وظیفه فرزندان هنگام دعوای پدر و مادر چیه ؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وظیفه فرزندان هنگام دعوای پدر و مادر چیه ؟

بسم الله الرحمن الرحیم!
سلام خدمت کارشناسان خوب اسکدین!
راستش نمیخواستم مشکلم رو اینجا مطرح کنم ولی چندتا از مطالب خوب رو خوندم و....
خب من ادم رکی هستم و چون پاسخ ها بی پرده بود خوشم امد!
راستش این مشکل رو نه میتوانم حضوری با کسی مطرح کنم و نه راهی به ذهن خودم میرسد حتی از تلفن زدن به مراکز مشاوره هم خجالت میکشم!صادقانه بگم دوست ندارم مشکلم رو جایی مطرح کنم که احتمالش هست که یک روز بدون اون مشکل من بوده!!!!(منو بشناسند)

اما اصل قضیه!
من از سنین کودکی دعوا های پدر و مادرم رو یادم است!حتی درگیری های فیزیکی!
خاطرات خوبی نیست و هر کاری میکنم نمیتوانم فراموش کنم!!!:Ghamgin:
حتی الان که بیست سالمه هم این ها ادامه دارد!راستش هرگز تجربه ی یک خانواده ی خوب رو نداشتم!همیشه در خیالم تو یک همچین خانواده ای زندگی میکردم!!....

مشکل اصلی من این است که پدر و مادرم و به خصوص مادرم موقعی که اختلافاتشان زیاد میشه از من (و البته خواهر و برادرم که از من کوچک ترند!) میخوان که در اختلاف انها شرکت کنیم!

من نهایت سعیم رو میکنم تا تن به این کار ندم ولی باز هم....
مادرم به خاطر این مسئله(یعنی حمایت نکرن ما از اون به خصوص من که بزرگترین فرزندم!) خیلی ناراحت است!میگه اصلا از من راضی نیست!میگه همه ی اینها تقصیر ماست!اگر ما از اون حمایت کنیم این همه مشکل ایجاد نمیشود و...

گاهی مجبور میشم!..یک جا پاسخ به پرسش مشابهی رو خواندم و نوشته بود که اگر در این گونه موارد مجبور به دخالت شدید به عدالت قضاوت کنید!
اما این اصلا برای من مقدور نیست!به دو دلیل:
اول اینکه گاهی تشخیص ایتکه چه کسی حق دارد سخت است!و من واقعا نمیتوانم عادلانه قضاوت کنم!

دوم دخالت من فقط در یک صورت میتواند مفید باشد!اینکه طرف مادرم رو بگیرم!!!!چون این کار مادرم رو ارام تر و پدرم رو نرم خو تر میکند!یعنی تا حالا این طور بوده و خاصه کمک میکند که تنش کمی بخوابد!اما از طرف دیگه هم باید تو روی پدرم بایستم!!و میدونم این کار دلش رو میشکند!
راستش این اتفاق افتاده و من هر وقت یادش می افتم عذاب وجدان میگیرم ولی بعد که فکر میکنم میبینم غیر این رو نمیتوانستم انجام بدم این تنها راه بود برای ارام تر کردن اوضاع!!!
دیگه نمی توانم بفهمم کدام درسته!!!

هر کدام رو انجام بدم یک ضرر بزرگی به دنبال دارد!
نوشتن اینها برای من راحت نیست!تداعی کننده خاطرات بدی است!ولی مجبورم و البته خیلی خسته!!!شاید اگر پسر بودم تا به حال از خانه رفته بودم!!!!گاهی ا اینکه کارهای روزانه تمام شده و میخوام به خانه برگردم خیلی عذاب میکشم!!
این اتفاقات باعث شد کنکور سراسری رو با وجود زحمت زیادی که برای اون کشیدم نتونم خوب بدم!چند وقت دیگه هم کنکور ارشد است و باز همان اش و همان کاسه!!!!
نمیخوام این اتفاقات اینده تحصیلیم رو به خطر بیاندازه!درسم برام خیلی مهم است!به خصوص که رشته ام هم راحت نیست!(مربوط به علوم ریاضی است)
ولی نمیدانم چه طور با این وضع درس بخوانم!!
خیلی سعی میکنم ذهنم رو خالی کنم ولی نمیتونم!....
یه مدت تصمیم گرفتم تا موقع این طور بحث ها موسیقی یا... گوش کنم تا از فضای نا ارام دور بشم ولی نمیتوانم!می ترسم این اختلافات جدی بشه و انها (پدر و مادرم) به هم اسیب بزنند!!!(قبلا این اتفاق افتاده!!):geryeh:

خیلی خسته ام!
میدانم اینها ازمایشهای خداست ولی گاهی واقعا نمیدانم در این ازمایشها باید چه کنم!...
من ناراضی نیستم از زندگیم و شکایتی نمیکنم ولی گیج شدم!
راستش چند بار پدر و مادرم تا مرز طلاق هم پیش رفتند و به فکر من هم رسید تا به اون دامن بزنم!با خودم گفتم درست است طلاق منفور ترین حلال است اما به هر حال حلال است!!گفتم مشکلات جدیدی شروع میشه ولی لاقل ارامش هست!
ولی بعد دیدم همین حالا هم تحمل نگاه همسایه ها رو بعد از بلند شدن صدا از خانه مان ندارم چه برسد به....!تازه من نمیدان بعد چه پیش میاد!از طرف دیگه مشکلات بعدی همه به پای من نوشته میشود!....
نمیدانم!

[SPOILER]با پدر و مادرم هم اصلا نمیتوانم صحبت کنم!و از انها بخوام...
چون مادرم خیلی زود رنج است!شاید هم باید بگم زودرنج شده!و خودش به اندازه کافی درد دارد باراها جلوی ما ارزوی مرگ کرده:geryeh:(البته من همیشه دعا میکنم ان شا الله خدا عمر طولانی به اون بده!برای هر دو انها خیلی دعا میکنم!) و البته بسیار لج باز و یک دنده است!حرف حرف خودش است!!خیلی قد است!این فقط نظر من نیست!تقریبا همه همین رو میگن!
با پدرم هم صحبت کردن بی فایده است!موتاسفانه پدرم از ان دسته ادمهایی است که در سن نوجوانی نتونسته تکلیفش رو با خودش روشن کنه!هرگز نمیتواند تصمیم درستی بگیرد!هر جهتی که اطرافیان ببرندش میرود!...انگار رست و غلط رو نمیتواند تشخیص بدهد!
به علاوه چیزی که مادرم میخواد تبدیل کردن پدرم به یک ادم دیگست!!!!من اصلا نمیدانم چرا با هم ازدواج کردند!!!!مادرم میگه فقط یک ربع با هم حرف زن!!!!!(هضم این مسئله برای من ناممکنه!!!)

مشکل اصلی مادرم هم با پدرم همین شل بودن اون است!این که مرد نیست!!!!
راستش مادرم با خانواده پدرم خیلی مشکل دارد!و همیشه از اینکه پدرم از اون حمایت نمیکند ناراحت است!تنها کسی که پدرم از اون حمایت میکنه مادر بزرگم است!!!من قصد قضاوت ندارم!(نمیخوام بگم حق با مادرم است اون هم رفتار اشتباه خیلی دارد مثلا اینکه به هیچ عنوان نمیداند که له کرن غرور و احترام یک مرد=له کردن خود ان مرد!!!)
مشکل دیگه بی توجهی پدرم است و بی مهری خیلی زیاد اون!در این مورد به مادرم حق میدم!بیتوجهی های پدرم به خانوادش.....!
خلاصه که.....![/SPOILER]
[SPOILER]
یک مطلب دیگه هم هست!
این تجربیات باعث شده من نسبت به ازدواج خیلی سخت گیر بشم!تا به حال سه چهر نفر رو خیلی سریع رد کردم و اجازه نادم قضیه جدی بشه!بعد که فکر میکنم میبینم ایراداتی که گرفتم خیلی هم مهم نبود ولی....!ولی کوچکتین ایرادی باعث میشه که...!میترسم!ا اینکه نتوان طرف مقابلم رو بشناسم خیلی میترسم!
[/SPOILER]
میدانم کلی مطالب پراکنده نوشتم!کلی از درد دل هام رو سانسور کردم!ولی باز طولانی شد!

خواهش میکنم نگویید که پدرت باید فلان کار رو بکنه مادرت فلان کار رو!!!بگید من چی کار کنم؟!

امید وارم زیاد منتظرم نگذارید!....

[=&quot]سلام به شما پرسشگر محترم و همه عزیزانی که این بحث را مطالعه می کنند.[/]

[=&quot]زناشویی درمانی و خانواده درمانی[/]
[=&quot]در این گونه مشکلات انسان نمی تواند دست روی دست بگذارد و تلاش دارد به هر روشی که شده است آتش بگو مگو و فتنه را بخواباند و نمی تواند بی خیال و بی تفاوت باشد. شاید برای شما این سؤال مطرح بوده و یا مطرح شود که چرا مشاوران آن گونه که می خواهید نتوانسته اند این گونه مشکلات را حل کنند.[/][=&quot]در واقع در این گونه موارد نمی توان به توانایی مشاور شک کرد چون مشاوره ها انواعی دارد؛ مشاوره فردی، مشاوره زناشویی، زوج درمانی و خانواده درمانی....[/]
[=&quot]در این گونه مشکلات حداقل باید زن و شوهر برای مشاوره حاضر شوند و خود بخواهند که مشکلات را رفع کنند. حتی در دادگاه ها که زن و شوهر مجبورند که در مشاوره ها حاضر شوند بازهم کار پیش نمی رود چون در اغلب موارد به اختیار خود در مشاوره حاضر نشده اند.[/]
[=&quot]بنابراین اگر تمرکز شما براین باشد که به هر صورتی که شده آنها را راضی کنید به مشاوره بروند کار اصولی کرده اید و زودتر به نتیجه مطلوب می رسید: برای کار تلاش کنید از واسطه های امین و مورد قبول والدین مانند روحانی یا افراد باتجربه و محبوب و... در زمان آرامش ایشان کمک بگیرید. [/]
[=&quot]نصیحت نکنید[/]
[=&quot]هرگز از در نصیحت وارد نشوید. نصیحت در این گونه موارد به خصوص زمانی که آنها از نظر ذهنی آشفته اند کارایی ندارد و آنها را خشن تر می کند و به سخنان شما گوش نمی کنند. به خصوص این که هر چه باشد شما را بچه می دانند که سردی و گرمی روزگار را نچشیده اید. [/]
[=&quot]حق و میل[/]
[=&quot]در اغلب مشاجرات افراد «میل خود» را «حق خود» می دانند بنابراین نباید خیلی راحت در برابر آنها حق را به دیگری بدهید. [/]
[=&quot]کم کردن اصطکاک[/]
[=&quot]تا زمانی که برای مشاوره اقدام می کنند از شیوه های کم کردن اصطکاک استفاده کنید مثلا پدر را به بهانه ای بفرستید دنبال خرید چیزی برای خودتان یا کسی را به منزل دعوت کنید که والدین با او مشکل ندارند و او آرام بخش هم می تواند باشد و....[/]هیچ کس مانند شما نمی داند چه موقع تنش ها شدید و یا کم می شود فهرستی از این موقعیت ها تهیه کنید و برای کاستن تنش کم کنید.

کشف علل
هر اختلافی علل ظاهری و مخفی و معنوی و متافیزیکی می تواند داشته باشد. در کشف علل دقت به خرج بدهید. گاهی علل خودخواهی، مداخله دیگران، شخصیتی، وسوسه شیطان، بی توجهی به حقوق همدیگر، تمکین خاص نداشتن زن یا سرد مزاجی مرد و...است. برای هر علل درمان خاص خود وجود دارد. گاهی خریدن کتاب یا سی دی و در دسترس قرار دادن و..می تواند کمک کننده باشد.
[=&quot]بی تفاوت نباشید[/]
[=&quot]هرگز بی تفاوت نباشید چون دستور قرآن و ائمه است که آشتی دادن مؤمنان وظیفه دینی ما است. بله خیلی سخت و طاقت فرسا است به همین دلیل هم امام علی -ع- در وصیت خود به امام حسن و امام حسین فرموند که از جدتان شنیدم که اجر آن خیلی از یک سال نماز و روزه مستحبی بالاتر است. «فانّى سمعت جدّكما صلّى‌اللَّه‌عليه‌واله‌وسلّم يقول صلاح ذات البين افضل من عامّة الصّلاة و الصّيام»؛ در سوره حجرات می خوانیم:.إنَّما المؤمنونَ إخوةٌ فاصلحوا بين أخَوَيكم .[/]
[=&quot]مثل داستانِ خانواده مثل داستان آن عده است كه در كشتي سوارند و يكي جاي خود را سوراخ مي كرد و مي گفت كه من كاري به ديگران ندارم سهم خودم است و خود مي دانم. در چنين محيط‌هايي آرامش با رعايت همه افراد حفظ مي شود و همه بايد كمك كنند تا آرامش و نشاط به جمع بازگردد. بی تفاوت نبودن به معنی این نیست که بدون توجه به ظرافت های روان شناختی برای آرام کردن شرایط با همان هیجان منفی ای که داریم وارد میدان شویم.[/]
[=&quot]آرام باشید[/]
[=&quot]این قضیه طبیعتا تاب و توان شما را کم می کند و اعصاب تان را می فرساید بنابراین باید تلاش کنید که با همان هیجان منفی وارد گود اصلاح و آشتی دادن و رفع تنش نشوید. باید به سلامت جسم و روان تان بیشتر برسید[/][=&quot].[/][=&quot]می دانم که خواهید گفت با چه دل خوشی؟! ولی شما مانند فردی هستید که بالای کوه هستید و می خواهید کسی را که لب پرتگاه است نجات دهید باید ابتدا جای خود را محکم کنید تا بتوانید به او کمک کنید اگر جای خودتان محکم نباشد و قوی نباشید و یا گرفتار اضطراب و تشویش شوید خودتان هم پرت می شوید[/][=&quot]. بنابراین ورزش، تغذیه مناسب، تفریح، همنشینی با دوستان معنوی و همدل، دیدن فیلم های طنز و کمدی و....باید در جای خود باشد. البته هر چه قدر بتوانید والدین تان را همراه کنید در این برنامه های نشاط بخش گامی در راستای هدف خود برداشته اید.[/]
مشاوره ها
[=&quot]اصل در مشاوره برای حل اختلافات حضوری بودن و حضور اعضای خانواده به خصوص والدین است. اگر به هر دلیلی این نوع مشاوره را قبول نکردند تشویق کنید تا هر چند به صورت انفرادی از مشاوره کتبی یا آنلاین یا تلفنی 096400 یا تلفنی غیر حضوری 09650 کمک بگیرند. [/]

اورِانس اجتماعی
در برخی از شهرها اورِانس اجتماعی فعال است شما می توانید با شماره تلفن 123 تماس بگیریدو از آنها برای واخله در بحران مدد بگیرید
[=&quot]حفظ زندگی خود [/]
[=&quot]در این گیر و دار اگر به هیچ وجه امکان حل مشکل نبود شما وظیفه خود را انجام داده اید و باید با واسطه( برادر یا خواهر یا عمو یا دایی بزرگ تر و...) کمک داد تا از هم جدا شوند. شما هم به هرحال در هر صورت باید برای انتخاب رشته تحصیلی و ازدواج زندگی خود را از این طوفان نجات بخشید. درست است که اختلافات والدین برشما اثر نامطلوبی گذاشته است ولی مراقب باشید فرصت ها را برای ازدواج از خود نگیرید. و بی جهت رد نکنید اگر برای تان گزینش همسر دشوار است از مشاوره ازدواج کمک بگیرید. کاری نکنید که بعد مجبور شوید کسی را برای ازدواج از روی بی میلی و اجبار گزینش کنید. دقت داشته باشید هرگز برای فرار از این تنش ها هم بدون مطالعه تن به ازدواج ندهید از این تلخی ها باید زندگی شیرین بسازید.[/]
اسک دین/ انجمن مشاوره/ حامی

سلام. باتشکر از سوال خوب دوستمون من عرضی داشتم. اگه پدرومادری دعوای فیزیکی داشتن که پدره مادرو میزنه و علی رغم تنبیه بدنی مجاز توسط مرد نیازی به مداخله هست یا نه؟ باتشکر از کارشناس مربوطه

mona690;286308 نوشت:

اما اصل قضیه!
من از سنین کودکی دعوا های پدر و مادرم رو یادم است!حتی درگیری های فیزیکی!
خاطرات خوبی نیست و هر کاری میکنم نمیتوانم فراموش کنم!!!:ghamgin:
حتی الان که بیست سالمه هم این ها ادامه دارد!راستش هرگز تجربه ی یک خانواده ی خوب رو نداشتم!همیشه در خیالم تو یک همچین خانواده ای زندگی میکردم!!....

.


سلام به شما خواهر گرامی
مطالب شما رو خوندم یاد دوستم افتادم ، واقعا تاسف میخوره آدم
من هم دوست صمیمی را داشتم که از اختلافات خانوادگیش برایم درد دل میکرد
پدر و مادر اون هم تقریبا مثل شما بود و اون رفیق بدبخت من با اینکه 26 سالشه ولی اصلا نمیتونه پدرشو ببخشه میگه اصلا نمیتونم اون صحنه های دعوا رو از ذهنم پاک کنم و میگه تصاویر زد و خورد انگار با شکل گیری مغزش درگیر شده ، چون می گفت بچه بوده که این صحنه ها رو میدیده و حتی توی دبیرستان ترک تحصیل کرد ، اعتماد به نفسش از بین رفته بود
من هم فقط به درد دلش گوش میکردم و تاسف میخوردم که چرا نمیتونم براش کاری انجام بدم
جالب اینجاست با اینکه توی خانواده مذهبی به دنیا اومده بود ، پدرش دائما توی مسجد بود ولی دریغ از اخلاق اسلامی و مادر پدرش همیشه توی زندگیشون دخالت میکرده و رفیقم میگه 80 درصد پدر و مادر پدرشو مقصر میدونه ، بارها میخواست یا خود کشی کنه یا پدرشو بکشه ولی تو اون لحظه یاد خدا می افتادو استغفار میکرد
اون هم نمیدونست باید چیکار کنه
امیدوارم تو هیچ خانواده اختلاف بین زن و شوهر نباشه و همیشه پر از صمیمیت ، محبت ، عشق و علاقه والدین همراه باشه تا بچه ها آسیب نبینن

[="Arial Black"][="Navy"]با سلام و خداقوت

حامی;287737 نوشت:
...
[=tahoma][=&quot]در این گونه مشکلات حداقل باید زن و شوهر برای مشاوره حاضر شوند و خود بخواهند که مشکلات را رفع کنند.
...[/]
[/]بنابراین اگر تمرکز شما براین باشد که به هر صورتی که شده آنها را راضی کنید به مشاوره بروند کار اصولی کرده اید و زودتر به نتیجه مطلوب می رسید: برای کار تلاش کنید از واسطه های امین و مورد قبول والدین مانند روحانی یا افراد باتجربه و محبوب و... در زمان آرامش ایشان کمک بگیرید.

متاسفانه در بسیاری از موارد غرور طرفین این اجازه رو به زن و شوهر نمیدهد که در جلسات مشاوره حاضر شوند و در برخی از همین موارد طرفین کسی را جز خودشان قبول ندارند . لذا نمیتوان برای مجاب کردنشان تلاشی کرد . یا در صورت تلاش بی نتیجه خواهد ماند و در بسیاری از موارد هم دیده میشود که اگر هم حاضر به مشاوره شوند در جلسات مشاوره (به خیال خودشان ) برای حفظ آبرو دروغ میگویند و لذا مشاور نمیتواند آنگونه که باید خدمات ارائه کند .
یعنی عملا این دو نفر راه را برای کمکهای دیگران میبندند . در این گونه موارد آیا راه چاره ای هست ؟
آیا اطرافیان که دغدغه حفظ زندگی این دو نفر را دارند میتوانند کار دیگری جز دعا و توسل انجام دهند ؟[/]

جناب حامد از راهنمای هاتون بسیار بسیار ممنون
ولی بخش اصلی مشکل من اینجا بود:

mona690;286308 نوشت:
مشکل اصلی من این است که پدر و مادرم و به خصوص مادرم موقعی که اختلافاتشان زیاد میشه از من (و البته خواهر و برادرم که از من کوچک ترند!) میخوان که در اختلاف انها شرکت کنیم!
من نهایت سعیم رو میکنم تا تن به این کار ندم ولی باز هم....
مادرم به خاطر این مسئله(یعنی حمایت نکرن ما از اون به خصوص من که بزرگترین فرزندم!) خیلی ناراحت است!میگه اصلا از من راضی نیست!میگه همه ی اینها تقصیر ماست!اگر ما از اون حمایت کنیم این همه مشکل ایجاد نمیشود و...
گاهی مجبور میشم!..یک جا پاسخ به پرسش مشابهی رو خواندم و نوشته بود که اگر در این گونه موارد مجبور به دخالت شدید به عدالت قضاوت کنید!
اما این اصلا برای من مقدور نیست!به دو دلیل:
اول اینکه گاهی تشخیص ایتکه چه کسی حق دارد سخت است!و من واقعا نمیتوانم عادلانه قضاوت کنم!
دوم دخالت من فقط در یک صورت میتواند مفید باشد!اینکه طرف مادرم رو بگیرم!!!!چون این کار مادرم رو ارام ترمشکل اصلی من این است که پدر و مادرم و به خصوص مادرم موقعی که اختلافاتشان زیاد میشه از من (و البته خواهر و برادرم که از من کوچک ترند!) میخوان که در اختلاف انها شرکت کنیم!
من نهایت سعیم رو میکنم تا تن به این کار ندم ولی باز هم....
مادرم به خاطر این مسئله(یعنی حمایت نکرن ما از اون به خصوص من که بزرگترین فرزندم!) خیلی ناراحت است!میگه اصلا از من راضی نیست!میگه همه ی اینها تقصیر ماست!اگر ما از اون حمایت کنیم این همه مشکل ایجاد نمیشود و...
گاهی مجبور میشم!..یک جا پاسخ به پرسش مشابهی رو خواندم و نوشته بود که اگر در این گونه موارد مجبور به دخالت شدید به عدالت قضاوت کنید!
اما این اصلا برای من مقدور نیست!به دو دلیل:
اول اینکه گاهی تشخیص ایتکه چه کسی حق دارد سخت است!و من واقعا نمیتوانم عادلانه قضاوت کنم!
دوم دخالت من فقط در یک صورت میتواند مفید باشد!اینکه طرف مادرم رو بگیرم!!!!چون این کار مادرم رو ارام تر و پدرم رو نرم خو تر میکند!یعنی تا حالا این طور بوده و خاصه کمک میکند که تنش کمی بخوابد!اما از طرف دیگه هم باید تو روی پدرم بایستم!!و میدونم این کار دلش رو میشکند!
راستش این اتفاق افتاده و من هر وقت یادش می افتم عذاب وجدان میگیرم ولی بعد که فکر میکنم میبینم غیر این رو نمیتوانستم انجام بدم این تنها راه بود برای ارام تر کردن اوضاع!!!
دیگه نمی توانم بفهمم کدام درسته!!!
هر کدام رو انجام بدم یک ضرر بزرگی به دنبال دارد!
!

و البته درس خواندن تو چنین فضایی

منتظر راهنمایی های خوب شما هستم.

سلام

mona690;286308 نوشت:
خواهش میکنم نگویید که پدرت باید فلان کار رو بکنه مادرت فلان کار رو!!!بگید من چی کار کنم؟!

آآآآآ... همين... خيلي وقتا ملت كلي حرف ميزنن كه چه بايد ميشد و چه بايد بشود و درستش اين بود و اين غلط است ولي آخرش آدم ميبينه كه با تمام اون حرفاي قشنگ كسي راه حلي جلشو نذاشته

در مورد اينكه چگونه با پدر مادرتان رفتار كنيد من چيزي نميتونم بگم... ولي در مورد ازدواج و خواستگارا و شناختشون... من ميگم زود كسي رو رد نكنيد... نترسيد از اينكه بشناسيد... شناختن هم سخت نيست... تو 15 ديقه مصلما نميشه... پدر مادراي خيلي از ما درست ازدواج نكردن و حتي درست هم زندگي نكردن... ولي ما بايد ببينم اونا چي كار نكردن يا كجا اشتباه كردن تا خودمون شكست نخوريم

تمام توقع هاي اصلي خود را از همسر آينده روي كاغذ بنويسيد... تبصره: فايل word هم قبوله... خلاصه شروع كنيد به نوشتن كه آقا يك همسر خوب يعني كسي كه... و اين جمله رو 30 40 بار بنويسيد و هي ادامه بديد... بعد همشو چند بار بخونيد و كم و زيادش كنيد... آخر سر همينا رو توي جلسات دوم سوم خواستگاري كه ديگه با اجازه بزرگترا اين جوونا برن يكم با هم صحبت كنن و اين حرفا يك به يكش رو يا براش بخونيد يا بدين بخونه... و ازش هم بخوايين يك همچين چيزي براتون بنويسه... توصيه ميكنم نوشته باشه چون وقتي صحبت ها زياد ميشه خودش باعث درگير شدن احساسات ميشه و اصل جواب ممكنه به حاشيه بره... بعدش ميتونيد جواب هاي اون و نوشته هاشو با كمك خانواده يا دوست صميمي يا يه مشاور تحليل كنيد... مشاوره رفتن دو نفره هم خوبه ولي جلسه اول دوم يكم زوده

ديگه اينكه يكم خودتون رو تعريف كنيد... بسم الله الرحمن الرحيم... بنده... mona690 كسي هستم كه... يه 30 40 تا جمله هم براي ادامه ي اين يكي بنويسيد... بعدش باز ميتونيد مثل روش قبلي اين نوشته ها رو با طرف مقابل بررسي كنيد

راه ديگه اش سوال كردنه... آقا نظر شما در مورد مردي كه دست رو زنش بلند ميكنه چيه... آقا نظر شما در مورد احترام به والدين چيه... در مورد رفت و آمد با اقوام... مثال ملموس بخوايين... اينكه بگه رفت و آمد در حد معمول كه نشد جواب... چند بار در ماه يا سال... مهموني نيم ساعته يا شام و نهاري... شب موندن... يا در مورد مسافرت... تربيت فرزند... هر كدومش به نظر من شيرين 1 تا 7 8 ساعت زمان ميخواد باز بشه... ولي وقتي تفاهم باشه و آدم ببينه طرف داره هموني رو ميگه كه من ميخوام يا نظرات نزديكه ديگه زودي به جواب ميرسه

يه راه ديگه اش مطرح كردن مشكلات و پرسيدن نظر ايشونه... اصلا ميتونيد يك سري از سوالات همين سايت رو پرينت بگيريد بديد بخونه و نظرشو بگه كه اگه ايشون توي اون شرايط بود چه تصميمي ميگرفت يا چي كار ميكرد

خلاصه كه ديگه ازدواج كردن بدون شناخت معني نداره... شناختن راه داره... ابراز داره... طول ميكشه ها... همه ي اينايي كه من گفتم خوب پيش برين و هفته اي يه جلسه باشه كه تازه همشم نبايد تو خونه باشه... ديگه فكر نكنم زير 2 3 ماه بشه

راستي يه اصل رو بهم بد نيست يادآوري كنيم:

خوب مطلق نداريم... هر كسي يك سري خصوصيات داره كه از ديد ما خوب نيست... خوشآيند نيست... مهم اينه كه حد ناخوشآينديش براي ما چقدره... شايد يكي بتونه چاقي رو تحمل كنه ولي كوتاهي قد رو نه... بتونه درآمد پايين رو تحمل كنه ولي مسافرت نرفتن رو نه... ديگه ايناش بستگي به خود افراد داره

موضوع قفل شده است