به هر کجا که رود سر به زیر میآید
شبیه آیه قرآن نمیتوان آورد
کجا شبیه به این مرد، گیر میآید؟
مگر ندیدهای آن اتفاق روشن را؟
به این محله خبرها چه دیر میآید!
بیا که منکر مولا اگر چه آزاد است
به عرصه گاه قیامت اسیر میآید
بیا که منکر مولا اگر چه پخته، ولی
هنوز از دهنش بوی شیر میآید
علی همیشه بزرگ است در تمام فصول
امیر عشق همیشه امیر میآید...
[=microsoft sans serif]تا چشم خُم افتاد به سیمای تو ساقی!
مثل همه خَم شد جلوی پای تو ساقی!
دل بست به آن حالت گیرای تو ساقی!
شد مثل نبی غرق تماشای تو ساقی!
«اليوم» چه کردي که خرابت شده احمد
«اکملت لکم» گفته و راحت شده احمد
اين سلسله عشق به موي تو رسيده
سيب دل عشاق به جوي تو رسيده
اين عقل به سر منزل روي تو رسيده
هي گشته و آخر به سبوي تو رسيده
خاتم به تو باليده که پايان پيامي
هم نقطهي آغازي و هم ختم کلامي
من عاشق آن لحظه که انگشتريت را ...
مجنونِ تو وقتي رجز خيبريت را ...
ديوانهي آن دم که دمِ حيدريت را ...
وحي آمده تا گوشهاي از دلبريت را ...
دل بردهاي از دختر يک دانهي هستي
تا خانهي کوثر شده ميخانهي هستي
امشب صد و ده مرتبه ديوانه ترم من
شمعي؛ صد و ده مرتبه پروانه ترم من
ساقي! صد و ده مرتبه پيمانه ترم من
مست توام و از همه فرزانه ترم من
در دست نبي دست تو يا دست خدا بود
حق داشت محمد که چنین مست خدا بود
درويش، علي گو شده، دف ميزند امشب
در شادي شاهيِّ تو کف ميزند امشب
هر نادعلي گو به هدف ميزند امشب
زهرا به دلش مُهر نجف ميزند امشب
بر گِردِ غدير آمده تا کعبه بگردد
دور تو حرا آمده با کعبه بگردد
بر عید غدیر عید اکبر صلوات
بر چهره ی نورانی حیدر صلوات
بر فاطمه این عید هزاران تبریک
بر یک یک اهل بیت کوثر صلوات
حقا که غدیر بهر ما نوروز است
میزان عدالت است و ظالم سوز است
جمهوری اسلامی ما با صلوات
از یمن ولایت علی پیروز است
عیدی چو غدیر این قدر معظم نیست
حبلی چو ولایتش چنین محکم نیست
بر رشته ی محکم ولایت صلوات
بیچاره بود هر آن که مستعصم نیست
این عید سعید حیدر کرار است
شادی و شعف به عرش حق بسیار است
ذکر صلوات بر محمد امروز
خشنودی آل عترت و اطهار است
غافل مشو از عید غدیر و برکات
امروز خدا گشوده است باب نجات
جبریل و ملائک همه با امر خدا
سر داده ز گل دسته ی هستی صلوات
در عید غدیرخم بسی مسرورم
از نور جمال مرتضی مسحورم
امید که در حشر به ذکر صلوات
با حب علی خدا کند محشورم
در عید غدیر شاد و دست افشانم
مست از می ناب حضرت سبحانم
یاران همه در سماع و ذکر صلوات
خاموش نشستن این زمان نتوانم
:Gol:گویند هر انکه هر چه را دارد دوست
از بعد ممات نیز آن همدم اوست
یا رب تو گواهی که نباشد ما را
غیر از علی و محمد و آلش دوست:Gol:
از بهر ديدن حيدر کرار ميرويم
درب بهشت گر نگشايند به روي ما
گوييم يا علي و ز ديوار ميرويم:Cheshmak:
و آن بگفتا حاجیان را تا بمانند گرفت دست امیر المؤمنین را بگفت زمین و آسمان غرق شعف شد چه این ابلاغ در حکم مبین بود غدیر پس خدا برائت جوید از ظلم و تعّدی غدیر
هر آنکس بود آنجا تا بداند
چه دین ، گر آن نباشد منتفی بود
بگفت این
نمود
نمودم وحی را بی وقفه اعلام
علی اینک پس از من هست مولا
که مولاشان علی شاه نجف شد
علی زین حکم پس
غدیر احیاء عدل و نفی ظلم شد
گلی خوشرنگ از بُستان سرمد
جواز هر برائت داد او را
حمایت سازد از هر دردمندی
بهار عزّت است و افتخار است
ظهور قائم حق انتهایش
شام عید غدیره..
دلم آروم نمیگیره..
این صدای جبرئیله..
که فقط علـــــــــی امیره..
عید بزرگ غدیر بر تمامی شیعیان مبـــــــــارک...
علی(ع) مولای ما و شاه دین است
شفیع امت و حبل المتین است
به او ایمانم از روی یقین است
نگاه من به دنیا اینچنین است:
"تمام لذت عمرم همین است
که مولایم امیرالمومنین است"
غدیر آمد غدیر آمد
علی نور منیر آمد
غدیر آمد غدیرآمد
رسالت را وزیر آمد
غدیر آمد غدیر آمد
دیانت را سفیر آمد
غدیر آمد غدیر آمد
ولایت را مدیر آمد
غدیر آمد غدیر آمد
دوعالم را منیر آمد
غدیر آمد غدیر آمد
ضعیفان را نصیر آمد
غدیر آمد غدیر آمد
به امت خوب امیر آمد .
ارزگانی
غدیر آمد غدیر آمد
علی نور منیر آمد
غدیر آمد غدیرآمد
رسالت را وزیر آمد
غدیر آمد غدیر آمد
دیانت را سفیر آمد
غدیر آمد غدیر آمد
ولایت را مدیر آمد
غدیر آمد غدیر آمد
دوعالم را منیر آمد
غدیر آمد غدیر آمد
ضعیفان را نصیر آمد
غدیر آمد غدیر آمد
جهان را خوب امیر آمد
غنچه لبهای پیغمبرکه شد باز در غدیر
برلبش گل واژه(من کنت مولا)نشست
عیدسعید غدیرخم رئز سنت جاوید
واکملت لکم دینکم برشما خجسته باد.
نه فقط بنده به ذات ازلي مي نازد
ناشر حكم ولايت به ولي مي نازد
گر بنازد به علي شيعه ندارد عجبي
عجب اينجاست خدا هم به علي مي نازد
عيد غدير خم بر شيعيان وپيروان ولايت خجسته باد
[=arial narrow] [h=5]چراغانى صحراى غدیر [/h][h=5][/h] گفت برخیز که از یار سفیر آمده است
به چراغانى صحراى غدیر آمده است
موج یک حادثه در جان غدیر است امروز
و على چهره تابان غدیر است امروز
بیعت شیشه اى و آهن پیمان شکنى
داد از بیعت آبستن پیمان شکنى !
پس از آن بیعت پر شور على تنها ماند
و وصایاى نبى در دل صحرا جا ماند
موج آن حادثه در جان غدیر است هنوز
و على چهره تابان غدیر است هنوز
ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ " ﻋﻠــﻲ (ﻉ) ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ ،
ﻟﻌﻨﺖ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ
ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ؛
ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ " ﺣﺴﻴـــﻦ (ﻉ)ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ ،
ﻟﻌﻨﺖ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ
ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ؛
ﻭﺍﻱ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻣﻬـــﺪﻱ (ﻋﺞ ) ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ!