دلنوشته ی یک بسیجی رزمنده در روزهای ایثار

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
دلنوشته ی یک بسیجی رزمنده در روزهای ایثار

دلنوشته ی یک بسیجی رزمنده در روزهای ایثار


خدایا امشب بچه ها در حال دعا می گفتندکه آقا، مولا، سید وسرورمان آقا امام
زمان در خواب یکی از بچه ها اومده در حالی که چند پرونده را با تیر
چسبانده بودند. وقتی سوال میکنند آقا اینها چیه، می فرمایند اینها پرونده
های گناهان شماست. خدایا، پروردگارا، خدایا آن گناهی که باعث آزردگی خاطر
آقا می شود، خدایا اگر از من صادر می شود یا از هر کدام از بچه ها خدایا تو
را به عفت، تو را به عزتت، خدایا تو را به ذات اقدس حق سوگندت می دهم برما
ببخش، خدایا عفمان کن، خدایا ...