قضا وقدر = جبر وتفویض .کدام؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قضا وقدر = جبر وتفویض .کدام؟

قدر: یعنی اندازه و اندازه گیری و تعیین حدّ و حدود چیزی و در اصطلاح به این معنا است که خداوند برای هر چیزی اندازه ای قرار داده و آن را بر اساس اندازه گیری و محاسبه و سنجش آفریده است. قضا: یعنی حکم و قطع و حتمیت. در نظام آفرینش،‌موجودات مادی از چندین راه ممکن است به وجود بیایند، (مثلاً اگر به خانه شما از چند کوچه راه باشد، ورود به خانه شما از چند راه ممکن است. حال اگر از میان چندین راه ممکن، علل و اسباب پیدایش یکی از آن‌ها فراهم شد و تنها همان یکی تحقق یافت،‌ این مرحله از تحقق را قضا می نامند. تردیدی نیست که خداوند برای هر چیزی علت ها و اسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آن‌ها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید می آید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و ... علل و عواملی دخالت دارد و هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی پذیرد، همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق از او سر نمی زند، بلکه نخست چیزی را تصور می کند، سپس به آن می اندیشد و پس از آن که فایده واقعی یا پنداری آن را پذیرفت،‌ به انجام آن می کوشد. پس انجام هر حادثه ای در جهان علت و سببی دارد و این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند نیز این چنین مقرّر کرده است. بدیهی است این مسئله با اصل آزادی و اختیار انسان منافات ندارد،‌زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر نموده که بشر کارهای خود را به اراده خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این که می گوییم کارهای انسان هم به اختیار خود او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر سرنوشت خود را تعیین کنند. بشر مختار و آزاد آفریده شده، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است. بشر در کارهای ارادی خود مانند سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر عامل جاذبه زمین خواه نا خواه به طرف زمین سقوط کند. نیز مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلوی او هست و همین که در شرایط معیّن رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی می‌کند. هم چنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را در سر چهار راه هایی می بیند و هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کند ندارد و سایر راه ها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آن‌ها به نظر و فکر و اراده او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معیّن می‌کند. این جا است که پای شخصیت و صفات اخلاقی و روحی و سوابق تربیتی و موروثی و میزان عقل و دور اندیشی بشر به میان می آید و معلوم می‌شود که آینده سعادت بخش یا شقاوت بار هر کس تا چه اندازه مربوط به شخصیت و صفات روحی و ملکات اخلاقی و قدرت عقلی و علمی او است،‌ و بالاخره به راهی که برای خود انتخاب می‌کند. تفاوتی که میان بشر و آتش که می سوزاند و‌آب که غرق می‌کند و گیاه که می روید و حتی حیوان که راه می رود وجود دارد، این است که هیچ یک از آن‌ها کار و خاصیت خود را از چند کار و چند خاصیت برای خود انتخاب نمی کنند، ولی انسان انتخاب می‌کند. او همیشه در برابر چند کار و چند راه قرار گرفته است، و قطعیت یافتن یک راه و یک کار فقط به خواست شخصی او مربوط است. انسان، عملی را که با غریزه طبیعی و حیوانی او موافق است و هیچ مانعی خارجی برای آن وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلت اندیشی قادر است ترک کند (مانند ترک گناهان) هم چنین کاری را که مخالف خواسته های نفسانی او است و هیچ گونه عامل اجبار کننده خارجی وجود ندارد، به حکم مصلحت اندیشی و نیروی خرد می‌تواند انجام دهد مانند خوردن دارو و حاضر شدن برای عمل جراحی. این که از یک طرف مسئله تقدیر الهی مطرح است و از طرف دیگر اختیار انسان، به این معنا است که خداوند مقرّر کرده است که انسان با اختیار و اراده خود، یکی از راه ها را انتخاب کند و آن راهی که انسان با اراده خود انتخاب کرده، همان است که مقدّر است. به عبارت دیگر:‌خداوند به قضا و قدر مقرّر کرده که انسان با اختیار خود، آن راهی که خداوند از ازل می داند، انتخاب کند. پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را به انجام یک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب می‌کند. انسان فقط یک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشت های گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آن‌ها جانشین دیگری گردد، مثلاً اگر کسی بیمار شود و معالجه کند و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نیز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و یا بمیرد، آن نیز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.

قضاء وقدر = جبر یا تفویض
... از قرن دوم هجری در بین مسلمین دو دسته بطور رسمی پیدا شدند.
1- اشاعره = جبر در امور که به صفت توحید در خالقیت وافعال معتقد بودند.
یعنی انسان در انجام عمل مجبور است وهمه عمل او در علم خدا مقدر شده واو نقشی درانجام یا ترک ندارد.
2- معتزله = اختیار در امور که به صفت عدل معتقد بودند.
یعنی پس از خلقت انسان خدا او را به واگزار نموده وهیچ نقشی درانجام عمل انسان ندارد.
منشاء این دو قول علاوه بر تامین نظر حاکمان عباسیان .تفسیر غلط وبرداشت ناصواب از آیات قرآن بود.
دلیل اشاعره دسته ای از آیات بود که نسبت همه امور را به خدا میده. مانند
مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ .(1)
هيچ مصيبتى نه در زمين و نه در نفسهاى شما [= به شما] نرسد مگر آنكه پيش از آنكه آن را پديد آوريم در كتابى است اين [كار] بر خدا آسان است .
دلیل معتزله : آیاتی از قبیل آیه ذیل اند که بنظرشان تمام امور را به بنده خدا نسبت میدهد. مانند: وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍو هر [گونه] مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسيارى درمى‏گذرد. (2)
وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى و اينكه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست . (3)

3- قول امامیه : نه جبر ونه تفویض است: که از امام صادق یاد گرفتند که فرمود: لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین . (4) نه جبر کامل درکار است ونه تفویض کامل بلکه امر بین ایندوست.
دراینجا برای بررسی حقیقت امر باید به دو لفظ قضا وقدر وتفسیر دقیق آیات دقت نمود.
اما معنی قدر = اندازه و تعیین حد وحدود است که ودراصطلاح یعنی خدا برای هر چیز اندازه قرارداده وبرهمان اساس آفرید.
چنانچه فرمود: وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ .(5)
و هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينه‏هاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه‏اى معين فرو نمى‏فرستيم .
تقدیر بر نوع هست به حصر عقلی :
1- تقدیر اجباری : مانند جنسیت ورنگ و مختار بودن انسان و نفس کشیدن انسان و... که اینها بدست انسان نیست.
2- تقدیر اختیاری : مانند قبول ایمان و کفر و..
اما معنی قضاء: = حکم وقطع و حتمیت . درنظام آفرینش؛ موجودات مادی از چند راه ممکن است وجود پیدا کنند مثلا اگر بخواهید به حرم یا مسجدی بروید از راه ها واسباب مختلف هوایی - زمینی – زیر زمینی –سواره – پیاده – ازراه اصلی – فرعی و.. برای شما امکان پذیر است.
خداوند نیز برای تحقق هر امری علل واسباب قرارداده و تقدیر واراده خدا برای تحقق آن امر از مجرای این علل واسباب است.
بشر مانند سنگ مجبور به افتادن نیست ونیز مانند گیاه مجبور به رشد به یکطرف نیست ونیز مانند حیوان مجبور به پیروی از غریزه نیست بلکه با قوه اختیار ؛ ازاد در انتخاب راه سعادت یا شقاوت است.
پس تقدیر الهی بر عمل آزادانه انسان است که هر کدام از این علل واسباب را انتخاب نماید همه اینها در لوح محفوظ وعندالله مقدر وموجود است.
مانند داستان امام علی ( علیه السلام) که روزی از زیر دیواری که مشرف به خراب شدن بود کنار کشید و بجای دیگری رفت فردی گفت یا علی آیا از قضای الهی فرارمیکنی ؟ فرمود: افر من قضاء الله الی قدرالله. من از قضای خدا به قدر او میروم.(6) . یعنی قضای وقدر الهی معین نمود که هر چیزی اثر خودش را بگذارد وانسان ذرانتخاب آن آزاد باشد.
نتیجه :
قول به جبر (عدم اختیار انسان) باطل است . زیرا دراین صورت وعده ثواب وعقاب و .. همه لغو وعبث مینماید. واز طرفی درعمل میبینیم که انسان آزاد است بر خلاف آن عمل کند.
وقول تفویض (واگذاری همه کارها به انسان) نیز باطل است .زیرا دراین صورت معنی اش اینه که خداوند هیچ نقشی درکار انسان نداشته باشد. واین یعنی وجود معلول بدون دخالت علت ، درحالی که معلول فقر مطلق است ولحظه ای بدون علت نمیتواند دوام داشته باشد.
قول حق: همان قول امام صادق وقول امامیه است که فرمود: لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین .یعنی انسان کاملا دست بسته ومجبور نیست .و از طرفی هیچ امری هم بدون اذن واراده تکوینی خدا محقق نمیشود بلکه درحوزه اراده و تقدیر الهی است وانسان آزاد درانتخاب یکی از این دوراه انجام یا ترک است.
واین یعنی توحید وعدل که جمع بین قول اشاعره ومعتزله است.
پی نوشت:
1- سوره حدید آیه-23 - 22
2- سوره شوری آیه 30
3- سوره عجم آیه 39
4- بحار ج4 ص 197
5- سوره حجر آیه 21

6- بحار ج67 ص 15

با سلام و درود ...:Gol:

از مباحث بسیار پیچیده، بحث بر انگیز و پر چالش اعتقادی، بحث قضا و قدر و جبر و اختیار است که این مطلب از گذشته نیز به همین منوال بوده است.

رسیدن به فهم دقیق و درست آن، در عین بداهت، مستلزم، استفاده از دو بال عقل و ایمان به وحی است. لذا در طول تاریخ، کسانی که به هر دلیل، در مسیر پرواز، تا معرفت حقیقی، یکی از دو بال را حذف و به یک بال بسنده کرده اند، در این مسیر ناکام بوده و توفیق چندانی در رسیدن به معرفت حقه نداشته اند. به عبارتی یا در دام افراط افتاده اند (اختیار) و یا به تفریط کشیده شدند (جبرگرائی).

در این خصوص انشاء الله مباحثی را سلسله وار تقدیم خواهیم کرد:

یكی از مسائل متفرع بر عدل و حكمت الهی، مختار بودن انسان در افعالی است كه در مدار تكلیف قرار گرفته، و انسان بر آنها ستایش و نكوهش می‎شود؛ زیرا تكلیف نمودن انسانِ مجبور و ستایش و یا نكوهش او بر كاری كه از وی صادر گردیده قبیح و نارواست، و به مقتضای اصل عدل و حكمت، ‌خداوند از افعال قبیح منزه است

.
امام علی ـ علیه السلام ـ در رد اندیشه آنان كه قضا و قدر الهی را مستلزم مجبور بودن انسان می‎دانند، فرموده است: «لو كان كذلك لبطل الثواب و العقاب، ‌و الأمر و النهی و الزجر، و لسقط معنی الوعد و الوعید، و لم یكن علی مسیء لائمه و لا لمحسن محمده؛[1] اگر چنین بود، هر آئینه ثواب و عقاب، امر و نهی و تنبیه باطل بود و وعده و وعید بی‎اساس، و بدكار را نكوهش و نیكوكار را ستایشی نبود.»

محمد بن عجلان از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسید: آیا خداوند بندگان را بر انجام كارها مجبور نموده است؟

امام ـ علیه السلام ـ پاسخ داد: «الله اعدل من أن یجبر عبدا علی فعل ثم یعذبه علیه؛[2] خداوند عادل‎تر از آن است كه بنده‎ای را بر كاری مجبور سازد آن گاه او را عقوبت دهد.»

حسن بن علی وشاء از امام رضا ـ علیه السلام ـ پرسید: آیا خداوند بندگان را بر انجام گناهان مجبور كرده است؟

امام ـ علیه السلام ـ پاسخ داد: «الله أعدل و أحكم من ذلك؛[3] خداوند عادل‎تر و حكیم‎تر از آن است كه چنین كاری را انجام دهد»

در روایات یاد شده بر منافات داشتن جبر با عدل و حكمت خداوند، و با تكلیف و وعده و وعید و پاداش و كیفر الهی تصریح و تأكید شده است.

متكلمان عدلیه نیز، نظریه جبر را مخالف عدل الهی دانسته و با استناد به عدل و حكمت خداوند، بر مختار بودن انسان استدلال نموده‎اند. [4]

ادامه دارد ...

پاورقی__________________________________
[1] . صدوق، توحید، باب القضاء و القدر، روایت 28.
[2] . همان، باب نفی الجبر و التفویض، روایت 6.
[3] . همان، روایت 10.
[4] . رجوع کنید به: ملل و نحل شهرستانی، ج 1، ص 47؛ قواعد المرام، ص 108؛ كشف المراد علامه حلی، مقصد سوم، فصل سوم.

كلمه «قضا» به معناى حكم و فرمان است و كلمه «قدر» به معناى اندازه و مقدار. اين دو واژه گاهى به صورت مترادف و به معناى سرنوشت نيز به كار مى‏رود. بيان شد كه سرنوشت انسان، وقتى كه مربوط به خداوند است قضا و قدر الهى ناميده مى‏شود. منظور از قضاى الهى، اين است كه خداى تعالى پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرايط يك پديده، آن را به مرحله نهايى و حتمى مى‏رساند.
همچنين منظور از تقدير الهى، اين است كه خداى تعالى براى هر پديده‏اى اندازه و حدى قرار داده است كه تحت تاثير علل و عوامل تحقق مى‏يابد. طبق اين تعاريف، مرحله تقدير قبل از مرحله قضاست و داراى مقدمات بعيد و متوسط و قريب مى‏باشد و با تغيير بعضى از اسباب و شرايط، تغيير مى‏يابد.
رابطه عدل الهى با قضا و قدر الهى‏
چنان كه گذشت مسئله قضا و قدر، ارتباط تنگاتنگى با مسئله جبر و اختيار و تبعاً عدل الهى دارد؛ چرا كه چگونگى اعتقاد به قضا و قدر، موضع اشخاص در مقابل جبر واختيار و عدل الهى را مشخص مى‏كند؛ بدين گونه كه اگر كسى گمان كند همه امور به شكلى مقدر الهى است كه انسان هيچ نقشى در تغيير آن ندارد، اين انديشه مساوى با جبرگرايى وانكار عدل الهى است. از سوى ديگر، اگر كسى گمان كند كه قضا و قدر، فقط وابسته به افعال انسان است و خدا در آن بى تاثير
است، چنين پندارى نيز مساوى اعتقاد به تفويض و مستلزم انكار ربوبيت و خالقيت خداوند است.
اكنون كه اهميت مسئله قضا و قدر و ارتباط آن با موضوع بحث آشكار گرديد، خواهيم كوشيد ديدگاه صحيح درباره اين مسئله را كه همان ديدگاه شيعى است، تبيين كنيم.
اقسام قضا و قدر
با توجه به مفهوم قضا و قدر، مى‏توان براى آنها تقسيماتى در نظر گرفت:
1. قضا و قدر در تكوين و تشريع: قضا و قدر تكوينى آن است كه هر پديده‏اى در عالم، علت و اندازه‏اى دارد. چيزى بى علت و اندازه پديد نمى‏آيد و حكم و فرمان در جهان تكوين به ايجاد و آفرينش موجودات بر مى‏گردد. گاه ايجاد، بى واسطه به دست الهى است (: بالمباشره) و گاه با واسطه (: بالتسبب). بدين سان، قضاى الهى هر آن چيزى است كه در جهان آفرينش به فرمان خداوند ايجاد مى‏پذيرد، خواه بى واسطه و خواه با واسطه و از طريق نظام علت و معلول.
قدر الهى در تكوين عبارت از اندازه ايجادهاست؛ مثلًا پديد آمدن جنين انسانى از پدر و مادر، فرمان تكوينى خداوند و قضاى الهى است؛ اما زمان تولد و مرگ و چگونگى آنها و ويژگيهاى جنين درقدر الهى است كه رقم مى‏خورد. قرآن كريم مى‏فرمايد:
بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى‏ أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
(بقره: 117)
هستى بخش و به وجود آورنده آسمانها و زمين اوست و هنگامى كه فرمان وجود چيزى را صادر كند، تنها مى‏گويد: موجود باش و آن چيز، بيدرنگ موجود مى‏شود.
ايمان به قضا و قدر تكوينى، در حقيقت، اعتقاد به قانون عليت و نظام علت و معلول و حدود و كيفيّات و كميّات درجهان آفرينش است كه دو نكته از آن برمى خيزد:
اول، آنكه هيچ پديده‏اى بى علت در جهان به وجود نمى‏آيد؛
دوم، آنكه علة العلل همه پديده‏ها، خداوند متعال است.
اين برداشت از قضا و قدر نه تنها مقابل انگيزش انسان نيست، بلكه او را بر مى‏انگيزاند تا براى ارتقاى جايگاه خويش در زندگى بكوشد و علل واقعى حوادث را بشناسد و از امورى مثل تصادف و اتفاق، خرافه و شانس و ... بپرهيزد.
قضا و قدر تشريعى نيز عبارت از فرمانهاى الهى است براى تعيين وظايف فردى و اجتماعى انسان و مشخص ساختن حدود و ثغور اين وظايف؛ مثلًا وجوب نماز، فرمان الهى يا قضاى تشريعى است و چگونگى آن، قدر تشريعى است. قرآن كريم درباره اين معناى قضا و قدر مى‏فرمايد:
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَاقَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ
... (احزاب:
36). هيچ مرد و زن باايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى [در برابر فرمان خدا] داشته باشند.
2. قضا و قدر علمى و عينى : گاهى تقدير و قضاى الهى، به معناى علم خدا به فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرايط پيدايش پديده‏ها و نيز علم به وقوع حتمى آنها به كار مى‏رود كه به آن «قضا و قدر علمى» مى‏گويند؛ يعنى خداوند آگاه است به اينكه هر پديده‏اى در كدام زمان و مكان و با چه ويژگيها و شرايطى محقق مى‏شود. گاهى نيز به معناى انتساب سير تدريجى پديده‏ها و نيز انتساب تحقق عينى آنها به خداى متعال استعمال مى‏شود كه به آن «قضا و قدر عينى» مى‏گويند؛ يعنى وقتى پديده‏اى تحقق يافت مى‏گويند بر اساس تقديرى كه او مقرر فرموده است، ايجاد شده است.
باتوجه به‏اينكه قيد علمى و عينى درباره قضاو قدر به‏كار مى‏رود، بايد به‏تبيين چهار مفهوم پرداخت:
اول. قضاى علمى خداوند: يعنى علم خداوند به وقوع حتمى پديده‏ها. بديهى است كه چنين علمى، با اختيار انسان منافات ندارد؛ زيرا خداوند علم دارد كه پديده يا فعل و كارى با اختيار انسان به وقوع مى‏پيوندد. به بيان ديگر، قضاى علمى خداوند در افعال اختيارى انسان به اين معناست كه خداوند مى‏داند فلان فعل انسان با وصف اختيارى بودن، به وقوع خواهد پيوست و اين وقوع فعل با اراده انسان و اختيار او انجام خواهد شد.
دوم. قضا عينى خداوند: يعنى انتساب تحقق عينى پديده‏ها به خداوند. مقتضاى قضاى عينى خداوند اين است كه وجود پديده‏ها را از آغاز پيدايش تا دوران شكوفايى و تا پايان عمر، بلكه از هنگام فراهم شدن مقدمات بعيد، تحت تدبير حكيمانه الهى بدانيم و فراهم شدن شرايط پيدايش و رسيدن به مرحله نهايى را مستند به اراده او بشماريم. قضاى عينى خداوند را مى‏توان با سه مقدمه به اثبات رساند:
الف. رسيدن هر معلولى به حد ضرورت وجودى، از راه تحقق علت تامه آن است؛ يعنى تا علت تامه يك موجود محقق نشود، به حد ضرورت وجودى نمى‏رسد و خلق نمى‏شود.
ب. هيچ مخلوقى در وجود و آثار وجودى استقلال ندارد. تمام موجودات وابسته به ذات بارى تعالى اند و اگر اثرى از خود مى‏گذارند، اين اثرگذارى نيز به واسطه عنايت خداوند است.
ج. ايجاب و ضرورت وجودى همه پديده‏ها، مستند به خداى متعال است كه داراى غنا و استقلال مطلق است؛ يعنى هيچ موجودى خلق نمى‏شود مگر خدا بخواهد. اين حقيقت از آنجا ناشى مى‏شود كه ذات بارى تعالى مستغنى از هر چيزى است و همه به او نيازمندند. اين سخن به معناى قضاى عينى خداوند است كه در صدد اثبات آن بوديم.
سوم. تقدير علمى خداوند: يعنى خداوند سنجش و اندازه هر چيز را مى‏داند و نيز مى‏داند كه هر چيزى در چه زمان ومكان و به چه صورتى تحقق مى‏يابد. از اين رو، علم خدا به فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرايط پيدايش پديده‏ها و در نتيجه پيدايش آنها را تقدير علمى خداوند مى‏نامند. تقدير علمى خداوند با اختيارانسان هيچ منافاتى ندارد؛ چرا كه خداوند مى‏داند هر شخصى با اختيار و انتخاب خود چه افعال و اعمالى را انجام مى‏دهد. در واقع، علم پيشين الهى هيچ منافاتى با اختيار انسان ندارد؛ چرا كه فعل انسان با وصف اختيارى بودن متعلق علم خدا قرار مى‏گيرد و چنين علمى نه تنها منافى اختيار نيست، تاييد كننده آن نيز هست.
چهارم. تقدير عينى خداوند: يعنى تدبير مخلوقات به گونه‏اى كه افعال و آثار خاصى بر آنها مترتب گردد و اين، طبعاً به حسب هر پديده‏اى متفاوت است؛ چنانكه نسبت به حالات اشخاص نيز تفاوت خواهد داشت.
در واقع، تقدير عينى خداوند، يعنى خداوند هر مخلوقى را با حدود و قيود و اندازه، شرايط، خصوصيات و توانهاى مخصوصى به وجود مى‏آورد. اين تقدير نيز با اختيار انسان منافات ندارد؛ چرا كه اختيار، اعمال اختيارى و مقدمات افعال اختيارى ما همچون هر پديده ديگرى از مجراى خاص چارچوب مشخص و دائره، مختص به خود تحقق مى‏يابد و اين همان تقدير عينى خداوند است.
3. قضا و قدر حتمى وغيرحتمى: قضا و قدر از يك جهت به حتمى.
موجودات جهان هستى يا مجردند يا مادى. مجردات موجوداتى اند كه امكان بيشتر از يك نوع خاص از وجود در آنها نيست. ماديات موجوداتى اند كه امكان بيش از يك نوع خاص از وجود در آنها هست؛ يعنى زمينه به وجود آمدن موجودات ديگر از همان ماده خاص اوليه وجود دارد.
ماديات تفاوتهاى ديگرى نيز بامجردات دارند. از جمله استعداد تكامل دارند. همچنين استعداد دارند كه با علل و عوامل مختلف مواجه شده، تحت تاثير هركدام از آنها، يك حالت و كيفيت و اثر پيدا كنند كه مخالف حالت و كيفيت و اثرى است كه از علت ديگر پيدا مى‏كنند.
اكنون، با توجه به تفاوتهاى ماديات و مجردات، مى‏گوييم قضا و قدر حتمى مربوط به مجردات و قضا و قدر غيرحتمى مربوط به ماديات است.
مجردات از آن جهت قضا وقدر حتمى دارند، چون با بيش از يك سلسله علل سروكار ندارند، پس سرنوشت آنها تغييرناپذير است. اما ماديات چون با علتهاى متفاوت مواجه‏اند، قضا وقدر آنها غيرحتمى است. اكنون مثالى براى قضا و قدر غيرحتمى مى‏آوريم تا موضوع آشكارتر گردد. بيمارى را در نظر بگيريد كه از سوى پزشك داروهايى براى او تجويز شده است.
سرنوشت اين بيمار به اختيار خودش، ممكن است به دو شكل رقم بخورد. اگر داروهايش را مصرف و به دستور پزشك عمل كند، سرنوشتش تندرستى و سلامت است؛ اما اگر از دستور پزشك سرباز زند و دارو نخورد، سرنوشتش پيشرفت بيمارى و در نهايت مرگ است. حاصل آنكه براى انسان كه از جمله موجودات مادى است، هيچ كدام از دو سرنوشت حتمى نيست، بلكه با علتهاى متفاوت و انتخاب يكى از آن علتها- دارو براى سلامت يا بيمارى براى مرگ- سرنوشت او تغيير مى‏كند. نكته اساسى در اين ميان آن كه اين تغيير سرنوشت خود از مظاهر قضا و قدر الهى است كه در چارچوب اصل عليت و اصل اختيار بشر، به وقوع مى‏پيوندد.

با سلام و تشکر از جناب گمنام و محسنان:Gol:

با مطالعه ای که صورت گرفت، مطالب، با اندیشه های کلام شیعی در خصوص قضا و قدر منطبق بوده و مورد تأیید سایت می باشد. اگر چه بهتر بود دوستان خوبم، مطلبی را که نقل می کنند، منبع و مأخذ آن را جهت اطلاع کاربران، و بالا رفتن اعتبار مطالب ذکر می کردند.

فایدۀ بحث قضاء و قدر
اما با توجه به تأکیدی که در تعالیم دینی در مورد اعتقاد به قضاء و قدر شده، این سؤال اهمیت پیدا می کند که راز این تأکیدها چیست؟

پاسخ این است که اعتقاد به قضاء و قدر، دو فایدۀ مهم علمی و عملی در پی دارد.

اما فایدۀ علمی آن، بالا رفتن سطح معرفت انسان نسبت به تدبیر الهی، و آمادگی برای درک توحید افعالی به معنای توحید در افاضۀ وجود، و توجه به حضور الهی در مقام تدبیر شئون جهان و انسان است که تأثیر بسزائی در کمال نفس، در بُعد عقلانی دارد و اساساً هر قدر معرفت انسان نسبت به صفات و افعال الهی، عمیقتر و استوارتر شود بر کمالات نفسانی او افزوده می گردد.

و اما از نظر عملی، دو فایدۀ مهم بر این اعتقاد، مترتب می شود:

اول آنکه؛ هنگامی که انسان دانست همۀ حوادث جهان بر اساس قضاء و قدر و تدبیر حکیمانۀ الهی پدید می اید، تحمل سختی ها و دشواری های زندگی برایش آسان می شود و در برابر مصائب و حوادث ناگوار، خود را نمی بازد، بلکه آمادگی خوبی برای کسب ملکات فاضله ای مانند صبر و شکر، توکل و رضا و تسلیم پیدا می کند.

دوم آنکه؛ به خوشیها و شادی های زندگی نیز سرمست و مغرور نمی شود و مبتلی به شیفتگی و دلدادگی نسبت به لذائذ دنیا و غفلت از یاد خدا نمی گردد. "لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحو بما آتاکم والله لا یحب کل مختال فخور".(1)

با این همه باید توجه داشت که مسألۀ قضاء و قدر بصورت نادرستی تفسیر نشود و بهانه ای برای تنبلی و راحت طلبی و سلب مسئولیت، قرار نگیرد. زیرا اینگونه برداشت های غلط از معارف دینی، نهایت آرزوی شیاطین جن و انس، و موجب سقوط در خطرناکترین دره های شقاوت و بدبختی دنیا و آخرت است. و شاید به همین سبب باشد که در بسیاری روایات، از ورود اشخاص کم استعداد در اینگونه مسائل، منع شده است.(2)

موفق باشید ...:Gol:
پاورقی__________________________________
1. حدید، آیۀ 23.
2. اقتباس از کتاب آموزش فلسفه، آیت الله مصباح یزدی، ج 2، صص 447-448.

;45101 نوشت:
[=&quot]با سلام و درود[/][=&quot] ... [/]
[=&quot]از مباحث بسیار پیچیده، بحث بر انگیز و پر چالش اعتقادی، بحث قضا و قدر و جبر و اختیار است که این مطلب از گذشته نیز به همین منوال بوده است[/][=&quot].[/]

[=&quot]رسیدن به فهم دقیق و درست آن، در عین بداهت، مستلزم، استفاده از دو بال عقل و ایمان به وحی است. لذا در طول تاریخ، کسانی که به هر دلیل، در مسیر پرواز، تا معرفت حقیقی، یکی از دو بال را حذف و به یک بال بسنده کرده اند، در این مسیر ناکام بوده و توفیق چندانی در رسیدن به معرفت حقه نداشته اند. به عبارتی یا در دام افراط افتاده اند (اختیار) و یا به تفریط کشیده شدند (جبرگرائی[/][=&quot]).
[/]
[=&quot]ادامه دارد[/][=&quot] ...[/]


[=&quot]با سلام مجدد[/]

[=&quot]در ادامه طرح و تفصیل بحث جبر و اختیار گفتنی است[/]:

[=&quot]واصل بن عطا گفته است[/]: «[=&quot]اِن الباری تعالی عدل حكیم... و لا یجوز أن یرید من العباد خلاف ما یأمر، و یحتم علیهم شیئا ثم یجازیهم علیه؛(1[/]) [=&quot]خداوند عادل و حكیم است و روا نیست كه از بندگان، خلاف آنچه كه امر می[/][=&quot]‎كند خواسته، و آنان را بر كاری مجبور سازد و آن گاه مجازاتشان كند[/]

[=&quot]ابن میثم بحرانی، ‌پس از اشاره به این كه مختار بودن انسان امری است بدیهی و به اقامه برهان نیاز ندارد، وجوهی تنبیهی را یادآور شده است كه دو نمونه آن عبارتند از[/]:

1. [=&quot]هر عاقلی مدح بر احسان، و ذم بر عدوان را نیكو می[/][=&quot]‎داند، و این مطلب متفرع بر این است كه نیكوكار و بدكار فاعل فعل خویش باشند[/].

2. [=&quot]ما با درك وجدانی می[/][=&quot]‎یابیم كه افعالمان تابع انگیزه‎های ما هستند و اختیار، معنایی جز این ندارد.(2[/])

[=&quot]محقق طوسی نیز فاعلیت و اختیار انسان را بدیهی دانسته و گفته است[/]: «[=&quot]و الضروره قاضیه باستناد افعالنا الینا؛(3[/]) [=&quot]درك بدیهی، گواه بر این است كه افعال ما مستند به ما می[/][=&quot]‎باشند[/]

[=&quot]دلایل عقلی و نقلی یاد شده اصل اختیار را برای انسان ثابت می[/][=&quot]‎كند. بر این اساس، اعتقاد به جبر در افعال باطل است. اكنون باید دید، متكلمان اسلامی اختیار را چگونه تفسیر كرده‎اند[/].

[=&quot]در تفسیر اختیار، سه دیدگاه مطرح شده است كه عبارتند از[/]:

1. [=&quot]دیدگاه تفویض 2. دیدگاه كسب 3. دیدگاه امر بین الأمرین[/].

[=&quot]در ادامه بحث، به بررسی این سه دیدگاه خواهیم پرداخت[/].

[=&quot]ادامه دارد[/] ...

[=&quot]پاورقی[/]_________________________________________________
1.
[=&quot]شهرستانی، ملل و نحل، ج 1، ص 47[/].
2.
[=&quot]قواعد المرام، ص 108[/].
3.
[=&quot]كشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم. برای مطالعه بیشتر ر.ک: عقاید استدلالی، استاد علی ربانی گلپایگانی[/].

موضوع قفل شده است