حقانیت محمّد(ص)

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حقانیت محمّد(ص)

شبی برنشست از فلک برگذشت/به تمکین و جاه از ملک درگذشت
چنان گرم در تیه قربت براند/که بر سدره جبریل از او باز ماند

[INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT]
(بوستان سعدی)

[/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT]

در این شرایط کنونی، که دشمنان اسلام با تمام نیرو قصد در تخریب چهره نبی مکرّم اسلام(صلّی الله علیه و آله) دارند، لازم دانستیم که مطلبی با عنوان "حقّانیت محمّد(ص)" طی دو پست بگذاریم تا حقیقت برایمان روشن شود...

لزوم نبوّت

خداوند موجودات را حکیمانه آفرید، یعنی آن ها را از روی هدفی آفرید. نه به این معنی که خود احتیاج برای رسیدن به هدفی داشت و به وسیله آفرینش موجودات، خواست که این نیاز خود را رفع کند که این از نقص برمی خیزد (نیاز از نقص نشأت می گیرد و ایجاد وسیله برای رفع نقص است) که می دانیم او در اوج کمال است و از صفات سلبیه مبرّاست. از جهتی دیگر هم نشان دهنده نقص است و آن اینکه او حتماً به وسیله ای احتیاج دارد تا به هدف خود برسد و مستقیم نمی تواند.
پس این هدف، برای خدا مطرح نیست. رسیدن به هدف برای کسی است که وجودی ناقص و محدود دارد و چنین چیزی شایسته مخلوقات است. پس خلقت حکیمانه خداوند یعنی اینکه خداوند چون واجب من جمیع الجهات است به هر موجودی برای رسیدن به کمال فیض می رساند و این است اصل هدایت عام.
و بدیهی است که خداوند تمام موجودات را به یک شکل هدایت نمی کند و این به خاطر ساختمان و وجودی است که هر جاندار دارد. زنبور به یک شکل مشمول هدایت می شود و انسان به شکل دیگر. زنبور با الهام و غرایز و انسان با ابزار های اندیشه و قوّه اختیار:
وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا۱
خداى تعالى جمله:" فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا" را با فاء تفريع متفرع بر امر به خوردن نموده، و اين تفريع مؤيد اين است كه مراد از خوردن، برداشتن و به منزل بردن است، تا عسلى را كه از ثمرات گرفته به خانه‏ها برده ذخيره نمايند، و اضافه" سبل" به كلمه" رب" در جمله" ربك" براى اين است كه دلالت كند بر اينكه تمامى كارها و رفت و آمدهاى زنبور عسل با الهام انجام مى‏گيرد.۲ مؤیّد این مطلب این است که زنبور در اجرای این افعال، نوآوری به خرج نمی دهد؛ چرا که اگر از قوّه عقل و به تبع آن اختیار برخوردار بود، نوآوری می کرد و راه آسانتری بر می گزید.
وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا ۳
در آیه فوق، حواس بیرونی و قوای درونی ابزار یافتن راه حقیقت معرّفی شده و مسئولیت در برابر استفاده از این ابزار ها، حاکی از قوّه اختیار است چرا که بنابر حکم عقل، مسئولیت وقتی مطرح است که اعمال مختارانه باشد نه از روی جبر.
حال از اینجا پیداست که انسان به خاطر داشتن ویژگی های فوق، از نوعی هدایت برخوردار است که با غریزه صرف(که در زنبور عسل است) فرق دارد. از طرفی هم اینگونه نیست که خالی از وحی و الهامات باشد چرا که انسان بالأخره دچار نقصان علم و محدودیت ابزار های تفکّر و قوّه اختیار است. فلذا خداوند انبیا را فرستاده تا نقصان علم بشر از راه حقیقت را به وسیله وحی جبران کنند و از طرفی انسان ها در پیام انبیا تفکّر کرده و راه حقیقت را برگزینند. این است هدایت تشریعی:
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ۴
از دو عبارت "فی الأُمّیّین" و "وإن کانوا من قبل لفی ضلال مبین" فهمیده می شود که انسان بدون هدایت تشریعی در گمراهی است و صرف برخورداری از عقل، باعث هدایت نمی شود. چراکه تفکّر و اختیار را هر انسان سالم دارد.
جمعبندی مطالب فوق در یک روایت از امام صادق(ع) از کتاب شریف کافی:
/**/قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عُمَرَ الْفُقَيْمِيِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِيقِ۵ الَّذِي سَأَلَهُ مِنْ أَيْنَ أَثْبَتَّ الْأَنْبِيَاءَ وَ الرُّسُلَ قَالَ إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِياً عَنَّا وَ عَنْ جَمِيعِ مَا خَلَقَ وَ كَانَ ذَلِكَ الصَّانِعُ حَكِيماً مُتَعَالِياً لَمْ يَجُزْ أَنْ يُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لَا يُلَامِسُوهُ فَيُبَاشِرَهُمْ وَ يُبَاشِرُوهُ وَ يُحَاجَّهُمْ وَ يُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِي خَلْقِهِ يُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ يَدُلُّونَهُمْ عَلَى مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِي تَرْكِهِ فَنَاؤُهُمْ- فَثَبَتَ الْآمِرُونَ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْحَكِيمِ الْعَلِيمِ فِي خَلْقِهِ وَ الْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ هُمُ الْأَنْبِيَاءُ ع وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ حُكَمَاءَ مُؤَدَّبِينَ بِالْحِكْمَةِ مَبْعُوثِينَ بِهَا غَيْرَ مُشَارِكِينَ لِلنَّاسِ عَلَى مُشَارَكَتِهِمْ لَهُمْ فِي الْخَلْقِ وَ التَّرْكِيبِ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ أَحْوَالِهِمْ مُؤَيَّدِينَ‏ مِنْ عِنْدِ الْحَكِيمِ الْعَلِيمِ بِالْحِكْمَةِ ثُمَّ ثَبَتَ ذَلِكَ فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ مِمَّا أَتَتْ بِهِ الرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ مِنَ الدَّلَائِلِ وَ الْبَرَاهِينِ لِكَيْلَا تَخْلُوَ أَرْضُ اللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ يَكُونُ مَعَهُ عِلْمٌ يَدُلُّ عَلَى صِدْقِ مَقَالَتِهِ وَ جَوَازِ عَدَالَتِهِ.۶ /**/
ترجمه: امام صادق (ع) بزنديقى كه پرسيد: پيغمبران و رسولان را از چه راه ثابت ميكنى؟ فرمود: چون ثابت كرديم كه ما آفريننده و صانعى داريم كه از ما و تمام مخلوق برتر و با حكمت و رفعت است و روا نباشد كه خلقش او را به بينند و لمس كنند و بى‏واسطه با يك ديگر برخورد و مباحثه كنند، ثابت شد كه براى او سفيرانى در ميان خلقش باشند كه خواست او را براى مخلوق و بندگانش بيان كنند و ايشان را بمصالح و منافعشان و موجبات تباه و فنايشان رهبرى نمايند، پس وجود امر و نهى‏كنندگان و تقرير نمايندگان از طرف خداى حكيم دانا در ميان خلقش ثابت گشت و ايشان همان پيغمبران و برگزيده‏هاى خلق او باشند، حكيمانى هستند كه بحكمت تربيت شده و بحكمت مبعوث گشته‏اند، با آنكه در خلقت و اندام با مردم شريكند در احوال و اخلاق شريك ايشان نباشند. از جانب خداى حكيم دانا بحكمت مؤيد باشند، سپس آمدن پيغمبران در هر عصر و زمانى بسبب دلائل و براهينى كه آوردند ثابت شود، تا زمين خدا از حجتى كه بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه‏اى داشته باشد، خالى نماند.

بخش دوم این مطلب را در بخش تاریخی خواهید دید....

صداقت محمّد(ص)
لزوم وجود انبیا از دیدگاه عقل و در پرتو حکمت الهی را بررسی کردیم. حال به بررسی این می پردازیم که آیا محمد(ص) مصداقی از پیامبر و فرستاده خدا بوده است؟ آیا اعمال و رفتار او، گواه بر صدق گفتار و کردار او بود یا نشانه کذب ادّعای او؟
به زمان قبل از بعثت برمی گردیم. تواریخ و گزارش ها نشان می دهد که محمّد(ص) به راستگویی شهرت داشت و به "امین" ملقب بود. هنگامی که در دامنه کوه صفا آمد و اعلام کرد:"یا صباحاه"7، مردم اطراف او اجتماع کردند. محمد(ص) به آنان گفت:"ای قریش! ای بنی عبدالمطلب! ای بنی ... اگر بگویم پشت این کوه دشمن کمین کرده است و قصد حمله به سوی شما را دارد، سخن من را باور می کنید؟" مردم گفتند:"آری". و حتّی در برخی منابع "ما تا به حال از تو دروغی نشنیده ایم" آمده است. حتی هست که مشرکان همان زمانی که او ادّعای پیامبری او کرد، اموالشان را به او قرض می دادند. این نشان دهنده صداقت و امانت او در قبل از ادعای پیامبری است.
حال پنج روایت ذکر می کنیم که دالّ بر صداقت او در زمان پیامبری اش است:
روایت اوّل: وقتی که حضرت ابوطالب(ع) اولتیماتوم دوم مشرکان:"يا أبا طالب، إن لك سنّا و شرفا و منزلة فينا، و إنا قد استنهيناك من ابن أخيك فلم تنهه عنّا، و إنا و الله لا نصبر على هذا من شتم آبائنا، و تسفيه أحلامنا، و عيب آلهتنا، حتى تكفّه عنا، أو ننازله و إياك في ذلك، حتى يهلك أحد الفريقين‏"(ای ابوطالب! تو در نزد ما سن و شرف و ارجی داری، و ما هر آینه از تو خواستیم که برادرزاده ات را از تبلیغ دینش نهی کنی ولی این کار را نکردید. ولی به خدا۷ سوگند، ما نمی توانیم توهین او به پدرانمان و اینکه ما را کم خرد می داند و عیب گذاری بر خدایانمان را تحمل کنیم. یا او را باز می داری یا با تو و او مبارزه می کنیم تا یکی از دو گروه به هلاکت برسد.) را به حضرت محمد(ص) فرستاد، حضرت فرمود:" يا عمّ، و الله لو وضعوا الشمس في يميني، و القمر في يسارى على أن أترك هذا الأمر حتى يظهره الله، أو أهلك فيه، ما تركته."(عموجان! به خدا سوگند اگر خورشید در دست راست و ماه در دست چپم قرار دهند(کنایه از اینکه کل حکومت عالم را به من دهند) که از تبلیغ این کار دست بردارم، هرگز این کار را نمی کنم تا خدا من را پیروز گرداند یا در راه تبلیغ طریقت الهی، جان بدهم)۸ و عملاْ هم اینگونه بود، چراکه صنادید قریش بعد از این بسیار شد که به حضرت رسول(ص) وعده مال و مقام و زنان زیبارو و حتّی حاکمیت قبایل را دادند ولی او نپذیرفت. در تفسیر علی بن ابراهیم قمی هست که حضرت در پاسخ به این وعده ها:"جَمَعْنَا لَهُ مَالًا حَتَّى يَكُونَ أَغْنَى رَجُلٍ فِي قُرَيْشٍ وَ نَمْلِكُهُ عَلَيْنَا یعنی به او مال و منال می دهیم تا پولدار ترین فرد قریش باشد و او را به فرمانروایی خود برمی گزینیم" فرمود:" تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّه یعنی [من از شما یک درخواس دارم و آن اینکه] شهادت دهید خدایی جز الله نیست و من فرستاده اویم" ولی جواب اشراف چیزی نبود جز اینکه:نَدَعُ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّينَ إِلَهاً وَ نَعْبُدُ إِلَهاً وَاحِداً سیصد و شصت خدا را رها کنیم و یک خدای را بپرستیم؟۹

روایت دوم: در غزوه خندق، بعد از آنکه علی(ع) نوفل بن عبدالله را در خندق کشت، قریش که فکر می کرد مسلمانان جسد را مثله خواهند کرد، برای پیامبر ده هزار درهم پول فرستاد تا جسد را بازگرداند. حضرت(ص) فرمود:"لا حاجة لنا في جسده و لا بثمنه‏ یعنی ما نه به جسد نیاز داریم نه به پول آن" و جسد را برگرداندند۱۰ اگر کسی به دنبال پول و مال و منال باشد، پول را می گیرد و جسد را برمی گرداند ولی چون پول مرده در اسلام حرام است، محمّد(ص) پول را قبول نکرد و چون مثله کردن مرده حرام است، اجازه مثله کردن او را نداد. آیا این، نماینده چیزی جز این است که حضرت در تبلیغش صادق بود؟ حال که اگر انسان پول دوستی بود، حکم دین را عوض می کرد و پول را می گرفت بعد جسد را برمی گرداند.
روایت سوم: در جنگ خیبر، که دشمن همان قوم مکار و حیله گر و خیانت گر یهود بود، محمد(ص) به سربازان اجازه نمی داد تا گوسپندانی که به عنوان امانت به چوپان سپرده شده بود، مصادره و کشته شوند. حتی وقتی که اسود راعی(چوپان سیاهپوستی که یهودی بود و در همان جنگ مسلمان شد و به شهادت رسید)، خواست گوسفندانی را که به او امانت داده شده بود به پیامبر تقدیم کند، فرمود:"اضرب في وجوهها، فإنها سترجع إلى ربها یعنی به رسم گله داری به صورت گوسفندان بزن تا به صاحبشان برگردند"۱۱ امانتداری در برابر دشمنی پیمان شکن و فتنه برانگیز! فقط در یک مورد آن هم دو رأس گوسفند مصادره شد و دلیل این امر آن بود که سربازان از گرسنگی مفرط درحال تلف شدن بودند. اوج صداقت و اینکه حضرت دنبال حکومت دنیا نیست، اینجاست که در بدرقه علی(ع) برای پیکار با یهود فتنه برانگیز، به او می گوید:"فو الله لأن يهدى الله بك رجلا واحدا خير لك من أن يكون لك حمر النعم‏ یعنی به خدا سوگند! اگر خدا به وسیله تو یک نفر را هدایت کند بهتر از آن است که شتران سرخ موی برای تو باشد". بالاتر از این که هدف از این جنگ هدایت است نه حکومت؟۱۲
روایت چهارم: در سال ده هجری، موقعی که ابراهیم بن محمّد ۱۸ ماهه وفات یافت، خورشید گرفت و گروهی خرافاتی فکر کردند که خورشید در سوگ مرگ فرزند پیامبر(ص) گرفته است. حال محمّد(ص) می توانست با استفاده از این پدیده و ذهن خرافی مردم، برای خود فضیلتی بتراشد و اینگونه بر پیروان خود بیافزاید ولی با صراحت تمام گفت:"يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آيَتَانِ‏ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ يَجْرِيَانِ بِأَمْرِهِ مُطِيعَانِ لَهُ لَا يَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَيَاتِهِ فَإِنِ انْكَسَفَتَا أَوْ وَاحِدَةٌ مِنْهُمَا فَصَلُّوا یعنی ای مردم! همانا خورشید و ماه دو نشانه از نشانه های پروردگارند به امر او در جریانند و از او اطاعت می کنند و برای مرگ زندگی کسی نمی گیرند پس اگر هردوشان یا یکی از آنها گرفت نماز آیات بخوانید."۱۳

روایت پنجم: در همان سال، میسیون مبلّغین مسیحی خدمت محمّد(ص) رسیدند و با او بحث و جدل کردند. پس از چندی گفت و شنود، کار به اینجا کشید که دو گروه د یک وقت و زمان معیّن، بر دروغگو نفرین فرستند و بخواهند خدا دروغگو را هلاک کند. روز موعود فرارسید. بزرگان هیأت میسیون مسیحی قرار گذاشته بودند که اگر محمّد(ص) با اصحاب و یاران خود آمد با او مباهله ولی اگر با جگرگوشگان و عزیزان خود آمد، از این کار صرف نظر کنند. چراکه در حالت اوّل، محمّد(ص) به نبوت خود اعتماد ندارد و بیشتر دنبال این است که تعداد یاران و شکوه و جلال خود را به رخ بکشد ولی در حالت دوم، او در ادّعای خود صادق است چراکه عزیزترین کسان خود را در معرض فنا گذاشته و این نشان دهنده این است که او به ادّعای خود اطمینان و بر خدای خود توکّل دارد. برخلاف انتظارشان، دیدند پیامبر(ص) با فاطمه و علی و حسنین(علیهم الصلاة و السلام) آمده است درحالی که دست حسنین(ع) را در دست دارد و علی(ع) پیش رویشان و فاطمه(س) پشت سرشان حرکت می کند. حال که اسقف نجران این صحنه را دید، گفت:"إِنِّي لَأَرَى رَجُلًا جَرِيئاً عَلَى الْمُبَاهَلَةِ وَ أَنَا أَخَافُ أَنْ يَكُونَ صَادِقاً فَلَا يَحُولُ وَ اللَّهِ عَلَيْنَا الْحَوْلُ وَ فِي الدُّنْيَا نَصْرَانِيٌّ يَطْعَمُ الْمَاءَ قَالَ وَ كَانَ نَزَلَ الْعَذَابُ مِنَ السَّمَاءِ لَوْ بَاهَلُوه‏ یعنی من مردی را می بینم که خواستار مباهله است و من می ترسم او راستگو باشد پس عذاب جای اینکه بر او حایل شود بر ما حایل شود و نه فقط ما، بلکه در دنیا یک مسیحی باقی نخواهد ماند اگر این افراد و این چهره های نورانی مباهله کنند.۱۴
با توجّه به روایات فوق، هدف محمّد(ص) دین بود یا دنیا؟ هدایت بود یا حکومت؟ پیامبری اش صدق بود یا کذب؟ انسان های تیره دل ظالم که خود مظاهر بیگاری کشی و دروغگویی اند، چگونه چنین فرد پاکدامن و راستگویی را به حکومت طلبی متّهم می کنند؟

پرسشی که اینجا پیش می آید: تعدّد زوجات محمد(ص) به چه دلیل بوده است؟ آیا این می تواند دالّ بر این باشد که او از پیامبری برای رسیدن به هواهای نفسانی استفاده کرد؟
پاسخ ما که بدان مفصلاً پرداخته شده۱۵، در حدّ یک جمله از جان دیون پورت، نویسنده انگلیسی است: "با اینکه زیاد زن گرفتن در عربستان معمول بوده و خلاف اخلاق شمرده نمی‌شد، باید در نظر داشت که محمد از سن 25 سالگی تا 50 سالگی به یک زن، راضی و قانع بود و تا هنگامی که خدیجه زنده بود، زن دیگری نگرفت. در این صورت باید پرسید: آیا ممکن است مردی که توجه زیاد به شهوت‌ دارد، در چنان کشوری که تعدد زوجات، یک عمل عادی شمرده می‌شد، برای مدت «25 سال» به یک زن قانع باشد"۱۶

۱. نحل ۶۸ و ۶۹
۲. ترجمه المیزان، ج۱۲، ص۴۲۴
۳.اسرا، ۳۶
۴. جمعه، ۲
۵.زندیق: بیدین، ملحد. محقق داماد درباره ریشه زندیق می گوید: در بعضی تواریخ آمده که زرتشتیان کتابی داشتند به نام "زند" که مجوس و ملحدان از آن پیروی می کردند. لذا به "زندیق" معروف شدند.(پاورقی الكافي (ط - دارالحديث)، ج‏1، ص410 شماره ۱)

۶. الكافي، طبع الإسلامية، ج‏1، ص: 168 ترجمه از آقای سید جواد مصطفوی
۷. شایان ذکر است که سوگند یاد کردن مشرکین به خدا، بدین معنا نیست که آنها مانند موحدین به خدا اعتقاد داشتند. بلی هم موحدین و هم مشرکین معتقد به یک واجب الوجود بودند ولی موحدین تمام تدبیر را از جانب خدا می دانند و مشرکین از "الاهه" ها(ر.ک. ترجمه تفسیر المیزان، ذیل آیه ۲۲ ابراهیم)
۸.سیره ابن هشام ج۱ ص ۲۶۶، البدایه و النهایه ج۳ ص۴۸، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص ۵۴
۹. تفسیر قمی ج۲ ص ۲۲۹
۱۰.تاریخ طبری ج۲ ص۵۷۴، سیره ابن هشام ج۲ ص۲۵۳
۱۱.سیره ابن هشام ج۲ ص۳۴۵
۱۲.البدايةوالنهاية ج۴ ص ۱۸۵، إمتاع الأسماع ج۱۱ ص۲۸۵، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ج‏1 ص57،صحیح البخارى ج۴ ص۲۰۷، مسند أحمد بن حنبل ج۵ ص۳۳۳، صحیح مسلم ج۴ ص۱۸۷۲
۱۳.الکافی ج۳ ص۲۰۸، المحاسن ج۲ ص۳۱۳، تفسیر قمی ج۲ ص۳۴۳، البدایة و النهایة ج۱ ص۳۶، تاریخ یعقوبی ج۲ ص۸۷، استیعاب ج۱ ص۵۸
۱۴.بحار الأنوار ج۲۱ ص۳۳۸، الکامل ج۲ ص۲۹۳، تفسیر قمی ج۱ ص۱۰۴
۱۵.http://antimajus.blogfa.com/post-185.aspx + http://www.pasokhgoo.ir/fa/node/519
۱۶.http://shahaab.blogfa.com/post-82.aspx

از مه او مه شکافت، دیدن او برنتافت/ماه چنان بخت یافت او که کمینه گداست

(مولوی)


گفتاوردی درباره معجزه
معجزه کاری است خارق العاده که نبی برای اثبات ادّعای خود مبنی بر نبوّت اعمال می شود و دیگران از چنین کاری عاجزند؛ عصای موسی(ع) به مار تبدیل می شود، عیسی(ع) بیماران لاعلاج را علاج می کند و .... در قرآن به چنین اموری "آیت" گفته و از آن به عنوان "برهان" یاد می شود و دانشمندان اسلامی و متکلّمان به آن "معجزه" می گویند. درباره معجزه مسائلی مطرح است که ما به آنها می پردازیم:

  • آیا معجزه خرافه است؟ اگر نه چگونه با منطق جور درمی آید؟ اگر هم قبول کنیم که با منطق جور درمی آید، از کجا معلوم که مورّخان غلو نکرده اند؟
پاسخ: قبل از هرچیز باید "محال عقل" و "خارق عادت" و "خرافه" و "مقدّس" را تعریف و فرق بین آنها را مشخّص کنیم:
[INDENT]
محال عقل: امری است که از نظر عقلا ممتنع است و امکان تحقق ندارد؛ مثل اینکه بگوییم جهان در تخم مرغی جا می گیرد بدون اینکه اندازه جهان و تخم مرغ تغییر کند، بگوییم یک نفر در یک زمان و در یک مکان هم هست و هم نیست و .... از همین رو اصلی در منطق مطرح است به نام عدم اجماع نقیضین.
خارق عادت: امری است که مطابق روال روتین طبیعت نیست ولی به این معنا نیست که امکان تحققش موجود نباشد. چه بسا که پیشرفت های علمی بشر در قبول این حقیقت بوده که "غیر ممکن(عادی) غیر ممکن است". مثلاً زمانی برای بشر غیر ممکن بود که بتواند هزاران متر از زمین فاصله بگیرد، ولی چون می دانست که این امری نیست که محال باشد، هواپیما را ساخت. حال این مثال هواپیما مثالی بسیار کوچک بود برای بیان مفهوم خارق عادت. اصل مطلب این است که طبیعت قوانینی دارد و به طور معمول در جهتی خاص جریان دارد؛ مثلاً قوانین و عواملی(که دانشمندان بعضی از آنها را یافته اند یا بعضی از این عواملی که یافته اند از حیطه کنترل انسان خارج است) در این جهت عمل می کنند که اگر کسی در آتش بیفتد بسوزد، ولی از آنجا که تمام این عوامل در حیطه تسلّط خداوند است، خداوند طوری اراده می کند که عواملی روی کار آیند که سوزانندگی آتش را به "برد و سلام" تبدیل کنند همانطور که درمورد حضرت ابراهیم(ع) شد.
خرافه: چیزی است که هیچ مبنای عقلی و پایه درست و متقنی ندارد. مانند اینکه بت ها ما را به خدا نزدیک می کنند یا عطسه کردن نشانه اتّفاق بدیست و ....
تقدّس: حالتی است که از طرف خداوند به چیزی برتری و فیضی برسد؛ مثل مقدّس بودن مسجد چون در آن عبادت می شود و ....

معجزه هم از امور خارق العاده است و محال عقل و خرافه نیست چراکه دلیل دارد و دلیل آن این است که باید اثبات شود که پیامبر در ادعای خود -یعنی پیام آور بودن از جانب خدا- صادق است و چه راهی بهتر از اینکه اموری صادر شود که از بشر عادی بر نمی آید و مستلزم برخوردار بودن از فیضی از جانب خداست(تقدّس).
این هم که از کجا معلوم که مورّخان غلو نکرده اند، به طور مختصر اینگونه می گوییم که نقل تاریخ که شامل اخبار راست و دروغ است، در چنته نقد و تحلیل قرار می گیرد، رواتش بررسی می شود، متنش بررسی می شود، تا اینکه راست و دروغش مشخّص می شود یا اینکه تضعیف یا تصحیح می شود و .... و مسلمانان از دیرباز، در هر دو مورد قوی عمل کرده اند؛ بسیاری از مورّخین همچون یعقوبی(شیعه) و طبری(سنی)، در ابتدای کتابشان گفته اند که قصدشان فقط نقل است و جمع آوری مقالات و تحلیل این موارد برعهده تحلیلگران است. تحلیلگران تاریخ هم زیاد بوده اند که هم به روات پرداخته اند هم به تحلیل متون و هماهنگی آن با عقل و قرآن. چه بسا که روات غالی(اهل غلو) هم توسّط پیامبر(ص) و اهل بیت ایشان(ع) تضعیف شده اند هم توسّط علمای اسلامی. کتاب در تحلیل تاریخ اسلام هم زیاد است.۱
از طرفی هم می توان گفت که چون قرآن معجزه ای حاضر است-که ما این را اثبات می کنیم-، بار ها شده که صدور معجزه توسّط انبیا را تأیید کند.۲

[/INDENT]
  • اینکه در قرآن آمده "هل کنت إلّا بشراً رسولاً" یعنی پیامبر(ص) معجزه نداشت؟
پاسخ: اوّل آیه را کامل می خوانیم: "وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُورًا وَقَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأَرْضِ يَنبُوعًا أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأَنْهَارَ خِلالَهَا تَفْجِيرًا أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاء كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللّهِ وَالْمَلآئِكَةِ قَبِيلًا أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاء وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إَلاَّ بَشَرًا رَّسُولًا وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُواْ إِذْ جَاءهُمُ الْهُدَى إِلاَّ أَن قَالُواْ أَبَعَثَ اللّهُ بَشَرًا رَّسُولًا"۳ ترجمه آیات: "و به راستى در اين قرآن از هر گونه مثلى گوناگون آورديم ولى بيشتر مردم جز سر انكار ندارند و گفتند تا از زمين چشمه‏اى براى ما نجوشانى هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد يا [بايد] براى تو باغى از درختان خرما و انگور باشد و آشكارا از ميان آنها جويبارها روان سازى يا چنانكه ادعا مى‏كنى آسمان را پاره پاره بر [سر] ما فرو اندازى يا خدا و فرشتگان را در برابر [ما حاضر] آورى يا براى تو خانه‏اى از طلا[كارى] باشد يا به آسمان بالا روى و به بالا رفتن تو [هم] اطمينان نخواهيم داشت تا بر ما كتابى نازل كنى كه آن را بخوانيم بگو پاك است پروردگار من آيا [من] جز بشرى فرستاده هستم و [چيزى] مردم را از ايمان آوردن باز نداشت آنگاه كه هدايت برايشان آمد جز اينكه گفتند آيا خدا بشرى را به سمت رسول مبعوث كرده است"
مبلغین مسیحی و روشنفکران که این شبهه را مطرح کرده اند، توجّه ندارند که سیاق آیات بیانگر این است که مشرکان قصد یافتن راه حقیقت را ندارند بلکه به دنبال اقتراح۴ بودند. به عبارت دیگر، مشرکان درنیافته بودند که حضرت(ص) "بإذن الله" و "برای هدایت مردم" معجزه می آورد و "کارگاه معجزه" نساخته که هر وقت مشرکان دلشان خواست، معجزه ای بیاورد. معجزه هم همچون وحی، وابسته به خدا و از طرف اوست و برای هدایت مردم حق جو نه تحت اختیار رسول اکرم(ص) تا برای دل گروهی لج باز کار کند۵. مشرکان به دنبال هدایت نبودند بلکه به دنبال منافع و معاملات خود بودند؛ در آیات عبارت "نؤمن لک" آمده است که به معنی "ایمان حقیقی" نیست(که در این حالت می آورد نؤمن بک) بلکه بر معامله و سود یابی دلالت دارد. برای ما جویبار و دار و درخت به وجود بیاور تا در این بیابان بی آب و علف از آن استفاده کنیم و برای ما خانه ای طلایی بساز تا از آن استفاده کنیم... همگی بر معامله دلالت دارد. به عبارتی مشرکین بر جنبه ماورایی رسول الله آگاه بودند ولی از روی عناد، ایمان نمی آوردند و معجزه طلبی شان از روی حقیقت جویی نبود. در قرآن آمده "قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ"۶ "بگو جز آنچه خدا بخواهد براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم و اگر غيب مى‏دانستم قطعا خير بيشترى مى‏اندوختم و هرگز به من آسيبى نمى‏رسيد من جز بيم‏دهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان مى‏آورند نيستم " یعنی اگر معجزه در اختیار من بود، کاری می کردم که این همه دردسر و جنگ و توطئه از جانب شما به من نرسد و تا آخر عمر در وضعی فقیرانه زندگی نکنم ولی معجزه من برای هدایت است و برای کسانی که دنبال ایمان و حقیقت هستند.
از طرفی چرا این همه آیات قرآن که دالّ بر معجزه داشتن حضرت است را نمی بینید؟(ر.ک. قمر ۱+ تحریم ۳+ اسرا ۱ و...)۷
به عبارتی "قد حفظت شیئاً و غابت عنک اشیاء"! یک چیز را گرفتی و چیز های دیگر را رها کردی!


  • بسیاری هستند همچون دیوید کاپرفیلد یا مرتاض های هندی که کارهایی خارق العاده می کنند(سحر). آیا ایشان می توانند ادّعای پیغمبری کنند؟
پاسخ: انسان می تواند با جهاد با نفس و ریاضت کشی یا دانستن برخی علوم، به روزنه های از غیب و عوالم دیگر دست پیدا کنند(همانطور که افراد یادشده دست یافته اند). ولی معجزه پیامبر بإذن خداست و در اختیار پیامبر نیست و برای ارشاد است. لذا پنچ تفاوت بین سحر و معجزه پیش می آید:
[INDENT]
الف) سحر قابل تعلیم است. از این رو می توان شبیه سحر آورد ولی شبیه معجزه نمی توان آورد.
ب) سحر همراه با ادّعای نبوّت نیست.
ج) هدف ساحر با پیامبر متفاوت است. هدف ساحر پول است ولی هدف پیامبر ارشاد است.
د) انبیا دارای سجایای اخلاقی بوده اند ولی سحره چهره موجهی نداشته و ندارند.
ه) سحر در زمینه خاصّی است ولی معجزه ابواب و جنبه های متفاوت(ادبی، طبی و ...) دارد. معمولاً معجزه در زمینه علم رایج صورت می گیرد؛ مانند زمان عیسی(ع) که علم رایج طب بود یا زمان حضرت رسول(ص) که علم رایج شعر و ادب بود و ...

بنابراین ساحر نمی تواند در زمینه های متعدّد کار خارق العاده بکند. چیزی که بسیار مهم، مسئله خبر دادن از آینده است که اینجا می توان تفاوت ساحر با پیامبر را فهمید.
برای اینکه بهتر متوجّه تفاوت میان ساحر و پیامبر شوید، معجزه چهارم را بخوانید.

[/INDENT]

معجزه ای از محمّد(ص)۸
ما در اینجا برای رعایت اختصار به چهار مورد از معجزات آن حضرت می پردازیم و دوستان را ارجاع می دهیم به کتب زیر(البته واضح است که برای اثبات حقّانیت آن حضرت، صرف بازگو کردن معجزه کافیست، حال می خواهد یکی باشد، دوتا باشد، چهل تا باشد و .... مطلب دیگر اینکه معجزات ایشان، در همان زمان اتّفاق افتاده و تمام شده است و معجزه حاضر ایشان، همان قرآن کریم است که إنشاءالله در آینده بدان خواهیم پرداخت):
۱.بحار الانوار جلد 17، از صفحه 159 تا آخر کتاب و جلد 18 از اول کتاب تا صفحه 146
۲.دلائل النبوه تالیف بیهقی
۳.مدینه المعاجز تالیف بحرانی
۴.شرف النبی تالیف خرگوشی
معجزه اوّل: شقّ القمر: این معجزه از معجزات انکارناپذیر حضرت(ص) که ماجرای آن در دو آیه اوّل سوره مبارکه قمر ذکر شده و از این قرار است:"ابن عبّاس اینگونه روایت می کند: مشرکان به نزد حضرت رسول(ص) آمدند و از او خواستند که اگر راستگوست، برای آن ها ماه را دو تکه کند و یک تکه روی کوه ابوقبیس و دیگری روی کوه قعیقعان بیاید. حضرت(ص) از خدا خواست که چنین شود و چنین شد. یک تکه ماه روی کوه ابوقبیس و تکه دیگر روی کوه قعیقعان رفت. سپس حضرت به مشرکان گفت: شاهد باشید! شاهد باشید که از من معجزه خواستید و شد. مشرکان هم طبق معمول گفتند: او سحر کرده!... حتّی قریش هم که این صحنه را دید، گفت:باز هم ابن ابی کبشه سحر کرده است! و این جا بود که آیات یاد شده نازل گردید."۹
معجزه دوم و سوم: حرکت دادن درخت و پیشبینی جنگ های آینده: امام علی(ع) در خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه که به خطبه "قاصعه" نیز معروف است، فرمود:"من با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودم آنگاه كه سران قريش نزد او آمدند و گفتند:
«اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تو ادّعاى بزرگى كردى، كه هيچيك از پدران و خاندانت نكردند، ما از تو معجزه‏ اى مى‏ خواهيم، اگر پاسخ مثبت داده، انجام دهى، مى ‏دانيم كه تو پيامبر و فرستاده خدايى، و اگر از انجام آن سرباز زنى، خواهيم دانست كه ساحر و دروغگويى» پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود «شما چه مى ‏خواهيد» گفتند: «اين درخت را بخوان تا از ريشه كنده شود و در پيش تو بايستد» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: خداوند بر همه چيز تواناست. حال اگر خداوند اين كار را بكند آيا ايمان مى ‏آوريد و به حق شهادت مى ‏دهيد گفتند: آرى، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: من بزودى نشانتان مى ‏دهم آنچه را كه درخواست كرديد، و همانا بهتر از هر كس مى ‏دانم كه شما به خير و نيكى باز نخواهيد گشت، زيرا در ميان شما كسى است كه كشته شده و در چاه «بدر» دفن خواهد شد، و كسى است كه جنگ احزاب را تدارك خواهد كرد. سپس به درخت اشاره كرد و فرمود: «اى درخت اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارى، و مى‏ دانى من پيامبر خدايم، از زمين با ريشه‏ هايت در آى، و به فرمان خدا در پيش روى من قرار گير» سوگند به پيامبرى كه خدا او را به حق مبعوث كرد، درخت با ريشه‏ هايش از زمين كنده شده، و پيش آمد كه با صداى شديد چونان به هم خوردن بال پرندگان، يا به هم خوردن شاخه‏ هاى درختان، جلو آمد و در پيش روى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايستاد كه برخى از شاخه‏ اى بلند خود را بر روى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بعضى ديگر را روى من انداخت و من در طرف راست پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايستاده بودم، وقتى سران قريش اين منظره را مشاهده كردند، با كبر و غرور گفتند: «به درخت فرمان ده، نصفش جلوتر آيد، و نصف ديگر در جاى خود بماند» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمان داد. نيمى از درخت با وضعى شگفت‏آور و صدايى سخت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزديك شد گويا مى‏ خواست دور آن حضرت بپيچد، امّا سران قريش از روى كفر و سركشى گفتند: «فرمان ده اين نصف باز گردد و به نيم ديگر ملحق شود، و به صورت اول در آيد» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور داد و چنان شد...."۱۰
می بینید که دو معجزه را کسی که از کودکی کنار رسول الله(ص) بوده ذکر می کند. کسی که چه شیعه چه سنّی بر حقانیت و راستگفتاری او شهادت می دهند؛ همان علی(ع)!
معجزه چهارم: بیان مشخّصات شتر گمشده: در حین رفتن به سوی غزوه تبوک، شتر حضرت رسول(ص) گم شد. بعضی از اصحاب به دنبال شتر گم شده رفتند. در این حین یکی از منافقان به نام زید بن لصیت گفت:محمّد می گوید که پیامبر است و از آسمان برایش خبر می آید ولی نمی داند شتر کجاست؟ حضرت(ص) فرمود: "و إني و الله ما أعلم إلا ما علّمنى الله و قد دلّني الله عليها، و هي في هذا الوادي، في شعب كذا و كذا، قد حبستها شجرة بزمامها، فانطلقوا حتى تأتونى بها" یعنی من جز آنچه خداوند به من آموخته و بدان راهنمایی کرده است، نمی دانم. شتر در این وادی و بیابان با این مشّخصات است و افسارش به درختی گیر کرده است. بروید و او را برایم بیاورید. اصحاب رفتند و شتر را با همان مشّخصاتی که خداوند به حضرت(ص) الهام کرده بود یافتند. ۱۱
معجزه دیگر حضرت(صلّی الله علیه و آله) قرآن است که در آینده بدان خواهیم پرداخت.

۱.خیانت در گزارش تاریخ، سید مصطفی حسینی طباطبایی، ج۱، صص ۱۶-۲۳
۲. قمر ۱+ آل عمران ۴۹+ طه ۲۰+ ...
۳. اسرا ۸۹-۹۴، ترجمه از مرحوم فولادوند
۴.خواستار شدن از دیگران که مطلبی یا کاری تازه به قریحه و ذوق خود پدید آورند.(فرهنگ عمید)
۵. البته این بدین معنا نیست که خود حضرت(ص) نمی توانست کار خارق العاده کند. کلّا ما یک "کرامت" داریم و یک "معجزه". کرامت وقتی است که کسی در اثر تلاش و کوشش و مجاهده در راه خدا، به مراتبی برسد و خداوند به او اختیارات و قدرت های خارق العاده ای دهد که این یک قدرت نفسانی است و برای اثبات ادعا نیست ولی معجزه برای اثبات ادعایی صادر می شود.(ر.ک. وحی و نبوّت، مرتضی مطهری، ص ۷۲)
۶. اعراف ۱۸۸
۷.وحی و نبوت، مرتضی مطهری، ص ۵۹ تا ۷۲
۸. با استفاده از http://www.askdin.com/thread1162.html
۹.اسباب نزول، علی بن احمد واحدی، ترجمه از علیرضا ذکاوتی قراگزلو، ص۲۱۳+ بحارالأنوار، ج۱۷، ص۳۴۷+ البدایة و النّهایه، ج۳، ص۱۲۰
۱۰.نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲
۱۱.سیره ابن هشام، ج۱، ص۵۲۷

موضوع قفل شده است