كشتی حضرت نوح علیه السلام

تب‌های اولیه

164 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
كشتی حضرت نوح علیه السلام

بسم اللـه مجراها ومرساها
مدتهاست كه اين مدينه فاضله اسلام در خشكسالي خزيده و بادهاي بشارت دهنده رحمت الهي بر اين گستره نوزيده اند. بلد ميت در انتظار« سحاباً ثقال» چشم به آسمان دوخته و دريغ از نسيم و نم نم باراني كه اين سرزمين را سيراب سازد و زنده گرداند.
پروردگارا ما از آسماني كه درهايش بسته اند و از زميني كه خاكش نامرغوب است به تنگ آمده ايم و با تضرع از تو يگانه ستوده مي خواهيم نجاتمان دهي.
پروردگارا ما به استغاثه باران رحمتت سوار بر اين كشتي شده ايم تا ما را به بلد امني ببري كه زمينش طيب باشد و آسمانش بي دريغ ببارد.

[="blue"]الحمد للـه رب العالمين
[/]

در قرآن كريم آيات فراواني وجود دارند كه بطور مستقيم و تلويحي ، اكثريت انسانها را بي ايمان و غير مؤمن معرفي مي كنند و مقام و منزلت اكثر ابناء بشر را حتي از جايگاه حيواني نيز پايين تر مي آورند و اين در حالي است كه اكثر انسانها در طول تاريخ حتي در زمان پيامبراسلام ، ظاهراًبه خداوند ايمان داشته اند و او را خالق برتر مي پنداشته اند.
همين امروز اگر بخواهيد جمعيت متدينين جهان را احصاء كنيد تعداد آنها را به مراتب بيشتر از غير متدينين خواهيد يافت و اگر از تك تك آنها بپرسيد چه كسي آسمانها و زمين و سكنه آنها را خلق كرده است ، بي درنگ خواهند گفت: « الله »
اما كلام خداوند سبحان يگانه كلام حق است؛ او هرگز اشتباه نمي كند و بي دليل سخن نمي گويد، اگر مي گويد اكثر انسانها مؤمن نيستند ( علي رغم اينكه بظاهر هستند) حتماً دليلي دارد كه ما از آن غافليم.
ما مدتهاي زيادي است كه غافليم.
آه كه چقدر گوشهايمان سنگين است. هزاران سال ازگلوي فرستادگانش فرياد زد: « الحمد لله» و ما نشنيديم.
اين همه عظمت و شكوه و صفات حسناي پروردگارمان را در جهان خلقت به نظاره نشستيم و نديديم .
واي كه چقدر چشمانمان نابيناست.
پروردگارا ! تو به ما گوش دادي و نشنيديم. چشم دادي و نديديم. قلب دادي و نينديشيديم.پس حق با توست
ما از حيوانات گمراه تريم چرا كه به آنها اينها را ندادي.
آهاي انسان! اي بني آدم! آيا هنوز وقت آن نرسيده كه از اين برف سنگين جهالت سر بدر كني و نگاهي به پيرامون بيندازي تا ببيني شيطان چه به روز هم نوعانت آورده است؟!

[="blue"]ألم أعهد إليكم يا بني آدم أن لا تعبدوا الشيطان ۖ إنه لكم عدو مبين ﴿٦٠﴾ وأن اعبدوني ۚ هذا صراط مستقيم ﴿ ٦١﴾ولقد أضل منكم جبلا كثيرا ۖ أفلم تكونوا تعقلون ﴿ يس ٦٢﴾
[/]
اي يهوديان، مسيحيان، شيعيان، آهاي اهل تسنن .... آيا نشنيديد « ان الدين عندالله الاسلام »
باز هم فكر مي كنيد مذهبتان بهترين وهمان هفتادو سومين است؟! پس بدانيد كه در ميانتان هيچ بهتريني وجود ندارد واز اولين تا هفتادو سومينتان امتهاي متفرقي هستيد كه هريك شادمان به آئين خودند و ديگري را بر ضلالت و خطا مي انگارند:
[="blue"]من الذين فرقوا دينهم وكانوا شيعا كل حزب بما لديهم فرحون ﴿ روم ٣٢﴾
[/]
سر از برف جهالت بيرون آر و قوم نوح را بنگر كه چگونه گمراه شدند و به هلاكت رسيدند. قوم عاد، ثمود، لوط ، شعيب و و و
آيا فكر كرده ايد آنها به خداوند ايمان نداشتند؟ تصور مي كنيد شما تافته اي جدا بافته ايد و با اقوام ديگر پيامبران فرق مي كنيد؟ در اينصورت فكر نمي كنيد مصداق « كل حزب بما لديهم فرحون» شده ايد؟
در گذشته نيز اينگونه بود كه وقتي از اقوام پيامبران سئوال مي شد: «من خلق السماوات والأرض» چه كسي آسمانها و زمين را آفريده است؟ مي گفتند: « اللـه »
ببينيد:

[="blue"]ولئن سألتهم من خلق السماوات والأرض وسخر الشمس والقمر ليقولن اللـه ۖ فأنى يؤفكون ﴿٦١﴾
ولئن سألتهم من نزل من السماء ماء فأحيا به الأرض من بعد موتها ليقولن اللـه ۚ قل الحمد للـه ۚ بل أكثرهم لا يعقلون ﴿عنكبوت ٦٣﴾[/]

[="blue"]ولئن سألتهم من خلق السماوات والأرض ليقولن اللـه ۚ قل الحمد للـه ۚ بل أكثرهم لا يعلمون ﴿لقمان ٢٥﴾
[/]
[="blue"]ولئن سألتهم من خلق السماوات والأرض ليقولن اللـه ۚ قل أفرأيتم ما تدعون من دون اللـه إن أرادني اللـه بضر هل هن كاشفات ضره أو أرادني برحمة هل هن ممسكات رحمته ۚ قل حسبي اللـه ۖ عليه يتوكل المتوكلون﴿زمر ٣٨﴾
[/]
[="blue"]ولئن سألتهم من خلق السماوات والأرض ليقولن خلقهن العزيز العليم ﴿ زخرف٩﴾
ولئن سألتهم من خلقهم ليقولن اللـه ۖ فأنى يؤفكون ﴿زخرف ٨٧﴾[/]

آري كلمه الله به تنهايي كفايت نمي كند و بايد بگوييد « الحمد لله» نه به زبان قالتان بلكه به زبان حالتان و با بند بند وجودتان بايد اين را بگوييد. در غير اينصورت اگر بجاي هفده با روزي هفده هزار بار هم اين لفظ را با عربي كامل بيان كنيد هيچ دردي از شما دوا نخواهد كرد.

الحمدلله يعني اي همه انسانها و اي همه فرشتگان و اي همه مخلوقات:« أنتم الفقراء إلى اللـه ۖ واللـه هو الغني الحميد»
يعني اينكه بپذيريم صفات خداوندي فقط و فقط مخصوص اوست و احدي از مخلوقات شرايط احراز آنها را ندارد و پارادوكس « اگر خدا بخواهد» نيز صفات خداوندي را به انسان نمي بخشد چرا كه اگر خدا بخواهد انسان نمي تواند خدا بشود.
بنا براين علت اينكه اكثريت انسانها به خداوند ايمان نمي آورند اين است كه « الله» را مي گويند ولي «الحمد لله» را فراموش مي كنند.
وقتي انسان الحمد الله را فراموش كند هر چقدر هم كه پروردگارش بگويد« قل إنما أنا بشر مثلكم »
او خواهد گفت« هل هذا إلا بشر مثلكم» يا « أبعث اللـه بشرا رسولا»
و اينگونه مي شود كه هزاران خداي ريز و درشت سر بر مي آورند تا نگذارند مسلمان شويم.
آري اكثر انسانها به اين خاطر بي ايمانند كه براي پروردگارشان شريك قائل مي شوند و متأسفانه ما نيز از اين قاعده مستثني نيستيم كه اگر بوديم حال و روزمان اينگونه نبود.

[="blue"]وما أكثر الناس ولو حرصت بمؤمنين ﴿يوسف ١٠٣﴾
وما يؤمن أكثرهم باللـه إلا وهم مشركون ﴿يوسف ١٠٦﴾[/]

يكي از صفات بارز پروردگار كه حتي ذات مقدسش خود را به آن مي ستايد، صفت« عالم الغيب والشهادة» بودن اوست. تا جايي كه حتي بواسطه اين صفت درخور تحميد ، به بشر مباهات مي كند و همچون ساير صفات متعالي اش ، احدي را در آن شريك نمي سازد و آن را فقط و فقط منحصر به خود مي داند:[="blue"]« إنما الغيب للـه »[/] و به رسولش امر مي كند به همه بگويد كه غيب نمي داند:

[="blue"]قل لا أقول لكم عندي خزائن اللـه ولا أعلم الغيب ولا أقول لكم إني ملك ۖ إن أتبع إلا ما يوحى إلي ۚ قل هل يستوي الأعمى والبصير ۚ أفلا تتفكرون ﴿ انعام ٥٠﴾
[/]
[="blue"]قل لا أملك لنفسي نفعا ولا ضرا إلا ما شاء اللـه ۚ ولو كنت أعلم الغيب لاستكثرت من الخير وما مسني السوء ۚ إن أنا إلا نذير وبشير لقوم يؤمنون ﴿اعراف ١٨٨ا﴾ [/]

از ديگر صفات خداوندي اين است كه همواره كار خود را بي نقص و اشتباه انجام مي دهد بطوري كه اگر تمام خلقتش را به نظاره بنشيني نه در آن فطوري مي بيني و نه فروجي و نه اختلافي و هر اندازه ام كه براي يافتن اختلاف و خطا سعي كني جز ناكامي و عجز چيزي حاصل نخواهي كرد:

[="blue"] الذي خلق سبع سماوات طباقا ۖ ما ترى في خلق الرحمن من تفاوت ۖ فارجع البصر هل ترى من فطور ﴿٣﴾ ثم ارجع البصر كرتين ينقلب إليك البصر خاسئا وهو حسير ﴿٤﴾
[/]
كتاب خداوند و حديث نوراني او نيز از چنين ويژگي برخوردار است و به واسطه آن بشر را مورد تحدي قرار مي دهد تا كه اگر مي تواند مثلش سوره اي بياورد كه مانند حديث پروردگار حق و عاري از اشتباه و خطا باشد و پر واضح است چنين كاري براي انسان سرا پا خطا و اشتباه بسي نشدني مي نمايد و به فرض كه چنين كاري هم بكند آكنده از اختلاف و خطا خواهد بود.

[="blue"]الحمد للـه الذي أنزل على عبده الكتاب ولم يجعل له عوجا ۜ ﴿١ كهف﴾

قرآنا عربيا غير ذي عوج لعلهم يتقون ﴿٢٨ زمر﴾

أفلا يتدبرون القرآن ۚولو كان من عند غير اللـه لوجدوا فيه اختلافا كثيرا ﴿٨٢ نساء﴾
[/]
حال كسي كه به زبان مي گويد « الحمد لله» بايد آنچه را ستودني است براي پروردگار بگذارد و آنها را براي احدي من دون او قائل نشود و به كلام « اياك نحمد» كه در قالب « الحمد لله» مي گويد التزام عملي داشته باشد. آنگاه چنين كسي انشاء الله هرگز گرفتار شرك نخواهد شد و در غير اينصورت پاي در عرصه بسيار خطرناك و مخوف شرك نهاده است كه ما حصل آن همين امت متفرقي است كه نظاره گر آنيم. اما متأسفانه اصحاب فرق با جعل صفات خداوندي براي بشر، اين صفات را از انحصار خداوند خارج ساخته و به من دون او نسبت داده اند. بعنوان مثال ببينيد نسبت دادن همين دو صفت اخير به انسان، در دين خداوند چه انحرافات عظيمي بوجود آورده و اين پيكره واحد را تكه تكه و فرقه فرقه نموده است. و مردمي كه قرار بود به حبل الله چنگ زنند تا متفرق نشوند هريك به حبل خود مي آويزند و پراكنده مي شوند.
جعل صفت مصونيت و معصوميت از خطا و اشتباه و نيز عالم غيب بودن براي پيامبر الهي و ديگران، كتابهايي را در كنار قرآن قرار داده كه شايد اهميتشان از نظر اصحاب فرق معادل كتاب اسماني يا نزديك به آن باشد و با وجود اختلاف كثيري كه در آنها وجود ، در بسياري از موارد مأخذ و مرجع قرار مي گيرند و باعث تفرق هرچه بيشتر مي شوند.
خلاصه اينكه بوجود آورنده اين كتابهاي رنگا رنگ چيزي نيست جز نا ديده گرفتن حقيقتي بس مهم كه همه روزه ورد زبانمان است:« الحمد لله» يا « اياك نحمد» و از آن اسف انگيز تر عهد شكنيمان به پروردگار است كه ما را در باتلاق وحشتناك شرك و دوگانه پرستي فرو برده است و جالب اينكه روزانه چندين بار در محضر پروردگار بزرگ اين عهد ازلي را متذكر مي شويم : « اياك نعبد»
اي كسي كه خداوند را خالق آسمانها و زمين و جهان خلقت مي داني!
آيا نمي داني يا خود را به ناداني زده اي؟!
مگر نمي داني هر آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداوند است؟!
آيا او كه غني و بي نياز و صاحب اين ملك عظيم است درخور ستودن و تحميد است يا آنها كه از خود هيچ چيزي ندارند و حتي صاحب نفع و ضرر تونيستند؟
چرا صفات خداوندي را به آنها نسبت مي دهي؟
بگو الحمد الله و بر آن پا فشاري كن حتي اگر به قيمت زندگيت تمام شود

[="blue"]ولئن سألتهم من خلق السماوات والأرض ليقولن اللـه ۚ قل الحمد للـه ۚ بل أكثرهم لا يعلمون ﴿٢٥﴾ للـه ما في السماوات والأرض ۚ إن اللـه هو الغني الحميد ﴿٢٦ لقمان﴾[/]
مگر نمي داني راه راست؛ بنده يك خدا بودن است؟!
مگر مولايت به تو نگفت ارباب متشاكسون تو را به نا كجا آباد مي برند؟!
آيا باز هم مي خواهي عهد شكني كني و به جاي پيروي از رب واحد دنباله رو ارباب متفرق شوي؟

[="blue"]ألم أعهد إليكم يا بني آدم أن لا تعبدوا الشيطان ۖ إنه لكم عدو مبين ﴿٦٠﴾ وأن اعبدوني ۚ هذا صراط مستقيم ﴿٦١ يس﴾[/]

اين رب واحد و كلام واحد است كه امت واحد را بوجود مي آورد و اگر امت واحدي ديده نمي شود بخاطر اين است كه رب واحدي آن را رهبري نمي كند. بخاطر اين است كه اسماء نسبت داده شده به خداوند و تل انبار شده در كتب من دون ابداً از پشتوانه الهي برخوردار نيستند و ساخته و پرداخته آباء اولينمان مي باشند. و يوسف چه زيباهمه چيز را تمام مي كند و كلام حق را از ناحق جدا مي سازد:

[="blue"]ما تعبدون من دونه إلا أسماء سميتموها أنتم وآباؤكم ما أنزل اللـه بها من سلطان ۚإن الحكم إلا للـه ۚ أمر ألا تعبدوا إلا إياه ۚ ذلك الدين القيم ولكن أكثر الناس لا يعلمون ﴿٤٠ يوسف﴾[/]
ولي افسوس كه در طول تاريخ همواره اكثريت انسانها بواسطه عينكهاي فرقه گرايي كه بر چشم داشته اند اين را ندانسته اند كه حكم از آن خداوند است و فقط حكم او بايد تعبد و فرمانبرداري .

[="red"]*آيات با شماره ذكر شده اند تا عزيزان در صورت نياز بتوانند معني فارسي و تقريبي آنها را بيابند[/]

صراط المستقيم يا مسيري كه مارا به مدينه فاضله اسلام مي رساند و در جرگه باشكوه مسلمانان وارد مي سازد سه تابلوي راهنمايي دارد كه خداوند آنها را نصب كرده تا ره گم نكنيم و رهنمونمان در طي مسير باشند. اما متأسفانه در مسير مستقيم فقط اين سه تابلو نيستند و تابلوهاي ديگري نيز وجود دارند كه شيطان آنها را بر مسيرهاي انحرافي خود ، كه از صراط المستقيم منشعب مي شوند، نصب كرده تا ما را گمراه كند و به مسير ضلالت ببرد. او به عزت خداوند رحمن سوگند ياد كرده آدميان را از مسير مستقيم خارج سازد :

[="blue"]قال فبعزتك لأغوينهم أجمعين ﴿ ص ٨٢﴾
[/]
او دقيقاً بر طريق مستقيم نشسته و دارد نشاني غلط مي دهد:

[="blue"]قال فبما أغويتني لأقعدن لهم صراطك المستقيم ﴿ اعراف ١٦﴾
[/]

پس بياييد تا بيشتر مواظب باشيم و به تابلو هاي شيطان توجه نكنيم كه پايانمان ضلالت و سعير خواهد بود. راه فلاحت و رستن از آتش را تنها اين سه تابلو نشان مي دهند و بس:

[="blue"]« اياك نحمد»
[/]و اينكه حمد فقط مخصوص خداوند است(الحمد لله)
پروردگارا تنها تو را مي ستائيم چرا كه فقط و فقط تو حميدي و درخور ستايش

[="blue"]« اياك نعبد»
[/]
پروردگارا تنها حكم تو را فرمانبرداري مي كنيم چرا كه يگانه معبود و اله وجود توهستي و بس.

[="blue"]« اياك نستعين»
[/]
پروردگارا تنها از تو ياري مي جوئيم كه تنها تو بي نياز توانايي و من دون تو هرچه هست نياز است و ناتواني.

حال اگر فقط به اين سه تابلو توجه كرديم و چشم بر روي تابلوهاي ديگر بستيم ، عاقبتمان رستگاري است و خداوند انشاء الله نعمت خود را بر ما تمام خواهد كرد و مسلمان خواهيم مرد.
نه اين مسلماني!
بلكه آن مسلماني كه رسيدن به آن آرزوي نهايي تمامي پيامبران الهي بوده است.

پس بسم الله

[="blue"]إن الحكم إلا للـه أمر ألا تعبدوا إلا إياه
[/]

تعبد حكم خداوند مهمترين و بزرگترين تابلوي صراط المستقيم است و آنقدر مهم كه گستره وسيعي از آيات قرآن بدان اختصاص يافته و متأسفانه و بدبختانه يا اصلاً ديده نشده و مورد توجه قرار نگرفته و يا عينكهاي فرقه اي آن را بسيار كم رنگ نشان داده اند.
اي اصحاب فرق!
فكر نكيد كه دوگانه پرستي تنها مختص اقوام پيامبران سلف بود و در زمان حال كاربرد ندارد
عدم توجه به تابلوي اياك نستعين اگرچه انسان را مشرك مي كند و راهش را منحرف مي سازد اما اين شرك، نسبت به تعبد فرمان غير خدا شرك ضعيفتري است و آنقدر واضح است كه هركس بدون عينك فرقه گرايي، قرآن را مطالعه كند يا چند خطي برايش خوانده شود انشاء الله به راه خواهد آمد چرا كه نشانه ها و آيات آن اظهر من الشمس است.
شرك عميق و خطرناك همين تعبد حكم غير خداوند است كه همه اصحاب فرق به آن گرفتار شده اند ولي خود نمي دانند.
من در اينجا مؤكداً اعلام و ابراز مي كنم، پيروي و اطاعت از سنت و حديث هيچ اشكالي ندارد و در بسياري از موارد مي تواند رهگشا باشد اما چه سنتي و چگونه؟
آن سنت و حديثي كه مبتني بر قرآن بوده و احكام آن بما انزل الله باشد و ديگر آنكه به هيچ وجه من الوجوهي تعبدي نباشد كه در غير اينصورت چنين سنتي از منظر قرآن باطل خواهد بود. چرا كه طريقت مستقيم فقط سه تابلوي راهنمايي دارد : «اياك نحمد» ، « اياك نعبد» و « اياك نستعين»

اينكه ما مطلبي را از سنت و حديث بياوريم و فقط به اعتبار گوينده آن لازم الجرايش بدانيم و دليلش را خود همان مطلب قرار دهيم مي شود تعبد و ابداً پذيرفتني نيست مگر آنكه حكم مستقيم خداوند باشد كه در اينصورت بي چون و چرا مي بايستي اجرا شود(يعني تعبد شود) اينكه ما نبايد كلام احدي غير از خداوند را تعبد كنيم امر صريح پروردگار در كلام شريفش است و «احدي » شامل هركسي من دون الله مي شود حال مي خواهد پيامبر باشد يا كس ديگري.
توجه كنيد:

[="blue"]ما كان لبشر أن يؤتيه اللـه الكتاب والحكم والنبوة ثم يقول للناس كونوا عبادا لي من دون اللـه ولكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب وبما كنتم تدرسون ﴿ آل عمران ٧٩﴾
[/]
بنا بر آيه فوق هيچ پيامبر و بشري را نسزد كه به عبادالله حكم كند ( باوجود ما انزل الله) فرمان او را تعبد كنند كه در اينصورت خود را اله قرار داده و مردمان را بنده خويشتن ساخته است و مسلماً هيچ پيامبري از ميان انبياءالهي چنين كاري نكرده است.
بطوري كه تلويحاً گفته شد منابع و مراجع اصلي شرك از تحميد غير خدا حاصل مي شود و شيطان بدينوسيله آدميان را بزرگ مي كند و به رده خدايي مي رساند آنگاه حنجره آنها را قرض گرفته و احكام خود را صادر مي كند و يا ايشان رابه الهي براي مردمان نادان و كم ظرفيت مبدل مي سازد.
خداوند براي اجتناب از اين ترفند شيطاني و درمان اين بيماري خطرناك نسخه اي دارد كه اگر به آن عمل شود تا حد زيادي بهبودي حاصل خواهد شد:

[="blue"]تلك أمة قد خلت ۖ لها ما كسبت ولكم ما كسبتم ۖ ولا تسألون عما كانوا يعملون ﴿ بقره ١٣٤ ﴾

تلك أمة قد خلت ۖ لها ما كسبت ولكم ما كسبتم ۖ ولا تسألون عما كانوا يعملون ﴿ بقره ١٤١﴾
[/]

اين دو آيه در سوره بقره امده اند و به فاصله هفت آيه از يكديگر قرار گرفته و عين هم مي باشند
انگار خداوند براي تأكيد هرچه بيشتر دو بار به آن اشاره كرده است. خيلي ساده مي گويد اينان (پيامبران) امتي بودند كه رفتند و هرچه كردند براي خود كردند و شما نيز هرچه كنيد براي خود مي كنيد و از آنچه آنها مي كردند باز خواست نخواهيد شد.
بنا براين در طريقت دين بايد مردگان و اهل قبور را به خودشان واگذاشت چرا كه آنها هيچ گونه دخل و تصرفي در زندگي ما ندارند و پرداختن به آنها جز تفرقه و جدايش و جنگها و مجادلات فرقه اي ، ارمغاني ديگر نخواهد داشت.

[="blue"]اتبعوا ما أنزل إليكم من ربكم ولا تتبعوا من دونه أولياء ۗ [="red"]قليلا ما تذكرون [/]

[/]
آيه فوق در واقع سرفصل سوره اعراف مي باشد و خداوند سبحان قسمت اعظم اين سوره را به توضيح همين آيه اختصاص داده است.
خيلي مهم است!
ماقبل اين آيه به كتابي اشاره مي كند كه بر پيامبر نازل شده تا مؤمنان را بواسطه آن انذار كند و ذكري براي ايشان باشد و سپس خيلي واضح و روشن از مؤمنين مي خواهد تا آنچه را او نازل كرده(يعني كتاب قرآن) را پيروي كنند و از پيروي اولياء ديگر بپرهيزند هرچند قليلي متذكر مي شوند.
ما در سوره حمد تعهد كرديم به تابلوهاي راهنمايي پروردگار توجه كنيم( الحمد لله يا [="red"]«اياك نحمد»[/] ، [="red"]«اياك نعبد»[/] و [="red"]« اياك نستعين»[/]) و در عوض از او خواستيم تا هدايتمان كند و نعمتش را بر ما تمام گرداند (يعني مسلمان شويم) و پروردگار در ابتداي سوره بقره و در پاسخ به تقاضاي ما كتاب قرآن را بعنوان هدايتگر ما معرفي كرد و از آنجا دارد بطور پيوسته به اين مضمون اشاره مي كند تا به آيه فوق مي رسد.
اگر به آيات انتهايي سوره انعام كه قبل از آيه مورد بحث مي باشند توجه كنيد مي بينيد باز هم صحبت پيروي از اين كتاب و اين صراط مستقيم و عدم توجه به كتب و سبل ديگر است:

[="blue"]وأن هذا صراطي مستقيما فاتبعوه ۖ ولا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ۚ ذلكم وصاكم به لعلكم تتقون ﴿153- انعام﴾
[/]
عجيب است!
ما از خداوند تقاضاي ( اهدنا الصراط المستقيم) كرده ايم و حالا او دارد مي گويد اين قرآن صراط مستقيم من است و از آن تبعيت كنيد و از تبعيت راههاي ديگر( كتب ديگر) كه از راه خداوند متفرقمان مي كنند بپرهيزيم و اكثريت باز هم به سراغ بحار الانوار و صحاح سته مي روند!
حالا تقصير دارد بگوي : «قليلا ما تذكرون » ؟!

[="blue"]وهذا كتاب أنزلناه مبارك فاتبعوه واتقوا لعلكم ترحمون ﴿انعام - ١٥٥﴾
[/]
ببين چقدر پشت سرهم دارد تكرار مي كند! تو باز هم برو سراغ احكام اولياء كه در صحاح سته ، بحار الانوار و امثال آنها انباشته شده اند تا هرچه بيشتر از يكديگر متفرق شويم و به جان هم بيفتيم .
حالا تقصير دارد بگويد اكثر انسانها از حيوانات گمراه ترند؟!
شما را به خدا آيات قبل از اين دو آيه را در سوره انعام بخوانيد تا ببينيد آن انسانهاي جاهل و از حيوان گمراهتر به تبع آثار بجاي مانده از آباء اولينشان چه غلطهايي مي كردند و آنها را به الله نسبت مي دادند.
شمارا به خدا آيات پس از آيه سوره اعراف را بخوانيد تا ببينيد اقوام پيامبران به چه دليل از آنها پيروي نمي كردند.
مگر پيامبرانشان چه مي گفتند كه به مزاجشان خوش نمي آمد؟
اصلاً مگر پيامبران الهي از خود حرفي براي گفتن داشته اند؟
اگر حرفي داشته اند فقط و فقط همين يك جمله بوده و بس [="blue"]« اعبدوا اللـه ما لكم من إله غيره»[/]

نوح و ابراهيم و موسي و محمد و همه پيامبران گفتند فقط خدا را تعبد كنيد كه جز او خدايي نيست اما اصحاب فرق براي اينكه اشتباه بودن فرمان پيامبران را ثابت كنند هزاران خدا از دل صحاح سته و بحار الانوار و غيره بيرون آوردند.

خداوند نوح را به سوي قومش روانه كرد و او گفت:
[="blue"]لقد أرسلنا نوحا إلى قومه فقال يا قوم [="red"]اعبدوا اللـه ما لكم من إله غيره[/] إني أخاف عليكم عذاب يوم عظيم ﴿٥٩ اعراف﴾
[/]و آنها نوح را تكذيب كردند و انگ گمراهي به او زدند

[="blue"]قال الملأ من قومه إنا لنراك في ضلال مبين ﴿٦٠ اعراف﴾
[/]
و بعد هود را فرستاد او نيز گفت:

[="blue"]وإلى عاد أخاهم هودا ۗ قال يا قوم [="red"]اعبدوا اللـه ما لكم من إله غيره[/] ۚأفلا تتقون ﴿٦٥ اعراف﴾
[/]
آنها به هود نيز انگ ديوانگي زدند :

[="blue"]قال الملأ الذين كفروا من قومه إنا لنراك في سفاهة وإنا لنظنك من الكاذبين ﴿٦٦ اعراف﴾
[/]
و نيز گفتندآيا از ما مي خواهي تا فقط خدا را فرمانبرداري كنيم و چيزي را كه پدرانمان تعبد مي كردند رها نماييم.

[="blue"]قالوا أجئتنا لنعبد اللـه وحده ونذر ما كان يعبد آباؤنا ۖ فأتنا بما تعدنا إن كنت من الصادقين ﴿٧٠ اعراف﴾
[/]
اي كساني كه پيروي از آباء اولينتان را با پيروي از دين خدا اشتباه گرفته ايد !
باز هم باور نمي كنيد كه با تعبدد صحاح سته و بحار الانوار و امثال آنها از تعبد خداي وحده عدول كرده ايد و پا در عرصه خطرناك شرك و دوگانه پرستي نهاده ايد ؟!
ولي افسوس كه خود اين را نمي دانيد و تصور مي كنيد بسيار ره يافته ايد. شما را به خدا برگرديد كه [="blue"]« إن الشرك لظلم عظيم»[/]

باز هم مي گويم صراط المستقيم سه تابلوي راهنمايي حقيقي دارد :

[="blue"]«اياك نحمد» ، «اياك نعبد» و « اياك نستعين»
[/]

اما شيطان نيز، كه به عزت پروردگار قسم خورده بر صراط المستقيم بنشيند و مسير بندگانش را منحرف سازد، در اين مسير تابلو هاي خود را نصب كرده و نه اينكه بد ذات و حيله گر است ، آنها را متشابه تابلو هاي خداوند سبحان ساخته تا امر را بر عباد الله مشتبه كند بگونه اي نتوانند سره را از نا سره و راه را از بيراهه تشخيص دهند. به همين دليل بايد در طول سفر كتابچه راهنماي مسير را همراه خود داشته باشيم و مرتب به آن رجوع كنيم و متذكر شويم.
بزگترين تابلوي راهنماي راه راست كه ما را به بلد امن اسلام حقيقي مي رساند ، مي گويد فقط و فقط بايد الله را تعبد كنيم و عبادت الله يعني اطاعت بي چون و چراي كليه احكام و اوامر او كه در كتاب راهنماي مسير نوشته شده اند. اما شيطان با تابلو هاي خود مضمون فوق را شبيه سازي كرده و تحت الشعاع قرار داده است و چنين وانمود كرده كه عبادت عبارت است از ذكر يك سري الفاظ از زبان و مخارج دهان و نيز انجام يك سري حركات با اعضاي بدن. او همچنين مفاهيم تحميد و تعبد را آنچنان با يكديگر آميخته كه در اذهان عوام بسختي بتوان آنها را از يكديگر جدا كرد. خلاصه اينكه از دين آشفته بازاري درست كرده كه بيا و ببين.
مسافر راه راست تا مفهوم تابلو هاي راهنمايي را نداند و درك درستي از آنها نداشته باشد به راحتي نمي تواند مسير خوذد را پيدا كند و اگر خدا رحم نكند، گمراه خواهد شد. به همين دليل است كه رجوع مكرر به كتاب راهنما توصيه شده است.

كلمه عبد به معني بنده ، مطیع و خدمتكار مي باشد كه اصيلترين معادل فارسي آن « پرستار » است. اما متأسفانه قالبهاي از پيش ساخته شده به ما اين اجازه را نمي دهند تا به مفهوم حقيقي و درخور اين واژگان پي ببريم هرچند كه در لغتنامه ها ثبت و ضبط گرديده باشند. واژه عبادت نيز دقيقاً مرادف با پرستش است اگر چه قالبهای موجود سبب تغییر مفهوم پرستش شده و آن را در مقوله حمد و ثنا داخل نموده اند.
عبد و پرستار در اصل به كسي گفته مي شود كه در بست در خدمت مولا و كارفرماي خود باشد و فرامين او را بي چون و چرا انجام دهد. حال وقتي مولايمان الله باشد ، آنگاه عبد و پرستار جز فرمانبردار و اطاعت امر و حكم او ، هيچ چيز ديگري نمي تواند باشد .
خداوند مولايي بي مكان است بنا براين خانه اي ندارد تا ما به عنوان بنده و خدمتكار ، به امور خانه او رسيدگي كنيم. خداوند نياز به خدمتكار مزرعه و دام ندارد.
خلاصه اينكه خداوند بي نيازي است كه محتاج به خدمت و كار احدي نيست.
پس در مورد خداوند عبد و پرستار به مفهوم فرمانبردار و مطيع است

سعدي :
پرستار امرش همه چيز و كس
بني آدم و مرغ و مورو مگس
فردوسي :
همه سر بسر باژدار تو ايم
پرستارو در زينهار تو ايم

تعبد پروردگار همان ميثاق و عهد ازلي ابديست كه خداوند از انسان گرفته تا جز او را اطاعت محض نكند و اطاعت محض را جز در مورد خود تحريم كرده است.
آري در مسير مستقيم اولين تابلويي كه نمايان مي شود همين تابلوي تعبد خداي يگانه است و از ما مي خواهد كتابچه راهنماي مسير را كه در واقع اوامر و احكام پروردگار در آن ثبت و ضبط است ، در دست بگيريم . او براي اينكه خاطرمان جمع باشد مي گويد اگر به اين كتاب شك داريد مانندش رابياوريد.

[="blue"]
يا أيها الناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم والذين من قبلكم لعلكم تتقون ﴿٢١بقره ﴾
وإن كنتم في ريب مما نزلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله وادعوا شهداءكم من دون اللـه إن كنتم صادقين ﴿٢٣ بقره﴾
[/]
اولين كسي كه عهد خود را با پروردگا شكست آدم بود؛ پروردگار به او امر كرد به درخت نزديك نشود و شيطان برعكس آن امركرد و آدم به جاي تعبد فرمان پروردگار عبد شيطان شد و هبوط كرد. و از آن روز شيطان همچنان بر خلاف امر خداوند بشر را فرمان مي دهد و همواره موفق بوده است.
ديگر خداوند به چه زباني بگويد؟!
آيا از اين واضح تر و ساده تر: لا تعبدوا إلا اللـه ( جز خدا را اطاعت محض نكنيد)
نه اينكه اطاعت نكنيد ، ابداً، هرگز
اطاعت بكنيد ولي اطاعت محض نكنيد
اگر جز خدا كسي را اطاعت محض كرديد آنگاه او را رب و اله خود ساخته ايد و جز خدا يعني هر كس و هر چيزي غير خدا. آيا شما نيز از آن دسته هستيد كه از عباد خدا براي او جزء مي گيرند و با خدا يكي مي كنند؟
آيا خدا فرزنداني دارد كه آنها را با خدا يكي بگيريم و «جز» خدا ندانيم؟
آيا خدا آل و خانداني دارد كه با آنها نيز اينگونه عمل كنيم؟
آيا پيامبران و رهبران ديني اولياء الله هستند و از او جدا نيستند؟
سخن فوق بخودي خود واضح و مبرهن است« احدي را جز خدا تعبد نكنيد» يا « ولا يشرك في حكمه احدا»
اما افسوس كه با همه اين وضوح اصحاب فرق راه خود را مي روند و هريك اولياء خود را مي پرستند و چون اولياء فرقه ها با يكديگر در نزاع هستند و به قول قرآن متشاكسند اين مي شود كه روز به روز شكاف بين آنها زيادتر شده و پراكنده مي شوند.
اي همه كساني كه در دين خدا اختلاف كرده ايد و متفرق شده ايد:

[="blue"] أأرباب متفرقون خير أم اللـه الواحد القهار
[/]
آيا خدايان متفرق كه با هم سر سازش ندارند بهترند يا خداي واحد قهار؟!

ما تعبدون من دونه إلا أسماء سميتموها أنتم وآباؤكم ما أنزل اللـه بها من سلطان

اين چيزهايي كه تحت عنوان صحاح سته ، بحار الانوار و غيره تعبد مي كنيد و آنها را متعلق به اولياء خود مي دانيد درواقع ساخته آباء اولينتان هستند و اكثراً حق نيستند و تأويل ندارند و عاري از سلطان پروردگار مي باشند.

[="blue"]إن الحكم إلا للـه ۚ أمر ألا تعبدوا إلا إياه ۚ ذلك الدين القيم ولكن أكثر الناس لا يعلمون
[/]
اگر پيرو دين الهي بوديد مي دانستيد كه كه حكم فقط و فقط از آن خداست و خود امر كرده كه جز حكم او را تعبد نكنيد اما چه فايده كه اين را نمي دانيد و فكر مي كنيد هر حكمي حكم خداست چرا كه به زعم باطل شما اولياء تا ن حكم را بصورت نجوا و وحي در گوشي از خدا مي گرفته اند.
اي برادران و خواهران و اي همه عزيزان اين كوچك بي مقدار! محمد، عمر، ابوبكر، علي و حسن و حسين و غيره ديگر مرده اند و كوچكترين دخل و تصرفي در دنياي ما ندارند و اوليايي كه با اين اسماء به ما معرفي شده اند تخيلي بيش نيستند و هرگز وجود خارجي نداشته اند و خداوند در كل آسمانها و زمينش آنها را نمي شناسد. محمد واقعي يك بشر معمولي بود كه نه غيب مي دانست و نه مالك سود و زيان خود بود و فرستاده شده بود تا سخنان مولايش را بصورت قرآن براي مردم بخواند و خداوند فقط همين مورد از گفته هاي او را تضمين كرده است و براي ساير گفته هاي او( حتي اگر از جانب خودش باشند) تضميني وجود ندارد و تعبدي در كار نخواهد بود تا چه رسد به گفته هايي كه از اعماق تاريك تاريخ مي آيند و ظن و گماني بيش نيستند و فقط به وي منسوب شده اند.

من باز هم مي گويم و آنقدر مي گويم تا ملكه ذهن كساني شود كه مطالب اين تاپيك را مطالعه مي فرمايند
صراط المستقيم يا جاده اي كه ما را به مدينه فاضله اسلام مي رساند و در زمره تسليم شدگان داخل مي گرداند سه تابلوي راهنمايي دارد كه بدون توجه به آنها محال است بتوان اين راه را طي كرد و به درجه والاي مسلماني نائل شد.
الحمد لله يا اياك نحمد ( نفي هرگونه صفات خداوندي از من دون او)
اياك نعبد ( فرمانداري و اطاعت بي چون و چرا فقط و فقط و فقط .... مختص الله است)
اياك نستعين تنها از كسي ياري مي جوئيم كه توانمند و داراست و دنيا و آخرت در تملك اوست.
بايد بسيار احتياط كرد چرا كه شيطان در صراط المستقيم شعبه زده و بر هر شعبه نامي نهاده است ؛ يكي را گذاشته يهودي، آن يكي را مسيحي . يكي ديگر را .....
در اين راه كسي كه به تابلو هاي راهنمايي توجه كند و كتابچه راهنماي مسير را ، كه همانا آيات محكم الهي است، به همراه داشته باشد هرگز وارد شعب شيطان نخواهد شد و تا شهر اسلام به پيش خواهد رفت. و آنكس كه به تابلوها توجه نكند و در قلبش زيغي وجود داشته باشد و متشابهات شيطاني را پيروي كند راه شعب شيطان را در پيش خواهد گرفت و آخر عاقبتش سعير است.
عزيزان ؛ كساني كه راه شعب را در پيش گرفته اند يگانه مولايشان الله نيست و دقيقاً به همين دليل است كه متفرقند. مي دانم شما اينگونه نيستيد و فقط اسم انها را يدك مي كشيد پس تا دير نشده به خود آييد. پيامبر عزيز اسلام نيز در ابتدا به شهادت آيات قرآن « امي» بود و گمراه ، اما او نيز مانند من و شما فقط نام دين آباء و اجداديش را يدك مي كشيد و همينكه راه را از چاه شناخت به ياري مولايش الله از ضلالت و گمراهي رهيد و مسلمان شد.
خيلي تعجب مي كنيد؟!
فكر مي كنيد دين پدري مادري محمد عبد الله دين تحريف شده ابراهيم نبود؟
تصور مي كنيد شعب موجود، دين تحريف شده اسلام نيستند؟
آنها هر فاحشه اي را انجام مي دادند مي گفتند الله ما را امر كرده كه چنان كنيم و اينان نيز مي گويند الله امر كرده كه چنين كنيم .
روزي چندين بار مي گويد « اياك نعبد» و نمي داند چه مي گويد چرا كه اگر مي دانست عبد طاغوت نمي شد.
اياك نعبد يعني تنها و فقط و مطلقاً تو را اطاعت محض مي كنيم و بس.
تو مجازي از هركس دلت خواست اطاعت كني حال مي خواهد رسول الله باشد يا والي شهر ،اما خداوند جز خودش حق تعبد يا اطاعت محض از احدي را نداده است حتي اگر آن شخص محمد بن عبدالله باشد تا چه رسد كلامي منتسب به او.
اگر فقط و فقط از الله تعبد كرديم روز به روز اتحادمان بيشتر و بيشتر خواهد شد تا اينكه به يك پارچگي مي رسيم و اگر به كلام غير اعتاصم كرديم و عبد غير او شديم مانند امروز متفرق خواهيم شد.
عزيزان!
يكپارچگي نعمت بزرگي است كه تنها در اثر اعتصام به قرآن پديد مي ايد چرا اين را نمي دانيد؟
شما را به خدا قسم مي دهم دست از سر اين فرقه هاي آباء و اجدادي خود برداريد و هرچه سريعتر از شعب انحرافي خارج شويد و پا بر صراط المستقيم بگذاريد و قرآن را ذكر روزانه خود قرار دهيد و چند ساعت از دو طرف روز يا پاسي از شب را به خواند آن مشغول شويد كه تنها طريق شناسايي راه از بيراه همين است و بس.

كشتي نوح اجتماعي است براي همه آنان كه آرزوي مسلمان شدن و مسلمان مردن دارند و آمده اند تا پروردگارشان آنها را به صالحين ملحق نمايد. كساني كه بر اين كشتي سوار مي شوند پيرو هيچ مذهب ، فرقه ، شعبه ، دسته ، گروه يا گروهكي نيستند و فقط مسلمانند آنهم مسلماني بدون پسوند و پيشوند. خداوند كتاب نازل كرده تا ما را از اين پسوندها و پيشوندها برحذر دارد تا مختلف و متفرق نشويم و به اينكه « دين در نزد خداوند فقط اسلام است » التزام عملي داشته باشيم.« مسلمان شيعه» و« مسلمان سني» عين تفرقه و جدايش است و از آن بدتر سني حنفي، سني مالكي، شافعي، حنبلي ، شيعه زيدي ، امامي ناصري ....مسيحي پروتستان، كاتوليك، ارتودكس.... يهودي فريسي ، هروي ، صدوقي، اينسي....!
دين اسلام يهودي ندارد، مسيحي ندارد، سني ندارد، شيعه ندارد. اين شبكه گسترده عنكبوتي متعلق به الله نيست و نقطه به نقطه و بند بند آن تنيده موجودي است كه بر صراط المستقيم نشسته وخود را «اولياء الله» معرفي مي كند.
يك دهكده تا زماني كه ده است و در آن تقسيم بندي بوجود نيامده و انشعاب پيدا نكرده اهالي آن در جوي مسالمت آميز در كنار يكديگر زندگي مي كنند اما همينكه پسوند و پيشوند گرفت و به بالا ده و پايين ده منشعب شد و متفرق گرديد حتماً در بين اهالي آن اختلاف و نزاع رخ خواهد داد.
خداوند براي تشكيل امت واحده اسلام و جلوگيري از اختلاف و تفرقه به جميع انسانها امر مي كند تا به حبل الهي كه همانا كتاب اوست اعتصام كنند ولي انسانها چه كردند؟
آيا امر الهي را گردن نهادند؟!
اگر اينگونه بود كه اينهمه فرقه و مذهب بوجود نمي آمد و امت واحده تكه تكه و متلاشي نمي شد.
راستي چرا اينگونه شد؟
به خاطر اينكه اهريمن به مردمان نادان چنين القاء كرد كه فرقي بين كتب منسوب به اولياء الله و قرآن وجود ندارد و اين شد كه مردم به آن كتابها اعتصام كردند و متفرق شدند.

قیامت كی برپا می شود؟

یكی از سئوالات متداولی كه معاصرین پیامبر از او می پرسیدند این بود كه قیامت كی برپا می شود. این سئوال به خاطر آن است كه پیامبر از طرف مولایش و عده داده بود همانگونه كه می میرند و با خاك یكی می شوند ، روزی دوباره از همین خاك مرده زنده می شوند و خداوند آنها را بازسازی می كند. این برای قوم پیامبر عزیز اسلام بسی عجیب و دور از تصور بود. آنها خطاب به رسول الله می گفتند :
آیا وقتی مردیم و به خاك و استخوان مبدل شدیم دوباره مبعوث خواهیم شد؟
خداوند بزرگ در پاسخ به آنها می فرمود كه حتی قادر است سر انگشت(اثر انگشت) آنها را نیز بازسازی كند. دوباره می پرسیدند:
كی؟ اگر راست می گوئید این وعده كی از راه می رسد؟
ای بسا بسیار نزدیك باشد
آنها باز قانع نمی شدند و تكرار می كردند:
كی؟ اگر راست می گوئید این وعده كی از راه می رسد؟
و در پاسخ می شنیدند :برای هركس اجلی است كه چون در رسد ساعتی پس و پیش نمی شود

قرآن كریم زمان قیامت را مشخص كرده و این اولین معرفت حقیقی ما در باره قیامت خواهد بود كه خداوند سبحان در اختیارمان قرار می دهد

ظهور زمان واقعی قیامت ، توسط آیات محكم الهی ، ما را در امحاء بسیاری از احادیث و سنتهای غلط یاری خواهد كرد (انشاءالله(

این كلام مستقیم خداوند است ؛ پس خوب توجه كنید:

ویقولون متى هذا الوعد ان كنتم صدقین
اگر راست می گویید قیامت كی برپا می شود؟

سئوال فوق را منكرین معاد از پیامبر می پرسند و خداوند به او امر می كند تا در جوابشان بگوید:

[10:49] قل لا املك لنفسی ضرا ولا نفعا الا ما شاء الله لكل امة اجل اذا جاء اجلهم فلا یستءخرون ساعة ولا یستقدمون
بگو من حتی مالك نفع و ضرر خود نیز نیستم(تا چه رسد به غیب گویی) مگر اینكه خداوند چیزی را برایم بخواهد. لكن برای هر نسلی اجلی وجود دارد كه وقتی فرا رسد ساعتی از آن پس و پیش نتوانند كرد.

منكرین معاد این سئوال را در نه جای دیگر از قرآن پرسیده اند ، كه یا جوابی مشابه آیه فوق به آنها داده شده و یا پاسخ آنها این بوده كه قیامت نزدیك است

[34:29] ویقولون متى هذا الوعد ان كنتم صدقین
[34:30] قل لكم میعاد یوم لا تستءخرون عنه ساعة ولا تستقدمون
اگر راست می گویید قیامت كی فرا می رسد؟
موعدش روزیست كه ساعتی پس و پیش نمی شود.

[7:34] ولكل امة اجل فاذا جاء اجلهم لا یستاخرون ساعة ولا یستقدمون
هر نسلی را اجلیست و هنگامی كه این اجل فرا رسد ساعتی پس و پیش نخواهد شد

یعنی چه؟ اینم شد جواب؟!

گرفتید چی شد؟ اجل كه سر بیاد ساعتی پس و پیش نمیشه ؟!
نفهمیدم ، چی شد؟! یعنی روز قیامت همون روز مرگه؟ یعنی می خوای بگی اونایی كه چند هزار سال پیش مردن قیامتشون برپا شده؟! این دروغی بیش نیست. مگه خدا خودش نمیگه قیامت همگانیه؟ اینكه با عقل جور در نمی یاد، تو ام حرف زدی ها.
نه ، شما اشتباه می كنید ؛ قرآن نمی خواهد بگوید قیامت برای در گذشتگان برپا شده . قرآن می گوید روز مرگ برای آنهایی كه مرده اند و خواهند مرد ، همان روز قیامت است .

آیا اینكه هر نسلی برای خود اجلی دارد كه همان مرگ است ، می نواند پاسخی برای سئوال : قیامت كی می رسد ، باشد؟
ما از قرآن یاد گرفته ایم كه آیاتش را به تنهایی نبینیم و حتماً ماقبل و مابعد آنها را هم در نظر بگیریم تا رأیمان صادقانه تر باشد. دقیقاً سه آیه قبل از آیه شماره ۴۸ سوره یونس ، كه در ابتدای آیات فوق بیان گردیده ، آیه ای وجود دارد كه مضمونش چنین است:
[10:45] ویوم یحشرهم كان لم یلبثوا الا ساعة من النهار یتعارفون بینهم قد خسر الذین كذبوا بلقاء الله وما كانوا مهتدین
روزی كه محشورشان كنند گویی جز ساعتی از روز نخوابیده اند. یكدیگر را بخوبی می شناشند(قیافه ها در یادشان مانده است) ، آن روز كسانی كه بازگشت به سوی پروردگارشان را تكذیب كرده اند زیانبار شده و ره به جایی نخواهند برد
و نیز :
[46:35] فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل ولا تستعجل لهم كانهم یوم یرون
ما یوعدون لم یلبثوا الا ساعة من نهار بلغ فهل یهلك الا القوم الفسقون
پس ، مانند پیامبران اولوا العزم پیش از خود صبر كن و عجله نداشته باش تا عذابی را كه حتما برای آنها خواهد آمد، ببینی. روزی كه آن را ببینند، به نظر شان خواهد رسید كه جز ساعتی از روز درنگ نکرده اند. این قرآن اعلامیه ای است: آیا جزستمكاران كسی هلاك می شود؟

[79:46] كانهم یوم یرونها لم یلبثوا الا عشیة او ضحها
روزی كه آن را ببینند، احساس خواهند كرد كه جز شامگاه و یا نیمروزی نمرده اند.

[17:52] یوم یدعوكم فتستجیبون بحمده وتظنون ان لبثتم الا قلیلا
آن روزی که شما را احضار کند، ستایش کنان به او پاسخ خواهید گفت و تصور خواهید كرد كه جز مدتی كوتاه از مرگتان نگذشته است.

[20:103] یتخفتون بینهم ان لبثتم الا عشرا
[20:104] نحن اعلم بما یقولون اذ یقول امثلهم طریقة ان لبثتم الا یوما
آنها در میان خود زمزمه کنان خواهند گفت: بیش از ده روزی از مرگتان نمی گذرد . ما از گفتارهایشان کاملا آگاهیم. دقیق ترین آنها خواهد گفت: شما بیش از یك روز نمرده اید.

[30:55] ویوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة كذلك كانوا یؤفكون
[30:56] وقال الذین اوتوا العلم والایمن لقد لبثتم فی كتب الله الى یوم
البعث فهذا یوم البعث ولكنكم كنتم لا تعلمون
در آن روز هنگامی كه آن ساعت فرا رسد، مجرمان قسم خواهند خورد كه یك ساعت از مرگشان نمی گذرد. آنها تا این حد اشتباه می كردند.
کسانی که از كتاب خداوند بهره ای از علم و ایمان نصیبشان شده است خواهند گفت: "شما به امر خدا تا روز رستاخیز درنگ کرده اید. اینک، این روز رستاخیز است، ولی شما آن را تشخیص ندادید."

یك كلام ختم كلام:

دیدید چی شد؟ همه این مرده ها وقتی بیدار میشن فكر میكنن ساعتی یا نصف روزی بیشتر نخوابیدن یا نمردن. مثه اون باباهه كه داشت با خرش از كنار اون آبادی خرابه می رفت و بعدش افتادو مرد. صد سال بعد كه زنده شد تازه فكر می كرد یه روز یا یه نصف روز بیشتر اونجا نبوده . یا اصحاب كهف كه بعد از اون مدت طولانی از خواب بیدار شدن و تصور می كردن فقط نصف روز خوابیدن. آیا به نظر شما این پدیده عجیبیست؟! فكر می كنید خداوند از این سیستم در طبیعت استفاده نكرده ؟! چند نمونه عینی و علمی می خواید؟! ده تا؟ صد تا؟ چند تا؟

آره خودشه. آدمی كه میمیره درست مثه آدمی كه می خوابه؛ زمان و احساس نمی كنه. من كه صد سال دیگه ، اما اگه شما همین امروز بمیرید بعده یه ساعت یا یه نصف روز (به حساب خودتون ) یه هو می بینید بیدارتون میكنن تا حسابتونو برسن . می بینید بعضیا كه حسابرسی شدن جلد پشت حكمشون قرمزه .بعد نیگاه می كنید مبینید مال فرعون قرمزه ، مال هیتلرم قرمزه .بعد یه نفر دیگر رو می بینید كه مال اونم قرمزه اما اسمشو نمی دونید كه بهتون میگن این پسر پسر پسر... بوش پسره كه یه دونه بمب هیدروژنی انداخته تو ناكازاكی و یه دونه اكسیژنی(این بمب در سال سه هزار اختراع میشه) انداخته تو هیروشیما .بعدش نوبت به شما می رسه كه حكمتونو بگیرید ، واااای ؛ مال منم كه قرمزه.
اونموقع منو می بینیدكه دارم لی لی كنون می رم بهشت كه یه دفعه یه نفر جلومو می گیره: ها ! چی شده؟!
بده بینیم بابا ، این كه مال تو نیست . پس مال من كدومه؟
همیین جلد قرمزه

بنابراين موضوعاتي همچون شب اول قبر و آمدن حضرت علي بر بالين مردگان و چه و چه و چه از منظر قرآن حقيقت ندارند و افسانه اي بيش نيستند. همانگونه كه ملاحظه فرموديد؛ بنا بر صريح آيات قرآن فاصله بين مردن و زنده شدن ساعاتي بيش نيست و اينهمه مطالبي كه درباره عالم قبر و ارتباط مردگان با زندگان گفته شده است هيچ ارتباطي با كتاب خداوند ندارد و بيشتر در جهت بهره كشي از مردماني كه با قرآن بيگانه اند ساخته و پرداخته شده اند. و الا چه پيامبر يا يك انسان معمولي وقتي مي ميرند ارظباتشان بكلي با دنيا قطع مي شود و از اخبار دنيا كاملاً بي اطلاع هستند و نه صداي كسي را مي شنوند و نه قادرند براي كسي كاري بكنند

إن تدعوهم لا يسمعوا دعاءكم ولو سمعوا ما استجابوا لكم[=Times New Roman] ۖ ويوم القيامة يكفرون بشرككم[=Times New Roman] ۚ ولا ينبئك مثل خبير [=Traditional Arabic]﴿فاطر ١٤

اگر آنها را بخوانید، خواندنتان را نمی شنوند و اگر [بر فرض محال] بشنوند، پاسختان را نمی دهند، و روز قیامت شرک شما را انکار می کنند؛ و هیچ کس مانند [خدای] آگاه تو را [از حقایق] خبردار نمی کند.

قیامت كی برپا می شود؟

یكی از سئوالات متداولی كه معاصرین پیامبر از او می پرسیدند این بود كه قیامت كی برپا می شود. این سئوال به خاطر آن است كه پیامبر از طرف مولایش و عده داده بود همانگونه كه می میرند و با خاك یكی می شوند ، روزی دوباره از همین خاك مرده زنده می شوند و خداوند آنها را بازسازی می كند. این برای قوم پیامبر عزیز اسلام بسی عجیب و دور از تصور بود. آنها خطاب به رسول الله می گفتند :
آیا وقتی مردیم و به خاك و استخوان مبدل شدیم دوباره مبعوث خواهیم شد؟
خداوند بزرگ در پاسخ به آنها می فرمود كه حتی قادر است سر انگشت(اثر انگشت) آنها را نیز بازسازی كند. دوباره می پرسیدند:
كی؟ اگر راست می گوئید این وعده كی از راه می رسد؟
ای بسا بسیار نزدیك باشد
آنها باز قانع نمی شدند و تكرار می كردند:
كی؟ اگر راست می گوئید این وعده كی از راه می رسد؟
و در پاسخ می شنیدند :برای هركس اجلی است كه چون در رسد ساعتی پس و پیش نمی شود

قرآن كریم زمان قیامت را مشخص كرده و این اولین معرفت حقیقی ما در باره قیامت خواهد بود كه خداوند سبحان در اختیارمان قرار می دهد

ظهور زمان واقعی قیامت ، توسط آیات محكم الهی ، ما را در امحاء بسیاری از احادیث و سنتهای غلط یاری خواهد كرد (انشاءالله(

این كلام مستقیم خداوند است ؛ پس خوب توجه كنید:

ویقولون متى هذا الوعد ان كنتم صدقین
اگر راست می گویید قیامت كی برپا می شود؟

سئوال فوق را منكرین معاد از پیامبر می پرسند و خداوند به او امر می كند تا در جوابشان بگوید:

[10:49] قل لا املك لنفسی ضرا ولا نفعا الا ما شاء الله لكل امة اجل اذا جاء اجلهم فلا یستءخرون ساعة ولا یستقدمون
بگو من حتی مالك نفع و ضرر خود نیز نیستم(تا چه رسد به غیب گویی) مگر اینكه خداوند چیزی را برایم بخواهد. لكن برای هر نسلی اجلی وجود دارد كه وقتی فرا رسد ساعتی از آن پس و پیش نتوانند كرد.

منكرین معاد این سئوال را در نه جای دیگر از قرآن پرسیده اند ، كه یا جوابی مشابه آیه فوق به آنها داده شده و یا پاسخ آنها این بوده كه قیامت نزدیك است

[34:29] ویقولون متى هذا الوعد ان كنتم صدقین
[34:30] قل لكم میعاد یوم لا تستءخرون عنه ساعة ولا تستقدمون
اگر راست می گویید قیامت كی فرا می رسد؟
موعدش روزیست كه ساعتی پس و پیش نمی شود.

[7:34] ولكل امة اجل فاذا جاء اجلهم لا یستاخرون ساعة ولا یستقدمون
هر نسلی را اجلیست و هنگامی كه این اجل فرا رسد ساعتی پس و پیش نخواهد شد

یعنی چه؟ اینم شد جواب؟!

گرفتید چی شد؟ اجل كه سر بیاد ساعتی پس و پیش نمیشه ؟!
نفهمیدم ، چی شد؟! یعنی روز قیامت همون روز مرگه؟ یعنی می خوای بگی اونایی كه چند هزار سال پیش مردن قیامتشون برپا شده؟! این دروغی بیش نیست. مگه خدا خودش نمیگه قیامت همگانیه؟ اینكه با عقل جور در نمی یاد، تو ام حرف زدی ها.
نه ، شما اشتباه می كنید ؛ قرآن نمی خواهد بگوید قیامت برای در گذشتگان برپا شده . قرآن می گوید روز مرگ برای آنهایی كه مرده اند و خواهند مرد ، همان روز قیامت است .

آیا اینكه هر نسلی برای خود اجلی دارد كه همان مرگ است ، می نواند پاسخی برای سئوال : قیامت كی می رسد ، باشد؟
ما از قرآن یاد گرفته ایم كه آیاتش را به تنهایی نبینیم و حتماً ماقبل و مابعد آنها را هم در نظر بگیریم تا رأیمان صادقانه تر باشد. دقیقاً سه آیه قبل از آیه شماره ۴۸ سوره یونس ، كه در ابتدای آیات فوق بیان گردیده ، آیه ای وجود دارد كه مضمونش چنین است:
[10:45] ویوم یحشرهم كان لم یلبثوا الا ساعة من النهار یتعارفون بینهم قد خسر الذین كذبوا بلقاء الله وما كانوا مهتدین
روزی كه محشورشان كنند گویی جز ساعتی از روز نخوابیده اند. یكدیگر را بخوبی می شناشند(قیافه ها در یادشان مانده است) ، آن روز كسانی كه بازگشت به سوی پروردگارشان را تكذیب كرده اند زیانبار شده و ره به جایی نخواهند برد
و نیز :
[46:35] فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل ولا تستعجل لهم كانهم یوم یرون
ما یوعدون لم یلبثوا الا ساعة من نهار بلغ فهل یهلك الا القوم الفسقون
پس ، مانند پیامبران اولوا العزم پیش از خود صبر كن و عجله نداشته باش تا عذابی را كه حتما برای آنها خواهد آمد، ببینی. روزی كه آن را ببینند، به نظر شان خواهد رسید كه جز ساعتی از روز درنگ نکرده اند. این قرآن اعلامیه ای است: آیا جزستمكاران كسی هلاك می شود؟

[79:46] كانهم یوم یرونها لم یلبثوا الا عشیة او ضحها
روزی كه آن را ببینند، احساس خواهند كرد كه جز شامگاه و یا نیمروزی نمرده اند.

[17:52] یوم یدعوكم فتستجیبون بحمده وتظنون ان لبثتم الا قلیلا
آن روزی که شما را احضار کند، ستایش کنان به او پاسخ خواهید گفت و تصور خواهید كرد كه جز مدتی كوتاه از مرگتان نگذشته است.

[20:103] یتخفتون بینهم ان لبثتم الا عشرا
[20:104] نحن اعلم بما یقولون اذ یقول امثلهم طریقة ان لبثتم الا یوما
آنها در میان خود زمزمه کنان خواهند گفت: بیش از ده روزی از مرگتان نمی گذرد . ما از گفتارهایشان کاملا آگاهیم. دقیق ترین آنها خواهد گفت: شما بیش از یك روز نمرده اید.

[30:55] ویوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة كذلك كانوا یؤفكون
[30:56] وقال الذین اوتوا العلم والایمن لقد لبثتم فی كتب الله الى یوم
البعث فهذا یوم البعث ولكنكم كنتم لا تعلمون
در آن روز هنگامی كه آن ساعت فرا رسد، مجرمان قسم خواهند خورد كه یك ساعت از مرگشان نمی گذرد. آنها تا این حد اشتباه می كردند.
کسانی که از كتاب خداوند بهره ای از علم و ایمان نصیبشان شده است خواهند گفت: "شما به امر خدا تا روز رستاخیز درنگ کرده اید. اینک، این روز رستاخیز است، ولی شما آن را تشخیص ندادید."

یك كلام ختم كلام:

دیدید چی شد؟ همه این مرده ها وقتی بیدار میشن فكر میكنن ساعتی یا نصف روزی بیشتر نخوابیدن یا نمردن. مثه اون باباهه كه داشت با خرش از كنار اون آبادی خرابه می رفت و بعدش افتادو مرد. صد سال بعد كه زنده شد تازه فكر می كرد یه روز یا یه نصف روز بیشتر اونجا نبوده . یا اصحاب كهف كه بعد از اون مدت طولانی از خواب بیدار شدن و تصور می كردن فقط نصف روز خوابیدن. آیا به نظر شما این پدیده عجیبیست؟! فكر می كنید خداوند از این سیستم در طبیعت استفاده نكرده ؟! چند نمونه عینی و علمی می خواید؟! ده تا؟ صد تا؟ چند تا؟

آره خودشه. آدمی كه میمیره درست مثه آدمی كه می خوابه؛ زمان و احساس نمی كنه. من كه صد سال دیگه ، اما اگه شما همین امروز بمیرید بعده یه ساعت یا یه نصف روز (به حساب خودتون ) یه هو می بینید بیدارتون میكنن تا حسابتونو برسن . می بینید بعضیا كه حسابرسی شدن جلد پشت حكمشون قرمزه .بعد نیگاه می كنید مبینید مال فرعون قرمزه ، مال هیتلرم قرمزه .بعد یه نفر دیگر رو می بینید كه مال اونم قرمزه اما اسمشو نمی دونید كه بهتون میگن این پسر پسر پسر... بوش پسره كه یه دونه بمب هیدروژنی انداخته تو ناكازاكی و یه دونه اكسیژنی(این بمب در سال سه هزار اختراع میشه) انداخته تو هیروشیما .بعدش نوبت به شما می رسه كه حكمتونو بگیرید ، واااای ؛ مال منم كه قرمزه.
اونموقع منو می بینیدكه دارم لی لی كنون می رم بهشت كه یه دفعه یه نفر جلومو می گیره: ها ! چی شده؟!
بده بینیم بابا ، این كه مال تو نیست . پس مال من كدومه؟
همیین جلد قرمزه

بنابراين موضوعاتي همچون شب اول قبر و آمدن حضرت علي بر بالين مردگان و چه و چه و چه از منظر قرآن حقيقت ندارند و افسانه اي بيش نيستند. همانگونه كه ملاحظه فرموديد؛ بنا بر صريح آيات قرآن فاصله بين مردن و زنده شدن ساعاتي بيش نيست و اينهمه مطالبي كه درباره عالم قبر و ارتباط مردگان با زندگان گفته شده است هيچ ارتباطي با كتاب خداوند ندارد و بيشتر در جهت بهره كشي از مردماني كه با قرآن بيگانه اند ساخته و پرداخته شده اند. و الا چه پيامبر يا يك انسان معمولي وقتي مي ميرند ارتباطشان بكلي با دنيا قطع مي شود و از اخبار دنيا كاملاً بي اطلاع هستند و نه صداي كسي را مي شنوند و نه قادرند براي كسي كاري بكنند

إن تدعوهم لا يسمعوا دعاءكم ولو سمعوا ما استجابوا لكم[=Times New Roman] ۖ ويوم القيامة يكفرون بشرككم[=Times New Roman] ۚ ولا ينبئك مثل خبير [=Traditional Arabic]﴿فاطر ١٤

اگر آنها را بخوانید، خواندنتان را نمی شنوند و اگر [بر فرض محال] بشنوند، پاسختان را نمی دهند، و روز قیامت شرک شما را انکار می کنند؛ و هیچ کس مانند [خدای] آگاه تو را [از حقایق] خبردار نمی کند.

[="blue"]وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ
[/]
[="red"]و چه کسی ملت ابراهیم را رها میکند بجز کسی که نفس خود را گول میزند. و ما او را در این دنیا برگزیده ایم و در آخرت او در میان پرهیزکاران خواهد بود.
[/]

از میان تمامی رسولانی که خداوند سبحان در کلام شریفش از آنها نام می برد ، ابراهیم به عنوان مظهر توحید و یکتا پرستی شناخته شده است . او کسی است که ظهور پروردگارش را در افول همه الهه ها و هر آنچه غیر خداست می بیند و در عرصه توحید به جایی می رسد که همه واسطه های حائل را از میان برداشته و تنها خدا را می بیند که او را می خوراند و می آشاماند و اگر مریض شود تنها اوست که شفایش می دهد.

[="blue"]والذی هو یطعمنی ویسقین
واذا مرضت فهو یشفین[/]

با این وجود ، برای این که همین ابراهیم به الهه تبدیل نشود ، خداوند سبحان می فرمایند :

[="blue"]تلک امة قد خلت لها ما کسبت ولکم ما کسبتم ولا تسءلون عما کانوا یعملون
[/]
[="red"]آنها امتی بودند که درگذشتند ، آنچه آنها کردند برای خودشان است و آنچه شما کردید برای خود می کنید و شما از آنچه آنها کردند سئوال نمی شوید.

[/]

حالا تصور کنید همین ابراهیم دختری می داشت که روزی از جانب عده ای سیلی می خورد و یا حتی پایش را می شکستند و در مقابل گروهی که خود را مدعی پیروی از او می دانستند چندین قرن پس از مرگ ابراهیم و دخترش همه آرمانهای واقعی ابراهیم را که به خاطرشان زنده زنده او را به آتش انداختند ، فراموش می کردند و صبح تا شب بجای اطاعت از اوامر پروردگارشان تمامی امور دینشان را معطوف کرده بودند به گریه بر صورت سیلی خورده و یا پای شکسته دختر ابراهیم ؛ و به همین منظور هیئت ها در کوچه و خیابان راه می انداختند و بر پای شکسته دختر ابراهیم گریه می کردند و دائماً به تظلم صورت سیلی خورده او فریاد سر می دهند و از ثوابهایی که به گمان خود در این راه به دست می آورند ، بسی احساس مسرت و خوشنودی می کنند !
اما این کار چه سودی به حال دین و دنیای آنها خواهد داشت؟ آیا جز این که عده ای به نان و نوایی می رسند و هرچه بیشتر در جهت بهره كشي از مردمان جاهل و نادان تلاش می کنند ، چیزی عاید کسی می شود؟

در صورتی که خداوند نمی گوید بر پای شکسته دختر ابراهیم گریه کنید ، نمی گوید به خاطر صورت سیلی خورده او خشمگین شوید
می گوید دختر ابراهیم دیگر مرده است و سود و زیانی به حالتان ندارد ، به فکر پای شکسته او نباشید

خداوند می فرمایند ابراهیم را الگوی خود قرار دهید ، اما در چه چیزی؟ در آنجا که این جوانک شجاع و دلیر ، که سردمداران دین و دنیا حتی اسم او را نمی دانستند ، پشتوانه های قدرت فراعنه و سرچشمه های حماقت و جهل مردم روزگار خود را در هم می شکند و به ائمه کفر اعلام جنگ می دهد.

کسانی که تصور می کنند ، مشرکین زمان ابراهیم صرفاً سنگ و چوب را می پرستیدند و به خالق آسمانها و زمین اعتقاد نداشتند سخت در گمراهیند. آن نمرودیان به خاطر تقرب به خدای یکتا بود که به آن الهه توسل می کردند و برای جلب رضای خدا ( البته به باور خود ) و الهه هایشان ابراهیم را محکوم به سوزاندن کردند .

ابراهیم همه خدایان باطل آنها را در هم شکست و با استدلال منطقی و درست خویش آنها را شرمنده ساخت.اما اموال مفت و قدرت فراوانی که از طریق تحمیر و تحمیق مردمان بدست می آمد چیزی نبود که شیاطین و سلاطین ذینفع را آن استدلال متقاعد و قانع سازد. شیاطین و فراعنه دوباره از حقه کثیف سردمداران استفاده کردند و به مردمان نادان و بی خرد که هرگز اندیشه نمی کنند گفتند :

قالوا حرقوه وانصروا ءالهتکم ان کنتم فعلین

اگر بنای دفاع از خدایان خود را دارید او را بسوزانید ، او به مقدسات شما توهین کرده است و می خواهد آنها را از بین ببرد.
اما آیا این توهین ابراهیم بجا و شایسته و خدا پسندانه نبود؟
آیا بجای متقاعد شدن در برابر استدلال محکم ابراهیم ، به او اتهام توهین زدن و زنده در آتش سوزاندن ابراهیم کاری شایسته بود؟!!! شما نام این کار مردم را چه می گذارید؟
دفاع از دین و یاری خداوند یا غوطه وری در منجلاب جهل و حمایت از شیطان؟
کدامیک؟

معاصرین جاهل زمان ابراهیم چه دلیلی داشتند که در مورد الهه هایشان به آنها دروغ گفته نشده است و مطمئن بودند همان چیزی را می پرستند که خدا به آنها فرمان داده بود ؟وقتی کتاب ناطق خداوند با مدارک خویش آنان را از عمل زشتشان بر حذر می داشت ، مدرک آنها برای گوش ندادن به حرف آن رسول نازنین ( ابراهیم ) چه بود؟!

ما به کدامین مدرک و سندی ادعا می کنیم که شخصی خواهد آمد و دنیای خاکی را از ظلم و جور نجات خواهد داد؟
از کجا مطمئن باشیم که ما نیز مانند کفار و بت پرستان معاصر پیامبران عمل نمی کنیم؟
از کجا بفهمیم که معبودان غیر خدایی که همکنون پرستش می شوند تنها اسامی تخیلی مانند «لات» ، «منات» و «عزی» نیستند که آباء اولینمان آن را ساخته اند؟
آیا اگر کسی با دلایل قرآنی آنها را انکار کرد و درهم بشکند ، به مقدسات توهین کرده است؟
آیا او مرتد است و باید اعدام شود یا زنده زنده در آتش بسوزد؟

چه کسی می گوید الهه هایی که در طول تاریخ جای خدای متعال را گرفته اند با هم فرق می کنند ؟
آن موجود گناه کاری که وقیحانه اعلام می کند برگی از درختی نمی افتد مگر اینکه فلان غیر خدا بر آن واقف است ( تا زر اندوزی کند) مستحق نابودیست ، یا آنکه می گوید این صفت فقط مخصوص خداوند است و نه باید به غیر او اختصاص یابد؟
آیا چنان کسی جز استدلال به اینکه : اگر خدا بخواهد می شود ! دلیل دیگری هم دارد؟
آیا اگر خدا بخواهد آدم می تواند خدا بشود؟
آیا خجالت نمی کشد؟!
او شرم نمی کند؟!
آیا این یک صفت خداوندی نیست؟

[="blue"]وعنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو ویعلم ما فی البر والبحر وما تسقط من ورقة الا یعلمها ولا حبة فی ظلمت الارض ولا رطب ولا یابس الا فی کتب مبین
[/]

[="red"]کلیدهای تمام اسرار نزد اوست؛ جز او هیچ کس آنها را نمی داند. او به هر چیز در خشکی و دریا، آگاه است. هیچ برگی بدون علم او نمى افتد. نه دانهای در عمق خاک وجود دارد و نه هیچ تر و خشکی باشد که در پروندهای کامل ثبت نشده باشد.
[/]

بنابر این معبودان باطل توهمی بیش نیستند که عده اي براي رسیدن به منافع خویش آن را ساخته و پرداخته اند پس بیائید تا دیر نشده بازگشتی داشته باشیم به دین و آئین ابراهیم .

از فصاحت و تسلط شما به منابع و آیات قرآنی متحیر شدم.
ولی یک سوال: بر فرض محال اگر ما به تفکرات شما ایمان آوردیم و قبول کردیم که بخشی از راه رو اشتباه رفتیم باز اونوقت با چه دلایل عقلی ونقلی همین قرآنی رو که به اون استناد می کنید رو به باد انتقاد و میگیرید و از داخل اون کلی تناقضات و مسائل غیر عقلی استخراج میکنید؟؟؟؟

[="Blue"]ما پیغمبر رو به فراموشی نسپردیم و تنها به مصائب دختر پیغمبرمون نپرداختیم. اینکه شما میگید که عده ای از مردم جاهل معابانه فقط به مشقتهایی که بر سر اولاد پیغمبر آمده پرداخته و خود راه پیغمبر رو فراموش کردند قبول دارم ولی این راه همه نیست. ما در خلال عذاداری های ابا عبدالله به مساجد میریم و اونجا کمی بیشتر از سایر اوقات با برزگان دینمون ارتباط برقرار میکنیم که یکی از فوایدش همین آشنایی با پیغمبرو راه ایشونه[/]

[="tahoma"][="blue"]مواظب باشيد!
شفاعت يك حربه شيطاني است[/]
[/]

[="tahoma"]
« شفاعت» يكي از عوامل مهم شرك و بت پرستي است و شيطان همواره به كمك همين حربه توانسته جمع كثيري از انسانها را به دام مخوف شرك بيندازد و آنها را از طريقت درست منحرف سازد. به اعتقاد بنده تا شخص درك درستي از ايدئولوژي و آداب و رسوم قوم پيامبر اسلام و معاصرين وي نداشته باشد قادر به درك شهودي معناي واقعي شفاعت نخواهد بود و حتي اگر آياتي را كه در آنها به اين مسئله اشاره شده بارها و بارها بخواند بيش از آنچيزي كه در اهواء و اعتقادات اغلب مردمان وجود دارد ، چيز بيشتري نخواهد فهميد چرا كه او از درون همين مردم رشد كرده و با عقايد آنها و قدمايشان انس و الفت گرفته است.
بطوري كه در ذهنمان فرو كرده اند؛ بيشترين كاربرد شفاعت مربوط به قيامت و زندگي پس از مرگ است. جايي كه انسان دستش از تمامي متعلقات و پشتوانه هايش كوتاه شده و خود را دربرابر محكمه الهي بي يارو ياور و فرياد رس مي بيند.
اينجاست كه نداي « وا امتاي» پيامبر جمعيت كثيري را از آتش دوزخ نجات خواهد داد و حسين با اشاره چشمي اهل گنه را در صف محشر عفو مي كند و روانه بهشت مي سازد….
آيا واقعاً چنين است؟!
يعني در آخرت نيز بساط پارتي و پارتي بازي به راه است؟!
قرآن كريم مشحون است از اين مطلب كه قوم پيامبر پيرو هيچيك از كتب آسماني زمان خود نبودند و مطالب كتابهاي آسماني را« اساطيرالاولين » مي پنداشتند. حال براي اينكه بيشتر با عقايد قوم پيامبر آشنا شويم سري به سوره زمر مي زنيم تا حال و روز آنها را از زبان خداوند بشنويم و فراموش نكنيم كه اين يك تاريخ ناب و بي غل و غش و عاري از هرگونه دروغ پردازيست كه از بر خلاف حرف و حديث غير، از دستبرد بشر در امان مانده و حالا اين شرح وقايعي است كه به حق در حدود چهارده قرن پيش اتفاق افتاده اند:
من در اينجا براي جلو گيري از حجيم شدن مطلب فقط مختصري از ترجمه آيات را مي نويسم .

[="blue"]ألا للـه الدين الخالصۚوالذين اتخذوا من دونه أولياء ما نعبدهم إلا ليقر‌بونا إلى اللـه زلفى إن اللـه يحكم بينهم في ما هم فيه يختلفونۗإن اللـه لا يهدي من هو كاذب كفار‌﴿٣﴾
[/]
[="red"]آگاه باشيد؛ دين فقط خالصش براي خداست، آنهايي كه اولياء من دون الله را بر مي گزينند حرف نا حسابشان اين است كه آن اولياء را بندگي مي كنند تا اندكي ايشان را به خداوند نزديك كنند
[/]
آري اولياء الله همواره و در هر زماني وسيله تقرب به خداوند بوده اند و اگر كسي به آنها توسل كرده و ايشان را واسطه قرار داده بخاطر آبرو مندي اين اولياء در نزد خداوند مي باشد حال اين اولياء چگونه افرادي بوده اند مهم نيست چون شيطان در هر زماني بسته به احوال مردمان اوليايي مناسب حال آنها تعريف مي كرده است.

[="blue"]لو أر‌اد اللـه أن يتخذ ولدا لاصطفى مما يخلق ما يشاءۚسبحانهۖ هو اللـه الواحد القهار‌﴿٤﴾
[/]

اين آيات شرح حال قوم پيامبر است و اوليائي كه انها تعبد مي كرده اند و واسطه قرار مي داده اند در واقع به زعم ايشان فرزندان خداوند بوده اند البته فرزندان مؤنث او كه همان ملائكه باشند.

[="blue"]أم اتخذوا من دون اللـه شفعاءۚقل أولو كانوا لا يملكون شيئا ولا يعقلون﴿٤٣﴾
[/]
[="red"]آيا بجاي خداوند براي خود شفيع گرفته اند؟ حتي اگر مالك چيزي نباشند.....
[/]
فكر اشتباه نكنيد كه اينان به هيچ وجه براي آلهه خود مقام ربوبيت قائل نيستند و همچنان خداوند را خالق آسمانها و زمين و كليه موجودات مي دانند حال هرچه خداوند بگويد از دست اين اولياء هيچ كاري براي آنها بر نمي آيد كو گوش شنوا؟!

[="blue"]ولئن سألتهم من خلق السماوات والأر‌ض ليقولن اللـهۚقل أفر‌أيتم ما تدعون من دون اللـه إن أر‌ادني اللـه بضر‌ هل هن كاشفات ضر‌ه أو أر‌ادني بر‌حمة هل هن ممسكات ر‌حمتهۚقل حسبي اللـهۖعليه يتوكل المتوكلون﴿٣٨﴾
[/]
[="red"]و اگر از ايشان بپرسي چه كسي آسمانها و زمين را خلق كرد خواهند گفت الله......
[/]
خداوند باز هم تأكيد مي كند: اين « آل الله» « اين اولياء الله» و اين دختران خدا كه شما آنها را شفيع قرار داده ايد و مي گوييد شفعاي شما نزد خداوند هستند هيچ كاري از دستشان ساخته نيست و مالك هيچ چيزي نيستند اگر خداوند اراده كند نفعي به شما برساند كاره اي نيستند و اگر بخواهد ضرري برساند باز هم كاره اي نيستند.

[="blue"]قل للـه الشفاعة جميعاۖله ملك السماوات والأر‌ضۖ ثم إليه تر‌جعون﴿٤٤﴾
[/][="red"]بگوه شفاعت فقط و فقط در دست خداوند است ..... [/]

با با به اين زبان بسته ها بگو شفاعت فقط و فقط مخصوص خداوند است و نه كس ديگر چرا كه ملك آسمانها و زمين مال پروردگار است و اين موجودات تخيلي به صرف وجود ، مالك هيچ چيز نيستند.( ديگر از اين واضح تر).

[="blue"]وإذا ذكر‌ اللـه وحده اشمأزت قلوب الذين لا يؤمنون بالآخر‌ةۖوإذا ذكر‌ الذين من دونه إذا هم يستبشر‌ون﴿٤٥﴾
[/]
[="red"]وقتي خداوند به تنهايي ذكر مي شود قلوب كساني كه به آخرت ايمان ندارند مشمئز مي گردد
اما همينكه من دون او ذكر مي شود، شادمان مي گردند
[/]
متأسفانه اينها نيز مانند ميلياردها انسان حاضر، خداوند را با چاشني دوست دارند و انديشه خداي يگانه حالشان را به هم مي زند
تازه اينها (يعني همان قوم پيامبر) اصلاً به آخرت و حساب و كتاب اعتقادي ندارند. آنها به اصطلاح دهري هستند و معتقدند اين گذر روزگار است كه بساط زندگي آنها را بر مي چيند و بعد از آن ديگر همه چيز تمام مي شود؛ نه حسابي، نه كتابي، نه بهشتي و نه جهنمي.
آخر چگونه امكان دارد كه استخوانهاي پوسيده و به خاك تبديل شده شان حياتي دوباره بگيرد؟!
حال كه اينها به آخرت اعتقادي ندارند پس اين قضيه شفاعت براي چيست؟
آنها چه مفهومي از شفاعت را مد نظر دارند؟
انتظار آنها از شفاعت و شفعاء چيشت؟
اگر بتوانيم جواب اين سئوالات را از قرآن در يابيم آنگاه به يك درك شهودي از مفهوم حقيقي شفاعت رسيده ايم. (ادامه دارد) [/]

سلام
این که کسی فکر کنه شیعیان و محبان اهل بیت (ع) هنوز دنبال گچ گرفتن پای دختر حضرت ابراهیم (ع) هستند خیلی ساده اندیشیه
اگه قراره از کاری انتقاد کنید در موردش باید بیشتر بدونید

[="tahoma"]كلمه « شفاعت » از ريشه شفع به معناي جفت است. از اين رو در مفهوم شفاعت همواره طرف دومي نيز وجود دارد و به اين صورت است كه يك فرد يا مجموعه به فرد يا مجموعه ديگري ملحق مي شود تا به طرف ديگر كمك كند يا كمك بگيرد. مثلاً به آيه زير توجه كنيد كه خداوند علت اتخاذ آلهه ( اولياء و شفعاء ) را ياري جويي و نصرت خواهي بيان مي كند:

[="blue"]واتخذوا من دون اللـه آلهة لعلهم ينصرون ﴿ يس ٧٤﴾
[/][="red"]به جاي خداوند به آلهه اي متوسل مي شوند تا آن آلهه شايد ياريشان كنند [/]

يا در آيه زير كه منظور از قرباناً آلهه همان اولياء آيه 3 سوره زمر است (اشاره شده در پست قبل) كه باعث تقرب به خداوند مي شدند و حالا آن انتظاري را كه مشركين از آنها داشته اند(نصرت) برآورده نكرده اند و مشخص شده تمام آن فرا بافيها دروغ بوده و بدتر اينكه حساب و كتابي در كار است.

[="blue"]فلولا نصرهم الذين اتخذوا من دون اللـه قربانا آلهة ۖ بل ضلوا عنهم ۚ وذلك إفكهم وما كانوا يفترون ﴿ احقاف ٢٨﴾
[/][="red"]پس چرا كساني را كه واسطه تقرب به پروردگارشان قرار داده بودند، ياريشان نكردند بلكه آنچه تصور مي كردند (چون سرابي) ناپديد شد و اين چيزي جز دروغ و فرابافيهاي آنها نبود
[/]

اينك به آيه شماره 85 سوره بقره توجه مي كنيم:

[="blue"]من يشفع شفاعة حسنة يكن له نصيب منها ۖومن يشفع شفاعة سيئة يكن له كفل منها ۗ وكان اللـه على كل شيء مقيتا ﴿٨٥﴾
[/][="red"]هركس به ياري عملي خير مبادرت كند از آن نصيبي خواهد برد و هركس در عملي بد همكاري كند سهمي از آن به او خواهد رسيد
[/]

اگر نگاهي به آيات پيرامون اين آيه بيندازيد خواهيد ديد صحبت از جنگ و جهاد است و خداوند در ماقبل آن به پيامبر دستور جهاد در راه خدا مي دهد و از او مي خواهد مؤمنين را نيز براي اينكار تحريض كند. آري كساني كه به ياري دين الهي برمي خيزند و با رسولش در جنگ همكاري مي كنند اقدام به يك شفاعت حسنه كرده اند و ياري رساندن به جبهه مقابل يك شفاعت سيئه است و اين مفهوم واقعي شفاعت است ولي متإسفانه در فرهنگ بسياري از مذاهب ، شفاعت جاي خود را به استغفار داده و رنگ عوض كرده است. اينكه كسي بين شخص و پروردگارش واسطه شود تا او را ببخشد به اين نمي گويند شفاعت بلكه نام آن استغفار است . اين خيلي مهم است و باز مي گويم خيلي مهم است چون مفهوم را بكلي عوض مي كند و باعث مي شود ما نتوانيم پيام خداوند را درك كنيم.
وقتي در پيچ تند جاده اي كنترل اتومبيل خود را از دست داده ايم و با فرياد « ابوالفضل» را صدا مي زنيم در اينجا او را شفيع قرار داده ايم و از او مي خواهيم ياري مان كند تا از مرگ نجات پيدا كنيم.
وقتي با زنجير و طناب خود را به پنجره فولاد بسته ايم از امام رضا تقاضاي واسطه گري و غفران نداريم بلكه از او مي خواهيم تا از مصيبتي كه به آن گرفتار آمده ايم نجاتمان دهد و اين يعني شفاعت. يعني دوگانه پرستي.
شفيع گرفتن در واقع ياري جويي از غير است و با اصل « اياك نستعين» در تضاد است.
هركس غير از خدا كسي را شفيع قرار دهد بطور حتم يكتا پرست نيست و اين ادعاي من نيست بلكه كلام واضح خداوند است:

[="blue"]ويعبدون من دون اللـه ما لا يضرهم ولا ينفعهم ويقولون هؤلاء شفعاؤنا عند اللـه ۚ قل أتنبئون اللـه بما لا يعلم في السماوات ولا في الأرض ۚ سبحانه وتعالى عما يشركون ﴿١٨﴾
[/][="red"]و آنان به جای خدا چیزهایی را می پرستند که نه زیانی به آنان می رسانند و نه سودی به آنان می دهند؛ و می گویند: اینان شفیعان ما نزد خدایند. بگو: آیا خدا را به شفیعانی خبر می دهید که آنها را در آسمان ها و زمین نمی شناسد؟ او از آنچه که شریک او قرار می دهند، منزّه و برتر است.[/]

حالا من در اينجا فرازهايي از دعاي توسل را مي آورم تا شباهت آن را با ادعاي دوگانه پرستان قوم و عشيره پيامبر ببينيم:

[="blue"]یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ
[/][="red"]اى آقاى ما و سرور ما ، ما رو آوردیم و شفیع گرفتیم و توسل جستیم بوسیله تو به درگاه خدا
[/]
در آيه سه سوره زمر نيز حرف دوگانه پرستان قوم پيامبر دقيقاً همين است

ما مي گوئيم [="red"]« انا توجهنا و توسلنا بك الي الله»[/]
ما بوسيله تو به خدا توجه و توسل مي كنيم

و آنها مي گفتند: [="red"]انا تقربنا بكـ الى الله
[/]
ما بوسيله شما(فرشتگان) به خداوند تقرب مي جوئيم

[="red"]يا َوجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ
[/]
آبرومند در نزد خدا براى ما نزد خدا شفاعت كن

يا به عبارت ديگر:
[="red"]ياشفيعا عند الله اشفع لنا عند الله
[/]
اي شفيع ما در نزد خداوند! مارا نزد خداوند شفاعت كن

بت پرستان زمان پيامبر نيز مي گفتند فرشتگان(لات و منات و عزي) شفاعت كنندگان ايشان در نزد پروردگار هستند:

[="blue"]هؤلاء شفعاؤناعند اللـه
[/]
شباهت را مي بينيد؟
اگر آنها بت پرست نبودند، كه البته به اعتقاد خودشان نبودند و حتي در برابر خداوند قسم خواهند خورد كه مشرك نبوده اند
پس ما هم دوگانه پرست نيستيم

آنها دختران خداوند(فرشتكان) را شفيع قرار مي دادند
و ما خاندان و دودمان خداوند[="red"]( آل الله)[/] را

بنده به طور صريح اعلام مي كنم با حديث و سنت مخالفتي ندارم بشرط آنكه با اصول قرآن در تضاد نبوده و تعبدي نباشند. حال اگر كسي هزاران حديث صحيح با سند قطعي بياورد كه جواز شفاعت از زبان رسول الله صادر شده من يكي به آن توجه نخواهم كرد و ادعاي هرگز عملي نشده شيعيان را در موردش عملي خواهم كرد و به ديوارش خواهم كوبيد چراكه با اصل[="blue"]« للـه الشفاعة جميعا ۖ»[/]در تضاد است.
در دنيا و آخرت هيچ شفيعي بجز ذات مقدس پروردگار وجود نداشته و نخواهد داشت.[/]

[="Tahoma"]در انتهاي قران سوره كوچكي وجود دارد كه مضموني بس بزرگ و گرانقدر را در خود پنهان ساخته است.
قريش دواي درد بي درمان بشريت سرگشته و بيگانه با قرآن است و آمده تا با چند آيه خود همان كاري را كند كه اكثريت آيات قرآن در مقام تفهيم آن مي باشند.
[="Blue"]اگر قريش درپي اتحاد و يكپارچگي هستند بايد يكتا پرست شوند و تنها رب كعبه را تعبد و فرمانبرداري نمايند چرا كه فقط رب كعبه است كه آنها را از ترس و گرسنگي ايمن مي دارد و به بلد امن مي رساند.[/] بلدي كه درآن قبلگاه جز خانه رب العالمين نيست و وجوه تنها به سمت آن مي گردند و مردم فقط از او فرمان مي گيرند. اما در طول تاريخ همواره يك چيز از همه چيز بيشتر باعث شده تا بشر علاوه بر حكم رب العالمين به حكم من دون او نيز گرايش پيدا كند و از طريقت مستقيم منحرف شود و هرگز به بلد امن نرسد: [="Red"]آباء اولين[/].
و اين آباء اولين در هر زمان و مكاني به شكلي در مي آيد تا مردم را از گرايش به خداي وحده بازدارد و خلق الله را متفرق سازد؛ گاهي به شكل ود و سواع و يغوث و يعوق و نسر و گاهي بصورت لات و منات و عزي
گاهي به شكل حواريون دوازده گانه و زماني در هيئت ائمه دوازدهگانه و شيطان آنچنان اعمال پيروانش را تزئين مي كند كه بدي هاي خود را نيكي مي بينند و در زمين به فساد برمي خيزند و خود را بسي ره يافته و مصلح مي نگرند. و خلاصه هركس آئين خود را بهترين و آئينهاي ديگر را متعلق به آباء اولين مي داند و براي عدم تعبد خداي وحده و گرايش به غير دليلي دارد كه برگرفته از اهواء پوچ و بي دليل آباء اولين مي باشد.
برادر، خواهر بس كن!
غير خدا را تعبد نكن !
دست از دوگانه پرستي بردار كه خداوند هيچ چيزي را برايت كم نگذاشته و كلامش كامل و بي نقص است.
آيا به سخن آباء اولين كه در امثال صحاح و بحار جمع شده نمي نگري كه چقدر متفرق و متشتت است؟ اين اقوال پراكنده بجاي اينكه بين تان اتحاد و ايلاف برقرار كنند شما را از هم گسسته اند و بجاي دوستي و اخوت ، تخم كينه و دشمني را ميانتان پرا كنده اند ، پس ديگر كي مي خواهيد به خود آييد؟
چرا قرآن نمي خوانيد؟
مگر خداوند اين كتاب آسماني را براي هدايت شما نفرستاده پس چرا از آن بي اطلاع ايد؟ چرا بعضي ارباب بعضي شده ايد و در گمراهي مي شتابيد؟
تا مي گويي فقط خدا مي گويد اگر فقط خدا كفايت مي كند و به كلام من دونش نيازي نيست پس از كجا بفهميم نماز صبح دو ركعت است؟
از كجا مناسك حج را در يابيم؟
و هنگامي كه برايش توضيح مي دهي و متوجه مي شود ، از روي بغي شانه خالي مي كند و رو بر مي گرداند. متأسفانه حج و صلات به دو مستمسك براي انحراف از يكتاپرستي و افتادن به دام مخوف شرك و بت پرستي مبدل شده اند تا هركس نداي اعتصام به كلام رب واحد و اعراض از دوگانه پرستي را سر داد اين دو را بهانه اي براي كامل نبودن قرآن ونياز به سخن غير قرار دهند.
من در گفتار : http://www.askdin.com/thread26350-14.html
منظور قرآن از صلات را با اعتصام به كلام الله توضيح دادم ولي پاسخگوي محترم آن گفتار به دليل عدم آگاهي از قرآن و بيگانه بودن با كلام پروردگارش ترجيح داد گفتار را ببندد و بحث را نا تمام متوقف سازد.
اشكال ندارد هركس بخواهد مي توانيم در اينجا بحث را ادامه دهيم تا صحت و سقم مسئله مشخص شود و سره از ناسره جدا گردد.
در اينجا همچنين به بحث حج خواهم پرداخت تا نشان دهم كلام خداوند در باره حج نيز كامل است و اين سخن غير است كه حج را آلوده ساخته و به انحراف كشيده است .

من از قرآن چنين مي فهمم كه ماههاي حرام همان ماههاي حج هستند كه خداوند در كلام شريفش متذكر آن شده و در اصل براي حفظ امنيت حجاج و نظم مراسم حج وضع شده اند. ماههاي حرام الهي چهار ماه پيوسته مي باشند كه از ذيحجه شروع مي شوند و با ربيع الاول ختم مي گردند و اين خود دليلي محكم بر بي اعتباري سنت و عترت براي تشريع دين مي باشد و به ما نشان مي دهد كه چگونه ممكن است جمعيت كثيري به چيزي اعتقاد داشته باشند و در طول تاريخ آن را زبان در زبان و سينه به سينه به يكديگر منتقل كنند اما اعتقادي واهي و پوچ باشد .قرآن به ما خبر مي دهد پيروان آئين آباء اولين و سنتي هاي زمان پيامبر نيز با پس و پيش كردن ماههاي حرام آنها را تغيير مي دادند تا بدينوسيله حرام خدا را حلال و حلال او را حرام سازند. آنها دقيقاً در زماني كه پيامبر خود شخصاً حضور داشت و در قيد حيات بود چنين مي كردند حالا بعد از او چه كردند ديگر جاي خود دارد و ما امروز شاهد ثمره آن هستيم .هركس بنا دارد اين ادعاي بنده را مورد بررسي قرار دهد قبل از اينكه درباره اش چيزي بنويسم از او مي خواهم آيات 37-1 سوره توبه را با دقت و تأمل بخواند تا اشاء الله بفهمد آنچه را من فهميدم و دريابد كه اين سنت آباء اولين چه برسر دين آورده و چه مانع بزرگي بر سر راه آن بوده و هست.

دوست عزیز سلام.

ببینید شما چون تفقه و دقت لازم را ندارید در این اشتباه افتاده اید.

nooh;325281 نوشت:
[="tahoma"]
حالا من در اينجا فرازهايي از دعاي توسل را مي آورم تا شباهت آن را با ادعاي دوگانه پرستان قوم و عشيره پيامبر ببينيم:
[="blue"]یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ
[/][="red"]اى آقاى ما و سرور ما ، ما رو آوردیم و شفیع گرفتیم و توسل جستیم بوسیله تو به درگاه خدا
[/]
در آيه سه سوره زمر نيز حرف دوگانه پرستان قوم پيامبر دقيقاً همين است
ما مي گوئيم [="red"]« انا توجهنا و توسلنا بك الي الله»[/]
ما بوسيله تو به خدا توجه و توسل مي كنيم
و آنها مي گفتند: [="red"]انا تقربنا بكـ الى الله
[/]
ما بوسيله شما(فرشتگان) به خداوند تقرب مي جوئيم
[="red"]يا َوجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ
[/]
آبرومند در نزد خدا براى ما نزد خدا شفاعت كن
يا به عبارت ديگر:[="red"]ياشفيعا عند الله اشفع لنا عند الله[/]
اي شفيع ما در نزد خداوند! مارا نزد خداوند شفاعت كن
بت پرستان زمان پيامبر نيز مي گفتند فرشتگان(لات و منات و عزي) شفاعت كنندگان ايشان در نزد پروردگار هستند:
[="blue"]هؤلاء شفعاؤناعند اللـه[/]شباهت را مي بينيد؟اگر آنها بت پرست نبودند، كه البته به اعتقاد خودشان نبودند و حتي در برابر خداوند قسم خواهند خورد كه مشرك نبوده اندپس ما هم دوگانه پرست نيستيم آنها دختران خداوند(فرشتكان) را شفيع قرار مي دادند
و ما خاندان و دودمان خداوند[="red"]( آل الله)[/] را در دنيا و آخرت هيچ شفيعي بجز ذات مقدس پروردگار وجود نداشته و نخواهد داشت.[/]


شما دقیق بررسی کنید متوجه می شوید که بت پرستان(و البته مشرکان زمان پیامبر) پرستش خدا را به کل تعطیل کرده بودند و معتقد بودند ما نمی توانیم "الله" را پرستش کنیم و او را بخوانیم ، چون ما از انجام این کار قاصریم ، به همین دلیل ما این بت ها و فرشتگان(درواقع آلِهه) را می پرستیم تا به الله نزدیک شویم:

[="deepskyblue"]واتخذوا من دون اللـه آلهة لعلهم ينصرون ﴿ يس ٧٤﴾ [/]
به جاي خداوند به آلهه اي متوسل مي شوند تا آن آلهه شايد ياريشان كنند

[="deepskyblue"]و يعبدون من دون اللـه ما لا يضرهم ولا ينفعهم ويقولون هؤلاء شفعاؤنا عند اللـه(یونس 18)[/]
[="red"]و آنان به جای خدا چیزهایی را می پرستند که نه زیانی به آنان می رسانند و نه سودی به آنان می دهند؛ و می گویند: اینان شفیعان ما نزد خدایند[/]

اما ما با توسل به معومین ، نه آن ها را می پرستیم تا به خدا نزدیک شویم (یونس 18) و نه آن حضرات را آلهه(یعنی معبودان) می دانیم.(يس ٧٤)
آن وقت شما به چه دلیلی میاد این آیات رو که شرح حال مشرکین مکه در زمان پیامبر بودند و اعتقادهایشان هم 180 درجه با ما فرق میکند را با دعای شریف توسل ما مقایسه می کنید؟
مشرکین معتقد بودند که الله رو نمی توان پرستید و صدایش زد(چون یک مقام بالایی است) و با گفتن اسمایی از اسماء او ، مانند رحمان و ... ، الله مورد خطاب نیست ، بلکه الهی خاص که دارای این صفت و اسم است مورد خطاب است و مسئلت ، نه خدا و برای مقابله ی با این اعتقادشان هم ، علاوه بر آیاتی که شما آورده اید که هیچ ربطی به اعتقادات ما ندارند ، آیه ی زیر نیز نازل شد:

[="red"]" قل ادعوا اللّه او ادعوا الرّحمن اياما تدعوا فله الاسماء الحسنى"[/]

[="deepskyblue"]بگو: خدا را چه به اسم الله بخوانيد و چه به اسم رحمان( او را خوانده‏ايد و ميان اين دو گونه خواندن فرقي نيست) هر يك از اين دو اسم را بخوانيد يكي از اسماء احسن خدا را خوانده‏ايد براي اينكه همه اسماء حسني از آن او است.[/]

پس دوست عزیز ما شیعیان را که هیچ یک از این اعتقادات را نداریم ، یعنی نه معصومین را آلهه میدانیم و نه خدا را غیر قابل دسترس برای عبادت ، همچنین هرگز معصومین را به عنوان شفیعان نمی پرستیم ، با این آیات و نتیجتاً با مشرکین مکه مقایسه نکنید.

nooh;325281 نوشت:

در دنيا و آخرت هيچ شفيعي بجز ذات مقدس پروردگار وجود نداشته و نخواهد داشت.

شما حرف درستی زده اید اما نتیجه ی غلطی گرفته اید ، به قول امر المؤمنین ، علی(علیه السلام) ، «کلمة حق یراد بها الباطل» : حرف حقی است ، اما با آن باطل خواسته می شود.

حالا همین خدایی که فقط او شفیع مطلق است ، بخواهد این اختیار خود را به کس دیگری هم بدهد چی؟ که البته این را هم می دانیم که شفاعت آن شخص در طول شفاعت خدا می باشد.

آیه ی شفاعت در دنیا:

[="royalblue"]وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُواْ يَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ لَئِن كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِى إِسْرَءِيل (اعراف آيه 134)[/]

[="darkorchid"]و چون بلا و بدبختى بر آنان واقع شد، (نزد موسى آمده) گفتند: اى موسى! براى ما نزد پروردگارت به خاطر عهدى كه نزد تو دارد (و دعاى تو را مستجاب مى‏كند)، دعا كن كه اگر این بلا را از ما برگردانى، قطعاً به تو ایمان مى‏آوریم.[/]

دقت کنید ، این آیه سازگار و همجهت با دعای توسل است: یا وجیه عند الله اشفع لنا عند الله
ای آبرو دار در نزد خدا(که دعایت مستجاب است) برای ما را در نزد خدا شفاعت کن و دعایمان کن.

آیه ی شفاعت در آخرت:طه آيه 109

يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ [="red"]إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِىَ لَهُ قَوْلًا[/]

در آن روز(قیامت)، شفاعت (هیچ كس) سودى ندارد، [="darkorchid"]مگر كسى كه خداى رحمان به او اجازه دهد و از گفتار او (شفاعت كننده) راضى باشد.[/]

پس طبق این آیات خداوند متعال اجازه ی شفاعت به معنای میانجیگری را به افراد خاصی از بندگان برگزیده اش که در رأس آن ها 14 معصوم(علیهم السلام ) هستند داده و خواهد داد.

دوستار اهل بیت;338863 نوشت:
دوست عزیز سلام.

ببینید شما چون تفقه و دقت لازم را ندارید در این اشتباه افتاده اید.

شما دقیق بررسی کنید متوجه می شوید که بت پرستان(و البته مشرکان زمان پیامبر) پرستش خدا را به کل تعطیل کرده بودند و معتقد بودند ما نمی توانیم "الله" را پرستش کنیم و او را بخوانیم ، چون ما از انجام این کار قاصریم ، به همین دلیل ما این بت ها و فرشتگان(درواقع آلِهه) را می پرستیم تا به الله نزدیک شویم:

[="deepskyblue"]واتخذوا من دون اللـه آلهة لعلهم ينصرون ﴿ يس ٧٤﴾ [/]
به جاي خداوند به آلهه اي متوسل مي شوند تا آن آلهه شايد ياريشان كنند

[="deepskyblue"]و يعبدون من دون اللـه ما لا يضرهم ولا ينفعهم ويقولون هؤلاء شفعاؤنا عند اللـه(یونس 18)[/]
[="red"]و آنان به جای خدا چیزهایی را می پرستند که نه زیانی به آنان می رسانند و نه سودی به آنان می دهند؛ و می گویند: اینان شفیعان ما نزد خدایند[/]

اما ما با توسل به معومین ، نه آن ها را می پرستیم تا به خدا نزدیک شویم (یونس 18) و نه آن حضرات را آلهه(یعنی معبودان) می دانیم.(يس ٧٤)
آن وقت شما به چه دلیلی میاد این آیات رو که شرح حال مشرکین مکه در زمان پیامبر بودند و اعتقادهایشان هم 180 درجه با ما فرق میکند را با دعای شریف توسل ما مقایسه می کنید؟
مشرکین معتقد بودند که الله رو نمی توان پرستید و صدایش زد(چون یک مقام بالایی است) و با گفتن اسمایی از اسماء او ، مانند رحمان و ... ، الله مورد خطاب نیست ، بلکه الهی خاص که دارای این صفت و اسم است مورد خطاب است و مسئلت ، نه خدا و برای مقابله ی با این اعتقادشان هم ، علاوه بر آیاتی که شما آورده اید که هیچ ربطی به اعتقادات ما ندارند ، آیه ی زیر نیز نازل شد:

[="red"]" قل ادعوا اللّه او ادعوا الرّحمن اياما تدعوا فله الاسماء الحسنى"[/]

[="deepskyblue"]بگو: خدا را چه به اسم الله بخوانيد و چه به اسم رحمان( او را خوانده‏ايد و ميان اين دو گونه خواندن فرقي نيست) هر يك از اين دو اسم را بخوانيد يكي از اسماء احسن خدا را خوانده‏ايد براي اينكه همه اسماء حسني از آن او است.[/]

پس دوست عزیز ما شیعیان را که هیچ یک از این اعتقادات را نداریم ، یعنی نه معصومین را آلهه میدانیم و نه خدا را غیر قابل دسترس برای عبادت ، همچنین هرگز معصومین را به عنوان شفیعان نمی پرستیم ، با این آیات و نتیجتاً با مشرکین مکه مقایسه نکنید.

[="tahoma"]با سلام و تشكر از اينكه در بحث شركت مي كنيد

از نوشته هايتان مشخص است معني پرستش ، عبادت و شرك را آنگونه كه از زبان قرآن بر مي آيد متوجه نشده ايد و اين كاملاً طبيعي است چون آئينهاي مادرزادي و سنتي به قدري مفاهيم قرآني را تلبيس و دگرگون ساخته اند كه جز با ذكر كثير كلام رب العالمين بعيد است بتوان به معاني حقيقي آنها پي برد.
برادرجان از من بشنو ولي خودت در قرآن تحقيق كن تا به درستي دريابي كه پرستش و عبادت معناي فرمانبرداري و اطاعت مطلق و بي چون و چرا را مي دهد نه شمارش دانه هاي تسبيح و انجام يكي سري حركات زباني و اندامي .
عبد= بنده = پرستار و عبادت= بندگي= پرستش
وقتي سعدي مي گويد :
پرستار امرش همه چیز و کس
بنی آدم و مرغ و مور و مگس
منظور اين است كه همه چيز و همه كس فرمانبردار امر خداوند است
وقتي ما با خداوند عهد مي بنديم و مي گوييم «اياك نعبد» منظور اين است كه جز او را اطاعت مطلق نمي كنيم كه اگر كنيم برايش شريك قرار داده ايم و آلهه گرفته ايم چرا كه در فرهنگ قرآن تعبد( = اطاعت بي چون و چرا) از هر كسي مساوي است با رب و اله گرفتن او و شريك قائل شدن براي او حال مي خواهد به زبان قال باشد يا به زبان حال.
وقتي خداوند در كتابش آبزيان را حلال اعلام مي كند و معصومين جز ماهي پولك دار و ميگو همه را حرام اعلام مي كنند و شما حكم معصومين را گرفته و حكم خداوند را به وراي ظهورتان مي اندازيد ندانسته آنها را عبادت كرده ايد و آلهه قرار داده ايد باور نمي كنيد؟!
يك مشرك فقط به اين دليل مشرك است كه علاوه بر و باز مي گويم علاوه بر خداوند كسان ديگري را نيز تعبد مي كند و به قوم پيامبر به اين خاطر مشرك گفته مي شد كه علاوه بر خداوند من دون او را نيز تعبد مي كردند به اين بهانه كذب كه معبودان، آنها را اندكي به خداوند نزديك تر كنند. حالا باز گلي به جمال آنها كه معبودانشان فرشتگان بودند نه مردگان.
اما در كل فرق نمي كند چرا كه آنها با تعبد ابناء الله و بنات الله به خداوند شرك مي ورزيدند و ند و آلهه مي گرفتند و برادران و خواهران و پدران و مادران ما با تعبد[="red"] آل الله[/].

[/]

دوستار اهل بیت;338879 نوشت:
شما حرف درستی زده اید اما نتیجه ی غلطی گرفته اید ، به قول امر المؤمنین ، علی(علیه السلام) ، «کلمة حق یراد بها الباطل» : حرف حقی است ، اما با آن باطل خواسته می شود.

حالا همین خدایی که فقط او شفیع مطلق است ، بخواهد این اختیار خود را به کس دیگری هم بدهد چی؟ که البته این را هم می دانیم که شفاعت آن شخص در طول شفاعت خدا می باشد.

آیه ی شفاعت در دنیا:

[="royalblue"]وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُواْ يَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ لَئِن كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِى إِسْرَءِيل (اعراف آيه 134)[/]

[="darkorchid"]و چون بلا و بدبختى بر آنان واقع شد، (نزد موسى آمده) گفتند: اى موسى! براى ما نزد پروردگارت به خاطر عهدى كه نزد تو دارد (و دعاى تو را مستجاب مى‏كند)، دعا كن كه اگر این بلا را از ما برگردانى، قطعاً به تو ایمان مى‏آوریم.[/]

دقت کنید ، این آیه سازگار و همجهت با دعای توسل است: یا وجیه عند الله اشفع لنا عند الله
ای آبرو دار در نزد خدا(که دعایت مستجاب است) برای ما را در نزد خدا شفاعت کن و دعایمان کن.

[="tahoma"]اين كه ما از كسي را واسطه قرار دهيم تا از خداوند برايمان چيزي بخواهد يا طلب مغفرتي كند به باور بنده تكريم بيشتر پروردگار است و بسي پسنديده مي باشد البته به شرط اينكه آن شخص درخواست ما را بشنود يعني زنده باشد نه مرده اي خموش.[/]

دوستار اهل بیت;338879 نوشت:

آیه ی شفاعت در آخرت:طه آيه 109

يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ [="red"]إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِىَ لَهُ قَوْلًا[/]

در آن روز(قیامت)، شفاعت (هیچ كس) سودى ندارد، [="darkorchid"]مگر كسى كه خداى رحمان به او اجازه دهد و از گفتار او (شفاعت كننده) راضى باشد.[/]
[="tahoma"]
پس طبق این آیات خداوند متعال اجازه ی شفاعت به معنای میانجیگری را به افراد خاصی از بندگان برگزیده اش که در رأس آن ها 14 معصوم(علیهم السلام ) هستند داده و خواهد داد.

اولاًشما از كجا فهميديد كه معناي شفاعت در آيه فوق ميانجيگري و پارتي بازي است ( اينكه نمي گويم استغفار براي اين است كه در آن روز ديگر وقت اين حرفها گذشته و قابليتش از بين رفته ) است؟!
دوماً شما به چه دليل و برهان قاطعي دريافته ايد كه خداوند به آنهايي كه شما در دنيا شفيع قرار داده ايد اذن شفاعت داده ولي به آنهايي كه قوم پيامبر شفيع قرار مي دادند اذن نداده؟
اگر اينها آل الله هستند آنها نيز ابناء الله و بنات الله بودند.
اگر اينها خانواده خداوند هستند آنها نيز دختران و پسران او بودند
پس به چه دليل خداوند بايد بين دختران و پسران و نوادگانش فرق بگذارد؟![/]

[="tahoma"][="blue"]وإن الشياطين ليوحون إلى أوليائهم ليجادلوكم وإن أطعتموهم إنكم لمشركون[/]
[="red"]شيطانها به اولياء خود وحي مى‌كنند تا با شما ستيزه نمايند. و اگر اطاعتشان كنيد قطعاً شما هم مشركيد.
[/]

شياطين نيز وحي ميكنند

شرك مساوي است با اطاعت از شياطين و توحيد برابر است با اطاعت از الله . نتيجه توحيد مي شود اسلام و ثمره شرك همين مذاهب رنگارنگي است كه جز تفرقه ، چپاول، استحمار و تحميق هيچ دستاوردي براي بشريت نداشته اند.
به سنت و عترت دل خوش مداريد و تكيه ندهيد كه در واقع داريد به قدمت و كثرت آئين آباء اولين تكيه مي دهيد ، آئيني كه سراسر شرك و ساخته وحي شياطين است.
چرا سنت و عترت را در كنار خدا قرار مي دهيد و همانگونه كه او را تعبد مي كنيد عبد و بنده اين دو نيز شده ايد؟
چرا قرآن نمي خوانيد ، مگر اين كتاب آسماني براي شما نازل نشده؟! تصور مي كنيد آنهايي را كه به جاي خدا ند گرفته ايد در آن روز مي توانند برايتان كاري كنند؟!
هميشه اينگونه بوده كه وقتي خداوند حكمي را وحي كرده شياطين نيز عكس آن را وحي كرده اند مثلاً وقتي خداوند چيزي را حلال دانسته شياطين آن را حرام كرده اند اما تعجب در اين است كه چرا مذهبيون حكم خدا را رها كرده و حكم شيطان را گردن نهاده اند!
شما نام اين را چه مي گذاريد؟
يك نفر از مذهبيها توضيح دهد كه چرا چنين مي كنند ؟
چرا وقتي خداوند به اين صراحت و وضوح ماههاي حرام(= ماههاي حج) را در كتابش مشخص كرده مذهبيون به پيروي از سنت و عترت آن را تغير مي دهند تا به قول پروردگار؛ حرام خدا را حلال و حلالش را حرام كنند؟ چرا؟
قرآن بطور كاملاً صريح و واضح مي گويد ماههاي حرام چهار ماه پشت سر هم هستند كه از ذيحجه شروع مي شوند پس چرا فريقين آنها را تغيير داده اند؟
آيا اين همان ادامه زيادت در كفري كه سوره توبه از آن نام مي برد نيست؟

[/]

واتخذوا من دون اللـه آلهة ليكونوا لهم عزا ﴿٨١﴾ كلا سيكفرون بعبادتهم ويكونون عليهم ضدا ﴿مريم٨٢
و به جاى خدا، معبودانى اختيار كردند تا براى آنان [مايه‌] عزّت باشد. نه چنين است. به زودى [آن معبودان‌] عبادت ايشان را انكار مى‌كنند و دشمن آنان مى‌گردند.

ومن أضل ممن يدعو من دون اللـه من لا يستجيب له إلى يوم القيامة وهم عن دعائهم غافلون ﴿٥﴾ وإذا حشر الناس كانوا لهم أعداء وكانوا بعبادتهم كافرين ﴿احقاف ٦
و كيست گمراه‌تر از آن كس كه به جاى خدا كسى را مى‌خواند كه تا روز قيامت او را پاسخ نمى‌دهد، و آنها از دعايشان بى‌خبرند؟ و چون مردم محشور گردند، دشمنان آنان باشند و به عبادتشان انكار ورزند.

نتيجه: كساني را كه شريك و شفيع خدا قرار داده ايم نتنها صداي ما را نمي شنوند و هرگز اجابتمان نمي كنند بلكه در روز قيامت نيز دشمن سرسخت ما خواهند بود

قابل توجه آنها كه فكر مي كنند در زمانهاي قديم مردم سنگ و چوب و مجسمه مي پرستيدند و چون حالا ديگر كسي چنين نمي كند بساط بت و بت پرستي برچيده شده است.
اشتباه نكنيد!
سنگ و چوب و مجسمه دشمن كسي نمي شوند و هيچگاه بشر به پرستش مجسمه و گنبد و بارگاه و ضريح مشغول نبوده بلكه همواره مد نظر آلهه اي بوده اند كه اين مجسمه ها و ضريح ها به آنها منسوب شده اند.
مثلاً قوم پيامبر عزيزمان فرشتگان را بنات الله( دختران خداوند) تصور مي كردندذ و آنها را شفيعان و واسطه هاي خود نزد پروردگار مي دانستند مثل فرشتگان( بتها) لات و منات و عزي كه در سوره نجم به آنها اشاره شده
بعضي نيز پيامبران را ابناء الله تصور مي كردند مانند مسيحيان و يهوديها كه باز هم در قرآن شرح حالشان آمده است
عده اي نيز مقدسين خود را آل الله مي دانند كه حتماً معرف حضورتان مي باشند
اينها همه اشتباه هستند. خداوند نه پسري دارد، نه دختري و نه خانواده اي
اين ابناء الله
اين بنات الله
و اين آل الله همگي ثمره وحي شيطان به پيروانش است.

nooh;342435 نوشت:
كساني را كه شريك و شفيع خدا قرار داده ايم نتنها صداي ما را نمي شنوند و هرگز اجابتمان نمي كنند بلكه در روز قيامت نيز دشمن سرسخت ما خواهند بود

"وكذلك جعلنا لكل نبي عدوا شياطين الإنس والجن يوحي بعضهم إلى بعض زخرف القول غرورا ولو شاء ربك ما فعلوه فذرهم وما يفترون ولتصغى إليه أفئدة الذين لا يؤمنون بالآخرة وليرضوه وليقترفوا ما هم مقترفون"

یک سوال: اگر کسی ادعا کند همانهایی که تو می گویی صدای مارا نمی شنوند صدایش را شنیده اند و پاسخش را داده اند و برایش کاری کرده اند و شفاعتش را کرده اند، چه می گویی؟
من خودم خیلی ها را دیده ام که از ائمه جواب شنیده اند و ائمه کمکشان کرده اند. البته این افراد هیچ گاه ائمه را شریک خدا ندانسته اند.
بنابراین قبل از کیبردفرسایی بهتر است سمت خود را به بقیه بگویی تا ما بدانیم آیا از "راسخون در علم" هستی که آمده ای و آیات متشابه قرآن را طبق پیشداوری خودت و طبق نظر حکام غاصب حق اهل بیت تفسیر می کنی؟ اگر ادعای راسخ درعلم بودن داری باید ادعای خود را اثبات کنی با آیه ای از طرف خدا. در غیر این صورت من تورا به مباهله دعوت می کنم.

ای مومنین! نزدیکان پیامبر خصوصیاتی داشته اند که این آیه برای آنها نازل شده و نه کس دیگر:"قل لا أسألكم عليه أجرا إلا المودة في القربى "

"و كلبهم باسط ذراعيه بالوصيد "

aminj;342450 نوشت:
"وكذلك جعلنا لكل نبي عدوا شياطين الإنس والجن يوحي بعضهم إلى بعض زخرف القول غرورا ولو شاء ربك ما فعلوه فذرهم وما يفترون ولتصغى إليه أفئدة الذين لا يؤمنون بالآخرة وليرضوه وليقترفوا ما هم مقترفون"

یک سوال: اگر کسی ادعا کند همانهایی که تو می گویی صدای مارا نمی شنوند صدایش را شنیده اند و پاسخش را داده اند و برایش کاری کرده اند و شفاعتش را کرده اند، چه می گویی؟
من خودم خیلی ها را دیده ام که از ائمه جواب شنیده اند و ائمه کمکشان کرده اند. البته این افراد هیچ گاه ائمه را شریک خدا ندانسته اند.
بنابراین قبل از کیبردفرسایی بهتر است سمت خود را به بقیه بگویی تا ما بدانیم آیا از "راسخون در علم" هستی که آمده ای و آیات متشابه قرآن را طبق پیشداوری خودت و طبق نظر حکام غاصب حق اهل بیت تفسیر می کنی؟ اگر ادعای راسخ درعلم بودن داری باید ادعای خود را اثبات کنی با آیه ای از طرف خدا. در غیر این صورت من تورا به مباهله دعوت می کنم.

ای مومنین! نزدیکان پیامبر خصوصیاتی داشته اند که این آیه برای آنها نازل شده و نه کس دیگر:"قل لا أسألكم عليه أجرا إلا المودة في القربى "

"و كلبهم باسط ذراعيه بالوصيد "

[="tahoma"]

[="blue"]اللـه يستهزئ بهم ويمدهم في طغيانهم يعمهون[/]
[="red"]خداوند آنها را مسخره مي كند و در طغيانگري ياريشان مي دهد تا سرگردان بمانند[/]

با سلام و تشكر از شركت شما در بحث

سالها پيش در خوزستان زني ظهور كرد كه شبانگاهي آواره و سرگردان در بيابان، بيماري جزامش مستقيماً با دست امام زمان شفاء يافت و از او مجوز و توانمندي شفاء دادن ديگران را دريافت نمود. بلافاصله خيل جمعيت بود كه از اقصي نقاط كشور ، ارگانها و ادارات دولتي و خلاصه از همه جا به سويش روانه شد و گاهي قطار اتوبوسهاي زيارت كنندگان تا صدها متر ادامه داشت واو مرتب مردم را شفاء مي داد. شخصي به خدا و قرآن سوگند ياد مي كرد كه شاهد شفاء پيدا كردن و بچه دار شدن زن همسايه شان بعد از 17 سال بوده است. ماهها بعد از اين ماجرا و كاسبي كلان عده اي شياد مشخص شد همه چيز حقه بازي بوده است.
مسيحيان زيادي وجود دارند كه از دست پسر خدا شفا گرفته اند و مي گيرند و خبرشان در اينترنت ثبت گرديده است. سالانه ميليونها نفر هندو براي گرفتن شفا از خدايان خود روانه معابدشان مي شوند و هزاران نفر در اثر ازدحام مي ميرند.
مي گويند مرتاضها با چشم يك قطار در حال حركت را متوقف مي كنند
مي گوينذد ارواح در فلانجا فلان مي كنند
مي گويند....
آيا هندوها از آلهه خود شفاء مي گيرند؟
آيا مرتاضها قطار را نگه ميدارند؟
اصلاً اهميت ندارد بگذار هركس هر كاري دلش مي خواهد بكند .
خداوند كتابش را در برابر چشمانمانم گشوده و مارا از احتجاج و محاجه به غير اين كتاب برحذر داشته است
در اينجا مرا نه با عمر كاري است و نه با علي بلكه سخن مولايم را آويزه گوشم مي كنم كه گفته است:

[="blue"] تلك أمة قد خلت لها ما كسبت ولكم ما كسبتم ولا تسألون عما كانوا يعملون ﴿بقره ١٣٤﴾
[/][="red"]آنها (پيامبران) امتي بودند كه رفتند. هرچه كسب كردند براي خود كردند و هرچه كسب كنيد براي خود مي كنيد و شما را از اعمال آنها نپرسند.
[/]
گفتار حاضر به اين قصد گشوده شده تا براي جلوگيري از اين جنگهاي ويرانگر عمري علوي كه گريبان انسانها را گرفته و همه روزه در عراق و افغانستان و پاكستان و نقاط ديگر جهان خون و خونريزي به پا مي كند ، درسي خدايي دهد و به مردمان عوام و بيگانه با قرآن راهكاري نشان دهد تا به اتحاد و يكپارچگي برسند بلكه به خواست پروردگار خون يكديگر را نريزند و بينشان قرابت ديني و مودت بوجود آيد كه همانا بالاترين اجر و ثمره رنجها و مشقتهاي تمام پيامبران الهي است.
بنا براين از برادر خوبم تقاضا دارم اگر بناي مباحثه دارند امور مردگان را به خودشان واگذارند و در اينجا نه به خونخواهي از آنها حرفي بزنند و نه حرفي منسوب به آنها را معيار و حجت قرار دهند بلكه فقط و فقط به قرآن احتجاج كنند ولاغير.

[/]

Nooh;342796 نوشت:
اللـه يستهزئ بهم ويمدهم في طغيانهم يعمهون خداوند آنها را مسخره مي كند و در طغيانگري ياريشان مي دهد تا سرگردان بمانند با سلام و تشكر از شركت شما در بحث سالها پيش در خوزستان زني ظهور كرد كه شبانگاهي آواره و سرگردان در بيابان، بيماري جزامش مستقيماً با دست امام زمان شفاء يافت و از او مجوز و توانمندي شفاء دادن ديگران را دريافت نمود. بلافاصله خيل جمعيت بود كه از اقصي نقاط كشور ، ارگانها و ادارات دولتي و خلاصه از همه جا به سويش روانه شد و گاهي قطار اتوبوسهاي زيارت كنندگان تا صدها متر ادامه داشت واو مرتب مردم را شفاء مي داد. شخصي به خدا و قرآن سوگند ياد مي كرد كه شاهد شفاء پيدا كردن و بچه دار شدن زن همسايه شان بعد از 17 سال بوده است. ماهها بعد از اين ماجرا و كاسبي كلان عده اي شياد مشخص شد همه چيز حقه بازي بوده است. مسيحيان زيادي وجود دارند كه از دست پسر خدا شفا گرفته اند و مي گيرند و خبرشان در اينترنت ثبت گرديده است. سالانه ميليونها نفر هندو براي گرفتن شفا از خدايان خود روانه معابدشان مي شوند و هزاران نفر در اثر ازدحام مي ميرند. مي گويند مرتاضها با چشم يك قطار در حال حركت را متوقف مي كنند مي گوينذد ارواح در فلانجا فلان مي كنند مي گويند.... آيا هندوها از آلهه خود شفاء مي گيرند؟ آيا مرتاضها قطار را نگه ميدارند؟ اصلاً اهميت ندارد بگذار هركس هر كاري دلش مي خواهد بكند . خداوند كتابش را در برابر چشمانمانم گشوده و مارا از احتجاج و محاجه به غير اين كتاب برحذر داشته است در اينجا مرا نه با عمر كاري است و نه با علي بلكه سخن مولايم را آويزه گوشم مي كنم كه گفته است: تلك أمة قد خلت لها ما كسبت ولكم ما كسبتم ولا تسألون عما كانوا يعملون ﴿بقره ١٣٤﴾ آنها (پيامبران) امتي بودند كه رفتند. هرچه كسب كردند براي خود كردند و هرچه كسب كنيد براي خود مي كنيد و شما را از اعمال آنها نپرسند. گفتار حاضر به اين قصد گشوده شده تا براي جلوگيري از اين جنگهاي ويرانگر عمري علوي كه گريبان انسانها را گرفته و همه روزه در عراق و افغانستان و پاكستان و نقاط ديگر جهان خون و خونريزي به پا مي كند ، درسي خدايي دهد و به مردمان عوام و بيگانه با قرآن راهكاري نشان دهد تا به اتحاد و يكپارچگي برسند بلكه به خواست پروردگار خون يكديگر را نريزند و بينشان قرابت ديني و مودت بوجود آيد كه همانا بالاترين اجر و ثمره رنجها و مشقتهاي تمام پيامبران الهي است. بنا براين از برادر خوبم تقاضا دارم اگر بناي مباحثه دارند امور مردگان را به خودشان واگذارند و در اينجا نه به خونخواهي از آنها حرفي بزنند و نه حرفي منسوب به آنها را معيار و حجت قرار دهند بلكه فقط و فقط به قرآن احتجاج كنند ولاغير.

طبق معمول همه دروغ می گویند و شما فقط راست. استدلال جالبی است. به هر حال مواردی که من دیده ام برای خودم اطمینان کامل ایجاد می کند.

کسی نمی تواند بگوید فقط قرآن و دیگر هیچ. زیرا در همان قرآن ولی ما را خدا و رسولش و مومنی که در رکوع زکات می دهد معین کرده اند. در همان قرآن اجر رسالت محمد را دوستی اهل بیتش قرار داده اند. و ... .

من به شما گفتم باید راسخ در علم بودنت را ثابت کنی. من همین جا این مساله را نقض می کنم: شمایی که در پست 10 می گویی:بنابراين موضوعاتي همچون شب اول قبر و آمدن حضرت علي بر بالين مردگان و چه و چه و چه از منظر قرآن حقيقت ندارند و افسانه اي بيش نيستند. همانگونه كه ملاحظه فرموديد؛ بنا بر صريح آيات قرآن فاصله بين مردن و زنده شدن ساعاتي بيش نيست و اينهمه مطالبي كه درباره عالم قبر و ارتباط مردگان با زندگان گفته شده است هيچ ارتباطي با كتاب خداوند ندارد>>
، نشان از بی خبری ات از خیلی از آیات قرآن دارد. برای نمونه:
"فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ. 87.تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ. 88.فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ. 89.فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ. 90.وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ أَصْحَابِ الْيَمِينِ. 91.فَسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصْحَابِ ..."-> در این آیه به صراحت خبر از روح و ریحان و جنه نعیم برای برخی مردگان می دهد و نیز نگفته آنها قدرتهایی خاص ندارند و از دنیا بی خبرند و نیز نفی آمدن علی بر بالین مرده در شب اول قبر را نیز نکرده است.

نمونه دیگر:"النار يعرضون عليها غدوا وعشيا ويوم تقوم الساعة أدخلوا آل فرعون أشد العذاب "-> نتیجه می گیریم فرعون و خانواده اش الان هم در عذاب هستند، در حالی که ساعت قیام نکرده است.

این دو نمونه از تناقض پست 10 کاربر nooh با آیات قرآن مشتی نمونه خروار است و فقط امیدوارم پنهان کردن آیات قرآن از جانب ایشان عمدی نبوده باشد که در آن صورت وای.

حالت اموات بعد از برخواستن از قبر و احساس آنها ربطی به آنچه در زمان پوسیده بودن با آن روبرو هستند ندارد. حالتش تقریبا مانند خواب دیدن است که فرد در خواب می ترسد و ... ولی از خواب که بیدار می شود چندان نمی داند چقدر خوابیده بوده.

بنابراین پیشنهاد می کنم افراد قبل از بیان سخن به تکمیل احاطه خود بر آیات قرآن بپردازند و جزئی را بیان نکنند و جزئی دیگر را مخفی که در ان صورت با علمای بنی اسرائیل فرقی نخواهند داشت.

[="tahoma"]

aminj;342838 نوشت:
طبق معمول همه دروغ می گویند و شما فقط راست. استدلال جالبی است. به هر حال مواردی که من دیده ام برای خودم اطمینان کامل ایجاد می کند.

کسی نمی تواند بگوید فقط قرآن و دیگر هیچ. زیرا در همان قرآن ولی ما را خدا و رسولش و مومنی که در رکوع زکات می دهد معین کرده اند. در همان قرآن اجر رسالت محمد را دوستی اهل بیتش قرار داده اند. و ... .

من به شما گفتم باید راسخ در علم بودنت را ثابت کنی. من همین جا این مساله را نقض می کنم: شمایی که در پست 10 می گویی:بنابراين موضوعاتي همچون شب اول قبر و آمدن حضرت علي بر بالين مردگان و چه و چه و چه از منظر قرآن حقيقت ندارند و افسانه اي بيش نيستند. همانگونه كه ملاحظه فرموديد؛ بنا بر صريح آيات قرآن فاصله بين مردن و زنده شدن ساعاتي بيش نيست و اينهمه مطالبي كه درباره عالم قبر و ارتباط مردگان با زندگان گفته شده است هيچ ارتباطي با كتاب خداوند ندارد>>
، نشان از بی خبری ات از خیلی از آیات قرآن دارد. برای نمونه:
"فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ. 87.تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ. 88.فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ. 89.فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ. 90.وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ أَصْحَابِ الْيَمِينِ. 91.فَسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصْحَابِ ..."-> در این آیه به صراحت خبر از روح و ریحان و جنه نعیم برای برخی مردگان می دهد و نیز نگفته آنها قدرتهایی خاص ندارند و از دنیا بی خبرند و نیز نفی آمدن علی بر بالین مرده در شب اول قبر را نیز نکرده است.

نمونه دیگر:"النار يعرضون عليها غدوا وعشيا ويوم تقوم الساعة أدخلوا آل فرعون أشد العذاب "-> نتیجه می گیریم فرعون و خانواده اش الان هم در عذاب هستند، در حالی که ساعت قیام نکرده است.

این دو نمونه از تناقض پست 10 کاربر nooh با آیات قرآن مشتی نمونه خروار است و فقط امیدوارم پنهان کردن آیات قرآن از جانب ایشان عمدی نبوده باشد که در آن صورت وای.

حالت اموات بعد از برخواستن از قبر و احساس آنها ربطی به آنچه در زمان پوسیده بودن با آن روبرو هستند ندارد. حالتش تقریبا مانند خواب دیدن است که فرد در خواب می ترسد و ... ولی از خواب که بیدار می شود چندان نمی داند چقدر خوابیده بوده.

بنابراین پیشنهاد می کنم افراد قبل از بیان سخن به تکمیل احاطه خود بر آیات قرآن بپردازند و جزئی را بیان نکنند و جزئی دیگر را مخفی که در ان صورت با علمای بنی اسرائیل فرقی نخواهند داشت.

با سلام و تقديم امتنان

من از آيات سوره واقعه مي گذرم چون در اينجا معيار شما احاديث و روايات است اما به شما توصيه مي كنم يك سري هم به ترجمه ها و تفاسير موجود از آن آيات بزنيد
البته اگر بدنبال معني روح در قرآن بگرديد و مشتقات آن را تحليل كنيد به درك حقيقي تري خواهيد رسيد.
هرچند در مورد آيات سوره غافر نيز باز هم معيار احاديث و سخن غير است اما مطلب نياز به توضيح دارد:

[="blue"]ﭐلنَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً وَيَوْمَ تَقُومُ ﭐلسَّاعَةُ أَدْخِلُواْ ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ ﭐلْعَذَابِ ﴿46﴾
[/][="red"](غافر46)-آتشي که هر صبح و شام بر آن عرضه مي‏شوند و روزي كه قيامت بپا گردد گفته ‏شود اي آل فرعون داخل عذابي شديدتر شويد.
[/]
از ظاهر آيه چنين به نظر مي رسد كه آل فرعون هم اينك در آتشند و در روز قيامت عذابي شديدتر را تجربه خواهند كرد. چون مفهوم اين آيه در گرو آيه قبل از خودش است آن را نيز مي آورم:

[="blue"]فَوَقَاهُ ﭐللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَکَرُواْ وَحَاقَ بِئَالِ فِرْعَوْنَ سُوءُ ﭐلْعَذَابِ ﴿45﴾
[/][="red"]خداونداو را از نقشه‏هاي سوئي که برايش کشيده بودند حفظ فرموده و عذاب بدي دامن گير آل فرعون شد و در روز قيامت گفته ‏شود اي آل فرعون داخل عذابي شديدتر شويد.
[/]

حال من اين دو آيه را به هم مي چسبانم و قسمتي از آيه 46را( كه مي گويد فرعونيان صبح و شب در آتشند) حذف مي كنم.

[="blue"]فَوَقَاهُ ﭐللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَکَرُواْ وَحَاقَ بِئَالِ فِرْعَوْنَ سُوءُ ﭐلْعَذَابِ وَيَوْمَ تَقُومُ ﭐلسَّاعَةُ أَدْخِلُواْ ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ ﭐلْعَذَابِ
[/][="red"]خداونداو را از نقشه‏هاي سوئي که برايش کشيده بودند حفظ فرموده و عذاب بدي دامن گير آل فرعون شد و در روز قيامت گفته ‏شود اي آل فرعون داخل عذابي شديدتر شويد
[/]
مي بينيد كه از آن قسمت بريده شده هيچ اثري نمانده ؛ چه در ظاهر و چه در مفهوم

بنا براين آن قسمت يك جمله متعرضه است كه مي خواهد نحوه عذاب آل فرعون در آخرت را توضيح دهد. نظير اين جمله ها در قرآن فراوانند بعنوان مثال مي توان به دو آيه زير اشاره كرد:

[="blue"]وَﭐضْرِبْ لَهُم مَّثَلاًَ رَّجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعاً
[/][="red"](کهف32)-براي ايشان مثلي بزن : دو مرد که يکي را دو باغ داده بوديم از تاکها و آن را به نخل‏ها احاطه کرده بوديم و ميان آن زرع کرده بوديم.
[/]
[="blue"]کِلْتَا ﭐلْجَنَّتَيْنِ ءَاتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَراً
[/][="red"](کهف33)-هر دو باغ ميوه خويش را مي‏داد و به هيچ وجه نقصان نمي‏يافت ، و ميان باغها نهري بشکافتيم.
[/]
جمله :[="blue"] کِلْتَا ﭐلْجَنَّتَيْنِ ءَاتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ[/] وضعيت دو باغ را توضيح مي دهد و اگر حذف شود درمفهوم آيات هيچ نقصاني رخ نخواهد داد

[="blue"]وَﭐضْرِبْ لَهُم مَّثَلاًَ رَّجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعاً وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَراً
[/]
در قرآن چندين ايه وجود دارند كه كاملاً مشابه آيات سوره غافر مي باشند كه من در اينجا به دوتا از آنها اشاره مي كنم:

[="blue"]فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي أَيَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِيقَهُمْ عَذَابَ ﭐلْخِزْيِ فِي ﭐلْحَيَاةِ ﭐلدُّنْيَا وَلَعَذَابُ ﭐلْئَاخِرَةِ أَخْزَىٰ وَهُمْ لَا يُنصَرُونَ ﴿16﴾
[/][="red"](فصلت16)-نتيجه اين انکارشان آن شد که ما بادي سموم و تند بر آنان فرستاديم آن هم در ايامي نحس تا بچشاند به ايشان عذاب خواري را در زندگي دنيا در حالي که عذاب آخرت خوارکننده‏تر است و ديگر ياري نخواهند شد.
[/]
[="blue"]....... فَمَا جَزَاءُ مَن يَفْعَلُ ذَ ٰلِکَ مِنکُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي ﭐلْحَيَاةِ ﭐلدُّنْيَا وَيَوْمَ ﭐلْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰ أَشَدِّ ﭐلْعَذَابِ وَمَا ﭐللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿85 بقره﴾
[/][="red"].......پاداش کسيکه چنين کند بجز خواري در زندگي دنيا و اينکه روز قيامت بطرف عذابي شديدتر برگردد چيست ؟ و خدا از آنچه مي‏کنيد غافل نيست.
[/]

نتيجه گيري:
آيات سوره غافر هيچ ارتباطي با جهنم برزخي ندارند و چنين مي گويند كه ظلمها و بديهاي آل فرعون عاقبت دامنگيرشان شد و خوار و زبون گشتند و غرق و نابود شدند و در روز قيامت به عذابي شديد تر گرفتار خواهند شد، عذابي كه در آن دائماً به آتش عرضه مي شوند و زجر مي كشند.


[="blue"]ولا یحیق المكر السیئ إلا بأهله
[/][="red"]آري بدي دامن بدكار را خواهد گرفت
[/]
[/]

[="tahoma"]

بزرگترين درس تمام كتابهاي آسماني

[="blue"]نه سخني را كه نمي داني از آن خداوند است به او نسبت بده
نه حكمي را كه نمي داني از طرف اوست حجت شمر و اجرا كن [/]

با ور كن قسمت اعظم آيات قرآن نازل شده اند تا بشر اين درس را بخوبي فرا گيرد و سرلوحه همه امور خود قرار دهد.
گناهي بالاتر از اين نيست كه چيزي را ندانسته به خدا نسبت دهي و حكمي را كه از الهي بودن آن مطمئن نيستي گردن نهي .
اما بشر هميشه و در هر روزگاري خلاف اين درس عمل كرده و نتيجه اين شده كه همواره اكثريت مردم روي زمين گمراه هستند.
و اما نسبت دادن حرف و حديث و حكم به خداوند دو صورت دارد:
1- ندانسته و به حسب تقليد چيزي را به خداوند نسبت مي دهيم و مي گوئيم خدا اين را گفته است و اين بيشتر به مردم كوچه بازار و عوام مربوط مي شود .
مثال:

[="blue"] وقالوا لن تمسنا النار إلا أياما معدودة قل أتخذتم عند اللـه عهدا فلن يخلف اللـه عهده أم تقولون على اللـه ما لا تعلمون ﴿٨٠ بقره﴾
[/][="red"]و گویند آتش دوزخ جز چند به ما نمی‌رسد، بگو آیا از خدا پیمان گرفته‌اید -که البته خداوند خلف وعده نخواهد کردیا چیزی را که نمی‌دانید به خدا نسبت می‌دهید؟
[/]
اين همان افترايي است كه يهود و نصاراي زمان پيامبر را غره كرده بود و معتقد بودند هرگز به جهنم نمي روند تازه اگر هم بروند چند روزي بيشتر نخواهد بود
و نمونه آن هزاران سخني است كه در كتب معتبر شيعه و سني وجود دارند و هريك بهشت را براي فرقه خود اختصاصي كرده اند. تا جايي كه مي گويند حتي فاسق ترين شيعيان نيز به جهنم نمي روند بلكه در جايي بين بهشت و جهنم ساكن مي شوند.

و سئل العالم علیه السلام عن مؤمنی الجن أ یدخلون الجنة فقال لا و لكن لله حظائر بین الجنة و النار یكون فیها مؤمنو الجن و فساق الشیعة
از عالم آل محمد علیهم السلام پرسیدند که: آیا مؤمنان از طائفه جن در بهشت میروند؟ فرمود: نه، ولیکن خداوند حَظیره هائی(دخمه ها) در بین بهشت و دوزخ وجود دارد که در آن مکانهای معین شده مؤمنان از جن و فاسقان از شیعه سکونت دارند

كه البته بعضي معتقدند آنجا بين بهشت و جهنم نيست بلكه مرتبه اي از مراتب بهشت است

2- دانسته و به عمد از خود چيزي مي گوئيم و آن را به خداوند مي بنديم كه اين بيشتر مربوط به متوليان و خواص است.

مثال:

[="blue"]ومن الإبل اثنين ومن البقر اثنين قل آلذكرين حرم أم الأنثيين أما اشتملت عليه أرحام الأنثيين أم كنتم شهداء إذ وصاكم اللـه بهذا فمن أظلم ممن افترى على اللـه كذبا ليضل الناس بغير علم إن اللـه لا يهدي القوم الظالمين ﴿١٤٤ انعام﴾
[/][="red"]و همچنین از شتر دو تا و از گاو دو تا، بگو آیا نرهای آنها را حرام کرده است یا ماده‌های آنها را، یا آنچه در رحمهای ماده‌های آنهاست؟ یا مگر به هنگامی که خداوند به شما چنین سفارش کرد شاهد بوده‌اید؟ [چنین نیست‌] آنگاه چه کسی ستمکارتر است از کسی که به خداوند دروغ بسته است تا مردم را بی‌هیچ علم و اطلاعی به گمراهی بکشاند، بی‌گمان خداوند ستم‌پیشگان را هدایت نمی‌کند.
[/]
در زمان پيامبرنيز متوليان بعضي چيزها را از طرف خود حرام و بعضي را حلال مي كردند و معيار و مرجعشان نيز سنت پيشينيان يا به قول قرآن آباء اولين بود.

در مذهب شيعه نيز همه آبزيان جز ماهي پولك دار و ميگو حرام هستند و اين در حالي است كه خداوند در آيه 96 سوره مائده صيد دريا و طعامش را حلال كرده است.
ادامه دارد
[/]

[="tahoma"]
آنان كه به حكم سنت آباء اولين فرزندان خود را به قتل مي رساندند و به حساب سنت الله و عبادت او مي گذاشتند همانقدر گمراه و گنه كارند كه سنيان، وهابيان و شيعياني كه انسان را به اسم الله و سنت نبوي سنگ باران مي كنند و به قتل مي رسانند.
و آنان همانقدر با كتاب پروردگارشان بيگانه بودند كه اينها.
همگي شياطين را به خدايي گرفته اند و بر اساس وحي آنها عمل مي كنند اما آن را به حساب تعبد الله مي گذارند و چنان به آئين خود ايمان و اعتماد دارند و اهريمن اعمال آنها را زينت داده كه حتي وقتي خداوند آنها را مشرك (شيطان پرست ) خطاب مي كند پروردگارشان را دروغگو تصور مي كنند و حاضر نيستند زير بار حرفش بروند.
شرك فقط طلب حاجت و شفاعت از بنات الله نيست
شرك فقط واسطه قرار دادن و رازو نياز به درگاه ابناء الله نيست
شرك فقط برچسب آل الله زدن بر مردگان نمي باشد
اصل شرك يعني اطاعت كوركورانه از شيطان و شيطان صفتان:

[="blue"]ولا تأكلوا مما لم يذكر اسم اللـه عليه وإنه لفسق وإن الشياطين ليوحون إلى أوليائهم ليجادلوكم [="red"]وإن أطعتموهم إنكم لمشركون[/] ﴿١٢١انعام ﴾
[/][="red"]از آنچه اسم الله برش برده نشده نخوريد كه قطعاً فسق است و مطمئناً شياطين به اولياء خود وحي مي كنند تا با شما مجادله نمايند و اگر آنها را اطاعت كنيد قطعاً مشركيد. [/]

آيا هنوز وقت آن نرسيده كه دست از سر سنت آباء اولين كه چيزي جز سنت شيطان نيست برداريد و يكتاپرست شويد؟
شما چه مزيتي بر اقوام پيامبران گذشته داريد؟
وقتي همه آنها حتي قوم پيامبر نيز مشرك بودند شما به چه دليلي فكر مي كنيد كه مشرك نيستيد؟ به نظرم اين دين شما اشكال دارد خيلي هم اشكال دارد ولي تا زماني كه خود اقدام به خواندن قرآن نكنيد و تلاوت و فكر كردن در كتاب دينتان را به ديگران وا مي گذاريد محال است آن را دريابيد.
چگونه است كه انسانهاي 1400 سال پيش با حضور پيامبر و رهبري مستقيم او ره نيافتند و اكثريت به گمراهي رفتند اما انسانهايي كه بعد از آنها آمدند به مدد مردگاني كه در 1400 سال پيش جا مانده اند ، ره يافتند و بر طريقت مستقيم قدم برداشتند؟
چگونه مي توان باور كرد كه همه اقوام پيامبران( بنا بر صريح آيات قرآن) گمراه بودند ولي قوم آخر( آن هم نه قوم معاصر پيامبر) بر خلاف روند حركت تاريخ و برخلاف اقوام پيشين درست همان چيزي شد كه خدا مي خواست؟
عجب خاصيتي دارد اين مرگ!
نتنها مرده را به عالم غيب و شهادت تبديل مي كند و توانمنديهاي خدايي به او مي دهد بلكه محبوبيت مردگان را نيز صد چندان مي كند بگونه اي كه اگر طرف را در زمان حياتش شاعر و كاهن و ديوانه صدا مي زدند و كمتر كسي به دعوتش لبيك مي گفت و ره مي يافت ، بعد از مرگش جز با قطاري از القاب خداگونه خطاب نمي شود و از راهي به دوري 1400 سال و 2000 سال و .... همگان را رهبري و هدايت مي نمايد.
فقط نه اينكه راهش اندكي دور است، همگان صدايش را يكسان نمي شنوند و هركس به گونه اي مي شنود و شنيده ديگري را نادرست مي پندارد .
يكي چنين مي شنود كه هركس بر روي قبر فلان قطره اشكي بريزد جهنم برش حرام مي شود و ديگري چنين مي شنود كه هركس يكي از گريه كنندگان بر قبر فلان را بكشد در بهشت فوقاني درست زير ساق عرش برايش تخت و متكا مهيا كرده اند!
و اينگونه مي شود كه فرقه هاي رنگارنگ بوجود مي آيند و هركس فرقه خود را بهترين و فرقه هاي ديگر را گمراه ترين مي انگارد.

[="blue"]فتقطعوا أمرهم بينهم زبرا كل حزب بما لديهم فرحون
[/][="red"]اما مردم دين خود را فرقه فرقه کردند و هر دسته ای به روشی که دارند دلخوشند
[/]

[/]

nooh;342868 نوشت:
از ظاهر آيه چنين به نظر مي رسد كه آل فرعون هم اينك در آتشند و در روز قيامت عذابي شديدتر را تجربه خواهند كرد

همین برای قضاوت خواننده بی طرف کافی است.

این حرف:
حال من اين دو آيه را به هم مي چسبانم و قسمتي از آيه 46را( كه مي گويد فرعونيان صبح و شب در آتشند) حذف مي كنم.>>
من را یاد این آیه ها می اندازد:
"من الّذين هادوا يحرفون الكلم عن مواضعه "
"الذین جعلوا القرآن عضین"

قرآن را باید خواند و از آن درک حقیقت کرد، نه آنکه دنبال توجیه صحبتهای خود بود.

aminj;344171 نوشت:
همین برای قضاوت خواننده بی طرف کافی است.

این حرف:
حال من اين دو آيه را به هم مي چسبانم و قسمتي از آيه 46را( كه مي گويد فرعونيان صبح و شب در آتشند) حذف مي كنم.>>
من را یاد این آیه ها می اندازد:
"من الّذين هادوا يحرفون الكلم عن مواضعه "
"الذین جعلوا القرآن عضین"

قرآن را باید خواند و از آن درک حقیقت کرد، نه آنکه دنبال توجیه صحبتهای خود بود.

[="tahoma"]با سلام

اگر حرفي براي گفتن نداريد مي توانيد چيزي ننويسيد
و الا اين رسم مباحثه نيست
رسم بر اين است كه اگر توضيحات طرف خود را نا كافي يا سخيف
مي بينيد درباره آن چيزي بنويسيد تا يا او را مجاب كنيد يا ديگران
را به اشتباه او واقف سازيد.
[/]

سلام ! میگم چه حـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرفی زدی! فکر میکنی هرچی بیشتر و طولانی تر و با رنگ و لعاب تر مطالبت رو بنویسی حق بیشتر به سمت تو میاد؟

aminj;342838 نوشت:
بنابراین پیشنهاد می کنم افراد قبل از بیان سخن به تکمیل احاطه خود بر آیات قرآن بپردازند و جزئی را بیان نکنند و جزئی دیگر را مخفی که در ان صورت با علمای بنی اسرائیل فرقی نخواهند داشت.

منم پیشنهاد میکنم پیشنهاد خودت رو جدی بگیر !

nooh;339079 نوشت:
اين كه ما از كسي را واسطه قرار دهيم تا از خداوند برايمان چيزي بخواهد يا طلب مغفرتي كند به باور بنده تكريم بيشتر پروردگار است و بسي پسنديده مي باشد البته به شرط اينكه آن شخص درخواست ما را بشنود يعني زنده باشد نه مرده اي خموش.

پس با طلب شفاعت از افراد زنده موافقی؟ فقط مشکلت اینه که مرده ها صدای زنده هارو نمیشنوند؟

nooh;289109 نوشت:
و اينهمه مطالبي كه درباره عالم قبر و ارتباط مردگان با زندگان گفته شده است هيچ ارتباطي با كتاب خداوند ندارد و بيشتر در جهت بهره كشي از مردماني كه با قرآن بيگانه اند ساخته و پرداخته شده اند. و الا چه پيامبر يا يك انسان معمولي وقتي مي ميرند ارظباتشان بكلي با دنيا قطع مي شود و از اخبار دنيا كاملاً بي اطلاع هستند و نه صداي كسي را مي شنوند و نه قادرند براي كسي كاري بكنند

از آیاتی که گواهی میدهد که ارتباط بشر با گذشتگان باقی و برقرار است آیه مربوط به مذاکره صالح با هلاک شدگان ازقوم خود میباشد: سوره اعراف آیات 77تا79: ((شتررا که معجزه صالح بود پی کردند و از دستور پروردگار خود سرپیچیدند و گفتند: ای صالح اگر پیامبر هستی عذابی که به ما وعده میدهی بیاور. پس زلزله ای بر اثر صیحه آسمانی انان را فرا گرفت و در خانه های خویش ((بی جان)) افتادند. آنگاه از آنان دوری نمود وگفت ای قوم من پیامهای خداوند را به شما رسانیدم و شما را اندرز دادم ولی شما ناصحان را دوست نمیدارید. ))

در مفاد آیات سه گانه دقت کنید: آیه نخست حاکی از آن است که قوم صالح از او عذاب الهی درخواست کردند! آیه دوم بیان میکند که عذاب الهی فرا رسید و همه ی آنان را نابود کرد ! و سرانجام آیه سوم حاکی است که حضرت صالح پس از مرگ و نابودی قومش ! آنان را با جمله ی ((یا قوم)) مورد خطاب قرار داد و گفت: من پیام های الهی را رسانیدم ولی شما نصیحت گویان را دوست نمیدارید! گواه روشن بر اینکه حضرت صالح پس از نابودی با آنان سخن گفت سه چیز است: 1-چینش و ترتیب آیات به شکلی که گفته شد! 2-حرف ((فا)) در لفظ ((فتولی)) که دال بر ترتیب است یعنی پس از نابودی آنان از آنها روی برتافت و به آنان سخن گفت! 3- جمله ((ولکن لا تحبون الناصحین)) میرساند که آنان چنان در عناد و شقاوت فرو رفته بودند که پس از مرگ نیز افراد پند ده و اندرزز گو را دوست نمیداشتند!

ظاهر آیه این است که او با ارواح امت خود به طور جدی سخن میگوید و آنان را مورد خطاب قرار میدهد و از عناد مستمر آنان که پس از مرگ نیز با آنان همراه بود خبر میدهد و میگوید ((هم اکنون)) نیز ناصحان را دوست نمیدارید## و اما آیه دوم که ارتباط مردگان با زندگان را اثبات میکند: اعراف 91: شعیب با ارواح قوم خود سخن میگوید. و دقیقا همانند این 3آیه استدلال میشود پس به دلیل کمبود فضا فقط سخن شعیب با مردگان را مینویسم استدلال هایش دقیقا مثل مورد قبل است: ((از آنان روی برتافت و گفت: ای قوم من من پیام های خداوند را به شما رسانیدم وشما را نصیحت کردم چگونه بر گروهی که کافرند اندوه بخورم؟ )) ## و اما دلیل و آیه سوم که اثبات میکند مردگان را این دنیا ارتباط دارند از سوره زخرف آیه 45 است زمانی که پیامبر با ارواح انبیا سخن میگوید

زخرف 45: ((از پیامبران پیشین بپرس آیا غیر از خدای رحمان خدایی قرار دادیم که مورد پرستش قرار گیرد؟ )) ظاهر آیه این است که پیامبر میتواند با پیامبران گذشته که در جهان دیگر به سر میبرند تماس گرفته و از آنان موضوع وارد در این ایه را بپرسد! از طرفی تا زمانی که دلیل عقلی بر امتناع سوال از آنان گواهی ندهد ما حق نداریم دست از این ظاهر برداریم! تا اینجا محور استدلال آیات قرانی بوده است اکنون وقت آن رسیده است که از دریچه روایات به این موضوع بنگریم جایی که در یک روایت متواتر پیامبر با کشته شدگان بدر سخن میگوید:

جنگ بدر به پایان رسید و کفار قریش با دادن هفتاد کشته و هفتاد اسیر پا به فرار نهادند پیامبر گرامی اسلام دستور داد کشته های مشرکان را در چاهی بریزند و وقتی اجساد آنان در میان چاه ریخته شد پیامبر آنان را یک ب یک صدا زد و گفت: ای عتبه/ ای شیبه/ ای امیه/ ای ابوجهل . ..آیا آنچه را که پروردگار به شما وعده داده بود حق و پابرجا یافتید؟ ...در این موقع گروهی از مسلمانان به پیامبر گفتند: آیا کسانی را که مرده اند صدا میزنید؟ پیامبر فرمود: شما از آنان شنواتر نیستید لکن آنان قدرت جواب ندارند!...## هیچ جمله ای نمیتواند صریح تر از این باشد که پیامبر فرمود شما از آنان شنواتر نیستید منتها آنان قدرت پاسخ ندارند! هیچ بیانی نمتواند گویاتر از این باشد که پیامبر آنان را یک به یک صدا زند و با آنان به سان دوران حیاتشان سخن گوید
سخن گفتن با سران شرک که اجساد آنان در چاهی ریخته شده بود از مسلمات تاریخ و حدیث است و کسی نمیتواند بر جعلی یا ضعیف یا تحریف شدن آن خدشه وارد کند. از میان محدثان گروهی آن را نقل کرده اند که به برخی از معتبرترین آن اشاره میکنیم: صحیح بخاری ج5 در سرگذشت جنگ بدر ص97و98و110## صحیح مسلم ج4 کتاب جنت ص77## سنن نسائی ج4ص89و90## مسند احمد ج2ص131## سیره ابن هشام ج1 ص639## مغازی واقدی ج1 غزوه بدر## بحارالانوار ج19 ص346

هیچ مســـــــلمانی حق ندارد این فصل مسلم از تاریخ اسلام را به علت یک پیشداوری غلط انکار کند و بگوید چون این امر با عقل قاصر مــــادی من سازگار نیست پس صحت ندارد! بنابراین با توجه با آنچه گذشت امکان ارتباط با اولیا الهی که در جهان دیگر زنده اند مبرهن و ثابت میشود بنابراین صحت سنت هایی که بر این اصول استوار است مانند توسل طلب شفاعت و استمداد و استعانت از اولیا الهی نیز اثبات میشود

nooh;283100 نوشت:
اگر پيرو دين الهي بوديد مي دانستيد كه كه حكم فقط و فقط از آن خداست و خود امر كرده كه جز حكم او را تعبد نكنيد اما چه فايده كه اين را نمي دانيد و فكر مي كنيد هر حكمي حكم خداست چرا كه به زعم باطل شما اولياء تا ن حكم را بصورت نجوا و وحي در گوشي از خدا مي گرفته اند. اي برادران و خواهران و اي همه عزيزان اين كوچك بي مقدار! محمد، عمر، ابوبكر، علي و حسن و حسين و غيره ديگر مرده اند و كوچكترين دخل و تصرفي در دنياي ما ندارند و اوليايي كه با اين اسماء به ما معرفي شده اند تخيلي بيش نيستند و هرگز وجود خارجي نداشته اند و خداوند در كل آسمانها و زمينش آنها را نمي شناسد. محمد واقعي يك بشر معمولي بود كه نه غيب مي دانست و نه مالك سود و زيان خود بود و فرستاده شده بود تا سخنان مولايش را بصورت قرآن براي مردم بخواند و خداوند فقط همين مورد از گفته هاي او را تضمين كرده است و براي ساير گفته هاي او( حتي اگر از جانب خودش باشند) تضميني وجود ندارد و تعبدي در كار نخواهد بود تا چه رسد به گفته هايي كه از اعماق تاريك تاريخ مي آيند و ظن و گماني بيش نيستند و فقط به وي منسوب شده اند.

nooh;283100 نوشت:
اين چيزهايي كه تحت عنوان صحاح سته ، بحار الانوار و غيره تعبد مي كنيد و آنها را متعلق به اولياء خود مي دانيد درواقع ساخته آباء اولينتان هستند و اكثراً حق نيستند و تأويل ندارند و عاري از سلطان پروردگار مي باشند.

یعنی شما فقط و فقط قران رو قبول داری؟ و به تاریخ هیچ اعتمادی نداری؟ پس احکام روزانه زندگیتو چه جوری انجام میدی؟ تو قران که چیزی درباره احکام نداره؟ مثلا چه مدلی نماز میخونی؟


قرآن و جواز زیارت قبور مؤمنین
سئوال: آیا در قرآن آیه اى وجود دارد که دلالت بر جواز زیارت قبور مؤمنین کند؟

جواب: از آیه اى که از ایستادن بر قبور منافقین و درود و طلب رحمت بر آنان نهى مى فرماید استفاده مى شود که این عمل براى مؤمنین جایز بلکه سیره مسلمان ها و عمل رسول خدا بر آن بوده است زیرا اگر در مورد مؤمنین هیچ نداشت و پیامبر بر سر قبور مؤمنین و مسلمان ها حضور پیدا نمى نمود. این نهى معنا و مفهوم درست و صحیحى پیدا نمى کرد.
آیه مزبور این است:
«و لا تُصَلِّ عَلى احَد مِنهُم ماتَ أبَداً و لا تَقُم على قَبْرهِ اِنَّهُم کَفَروا باللّه و رَسُولِه و ما تُوا وَ هُم فاسِقُونَ»(1)
براى هیچ یک از منافقین اگر بمیرد هیچ گاه نماز نخوان و بر قبور آنان (براى طلب رحمت و مغفرت) نایست آنها به خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) کفر ورزیدند و مردند در حالى که فاسق بودند.
از این که در مورد منافق مى فرماید: «بر قبر آنان نایست» استفاده مى شود که در مورد غیر منافق این عمل شایسته مى باشد و واضح است که مقصود از ایستادن بر قبر صرف ایستادن نیست که اگر کسى مثلاً بر قبر منافق درنگ کند و بایستد براى نگاه کردن به سنگ شکل هندسى آن یا ایستاده و با رفیق خود سخن مى گوید یا به اعتراض دیگر بلکه مقصود ایستادن به جهت احترام گزاردن و طلب رحمت و مغفرت براى صاحب قبر است و این خود دلیل بر آن است که در مورد غیر منافق مانعى ندارد و بلکه طلب رحمت و مغفرت براى مؤمنین مطلوب و شایسته است.
و مقصود از لاتَقُم عَلى قبرِه عدّه اى زیادى از مفسران اهل سنت آن را اعم دانسته و گفته اند: لا تَقُم على قبره لا دفن او للزیارة و الدعا; بر قبر منافق براى دفن یا زیارت و دعا درنگ و توفّف نکن» مانند تفسیر ابن کثیر که میگوید:
«این که نایستى بر قبر منافق براى استغفار و طلب مغفرت یا دعا براى او این حکمى است که عمومیت دارد و در مورد هر کسى که به نفاق شناخته شود»(2)
و همچنین صفوة التفاسیر که از متأخرین تفاسیر اهل سنّت است نیز آمده است:
«بر قبر مافق برا دفن کردن او و یا براى زیارت و دعا نایست و توقف نکن»(3)
مهم تر از مفهومى که از کلمه منافق فهمیده مى شود تحلیلى است که در آیه مى فرماید:
(اِنَّهُم کَفَروا بِاللّهِ و رَسولِه و ما تُواوَهُم فاسِقونَ (4)
زیرا آنها به خدا و رسولش کافر شدند و در حالى که فاسق بودند از دنیا رفتند.
علت منع توقف این است که اینها به خدا و رسول او کفر ورزیدند و فاسق مردند مقتضاى تحلیلى این است که مؤمنین و مسلمان ها مشمول این دو حکم و دستور نیستند. در مجمع البیان آمده است:
«در این آیه دلالتى است بر این که ایستادن و قیام بر قبر براى دعا عبادتى است مشروع اگر این گونه نبود خداوند سبحان نهى از آن را به کافر اختصاص نمى داد»(5)
در تفسیر ابن کثیر آمده است:
«پس از آن که خداوند نهى فرمود از نماز بر منافقین وایستادن بر قبور آنان براى استغفار وطلب مغفرت براى آنها این عمل از بزرگترین قربت ها (اعمال مستحب و نزدیک کننده به خداوند) است در حقّ مؤمنین، پس جایز و مشروع گردیده است این عمل نسبت به مؤمنین و در انجام دادن آن پاداش ثواب و اجر زیادى هست»(6)
لذا از این آیه به وضوح استفاده مى شود که زیارت قبور مؤمنین و طلب رحمت و غفرت براى آنان استحباب دارد و بدان ترغیب شده است.(7)
1.توبه (9) آیه 84
2.تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 435
3.صفوة التفاسیر، ج 1، ص 554
4.توبه، آیه 84
5.مجمع البیان، ج 5، ص 57
6.تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 438
7.طاهرى خرم آبادى،توحید و زیارت ص 204،208

نقل قول:

بنابراین پیشنهاد می کنم افراد قبل از بیان سخن به تکمیل احاطه خود بر آیات قرآن بپردازند و جزئی را بیان نکنند و جزئی دیگر را مخفی که در ان صورت با علمای بنی اسرائیل فرقی نخواهند داشت.

aminj;344171 نوشت:
همین برای قضاوت خواننده بی طرف کافی است.

این حرف:
حال من اين دو آيه را به هم مي چسبانم و قسمتي از آيه 46را( كه مي گويد فرعونيان صبح و شب در آتشند) حذف مي كنم.>>
من را یاد این آیه ها می اندازد:
"من الّذين هادوا يحرفون الكلم عن مواضعه "
"الذین جعلوا القرآن عضین"

قرآن را باید خواند و از آن درک حقیقت کرد، نه آنکه دنبال توجیه صحبتهای خود بود.

asad;344345 نوشت:
سلام ! میگم چه حـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرفی زدی! فکر میکنی هرچی بیشتر و طولانی تر و با رنگ و لعاب تر مطالبت رو بنویسی حق بیشتر به سمت تو میاد؟


منم پیشنهاد میکنم پیشنهاد خودت رو جدی بگیر !

پس با طلب شفاعت از افراد زنده موافقی؟ فقط مشکلت اینه که مرده ها صدای زنده هارو نمیشنوند؟


از آیاتی که گواهی میدهد که ارتباط بشر با گذشتگان باقی و برقرار است آیه مربوط به مذاکره صالح با هلاک شدگان ازقوم خود میباشد: سوره اعراف آیات 77تا79: ((شتررا که معجزه صالح بود پی کردند و از دستور پروردگار خود سرپیچیدند و گفتند: ای صالح اگر پیامبر هستی عذابی که به ما وعده میدهی بیاور. پس زلزله ای بر اثر صیحه آسمانی انان را فرا گرفت و در خانه های خویش ((بی جان)) افتادند. آنگاه از آنان دوری نمود وگفت ای قوم من پیامهای خداوند را به شما رسانیدم و شما را اندرز دادم ولی شما ناصحان را دوست نمیدارید. ))

در مفاد آیات سه گانه دقت کنید: آیه نخست حاکی از آن است که قوم صالح از او عذاب الهی درخواست کردند! آیه دوم بیان میکند که عذاب الهی فرا رسید و همه ی آنان را نابود کرد ! و سرانجام آیه سوم حاکی است که حضرت صالح پس از مرگ و نابودی قومش ! آنان را با جمله ی ((یا قوم)) مورد خطاب قرار داد و گفت: من پیام های الهی را رسانیدم ولی شما نصیحت گویان را دوست نمیدارید! گواه روشن بر اینکه حضرت صالح پس از نابودی با آنان سخن گفت سه چیز است: 1-چینش و ترتیب آیات به شکلی که گفته شد! 2-حرف ((فا)) در لفظ ((فتولی)) که دال بر ترتیب است یعنی پس از نابودی آنان از آنها روی برتافت و به آنان سخن گفت! 3- جمله ((ولکن لا تحبون الناصحین)) میرساند که آنان چنان در عناد و شقاوت فرو رفته بودند که پس از مرگ نیز افراد پند ده و اندرزز گو را دوست نمیداشتند!

ظاهر آیه این است که او با ارواح امت خود به طور جدی سخن میگوید و آنان را مورد خطاب قرار میدهد و از عناد مستمر آنان که پس از مرگ نیز با آنان همراه بود خبر میدهد و میگوید ((هم اکنون)) نیز ناصحان را دوست نمیدارید## و اما آیه دوم که ارتباط مردگان با زندگان را اثبات میکند: اعراف 91: شعیب با ارواح قوم خود سخن میگوید. و دقیقا همانند این 3آیه استدلال میشود پس به دلیل کمبود فضا فقط سخن شعیب با مردگان را مینویسم استدلال هایش دقیقا مثل مورد قبل است: ((از آنان روی برتافت و گفت: ای قوم من من پیام های خداوند را به شما رسانیدم وشما را نصیحت کردم چگونه بر گروهی که کافرند اندوه بخورم؟ )) ## و اما دلیل و آیه سوم که اثبات میکند مردگان را این دنیا ارتباط دارند از سوره زخرف آیه 45 است زمانی که پیامبر با ارواح انبیا سخن میگوید

زخرف 45: ((از پیامبران پیشین بپرس آیا غیر از خدای رحمان خدایی قرار دادیم که مورد پرستش قرار گیرد؟ )) ظاهر آیه این است که پیامبر میتواند با پیامبران گذشته که در جهان دیگر به سر میبرند تماس گرفته و از آنان موضوع وارد در این ایه را بپرسد! از طرفی تا زمانی که دلیل عقلی بر امتناع سوال از آنان گواهی ندهد ما حق نداریم دست از این ظاهر برداریم! تا اینجا محور استدلال آیات قرانی بوده است اکنون وقت آن رسیده است که از دریچه روایات به این موضوع بنگریم جایی که در یک روایت متواتر پیامبر با کشته شدگان بدر سخن میگوید:

جنگ بدر به پایان رسید و کفار قریش با دادن هفتاد کشته و هفتاد اسیر پا به فرار نهادند پیامبر گرامی اسلام دستور داد کشته های مشرکان را در چاهی بریزند و وقتی اجساد آنان در میان چاه ریخته شد پیامبر آنان را یک ب یک صدا زد و گفت: ای عتبه/ ای شیبه/ ای امیه/ ای ابوجهل . ..آیا آنچه را که پروردگار به شما وعده داده بود حق و پابرجا یافتید؟ ...در این موقع گروهی از مسلمانان به پیامبر گفتند: آیا کسانی را که مرده اند صدا میزنید؟ پیامبر فرمود: شما از آنان شنواتر نیستید لکن آنان قدرت جواب ندارند!...## هیچ جمله ای نمیتواند صریح تر از این باشد که پیامبر فرمود شما از آنان شنواتر نیستید منتها آنان قدرت پاسخ ندارند! هیچ بیانی نمتواند گویاتر از این باشد که پیامبر آنان را یک به یک صدا زند و با آنان به سان دوران حیاتشان سخن گوید
سخن گفتن با سران شرک که اجساد آنان در چاهی ریخته شده بود از مسلمات تاریخ و حدیث است و کسی نمیتواند بر جعلی یا ضعیف یا تحریف شدن آن خدشه وارد کند. از میان محدثان گروهی آن را نقل کرده اند که به برخی از معتبرترین آن اشاره میکنیم: صحیح بخاری ج5 در سرگذشت جنگ بدر ص97و98و110## صحیح مسلم ج4 کتاب جنت ص77## سنن نسائی ج4ص89و90## مسند احمد ج2ص131## سیره ابن هشام ج1 ص639## مغازی واقدی ج1 غزوه بدر## بحارالانوار ج19 ص346

هیچ مســـــــلمانی حق ندارد این فصل مسلم از تاریخ اسلام را به علت یک پیشداوری غلط انکار کند و بگوید چون این امر با عقل قاصر مــــادی من سازگار نیست پس صحت ندارد! بنابراین با توجه با آنچه گذشت امکان ارتباط با اولیا الهی که در جهان دیگر زنده اند مبرهن و ثابت میشود بنابراین صحت سنت هایی که بر این اصول استوار است مانند توسل طلب شفاعت و استمداد و استعانت از اولیا الهی نیز اثبات میشود

یعنی شما فقط و فقط قران رو قبول داری؟ و به تاریخ هیچ اعتمادی نداری؟ پس احکام روزانه زندگیتو چه جوری انجام میدی؟ تو قران که چیزی درباره احکام نداره؟ مثلا چه مدلی نماز میخونی؟

[="Tahoma"]با سلام و تقديم امتنان
قوم ثمود و شعيب واقعاً قوم عجيبي هستند چون نتنها از ميان شش هزار و اندي آيه قرآن استثناء اند و مرده و زنده شان با يكديگر گفتگو مي كنند بلكه با تمام مردگاني كه قرآن از آنها خبر مي دهد نيز يك فرق اساسي دارند و آن اين است كه همه مردگان بعد از مرگ دست به دامان مي شوند و صداي ارجعون ارجعونشان در مي آيد اما مي بينيم كه قوم صالح حتي بعد از مرگشان نيز آدم نشده اند و نصيحت پذير نيستند
و هنوز نصيحت كنندگان را خوش نمي دارند چون در غير اينصورت صالح مي بايستي مي گفت نصيحت كنندگان را دوست نداشتيد نه اينكه دوست نداريد مگر اينكه آنها هنوز در قيد حيات باشند و صالح بعد از نا اميدي ، از هدايت آنها منصرف و از آنها رو گردان شده و اين را گفته است.
اما شما بايد دلايل بيشتري ارائه كنيد چون بسياري از مفسرين و مترجميني شيعه چيزي را كه شما گفتيد باور ندارند و معتقدند اين گفتگو قبل از نزول عذاب بوده است:

[="Blue"]تفسير مجمع البيان
فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقالَ ياقَوْمِ لَقَدْ اَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ
هنگامى كه آنان را به خاطر حق ستيزيشان در آستانه عذاب و كيفر ديد، بانوميدى و اندوه از آنان روى برتافت و گفت: هان اى مردم! واقعيت اين است كه من پيام ها و دستورات پروردگارم را به شما رساندم و آن گونه كه شايسته بود شما را خيرخواهى كردم، امّا دريغ و درد كه شما حق پذير نيستيد و گوش شنواى حق نداريد آرى، اگر چه اين عذاب دردناك و بسيار سخت است، امّا بدانيد كه خود بر اثر گناه و بيدادتان خويشتن را درخور آن ساختيد.
[/]
در مورد سئوال از انبياء به اين معني نيست كه پيامبر برود از آنها بپرسد كه آيا چنين و چنان بوده يا نه بلكه منظور اين است كه در باره آنها از خداوند سئوال كند.
مثلاً در آيه زير منظور برادران يوسف اين نيست كه پدرشان راه بيفتد و برود از آن قريه اي كه در آن بوده اند سئوال كند بلكه منظور اين است كه در باره آن قريه و اينكه آيا آنها در آن سكونت داشته اند ، از كساني كه با آنها همسفر بوده اند بپرسد

واسأل القرية التي كنا فيها والعير التي أقبلنا فيها وإنا لصادقون ﴿٨٢﴾

درست مثل آيه زير

واسألهم عن القرية التي كانت حاضرة البحر إذ يعدون في السبت إذ تأتيهم حيتانهم يوم سبتهم شرعا ويوم لا يسبتون لا تأتيهم كذلك نبلوهم بما كانوا يفسقون﴿١٦٣﴾

بنا براين آيه اي كه اشاره كرديد به اين صورت مي شود:

واسأل ( عن)من أرسلنا من قبلك من رسلنا أجعلنا من دون الرحمن آلهة يعبدون ﴿٤٥﴾

درباره كساني از پيامبران قبل از خودت بپرس كه آيا ما .... نه اينكه برو از آنها بپرس چون اين با بسياري از آيات قرآن همخواني ندارد

درباره صلات هم مي توانيد به لينك زير مراجعه فرمائيد

http://www.askdin.com/thread26350.html

asad;344434 نوشت:

قرآن و جواز زیارت قبور مؤمنین
سئوال: آیا در قرآن آیه اى وجود دارد که دلالت بر جواز زیارت قبور مؤمنین کند؟

جواب: از آیه اى که از ایستادن بر قبور منافقین و درود و طلب رحمت بر آنان نهى مى فرماید استفاده مى شود که این عمل براى مؤمنین جایز بلکه سیره مسلمان ها و عمل رسول خدا بر آن بوده است زیرا اگر در مورد مؤمنین هیچ نداشت و پیامبر بر سر قبور مؤمنین و مسلمان ها حضور پیدا نمى نمود. این نهى معنا و مفهوم درست و صحیحى پیدا نمى کرد.
آیه مزبور این است:
«و لا تُصَلِّ عَلى احَد مِنهُم ماتَ أبَداً و لا تَقُم على قَبْرهِ اِنَّهُم کَفَروا باللّه و رَسُولِه و ما تُوا وَ هُم فاسِقُونَ»(1)
براى هیچ یک از منافقین اگر بمیرد هیچ گاه نماز نخوان و بر قبور آنان (براى طلب رحمت و مغفرت) نایست آنها به خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) کفر ورزیدند و مردند در حالى که فاسق بودند.
از این که در مورد منافق مى فرماید: «بر قبر آنان نایست» استفاده مى شود که در مورد غیر منافق این عمل شایسته مى باشد و واضح است که مقصود از ایستادن بر قبر صرف ایستادن نیست که اگر کسى مثلاً بر قبر منافق درنگ کند و بایستد براى نگاه کردن به سنگ شکل هندسى آن یا ایستاده و با رفیق خود سخن مى گوید یا به اعتراض دیگر بلکه مقصود ایستادن به جهت احترام گزاردن و طلب رحمت و مغفرت براى صاحب قبر است و این خود دلیل بر آن است که در مورد غیر منافق مانعى ندارد و بلکه طلب رحمت و مغفرت براى مؤمنین مطلوب و شایسته است.
و مقصود از لاتَقُم عَلى قبرِه عدّه اى زیادى از مفسران اهل سنت آن را اعم دانسته و گفته اند: لا تَقُم على قبره لا دفن او للزیارة و الدعا; بر قبر منافق براى دفن یا زیارت و دعا درنگ و توفّف نکن» مانند تفسیر ابن کثیر که میگوید:
«این که نایستى بر قبر منافق براى استغفار و طلب مغفرت یا دعا براى او این حکمى است که عمومیت دارد و در مورد هر کسى که به نفاق شناخته شود»(2)
و همچنین صفوة التفاسیر که از متأخرین تفاسیر اهل سنّت است نیز آمده است:
«بر قبر مافق برا دفن کردن او و یا براى زیارت و دعا نایست و توقف نکن»(3)
مهم تر از مفهومى که از کلمه منافق فهمیده مى شود تحلیلى است که در آیه مى فرماید:
(اِنَّهُم کَفَروا بِاللّهِ و رَسولِه و ما تُواوَهُم فاسِقونَ (4)
زیرا آنها به خدا و رسولش کافر شدند و در حالى که فاسق بودند از دنیا رفتند.
علت منع توقف این است که اینها به خدا و رسول او کفر ورزیدند و فاسق مردند مقتضاى تحلیلى این است که مؤمنین و مسلمان ها مشمول این دو حکم و دستور نیستند. در مجمع البیان آمده است:
«در این آیه دلالتى است بر این که ایستادن و قیام بر قبر براى دعا عبادتى است مشروع اگر این گونه نبود خداوند سبحان نهى از آن را به کافر اختصاص نمى داد»(5)
در تفسیر ابن کثیر آمده است:
«پس از آن که خداوند نهى فرمود از نماز بر منافقین وایستادن بر قبور آنان براى استغفار وطلب مغفرت براى آنها این عمل از بزرگترین قربت ها (اعمال مستحب و نزدیک کننده به خداوند) است در حقّ مؤمنین، پس جایز و مشروع گردیده است این عمل نسبت به مؤمنین و در انجام دادن آن پاداش ثواب و اجر زیادى هست»(6)
لذا از این آیه به وضوح استفاده مى شود که زیارت قبور مؤمنین و طلب رحمت و غفرت براى آنان استحباب دارد و بدان ترغیب شده است.(7)
1.توبه (9) آیه 84
2.تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 435
3.صفوة التفاسیر، ج 1، ص 554
4.توبه، آیه 84
5.مجمع البیان، ج 5، ص 57
6.تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 438
7.طاهرى خرم آبادى،توحید و زیارت ص 204،208

ايستادن يا نايستادن بر قبر هيچ ارتباطي به بحث ما ندارد
من خودم بر قبر مرحوم پدرم مي ايستم اما هرگز اعتقاد ندارم كه
او زنده است يا صداي مرا مي شنود بلكه فقط و فقط به خاطر احترام
مادرم چنين مي كنم

nooh;344485 نوشت:
قوم ثمود و شعيب واقعاً قوم عجيبي هستند چون نتنها از ميان شش هزار و اندي آيه قرآن استثناء اند و مرده و زنده شان با يكديگر گفتگو مي كنند بلكه با تمام مردگاني كه قرآن از آنها خبر مي دهد نيز يك فرق اساسي دارند و آن اين است كه همه مردگان بعد از مرگ دست به دامان مي شوند و صداي ارجعون ارجعونشان در مي آيد اما مي بينيم كه قوم صالح حتي بعد از مرگشان نيز آدم نشده اند و نصيحت پذير نيستند و هنوز نصيحت كنندگان را خوش نمي دارند چون در غير اينصورت صالح مي بايستي مي گفت نصيحت كنندگان را دوست نداشتيد نه اينكه دوست نداريد مگر اينكه آنها هنوز در قيد حيات باشند و صالح بعد از نا اميدي ، از هدايت آنها منصرف و از آنها رو گردان شده و اين را گفته است. اما شما بايد دلايل بيشتري ارائه كنيد چون بسياري از مفسرين و مترجميني شيعه چيزي را كه شما گفتيد باور ندارند و معتقدند اين گفتگو قبل از نزول عذاب بوده است: تفسير مجمع البيان فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقالَ ياقَوْمِ لَقَدْ اَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ هنگامى كه آنان را به خاطر حق ستيزيشان در آستانه عذاب و كيفر ديد، بانوميدى و اندوه از آنان روى برتافت و گفت: هان اى مردم! واقعيت اين است كه من پيام ها و دستورات پروردگارم را به شما رساندم و آن گونه كه شايسته بود شما را خيرخواهى كردم، امّا دريغ و درد كه شما حق پذير نيستيد و گوش شنواى حق نداريد آرى، اگر چه اين عذاب دردناك و بسيار سخت است، امّا بدانيد كه خود بر اثر گناه و بيدادتان خويشتن را درخور آن ساختيد.

تفسير نمونه ج : 6ص :241

در آخرين آيه مورد بحث مى‏گويد : بعد از اين جريان صالح از آنها روى برتافت و به آنها گفت : من حق رسالت پروردگارم را ادا كردم و آنچه گفتنى بود به شما گفتم و از نصيحت و خيرخواهى كوتاهى نكردم ، لكن شما نصيحت كنندگان را دوست نداريد ( فتولى عنهم و قال يا قوم لقد ابلغتكم رسالة ربى و نصحت لكم و لكن لا تحبون الناصحين) .

در اينجا سؤال ديگرى پيش مى‏آيد و آن اينكه آيا اين گفتگوى صالح بعد از نابودى آن جمعيت صورت گرفته است ، و يا اينكه اين گفتگوى نهائى صالح با آنها قبل از مرگشان به عنوان اتمام حجت بوده ، ولى در عبارت قرآن بعد از جريان مرگ آنها ذكر شده است ؟ البته احتمال دوم با ظاهر خطاب سازگارتر است ، زيرا گفتگو با آنها نشان مى‏دهد كه آنها زنده بوده‏اند ولى احتمال نخست نيز چندان بعيد نيست ، زيرا بسيار مى‏شود كه براى عبرت گرفتن افراد بازمانده چنين گفتگوهائى را با گذشتگان و ارواح آنها انجام مى‏دهند ، چنانكه در تاريخ زندگانى على (عليه‏السلام‏) مى‏خوانيم پس از جنگ جمل در كنار جسد طلحه ايستاد و گفت : اى طلحه ! تو در اسلام خدمات قابل ملاحظه‏اىداشتى ، حيف كه آنها را براى خود حفظ نكردى ، و نيز در اواخر نهج البلاغه مى‏خوانيم كه على (عليه‏السلام‏) به هنگامى كه از جنگ صفين باز مى‏گشت در پشت دروازه كوفه رو به قبرستان كرده نخست به ارواح گذشتگان سلام كرد و بعد به آنها گفت : شما پيشرو اين قافله بوديد و ما هم به دنبال شما خواهيم بود!

تفسير نمونه ج : 6ص :260

و در آخرين آيه مورد بحث ، آخرين گفتار شعيب را مى‏خوانيم كه او از قوم گنهكار روى برگردانيد و گفت : من رسالات پروردگارم را ابلاغ كردم ، و به مقدار كافى نصيحت نمودم و از هيچگونه خيرخواهى فروگذار نكردم ( فتولى عنهم و قال يا قوم لقد ابلغتكم رسالات ربى و نصحت لكم ) .

با اين حال تاسفى به حال اين جمعيت كافر نمى‏خورم ، زيرا آخرين تلاش و كوشش براى هدايت آنها به عمل آمد ولى در برابر حق سر تسليم فرود نياوردند ، و مى‏بايست چنين سرنوشت شومى را داشته باشند ( فكيف آسى على قوم كافرين) .

آيا اين جمله را شعيب بعد از نابودى آنها گفت يا قبل از آن ، هر دو احتمال امكان دارد ، ممكن است قبل از نابودى گفته باشد ، ولى به هنگام شرح ماجرا بعد از آن ذكر شده باشد .
ولى با توجه به آخرين جمله كه مى‏گويد : سرنوشت دردناك اين قوم كافر ، هيچ جاى تاسف نيست ، بيشتر به نظر مى‏رسد كه اين جمله را بعد از نزول عذاب گفته باشد ، و همانطور كه در ذيل آيه 79 همين سوره نيز اشاره كرديم اينگونه تعبيرات در برابر مردگان بسيار گفته مى‏شود ( شواهد آن را نيز در همانجا ذكر كرديم) .

اول اینکه چرا به تفسیر مجمع البیان جمله اضافه میکنی؟
دوم اینکه پاسخ این شبهه را هم بده!

نقل قول:
حرف ((فا)) در لفظ ((فتولی)) که دال بر ترتیب است یعنی پس از نابودی آنان از آنها روی برتافت و به آنان سخن گفت

سوم اینکه همانطور که گذشت هیچ توفیری بین مردگان این قوم و دیگر مردگان قران وجود ندارد و سخن گفتن پیامبرشان با آنان در مقابل مردم دیگر میتواند برای عبرت دیگران باشد وتعارضی با اینکه که مردگان بگویند ارجعون ارجعون ایجاد نمیکند چون زنده ها صدای مرده ها را نمیشنوند! پس میتوانند بگویند ارجعون ارجعون! و همزمان پیامبر میتواند برای عبرت سایرین به آنها بگوید شما ناصحان را دوست نمیدارید! و اینکه پیامبر این رابگوید با عقل هم سازگار است چون تا آخرین لحظه اینگونه بودند و بعد از مرگشان را هم که پیامبر نمیبیند
و اینکه میگویید باید میگفت شما ناصحان را دوست نمیداشتید حرف اشتباهیست چون پیامبر بعد از مرگشان صدایشان را نمیشنود پس از کجا بفهمد که الان پشیمانند و ناصحان را دوست دارند؟

حتی اگر فرض را بر این بگیریم که پیامبر حال بعد از مرگ مردگان را میداند و میفهمد و میشنود که چه میگویند باز هم تناقضی وجود ندارد به این آیات و تفسیرش دقت کنید:

تفسير نمونه جلد 14 صفحه 311

در اين هنگام كه خود را در حال بريدن از اين جهان و قرار گرفتن در جهان ديگر مى بينند، پرده هاى غرور و غفلت از مقابل ديدگانشان كنار مى رود گوئى سرنوشت دردناك خويش را با چشم مى بيند، عمر و سرمايه هاى از دست رفته و كوتاهيهائى را كه در گذشته كرده و گناهانى را كه مرتكب شده اند عواقب شوم آن را مشاهده مى كنند، اينجا است كه فرياد او بلند مى شود و مى گويد: اى پروردگار من ! مرا باز گردانيد! (قال رب ارجعون ).
مرا باز گردانيد ((شايد گذشته خود را جبران كنم و عمل صالحى در برابر آنچه ترك گفتم بجا آورم )) (لعلى اعمل صالحا فيما تركت ).
اما از آنجا كه قانون آفرينش چنين اجازه بازگشتى را به هيچكس ، نه نيكوكار و نه بدكار، نمى دهد، به او چنين پاسخ داده مى شود ((نه ! هرگز راه باز - گشتى وجود ندارد)) (كلا).
((اين سخنى است كه او به زبان مى گويد)) (انها كلمة هو قائلها).
سخنى كه هرگز از اعماق دلش با اراده و آزادى بر نخواسته است ، اين همان سخنى است كه هر بدكارى به موقع گرفتار شدن در چنگال مجازات و هر قاتلى به هنگام ديدن چوبه دار مى گويد و هر وقت امواج بلا فرو بنشيند باز همان برنامه سابق خود را ادامه مى دهد.
اين شبيه چيزى است كه در آيه 28 سوره انعام مى خوانيم و لورد ((و لعادوا لما نهوا عنه )) (آنها اگر به حيات دنيا باز گردند باز به همان برنامه ها و روش خود ادامه مى دهند).

بنابراین پیامبر میداند که این کافران چون در مخمصه هستند اینچنین ارجعون ارجعون میکنند و به محض آزادی مجدد به شیوه ی قبلیه خود بازمیگردند پس بنابراین چون به کذب آنها واقف است به انها میگوید:
ناصحان را دوست نمیدارید

بنابراین دلیلی که برای رد این آیه ما ذکر کردید خیلی قانع کننده نیست و اگر بخواهیم خیلی خوش بین باشیم میتوانیم هردوحالت را قبول کنیم !و برای رد هیچ کدام دلیل قانع کننده ای نیست! بنابراین همین برای اثبات مدعای ما مکفی است! یعنی همین که هردوحالت (صحبت پیامبر با مردم قبل از مرگ و بعد از مرگ) را محتمل بدانیم و نتوانیم هیچ کدام را رد کنیم اثبات کننده ی شنونده بودن مردگان پس از مرگ است!

nooh;344485 نوشت:
مثلاً در آيه زير منظور برادران يوسف اين نيست كه پدرشان راه بيفتد و برود از آن قريه اي كه در آن بوده اند سئوال كند بلكه منظور اين است كه در باره آن قريه و اينكه آيا آنها در آن سكونت داشته اند ، از كساني كه با آنها همسفر بوده اند بپرسد واسأل القرية التي كنا فيها والعير التي أقبلنا فيها وإنا لصادقون ﴿٨٢﴾

شما از کجا منظور برادران یوسف را فهمیدید ؟ آنها گفته اند از شهری که در آن بوده اند سوال کن چون این قضیه اینقدر مشهور بوده است که همه در آن شهر فهمیده اند بنابراین منظورشان طبق ظاهر آیه این است که هرموقع رفتی به آن شهر میتوانی از مردم آن شهر سوال کنی! و همچنین میتوانی از افرادی که با ما بودند سوال کنی!
یعنی شما قسمت اول آیه را به نفع خود حذف کردید (از شهر سوال کن)


تفسير نمونه ج : 10ص :49

سپس براى اينكه هر گونه سوء ظن را از پدر دور سازند و او را مطمئن كنند كه جريان امر همين بوده نه كم و نه زياد ، گفتند : براى تحقيق بيشتر از شهرى كه ما در آن بوديم سؤال كن ( و سئل القرية التى كنا فيها).
و همچنين از قافله‏اى كه با آن قافله به سوى تو آمديم و طبعا افرادى از سرزمين كنعان و از كسانى كه تو بشناسى در آن وجود دارد ، مى‏توانى حقيقت حال را بپرسى ( و العير التى اقبلنا فيها ) و به هر حال مطمئن باش كه ما در گفتار خود صادقيم و جز حقيقت چيزى نمى‏گوئيم ( و انا لصادقون ) از مجموع اين سخن استفاده مى‏شود كه مساله سرقت بن‏يامين در مصر پيچيده بوده كه كاروانى از كنعان به آن سرزمين آمده و از ميان آنها يك نفر قصد داشته است پيمانه ملك را با خود ببرد كه ماموران ملك به موقع رسيده‏اند و پيمانه را گرفته و شخص او را بازداشت كرده‏اند ، و شايد اينكه برادران گفتند از سرزمين مصر ، سؤال كن كنايه از همين است كه آنقدر اين مساله ، مشهور شده كه در و ديوار هم مى‏داند !

nooh;344485 نوشت:
درباره صلات هم مي توانيد به لينك زير مراجعه فرمائيد

هنوز وقت نکردم بخونم! !

[="Teal"]

nooh;344489 نوشت:
ايستادن يا نايستادن بر قبر هيچ ارتباطي به بحث ما ندارد من خودم بر قبر مرحوم پدرم مي ايستم اما هرگز اعتقاد ندارم كه او زنده است يا صداي مرا مي شنود بلكه فقط و فقط به خاطر احترام مادرم چنين مي كنم

همه که مثل شما نیستند که یکی از والدینشان مرحوم شده باشد و شما به احترام دیگری بر روی قبر آن یکی باستید!
قران برای حال عمومی افراد است! در حالت معمولی همه هم پدر دارند و هم مادر!
بنابراین

واضح است که مقصود از ایستادن بر قبر صرف ایستادن نیست که اگر کسى مثلاً بر قبر منافق درنگ کند و بایستد براى نگاه کردن به سنگ شکل هندسى آن و یا ایستاده و با رفیق خود سخن مى گوید یا به اعتراض دیگر بلکه مقصود ایستادن به جهت احترام گزاردن و طلب رحمت و مغفرت براى صاحب قبر است و این خود دلیل بر آن است که در مورد غیر منافق مانعى ندارد و بلکه طلب رحمت و مغفرت براى مؤمنین مطلوب و شایسته است.
واگر غیر از این است بفرمایید منظور خداوند از اینکه فرموده نایستید چیست؟
آیا منظورش این بوده که نایستید به شکل سنگ قبر نگاه کنید؟
یا ناستید چایی بخورید؟
یا نایستید با دیگری حرف بزنید؟
آیا گفتن این گونه موارد با قران سازگار است؟


ترجمة الميزان ج : 9ص :487

و لا تصل علي احد منهم مات ابدا ولا تقم علي قبره انهم كفروا بالله و رسوله و ماتوا و هم فاسقون اين آيه نهي مي‏كند رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) را از اينكه نماز ميت بخواند بر كسي كه منافق بوده ، و از اينكه كنار قبر منافقي بايستد ، و اين نهي را تعليل كرده است به اينكه چون كفر ورزيدند و فاسق شدند و بر همين فسق خود مردند ، و اين تعليل تنها در اين آيه نيامده ، بلكه در هر جا كه گفتگو از لغويت استغفار به ميان آمده همين تعليل ذكر شده است،

مانند آيه 80 از همين سوره ، و آيه ششم از سوره منافقين كه مي‏فرمايد : سواء عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن يغفر الله لهم ان الله لا يهدي القوم الفاسقين .

و از همه اين موارد كه ذكر شد برمي‏آيد كسي كه بخاطر احاطه و استيلاي كفر در دلش فاقد ايمان به خدا گشته ديگر راهي بسوي نجات ندارد ، و نيز برمي‏آيد كه استغفار جهت منافقين و همچنين نماز خواندن بر جنازه‏هاي ايشان و ايستادن كنار قبور ايشان و طلب مغفرت كردن ، لغو و بي نتيجه است .

و در اين آيه اشاره است به اينكه رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) بر جنازه مؤمنين نماز مي‏خوانده و در كنار قبور ايشان مي‏ايستاده و طلب مغفرت و دعا مي‏كرده است .

[/]

ـ حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ تا زمانى که مرگ یکى از آنان فرارسد، مى‏گوید: «پروردگار من! مرا بازگردانید! * شاید در آن­چه ترک کردم عمل صالحى انجام دهم!» (ولى به او مى‏گویند:) چنین نیست! این سخنى است که او به زبان مى‏گوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند

آيه 100 سوره مومنون تنها آيه اي است كه فاصله ميان مرگ وقيامت را برزخ خوانده است. اين آيه كاملا صراحت دارد كه انسان پس از مرگ داراي نوعي حيات و زندگي است كه در آن تقاضاي بازگشت به دنيا را مي كند.

((قالوا ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل الي خروج من سبيل))مومن40

((آنها مي گويند پروردگارا ! ما را دو بار ميراندي ودو بار زنده كردي اكنون به گناهان خود معترفيم، آيا راهي براي خارج شدن از دوزخ وجود دارد ؟))
اين آيه بيانگر حال كافران است كه تصور مي كنند چون خدا آنها را دو بار ميرانده و دو بار زنده كرده، آيا امكان گريز و خروج از اين آتش براي ما هست، دو مرتبه ميراندن و دو مرتبه زنده شدن ثابت نمي شود مگر با ثابت شدن عالم برزخ كه آدمي يكبار بدن او در دنياي خاكي ميرانده شده و روح او در قالب مثالي در برزخ زنده مانده است .
پس از نفخ ممات تمام خلائق از جن و انس چه در دنيا و چه در برزخ مي ميرند و جز ذات احديت كسي باقي نمي ماند. در اين هنگام جنبنده اي زنده نخواهد ماند، حتي برزخيان نيز مرده اند واين بار دفعه دوم مردن حقيقي آدمي است. كه بعد ازآن روز رستا خيز با نفخ حيات در صور، همگي را براي ورود به صحنه قيامت و حساب اعمال خود زنده مي نمايد و اين بار دوم زنده شدن است .

((الناريعرضون عليها غدوا وعشيا ويوم الساعه ادخلوا آل فرعون اشد العذاب.)مومن 46

((عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام برآن عرضه مي شوند تا روزي كه قيامت برپا مي شود . دستور مي دهد آل فرعون را در سخت ترين عذابها وارد كنيد.))
روشن است كه آتش فوق كه در آيه به آن اشاره شده است و برآل فرعون صبح و شام عرضه مي شوند در عالم برزخ است. زيرا در پايان آيه، مجازات آنها در قيامت به طور جداگانه آمده است ولذا مفسران، اين آيه را به عالم برزخ و عذاب قبر تفسير كرده اند.
در مورد عذاب برزخي آل فرعون، قرآن كريم مي فرمايد: بر آل فرعون هر صبح و شام آتش عرضه مي شود. در مورد عذاب اخروي آنها مي فرمايد: دستور داده مي شود آنها را داخل شديدترين عذاب كنند، از تفاوت اين دو تعبير چنين استفاده مي شود كه در برزخ آل فرعون آتش دوزخ را از دور مشاهده مي كنند و ناراحت مي شوند و در عالم قيامت از نزديك با آن آتش فروزنده عذاب مي كشند و اين مجازات در برزخ، صبح و شام است و در قيامت مستمر و دائم با آن دمساز هستند.

((ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون فرحين بما اتاهم الله من فضله ويستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الا خوف عليهم ولا هم يحزنون.))ال عمران 169

((اي پيامبر هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده اند مردگانند، بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند بدانچه خداوند از فضل و رحمت خويش به آنها عنايت فرموده، شاد مانند و به دوستان دنيايشان كه هنوز به آنها نپيوسته اند و بعدا در پي آنها به راه آخرت خواهند شتافت مژده دهند كه از مردن هيچ ترس و اندوهي نداشته باشيد. ))
اين آيه هم مربوط به شهداست زيرا شهيد زنده است و نزد خداوند از نعم الهي برخوردار است و روزي به او داده مي شود و اين مورد، حاكي از زندگي شهدا در بهشت است زيرا آنان در بهشت به جهت اعمال نيكشان در دنيا از نعم الهي استفاده مي كنند و از طرفي چون قيامت فرا نرسيده است اين بهشت، بهشت برزخي است كه شهدا در آن روزي مي بينند و آرزو مي كنند كه مژده و بشارت دوستانشان نيز به آنها برسد تا آنها نيز در شاديشان شريك باشند.

((قيل ادخل الجنه قال يا ليت قومي يعلمون بما غفر لي ربي وجعلني من المكرمين.))یس 26

((پس از مرگ به او گفته شد داخل بهشت شو، او گفت: اي كاش مردم من كه سخن مرا نشنيدند اكنون مي دانستند كه چگونه پروردگارم مرا آفريده و جزء بندگان مكرم خويش قرارم داد .))
در آيات قبل از اين، جريان محاوره اين مرد( مومن آل ياسين ) به قومش نقل شده كه مردم را به پيروي رسولاني كه درشهر ( انطاكيه) مردم را به پرستش غيرخدا و پرستش مخلصانه خدا مي خواندند دعوت مي كند و سپس ايمان و اعتقاد خويش را اظهار مي دارد و ازآنها مي خواهد كه سخن او را بشنوند و به راه او بروند ، در اين آيات مي گويد: ولي آن مردم سخن او را نشنيدند تا آنگاه كه او به جهان ديگر رحلت كرد در آن جهان در حالي كه مغفرت وكرامت الهي را در مورد خويشتن مشاهده مي نمود، آرزو مي كرد : اي كاش قوم من كه هنوز در دنيا هستند از وضع سعادتمندانه من در اين جهان آگاه شدند.
بديهي است كه همه اين وقايع قبل از قيامت كبري است. ضمنا كلمه بهشت كه اينجا به كار رفته و در بعضي آيات ديگر بكار رفته منظور بهشت مربوط به عالم برزخ است، زيرا اهل سعادت هم در برزخ در بهشت هستند و هم در قيامت و ضمنا در خود قيامت نيز بهشت تنها يك بهشت نيست بلکه بهشتها در آن وجود دارد.



((لايسمعون فيها لغوا الاسلاما ولهم رزقهم فيها بكره وعشيا)) مریم 62

((در آن بهشت سخت لغو نشنوند، بلکه همه گفتارشان سلام به يكديگر است و رزق و روزي آنها در صبح و شام بدون هيچ گونه رنجي به آنها مي رسد .))
اين آيه برخورد انسانهاي نيك را با يكديگر بيان مي دارد و از عبارت بكره و عشيا صبح و شب در آيه استنباط مي شود كه اين رزق و روزي به بهشتيان در جهان برزخي مربوط است، زيرا بهشت جهان اخروي، خورشيد و ماه ندارد كه موجب صبح و شب گردد.
خداوند در قرآن مي فرمايد :
((لايرون فيها شمسا ولازمهريا)) 17

((در قيامت خورشيد و ماه ديده نمي شود، پس اين رزق و روزي در برزخ است.))



((مما خطياتهم اغرقوا فادخلوا نارا فلم يجدوا لهم من دون الله انصارا))نوح 25

((آن قوم خطاكار اززيادي كفر وگناه دردريا غرق شدند وبعد ازآن در آتش انداخته شدند. ))
قوم نوح كه از دستورات خدا اطاعت نمي كردند و از نوح پيامبرشان حرف شنوي نداشتند و او را به سخره مي گرفتند در طوفان نوح كه به امر خدا روي داد غرق گشتند. و بعد از اين كه از اين دنيا رفتند در آن عالم درآتش انداخته شدند.
چون لفظ ماضي و گذشته استعمال شده است فهميده مي شود كه اين حادثه رخ داده است و از طرفي چون قيامت نيامده پس منظورش آتش آخرت و هميشگي نيست، بلکه آتش عالم برزخ است.20




((لقد ارسلنا الي امم من قبلك فزين لهم الشيطان اعمالهم فهو وليهم اليوم و لهم عذاب اليم))نحل 63

((بخدا قسم رسولاني بسوي امتهايي كه قبل از تو بودند فرستاديم و شيطان اموال آنها را در نظرشان زينت داد، او امروز سرپرست آنهاست .))
اين آيه نشانگر عذاب اقوام گنهكار گذشته است كه در حال حاضر در عذابند و چون قيامت نيامده پس اين عذاب مربوط به عالم برزخ است.

asad;344695 نوشت:
ـ حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ تا زمانى که مرگ یکى از آنان فرارسد، مى‏گوید: «پروردگار من! مرا بازگردانید! * شاید در آن­چه ترک کردم عمل صالحى انجام دهم!» (ولى به او مى‏گویند:) چنین نیست! این سخنى است که او به زبان مى‏گوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند

آيه 100 سوره مومنون تنها آيه اي است كه فاصله ميان مرگ وقيامت را برزخ خوانده است. اين آيه كاملا صراحت دارد كه انسان پس از مرگ داراي نوعي حيات و زندگي است كه در آن تقاضاي بازگشت به دنيا را مي كند.

((قالوا ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل الي خروج من سبيل))مومن40

((آنها مي گويند پروردگارا ! ما را دو بار ميراندي ودو بار زنده كردي اكنون به گناهان خود معترفيم، آيا راهي براي خارج شدن از دوزخ وجود دارد ؟))
اين آيه بيانگر حال كافران است كه تصور مي كنند چون خدا آنها را دو بار ميرانده و دو بار زنده كرده، آيا امكان گريز و خروج از اين آتش براي ما هست، دو مرتبه ميراندن و دو مرتبه زنده شدن ثابت نمي شود مگر با ثابت شدن عالم برزخ كه آدمي يكبار بدن او در دنياي خاكي ميرانده شده و روح او در قالب مثالي در برزخ زنده مانده است .
پس از نفخ ممات تمام خلائق از جن و انس چه در دنيا و چه در برزخ مي ميرند و جز ذات احديت كسي باقي نمي ماند. در اين هنگام جنبنده اي زنده نخواهد ماند، حتي برزخيان نيز مرده اند واين بار دفعه دوم مردن حقيقي آدمي است. كه بعد ازآن روز رستا خيز با نفخ حيات در صور، همگي را براي ورود به صحنه قيامت و حساب اعمال خود زنده مي نمايد و اين بار دوم زنده شدن است .

((الناريعرضون عليها غدوا وعشيا ويوم الساعه ادخلوا آل فرعون اشد العذاب.)مومن 46

((عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام برآن عرضه مي شوند تا روزي كه قيامت برپا مي شود . دستور مي دهد آل فرعون را در سخت ترين عذابها وارد كنيد.))
روشن است كه آتش فوق كه در آيه به آن اشاره شده است و برآل فرعون صبح و شام عرضه مي شوند در عالم برزخ است. زيرا در پايان آيه، مجازات آنها در قيامت به طور جداگانه آمده است ولذا مفسران، اين آيه را به عالم برزخ و عذاب قبر تفسير كرده اند.
در مورد عذاب برزخي آل فرعون، قرآن كريم مي فرمايد: بر آل فرعون هر صبح و شام آتش عرضه مي شود. در مورد عذاب اخروي آنها مي فرمايد: دستور داده مي شود آنها را داخل شديدترين عذاب كنند، از تفاوت اين دو تعبير چنين استفاده مي شود كه در برزخ آل فرعون آتش دوزخ را از دور مشاهده مي كنند و ناراحت مي شوند و در عالم قيامت از نزديك با آن آتش فروزنده عذاب مي كشند و اين مجازات در برزخ، صبح و شام است و در قيامت مستمر و دائم با آن دمساز هستند.

((ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون فرحين بما اتاهم الله من فضله ويستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الا خوف عليهم ولا هم يحزنون.))ال عمران 169

((اي پيامبر هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده اند مردگانند، بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند بدانچه خداوند از فضل و رحمت خويش به آنها عنايت فرموده، شاد مانند و به دوستان دنيايشان كه هنوز به آنها نپيوسته اند و بعدا در پي آنها به راه آخرت خواهند شتافت مژده دهند كه از مردن هيچ ترس و اندوهي نداشته باشيد. ))
اين آيه هم مربوط به شهداست زيرا شهيد زنده است و نزد خداوند از نعم الهي برخوردار است و روزي به او داده مي شود و اين مورد، حاكي از زندگي شهدا در بهشت است زيرا آنان در بهشت به جهت اعمال نيكشان در دنيا از نعم الهي استفاده مي كنند و از طرفي چون قيامت فرا نرسيده است اين بهشت، بهشت برزخي است كه شهدا در آن روزي مي بينند و آرزو مي كنند كه مژده و بشارت دوستانشان نيز به آنها برسد تا آنها نيز در شاديشان شريك باشند.

((قيل ادخل الجنه قال يا ليت قومي يعلمون بما غفر لي ربي وجعلني من المكرمين.))یس 26

((پس از مرگ به او گفته شد داخل بهشت شو، او گفت: اي كاش مردم من كه سخن مرا نشنيدند اكنون مي دانستند كه چگونه پروردگارم مرا آفريده و جزء بندگان مكرم خويش قرارم داد .))
در آيات قبل از اين، جريان محاوره اين مرد( مومن آل ياسين ) به قومش نقل شده كه مردم را به پيروي رسولاني كه درشهر ( انطاكيه) مردم را به پرستش غيرخدا و پرستش مخلصانه خدا مي خواندند دعوت مي كند و سپس ايمان و اعتقاد خويش را اظهار مي دارد و ازآنها مي خواهد كه سخن او را بشنوند و به راه او بروند ، در اين آيات مي گويد: ولي آن مردم سخن او را نشنيدند تا آنگاه كه او به جهان ديگر رحلت كرد در آن جهان در حالي كه مغفرت وكرامت الهي را در مورد خويشتن مشاهده مي نمود، آرزو مي كرد : اي كاش قوم من كه هنوز در دنيا هستند از وضع سعادتمندانه من در اين جهان آگاه شدند.
بديهي است كه همه اين وقايع قبل از قيامت كبري است. ضمنا كلمه بهشت كه اينجا به كار رفته و در بعضي آيات ديگر بكار رفته منظور بهشت مربوط به عالم برزخ است، زيرا اهل سعادت هم در برزخ در بهشت هستند و هم در قيامت و ضمنا در خود قيامت نيز بهشت تنها يك بهشت نيست بلکه بهشتها در آن وجود دارد.



((لايسمعون فيها لغوا الاسلاما ولهم رزقهم فيها بكره وعشيا)) مریم 62

((در آن بهشت سخت لغو نشنوند، بلکه همه گفتارشان سلام به يكديگر است و رزق و روزي آنها در صبح و شام بدون هيچ گونه رنجي به آنها مي رسد .))
اين آيه برخورد انسانهاي نيك را با يكديگر بيان مي دارد و از عبارت بكره و عشيا صبح و شب در آيه استنباط مي شود كه اين رزق و روزي به بهشتيان در جهان برزخي مربوط است، زيرا بهشت جهان اخروي، خورشيد و ماه ندارد كه موجب صبح و شب گردد.
خداوند در قرآن مي فرمايد :
((لايرون فيها شمسا ولازمهريا)) 17

((در قيامت خورشيد و ماه ديده نمي شود، پس اين رزق و روزي در برزخ است.))



((مما خطياتهم اغرقوا فادخلوا نارا فلم يجدوا لهم من دون الله انصارا))نوح 25

((آن قوم خطاكار اززيادي كفر وگناه دردريا غرق شدند وبعد ازآن در آتش انداخته شدند. ))
قوم نوح كه از دستورات خدا اطاعت نمي كردند و از نوح پيامبرشان حرف شنوي نداشتند و او را به سخره مي گرفتند در طوفان نوح كه به امر خدا روي داد غرق گشتند. و بعد از اين كه از اين دنيا رفتند در آن عالم درآتش انداخته شدند.
چون لفظ ماضي و گذشته استعمال شده است فهميده مي شود كه اين حادثه رخ داده است و از طرفي چون قيامت نيامده پس منظورش آتش آخرت و هميشگي نيست، بلکه آتش عالم برزخ است.20




((لقد ارسلنا الي امم من قبلك فزين لهم الشيطان اعمالهم فهو وليهم اليوم و لهم عذاب اليم))نحل 63

((بخدا قسم رسولاني بسوي امتهايي كه قبل از تو بودند فرستاديم و شيطان اموال آنها را در نظرشان زينت داد، او امروز سرپرست آنهاست .))
اين آيه نشانگر عذاب اقوام گنهكار گذشته است كه در حال حاضر در عذابند و چون قيامت نيامده پس اين عذاب مربوط به عالم برزخ است.

[="tahoma"]باسلام
اگر اجازه دهيد مطالب جنابعالي را يك به يك مورد بررسي قرار دهيم تا رشته كلام از دستمان خارج نشود و
بحث نتيجه بخش تر باشد.
در مورد آيه 46 سوره غافر كه بدان اشاره فرموديد قبلاً مطلبي نوشته شد و اگر شما را قانع نكرده مي توانيد ايراد آن را ذكر كنيد.
اما در مورد آيه سوره مؤمنون پاسخ بنده به شرح زير است:

قیامت كی برپا می شود؟

یكی از سئوالات متداولی كه معاصرین پیامبر از او می پرسیدنداین بود كه قیامت كی برپا می شود. این سئوال به خاطر آن است كه پیامبر از طرف مولایش و عده داده بود همانگونه كه می میرند و با خاك یكی می شوند ، روزی دوباره از همین خاك مرده زنده می شوند و خداوند آنها را بازسازی می كند. این برای قوم پیامبر كه به معاد اعتقاد نداشتند بسی عجیب و دور از تصور بود. آنها خطاب به رسول الله می گفتند :آیا وقتی مردیم و به خاك و استخوان مبدل شدیم دوباره مبعوث خواهیم شد؟خداوند بزرگ در پاسخ به آنها می فرمود كه حتی قادر است سرانگشت(اثر انگشت) آنها رانیز بازسازی كند. دوباره می پرسیدند:
كی؟ اگر راست می گوئید این وعده كی از راه می رسد؟
مي فرمود: ای بسا بسیار نزدیك باشدآنها باز قانع نمی شدند و تكرار می كردند:
كی؟ اگر راست می گوئید این وعده كی از راه می رسد؟
و در پاسخ می شنیدند :برای هركس اجلی است كه چون در رسد ساعتی پس و پیش نمی شود
قرآن كریم زمان قیامت را مشخصكرده و این اولین معرفت حقیقی ما در باره قیامت خواهد بود كه خداوند سبحان دراختیارمان قرار می دهد

این كلام مستقیم خداوند است ؛ پس خوب توجه كنید:

[="blue"]ویقولون متى هذاالوعد ان كنتم صدقین
[/][="red"]اگر راست می گوییدقیامت كی برپا می شود؟
[/]

سئوال فوق را منكرین معاد از پیامبر می پرسند و خداوند به او امر می كند تادر جوابشان بگوید:

[="blue"][10:49] قل لااملك لنفسی ضرا ولا نفعا الا ما شاء اللهلكل امة اجل اذا جاء اجلهم فلایستء خرون ساعة ولا یستقدمون
[/][="red"]بگو من حتی مالك نفعوضرر خود نیز نیستم(تا چه رسد به غیب گویی) مگر اینكه خداوند چیزی را برایمبخواهد.لكن برای هر نسلی اجلی وجود دارد كه وقتی فرا رسد ساعتی از آن پس و پیشنتوانندكرد.
[/]

منكرین معاد این سئوال را در نه جای دیگر از قرآن پرسیده اند، كه یا جوابی مشابه آیه فوق به آنها داده شده و یا پاسخ آنها این بوده كه قیامتنزدیك است

[="blue"][34:29] ویقولون متى هذا الوعد ان كنتم صدقین
[34:30] قل لكممیعادیوم لا تستءخرون عنه ساعة ولا تستقدمون [/]
[="red"]اگر راست می گوییدقیامت كی فرامی رسد؟
موعدش روزیست كه ساعتی پس و پیش نمی شود. [/]

[="blue"][7:34] ولكل امة اجلفاذا جاء اجلهم لا یستاخرون ساعة ولا یستقدمون
[/][="red"]هر نسلی را اجلیست وهنگامی كهاین اجل فرا رسد ساعتی پس و پیش نخواهد شد
[/]

آيا اينكه هر شخص وملتي اجلي دارد مي تواند جوابي بر سئوال قيامت كي مي رسد باشد؟

بله مي تواند.در منظر قرآن روز قيامت همان روزمرگ است و كسي كه مي ميرد همانند كسي كه مي خوابد زمان را احساس نمي كند تا موقعه اي كه از خواب مرگ بيدارش مي كنند.
ما از قرآن یاد گرفته ایم آیاتش را به تنهایی نبینیم و حتماً ماقبل و مابعد آنها را هم در نظربگیریم تا رأیمان صادقانه تر باشد. دقیقاً سه آیه قبل از آیه شماره ۴۸ سوره یونس ،كه در ابتدای آیات فوق بیان گردیده ، آیه ای وجود دارد كه مضمونش چنین است:

[="blue"][10:45] ویوم یحشرهم كان لم یلبثوا الا ساعة من النهاریتعارفون بینهم قد خسر الذین كذبوا بلقاء الله وما كانوا مهتدین
[/][="red"]روزی كه محشورشان كنند گویی جز ساعتی از روز نخوابیده اند. یكدیگر را بخوبی می شناسند(قیافه ها در یادشان مانده است) ، آن روز كسانی كه بازگشت به سوی پروردگارشان را تكذیب كرده اند زیانبار شده و ره به جایی نخواهند برد
[/]و نیز :
[="blue"][46:35] فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل ولا تستعجل لهم كانهم یوم یرون
ما یوعدون لم یلبثوا الا ساعة من نهار بلغ فهل یهلك الا القوم الفسقون [/]
[="red"]پس ، مانند پیامبران اولوا العزم پیش از خود صبر كن و عجله نداشته باش تا عذابی راكه حتما برای آنها خواهد آمد، ببینی. روزی كه آن را ببینند، به نظر شان خواهد رسیدكه جز ساعتی از روز درنگ نکرده اند. این قرآن اعلامیه ای است: آیا جزستمكاران كسیهلاك می شود؟
[/]
[="blue"][79:46] كانهم یوم یرونها لم یلبثوا الا عشیة او ضحها
[/][="red"]روزی كه آن را ببینند، احساس خواهند كرد كه جز شامگاه و یا نیمروزی نمرده اند.
[/]
[="blue"][17:52] یوم یدعوكم فتستجیبون بحمده وتظنون ان لبثتم الا قلیلا
[/][="red"]آن روزی که شما را احضار کند، ستایش کنان به او پاسخ خواهید گفت و تصور خواهید كردكه جز مدتی كوتاه از مرگتان نگذشته است.
[/]
[="blue"][20:103] یتخفتون بینهم ان لبثتم الا عشرا
[20:104] نحن اعلم بما یقولون اذ یقول امثلهم طریقة ان لبثتم الا یوما [/]
[="red"]آنها در میان خود زمزمه کنان خواهند گفت: بیش از ده روزی از مرگتان نمی گذرد . ما از گفتارهایشان کاملا آگاهیم. دقیق ترین آنها خواهد گفت: شما بیش از یك روزنمرده اید.
[/]
[="blue"][30:55] ویوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة كذلك كانوایؤفكون
[30:56] وقال الذین اوتوا العلم والایمن لقد لبثتم فی كتب الله الى یوم
البعث فهذا یوم البعث ولكنكم كنتم لا تعلمون [/]
[="red"]در آن روز هنگامی كه آن ساعت فرا رسد، مجرمان قسم خواهند خورد كه یك ساعت ازمرگشان نمی گذرد. آنها تا این حد اشتباه می كردند.
کسانی که از كتاب خداوند بهره ای از علم و ایمان نصیبشان شده است خواهند گفت:"شما به امر خدا تا روز رستاخیز درنگ کرده اید. اینک، این روز رستاخیز است،ولی شما آن را تشخیص ندادید."
[/]

یك كلام ختم كلام:

ملاحظه فرموديد چه شد؟ همه این مرده ها وقتی بیدار می شوند فكر میكنند ساعتی یانصف روزی بیشتر نخوابیدند یا نمردند. مثل آنكس كه با الاغش داشت از كنار آن آبادی خرابه می رفت و افتادومرد. صد سال بعد كه زنده شد تازه فكر می كرد یك روز یا یك نصف روز بیشتر در آنجادرنگ نكرده است. یا اصحاب كهف كه بعد از آنهمه مدت از خواب بیدار شدند و تصور میكردند فقط نصف روز خوابیدند.

فقط جهت تنوع و اندكي با چاشني شوخي

آره خودشه. آدمی كه میمیره درست مثه آدمی كه می خوابه؛ زمان و احساس نمی كنه. منكه صد سال دیگه ، اما اگه شما همین امروز بمیرید بعده یه ساعت یا یه نصف روز (بهحساب خودتون ) یه هو می بینید بیدارتون میكنن تا حسابتونو برسن . می بینید بعضیاكه حسابرسی شدن جلد پشت حكمشون قرمزه .بعد نیگاه می كنید مبینید مال فرعون قرمزه ،مال هیتلرم قرمزه .بعد یه نفر دیگر رو می بینید كه مال اونم قرمزه اما اسمشو نمیدونید كه بهتون میگن این پسر پسر پسر... بوش پسره كه یه دونه بمب هیدروژنی انداختهتو ناكازاكی و یه دونه اكسیژنی(این بمب در سال سه هزار اختراع میشه) انداخته توهیروشیما .بعدش نوبت به شما می رسه كه حكمتونو بگیرید ، واااای ؛ مال منم كه قرمزه.
اونموقع منو می بینیدكه دارم لی لی كنون می رم بهشت كه یه دفعه یه نفر جلومو میگیره: ها ! چی شده؟!
بده بینیم بابا ، این كه مال تو نیست . پس مال من كدومه؟
همیین [="red"]جلد قرمزه[/]

[="blue"]حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»
[/][="red"](آنها هم چنان به راه غلط خود ادامه مى ‏دهند) تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرارسد، مى ‏گويد: «پروردگار من! مرا بازگردانيد! شايد در آنچه ترك كردم (و كوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم!» (ولى به او مى ‏گويند:) چنين نيست! اين سخنى است كه او به زبان مى‏ گويد (و اگر بازگردد، كارش همچون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند! (مؤمنون، 99 و 100
[/]

آيه فوق كنايه از كوتاه بودن فاصله مرگ تا قيامت است كه به پرده اي باريك تشبيه شده است مانند دو آيه زير كه فاصله آب شيرين و شور را به همين صورت تشبيه كرده است:

[="blue"]وهو الذي مرج البحرين هذا عذب فرات وهذا ملح أجاج وجعل بينهما برزخا وحجرا محجورا(فرقان 53)
بينهما برزخ لا يبغيان(رحمن 20)[/]

ولي آيه اي هم هست كه اين برزخ را هم برمي دارد و ميفرمايد:

[="blue"]من ورائه جهنم ويسقى من ماء صديد﴿ ابراهيم16)
[/][="red"]در ورايش جهنم است وبه او آبى چركين نوشانده مى‌شود
[/]

همانگونه كه مي بينيد قوم پيامبر درك واقعي تري از مسئله مرگ داشته اند و در محاوراتشان هيچ شاهدي از برزخ نمي يابيد. قرآن صدها بار به زندگي دنيا و آخرت اشاره كرده و پرده هاي زيادي از اين دو حيات را به تصوير كشيده اما حتي يك پرده از حيات برزخي در آن نمي يابي آيا اين به نظر شما عجيب نيست؟

درواقع حيات برزخي ريشه در سنت آباء اولين دارد كه در هر عصري به اسمي بوده و امروز به سنت و عترت نبوي معروف شده است.

حالا چه مي گوئي؟
يك ايه دو آيه نيست كه بگويي ممكن است معنا و مفهومي ديگر داشته باشند. اگر بخواهي دهها آيه ديگر نيز ارائه خواهم كرد.
[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت دوستان عزیز

انك لا تسمع الموتى ولا تسمع الصم الدعاء اذا ولوا مدبرين // نمل 27

مسلما تو نمي‌تواني سخنت را به گوش مردگان برساني، و نمي‌تواني کران را هنگامي که روي برمي‌گردانند و پشت مي‌کنند فراخواني

میبینید که خداوند در این ایه وجه تشابه بین کسانی که به پیامبر پشت میکنند با مردگان را نشنیدن میداند

گر در خانه کس است یک حرف بس است

یا حق

با نام الله

کارشناس
استاد سعید


بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود


nooh;282449 نوشت:
آري اكثر انسانها به اين خاطر بي ايمانند كه براي پروردگارشان شريك قائل مي شوند و متأسفانه ما نيز از اين قاعده مستثني نيستيم كه اگر بوديم حال و روزمان اينگونه نبود.

nooh;282742 نوشت:
اين دو آيه در سوره بقره امده اند و به فاصله هفت آيه از يكديگر قرار گرفته و عين هم مي باشند انگار خداوند براي تأكيد هرچه بيشتر دو بار به آن اشاره كرده است. خيلي ساده مي گويد اينان (پيامبران) امتي بودند كه رفتند و هرچه كردند براي خود كردند و شما نيز هرچه كنيد براي خود مي كنيد و از آنچه آنها مي كردند باز خواست نخواهيد شد. بنا براين در طريقت دين بايد مردگان و اهل قبور را به خودشان واگذاشت چرا كه آنها هيچ گونه دخل و تصرفي در زندگي ما ندارند و پرداختن به آنها جز تفرقه و جدايش و جنگها و مجادلات فرقه اي ، ارمغاني ديگر نخواهد داشت.
nooh;282712 نوشت:

جعل صفت مصونيت و معصوميت از خطا و اشتباه و نيز عالم غيب بودن براي پيامبر الهي و ديگران، كتابهايي را در كنار قرآن قرار داده كه شايد اهميتشان از نظر اصحاب فرق معادل كتاب اسماني يا نزديك به آن باشد و با وجود اختلاف كثيري كه در آنها وجود ، در بسياري از موارد مأخذ و مرجع قرار مي گيرند و باعث تفرق هرچه بيشتر مي شوند.

nooh;282742 نوشت:
آن سنت و حديثي كه مبتني بر قرآن بوده و احكام آن بما انزل الله باشد و ديگر آنكه به هيچ وجه من الوجوهي تعبدي نباشد كه در غير اينصورت چنين سنتي از منظر قرآن باطل خواهد بود. چرا كه طريقت مستقيم فقط سه تابلوي راهنمايي دارد : «اياك نحمد» ، « اياك نعبد» و « اياك نستعين»

ابتدا لازم است مقدماتی برای ما روشن شود تا بعد ببینیم آیا می شود قرآن را به هر صورت که خواستیم تفسیر کنیم یا خیر؟
1-قرآن تجلّي ذات اقدس اله است، تحمل بي ‏واسطه اين تجلّي براي هر كس مقدور نيست و قرآن كريم قول ثقيل و وزيني است كه رسول الله ‏صلي الله عليه و آله و سلم بايد آن را تحمّل كند، از ثقلش بكاهد و آن را رقيق سازد و به مردم تعليم دهد و براي آنان تبيين كند. در اشياي مادّي نيز چنين است كه مثلاً اگر وزنه سنگيني از بالا به پايين فرود آيد، چيزي كه در مرحله نخست پذيراي اين شي‏ء ثقيل است، بيشترين فشار را تحمّل مي‏كند ولي پس از آن، فشارش كاسته مي‏شود. پيامبر اكرم ‏صلي الله عليه و آله و سلم ساقي آب حيات قرآن است، او كه از سرچشمه «لدن» سيراب شده مي‏ كوشد تا معارف گواراي قرآن را در قالب نهرها و جويبارها به فطرت تشنه‏ كام انسانها برساند و آنان را سيراب سازد.1
2- چنین کتاب عمیق علمی و وزین نظری قطعا بدون تفسیر ادراک نمی شود. البته منظور آن نیست که قرآن برای عموم مردم قابل فهم نیست چرا که قرآن كريم براي هدايت همه افراد جامعه آمده و كتابي روشن و روشنگر است و خداي سبحان همگي را به تدبّر در قرآن و تعقّل در آيات آن و بهره ‏مند شدن از معارف حياتبخش و انسان‏ سازش دعوت كرده است. (بنابراین فهم قرآن فی الجمله برای مردم میسر است نه فهم کامل قرآن) اما بنابر اوصافی که خود قرآن برای خود یاد می کند مانند: «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا»2 و از سوی دیگر بیان علوم و معارف ویژه در جهان بینی توحیدی، اسمای حسنی الهی، صفات علیای ازلی، قضا و قدر، جبر و تفویض و اختیار، تجرد روح و ... در قرآن، ضرورت تفسیر آن روشن می شود.3
3- براي فهم محتواي هر كتابي نخست لازم است خصوصيّات زباني و بياني آن را بشناسيم و بر همين اساس، در استفاده از معارف قرآن كريم ضروري است كه با مبانی و قواعد فهم قرآن و ويژگيهاي آن در بيان معارف خود، آشنا باشيم تا اوّلاً بتوانيم آن معارف بلند را به خوبي و در سطحي والا دريابيم و ثانياً به ابهاماتي كه درباره شيوه بيان قرآن در برخي اذهان وجود دارد، پاسخ داده شود.4
4- کلام هیچ متکلمی را نمی توان به رای خود تفسیر و سپس آن را به متکلمش اسناد داد و در این جهت نیز فرقی بین کلام دینی با غیر دینی نیست؛گرچه تفسير به رأي متون ديني با خطر عقوبت الهي همراه است.که در روایتی آمده:«من فسّر القرآن برأيه فقد افتري علي الله الكذب ومَن أفتي بغير علم لعنته ملائكة السماء والأرض. كل بدعة ضلالة وكل ضلالة سبيلها إلي النار»5. در اين حديث، تفسير به رأي در كنار اِفتاي بدون علم قرار گرفته، که هر دو از مصاديق بدعت تلقّي شده است. معلوم است كه مراد از فتواي بدون علم همان افتاي به رأي است و گرنه، مجتهد جامع شرايط افتا، گرچه رأي خود را اظهار مي‏دارد، ليكن آن رأي عالمانه هرگز مصداق افتاي بدون علم نيست. در تفسير به رأي نيز مطلب همين طور است.
تفسير قرآن به رأي اين است كه با معيارهاي مفاهمه عرب مطابق نباشد و نيز موافق با اصول و علوم متعارفه عقلي نباشد و همچنين مطابق با خطوط كلي خود قرآن نباشد و نیز مخالف با ادله علمی و نقلی باشد.6
5- فهم کامل قرآن نزد معصوم علیه السلام است.
از مجموع آيات و روايات زياد و صحيح، اين نكته به طور مسلّم روشن مي‏شود كه علمِ جامعْ به قرآن، ظاهر يا باطن، تأويل يا تنزيلش، در اختصاص و انحصار اهل بيت عصمت و طهارت است و براي فهم باطن قرآن و معارف بلند و اسرار آن بايد به محضر آن پاكان رفت. بخشي از روايات متواتر، نصوص ثقلين است كه قرآن و عترت را از يكديگر غيرقابل انفكاك مي‏داند و به همين جهت گفته شد كه تمسّك به قرآن بدون اهل بيت عصمت و نيز تمسّك به اهل بيت بدون قرآن، عملي ناقص و انحرافي است.
اگر از ما بپرسند كه چرا به روايات عمل مي‏كنيد و سخنان معصومين(عليهم السلام) را حجّت مي‏دانيد، جواب مي‏دهيم چون پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم فرموده: «انّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي»7 و اگر بپرسند كه چرا سخن پيامبر را حجّت مي‏دانيد، مي‏گوييم چون خدا فرموده: هر چه پيامبر مي‏گويد قبول كنيد: (ما آتاكم الرسول فخُذوه وما نهاكم عنه فانْتهوا)8، (أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم)9 در اينجا ديگر سؤال قطع مي‏شود؛ زيرا قول خداوند كه آفريدگار جهان است، حجّت بالذّات است و سؤال‏ بردار نيست. بنابراين، اصل حجيّت و اعتبار روايات معصومين(عليهم‏السلام) به قرآن برمي‏ گردد، يعني حجّت بودن قول معصوم به استناد قرآن است ...
10
بنابراین تفسیر قرآن امری ضروری است اما باید بر اساس مبانی و قواعد مورد قبول خود قرآن باشد که این مبانی و قواعد با توجه به مبین بودن معصوم علیه السلام، از خود سنت قابل استفاده است11 که تفسیر بر خلاف آن همان تفسیر به رای مذموم است.( ان شاء الله اشکالات هر یک از پست های فوق بیان خواهد شد)
موفق باشید
1.قرآن در قرآن، علامه جوادی آملی، ص: 384
2. مزمل/5
3.تسنیم ج1 ص:55 - قرآن در قرآن، علامه جوادی آملی، ص: 384
4. قرآن در قرآن، علامه جوادی آملی، ص: 428
5. تفسير برهان، ج 1، ص: 18
6.تسنيم، ج1،ص: 177
7.بحار، ج 2، ص 226، ح 3
8. حشر/7
9. نساء/59
10. قرآن در قرآن ، ص:388
11. رجوع شود به کتاب روش شناسی تفسیر قرآن، علی اکبر بابایی

سعید;345778 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود

ابتدا لازم است مقدماتی برای ما روشن شود تا بعد ببینیم آیا می شود قرآن را به هر صورت که خواستیم تفسیر کنیم یا خیر؟
1-قرآن تجلّي ذات اقدس اله است، تحمل بي ‏واسطه اين تجلّي براي هر كس مقدور نيست و قرآن كريم قول ثقيل و وزيني است كه رسول الله ‏صلي الله عليه و آله و سلم بايد آن را تحمّل كند، از ثقلش بكاهد و آن را رقيق سازد و به مردم تعليم دهد و براي آنان تبيين كند. در اشياي مادّي نيز چنين است كه مثلاً اگر وزنه سنگيني از بالا به پايين فرود آيد، چيزي كه در مرحله نخست پذيراي اين شي‏ء ثقيل است، بيشترين فشار را تحمّل مي‏كند ولي پس از آن، فشارش كاسته مي‏شود. پيامبر اكرم ‏صلي الله عليه و آله و سلم ساقي آب حيات قرآن است، او كه از سرچشمه «لدن» سيراب شده مي‏ كوشد تا معارف گواراي قرآن را در قالب نهرها و جويبارها به فطرت تشنه‏ كام انسانها برساند و آنان را سيراب سازد.1
...
4- کلام هیچ متکلمی را نمی توان به رای خود تفسیر و سپس آن را به متکلمش اسناد داد و در این جهت نیز فرقی بین کلام دینی با غیر دینی نیست؛گرچه تفسير به رأي متون ديني با خطر عقوبت الهي همراه است.که در روایتی آمده:«من فسّر القرآن برأيه فقد افتري علي الله الكذب ومَن أفتي بغير علم لعنته ملائكة السماء والأرض. كل بدعة ضلالة وكل ضلالة سبيلها إلي النار»5. در اين حديث، تفسير به رأي در كنار اِفتاي بدون علم قرار گرفته، که هر دو از مصاديق بدعت تلقّي شده است. معلوم است كه مراد از فتواي بدون علم همان افتاي به رأي است و گرنه، مجتهد جامع شرايط افتا، گرچه رأي خود را اظهار مي‏دارد، ليكن آن رأي عالمانه هرگز مصداق افتاي بدون علم نيست. در تفسير به رأي نيز مطلب همين طور است.
تفسير قرآن به رأي اين است كه با معيارهاي مفاهمه عرب مطابق نباشد و نيز موافق با اصول و علوم متعارفه عقلي نباشد و همچنين مطابق با خطوط كلي خود قرآن نباشد و نیز مخالف با ادله علمی و نقلی باشد.6
5- فهم کامل قرآن نزد معصوم علیه السلام است.
از مجموع آيات و روايات زياد و صحيح، اين نكته به طور مسلّم روشن مي‏شود كه علمِ جامعْ به قرآن، ظاهر يا باطن، تأويل يا تنزيلش، در اختصاص و انحصار اهل بيت عصمت و طهارت است و براي فهم باطن قرآن و معارف بلند و اسرار آن بايد به محضر آن پاكان رفت. بخشي از روايات متواتر، نصوص ثقلين است كه قرآن و عترت را از يكديگر غيرقابل انفكاك مي‏داند و به همين جهت گفته شد كه تمسّك به قرآن بدون اهل بيت عصمت و نيز تمسّك به اهل بيت بدون قرآن، عملي ناقص و انحرافي است.
اگر از ما بپرسند كه چرا به روايات عمل مي‏كنيد و سخنان معصومين(عليهم السلام) را حجّت مي‏دانيد، جواب مي‏دهيم چون پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم فرموده: «انّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي»7 و اگر بپرسند كه چرا سخن پيامبر را حجّت مي‏دانيد، مي‏گوييم چون خدا فرموده: هر چه پيامبر مي‏گويد قبول كنيد: (ما آتاكم الرسول فخُذوه وما نهاكم عنه فانْتهوا)8، (أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم)9 در اينجا ديگر سؤال قطع مي‏شود؛ زيرا قول خداوند كه آفريدگار جهان است، حجّت بالذّات است و سؤال‏ بردار نيست. بنابراين، اصل حجيّت و اعتبار روايات معصومين(عليهم‏السلام) به قرآن برمي‏ گردد، يعني حجّت بودن قول معصوم به استناد قرآن است ...
10
بنابراین تفسیر قرآن امری ضروری است اما باید بر اساس مبانی و قواعد مورد قبول خود قرآن باشد که این مبانی و قواعد با توجه به مبین بودن معصوم علیه السلام، از خود سنت قابل استفاده است11 که تفسیر بر خلاف آن همان تفسیر به رای مذموم است.( ان شاء الله اشکالات هر یک از پست های فوق بیان خواهد شد)

سلام
جناب اقای سعید می شود تفاوت رسول الله محمد را با من و خودتان در خواندن و فهم قران بفرمایید ؟ و نیز اینکه مثلا ممکن هست با امکانات امروزی مواردی از قران را من و شما بدانیم که رسول الله محمد حتی در مورد انها اندیشه نکرده باشد ؟؟

مورد دیگر انکه : می شود بفرمایید علما شیعه و سنی این همه تفسیر های رنگارنگ از قران نوشته اند
ایا انها تفسیر به رای خود کرده اند یا از پیش خدا و رسولش اینها را استخراج کرده و فهمیده اند ؟؟ اگر خدا ور سولش گفته پس چرا این همه متفاوت و متناقض هست و اگر از پیش خودشان تفسیر کرده اند دیگر شما نمی توانید ایرادی به برادر نوح بگیرید که چرا حاصل تفکرش در ما انزل الله و فقط کلام وحی اشتباه و خلاف هست
هرچند تاکنون فقط برای هجمه رو به احادیث و تاریخ و روایات اورده اید اما سندی محکم از ما انزل الله بیان نکرده اید .
هیچ یک از دوستان شما.

مورد دیگر اینکه چرا عربها جمع اوری احادیث به فارسها سپرده اند و یک عرب پیدا نشده این همه کتب حدیث بنویسد .
ایا خدا دینش را برای فارسها فرستاده بود تا انها حفظش کنند

خدایا خودت راه بنما

نقل قول:


اي كساني كه پيروي از آباء اولينتان را با پيروي از دين خدا اشتباه گرفته ايد !
باز هم باور نمي كنيد كه با تعبددر صحاح سته و بحار الانوار و امثال آنها از تعبد خداي وحده عدول كرده ايد و پا در عرصه خطرناك شرك و دوگانه پرستي نهاده ايد ؟!
ولي افسوس كه خود اين را نمي دانيد و تصور مي كنيد بسيار ره يافته ايد. شما را به خدا برگرديد كه « إن الشرك لظلم عظيم»

[="Teal"]

nooh;344826 نوشت:
باسلام
اگر اجازه دهيد مطالب جنابعالي را يك به يك مورد بررسي قرار دهيم تا رشته كلام از دستمان خارج نشود و
بحث نتيجه بخش تر باشد.
در مورد آيه 46 سوره غافر كه بدان اشاره فرموديد قبلاً مطلبي نوشته شد و اگر شما را قانع نكرده مي توانيد ايراد آن را ذكر كنيد.
اما در مورد آيه سوره مؤمنون پاسخ بنده به شرح زير است:

قیامت كی برپا می شود؟

یكی از سئوالات متداولی كه معاصرین پیامبر از او می پرسیدنداین بود كه قیامت كی برپا می شود. این سئوال به خاطر آن است كه پیامبر از طرف مولایش و عده داده بود همانگونه كه می میرند و با خاك یكی می شوند ، روزی دوباره از همین خاك مرده زنده می شوند و خداوند آنها را بازسازی می كند. این برای قوم پیامبر كه به معاد اعتقاد نداشتند بسی عجیب و دور از تصور بود. آنها خطاب به رسول الله می گفتند :آیا وقتی مردیم و به خاك و استخوان مبدل شدیم دوباره مبعوث خواهیم شد؟خداوند بزرگ در پاسخ به آنها می فرمود كه حتی قادر است سرانگشت(اثر انگشت) آنها رانیز بازسازی كند. دوباره می پرسیدند:
كی؟ اگر راست می گوئید این وعده كی از راه می رسد؟
مي فرمود: ای بسا بسیار نزدیك باشدآنها باز قانع نمی شدند و تكرار می كردند:
كی؟ اگر راست می گوئید این وعده كی از راه می رسد؟
و در پاسخ می شنیدند :برای هركس اجلی است كه چون در رسد ساعتی پس و پیش نمی شود
قرآن كریم زمان قیامت را مشخصكرده و این اولین معرفت حقیقی ما در باره قیامت خواهد بود كه خداوند سبحان دراختیارمان قرار می دهد

این كلام مستقیم خداوند است ؛ پس خوب توجه كنید:

ویقولون متى هذاالوعد ان كنتم صدقین
اگر راست می گوییدقیامت كی برپا می شود؟

سئوال فوق را منكرین معاد از پیامبر می پرسند و خداوند به او امر می كند تادر جوابشان بگوید:

[10:49] قل لااملك لنفسی ضرا ولا نفعا الا ما شاء اللهلكل امة اجل اذا جاء اجلهم فلایستء خرون ساعة ولا یستقدمون
بگو من حتی مالك نفعوضرر خود نیز نیستم(تا چه رسد به غیب گویی) مگر اینكه خداوند چیزی را برایمبخواهد.لكن برای هر نسلی اجلی وجود دارد كه وقتی فرا رسد ساعتی از آن پس و پیشنتوانندكرد.

منكرین معاد این سئوال را در نه جای دیگر از قرآن پرسیده اند، كه یا جوابی مشابه آیه فوق به آنها داده شده و یا پاسخ آنها این بوده كه قیامتنزدیك است

[34:29] ویقولون متى هذا الوعد ان كنتم صدقین
[34:30] قل لكممیعادیوم لا تستءخرون عنه ساعة ولا تستقدمون
اگر راست می گوییدقیامت كی فرامی رسد؟
موعدش روزیست كه ساعتی پس و پیش نمی شود.

[7:34] ولكل امة اجلفاذا جاء اجلهم لا یستاخرون ساعة ولا یستقدمون
هر نسلی را اجلیست وهنگامی كهاین اجل فرا رسد ساعتی پس و پیش نخواهد شد

آيا اينكه هر شخص وملتي اجلي دارد مي تواند جوابي بر سئوال قيامت كي مي رسد باشد؟

بله مي تواند.در منظر قرآن روز قيامت همان روزمرگ است و كسي كه مي ميرد همانند كسي كه مي خوابد زمان را احساس نمي كند تا موقعه اي كه از خواب مرگ بيدارش مي كنند.
ما از قرآن یاد گرفته ایم آیاتش را به تنهایی نبینیم و حتماً ماقبل و مابعد آنها را هم در نظربگیریم تا رأیمان صادقانه تر باشد. دقیقاً سه آیه قبل از آیه شماره ۴۸ سوره یونس ،كه در ابتدای آیات فوق بیان گردیده ، آیه ای وجود دارد كه مضمونش چنین است:

[10:45] ویوم یحشرهم كان لم یلبثوا الا ساعة من النهاریتعارفون بینهم قد خسر الذین كذبوا بلقاء الله وما كانوا مهتدین
روزی كه محشورشان كنند گویی جز ساعتی از روز نخوابیده اند. یكدیگر را بخوبی می شناسند(قیافه ها در یادشان مانده است) ، آن روز كسانی كه بازگشت به سوی پروردگارشان را تكذیب كرده اند زیانبار شده و ره به جایی نخواهند برد
و نیز :
[46:35] فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل ولا تستعجل لهم كانهم یوم یرون
ما یوعدون لم یلبثوا الا ساعة من نهار بلغ فهل یهلك الا القوم الفسقون
پس ، مانند پیامبران اولوا العزم پیش از خود صبر كن و عجله نداشته باش تا عذابی راكه حتما برای آنها خواهد آمد، ببینی. روزی كه آن را ببینند، به نظر شان خواهد رسیدكه جز ساعتی از روز درنگ نکرده اند. این قرآن اعلامیه ای است: آیا جزستمكاران كسیهلاك می شود؟

[79:46] كانهم یوم یرونها لم یلبثوا الا عشیة او ضحها
روزی كه آن را ببینند، احساس خواهند كرد كه جز شامگاه و یا نیمروزی نمرده اند.

[17:52] یوم یدعوكم فتستجیبون بحمده وتظنون ان لبثتم الا قلیلا
آن روزی که شما را احضار کند، ستایش کنان به او پاسخ خواهید گفت و تصور خواهید كردكه جز مدتی كوتاه از مرگتان نگذشته است.

[20:103] یتخفتون بینهم ان لبثتم الا عشرا
[20:104] نحن اعلم بما یقولون اذ یقول امثلهم طریقة ان لبثتم الا یوما
آنها در میان خود زمزمه کنان خواهند گفت: بیش از ده روزی از مرگتان نمی گذرد . ما از گفتارهایشان کاملا آگاهیم. دقیق ترین آنها خواهد گفت: شما بیش از یك روزنمرده اید.

[30:55] ویوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة كذلك كانوایؤفكون
[30:56] وقال الذین اوتوا العلم والایمن لقد لبثتم فی كتب الله الى یوم
البعث فهذا یوم البعث ولكنكم كنتم لا تعلمون
در آن روز هنگامی كه آن ساعت فرا رسد، مجرمان قسم خواهند خورد كه یك ساعت ازمرگشان نمی گذرد. آنها تا این حد اشتباه می كردند.
کسانی که از كتاب خداوند بهره ای از علم و ایمان نصیبشان شده است خواهند گفت:"شما به امر خدا تا روز رستاخیز درنگ کرده اید. اینک، این روز رستاخیز است،ولی شما آن را تشخیص ندادید."

یك كلام ختم كلام:

ملاحظه فرموديد چه شد؟ همه این مرده ها وقتی بیدار می شوند فكر میكنند ساعتی یانصف روزی بیشتر نخوابیدند یا نمردند. مثل آنكس كه با الاغش داشت از كنار آن آبادی خرابه می رفت و افتادومرد. صد سال بعد كه زنده شد تازه فكر می كرد یك روز یا یك نصف روز بیشتر در آنجادرنگ نكرده است. یا اصحاب كهف كه بعد از آنهمه مدت از خواب بیدار شدند و تصور میكردند فقط نصف روز خوابیدند.

فقط جهت تنوع و اندكي با چاشني شوخي

آره خودشه. آدمی كه میمیره درست مثه آدمی كه می خوابه؛ زمان و احساس نمی كنه. منكه صد سال دیگه ، اما اگه شما همین امروز بمیرید بعده یه ساعت یا یه نصف روز (بهحساب خودتون ) یه هو می بینید بیدارتون میكنن تا حسابتونو برسن . می بینید بعضیاكه حسابرسی شدن جلد پشت حكمشون قرمزه .بعد نیگاه می كنید مبینید مال فرعون قرمزه ،مال هیتلرم قرمزه .بعد یه نفر دیگر رو می بینید كه مال اونم قرمزه اما اسمشو نمیدونید كه بهتون میگن این پسر پسر پسر... بوش پسره كه یه دونه بمب هیدروژنی انداختهتو ناكازاكی و یه دونه اكسیژنی(این بمب در سال سه هزار اختراع میشه) انداخته توهیروشیما .بعدش نوبت به شما می رسه كه حكمتونو بگیرید ، واااای ؛ مال منم كه قرمزه.
اونموقع منو می بینیدكه دارم لی لی كنون می رم بهشت كه یه دفعه یه نفر جلومو میگیره: ها ! چی شده؟!
بده بینیم بابا ، این كه مال تو نیست . پس مال من كدومه؟
همیین جلد قرمزه

حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»
(آنها هم چنان به راه غلط خود ادامه مى ‏دهند) تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرارسد، مى ‏گويد: «پروردگار من! مرا بازگردانيد! شايد در آنچه ترك كردم (و كوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم!» (ولى به او مى ‏گويند:) چنين نيست! اين سخنى است كه او به زبان مى‏ گويد (و اگر بازگردد، كارش همچون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند! (مؤمنون، 99 و 100

آيه فوق كنايه از كوتاه بودن فاصله مرگ تا قيامت است كه به پرده اي باريك تشبيه شده است مانند دو آيه زير كه فاصله آب شيرين و شور را به همين صورت تشبيه كرده است:

وهو الذي مرج البحرين هذا عذب فرات وهذا ملح أجاج وجعل بينهما برزخا وحجرا محجورا(فرقان 53)
بينهما برزخ لا يبغيان(رحمن 20)

ولي آيه اي هم هست كه اين برزخ را هم برمي دارد و ميفرمايد:

من ورائه جهنم ويسقى من ماء صديد﴿ ابراهيم16)
در ورايش جهنم است وبه او آبى چركين نوشانده مى‌شود

همانگونه كه مي بينيد قوم پيامبر درك واقعي تري از مسئله مرگ داشته اند و در محاوراتشان هيچ شاهدي از برزخ نمي يابيد. قرآن صدها بار به زندگي دنيا و آخرت اشاره كرده و پرده هاي زيادي از اين دو حيات را به تصوير كشيده اما حتي يك پرده از حيات برزخي در آن نمي يابي آيا اين به نظر شما عجيب نيست؟

درواقع حيات برزخي ريشه در سنت آباء اولين دارد كه در هر عصري به اسمي بوده و امروز به سنت و عترت نبوي معروف شده است.

حالا چه مي گوئي؟
يك ايه دو آيه نيست كه بگويي ممكن است معنا و مفهومي ديگر داشته باشند. اگر بخواهي دهها آيه ديگر نيز ارائه خواهم كرد.

در بین فرمایشات شما من مطلبی ندیدم که متناقض با برزخ باشد!
اینکه مردگان فاصله ی بین مرگ و قیامت را کوتاه فرض کنند برزخ را نفی نمیکند !
در ضمن پست های قبلی من راجب به اینکه مردگان صدای زنده ها را میشنوند جواب ندادی!
و همین طور راجب به رفتن بر سر قبر مومنان و طلب شفاعت و مغفرت[/]

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و تشکر


taslim;346170 نوشت:
جناب اقای سعید می شود تفاوت رسول الله محمد را با من و خودتان در خواندن و فهم قران بفرمایید ؟ و نیز اینکه مثلا ممکن هست با امکانات امروزی مواردی از قران را من و شما بدانیم که رسول الله محمد حتی در مورد انها اندیشه نکرده باشد ؟؟

نخست باید جایگاه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله را در نظام هستی بشناسیم آنگاه به سوال شما پاسخ دهیم.
خدای متعال در قرآن در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:(عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‏)1" آن كس كه قدرت عظيمى دارد پيامبر اسلام را تعليم داده" باز براى تاكيد بيشتر مى ‏افزايد:(ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى‏)2 " همان كس كه توانايى فوق العاده و سلطه بر همه چيز دارد(اين تعليم را به او داد)"
(وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى‏)3 در حالى كه در افق اعلى قرار داشت" (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى)4 " سپس نزديكتر، و نزديكتر شد" (فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏)5 " تا آنكه فاصله ميان او و معلمش به اندازه دو كمان يا كمتر بود"!
(فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى) "‏و در اينجا خداوند آنچه را وحى كردنى بود به بنده ‏اش وحى نمود"! 6
طبق بیان قرآن پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله آن قدر به ساحت قدسی پروردگار نزدیک شد( قرب معنوی) که حتی جبرئیل امین نیز یارای همراهی با ایشان را نداشت که قرآن بصورت کنایی بیان می دارد که فاصله او از خدای متعال به اندازه دو کمان یا کمتر بود که آن دال بر شهود باطنى پيامبر صلی الله علیه و آله نسبت به خدای علی اعلی است. که نشان می دهد اعظم و اشرف مخلوقات عالم، حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله می باشد.
قرآن کریم بر قلب چنین موجود با عظمتی نازل شده است لذا پیامبر صلی الله علیه و آله احاطه تامّ بر همه ابعاد قرآن اعم از ظاهر و باطن، مطلق و مقيّد، عام و خاص و ناسخ و منسوخ و نظاير آن دارد و بعد از او اهل بیتش علیهم السلام که بنابر روایت متواتر ثقلین ایشان را عدل جدا ناپذیر قرآن معرفی می نماید، جانشینان اویند. از این رو استنباط جامع، كامل و اكتناهيِ معارف و احكام قرآن در انحصار اهل‏بيت عصمت و طهارت(عليهم‏ السلام) است كه حق تماسّ با كتاب مكنون را دارند( لا یمسه الا المطهرون)7
بنابراین هیچ علمی در مورد قرآن وجود ندارد( چه در قبل و چه در آینده) مگر اینکه اهل بیت علیهم السلام آن را می دانند و لو اینکه امروز فهمیده شده باشد چرا که حقیقت آنها با حقیقت قرآن یکی است و هیچ گاه از هم جدا نمی شوند.

موفق باشید
1. نجم/5
2. نجم/6
3. نجم/7
4. نجم/8
5. نجم/9
6. نجم/10 [تفسير نمونه، ج‏22، ص:485]
7. واقعه/79 [تسنيم، جلد 1 - صفحه 89]

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و تشکر


taslim;346170 نوشت:
مورد دیگر انکه : می شود بفرمایید علما شیعه و سنی این همه تفسیر های رنگارنگ از قران نوشته اند ایا انها تفسیر به رای خود کرده اند یا از پیش خدا و رسولش اینها را استخراج کرده و فهمیده اند ؟؟ اگر خدا ور سولش گفته پس چرا این همه متفاوت و متناقض هست و اگر از پیش خودشان تفسیر کرده اند دیگر شما نمی توانید ایرادی به برادر نوح بگیرید که چرا حاصل تفکرش در ما انزل الله و فقط کلام وحی اشتباه و خلاف هست هرچند تاکنون فقط برای هجمه رو به احادیث و تاریخ و روایات اورده اید اما سندی محکم از ما انزل الله بیان نکرده اید . هیچ یک از دوستان شما.

تفسیر قرآن همانگونه که گفته شد دارای روشی است که از روش عقلا و روایات اهل بیت علیهم السلام بدست می آید. که بیان برخی از آنها گذشت. حال اگر کسی با توجه به چارچوب مورد نظر، قرآن را تفسیر کند و آن را بصورت قطعی به خدای متعال نسبت ندهد، قرآن را به رای خود تفسیر نکرده است با این بیان تکلیف کسی که بدون لحاظ چارچوب قابل قبول مطلبی را به خدای متعال نسبت دهد خوب روشن است.
اما این همه اختلاف در تفسیر قرآن به دلیل آن است که مردم به دلیل اعمال خود موجب غیبت تنها مفسر واقعی قرآن و قرآن ناطق یعنی دوازدهمین وصی از اوصیاء پیامبر اکرم صلوات الله علیهم اجمعین شدند که اگر ایشان ظهور نمایند باب این همه تکثر برچیده خواهد شد.
موفق باشید

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و تشکر


taslim;346170 نوشت:
مورد دیگر اینکه چرا عربها جمع اوری احادیث به فارسها سپرده اند و یک عرب پیدا نشده این همه کتب حدیث بنویسد . ایا خدا دینش را برای فارسها فرستاده بود تا انها حفظش کنند

این یک بحث تاریخی است که ریشه در اهتمام بالای دانشمندان ایرانی در حفظ متون دینی دارد و بیان کامل آن را به کارشناسان مربوطه واگذار می نمایم.
موفق باشید

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت جناب سعید

نقل قول:
از مجموع آيات و روايات زياد و صحيح، اين نكته به طور مسلّم روشن مي‏شود كه علمِ جامعْ به قرآن، ظاهر يا باطن، تأويل يا تنزيلش، در اختصاص و انحصار اهل بيت عصمت و طهارت است و براي فهم باطن قرآن و معارف بلند و اسرار آن بايد به محضر آن پاكان رفت. بخشي از روايات متواتر، نصوص ثقلين است كه قرآن و عترت را از يكديگر غيرقابل انفكاك مي‏داند و به همين جهت گفته شد كه تمسّك به قرآن بدون اهل بيت عصمت و نيز تمسّك به اهل بيت بدون قرآن، عملي ناقص و انحرافي است

اول اینکه روایات و احادیث سند نیستند تا موقعی که قرآن آنها را تایید کند دوم اینکه تاویل قرآن را بنا به استناد آیه زیر کسی جز خداوند نمیداند
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيغٌ فَيتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ(آل عمران/7)

چه کسی گفته فهم کامل قرآن در انحصار عده ای خاص هست ؟ اصلا علم قرآن پایان دارد که در انحصار شخصی باشد ؟ از نظر بنده قرآن علمی بی انتها هست چون تجلی یک ذات بی انتها هست که هرکس به اندازه قلب سلیمش از آن بهره میبرد
(لطفا اگر میخواهید ثابت کنید از قرآن ثابت بفرمایید )
هر چند بنده با شما در مورد اهل بیت اختلاف نظر دارم ولی با همان منظوری که شما میفرمایید در نظر میگیریم
حال چه کسی گفته احادیث ، همان اهل بیت هستند ؟ حدیث فقط حدیث هست نه خود اهل بیت و هیچ موقع یقینی نیست که خود آنها این احادیثی که را که به انها نسبت داده شده فرموده باشند
مانند خیلی از احادیث که قبلا سند بودند که از جانب پیامبر گفته شده اند ولی کم کم با فهم بیشتر قرآن متوجه شدیم در تضاد با قرآن هستند در مورد این احادیثی هم که الان سند هستند هیچ تضمینی وجود ندارد که در آینده از اعتبار بیفتند و در تضاد بودن انها با قرآن روشن شود

مثلا همان توانستن ازدواج با کودک که فقط شخص اجازه دخول ندارد (خیلی حرف بی اساسی هست و کاملا در تضاد با قرآن هست ) و خیلی موارد دیگر

یا در همان کلامی که بیان کردید میفرمایید که اهل بیت تاویل قرآن را میدانند در تضاد با قرآن هست پس چگونه میتوان تضمین کرد که سایر احادیث تضمین قطعی برای انها وجود دارد

شما میفرمایید :

نقل قول:
کلام هیچ متکلمی را نمی توان به رای خود تفسیر و سپس آن را به متکلمش اسناد داد

اما خودتان در مطلبتان چند ادعا کردید که هیچ سندی برای انها نیاوردید

1 ) فهم کل قرآن در انحصار عده ای خاص هست
2 ) احادیث سند هستند
3 ) بنابراین هیچ علمی در مورد قرآن وجود ندارد( چه در قبل و چه در آینده) مگر اینکه اهل بیت علیهم السلام آن را می دانند و لو اینکه امروز فهمیده شده باشد چرا که حقیقت آنها با حقیقت قرآن یکی است و هیچ گاه از هم جدا نمی شوند

شما چطور سندیت احادیث را ثابت نکردید ادعای عالم بودن اهل بیت ع به همه چیز را میکنید ؟ هر چند بعد از اثبات سندیت احادیث ، خود ادعای درست بودن این کلام باید بررسی شود

موفق باشید

موضوع قفل شده است