چرا پیامبر از امامت حدیثی ندارد؟

تب‌های اولیه

145 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا پیامبر از امامت حدیثی ندارد؟

چرا پیامبر از امامت حدیثی ندارد؟ چرا مسئله به این مهمی را هیچ یک از صحابه اذعان نمی کند؟


کارشناس بحث : اندیشمند

کمک کنید;279376 نوشت:
چرا پیامبر از امامت حدیثی ندارد؟ چرا مسئله به این مهمی را هیچ یک از صحابه اذعان نمی کند؟
کارشناس بحث : اندیشمند

موثقترين روايت از پيامبر اكرم كه نياز با ارائه سند نيست همان روايت معروف ثقلين است كه َ حضرتش فرمودند : إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا ، كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي- وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض‏
كه به اعتراف خاصه و عامه اين روايت دلالت بر امامت اهل بيت از ذريه پيامبر (ص) مي كند
كه با عبارات مختلف در اكثر كتب روائي موجود است كه از حد تواتر نيز گذشته است
اما در باب تصريح به عدد امامان معصوم عليهم السلام نيز به سه روايت اشاره مي شود
1- ابو ايوب انصاري مي گويد از رسول خدا شنيدم كه مي فرمود من سيد و بزرگ پيغمبرانم و علي سيد اوصياست دو فرزندم بهترين فرزندان مي باشند امامان معصوم از نسل ما و از نسل حسين بوجود خواهند آمد و مهدي اين امت از ماست
پس يك نفر باديه نشين برخاست و عرض كرد يا رسول الله امامان بعد از تو چند نفرند ؟ فرمود بعدد اسباط و حواريين عيسي و نقيبان بني اسرائيل (1)

2- حذيفه روايت كرده كه پيامبر فرمود امامان بعد از من بعدد نقيبان بني اسرائيل مي باشند نه نفرشان از نسل حسين به وجود خواهند آمد و مهدي اين امت از ماست پس آگاه باشيد آنان با حق و حق با آنان است پس بنگريد كه بعد از من چگونه با ايشان رفتار مي كنيد (2)

3- سعيد بن مسيب از عمر و عثمان بن عفان روايت كرده است كه مي گفتند ما از رسول الله شنيديم كه مي فرمود امامان بعد از من دوازده نفرند كه نه نفرشان از نسل حسين هستند و مهدي اين امت از ماست هر كس بعد از من دامان آنان را بگيرد هر آينه به ريسمان محكم خدا چنگ زده است و هر كس آنان را رها كند خدا را رها كرده است(3)
__________________
1- اثبات الهداة ج 2 ص 531
2- حذيفه بن اسيد عن النبي انه قال الائمه بعدي بعدد نقباء بني اسرائيل تسعه من صلب الحسين و منا المهدي هذه الامه الا انهم مع الحق و الحق معهم فانظروا كيف تخلفوني __ اثبات الهداة‌ ج 2 ص 533
3- اثبات الهداة‌ج 2 ص 526

واااای. چقدر زیبا قانع قانع شدم!!!!!!!!!

دلتون خوشه ها اثبات الهدا چه کتابیه که تاحالا اسمشو نشنیدم؟؟؟

1-اثبات الهدا کتابی است در اثبات نبوت و امامت که در 7 جلد توسط محمدبن حسن حرعاملی نوشته شده این که کسی با این کتاب یا هر کتاب دیگری آشنایی نداشته باشد این از ضعف آن کتاب نست بلکه بخاطر کمبود مطالعه آن فرد است

2-اگر کسی واقعا طالب فهمیدن حق بود همان حدیث ثقلین برایش کفایت میکرد که متواتر شیعه و سنی است

3-اگر کسی واقعا طالب فهم حقیقت بود آیات ولایت و تطهیر برای او کفایت میکرد

«اِنّما وَلیّکم الله و رسوله والّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون»

اما آیا واقعا در جست و جوی حقیقتیم؟

آیا واقعا شما به دنبال "کمک" میگردید؟

والله که دنبال کمکم. من برایم نظر تو یا هیچکس دیگه مهم نیست. مهم صراط المستقیم است.
من با جز کارشناس بحث نمیکنم ولی بدون که ثقلین اهل بیت بود نه عترت...

من هنوز از شیعه برنگشتم.

کمک کنید;279523 نوشت:
واااای. چقدر زیبا قانع قانع شدم!!!!!!!!!
دلتون خوشه ها
اثبات الهدا چه کتابیه که تاحالا اسمشو نشنیدم؟؟؟

جناب " كمك كنيد " سلام عليكم
كتاب اثبات الهداة يا اثبات الهدايه نوشته علامه محمد بن حسن بن على بن محمد بن حسين، معروف به شيخ حر عاملى اعلي الله مقامه الشريف است كه صاحب كتاب وسائل الشيعه كه جزء كتب اربعه هست مي باشد
جناب كمك كنيد
عدم الوجدان لايدل علي عدم الوجود نشنيدن اسم كتابي دليل بر عدم اعتبار مطالبش نيست
از جمله آثار شيخ حر عاملي كتابهاي زير است


آثار :
جواهر السنیه

الایقاظ من الهجعه برهان علی الرجعه

خلق الكافر

بدایه الهدایه

امل الامل

اثبات الهدایه

هدایه الامه

تعلیقه ای بر كتاب مزار تالیف علامه نسب شناس مرحوم سید شرف الدین علی حسینی مرعشی حائری

كتاب الفصول المهمه فی اصول الائمه

كتابی در رد صوفیه

كتاب اجازات

كشف التعمیه فی حكم التسمیه

نزهه الاسماع فی الاجماع

كتابی در احوال اصحاب شایسته و ستایش شده پیامبر و ائمه علیهم السلام

كتابی درباره منزه بودن امامان معصوم از فراموشی و سهو

موفق باشيد

نقل قول:

نقل قول:
والله که دنبال کمکم. من برایم نظر تو یا هیچکس دیگه مهم نیست. مهم صراط المستقیم است.
من با جز کارشناس بحث نمیکنم ولی بدون که ثقلین اهل بیت بود نه عترت...

من هنوز از شیعه برنگشتم.

سلام
خب ...حتما علتی داشته که نخواست زیاد اصرار کنن
اما تا اونجایی که پیامبر اشاره کردن علتش این میشه که خواستن دین اصیل اسلام در امنیت و بدور از هرگونه حاشیه ای به آیندگان برسه!(چون زمانی که پیامبر مبعوث شد تمام شیاطین دستشان بسته شده بود) برای همین بلافاصله بعد فوت پیامبر تلافی میکردن!

1-مثلا به پیامبر گفتن چرا علی را رسما در جمع ازش حمایت نمی کنید وقتی او را از خودتون می دونین
که پیامبر گفتن :اگر مثل فتنه ای که مسیحیان بعد عیسی با پیروانش نمی کردن مطلبی در مورد علی می گفتم که از هر جا عبور میکرد خاک پایش هم شفابخش باشد!

2-یا یه علت دیگه اینکه وقتی پیامبر ص به معراج رفتن خدا پنج توصیه خیلی مهم بهش کرد که یکی از آنها این بود که کاخی سنگی بسیار بزرگی در انتهای آسمان اول نشان او داد که لانه دیوی عظیمی و کریه ی هم بود!

خدا به آن اشاره کرد و گفت :ای پیامبر به امتت بگو بترسند از این دیو که افکار همه شما را می داند پس از او پرهیز کنید که دشمن بسیار بدی برای شما است!

وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ
همانا این دیو جمع کثیری از شما را سخت گمراه كرد آيا تعقل نمی کنید!

3-نکته دیگه اینکه پیامبر خودشان به امام علی توصیه کرده بودن که ای علی وقتی موسی ع به آخر عمر خود رسید به برادرش هارون توصیه کرد که با امتم مدارا کن که آنها با تو نسازند و تو را قطعا خواهند کشت!...پس همانا من مانند موسی هستم و تو برای من مثل هارونی برای موسی!(یعنی رنجهایی که هارون از امت خود کشید بدتر از آن را این قوم بر سر تو هم خواهند آورد!)

با این تفاسیر میشه به این نتیجه رسید که اگر خویشتن داری بزرگان ما نبود امروز انقلاب اسلامی هم نبود!(اسلام واقعی لااقل وجود نداشت)

قانع کننده بود فکر کنم

تشکر

پاورقی
-------------------
وقتی پیامبر و جبرئیل به آسنمان پنجم رسیدن پیر مردی را دیدن که پیامبر بعد ها گفتن انسانی با قد و قامت و با آن هیبت در عمرم

هرگز ندیده بودم!
پرسیدن این کسیت؟؟! :گفته شد...این هارون برادر موسی ع هست(
فک کنم از بس که از امت خود رنج کشید به آن درجه رسید!)


کمک کنید;279376 نوشت:
چرا پیامبر از امامت حدیثی ندارد؟ چرا مسئله به این مهمی را هیچ یک از صحابه اذعان نمی کند؟


کارشناس بحث : اندیشمند


مطلبی می نویسم امید است آنان که دنبال حقیقت هستند هدایت شوند.
پیامبر اکرم ص بعد از فوت شان دوچیز رابرای مسلمانان به میراث گذاشتند اول قرآن کریم دوم سنت رسول خدا وتکیه گاه پیامبر هم بر همین دوچیز بود وخدواند هم پیامبر رو برهمین دوچیز قوت قلب داد
درمورد کلمه ولی هم در بیشتر از جاهای قرآن به معنای دوست آمده از جمله :
﴿ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لا مَوْلَى لَهُمْ﴾ (محمد: 11). یعنی: “این به سبب آن است که خداوند دوست (کار ساز) مسلمان است و به سبب آن است که کافران را هیچ کار سازی نیست”. و نیز در سوره دخان آیه 41 خداوند می فرماید:
﴿یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَیْئاً وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ﴾ (الدخان: 41). یعنی: “روزی که دفع نکند هیچ دوستی از دوست دیگر چیزی را و نصرت داده نمی شود”.
واگر در مسئله غدیر خم هم نگاه کنیم :
من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه ...
اگر کلمه ولی رو به معنای خلیفه معنا کنیم جمله بالا کدام معنای رو افاده نمیکنه:
هرکسی که من خلیفه او هستم پس علی خلیفه اوست خدایا خلیفه کن کسی را که علی را خلیفه کند...
پس رسول خدا نه کسی رو خلیفه انتخاب کرد نه امام .
از سوی سوره نور آیه 54 خداوند می فرماید: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ.
خداوند وعده داده است کسانی از شما را که ایمان آورده اند و کارهای نیکو انجام داده اند، به خلافت بر گزیند، همان طور که قبلاً کسانی را به خلافت برگزیده است.
اینجا کاملا اشاره به خلیفه شدن خلفای راشدین شده (لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ) اگر از نگاه شیعه نگاه کنیم فقط دونفر از امامانشان یعنی حضرت علی رض وحضرت حسن رض خلیفه برحق شدن اگر اینجوری میبود پس در این آیه عوض کلمه (لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ) که یک کلمه جمع است باید کلمه مثنا استفاده میشد پس خدا خلافت خلفای راشدین رو قبول داره (ولی شیعه این موضوع رو رد میکنن).
والسلام

muhammad1;279607 نوشت:
مطلبی می نویسم امید است آنان که دنبال حقیقت هستند هدایت شوند.
پیامبر اکرم ص بعد از فوت شان دوچیز رابرای مسلمانان به میراث گذاشتند اول قرآن کریم دوم سنت رسول خدا وتکیه گاه پیامبر هم بر همین دوچیز بود وخدواند هم پیامبر رو برهمین دوچیز قوت قلب داد

والسلام


دو چیز سنت نیست قران و عترت است
این مطلب شما بدون سند است
از منابع اهل نشیع بیاور

رحیق مختوم;279596 نوشت:
جناب كمك كنيد عدم الوجدان لايدل علي عدم الوجود نشنيدن اسم كتابي دليل بر عدم اعتبار مطالبش نيست از جمله آثار شيخ حر عاملي كتابهاي زير است
الان پست 6 منو قانع کردین مثلا؟؟؟؟ کجای اهل بیت معنی 12 امام میدهد؟؟؟؟؟؟

رحیق مختوم;279596 نوشت:
آثار : جواهر السنیه الایقاظ من الهجعه برهان علی الرجعه خلق الكافر بدایه الهدایه امل الامل اثبات الهدایه هدایه الامه تعلیقه ای بر كتاب مزار تالیف علامه نسب شناس مرحوم سید شرف الدین علی حسینی مرعشی حائری كتاب الفصول المهمه فی اصول الائمه كتابی در رد صوفیه كتاب اجازات كشف التعمیه فی حكم التسمیه نزهه الاسماع فی الاجماع كتابی در احوال اصحاب شایسته و ستایش شده پیامبر و ائمه علیهم السلام كتابی درباره منزه بودن امامان معصوم از فراموشی و سهو

واااااای چه اثار گرانبهایی. ولی جواب من کو؟

دعوتتون میکنم به:
askdin.com/newpostinthread23553.html

با سلام خدمت شما کاربر گرامی


احادیثی که دلالت بر امامت بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) میکنند هم در کتب عامه(اهل سنت) و هم در کتب امامیه به وفور یافت می شود.اصل امامت واینکه باید بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مسلمانان امامی داشته باشند اصل مورد اتفاق است و اختلافات در مصادیق امام است و اینکه اهل سنت وجود نص را قبول ندارند.اما شیعیان عقیده دارند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بارها بر امامت بعد از خود تصریح کرده اند و از امیرالمومنین(علیه السلام) به عنوان جانشین خود نام برده اند.


به چند مورد از این احادیث اشاره می کنم و هر کدام را که نیاز بود توضیح خواهم داد:

1. حدیث ثقلین: این حدیث به طور بسیار گسترده از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در کتاب های معروف شیعه و اهل سنت (در منابع دست اول) نقل شده است به طوری که هیچ تردیدی در صدور آن از پیامبر (صلی الله علیه و آله)نیست. در صحیح مسلم از زیدین ارقم نقل می کند که گفت: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در میان ما برخاست و خطبه خواند در محلی که آبی بود و خم نامیده می شد (غدیر خم) و در میان مکه و مدینه قرار داشت پس حمد خدا را به جا آورد و بر او ثنا گفت و سپس فرمود: «اما بعد ای مردم من بشری هستم و نزدیک است فرستاده پروردگارم بیاید و دعوت او را اجابت کنم و من در میان شما دو چیز گرانبها می گذارم نخست کتاب خدا که در آن هدایت و نور است، پس کتاب خدا را بگیرید و به آن تمسک جوئید – پیامبر تشویق و ترغیب فراوانی درباره قرآن کرد – سپس فرمود: و اهل بیتم را به شما توصیه می کنم که خدا را در باره اهلبیتم فراموش نکنید، به شما توصیه می کنم خدا را درباره اهلبیتم فراموش نکنید، به شما توصیه می کنم خدا را درباره اهلبیتم فراموش نکنید. (3 بار تکرار کردند) [1]


2-حدیث سفینه:


از احادیث معروف درباره اهلبیت (علیهم السلام) و امامان معصومین (علیهم السلام) «حدیث سفینة» که به طور گسترده در کتب معروف شیعه و اهل سنت آمده است.

ابوذر این حدیث را اینطور نقل می کند: «شنیدم رسول الله فرمود: مثل اهلبیتی کمثل سفینة نوح فی قوم نوح، من رکبها نجی ومن تخلف عنها هلک [2] » یعنی: «اهلبیت من در میان شما همانند کشتی نوح اند هر کس بر آن سوار شود نجات می یابد و هر کس از آن جدا شود هلاک می گردد


3. حدیث امامان اثنا عشر:


رواياتي است كه به تعداد امامان تصريح مي كنند و تعداد آنان را به «دوازده» منحصر مي كنند، به همين جهت به آنها «اثني عشر» گفته مي شود. اين احاديث به اسناد مختلف و عبارت هاي گوناگون بيان شده اند :

در صحيح بخاري از جابر بن سمرة نقل شده كه من به همراه پدرم نزد پيامبر (صلی الله علیه و آله) بوديم كه ايشان فرمودند: «يكون بعدي اثنا عشر اميراً... كلهم من قريش», بعد از من براي امت اسلام دوازده امير و خليفه وجود خواهد داشت كه همگي آنها از قريش هستند. اين حديث به همين صورت در منابع شيعه از جمله در كتاب امالي و خصال شيخ صدوق هم بيان شده است[3]

4- در منابع متعدد اهل تشیع و اهل تسنن از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) روایت شده که فرمودند وصی و جانشین بعد از من علی بن ابی طالب(علیه السلام)است و بعد از او دو فرزندم حسن و حسین( علیهما السلام) که نُه امام دیگر از صلب حسین علیه السلام، پی هم می آیند. [4]

5-حدیث غدیر:

فـخـر رازى در تـفـسـیـر خـود از ابـن عـبـاس، چـنـیـن نـقـل مـى کـنـد: وقـتى آیه تبلیغ نازل شد، پیامبر(صلی الله علیه وآله) دست على (ع ) را گرفت و فرمود: "مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌ مَوْلاهُ..." در همین هنگام عمر بن خطاب، على (علیه السلام)را ملاقات کرد و به او گفت: "ـَنـیـئاً لَکَ یـَا بـْنَ اَبى طالِبٍ، اَصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ [5] اى پسر ابو طالب، [این مقام ] بر تو مبارک باد! مولاى من و مولاى همه ی مردان و زنان مؤ من گردیدى.[6]


6-حدیث یوم الانذار:


هنگامي كه آیه انذار نازل شد آنان را به خانه عمويش ابوطالب دعوت كرد و در پايان بعد از آن كه فقط علي (علیه السلام) به پيامبر (صلی الله علیه وآله) لبيك گفت، به او اشاره كرد و فرمود: «ان هذا خي و وصيي و خليفتي، فيكم فاسمعوا له و اطيعوا»[7] اين (علي) برادر، وصي و جانشين من در ميان شما خواهد بود، پس به او گوش فرا دهيد و از او اطاعت كنيد. در اين حديث به طور صريح علي (علیه السلام) علاوه بر برادر وصي، خليفه و جانشين پيامبر (صلی الله علیه وآله) معرفي شد.


در منابع امامیه هم از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایاتی وجود دارد که به این امر اشاره می کند که برای اطلاع بیشتر ر.ک: الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص208،209،215،286







[1] صحیح مسلم، ج4، ص 1873

[2] المعجم الکبیر و المعجم الصغیر، ص78، چاپ دهلی، عیون الاخبار دینوری، ج1، ص212، (چاپ مصر)، مستدرک، حاکم نیشابوری، ج3 ، ص150، میزان الاعتدال ذهبی، ج1، ص224، تاریخ الخلفاء سیوطی ص 573

[3]بخاری،محمدبن اسماعیل، صحيح بخاري، دار احياء التراث العربي، ج9، ص101. همچنین برای دیدن احادیث مشابه ر.ک: نیشابوری ، مسلم بن حججاج ،صحيح مسلم، همان، ج3، ص1453.احمد بن حنبل، مسند، مؤسسة الرسالة، ج6، ص321. هيثمي،ابن حجر ، مجمع الزوائد، دار الكتاب العربي، بيروت، ج5، ص190. ابويعلي موصلي، مسند، بيروت، دار المأمون، ج8، ص444.8. حاكم نيشابوري، مستدرك، بيروت، دار المعرفة، ج4، ص501

[4] تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، چاپ لبنان، ص 327، ایضاً یتابیع المودة، شیخ سلیمان قندوزی، باب 77، ص 444، چاپ اسلامبول؛ ، خوارزمي، مقتل الحسين، قم، مكتبة المفيد، ج1، ص146 ، جويني، فرائد السمطين، بيروت، مؤسسة المحمودي، ج2، ص134

[5]تفسير مفاتيح الغيب، ج‏12، ص: 401 ، نويسنده: فخر الدين رازى‏ ، ناشر: دار إحياء التراث العربي‏ ، مكان چاپ: بيروت‏ ، سال چاپ: 1420 ق‏ ، نوبت چاپ: سوم‏

[6]برای اطلاع از متون این حدیث ر.ک: سنن ترمذي، بيروت، دار احياء التراث العربي، تحقيق ابراهيم عطوه عوض، ج5، ص632. و كنز العمال، همان، ج11، ص60. و سيوطي، الدر المنشور، دار الفكر، چاپ دوم، 1409 هـ ، ج3، ص19.


[7] تاريخ طبري، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، (بيروت، دار سويدان) ج2، ص319. و ابن اثير، الكامل في التاريخ (بيروت، دار صادر، 1399 هـ ) ج2، ص63. و تفسير ابن كثير (بيروت، دار المعرفة، 1402 هـ ) ج3، ص351.

شما اگر دلایل زیر را بنابر روایات صحیح رد کردید والله که شیعه خواهم شد:

اندیشمند;280382 نوشت:
1. حدیث ثقلین:

این منظور حفاظت و عدم آسیب رساندن بخاندان نبوی را روشن میسازد. نه امامت
اندیشمند;280384 نوشت:
2-حدیث سفینه:
هیچیک از منابع از کتب سته نیست چه رسد به صحیحین
اندیشمند;280384 نوشت:
3. حدیث امامان اثنا عشر:
بابا بحث من همین جاست. اصلا علی وپسرانش خلیفه. نه امام. امام کجا اومده؟ امامت کجاست؟ خلیفه اند قبول ولی امام چرا؟ امامت کجای سنت است؟
اندیشمند;280385 نوشت:
5-حدیث غدیر:

مولی بمعنی دوست است. همانطور که از معنی کردن مابعد حدیث دوستی بدست می آید.متاسفانه منابع آن ضعیفند.

برادر امامت کجای سنت است که "امام باید باشد و معصوم است و صحابه باید ازآن پیروی کنند" کجاست؟

با سلام خدمت جناب كمك كنيد

نقل قول:
این منظور حفاظت و عدم آسیب رساندن بخاندان نبوی را روشن میسازد. نه امامت

شما با چه مدرك و دليلي حديث معروف از حد تواتر گذشته ثقلين را دليل بر عدم آسيب رساندن صحابه مي پنداريد در كجاي حديث نوشته است به اهل بيت من آسيب نرسانيد در ضمن چرا چشمانتان را بر حقائق بستيد ؟؟؟ سلمنا كه حرف شما درست آيا به همين روايت با همين مضمون شما عمل شده بود ؟؟؟ آنهمه ظلمها و تعدي ها آنهمه مسائلي كه بعد از شهادت آقا رسول الله بر خاندانش آوردند آيا عمل به اين روايت بود حتي اگر بر فرض مثال معناي حديثرا عدم آزار و اذيت بدانيم ؟؟؟
جناب كمك كنيد كمي چشمان خود را باز كنيد ببينيد به چه راهي مي رويد هيچ جوابي نداريد كه بدهيد آنوقت مي‌ آييد و به سند روايت ثقلين گير مي دهيد سند روايت و دلالتش بر لزوم اطاعت و متابعت از ائمه معصومين عليهم السلام اظهر من الشمس است ما در پست هاي اول تايپيك http://www.askdin.com/thread23553-6.html#post279690
دلايلي آورده ايم ولي متاسفانه بخاطر جمود فكري و اصرار و لجاجت بر افكار خودتان آنها را قبول نكرديد
مگر ما در همان تايپيك در پست شماره سه برايتان دلايل را نگفتيم با مستندات متقن پس چرا قبول نكرديد خودتان نگاه كنيد
نقل قول:
1- به آخر فصل دوم كتاب صواعق المحرقه باب 9 صفحه 75 نوشته ابن حجر بعد از چهل حديث از احاديث مذكور در آن فصل مراجعه فرمائيد
خصائص نسائي : 100 حديث 84 معجم طبراني 3/180 حديث 3052 ، سنن الكبري بيهقي 5/131 حيدث 8469 ، مقتل الحسين خوارزمي : 1/48 ، تاريخ مدينه دمشق 12/226 ، اسد الغابه : 6/136 ، فرائد السمطين 2/274 حديث 12 البدايه والنهايه 5/231 ، مجمع الزوائد : 9/165 فصول المهمه : 40 ، تاريخ الخلفاي سيوطي : 158 ، اخبار الدول قرماني : 1/305

2- به كتاب صواعق المحرقه نوشته وي فصل اول باب 11 آخر صفحه 89 در تفسير آيه چهارم " وقفوهم انهم مسئولون " مراجعه فرمائيد

3- معجم كبير طبراني 3/64 حديث 2681 ، مجمع الزوائد 9/163 ، در المنثور :2/107، ينابيع الموده : 35 ، بحار الانوار : 23/142 حيدث 92 و 152 حديث 113 و 69/17 حديث 3 مراجعه فرمائيد

جناب كمك كنيد اينها دلايل مستحكم از كتب اهل سنت است پس چرا عناد مي ورزيد و قبول نميكنيد جالب اينجاست بدون كوچكترين تعمقي در عرض يك ساعت و نيم تمام اسناد را بررسي كرديد و خيلي راحت در پست بعد از ما فرموديد
نقل قول:
متاسفانه هیچیک از منابع شما صحیح نبود و حتی کم و بیش از کتب سته اهل سنت نقل شده که براحتی قابل رد میباشد.
در حاليكه بر همگان واضح و مبرهن است اگر متتبعي بخواهد در اينهمه كتابها جستجو كنيد ساعتها و بلكه روزها وقت مي برد
براي ما خيلي جالب است چرا شما كه اينقدر بقول خودتان عاشق اهل بيت هستيد و براي از دست ندادن مذهبتان كه آنرا شيعه معرفي كرديد و بصورت عاجل درخواست مدارك حقانيت مذهب تشيع شديد بعد از پست هاي متعدد ميفرمائيد
نقل قول:
شما اگر دلایل زیر را بنابر روایات صحیح رد کردید والله که شیعه خواهم شد:
جالب اينجاست كه شما اصلا از اول شيعه نبوديد در حاليكه اگر يادتان باشد در اول پست همان تايپيك گفتيد
نقل قول:
در حالی که تا الان از شیعه برنگشتم(یعنی تاکنون مطمئن از عدم صحت شیعه نشده ام)
كه دقيقا تناقض آشكار را در كلامتان همگان شاهدند
به نظر من اصلا نه از دست رفتن مذهبي در كار است نه اصلا شعيه شدني در بساط است حضرتعالي فقط و فقط براي به پا كردن جنجال و به چالش كشيدن مذهب تشيع وارد سايت شديد و در حقيقت ميخواهيد در لواي دوست تيشه به ريشه تشيع بزنيد و با استدلالات غير مستدل فقط بحث را كش بدهيد

نقل قول:
بابا بحث من همین جاست. اصلا علی وپسرانش خلیفه. نه امام. امام کجا اومده؟ امامت کجاست؟ خلیفه اند قبول ولی امام چرا؟ امامت کجای سنت است؟
امامت در طول نبوت است به عقيده ما شيعيان امامت امامان معصوم از ذريه رسول الله كساني اند كه به فرموده حضرتش كشتي نجات امتند و به دلايل عقلي كلامي نيز ثابت است كه زمين نميتواند بدون امام باشد آنهم معصوم و ماذون از طرف خدا و پيامبرش چون در علم كلام ثابت كرديم براي افاضه فيض رباني به بندگان وسائطي لازم است كه در اصطلاح به آن واسطه فيض الهي ناميده مي شود و ما معتقديم امام معصوم واسطه فيض الهي به بندگان است و حتي زماننا هذا نيز زمين از حجت الهي خالي نميتواند باشد و يكي از دلايل اثبات امامت همين قاعده لطف است و حضرتعالي اگر واقعا دنبال كشف حقيقت هستيد همين قاعده لطف الهي براي ايمان آوردنتان كافيست گر در خانه كس است يك حرف بس است

نقل قول:
مولی بمعنی دوست است. همانطور که از معنی کردن مابعد حدیث دوستی بدست می آید.متاسفانه منابع آن ضعیفند.
منابع متواتر ضعيفند ؟؟؟ واقعا شما خيلي كم لطفي مي كنيد كه منابع متواتر را ضعيف مي شماريد مولي در اصطلاح لغوي به معناي دوست است اما اصطلاح رايج در لسان اصحاب حديث چي ؟؟؟

اصلا مسئله را از ديدگاه ديگري بررسي مي كنيم
به نظر ميرسد با تفكراتي كه از شما سراغ داريم سنت نبوي را قبول داريد درسته ؟؟؟
خوب حجيت اين سنت از كجا آمده ؟؟؟
در اعتبار حجيت سنت نبوي به 4 دليل تمسك ميجوئيم
1- نصوص قرآني
2- احاديث
3- دلايل عقلي
4- اجماع اصحاب
كه البته اگر بخواهيم در مورد اين مسائل بحث كنيم خودش نيازمند تايپيكي جداگانه است
پس تا الان حجيت سنت بر شما يقيني شد
حال برميگرديم به بحث نصب امامت و تعيين جانشين بعد از پيامبر در اين رابطه شما را به خواندن كلامي جلب ميكنم
نقل قول:
برادر امامت کجای سنت است که "امام باید باشد و معصوم است و صحابه باید ازآن پیروی کنند" کجاست؟
پس از رحلت پيامبر گرامى اسلام، بتدريج بين پيروان آن حضرت در پاره‏ اى از مسائل اختلاف بروز كرد. نخستين و مهمترين مسأله مورد اختلاف مسأله جانشينى آن حضرت بود، گروهى از مسلمانان معتقدند كه نصب امام معصوم مفترض الطّاعه براى حفظ و بسط و نشر شريعت و براى تبيين مقررات كتاب و سنت به دليل عقل بر شارع مقدّس واجب است و اين كار را هم پيامبر گرامى اسلام در سال دهم هجرت پس از آخرين حج خود در غدير خم نسبت به على بن ابى طالب عليه السّلام انجام داده است و پس از او هم نسبت به فرزندان او انجام گرفته است، اين جماعت «شيعه» ناميده مي ‏شوند و چون امام را مانند پيامبر، معصوم و در قول و فعل و تقرير مفترض الطّاعه مي ‏دانند لذا ناگزير بايد به همان گونه كه در زمان پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله از آن بزرگوار قولا، فعلا و تقريرا تبعيت مي ‏كنند، پس از رحلت ايشان هم از جانشينان ايشان پيروى كنند. گروهى ديگر از مسلمانان نصب جانشين را اساسا واجب نمي ‏دانند، مانند خوارج و يا اگر واجب بدانند به وجوب عقلى آن قائل نيستند بلكه آن را سمعا واجب مي ‏دانند، مانند جبّائيان و اصحاب حديث، و يا اگر به وجوب عقلى آن معتقد باشند بر عقلا واجب مي ‏دانند نه بر شارع. «1» بنا بر اين معتقدين به عدم وجوب نصب جانشين از سوى پيامبر خود به اين وظيفه اقدام كرده ‏اند و به تصويب شورا در آغاز ابو بكر و سپس عمر و عثمان و على عليه السّلام را بر اين منصب گماشتند. اين جماعت «اهل سنت» ناميده شدند.
از همين جا نه تنها در امر اجتهاد اختلاف پديد آمد بلكه اساسا راه اين دو فرقه در تحول اجتهاد در فقه و حقوق اسلامى از هم جدا شد.
________________
تاريخ فقه و فقها، ص: 48

خوب اين بيان ميرساند كه اساسا اهل سنت امامت را آنطور كه ما قبول داريم قبول ندارند آنها بجاي امامت خلافت را قبول دارند و در خلافت عصمت را هم شرط نميدانند در حاليكه تشيع در امر پيشبرد اهداف عاليه دين بعد از رسول الله قائل به تداوم چنين مسئله ايي بدست با كفايت امامان معصوم از طرف آنحضرت قائل است كه لزوما همان راهي را بايد بروند كه پيامبر رفته است و بالاترين اشتباه و انحراف اهل سنت همين مسئله است كه آنها اولا جانشين پيامبر را خليفه مي دانند كه از ظواهر لفظ همچنانكه ميگوئيم عصمت را شرط نميدانند دوم اين كه اهل سنت عصمت خلفا را شرط نميدانند و بر همين نسج و نهج خلافت خلفاي بعد از پيامبر را قبول كردند و در حقيقت به انحرافي افتادند كه تا دامنه قيامت امتداد خواهد داشت جالب اينجاست كه خود خلفاي ثلاثه اعتراف به عجز خويشتن در امر خلافت داشتند كه كلام معروف ثم إن أبا بكر قال على منبر رسول الله ص: أقيلوني فلست بخيركم‏ و علي فيكم‏ و يا اعتراف به عجز خويش و وجود شيطاني در نفس خود ميكند ُ مِنْ قَوْلِ أَبِي بَكْرٍ وُلِّيتُكُمْ وَ لَسْتُ بِخَيْرِكُمْ وَ إِنَّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي فَإِذَا مِلْتُ فَقَوِّمُونِي فَإِذَا غَضِبْتُ فَاجْتَنِبُونِي‏
در حاليكه امام المتقين و يعسوب الدين امير المومنين علي بن ابيطالب روحي فداه كرارا فرمودند سلوني قبل أن تفقدوني فإن بين جنبي علما جما لو وجدت له حملة . بخدا قسم اگر يك نفر معاند هم اين روايت را مقايسه با آنچه خلفاي بعد از پيامبر بكند كاملا متوجه برتري ذاتي بين اين افراد خواهد شد
كه البته اين روايت با مضامين مشابه از حد تواتر نيز گذشته است
جناب كمك كنيد اگر جنابعالي واقعا دنبال كشف حقيقتيد كه تا الان ثابت نشده است كه دنبال حقتيت باشيد توضيحات اساتيد براي شما كفايت خواهد كرد و الا اگر بحث را به مراء و جدل كشاندن هنر است پس اين هنرمندي بر شما مبارك باد
و السلام علي من اتبع الهدي

«حديث سفينه» و «حديث حطّه» كه به اسانيد و طرقى مختلف در كتب اعاظم اهل سنّت آورده شده است.
صاحب ينابيع المودّه «حديث سفينه» و «حديث حطّه» را از كتبى مانند «مشكاة- المصابيح» و «جمع الفوائد» و «اوسط» و «صغير» و «فصول المهمّه» و «فرائد السّمطين»، و غير اينها، از بزرگانى مانند امام احمد حنبل و طبرانى

و حموينى و ابن مغازلى و مالكى و غير اينان به اسانيد و طرقى متعدد، منتهى به ابوذر غفارى به عباراتى از اين قبيل نقل كرده كه: ابو ذر گفت: شنيدم پيغمبر (ص) را كه مي ‏گفت:
«مثل اهل بيتى فيكم كمثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تركها هلك» و هم مي گفت:
«مثل اهل بيتى فيكم مثل باب حطّة فى بنى اسرائيل، من دخله غفر له».
و باز مي ‏گفت:
«انّي تارك فيكم ما ان تمسّكتم لن تضلّوا: كتاب اللَّه و عترتى و لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض».
و همو از كتاب «فرائد السمطين» تأليف حموينى به اسنادش از سعيد بن‏ جبير از ابن عباس آورده كه پيغمبر خدا گفت:
«يا علىّ انا مدينة العلم و أنت بابها و لن تؤتى المدينة الّا من قبل بابها ..
«سعد من اطاعك و شقى من عصاك ..
«مثلك و مثل الأئمة من ولدك مثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تخلّف عنها غرق» خلاصه اين كه اين روايات، و نظائر اينها، كه كتب معتبره و مشهوره اهل سنّت به آن‏ها مشحون است، شيعه را براى فهم قرآن و احكام دين، به متابعت از تفسير و بيان اهل بيت، كه «ادرى بما فى البيت» هستند، و درباره دانايى و شناسايى آنان وارد شده كه «انّما يعرف القرآن من خوطب به»، وادار ساخته است پس شيعه عترت و آل را، كه داراى عصمت و در دانايى و پيشوايى بي ‏همتا مي ‏باشند، پيشواى خويش خواسته و طريق آنان را، كه پسران والا تبار از پدران بزرگوار تا برسد به پيغمبر (ص) جد بزرگوار خود نقل كرده ‏اند، عالى السّند و صحيح و معتبر دانسته و تمسّك به آن را به گفته پيغمبر (ص) موجب هدايت و مايه رستگارى شناخته‏ اند.

دريغ دارم كه در پايان اين قسمت، از نقل عين كلام ابن حجر كه از دانشمندان مشهور اهل تسنن مي ‏باشد خوددارى كنم.
ابن حجر در كتاب «الصّواعق المحرقة» (بنا به آن چه صاحب كتاب «حديث الثّقلين» از كتاب «عبقات الأنوار نقل كرده) گفته است:
«ثمّ اعلموا انّ لحديث التّمسّك بذلك (اى بالكتاب و العترة) طرقا كثيرة وردت عن نيّف و عشرين صحابيّا و فى بعض تلك الطّرق انّه قال ذلك بعرفة و فى آخر انّه قال بغدير خم و فى آخر .. و فى آخر ..
«و لا تنافى، اذ لا مانع انّه كرّر عليهم فى تلك المواطن و غيرها اهتماما بشأن الكتاب العزيز و العترة الطّاهرة» باز گفته است:
«و فى رواية «كتاب اللَّه و سنّتى و هى المراد من الاحاديث المقتصرة على الكتاب لأنّ السنّة مبيّنة له فاغنى ذكره عن ذكرها» و در مقام وجه تسميه «كتاب» و «عترت» به نام «ثقلين» اين مضمون را افاده كرده است:
«پيغمبر صلّى اللَّه عليه و سلّم، قرآن و عترت خود را، كه بمعنى اهل و نسل و نزديكانست به نام «ثقلين» خواند براى اين كه «ثقل» عبارت است از امرى نفيس خطير و مصون و آن دو بدين وصفند زيرا هر كدام از آنها معدن علوم دينيّه و مخزن احكام شرعيّه ‏اند و از اين رو پيغمبر صلّى اللَّه عليه و سلّم بر پيروى تعلّم از ايشان تحريض فرمود و گفت:
«الحمد للّه الّذى جعل الحكمة فينا اهل البيت ..» و خبر سابق كه گفت: «و لا تعلّموهم فانّهم اعلم منكم» اين مطلب را تاييد مي ‏كند.
«و باقى علما را با «عترت» فرق است زيرا خدا رجس و پليدى را از اهل بيت برده و ايشان را طاهر قرار داده و به شرف كرامات باهره آراسته است.
«و در اين احاديث، اشاراتى است باين نكته كه چنانكه حكم تمسّك به قرآن عزيز، تا روز رستاخيز باقيست در اهل بيت نيز تا روز قيامت خواهد بود كسانى كه تمسّك بديشان به جا و شايسته باشد.
«.. و از همه اهل بيت شايسته‏تر براى اين كه به او تمسّك شود امام و عالم‏ ايشان على بن ابى طالب، كرّم اللَّه وجهه، مي ‏باشد به واسطه زيادى علم و دقائق مستنبطات وى، از اين رو ابو بكر گفته است:
«علىّ عترة رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و سلّم» و نظرش به كسانى بوده كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و سلّم بر تمسّك و اعتصام به ايشان توصيه و تحريض كرده است.
و همانا ابو بكر كه در اين گفته تنها على را ياد كرده و بس نام او را برده براى همان جهت است كه گفتيم ..»

حديث ثقلين‏
اين حديث كه در غدير خم (يا در عرفه- يا هنگام بازگشت پيغمبر (ص) از طائف و قيام براى القاء خطبه يا در مدينه يا هنگامى كه در بستر مرض خوابيده و اصحاب در بالينش فراهم بوده- يا مكرّر و در همه اين موارد-) صدور يافته و اگر چه، بحسب طرق نقل و أسناد، در برخى از كلمات و حتّى در برخى از جملات آن اندك اختلافى به هم رسيده ليكن در همه اينها كلمه «اهل بيت» و «عترت» آمده و با «ثقل اكبر» قرين و بحفظ و مراعات و متابعت از آن دو، توصيه و تأكيد شده است و در اين مفاد كه «من در ميان شما دو چيز نفيس به جا مي ‏گذارم: يكى قرآن و آن ديگر «عترت» و «اهل بيت» كه اگر بدانها تمسّك بجوييد هر گز گمراه نمي ‏گرديد» ميان همه آنها اتفاق است.
ابن عبد ربّه فقيه مالكى اندلسى (احمد بن محمد بن عبد ربّه- متوفى به سال 328 ه. ق) در جزء چهارم از جلد دوم از كتاب «العقد الفريد»، در طى خطبه پيغمبر اكرم (ص) در حجّة الوداع اين جمله را آورده است:
«.. فلا ترجعوا بعدى كفّارا يضرب بعضكم اعناق بعض فإنّي قد تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلّوا بعده: كتاب اللَّه و اهل بيتى. الّا هل بلّغت؟ اللَّهمّ فاشهد ..» شيخ سليمان بلخى حنفى، در كتاب «ينابيع المودّة» (كه به سال 1291 هجرى قمرى آن را به نام سلطان عبد العزيز خليفه عثمانى نوشته و در قسطنطنيّه چاپ شده) اين حديث را از كتب معتبره و «صحاح» و «مسانيد» مشهوره اهل سنّت، به طرقى متعدّد و متكثّر، به عباراتى متفاوت، كه همه آنها بر كلمه «اهل بيت» اشتمال دارد آورده از جمله در طىّ قضيه استشهادى كه على عليه السّلام در زمان خلافت خود در مسجد كوفه كرده گفته است:
«ابو نعيم» در كتاب «حلية الاولياء»، و هم جز او، از ابو طفيل، و غير او، آورده ‏اند كه على عليه السّلام به خطبه ايستاد و پس از حمد و ثناء الهى اين مضمون را گفت:
«به خدا سوگند مي ‏دهم كسانى را كه در روز غدير خم حاضر بوده و به گوش خود از پيغمبر شنيده و به ياد سپرده ‏اند، نه كسانى كه حاضر نبوده و از ديگران شنيده ‏اند، برخيزند.
«پس هفده تن از صحابه كه از ايشان بوده خزيمة بن ثابت و سهل بن سعد و عدىّ بن حاتم و عقبة بن عامر و ابو ايوب انصارى و ابو سعيد خدرى و ابو شريح خزاعى و ابو قدّامه انصارى و ابو يعلى انصارى و ابو هيثم بن تيهان و مردانى ديگر از قريش، بپا خاستند.
«على فرمود: باز گوييد آن چه شنيده ‏ايد.
«گفتند: شهادت مي ‏دهيم كه با پيغمبر (ص) از حجّة الوداع بر مي ‏گشتيم، در غدير خم فرود آمديم. اقامه نماز را بانك در دادند. چون پيغمبر از نماز فراغ يافت بايستاد و خداى را حمد و سپاس بگزارد پس از آن گفت:
«نزديك مي ‏بينم كه خدا مرا فرا خواند و من او را اجابت كنم. همانا من مسئولم شما نيز مسئول هستيد» آن‏گاه گفت:
«أيّها النّاس! انّي تارك فيكم الثقلين: كتاب اللَّه و عترتى، ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا فانظروا كيف تخلفونى فيهما، و انّهما لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض نبّأنى بذلك اللّطيف الخبير.

باز گفت:
«انّ اللَّه مولاى و انا مولى المؤمنين. أ لستم تعلمون انّي اولى بكم منّ أنفسكم؟
«قالوا: بلى.
«قال ذلك ثلاثا. ثمّ اخذ بيدك يا امير المؤمنين فرفعها و قال:
«من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه. اللَّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه ..» و همو از مسند احمد حنبل همين قضيه استشهاد را از طريقى با عدد هفده 17 و از طريقى ديگر با عدد سيزده 13 و از غير مسند احمد به طرقى ديگر نيز آورده كه على عليه السّلام، در مسجد كوفه استشهاد كرده و آن عدّه آن چه را خود ديده و شنيده بود بازگو كرده ‏اند.
باز همو بنقل از «مناقب» چنين افاده كرده است:
«محمّد بن جرير طبرى، صاحب كتاب تاريخ، خبر غدير خمرا از هفتاد و پنج طريق اخراج كرده و در خصوص اين موضوع كتابى مستقل به نام «كتاب الولاية» نوشته است. و هم ابو عباس احمد بن محمد بن سعيد بن عقده «1» در اين باره كتابى به نام «الموالاة» تأليف و اين حديث را از صد و پنج 105 طريق اخراج كرده است.
«علّامه، علىّ بن موسى آورده كه امام الحرمين (ابو المعالي) عبد الملك بن عبد اللَّه جوينى شافعى- متوفّى به سال چهار صد و هفتاد و هشت 478-) استاد حجّة الاسلام ابو حامد غزّالى (محمّد بن محمّد بن محمّد طوسى اشعرى شافعى- متوفّى به سال پانصد و پنج 505 هجرى قمرى)، رحمهما اللَّه، با تعجب مي ‏گفته است:
«در بغداد نزد صحّافى كتابى ديدم مشتمل بر روايات «غدير خم» و بر آن نوشته شده بود «المجلّد الثّامنة و العشرون من طرق قوله، صلّى اللَّه عليه و سلّم:
من كنت مولاه فعلىّ مولاه» و يتلوه المجلّد التّاسعة و العشرون» انتهى ابو الفرج عبد الرحمن معروف به ابن جوزى (متوفّى به سال پانصد و نود و هفت 597) هم در كتاب «صفة الصّفوه» چنين آورده است:
«و عن زاذان قال: سمعت عليّا بالرّحبة و هو ينشد الناس: من شهد رسول اللَّه (ص) فى يوم غدير خم و هو يقول ما قال. فقام ثلاثة عشر رجلا فشهدوا انّهم سمعوا رسول اللَّه (ص) يقول: من كنت مولاه. رواه الامام احمد» در بسيارى از اين طرق و اسانيد- متكاثره، قسمتى مشتمل بر «ثقلين» وارد و ضمن همان خطبه ياد گرديده است.
_________________

ادوار فقه، ج‏3، ص: 76

کمک کنید;280489 نوشت:
اصلا علی وپسرانش خلیفه. نه امام. امام کجا اومده؟ امامت کجاست؟ خلیفه اند قبول ولی امام چرا؟ امامت کجای سنت است؟

به نام خدا
سلام

"و نرید ان نمن علی الذّین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین"

به استضعاف کشیده شدن امامان هم در این است که با هوچی گری جایشان را بگیرند و به زور شمشیر دهان مردم را ببندند تا هزار و خرده ای سال بعد دنباله هایشان بگویند فلان حدیث ضعیف است.
برخی سوالهای مهم مرتبط برای یک فرد ناظر بی طرف اینها هستند: در قرآن و سنت خلافت را برای چه کسی قرار داده اند؟ چرا یکی با شورا انتخاب می شود و دیگری با وصیت و یکی دیگر با جمع شدن عده ای دور هم در زمانی که پیکر پیامبر دفن نشده؟ و ...

پیامبر (ص) از امامت حدیث مستقیم ندارند، زیرا مسلمین در کلاس پیامبر (ص) درس اسلام را فراگرفتند. بعد باید امتحان پس می دادند تا مشخص شود آیا این درس را بخوبی درک کرده اند یا خیر. کسانی که درسشان را خوب فراگرفته اند، در جستجوی حقیقت به امامت می رسند و نمره قبولی می گیرند، اما کسانی که خوب درس نخوانده اند، منحرف شده و در این امتحان بزرگ رد می شوند.
در هیچ امتحانی سؤال به همراه جواب ارائه نمی شود.
درس اسلام است، سؤال حقانیت خلفای سه گانه و پیروی از آنان، یا حقانیت علی (ع) و فرزندانش و پیروی از آنان، نتیجه آن هم در جهان آخرت مشخص می شود!
یا علی مدد

من شیعه هستم ولی علی پرست نیستم که تربت نجف را بر قامت مشکی کعبه ترجیح دهم.

آقای رحیم مختوم منطقی باشید. چه دلیلی داره که من بشما دروغ بگم و وقت خود را به زنزاع سر کنم. حاضرم قسم جلاله بخورم که من شیعه بوده و همچون شیعه نماز میخوانم. شما جواب من را بدهید. چه فرقی میکند من که باشم.

من تمام نوشته های شما را قبول دارم. بابا تورو خدا بفهمید سوالمو. سوال من سر جانشینی نیست. سوال من اینست که سنت نبوی کی از امامت سخن گفت؟

مشکل من باشیعه اینست که جمعی از سیدها(کمتراز3درصد اسلام) خلفارا رها کرده و آل محمد را معصوم دانسته و شیعه را بناکردند.
حال:
آیا مسئله به این مهمی نباید در قرآن می آمد که علی وپسرانش امامند که اختلافی پیش نیاید و همه صحابه بکل به گمراهی رفتند؟

اندیشمند;280384 نوشت:
3. حدیث امامان اثنا عشر:

رواياتي است كه به تعداد امامان تصريح مي كنند و تعداد آنان را به «دوازده» منحصر مي كنند، به همين جهت به آنها «اثني عشر» گفته مي شود. اين احاديث به اسناد مختلف و عبارت هاي گوناگون بيان شده اند :
[="blue"]در صحيح بخاري[/] از جابر بن سمرة نقل شده كه من به همراه پدرم نزد پيامبر (صلی الله علیه و آله) بوديم كه ايشان فرمودند: «يكون بعدي اثنا عشر اميراً... كلهم من قريش», [="blue"]بعد از من براي امت اسلام دوازده امير و خليفه وجود خواهد داشت كه همگي آنها از قريش هستند.[/] اين حديث به همين صورت در منابع شيعه از جمله در كتاب امالي و خصال شيخ صدوق هم بيان شده است[3]

کمک کنید;280489 نوشت:
بابا بحث من همین جاست. [="blue"]اصلا علی وپسرانش خلیفه.[/] نه امام. امام کجا اومده؟ امامت کجاست؟ خلیفه اند قبول ولی امام چرا؟ امامت کجای سنت است؟

با عرض سلام
اگر علی علیه السلام و پسرانش خلیفه هستند و شما حداقل در این سطح را قبول دارید که پیامبر (ص) به ایشان اشاره کرده اند و فرموده اند بعد از من برای امت اسلام دوازده خلیفه از قریش وجود دارد
پس [="olive"]ابوبکر و عمر و عثمان از کجا آمدند ؟؟؟ چرا اینها خودشان را خلیفه نامیدند و فرمایش پیامبر را زیر پا گذاشتند؟ آیا از نظر شما اسم این کار ابوبکر و عمر و عثمان غصب خلافت از خلفای 12 گانه نیست؟[/]

علی مع الحق;280658 نوشت:
آیا از نظر شما اسم این کار ابوبکر و عمر و عثمان غصب خلافت از خلفای 12 گانه نیست؟
عزیز فرض بفرما من خلافت علی را قبول دارم(که دارم). خلالفت درجای خود بحث شده است. ولی امامت علی وپسرانش کجاست؟؟؟؟ شماچه شیعه ای هستید که کورکورانه تبعیت میکنید و جوابی برین مدعا ندارید؟
امامت علی وپسرانش کجاست؟؟؟؟

علی مع الحق;280658 نوشت:
با عرض سلام
اگر علی علیه السلام و پسرانش خلیفه هستند و شما حداقل در این سطح را قبول دارید که پیامبر (ص) به ایشان اشاره کرده اند و فرموده اند بعد از من برای امت اسلام دوازده خلیفه از قریش وجود دارد
پس [="olive"]ابوبکر و عمر و عثمان از کجا آمدند ؟؟؟ چرا اینها خودشان را خلیفه نامیدند و فرمایش پیامبر را زیر پا گذاشتند؟ آیا از نظر شما اسم این کار ابوبکر و عمر و عثمان غصب خلافت از خلفای 12 گانه نیست؟[/]

شما به سوالات بنده جوابی ندادید. اول به سوالات جواب دهید

ضمن اینکه این ادعایی که مطرح کردید (تبعیت کورکورانه ) در نزد شیعه چنین نیست روایات بسیاری در اثبات ولایت داریم (از جمله روایاتی که در امضای بنده آمده در کتب اهل تسنن)

بله قبول دارم که غصب کردند. خب امامت کجاست؟؟؟

سلام علیکم جمیعا ورحمه الله و برکاته

میدانید جناب کمک کنید

بعضی افراد هستند که دوست ندارند سوالی را که مطرح میکنند دیگران پاسخی به سوالشان بدهند.

طی این تاپیک و تاپیک کمک کنید

ادله امامت از سنت خواستید
نقل صحابه از مساله امامت را طلب کردید

در همان تاپیک روایات صحیح السند از شیعه ذکر شد که هم امامت را اثبات میکرد و هم نظر و نقل صحابه را

و همچنین روایات صحیح مسلم درباره خلافت بعد از نبی اکرم ذکر شد و بسیاری از احادیث متواتر که در این تاپیک هم ذکرگردید.
و
شما حتی بدون اینکه نگاه کنید یا ( اگر بلدید ) بررسی سندی کنید نوشتید اینها یا ضعیفند یا اعتبار ندارند.

اگر سنت ضعیف است و اعتبار ندارد چرا دنبال امامت در سنت هستید ؟

امامت در قران هم ذکر و تبئین شده
و در شریعت هیچ پیامبری خلافت ( پادشاهی منصوب من الناس ) بعد از نبوت هیچ مصدری ندارد و بدعت محض در شریعت است و این درست بر عکس امامت انبیاء که نص شریعت انبیاء است.

حال اگر صحیح مسلم میگوید پیامبر از خلفاء صحبت کرده بنا بر شریعت آنها نمیتوانند خلیفه بمعنای پادشاه و منصوب من الناس باشند بلکه طبق سنت الهی ذکر شده در کتاب خدا ائمه هدی و خلیفه الله فی ارضه هستند.

جابربن سمره هم که این روایات رو نقل کرده مانند جابربن عبدالله انصاری و دیگران همگی صحابه نبی و احادیثشان ( بقول اهل سنت ) مرفوع است.

باز گردیم به ابتدای بحث
عده ای هستند که نمیخواهند پاسخی به سوالشان داده شود چرا که
( بدوا خیلی عذر میخواهم بابت این مطلب )

میخواهند با سوالی که کلی بر روی آن فکر کرده اند

مشکلاتی را که دارند حل کنند مشکلاتی همچون جلب توجه دیگران - جلب تعریف و تمجید دیگران و..
و
شما اگر بدنبال پاسخ بودید تا به الان پاسختان را گرفته بودید .

یاحق

سلام
حدیث منزلت از زبان صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله)
سؤال: محدّثان، حدیث منزلت را از زبان صحابه با چه الفاظى نقل کرده اند؟

جواب: حدیث منزلت از درجه اعتبار خاصى برخوردار است به حدّى که بخارى و مسلم آن را در صحیحین نقل کرده اند.
و به تواتر از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده که در حقّ على بن ابى طالب(علیه السلام) فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى»; «تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى هستى.» این حدیث را حافظان و محدثان از فریقین شیعه و سنّى به سندهاى بسیارى از صحابه نقل کرده اند. اینک به برخى از آن ها اشاره مى کنیم:
1 ـ امام على(علیه السلام)
ابن عساکر به سندش از امام على(علیه السلام) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در حقّ من فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى».(1)
2 ـ عمر بن خطّاب
ابن عساکر به سندش از سوید بن غفله نقل مى کند که عمر روزى مردى را دید که در حقّ على(علیه السلام) دشمنى مىورزد. به او گفت: گمان مى کنم که از منافقین هستى. شنیدم از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) که مى فرمود: «على منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ انّه لا نبىّ بعدى».(2)
و نیز به سندش از ابن عباس نقل کرده که از عمر بن خطّاب در حالى که جماعتى نزد او بودند و صحبت از سابقین به اسلام مى کردند، شنیدم که گفت: امّا على; پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)شنیدم که در شأن او سه خصلت بیان داشت، دوست داشتم یکى از آن ها براى من باشد که اگر چنین مى شد براى من از هر چه خورشید بر آن مى تابد بهتر بود. روزى من و ابوعبیده و ابوبکر و جماعتى از صحابه بودیم که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به دست خود بر شانه على زد و فرمود: اى على! تو اوّل مؤمنى هستى که ایمان آوردى و اول مسلمانى هستى که اسلام انتخاب کردى و تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى مى باشى.(3)
3 ـ عبدالله بن عمر
وصابى در «أسنى المطالب» به سندش از عبدالله بن عمر نقل کرده که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)شنیدم که مى فرمود: «امّا على; پس او براى من به منزله هارون نزد موسى است جز آن که بعد از من نبى نخواهد بود».(4)
4 ـ جابر بن عبدالله انصارى
ابن عساکر به سندش از جابر نقل کرده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) خطاب به على(علیه السلام) فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى».(5)
5 ـ ابن عباس
ابن عساکر همچنین به سندش از ابن عباس نقل کرده که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که خطاب به على(علیه السلام)مى فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى غیر انّه لا نبىّ بعدى».(6)
ابن عساکر به سندش از ابن عباس نقل کرده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) خطاب به ام سلمه فرمود: «اى امّ سلمه! همانا على گوشتش از گوشت من و خونش از خون من است. و او نزد من به منزله هارون نزد موسى است جز آن که پیامبرى بعد از من نخواهد بود».(7)
6 ـمعاویه بن ابى سفیان
ابن عساکر از قیس بن ابى حازم نقل کرده که شخصى درباره مسأله اى از معاویه سؤال کرد؟ معاویه گفت: از على بن ابى طالب سؤال کن; زیرا او از من داناتر است. او گفت: گفتار و جواب تو اى امیرالمؤمنین نزد من محبوب تر است از جواب على! معاویه گفت: بد سخنى گفتى، تو از مردى کراهت دارى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)به او علم فراوان داده است. پیامبر در شأن او فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ انّه لا نبىّ بعدى...».(8)
7 ـ ابوسعید خدرى
ابن عساکر به سندش از ابوسعید خدرى نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى».(9)
8 ـ ابوهریره
همین مضمون از ابوهریره نیز نقل شده است.(10)
9 ـ انس بن مالک
ابن عساکر به سندش از انس نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «یا على، انت منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ انّه لا یوحى الیک».(11)
10 ـ براء بن عاذب و زید بن ارقم
ابن عساکر به سندش از این دو نفر صحابى نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «تو نزد من همانند هارون نزد موسى هستى جز آن که تو نبى نیستى».(12)
11 ـ اسماء بنت عمیس
ابن عساکر به سندش از اسماء(علیها السلام) نقل کرده که فرمود: جبرئیل بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شد و عرض کرد: اى محمّد! همانا پروردگارت تو را سلام مى رساند و به تو مى گوید: «على نزد تو به منزله هارون نزد موسى است جز آن که پیامبرى بعد از تو نیست».(13)
12 ـ ام سلمه
همین مضمون نیز از ام سلمه وارد شده است.(14)
13 ـ سعد بن ابى وقّاص
بخارى به سندش از سعد بن ابى وقاص نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هنگام رفتن به تبوک، على را جانشین خود قرار داد. على عرض کرد: آیا مرا جانشین خود در بین بچه ها و زنان قرار مى دهى؟ حضرت فرمود: آیا راضى نمى شوى که تو نزد من به منزله هارون نزد موسى باشى جز آن که بعد از من پیامبرى نخواهد بود».(15)
مسلم نیز این مضمون را به سند خود از سعد نقل کرده است.(16)(17)

1. ترجمه امام على(علیه السلام) از ابن عساکر، ج 1، ص 334، ح 402و404.
2. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 334، ح 403.
3. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 33، ح 400.
4. اسنى المطالب، باب 6، ص 30، رقم 27.
5. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 346، رقم 427.
6. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 355، رقم 405.
7. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 355، رقم 406.
8. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 339، رقم 410.
9. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 339، رقم 420.
10. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 339، رقم 412.
11. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 339، رقم 436.
12. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 339، رقم 433.
13. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 339، رقم 444.
14. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 339، رقم 442.
15. صحیح بخارى، ج 3، ص 176، ح 4416، باب غزوة تبوک.
16. صحیح مسلم با شرح نووى، ج 15، ص 174، باب فضائل الامام على(علیه السلام).
17-على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات(2)، ص 215.

طبق این روایت حضرت هارون:
وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا [١٩:٥٣]
و از لطف و مرحمتی که داشتیم برادرش هارون پیامبر را نیز (برای مشارکت و مساعدت او) به او عطا کردیم.
در این ایه که ایه 53 سوره مریم است امام علی هم نوعی امامت دارد
چون فرموده است هارون پیامبر
پس طبق این ایه و روایت می شود فهمید که امام علی پیامبر است

و هم چنین در این ایه به صراحت هست که اما علی اما م است :

وَوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ۚ وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ [٧:١٤٢]
و ما با موسی سی شب وعده قرار دادیم و ده شب دیگر بر آن افزودیم تا آنکه زمان وعده پروردگارش به چهل شب تکمیل شد. و موسی به برادر خود هارون گفت: تو اکنون جانشین من در قوم من باش و راه صلاح پیش گیر و پیرو راه اهل فساد مباش.
پس همان طور که حضرت موسی رفت و حضزت هارون رو به جای خویش نهاد و بقیه ی قضیه این طور است

ammarshia;280714 نوشت:
امام علی پیامبر است

تو میفهمی چی میگی کافر؟

سوال: امامت در شیعه را توضیح دهید؟

فاتح;280697 نوشت:
اگر سنت ضعیف است
مکارم نیز درتفسیر نمونه ائمه بنی اسرائیل را پیامبران معنی کرده(و غیر ازین معنایی نیست) وهمچنین ابراهیم نیز پس از نبوت به امامت رسید. شما میتوانید ادعاکنید که علی بدون گذشتن از نبوت به امامت رسیده؟؟؟؟؟

ammarshia;280714 نوشت:
طبق این روایت حضرت هارون: وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا [١٩:٥٣] و از لطف و مرحمتی که داشتیم برادرش هارون پیامبر را نیز (برای مشارکت و مساعدت او) به او عطا کردیم. در این ایه که ایه 53 سوره مریم است امام علی هم نوعی امامت دارد چون فرموده است هارون پیامبر پس طبق این ایه و روایت می شود فهمید که امام علی پیامبر است

اگر سلسله انبیاء قطع نمیشد بدون شک امام علی علیه السلام پیامبری بدون رسالت
و یا بنا بقولی
او پیامبر مبلغ دین رسول الله لقب میگرفت همانند حضرت هارون برای موسی علیه السلام.

/

حال که الحمدو للله نبوت خاتمه یافته است دلیلتان بر مدعای من چیست؟

کمک کنید;280723 نوشت:
تو میفهمی چی میگی کافر؟

سوال: امامت در شیعه را توضیح دهید؟


سلام
توهین نکن دوست عزیز نبوت منظوم این بود که مقامشان از پیامبران بالاتر است
پیامبر : علمای امت من از پیامبران بنی اسرایل افضل ترند
در این احادیث ندید مگر این که پیامبر فرموده بود که:
على منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ انّه لا نبىّ بعدى».(2)
دوست عزیز به تاپیکی که نوشتم توجه کن
در این حدیث و ایات قران می شود امامت امام علی رو ثابت کن

کمک کنید;280731 نوشت:
حال که الحمدو للله نبوت خاتمه یافته است دلیلتان بر مدعای من چیست؟

فکر کنم شما اصلا تاپیک ها رو مطالعه نمی کنی هااااااااااا

کمک کنید;280724 نوشت:
مکارم نیز درتفسیر نمونه ائمه بنی اسرائیل را پیامبران معنی کرده(و غیر ازین معنایی نیست) وهمچنین ابراهیم نیز پس از نبوت به امامت رسید. شما میتوانید ادعاکنید که علی بدون گذشتن از نبوت به امامت رسیده؟؟؟؟؟


1- ادعائی از من نیست من تبئین سنت الهی در هدایت مردم را در کلامم داشتم و همگی شریعت منزل الهی است
یعنی پس از اتمام رسالت رسول امامانی معرفی میشدند برای ئبدین رسالت بعد از ایشان و حفظ آن از بدعتها و انحرافات

و نه اینکه عده ای بیایند جای خدا را بگیرند و برای خود امام و یا خلیفه
برای جانشینی رسول خدا معرفی کنند.
که این بدعت محض در شریعت الهی است.

2- رسول خدا در روایات اهل سنت و شیعه متواترا
علی علیه السلام را طبق همان سنت الهی بتمثیل نسبت
موسی علیه السلام و هارون علیه السلام را با خودش و علی مقایسه و معرفی فرموده

این حدیث متواتر است همچون حدیث غدیر مجاری متعدد و با حتی با الفاظ کاملا مشابه نقل گردیده.
و این ها سنت است و صراحتا در روایات مستند و مستدل آمده

نتیجتا طبق شریعت و سنت الهی مبنی بر معرفی جانشین توسط هر رسول اولوالعزمی علی علیه السلام جانشین بر حق رسول الله است و فرزندان او نیز بالتسلسل با تائید امام سابق .

3- در شریعت اصل بر هدایت مردم پس از رسول است و جلوگیری از انحرافات و بدعتها
چه با عنوان نبی مبلیغ شریعت
و چه امام مبلغ شریعت

دلیل ختم نبوت هم این است که بعد دین نبی اکرم هیچ دینی از سوی خدا نازل نخواهد شد

و نه اینکه هیچ امامی برای تبئین فرستاده نخواهد شد.

والسلام علی اهل العباد و رحمه الله و برکاته

امامت در قرآن یعنی نبوت. آیا امامت علی یعنی نبوت(العیاذ یالله)؟

کمک کنید;280744 نوشت:
امامت در قرآن یعنی نبوت. آیا امامت علی یعنی نبوت(العیاذ یالله)؟

بنده چنین نگفتم شما یک سر به شب های پیشاور بزنید
امامت از نبوت بالاتر است مثل امامت حضرت ابراهیم که بعد از نبوت به ایشان دادند

کمک کنید;280680 نوشت:
بله قبول دارم که غصب کردند. خب امامت کجاست؟؟؟

این پذیرش شما بر غاصب بودن خلفای اهل سنت نشان می دهد که در جستجوی حقیقتید و انصاف را رعایت میکنید

[="blue"]تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که ابوبکر عمر و عثمان خلافتشان بر مسلمین به ناحق بوده و اینها خلافت را از امام علی و 11 فرزند بعد از وی به ناحق و بر خلاف خواست پیامبر غصب کرده اند .

همچنین از آنجا که پیامبر (ص) کاری بدون اراده خداوند متعال انجام نمیداد پس نتیجه میگیریم که این خلافت خواست خدای متعال نیز بوده است که خلفا آن را غصب کردند و همانطور که امیر المومنین علی علیه السلام در نهج البلاغه فرمودند و در کتاب صحیح مسلم نیز آمده است اینها دروغگو، گنهكار، حيله گر و خائن هستند.[/]

اما در مورد ولایت امیر المومنین و 11 فرزندش ما دلایل زیادی داریم

یکی از دلایل شیعیان بر ولایت امیر المومنین علی علیه السلام آیه ولایت است

«اِنّما وَلیّکم الله و رسوله والّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون»
«ولیّ شما تنها خدا و رسول او و کسانی که ایمان آورده‌اند؛
همان کسانی که نماز را بر پا می‌دارند و در حال رکوع نماز زکات می‌پردازند، می‎باشند.» (سوره مائده، آیه 55)

[="green"]طبق روایات متعدد در اینجا منظور از " کسانی که نماز را بر پا می‌دارند و در حال رکوع نماز زکات می‌پردازند" امام علی علیه السلام است.[/]

البته پیروان خلفای غاصب در این آیه ولی را به معنای دوست ترجمه کرده اند
که اگر برای شما هم شبهه ای در این مورد هست ، بنده یا سایر دوستان توضیح خواهیم داد.

علی مع الحق;280755 نوشت:
که اگر برای شما هم شبهه ای در این مورد هست ، بنده یا سایر دوستان توضیح خواهیم داد.
بله که شبهه است. کل این آیه شریفه راباید موشکافانه بحث کرد.

کمک کنید;280757 نوشت:
بله که شبهه است. کل این آیه شریفه راباید موشکافانه بحث کرد.

مو شکافانه دیگر چی هست ؟؟
ایه واضح است

کمک کنید;280632 نوشت:
من شیعه هستم ولی علی پرست نیستم که تربت نجف را بر قامت مشکی کعبه ترجیح دهم.

آقای رحیم مختوم منطقی باشید. چه دلیلی داره که من بشما دروغ بگم و وقت خود را به زنزاع سر کنم. حاضرم قسم جلاله بخورم که من شیعه بوده و همچون شیعه نماز میخوانم. شما جواب من را بدهید. چه فرقی میکند من که باشم.

من تمام نوشته های شما را قبول دارم. بابا تورو خدا بفهمید سوالمو. سوال من سر جانشینی نیست. سوال من اینست که سنت نبوی کی از امامت سخن گفت؟

مشکل من باشیعه اینست که جمعی از سیدها(کمتراز3درصد اسلام) خلفارا رها کرده و آل محمد را معصوم دانسته و شیعه را بناکردند.
حال:
آیا مسئله به این مهمی نباید در قرآن می آمد که علی وپسرانش امامند که اختلافی پیش نیاید و همه صحابه بکل به گمراهی رفتند؟

خوب در قرآن در چند جا آمده، شما نمی بینید مشکل خودتان است:

ابتدا آیه ی 124 سوره ی بقره را بخوانید، بعد آیه ی 78 سوره ی حج را بخوانید. بعد اگر شبهه ای برایتان پیش آمد، آیه ی 40 سوره ی احزاب را بخوانید!

بعد اگر مشکلتان برطرف نشد بیایید تا برایتان توضیح دهم.

اما بنده هم یک سؤال قرآنی از جنابعالی دارم:

در قرآن خداوند از دو گونه فرستاده صحبت می کند: 1- نبی، 2- رسول. این دو شکی نیست که معنایشان متفاوت است، وگرنه دلیلی نداشت که خداوند بگوید نبی و رسول. می گفت فقط نبی، یا فقط رسول. یعنی یکی را می آورد. حالا شما با دلایل منطقی تفاوت نبی و رسول را از قرآن بیاورید، نه از جای دیگر.
یا علی مدد

کمک کنید;280757 نوشت:
بله که شبهه است. کل این آیه شریفه راباید موشکافانه بحث کرد.

شما بفرمایید منظورتان از کل آیه کدام قسمتش هست. آیا بر تنزیل آیه برای علی (ع) نیز مشکلی دارید؟

شبهاتتان را در مورد این آیه لیست کنید. همچنین معنای آیه از نظر خودتان را بگویید.

ان شا الله با هم در حد توان موشکافی میکنیم ،

شاید اصلا ما تا به حال داشتیم اشتباه میکردیم و حق با شما و پیروان خلفای غاصب بود.

کمک کنید;280724 نوشت:
مکارم نیز درتفسیر نمونه ائمه بنی اسرائیل را پیامبران معنی کرده(و غیر ازین معنایی نیست) وهمچنین ابراهیم نیز پس از نبوت به امامت رسید. شما میتوانید ادعاکنید که علی بدون گذشتن از نبوت به امامت رسیده؟؟؟؟؟

[="times new roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
برادر بزرگوار این آیه بیان می کند که ابراهیم ( ع ) پس از انجام آزمایش های فراوان به مقام امامت رسید ، اما آیا این را هم می گوید که برای امام شدن باید حتما امتحان های الهی را طی کرد‌ ؟ اصلا کجا گفته که هرکس امتحان نشد امام نمی شود ؟ آیا شما به این هم ایراد می گیرید که چون عیسی ( ع ) سختی نکشید و به نبوت و به قول صحیح مسلم به امامت رسید پس رسالت و نبوت او مردود است ؟ کمی عاقلانه فکر کنید.[/]

نقل قول:
امامت در قرآن یعنی نبوت. آیا امامت علی یعنی نبوت

ا[="times new roman"]این را کسی گفته و یا اینکه مال خودتان است ؟ از کجا به این نتیجه رسیدید ؟ شما آیه 124 سوره بقره را چگونه ترجمه می کنید ؟ اگر بگویید که خداوند پس از آزمایش های سختی که ابراهیم ( ع ) آنها را با موفقیت انجام داد اورا امام ( و به قول شما پیامبر ) قرار داد دو مشکل پیش می آید : 1) جنابعالی اجماع 87 نفره مفسرین اهل سنت در مورد این آیه را عملا نقض کرده اید . 2 ) جنابعالی با این سخنتان و سخن قبلیتان بازهم عملا نبوت عیسی ( ع ) را انکار و آنرا مخدوش کرده اید . چون با این دو سخنتان و با استفاده از استدلال شما باید گفت که عیسی ( ع ) از چه امتحان هایی موفق بیرون آمد که پیامبر شد ؟ آیا این سخن شما با عدالت خداوند منافات ندارد؟
بازهم تکرار می کنم که کمی عاقلانه مطلب بنویسید. شما از بزرگواران دلیل و سند می خواهید اما خودتان بدون دلیل و سند صحبت می کنید .
موفق باشید
و من الله التوفیق[/]

منظور آزمایش نیست. دقت کنید: امام بعنوان نبی آمده است.

کمک کنید;280794 نوشت:
منظور آزمایش نیست. دقت کنید: امام بعنوان نبی آمده است.

[="times new roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
برادر بزرگوار اگر منظور آزمایش نیست ، پس منظور چیست ؟ جنابعالی از کجای آیه این مطلب را خارج کردید که منظور آزمایش نیست ؟
این (( امام به عنوان نبی آمده است )) را که خدمتتان توضیح دادم ، خود قرآن می گوید (( جاعلک اماما )) ، شما می فرمایید نخیر منظور قرآن چیزی دیگر است ، منظور (( جاعلک نبیا )) است !!! خوب ابراهیم ( ع ) که پیش از این آزمایشات نیز پیامبر بوده ، دیگر چه نیازی است که دوباره پیامبر قرار داده شود؟ این قدر کم لطفی نفرمایید. آیه صریح و روشن می گوید که (( ما ابراهیم را امام قراردادیم )) . لطفا در هرچه تحریف ایجاد می کنید در سخن صریح خداوند دیگر اینکار را انجامندهید.
موفق باشید
و من الله التوفیق
[/]

سلام علیکم.
تلاش دوستان برای پاسخ به سوال ستودنی است و طالبان حقیقت پاسخ خود را گرفته اند.بنده
جوابها را کامل و جامع دیدم.اما لازم است نکته ای را به آقا یا خانم کمک کنید و امثالهم متذکر شوم.
""اگر بنا باشد چنين بهانه جوئى هايى، كه نمونه هايى از آن گذشت، پيرامون هر آيه اى از آيات قرآن مطرح شود، روشن ترين و محكم ترين آيات توحيد نيز زير سؤال مى رود و چيزى قابل استدلال باقى نمى ماند! در حالى كه ملاحظه مى كنيم كه اين اشكال تراشى ها و بهانه جوئى ها در تفسير ساير آيات قرآن به چشم نمى خورد و گويا تنها به هنگام تفسير آيات مربوط به ولايت و فضائل اهل البيت(عليهم السلام)خودنمايى مى كند!
اگر در پى علّت اين برخورد دو گانه با آيات قرآن باشيد، بايد بگوئيم چنين اشخاصى در برابر قرآن زانوى ادب بر زمين نگذاشته اند و همچون شاگردى در صدد فرا گرفتن آنچه قرآن مى گويد نيستند! بلكه مى خواهند استاد قرآن باشند و مايلند پيشداوريهاى خود را از قرآن استخراج كنند! و اين همان تفسير به رأى است كه در روايات اسلامى شديداً مذمّت شده و تعبيرات تند و تكاندهنده اى در مورد آن ديده مى شود.
در روايت زيبايى سرنوشت و عاقبت اين دو نوع برخورد با قرآن، چنين آمده است: پيامبر خدا (ص) فرمود:
... مَنْ جَعَلَهُ اَمامَهُ قادَهُ اِلَى الْجَنَّةِ وَمَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ ساقَهُ اِلَى النّارِ(بحارالانوار، جلد 74، صفحه 134)
... كسى كه قرآن را رهبر و امام خويش قرار دهد (و در برابر آن زانوى شاگردى بزند) قرآن او را به سوى بهشت رهنمون خواهد بود و كسى كه خود را امام و جلودار قرآن قرار دهد (و پيشداوريهاى خود را بر قرآن تحميل كند) او را به سمت جهنّم سوق خواهد داد.
حقيقتاً اين روايت براى كسانى كه تفسير به رأى مى كنند تكاندهنده است.
برگرفته از کتاب آیات ولایات آیت الله مکارم شیرازی""

کمک کنید;280794 نوشت:
منظور آزمایش نیست. دقت کنید: امام بعنوان نبی آمده است.

با سلام خدمت شما

به نظر میرسد منظور شما شرایط و ویژگی های امام است

چرا امام باید معصوم باشد؟
چرا امام باید اعلم باشد؟
چرا امام باید افضل باشد؟

اگر منظور شما همین است ادامه بحث را از همین جهت ادامه دهیم
از دوستان نیز خواهشمندم در همین موارد بحث کنند.
اگر نیاز هست سوال خود را شرح دهید تا دوستان با منظور شما آشنا شوند

با تشکر

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:سلام علیکم و رحمة الله و برکاته:Gol:

که گفته امام نبی ست؟

پس چرا در دعای ندبه میگوییم :^فانه لا نبی بعدی^؟

امام حجت الله است خلیفه الله ست پیشوای خلق است اما نبی؟

[=Courier]اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ان شاءلله

muhammad1;279607 نوشت:
مطلبی می نویسم امید است آنان که دنبال حقیقت هستند هدایت شوند.
پیامبر اکرم ص بعد از فوت شان دوچیز رابرای مسلمانان به میراث گذاشتند اول قرآن کریم دوم سنت رسول خدا وتکیه گاه پیامبر هم بر همین دوچیز بود وخدواند هم پیامبر رو برهمین دوچیز قوت قلب داد
درمورد کلمه ولی هم در بیشتر از جاهای قرآن به معنای دوست آمده از جمله :
﴿ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لا مَوْلَى لَهُمْ﴾ (محمد: 11). یعنی: “این به سبب آن است که خداوند دوست (کار ساز) مسلمان است و به سبب آن است که کافران را هیچ کار سازی نیست”. و نیز در سوره دخان آیه 41 خداوند می فرماید:
﴿یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَیْئاً وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ﴾ (الدخان: 41). یعنی: “روزی که دفع نکند هیچ دوستی از دوست دیگر چیزی را و نصرت داده نمی شود”.
واگر در مسئله غدیر خم هم نگاه کنیم :
من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه ...
اگر کلمه ولی رو به معنای خلیفه معنا کنیم جمله بالا کدام معنای رو افاده نمیکنه:
هرکسی که من خلیفه او هستم پس علی خلیفه اوست خدایا خلیفه کن کسی را که علی را خلیفه کند...
پس رسول خدا نه کسی رو خلیفه انتخاب کرد نه امام .
از سوی سوره نور آیه 54 خداوند می فرماید: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ.
خداوند وعده داده است کسانی از شما را که ایمان آورده اند و کارهای نیکو انجام داده اند، به خلافت بر گزیند، همان طور که قبلاً کسانی را به خلافت برگزیده است.
اینجا کاملا اشاره به خلیفه شدن خلفای راشدین شده (لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ) اگر از نگاه شیعه نگاه کنیم فقط دونفر از امامانشان یعنی حضرت علی رض وحضرت حسن رض خلیفه برحق شدن اگر اینجوری میبود پس در این آیه عوض کلمه (لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ) که یک کلمه جمع است باید کلمه مثنا استفاده میشد پس خدا خلافت خلفای راشدین رو قبول داره (ولی شیعه این موضوع رو رد میکنن).
والسلام

نظر شما درباره ی این آیه چیه؟ خواهش می کنم اول یه دوسه دقیقه روش فکر کنید و بعد بقیه مطلب را بخوانید(ممنون)
آیه 83 سوره ی نمل:وَ يَوْمَ نحَْشُرُ مِن كُلّ‏ِ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بَِايَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ(83)
و آن روز كه از هر امّتى، گروهى از كسانى را كه آيات ما را تكذيب كرده‏ اند محشور مى‏گردانيم، پس آنان نگاه داشته مى‏شوند تا همه به هم بپيوندند. (83)
خوب دقت کنید : گفته روزی میرسه که گروهی از هر امتی را محشور می کنیم.این آیه مربوط به قیامته؟مسلما نه.چرا؟
چون در قیامت همه محشور می شوند نه گروهی از هر امتی،آیا خداوند در روز قیامت گروهی را بر می انگیزاند و گروهی را بر نمی انگیزاند؟
آیات زیادی هست که اشاره به محشور شدن همه از اولین تا آخرین در روز قیامت دارد.پس این مربوط به چه زمانی است؟
سوره کهف:
وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً (47)
و [ياد كن‏] روزى را كه كوه‏ها را به حركت درمى‏آوريم، و زمين را آشكار [و صاف‏] مى‏بينى، و آنان را گرد مى‏آوريم و هيچ يك را فرو گذار نمى‏كنيم. (47)
در قیامت هیچ کدام فروگذار نمی شود.پس چرا یه جا خداوند فرموده : گروهی را محشور می کنیم و جایی دیگر همه را محشور می کنیم
آیه اولی که بیان شد مربوط به بحث رجعت است.روزی فرا می رسد که گروهی دوباره زنده می شوند باتوجه به آیه ای که مطرح شد در آن زمان است که آیه ای که شما مطرح کردید درباره ی خلافت شامل می شود چرا که خدا خلف وعده نمی کند ببینید خیلی از اشخاص هستند که عمل صالح انجام دادند درست است؟خوب چرا خداوند خلافت را به آنها نداد و بعضا به افراد بد این خلافت رسید(البته من منظوری ندارم در اینجا مثلا همین سلطه ی کشورهای غربی یا زمانی که شوروی بود را دارم می گویم)خوب خدا توکه خلف وعده نمی کنی پس کو آن خلافتی که باید به کسانی که اعمال صالح انجام دادند برسد و خودت در قرآن در سوره ی واقعه اشاره کردی به بودن السابقون السابقون و هم به اصحاب یمین چرا پس خلافت به آنها نرسیده.کی می رسه پس؟؟؟؟؟مثلا به برخی از آنها رسیده و به اکثر آنها نرسیده مثلا به امام علی(علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام) رسیده و به دیگران نرسیده؟
یه نکته ی دیگه: اینکه می گوید اینجا دقیقا اشاره به خلفا راشدین شده، همان طور که می دانید که «ین»در عربی یعنی دو نفر.بعدشم مگه برادران اهل تسنن حضرت علی(علیه السلام) و عثمان را جزء خلفا نمی شمارند؟ اهل تسنن 4 خلیفه را قبول دارند.اگر این طوری باشد که آیه (البته با تفسیر شما) به خلافت 4 خلیفه اشاره کرده نه دو خلیفه.حرفتان ضدو نقیض شد. اهل تسنن دوتا خلیفه و شیعه دوتا امام اگه بخواهیم برای شیعه استفاده کنیم باید مثنی ذکر شود ولی برای اهل تسنن مثنی ذکر نشود مشکلی نیست.
نکته ی سوم انکه امام امام است حالا چه خلیفه بشود یانه نشود.2تن امامام شیعه به خلافت رسیدن (کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ.)یعنی این دو امامان نمونه هایی هستند که به خلافت رسیدند و بقیه ی امامان ما بعد از رجعت به خلافت می رسند(لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ) که اولین آنها بعد از امام زمان(عج الله تعالی فرجه شریف) امام حسین(علیه السلام) می باشند.
امیدوارم فعلا و درحال حاضر شبهه ی استخلاف را تونسته باشم به لطف خدا بر طرف کنم. انشاالله درباره ی بقیه مطالب پست اگر عمری بود و فرصتی بعدا بحث می کنیم.
از امام صادق عزیزم(علیه السلام) عذر خواهی می کنم.آقا جان ما را ببخش آقا جان این نوشته ی ما از اوناست که دستور داده شدیم وگرنه ... .
البته من بدون آمادگی و مطالع این مطالب را نوشته ام شاید خطایی یا نامرتبی و... وجود داشته باشد که انشاالله عزیزان تذکر بدهند و بنده در صدد رفع آنها برایم.

muhammad1;279607 نوشت:
مطلبی می نویسم امید است آنان که دنبال حقیقت هستند هدایت شوند.
پیامبر اکرم ص بعد از فوت شان دوچیز رابرای مسلمانان به میراث گذاشتند اول قرآن کریم دوم سنت رسول خدا وتکیه گاه پیامبر هم بر همین دوچیز بود وخدواند هم پیامبر رو برهمین دوچیز قوت قلب داد
درمورد کلمه ولی هم در بیشتر از جاهای قرآن به معنای دوست آمده از جمله :
﴿ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لا مَوْلَى لَهُمْ﴾ (محمد: 11). یعنی: “این به سبب آن است که خداوند دوست (کار ساز) مسلمان است و به سبب آن است که کافران را هیچ کار سازی نیست”. و نیز در سوره دخان آیه 41 خداوند می فرماید:
﴿یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَیْئاً وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ﴾ (الدخان: 41). یعنی: “روزی که دفع نکند هیچ دوستی از دوست دیگر چیزی را و نصرت داده نمی شود”.
واگر در مسئله غدیر خم هم نگاه کنیم :
من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه ...
اگر کلمه ولی رو به معنای خلیفه معنا کنیم جمله بالا کدام معنای رو افاده نمیکنه:
هرکسی که من خلیفه او هستم پس علی خلیفه اوست خدایا خلیفه کن کسی را که علی را خلیفه کند...
پس رسول خدا نه کسی رو خلیفه انتخاب کرد نه امام .
از سوی سوره نور آیه 54 خداوند می فرماید: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ.
خداوند وعده داده است کسانی از شما را که ایمان آورده اند و کارهای نیکو انجام داده اند، به خلافت بر گزیند، همان طور که قبلاً کسانی را به خلافت برگزیده است.
اینجا کاملا اشاره به خلیفه شدن خلفای راشدین شده (لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ) اگر از نگاه شیعه نگاه کنیم فقط دونفر از امامانشان یعنی حضرت علی رض وحضرت حسن رض خلیفه برحق شدن اگر اینجوری میبود پس در این آیه عوض کلمه (لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ) که یک کلمه جمع است باید کلمه مثنا استفاده میشد پس خدا خلافت خلفای راشدین رو قبول داره (ولی شیعه این موضوع رو رد میکنن).
والسلام

عاشورایی;280489 نوشت:
شما اگر دلایل زیر را بنابر روایات صحیح رد کردید والله که شیعه خواهم شد:

این منظور حفاظت و عدم آسیب رساندن بخاندان نبوی را روشن میسازد. نه امامت
هیچیک از منابع از کتب سته نیست چه رسد به صحیحینبابا بحث من همین جاست. اصلا علی وپسرانش خلیفه. نه امام. امام کجا اومده؟ امامت کجاست؟ خلیفه اند قبول ولی امام چرا؟ امامت کجای سنت است؟

مولی بمعنی دوست است. همانطور که از معنی کردن مابعد حدیث دوستی بدست می آید.متاسفانه منابع آن ضعیفند.
برادر امامت کجای سنت است که "امام باید باشد و معصوم است و صحابه باید ازآن پیروی کنند" کجاست؟

سوره اسراء:
يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَپنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلاً (71)
[ياد كن‏] روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى‏خوانيم. پس هر كس كارنامه‏اش را به دست راستش دهند، آنان كارنامه خود را مى‏خوانند و به قدر نخك هسته خرمايى به آنها ستم نمى‏شود. (71)
میشه این امامی که در این آیه آمده را معرفی کنید؟اینجا که نگفته هر امتی را نبی یا رسولش محشور می کنیم.گفته با امامش محشور می کنیم حالا می خواهد آن امام نبی باشد یا نباشد.رسول باشد یا نباشد

موضوع قفل شده است