معطی شی ء فاقد شی‌ ء نیست!

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
معطی شی ء فاقد شی‌ ء نیست!

سلام علیکم.
من یک سوال داشتم.
ما میگوییم مطی شی ء فاقد شی‌ ء نیست پس وقتی ما ظلم میکنیم باید از مطی شی ء به ما رسیده باشد.
ایا این به این معنا ایست که مطی شی ء ظالم است؟
لطفا سریع پاسخ دهید.


کارشناس بحث : شعیب

با سلام
برای رهیافت به جواب بهتر است که ابتدا قاعده فلسفی را بررسی کرده و حدود آن را شناخته آنگاه به به جوابگویی بپردازیم:
قاعده "معطی الشی لایکون فاقد الشی" بدین معناست که کسی که می خواهد چیزی عطا کند بایستی آن را داشته باشد و الا ندار قابلیت اعطا ندارد .
شهید مطهری برای جلو گیری از ایجاد شبهات در کنار این قاعده می فرماید: اینكه «معطی شی ء فاقد شی ء نمی تواند باشد» برای بعضی مایه ی اشتباه می شود. فكر می كنند كه مقصود این است كه هر علتی به هر معلولی هر چیزی می دهد باید خودش همان را داشته باشد. آیا خدا كه جسم را خلق كرده، خودش باید دارای جسمیت باشد؟ ! مقصود این نیست؛ مقصود این است كه معطی یك كمال فاقد آن كمال نیست، بلكه واجد آن كمال در مرتبه ی اعلی است؛ یعنی آن كمالی را كه در مرتبه ی پایین تر می دهد خودش آن را در مرتبه ی بالاتر دارد.(1)
شبیه این گفتار را استاد شهید مطهری یعنی علامه طباطبایی دارد ایشان در جواب ده سوال یکی از شاگردانشان رساله ای منتشر نشده دارند که یکی از سوالات در باره همین قاعده است علامه در جواب می فرمایند:
قاعده‌ي«فاقد شيء معطي شيء نمي شود»،‌ قاعده اي است فلسفي و استثنا ناپذير و طبق اين قاعده، هر علتي بايد واجد همان معلول باشد كه ايجادش نموده است و چنان كه در مبحث جعل، مقرّر شده، اثري كه علّت در معلول مي گذارد، در وجود است فقط، ماهيّت معلول، ارتباطي با علّت ندارد، بنابراين، علّت، كمالي را كه به معلول مي دهد، كمال وجودي است. و امّا ماهيّت، نه علّت، واجد آن است و نه اثر علّت، مرتبط به آن است.
خداوند (عَزَ اسمُهُ) آنچه به جسم مي دهد، وجود و كمالات وجودي آن است و امّا مفهوم جسم، ماهيّت است و خداوند نه ماهيّت دارد و نه ماهيّت ساز است.
از این تعبیرات کاملا واضح است که در این قاعده بایست به دنبال کمالات وجودی گشت و نواقص و عوارض ماهیت در این قاعده نمی گنجد و این قاعده واقص را در بر نمی گیرد
ظلم که یکی از نواقص است از نقص وجودی افراد سرچشمه گرفته و کمال محسوب نمی شود پس نمی توان آن را از کمالتی دانست که منتسب به فاعل معطی شود.
فلاسفه برخی از امور را عدمی مطلق یا عدم مضاف می دانند ظلم نیز از این دسته است که یا خود عدمی است یا عدم مضاف است: یعنی نبودن عدل.
علامه طباطبايي در كتاب الميزان مي‌نويسد كه:

«اين قسم از عدم (عدم ملكه) شر است و در امور مادي پيدا مي‌شود و منشأ آن هم قصوري است كه در استعداد ماديات است كه البته اين قصور در همه به يك پايه نيست، بلكه مراتب مختلفي دارد منظور اين است كه منشأ اين گونه عدم‌ها كه شرند منبع فيض وجود يعني ذات باري ‌تعالي نيست و نمي‌شود آنها را به ساحت او نسبت داد چون علت عدم چيزي است مانند خود آن عدم پس آن چيزي كه در اين گونه امور توام با شر مورد تعلق كلمه ايجاد الهي قرار مي‌گيرد و قضاي الهي هم شامل آن مي‌شود آن مقداري است كه وجود به خود گرفته است(2)
نتیجه :ظلم از کمالات وجودی نبوده و قاعده معطی شی آن را در بر نمی گیرد .


منابع:

1-درسهای اسفار ج1 فصل 12
2-ترجمه تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 13، ص 256

هیچ یک از مصادیق ظلم، منحصر در ظلم نیست. کشتن همیشه ظلم نیست همچنین تصرف مال دیگری و یا ...
عنوان ها مثل همین عنوان ظلم، پدیده های ذهنی هستند. انتزاعی می باشند. انتزاع و برداشت شده اند از یک سری تحلیلهایی، ذهنیات ما، همه اعتباری هستند. زمانی عملی را ظلم می دانیم و وقتی دیگر ممکن است نظرمان عوض شود. ارزش این عناوین، به خواست ماست. اعتبار این عناوین، به خواست معتبر و به اعتبار اوست. خداوند متعال به انسان اختیار داده است و این، اختیار است که محتویات ذهن را می سازد. آنچه خداوند داده است قدرت ساخت ذهن است. کاری به محتویات آن ندارد.
مسؤلیت محتوای آن با انسان است. همین محتوا هست که ملاک عقاب و ثواب است. همین محتوا نامش عقل و هوس و قلب و صدر و فؤاد و فطرت و وجدان و ... است. ذهن آینه ای است که نه آنچه واقعیت دارد بلکه آنچه مالک آن می پندارد واقعیت دارد در آن نقش می بندد.
مؤمن کامل کسی است که همه واقعیت در آینه ذهن او نقش بسته است زیرا کاملا خود را در اختیار تربیت خداوند قرار داده است. لذاست که این چنین انسانی می تواند وحی را پذیرا باشد.

موضوع قفل شده است