کمکم کنید(اگر میتوانید شیعه را اثبات کنید)

تب‌های اولیه

94 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کمکم کنید(اگر میتوانید شیعه را اثبات کنید)

سلام. من کسی بودم که خیلی ز دین دور شده بود اما قرآن کریم رو هیچ لحظه کتمان نکرد. گذشت و گذشت که با خوندن قرآن اسلام رو باهمه احکامش پذیرفتم و بعدش شیعه رو. بعد چند مدت بسوی اصل اسلام(نه فقط انجام تکالیف دینی بلکه بیشتر) توسط قرآن سوق داده شدم و دنبال هزاران کتاب برون شیعی رفتم. اشکال من اینجا بود که شیعه را از دید پس از پیامبر نگاه کردم و پذیرفتم درحالی که قرآن میفرماید از سنت پیامبر پیروی کنید. گذشت و گذشت کتاب التوحید و کشف الشبهات ابن عبد الوهاب و بهتر ازاون کتاب عقیده ابن تیمیه رو خوندم ذهن من بطور اسلام تابع تابعین و پیروی از سلف صالح شکل گرفت و حالا تو چندین سایت سلفی برای شکل گیری عقیده خودم در اسلام راستین پیشروی میکنم. در حالی که تا الان از شیعه برنگشتم(یعنی تاکنون مطمئن از عدم صحت شیعه نشده ام)

و حال مهمترین مشکل من با شیعه امامت است. چرا پیامبر از ذریه خود نگفت؟ و فقط گفت اهل بیتم نه عترتم؟ چرا سخنی از پیامبر در راستای امامت در هیچ کجای نیست؟ چرا این مسلئه باصطلاح مهم هرگز بین صحابه مطرح نشد که پس از پیامبر راه را به فرزندان خود که پیروی از خاندان پیامبر بود نشان دهند؟ چرا صحابه ای که آب وضوی پیامبر را تبرک میکردند هرگز از امامت چیزی نمی دانستند؟

کارشناس بحث : صالح

برچسب: 

نقل قول:
و حال مهمترین مشکل من با شیعه امامت است. چرا پیامبر از ذریه خود نگفت؟ و فقط گفت اهل بیتم نه عترتم؟ چرا سخنی از پیامبر در راستای امامت در هیچ کجای نیست؟ چرا این مسلئه باصطلاح مهم هرگز بین صحابه مطرح نشد که پس از پیامبر راه را به فرزندان خود که پیروی از خاندان پیامبر بود نشان دهند؟ چرا صحابه ای که آب وضوی پیامبر را تبرک میکردند هرگز از امامت چیزی نمی دانستند؟

با سلام خدمت شما كاربر گرامي
بدون مقدمه ميرويم سر اصل مطلب
احاديثي كه از پيامبر اكرم درباره اهل بيت طاهرينش بيان گرديده را با همديگر بررسي ميكنيم

1- يا ايها الناس اني تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تظلوا كتاب الله و عترتي اهل بيتي (1)
اي مردم من در بين شما چيزي به يادگار گذاردم كه اگر از آن پيروي كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد كتاب خدا و عترتم اهل بيتم



اين روايت را ترمذي و نسائي از جابر نقل كرده اند و متقي هندي در اول باب " الاعتصام بالكتاب و السنه " از كتاب " كنز العمال " صحفه 44 جزء اول حديث 870 و 1657 از اين دو نقل كرده است
و همچنين از مسند احمد 3/17 سنن ترمذي 5/662 حديث 3786 ، خصائص نسائي : 112 حديث 78 ، معجم كبير طبراني : 3/63 حديث 2678 مصابيح السنه 4/190 حديث 4817 ، اسد الغابه 2/12 ، كفايه الطالب : 259 ، نظم درر السمطين : 231 ، مشكاة مصابيح 1/371 حديث 6153 ، درالمنثور : 5/702 ، جامع الصغير سيوطي : 157 حديث 3631 ، ينابيع الموده : 33/355
****
2- همچنين در سخن ديگري فرمود
اني تركت فيكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدي : كتاب الله حبل ممدود من السماء الي الارض و عترتي اهل بيتي و لن يفترقا حتي يراد علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما
يعني
من در ميان شما چيزي به وديعه گذاردم كه اگر به آن چنگ زنيد پس از من گمراه نخواهيد شد كتاب خدا كه ريسماني است از آسمان تا زمين امتداد يافته و عترتم اهل بيتم اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در كنار حوض كوثر به من ملحق گردند پس بنگريد چگونه پس از من با آنها رفتار خواهيد كرد

اين حديث را ترمذي { سنن ترمذي 5/663 حديث 3788 } از زيد بن ارقم نقل ميكند و اين همان حديث 874 از كتاب كنز العمال جزء اول صفحه 44 است
*******

ادامه ...

روايات صحيحي كه حكم به وجوب تمسك به ثقلين مي كند متواتر و فراوان كه از بيست و اندي نفر از صحابه پيامبر رسيده است و هر يك مكمل و مويد ديگري است
پيامبر خدا در مناسبتهاي زياد و به عبارات گوناگوني اين حقيقت را بازگو فرموده است
گاهي در روز غدير و زماني هم در روز عرفه در حجه الوداع و بار ديگر پس از بازگشتن از طائف و مرتبه ديگري بر منبر خود در مدينه (ينابيع الموده 29_34 )

و دفعه ديگر در حجره خودش در بستر بيماري در حالي كه اتاق پر از صحابه بود آن هنگام كه فرمود
3- ايها الناس يوشك ان اقبض قبضا سريعا فيطلق بي و قد قدمت اليكم القول معذرة‌ اليكم الا اني مخلف فيكم كتاب الله و عترتي اهل بيتي
اي مردم من به زودي قبض روح ميشوم و از اين جهان رحت بر مي بندم و من پيشاپيش سخني را كه از من سلب مسئوليت نمايد به شما گفتم آگاه باشيد من كتاب خدا و اهل بيتم را در ميان شما به جانشيني خود مي گزارم
پس دست علي را بلند كرد و فرمود
هذا علي مع القرآن و القرآن مع علي لايفترقان حتي يردا علي الحوض ... (1)
اين علي با قرآن است و قرآن با اوست از هم جدا نميشوند تا آنگاه در كنار حوض به من بپيوندند

به اين مطلب گروهي از دانشمندان بزرگ اهل تسنن اعتراف كرده اند حتي ابن حجر پس از نقل حديث ثقلين مي گويد آگاه باشيد كه حديث لزوم تمسك به قرآن و عترت طرق فراواني دارد واز بيش از بيست نفر از اصحاب پيامبر نقل شده است
سپس اضافه كرده و مي گويد پيامبر آن را در حجه الوداع در عرفه فرموده و در بعضي ديگر آمده كه در مدينه هنگام بيماري در آن زماني كه اتاقش مملو از اصحاب بود و در طريق ديگري رسيده كه در غدير خم و در مورد ديگري است كه پس از بازگشت از طائف به هنگام ايراد خطبه فرموده است
همچنين مي افزايد
اين موارد با هم منافاتي ندارد زيرا مانعي ندارد كه آن حضرت در تمام اين موارد و موارد ديگري نيز اين حقيقت را تكرار كرده باشد و اين به خاطر عنايت خاصي است كه رسول خدا به قرآن كريم و عترت پاك خود داشته اند (2)

و همچنين از كتاب طبراني نقل است كه حضرتش بعد از حديث اني تارك فيكم الثقلين ..... اضافه فرمود فلاتقدموهما فتهلكوا و لاتقصروا عنهما فتهلكوا و لا تعلموهم فانهم اعلم منكم (2)
از آنان پيشي نگيريد كه هلاك مي شويد و در مورد آنان كوتاه نياييد ( از آنان عقب نمانيد ) كه هلاك مي شويد به آن ها چيزي نياموزيد كه از شما داناترند

1- به آخر فصل دوم كتاب صواعق المحرقه باب 9 صفحه 75 نوشته ابن حجر بعد از چهل حديث از احاديث مذكور در آن فصل مراجعه فرمائيد
خصائص نسائي : 100 حديث 84 معجم طبراني 3/180 حديث 3052 ، سنن الكبري بيهقي 5/131 حيدث 8469 ، مقتل الحسين خوارزمي : 1/48 ، تاريخ مدينه دمشق 12/226 ، اسد الغابه : 6/136 ، فرائد السمطين 2/274 حديث 12 البدايه والنهايه 5/231 ، مجمع الزوائد : 9/165 فصول المهمه : 40 ، تاريخ الخلفاي سيوطي : 158 ، اخبار الدول قرماني : 1/305

2- به كتاب صواعق المحرقه نوشته وي فصل اول باب 11 آخر صفحه 89 در تفسير آيه چهارم " وقفوهم انهم مسئولون " مراجعه فرمائيد

3- معجم كبير طبراني 3/64 حديث 2681 ، مجمع الزوائد 9/163 ، در المنثور :2/107، ينابيع الموده : 35 ، بحار الانوار : 23/142 حيدث 92 و 152 حديث 113 و 69/17 حديث 3 مراجعه فرمائيد

متاسفانه هیچیک از منابع شما صحیح نبود و حتی کم و بیش از کتب سته اهل سنت نقل شده که براحتی قابل رد میباشد. و اینکه پیامبر بر اهل بیت خویش اصرار میورزد این است که با زنان و فرزندان خانه وحی مهربانی شدت یابد که مبادا آزاری بایشان برسد.

برفرض محال که غدیر علی به جانشینی رسید.
عرض بنده اینست:
شمایی که امامت را برتر از نبوت میدانید. مدعای شما چیست؟ که حتی یک حدیث از خود پیامبر در مورد امامت ندارید. تعقل کنید من روزی عاشق شیعه بودم چرا که به حوادث پس از رسول الله(ص) خیره شده بودم ولی حال... میبینم که پیامبر حرفی از امامت نزده.

تنها ریسمان پوسیده ای که مرا به شیعه فعلا اتصال داده حدیث ثقلین موجو در صحیح مسلم است.

چرا منابع که جناب رحیق مختوم گفتند صحیح نیست ؟

حدیث در مورد امامت هست ولی عبدالوهاب اونو قبول ندارد و شما !

victoryone;279795 نوشت:
چرا منابع که جناب رحیق مختوم گفتند صحیح نیست ؟ حدیث در مورد امامت هست ولی عبدالوهاب اونو قبول ندارد و شما !

قران که مورد تایید همه هست ان شاءالله!!؟!؟
http://www.askdin.com/post279706-7.html
و
http://www.askdin.com/post279707-8.html
مطالعه بفرمایید!(دقیق بخوانید و کامل لطفا!چون به اشکالات معمول سعی کردم پاسخ بدم!!تکرار بیهوده نشه!)

hoorshid;279796 نوشت:

قران که مورد تایید همه هست ان شاءالله!!؟!؟
http://www.askdin.com/post279706-7.html
و
http://www.askdin.com/post279707-8.html
مطالعه بفرمایید!(دقیق بخوانید و کامل لطفا!چون به اشکالات معمول سعی کردم پاسخ بدم!!تکرار بیهوده نشه!)

چرا بخونم

[="Olive"]

victoryone;279797 نوشت:
چرا بخونم
چون جواب سوال است[/]

کمک کنید;279527 نوشت:
توسط قرآن سوق داده شدم

سلام علیکم

بگذارید اول کمی درباره قران و نقش امام و لزوم وجود او طبق شریعت الهی در قران کریم صحبت کنیم

- این آیات را خداوند در شرح حال حضرت موسی و قومش فرموده

وَلَقَدْ آتَينَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ(السجده/23)
ما به موسي کتاب آسماني داديم؛ و شک نداشته باش که او آيات الهي را دريافت داشت؛ و ما آن را وسيله هدايت بني اسرائيل قرار داديم!

خداوند در این آیه به تنزیل کامل تورات اشاره میکند و روایت کامل آن آیات از طرف آن حضرت و تبئینش.
ولی برای بعد از حضرت موسی که اسوه امت خود بود و بعد از مرگ دیگر نیست چه کاری کرده خداوند ؟

وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةًيهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآياتِنَا يوقِنُونَ(السجده/24)
و از آنان امامان (و پيشواياني) قرار داديم که به فرمان ما (مردم را) هدايت مي‌کردند؛ چون شکيبايي نمودند، و به آيات ما يقين داشتند.

اما سوال :
چرا وقتی کتاب کامل نازل شد و توسط حضرت موسی ( ع ) نقل گردید و نه تنها تبئینش کرد بلکه با رفتار و گفتار خود سیره حق را به نمایش گذاشت برای درک بهتر مردم از آنچه که نازل شده
باز خداوند
حرف از هدایت میزند ؟ ( یهدون بامرنا )
مگر همین کتاب کفایت نمیکرد ؟ مگر سنت حضرت موسی نقل نشده بود ؟

شما فرمودید احادیث نقل شده از سرکار رحیق مختوم مشکل دارد
همین کلام را آنها ( گروهی از یهود بعد از حضرت موسی ) نیز میگفتند.

آنها نه تنها تبئین انبیاء بعد موسی را رد میکردند بلکه حتی نبوتشان را از روی جهل یا غرض العیاذ بالله به تمسخر میگرفتند
تاریخ انبیاء بالاخص در مورد حضرت عمران و ذکریا و سلیمان و داود بسیار گویا است
[spoiler]حتی همین الان هم یهود و نصارا آنها را پادشاه میخوانند و نه نبی
در مورد حضرت لوط که از انبیاء مبلغ بعد از حضرت ابراهیم علیه السلام است با وجودی که در کتبشان شرایط نبوت در مورد حضرت لوط آمده باز نبوتش را قبول ندارند.[/spoiler]

و آنها نیز بر نبی اشکال میکردند همانطوریکه اگر بعد از نبی مرکم اسلام نبی ای بود عده ای او را نیز منکر میشدند
لذا خداوند میفرماید

إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يفْصِلُ بَينَهُمْ يوْمَ الْقِيامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يخْتَلِفُونَ(السجده/25)
البته پروردگار تو ميان آنان روز قيامت در آنچه اختلاف داشتند داوري مي‌کند (و هر کس را به سزاي اعمالش مي‌رساند)!
حال سوال:
بعد از رسول گرامی اسلام لی الله علیه و آله و سلم چه کسی به امر خدا جلوی اشکال و انحراف را باید بگیرد و بامر الهی مسئول تبئین احکام الهی باشد؟

در روایات متواتر از شیعه و اهل سنت آمده من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه
و
وهابیها هم میگویند کفانا کتاب الله


آیات قرآن را هم در این باره برایتان آوردم و دیدیم که نظر خداوند درباره کفایت کتاب چه هست.

حال کدام اینها به نظرتان صحیح است ؟
نظر وهابیت و یا نظر کسی که گفت هرکسی بمیرد و امام زمان خودش را نشاناسد در مرگ جاهلیت مرده ؟

یاحق

دوستان گرامی اصلا بحث من سر جانشینی یا کفایت کتاب نیست. فرض کنید ما بگوییم کتاب تنها کافی نیست و علی نیز جانشین برحق است. که مشکلی نیست. مشکل به قول سلفی ها "عقیده کافرانه امامت" میباشد.

فاتح;279805 نوشت:
در روایات متواتر از شیعه و اهل سنت آمده من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه و وهابیها هم میگویند کفانا کتاب الله

اما باشما درخصوص حرف بالاتون یه عرض خارج از بحث دارم: کسی که گفت حسبنا کتاب الله عمر بود و بتبع آن تمام اهل سنت. و باید عرض کنم حدیث بالاتون بدون ذکر منبع صحیح فاقد ارزش خواهد بود.
سوالم را تکرار میکنم: امامت در کجای سنت نبوی آمده است؟

سوال من:

کمک کنید;279527 نوشت:
چرا سخنی از پیامبر در راستای امامت در هیچ کجای نیست؟

دوست عزیز به شما توصیه میکنم حتما کتاب یا فایلهای صوتی شبهای پیشاور رو گوش کنید وبه همه سوالاتتون می رسید
اگر در دسترس ندارید بگویید فایها رو براتون آماده کنم

یا علی مدد
حی علی المهدی

نقل قول:
چرا سخنی از پیامبر در راستای امامت در هیچ کجای نیست؟
سلام دوست گرامي..

پاسخ گوي شما مسلما كارشناسان محترم وساير دوستان هستند..پس من دنبال پاسخ دادن به سوال شما نيستم..اما اگر اجازه بديد نكته مهمي درباب تحقيق وپژوهش بگم..تا شمابهتربتونيد نظر دوستان رو بپذيريد..

اگر نحوه پرسش وروش تحقيق ما اشتباه باشه مسلما هرگزبه پاسخ نميرسيم حتي اگر پاسخ صحيح رو بشنويم..
به خاطر همين توجه به نحوه پرسش وتحقيق بسيار مهمه كه به عنوان يادآوري مينويسم:
1)سوال طرح شده ذهن بايد ازتعصبات ذهني،اطلاعات غلط،تلقين وارد شده از سوي
ساير كتابها،و جدا ازهيجانات فكري باشه
..
براي اين كه سوالمون رو از اين فاكتورها دور كنيم ميتوانيم سوالمون رو به بخش هاي جزئي ترتبديل كرده وازطرح سوال كلي كه درآن كلمات قضاوت ميكنند خودداري كنيم..

مثلا سوال شما:چرا سخنی از پیامبر در راستای امامت در هیچ کجای نیست؟

با عرض معذرت اين سوال كاملا اشتباه هست!
زيرا كه دراين سوال كلمات دارند ازطرف خودشان قضاوت ميكنند كه:واقعا پيامبردرراستاي امامت سخني نگفته!(اين جمله درسوال شما ناخودآگاه به ذهن خواننده وحتي خودتان تلقين ميشه)وآنقدرمطمئن هستيم كه به عنوان طرح سوال(چرا؟)اون رو مطرح ميكنيم..چرا نگفته!!؟
اشكال ديگه اين سوال طرح كلي سوال هست كه بايد به اين بخش هاي كوچكترتبديل بشه:

آيا حديثي ازپيامبردرباب امامت گفته شده؟

اگر گفته شده منبع دقيق ان رابياوريد...واگرنه چرا؟؟


اينگونه طرح سوالات درروش تحقيق اموزش داده ميشه...تاپرسشگر بهتربه پاسخ برسه...پس خواهش ميكنم طرح پرسشتون رو اگر ميشه ويرايش كنيد..
2)باتوجه به نكاتي كه شمادرباب مطالعه فرموديد مشخصه اطلاعات زيادي داريد ومطالعه بسيار داشته ايد..اما فقط مطالعه كافي نيست..نحوه بسته بندي اطلاعات درذهن بسيار مهمه..

اگرما نحوه پركردن اطلاعات رو اشتباه وارد ذهن كنيم...ذهن براساس انها حصارسازي كرده وهنگام

شنيدن پاسخ فقط كلماتي رو ميپذيره كه درذهنش ميان حصار وجود داشته باشه..اين خصوصيت ذهن هست درمورد پركردن اطلاعات به صورت نامنظم..
طوري كه درمورد مسير تحقيقتون صحبت كرديد شما مطالب رو گوناگون ويك جا مطالعه كرديد..بامنابع خاص!

همين باعث ميشه ذهنتون به سليقه خودش معيارسازي كنه..

مثلا معيارمنبع اصلي درذهن شما منابع خاصي هستن كه شما قبلا مطالعه كرديدويا ازديگران شنيديد..پس اگرمنبعي غيرازانها ذكر بشه براي شما غيرقابل قبوله!

ازطرفي ذهن براي پيداكردن پاسخ به شما برنامه محدود ميده:مثلا به شما ميگه اگر ميخواهيد شيعه

باشيد و به درست بودن اون پي ببريد فقط بايد پيامبر اون رو گفته باشه وحتما حرفش درمنابع خاصي مطرح

شده باشه آن هم مستقيم!واگر چنين چيزي نديدي ديگر شيعه دركل اشتباست..


اين طرح ذهن شبيه روش تحقيق كل به جزوجز به كل هست...كه داراي نقص هاي بسيار هست..

امروزه براي پاسخ به سوالات ويا درست بودن يك نظروياايده ازروش تلفيقي استفاده ميشه...چرا مااين روش روبراي عقايدمان به كارنبريم؟؟

مثلا من به جاي اينكه ازدوربين تاريخ واوايل دوران پيامبر به موضوع شيعه نگاه كنم..بادوربين حال ونوع تفكرشيعه وببرسي عقايد ان به موضوع نگاه كنم..

مثلا شما به ذهنتون برنامه بديدكه:اگر نوع تفكرشيعه طول تاريخ وبازخوردهاي ان درتاريخ مورد قبول بودودرمقايسه باسايرعقايد كاملتربود(باتوجه به مقايسه عقايد با واقعيت هاي اجتماعي وسياسي و..)درست بود يعني عقايد اون كاملا درست هست..
امروزه درپرسشهاي اعتقادي بيشتر به نوع تفكرواثراون اعتقادبرزندگي فردي واجتماعي انسانها توجه ميشه تا ريشه ايجاد اين عقيده...
كه البته طرح اين سوال درتاريخ هست..اما مانميتونيم ازحرف تاريخ براي ردويا جذب يك عقيده حكم صادركنيم!

اگراين گونه برنامه به ذهنتون بديد مسلما درادامه تحقيق درمورد زمان پيامبرسوالتون اين گونه ميشه:
حالا كه عقايد شيعه درطول تاريخ بازخورد مثبت داشته و الان عقايد اون دركتابهاي
معنبرجهاني حرف براي گفتن دارند...آيا پيامبراكرم(ص)هم به اون اشاره كردند؟

طرح سوالات ذهن ميتوانند به راحتي به خواننده نشان دهد كه شما مسير تحقيق رو درست رفتيد يااشتباه؟وحتي بانوع تعصبات ونحوه مطالعه وتاحدودي بانوع شكل گيري شخصيت شما باتوجه به اثرات تحقيق براون ماروآشناميكنه.
عذرميخوام كه طولاني شد...
موفق باشيد..

بسم الله الرحمن الرحیم

کمک کنید;279832 نوشت:
اما باشما درخصوص حرف بالاتون یه عرض خارج از بحث دارم: کسی که گفت حسبنا کتاب الله عمر بود و بتبع آن تمام اهل سنت. و باید عرض کنم حدیث بالاتون بدون ذکر منبع صحیح فاقد ارزش خواهد بود. سوالم را تکرار میکنم: امامت در کجای سنت نبوی آمده است؟

[=Times New Roman]
سلام علیکم

کتاب خدا ثقل اکبر است و سنتی که من نمیدانم منظورتان کدام سنت است سنت اهل سنت یا سنت اهل البیت

[=Times New Roman]
اگر سنت اهل البیت است که آن ثقل اصغر است

چرا امامت در سنت نیست ؟ !

[=Times New Roman]
منظورتان از سنت ظاهرا سنت اهل سنت است
بسیار خب معرفت امام وقت را بخوانید تا ببینید در سنت آمده یا نه.

من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه :

[=Times New Roman]

این مطلب که مبین اهمیت امامت است بشکل متواتر در هر دو سنت آمده (

[=Times New Roman] [=Times New Roman]منبع بسیار است ولی به این مقاله که خلاصه کرده نگاهی بیاندازید) سوالی بود بپرسید/

یاحق

جناب فاتح حدیث مذکور براحتی با گفتن اینکه امام میتواند بمعنی امام اهل سنت باشد قال رد است. امامت در شیعه بسیار گسترده تر از کلمه ی امامی است که درین حدیث واقع شده.

کارشناسان لطفا جواب دهند:
چرا در سنت نبوی چیزی بعنوان امام که پس از پیامبر ازسوی خداوند منصوب میشود وجود ندارد؟ اگر امام نیاز مبرم جامعه بشری بود چرا پیامبر از آن حرفی نزد؟

کمک کنید;279911 نوشت:
جناب فاتح حدیث مذکور براحتی با گفتن اینکه امام میتواند بمعنی امام اهل سنت باشد قال رد است. امامت در شیعه بسیار گسترده تر از کلمه ی امامی است که درین حدیث واقع شده.

شما همان نظر اهل سنت را در مورد امام بپذیرید کفایت میکند تا لزوم وجود امام رو تائید کنید.

اما امامت منصوب من الله

1- چرا امامت منصوب من الله در سنت اهل سنت معتقد نیستند ؟

اهل سنت به امامت منصوب من الله معتقدند .چراکه امام زمان امام است و منصوب من الله.

...

هیچ اهل سنتی نمیگوید که مهدی امام است. در ضمن باید عرض کنم که شما چرا دقت نمیکنید؟ من که نمیخواهم سنی شوم اینقدر روی اهل سنت و علم کلام مانور میدهید. اهل سلف لفظ قرآن را همراه لفظ حدیث نبوی قبول دارد.

کمک کنید;279911 نوشت:
چرا در سنت نبوی چیزی بعنوان امام که پس از پیامبر ازسوی خداوند منصوب میشود وجود ندارد؟ اگر امام نیاز مبرم جامعه بشری بود چرا پیامبر از آن حرفی نزد؟


دوست خوبم لطفا در این رابطه این دوتا لینک را به دقت مطالعه بفرمایید


در حدود سيصد روايت در منابع روايى تشيع، در اين زمينه از رسول خدا نقل شده است

مدرك دوازده امام در منابع اهل سنت

جناب حکیم

حکیم;279917 نوشت:
در حدود سيصد روايت در منابع روايى تشيع، در اين زمينه از رسول خدا نقل شده است
چه بدرد من میخورد؟ راویانش جز عبدالله بن سبا یهودی است؟؟ و اینکه خود شیعه اذعان میکند که در زمان پیامبر تمام حدیث ها ونقل ها برای اهل سنت است چطور من قبول کنم؟؟
حکیم;279917 نوشت:
مدرك دوازده امام در منابع اهل سنت
دوازده خلیفه نه امام
مهم همین نام بردن ایشان است که حدیثی صحیح در این امر وجود ندارد.

کمک کنید;279921 نوشت:
چه بدرد من میخورد؟ راویانش جز عبدالله بن سبا یهودی است؟؟

اشتباه نکنید
من خیلی تعجب میکنم چطور شما ظرف مدت 5 دقیقه بلافاصله تمام مدرک روایات را بررسی کردید و متوجه شدید همه آنها روایاتی غیر معتبر هستند
لطفا روایات را با دقت و تامل بیشتری بررسی کنید و عجله نکنید
در ضمن روایات فراوانی هم داریم که پیامبر اسم تک تک امامان معصوم را با نام ذکر کردند
حتما آن روایات را دیدید

شیعه مرتبه ی امام را والاتر از انبیا میداند. آیا حدیثی درین باب از پیامبر وجود دارد یا که جز ابهام و فریبی در راستای گمراهی امت اسلامی نیست؟

اما در مورد حدیث ثقلین:

ابن تیمیه حرانی در منهاج السنة می‌نویسد :
والذی رواه مسلم انه بغدیر خم قال إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله فذکر کتاب الله وحض علیه ثم قال وعثرتی أهل بیتی أذکرکم الله فی أهل بیتی ثلاثا وهذا مما انفرد به مسلم ولم یروه البخاری
وقد رواه الترمذی وزاد فیه وانهما لن یفترقا حتى یردا علی الحوض
وقد طعن غیر واحد من الحفاظ فی هذه الزیادة وقال إنها لیست من الحدیث والذین اعتقدوا صحتها قالوا: إنما یدل على أن مجموع العترة الذین هم بنو هاشم لا یتفقون على ضلالة وهذا قاله طائفة من أهل السنة وهو من أجوبة القاضی أبی یعلى وغیره
والحدیث الذی فی مسلم إذا کان النبی * قد قاله فلیس فیه إلا الوصیة باتباع کتاب الله وهذا أمر قد تقدمت الوصیة به فی حجة الوداع قبل ذلک وهو لم یأمر باتباع العترة لکن قال أذکرکم الله فی أهل بیتی وتذکیر الأمة بهم یقتضی أن یذکروا ما تقدم الأمر به قبل ذلک من إعطائهم حقوقهم والامتناع من ظلمهم وهذا أمر قد تقدم بیانه قبل غدیر خم
فعلم انه لم یکن فی غدیر خم أمر یشرع نزل إذ ذاک لا فی حق علی ولا غیره لا إمامته ولا غیرها
آنچه که مسلم در صحیحش در باره غدیر خم نقل کرده است این جمله است که رسول خدا فرمود: من در میان شما دو یادگار گرانبها می گذارم یکی کتاب خدا است که در باره آن سفارش نموده است سپس فرمود: عترت و خاندانم را فراموش نکنید‘ ولی بخاری آن را نقل نکرده است.
اما ترمذی با این اضافه نقل کرده است که رسول خدا فرمود: این دو از هم جدا شدنی نیستند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
گروهی از حافظان حدیث این بخش را زائد دانسته و قبول ندارند و گفته اند: آنچه از این حدیث فهمیده می شود این است که همه عترت یعنی بنی هاشم بر ضلالت و گمراهی اجتماع نمی کنند
گروهی از اهل سنت همین جواب را داده اند که از جمله آنان جواب قاضی ابو یعلی و غیر او است
در نقل مسلم اگر رسول خدا هم آن را فرموده باشد چیزی جز سفارش به پیروی از کتاب خدا دیده نمی شود که در حجه الوداع هم به آن سفارش فرموده بود ولی در باره تبعیت و پیروی از عترت فرمانی وجود ندارد فقط تذکر به ایفای حقوق و دوری از ستم به آنان شده است که قبل از این هم بوده است.
بنا بر این نه سخن از علی به میان آمده است و نه امامت اهل بیت و نه غیر آن .

دوست عزیز بارها گفته ایم که نه تنها فرعیات این مذهب قابل دفاع نیست بلکه اصلبات آن هم مشکل دارد.
به هر حال منابع زیادی برای اثبات حقانیت اهل سنت است.
مراجعه کن به تایپک: چرا نام حضرت علی در قرآن نیامده

hoorshid;279796 نوشت:

قران که مورد تایید همه هست ان شاءالله!!؟!؟
http://www.askdin.com/post279706-7.html
و
http://www.askdin.com/post279707-8.html
مطالعه بفرمایید!(دقیق بخوانید و کامل لطفا!چون به اشکالات معمول سعی کردم پاسخ بدم!!تکرار بیهوده نشه!)

اتفاقا چون قرآن مورد تائید است این را میگوئیم که امامت شما اشتباه است

شما می گوئید امام معصوم است.

اما خداوند در قرآن می گوید یـا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُواالرَّسُولَ وَاُولِى الاَْمْرِ مِنْکُمْ ؛
یعنی از خدا و پیامبرش و اولیا امر پیروی کنید، شاید بگوئید اولیا امر یعنی امامان معصوم!!!
سئوال: پس چرا خداوند در ادامه می فرماید:
اِنْ تَنـازَعْتُمْ فِی شَیء فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الاْخِرِ
یعنی در زمان اختلاف به الله و رسول الله رجوع کنید!!!
چرا نمی گوید به اولی الامر رجوع کنید؟ مگر آنها معصوم و آینه الله نیستند؟
جواب واضح است: منظور الله امامان معصوم نیست، منظور ولی امر (خلیفه) -حاکم- است که اگر بر فرض مفسد بود در زمان اختلاف به الله و رسول الله مراجعه شود!!!

کمک کنید;279924 نوشت:
شیعه مرتبه ی امام را والاتر از انبیا میداند. آیا حدیثی درین باب از پیامبر وجود دارد یا که جز ابهام و فریبی در راستای گمراهی امت اسلامی نیست؟

بله
وجود دارد
پیامبر : علمای امت من از پیامبران بنی اسراییل افضل تر هستند در کتاب های اهل سنت

ammarshia;279939 نوشت:
پیامبر : علمای امت من از پیامبران بنی اسراییل افضل تر هستند در کتاب های اهل سنت

1 سند 2 گفتم امام. بابا چرا نمیفهمید من چی میگم؟ "امامت"
ohfreedom;279934 نوشت:
به هر حال منابع زیادی برای اثبات حقانیت اهل سنت است.
هیچ منبعی برای اثبات سنی ها نیست. سنتی که در تفسیر ثقلین و 12 خلیفه 1400 سال است که مانده.
ohfreedom;279938 نوشت:
چرا نمی گوید به اولی الامر رجوع کنید؟ مگر آنها معصوم و آینه الله نیستند؟
1وقتی اولی الامر اطاعتش واجب میشود یعنی چه؟ تعقل کنید. یعنی که آنان معصومند.
شما که در معنی اولی الامر مانده اید دیگر از ادامه آیه حرف نزنید... اولی الامر بنظر شما یعنی یزید بن معاویه!

2 برادر. اولی الامر نیامده بدو دلیل: یک شارع مقدس اسلام قرآن و سنت است و ولی امر تابع این دو است. دوم اینکه شاید این تنازع بین مردم و ولی امر باشد. انوقت خداوند دستور به پیروی از قرآن وسنت میکند

ohfreedom;279938 نوشت:
اتفاقا چون قرآن مورد تائید است این را میگوئیم که امامت شما اشتباه است

شما می گوئید امام معصوم است.

اما خداوند در قرآن می گوید یـا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُواالرَّسُولَ وَاُولِى الاَْمْرِ مِنْکُمْ ؛
یعنی از خدا و پیامبرش و اولیا امر پیروی کنید، شاید بگوئید اولیا امر یعنی امامان معصوم!!!
سئوال: پس چرا خداوند در ادامه می فرماید:
اِنْ تَنـازَعْتُمْ فِی شَیء فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الاْخِرِ
یعنی در زمان اختلاف به الله و رسول الله رجوع کنید!!!
چرا نمی گوید به اولی الامر رجوع کنید؟ مگر آنها معصوم و آینه الله نیستند؟
جواب واضح است: منظور الله امامان معصوم نیست، منظور ولی امر (خلیفه) -حاکم- است که اگر بر فرض مفسد بود در زمان اختلاف به الله و رسول الله مراجعه شود!!!

در مورد این که چرا بعد ان ایه امده است :
ببينيد بين رسول و اولي الامر فرق وجود دارد
رسول بيان کننده احکام و قانون گذار است
اما اولي الامر مجري قانون
روشن است که اگر کسي در حکمي از احکام الهي شک داشته باشد
بايد به سراغ قانونگذار برود

ammarshia;279955 نوشت:
در مورد این که چرا بعد ان ایه امده است :
ببينيد بين رسول و اولي الامر فرق وجود دارد
رسول بيان کننده احکام و قانون گذار است
اما اولي الامر مجري قانون
روشن است که اگر کسي در حکمي از احکام الهي شک داشته باشد
بايد به سراغ قانونگذار برود

رسول قانون گذار است؟
کفر نگوئید، رسول باید قانون الله را بی کم و کاست ابلاغ نماید نه اینکه خودش قانون وضع کند!!!
در ثانی اولی الامر مجری قانون؟ صحیح، مگر نه این است که طبق گفتار شما معصوم هستند و خلاف دین عمل نمی کنند ؟ پس چرا الله آنها را مانند انسان های عادی جایز الخطا دانسته و گفته در صورت اختلاف با اینها به الله و رسولش رجوع کنید؟
مگر با امام معصوم هم میشود اختلافی داشت؟
پس حالا که اختلاف است، همانگونه که الله می گوید اولی امر جایز الخطا است، پس با نسخ صریح شما که می گوئید امام معصوم است مغایر است

ohfreedom;279958 نوشت:
رسول قانون گذار است؟
کفر نگوئید، رسول باید قانون الله را بی کم و کاست ابلاغ نماید نه اینکه خودش قانون وضع کند!!!
در ثانی اولی الامر مجری قانون؟ صحیح، مگر نه این است که طبق گفتار شما معصوم هستند و خلاف دین عمل نمی کنند ؟ پس چرا الله آنها را مانند انسان های عادی جایز الخطا دانسته و گفته در صورت اختلاف با اینها به الله و رسولش رجوع کنید؟
مگر با امام معصوم هم میشود اختلافی داشت؟
پس حالا که اختلاف است، همانگونه که الله می گوید اولی امر جایز الخطا است، پس با نسخ صریح شما که می گوئید امام معصوم است مغایر است

سلام
شكى نيست كه منظور از اختلاف و تنازع در جمله فوق، اختلاف و تنازع در احكام است نه در مسائل مربوط به جزئيات حكومت و رهبرى مسلمين؛ زيرا در اين مسائل مسلماً بايد از اولوا الامر اطاعت كرد (همان طور كه در جمله اول آيه تصريح شده).
‏‫بنابراين، منظور از آن اختلاف در احكام و قوانين كلى اسلام است كه تشريع آن با خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله است؛ زيرا مى‏دانيم امام فقط مجرى احكام است، نه قانونى وضع مى‏كند، و نه نسخ مى‏كند، بلكه همواره در مسير اجراى احكام خدا و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله است. و لذا در احاديث اهل بيت عليهم السلام مى‏خوانيم كه فرموده‏اند: «اگر از ما سخنى بر خلاف كتاب اللَّه و سخن پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كردند، هرگز نپذيريد، محال است ما چيزى بر خلاف كتاب اللَّه و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله بگوئيم.........

ابتدای آیه دستور به اطاعت داده شده یانه؟

خداوند در این آیه، اطاعت از رسول خدا و « اولى الأمر » را به صورت مطلق واجب کرده است؛ یعنى هر دستورى که آن‌ها در هر زمینه‌اى دادند، باید بدون چون و چرا پذیرفته شود.
اگر «اولى الأمر» معصوم نباشد، ممکن است عمداً و یا سهواً دستورى بدهد که مخالف دستور خداوند و یا رسول خدا (ص) باشد که در صورت مخالفت اگر دستور خدا و رسول او ترجیح داده شود، از دستور «اولى الأمر» سر پیچى شده است، و این مخالف با صریح آیه است؛ چون در این آیه، اطاعت از آن‌ها به صورت مطلق واجب شده است. و اگر از دستور « اولى الأمر » اطاعت شود، از دستور خداوند سر پیچى شده است.
این تناقض در صورتى حل مى‌شود که «اولى الأمر» معصوم از هر گونه خطا و اشتباه باشد.

بحث خارج از تاپیک ممنوع.
"امامت کجای سنت آمده است که هیچ یک از صحابه از آن اطلاع ندارند؟"

ammarshia;279964 نوشت:
سلام
شكى نيست كه منظور از اختلاف و تنازع در جمله فوق، اختلاف و تنازع در احكام است نه در مسائل مربوط به جزئيات حكومت و رهبرى مسلمين؛ زيرا در اين مسائل مسلماً بايد از اولوا الامر اطاعت كرد (همان طور كه در جمله اول آيه تصريح شده).
‏‫بنابراين، منظور از آن اختلاف در احكام و قوانين كلى اسلام است كه تشريع آن با خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله است؛ زيرا مى‏دانيم امام فقط مجرى احكام است، نه قانونى وضع مى‏كند، و نه نسخ مى‏كند، بلكه همواره در مسير اجراى احكام خدا و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله است. و لذا در احاديث اهل بيت عليهم السلام مى‏خوانيم كه فرموده‏اند: «اگر از ما سخنى بر خلاف كتاب اللَّه و سخن پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كردند، هرگز نپذيريد، محال است ما چيزى بر خلاف كتاب اللَّه و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله بگوئيم.........

ابتدای آیه دستور به اطاعت داده شده یانه؟

خداوند در این آیه، اطاعت از رسول خدا و « اولى الأمر » را به صورت مطلق واجب کرده است؛ یعنى هر دستورى که آن‌ها در هر زمینه‌اى دادند، باید بدون چون و چرا پذیرفته شود.
اگر «اولى الأمر» معصوم نباشد، ممکن است عمداً و یا سهواً دستورى بدهد که مخالف دستور خداوند و یا رسول خدا (ص) باشد که در صورت مخالفت اگر دستور خدا و رسول او ترجیح داده شود، از دستور «اولى الأمر» سر پیچى شده است، و این مخالف با صریح آیه است؛ چون در این آیه، اطاعت از آن‌ها به صورت مطلق واجب شده است. و اگر از دستور « اولى الأمر » اطاعت شود، از دستور خداوند سر پیچى شده است.
این تناقض در صورتى حل مى‌شود که «اولى الأمر» معصوم از هر گونه خطا و اشتباه باشد.

خداوند جز رسولش کسی را معصوم نکرده است!
در ثانی گفتید ممکن است عمداً و یا سهواً دستورى بدهد که مخالف دستور خداوند و یا رسول خدا (ص) باشد که در صورت مخالفت اگر دستور خدا و رسول او ترجیح داده شود،
اتفاقا این آیه هم برای همین است که اگر اولی امر به خلاف حکم کردند برای حل اختلاف حکم آنان را با الله و رسول الله مقایسه کن!
پس حتما امکان داشته که اولی امر خلاف الله حکم کند که الله این را فرموده، وگرنه می فرمود در زمان اختلاف به الله و رسول و اولی امر رجوع کنید!
متعصب نباشید
این واقعیت است

ohfreedom;279966 نوشت:
خداوند جز رسولش کسی را معصوم نکرده است!
در ثانی گفتید ممکن است عمداً و یا سهواً دستورى بدهد که مخالف دستور خداوند و یا رسول خدا (ص) باشد که در صورت مخالفت اگر دستور خدا و رسول او ترجیح داده شود،
اتفاقا این آیه هم برای همین است که اگر اولی امر به خلاف حکم کردند برای حل اختلاف حکم آنان را با الله و رسول الله مقایسه کن!
پس حتما امکان داشته که اولی امر خلاف الله حکم کند که الله این را فرموده، وگرنه می فرمود در زمان اختلاف به الله و رسول و اولی امر رجوع کنید!
متعصب نباشید
این واقعیت است

من چه وقت گفتم که ممکن است دستوری بدهد که مخالف دستور خدا باشد
شما از خودتان حرف می زنید و اندیشه های خودتان رو می گویید از منبع بیاور شما اگر مفسرید ؟
سخن شما رو باید بررسی کرد
اگر هستید ؟؟ کتابتان چیست

شعور دارید؟ برید به====>> http://www.askdin.com/thread22601.html

اینجا جای بحث مربوط به امامت است.

ایاک نعبد و ایاک نستعین.

شیعیان برای اثبات امامت و هم چنین عصمت آنان به آیه 59 سوره النساء استناد می کنند:

قال الله تعالی :یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ....(59/النساء)

اى كسانى كه ایمان آورده‏اید الله را اطاعت كنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت كنید....

می گویند : چون اطاعت از اولوالامر همراه با اطاعت رسول آمده پس آنان نیز بایست همانند پیامبر اطاعت شوند...و اگر کسی از گناه و خطا و اشتباه معصوم نباشد چگونه پروردگار جزم به اطاعت از آنها کرده است!...و نتیجه می گیرند که اولو الامر در این آیه معصوم هستند و سپس با روایت حدیثی از جابر، اولوالامر را ائمه دوازده گانه معرفی می کنند.

---------

مناقشه مساله: یعتقدون ثم یستدلون ...به راستی که باورمند شدن قبل از تحقیق و استدلال، سبب انواع ضلالات بوده و هست...چنانکه پروردگار در وصف مشرکان می فرماید:

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلاَ یَهْتَدُونَ (104-المائده):

چون به آنان گفته شود به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پیامبر[ش] بیایید مى‏گویند آنچه پدران خود را بر آن یافته‏ایم ما را بس است آیا هر چند پدرانشان چیزى نمى‏دانسته و هدایت نیافته بودند( باز بر دین پدرانشان خواهند ماند).

در وصف یهودیان و نصاری نیز می فرماید:

اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَـهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِكُونَ (31- التوبه)

: اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جاى خدا به الوهیت گرفتند با آنكه مامور نبودند جز اینكه خدایى یگانه را بپرستند كه هیچ معبودى جز او نیست منزه است او از آنچه [با وى] شریك مى‏گردانند.

آنچه در دلالت آیات فوق مشهود است ...اتباع از آیین و اعتقادی است که اساس انتخاب و پذیرش آن ، استدلال نبوده بلکه اتباع آباء و اجداد( جو جامعه) و یا اتباع مطلق از روحانیون بدون -هیچ قید وشرطی -می باشد.

الله تعالی یکی از دیگر شیوه های تحقیق اهل باطل را این گونه بیان می گوید:

{وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْكُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ.. وَإن یَكُن لهُمُ الْحَقُّ یَأتُوا إِلَیْه مُذْعِنِینَ } (النور : 48-49)...: چون به سوى خدا و پیامبر او خوانده شوند تا میان آنان داورى كند بناگاه دسته‏اى از آنها روى برمى‏تابند...و اگر حق به جانب ایشان باشد به حال اطاعت به سوى او مى‏آیند....

اهل باطل به صورت کلی نیز این چنین رفتار می کنند...همواره به دنبال نصوصی هستند که تا حدودی مرام و مراد آنها را تایید کند.

اما منهج اهل هدایت و اهل حق، در قرآن کریم این گونه تصویر می شود:

الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ( 18- الزمر):

کسانی که به سخن گوش فرامى‏دهند و بهترین آن را پیروى مى‏كنند اینانند كه خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان.

ابتدا می شنوند...بعد تبعیت می کنند...اینان خردمند و اهل هدایتند..

و این شیوه اتباع را، پذیرش بعد از استدلال می نامند..یستدلون ثم یعتقدون.

اما درباره موضوع بحث، قبل از هر چیز کامل آیه و معنای آن را بیان می کنیم...تا خواننده بهتر در جریان قرار بگیرد.

قال الله تعالی :یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً: (59/ النساء):

اى كسانى كه ایمان آورده‏اید خدا را اطاعت كنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت كنید پس هر گاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیك‏فرجام‏تر است.( ترجمه پارس قرآن/ http://www.parsquran.com/)

معانی و دلالات آیه :

زمانی که مومنان با لفظ ( یاایها الذین ءامنوا ) مورد خطاب قرار داده می شوند، بر اهمیت مفاهیم آیه و آیات مرتبط با آن دلالت دارد..که می توان اهمیت این آیه مبارکه را در چند مورد زیر بیان کرد:

1- اطاعت از فرامین و نواهی رب الارباب ...

2- اطاعت از اوامر و نواهی رسول رب الارباب...وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ(64- النساء): ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آنكه به اذن الهى از او اطاعت كنند... اطاعت از پیامبر تابع اطاعت از الله است ...هیچ پیامبری به خاطر شخص خود او قابل اطاعت نیست...بلکه اطاعت از او زمانی مسلم و قطعی می شود که بعثت او ثابت شود..( وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ) .........

الله تعالی می گوید: مَّنْ یُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ ٱللَّهَ (80- النساء): هر کس از رسول اطاعت کند از الله اطاعت کرده است

3- اطاعت از اولوالامر ...( تفصیل آن می آید)

4- ارجاع نزاع به الله و روسولش( قرآن و سنت) جهت فیصله دادن به آن ... فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ

5- رجوع اختلاف و نزاع به الله و رسول( قرآن و سنت) نشانه ایمان به الله و آخرت است

6- رجوع به الله و رسول در هنگام نزاع، عاقبت و سرانجام بهتری دارد.

اما در مورد اولوالامر:

صاحبان امر به هر کسی که امارت و سرپرستی عده ای را در کاری به عهده دارد اطلاق می شود...مانند امراء اعم از پادشاه، رئیس حاکم و ...غیره و یا علمائی که در امور دینی صاحب علم و تقوا هستند باز می توانند در حکم اولوالامر قرار گیرند...

گفتن این نکته نیز خالی از لطف نیست که شان نزول آیه اولوالامر در مورد امرای جنگی زمان پیامبر است...و طبیعی است که گزینه سمع و طاعت در میادین جنگ عامل اول در گشایش فتح و پیروزی است...لذا پیامبر می فرمود:

من یطع الامیر فقد اطاعنی و من یعص الامیر فقد عصانی ( صحیح مسلم/ش 3417)

: هر کس از امیر (سرپرست) اطاعت کند از من اطاعت کرده و هر کس امیر را نافرمانی کند مرا نافرمانی کرده است.

بااین مقدمه استنباط اهل تشیع را در بوته کنکاش قرار می دهیم:

علمای اهل تشیع در استدلال خود به این آیه علاوه بر پیش فرض باطلی که از آیه استنباط کرده اند چاره ای جز استناد به حدیثی جعلی به نام حدیث جابر نام ندارند و می گویند در حدیث جابر، اولوالامر مشخص شده که دوازده امام می باشد.

اگر کسی از اهل سنت در رد اهل تشیع به جعلی بودن این حدیث در تفسیر آیه اشاره کند ..به خودی خود، آنها در معانی ودلالات آیه چیزی که اعتقاداتشان را تایید کند نمی یابند!

اما من با صرف از نظر حدیث جابر و هیچ گونه سخنی حول و حوش آن، در مورد پیش فرض استنباطی آنها از آیه صحبت خواهم کرد...

شیعه می گوید: اگر اولوالامر بنا بر عصمت آنها نمی بود پس چرا پرودگار جزم به اطاعت از آنان کرده است؟

می گویم: در آیه مورد نظر هیچ دلالتی بر عصمت اولو الامر نیست.( اگرچه عصمت از نظر دو قوم تعریف متفاوتی دارد اما در هر حال آیه فوق هیچ ارتباطی با عصمت ندارد)

اگر علمای شیعه آیه را همانند سایر آیات قیچی نکرده و به صورت کامل می آوردند به این آسانی عقول خام تسلیم استنباط آنان نمی شد...

بر خلاف تصور، آیه مورد نظر دلیلی بر بطلان استدلال آنهاست و همه بافته های آنان را در مورد عصمت و امامت باطل می کند:

پرودگار حکیم در مورد تنازع و اختلاف با پیامبر چنین می گوید: وَأَطِیعُواْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُكُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (46- الانفال)

: از خدا و پیامبرش اطاعت كنید و با هم نزاع مكنید كه سست‏ شوید و مهابت‏ شما از بین برود و صبر كنید كه خدا با شكیبایان است.

حال این آیه را با آیه ذکر شده مقایسه کنید:

قال الله تعالی :یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً: (59/ النساء):

اى كسانى كه ایمان آورده‏اید خدا را اطاعت كنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت كنید پس هر گاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیك‏فرجام‏تر است.( ترجمه پارس قرآن/ http://www.parsquran.com/)

در این دو آیه دو نوع رفتار که بایستی مسلمانان در تعامل با دین داشته باشند متصور شده است، در آیه 46 سوره انفال پروردگار حکیم بعد از امر به اطاعت از الله ورسول، از مومنان می خواهد که با همدیگر نزاع و اختلاف نکنند چرا که نزاع و اختلاف آنان را به شکست می رساند....

اما در آیه 59 سوره نساء، بعد از ذکر اطاعت از الله و اطاعت از رسول و اولو الامر با در نظر گرفتن احتمال نزاع و اختلاف، امر دیگری صادر شده است و آن اینکه در صورت روی دادن چنین احتمالی، بایستی به قرآن و سنت مراجعه شود..

به هیچ شیوه ای نزاع با پیامبران صحیح نبوده و بلکه کفر است..چرا که فرمان پیامبران فرمان الله و نهی او نهی الله است

اینجا سوالی پیش میآید:..اگر امام معصوم است آیا می توان با آنها نزاع داشت؟...اگر از نظر مقام، امام نه در مرتبت پیامبران بلکه در مقامی بالاتر قرار گرفته چگونه نزاع با او متصور شده است؟

بینش شیعه در مورد حکمت امامت می گوید: امام لطف عامی است که هیچ زمانی نباید خالی از او باشد... امام مبین و واضح کننده دین است ..می گویند: کتاب الله نیاز به تبین دارد..تبین کتاب الله نیز رسول اوست..اما در طول تاریخ سنت پیامبر محفوظ نمانده و جوابگوی تمام مسائل نیست..پس باید در هر زمانی امامی باشد که راه را بر مردم نشان دهد!

کلینی در اصول کافی- کتاب الحجه- باب ((ان الارض لا تخلو من حجة)) از ابوعبدالله نقل می کند : که می گوید: ان الله اجل واعظم منان یترک الارض بغیر امام عادل: یعنی الله با شکوه تر و با عظمت تر از آن است که زمین را بدون امام عادل رها کند.

می گویم: الله تعالی در صورت نزاع، امر به رجوع به کتاب و سنت داده ... فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ...

..چرا نگفته به اولوالامر رجوع کنید؟..مگر نه اینکه آنها بنا - به عقیده شیعه - در هر زمانی وجود دارند؟

به این خاطر زمانی که کلینی نتوانسته با دلالات آیه کنار بیاید و فهمیده که آیه،احتمال منازعه با اولوالامر را رد نکرده به روایتی جعلی استناد کرده که می گوید: آیه تحریف شده است:

عن أبی جعفر (ع) فی قوله تعالى: }یَا أَیُّهَا الذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأْمْرِ مِنْكُمْ{ قال: إیانا عنى خاصة أمر جمیع المؤمنین إلى یوم القیامة بطاعتنا (فإن خفتم تنازعاً فی أمر فردوه الى الله والى الرسول والى أولی الأمر منكم) كذا نزلت. فكیف یأمر الله عز وجل بطاعة ولاة الأمر ویرخص فی منازعتهم؟! إنما قیل ذلك للمأمورین الذین قیل لهم : }أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأْمْرِ مِنْكُمْ{.أصول الكافی1/276.

: از ابوحعفر درباره آیه - یَا أَیُّهَا الذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأْمْرِ مِنْكُمْ – آمده که گفت: منظور از ( اولوالامر) به طور خاص ما (امامان) است و تا روز قیامت مومنان را به اطاعت از ما امر کرده است سپس می گوید: ادامه آیه به این صورت نازل شده است(فإن خفتم تنازعاً فی أمر فردوه الى الله والى الرسول والى أولی الأمر منكم) : اگر از تنازع در امری ترسیدید آنرا به الله و رسول و اولوالامر از میان خودتان برگردانید...چگونه الله به اطاعت از اولوالامر امر می کند سپس اجازه منازعه با آن را می دهد؟..... أصول الكافی1/276.

آری..اعتقاد قبل از استدلال چه فجایعی که به بار نمیآورد!..حتی برای اثبات اینکه منظور از اولوالامر امامان است و معصومند ..باید قرآن را محرف نشان داد...العیاذ بالله

----------------

در حقیقت مشکل واقعی اینجاست که شیعه نظریاتش را برای جدل و بحث مطرح می کند و هرگز توجهی به تطبیق عملی آن ندارد.

برای مثال به دو تفسیر شیعه و سنی در مورد اولوالامر دقت کنید:

اگر از دیدگاه شیعه به آیه نگریسته شود...می بینیم در هر هیچ زمانی اثری از واقعیت نداشته است نه در زمان پیامبر ونه بعد از ایشان:

1- در زمان پیامبر کسی خود را ملزم به اطاعت از حسن و حسین(رضی الله عنهما) که دو تا طفل بودند نمی دانست.

2- بعد از وفات پیامبر بنا به عقیده شیعه می بایست از علی (رضی الله عنه) اطاعت می شد که این هم صورت نگرفت.

3- و در زمان معاصر امامی نیز وجود ندارد که از او اطاعت شود..بلکه فعلا مفقود است

به این ترتیب می بینیم که تفسیر شیعه از آیه هیچ گاه تحقق نیافته است...هرگاه امامیه به تشکیل حکومت ممارست کرده اند..تفسیر را به اطاعت از حکام وعلما تغییر داده اند..کما اینکه در کشور ما نیز رهبر را ولی امر مسلمسن! می دانند...و اطاعت از او را اطاعت از امام می دانند

در قانون اساسی – اصل پنجم - درباره تشکیل حکومت چنین آمده:

{{در زمان غیبت ولی عصر(( عجل الله تعالی فرجه)) در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوا ، آگاه به زمان، شجاع ، مدیر ومدبر است}}

آیا حق نداریم بپرسیم که پس حکمت وجود امام معصوم چه شد؟..مگر نمی گفتید در طول تاریخ سنت پیامبر محفوظ نمانده و جوابگوی تمام مسائل نیست..پس باید در هر زمانی امامی باشد که راه را بر مردم نشان دهد؟؟

اگر سنت پیامبر محفوظ نماند..اگر جوابگو نبود..پس الان امام کجاست تا دین خود را از او یاد بگیریم؟

اما تفسیر اهل سنت از روز اول ، امراء و علما بوده است با علم به اینکه انها معصوم نبوده اند ....که این نوع تفسیر همواره در صحنه جوامع اهل سنت به گونه های متفاوت تحقق یافته است.

اهل سنت می گوید: هر کس از اولوالامر اطاعت کند از پیامبر اطاعت کرده است...

اما((انما الطا عة فی المعروف)): اطاعت در اعمال معروف و پسندیده است...

(( لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق)): در معصیت پرودگار اطاعت از مخلوق جایز نیست...

هر کس به غیر از پیامبران ، سخنش رد و یا قبول می شود...تا زمانی می توان از عالم و یا حاکم اطاعت کرد که او به معروف امر کند ..در غیر این صورت اطاعت از او اعتباری ندارد.

حال می پرسم: آیا این نوع برداشت از کلام الله توانسته در عالم واقعیت تحقق یابد یا استنباط شیعه از آیه محقق شده است؟

--------------------

بنا بر آنچه گفته شد در این مقاله دو مورد را به اثبات رساندیم و آن اینکه:

1- آیه مورد نظر هیچ ارتباطی با ائمه ندارد.

2- و هیچ اتباطی با عصمت احد الناسی به غیر از پیامبران ندارد چون:

أ‌ اگر عصمت اولواالامر را بیان می داشت دیگر احتمال نزاع با آنان را تقریر نمی کرد.
ب‌ اگر معصوم بودند در صورت نزاع امر می شد که به آنان نیز رجوع شود!
ت‌ تفسیر عصمت از آیه با واقعیت هم خوانی ندارد و بلکه عکس آن ثابت شده است.

در پایان خود و برادران و اولوالالباب شیعه را به تفکر و تامل در آیات الهی توصیه می کنم...و می خواهم که منهجمان در پذیرش دین دنیا و آخرت تغییر کرده و قبل از هر نوع اعتقاد و باورمند شدنی به استدلال روی آوریم...منهج ما : نستدل ثم نعتقد

اللهم یا ربنا.. انت تحکم بین عبادک فیما کانوا فیه یختلفون..اهدنی لما اختلف فیه من الحق باذنک...انک تهدی من تشاء الی صراط المستقیم

می دانی چرا معصوم است
چون می گه از او ن ها اطاعت کنید اطاعت یعنی این که سخن ان ها حق و پاک است و هم چنین به همین دلیل معصوم هستند

این روایت هایی که از کلینی نقل کردید بنده مطالعه کردم
این که بقیه ایه چه امده است که هنگامی که نزاع کردید به پیامبر و خدا رجوع کنید
گفتم که حکم های اهل بیت همان حکم رسول الله و الله است

اینهم نقل از صحابه در مورد ائمه

أخبرنا أبوالمفضل محمد بن عبدالله الشيباني رحمه الله قال : حدثنا
عبدالرزاق بن سليمان بن غالب الازدي مابارح قال : أ بوعبدالله الغني الحسن بن السمعاني
قال : حدثنا ع بدالوهاب بن همام الحميري قال : حدثنا ابن أبي شيبة قال : حدثنا
شريك الدين بن الربيع ، عن القسم بن حسان ، عن جابر بن عبدالله الانصاري قال : كان
رسول الله صلى الله عليه وآله في الشكاية ( الشكاة ) التي قبض فيها ، إذا فاطمة عند رأسه ،
قال فبكت حتى ارتفع صوتها ، فرفع رسول الله صلى الله عليه وسلم طرفه إليها فقال : حبيبتي
فاطمة ما الذي يبكيك ؟ قال ( قالت ) أخشى الضيعة من بعدك . قال : يا حبيبتي لا تبكين
فنحن أهل بيت أعطانا الله سبع خصال لم يعطها قبلنا ، ولا يعطيها أحدا بعدنا : أنا خاتم
النبيين وأحب الخلق إلى الله عزوجل وهو أنا أبوك ، ووصيي خير الاوصياء وأحبهم إلى الله
وهو بعلك ، وشهيدنا خير الشهداء وأحبهم إلى الله وهو عمك ، ومنا سبطا هذه الامة وهما ابناك
الحسن والحسين ـ وسوف يخرج الله من صلب الحسين تسعة من الائمة أمناء معصومين ـ ومنا
مهدي هذه الامة إذا صارت الدنيا هرجا ومرجا وتظاهرت الفتن ، وتقطعت السبل ، وأغار
بعضهم على بعض فلا كبير يرحم صغيرا ، ولا صغير يوقر كبيرا ، فيبعث الله عند ذلك مهدينا
التاسع من صلب الحسين ، يفتح حصون الضلالة و ـ قلوبا غفلا ـ يقوم بالدين في آخر الزمان ،
كما قمت به في أول الزمان ، ويملا الارض عدلا ، كما ملئت جورا ) .
مصادر___________________

* : كفاية الاثر : ص 62
* : كشف الغمة : ج 3 ص 258 كما في الطبراني بتفاوت يسير ، عن أربعين أبي نعيم .
* : إثبات الهداة : ج 3 ص 592 ب 32 ف 2 ح 12 عن كشف الغمة ، من قوله " منا سبطا ، إلى
قوله كما ملئت جورا " وقال " أقول منهما مهدي هذه الامة وجهه أن المهدي من أولاد الحسين
عليه السلام ، ومن جهة الام من أولاد الحسن عليه السلام ، لان أم الباقر من بنات الحسن
عليهما السلام ) .

__________________________________________________


باب نصوص الله تعالى عليهم من خبر اللوح والخواتيم(1)
إكمال الدين، عيون أخبار الرّضا(عليه السلام): رواية عبدالعظيم الحسني، عن جدّه عليّ بن الحسن بن زيد، عن عبدالله بن محمّد بن جعفر بن محمّد الصّادق(عليه السلام)، عن أبيه، عن جدّه أنّ محمّد بن عليّ الباقر(عليه السلام) جمع ولده وفيهم عمّهم زيد بن عليّ، ثمّ أخرج إليهم كتاباً بخط عليّ وإملاء رسول الله صلّى الله عليهما وآلهما مكتوب فيه: هذا كتاب من الله العزيز العليم ـ الحديث، وهو حديث لوح جابر في التنصيص على أئمّة الهدى وأسمائهم وفضائلهم. وفي آخره قال عبدالعظيم: العجب كلّ العجب لمحمّد بن جعفر وخروجه وقد سمع أباه يقول هذا ويحكيه(2). ومن طريق العامّة في إحقاق الحقّ(3). وتقدّم في «جبر»: مايتعلّق بخبر اللوح.
_______________
(1) ط كمباني ج 9/120، وجديد ج 36/192.
(2) ط كمباني ج 9/122، وجديد ج 36/201.
(3) إحقاق الحقّ ج 4/122، وبطريق آخر ص 102

فاتح;280095 نوشت:
اینهم نقل از صحابه در مورد ائمه

دمت گرم عزیز. ولی شما یه خورده حس نمیکنی این احادیث بدلیل بودن از کتب شیعه و صحیح نبودن براحتی قابل رد هستند؟؟

پیش خودمون بمونه آیه 23 سجده ناجور رومن اثر کرده. باورت نمیشه به صدتا میرسید که معنی این آیه رو خوندم... ترجمه المیزان رو برای این آیه میخوام..

شبهه
سیدهای سلف پس از نزاع با خلفا دست بدامان برخی بزرگان آل محمد(ص) شدند شیعه رو اختراع کردند و اگر پادشاهی منحوس صفوی نبود الان کمتر از 5 درصد مسلمونا شیعه بودن. یعنی همه مسلمونا و مردمان دین نهایی گمراه شدند جز 5 درصد؟

کمک کنید;280097 نوشت:

دمت گرم عزیز. ولی شما یه خورده حس نمیکنی این احادیث بدلیل بودن از کتب شیعه و صحیح نبودن براحتی قابل رد هستند؟؟

پیش خودمون بمونه آیه 23 سجده ناجور رومن اثر کرده. باورت نمیشه به صدتا میرسید که معنی این آیه رو خوندم... ترجمه المیزان رو برای این آیه میخوام..

http://www.irpdf.com/book-6660.html
و
http://narjes-library.blogspot.co.uk/2012/05/blog-post_4954.html
دانلود کامل المیزان

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

[=arial black]السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی(عج)

[=Arial Black]برای دیدن جواب به شبهات این آقای اهل سنت :

کدام سنی برادر؟ لطفا شبههات را از صفحه نخست مرور فرمائید

کمک کنید;280097 نوشت:

دمت گرم عزیز. ولی شما یه خورده حس نمیکنی این احادیث بدلیل بودن از کتب شیعه و صحیح نبودن براحتی قابل رد هستند؟؟

پیش خودمون بمونه آیه 23 سجده ناجور رومن اثر کرده. باورت نمیشه به صدتا میرسید که معنی این آیه رو خوندم... ترجمه المیزان رو برای این آیه میخوام..


سجده 23 - 24 - 25 تفسیر المیزان


و لقد آتینا موسى الکتاب فلا تکن فى مریه من لقائه و جعلناه هدى لبنى اسرائیل

مراد از (الکتاب )، تورات است . و کلمه (مریه ) به معناى شک و بدگمانى است .

وجوه مختلف درباره مراد از (بلقائه ) در آیه (و لقد آتینا موسى الکتاب فلا تمنفى مربة من لقائه ...)

مفسرین در مرجع ضمیر در کلمه (لقائه )، و نیز در معناى کلمه مزبور اختلاف کرده اند، بعضى گفته اند: ضمیر به موسى (علیه السلام ) برمى گردد. و مفعول کلمه ، لقاء است ، و تقدیر کلام (فلا تکن فى مریه من لقائک موسى ) است ، یعنى شک نکن در دیدارت با موسى ، چون رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) - به طورى که در روایات هم آمده - شب معراج موسى را دیدار کرد، پس در نتیجه اگر سوره مورد بحث ، بعد از معراج نازل شده باشد، آیه شریفه یادآورى خاطرات شب معراج است ، و اگر قبل از شب معراج نازل شده باشد وعده اى از خدا به آن جناب است که به زودى موسى را خواهى دید.

بعضى دیگر گفته اند: ضمیر به موسى برمى گردد، ولى معناى آیه این است که شک مکن در اینکه روز قیامت موسى را مى بینى .

بعضى دیگر گفته اند: ضمیر به کتاب برمى گردد، و تقدیر کلام (فلا تکن فى مریه من لقاء موسى الکتاب ) است یعنى شک مکن در اینکه موسى کتاب را خواهد دید، بعضى دیگر تقدیر را (من لقائک الکتاب ) و یا (من لقاء الکتاب ایاک ) گرفته اند، که بنا به تقدیر اول معنا چنین مى شود: شک مکن از اینکه کتاب را خواهى دید، و بنا به تقدیر دوم : در شک مباش از اینکه کتاب تو را خواهد دید.

بعضى دیگر گفته اند: ضمیر به آزار و شکنجه اى برمى گردد که موسى از دست قومش دید، و معناى آیه این است که : تو در شک مباش از دیدن اذیت ، همانطور که موسى آن را از قومش بدید، لیکن خواننده عزیز توجه دارد که طبع و سلیقه سالم هیچ یک از این وجوه را نمى پذیرد، علاوه بر این ، این وجوه نمى تواند اتصال آیه را به ماقبلش حفظ کند.

اما آنچه به نظر ما مى رسد - و خدا داناتر است - این است که مى گوییم ممکن است ضمیر (لقائه ) به خداى تعالى برگردد، و مراد از لقاى خدا مساله بعث و قیامت باشد، به این عنایت که روز بعث روزى است که همه در برابر خدا قرار مى گیرند، در حالى که - بطورى که گذشت - حجابى بین آنان و بین پروردگارشان نیست . شاهد و موید این معنایى که ما براى لقاء کردیم ، این است که قبلا هم در جمله (بل هم بلقاء ربهم کافرون ) گفتگو از لقاى پروردگارشان به میان آورده ، و سپس در جمله (ناکسوا روسهم عند ربهم )، نیز از سرافکندگى کفار در برابر پروردگارشان که آن نیز در معناى لقاء است سخن گفت .

در نتیجه معناى آیه شریفه این مى شود که : ما به موسى هم کتاب دادیم همانطور که به تو دادیم ، پس تو درباره مساله بعث که قرآن از آن سخن مى گوید در شک مباش که این شک مستلزم شک در قرآن است .

و این تایید حقانیت قرآن به وسیله نزول تورات ، تنها در این آیه نیامده ، بلکه در چند جا از قرآن خاطرنشان شده ، و نیز موید این معنا جمله بعد است که مى فرماید: (و جعلناه هدى لبنى اسرائیل و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا...).

ممکن هم هست مراد از لقاى خدا، دل بریدن از هر چیز به س وى خدا تعالى باشد، هنگام وحى قرآن ، و یا بعضى از آن ، همچنان که از روایات نى ز این معنا استفاده مى شود، و بنابر این ، در آیه شریفه به صدر سوره برگشت شده ،که مى فرمود: (تنزیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین )، و ذیل آیه بعد که مى فرماید: (و کانوا بایاتنا یوقنون )، بیشتر این وجه را تایید مى کند، چون در آن مى فرماید: آنان که پیشوایان هدایت بودند به آیات ما یقین داشتند، پس تو هم با شک در مساله قیامت ، در قرآن شک مکن ، (و به هر حال خدا داناتر است ).

(و جعلناه هدى لبنى اسرائیل ) - یعنى ما تورات را هادى بنى اسرائیل قرار دادیم ، و بنابراین کلمه (هدى ) مصدر به معناى اسم فاعل ، و یا به معناى خود مصدر آمده ، ولى به عنوان مبالغه (مثل اینکه در فارسى مى گوییم فلانى عین سخاوت است ).


و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون

یعنى ما بعضى از بنى اسرائیل را پیشوایان قرار دادیم ، تا مردم را به امر ما هدایت کنند و وقتى ایشان را به امامت و پیشوایى هدایت نصب کردیم ، که در دین صبر کردند، و قبلا هم به آیات ما یقین داشتند.

در تفسیر آیه قال (انى جاعلک للناس اماما) و نیز در تفسیر آیه (و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا) و نیز در مواردى دیگر که مناسب بوده بحثهایى پیرامون مساله امامت ، و اینکه هدایت امام به امر خدا چه معنایى دارد گذراندیم .

این دو آیه از رحمت گسترده به وسیله تورات متضمن این است که تورات فى نفسه هدایت است ، و پیروان خود را به سوى حق هدایت مى کند، آنچنان که در دامن تربیت خود افرادى را بار آورد، که در پیشرفتگى و لیاقت به حدى رسیدند که خدا براى امامتشان برگزید، و آنان را به مقامى رسانید که مردم را به امر او هدایت مى کردند، پس تورات کتاب پربرکتى است براى عمل کردن ، و نیز بعد از عمل کردن .


ان ربک هو یفصل بینهم یوم القیمه فیما کانوا فیه یختلفون

منظور از این اختلاف ، اختلاف مردم در دین است ، و این اختلاف را به راه نینداختند مگر از باب ستم ، ستمى که به یکدیگر مى کردند، همچنان که در چند جا از کلامش به این معنا اشاره نموده ، از آن جمله فرموده : (و لقد آتینا بنى اسرائیل الکتاب . فما اختلفوا الا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم ).

و بنابراین ، مراد از جمله (یفصل بینهم ) قضاء و داورى بین حق و باطل ، و محق و مبطل است ، و بقیه الفاظ آیه روشن است .

_____________________________________________________


تفسیر نمونه آیات 23 - 24 - 25 سوره شریف سجده

نخست مى گوید: (ما به موسى کتاب آسمانى دادیم ) (و لقد آتینا موسى الکتاب ).

(بنابر این شک و تردید به خود راه مده که موسى ، آیات الهى را دریافت داشت ) (فلا تکن فى مریة من لقائه ).

(و ما کتاب آسمانى موسى ، تورات را وسیله هدایت بنى اسرائیل قرار دادیم ) (و جعلنا هدى لبنى اسرائیل ).

در اینکه ضمیر در (من لقائه ) به چه چیز باز مى گردد؟ در میان مفسران گفتگو بسیار است ، و هفت احتمال یا بیشتر، در باره آن داده شده است .

اما آنچه از میان آنها نزدیکتر به نظر مى رسد این است که به (کتاب ) (کتاب آسمانى موسى یعنى تورات ) باز گردد، و جنبه مفعولى داشته باشد و فاعل آن موسى باشد.

بنابر این معنى مجموع جمله چنین است : (تو شک نداشته باش که موسى به لقاى کتاب آسمانى رسید، و آن را که از درگاه پروردگار به او القا شده بود دریافت داشت ).

شاهد گویاى این تفسیر این است که در آیه فوق ، سه جمله وارد شده است ، جمله اول و آخر، مسلما در باره تورات سخن مى گوید، بنابر این مناسب این است که جمله وسط نیز همین معنى را تعقیب کند، نه اینکه سخن از قیامت یا

قرآن مجید بگوید که در این صورت جمله معترضه خواهد بود، و مى دانیم جمله معترضه خلاف ظاهر است ، و تا نیازى به آن نباشد نباید به سراغ آن رفت .

تنها سؤ الى که در این تفسیر باقى مى ماند مساله به کار رفتن کلمه (لقاء) در مورد کتاب آسمانى است ، چه اینکه در قرآن غالبا این کلمه با اضافه به الله یا (رب ) یا (آخرت ) و مانند آن به کار رفته ، و اشاره به قیامت است .

به همین دلیل بعضى این احتمال را در اینجا ترجیح داده اند که بگوئیم آیه فوق نخست از نزول تورات بر موسى (علیه السلام ) سخن مى گوید، و بعد به پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) دستور مى دهد که در (لقاء الله و مساله معاد) تردید نکند، و باز مجددا به مساله تورات باز مى گردد.

ولى باید تصدیق کرد که در این صورت تناسب میان جمله هاى این آیه به کلى به هم مى خورد و انسجام آنرا متلاشى مى سازد.

ولى باید توجه داشت که تعبیر (لقاء) گر چه در قرآن در مورد دریافت کتب آسمانى به کار نرفته ، اما (القاء) و (تلقى ) کرارا در این معنى استعمال شده است ، چنانکه در آیه 25 سوره قمر مى خوانیم : ا القى الذکر علیه من بیننا: (آیا از میان همه ما قرآن بر محمد القاء شده است )؟!

و در داستان سلیمان و ملکه سبا مى خوانیم هنگامى که نامه سلیمان به او رسید گفت : انى القى الى کتاب کریم : (نامه پر ارزشى به من القاء شده ) (نمل - 29).

و در همین سوره آیه 6 در مورد قرآن مجید چنین مى خوانیم : و انک لتلقى القرآن من لدن حکیم علیم : (تو قرآن را از سوى خداوند حکیم و علیم تلقى مى کنى ).

بنابر این فعل (القاء) و (تلقى ) به طور مکرر در این مورد به کار رفته است .

حتى خود فعل (لقاء) در مورد نامه اعمال انسان در قرآن مجید استعمال شده ، در آیه 13 سوره اسراء مى خوانیم : و نخرج له یوم القیامة کتابا یلقاه منشورا: (روز قیامت کتابى براى او (انسان ) بیرون مى آوریم که آن را گسترده مى بیند)!

از مجموع آنچه گفتیم ترجیح این تفسیر بر سایر احتمالاتى که در آیه فوق داده شده روشن مى شود.

ولى به هر حال توجه به این نکته لازم است که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) هیچگونه شک و تردیدى در این گونه مسائل نداشت ، بلکه این گونه تعبیرات معمولا براى تاکید

مطلب و نیز سرمشقى براى دیگران است .

در آیه بعد به افتخاراتى که نصیب بنى اسرائیل در سایه استقامت و ایمان شد اشاره مى کند، تا درسى براى دیگران باشد، مى فرماید: (و از آنها امامان و پیشوایانى قرار دادیم ، که به فرمان ما امر هدایت خلق خدا را بر عهده گرفتند زیرا آنها شکیبائى کردند و به آیات ما یقین داشتند) (و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون ).

در اینجا رمز پیروزى و شرط پیشوائى و امامت را دو چیز شمرده : یکى ایمان و یقین به آیات الهى ، و دیگر صبر و استقامت و شکیبائى .

این امر مخصوص بنى اسرائیل نیست ، درسى است براى همه امتها و براى مسلمانان دیروز و امروز و فردا که پایه هاى یقین خود را محکم کنند و از مشکلاتى که در طریق به ثمر رساندن خط توحید است نهراسند، صبر و مقاومت را پیشه خود کنند تا ائمه خلق و رهبر امتها در تاریخ عالم شوند.

تعبیر به (یهدون ) (هدایت مى کنند) به صورت فعل مضارع و همچنین جمله (یوقنون ) (یقین دارند) آن هم به صورت فعل مضارع دلیل بر استمرار این دو وصف در طول زندگى آنها است ، چرا که مساله رهبرى لحظهاى از مشکلات خالى نیست ، و در هر گام شخص رهبر و پیشواى مردم با مشکل جدیدى روبرو مى شود که باید با نیروى یقین و استقامت مداوم به مبارزه با آن برخیزد، و خط هدایت به امر الهى را تداوم بخشد.

قابل توجه اینکه مساله هدایت را مقید به امر الهى مى کند، و مى فرماید: یهدون بامرنا و مهم در امر هدایت همین است که از فرمان الهى سرچشمه گیرد، نه از امر مردم و خواهش و تمناى دل ، یا تقلید از این و آن .

امام صادق (علیه السلام ) در حدیث پرمحتوایش ، با استفاده از مضامین قرآن مجید

(ائمه و پیشوایان را بر دو گونه تقسیم مى کند: امامانى که به امر خدا نه به امر مردم هدایت را بر عهده مى گیرند، امر خدا را بر امر خودشان مقدم مى شمرند، و حکم او را برتر از حکم خود قرار مى دهند.

و امامانى که دعوت به سوى آتش مى کنند، فرمان خود را بر فرمان حق مقدم مى دارند، و حکم خود را قبل از حکم الهى قرار مى دهند، و بر طبق هواى نفس خویش و بر ضد کتاب الله عمل مى نمایند).

در اینکه منظور از (امر) در اینجا امر تشریعى (دستورات الهى در شرع ) است ، یا امر تکوینى (نفوذ فرمان الهى در عالم آفرینش ) مى باشد، ظاهر آیه همان معنى اول است و تعبیرات روایات و مفسران نیز، همین معنى را تداعى مى کند

ولى بعضى از مفسران بزرگ آن را به معنى (امر تکوینى ) دانسته اند.

توضیح اینکه : هدایت در آیات و روایات به دو معنى آمده است : ارائه طریق (نشان دادن راه ) و ایصال به مطلوب (رساندن به مقصد).

هدایت پیشوایان الهى نیز از هر دو طریق صورت مى گیرد، گاه تنها به امر و نهى قناعت مى کنند، ولى گاه با نفوذ باطنى در دلهاى لایق و آماده ، آنها را به هدفهاى تربیتى و مقامات معنوى مى رسانند.

کلمه (امر) در بعضى از آیات قرآن ، به معنى (امر تکوینى ) به کار رفته است مانند انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون : (هنگامى که چیزى

را اراده کند فرمان او تنها این است که مى گوید موجود باش ! آن هم موجود مى شود) (سوره یس آیه 82).

جمله (یهدون بامرنا) در آیه مورد بحث نیز اشاره به همین معنى است ، یعنى آنها پیشوایانى بودند که به قدرت پروردگار در نفوس ‍ آماده نفوذ مى کردند و آنها را به هدفهاى عالى تربیتى و انسانى سوق مى دادند.

این معنى فى حد ذاته معنى قابل ملاحظه اى است و یکى از شئون امامت و شاخه هاى هدایت است ، اما جمله (یهدون بامرنا) را منحصر به این معنى دانستن ، موافق ظاهر آیه نیست ، ولى مانعى ندارد که ما (امر) را در این جمله به معنى وسیع کلمه بگیریم که هم (امر تکوینى ) و هم (تشریعى ) را در بر گیرد و هر دو معنى هدایت در آیه جمع باشد این معنى با بعضى از احادیث که در تفسیر آیه به ما رسیده نیز هماهنگ است .

ولى به هر حال رسیدن امام و پیشوا به این مقام ، تنها در پرتو یقین و استقامت امکان پذیر است .

بحثى که در اینجا باقى مى ماند این است که آیا منظور از این گروه امامان و پیشوایان در بنى اسرائیل ، پیامبرانى هستند که در این قوم وجود داشتند، و یا علماء و دانشمندانى که به فرمان الهى مردم را هدایت به نیکیها مى کردند در این زمره واردند؟

آیه از این معنى ساکت است ، همین اندازه مى گوید ما جمعى از آنها را امامان هدایت کننده قرار دادیم ، اما با توجه به جمله (جعلنا) (قرار دادیم ) بیشتر چنین به نظر مى رسد که منظور پیامبرانى است که از سوى خداوند به این مقام منصوب شدند.

و از آنجا که بنى اسرائیل - همچون سائر امم - بعد از این امامان و پیشوایان راستین باز دست به اختلاف زدند راههاى مختلفى را پیمودند و منشا تفرقه در میان مردم شدند، در آخرین آیه مورد بحث با لحن تهدید آمیزى مى گوید: پروردگار تو میان آنها در روز قیامت در مورد اختلافاتى که داشتند داورى مى کند، و هر کس را به سزاى عملش مى رساند (ان ربک هو یفصل بینهم یوم القیامة فیما کانوا فیه یختلفون )

کمک کنید;279932 نوشت:
بنا بر این نه سخن از علی به میان آمده است و نه امامت اهل بیت و نه غیر آن .

با سلام

اولا خدمت کمکم کنید عرض کنم که فقط خدای متعال میتواند هدایت کند پس اول دعا کنید .

ثانیا الله تعالی خودش شيعه را اثبات كرد و حقیقت را همواره کمک میکند واگر یاری حق تعالی نبود منافقین ریشه شیعه را خشکانده بودند .

ثالثا شما که از جناب ابن تیمیه تقلید میکنید چرا همه مطالب او را نخوانده اید خصوصا در بحث امامت ؟

حتی خود ابن تیمیه بصراحت در منهاج السنه اعتراف بسیار جالبی میکند که :

ان ا... قد اخبرانه للذین آمنووعملوالصالحات و داوهذا وعد منه صادق ومعلوم ان ا... قد جعل للصحابه موده فی قلب کل مسلم لا سییما ابوبکر و عمر فان عامه الصحابه والتابعین کانو یودونهما و کانوا خیر القرون ولم یکن کذلک علی وان کثیرا من الصحابه والتابعین کانوا یبغضونه و یسبونه ویقاتلونه. منهاج السنه ج7ص133
.

( خداوند خبر داده است که برای کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند محبت قرار دهد ، و این وعده او راست می باشد و معلوم است که خداوند ، محبت صحابه را در قبل هر مسلمانی قرار داده است .
علی الخصوص خلفا و علی الخصوص ابی بکر و عمر . زیرا که عامه صحابه و تابعین این دو نفر را دوست داشتند و آنها بهترین مردم بودند .
ولی این حالت برای علی – علیه السلام – نبود زیرا که بسیاری از صحابه و تابعین بغض او را داشتند و وی را سب می کردند و با او مقاتله نمودند )

یک دقیقه فکر کرده اید چرا فقط با امام علی (ع) چنین دشمنی داشتند ؟!؟!

نکته دیگر همین ابن تیمیه در بحث امامت به بن بستی افتاده که هیچ راه فراری نداشته آنجا که گفته :

وأما قوله عن أهل السنة
إنهم يقولون إن النبي صلى الله عليه و سلم لم ينص على إمامة أحد وإنه مات عن غير وصية
فالجواب أن يقال ليس هذا قول جميعهم بل قد ذهبت طوائف من أهل السنة إلى أن إمامة أبي بكر ثبتت بالنص والنزاع في ذلك معروف في مذهب أحمد وغيره من الأئمة

وقد ذكر القاضي أبو يعلى في ذلك روايتين عن الإمام أحمد إحداهما أنها ثبتت بالاختيار قال وبهذا قال جماعة من أهل الحديث والمعتزلة والأشعرية وهذا اختيار القاضي أبي يعلى وغيره
والثانية أنها ثبتت بالنص الخفى والإشارة قال وبهذا قال الحسن البصري وجماعة من أهل الحديث وبكر من أخت عبدالواحد والبيهسية من الخوارج

وقال شيخه أبو عبد الله بن حامد فأما الدليل على استحقاق أبي

بكر الخلافة دون غيره من أهل البيت والصحابة فمن كتاب الله وسنة نبيه
قال وقد اختلف أصحابنا في الخلافة هل أخذت من حيث النص أو الاستدلال فذهب طائفة من أصحابنا إلى ان ذلك بالنص وأنه صلى الله عليه و سلم ذكر ذلك نصا وقطع البيان على عينه حتما ومن أصحابنا من قال إن ذلك بالاستدلال الجلي
قال ابن حامد والدليل على إثبات ذلك بالنص أخبار
من ذلك ما أسنده البخاري عن جبير بن مطعم قال أتت امرأة إلى النبي صلى الله عليه و سلم فأمرها أن ترجع إليه فقالت أرأيت إن جئت فلم أجدك كأنها تريد الموت قال إن لم تجديني فأتى أبا بكر

وذكر له سياقا آخر وأحاديث أخر قال وذلك نص على إمامته

حكا أصحابنا كالقاضى أبى يعلى و غيره عن الإمام أحمد فى خلافة أبى بكر هل ثبتت باختيار المسلمين له أو بالنص الخفى عن النبى صلى الله عليه و سلم أو البين
أحدهما بالاختيار و هو قول جمهور العلماء و الفقهاء وأهل الحديث و المتكلمين كالمعتزلة و الأشعرية و غيرهم
و الثانية بالنص الخفي و هو قول طوائف أهل الحديث و المتكلمين و يروى عن الحسن البصرى و بعض أهل هذا القول يقولون بالنص الجلي

وأما قول الامامية أنها ثبتت بالنص الجلى على علي

از یک طرف در ص 140 ج 1 و در ص 14 ج 4 و در ص 46 ج 4 و ص 219 ج 4 منهاج السنه می نویسد : باید خلیفه از قریش باشد و این مطلب را منصوص و مسلم می شمارد و از طرف دیگر در ص 119 ج 2 و ص 194 ج 2 و ص 201 ج2 به طور صریح می نویسد : نسب خاص داشتن مانند قریشی بودن هیچ نقشی در تصدی خلافت ندارد توجه کنید :« فلا یکون فی مجرد النسب فضیلته» ! آری این همین ابن تیمیه است که در ج 1 ص 140 نوشته است : «اما کون الخلافه فی قریش فلما کان هذا من شرعه و دینه کانت النصوص بذلک معروفه منقوله مأثوره تذکرها الصحابه » !!!

وهمچنین در

الكتاب : إقامة الدليل على إبطال التحليل لشيخ الإسلام ابن تيمية

آمده:

فَإِنَّا قُلْنَا لَهُمْ لَا نُسَلِّمُ أَنَّ أَحَدًا مِنْ الْأُمَّةِ لَمْ يَدَّعِ النَّصَّ عَلَى غَيْرِ عَلِيٍّ بَلْ طَوَائِفُ مِنْ أَهْلِ السُّنَّةِ يَقُولُونَ إنَّ خِلَافَةَ أَبِي بَكْرٍ ثَبَتَتْ بِالنَّصِّ ثُمَّ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ بِنَصٍّ جَلِيٍّ وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُول بِنَصٍّ خَفِيٍّ , وَأَيْضًا فَالرَّوانْدِيَّةُ تَدَّعِي النَّصَّ عَلَى الْعَبَّاسِ , وَأَيْضًا فَالْمُدَّعُونَ لِلنَّصِّ عَلَى عَلِيٍّ مُخْتَلِفُونَ فِي أَنْ يُقَالَ النَّصُّ عَنْهُ فِي وَلَدِهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا فَلَا يُمْكِنُ أَنْ يُقَالَ إنَّهُ لَمْ يَدَّعِ أَحَدٌ النَّصَّ عَلَى وَاحِدٍ بَعْدَ وَاحِدٍ إلَّا

والتحقيق فى خلافة أبى بكر وهو الذي يدل عليه كلام أحمد أنها انعقدت باختيار الصحابة ومبايعتهم له وأن النبى صلى الله عليه وسلم أخبر بوقوعها على سبيل الحمد لها والرضى بها وأنه أمر بطاعته وتفويض الأمر إليه وأنه دل الأمة وأرشدهم إلى بيعته فهذه الأوجه الثلاثة الخبر والأمر والارشاد ثابت من النبى صلى الله عليه وسلم ...

بالاخره یکی بما بگه جریان چیه ؟ آیا خلافت منصوص است یا اجماع مسلمین تعیین کننده است ؟

البته که بر محققین روشن است که نصوص وارده از کتاب وسنت هیچ شک وشبهه ای بر امامت علی (ع) و یازده فرزندش باقی نگذاشته اما چه کنیم که امتحانات خدا سخت است وشیطان در کمین .

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

با سلام به شما دوست عزیز

کمک کنید;279527 نوشت:
تا الان از شیعه برنگشتم(یعنی تاکنون مطمئن از عدم صحت شیعه نشده ام)

از اینکه با دلیل و برهان به دنبال حقیقت هستید به شما تبریک گفته و مایه افتخار است که پاسخ به این شبهه به اینجانب واگذار شده است، شاید به این وسیله گرهی باز شود،‌ البته به یاری خدای متعال.

قبل از پاسخ به سؤالات شما، تذکر دو نکته لازم است:

اولا تسلیم حقیقت شدن به این معنا نیست که هیچ شبهه ای به آن وارد نباشد، یعنی اینطور نیست که اگر مذهبی حق بود هیچ شبهه ای به آن وارد نباشد، بلکه آنچه لازم است اطمینان به اصول اولیه آن است، و اگر این مطلب را نپذیرید هیچ دینی را نمی توانید قبول نمائید.
به مذاکرات علمی امام صادق و امام رضا علیهما السلام دقت کنید، افراد زیادی از اهل کتاب، مسلمانان و حتی شیعیان نیز شبهاتی مطرح ساخته و امام نیز با حوصله تمام جواب می فرمودند، ائمه هداة سلام الله علیهم به پیروان شان تأکید بر تعقل و تدبر و مباحثه و پرس و جو می کردند.

پس همیشه شبهه هست، و باید برای رفعش کوشید، همانگونه که هدف شما از شرکت در این مباحث همین نکته را ثابت می کند.

حال اگر شیعه حق باشد نباید انتظار داشت هیچ شبهه ای به آن وارد نباشد، یا اگر شبهه ای وارد شد و پاسخ محکمی به آن داده شد، دیگر آن شبهه مطرح نشود، خیر اینگونه نیست،‌ شبهات در طول تاریخ بوده و خواهد بود، (ناگفته نماند چند قرنی است که هیچ شبهه جدیدی بر حقانیت شیعه وارد نشده است، گرچه همه آنها پاسخ داده شده اما هنوز تکرار می شود، یا از اروی غرض ورزی یا به جهت کنجاوی)

ثانیا اینگونه نیست که اگر راه حقیقت روشن شد حتما باید به آن تن داد، به عبارتی دیگر تن ندادن به حقیقت چیزی از اعتبار حقیقت نمی کاهد، زیرا طبع بعضی از انسانها طوری است که لجبازی را انتخاب کرده و همانند یک فرزندی که از خانه فرار کرده حاضر است در جهنم گرسنگی و سرما بسوزد اما دست پیش پدرش دراز ننماید.

خود ما با اینکه علم به حرمت گناهان داریم بعضی از آنها را مرتکب می شویم، پس دانستن حقیقت به معنای پوئیدن آن راه نیست، قرآن نیز روی این نکته تأکید زیاد می کند، مثلا درباره آیات نه گانه بصیرت بخشی که حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه الصلاة و السلام) برای قوم فرعون آورد می گوید:
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا، و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند!(نمل/14)

می شود دربرابر ایات روشن و واضح، گردنکشی کرد و قبول ننمود، پس قبول نکردن همیشه به معنای نبود دلیل کافی نیست، چراکه عده زیادی دلیل کافی دیدند و در دل پذیرفتند اما انکار کرده و مقابل امامت ایستادند،‌ ادله آن در ادامه خواهد آمد.

از خدا بخواهیم جزو آن دسته نبوده و پوینده راه حقیقت باشیم،‌ اللهم آمین!

پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمانان به دو گروه تقسیم شدند:

1- پیروان اهل بیت علیهم السلام.
2- پیروان خلفاء.

هرکدام از این دو گروه، دلائلی برای این انتخاب دارند، ما پیروان اهل بیت نیز برای دفاع از اندیشه خود دلائل بسیار فراوانی داریم که به بخش کوچکی از آنها اشاره کوتاهی کرده لذا پاسخ به پرسشهای شما را اینگونه آغاز می کنم:

آیا پیامبر برای پس از خود جانشین انتخاب کرد یا خیر؟(1)
دو حالت دارد:
الف
اگر بگویند خیر،‌ سؤال می کنیم، چرا هر اتوبوسی به شاگرد، هر مدرسه ای به معاون، هر فرمانده ای به جانشین، هر صاحب منصبی به قائم مقام و خلاصه اینکه هر پیامبری جانشین داشته باشد، اما پیامبر خاتم، جانشین نداشته باشد؟
پیامبر هرگاه (یعنی بدون استثناء) از مدینه خارج می شدند برای خودشان جانشین انتخاب می کردند، چرا وقتی که برای همیشه خواستند از میان مردم بروند جانشین انتخاب نکردند؟ آیا انتخاب نکردن سرپرست و جانشین از یک آدم ساده با عقل معمولی سر می زند؟!

پس با این ادعا، هم پیامبر با همه عقلای آدم فرق دارد، هم مردم قبل از فوت پیامبر نیاز به جانشین داشتند و پس از ایشان نیاز نداشتند!!

با عرض معذرت از مقام شامخ رسول خدا، چرا باید عده ای مذهبی را برگزینند که عقل پیامبرشان زیر سؤال رود؟ و چرا باید مذهب نتواند پاسخ بی نیازی مردم به راهنما را پس از پیامبر بدهد؟!

ــــــــــــــ
1. در جای خود ثابت شده که پیامبر حق انتخب جانشین ندارد، او مأمور خداست، و فقط وظیفه ابلاغ را دارد، امامت عهد خداوندی است

نقل قول:
وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ، (به خاطر آوريد) هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من (نيز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمى‏رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)»(بقره/124).
پس فقط خدا می تواند صالح و غیر صالح را تشخیص داده، آگاه به عاقبت اشخاص بوده و انتخاب نماید.

اگر بگویند مردم خودشان جانشین نبوت را انتخاب می کنند،‌ چند پاسخ می دهیم:

اول
اگر حق انتخاب جانشین با مردم است،‌ پس چرا ابابکر برای پس از خودش، انتخاب جانشین را به مردم واگذار نکرده و مستقیما عمر را انتخاب کرد؟ (2) مگر او نباید همان راهی را برود که پیامبر خدا رفته است؟ مگر او خود را پیرو سنت پیامبر نمی داند؟ یعنی ابابکر فهمید امت نیاز به رهبر دارد اما پیامبر نفهمید؟! العیاذ بالله!! همچنین عمر چرا انتخاب عثمان را محدود به گروه شش نفره کرد؟ (3) پس نظر مردم کو؟ چرا از مردم درباره آن شش نفر نظری نخواست؟ بالاخره انتخاب خلیفه حق مردم هست یا نیست؟!

راستی یک سؤال داخل پرانتزی:
اگر مردم با میل و رغبت و با آزادی کامل ابابکر و عمر و عثمان را انتخاب کرده باشند (که به شهادت تاریخ شیعه و سنی چنین نیست) پس آن سه، خلیفه مردمند،‌ چرا به آنها می گویند خلیفة رسول الله؟ مگر پیامبر آنها را انتخاب کرد که خلیفه او باشند؟ (دقت کنید)
ـــــــــــــ
2. تاریخ نویسان اهل تسنن می نویسند ابابکر هنگام توصیه به خلافت عمر، معتقد بود گرچه برخلاف دستور رسول خداست، اما برای جلوگیری از فتنه و آشوب و به دلیل سفر آخرت ناچار به وصیت درباره عمر است، آنگاه عمر را با عباراتی مثل ولیت و استخلفه (که همان معنای امامت و ولایت نزد ما پیروان اهل بیت است) منصوب می کند، پس طبق این باور، ابابکر هم به لحاظ اخلاقی دلسوزتر از پیامبرست هم به لحاظ سیاسی زرنگ تر، ابابکر برای جلوگیری از فتنه به فکر جانشین بود اما پیامبر نبود العیاذ بالله، ابابکر دلسوز امت بود اما پیامبر نبود!!. برای اطلاعات بیشتر از نحوه به خلافت رسیدن عمر، ر.ک: طبقات کبری ابن سعد ج 3 ص 200 و به سایت ولی عصر نیز.
3. اشکالات مهمی به این شیوه وارد است،‌ اول عدد اعضاء شورا باید فرد باشد نه زوج تا هیچگاه آراء مساوی نشود، ثانیا به آنها گفت اگر سه به سه مساوی شدید حق با آن گروهی است که عبدالرحمن بن عوف (پسرخاله عثمان) در آنست، ثالثا چهل مأمور مسلح گمارد و به آنها دستور داد اگر این شش نفر از اتاق بیرون آمده و کسی را انتخاب نکرده باشند همه را گردن بزنید، این چه دستوری است؟ حال شاید این شش نفر بخواند یک جلسه دیگر نیز داشته باشند! تمام شواهد و قرائن حکایت از کودتاست، همان کودتائی که درباره ابابکر نیز رخ داد، بیعت به زور شمشیر!!! همه جا شمشیر، آیا رسول خدا نیز همین طور بیعت می خواست؟ مگر آنها خود را اهل تسنن نمی پندارند؟ آیا پندرشان صحیح است؟!!

دوم
مگر مردم ابزار تشخیص جانشین نبوت را دارند؟ مردم در انتخاب همسر و شریک و مشاور و شهردار و غیره ملاک درستی نداشته و در بسیاری اوقات به اشتباه خود پی برند، اشتباهاتی که با تلخی های زیادی همراه است،‌ بسوزند و بسازند، که تمام آنها در برابر نشناختن جانشین نبوت کم اهمیت است، زیرا جانشین قرار است راه حق و باطل و بهشت و جنم و شقاوت و سعادت ابدی را نشان دهد، حال اگر کسی خود هدایت نشده باشد چگونه می تواند راهنما باشد؟ (4) مردم چگونه فرد هدایت شده و غیره را تشخیص دهند؟ چه تضمینی دارند گول منافقین را نخورند؟!

منافقین بهترین و زیباترین چهره های دینمداری را دارند، تشخیص آنها بسیار سخت و حتی بعضا از عهده پیامبر نیز برنیامده،‌ و تنها خدا آنها را می شناسد(5)

شرك ممكن است از منظر فرد مشرك نيز قابل تشخيص نباشد، چه رسد به مردم! چرا كه شرك و نفاق مربوط به قلب و روح است، و قلب و روح انسانها با چشم عادی قابل ديدن نيست، به همین دلیل از نگاه پیامبر با عظمتی همچون حضرت موسی على نبينا و آله و عليه السلام مخفی ماند، ایشان هفتاد نفر از قوم خود را برای مناجات با خدا در کوه طور انتخاب کرد اما آنها تقاضای رؤیت خدا را داشتند، به این آیه دقت کنید:
وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعينَ رَجُلاً لِميقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِيَّايَ أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا، موسى از قوم خود، هفتاد تن از مردان را براى ميعادگاه ما برگزيد و هنگامى كه زمين‏لرزه آنها را فرا گرفت (و هلاك شدند)، گفت: «پروردگارا! اگر مى‏خواستى، مى توانستى آنها و مرا پيش از اين نيز هلاك كنى! آيا ما را به آنچه سفيهانمان انجام داده‏اند، (مجازات و) هلاك مى‏كنى؟!(اعراف/155)

پس امکان تشخیص ندادن سفیه و غیر سفیه هست، حال چگونه مردم می توانند یک انسانی لایقی را بعنوان جانشین پیامبر انتخاب نمایند؟

ــــــــــــــــــ
4.
أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏، آيا كسى كه هدايت به سوى حق مى‏كند براى پيروى شايسته‏تر است، يا آن كس كه خود هدايت نمى‏شود مگر هدايتش كنند؟ (یونس/35)
5. وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُم، و از (ميان) اعراب باديه‏نشين كه اطراف شما هستند، جمعى منافقند و از اهل مدينه (نيز)، گروهى سخت به نفاق پاى بندند. تو آنها را نمى‏شناسى، ولى ما آنها را مى شناسيم. (بقره/101)

پس می ماند راه
ب
پیامر جانشین انتخاب کرد و این را با تمامی (خوب دقت کنید با تمامی) الفاظ ممکن و به بهانه های گوناگون مطرح ساخت (الفاظی مثل ولی، اولی الناس، وصی، خلیفه، وارث، من بعدی، امام المتقین، سید المسلمین، اهل بیتی، عترتی) از روز اول بعثت گرفته تا واپسین لحظات زندگی مبارکشان، که خلیفه دوم مانع شد و نگذاشت برای آخرین بار نیز نام علی و اهل بیت از زبان پیامبر خارج شود، (داستان قلم و دوات و نسبت ناروای عمر، مجال دیگری می خواهد).

حال اگر اصحاب به توصیه پیامبر عمل نکردند دلیل نمی شود پیامبر نگفته باشد، سراسر کتب عامه پر است از تصریح پیامبر به امامت و ولایت و فضائل منحصر به فرد امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیهما السلام(6)، همانطور که عرض شد، عمل نکردن به دستور دلیل ضعف دستور نیست، تبعیت از هوای نفس و سنن جاهلی نیز می تواند باشد.


با توضیحات فوق پاسخ این سؤالات شما روشن شد

کمک کنید;279527 نوشت:
چرا پیامبر از ذریه خود نگفت؟ و فقط گفت اهل بیتم نه عترتم؟ چرا سخنی از پیامبر در راستای امامت در هیچ کجای نیست؟ چرا این مسلئه باصطلاح مهم هرگز بین صحابه مطرح نشد که پس از پیامبر راه را به فرزندان خود که پیروی از خاندان پیامبر بود نشان دهند؟ چرا صحابه ای که آب وضوی پیامبر را تبرک میکردند هرگز از امامت چیزی نمی دانستند؟

فقط ماند نکته ای درباره عترت، و تساوی آن با اهل بیت، زیرا خود پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آن دو را به یک معنا و گاهی اوقات و به عبارات گوناگونی هم اهل بیتی و هم عترتی فرمود، مثلا حاکم نیشابوری در نقل حدیث ثقلین "اهل بیتی عترتی" آورده است، یعنی این دو را در کنار یکدیگر ذکر کرده است .(7)

همچنین ابوداد کتابی دارد به نام سنن و از کتب ششگانه معتبر اهل سنت است او ابتدا حضرت مهدی (علیه السلام) را فردی از اهل بیت و در حدیث بعدی ایشان را از عترت پیامبر معرفی نموده است.(8) پس تفاوتی میان اهل بیت و عترت نیست.

این سؤال شما نیز:

کمک کنید;279921 نوشت:
دوازده خلیفه نه امام مهم همین نام بردن ایشان است که حدیثی صحیح در این امر وجود ندارد.

پاسخ داده شد، زیرا اولا از همه واژه ها استفاده شده و ثانیا چه فرقی میان اینکه پیامبر، ولیّ، وصی، وارث و خلیفه انتخاب کرده باشد یا امام؟ آنچه پیروان خلفاء نمی توانند پاسخ دهند زیر پا گذاشتن توصیه پیامبر بود.

ــــــــ
6. جرداق مسیحی درباره امیرالمؤمنین معتقد است: چه بنویسم درباره کسی که دوستانش از ترس بنی امیه و دشمنانش به دلیل بغض و کینه از فضائل او خودداری می کردند، اما با این همه، کتب مسلمین پر است از فضائل و ویژگی های منحصر به فرد او!!
7. ر.ک: المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 110.
8. ر.ک: سنن ابوداود ج 2 ص 310 ح 4283 و 4284 کتاب المهدی.

کمک کنید;279965 نوشت:
"امامت کجای سنت آمده است که هیچ یک از صحابه از آن اطلاع ندارند؟"


سراسر سنت (روش زندگی) پیامبر توصیه به امیرالمؤمنین و خاندان اوست.
پاسخ اول چرا صحبت از سنت پیامبر می کنید؟ مگر اهل تسنن، سنت پیامبر را حجت می دانند؟ به نظر شما آنها اهل سنت پیامبرند یا اهل سنت خلفاء؟
اگر اهل سنت پیامبر بودند غدیر را فراموش نمی کردند (اهمیت حدیث غدیر در این تاپیک نمی گنجد توصیه می کنم به تاپیکهای مشابه مراجعه کنید).
اهل تسنن، اهل سنت ابابکرند نه پیامبر، زیرا سه روز از فوت پیامبر نگذشته بود که فاطمه زهرا درب خانه انصار و مجاهدین رفت تا مردم یاریش کنند و ولایت را به مسیرش برگداند اما هیچ کس همراه دختر پیامبر نشد، اما 25 سال بعد دختر ابابکر توانست پنج هزار نفر دور خود جمع نمیاد و با خلیفه قانونی (قانونی طبق نظر اهل تسنن که با رأی آزادانه مردم سرکار آید و الا امیرالمؤمنین خلیفه خداست و مردم این وسط هیچ کاره اند) بجنگد، اگر فضائل ویژه فاطمه زهرا سلام الله علیها را وسط نکشیم، چرا باید دختر ابابکر مقدم بر دختر پیامبر باشد؟
اگر اهل سنت پیامبر بودند مقام شامخ علمی امیرالمؤمنین را با بی سوادانی که از مسئله تیمم و حتی از قانون مهریه در قرآن بی خبر بوده جابجا نمی کردند.
حتما می دانید عمر از متن ظاهر قرآن خبر نداشته چه رسد به تفسیر و توضیحش، خود او گفته کل الناس افقه من عمر، همه مردم از عمر فقیه ترند، کجا چنین گفته؟
در پست بعدی به آن می پردازیم.


دوم
از کجا میگوید که صحابه اطلاع نداشتند؟ اطلاع داشتند اعتراض نیز داشتند، آنها مخالف له شدن ولایت بودند، اما از آنجا که هدف گزیده گویی و خلاصه نویسی است، نمی توانیم تعداد مناظرات و احتجاجات و اعتراضاتی که بر نادیده گرفتن حق علی انجام گرفته است در این جا منعکس کنیم.

کافی است در این مورد کتاب گرانسنگ الغدیر را مطالعه فرمایید در آنجا 22 مناظره و احتجاج و انتقاد از صحابه و تابعان نقل کرده است.(1)

شیرین تر آن که روزگاری که رابطۀ معاویه با عمرو بن عاص تیره شد، عمرو در جواب نامۀ معاویه نوشت: ویحک یا معاویه. ...وقال[رسول الله] فی یوم غدیر خم: «ألا من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله».(2)

گذشته از این: گردآورنده سؤالها تصور کرده که صحابه هیچ گاه از فرمان پیامبر تخلف نمی کردند، در واپسین روزهای عمر خود، فرمود:‌ قلم و کاغذ بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که گمراه نشوید، گروهی با دستور حضرت مخالفت کردند.(3)

موارد مخالفت صحابه با دستور پیامبر فزون تر از آن است که در این جا منعکس شود.
پی نوشتها:
1. الغدیر، ج1، ص327-422.
2. مناقب، خوارزمی، ص199، حدیث240.
3. صحیح بخاری، حدیث 114.

کمک کنید;279832 نوشت:
کسی که گفت حسبنا کتاب الله عمر بود و بتبع آن تمام اهل سنت. و باید عرض کنم حدیث بالاتون بدون ذکر منبع صحیح فاقد ارزش خواهد بود. سوالم را تکرار میکنم: امامت در کجای سنت نبوی آمده است؟
داستانش را از سنن کبرا بیهقی نقل می کنم:

روزي بر روي منبر نشسته بود و زنان را توصيه مي‌کرد مهريه کم تعيين کنند و هرکه بيش از مهر السنه پيامبر (500 درهم) تعيين کند اضافه‌اش را به بيت المال برمي‌گردانم، زني از قريش از او پرسيد:
کتاب خدا سزاوارتر است تبعيت شود يا کلام تو؟!
عُمَر گفت: قطعا کتاب خدا.
زن گفت: تو همين الآن گفتي مهريه زياد باشد برمي‌گردانم در حالي که قرآن مي‌فرمايد:
وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً، مال فراوانى (بعنوان مهر) به او پرداخته‏ايد، چيزى از آن را پس نگيريد.(نساء 20)

در اينجا عُمَر سه مرتبه گفت:
کل احد أفقه من عُمَر، همه مردم از عُمَر داناترند. (1)
يا در جائي ديگر در همين رابطه گفت:
كلّكم افقه من عُمَر حتى ربات‏ الحجال. (2)

همه شما از عُمَر فقيه‌تريد حتي اربابان حجله!!

او که بي‌سواديش به وضوح و عيان در تاريخ ثبت است و بيش از ديگران به علماء و دانشمندان نيازمند است نبايد چنين ادعاي بنمايد، کسيکه بيش از بقيه به سنت پيامبر محتاج است، چرا خود و ديگران را از علم بي‌کران محروم نمايد؟!
چرا بگويد حسبنا کتاب الله؟!
آيا هيچ انسان عاقلي چنين کاري مي‌کند؟؟

بحث مفصل آن را در تاپیک حسبنا کتاب الله دروغی مغرضانه مطالعه نمائید.

ــــــــــــــ

1.سنن کبرا بيهقي ج 7 ص 233.
2.شرح نهج البلاغه ج 1 ص 181.

موضوع قفل شده است