ايستگاه خطرناك ....................................!
تبهای اولیه
با سلام
2- در روز قيامت حساب و كتاب تو كه مربوط به حق الناس است با خداست و خداوند قسم خورده است كه به عزت و جلالم سوگند از حق الله ممكن است بگذرم اما از حق الناس نخواهم گذشت . على عليه السلام در نهج البلاغه مى فرمايد: خدايا پناه مى برم به تو از پليس راه دوم مرصاد، كه حتى اگر خارى در دست رفته باشد از آن هم سوال مى كنى كه آيا اين خار از درخت خودت بود يا از درخت ديگرى .
در اين ايستگاه ، بازرسى كننده خود خداوند است .
ان ربك لبالمرصاد1:Sham:
آيه مذكور دو معنا دارد:
1- خداوند در كمين گاه تو بوده و ناظر اعمالت مى باشد؛
آرى ، از اين پليس راه نمى گذرند جز سبكبارها، بابا طاهر عريان حديث پيامبر صلى الله عليه و آله را اين گونه به شعر در آورده است :
سعدى نيز بسيار عالى سروده است :
مى گويد: قطره بارانى به دريا افتاد و خود را در مقابل دريا و عظمت آن كوچك ديد و با خود گفت : آن جا كه دريا است من نيستم ، يك قطره در مقابل دريا چيست ؟! از آن جا كه خود را كوچك شمرده و عملش را ناچيز ديد سرانجام همين قطره داخل دهان صدف افتاد و در و لؤ لؤ شد.
آرى خود را نيست حساب كرد و هست شد.
چه خوب است كه انسان هميشه اعمال خودش را با اعمال على عليه السلام مقايسه كند، على عليه السلام بعد از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله - آن 25 سالى كه خانه نشين بود -بيكار ننشست و همواره كارش خدمت به خلق خدا بود؛ در اين دوران 25 ساله ، على عليه السلام 26 باغ نخلستان براى فقرا درست كرد و براى هر يك از آن باغ ها قناتى حفر نمود.
قنبر مى گويد: اميرالمؤ منين عليه السلام در يكى از قنات ها - كه كم آب بود - در حال كندن چاه بودند. هنگام ظهر از قنات بيرون آمدند نماز خوانده و بعد از نماز فرمودند: قنبر! ناهار چه دارى ؟ گفتم : يا على ! كدوى پخته ، على عليه السلام دستان مباركش را با آبى كه از چشمه بيرون مى آمد شستند و فرمودند: غذا را بياور: قنبر مى گويد: على كدوى پخته را مى خوردند و زير لب اين كلمات را زمزمه مى كردند كه : لعنت خدا باد بر آن كسى كه به خاطر شكم به جهنم رود؛ شكمى كه مى توان آن را با نان جو و كدوى پخته سير كرد.
على كدوى پخته را خورد و براى كندن قنات ، داخل چاه رفت ، كلنگ ، آقا در حال كندن به سنگى خورد و آب فوران كرد و ديگر نتوانست كارش را ادامه دهد، از چاه بيرون آمد، ديدم محاسن مباركش گل آلوده است .
در اين هنگام بود كه بستگان و خويشان على در حالى كه هنوز از چاه بيرون نيامده بود، يك پايش اين طرف چاه و پاى ديگرش را در آن طرف چاه قرار داشت چشمش به خويشان و اقوامش افتاد، فرمود: قنبر قلم و دوات بياور. قنبر مى گويد رفتم و قلم و دوات آوردم آقا در كنار همان چاه رو به قوم و خويشانش كرده و فرمودند: چشم داشتى به اين چاه نداشته باشيد، اين چاه و قنات مال فقرا و بيوه زنان است ؛ مال يتيم ها است . در همان حال ، قنات را براى مستضعفين وقف كردند و از چاه بيرون آمدند 2.
راوى مى گويد: بعد از ظهر در حالى كه آفتاب گرم و سوزان بود از خانه بيرون آمدم ، ديدم على در وسط آفتاب ايستاده است ، جلو رفتم و عرض كردم : يا على ! همه در استراحتند شما هم استراحت كنيد، در اين گرماى سوزان چرا اين جا ايستاده اى ؟ فرمود: مى ترسم شخصى مشكلى داشته باشد و خجالت بكشد در خانه ام را بزند.
راوى مى گويد: در همين حال ، زنى آمد خدمت على و فرياد بر آورد: يا على ! به فريادم برس . حضرت فرمود: چه شده است ؟ گفت : شوهرم مرا از خانه بيرون كرده است .
اميرالمؤ منين به طرف خانه آن زن راه افتاد و فرمود: بيا برويم شما را آشتى دهم . زن راه افتاد آمد پشت در! على در زد، جوان بى ادبى پشت در آمد - هم از لحاظ لباس بى ادب بود و هم از لحاظ گفتار - اميرالمؤ منين سلام كرده و با زبان خوش فرمودند: اين زن است و زير دست تو است بايد به او خدمت كنى و دلش را به دست آورى ، چرا در اين هواى گرم از خانه ات بيرون رانده اى ؟ جوان عصبانى شده رو به زنش كرد و گفت : شكايت را نزد نامحرم برده اى ؟ اگر به خانه بيايى آتشت خواهم زد.
على وقتى اين جمله را شنيد پيراهن جوان را گرفت و به او سختى كرد.
جوان در اين گير و دار على را شناخت ، به التماس افتاد، آقا! اشتباه كردم ديگر تكرار نمى كنم و...على عليه السلام رهايش كردند و فرمودند: توبه ات اين است كه با همسرت سازش كنى .
آرى ، همه در استراحتند اما على عليه السلام به فكر ديگران است ، اما با اين حال ، از قصور و تقصيرش مى گويد، مى نالد و غش مى كند. هزار ركعت نماز مى خواند ولى باز فرياد و ناله اش بلند است ؛ از خوف خدا به حالت اغما مى افتد و از صداى ناله اش نه اهل خانه كه ديگران بيدار مى شوند.
اگر خداى نكرده شيطان وسوسه اى كرد و خواست شما را از راه عجب به جهنم بكشاند على را به ياد آوريد و خود را با او مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه كارهاى شما در مقابل كارهاى على ذره و قطره اى است در مقابل دريا.
اگر مى خواهيد سير و سلوكى داشته باشيد، اگر مى خواهيد به رستگارى برسيد، اگر مى خواهيد اهل بهشت شويد بايد دو چيز را در نظر داشته باشيد:
1- خلوص و يك رنگى بر زندگى ، بر كار ادارى و خلاصه بر تمام اعمال شما حاكم باشد.
2- مواظب باشيد كه شيطان با عجب ، شما را به انحراف نكشاند.
البته بديهى است كسى كه خدمت به خلق خدا كند، كسى كه نماز شب بخواند و يا هر عمل نيك ديگر انجام دهد خوشحال مى شود، تنها چيزى كه هست اين كه : انسان نبايد به عمل خود ببالد و آن را بزرگ بيند.
1-فجر آيه 14
2-فروع كافى ، ج 7، ص 543، وسائل الشيعه ، ج 13، ص 303