توسل به اهل بیت (ع) از منظر منابع اهل سنت

تب‌های اولیه

183 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
توسل به اهل بیت (ع) از منظر منابع اهل سنت

یا امان الخائفین

تا بحال از ترسو بودن ابوبکر وعمر وعثمان برامون میگفن همیشه برام سوال بود آیا واقعا این مطالب درسته ؟ شاید شیعه بودنشون باعث شده این حرفها را بزنن!

گفتم بد نیست نظر علمای اهل سنت هم ببینم خلاصه گشتم و گشتم تا اینکه اعترافات علمای اهل سنت هم پیدا کردم بد نیست واسه شما هم بنویسم .

یه چیزی یادم رفت بگم : لطفا منو ملامت نکنید خدا میدونه من بی تقصیرم حرفای خودشونه !!! من فقط عملکرد اینا رو در یک جنگ از دهها جنگ می نویسم

مردی می خواست پیامبر رابکشد من فرار کردم


از عایشه نقل شده که گفت : پدرم ابوبکر هر گاه ازجنگ احد یاد می کرد می گریست . آن گاه می گفت : من اول کسی بودم که در روز احد فرار کردم و این در حالی بود که مشاهده می کردم مردی را که با رسول خدا (ص) می جنگید ...( طبقات ابن سعد ج 3 ص 155 ؛ تاریخ الخمیس ج 1 ص 431 )

با ابوبکر ازصحنه جنگ کنار کشیدیم

عمر می گوید : من مردی را در روز احد مشاهده کردم که به سوی ما می آمد در حالی که من وابوبکر با یکدیگر سخن می گفتیم که رسول خدا (ص) کشته شده است ، آن مرد گفت : ای ابوبکر و ای عمر ! چرا شما را در اینجا می بینم که نسشته اید ؟ اگر رسول خدا(ص) کشته شده ، خدا که زنده است و نمی میرد ..
( حیاة محمد (ص) ، حسنین هیکل ، ص 265 )( چون دشمن برای تضعیف روحیه مسلمانان شایعه کرد پیامبر کشته شده جناب ابوبکر و عمر و... از جنگ کنار کشیدند !!! چقدر این دو دلسوز اسلام بودند ! شجاعت و ایثار و شهامت را تماشا کن به به به !!! )

من از ترس بالای کوه رفتم
کلیب می گوید : عمر برای ما خطبه می خواند و بر بالای منبر سوره آل عمران تلاوت می نمود و می گفت : این سوره احدی است (یعنی راجع به جنگ احد بحث می کند ) .آن گاه (عمر ) گفت : ما در روز احد از نزد رسول خدا (ص) پراکنده شدیم ، من به بالای کوه احد رفتم . از مرد یهودی شنیدم که می گفت : محمد کشته شده ... (در المنثور ج 2 ص 80 ، کنزالعمال ج 2 ص 242 ، فتح القدیر ج 1 ص 388)

ابن ابی الحدید سنی از واقدی نقل می کند :

هنگامی که شیطان بانگ زد که محمد کشته شد ، مردم پراکنده شدند ... و از جمله فرارکنندگان عمر وعثمان بودند ( شرح ابن ابی الحدید ج 15 ص 24 ، غرائب القرآن در حاشیه جامع البیان ج 4 ص 113 ) ( احسن به اینها که به ندای شیطان لبیک گفتند !!!)

****
جاحظ نیز به فرار عمر بن خطاب در روز احد اعتراف کرده است ( العثمانیه ص 169 :

فرارعثمان را همه قبول دارند

در مورد فرار عثمان در جنگ احد هیچ کس اختلاف نکرده و مورد اجماع است ، فراری که تا سه روز ادامه داشت و بعد از سه روز به مسلمانان ملحق شد .(از قدیم وندیم گفتن رفیق نیمه راه خوب نیست به همین خاطر عثمان با هر زحمت بود بعد از رفع خستگی و استراحت کامل و بر طرف شدن سختیهای جنگ به مسلمانان ملحق شد )


ابن عباس و دیگران می گویند : آیه « ان الذین تولوا منکم یوم التقی الجمعان انما استزلهم الشیطان ببعض ما کسبوا .. کسانی از شما که در روز روبرو شدن دو جمعیت با یکدیگر ( جنگ احد ) فرار کردند شیطان آنها را بر اثر بعضی از گناهانی که مرتکب شده بودند به لغزش انداخت ..آل عمران 155) در باره فرار عثمان از احد نازل شد ( کامل ابن اثیر ج 2 ص 174 )


شجاعت امیر عدالت و شهامت یعسوب الدین امیر المومنین (ع) به اعتراف اهل سنت

.... در گیری (در احد ) شروع شد طلحة بن ابی طلحه به میدان آمد و مبارزه طلبید حضرت علی (ع) به سوی او آمد ... طلحه گفت تو کیستی ؟ حضرت فرمود : من علی بن ابی طالب هستم . طلحه گفت که من می دانستم که کسی غیر از تو جرات مقابله با من را ندارد . جنگ شروع شد و حضرت ضربه ای بر کلاه خود او زد به حدی که دو چشمانش بیرون افتاد و با ضربه ای دیگر پای او را قطع نمود و او را بر زمین افکند . و از آنجا که حضرت را قسم داد او را رها نمود ( کامل ابن اثیر ج 2 ص 47 )

لواء به دست ابو سعید بن طلحه برادر طلحه قرار گرفت که حضرت او را نیز به قتل رسانید . و پس از او به ترتیب ارطاة بن سرحبیل و غلامی از بنی عبد الدار پرچم را به دست گرفتند که حضرت علی (ع) آن دو را نیز به قتل رسانید

تا اینکه نه نفر پرچم را به دست گرفتند همگی را حضرت علی (ع) به قتل رسانید و پس از آن مشرکان همگی فرار کردند

متاسفانه مسلمانان به امید اینکه دشمن کاملا از صحنه جنگ فرار کرده و دور شدند و مشغول جمع کردن غنائم شدند که خالد بن ولید با دویست نفراسب سوار بر مسلمانان حمله کرد و برخی از آنها کشته شدند و بقیه هم فرار کردند و پیامبر(ص) را تنها گذاشتند و تنها حضرت علی (ع) بود که در آن وقت حساس درصدد حفظ جان رسول خدا (ص)برآمده و به مانند باز شکاری لشکر را متفرق کرده و از حضرت دفاع می کرد

ابن اثیر می گوید : در روز احد بر حضرت علی (ع) شانزده ضربه وارد شد که با هر ضربه حضرت به زمین می افتاد و تنها جبرئیل بود که او را از زمین بلند می کرد ( اسد الغابه ج 4 ص 106 )
مطالب فوق برگرفته از کتاب امام (ع) علی مظلوم تاریخ ،رضوانی ص 107 تا 110


با سلام و احترام

و تشکر از مطالب بسیار خوب و مفیدتون

شجاعت های! خلفا رو در جنگ ها و قضایای دیگه، ادامه نمیدین؟!

با تشکر
جزاکم الله خیرالجزاء ان شاءالله.

آذر بانو;194500 نوشت:

با سلام و احترام

و تشکر از مطالب بسیار خوب و مفیدتون

شجاعت های! خلفا رو در جنگ ها و قضایای دیگه، ادامه نمیدین؟!

با تشکر
جزاکم الله خیرالجزاء ان شاءالله.

[=Century Gothic]با سلام
و تشکر از استاد مجید عزیز
آذر بانوی گرامی در این تاپیک در مورد این شجاعتها
[=Century Gothic]ی[=Century Gothic] خلفا[=Century Gothic] توضیح داده شده دیدن این تاپیک خالی از لطف نیست

ابوبکر و عمر و عثمان، در جنگهای دوره پیامبر چه نقشی داشتند؟

قبل از هر چیز لازم است بدانیم که
بنابه تصریح علمای طراز اول اهل سنت ٰ یکی از شرایط اصلی امام و جانشین رسول خدا ص شجاعت است ٰ می خواهیم با استفاده از اسناد تاریخی اهل سنت ببینیم آیا عمر چنین شرطی داشته است ؟

بزرگان محقّقین و اعلام اهل سیره و تاریخ و حدیث از اهل سنّت تصریح کرده اند که در جنگ احد، در شرایطى که مشرکین بعد از شکست ابتدائى، برگشتند و قصد قتل رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم و انهدام قواى مسلمین را داشتند، ابوبکر و عمر نیز چونان دیگران، آن حضرت را در میان دشمن رها کرده و تنها گذاشته و براى حفظ جان خودشان پا به فرار گذاشتند، براى نمونه به مدارک زیر در باب جنگ احد مراجعه شود:

1 ـ ابو داود طیالسى در کتاب «سنن»
2 ـ ابن سعد در کتاب «الطّبقات الکبرى».
3 ـ طبرانى در کتاب «معجم».
4 ـ ابوبکر بزّار در کتاب «مسند».
5 ـ ابن حبّان در کتاب «صحیح».
6 ـ دارقطنى در کتاب «سنن».
7 ـ ابو نعیم اصفهانى در «حلیة الاولیاء».
8 ـ ابن عساکر در «تاریخ مدینة دمشق».
9 ـ ضیاء مقدسى در «المختارة».
10 ـ متّقى هندى در «کنز العمّال»(1).

و امّا در جنگ حنین، حاکم نیشابورى به سند صحیح از ابن عبّاس نقل مى کند که تنها کسى که در آن جنگ با رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم ماند و استقامت کرد، علىّ بن ابیطالب علیه السّلام بود، و همه پا به فرار گذاشتند(2).

امّا در جنگ خیبر، اعلام و محقّقین از اهل سنّت فرار ابوبکر و عمر را ذکر کرده اند که از آن جمله:

1 ـ احمد بن حنبل در کتاب «المسند».
2 ـ ابن ابى شیبه در «المصنَّف».
3 ـ ابن ماجه قزوینى در «سنن المصطفى (صلّى الله علیه وآله وسلّم)».
4 ـ ابوبکر بزّار در «المسند».
5 ـ طبرى در «تفسیر و تاریخ».
6 ـ طبرانى در «المعجم الکبیر».
7 ـ حاکم نیشابورى در «المستدرک».
8 ـ بیهقى در «السّنن الکبرى».
9 ـ ضیاء مقدسى در «المختارة».
10 ـ هیثمى در «مجمع الزّوائد».
ومتّقى هندى در کتاب «کنز العمّال»(3) واقعه فرار را از افراد فوق الذّکر نقل مى کند.

امّا در جنگ خندق که معروف است که رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمودند: لَضَرْبَةُ عَلیٍّ فی یَوْمِ الخَنْدقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَیْنِ: ضربه علىّ بن ابیطالب علیه السّلام در جنگ خندق، از عبادت جنّ و انس نزد خداى تعالى برتر است، و در بعضى از نقلها این چنین آمده است: اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الاُمَّةِ إلى یَوْمِ القِیَامَة(4): برتر است از عبادت تمامى امّت تا روز قیامت.

سوالی از اهل سنت
اگر چنین است پس چرا اصلا شیخین را که به اعتراف خودتان فاقد یکی از شرایط اصلی امامت بر امت یعنی شجاعتند، امام می دانید ؟!



(1) کنز العمّال: ج10/424.
(2) المستدرک: ج3/111.
(3) کنز العمّال: ج8/371.
(4) المستدرک على الصحیحین: ج3/32.

شيعه میگوید:
یکی از دلائل فرار ابوبکر در جنگ احد، اعتراف خود او است. بسیاری از بزرگان اهل سنت به نقل از عائشه نوشته‌اند:.
عائشه می‌گوید: ابوبکر هر گاه یاد روز اُحُد می‌افتاد،‌ گریه می‌کرد و می‌گفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستین کسی که در آن روز (بعد از فرار) بازگشت،من بودم، رسول خدا را دیدم که با یکی از کفار می‌جنگید، به طلحه گفتم: همان جایی که هستی باش که من چیزهایی را از دست داده‌ام، مردی از خویشان من است که عزیزتر است از تمام آن چه بین مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا نزدیکتر بودم، کسی را که نمی‌شناختم به طرف رسول خدا آمد، وقتی که نزدیک شد دیدم ابوعبیده جراح است، خودمان را به پیامبر رساندیم، دیدم دندان‌های جلوی آن حضرت شکسته شده و صورتش شکافته و دو حلقه از حلقه‌های زره در صورتش فرو رفته بود.
پاسخ اهل سنت:
اگر شیعه چیزی بنام خجالت را میشناخت چنین متن روایت را تحریف نمیکرد.
شما میدانید که در جنگ احد، مسلمانها در آغاز پیشروی کردند آنها حضرت محمد را در خط آخر جنگ نگه داشته بودند تا به ایشان آسیبی نرسد و ابوبکر در خط مقدم بود که ناگهان خالد بن ولید رضی الله عنه ( که هنوز مسلمان نشده بود) از پشت سر حمله کرد و ناگهان خط آخر شد خط مقدم و جان حضرت محمد به خطر افتاد!
حضرت ابوبکر میگوید برگشتم (و شیعه در پرانتز نوشته و تفسیر کرده بعد از فرار برگشتم) اما درست این است که منظورابوبکر این بود که از خط مقدم برگشتم و دویدم بطرف رسول الله تا او را حفظ کنم. و مرد دیگری را هم دیدم که مثلا پرنده تیز میدود خیال کردم از مشرکین است که دیدم نه ابوعبیده است یعنی اینها در خط مقدم بودند برگشتند دویدند تا به خط آخر رسیدند تا رسول الله را دریابند زیرا خط آخر با حمله خالد از عقب شده بود خط مقدم..... اما آیا شیعه خجالت میکشد؟
البته کمی خجالت میکشد چون بقیه داستان را ننوشت بقیه داستان

از کتاب تاریخ اسلام ذهبی به این شرح است :
وقد كسرت رباعيته وشج في وجهه، وقد دخل في وجهه حلقتان من حلق المغفر. قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: عليكما صاحبكما يريد طلحة وقد نزف. فلم نلتفت إلى قوله، وذهبت لأنزع ذلك من وجهه. فقال أبو عبيدة: أقسمت عليك بحقي لما تركتني. فتركته. فكره أن يتناولها بيده فيؤذي النبي، فأزم عليهما بفيه، فاستخرج إحدى الحلقتين. ووقعت ثنيته مع الحلقة. وذهبت لأصنع ما صنع، فقال: أقسمت عليك بحقي لما تركتني. ففعل ما فعل في المرة الأولى، فوقعت ثنيته الأخرى مع الحلقة. فكان أبو عبيدة من أحسن الناس هتماً، فأصلحنا من شأن النبي صلى الله عليه وسلم، ثم أتينا طلحة في بعض تلك الجفار، فإذا بضع وسبعون، أقل أو أكثر، من بين طعنة ورمية وضربة، وإذا قد قطعت إصبعه. فأصلحنا من شأنه)
بقیه داستان به این صورت است که حضرت محمد و حضرت طلحه هر دو زخمی بودند و وقتی این دو یار تازه رسیده خواستند رسول الله را درمان کنند حضرت فرمود: طلحه را دریابید و ابوبکر به طلحه پرداخت و ابوعبیده با دندانش حلقه آهنی را از چهره مبارک رسول الله خارج کرد اما دو دندانش هم شکست (بخاطر سختی آهن ها ) و طلحه هفتاد چند زخم داشت......
و خاک بر سر شیعه که نه طلحه را قبول دارد نه ابوعبیده را نه ابوبکر صدیق را و متن را عوض میکند و برگشت آنها از خط مقدم بسوی رسول الله را فرار جلوه میدهد!!

البته به خوانندگان عزیز بگوییم آن دسته از صحابه هم که فرار کردند به این خاطر فرار کرده بودند که شایعه شده بود رسول الله شهید شده و این خبر روحیه آنها را خراب کرده بود، اما ابوبکر در بین فراریان نبود.
و از همه اینها گذشته ای شیعه مگر این آیه قرآن را درباره فراریان احد نشنیدی:
وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ) «قطعا خدا از ايشان درگذشت زيرا خدا آمرزگار بردبار است»

ثقلین;283054 نوشت:
قبل از هر چیز لازم است بدانیم که
بنابه تصریح علمای طراز اول اهل سنت ٰ یکی از شرایط اصلی امام و جانشین رسول خدا ص شجاعت است ٰ می خواهیم با استفاده از اسناد تاریخی اهل سنت ببینیم آیا عمر چنین شرطی داشته است ؟

بزرگان محقّقین و اعلام اهل سیره و تاریخ و حدیث از اهل سنّت تصریح کرده اند که در جنگ احد، در شرایطى که مشرکین بعد از شکست ابتدائى، برگشتند و قصد قتل رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم و انهدام قواى مسلمین را داشتند، ابوبکر و عمر نیز چونان دیگران، آن حضرت را در میان دشمن رها کرده و تنها گذاشته و براى حفظ جان خودشان پا به فرار گذاشتند، براى نمونه به مدارک زیر در باب جنگ احد مراجعه شود:

1 ـ ابو داود طیالسى در کتاب «سنن»
2 ـ ابن سعد در کتاب «الطّبقات الکبرى».
3 ـ طبرانى در کتاب «معجم».
4 ـ ابوبکر بزّار در کتاب «مسند».
5 ـ ابن حبّان در کتاب «صحیح».
6 ـ دارقطنى در کتاب «سنن».
7 ـ ابو نعیم اصفهانى در «حلیة الاولیاء».
8 ـ ابن عساکر در «تاریخ مدینة دمشق».
9 ـ ضیاء مقدسى در «المختارة».
10 ـ متّقى هندى در «کنز العمّال»(1).

و امّا در جنگ حنین، حاکم نیشابورى به سند صحیح از ابن عبّاس نقل مى کند که تنها کسى که در آن جنگ با رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم ماند و استقامت کرد، علىّ بن ابیطالب علیه السّلام بود، و همه پا به

فرار گذاشتند(2).

امّا در جنگ خیبر، اعلام و محقّقین از اهل سنّت فرار ابوبکر و عمر را ذکر کرده اند که از آن جمله:

1 ـ احمد بن حنبل در کتاب «المسند».
2 ـ ابن ابى شیبه در «المصنَّف».
3 ـ ابن ماجه قزوینى در «سنن المصطفى (صلّى الله علیه وآله وسلّم)».
4 ـ ابوبکر بزّار در «المسند».
5 ـ طبرى در «تفسیر و تاریخ».
6 ـ طبرانى در «المعجم الکبیر».
7 ـ حاکم نیشابورى در «المستدرک».
8 ـ بیهقى در «السّنن الکبرى».
9 ـ ضیاء مقدسى در «المختارة».
10 ـ هیثمى در «مجمع الزّوائد».
ومتّقى هندى در کتاب «کنز العمّال»(3) واقعه فرار را از افراد فوق الذّکر نقل مى کند.

امّا در جنگ خندق که معروف است که رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمودند: لَضَرْبَةُ عَلیٍّ فی یَوْمِ الخَنْدقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَیْنِ: ضربه علىّ بن ابیطالب علیه السّلام در جنگ خندق، از عبادت جنّ و انس نزد خداى تعالى برتر است، و در بعضى از نقلها این چنین آمده است: اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الاُمَّةِ إلى یَوْمِ القِیَامَة(4): برتر است از عبادت تمامى امّت تا روز قیامت.

سوالی از اهل سنت
اگر چنین است پس چرا اصلا شیخین را که به اعتراف خودتان فاقد یکی از شرایط اصلی امامت بر امت یعنی شجاعتند، امام می دانید ؟!



(1) کنز العمّال: ج10/424.
(2) المستدرک: ج3/111.
(3) کنز العمّال: ج8/371.
(4) المستدرک على الصحیحین: ج3/32.


شيعيان به تحريف نصوص ديني شهره خاص و عام هستند، پس مراقب باشيد هرگاه يک متن فارسي ترجمه شده را به شما دادند، زود بدنبال متن عربي در اصل کتاب باشيد مبادا بصورت تحريف شده و قيچي شده به شما عرضه کرده باشند، بعد از آن به صحت يا ضعف روايت توجه کنيد، زيرا شيعيان معمولا به احاديث ضعيف و دروغ استناد مي کنند، زيرا بوسيله آيات قرآن و احاديث صحيح نمي توانند عقايد فاسدشان را ثابت کنند.« ..عن عبد الله بن بريدة عن أبيه قال: كان رسول الله صلى الله عليه وسلم ربما أخذته الشقيقة فلبث اليوم واليومين لا يخرج، فلما نزل خيبر أخذته الشقيقة فلم يخرج إلى الناس، وأن أبا بكر أخذ راية رسول الله صلى الله عليه وسلم ثم نهض فقاتل قتالا شديدا ثم رجع، فأخذها عمر فقاتل قتالا شديدا هو أشد من القتال الاول ثم رجع، فأخبر بذلك رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال لاعطينها غدا [ رجلا ] يحب الله ورسوله ويحبه الله ورسوله».
ترجمه: از عبدالله بن بريده از پدرش روايت شده که گفت: گاهي رسول خدا صلي الله عليه وسلم دچار سردرد مي شدند و يک تا دو روز بيرون نمي رفتند، هنگامي که در خيبر اسکان يافتند دچار سردرد شدند و به سوي مردم نرفتند، اما ابوبکر پرچم رسول خدا صلي الله عليه وسلم را برداشت و سپس بلند شد و رفت و پيکار بسيار شديدي (با کفار) کردند و بازگشتند، بعد از وي عمر آن پرچم را گرفت و او نيز به ميدان جنگ رفت و پيکار شديدي (با کفار) نمود که پيکار وي از ابوبکر هم شديد تر بود، سپس به (ميان مسلمين) بازگشت، پيامبر صلي الله عليه وسلم نيز از اين امر مطلع شد و گفت: اين بار پرچم را به مردي مي دهم که الله و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز وي را دوست دارند».
اين ترجمه متني بود که در کتاب "البداية والنهاية" آمده بود و مشابه آن در مسند امام احمد است، تحريفي که شيعيان کينه توز کرده اند، در کلمه "رجع" است، همه مي دانند که "رجع" در زبان عربي به معناي "بازگشت" است، نه فرار! اما شيعيان محرف ترجمه را عمدا به "فرار" کرده اند تا به هدف پليدشان برسند و بنظر ما اين کار يعني احترام نگذاشتن و بلکه اهانت به ذهن و فکر مخاطبين، که آنها را گول مي زنند که يا عمدا متن عربي را نمي آورند، و يا اگر مي آورند چون مطلع هستند که متاسفانه بسياري از ايرانيان با زبان عربي آشنايي ندارند، آنها از اين امر سوء استفاده مي کنند و ترجمه نادرستي از يک متن عربي به خواننده گان ارائه مي دهند، آيا اين به معناي توهين به ذهن خواننده نيست؟!آيا "رجع" به معناي بازگشت است يا فرار؟ درحاليکه فرار در زبان عربي "هرب" است.و اما اينکه در روايت آمده که ابوبکر پس از پيکار شديد بازگشت، چون هربار دسته اي به قلعه هاي خيبر يورش مي بردند و پس از وارد کردن تلفات به يهوديان براي تجديد قوا به ميان خيمه ي مسلمين بازمي گشتند، و اين يک تاکتيک بوده است تا اينکه بالاخره قلعه را فتح مي کردند، و کار فتح قلعه چندان راحت نبود که با يک حمله فتح شود، مي بايست چندين بار حمله مي شد و هربار تلفاتي وارد مي آوردند تا دشمن ضعيف مي شدند و آنگاه در طي حمله اي ديگر بکلي قلعه را فتح مي کردند.يهوديان با مشاهده مسلمانان، به دژها و قلعه‌هاي خود پناه بردند. مسلمانان، آنان را محاصره نمودند و قلعه‌ها را يكي بعد از ديگري فتح كردند. اولين قلعه‌هايي كه فتح شد، عبارت بودند از: قلعه ناعم و صعب كه در محله نطاه و قلعه ابونزار كه در محله شق قرار داشتند. اين دو محله از محله‌هاي شمال شرقي خيبر به شمار مي‌رفتند، سپس قلعه محكم و معروف قموص را در محله كتيبه كه متعلق به ابن أبي الحقيق بود و بعد از آن قلعه‌هاي و طيح و سلالم را فتح نمودند. السيرة النبويه في ضوء المصادر الاصليه، ص 501. ‏
مسلمانان در فتح برخي از اين قلعه‌ها با مقاومت‌هاي شديدي روبرو شدند. به ويژه در فتح قلعه ناعم كه در کنار ديوار آن، محمود بن مسلم انصاري به وسيله سنگ آسيابي كه توسط فردي به نام مرصب بر او‌ انداخته شد، شهيد گرديد فتح اين قلعه ده روز به طول انجاميد.

سخن شيعه:

حدثنا لؤلؤ بن عبد الله المقتدري في قصر الخليفة ببغداد ثنا أبو الطيب أحمد بن إبراهيم ابن عبد الوهاب المصري بدمشق ثنا أحمد بن عيسى الخشاب بتنيس ثنا عمرو بن أبي سلمة ثنا سفيان الثوري عن بهز بن حكيم عن أبيه عن جده قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لمبارزة علي بن أبي طالب لعمرو بن عبد ود يوم الخندق أفضل من اعمال أمتي إلى يوم القيامة *
پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله در مورد مبارزه علی بن ابی طالب با عمرو بن عبد ود در روز جنگ خندق فرمودند: بهتر از همه اعمال امت من تا روز قیامت است!.
پاسخ:
بله حاکم این حدیث را روایت کرده اما نگفته که آن را با دو گوش خودم از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیده ام بلکه «نوشته از لؤلؤ پسر عبد الله المقتدري در قصر الخليفة ببغداد شنيدم که او گفت که در دمشق از أبو الطيب أحمد بن إبراهيم ابن عبد الوهاب المصري شنيده که این مصری از أحمد بن عيسى الخشاب شنیده و این آقای خشاب مدعی بوده که از عمرو بن أبي سلمة شنیده و او هم بنوبت خود از سفيان الثوري از بهز بن حكيم شنیده و بهز از پدرش حکیم شنیده و حکیم هم از پدرش شنیده و پدر حکیم گفته که از رسول الله شنیدم كه فرمود...... پس دیدید بین حاکم تا رسول الله هشت نفر فاصله است کافیست یک نفر از این 8 نفر دروغگو باشد تا زحمت حاکم بباد رود»
درباره این حدیث امام ذهبی گفته که دروغ است واضافه کرده : اين را یک رافضی زشت رو و زشت سیرت جعل کرده...
شیخ آلبانی نظر ذهبی را تایید میکند و حدیث را دروغ میداند و میگوید دلیلی که باعث شده تا این حدیث را نپذیریم
همانا بودن الخشاب در سلسله راويان است كه به گفته ابن طاهر و دیگران او مردی کذاب است و آلبانی در ادامه میگوید شاید این الخشاب کذاب این روایت را از دروغگوی دیگری بنام کاهلی کوفی گرفته است که حدیث های دروغینی از او در کتب موجود است
پس معلوم شد که این حدیث را خشاب جعل کرده و از دل خود آنرا رسانده به رسول الله صلی الله علیه وسلم.
پس دانستن این نکته لازم است که وقتی حاکم رحمه الله حدیثی را در کتابش با سندش نوشته پس بری الذمه است زیرا گفته من این را از فلان شنیدم و فلان از فلان شنیده حالا حاکم همه این افراد را دقیقا نمیشناخته یا می شناخته و به آنها حسن ظن داشته در حالیکه آنها لایق این گمان نیک نبودند.

hagh;283074 نوشت:
و خاک بر سر شیعه که نه طلحه را قبول دارد نه ابوعبیده را نه ابوبکر صدیق را و متن را عوض میکند و برگشت آنها از خط مقدم بسوی رسول الله را فرار جلوه میدهد!! البته به خوانندگان عزیز بگوییم آن دسته از صحابه هم که فرار کردند به این خاطر فرار کرده بودند که شایعه شده بود رسول الله شهید شده و این خبر روحیه آنها را خراب کرده بود، اما ابوبکر در بین فراریان نبود. و از همه اینها گذشته ای شیعه مگر این آیه قرآن را درباره فراریان احد نشنیدی: وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ) «قطعا خدا از ايشان درگذشت زيرا خدا آمرزگار بردبار است»

"أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يخُْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانهَُمْ(29) وَ لَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فىِ لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكمُ‏ْ"

aminj;283109 نوشت:
"أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يخُْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانهَُمْ(29) وَ لَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فىِ لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكمُ‏ْ"

[=Arabic Transparent]القول في تأويل قوله تعالى : ( [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أم حسب الذين في قلوبهم مرض أن لن يخرج الله أضغانهم [=Arabic Transparent] ( 29 ) [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ولو نشاء لأريناكهم فلعرفتهم بسيماهم ولتعرفنهم في لحن القول والله يعلم أعمالكم [=Arabic Transparent] ( 30 ) )

[=Arabic Transparent] يقول - تعالى ذكره - : أحسب هؤلاء المنافقون الذين في قلوبهم شك في دينهم ، وضعف في يقينهم ، فهم حيارى في م[=Arabic Transparent]عرفة الحق أن لن يخرج الله ما في قلوبهم من الأضغان على المؤمنين ، فيبديه لهم ويظهره ، حتى يعرفوا [=Arabic Transparent]نفاقهم ، وحيرتهم في دينهم ( [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ولو نشاء لأريناكهم [=Arabic Transparent] ) [=Arabic Transparent]يقول تعالى : ولو نشاء يا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]محمد [=Arabic Transparent]لعرفناك هؤلاء المنافقين حتى تعرفهم من قول القائل : سأريك ما أصنع ، بمعنى سأعلمك . [=Arabic Transparent][ ص: 184 ]

[=Arabic Transparent] وقوله : ( [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]فلعرفتهم بسيماهم [=Arabic Transparent] ) [=Arabic Transparent]يقول : فلتعرفنهم بعلامات النفاق الظاهرة منهم في فحوى كلامهم وظاهر أفعالهم ثم إن الله - تعالى ذكر[=Arabic Transparent]ه - عرفه إياهم .

[=Arabic Transparent] وبنحو الذي قلنا في ذلك قال أهل التأويل .

[=Arabic Transparent] ذكر من قال ذلك :

[=Arabic Transparent] حدثني [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]محمد بن سعد [=Arabic Transparent]قال : ثني أبي ، قال : ثني عمي ، قال : ثني أبي ، عن أبيه ، [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ابن عباس [=Arabic Transparent]قوله ( [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أم حسب الذين في قلوبهم مرض أن لن يخرج الله أضغانهم [=Arabic Transparent] ) . . . [=Arabic Transparent]إلى آخر الآية ، قال : هم أهل النفاق ، وقد عرفه إياهم في براءة ، فقال : ( [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ولا تصل على أحد منهم مات أبدا ولا تقم على قبره [=Arabic Transparent] ) [=Arabic Transparent]، وقال : ( [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]فقل لن تخرجوا معي أبدا ولن تقاتلوا معي عدوا [=Arabic Transparent] ) [=Arabic Transparent] .

[=Arabic Transparent] حدثت عن [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]الحسين [=Arabic Transparent]قال : سمعت [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أبا معاذ [=Arabic Transparent]يقول : أخبرنا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عبيد [=Arabic Transparent]قال : [=Arabic Transparent]سمعت [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]الضحاك [=Arabic Transparent]يقول في قوله ( [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أم حسب الذين في قلوبهم مرض [=Arabic Transparent] ) . . . [=Arabic Transparent]الآية ، هم أهل النفاق ( فلعرفتهم بسيماهم ولتعرفنهم في لحن القول ) فعرفه الله إياهم في سوره براءة[=Arabic Transparent] ، فقال : ( [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ولا تصل على أحد منهم مات أبدا [=Arabic Transparent] ) [=Arabic Transparent]، وقال : " قل لهم لن تنفروا معي أبدا ولن تقاتلوا معي عدوا "

[=Arabic Transparent] حدثني [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]يونس [=Arabic Transparent]قال : أخبرنا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ابن وهب [=Arabic Transparent]قال : [=Arabic Transparent]قال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ابن زيد [=Arabic Transparent]في قوله ( [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أم حسب الذين في قلوبهم مرض أن لن يخرج الله أضغانهم [=Arabic Transparent] ) [=Arabic Transparent]قال : هؤلاء المنافقون ، قال : والذي أسروا من النفاق هو الكفر .

[=Arabic Transparent] قال : أخبرنا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ابن وهب [=Arabic Transparent]قال : [=Arabic Transparent]قال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ابن زيد [=Arabic Transparent]في قوله ( [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ولو نشاء لأريناكهم فلعرفتهم بسيماهم [=Arabic Transparent] ) [=Arabic Transparent]قال : هؤلاء المنافقون ، قال : وقد أراه الله إياهم ، وأمر بهم أن يخرجوا من المسجد ، قال : فأبوا إلا أن تم[=Arabic Transparent]سكوا بلا إله إلا الله; فلما أبوا إلا أن تمسكوا بلا إله إلا الله حقنت دماؤهم ، ونكحوا ونوكحوا بها [=Arabic Transparent] . [=Arabic Transparent][ ص: 185 ]

[=Arabic Transparent] وقوله ( [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ولتعرفنهم في لحن القول [=Arabic Transparent] ) [=Arabic Transparent]يقول : ولتعرفن هؤلاء المنافقين في معنى قولهم نحوه .

[=Arabic Transparent] حدثني [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]يونس [=Arabic Transparent]قال : أخبرنا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ابن وهب [=Arabic Transparent]قال : [=Arabic Transparent]قال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ابن زيد [=Arabic Transparent]في قوله ( [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]في لحن القول [=Arabic Transparent] ) [=Arabic Transparent]قال : قولهم : ( [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]والله يعلم أعمالكم [=Arabic Transparent] ) [=Arabic Transparent]لا يخفى عليه العامل منكم بطاعته ، والمخالف ذلك ، وهو مجازي جميعكم عليها [=Arabic Transparent] . (تفسیر طبری)
که با یک سرچ ساده در گوگل می توانستید تفسیر را ببینید.
شاید منظورتون از اوردن این ایه این بوده باشه که این صحابه منافق هستند.که باید خدمتتان عرض کنم اولا تفسیر ایات کار هرکسی نیست دوما شما بفرمااید منظورتون چی بود؟

جالبه شما این ایه رو دیدید ولی ایات 137 و 138 سوره بقره را ندیدید.و ایه 100 سوره توبه را ندیدید.و ایه 10 سوره حدید را ندیدید.وایات 18 تا 22 سوره فتح را ندیدید.که البته بحث پیرامون این مباحث نیاز به تاپیک جداگانه ای دارد.

الله اکبر الله اکبر الله اکبر

بارالهی از تقصیر آنان درگذر و به راه الله هدایتشان فرما

آمین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم


بسم الله الرحمن الرحیم



السلام علیک یا محمد بن علی(ع)


السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

_______________________________________

ohfreedom;283151 نوشت:
الله اکبر الله اکبر الله اکبر

بارالهی از تقصیر آنان درگذر و به راه الله هدایتشان فرما

آمین


شما یه نمونه از شجاعت های ابی بکر و عمر خطاب رو برای ما مثال بزنید

ما که ندیدیم در کتب شما یه مورد از شجاعت های این دو در زمان آقا رسول الله (ص) بیاورند

شما اگر دیده اید ما را ارشاد کنید

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا محمد بن علی(ع)

[=arial black]السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

[=arial black]_______________________________________

[=Arial Black] منبع مطالب قسمتی از مقاله:
[=Arial Black]


[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=arial][=arial black]حكم گريز از جنگ:

[=arial black]بى ترديد گريز از ميدان نبرد، يكى از گناهان بزرگ محسوب مى‌شود كه هم از نظر عقل و هم از نظر شرع عملى است ناپسند؛

[=arial black]زيرا ثابت مى‌كند كه شخص فرار كننده از جنگ، به خداوند و وعده‌هايى كه داده است بى توجه بوده و حاضر نيست جان خود را در راه خداوند و دين اسلام فدا كند.

[=arial black]و اگر اين فرار سبب شود كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در ميان مشركين تنها مانده و افرادى كه از آن حضرت در مقابل حملات دشمنان دفاع نمايد نداشته باشد، حكم شديدترى پيدا مى‌كند.

[=arial black]خداوند كريم در باره فرار از جنگ مى‌فرمايد:

[=arial black][=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم


[=arial black]يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار. وَ مَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيزًِّا إِلىَ‏ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِير. الأنفال / 15 و 16.
[=arial black]اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو برو شديد، به آن‌ها پشت نكنيد (و فرار ننماييد)!. و هر كس در آن هنگام به آن‌ها پشت كند، مگر آن كه هدفش كناره‏گيرى از ميدان براى حمله مجدد، و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد، (چنين كسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنم، و چه بد جايگاهى است!.

[=arial black]روايات بسيارى نيز در منابع روايى اهل سنت در حرمت فرار از جنگ وارد شده است كه به يك روايت اشاره مى‌كنيم.

[=arial black]محمد بن اسماعيل بخارى در صحيحش مى‌نويسد:

[=arial black]عن أبي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم قال اجْتَنِبُوا السَّبْعَ الْمُوبِقَاتِ قالوا يا رَسُولَ اللَّهِ وما هُنَّ قال الشِّرْكُ بِاللَّهِ وَالسِّحْرُ وَقَتْلُ النَّفْسِ التي حَرَّمَ الله إلا بِالْحَقِّ وَأَكْلُ الرِّبَا وَأَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ وَالتَّوَلِّي يوم الزَّحْفِ وَقَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ الْغَافِلاتِ.
[=arial black]ابوهريره از رسول خدا (ص) نقل مى‌كند فرمود: از هفت چيز كه سبب ورود و بقاء در آتش مى‌شود بپرهيزيد. سؤال شد اين هفت چيز كدامند؟ فرمود: شرك به خداوند، كشتن انسانى كه خداوند ريختن خونش را حرام كرده است؛ مگر در صورت جرم باعث قتل، خوردن ربا و مال يتيم، فرار از جبهه جنگ و تهمت به زنان مؤمن كه دامن آنان از آلودگى پاك است.
[=arial black]البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1017، ح 2615، كتاب الوصايا، ب 23، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ( إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ... و ج 6، ص 2515، ح 6465، كتاب الحدود، ب 44، باب رَمْىِ الُْمحْصَنَاتِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
[=arial black]النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 1، ص 92، ح89، كتاب الإيمان، بَاب بَيَانِ الْكَبَائِرِ وَأَكْبَرِهَا، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

[=arial black]شوكاني، ذيل اين حديث مى‌گويد:

[=arial black]( وفي الحديث ) دَلِيلٌ على أَنَّ هذه السَّبْعَ الْمَذْكُورَةَ من كَبَائِرِ الذُّنُوبِ وَالْمَقْصُودُ من إيرَادِ الحديث ها هنا هو قَوْلُهُ فيه وَالتَّوَلِّي يوم الزَّحْفِ فإن ذلك يَدُلُّ على أَنَّ الْفِرَارَ من الْكَبَائِرِ الْمُحَرَّمَةِ وقد ذَهَبَ جَمَاعَةٌ من أَهْلِ الْعِلْمِ إلَى أَنَّ الْفِرَارَ من مُوجِبَاتِ الْفِسْقِ.

[=arial black]هفت مورد ذكر شده در اين حديث از گناهان بزرگ هستد كه مقصود ما از نقل اين حديث مورد ششم آن فرار از جنگ است كه‌ در اين حديث از گناهان بزرگ شمرده شده است و بعضى از دانشمندان آن را سبب فسق دانسته‌اند.

[=arial black]الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي 1255هـ)، نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار شرح منتقى الأخبار، ج 8، ص 78 – 80، ناشر: دار الجيل، بيروت – 1973.

[=arial black]ابن حزم اندلسى در باره حكم فرار از جنگ مى‌گويد:

[=arial black]مسألة، ولا يحل لمسلم أن يفرّ عن مشرك ولاعن مشركين ولو كثر عددهم أصلاً لكن ينوى في رجوعه التحيز إلى جماعة المسلمين ان رجا البلوغ، إليهم أو ينوى الكر إلى القتال فإن لمن ينو الا تولية دبره هاربا فهو فاسق ما لم يتب، قال الله عز وجل: (يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار. وَ مَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيزًِّا إِلىَ‏ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ ).

[=arial black]براى مسلمان جايز و حلال نيست كه از مشرك و يا از مشركين فرار كند؛ هر چند كه زياد باشند و اگر قصد عقب نشينى هم داشته باشد بايد به اين نيت باشد كه با پيوستن به ديگر مسلمانان جنگ با آنان را ادامه دهد، در غير اين صورت فاسق خواهد بود؛ مگر توبه كند. خداوند مى‌فرمايد: اى اهل ايمان! هرگاه با تهاجم كافران در ميدان كارزار روبرو شديد، مبادا از بيم آنان پشت به دشمن كرده و از جنگ بگريزيد. هر كس در روز جنگ به آن‌ها پشت نمود و فرار كرد، به طرف غضب و خشم خدا روى آورده و جايگاهش دوزخ كه بدترين منزل است خواهد بود.

[=arial black]إبن حزم الظاهري، علي بن أحمد بن سعيد أبو محمد (متوفاي456هـ)، المحلى، ج 7، ص 292، المسألة 923 لا يحل لمسلم ان يفر عن مشرك ولا عن مشركين ولو كثر عددهم أصلا...، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت.



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا محمد بن علی(ع)

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)
____________________________-

خليفه اول و دوم، مخالف جنگ با مشركين:

جنگ بدر، از مهمترين جنگ‌هاى تاريخ صدر اسلام است؛ زيرا نقشى اساسى در برقرارى حكومت اسلامى در مدينه داشت. پيامبر اسلام پيش از آغاز جنگ با ياران خود مشورت كرد كه با قريش بجنگند يا اين كه به مدينه برگردند.

عالمان اهل سنت تصريح كرده‌اند كه هنگامى كه پيامبر(ص) اين مطلب را با ابوبكر و عمر در ميان نهادند، آن‌ها مخالفت خود را با جنگ اعلام كردند و برگشتن به مدينه را ترجيح دادند.

عَنْ أَنَس، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم شَاوَرَ حِينَ بَلَغَهُ إِقْبَالُ أَبِي سُفْيَانَ قَالَ فَتَكَلَّمَ أَبُو بَكْر فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ تَكَلَّمَ عُمَرُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ فَقَامَ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ فَقَالَ إِيَّانَا تُرِيدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نُخِيضَهَا الْبَحْرَ لأَخَضْنَاهَا وَلَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نَضْرِبَ أَكْبَادَهَا إِلَى بَرْكِ الْغِمَادِ لَفَعَلْنَا - قَالَ - فَنَدَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم النَّاسَ فَانْطَلَقُوا حَتَّى نَزَلُوا بَدْرًا

أنس مى‌گويد:

خبر بازگشت ابوسفيان به مدينه رسيد، رسول خدا (ص) با يكايك اصحاب و يارانش به گفتگو و مشورت نشست،‌

ابوبكر سخن گفت؛ اما رسول خدا(ص) از وى روى برگرداند

سپس عمر سخن گفت، رسول خدا(ص) از وى نيز روى برگرداند.

سعد بن عباده به پاخواست و گفت: آيا نظر و رأى ما را مى‌خواهى اى رسول خدا(ص)؟ قسم به آن كه جانم در دست او است، اگر فرمانت صادر شود كه آنان را در دريا غرق كنيم، چنين خواهيم كرد و اگر بگويى با غلاف شمشير پهلوهاى آنان را نوازش دهيم، چنين خواهيم كرد. پيامبر خدا (ص) پس از اين سخنان مردم را براى جنگيدن فراخواند تا آن كه در سرزمين بدر فرود آمدند.

النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 5، ص 170، ح4513، كتاب الجهاد والسير (المغازى )، باب غَزْوَةِ بَدْر، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

اعراض و روى گردانى رسول اكرم(ص) از سخنان ابوبكر و عمر به خاطر اين بود كه آن دو سخنانى به زبان آوردند كه نشان‌دهنده عزت و شوكت قريش بود و باعث تضعيف روحيه مسلمانان گرديد؛

همان گونه كه در مصادر مهم ديگر اهل سنت به مضمون سخنان خليفه اول و دوم اشاره شده است:

فقال عمر بن الخطاب: يا رسول الله إنها قريش وعزها، والله ما ذلت منذ عزت ولا آمنت منذ كفرت....

عمر بن الخطاب گفت: اى رسول خدا!قريش عزيز است، به خدا سوگند از روزى كه عزيز شده، ذلت نديده و از زمانى كه كافر شده ايمان نياورده است....

البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاي458هـ)، دلائل النبوة ج 3، ص 107.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 2، ص 106، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
السيوطي، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج 4، ص 20، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993.
الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاي942هـ)، سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد، ج 4، ص 26، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.
الحلبي، علي بن برهان الدين (متوفاي1044هـ)، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج 2، ص 386، ناشر: دار المعرفة - بيروت – 1400.

سؤال اساسى اين است كه آيا كسى كه اين چنين روحيه نسبت به كفار داشته باشد، جمله «اشداء علي الكفار» در اين آيه شريفه(الفتح / 29)، شامل حال او مى‌شود يا خير؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا محمد بن علی(ع)

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

فرار ابوبكر در جنگ احد:

ترديدى نيست كه جمله «اشداء علي الكفار» با فرار از ميدان نبرد، سازگار نيست و به كسى كه در جنگ‌ها فرار كرده است، نمى‌توان گفت «اشداء علي الكفار» بوده. و خلفاى سه گانه در جنگ‌هاى زيادي؛ از جمله جنگ احد، خيبر و حنين فرار كرده‌اند.


يكى از دلائل فرار ابوبكر در جنگ احد، اعتراف خود او است. بسيارى از بزرگان اهل سنت به نقل از عائشه نوشته‌اند:


كان أبو بكر رضي الله عنه إذا ذكر يوم أحد بكى ثم قال ذاك كله يوم طلحة ثم أنشأ يحدث قال كنت أول من فاء يوم أحد فرأيت رجلا يقاتل مع رسول الله صلى الله عليه وسلم دونه وأراه قال يحميه قال فقلت كن طلحة حيث فاتني ما فاتني فقلت يكون رجلا من قومي أحب إلي وبيني وبين المشرق رجل لا أعرفه وأنا أقرب إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم منه وهو يخطف المشي خطفا لا أخطفه فإذا هو أبو عبيدة بن الجراح فانتهينا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد كسرت رباعيته وشج في وجهه وقد دخل في وجنته حلقتان من حلق المغفر.

عائشه مى‌گويد: ابوبكر هر گاه ياد روز اُحُد مى‌افتاد،‌ گريه مى‌كرد و مى‌گفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستين كسى كه در آن روز (پس از فرار) بازگشت، من بودم، رسول خدا(ص) را ديدم كه با يكى از كفار مى‌جنگيد، به طلحه گفتم: همان جايى كه هستى باش كه من چيزهايى را از دست داده‌ام، مردى از خويشان من است كه عزيزتر است از تمام آن چه بين مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا(ص) نزديكتر بودم، كسى را كه نمى‌شناختم به طرف رسول خدا(ص) آمد، هنگامى كه نزديك شد ديدم ابوعبيده جراح است، خودمان را به پيامبر(ص) رسانديم، ديدم دندان‌هاى جلوى آن حضرت شكسته شده و صورتش شكافته و دو حلقه از حلقه‌هاى زره در صورتش فرو رفته بود.
الطيالسي البصري، سليمان بن داود أبو داود الفارسي (متوفاي204هـ)، مسند أبي داود الطيالسي، ج 1، ص 3، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفاي241هـ)، فضائل الصحابة، ج 1، ص 222، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م.
الأصبهاني، أبو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1، ص 87، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.
المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 13، ص 417، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 2، ص 191، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 16، ص 273، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م.
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 4، ص 29، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت مى‌گويد:

هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.


النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 298، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا محمد بن علی(ع)

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

______________________________

اعتراف عمر بن الخطاب به فرار از جنگ:

يكى ديگر از دليل‌هاى فرار ابوبكر و عمر در جنگ احد، اعترافى است كه عمر بن الخطاب در زمان خلافتش كرده است.


ابومظفر كنانى در لباب الآداب

و ابن عبد البر قرطبى در الإستذكار



نوشته‌اند:


عن إسماعيل بن عمر رضي الله عنه قال: لما فرض عمر رضوان الله عليه الدواوين جاء طلحة بن عُبيد الله رحمه الله بنفرٍ من بني تميم يستفرض لهم، وجاء رجلٌ من الأنصار بغلامٍ مصفرٍّ سقيمٍ، فقال: من هذا الغلام؟ قال: هذا ابن أخيك البراء بن النضر، فقال عمر رضي الله عنه: مرحباً وأهلاً، وضمَّه إليه، وفرض له في أربعة آلاف، فقال طلحة: يا أمير المؤمنين، انظر في أصحابي هؤلاء، قال: نعم، ففرض لهم في ستمائة ستمائة، فقال طلحة: ما رأيت كاليوم شيئاً أبعد من شيء أي شيء هذا؟ فقال عمر رحمه الله عليه: أنت يا طلحة تظن أنني منزلٌ هؤلاء بمنزلة هذا؟ إني رأيت أبا هذا جاء يوم أُحدٍ وأنا وأبو بكر قد تحدثنا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قُتل، فقال: يا أبا بكر، ويا عمر، ما لي أراكما جالسين؟ إن كان رسول الله صلى الله عليه وسلم قُتل فإن الله حي لا يموت، ثم ولّى بسيفه، فضُرب عشرين ضربة، أعدها في وجهه وصدره، ثم قُتِل رحمه الله.
اسماعيل بن عمر مى‌گويد: هنگامى كه عمر دستور داد تا نام افراد را جهت دريافت حقوق از بيت المال بنويسند، طلحة بن عبيد الله با يك نفر از بنى تميم آمد و درخواست نام نويسى كرد، مردى از انصار با جوانى نحيف و لاغر آمد و او هم همين درخواست را داشت. عمر پرسيد: اين پسر كيست؟ گفت: پسر برادرت براء بن نضر، عمر به وى خوش آمد گفت و او را در آغوش گرفت و براى وى چهار هزار تعيين كرد.
طلحه گفت: دوستان مرا هم در نظر داشته باش. براى آنان نيز هر كدام ششصد تعيين كرد. طلحه گفت: مانند امروز اين چنين تفاوت و اختلاف نديده‌ام. عمر گفت: فكر مى‌كنى تو و دوستانت و پسر برادرم را در يك سطح و اندازه بايد قرار دهم؟ روز اُحُد پدر اين پسر نزد من و ابوبكر آمد و ما دو نفر از كشته شدن رسول خدا (ص) صحبت مى‌كرديم، به ما گفت: چرا نشسته‌ايد، اگر رسول خدا كشته شده است، خداى او نمرده است؛ بلكه او زنده است و نمى‌ميرد. سپس شمشيرش را به دست گرفت و به جنگ دشمن رفت، بيست ضربه بر سينه و صورت وى دشمن وارد كرد كه سرانجام به شهادت رسيد.
الكناني، أسامة بن منقذ أبو المظفر (متوفاى584هـ)، لباب الآداب، ج 1، ص 54؛
النمري القرطبي، يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاي463هـ)، الاستذكار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار، ج 3، ص 248، تحقيق: سالم محمد عطا، محمد علي معوض، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، الطبعة: الأولى، 2000 م .



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا محمد بن علی(ع)

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)
____________________________-

فرار عمر در احد:

خليفه دوم در زمان خلافتش، خطبه‌اى خوانده و در اين خطبه اعتراف كرده است كه يكى از فرار كنندگان از جنگ بوده است.

محمد بن جرير طبرى در تفسيرش مى‌نويسد:

خَطَبَ عُمَرُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، فَقَرَأَ آلَ عِمْرَانَ، فَلَمَّا انْتَهَى إِلى قَوْلِهِ: «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ»، قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ أُحُدٍ هَزَمْنَاهُمْ فَفَرَرْتُ حَتَّى صَعِدْتُ الْجَبَلَ، فَلَقَدْ رَأَيْتُنِي أَنْزُو كَأَنَّنِي أَرْوَى، وَالنَّاسُ يَقُولُونَ: قُتِلَ مُحَمَّدٌ، فَقُلْتُ: لاَ أَجِدُ أَحَدَاً يَقُولُ قُتِلَ مُحَمَّدٌ إِلاَّ قَتَلْتُهُ، حَتَّى اجْتَمَعْنَا عَلى الْجَبَلِ، فَنَزَلَتْ: ) إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ.

عمر در روز جمعه هنگام خطبه خواندن، سوره آل عمران را مى‌خواند تا رسيد به اين آيه: «آنان كه روز برخورد دو لشكر به شما پشت كرده و گريختند » سپس گفت: روز اُحُد پس از آن كه شكست خورديم، من فرار كردم و از كوه بالا مى‌رفتم به طورى كه احساس كردم كه همانند بزكوهى پرش و خيزش دارم و به شدت تشنه شده بودم، شنيدم مردى مى‌گفت: محمد كشته شد، ‌‌گفتم: هر كس بگويد محمد كشته شد، او را مى‌كشم، به كوه پناه آورده و همه بالاى كوه جمع شديم، در اين هنگام بود كه اين آيه نازل شد.

الطبري، محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 4، ص 144، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ؛
الأندلسي، أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطية، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 1، ص 529، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م؛
السيوطي، الحافظ جلال الدين، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 14، ص 529 و....

فخر رازى از بزرگترين عالمان اهل سنت مى‌نويسد:

ومن المنهزمين عمر، الا أنه لم يكن في أوائل المنهزمين ولم يبعد، بل ثبت على الجبل إلى أن صعد النبي صلى الله عليه وسلم.

از فراريان صحنه جنگ، عمر بود؛ البته جزء نخستين فراريان نبود، بالاى كوه ماند تا پيامبر(ص) هم به آن‌ها پيوست.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 9، ص 42، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا محمد بن علی(ع)

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)
____________________________-

فرار عثمان در جنگ احد:

ابن عبد البر از عالمان بزرگ اهل سنت مى‌نويسد:

وفر عثمان بن عفان وعقبة بن عثمان وسعد بن عثمان رجلان من الأنصار ثم من بني زريق حتى بلغوا الجلعب جبلا بناحية المدينة فأقاموا به ثلاثا ثم رجعوا إلى رسول الله عليه السلام....

عثمان بن عفان و دو نفر از انصار به نام‌هاى عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان و افرادى از بنى زريق گريختند تا به كوه جلعب در اطراف مدينه رسيدند و سه شبانه روز در آن جا ماندند، سپس نزد پيامبر (ص) بازگشتند....

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1074، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 20، ص 61، تحقيق: أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م.
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 4، ص 28 29،، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

فخر رازى در تفسيرش مى‌نويسد:

ومنهم [المنهزمين] أيضا عثمان انهزم مع رجلين من الأنصار يقال لهما سعد وعقبة، انهزموا حتى بلغوا موضعا بعيدا ثم رجعوا بعد ثلاثة أيام.

عثمان با دو نفر از انصار به نام‌هاى سعد و عقبه گريختند تا به يك جاى دورى رسيدند و پس از سه روز بازگشتند.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 9، ص 42، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

و بسيارى از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند كه عثمان بن عفان به همراه سه نفر ديگر گريختند و از ترس تا سه روز نتوانستند به مدينه برگردند:

فر عثمان بن عفان وعقبة بن عثمان وسعد بن عثمان رجلان من الأنصار حتى بلغوا الجلعب جبل بناحية المدينة مما يلي الأعوص فأقاموا به ثلاثا ثم رجعوا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال لهم لقد ذهبتم فيها عريضة.

عثمان بن عفان، عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان (دو نفر از انصار) آن قدر گريختند كه به كوه جلعب (كوهى در اطراف مدينه از طرف اعوض) رسيدند و سه روز در آن جا ماندند و سپس بازگشتند.رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به آن‌ها فرمود: به چه سر زمين دورى رفته بوديد! »
الطبري، محمد بن جرير (متوفاي 310هـ)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 4، ص 145، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ
الطبري، محمد بن جرير (متوفاي 310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 69، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 4، ص 63، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م؛
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ) السيرة النبوية، ج 3، ص 55 ؛
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج 17، ص 347، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث، الطبعة: الأولى، السعودية - 1419هـ



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا محمد بن علی(ع)

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)
____________________________-

فرار ابوبكر و عمر در جنگ خيبر:

سيوطى و بسيارى از بزرگان اهل سنت نقل كرده‌اند:

عَنْ عَلِيَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ:
سَارَ رَسُولُ اللَّهِ إِلى خَيْبَرَ، فَلَمَّا أَتَاهَا رَسُولُ اللَّهِ بَعَثَ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَمَعَهُ النَّاسُ إِلى مَدِينَتِهِمْ وَإِلى قَصْرِهِمْ فَقَاتَلُوهُمْ، فَلَمْ يَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ، فَجَاءَ يَجْبُنُهُمْ وَيَجْبُنُونَهُ، فَسَاءَ ذالِكَ رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ: لأبُعَثَنَّ عَلَيْهِمْ رَجُلاً يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولُهُ، وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، يُقَاتِلُهُمْ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ لَهُ، لَيْسَ بِفَرَّارٍ، فَتَطَاوَلَ النَّاسُ لَهَا، وَمَدُّوا أَعْنَاقَهُمْ يَرُونَهُ أَنْفُسَهُمْ رَجَاءَ مَا قَالَ، فَمَكَثَ رَسُولُ اللَّهِ سَاعَةً فَقَال: أَيْنَ عَلِيٌّ؟ فَقَالُوا: هُوَ أَرْمَدُ، قَالَ: ادْعُوهُ لِي، فَلَمَّا أَتَيْتُهُ فَتَحَ عَيْنِي، ثُمَّ تَفَلَ فِيهَا، ثُمَّ أَعْطَانِي اللوَاءَ فَانْطَلَقْتُ بِهِ سَعْيَاً خَشْيَةَ أَنْ يُحْدِثَ رَسُولُ اللَّهِ فِيهَا حَدَثَاً أَوْ فِيَّ، حَتَّى أَتَيْتُهُمْ فَقَاتَلْتُهُمْ، فَبَرَزَ مَرْحَبٌ يَرْتَجِزُ، وَبَرَزْتُ لَهُ أَرْتَجِزُ كَمَا يَرْتَجِزُ حَتَّى الْتَقَيْنَا، فَقَتَلَهُ اللَّهُ بِيَدِي، وَانْهَزَمَ أَصْحَابُهُ، فَتَحَصَّنُوا وَأَغْلَقُوا الْبَابَ، فَأَتَيْنَا الْبَابَ، فَلَمْ أَزَلْ أُعَالِجُهُ حَتَّى فَتَحَهُ اللَّهُ ). ( ش، والْبزار، وسندُهُ حَسَنٌ ).

علي عليه السلام مى‌فرمود: رسول خدا (ص) به طرف خيبر رفت، عمر را با گروهى به طرف اهل خيبر فرستاد تا با آنان بجنگند، مدتى نگذشته بود كه عمر و يارانش گريختند. پس از بازگشت، عمر يارانش را متهم به ترسيدن مى‌كرد و آن‌ها عمر را. پيامبر(ص) ناراحت شد و فرمود: مردى را به اين جنگ خواهم فرستاد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند. او با خيبريان خواهد جنگيد تا پيروز شود.

حاضران گردنها را دراز كردند تا ببيند چه كسى اين سعادت را به دست مى‌آورد، رسول خدا (ص) لحظه‌اى مكث كرد سپس فرمود: علي(ع) كجاست؟ گفتند او چشم درد دارد. فرمود او را صدا بزنيد، هنگامى كه محضر پيامبر (ص) آمدم، آب دهانش را بر چشمم ماليد، پرچم را به دستم داد، به سرعت حركت كردم تا تصميم ديگرى بر تغيير من ايجاد نشود، با دشمن وارد جنگ شدم، مرحَب به ميدان آمد و رجز مى‌خواند، من نيز به ميدان رفتم و رجز خواندم تا با يكديگر درگير شديم، سر انجام خداوند اين پهلوان نامى يهود را به دست من از بين برد، يارانش متفرق شدند و به طرف قلعه عقب نشينى كردند و درها را بستند، پشت درِ ورودى قلعه آمدم و آن قدر پافشارى كردم تا خداوند آن را گشود.

سند اين حديث «حسن» است.
إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 7، ص 396، ح 36894، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
البزار، أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاي292هـ)، البحر الزخار، ج 11، ص 327، ح5140، تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله، ناشر: مؤسسة علوم القرآن، مكتبة العلوم والحكم - بيروت، المدينة، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، الحافظ جلال الدين السيوطي، ج 16، ص 135، ح 7406 و كتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ابن أبي شيبة الكوفي، و البحر الزخار (مسند بزار) أحمد بن عمرو البزار (متوفاي 292هـ)، و...

حاكم نيشابوري، پس از نقل روايت مى‌گويد:

هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.

النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 40، ح 4340، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م

هيثمى در مجمع الزوائد مى‌نويسد:

رواه البزار وفيه نعيم بن حكيم وثقه ابن حبان وغيره وفيه لين.

الهيثمي، علي بن أبي بكر (متوفاي807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 6، ص 151، ناشر: دار الريان للتراث /‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.

در حالى كه نعيم بن حكيم از راويان بخارى است و يحيى بن معين نيز او را توثيق كرده است.

مزى در تهذيب الكمال مى‌نويسد:

وقال عبد الخالق بن منصور، عن يحيى بن معين: ثقة. وكذلك قال العجلي... روى له البخاري في كتاب " رفع اليدين في الصلاة "، وأبو داود النسائي في " خصائص علي "، وفي " مسنده ".

عبد الخالق بن منصور از يحيى بن معين نقل كرده است كه او (نعيم بن حكيم) ثقه است، عجلى نيز همين را گفته است. و بخارى از او در كتاب رفع اليدين فى الصلاة و ابوداوود و نسائى در خصائص علي و مسندش روايت نقل كرده‌اند.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 29، ص 465، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.

ذهبى در باره او مى‌گويد:

نعيم بن حكيم المدائني، عن أبي مريم الثقفي، وعنه القطان، وشبابة، ثقة، مات 148.

نعيم بن حكيم از ابومريم ثقفى روايت نقل كرده و قطان و شبابه از او روايت نقل كرده‌اند او (نعيم بن حكيم) مورد اعتماد است و در سال 148 از دنيا رفته است.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج 2، ص 323، شماره: 5855، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

پس سند روايت كاملاً صحيح است و هيچ مشكلى ندارد.

پس سند روايت كاملاً صحيح است و هيچ مشكلى ندارد.

ذهبى در تاريخ الإسلام مى‌نويسد:

عن عبد الرحمن بن أبي ليلى قال: كان علي يلبس في الحر والشتاء القباء المحشو الثخين وما يبالي الحر، فأتاني أصحابي فقالوا: إنا قد رأينا من أمير المؤمنين شيئاً فهل رأيته فقلت: وما هو قالوا: رأيناه يخرج علينا في الحر الشديد في القباء المحشو وما يبالي الحر، ويخرج علينا في البرد الشديد في الثوبين الخفيفين وما يبالي البرد، فهل سمعت في ذلك شيئاً فقلت: لا.
فقالوا: سل لنا أباك فإنه يسمر معه. فسألته فقال: ما سمعت في ذلك شيئاً. فدخل عليه فسمر معه فسأله فقال علي: أوما شهدت معنا خيبر قال: بلى. قال: فما رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم حين دعا أبا بكر فعقد له وبعثه إلى القوم، فانطلق فلقي القوم، ثم جاء بالناس وقد هزموا فقال: بلى. قال: ثم بعث إلى عمر فعقد له وبعثه إلى القوم، فانطلق فلقي القوم فقاتلهم ثم رجع وقد هزم، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم عند ذلك: لأعطين الراية رجلاً يحبه الله ورسوله ويحب الله ورسوله يفتح الله عليه غير فرار فدعاني فأعطاني الراية، ثم قال: اللهم اكفه الحر والبرد، فما وجدت بعد ذلك حراً ولا برداً.

عبد الرحمن بن‌أبى ليلى مى‌گويد: علي (عليه السلام) در تابستان و زمستان لباس ضخيم مى‌پوشيد، دوستانم گفتند: از اميرمؤمنان علي (عليه السلام) عملى تعجب آور مى‌بينيم، گفتم چه چيزى؟ گفتند: در هواى گرم لباس ضخيم مى‌پوشد و در سرماى شديد لباس نازك، آيا تو چيزى در اين باره شنيده‌اي؟
گفتم نشنيده‌ام، گفتند: پدرت هميشه همراه علي (عليه السلام) است از او بپرس. از پدرم پرسيدم گفت: چيزى نمى‌دانم؛‌ ولى خودش نزد علي (عليه السلام) رفت و پرسيد، علي (عليه السلام) فرمود: مگر در خيبر همراه ما نبودى؟ گفتم: آرى بوده‌ام. فرمود: مگر نديدى رسول خدا(ص) ابوبكر را با عده‌اى براى فتح خيبر فرستاد؛ ولي او شكست خورد و برگشت. سپس عمر را فرستاد، او هم شكست خورده بازگشت؟ گفتم آرى شاهد بودم. سپس رسول خدا (ص) فرمود: فردا پرچم را به دست كسى خواهم داد كه خدا و روسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند كه به دست وى خيبر فتح خواهد شد. آن گاه مرا صدا زد و پرچم را به دست من داد و براى من دعا كرد و عرضه داشت:‌ خداوندا! او را از سرما و گرما حفظ كن، از آن لحظه بود كه سرما و گرما را احساس نكرده و به من آسيبى نمى‌رسد.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 2، ص 412، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 6، ص 367، ح 32080، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

سيوطى و متقى هندى پس از نقل روايت مى‌نويسند:

( ش، حم، ه، والبزار وابن جرير وصَحَّحَهُ، طس، ك، ق فِي الدَّلائل، ض ).

السيوطي، الحافظ جلال الدين، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 16، ص 243؛

الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 13، ص 53، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.

حاكم نيشابورى در المستدرك، به نقل از اميرمؤمنان عليه السلام مى‌نويسد:

عن أبي ليلى عن علي أنه قال يا أبا ليلى أما كنت معنا بخيبر قال بلى والله كنت معكم قال فإن رسول الله صلى الله عليه وسلم بعث أبا بكر إلى خيبر فسار بالناس وانهزم حتى رجع.

هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه

علي (عليه السلام) به ابوليلى فرمود: آيا تو در خيبر با ما نبودى؟ گفت: آري. به خدا سوگند همراه شما بودم. علي (عليه السلام) فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه وآله) عده‌اى را به فرماندهى ابوبكر به طرف خيبر فرستاد؛ ولى شكست خوردند و گريختند.

اين حديث سندش صحيح است؛ ولى بخارى و مسلم آن را نقل نكرده‌اند.

النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 39، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا محمد بن علی(ع)

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)
____________________________-



ناراحتي رسول خدا (ص) از فرار ابوبكر و عمر:

إيجى در المواقف مى‌نويسد:

روي أنه صلى الله عليه وسلم بعث أبا بكر أولا فرجع منهزما وبعث عمر فرجع كذلك فغضب النبي صلى الله عليه وسلم لذلك فلما أصبح خرج إلى الناس ومعه راية فقال ( لأعطين.. ) إلى آخره.

روايت شده است كه رسول خدا (ص) اول ابوبكر را به طرف خيبر فرستاد كه او فرار كرده و برگشت، سپس عمر را فرستاد او هم همان سرنوشت را داشت، پيامبر (ص) خشمگين شد، فردا صبح در حالى كه پرچم به دست آن حضرت بود فرمود:... »

الإيجي، عضد الدين (متوفاي756هـ)، كتاب المواقف، ج 3، ص 634، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ناشر: دار الجيل، لبنان، بيروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ، 1997م.
القاضى الجرجانى، علي بن محمد (متوفاي 816هـ)، شرح المواقف، ج 8، ص 369. ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة الأولى، 1325هـ - 1907 م.

[=Times New Roman]
سلام علیکم

جناب اوه آزادی ناراحت بود که این وهابی خارجی با این همه اهانت
و تهمت دروغگوئی به شیعه
و
این شکل آدرس دهی که بدرد خودشان میخورد

hagh;283080 نوشت:
اين ترجمه متني بود که در کتاب "البداية والنهاية" آمده بود و مشابه آن در مسند امام احمد است

[=Times New Roman]
و اهانتهایی که میکند به او اعتراض هم نشود !!!

hagh;283074 نوشت:
شيعه میگوید:


این مطالب را سنی میگوید شیعه هم میگوید ولی وهابی جعل میکند و یا سفسطه میکند

[=Times New Roman]
[=Times New Roman]اين مطلب در كتاب درالمنثور - چاپ مركز هجر للبحوث و الدراسات العربية و الاسلامية - جلد ۴ - صفحه ۸۱ و تفسير سوره آل عمران ( آيه ۱۵۵ ) موجود مي باشد.




همین متن را استاد مجید در این صفحه آورده بود


hagh;283080 نوشت:
فأخذها عمر فقاتل قتالا شديدا هو أشد من القتال الاول ثم رجع،


حال نوبت شما وهابی راستگوست

آدرس دقیق این متن را لطفا بنویسید من چنین متنی را نه در البدایه و النهایه ابن کثیر و نه در مسند احمد ندیدم.

تفسیر کلمه هرب هم پیش کش.

ادامه دارد...



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا محمد بن علی(ع)

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)
____________________________-

فرار عمر در جنگ حنين:

محمد بن اسماعيل بخارى در صحيحش مى‌نويسد:

عَنْ أَبِي قَتَادَةَ رضى الله عنه قَالَ خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عَامَ حُنَيْن، فَلَمَّا الْتَقَيْنَا كَانَتْ لِلْمُسْلِمِينَ جَوْلَة ٌ، فَرَأَيْتُ رَجُلاً مِنَ الْمُشْرِكِينَ عَلاَ رَجُلاً مِنَ الْمُسْلِمِينَ، فَاسْتَدَرْتُ حَتَّى أَتَيْتُهُ مِنْ وَرَائِهِ حَتَّى ضَرَبْتُهُ بِالسَّيْفِ عَلَى حَبْلِ عَاتِقِهِ، فَأَقْبَلَ عَلَىَّ فَضَمَّنِي ضَمَّةً وَجَدْتُ مِنْهَا رِيحَ الْمَوْتِ، ثُمَّ أَدْرَكَهُ الْمَوْتُ فَأَرْسَلَنِي، فَلَحِقْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَقُلْتُ مَا بَالُ النَّاسِ قَالَ أَمْرُ اللَّهِ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ رَجَعُوا....

ابوقتاده مى‌گويد: سالى كه جنگ حنين اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (ص) بودم، هنگامى كه دو لشكر روبروى هم قرار گرفتند، مسلمانان فرار مى‌كردند، سپس بر مى‌گشتند.
مردى از مشركان را ديدم كه با يك مسلمان مى‌جنگيد، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشيرى بين گردن و شانه‌اش وارد كردم، آن مرد مشرك برگشت و مرا به خودش چسپاند و فشار داد، بوى مرگ را احساس كردم، مرا رها كرد و بر زمين افتاد و مرد. عمر را ملاقات كردم، گفتم چرا مردم فرار مى‌كنند ؟ گفت امر و دستور خداوند اين است.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4 ص 58، ح3142، كتاب فرض الخمس، ب 18، باب مَنْ لَمْ يُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج 5 ص 100، كتاب المغازى، ب 54، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ( وَيَوْمَ حُنَيْن...، ح 4321، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

صالحى شامى در سبل الهدى مى‌نويسد:

وكان المسلمون بلغ أقصى هزيمتهم مكة، ثم كروا بعد وتراجعوا، فاسهم لهم رسول الله، صلى الله عليه وسلم، جميعا، وكانت أم الحارث الانصارية آخذة بخطام جمل الحارث زوجها، وكان يسمى المجسار فقالت: يا حار أتترك رسول الله، صلى الله عليه وسلم، والناس يولون منهزمين؟ وهي لا تفارقه، قالت: فمر علي عمر بن الخطاب فقلت: يا عمر ما هذا؟ قال: أمر الله تعالى.

الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاي942هـ)، سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد، ج 5، ص 331، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

در جنگ حنين مسلمانان گريختند تا جايى كه برخى از آن‌ها تا مكه رسيده بودند، سپس برگشتند، رسول خدا براى هر كدام سهمى تعيين كرد. ام‌ّحارث انصارى افسار شتر همسرش حارث را كه مجسار نام داشت گرفته بود و مى‌گفت: اى حارث! آيا رسول خدا را تنها مى‌گذارى؟ مردم همه در حال فرار بودند؛ اما اين زن شوهرش را رها نمى‌كرد. خود او مى‌گويد: عمر از كنار من در حال فرار بود، گفتم: اى عمر اين چه كارى است كه مى‌كنيد؟ عمر گفت: فرمان خدا است.

ابن حجر عسقلانى در فتح الباري، عينى در عمدة القاري، شوكانى در نيل الأوطار و عظيم آبادى در عون المعبود

در توجيه اين سخن عمر

كه فرارش را به خداوند نسبت داده است مى‌نويسند:

قوله ( أمر الله ) أي حكم الله وما قضى به.

يعنى مقصود عمر از اين كه گفته «امر الله» اين است كه قضا و قدر الهى اين است كه ما فرار كنيم!.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 29، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 17، ص 299، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
العظيم آبادي، محمد شمس الحق (متوفاي1329هـ)، عون المعبود شرح سنن أبي داود، ج 7 ص 275، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1995م.

اگر اين توجيه عمر را بتوان قبول كرد،بايد گفت كه هيچ گناهكارى در عالم باقى نخواهد ماند؛ زيرا همه گناهكاران مى‌توانند اعمال بدشان را به اين صورت توجيه كنند.

البته احتمال دارد منظور عمر اين باشد كه دستور خداوند اين است كه در اين لحظه ميدان جنگ را رها كرده و فرار نماييم،

چنانچه عينى در جايى ديگر از عمدة‌ القارى مى‌نويسد:

( قال: أمر الله )، أي: قال عمر: جاء أمر الله تعالى.

العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 15، ص 68، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

كه در اين صورت عوارض بدترى خواهد داشت؛ زيرا جناب خليفه، نه تنها فرار مى‌كند كه حتى فرار خود را به خداوند نسبت مى‌دهد و آن را امر الهى مى‌داند!!!؛

زيرا:

اولا: اين سخن خلاف دستور خداوند است كه نهى صريح در فرار از جنگ دارد:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار.

اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو به رو شويد، به آن‌ها پشت نكنيد (و فرار ننماييد).

و در آيه ديگر هر گونه فرار از جنگ را روبرو شدن با خشم و غضب الهى و گرفتار شدن در آتش مى‌داند:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


وَ مَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيزًِّا إِلىَ‏ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِير.الأنفال / 15 و 16.

و هر كس در آن هنگام به آن‌ها پشت كند- مگر آنكه هدفش كناره‏گيرى از ميدان براى حمله مجدد، و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنين كسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنم، و چه بد جايگاهى است!.

ثانياً: اين چنين تفكرى ياد آور سخن مشركان است كه عدم ايمان خود را به مشيت خداوند نسبت مى‌دادند:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِنْ شَيْء كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْم فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُون. َ الانعام: 6/148.
به زودى مشركان (براى تبرئه خويش) مى گويند: «اگر خدا مى خواست، نه ما مشرك مى شديم و نه پدران ما و نه چيزى را تحريم مى كرديم!» افرادى كه پيش از آن‌ها بودند نيز، همين گونه دروغ مى گفتند و سرانجام (طعم) كيفر ما را چشيدند. بگو: آيا دليل روشنى (بر اين موضوع) داريد؟ پس آن را به ما نشان دهيد؟ شما فقط از پندارهاى بى اساس پيروى مى كنيد، و تخمين هاى نابجا مى زنيد.



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا محمد بن علی(ع)

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)
____________________________-

استاد عبد الكريم مصري منكر شجاعت ابوبكر و عثمان:

استاد عبد الكريم الخطيب مصري، از استادان دانشكده علوم تفسير در شهر رياض در سال 1973 م و 1975 م در باره شجاعت ابوبكر مى‌نويسد:

فأبو بكر لم يعرف عنه أنه كان ذا مكانة معروفة في مواقع القتال.

اين كه ابوبكر در جنگ‌ها جايگاه شناخته شده‌اى داشته باشد، يافت نمى‌شود.

الخطيب، عبد الكريم، عمر بن الخطاب، ص 186، ط مصر،1961م

و همچنين در كتاب ديگر خود مى‌نويسد:

فحسان ابن ثابت ( رضي الله عنه ) لم يكن من المحاربين المعدودين في ميادين الحرب والنضال، ومثله غير واحد من صحابة الرسول كأبي بكر، وعثمان....

حسان بن ثابت، از جنگ آوران ميدان جنگ و نبرد به شمار نيامده است، همچنين بسيارى ديگر از صحابه مثل ابوبكر و عثمان...

الخطيب، عبد الكريم‌، علي بن أبي طالب بقية النبوة وخاتم الخلافة، ص 130 ـ 133، ناشر: مطبعة السنة المحمدية، ط مصر، الطبعة الأولى، 1



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا محمد بن علی(ع)

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)
____________________________-

ابوبكرهيچ كار مثبتي در جنگ‌ها نكرده است:

در پايان مناسب است كه به تصريح ابن أبي‌الحديد به نقل از استادش ابوجعفر اسكافى اشاره كنيم كه مى‌گويد:

وهو أضعف المسلمين جناناً، وأقلهم عند العرب ترةً، لم يرم قط بسهم، ولا سل سيفاً، ولا أراق دماً.

أبو بكر از نظر عقل از تمام مسلمانان ضعيف ترو نزد عرب از نظر شجاعت كمترين بود، نه تيرى انداخت و نه شمشيرى كشيد و نه خونى را ريخت.

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 13، ص 170، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
الجاحظ، أبى عثمان عمرو بن بحر (متوفاي255هـ)، العثمانية، ص230، ناشر: دار الكتب العربي ـ مصر.



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا محمد بن علی(ع)

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)
____________________________-


شجاعت، از ديدگاه ابن تيميه:

هنگامى كه ابن تيميه مى‌بيندخلفاى سه گانه در هيچ جنگى پيروز نبوده‌اند و در تمام جنگ‌هاى زمان رسول خدا(ص) هيچ کافرى را نكشته‌اند،

براى توجيه اين مطلب مى‌گويد:

والقتال يكون بالدعاء كما يكون باليد قال النبي صلى الله عليه وسلم هل ترزقون وتنصرون إلا بضعفائكم بدعائهم وصلاتهم وإخلاصهم.

جنگ گاهى با دعاست؛ همانطور که گاهى با دست صورت مى‌گيرد؛ رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) فرموده: آيا غير از اين است که شما با دعا و نيايش و اخلاص ضعيفانتان روزى داده شده و يارى مى‌شويد؟.

الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، منهاج السنة النبوية، ج4، ص 482، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

و باز در جاى ديگر با تحريف در معناى «شجاعت » مى‌گويد:

إذا كانت الشجاعة المطلوبة من الأئمة شجاعة القلب، فلا ريب أن أبا بكر كان أشجع من عمر، وعمر أشجع من عثمان وعلي وطلحة والزبير، وكان يوم بدر مع النبي في العريش.

الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 79، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

اگر شجاعت مورد نياز رهبران، شجاعت قلبى باشد، پس شکى در اين نيست که ابوبکر از عمر شجاع تر بود و عمر نيز از عثمان و
علي(ع) و طلحه و زبير شجاع تر بود؛ و او در روز بدر همراه با رسول خدا در خيمه نشسته بود!!!.

________________________________________

پس در اين صورت، شجاعت بر دو قسم است:

1. شجاعت به معنايى که همه انسان‌ها از آن مى‌فهمند؛

2. شجاعت به معنايى که ابن تيميه فهميده که همان نشستن بيرون از گود و تماشا كردن نبرد ديگران باشد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا محمد بن علی(ع)

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)
____________________________-

خوب حالا یکی نیست به این ابن تیمه بگه :

پیره زن ها و بیوه زن ها هم مثل ابوبکر و عمر و عثمان دعا می کردند که تو این طور بزدلی وترسوئی خلفای خودت را توجیه می کنی!!!!!!

برای ادامه بحث به لینک زیر مراجعه کنید:
http://www.askdin.com/thread23535-10.html

hagh;283121 نوشت:
اولا تفسیر ایات کار هرکسی نیست دوما شما بفرمااید منظورتون چی بود؟

در متن کلام شما نمونه ای از این لحن سخن را نشان دادیم که این لحن طبق قرآن از جانب کسانی است که در دلشان مرض است. بنابراین خواننده منصف بهتر می تواند جانب حق را از لحن افراد تشخیص دهد.

دقیقا حرف و موضع ما هم همین است که تفسیر آیات کار اهل بیت است و نه هر کسی و بدان که تو از هویت ما آگاه نیستی که ما را این گونه خطاب کنی که تفسیر آیات کار هر کسی نیست.

sayedali;283363 نوشت:
كان أبو بكر رضي الله عنه إذا ذكر يوم أحد بكى ثم قال ذاك كله يوم طلحة ثم أنشأ يحدث قال كنت أول من فاء يوم أحد فرأيت رجلا يقاتل مع رسول الله صلى الله عليه وسلم دونه وأراه قال يحميه قال فقلت كن طلحة حيث فاتني ما فاتني فقلت يكون رجلا من قومي أحب إلي وبيني وبين المشرق رجل لا أعرفه وأنا أقرب إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم منه وهو يخطف المشي خطفا لا أخطفه فإذا هو أبو عبيدة بن الجراح فانتهينا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد كسرت رباعيته وشج في وجهه وقد دخل في وجنته حلقتان من حلق المغفر.

عائشه مى‌گويد: ابوبكر هر گاه ياد روز اُحُد مى‌افتاد،‌ گريه مى‌كرد و مى‌گفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستين كسى كه در آن روز (پس از فرار) بازگشت، من بودم، رسول خدا(ص) را ديدم كه با يكى از كفار مى‌جنگيد، به طلحه گفتم: همان جايى كه هستى باش كه من چيزهايى را از دست داده‌ام، مردى از خويشان من است كه عزيزتر است از تمام آن چه بين مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا(ص) نزديكتر بودم، كسى را كه نمى‌شناختم به طرف رسول خدا(ص) آمد، هنگامى كه نزديك شد ديدم ابوعبيده جراح است، خودمان را به پيامبر(ص) رسانديم،ديدم دندان‌هاى جلوى آن حضرت شكسته شده و صورتش شكافته و دو حلقه از حلقه‌هاى زره در صورتش فرو رفته بود.

برادر بزرگوار
[="Red"]بازهم ترجمه را تحریف می کنید و وقتی به شما ایراد می گیریم معصومانه می گوئید تهمت زدید!!!
[/]
[="DarkOrchid"]می بینید که در اینجا راوی گفته: ابوبکر بازگشت!!!
نگفته ابوبکر فرار کرد...
[/]
[="Red"][="red"]مترجم می گوید: ابوبکر بازگشت و بعد در پرانتز از خودش اضافه می کند (از فرار)!!!
[/]
[/]آخر مگر آدم از فرار باز می گردد؟
در جنگ احد که جنگ سنگینی در اوایل اسلام بود و سلامت پیامبر بسیار اهمیت داشت در انتهای لشکر بود و رجال اهل جنگ در نوک پیکار...
در شکل زیر ببینید:

[="red"]خوب زمانی که کفار کوه را دوز زدند رجال نوک پیکار بازگشتند به عقب برای محافظت از پیامبر -ص-
متن را کامل بخوان:
می گوید شخصی با پیامبر می جنگید، پیامبر زخمی بود و...
پس حضرت ابوبکر -رض- داشته به سمت پیامبر بازمی گشته...
نویسنده اول می گوید ابوبکر بازگشت...
و بعد می گوید پیامبر را زخمی دید...[/]

این یعنی به سوی پیامبر باز می گشته...
درست مانند این شکل:

ohfreedom;283500 نوشت:
مترجم می گوید: ابوبکر بازگشت و بعد در پرانتز از خودش اضافه می کند (از فرار)!!! آخر مگر آدم از فرار باز می گردد؟

دست از این توجیهات مسخره و واهی که حتی یک کودک را مجاب نمی کند بردارید.آنقدر روایت از داخل کتاب های خودتان درمورد فرار این افراد هست که اصلا جای بحث ندارد.این تعصب کورکورانه شما باعث شده هیچ مطلب حقی را نپذیرید.
عایشه میگوید: پدرم ابوبکر (خلیفه اول اهل سنت) به یاد جنگ احد می افتد گریه می کند ومیگوید من اولین کسی بودم که از جنگ فرار کردم ( کنز العمال ح 030025)
[=arial, helvetica, sans-serif]((اهل سنت روایات متعددی در این باره نقل کردند و از مسلمات است))[/]

( السبعه من السلف ص 39و41))

واین در صورتی است که خداوند متعال در آیه 14و15سوره انفال که درباره جنگ بدر نازل شده حجت را اینچنین تمام کرده است:
ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که به انبوه کافران درمیدان نبرد روبروشدید به آنها بشت نکنید* وهرکس در آن هنگام به آنها بشت کند_ مگر آن که هذفش کناره گیری از میدان برای حمله مجدد ویا به قصد بیوستن به دوهی (از مجاهدین) بوده باشد ( چنین کسی) به غضب خدا رفتار خواهد
وجایگاه او جهنم وچه جایگاهی است[=arial, helvetica, sans-serif]قضاوت باشما!!!!!![/]

همیشه وقتی قصد داریم از خصوصیات یک رهبر و پیشوا سخن به میان آوریم اولین خصلت ممتاز یک رهبر را شجاعت وی در عرصه های مختلف میشماریم حال اگر ملتی با وجود افرادی لایق و کارآمد، آنها را رها کرده و به سراغ دیگری رفتند نشان از اوج بی فکری آنها ست و بی فکر تر کسانی خواهند بود که بعد از گذت سالیان دراز نه تنها از انتخاب اشتباه پیشینیانشان درس عبرت نگرفتند بلکه هنوز سنگ آن نارهبران نالایق را به سینه میزنند در این پست برآنیم که به نقل یکی از این نمونه ها بپردازیم:

صحبت در اطراف جنگ احد و چرایی شکست مسلمانان در آن جنگ فراوان است ولی در این بین رفتار برخی از صحابه در این جنگ حایز اهمیت است چرا که تنها چند سال بعد همین افراد عامل انحطاط بخش عظیمی از مسلمین شدند یکی از این افراد عثمان بن عفان خلیفه و جانشین عمر بن الخطاب است که به محض مطلع شدن از احتمال شکست در جنگ تنها کاری که انجام داد فرار بود !! و ای کاش تنها یک فرار عادی بود مثل بقیه افراد ضعیف الایمان، ولی این فرار سه روز به طول انجامید و به نوعی رکورد شکنی ترس در بین اصحاب پیامبر بود. فخر رازی از بزرگان اهل سنت در این باره می نویسد:

از جمله افراد فراری عثمان بن عفان و دو نفر دیگر از انصار بودند که به سوی کوه جلعب فرار کردند و تا سه روز نیز در آنجا ماندند و بعد به سوی پیامبر بازگشتند(1)

البته بزرگان دیگری از عمریون نیز این واقعه را نقل کرده اند با این تفاوت که وقتی عثمان به نزد پیامبر بازگشت، حضرت به او فرمودند: به چه سرزمین دوری!!!! رفته بودی.(2)

شاید این زیباترین کنایه ای باشد که پیامبر، عثمان را بوسیله آن مذمت کردند حال با خواندن چنین داستانی آنهم به نقل خود عمریون آیا سزاست که مقام خلافت نبوی را به همچون عثمان شجاعی واگذاریم؟

پی نوشت:

1) تفسیر کبیر فخر رازی، ج9، ص 42، چاپ دارالکتب العلمیه

2) به عنوان نمونه رجوع کنید به منابع زیر:

- جامع البيان عن تأويل آي القرآن (طبری، 310ق)، ج 4، ص 145، ناشر: دار الفكر

- تاريخ الطبري، ج 2، ص 69، ناشر: دار الكتب العلمية

- أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 4، ص 63، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي

- السيرة النبوية، ج 3، ص 55 ؛

- المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج 17، ص 347، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث

- الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1074، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل

- الوافي بالوفيات، ج 20، ص 61، تحقيق: أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث

- البداية والنهاية، ج 4، ص 28 29،، ناشر: مكتبة المعارف

زرگان محقّقین و اعلام اهل سیره و تاریخ و حدیث از اهل سنّت تصریح کرده اند که در جنگ احد، در شرایطى که مشرکین بعد از شکست ابتدائى، برگشتند و قصد قتل رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم و انهدام قواى مسلمین را داشتند، ابوبکر و عمر نیز چونان دیگران، آن سرور را در دریاى دشمن رها کرده و تنها گذاشته و براى حفظ جان خودشان پا به فرار گذاشتند….

براى نمونه به مدارک زیر در باب جنگ احد مراجعه شود:

۱ ـ ابو داود طیالسى در کتاب «سنن».

۲ ـ ابن سعد در کتاب «الطّبقات الکبرى».

۳ ـ طبرانى در کتاب «معجم».

۴ ـ ابوبکر بزّار در کتاب «مسند».

۵ ـ ابن حبّان در کتاب «صحیح».

۶ ـ دارقطنى در کتاب «سنن».

۷ ـ ابو نعیم اصفهانى در «حلیة الاولیاء».

۸ ـ ابن عساکر در «تاریخ مدینة دمشق».

۹ ـ ضیاء مقدسى در «المختارة».

۱۰ ـ متّقى هندى در «کنز العمّال».

کنز العمّال: ج۱۰/۴۲۴٫

و امّا در جنگ حنین، حاکم نیشابورى به سند صحیح از ابن عبّاس نقل مى کند که تنها کسى که در آن جنگ با رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم ماند و استقامت کرد، علىّ بن ابیطالب علیه السّلام بود، و همه پا به فرار گذاشتند.

المستدرک: ج۳/۱۱۱٫

امّا در جنگ خیبر، اعلام و محقّقین از اهل سنّت فرار ابوبکر و عمر را ذکر کرده اند که از آن جمله: ۱ ـ احمد بن حنبل در کتاب «المسند». ۲ ـ ابن ابى شیبه در «المصنَّف». ۳ ـ ابن ماجه قزوینى در «سنن المصطفى (صلّى الله علیه وآله وسلّم)». ۴ ـ ابوبکر بزّار در «المسند». ۵ ـ طبرى در «تفسیر و تاریخ». ۶ ـ طبرانى در «المعجم الکبیر». ۷ ـ حاکم نیشابورى در «المستدرک». ۸ ـ بیهقى در «السّنن الکبرى». ۹ ـ ضیاء مقدسى در «المختارة». ۱۰ ـ هیثمى در «مجمع الزّوائد». ومتّقى هندى در کتاب «کنز العمّال»واقعه فرار را از افراد فوق الذّکر نقل مى کند.

کنز العمّال: ج۸/۳۷۱٫

امّا در جنگ خندق که معروف است که رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمودند: لَضَرْبَةُ عَلیٍّ فی یَوْمِ الخَنْدقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَیْنِ: ضربه علىّ بن ابیطالب علیه السّلام در جنگ خندق، از عبادت جنّ و انس نزد خداى تعالى برتر است، و در بعضى از نقلها این چنین آمده است: اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الاُمَّةِ إلى یَوْمِ القِیَامَة: برتر است از عبادت تمامى امّت تا روز قیامت.

المستدرک على الصحیحین: ج۳/۳۲٫

شرط شجاعت از یکطرف، فرار شیخین در این مواقف حسّاس از زندگانى رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم از طرف دیگر، اهل سنّت را دچار گرفتارى کرده است، فکر کردند و کردند تا اینکه شیخ الاسلامشان یعنى جناب «ابن تیمیّه» که در چنین مواردى حلاّل مشاکل!! آنان است فکرى بکر و چاره اى معقول!! اندیشیده، چنین مى گوید: شکّى نیست که ما در خلیفه و حاکم اسلام به لزوم وجود صفت شجاعت قائلیم، ولکن شجاعت بر دو قسم است: ۱ ـ شجاعت قلبى ۲ ـ شجاعت بدنى و ابوبکر درست است از شجاعت بدنى بى بهره بوده، ولى او داراى شجاعت قلبى بوده، و همین مقدار از شجاعت براى حاکم اسلامى کافى است!! و در ادامه سخنانش مى گوید: و اگر شما مى گوئید على اهل جهاد و قتال بوده، ما مى گوئیم: عمر بن خطّاب نیز اهل قتال و جنگ در راه خداوند بوده است، ولى باید دانست که قتال بر دو قسم است: ۱ ـ قتال با شمشیر ۲ ـ قتال با دعاء و عمر بن خطّاب با دعاء، در راه خداوند قتال کرده است. سپس ابن تیمیّه براى اثبات شجاعت بدنى ابوبکر ابن ابى قحافه ـ در قبال شجاعتها و مبارزه هاى محیّرالعقول امیرالمؤمنین علیه السّلام با مشرکین ـ تمسّک به واقعه زیر نموده، چنین مى نگارد: بخارى و مسلم در کتاب خودشان آورده اند که: عروة بن زبیر مى گوید: من از عبدالله فرزند عمرو بن عاص پرسیدم که: سخت ترین رفتار مشرکین با رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم کدام بود؟ جواب داد: روزى رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم مشغول نماز بودند که عُقْبَة بن ابى مُعَیْط آمد و رداء آن حضرت را به دور گردن مبارک پیچیده و به شدّت فشار داد، در همین حال ابوبکر آمده و شانه عُقْبه را گرفت و او را به کنارى زد و گفت: آیا مردى را مى کشید که مى گوید: رَبِّیَ الله؟

منهاج السنّة: ۸/۸۵٫

قضاوت در گفتار ابن تیمیّه را به اهل انصاف واگذار مى کنیم. این بود موقعیّت ابوبکر در ارتباط با صفت شجاعت که به اجماع اهل سنّت، در جانشین پیامبر و خلیفه مسلمین معتبر است.

سخن مدیر سایت اسلام پرس با دوستان حقجو: آیا مصداق ابوبکر وعمر همانند قوم بنی اسرائیل نیست که خطاب به موسی گفتند تو وپروردگارتان بروید وبجنگید ما اینجا می نشینیم؟وبهنگام اسایش وراحتی گرداگرد پیامبرشان جمع می شدند ودرهنگام سختی ….!!؟؟

آیا ابوبکر وعمر آیه ی شریفه ی فضل الله المجاهدین علی القاعدین ((خداوند متعال مجاهدین را بر گوشه نشینان برتری داده است))را نخوانده بودند تابحال؟؟؟

سایت تحقیقاتی اسلام پرس


Islam-Press.Net

hagh;283096 نوشت:
سخن شيعه:

حدثنا لؤلؤ بن عبد الله المقتدري في قصر الخليفة ببغداد ثنا أبو الطيب أحمد بن إبراهيم ابن عبد الوهاب المصري بدمشق ثنا أحمد بن عيسى الخشاب بتنيس ثنا عمرو بن أبي سلمة ثنا سفيان الثوري عن بهز بن حكيم عن أبيه عن جده قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لمبارزة علي بن أبي طالب لعمرو بن عبد ود يوم الخندق أفضل من اعمال أمتي إلى يوم القيامة *
پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله در مورد مبارزه علی بن ابی طالب با عمرو بن عبد ود در روز جنگ خندق فرمودند: بهتر از همه اعمال امت من تا روز قیامت است!.
پاسخ:
بله حاکم این حدیث را روایت کرده اما نگفته که آن را با دو گوش خودم از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیده ام بلکه «نوشته از لؤلؤ پسر عبد الله المقتدري در قصر الخليفة ببغداد شنيدم که او گفت که در دمشق از أبو الطيب أحمد بن إبراهيم ابن عبد الوهاب المصري شنيده که این مصری از أحمد بن عيسى الخشاب شنیده و این آقای خشاب مدعی بوده که از عمرو بن أبي سلمة شنیده و او هم بنوبت خود از سفيان الثوري از بهز بن حكيم شنیده و بهز از پدرش حکیم شنیده و حکیم هم از پدرش شنیده و پدر حکیم گفته که از رسول الله شنیدم كه فرمود...... پس دیدید بین حاکم تا رسول الله هشت نفر فاصله است کافیست یک نفر از این 8 نفر دروغگو باشد تا زحمت حاکم بباد رود»
درباره این حدیث امام ذهبی گفته که دروغ است واضافه کرده : اين را یک رافضی زشت رو و زشت سیرت جعل کرده...
شیخ آلبانی نظر ذهبی را تایید میکند و حدیث را دروغ میداند و میگوید دلیلی که باعث شده تا این حدیث را نپذیریم
همانا بودن الخشاب در سلسله راويان است كه به گفته ابن طاهر و دیگران او مردی کذاب است و آلبانی در ادامه میگوید شاید این الخشاب کذاب این روایت را از دروغگوی دیگری بنام کاهلی کوفی گرفته است که حدیث های دروغینی از او در کتب موجود است
پس معلوم شد که این حدیث را خشاب جعل کرده و از دل خود آنرا رسانده به رسول الله صلی الله علیه وسلم.
پس دانستن این نکته لازم است که وقتی حاکم رحمه الله حدیثی را در کتابش با سندش نوشته پس بری الذمه است زیرا گفته من این را از فلان شنیدم و فلان از فلان شنیده حالا حاکم همه این افراد را دقیقا نمیشناخته یا می شناخته و به آنها حسن ظن داشته در حالیکه آنها لایق این گمان نیک نبودند.

این روایت را با این عبارت لمبارزه علی لعمرو بن ود افضل من اعمال امتی الی یوم القیامه در کتابهای ذیر موجود است



مستدرک حاکم 3/32 ، المواقف قاضی ایجی 3/276 ص 412 ، کنز العمال 6/158 ح 33، 35 ، السیره الحلبیه 2/349 و در کتاب هدایه المرتاب فی فضائل الاصحاب ص 148 وکه سخن ابن تمیمیه که این حدیث را مردود دانسته رد شده است

[="verdana"]سلام
شما یک روایت بیاورید که عمر ادمی رو در جنگ کشته است !!!!!!!!!!!
اصلا وجد ندارد .
می دانید چگونه شجاعتشان بوده است به قول یکی از علما:
این گونه که مثل پیرزن ها دعا می کردند !!!!!!!
خوب این کار که پیرزن ها ماهر تر هستند یا بچه های کوچک تر!!!!!!!!!!
.....[/]

سربدار ولایت;283551 نوشت:
دست از این توجیهات مسخره و واهی که حتی یک کودک را مجاب نمی کند بردارید.آنقدر روایت از داخل کتاب های خودتان درمورد فرار این افراد هست که اصلا جای بحث ندارد.این تعصب کورکورانه شما باعث شده هیچ مطلب حقی را نپذیرید.
عایشه میگوید: پدرم ابوبکر (خلیفه اول اهل سنت) به یاد جنگ احد می افتد گریه می کند ومیگوید من اولین کسی بودم که از جنگ فرار کردم ( کنز العمال ح 030025)
[=arial, helvetica, sans-serif]((اهل سنت روایات متعددی در این باره نقل کردند و از مسلمات است))[/]

( السبعه من السلف ص 39و41))

واین در صورتی است که خداوند متعال در آیه 14و15سوره انفال که درباره جنگ بدر نازل شده حجت را اینچنین تمام کرده است:
ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که به انبوه کافران درمیدان نبرد روبروشدید به آنها بشت نکنید* وهرکس در آن هنگام به آنها بشت کند_ مگر آن که هذفش کناره گیری از میدان برای حمله مجدد ویا به قصد بیوستن به دوهی (از مجاهدین) بوده باشد ( چنین کسی) به غضب خدا رفتار خواهد
وجایگاه او جهنم وچه جایگاهی است[=arial, helvetica, sans-serif]قضاوت باشما!!!!!![/]

برادر گرامی من معلومات دینی را بشتر کنی می دانی که حق با ماست.
سئوال: ام المومنین عایشه به فارسی حدیث را گفته یا عربی؟
جواب: عربی
نتیجه: ازتون خواهش می کنم متن عربی حدیث رو بخونین، با سند صحیح، ببینید گفته فرار کرد یا بازگشت؟؟؟

بله، ابوبکر گریه کرد، زیرا وقتی به سوی پیامبر بازمی گشت او را زخمی دید...

در ضمن شما بهتر است آیه 100 سوره توبه را هم بخوانید

می گوئید در تاریخ طبری ج 2آمده که عمر و ابوبکر در حال صحبت با هم در مورد کشته شدن پیامبر صحبت می کردند..

اولا ج2 نیست و ج3ص 1031 نوشته شده
و دوما خودتان بخوانید، هیچ اسمی از ابوبکر و عمر نیست، گفته: یاران بالای کوه!!!

سربدار ولایت;283552 نوشت:
همیشه وقتی قصد داریم از خصوصیات یک رهبر و پیشوا سخن به میان آوریم اولین خصلت ممتاز یک رهبر را شجاعت وی در عرصه های مختلف میشماریم حال اگر ملتی با وجود افرادی لایق و کارآمد، آنها را رها کرده و به سراغ دیگری رفتند نشان از اوج بی فکری آنها ست و بی فکر تر کسانی خواهند بود که بعد از گذت سالیان دراز نه تنها از انتخاب اشتباه پیشینیانشان درس عبرت نگرفتند بلکه هنوز سنگ آن نارهبران نالایق را به سینه میزنند در این پست برآنیم که به نقل یکی از این نمونه ها بپردازیم:

صحبت در اطراف جنگ احد و چرایی شکست مسلمانان در آن جنگ فراوان است ولی در این بین رفتار برخی از صحابه در این جنگ حایز اهمیت است چرا که تنها چند سال بعد همین افراد عامل انحطاط بخش عظیمی از مسلمین شدند یکی از این افراد عثمان بن عفان خلیفه و جانشین عمر بن الخطاب است که به محض مطلع شدن از احتمال شکست در جنگ تنها کاری که انجام داد فرار بود !! و ای کاش تنها یک فرار عادی بود مثل بقیه افراد ضعیف الایمان، ولی این فرار سه روز به طول انجامید و به نوعی رکورد شکنی ترس در بین اصحاب پیامبر بود. فخر رازی از بزرگان اهل سنت در این باره می نویسد:

از جمله افراد فراری عثمان بن عفان و دو نفر دیگر از انصار بودند که به سوی کوه جلعب فرار کردند و تا سه روز نیز در آنجا ماندند و بعد به سوی پیامبر بازگشتند(1)

البته بزرگان دیگری از عمریون نیز این واقعه را نقل کرده اند با این تفاوت که وقتی عثمان به نزد پیامبر بازگشت، حضرت به او فرمودند: به چه سرزمین دوری!!!! رفته بودی.(2)

شاید این زیباترین کنایه ای باشد که پیامبر، عثمان را بوسیله آن مذمت کردند حال با خواندن چنین داستانی آنهم به نقل خود عمریون آیا سزاست که مقام خلافت نبوی را به همچون عثمان شجاعی واگذاریم؟

پی نوشت:

1) تفسیر کبیر فخر رازی، ج9، ص 42، چاپ دارالکتب العلمیه

2) به عنوان نمونه رجوع کنید به منابع زیر:

- جامع البيان عن تأويل آي القرآن (طبری، 310ق)، ج 4، ص 145، ناشر: دار الفكر

- تاريخ الطبري، ج 2، ص 69، ناشر: دار الكتب العلمية

- أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 4، ص 63، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي

- السيرة النبوية، ج 3، ص 55 ؛

- المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج 17، ص 347، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث

- الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1074، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل

- الوافي بالوفيات، ج 20، ص 61، تحقيق: أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث

- البداية والنهاية، ج 4، ص 28 29،، ناشر: مكتبة المعارف

دوست عزیز یاد داریم زمانی که به صدیق بودن ابوبکر استناد می کردیم، می گفتید در تفسیر البیان مطلب را با ذکر کلمه [="Red"]قیل[/] آورده اند و این بدان معنی است که نوسینده آن را ضعیف می داند.
خوب حالا شما هم 4 خط بالاتر رو نگاه کن...
چشم را خووووووب باز کن و با گفته های قبلی خودتون مقایسه کن
[="red"]قیل[/]!!!

از خلیفه پیش از اسلام واقعه ایی که دلالت بر شجاعتش کند نقل نشده است چنانکه در جنگهای پیامبر با اینکه زیاد است و او در آنها حضور داشته چیزی از شجاعت او را برساند یا نام او را در تاریخ ماندگار سازد یا گامی کوتاه در آن میدان های جنگ شدید باشد که پرده از این امر مهم بردارد نمی یابیم غیر آنچه در جنگ خیبر روی داد و آن فرار او و رفیقش جناب عمر بن خطاب از رویارویی با مرحب یهودی است علی و ابن عباس نقل کرده اند رسول الله ابوبکر را به سوی قلعه خیبر فرستاد پس او و هر که با او بود شکست خورده و برگشتند و چون فردا شد جناب عمر را فرستاد و او هم شکست خورد و برگشت و او همراهانش را به ترس متهم میکرد و آنها او را (1)
1- این روایت را طبرانی و بزاز نقل کرده اند چنانکه در مجمع الزوائد 9/124 نیز آمده است قاضی عضد الدین ایجی در المواقف ص 410 شکست این دو را ذکر کرده است و شارحان کتاب نیز به آن اقرار کرده اند چنانچه در شرح المواقف جرجانی 3/276 و 8/269 آمده است
و سخن رسول الله پرده از فرار آنها برداشت آن حضرت بعد از فرار آنها فرمود لاعطین الرایه غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله یفتح الله علی یدیه لیس بفرار و یا به عبارت دیگری نیز آمده که والذی کرم وجه محمد الاعطینها رجلا لایفر و در لفظی دیگر نیز آمده لادفعن الی رجل لن یرجع حتی یفتح الله له و لایولی الدبر
این روایت از صیحی بخاری 6/191 ، {3/1357 ح 3498 و 3499 } صحیح مسلم 2/324 {4/87 ح 132 کتاب الجهاد و السیر } طبقات ابن سعد 618 و 630 شماره مسلسل چاپ مصر {2/110 ، ح 111 } مسند احمد بن حنبل 1/184 و 185 و 353 و 358 {1/302 ، ح 1611 و 3/391 ح 10738 و 6/ 455 ، ح 22314 ، و 492 ، ح 22522 }حصائص نسائی 4-8 (ص 42 ح 17 ) سیره ابن هشام 3/386 مستدرک حاکم 3/ 109 {3/117 ح 4575 }

مجید;25453 نوشت:
مردی می خواست پیامبر رابکشد من فرار کردم

از عایشه نقل شده که گفت : پدرم ابوبکر هر گاه ازجنگ احد یاد می کرد می گریست . آن گاه می گفت : من اول کسی بودم که در روز احد فرار کردم و این در حالی بود که مشاهده می کردم مردی را که با رسول خدا (ص) می جنگید ...

( طبقات ابن سعد ج 3 ص 155 ؛ تاریخ الخمیس ج 1 ص 431 )



این مطلب فوق مستند ذکر شده با آدرس دقیق

اما این مطلب
1- کجای تاریخ اسلام ذهبی معنای این چیزی که اینجا نوشته اید را میدهد ؟


hagh;283074 نوشت:
حضرت ابوبکر میگوید برگشتم (و شیعه در پرانتز نوشته و تفسیر کرده بعد از فرار برگشتم) اما درست این است که منظورابوبکر این بود که از خط مقدم برگشتم و دویدم بطرف رسول الله تا او را حفظ کنم. و مرد دیگری را هم دیدم که مثلا پرنده تیز میدود خیال کردم از مشرکین است که دیدم نه ابوعبیده است یعنی اینها در خط مقدم بودند برگشتند دویدند تا به خط آخر رسیدند تا رسول الله را دریابند زیرا خط آخر با حمله خالد از عقب شده بود خط مقدم..... اما آیا شیعه خجالت میکشد؟ البته کمی خجالت میکشد چون بقیه داستان را ننوشت بقیه داستان

2- به کدام سند ابوبکر بازگشته یک روایت بیاورید همچنین معنای فاء را در مطلبی که خواهم آورد تفسیر و تحلیل کنید ؟

hagh;283074 نوشت:
از کتاب تاریخ اسلام ذهبی
به این شرح است :
وقد كسرت رباعيته وشج في وجهه، وقد دخل في وجهه حلقتان من حلق المغفر. قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: عليكما صاحبكما يريد طلحة وقد نزف. فلم نلتفت إلى قوله، وذهبت لأنزع ذلك من وجهه. فقال أبو عبيدة: أقسمت عليك بحقي لما تركتني. فتركته. فكره أن يتناولها بيده فيؤذي النبي، فأزم عليهما بفيه، فاستخرج إحدى الحلقتين. ووقعت ثنيته مع الحلقة. وذهبت لأصنع ما صنع، فقال: أقسمت عليك بحقي لما تركتني. ففعل ما فعل في المرة الأولى، فوقعت ثنيته الأخرى مع الحلقة. فكان أبو عبيدة من أحسن الناس هتماً، فأصلحنا من شأن النبي صلى الله عليه وسلم، ثم أتينا طلحة في بعض تلك الجفار، فإذا بضع وسبعون، أقل أو أكثر، من بين طعنة ورمية وضربة، وإذا قد قطعت إصبعه. فأصلحنا من شأنه) بقیه داستان به این صورت است که حضرت محمد و حضرت طلحه هر دو زخمی بودند و وقتی این دو یار تازه رسیده خواستند رسول الله را درمان کنند حضرت فرمود: طلحه را دریابید و ابوبکر به طلحه پرداخت و ابوعبیده با دندانش حلقه آهنی را از چهره مبارک رسول الله خارج کرد اما دو دندانش هم شکست (بخاطر سختی آهن ها ) و طلحه هفتاد چند زخم داشت...... و خاک بر سر شیعه که نه طلحه را قبول دارد نه ابوعبیده را نه ابوبکر صدیق را و متن را عوض میکند و برگشت آنها از خط مقدم بسوی رسول الله را فرار جلوه میدهد!!


حال نگاهی به ال مطلب از تاریخ ذهبی بدون تقطیع بیاندازیم
ابتدای موضوع از
تاريخ الإسلام للذهبي
الجزء الثانيالصفحة 190
وقال ابن المبارك، عن إسحاق بن يحيى بن طلحة بن عبيد الله: أخبرني عيسى بن طلحة، عن عائشة رضي الله عنها قالت: كان أبو بكر إذا ذكر يوم أحد بكى ثم قال: ذاك يوم كان كله يوم): طلحة. ثم أنشأ يحدث قال:

تاريخ الإسلام للذهبي

الجزء الثانيالصفحة 191

كنت أول من فاء يوم أحد، فرأيت رجلاً يقاتل مع رسول الله صلى الله عليه وسلم دونه. وأراده قال: يحميه،
فقلت: كان طلحة حيث فاتني ما فاتني، قلت: يكون رجلاً من قومي أحب إلي. وبيني وبين المشركين رجلاً لا أعرفه،
وأنا أقرب إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم منه، وهو يخطف المشي خطفاً لا أخطفه. فإذا هو أبو عبيدة. فانتهينا إلى رسول لله صلى الله عليه وسلم

و ادامه ای که از مطلب فوق برداشته شده

وقد كسرت رباعيته وشج في وجهه، وقد دخل في وجهه حلقتان من حلق المغفر. قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: عليكما صاحبكما يريد طلحة وقد نزف. فلم نلتفت إلى قوله، وذهبت لأنزع ذلك من وجهه. فقال أبو عبيدة: أقسمت عليك بحقي لما تركتني. فتركته. فكره أن يتناولها بيده فيؤذي النبي، فأزم عليهما بفيه، فاستخرج إحدى الحلقتين. ووقعت ثنيته مع الحلقة. وذهبت لأصنع ما صنع، فقال: أقسمت عليك بحقي لما تركتني. ففعل ما فعل في المرة الأولى، فوقعت ثنيته الأخرى مع الحلقة. فكان أبو عبيدة من أحسن الناس هتماً، فأصلحنا من شأن النبي صلى الله عليه وسلم، ثم أتينا طلحة في بعض تلك الجفار، فإذا بضع وسبعون، أقل أو أكثر، من بين طعنة ورمية وضربة، وإذا قد قطعت إصبعه. فأصلحنا من شأنه. وروى الواقدي عن ابن أبي سبرة، عن إسحاق بن عبد الله بن أبي فروة، عن أبي الحويرث، عن نافع بن جبير قال: سمعت رجلاً من المهاجرين يقول: شهدت أحداً، فنظرت إلى النبل يأتي من كل ناحية، ورسول الله صلى الله عليه وسلم وسطها، كل ذلك يصرف عنه. ولقد رأيت عبد الله بن شهاب

پاسخ ؟
ان شاء الله
ادامه دارد..

رحیق مختوم;283622 نوشت:
از خلیفه پیش از اسلام واقعه ایی که دلالت بر شجاعتش کند نقل نشده است چنانکه در جنگهای پیامبر با اینکه زیاد است و او در آنها حضور داشته چیزی از شجاعت او را برساند یا نام او را در تاریخ ماندگار سازد یا گامی کوتاه در آن میدان های جنگ شدید باشد که پرده از این امر مهم بردارد نمی یابیم غیر آنچه در جنگ خیبر روی داد و آن فرار او و رفیقش جناب عمر بن خطاب از رویارویی با مرحب یهودی است علی و ابن عباس نقل کرده اند رسول الله ابوبکر را به سوی قلعه خیبر فرستاد پس او و هر که با او بود شکست خورده و برگشتند و چون فردا شد جناب عمر را فرستاد و او هم شکست خورد و برگشت و او همراهانش را به ترس متهم میکرد و آنها او را (1)
1- این روایت را طبرانی و بزاز نقل کرده اند چنانکه در مجمع الزوائد 9/124 نیز آمده است قاضی عضد الدین ایجی در المواقف ص 410 شکست این دو را ذکر کرده است و شارحان کتاب نیز به آن اقرار کرده اند چنانچه در شرح المواقف جرجانی 3/276 و 8/269 آمده است
و سخن رسول الله پرده از فرار آنها برداشت آن حضرت بعد از فرار آنها فرمود لاعطین الرایه غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله یفتح الله علی یدیه لیس بفرار و یا به عبارت دیگری نیز آمده که والذی کرم وجه محمد الاعطینها رجلا لایفر و در لفظی دیگر نیز آمده لادفعن الی رجل لن یرجع حتی یفتح الله له و لایولی الدبر
این روایت از صیحی بخاری 6/191 ، {3/1357 ح 3498 و 3499 } صحیح مسلم 2/324 {4/87 ح 132 کتاب الجهاد و السیر } طبقات ابن سعد 618 و 630 شماره مسلسل چاپ مصر {2/110 ، ح 111 } مسند احمد بن حنبل 1/184 و 185 و 353 و 358 {1/302 ، ح 1611 و 3/391 ح 10738 و 6/ 455 ، ح 22314 ، و 492 ، ح 22522 }حصائص نسائی 4-8 (ص 42 ح 17 ) سیره ابن هشام 3/386 مستدرک حاکم 3/ 109 {3/117 ح 4575 }

برادر گرامی من، استنادهای شما را بررسی می کنیم:

سند در صحیح بخاری در باب فضایل امیر علی ابن ابیطالب -رض- آمده که صحیح است،

[="Red"]آیا گفته که ایوبکر و عمر -رض- فرار کردند؟؟؟
[/]

همین حدیث کامل تر در صحیح مسلم آمده است و در باب فضائل حضرت علی -رض- گفته است

[="red"]و باز هم نگفته که ابوبکر و عمر فرار کرده اند!!!
[/]

و همچنین مجمع الزوائد 9/124 رو دیگه حرفی در موردش نمیزنم، خودتون صفحه رو ببینید و بخونید و بهانه بیاورید.

این رو که دیگه خودتون دارید استناد می کنید!!! استناد ما نیست که؟ هست؟
کجا توی صحیحین گفته فرار کردند؟

[="red"]اعوذ بالله من شر کذابین
[/]

بله ابن حزم در کتاب المفاضله بین الصحابه و امثال او ابوبکر را شجاعترین صحابه میدانند و حدیثی را به دروغ به امیر المومنین نسبت می دهند که فرموده است به من خبر دهید چه کسی شجاعترین مردم است ؟ گفتند شما فرمود همانا من با کسی مبارزه نکردم مگر این که از او انتقام گرفته و تمام حق خود را ستانده ام لکن خبر دهید به من که شجاعترین مردم کیست ؟ گفتند نمیدانیم خودتا بگوئید او کیست فرمود ابوبک لما کان یوم بد فجعلنا لرسول الله عریشا فقلنا من یکون معر رسول الله لئلا یهوی الیه احد من المشرکین ؟ فوالله ما دنا منا احد الا ابابکر شاهرا بالسیف علی راس رسول الله لایهوی الیه احد الا هوی الیه فهو اشجع الناس ... مدرک الریاض الناضره 1/92 {1/120 } تاریخ الخلفاء سیوطی 25 ص 34
ای کاش اهل سنت سند این داستان دروغ را حذف نمیکردند و با سند روایت میکردند تا کسی که آن را ساخته به جامعه علمی معرفی کنیم و همین ما را کافی است که حافظ هیثمی در مجمع الزوائد آن را بدون سند ذکر کرده و ضعیف شمرده و می نویسد در سند حدیث کسانی هستند که نمیشناسم و حدیث ابن اسحاق این روایت را تکذیب می کند در این صحیحه آمده است رسول الله در روز جنگ بد در خیمه بود و سعد ابن معاذ شمشیر به دست بر در خیمه ایستاده بود و با گروهی از انصار از رسول الله محافظت میکردند تا مبادا دشمنی به آن حضرت حمله کند { عیون الاثر ابن سید الناس 1/258 (1/326) } و انگهی نگهبانی از پیامبر منحصر به روز بدر و ابوبکر نبود بلکه د رهر واقعه ایی یکی از اصحاب عهده دار نگهبانی از او بود مثلا نگهبانی در شب بدر بعهده سعد بن معاذ بود و در روز بدر به عهده ابابکر چنانچه حلبی در سیره (السیره الحلبیه 3/353 {3/237 } ) ذکر کرده و در روز احد به عهده محمد بن مسلمه و ... و این روش نگهبانی ادامه داشت تا در حجه الوداع این آیه نازل شد که والله یعصمک من الناس آنگاه نگهبانی ترک شد (مستدرک حاکم 2/313 {2/342 ح 3221 و تفسیر قرطبی 6/244 {6/158 }.
از این رو ابابکر نگهبان بودنش را در این داستان بپذیریم در ردیف دیگر نگهبانان خواهد بود و اگر این خبر راست باشد و در روز بدر ابابکر این امر مهم را انجام داده باشد او اولویت داشته و شایسته تر است که آیه قرآن درباره اش نازل شود نه علی و حمزه و عبیده که این دو آیه درباره آنان نازل شده که هذان خصمان اختصموا فی ربهم
و دیگری من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه
و درباره علی امیر المومنین این آیه نازل نمیشد که هوالذی ایدک بنصره و بالمومنین
و آیه و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله به علی اختصاص نمییافت چنانچه قرطبی در تفسیرش این اختصاص را ذکر کرده
و حق این بود که فرشته رضوان که در روز بدر چنین ندا داد که لاسیف الا ذوالفقار و لافتی الا علی نام ابوبکر و شمشیرش را که بر سر رسول الله کشیده بود میبرد (صواعق المحرقه ص 158 )
علاوه بر این آیا غزوه ها و جنگهای شدید پیامبر اعظم منحصر به بدر بود ؟؟ و آیا خیمه و سایبان تنها در جنگ بدر نصب شد نه در سایر جنگ ها ؟؟
و آیا بزرگ خیمه یعنی پیامبر همیشه در خیمه بود و هیچگاه در میدان های جنگ حاضر نمیشد ؟؟
یا اینکه در معرکه های جنگ وارد میشد و همراهش را در خیمه تنها میگذاشت ؟؟
چرا پیامبر خدا در روز خیبر به مجاهد جنگجویی که هرگز فرار نمیکرد و پشت به دشمن نمی نمود نیاز داشت در حالی که خلیفه ای که شجاعترین است همراه او بود ؟؟!!!
آیا او بسیار فرار کننده از جنگ و غیر کرار بوده است ؟؟
آیا این شجاعترین فرد در خیمه بود و آنگاه که ندای جبرئیل فضا را پر کرده بود که لاسیف الا ذوالفقار و الا فتی الا علی
آیا این شجاعترین فرد در روز حنین در خیمه بود ؟؟ آن هنگام که جنگ شدید و همه از نزد پیامبر فرار کردند و تنها چهار نفر با او ماندند سه نفر از بنی هاشم و یکی از غیر بنی هاشم که عبارتند از علی بن ابیطالب و عباس که در جلوی حضرت بودند و ابوسفیان بن حارث که افسار را به دست داشت و ابن مسعود که در طرف چپ قرار داشت و هیچ یک از مشرکان به سوی آن حضرت نمیرفتند مگر اینکه کشته میشدند (السیره الحلبیه 3/123 {3-109 }
آیا این شجاعترین فرد در خیمه بود آنگاه که پیامبر فرمود لضربه علی خیر من عباده الثقلین و ... که در پست قبلی با سند از کتب اهل سنت مدارکش را آورده ام
شجاعت خلیفه اهل سنت را ناتوان و درمانده کرده و آنها را بشدت در سختی قرار داده و آنان را بر الاکلنگی سوار کرده که پائین و بالایشان میبرد وچون در لابلای تاریخ چیزی نیافتند که بتوانند به آن تکیه کنند و در شجاعت خلیفه به آن احتجاج کنند و آن را ثابت کنند از این رو به فلسفه بافی روی آورده اند پس یکی برای برپایی خیمه فلسفه بافی کرده دیگری مانند تارعنکبوت تار تنیده و ثابت قدم بودن خلیفه در مرگ رسول الله و نلرزیدن او در آن رخداد سخت را دلیل بر کمال شجاعت او میداند قرطبی در تفسیرخود در ذیل آیه و ما محمد رسول الله قد خلت من قبله الرسل افائن مات .... می نویسد این آیه بهترین دلیل بر شجاعت و جسارت ابوبکر صدیق است زیرا شجاعت و جرات یعنی نلرزیدن قلب هنگام روی آوردن مصیبت ها و مصیبتی بزرگتر از وفات پیامبر نیست و در آن هنگام شجاعت و علم خلیفه ظاهر شد و مردم و از جمله آنها عمر می گفتند رسول الله نمرده و عثمان لال شده بود و علی پنهان شده بود و همه در اضطراب بودند و صدیق هنگامی که از خانه خود در سنح بازگشت حقیقت مطلب را با این آیه بازگو کرد
ادامه دارد

قرطبی گمان کرده این آیه دلالت بر شجاعت و علم خلیفه میکند در حالی که نهایت چیزی که می رساند این است که ابابکر با این آیه در آن روز وفات رسول الله استدلال کرده و این چه ربطی به شجاعت او دارد ؟و با کدام یک از دلالتهای سه گانه مطابقی یا تضمنی یا التزامی بر شجاعت او دلالت دارد تا چه رسد بها ینکه بهترین دلیل باشد
و اگر دلالتی باشد کجا و چطور؟؟ در ثبات قلب و تمسک به آیه کریمه است نه در خود آیه وانگهی چگونه بر قرطبی و پیروان وی تفاوت میان ملکه شجاعت و قساوت قلب پوشیده مانده است ؟؟ و نیز پوشیده مانده اسم که با بافته ای که سست تر از خانه عنکبوت است را دست سیاست به خاطر دفع مشکلاتی که در آنجا بوده بافته است پس گفتند جناب عمربن خطاب عقلش را از دست داده و او از دیوانگی به دور است تا انکار وفات رسول الله توسط وی را تحصیح کنند و بگویند این انکار به خاطر آن پریشانی و تشویش خاطر بوده است (صحیح بخاری 6/281 {4/1618 ح 4187 } کتاب المغازی سیره ابن هشام 4/334 {4/306 }
و علی را زمین گیر کردند تا در تخلف وی از بیعت عذری درست کنند و عثمان را لال کردند زیرا او در آن موقعیت هیچ سخنی نگفت
افزون بر این معیارهایی که قرطبی در شجاعت نقل کرده مستلزم این است که خلیفه از خود پیامبر نیز شجاعتر باشد زیرا در مصیبت وفات رسول الله از ابوبکر بیش از این نقل نشده است که پارچه را از صورت آن حضرت برداشت و صورت او را بوسید و گریه کرد و گفت طبت حیا و میتا در حالیکه پیامبر در مرگ عثمان بن مظعون بیشتر از این انجام داد و سه بار پشت سر هم روز جنازه افتاد و او را بوسید و گریه کرد و چشمانش پر از اشک شد و اشکها بر گونه هایش میریخت و فریاد میزد ( سنن بیهقی 3/407 حلیه الاولیاء 1/105 الاستیعاب 2/495 {القسم الثالث /1055 شماره 1779 }

رحیق مختوم;283644 نوشت:
شجاعت خلیفه اهل سنت را ناتوان و درمانده کرده و آنها را بشدت در سختی قرار داده و آنان را بر الاکلنگی سوار کرده که پائین و بالایشان میبرد وچون در لابلای تاریخ چیزی نیافتند که بتوانند به آن تکیه کنند و در شجاعت خلیفه به آن احتجاج کنند و آن را ثابت کنند از این رو به فلسفه بافی روی آورده اند پس یکی برای برپایی خیمه فلسفه بافی کرده دیگری مانند تارعنکبوت تار تنیده و ثابت قدم بودن خلیفه در مرگ رسول الله و نلرزیدن او در آن رخداد سخت را دلیل بر کمال شجاعت او میداند قرطبی در تفسیرخود در ذیل آیه و ما محمد رسول الله قد خلت من قبله الرسل افائن مات .... می نویسد این آیه بهترین دلیل بر شجاعت و جسارت ابوبکر صدیق است زیرا شجاعت و جرات یعنی نلرزیدن قلب هنگام روی آوردن مصیبت ها و مصیبتی بزرگتر از وفات پیامبر نیست و در آن هنگام شجاعت و علم خلیفه ظاهر شد و مردم و از جمله آنها عمر می گفتند رسول الله نمرده و عثمان لال شده بود و علی پنهان شده بود و همه در اضطراب بودند و صدیق هنگامی که از خانه خود در سنح بازگشت حقیقت مطلب را با این آیه بازگو کرد

[="red"]دوست عزیز من بهتر است به جای فرا فکنی به پست قبلی من جواب دهید.
در مقابل اسناد خلاف واقعه ای که در اینجا آوردید لطفا توضیح دهید.
آیا علم این را داشتید که دارید سند اشتباه ارائه می دهید؟
یا اینکه متن را فقط کپی کردید و آن را بررسی نکرده بودید؟
لطفا جواب دهید در غیر این صورت ممکن است این برداشت را کنیم که اهل شیعه سند را دست کاری کرده اند.
[/]

ohfreedom;283687 نوشت:
دوست عزیز من بهتر است به جای فرا فکنی به پست قبلی من جواب دهید.
در مقابل اسناد خلاف واقعه ای که در اینجا آوردید لطفا توضیح دهید.
آیا علم این را داشتید که دارید سند اشتباه ارائه می دهید؟
یا اینکه متن را فقط کپی کردید و آن را بررسی نکرده بودید؟
لطفا جواب دهید در غیر این صورت ممکن است این برداشت را کنیم که اهل شیعه سند را دست کاری کرده اند.

نه خیر جناب ohfreedom اصلا و ابدا دستکاری در کار نیست
تمام این مطالب را از کتاب شریف الغدیر علامه امینی برایتان با دست خودم تایپ کردم و آوردم اگر مشاهده کرده باشید بنده مثل شما از سایت وهابیون ملعون مطالب را کپی پیست نمیکنم و اینجا نمی آورم و یا به علمایتان بی جهت و بدون مدرک و سند توهین نمیکنم
حضرتعالی به امام خمینی و دیگر علمای ما توهین کردید بنده نامه ایی به جناب همکار محترم مدیر دادم تا تکلیف اراجیف حضرتعالی را مشخص کنند چقدر به شما تذکر دادم به علمای ماتوهین نکنید توجه نکردید از این به بعد توهینی از شما درباره علمای شیعی ببینم راسا ویرایش خواهم کرد حتی عناد و دشمنی شما را در امضای شما می بینیم در حالیکه هم به شما و هم به دوست همسوی شما جناب hagh تذکر دادم که دست از عناد و دشمنی بردارید و در فضایی آرام و بدور از هرگونه تعصب بحث کنید
مدارکی که برایتان نوشتم را به من قول دادید که بررسی کنید پس کجاست بررسی های شما شما بفرمائید کدوم حدیث سندش اشتباه هست تا به همان کتاب مراجعه کنم و جواب را برایتان با دست برایتان تایپ کنم نه کپی پیست از سایت کفار و برایتان بیاورم
جناب ohfreedom طبق توافقی که در خصوصی با همدیگر کرده بودیم قرار شد در فضایی بدور از تعصب و عناد ما حرف بزنیم و شما در مدارک بررسی کنید حتی خودتان هم در یکی از همین تایپیکها فرمودید مدارک رو بررسی می کنید اما خبری نشد
دوست عزیز و گرانقدر وقتی مدرکی خدشه پذیر نیست شما چرا خودتان را خسته میکنید و بدنبال ایجاد اشکال در کتابهای مورد استناد علمای خودتان هستید
شما که اخبار وارده در کتاب صحیحین مسلم و بخاری را بجای قرآن می پرستید و اگر بتوانید در این کتابی که اینقدر برای شما مهم است خدشه کنید فکر نکنم علمای شما بگذارند زنده بمانید پس تلاش بیهوده نفرمائید
دوست عزیز بنده به دوست گرامیتان جناب حق گفتم به شما هم میگویم کپی پیست در این انجمن محلی از اعراب ندارد بخدا قسم مطاعنی که درباره خلفا در این کتاب به سند و مدرک از کتب معتبر خودتان هست را اگر بیاورم دیگر جایی برای ماندن شما باقی نخواهد ماند

موضوع قفل شده است