آیه تبلیغ

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیه تبلیغ

[="georgia"]بسم الله الرحمن الرحیم[/]

[="georgia"]با عرض سلام و ادب و احترام خدمت تمامی دوستان عزیز :

پیشاپیش فرارسیدن عیدالله الاکبر عید غدیر خم را خدمت آقا و مولا یمان حضرت بقیه الله روحی و ارواحنا فداه و همه مسلمین جهان و به خصوص شیعیان و محبان حضرت امیر المومنین علی علیه السلام تبریک عرض کرده و از خداوند منان تعجیل در فرج حضرت صاحب امر را خواستارم.

خواست بنده حقیر اینست که با بهره جویی از کتاب گرانسنگ الغدیر به قلم علامه شیخ عبدالحسین امینی ، آیات سه گانه ای که مختص واقعه انسان ساز غدیر خم می باشد را در تاپیک هایی مجزا بیان کنم ، باشد که سبب ترویج تفکرات و عقاید بر حق شیعه شود.

برای این منظور از آیه 67 سوره مبارکه مائده شروع می کنم :

(( يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ))

اين آيه شريفه روز هجدهم ذى الحجه سال حجه الوداع "دهم از هجرت" نازل شد، پس از آنكه پيغمبر گرامى صلى الله عليه و آله و بزرگوار بغديرخم رسيد جبرئيل در ساعت پنجم از روز مذكور بر آنجناب فرود آمد و گفت: يا محمد صلى الله عليه و آله همانا خداى متعال بتو درود ميفرستد و ميفرمايد: " اى فرستاده خدا، ابلاغ كن آنچه را "كه درباره على عليه السلام" از جانب پروردگارت بتو نازل شد، و اگر اين امر را اجراء ننمائى، رسالت خود را انجام نداده اى... " تا آخر آيه، در اين موقع پيشروان آن كاروان عظيم كه تعداد آنها يكصد هزار يا بيشتر بود نزديك جحفه رسيده بودند پيغمبر صلى الله عليه و آله امر فرمود آنها را كه از آن نقطه پيشروى كرده اند برگردانند و آنها را كه عقب بودند در جاى خود متوقف سازند تا على عليه السلام را در ميان آنگروه آشكار سازد و آنچه را كه خداوند متعال درباره او نازل فرموده بانها ابلاغ فرمايد، و "جبرئيل" آن جناب را آگاه ساخت، كه خداوند او را "از كيد بدخواهان" نگاهدارى فرموده.

آنچه در بالا بدان اشعار نموديم در نزد علماء ما اماميه" مورد اتفاق همگانى است، ولى ما اينجا در اين مقام باحاديث اهل سنت در اين زمينه استدلال و احتجاج مينمائيم، اينك بيان مقصود:

1- [="red"]حافظ ابوجعفر محمد بن جرير طبرى[/] متوفاى 31. "شرح حال او در ج 1 ص 166 ذكر شد" باسناد خود با بررسى، در " كتاب الولايه " در طريق حديث غدير از زيد بن ارقم روايت نموده كه: چون رسول خدا صلى الله عليه و آله در بازگشت از حجه الوداع بغديرخم رسيد، هنگام ظهر بود و هوا در نهايت گرمى بود، بامر آنجناب خار و خاشاك آن محل را برطرف ساخته و نماز جماعت اعلام شد و ما همگى مجتمع شديم سپس خطبه رسا انشاء فرمود، بعد از آن فرمود: همانا خداوند متعال اين آيه را نازل فرموده است:... بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس، و جبرئيل از طرف پروردگار من بمن امر نموده كه در اين محل "كه گروه مسلمانان حضور دارند" بايستم و هر سفيد و سياهى را آگاه نمايم باينكه: على بن ابى طالب برادر من، وصى من، خليفه من، و پيشواى بعد از من است، من از جبرئيل درخواست كردم كه پروردگارم مرا از انجام اين امر بر كنار فرمايد، زيرا ميدانستم كه افراد با تقوى كم و موذيان و ملامت كنندگان زيادند كه مرا به پيوستگى زياد باعلى نكوهش ميكنند و از توجه زياد من بعلى بحدى نگران و بدبين هستند كه مرا اذن "گوش" ناميده اند، و خداىمتعال ضمن اين آيه، نكوهش و گفتار آنان را بمن خبر داد: و منهم الذين يوذون النبى و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم و اگر بخواهيم نام آنها را ببرم و آنها را معرفى كنم، خواهم نمود، ولى با ندريدن پرده آنها بكرامت خود افزودم.

خداى متعال راضى نشد جز بابلاغ اين امر، پس اى گروه مردم اين را بدانيد همانا خداوند او را "على عليه السلام را" بعنوان ولى و امام بر شما نصب نمود و اطاعت امر او را بر همه واجب فرمود، حكم او جارى و گفتار او روا و نافذ است، و هر كس با او مخالفت نمايد از رحمت خدا دور است، و كسيكه او را تصديق نمايد مشمول رحمت پروردگار است بشنويد و اطاعت كنيد پس همانا: خداى مولاى شما است، و على امام "پيشوا" شما است، و سپس امامت در فرزندان من از صلب او "على عليه السلام" برقرار است، تا روز قيامت، حلالى نيست مگر آنچه خدا و رسولش آنرا حلال فرموده اند، و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسولش آنرا حرام نموده اند و آنان، "يعنى على عليه السلام و امامان از فرزندان او"، علمى نيست مگر خداى متعال آنرا در من احصاء "و بمن موهبت فرموده" و من آنرا نقل نمودم به على، پس، از او گمراه نشويد و از اوامر او استنكاف ننمائيد. زيرا اوست كه بسوى حق راهنمائى ميكند و بحق عمل مينمايد، خداوند توبه احدى را از آنانكه او را انكار نمودند نمى پذيرد و او را نميامرزد. بر خدا حتم است كه چنين كند: او را جاويدان بعذاب دردناكى مبتلا كند پس او "على عليه السلام" افضل تمام مردم است بعد از من مادام كه رزق بندگان نازل ميشود و خلق جهان باقى هستند، آنكس كه خلافت او را مرتكب شود از رحمت خدا دور است.

اين گفتار من، از جبرئيل، از خداوند است، پس هر كس نگران باشد و بينديشد كه براى فرداى خود چه پيش فرستاده است؟ بفهميد محكم قرآن را "مطالب استوار و صريح آنرا" و پيروى نكنيد متشابه آنرا "آياتيكه نيازمند به بيان و تفسير و توضيح و تاويل است" و هرگز تفسير درست نتواند كرد آنرا مگر كسيكه من دست او را گرفته ام و بازوى او را بلند نموده ام و بشما او را نشان ميدهم: هر كس من مولاى اويم، اين على مولاى او است، و موالات او از جانب خداوند است كه آنرا برمن نازل نموده است، آگاه باشيد، بطور تحقيق وظيفه خود را اداء نمودم، آگاه باشيد امر حق را ابلاغ كردم، آگاه باشيد آنچه را مامور بودم بشما شنوانيدم، آگاه باشيد، آنچه نيازمند به توضيح بود توضيح نمودم، امارت و فرماندهى مومنين بعد از من براى احدى جز او روا نيست سپس، او را "على عليه السلام را" ببالا بلند فرمود تا بحدى كه پاى او مقابل زانوى پيغمبر صلى الله عليه و آله قرار گرفت، و فرمود: اى گروه مردم، اين برادر من، و وصى من و فرا گيرنده علم من است و جانشين من بر هر كس كه بمن ايمان آورده و بر تفسير كتاب پروردگار من، و در روايتى افزود. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و العن من انكره، و اغضب على من جحد حقه.

يعنى بار خدايا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او را، و از رحمت خود دور دار منكرين او را، و خشم فرما بر كسيكه حق او را انكار نمايد. بار خدايا تو نازل فرمودى هنگام آشكار كردن اين امر براى على اين آيه را: " اليوم اكملت لكم دينكم " "بامامته" يعنى امروز كامل ساختم براى شما دين شما را، بسبب امامت او، پس هر كس به پيشوائى او و آنها "از امامان" كه از فرزندان من از صلب او است تا روز قيامت تن ندهند، اين گروه اعمالشان نابود ميشود و آنان هميشه در آتش خواهند بود، همانا ابليس باعث بيرون شدن آدم عليه السلام "با اينكه برگزيده خدا بود" گرديد، بسبب حسد، پس حسد نورزيد كه در نتيجه اعمال شما نابود شود و قدمهاى شما بلغزد، درباره على نازل شده است، سوره " و العصر، ان الانسان لفى خسر ". اى گروه مردم: ايمان بياوريد بخدا و رسول او، و بنوريكه با او نازل شده، پيش از آنكه چهره هائى را دگرگون سازيم و آنها را به پشت سر برگردانيم يا آنها را لعنت كنيم همانطور كه اصحاب سبت را لعنت نموديم، آن نور از خداوند در من است، و سپس در على عليه السلام و بعد از او در نسل او است تا قائم مهدى.

اى گروه مردم: بزودى بعد از من، پيشوايانى خواهند بود كه بسوى آتش دعوت ميكنند "پيروان خود را مستحق عذاب الهى مينمايند" و روز قيامت كسى آنها را يارى نميكند، و خداوند و من از آنان بيزاريم، آنان و ياران و پيروانشان در پست ترين درجات جهنم خواهند بود، و زود است كه امر خلافت را بدون حق تبديل بپادشاهى "و تسلط خودخواهانه بر خلق" خواهند نمود، پس در اين هنگام است كه خداوند بمجازات شمامى پردازد اى گروه جن و انس، و بسوى شما شراره هاى آتش و مس گداخته و روان ميسازد و در اين هنگام ديگر روى نصرت نخواهيد ديد... تا پايان حديث- نقل از " ضياء العالمين ".

2- [="#ff0000"]حافظ، ابن ابى حاتم، ابو محمد حنظلى، رازى،[/] متوفاى 327 "شرح حال او در ج 1 ص 169 گذشت" باسناد خود از ابى سعيد خدرى آورده، كه اين آيه " يا ايها الرسول بلغ... " روز غدير خم درباره على عليه السلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد.

3- [="#ff0000"]حافظ، ابو عبد الله محاملى[/] متوفاى 330 "شرح حال او در ج 1 ص 169 گذشت" در امالى خود باسنادش از ابن عباس حديثى را روايت كرده كه در ج 1 ص 98 گذشت و در حديث مزبور است كه: تا آنگاه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بغديرخم رسيد، خداى عز و جل بر او نازل فرمود: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " تا آخر آيه در اين هنگام ندا كننده نماز بپا خاست و نماز جماعت اعلام شد... تا پايان حديث بشرحيكه مذكور شد. 4- [="#ff0000"]حافظ ابوبكر فارسى، شيرازى،[/] متوفاى 11/407 "شرح حال او در ج 1 ص 178 گذشت" در كتاب خود " ما نزل من القرآن فى اميرالمومنين " باسناد از ابن عباس روايت نموده كه اين آيه روز غديرخم درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل گشت.

5- [="#ff0000"]حافظ، ابن مردويه،[/] متولد سال 323 و متوفاى سال 416 "شرح حال او در ج 1 ص 178 گذشت" باسناد خود از ابى سعيد خدرى روايت نموده كه اين آيه: روز غدير خم درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل گرديد.

و باسناد ديگر از ابن مسعود روايت نموده كه گويد: ما در عهد رسول خدا صلى الله عليه و آله اين آيه را چنين تلاوت ميكرديم: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ان عليا مولى المومنين، و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، و الله يعصمك من الناس.

و باسناد خود از ابن عباس روايت نموده كه: پس از آنكه خداوند متعال امر فرمود پيغمبرش صلى الله عليه و آله را كه على عليه السلام را بپا دارد و بگويد در حق او آنچه را كه گفت، پيغمبر صلى الله عليه و آله گفت بار خدايا، همانا قوم من از جاهليت تازه باسلام گرائيده اند و پس از بيان اين مطلب بحج خود روانه شد، هنگام مراجعت چون در غديرخم فرود آمد، خداوند بر او نازل فرمود: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " تا آخر آيه. پس بازوى على عليه السلام را گرفت و سپس بمحل اجتماع مردم خارج شد و خطاب بخلق فرمود اى مردم: آيا من بشما اولى "سزاوارتر" از خودتان نيستم؟ گفتند: بلى يا رسول الله، تو اولى هستى بما از خود ما، فرمود: بار خدايا هر كس من مولاى اويم على مولاى او است، بار خدايا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار، دشمنان او را و اعانت كن اعانت كننده او را و خوار گردان خوار كننده او را و يارى فرما ياوران او را و دوست بدار دوست دارنده او را و دشمن بدار دشمن دارنده او را، ابن عباس گفت: پس از اين اعلام بخدا سوگند واجب شد "ولايت على عليه السلام" بر گردن آن گروه، و حسان بن ثابت گفت:

[="cyan"]يناديهم، يوم الغدير نبيهم بخم و اسمع بالرسول مناديا
يقول: فمن مولاكم و وليكم فقالوا و لم يبدوا هناك التعاميا
الهك مولانا و انت ولينا و لم تر منا فى الولايه عاصيا
فقال له: قم يا على فاننى رضيتك من بعدى اماما و هاديا[/]

ترجمه منظوم شعرهاى بالا

[="lime"]پيمبر پاك راى، بامر حى قدير ندا بامت نمود بخم، بروز غدير
بشنو زان پيشوا نداى بس دلپذير كه جبرئيلش ستود بعصمت بى نظير
كاكنون بايد كنى بدون سستى بيان امر خدا را بخلق نترسى از دشمنان
سپس بپا خاست آن مظهر خلق عظيم دست على را گرفت چون يد بيضا كليم
پلنگ رسايش دميد روح بعظم رميم بانگى پس دلفزا قول رسول كريم
گفت كه هر كس منم بجان و مالش ولى هست ورا بعد من ولى و مولى على
راهنماى شما على بود بعد من على امام است و نيست جز وى كس موتمن
على بود پيشواى بر همه از مرد و زن ملجاء و ماوى بود على بسر و علن
بار خدايا توئى باين رسالت گواه كه من نمودم عيان بر همگان شاهراه
ايندم آنشاه دين گشود دست دعا كه بار الها تو باش دوست باهل ولا
دشمن او را عدو تو باش بى منتها يارانش را تو باش يار بهر دو سرا
بار خدايا بلطف باش و را دستگير تا كند اندر جهان جلوه چو بدر منير
تا كند اندر جهان جلوه چو بدر منير تا كند اندر جهان جلوه چو بدر منير[/]

و از زيد بن على روايت شده كه: چون جبرئيل امر ولايت را آورد، عرصه بر پيغمبر صلى الله عليه و آله تنگ شد و فرمود: قوم من تازه از جاهليت باسلام گرائيده اند، سپس اين آيه نازل شد "نقل از " كشف الغمه " صفحه 94 ".

6- [="red"]ابو اسحق ثعلبى- نيشابورى-[/] متوفاى 37/427 "شرح حال او در ج 1 ص 179 ذكر شد" در تفسير خود " الكشف و البيان " از ابى جعفر محمد بن على "امام باقر عليه السلام" روايت نموده كه معنى آيه مزبور چنين است: "... تبليغ نما آنچه را كه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده در برترى و فضل على " و پس از نزول اين آيه دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه

و

7 )[="#ff0000"] ثعلبی [/] مذكور گويد: خبر داد مرا، ابو محمد عبد الله بن محمد قاينى، از ابو- الحسين محمد بن عثمان نصيبى، از ابوبكر محمد بن حسن سبعى، از على بن محمد دهان و حسن بن ابراهيم جصاص، از حسين بن حكم، از حسن بن حسين، از حبان، از كلبى، از ابى صالح، از ابى عباس، درباره قول خداى تعالى: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " تا آخر آيه، گفت: درباره على عليه السلام نازل شده است، به پيغمبر صلى الله عليه و آله امر شد كه درباره او تبلغ كند، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه. 7- حافظ ابو نعيم اصفهانى متوفاى سال 430 "شرح حال او در ج 1 ص 180 ذكر شد" در تاليف خود " ما نزل من القرآن فى على عليه السلام" از ابى بكر بن خلاد از محمد بن عثمان بن ابى شيبه، از ابراهيم بن محمد بن ميمون، از على بن عابس، از ابى الحجاف و اعمش، و اين دو از عطيه روايت كرده اند كه: اين آيه درباره على عليه السلام برسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غديرخم نازل شد "بنقل " الخصايص " ص 29".

8- [="#ff0000"]ابوالحسن واحدى نيشابورى[/] متوفاى 468 "شرح حال در ج 1 ص 183 ذكر شد" در " اسباب النزول " ص 150، از ابى سعيد محمد بن على صفار، از حسن بن احمد مخلدى، از محمد بن حمدون بن خالد، از محمد بن ابراهيم حلوانى، از حسن بن حماد سجاده، از على بن عابس، از اعمش و ابى الحجاف و اين دو، از عطيه، از ابى سعيد خدرى روايت نموده كه گفت: اين آيه در روز غدير خم درباره على بن ابى طالب رضى الله عنه نازل شده است. [/]

[="georgia"]9- [="red"]حافظ، ابو سعيد سجستانى [/]متوفاى 477 "شرح حال او در ج 1 ص 183 ذكر شد" در " كتاب الولايه " باسنادش از چندين طريق از ابن عباس روايت كرده كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله مامور شد كه ولايت على عليه السلام را تبليغ نمايد، پس خداى عز و جل اين آيه را باو نازل فرمود: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " تا آخر آيه، چون روز غدير خم شد، پيغمبر صلى الله عليه و آله بپا خاست و پس از اداى حمد و ستايش خداوند فرمود: آيا من اولى "سزاوارتر" بشما نيستم از خود شما؟ گفتند: بلى فرمود: فمن كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره و اعز من اعزه و اعن من اعانه "طرايف".

10- [="red"]حافظ، حاكم حسكانى، ابو القاسم[/] "شرح حال او در ج 1 ص 184 ذكر شد" در " شواهد التنزيل لقواعد التفصيل و التاويل " باسنادش، از كلبى، از ابى صالح، از ابن عباس و جابر انصارى روايت نموده كه گفتند: خداى تعالى امر فرمود محمد صلى الله عليه و آله را كه على عليه السلام را منصوب و ولايت او را بر خلق اعلام نمايد. آنحضرت ترسيد مبادا بگويند: از پسر عم خود هوادارى ميكند و آنحضرت را بر آن نكوهش كنند، لذا خداى متعال باو وحى فرمود: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " تا آخر آيه، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله روز غدير خم ولايت او را بر خلق استوار فرمود. "مجمع البيان ج 2 ص 223 ".

11- [="red"]حافظ، ابو القاسم ابن عساكر شافعى، [/]متوفاى سال 571 "شرح حال او در ج 1 ص 189 ذكر شد" باسناد خود از ابى سعيد خدرى روايت نموده كه آيه مذكوره در روز غدير خم در شان على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است.

12- [="red"]ابو الفتح نطنزى [/]"شرح حال او در ج 1 ص 188 ذكر شد" در خصايص العلويه باسناد خود از امامين، محمد بن على الباقر و جعفر بن محمد الصادق عليهم السلام روايت كرده كه آيه مزبور روز غديرخم نازل شده است "ضياء العالمين".

13- [="red"]ابو عبد الله فخر الدين رازى شافعى[/]، متوفاى 606 "شرح حال او در ج 1 ص 192 ذكر شد" در ج 3 تفسير كبير ص 636 گويد: دهم آيه مزبور در فضل على عليه السلام نازل شد و چون آيه نازل شد "پيغمبر صلى الله عليه و آله" دست او را "على عليه السلام را" گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، پس از آن عمر رضى الله عنه او را ملاقات كرد و گفت: گوارا باد تو اى پسر ابى طالب، گرديدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومن، و اين قول ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن على است.

14-[="red"] ابو سالم نصيبى، شافعى،[/] متوفاى 562 "شرح حال او در شعراى قرن هفتم خواهد آمد" در " مطالب السول " ص 16 گويد: پيشوا ابوالحسن على واحدى در كتاب خود، مسمى به " اسباب النزول " بسند خود خبرى را نقل نموده كه سند آنرا منتهى ميكند به ابى سعيد خدرى رضى الله عنه كه گفت: اين آيه در روز غدير خم درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است.

15- [="red"]حافظ، عز الدين رسعنى موصلى، حنبلى[/]، متولد سال 589 و متوفاى 661 "شرح حال او در ج 1 ص 196 ذكر شد" در تفسير خود "ستايش نسبت به تفسير او از قول ذهبى قبلا ذكر شده" از ابن عباس رضى الله عنه روايت نموده كه گفت: چون اين آيه نازل شد پيغمبر صلى الله عيه و آله دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه،

16- [="red"]شيخ الاسلام، ابو اسحق حموينى [/]متوفاى 722 "شحر حال او در ج 1 ص 200 ذكر شد" در " فرايد السمطين " از استادان سه گانه خود: سيد برهان الدين ابراهيم بن عمر حسينى مدنى، و شيخ پيشوا مجد الدين عبد الله بن محمود موصلى، و بدر الدين محمد بن محمد بن اسعد بخارى باسنادشان از ابى هريره روايت كرده كه: آيه مزبور در شان على عليه السلام نازل شده است.

17- [="red"]سيد على همدانى[/] متوفاى 786 "شرح حال او در ج 1 ص 205 گذشت" در " موده القربى " از قول براء بن عازب رضى الله عنه نقل كرده كه گفت: با رسول خدا صلى الله عليه و آله در حجه الوداع آمدم چون بغدير خم رسيديم نماز جماعت اعلام شد رسول خدا صلى الله عليه و آله زير درختى نشست و دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا من اولى "سزاوارتر" بمومنين از خود آنها نيستم؟ گفتند: بلى، هستى يا رسول الله فرمود: آگاه باشيد، هر كس من مولاى اويم على عليه السلام مولاى او است، بار خدايا، دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را، سپس عمر رضى الله عنه او را ملاقات نمود و باو گفت: گوارا باد تو را اى على بن ابى طالب گرديدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومن، و در اين باره نازل شد " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " تا آخر آيه.

18- [="red"]بدر الدين ابن عينى حنفى[/] متولد 762 و متوفاى 855 "شرح حال او در ج 1 ص 211 ذكر شد" در كتاب " عمده القارى " در شرح صحيح بخارى ج 8 ص 584 در مورد قول خداى تعالى: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك... " ذكر نمود از حافظ، و احدى، آنچه را كه از حديث حسن بن حماد سجاده گذشت با همان سند و متن، سپس از مقاتل و از زمخشرى بعض وجوه ديگر مذكور در سبب نزول آيه مزبور را حكايت كرده، و گفته كه ابوجعفر محمد بن على بن حسين بيان كرده كه: معناى آيه مزبور اينست... تبليغ كن آنچه را كه از پروردگارت در فضل على رضى الله عنه بسوى تو نازل گشته، پس چون اين آيه نازل شد پيغمبر صلى الله عليه و آله دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه.

19- [="red"]نور الدين ابن صباغ مالكى مكى [/]متوفاى 855 "شرح حال او در ج 1 ص 211 گذشت"، در " فصول المهمه " ص 27 روايتى را كه واحدى در كتاب اسباب النزول از ابى سعيد خدرى نقل نموده ذكر كرده است.

20- [="red"]نظام الدين قمى نيشابورى[/] در ج 6 تفسير خود در ص 170 چنين گويد: و از ابى سعيد خدرى روايت شده كه اين آيه " يا ايها الرسول بلغ... " در فضل و برترى على بن ابى طالب رضى الله عنه نازل شد و در نتيجه نزول آن، رسول خدا صلى الله عليه و آله دست او را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، پس عمر او را ملاقات نمود و باو گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب گرديدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومن، و اين قول ابنعباس و براء بن عازب و محمد بن على است، سپس اقوال ديگرى در سبب نزول آن ذكر نموده است.

21- [="red"]كمال الدين ميبدى،[/] متوفاى بعد از سال 908 "در ج 1 ص 214 ذكر شده"، در شرح ديوان اميرالمومنين عليه السلام در ص 415 گويد: ثعلبى روايت نموده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنچه را كه در غديرخم فرمود: بعد از نزول قول خداى تعالى: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " بود، و بر اهل توفيق پوشيده نيست كه قول خداى تعالى: " النبى اولى بالمومنين من انفسهم " با داستان غدير "و سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله: الست اولى بكم من انفسكم... "سازش دارد و خداى، داناتر است.

22- [="red"]جلال الدين سيوطى، شافعى[/]، متوفاى 911، "شرح حال او در ج 1 ص 214 مذكور است" در ج 2 " الدرر المنثور " ص 298 گويد: ابو الشيخ با دقت در سند از حسن روايت نموده كه: " رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: همانا خداوند مرا برسالتى مبعوث "مامور" فرمود كه عرصه فكرم "در ابلاغ آن" تنگ شد و دانستم كه مردم مرا تكذيب خواهند نمود، پس خداى متعال مرا تهديد فرمود كه اگر ابلاغ نكنم مرا عذاب فرمايد، پس اين آيه نازل شد: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك...".

و عبد بن حميد و ابن جرير، و ابن ابى حاتم، و ابو الشيخ با دقت در سند از مجاهد روايت كرده اند كه گفت: چون اين آيه " بلغ ما انزل اليك... " نازل شد، پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض نمود: پروردگارا من يكتن تنها هستم، چگونه "اين وظيفه را" انجام دهم؟ مردم "باذيت و زيان من" اجتماع خواهند نمود، در نتيجه اين قسمت از آيه نازل شد: " و ان لم تفعل فما بلغت رسالته...".
و ابن ابى حاتم، و ابن مردويه، و ابن عساكر، از ابى سعيد خدرى با دقت در سند روايت نموده اند كه اين آيه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك- ان عليا مولى المومنين- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس.

23- [="red"]سيد عبد الوهاب بخارى،[/] متولد 869 و متوفاى 932 "شرح حال او در ج 1 ص 215 ذكر شده"، در تفسير قول خداى تعالى: " قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى " چنين گويد: از براء بن عازب رضى الله عنه در "تفسير" قول خداى تعالى: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " روايت شده كه گفت: يعنى تبليغ كن از فضايل على. و اين آيه در غدير خم نازل شد، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله خطبه اى بيان داشت و سپس فرمود: من كنت مولاه فهذا على مولاه پس از اين بيان پيغمبر صلى الله عليه و آله عمر رضى الله عنه گفت: به به يا على گرديدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومنى، ابو نعيم اين روايت را آورده و ثعالبى نيز آنرا در كتاب خود ذكر نموده است.

24- [="red"]سيد جمال الدين شيرازى[/] متوفاى 100 "چنانكه در ج 1 ص 219 گذشت"، در اربعين خود نزول آيه مذكوره را در غدير خم از ابن عباس بلفظى كه در ج 1 ص 98 گذشت روايت نموده است.

25- [="red"]محمد محبوب العالم [/]"مذكور در ج 1 ص 225 "در تفسير خود "مشهور به تفسير شاهى" بشرحى كه نقل از تفسير نظام الدين نيشابورى گذشت حكايت نموده است.

26- [="red"]ميرزا محمد بدخشانى [/]"مذكور در ج 1 ص 229 "، در " مفتاح النجا " گويد: آياتى كه در شان اميرالمومنين على بن ابى طالب كرم الله وجهه نازل شده بسيار زياد است بحدى كه من نميتوانم احاطه بهمه آنها حاصل نمايم، ناچار لب لباب "نخبه آنها را" در اين كتاب وارد نمودم، تا آنجا كه گويد: ابن مردويه، از زر، از عبد الله رضى الله عنه با دقت در سند آورده كه: ما در عهد و زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله اين آيه را چنين قرائت ميكرديم: بكيفيت و شرحيكه در صفحه 93 از ابن مردويه مذكور شد. سپس از طريق خود از ابى سعيد خدرى آنرا روايت نموده و در پايان آن ذكر كرده: سپس نازل شد: " اليوم اكملت لكم دينكم " و روايتى را كه حافظ رسعنى با دقت در سند آورده "و در صفحه 98 ذكر شد" او نيز روايت كرده است.

27- [="red"]قاضى شوكانى[/] متوفاى 1250 "شرح حال او در ج 1 ص 234 گذشت" در تفسير خود " فتح القدير " ج 3 ص 57 گويد: ابن ابى حاتم، و ابن مردويه و ابن عساكر، با دقت در سند از ابى سعيد خدرى روايت كرده اند كه گفت: اين آيه " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " در روز غدير درباره على بن ابى طالب رضى الله عنه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل گرديد، و ابن مردويه با دقت در سند از ابن مسعود روايت كرده كه: ما در عهد رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين قرائت مينموديم: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك- ان عليا مولى المومنين- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، و الله يعصمك من الناس.

28- [="red"]سيد شهاب الدين آلوسى، شافعى[/]، بغدادى، متوفاى 1270 "شرح حال او در ج 1 ص 234 گذشت"، در ج 2 " روح المعانى " ص 348 گويد: شيعه چنين پندارد "معتقد است" كه مراد آيه از- آنچه كه خدا بتو نازل فرموده است، خلاف على كرم الله وجهه ميباشد، چه، آنان "شيعه" باسنادهاشان از ابى جعفر و ابى عبد الله رضى الله عنهما روايت كرده اند كه: خداى تعالى وحى فرمود به پيغمبرش كه على كرم الله تعالى وجهه را بجانشينى خود معرفى و اعلام نمايد، و آن حضرت ميترسيد كه اين امر بر جماعتى از اصحابش سخت و دشوار باشد، پس خداوند براى تشجيع او بكاريكه مامور است اين آيه را نازل فرمود، و از ابن عباس روايت شده كه: اين آيه درباره على كرم الله وجهه نازل شد زمانى كه خدا رسولش را امر فرمود كه مردم را بولايت او "على عليه السلام" آگاه فرمايد، پس آنحضرت انديشه نمود از اينكه مردم بگويند از پسر عم خود هوادارى كرد و او را باين امر سرزنش و نكوهش نمايند، پس خداى متعال اين آيه را وحى فرمود، پس آنحضرت بپا خاست و ولايت او را اعلام داشت در روز غدير خم و دست او را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

و جلال الدين سيوطى در " الدر المنثور " با دقت در اسناد از ابن ابى حاتم، و ابن مردويه، و ابن عساكر آورده كه آنها از ابى سعيد خدرى روايت نموده اند كه گفت: اين آيه روز غدير خم در شان على بن ابى طالب كرم الله وجهه برسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد، و ابن مردويه با دقت در سند از ابن مسعود آورده كه او گفت: ما در عهد رسول خدا صلى الله عليه و آله اين آيه را چنين قرائت مى نموديم: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك- ان عليا ولى المومنين- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته.

29- [="red"]شيخ سليمان قندوزى، حنفى[/] متوفاى 1293 "شرح حال او در ج 1 ص 235 مذكور است"، در " ينابيع الموده " ص 120 گويد: ثعلبى با دقت در سند از ابى صالح، از ابن عباس و از محمد بن على "باقر" رضى الله عنهما روايت نموده كه: اين آيه درباره على عليه السلام نازل شده، حموينى نيز در " فرائد السمطين " از ابى هريره و همچنين مالكى در " فصول المهمه " از ابى سعيد خدرى با دقت در اسناد روايت نموده اند، كه: اين آيه روز غدير خم درباره على عليه السلام نازل شده. شيخ محيى الدين نووى آنرا چنين ذكر نموده.

30- [="red"]شيخ محمد عبده مصرى[/] متوفاى 1323 "شرح حال او در ج 1 صفحه 237 گذشت" در ج 6 تفسير " المنار " ص 463 گويد: ابن ابى حاتم، ابن مردويه، و ابن عساكر، از ابى سعيد خدرى روايت نموده اند كه آيه مزبور در روز غديرخم درباره على عليه السلام نازل شده.
حق سخن- اين بود آنچه در اين مقام از احاديث و اقوال "علماء و مفسرين اهل سنت" داير بنزول آيه تبليغ در شان على بن ابى طالب عليه السلام تتبع و ذكر آن براى ما مقدور افتاد، آنها كه دامنه نقل خود را توسعه داده اند، وجوه ديگرى در مورد نزول آيه مذكوره ذكر نموده اند، نخستين كسى كه ما او را شناخته ايم كه وجوه ديگرى براى نزول آيه ذكر كرده، طبرى است كه در ج 6 تفسيرش ص 198 بدان پرداخته و سپس متاخرين از او پيروى كرده اند و بالنهايه فخر رازى اقوال شان نزول آيه را به نه قول رسانده و دهمين آنها آن بود كه ما در اين كتاب ذكر نموديم.

اما وجهى را كه طبرى "در شان نزول آيه مزبور" ذكر نموده از ابن عباس آورده كه او گفت: يعنى اگر كتمان كنى آيه اى را از آنچه نازل شده است بر تو از طرف پروردگارت، تبليغ نكرده اى رسالت مرا. و اين قول و وجه با نزول آيه مذكوره در داستان غدير منافاتى ندارد، خواه لفظ "آيه" را در قول ابن عباس "اگر كتمان كنى آيه را" نكره محض بگيريم، و يا نكره تخصيص داده شده، و بنا بر اينكه نكره تخصيص داده شده بگيريم، مراد همان معنائى ايستكه ما بوسيله آنچه از احاديث و رواياتى كه نقل شد در مقام اثبات آن معنى هستيم، و بنا بر اينكه آنرا نكره مطلق و محض بگيريم، در اينصورت: اين جمله " و ان لم تفعل فما بلغت رسالته " تاكيدى است در انجام و اجراء چيزيكه امر به تبليغ آن شده منتهى بلفظ مطلق كه هر مصداق و موضوعى را شامل ميشود و بنابراين داستان غدير هم يكى از آن مصداق ها و موضوعها ميباشد.

و "قول ديگر" از قتاده آورده كه وى گفت: بزودى "خداوند متعال" بكفايت خود خواهد گرفت پيغمبر صلى الله عليه و آله را "از بدخواهان و كينه اندوزان" و او را از كيد آنها نگاه خواهد داشت، و "با اين نويد" او را امر بابلاغ فرمود، و اين قول هم با آنچه ما ميگوئيم ضديت و منافاتى ندارد، زيرا در اين معنى جز اين منظور نيست كه خداى متعال كفايت كيد دشمن و نگهدارى از سوء نيت آنها را در تبليغ امرى كه پيغمبر انديشه اختلاف و عدم تمكين امتش را در آن مينموده تضمين فرموده. و امتناعى ندارد از اينكه آن امر، همان نص غدير باشد، و با تصريحاتيكه در اين احاديث "كه ذكر شد" مشهور است همين معنى متعين ميشود. [/]

[="georgia"]و از سعيد بن جبير، و عبد الله بن شقيق، و محمد بن كعب قرظى، و عايشه آورده كه آنان گفتند "و لفظ روايت از عايشه است" پيش از نزول آيه: " و الله يعصمك من الناس " عده از پيغمبر صلى الله عليه و آله حراست مينمودند، ولى پس از نزول اين آيه پيغمبر صلى الله عليه و آله سر خود را از حجره خود بيرون كرد و بمردم "نگهبانان و حراست كنندگان خود" فرمود: برگرديد "يعنى برويد، ديگر نيازى به نگهبانى و حراست شما ندارم" زيرا خداوند مرا نگهدارى فرمود.

در اين قول نيز، جز اينكه پس از نزول وعده نگهدارى خداوند، پيغمبر صلى الله عليه و آله نگهبانان خود را "از پيرامون جايگاه خود" متفرق ساخت، چيز ديگرى وجود ندارد و متعرض هيچگونه امرى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله بدان جهت ترس و انديشه برانگيختن مردم را در اين داستان و يا بطور مطلق، داشته، نمى باشد، و امتناعى ندارد از اينكه اين امر همان داستان و مسئله غدير باشد، و از طرفى روايات مذكوره در اين كتاب و غير آن همين امر را تاييد و تعيين ميكند.

و طبرى در سبب نزول آيه نيز از قرظى ذكر نموده كه: پيغمبر صلى الله عليه و آله هر وقت بمنزلى فرود مى آمد اصحاب آنحضرت درخت سايه دارى انتخاب ميكردند كه پيغمبر صلى الله عليه و آله خواب نيمروز را در زير آن درخت بياسايد، روزى هنگام آسايش پيغمبر، عربى صحرائى آمد و شمشير خود را كشيد و گفت: چه كسى تو را از "حمله" من مانع خواهد شد؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود خدا: در اين هنگام دست آن عرب لرزيد و شمشير از دست او افتاد، راوى گويد عرب مزبور در آن حال "با وضعى غير عادى" آنقدر سر خود را بدرخت كوبيد تا مغز او متلاشى گشت، پس خداى متعال نازل فرمود: و الله يعصمك من الناس.. تا آخر. و اين روايت تناقض دارد با آنچه كه قبلا ذكر شد داير باينكه نگهبانان آنجناب را در بر ميگرفتند تا هنگاميكه اين آيه نازل شد، زيرا بسيار دور از تصور است كه با وجود نگهبانان در پيرامون جايگاه آنجناب و آويخته شدن شمشير در نزد آنحضرت، آن عرب صحرائى هنگامى كه آنجناب با چنين وضعى استراحت فرموده بتواند بسوى آنحضرت راه بيابد؟ علاوه بر اين، قبول چنين واقعه مستلزم اينست كه آيه مذكوره بطور پراكنده و متفرق نازل شده باشد، زيرا، اين روايت تصريح دارد كه آنچه بعد از داستان آنعرب صحرائى نازل شد، فقط اين جمله از قول خداى تعالى بود: و الله يعصمك من الناس، و بين اين داستان با صدر آيه "يا ايها الرسول بلغ... اه" سنخيت و مناسبتى وجود ندارد و با چنين كيفيتى پذيرش چنين قولى "در سبب نزول آيه مزبور" كه قرظى بتنهائى آنرا روايت كرده دشوار و مشكل است، و بعيد و محال نيست كه داستان آمدن عرب صحرائى از جمله اتفاقاتى باشد كه در پيرامون نص غدير و نزول آيه بوجود آمده باشد و راويان ساده لوح "بدون توجه و دقت در جهات لازم" پنداشته باشند كه اين آيه براى خاطر موضوع اعرابى "كه يك موضوع فرعى و اتفاقى بوده" نازل شده است در حالتيكه سبب بزرگتر و مهمترى براى نزول آن وجود داشته و آن امر ولايت كبرى بوده، وگرنه اين حادثه "بفرض وقوع" حادثه مهمى نبوده كه براى خاطر آن آيه اى نازل گردد؟ و چه بسيار نظاير اين امر اتفاق افتاده كه مورد اهميت و توجه قرار نگرفته، منتهى چنين اتفاقى "بفرض وقوع و صحت" چون مقارن با نص ولايت على عليه السلام اتفاق افتاده اشخاص بسيط و ساده لوح را بچنين وهم و پندارى افكنده است!!!

و طبرى از ابن جريج روايت نموده كه: پيغمبر صلى الله عليه و آله از قريش انديشناك بود، چون اين آيه "و الله يعصمك من الناس" نازل شد، آنحضرت دراز كشيد و دو يا سه بار فرمود: هر كس اراده خوار كردن مرا نموده بيايد. و چه مانعى دارد كه آن امرى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى خاطر آن امر از قريش انديشناك بود همان نص خلافت باشد، چنانكه احاديث و روايات مذكوره بتفصيل بدان اشعار نموده، پس بنابراين، اين روايت هم با آنچه كه ما ميگوئيم ضديت و منافاتى نخواهد داشت؟

و طبرى بچهار سند از عايشه روايت نموده كه گفت: هر كس گمان كند كه محمد صلى الله عليه و آله امرى از كتاب خدا را كتمان نموده، هر آينه بهتان و افتراى بزرگى بخداى متعال مرتكب گشته، در حاليكه خداى متعال فرمايد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... و عايشه با گفتار اين مطلب در صدد بيان سبب نزول نبوده، فقط باين آيه كريمه استدلال نموده است باينكه پيغمبر صلى الله عليه و آله نسبت بامر تبليغ نهايت مراقبت و اهتمام را فرموده و هيچ آيه اى را از كتاب خدا فرو گذار ننموده مگر آنكه آنرا ابلاغ و توضيح و بيان كرده و اين مطلبى است كه بهيچوجه در خور شك و ترديد نبوده، و ما نيز قائل بان هستيم چه قبل از نزول آيه مذكوره و چه بعد از آن.

و اما، آنچه را كه رازى در جلد 3 تفسيرش در صفحه 635 از وجوه ده گانه "اقوال مربوط به اسباب نزول آيه مذكوره"- گرد آورده و نص غدير را دهمين آنها قرار داده و داستان عرب صحرائى مذكور در تفسير طبرى را هشتمين آنها قرار داده و انديشه از قريش را با افزايش يهود و نصارى بر آن نهمين اقوال مربوط بان قرار داده "در حالتيكه حق سخن را درباره دو قول مذكور دانستيد"، اقوال مذكوره مبتنى و متكى بر رواياتى است مرسل كه سندهاى طريق آن مقطوع و گوينده آن غير معلوم است!

و لذا در تفسير نظام الدين نيشابورى تمام آن اقوال به قيل "يعنى: گفته شده" نسبت داده شده است و نامبرده "نيشابورى" روايتى را كه شامل نص ولايت است اول وجوه و اقوال مذكوره قرار داده و آنرا به ابن عباس و براء بن عازب و ابى سيد خدرى و محمد بن على عليهما السلام نسبت داده است. و طبرى كه خود مقدم تر و داناتر باين شئون بوده وجوه مذكوره را راسا بحساب نياورده و هر چند حديث ولايت را نيز ذكر ننموده، ليكن كتاب جداگانه در آن تاليف نموده و حديث ولايت را بهفتاد و اند طريق آورده چنانكه در پيش، از او و از كسيكه آنرا باو نسبت داده ياد شد، و در آنجا طبرى نزول آيه مذكوره را در آن هنگام "هنگام اعلام و نص بولايت على عليه السلام" باسنادش از زيد بن ارقم روايت نموده. و خود رازى معتبر نشمرده است از وجوه مذكوره مگر آنچه را كه در ميان وجه نهم بر روايت طبرى افزوده و گفته كه پيغمبر از يهود و نصارى انديشناك بود و بزودى بحقيقت حال در اين امر واقف خواهيد شد.

بنابر مراتب مسطوره، وجوه نامبرده صلاحيت آنرا ندارد كه مورد اعتماد قرار گيرد و در خور آن نيست كه با احاديث معتبره سابق الذكر كه دانشمندان بزرگ مانند طبرى، و ابن ابى حاتم، و ابن مردويه، و ابن عساكر، و ابى نعيم، و ابى اسحق ثعلبى، و واحدى، و سجستانى، و حسكانى، و نطنزى، و رسعنى، و غير آنها با اسنادهاى بهم پيوسته آنها را روايت نموده اند- مقابله و معادله نمايد، آيا نسبت بحديثى كه اين پيشوايان معتبر ميدانند جز تصديق بحقيقت آن چه گمان ديگرى ميتوان نمود؟ مضافا بر آنچه گفته شد، اصولا در بعض وجوه "كه در سبب نزول " آيه تبليغ " رازى ذكر نموده". دلائل ساختگى آشكار و نمايان است، چه آنكه سياق آيه با وجوهى كه بعنوان سبب نزول ذكر شده ملايمت و مناسبتى ندارد بنا به تمام وجوه "نه گانه مذكوره" دور نيست كه تفسير براى باشد، يا استحساناتى است فرضى كه فاقد دليل است، يا مقصود ايجاد موانع زيادى است در برابر حديث ولايت، تا نيروى آن حقيقت "با القاء اين گونه اوهام" درهم شكسته شود و جانب تصديق باين امر خطير ضعيف و زبون گردد در حاليكه خداى متعال ابا و امتناع دارد "از حصول مقصود بد انديشان" تا آنجا كه نور خود را تمام و جلوه گر فرمايد.

رازى بعد از ذكر و تعداد وجوه "دهگانه داير باسباب نزول آيه تبليغ" گويد: بدان كه اين روايت اگر چه بسيار است، ولى اولى اينست كه مدلول آيه حمل شود بر اينكه خداى تعالى پيغمبر صلى الله عليه و آله را از مكر يهود و نصارى ايمن ساخت و او را امر فرموده كه بدون انديشه از آنان تبليغ خود را ظاهر سازد، و رجحان اين نظر از اين جهت است كه بحث و سخن بسيارى قبل از اين آيه و بعد از آن با يهود و نصارى جريان دارد، لذا ديگر روا نيست كه اين يك آيه در بين مطالب قبل و بعدآن مربوط به موضوع ديگرى باشد كه از مطالب قبل و بعد بيگانه و بى ارتباط گردد...

آه و شما خواننده "گرامى" مى بينيد كه اين تجريح رازى نسبت باين وجه صرف استنباطى است كه با استفاده از سياق آيات نموده بدون اينكه مستندى از روايتى داشته باشد، و ما پس از دانستن اين اصل كه: ترتيب ذكر آيات نوعا غير از ترتيب نزول آنها است، ديگر در مقابل نقل صحيح مراعات سياق آيات براى ما مهم نخواهد بود، و با ملاحظه ترتيب نزول سوره هائى كه با ترتيب آنها در قرآن مخالفت دارد مزيد اطمينان باين امر حاصل خواهد شد و وجوه آياتى كه در مكه نازل شده در سوره هائى كه در مدينه نازل شده و بالعكس، مويد اين موضوع است، سيوطى در جلد 1 " الاتقان " صفحه 24 چنين نگاشته:

فصل: اجماع و نصوص مترادفه بر اين امر قايم است كه: ترتيب آيات "قرآن" توقيفى است، و شبهه در اين امر نيست، اما اجماع باين امر: عده از علماء تفسير از جمله، زركشى در " البرهان " و ابوجعفر بن زبير در " مناسبات " اين مطلب را نقل كرده اند، و عبارت ابن زبير اين است: ترتيب آيات "قرآن" در سوره هاى آنها بتوقيف و امر و اعلام "پيغمبر صلى الله عليه و آله" واقع گشته، بدون اينكه در اين موضوع خلافى بين مسلمين باشد، سپس نصوصى را ذكر كرده بر اينكه: رسول خدا صلى الله عليه و آله آنچه را كه از قرآن بر او نازل ميشد بهمين ترتيبى كه هم اكنون در مصحف هاى ما "قرآن" مثبت است باصحاب خود تعليم ميفرمود و تعليم او بدين نحو بتوقيف و اعلام جبرئيل عليه السلام بود كه هنگام نزول هر آيه بيان ميداشت كه جاى نوشتن اين آيه در عقب فلان آيه در فلان سوره است.. اه.

علاوه بر آنچه ذكر شد، اصولا انديشه و ترس پيغمبر صلى الله عليه و آله از يهود و نصارى بمقتضاى اوضاع و احوال مى بايستى در اوايل بعثت آنجناب باشد و يا لا اقل كمى بعد از هجرت، نه در اواخر دوران آنحضرت يعنى در موقعى كه دولت هاى عالم "در اثر نيرو و تفوق اسلام و مسلمين" تهديد ميشدند، و امم مختلفه جهان از او " و پيشرفت امرش" ترسناك بودند، و هنگاميكه خيبر را فتح كرده بود و بنى قريضه و بنى النظير را "كه مهم ترين طوايف يهود بودند" پراكنده و مستاصل نموده بوده، و چهره هاى بسوى او نگران و گردنكشان در مقابل او خواه ناخواه تسليم و خاضع شده بودند، چه حجه الوداع در اين اوان انجام يافت و اين آيه هم چنانكه از احاديث سابق الذكر دانستيد در آن "حجه الوداع" نازل شده. و قرطبى در جلد 6 تفسيرش صفحه 30 اجماع مفسرين را اعلام و تصريح مينمايد باينكه سوره مائده "كه آيه تبليغ در سوره مزبور است" در مدينه نازل گشته، سپس از "نقاش" نقل ميكند كه در سال حديبيه "سال ششم از هجرت" نازل شده و بدنبال آن اين جمله را از ابن العربى نقل ميكند كه اين حديث ساختگى است و براى هيچ مسلمى روا نيست كه اعتقاد بان بنمايد.. تا آنجا كه گويد: و از همين سوره بعضى در حجه الوداع نازل شده و بعضى ديگر در سال فتح "مكه" و آن، اين آيه است: " و لا يجرمنكم شنئان قوم "... تا آخر آيه، و آنچه بعد از هجرت نازل شد مدنى است يعنى در مدينه نازل شده اعم از اينكه در خود مدينه نازل شده باشد يا در يكى از سفرها، و تنها آياتى مكى ناميده ميشود كه قبل از هجرت نازل شده باشد. و خازن در جلد 1 تفسيرش صفحه 448 گفته: سوره مائده- در مدينه نازل شده، مگر آيه شريفه، قول خداى تعالى " اليوم اكملت لكم دينكم "... كه آيه مزبور در عرفه و در "حجه الوداع" نازل شده است، و قرطبى و خازن با دقت در سند از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده اند كه در "حجه الوداع" فرمود: سوره مائده از حيث زمان نزول آخرين قسمت قرآن است.

و سيوطى در جلد 1 " الاتقان " صفحه 20 از محمد بن كعب از طريق ابى عبيد روايت نموده كه: سوره مائده در "حجه الوداع" فيما بين مكه و مدينه نازل شده و در جلد 1 " فضائل القرآن " تاليف ابن ضريس صفحه 11 از محمد بن عبد الله بن ابى جعفر رازى، از عمرو بن هارون، از عثمان بن عطاى خراسانى، از پدرش، از ابن عباس، روايت شده كه: اول آيه نازل از قرآن: " اقرا باسم ربك... " است، و بعد از آن: " يا ايها المزمل.. و بهمين ترتيب تعداد مينمايد: سوره فتح، سپس سوره مائده، سپس سوره برائت، سوره برائت را آخرين سوره قلمداد ميكند كه مائده قبل از آن نازل شده است و ابن كثير در جلد 2 تفسيرش صفحه 2 از عبد الله بن عمر روايت كرده كه آخرين سوره نازله، سوره مائده و سوره فتح است "يعنى سوره نصر" و از طريق احمد و حاكم و نسائى از عايشه نقل كرده كه: مائده آخرين سوره ايست كه نازل شده.

پس، از تمام آنچه ذكر شد، معلوم ميشود ارزش آنچه كه قرطبى در جلد ششم تفسيرش صفحه 244 روايت نموده، و سيوطى در " لباب النقول " صفحه 117 از طريق ابن مردويه و طبرانى از ابن عباس ذكر نموده مبنى بر اينكه: ابو طالب همه روزه مردانى از بنى هاشم ميفرستاد كه از پيغمبر صلى الله عليه و آله نگهبانى و حراست نمايند، تا اينكه اين آيه "و الله يعصمك من الناس" نازل گرديد پس از نزول اين آيه كه ابوطالب خواست كسانى را براى حراست پيغمبر صلى الله عليه و آله بفرستد، آنجناب بعم خود فرمود: همانا خداوند مرا از "شر" جن و انس حفظ و حراست فرمود، اين روايت مستلزم آنست كه آيه مزبور در مكه نازل شده باشد، و اين خبر "علاوه بر جهاتى كه بيان گرديده" ناتوان تر از آنست كه بتواند در قبال احاديث گذشته و اجماع سابق و نصوص مفسرين كه اخيرا ذكر شد مقاومت نمايد.

دنبال و پايان اين گفتگو: قرطبى در جلد 6 تفسيرش صفحه 242 درباره قول خداى تعالى: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك: گويد: اين، يك تاديبى است براى پيغمبر صلى الله عليه و آله و تاديبى است براى دانشمندان از امت او باينكه، چيزى از امر شريعت خدا را كتمان نكنند، در حاليكه خداى متعال ميدانست كه پيغمبر او صلى الله عليه و آله چيزى از او وحى الهى را كتمان نمينمايد، و در صحيح مسلم، از مسروق، از عايشه روايت شده كه او گفت: هر كه، بتو حكايت نمود اينكه محمد صلى الله عليه و آله چيزى از وحى را كتمان فرمود، بطور تحقيق دروغ گفته، در حاليكه خداى تعالى ميفرمايد: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك... " تا آخر آيه "از گفتار مفسر است" و خدا زشت گرداند رافضيان را زيرا آنها گفتند كه: آن حضرت چيزى را از وحى الهى كه مورد نياز مردم بود كتمان نمود انتهى و قسطلانى در ج 7 " فتح البارى " ص 101 افترا روى افترا بار آورده گويد: شيعه ميگويند كه: آنحضرت چيزى را بر سبيل تقيه كتمان نمود!!

اى كاش اين دو نفر "قرطبى و قسطلانى" مستند و منشاى براى اين افترائيكه بشيعه بسته اند نشان ميدادند خواه دانشمندى كه آنرا گفته است يا تاليفى كه آنرا در بر داشته يا فرقه اى كه چنين عقيده را بخود بسته باشند بلى اين دو نفر چيزى از اين قبيل نيافتند. و بلكه، پنداشتند كه در هر چه كه در مورد هر گروهى در هر حال نسبت دهند، مورد تصديق قرار ميگيرند!

يا پنداشتند كه: شيعه تاليفاتى كه شامل معتقداتشان باشد ندارند تا در مواردى كه نسبتى بانها داده ميشود مجموعه معتقداتشان مقياسى آشكار باشد براى سنجش و تطبيق نسبتها با آن و يا چنين پنداشتند كه نسلهاى بعدى مردانى را نمى پروراند كه با گروه مفترى برابر شوند و بحساب سخنان آنها برسند ناچار، اين گونه اوهام آنها را واداشته و تشويق نموده كه حسن اشتهار شيعه را با اين گونه افتراها و نسبتهاى ناروا و بى اساس آلوده و دگرگون سازند همانطور كه ديگران يعنى ساير نويسندگان معاند و مفترى را در اين وادى افكنده كه هر گونه ناسزا و ناروائى را عليه شيعه جستجو كنند و عواطف و احساسات مردم بى خبر و غير وارد را عليه آنان تحريك و بهيجان بيندازند و موجبات جدائى اقوام و امم را از آنها فراهم سازند!

آى اين گونه تصورات و پندارهاى ناروا باعث شد كه بى دريغ عنان سخن را رها كرده و بر خلاف واقع عليه گروه شيعه سخن گويند بطورى كه گوئى عليه قوم و ملتى سخن ميگويند كه منقرض شده اند و اثر حياتى و اجتماعى آنها از بين رفته و ديگر مدافعى ندارند در صورتيكه آنچه اينان گفته و نوشته اند حقيقت ندارد و شيعه هرگز چنين جراتى نداشت كه ساحت مقدس صاحب رسالت را مورد چنين نسبت قرار دهند و كتمان آنچه را كه تبليغ آن بر آن جناب واجب است درباره حضرتش روا پندارند مگر آنكه تبليغ مخصوص ظرف معينى از زمان و مكان باشد كه وحى الهى اجازه آشكار ساختن آنرا قبل از موعد معين ندهد.

بخدا، اگر اين دو مفسر در تمام سخنان ياران خود "ساير مفسرين" امعان نظر ميكردند و مخصوصا وجوه دهگانه ايرا كه رازى بيان داشته ملاحظه مينمودند از افتراى بشيعه خوددارى ميكردند و بگوينده سخنانى كه شيعه را بگفتن آنها طعن ميزنند و متهمشان ميدارند واقف ميشدند چه؟ همانطور كه اقوال و وجوه مذكوره نقل شد، بعضى از آنها ميگويند: آيه تبليغ درباره جهاد نازل شده، زيرا پيغمبر صلى الله عليه و آله در پاره مواقع از تحريض منافقين بجهاد خوددارى و امساك مينمود، آنديگرى گويد: هنگامى كه پيغمبر از نكوهش خدايان ثنويها سكوت فرمود، اين آيه نازل شد، و آنسومى گويد: هنگامى كه آنحضرت آيه تخيير را از زنان خود "همانطور كه در صفحه 107 بدان اشعار شد" كتمان فرمود اين آيه نازل گشت، بنابر آنچه گفته شد، چنانكه ملاحظه ميكنيد: نزول آيه تبليغ بر مبناى اين وجوه و اقوال مشتمل است بر اينكه پيغمبر صلى الله عليه و آله از انجام ماموريت خود، خوددارى نموده حاشا و كلا چنين نسبتها از ساحت عظمت و قداست پيغمبر گرامى صلى الله عليه و آله دور است.

[="red"][="palatino linotype"]انه لتذكره للمتقين و انا لنعلم ان منكم مكذبين[/][/]
[/]

[="palatino linotype"]بسم الله الحمن الرحیم

سلام علیکم

از جمله آیات دیگری ک علمای امامیه و عموم علمای اهل سنت , نزول این آیه را در روز غدیر خم دانسته اند , آیه اکمال دین است که از جمله آیات پایانی قرآن کریم می باشد.

پیش از آنکه بحث را شروع کنم , باید این مطلب را بیان کنم که بیشترین شبهه در مورد این آیه و سایر آیات مبحث (( وحدت سیاق )) می باشد , در پاسخ به این مبحث چند جمله بیان می کنم و سپس بحث اصلی را شروع می کنم.

استفاده از سبک و سیاق را اگر بخواهیم به زبان ساده ای توضیح دهیم تا برای عموم کسانی که فقط شبهه پراکنی های بی مورد می کنند قابل فهم باشد. ای کسانی که فقط دو سه تا شبهه را به خوردتان داده اند , تنها و تنها زمانی می توانید به این مورد استناد کنید که ثابت کرده باشید , گروهی از آیات دارای شان و مکان و زمان نزول یکسانی باشند. پس پیشاپیش از همه مخالفان در خواست دارم که بدون اثبات آنچه که گفتم به این شبهات (( آیات قبل و بعد )) متوسل نشوند.

اما بعد :

اكمال دين بولايت

و از جمله آيات كه در روز غدير در شان اميرالمومنين عليه السلام نازل شد آيه 3 سوره مائده است:

[="blue"]الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا[/]

اماميه بطور عموم و بدون استثناء اتفاق دارند باينكه: اين آيه كريمه پيرامون نص غدير نازل شده است، بعد از آنكه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ولايت مولاى ما اميرالمومنين عليه السلام را با كلماتى روشن و صريح اعلام و اظهار فرمود، كه در نتيجه، نص آشكار و جلى بر اين امر را در بر گرفت بطورى كه صحابه پيغمبر دانستند و عرب آنرا درك و فهم نمودند، و هر كس كه اين خبر باو رسيد، بدان استدلال و احتجاج نمود، و بسيارى از علماء تفسير و پيشوايان فن حديث و حافظين آثار از اهل سنت با اماميه بر آن اتفاق نموده اند و آن حقيقتى است كه معتبر شناخته شده و نقلى كه در جلد 3 تفسير رازى، ص 529 از اصحاب آثار "راويان و مفسرين" ثبت گشته آنرا تاييد مى نمايد مشعر بر اينكه:

پس از نزول اين آبه بر پيغمبر صلى الله عليه و آله آنجناب بيش از هشتاد و يك روز يا هشتاد و دو روز زنده نبود، و ابوالسعود در حاشيه تفسير رازى جلد 3 ص 523 اين مدت را تعيين كرده، و مورخين از اهل سنت ذكر نموده اند كه وفات پيغمبر صلى الله عليه و آله در دوازدهم ربيع الاول بوده و گوئى، بعد از بحساب نياوردن روز غدير و روز وفات آنجناب يك روز "بر سبيل تسامح" بر آن افزوده شده و در هر صورت، اين بحقيقت نزديك تر است از قول باينكه: آيه مزبور در روز عرفه نازل شده كه در صحيح مسلم و صحيح بخارى مذكور گشته، چه در اين صورت چند روز زياد مينمايد، مضافا بر نصوص بسيارى كه از اين قول پشتى بانى مينمايد بطوريكه جز تسليم بمفاد آن گريزى نيست، تا برسيم به بحث در پيرامون آن.

[="red"]روايات مربوط به وقت نزول اين آيه[/]

1-حافظ، ابوجعفر، محمد بن جرير طبرى متوفاى سال 310، در " كتاب الولايه " باسناد خود از زيد بن ارقم در حديثى كه در ص 89 گذشت روايت نموده كه: اين آيه كريمه روز غدير خم در شان اميرالمومنين عليه السلام نازل شده.

2- حافظ، ابن مردويه، اصفهانى، متوفاى 410، از طريق ابى هارون عبدى، از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه: اين آيه در روز غدير خم بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل گشت، هنگامى كه فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه و سپس روايت مزبور را از ابى هريره نقل كرده و در آن تصريح شده كه روز مزبور هجدهم ماه ذى الحجه الحرام است يعنى روز بازگشت پيغمبر صلى الله عليه و آله از حجه الوداع- تفسير ابن كثير، جلد 2 ص 14.

و سيوطى در جلد 2 " الدر المنثور " ص 259 گويد: ابن مردويه و ابن عساكر "بسند ضعيف" از ابى سعيد خدرى آورده اند كه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم على عليه السلام را منصوب و ولايت او را اعلام فرمود، جبرئيل اين آيه را آورد: اليوم اكملت لكم دينكم....
و ابن مردويه، و خطيب، و ابن عساكر بسند ضعيف از ابى هريره روايت كرده اند كه گفت: چون روز غدير خم شد، و آن روز هجدهم ذى الحجه الحرام است، پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه "، سپس خداى تعالى اين آيه را فرستاد: اليوم اكملت لكم دينكم... و سيوطى در جلد 1 " الاتقان " ص 31 " از چاپ سال 1360 " بدو طريق از او روايت نامبرده را آورده است.

و بدخشى در " مفتاح النجا " از عبد الرزاق رسعنى از ابن عباس آنچه را كه در ص 98 گذشت ذكر نموده، سپس گويد: و ابن مردويه از ابى سعيد خدرى رضى الله عنه بمانند آن روايت كرده، و در پايان آن مذكور است: پس نازل شد: اليوم اكملت لكم دينكم.. تا آخر آيه در اين هنگام پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: " الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمه و رضى الرب برسالتى و الولايه لعلى بن ابى طالب " و اربلى بهمين لفظ آنرا در " كشف الغمه " ص 95 از تفسير او نقل كرده و قطيفى در " الفرقه الناجيه " گويد: ابوبكر ابن مردويه حافظ، باسناد خود كه منتهى بابى سعيد خدرى ميشود روايت نموده كه: پيغمبر صلى الله عليه و آله روزيكه مردم را در غدير خم دعوت فرمود، امر كرد خار و خاشاك را از زير درخت برطرف ساختند، و آن، روز پنجشنبه بود، و مردم را بسوى على عليه السلام دعوت كرد و دو بازوى على عليه السلام را گرفت و بلند كرد تا حديكه مردم سفيدى زير بغل پيغمبر صلى الله عليه و آله را ديدند، سپس از يكديگر "پيغمبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام" جدا نشدند تا اين آيه نازل شد: " اليوم اكملت لكم دينكم " تا آخر آيه پس گفت... تا آخر آنچه از ابى نعيم اصفهانى حرف بحرف ميايد.

3- حافظ، ابو نعيم اصفهانى، متوفاى 430 در كتاب خود "ما نزل من القرآن فى على عليه السلام" روايت نموده گويد: حديث كرد ما را، محمد بن احمد بن على بن مخلد "محتسب، متوفاى 357 "كه او از محمد بن عثمان بن ابى شيبه و او از يحيى حمانى و او از قيس بن ربيع، و او از ابى هارون عبدى، از ابى سعيد خدرى رضى الله عنه روايت نموده كه: پيغمبر صلى الله عليه و آله مردم را در غديرخم بسوى على عليه السلام دعوت نمود، بامر آنجناب خار و خاشاك زير درخت برطرف شد و آنروز پنجشنبه بود، سپس پيغمبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را طلبيد و دو بازوى او را گرفت و بلند كرد تا بحدى كه مردم سفيدى زير بغل رسول خدا را ديدند. سپس آن اجتماع متفرق نشد مگر بعد از نزول اين آيه: اليوم اكملت لكم دينكم تا آخر آيه.

پس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: " الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمه و رضى الرب برسالتى و بالولايه لعلى من بعدى " سپس فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله.

در اين هنگام حسان عرض كرد: يا رسول الله اجازه فرما درباره على عليه السلام اشعارى بگويم كه شما آنها را بشنويد، فرمود: بگو بميمنت و بركت الهى، پس حسان برخاست و گفت اى گروه بزرگان قريش من پيرو امر ولايت گفتار خود را بشهادت رسول خدا كه در امر ولايت ممضى و مجرى است، اعلام ميداريم، سپس گفت:

[="darkgreen"]
يناديهم يوم الغدير نبيهم بخم، فاسمع بالرسول مناديا

يقول فمن مولاكم و وليكم فقالوا و لم يبدوا هناك التعاميا

الهك مولانا و انت ولينا و لم تر منا فى الولايه عاصيا

فقال له قم يا على فاننى رضيتك من بعدى اماما و هاديا

فمن كنت مولاه، فهذا وليه فكونوا له انصار صدق مواليا

هناك دعا اللهم وال وليه و كن للذى عادا عليا معاديا[/]

و شيخ تابعى- سليم بن قيس هلالى- اين حديث را بهمين لفظ در كتاب خود از ابى سعيد خدرى روايت نموده كه گفت: همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله مردم را در غدير خم طلبيد و امر فرمود آنچه خار و خاشاك در زير درخت بود برطرف نمودند، و آن روز پنجشنبه بود، سپس مردم را بسوى خود خواند و بازوى على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و بلند كرد تا حدى كه سفيدى زير بغل رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدم... تا پايان روايت بلفظى كه ذكر شد.

4- حافظ، ابوبكر، خطيب بغدادى، متوفاى 463، در تاريخ خود، جلد 8 ص 290 از عبد الله بن على بن محمد بن بشران، از حافظ، على بن عمر دار قطنى، از حبشون خلال، از على بن سعيد رملى، از ضمره، از ابن شوذب، از مطر وراق، از ابن حوشب، از ابى هريره، روايت نموده، از رسول خدا صلى الله عليه و آله-

و از احمد بن عبد الله نيرى، از على بن سعيد، از ضمره، از ابن شوذب، از مطر، از ابن حوشب، از ابى هريره، از پيغمبر صلى الله عليه و آله كه فرمود: هر كس روز هجدهم از ذى الحجه الحرام را روزه بدارد، خداوند روزه شصت ماه براى او مينويسد، و آن روز غدير خم است هنگامى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا من بمومنين اولى از خودشان نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول الله. آنحضرت فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه " سپس عمر بن خطاب گفت: به به اى پسر ابى طالب، گرديدى مولاى من و مولاى هر كسى كه مسلم است، پس خداوند نازل فرمود: " اليوم اكملت لكم دينكم "... تا آخر آيه.

5- حافظ، ابو سعيد سجستانى، متوفاى 477 در كتاب الولايه باسنادش از يحيى بن عبد الحميد حمانى كوفى، از قيس بن ربيع از ابى هارون از ابى سعيد خدرى، روايت نموده كه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله مردم را در غدير خم دعوت فرمود بامر آنجناب خار و خاشاك زير درخت برطرف شد و آنروز پنجشنبه بود... تاآخر حديث بلفظ مذكور در طريق ابى نعيم اصفهانى.

6- ابوالحسن ابن المغازلى شافعى، متوفاى 483 در مناقب خود از ابى بكر، احمد بن محمد بن طاوان روايت نموده كه گفت: خبر داد ما را ابوالحسين، احمد بن حسين بن سماك، از ابو محمد جعفر بن محمد بن نصير خلدى، از على بن سعيد بن قتيبه رملى، كه گفت خبر داد ضمره بن ربيعه قرشى، از ابن شوذب، از مطر وراق از شهر بن حوشب، از ابى هريره... تا پايان حديث بلفظ مذكور در طريق خطيب بغدادى "در العمده صفحه 52 "و گروه ديگرى نيز آنرا ذكر نموده اند.

7- حافظ، ابوالقاسم، حاكم حسكانى "شرح حال او در ج 1 ص 184 مذكور است" گفت: خبر داد ما را: ابو عبد الله شيرازى، از ابوكر جرجانى، از ابو احمد بصرى، از احمد بن عمار بن خالد، از يحيى بن عبد الحميد حمانى، از قيس بن ربيع، از ابى هارون عبدى، از ابى سعيد خدرى، باينكه چون اين آيه نازل شد: اليوم اكملت لكم دينكم... الايه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمه و رضى الرب برسالتى، و ولايه على بن ابى طالب من بعدى و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره، و اخذل من خذله.

8- حافظ، ابوالقاسم ابن عساكر شافعى، دمشقى، متوفاى 571 حديث مزبور را بطريق ابن مردويه از ابى سعيد و ابى هريره "بطوريكه در جلد 2 " الدر المنثور " ص 259 مذكور است، روايت نموده است.

9- اخطب خطبا، خوارزمى، متوفاى 568 در " مناقب " ص 80 گويد: خبر داد ما را، سيد الحفاظ، ابو منصور شهردار بن شيرويه بن شهردار ديلمى، در ضمن آنچه كه از همدان بمن نوشت گفت نقل كرده مرا ابوالفتح عبدوس بن عبد الله بن عبدوس همدانى "بوسيله كتابت" گفت خبر داد مرا عبد الله بن اسحاق بغوى، از حسن بن عليل غنوى، از محمد بن عبد الرحمن زراع، از قيس بن حفص، از على بن حسن عبدى، از ابى هارون عبدى، از ابى سعيد خدرى، كه گفت: روزيكه پيغمبر صلى الله عليه و آله مردم را در غديرخم طلبيد، حسب الامر آنجناب خار و خاشاك زير درخت برطرف شد، و آنروز پنجشنبه بود، سپس مردم را دعوت بسوى على عليه السلام كرد و بازوى او "على عليه السلام" را گرفت و بلند نمود تا بحدى كه مردم زير بغل هاى پيغمبر صلى الله عليه و آله را ديدند، تا اينكه اين آيه نازل شد: " اليوم اكملت لكم دينكم... " الايه، تا پايان حديث طبق الفاظى كه بطريق ابى نعيم اصفهانى مذكور افتاد.

و در " المناقب " ص 94 باسناد از حافظ احمد بن حسين بيهقى، از حافظ ابى عبد الله حاكم، از ابى يعلى زبير بن عبد الله ثورى، از ابى جعفر احمد بن عبد الله بزاز از على بن سعيد رملى، از ضمره، از ابن شوذب، از مطر وراق روايت نموده تا آخر آنچه كه از خطيب بغدادى نقل شد. از حيث سند و متن حديث.

10- ابو الفتوح نطنزى در كتاب خود " الخصايص العلويه " از ابى سعيد خدرى بلفظى كه در ج 1 ص 85 گذشت روايت نموده و نيز از ابى سعيد خدرى و جابر انصارى روايت نموده كه گفتند: چون اين آيه: اليوم اكملت لكم دينكم... الايه نازل شد، پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:

الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمه و رضى الرب برسالتى، و ولايه على بن ابى طالب بعدى.
و در كتاب مزبور "خصايص" باسنادش از امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام مذكور است كه فرمودند: اين آيه "يعنى آيه تبليغ" در روز غدير نازل شد و در همان روز نيز اين آيه " اليوم اكملت لكم دينكم... " نازل گرديد، و از قول حضرت صادق عليه السلام گويد: معنى اين آيه اينست: امروز دين شما را كامل نمودم بسبب بپا داشتن نگهبان آن و نعمت خود را بر شما تمام كردم- يعنى بسبب ولايت ما، و دين اسلام را براى شما پسنديدم و بدان رضا دادم، يعنى تسليم شدن نفس نسبت بامر ما. و باز در خصايص خود باسنادش از ابى هريره حديث روزه داشتن روز غدير را بلفظى كه بطريق خطيب بغدادى گذشت روايت نموده و در آن نزول آيه "مزبور" درباره على عليه السلام در روز غدير مذكور است.

11- ابو حامد سعد الدين صالحانى، شهاب الدين احمد در "توضيح الدلايل- على ترجيح الفضايل" ذكر نموده: و باسناد مذكور از مجاهد رضى الله عنه روايت شده كه گفت: اين آيه: " اليوم اكملت لكم دينكم "... در غدير خم نازل شد، و پس از نزول آن رسول خدا صلوه و سلام و بركات خدا بر او و آل او باد فرمود: " الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمه و رضى الرب برسالتى و الولايه لعلى "- صالحانى آنرا روايت نموده است.

12- ابو المظفر، سبط ابن جوزى، حنفى، بغدادى، متوفاى 654 در تذكره خود ص 18 روايتى را كه خطيب بغدادى با دقت در سند از طريق حافظ، دار قطنى آورده و در ص 119 ذكر شد، نقل نموده است.

13- شيخ الاسلام حموينى حنفى، متوفاى 722 در باب دوازدهم از " فرايد السمطين " روايت نموده كه از شيخ تاج الدين ابو طالب على بن حب بن عثمان بن عبد الله خازن، از امام برهان الدين ناصر بن ابى المكارم مطرزى "بر سبيل اجازه" باخبار از امام اخطب خوارزم ابو المويد، موفق بن احمد مكى خوارزمى، گفت: خبر داد مرا سيد الحفاظ در ضمن مكتوبى كه از همدان براى من فرستاد... تا آخر روايتى كه از اخطب خطباى خوارزمى ذكر شد، از سند و متن حديث.
و از سيد الحفاظ، ابى منصور شهردار بن شيرويه بن شهردار ديلمى روايت نموده كه گفت: خبر داد مرا حسن بن احمد بن حسن حداد معرى حافظ از احمد بن عبد الله بن احمد، از محمد بن احمد، از محمد بن عثمان بن ابى شيبه از يحيى حمانى از قيس بن ربيع، از ابى هارون عبدى. از ابى سعيد خدرى، كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله مردم را بسوى على عليه السلام دعوت نمود.. تا آخر حديث بلفظى كه بطريق ابى نعيم در ص 118 عينا ذكر شد، سپس گفته كه: اين حديثى است كه داراى طرق بسيارى است كه منتهى ميشود به ابى سعيد، سعد بن مالك خدرى انصارى.

14- عماد الدين ابن كثير قرشى دمشقى شافعى متوفاى 774، در جلد 2 تفسيرش ص 14 از طريق ابن مردويه از ابى سعيد و ابى هريره روايت نموده كه گفتند: همانا اين آيه در روز غدير خم درباره على عليه السلام نازل شده، و در جلد 5 تاريخش ص 210 حديث مذكور از ابى هريره را بطريق خطيب بغدادى روايت كرده و در اين مورد سخنانى دارد كه بيان آن در موضوع روزه روز غدير خواهد آمد.

15- جلال الدين سيوطى شافعى، متوفاى 911 در جلد 2 " در المنثور " ص 259 از طريق ابن مردويه و خطيب و ابن عساكر اين حديث را بلفظى كه در روايت ابن مردويه گذشت روايت نموده.
و در جلد 1 " الاتقان " ص 31 ضمن تعداد آياتى كه در سفر نازل شده گويد: و از جمله آنها است: اليوم اكملت لكم دينكم... در حديث صحيح از عمر روايت شده كه آيه مزبور در شام عرفه "روز جمعه" سال " حجه الوداع " نازل شده، براى آن طرق بسيارى است. ليكن، ابن مردويه با بررسى در طريق از ابى سعيد خدرى روايت نموده كه آيه مزبور روز غدير خم نازل گشت، و مانند آنرا از ابى هريره روايت نموده و در آن مذكور است كه: آنروز هجدهم " ذى الحجه " هنگام بازگشت پيغمبر صلى الله عليه و آله از " حجه الوداع " بوده و هر دوى آنها صحيح نمى آيد. ا

"ما ميگوئيم": اگر مراد او از عدم صحت ايراد و نكوهش در اسناد است، اين درست نيست، زيرا روايت ابى هريره در نزد استادان فن حديث صحيح الاسناد شناخته شده و ثقه و مورد اعتماد بودن رجال آن را تصريح كرده اند، و ما بطور تفصيل اين موضوع را در باب روزه روز غدير بيان خواهيم كرد، و حديث ابو سعيد، طرق بسيارى دارد چنانكه در كلام حموينى نقل از كتاب او " فرايد السمطين " گذشت، علاوه بر اين، اين روايت اختصاص بابى سعيد و ابى هريره ندارد، و ضمن مطالب گذشته بخوبى دانستيد كه عين آنرا جابر بن عبد الله و مفسر تابعى مجاهد مكى و امامان حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام روايت كرده اند و علماء حديث باين رواه تكيه كرده و در برابر روايت نامبرده تسليم شده اند كما اينكه روايت آن از علماء و حافظين حديث مختص بابن مردويه نبوده و از خود سيوطى در منثورش شنيديد روايت خطيب و ابن عساكر را و دانستيد كه در " نقل و روايت " اين حديث گروه ديگرى نيز هستند كه با بررسى در سند آنرا روايت نموده اند، كه در عداد آنها افرادى است مانند: حاكم نيشابورى و حافظ بيهقى و حافظ ابن ابى شيبه، و حافظ دار قطنى، و حافظ ديلمى، و حافظ حداد و غير آنها، بدون اينكه در آن طعن و انتقادى از طرف يكى از آنان مشهود گردد.

و اگر مراد او عدم صحت از لحاظ معارض بودن آن با رواياتى است كه حاكى از نزول آيه مزبور در روز عرفه است؟ در اينصورت، نامبرده در حكم قطعى ببطلان يكى از دو جانب، گزافه گوئى نموده و بر فرض اينكه جانب ديگر در نظر او رجحان داشته باشد موجب آن نخواهد بود كه بجانب ديگر حكم قطعى ببطلان بدهد چنانكه در مورد تعارض دو حديث مقرر است، خصوصا در صورتيكه ممكن باشد جمع بين آندو باينكه گفته شود: اين آيه دو بار نازل گشته، چنانكه همين احتمال را ابن جوزى در كتاب خود " تذكره " در ص 18 داده مانند آياتى چند از آيات كريمه كه مكرر نازل شده اند، و از آن جمله است: آيه بسمله كه يكبار در مكه و بار ديگر در مدينه نازل شده و غير اين آيه كه ذكر آنها خواهد آمد.

بعلاوه، داستان نزول آيه مزبور در روز غدير تاييد ميشود بانچه در پيش از رازى و ابى السعود و غير آندو اشعار نموديم داير بر اينكه: پيغمبر صلى الله عليه و آله بعد از نزول اين آيه بيش از هشتاد و يك يا دو روز زيست نفرموده، بصفحه 115 مراجعه نمائيد.

و سيوطى در اين تحكم و زورگوئى خود از ابن كثير پيروى كرده: چه نامبرده در جلد 2 تفسيرش ص 14 بعد از ذكر حديث مزبور بدو طريقش گويد: هيچيك از اين دو حديث درست نمى آيد، بنابراين او ستمكارتر است.

16- ميرزا محمد بدخشى، حديث ابن مردويه را بشرحى كه در ص 117 گذشت در " مفتاح النجا " ذكر نموده است.

و پس از تمام اين دلائل و آثار، آنچه در خور نهايت شگفتى است، سخن آلوسى است كه در ج 2 " روح المعانى " ص 249 گويد: شيعه از ابى سعيد خدرى آورده اند كه: اين آيه پس از فرمايش پبغمبر صلى الله عليه و آله درباره على كرم الله وجهه كه در غدير خم فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، نازل شد، و پس از نزول آن آنجناب فرمود: الله اكبر على اكمال الدين، و اتمام النعمه، و رضى الرب برسالتى و ولايه على كرم الله تعالى وجهه بعدى.

و پوشيده نيست كه اين از افتراهاى آنان "شيعه" است، و ركاكت "ضعف و بى مايگى" خبر در آغاز امر، گواه بر اين مطلب است... اه

ما نميتوانيم احتمال اين را بدهيم كه آلوسى بر طرق اين حديث و راويان آن آگاهى نداشته و بعلت جهل و عدم وقوف اين روايت را بشيعه فقط نسبت داده است بلكه انگيزه هاى عصبى و كينه توزى او را وادار نموده كه اين حقيقت آشكار را در پرده هاى اشتباه كارى و هوچيگرى بپوشاند، ديگر اين گمان را بخود راه نداده كه كسى باشد و پس از وقوف و اطلاع بر كتب اهل سنت و روايات آنها با او در آويزد و بحساب فتنه انگيزى او برسد!!

آيا كسى نيست، از اين دو مرد سوال كند: با شناسائى تو كسانى را از پيشوايان حديث و علماء تفسير و حاملين تاريخ از غير گروه شيعه كه حديث مزبور را روايت نموده اند، چگونه روايت مزبور را اختصاص بشيعه داده؟ و با اينكه سلسله اسناد اين روايت به ابى هريره و جابر بن عبد الله انصارى و امام باقر و امام صادق عليهما السلام نيز منتهى گشته چگونه اسناد حديث مزبور را بابى سعيد خدرى مخصوص نموده؟ سپس از او سوال شود، ركاكت "ضعف و بى مايگى" را كه در حديث مزبور پنداشته و آنرا گواه بر اين قرار داده كه حديث مزبور از ساخته هاى شيعه است آيا در لفظ حديث وجود دارد؟ و حال آنكه همزاد ساير احاديثى است كه روايت شده، و هيچگونه پيچيدگى و ابهامى در آن نيست، يا اين ركاكت خيالى از ضعفى است كه در اسلوب آن هست؟ و يا متضمن تكلفى است در بيان مقصود؟ و يا تنافرى در تركيب آن وجود دارد در حاليكه بر مجراى موازين عربيت صرف جارى است؟ و يا اين ركاكت در معناى آن است. در صورتيكه در آن روايت اثرى از اين نوع ركاكت نيست جز آنكه: آنچه در فضيلت اميرالمومنين عليه السلام روايت شود و هر منقبت و فضيلتى كه بانجناب نسبت داده شود در نظر آلوسى و بعقيده او ركيك و ضعيف و ناپسند است و اين همان كينه و عصبيت باطله ايست كه دارنده آنرا بوادى هلاكت ميفكند كاش ميدانستم كه: شيعه اگر روايت صحيحى را نقل نمودند و روايات اهل سنت هم آنرا تاييد و پشتيبانى نمود، چه گناهى مرتكب شده اند كه يك ناصبى معاند با اين كيفيت در وادى عداوت عنان خود را سر دهد و با عناد لجوجانه بگويد: اين روايت را شيعه آورده... و پوشيده نيست كه اين از مطالب ساخته و بى حقيقت آنها است... الخ.

در حالتى كه براى ما فراهم است كه هم اكنون احاديث ركيك و بى مايه او را كه كتاب ضخيم او پر است از آن، در معرض نمايش بگذاريم تا ارباب انصاف و صرافان سخن، مطالب ضعيف و ركيك را از غير آن تميز دهند، ولى با چشم پوشى از آن ميگذريم و از راه كرم و فتوت او را وا ميگذاريم.!!

[="blue"]
فمن شاء ذكره، و ما يذكرون الا ان يشاء الله[/]
[/]

[="palatino linotype"]بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

بازهم عید سعید غدیر خم را پیشاپیش خدمت همه سروران تبریک عرض کرده و توفیقات روز افزون را خواستارم.

عذاب واقع

از جمله آيات نازله بعد از نص غدير قول خداى تعالى است در سوره " المعارج "

" [="blue"]سال سائل عذاب واقع للكافرين ليس له دافع من الله ذى المعارج[/]

كه علاوه بر اعتقاد شيعه بان، جمعى از علماى اهل سنت كه شخصيت شان مورد تصديق است آنرا در كتب تفسير و حديث ثبت و ضبط نموده اند.

[="red"]

و اينك بذكر نص روايات مذكور توجه كنيد:
[/]

1- حافظ، ابو عبيد هروى "كه در سال 4/223 در مكه در گذشته و شرح حال او در ج 1 ص 147 ذكر شده"، در تفسير خود " غريب القرآن " روايت نموده گويد: پس از آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله در غير خم تبليغ فرمود آنچه را كه مامور بدان بود و اين امر در بلاد شايع و منتشر شد، جابر بن نضر بن حارث بن كلده عبدرى آمد و خطاب به پيغمبر صلى الله عليه و آله نموده گفت: بما از طرف خداوند امر كردى كه گواهى به يگانگى خداوند و رسالت تو بدهيم و نماز و روزه و حج و زكاه را امتثال كنيم همه را از تو پذيرفتيم و قبول كرديم، و تو باينها اكتفا ننمودى تا اينكه بازوى پسر عمت را گرفتى و بلند نمودى و او را بر ما برترى دادى و گفتى: من كنت مولاه فعلى مولاه، آيا اين امر از طرف تو است يا از جانب خداوند؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: قسم بخداوندى كه معبودى جز او نيست، اين امر از جانب خداوند است نامبرده پس از شنيدن اين سخن رو بطرف شتر خود روان شد در حاليكه ميگفت: بار خدايا، اگر آنچه محمد ميگويد راست و حق است بر ما سنگى از آسمان ببار، و يا عذابى دردناك بما برسان، هنوز به شتر خود نرسيده بود كه سنگى از فراز بر سر او آمد و از دبر او خارج شد و او را كشت و خداى تعالى اين آيه را نازل فرمود: سال سائل بعذاب واقع... تا آخر.

2- ابوبكر نقاش موصلى بغدادى "كه در سال 351 در گذشته و شرح حال او در ج 1 ص 172 مذكور است" در تفسير خود " شفاء الصدور " حديث ابو عبيد مذكور را روايت نموده با اين تفاوت كه نام شخص مزبور را بجاى جابر بن نضر: حارث بن نعمان فهرى ذكر نموده چنانكه در روايت ثعلبى خواهد آمد و گمان دارم كه اين تصحيح از طرف او باشد.

3- ابو اسحق ثعلبى نيشابورى "متوفاى 37/427 "در تفسير خود " الكشف و البيان " گويد: از سفيان بن عيينه درباره قول خداى تعالى: " سال سائل بعذاب واقع " سوال شد كه در مورد چه كسى نازل شده؟ نامبرده بسوال كننده گفت سائله اى را از من پرسيدى كه تاكنون كسى آنرا از من نپرسيده، پدرم از جعفر من محمد عليهما السلام روايت نموده، و آنجناب از پدرانش "صلوات الله عليهم" روايت نموده كه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله بغدير خم رسيد پس از گرد آمدن مردم در حاليكه دست على عليه السلام را گرفته بود بانها اعلام نموده فرمود: " من كنت مولاه، فعلى مولاه " پس اين خبر در بلاد شايع و منتشر گشت و بگوش حرث بن نعمان فهرى رسيد.

نامبرده نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد در حالتى كه بر ناقه اى سوار بود، تا به ابطح رسيد، در آنجا از ناقه خود فرود آمد و آنرا خوابانيد و برسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خطاب نمود و گفت: اى محمد از طرف خداوند ما را امر كردى كه به يكتائى خدا و رسالت تو شهادت دهيم، قبول كرديم، و ما را به پنج نماز امر نمودى پذيرفتيم، و ما را بدادن زكاه امر كردى اطاعت كرديم، و بما امر كردى كه يك ماه روزه بداريم قبول نموديم، و ما را بحج امر كردى پذيرا شديم، بان امور اكتفا ننمودى تا بازوان پسر عمت را گرفتى و او را بلند كردى و بر ما برترى و فضيلت دادى و گفتى: من كنت مولاه فعلى مولاه، آيا اين امر از شخص تو است يا اينهم از طرف خداوند است؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: قسم بان خداوندى كه معبودى جز او نيست، اين امر از طرف خداوند است، حرث بن نعمان پس از شنيدن سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله رو بطرف مركب خود روان شد در حاليكه ميگفت: بار خدايا اگر آنچه محمد ميگويد راست و حق است، بر ما سنگى از آسمان ببار يا عذابى دردناك بر ما نازل كن، هنوز بمركب خود نرسيده بود كه خداوند سنگى از فراز بر سر او فرود آورد كه از دبر او خارج شد و او را كشت و خداوند اين آيه را نازل فرمود: " سال سائل بعذاب واقع... " تا آخر آيات.

4- حاكم، ابوالقاسم حسكانى "شرح حال او در ج 1 ص 184 مذكور است" در كتاب " دعاه الهداه الى اداء حق الموالاه " روايت كرده گويد: بر ابوبكر محمد بن محمد صيدلانى قرائت نمودم و بدان اقرار كرد و گفتم حديث نمود شما را ابو محمد عبد الله بن احمد بن جعفر شيبانى، از عبد الرحمن بن حسين اسدى، از ابراهيم بن حسين كسائى "ابن ديزيل" از فضل بن دكين، از سفيان بن سعيد "ثورى"، از منصور از ربعى از حذيفه بن يمان كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره على عليه السلام فرمود: من كنت مولاه فهذا على مولاه، نعمان بن منذر "اين كلمه تصحيف است" فهرى گفت: اين چيزى است كه از خود ميگوئى؟ يا پروردگارت بان امر كرده؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: از خود نميگويم، بلكه پروردگارم امر فرموده نامبرده گفت: بار پروردگار: بر ما فرو فرست "در نسخه هاى چنين مذكور است" سنگى را از آسمان، هنوز بمركب خود نرسيده بود كه سنگى بسوى او آمد و او را خونين نمود و افتاد و مرد، سپس خداوند اين آيه را نازل فرمود: سال سائل بعذاب واقع و گفت: حديث نمود ما را: ابو عبد الله شيرازى، از ابوبكر جرجانى، از ابو احمد بصرى از محمد بن سهل، از زيد بن اسماعيل وابسته انصار از محمد بن ايوب واسطى، از سفيان بن عيينه، از جعفر بن محمد صادق عليهما السلام از پدرانش عليهم السلام اينكه: چون رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را در روز غدير خم منصوب فرمود و گفت: من كنت مولاه فعلى مولاه اين خبر به بلاد منتشر شد، و نعمان بن حرث فهرى نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: از طرف خدا بما امر كردى كه به يكتائى خدا و رسالت تو شهادت ميدهم و جهاد و حج و روزه و نماز و زكاه را آوردى و ما قبول كرديم سپس باين امور اكتفا ننمودى تا اينكه اين پسر را "منظورش على عليه السلام است" منصوب داشتى و گفتى: من كنت مولاه فعلى مولاه، اين امر آيا از طرف شخص تو است يا امرى است از جانب خداوند؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: قسم بان خداونديكه جز او معبودى نيست، اين از جانب خداست، در اين هنگام نعمان بن حرث از نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله برگشت و در آن حال ميگفت: بار خدايا اگر اين مطلب حق است بر ما سنگى از آسمان ببار، پس خداوند سنگى بر سر او فرو افكند و او را كشت و اين آيه نازل شد: " سال سائل بعذاب واقع... " تا آخر آيات. 5- ابوبكر، يحيى قرطبى، متوفاى 567 "شرح حال او در صفحه 188 ذكر شد"، در تفسير خود در سوره " المعارج " گويد: پس از آنكه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه نضر بن حارث برسول خدا صلى الله عليه و آله گفت: بما از طرف خداوند امر بشهادتين فرمودى و ما از تو پذيرفتيم و ما را امر به نماز و زكاه نمودى و باين امور اكتفا نكردى تا اينكه پسر عم خود را بر ما برترى دادى، آيا خدا تو را بدان امر فرمود يا از خود اين كار را نمودى؟ فرمود: قسم بخداونديكه جز او معبودى نيست، اين از جانب خدا بود، نامبرده برگشت در حاليكه ميگفت: خداوندا اگر اين سخن حق است و از جانب تو است بر ما از آسمان سنگى ببار، پس سنگى بر او افتاد و او را كشت.

6- شمس الدين، ابو المظفر، سبط ابن جوزى، حنفى، متوفاى 654 در تذكره خود صفحه 19 اين روايت را ذكر نموده گويد: اين حديث را ابو اسحق ثعلبى در تفسير خود باسنادش از پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت نموده كه چون پيغمبر صلى الله عليه و آله موضوع ولايت على عليه السلام را اعلام فرمود، اين خبر باطراف منتشر و در بلاد شايع شد، و بحرث بن نعمان فهرى رسيد، نامبرده بر ناقه اى سوار شد و آمد درب مسجد ناقه خود را عقال نمود و آمد تا داخل مسجد شد و در برابر رسول خدا صلى الله عليه و آله زانو بزمين زد و با تصريح بنام خطاب بانحضرت نموده گفت: همانا تو ما را امر كردى كه شهادت به يكتائى خدا و رسالت تو بدهيم و ما اين را از تو پذيرفتيم و تو ما را امر كردى كه پنج بار در شب و روز نماز كنيم و رمضان را روزه بداريم و خانه خدا را زيارت كنيم و مال خود را با دادن زكاه پاك نمائيم و ما اينها را از تو قبول نموديم. باينها اكتفا نكردى تا بازوان پسر عمت را گرفتى و بلند نمودى و او را بر مردم برترى و فضيلت دادى و گفتى: " من كنت مولاه، فعلى مولاه " آيا اين امرى بوده از طرف خودت و يا از جانب خدا؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله در حاليكه چشمانش سرخ شده بود فرمود: قسم بخدائى كه جز او معبودى نيست، اين از طرف خدا بوده و من پيش خود چنين امرى را ننمودم، اين سخن را سه بار تكرار فرمود در اين هنگام حرث برخواست در حاليكه ميگفت: خداوندا، اگر آنچه محمد صلى الله عليه و آله ميگويد حق است، پس سنگى از آسمان بر ما بفرست و يا عذابى دردناك بر ما وارد كن، گويد: بخدا قسم هنوز به ناقه خود نرسيده بود كه خدا سنگى از آسمان فرستاد و بر سر او اصابت كرد و از دبر او بيرون شد و نامبرده هلاك گرديد، و خدا اين آيه را نازل فرمود: " سال سائل بعذاب واقع.. " تا آخر آيات.

7- شيخ ابراهيم بن عبد الله يمنى وصابى شافعى در كتاب خود " الاكتفاء فى فضل الاربعه الخلفاء " حديث ثعلبى را كه در صفحه 128 ذكر شد روايت نموده است.

8- شيخ الاسلام حموينى- متوفاى 722 در " فرايد السمطين " در باب سيزدهم روايت كرده گويد: خبر داد مرا شيخ عماد الدين حافظ بن بدران در شهر نابلس در جمله رواياتى كه اجازه داد كه از او روايت نمايم، بر سبيل اجازه از قاضى جمال الدين عبد القاسم بن عبد الصمد انصارى بر سبيل اجازه از عبد الجبار بن محمد حوارى بيهقى، بر سبيل اجازه از امام ابى الحسن على بن احمد واحدى كه او گفت: بر استاد بزرگوارمان ابى اسحق ثعلبى در تفسير اين آيه قرائت كردم كه: سفيان بن عيينه از قول خداى تعالى: " سال سائل بعذاب واقع " پرسيده شد كه درباره چه كسى نازل شده؟ گفت.. همان حديث بشرحى كه بلفظ ثعلبى در ص 128 ذكر شد.

9- شيخ محمد زرندى، حنفى "شرح حال او در ج 1 ص 203 ذكر شد" اين داستان را در دو كتاب خود " معارج الوصول " و " درر السمطين " ذكر نموده است.

10- شهاب الدين احمد دولت آبادى متوفاى 849 در كتاب خود " هدايه السعداء " در جلوه دوم از هدايت هشتم روايت نموده كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره، و اخذل من خذله، يكى از كفار، از جمله خوارج اين را شنيد، و آمد نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله و گفت: يا محمد آيا اين از جانب تو است يا از طرف خداوند؟ فرمود: اين از جانب خدا است، كافر نامبرده از مسجد بيرون شد و در آستانه در قيام كرد و گفت اگر آنچه محمد ميگويد حق باشد خدايا فرو آر بر سر من سنگى از آسمان، راوى گويد پس سنگى بر سر او افتاد و سر او شكست، پس اين آيه: " سال سائل... " تا آخر نازل شد.

11- نور الدين بن صباغ مالكى مكى متوفاى 855 اين حديث را در كتاب خود " الفصو ل المهمه " صفحه 26 روايت نموده است.

12- سيد نور الدين سمهودى شافعى متوفاى 911 "شرح حال او در ج 1 ص 215 ذكر شد" اين حديث را در " جواهر العقدين " ذكر نموده است.

13- ابو السعود عمادى متوفاى 982، در جلد 8 تفسيرش ص 292 چنين نگاشته: گفته شده كه او "يعنى درخواست كننده عذاب" حرث بن نعمان فهرى بوده و جريان امر از اينقرار بوده كه: چون اين گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله باو رسيد كه درباره على رضى الله عنه فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، گفت: خداوند، اگر آنچه محمد ميگويد حق است بر ما سنگى از آسمان ببار، بلا درنگ خدا سنگى بر او افكند كه بدماغ او اصابت كرد و از عضو زيرين او بيرون شد و در دم جان سپرد.

14- شمس الدين شربينى قاهرى شافعى متوفاى 977 "شرح حال او در ج 1 ص 217 ذكر شد" در جلد 4 تفسيرش "السراج المنير" صفحه 364 گويد: در اين كسى كه از خدا طلب عذاب نمود اختلاف است، ابن عباس گفته كه او: نضر بن حرث بوده و گفته شده كه او حرث بن نعمان بوده، و جريان امر چنين بوده كه چون گفتار پيغمبر صلى الله عليه و آله: " من كنت مولاه، فعلى مولاه " باو
رسيد بر ناقه خود سوار شد تا به ابطح رسيد، شتر خود را خوابانيد، سپس خطاب به پيغمبر صلى الله عليه و آله نموده گفت: از جانب خدا بما امر كردى كه به يكتائى خدا و رسالت تو شهادت دهيم و ما از تو قبول كرديم و امر كردى كه پنج نوبت نماز بخوانيم و اموال خود را تزكيه نمائيم پذيرفتيم، و امر كردى كه همه ساله ماه رمضان را روزه بداريم، قبول كرديم و ما را امر بحج نمودى قبول كرديم و باين امور اكتفا ننمودى تا پسر عم خود را بر ما برترى دادى آيات اين امر از ناحيه تو است يا از جانب خدا؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: قسم بخدائى كه جز او معبودى نيست، اين امر جز از جانب خدا نبوده، حرث برگشت در حاليكه ميگفت: خداوندا، اگر آنچه محمد ميگويد حق است، بر ما از آسمان سنگى ببار يا عذابى دردناك بر ما برسان، قسم بخداوند هنوز به شتر خود نرسيده بود كه خدا سنگى بر او افكند كه بدماغ او اصابت نمود و از دبرش بيرون شد و او را كشت، سپس اين آيه نازل شد: " سال سائل بعذاب واقع "... تا آخر آيات.

15- سيد جمال الدين شيرازى متوفاى سال 100 در كتاب خود "الاربعين فى مناقب اميرالمومنين عليه السلام" گويد: حديث سيزدهم از جعفر بن محمد عليهما السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام روايت شده كه: چون رسول خدا صلى الله عليه و آله بغدير خم رسيد، مردم را طلبيد پس از آنكه جمع شدند، دست على عليه السلام را گرفت و فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله، و ادر الحق معه حيث كان،

و در روايت ديگر است كه فرمود: اللهم اعنه و اعن به، و ارحمه و ارحم به، و انصره و انصر به اين خبر شايع شد و ببلاد رسيد و از جمله به حرث بننعمان فهرى رسيد، نامبرده بر ناقه خود سوار شد و نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد... و اين حديث را تا آخر آنچه ثعلبى گفت آورده است.

16- شيخ زين الدين مناوى شافعى متوفاى سال 1031 "شرح حال او در ج 1 ص 221 گذشت"، اين داستان را در كتاب خود "فيض القدير فى شرح الجامع الصغير" جلد 6 صفحه 218 در شرح حديث ولايت روايت نموده است.

17- سيد ابن عيد روس حسينى يمنى، متوفاى سال 1041 "شرح حال او در ج 1 ص 222 گذشت" اين داستان را در كتاب خود "العقد النبوى و السر المصطفوى" ذكر نموده است.

18- شيخ احمد بن باكثير مكى شافعى متوفاى 1047 "شرح حال او در ج 1 ص 223 گذشت"، اين داستان را در تاليف خود "وسيله المال فى عد مناقب الال" نقل نموده.

19- شيخ عبد الرحمن صفورى در ج 2 كتاب خود "نزهت" ص 242 حديث قرطبى را روايت نموده است.

20- شيخ برهان الدين على حلبى، شافعى، متوفاى 1044 در ج 3 "السيره الحلبيه" ص 302 اين داستان را چنين ذكر كرده: چون اين گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله: من كنت مولاه فعلى مولاه، در شهرها و اقطار مختلفه شايع و منتشر گشت و به حرث بن نعمان فهرى سيد، بمدينه آمد و شتر خود را در مسجد خوابانيد و داخل شد در حاليكه پيغمبر صلى الله عليه و آله نشسته بود و اصحاب او در پيرامونش بودند، آمد تا مقابل پيغمبر صلى الله عليه و آله زانو بزمين زد و گفت: يا محمد... تا آخر داستان طبق روايت سبط ابن جوزى كه در ص 131 ذكر شد.

21- سيد محمود بن محمد قارى، مدنى، در تاليف خود "الصراط السوى فى مناقب النبى صلى الله عليه و آله" گويد: چندين بار اين گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله من كنت مولاه فعلى مولاه، نقل و مذكور شد، گفته اند كه: حارث بن نعمان مسلم بود ولى پس از آنكه داستان اين سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله را من كنت مولاه فعلى مولاه شنيد، در نبوت پيغمبر صلى الله عليه و آله شك و ترديد نمود و سپس گفت: بار خدايا، اگر آنچه محمد ميگويد حق است سنگى از آسمان بر ما ببار، و يا عذاب دردناكى بما برسان، پس از گفتن اين سخن رفت كه بر راحله "شتر" خود سوار شود هنوز در حدود ده سه گام بطرف راحله خود نرفته بود كه خداوند عز و جل سنگى بر او افكند كه به مغز او اصابت و از دبر او بيرون شد و او را كشت، و در اين باره خداوند اين آيه را نازل فرمود: " سال سائل بعذاب واقع... " تا آخر آيات مربوطه.

22- شمس الدين حنفى شافعى، متوفاى 1181 "شرح حال او در ج 1 ص 230 گذشت" در شرح جامع صغير سيوطى ج 2 ص 387 در شرح اين سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله من كنت مولاه فعلى مولاه، گويد: چون بعض از اصحاب اين سخن را شنيد، گفت: آيا براى رسول خدا صلى الله عليه و آله كافى نيست كه ما اداى شهادت "به يكتائى خدا و رسالت او" نموديم و نماز را بپا داشتيم و زكاه مال خود را داديم... تا آخر سخنان او تا آنجا كه گفت: تا بحدى كه پسر ابى طالب را بر ما برترى داد، آيا اين امر از شخص تو است "خطاب به پيغمبر صلى الله عليه و آله" يا از جانب خدا است؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: قسم بخداوندى كه معبودى جز او نيست اين امر از جانب خدا است پس اين واقعه دليل است به بزرگى فضل على عليه السلام.

23- شيخ محمد صدر العالم سبط شيخ ابو الرضا، در كتاب خود " معارج العلى فى مناقب المرتضى " گويد: رسول خدا صلى لله عليه و آله روزى فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، يكى از كفار از جمله خوارج اين سخن را شنيد و نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و خطاب بانحضرت نموده گفت: آيا اين امر از تو است؟ يا از جانب خدا است؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: اين از جانب خدا است، در اين موضع آنشخص كافر از مسجد بيرون شد و بر در مسجد ايستاد و گفت: "خطاب بخداوند" اگر آنچه را كه اين "پيغمبر صلى الله عليه و آله" ميگويد، حق است، پس بر ما سنگى از آسمان بفرست، در اين هنگام سنگى آمد و سر او را درهم كوفت.

24- شيخ محمد محبوب العالم، اين داستان را در تفسير خود مشهور به " تفسير شاهى " بيان داشته است.

25- ابو عبد الله زرقانى مالكى، متوفاى 1122 در شرح حال " المواهب اللدنيه " جلد 7 ص 13 اين داستان را حكايت نموده است.

26- شيخ احمد بن عبد القادر حفظى شافعى در كتاب خود " ذخيره المال فى شرح عقد جواهر اللال " اين داستان را ذكر نموده است.

27- سيد محمد بن اسماعيل يمانى متوفاى 1182 اين داستان را در كتاب خود " الروضه النديه فى شرح التحفه العلويه " ذكر نموده است.

28- سيد مومن شبلنجى شافعى مدنى، اين داستان را در كتاب خود " نور الابصار فى مناقب آل بيت النبى المختار " ص 78 ذكر نموده است.

29- استاد شيخ محمد عبده مصرى متوفاى سال 1323 اين داستان را در تفسير " المنار " جلد 6 ص 464 از ثعلبى نقل و ذكر نموده و سپس با قسمتى از آنچه ابن تيميه بر حديث مزبور ايراد وارد كرده او نيز اشكال نموده كه قريبا بر بطلان و فساد ايراد و اشكال او واقف خواهيد شد.

[="blue"]

و ان تكذبوا فقد كذب امم من قبلكم و ما على الرسول الا البلاغ المبين
[/] [/]

به جای این همه کپی پیست آیا می تونید از آیه تبلیغ و ابلاغ امامت و خلافت امام علی را ثابت کنید ؟

عمربن علی;286022 نوشت:
آیا می تونید از آیه تبلیغ و ابلاغ امامت و خلافت امام علی را ثابت کنید ؟

برو فقط حدیث منزلت رو تو کتب صحیحینتون 100 بار بخون علی رقم راویان حدیثش. بعد بیا جای هر هارون در قرآن علی بذار و جای هر موسی رسول الله(ص) (بجز درجایی که از پیامبری هارون است)بعد خواهی فهمید دلیل داریم یا نه. البته اگر عمر نفرموده باشد که رسول الله(ص) آنزمان هذیان میگفته(نعوذ یالله)

عمربن علی;286022 نوشت:
به جای این همه کپی پیست آیا می تونید از آیه تبلیغ و ابلاغ امامت و خلافت امام علی را ثابت کنید ؟

بسم الله الرحمن الرحیم
یا علی مددی

* يَأَيهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يهَْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ(67)

1-پس شما جواب دهید اگر این آیه در غدیر خم نازل نشده در کجا و کی نازل شده است؟
2- خداوند به پیامبر صلی الله علیه وآله می فرماید چه چیز را ابلاغ فرماید که اگر انجام ندهد رسالتش را ابلاغ نکرده است؟
3-این چه امری است که پذیرش آن بر مردم گران خواهد آمد وخداوند وعده می دهد که پیامبرش را از (شر) مردم نگه خواهد داشت؟
4- دستوری که پیامبر در غدیر خم به مردم داد تا همه به عنوان امیر المؤمنین با حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام بیعت کنند چه مفهومی دارد؟
5-جمله ای که اولی (علیه ما علیه)گفت که: «اصبحت مولای و مولای کل مؤمن و مؤمنة» بیانگر چیست؟*
* خطیب النیشابوری در تاریخ بغدادی، ج 8، ص 290 می نویسد:
«... فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لک یابن ابی طالب اصبحت مولای ومولا کل مسلم فانزل الله "الیوم اکملت لکم دینکم"»
آقای ذهبی که از استوانه‌های علمی أهل سنت است، از ابوحامد غزالی در کتاب السر العالمین، نقل
می‌کند:
از ایشان سوال کردند که آیا «من کنت مولاه فعالی مولاه» صراحت در امامت و حقانیت علی (علیه السلام) دارد یا خیر؟ گفت: بله. گفتند: آیا خود خلیفه دوم اولین نفری
نبود که در روز غدیر گفت «بخ بخ لک یا علی، اصبحت مولای و مولا کل مومن و مومنة». گفت: بله. گفتند که این در حقیقت تسلیم و رضایت است به دستور پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله
و سلم) نسبت به خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام).
ثم بعد ذلک غلب علیه الهوی. حبا للریاسه ... فحملهم علی الخلاف. فنبذوه وراء ظهورهم و اشتری به ثمنا قلیلا، فبئس مایشترون.
بعد ازاین قضیه، هوا و هوس بر خلیفه دوم غلبه کرد. بخاطر رسیدن به ریاست ... این هواپرستی و ریاست طلبی، آنها را وادار بر مخالفت دستور پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کرد. سخنان پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را پشت سر انداختند و به اندک چیزی (ریاست چند روزه دنیا) فروختند. چه معامله بدی کردند.


عمربن علی;286022 نوشت:
به جای این همه کپی پیست آیا می تونید از آیه تبلیغ و ابلاغ امامت و خلافت امام علی را ثابت کنید ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

با توجه به سطح درک شما از قرآن و مفاهیم قرآنی به شکل خیلی ساده و در حد دو سه جمله شما را متوجه می سازم.

[="red"]خداوند متعال با استفاده از آیه ابلاغ ، دستور به بیان ولایت حضرت امیرالمومنین توسط حضرت رسول می دهد ،

پس از این کار و بیان ولایت ، خداوند با ارسال آیه اکمال ، پاداشی بزرگ به مومنان عطا می کند و دین آنان را به واسطه ولایت حضرت امیر ، علی علیه السلام کامل می کند.

در آخر خداوند با ارسال آیه عذاب واقع ، کسی که با ولایت مطلقه حضرت امیرالمومنین مخالفت می کند ، را تنبیه و بر او عذاب می فرستد تا مایه عبرتی باشد بر همه کسانی که بخواهند با ولایت و امامت حضرت مخالفت کنند.[/]

پس به شما و همه مخالفان توصیه می کنم که عملی را انجام ندهید که مشمول آیه قرار بگیرید.

این هم اثبات خیلی ساده و ابتدایی و در حد درک و فهم شما از امامت مولا امیر المومنین علی علیه السلام.

ابلاغ پیام ولایت حضرت علی علیه السلام >>>>> اکمال دین بواسطه این ولایت >>>> شماتت

و عذاب هر آنکس که بخواهد با ولایت دشمنی بورزد.

بار دیگر عید الله الاکبر ، عید سعید غدیر خم را خدمت همه عزیزان تبریک عرض می کنم.

[="#0000ff"][="garamond"]زين سبب پيغمبر با اجتهاد ******** نام خود و آن على مولا نهاد[/][/]

[="blue"][="garamond"]گفت هر كس رامنم مولا و دوست ****** ابن عمّ من، على، مولاى اوست[/][/]

و من الله التوفیق

موضوع قفل شده است