خلافت خلفا عندالله است یا عند الناس؟

تب‌های اولیه

123 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خلافت خلفا عندالله است یا عند الناس؟

دوستان بفرمایند که خلافت ابوبکر و عمر و عثمان علی عند الله و از جانب خدا بوده یا عند الناس و از جانب مردم؟
و یا هر کدام نوع خاصی را داشتند؟

کارشناس بحث : مقداد

ohfreedom;279347 نوشت:
دوستان بفرمایند که خلافت ابوبکر و عمر و عثمان علی عند الله و از جانب خدا بوده یا عند الناس و از جانب مردم؟
و یا هر کدام نوع خاصی را داشتند؟

کارشناس بحث : مقداد

با عرض سلام و ادب

بررسی منابع تاریخی این واقعیت را بیان می کند که انتخاب شدن ابوبکر و عمر و عثمان به خلافت هر کدام به نوع خاصی صورت گرفته و می توان با قاطعیت گفت که این انتخاب ها نه تنها از سوی خداوند متعال نبوده است بلکه از جانب مردم هم نبوده است.چرا که ابوبکر در ماجرای ثقیفه با بیعت عمر و ابوعبیده جراح بعنوان خلیفه انختاب شد و بعداً به زور از مردم بیعت گرفتند و اصحاب معروفی همچون امام علی(ع)،زبیر،سلمان،مقداد،ابوذر و ... با ابوبکر بیعت نکردند و حتی طبق نقل منابع متعدد اهل سنت برای بیعت گرفتن اجباری از امام علی(ع) به خانه آن حضرت حمله کرده و به حضرت فاطمه(س) جسارت کرده و با مجروح کردن پاره تن رسول الله وارد منزل شدند و امام علی(ع) را دست بسته به مسجد بردن برای اینکه با ابوبکر بیعت کند.

در ماجرای بیعت گرفتن اجباری از مردم برای ابوبکر،مردم قبیله بنی اسلم بیشترین نقش را داشتند،بدین صورت که به پیشنهاد عمر بن خطاب مردم بنی اسلم (قبیله بریده)در كوچه و بازار همراه ابوبكر راه می رفتند،و هر كسي را كه می ديدند، براي بيعت با ابوبكر م یگرفتند و به سوی ابوبکر می آوردند و در صورت مخالفت، او را بسوی ابوبکر می کشیدند تا بيعت عامه محقق شود.

قديم‌ترين منبعي كه اين خبر را به اين صورت نقل كرده، ابواسحاق، ابراهيم‌بن محمد ثقفي كوفي اصفهانی است.(1).

طبرى نقل مى کند که قبیله ى « اسلم» پس از ورود به مدینه چنان در کوچه ها تجمع کردند که کوچه ها جاى گنجایش آنان را نداشت. و عمر مى گفت: همین که قبیله ى اسلم را دیدم به پیروزى یقین پیدا کردم. (2)

گویاتر از این دو، بیان شیخ مفید در کتاب (جمل) است. او از قول ابومخنف نقل مى کند که :
« گروهى از اعراب بادیه بودند که براى تهیه آذوقه و خواربار به مدینه داخل شدند، اما مردم مدینه به علت فوت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به آنان اعتنایى نکردند . آنان نیز با خلیفه جدید بیعت کردند و امر او گردن نهادند. آن گاه عمر آنان را طلبید و به ایشان گفت: در ازاى بیعت با خلیفه رسول خدا آن چه نیاز دارید از خواربار و آذوقه- بى هیچ عوضى- برگیرید و به سوى مردم درآیید و آنان را گرد آرید و وادار به بیعت کنید و هر که امتناع کرد، بر سر و پیشانى اش بکوبید! راوى مى گوید. به خدا قسم دیدم که آن قبیله ى بدوى بلا فاصله ، کمربندها را محکم کردند و دستارها بر گردن حمایل نموده و با چوب دستى به مردم حمله کردند و با آن محکم به مردم مى زدند و آنان را به زور وادار به بیعت مى کردند.» (3)

از این رو بعدها براى جبران اولین اقدام بزرگ این قبیله کوشیدند اینان را از ننگ اعرابى بودن (جاهلیت و بدویت) استثنا کنند ؛ عایشه به پاس خدماتى که به پدرش کردند، از قول پیامبر در فضیلت آنها روایتى ساخت که آثار کذب بودن آن بر خواننده ى آگاه پوشیده نیست.( 4 )
روایات دیگری با همین مضمون در تاریخ آمده که همگی این واقعه را با تفاوتهای اندکی نقل کرده اند و حتی نحوه بیعت را نوشته اند که دست مردم را میگرفتند و به دست ابوبکر میزدند و اینگونه بود که ادعای بیعت (!) مردم با ابوبکر منتشر میشد . این دسته روایات همگی متفقند که بیعت مردمی ، با زور و تهدید گرفته میشد .
از این میان به نقلی که ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه آورده است بسنده میکنیم :
«. . و هم محتجزون بالازر الصنعانیة لا یمرون باحد الاخبطوه، و قدموه فمدوا یده فمسحوها على ید ابى بکر یبایعه، شاء ذلک او ابى» (5) و آنها ( بنی اسلم ) که خود را با پوششهای صنعانی پوشانده بودند به هیچ کس برخورد نمیکردند مگر آنکه او را به سختی میزدند و (سپس به نزد ابوبکر) می آوردند و دستش را میکشیدند و بر روی دست ابوبکر مسح میدادند تا بیعت کرده باشد ، هرچند که او خودش میخواست و یا خودداری میکرد .

بنابراین انتخاب ابوبکر اولاً به هیچوجه از سوی خدا نبوده است،ثانیاً کسانی که با میل و رغبت بیعت کردند تعداد اندکی بودند و بیعت از مردم هم که به زور بوده است.ثالثاً بسیاری از اصحاب معروف با ابوبکر بیعت نکرده بودند.

اما در مورد انتخاب عمر هم که هیچ جنبه الهی در آن نبوده است و وی فقط بر طبق وصیت ابوبکر به خلافت رسید،یعنی از لحاظ جنبه مردمی هم هیچ بیعت و انتخابی وجود ندارد.

انتخاب عثمان هم که از بین شورای شش نفره عمر صورت گرفت،که او هم فقط بخاطر اینکه عمر نظر عبدالرحمن بن عوف را فصل الخطاب تعیین کرده بود،و بین عثمان و عبدالرحمن هم پیوند خویشاوندی وجود داشت،عثمان به خلافت رسید،پس در اینجا هم نه جنبه الهی وجود دارد نه جنبه مردمی.

امام خلافت امام علی(ع) که در جنبه الهی بودن امامت و خلافت ایشان جای هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد،از لحاظ مردمی هم بر خلافت سه خلیفه قبلی،بیعت مردمی به تمام معنا وجود داشت آنهم بیعت از روی میل و رغبت،نه اجبار و اکراه.

ابن سعد می‌نویسد: هنگامی كه عثمان در 18 ذی‌الحجه سال 35 ه كشته شد، مردم در فردای آن روز با علی(ع) بیعت كردند. طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص، سعید بن زید بن عمرو بن نفیل، عمار بن یاسر، اسامه بن زید، سهل بن حنیف، ابو ایوب انصاری، محمد بن مسلمه، زید بن ثابت، خزیمه بن ثابت و همه صحابی رسول خدا در داخل و خارج مدینه، با علی(ع) بیعت كردند.(6)

مقدسی می گوید:مردم در دوران عثمان هم از علی (ع) به عنوان خلیفه بعد یاد می‌كردند و چون عثمان كشته شد، همگان به صورت علنی با علی (ع) بیعت كردند و جز مردم شام و معاویه، همه خلافت او را پذیرفتند.(7)

بنابراین از بین این چهار خلیفه،فقط خلافت امام علی(ع) هم جنبه خدایی داشت و هم جنبه مردمی،ولی سه خلیفه دیگر خلافتشان قطعاً جنبه الهی نداشته است و جنبه مردمی آن هم بسیار کمرنگ و تقریباً بی تأثیر بوده است.

پی نوشتها:
(1).شيخ طوسي، تلخيص الشافي، ج3، ص50، 78. به نقل از ابراهيم ثقفي.

(2). تاریخ طبرى، ج 2، ص 459؛ نهایه الارب، ج 4، ص 35 .

(3). جمل، شیخ مفید، ص 119

(4). ر. ک: الطبقات، ج 8، ص 294، در شرح حال «ام سنبلة اسلمیة».

(5). شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 219.

(6). ابن سعد، الطبقات الكبری، (بیروت، دارصادر، 1405 ه)، ج 3، ص 31.

(7). مطهربن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ترجمة محمد رضا شفیعی كدكنی، (تهران، نشر مركز، 1374)، مجلد اول تا سوم، ص 874 ـ 875.

نهج البلاغه نامه 6:
همان كسانى كه با«ابو بكر»،«عمر»،«عثمان‏»بيعت كردند با همان‏شرايط و كيفيت‏با من بيعت نمودند.

بنابر اين نه آنكه حاضر بود(هم اكنون)اختيار فسخ دارد،و نه آنكه غائب بوداجازه رد كردن.

شورى فقط از آن مهاجران و انصار است [2]اگر آنها متفقا كسى راامام ناميدند خداوند راضى و خشنود است.اگر كسى از فرمان آنها با طعن وبدعت‏خارج گردد او را بجاى خود مى‏نشانند، و اگر طغيان كند با او پيكار ميكنندچرا كه از غير طريق مؤمنان تبعيت كرده،و خدا او را در بيراهه رها مى‏سازد.

اى‏«معاويه‏»به جانم سوگند اگر با نگاه عقلت‏بنگرى،نه با چشم هوا وهوست،مى‏يابى كه من از همه در خون‏«عثمان‏»مبراترم،و مى‏دانى كه من ازآن بر كنار بوده‏ام جز اينكه بخواهى خيانت كنى و چنين نسبتى را به من بدهى،اكنون‏كه چنين است هر جنايتى كه مى‏خواهى بكن(و السلام)

حضرت علی امام را منصوب به ناس دانسته اند! جای هیچ شک و شبهه ای در آن نیست.
مورد بعد اینکه اگر خلافت حکم الله است پس چرا حضرت علی حکم الله را 25 سال زمین گذاشت؟ مگر انسان باید زمان انجام حکم الله را تعیین کند یا خود الله؟


[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

[=arial black]السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی(عج)

ohfreedom;280146 نوشت:
نهج البلاغه نامه 6:
همان كسانى كه با«ابو بكر»،«عمر»،«عثمان‏»بيعت كردند با همان‏شرايط و كيفيت‏با من بيعت نمودند.

بنابر اين نه آنكه حاضر بود(هم اكنون)اختيار فسخ دارد،و نه آنكه غائب بوداجازه رد كردن.

شورى فقط از آن مهاجران و انصار است [2]اگر آنها متفقا كسى راامام ناميدند خداوند راضى و خشنود است.اگر كسى از فرمان آنها با طعن وبدعت‏خارج گردد او را بجاى خود مى‏نشانند، و اگر طغيان كند با او پيكار ميكنندچرا كه از غير طريق مؤمنان تبعيت كرده،و خدا او را در بيراهه رها مى‏سازد.

اى‏«معاويه‏»به جانم سوگند اگر با نگاه عقلت‏بنگرى،نه با چشم هوا وهوست،مى‏يابى كه من از همه در خون‏«عثمان‏»مبراترم،و مى‏دانى كه من ازآن بر كنار بوده‏ام جز اينكه بخواهى خيانت كنى و چنين نسبتى را به من بدهى،اكنون‏كه چنين است هر جنايتى كه مى‏خواهى بكن(و السلام)

حضرت علی امام را منصوب به ناس دانسته اند! جای هیچ شک و شبهه ای در آن نیست.
مورد بعد اینکه اگر خلافت حکم الله است پس چرا حضرت علی حکم الله را 25 سال زمین گذاشت؟ مگر انسان باید زمان انجام حکم الله را تعیین کند یا خود الله؟

[=Arial Black]داخل این تایپیک جواب شما رو داده ایم

http://www.askdin.com/thread691-14.html#post280115

استنادتان ضعیف است زیرا این سخن حضرت علی صریح است

ohfreedom;280146 نوشت:

حضرت علی امام را منصوب به ناس دانسته اند! جای هیچ شک و شبهه ای در آن نیست.
مورد بعد اینکه اگر خلافت حکم الله است پس چرا حضرت علی حکم الله را 25 سال زمین گذاشت؟ مگر انسان باید زمان انجام حکم الله را تعیین کند یا خود الله؟

با سلام
ما نمیدانیم کدام سخن شما را باور کنیم !!
اگر همین چند خط را از عالم خودتان درک میکردید کار تمام بود
ابن حجر در ص 135 صواعق باب وصیّة النبی از آن حضرت نقل می نماید که فرمود: قرآن و عترت من در میان شما امانت من هستند که اگر به هر دوی آن ها با هم تمسک جویید هرگز گمراه نخواهید شد.
آن گاه ابن حجرگوید:مؤید این قول، حدیث دیگری است که آن حضرت درباره قرآن و عترت فرموده است: فلاتقدمو هما فتهلکوا و لاتقصّروا عنهما فتهلکوا و لاتعلموهم فانهم اعلم منکم (بر قرآن و عترت من پیشی نگیرید و از خدمت به آن ها کوتاهی ننمایید که نابود خواهید شد و به عترت من تعلیم ندهید زیرا که آن ها داناتر از شما می باشند).
آن گاه ابن حجر اظهار نظر نموده که این حدیث شریف دلالت دارد بر این که عترت و اهل بیت آن حضرت در مراتب علمی و وظایف دینی حق تقدم بر دیگران دارند.

رضا;280206 نوشت:
با سلام
ما نمیدانیم کدام سخن شما را باور کنیم !!
اگر همین چند خط را از عالم خودتان درک میکردید کار تمام بود
ابن حجر در ص 135 صواعق باب وصیّة النبی از آن حضرت نقل می نماید که فرمود: قرآن و عترت من در میان شما امانت من هستند که اگر به هر دوی آن ها با هم تمسک جویید هرگز گمراه نخواهید شد.
آن گاه ابن حجرگوید:مؤید این قول، حدیث دیگری است که آن حضرت درباره قرآن و عترت فرموده است: فلاتقدمو هما فتهلکوا و لاتقصّروا عنهما فتهلکوا و لاتعلموهم فانهم اعلم منکم (بر قرآن و عترت من پیشی نگیرید و از خدمت به آن ها کوتاهی ننمایید که نابود خواهید شد و به عترت من تعلیم ندهید زیرا که آن ها داناتر از شما می باشند).
آن گاه ابن حجر اظهار نظر نموده که این حدیث شریف دلالت دارد بر این که عترت و اهل بیت آن حضرت در مراتب علمی و وظایف دینی حق تقدم بر دیگران دارند.

بحث را منحرف نکن
در نامه 6 نهج البلاغه حضرت علی به صراحت تعیین امام را از جانب شورا (مهاجرین و انصار) مجاز دانسته است و رضایت خدا را هم در همین دیده است.

ohfreedom;280299 نوشت:
بحث را منحرف نکن
در نامه 6 نهج البلاغه حضرت علی به صراحت تعیین امام را از جانب شورا (مهاجرین و انصار) مجاز دانسته است و رضایت خدا را هم در همین دیده است.

با سلام
مثل اینکه شما قدرت تفکیک
کردن ندارید
امامت و خلافت يك منصب الهي است و نه به دست پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و نه به دست مردم.:Sham:
إبن حبان كه از علماي بزرگ اهل سنت است، در كتاب الثقاتمي‌گويد:
وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اطراف مكه مشغول تبليغ دين اسلام بود، قبيله بني عامره آمدند و عرض كردند كه يا رسول الله! ما حاضريم به تو ايمان بياوريم، به شرطي كه:
أيكون لنا الامر من بعدك؟ فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم الامر إلي الله، يضعه حيث يشاء.
خلافت و جانشيني بعد از تو به عهده ما باشد؟
رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مسئله تعيين خليفه و امام به دست خداست و هر كس را كه بخواهد امام و خليفه قرار مي‌دهد.
:Sham:
الثقات لإبن حبان، ج1، ص89 ـ سيرة النبوية للزيني الدحلان، ج1، ص147 ـ حياة محمد لمحمد هيكل، ص152
همچنين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نامه‌هايي نوشت براي افراد ديگر، مثل عامر بن طفيل و بيحره و هوزه بن علي حنفي، كه الطبقات الكبري ابن سعد دارد كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به هوزه بن علي حنفي نامه نوشت و دعوتش كرد به اسلام و او گفت:
كه من موقعيت مناسبي دارم و اگر بيايم از تو تبليغ كنم، خيلي از مردم حرف مرا مي‌پذيرند، من حاضرم با تو همكاري كنم، به شرط آنكه خلافت بعد از تو به عهده من باشد. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: تعيين خلافت به دست من نيست و به دست خداوند است.
تفسير الثعلبي، ج5، ص276 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص84

در مورد غدير خم، روايات متعدد در منابع شيعه و سني داريم و در مورد آيه:
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ
سوره مائده/آيه67
اي پيامبر! آنچه را كه خداوند به تو دستور داده، ابلاغ كن.
در منابع و تفاسير اهل سنت آمده از ابن مردويه و ابن عباس كه مي‌گويد:
كنا نقرأ في زمن رسول الله «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» بأن عليا مولي المومنين.
الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص298 ـ فتح القدير للشوكاني، ج2، ص60
پس بحث اصول امامت، تعيينش به دست خداوند است و اين‌كه امامت به ظالمان نمي‌رسد:
وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا
سوره أنبياء/آيه73
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
سوره بقره/آيه124
تمام اين قضايا در قرآن آمده است، همان‌طور كه كليات نماز در قرآن آمده است. همانطور كه دو ركعت نماز صبح يا چهار ركعت نماز عصر در قرآن تعيين نشده، نسبت به خلافت هم تعيين نشده است. اما كليات امامت آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
خلفائي بعدي اثنا عشر.
12 نفر خليفه بعد از من خواهند آمد.:Sham:
صحيح بخاري، ج8، ص127 ـ صحيح مسلم، ج6، ص3 و4 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص617 و 618

با سلام مسئله ديگر اين‌كه مي‌بينيم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول آيه:
وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ
سوره شعراء/آيه214
در سال سوم هجرت كه 40 نفر از سران قريش را دعوت مي‌كند، در همانجا بحث خلافت بعد از خويش را مطرح مي‌كند و مي‌فرمايد:
أول من يعاضدني في هذا الأمر فهو أخي و وصي و خليفتي من بعدي.

تاريخ الطبري، ج2، ص63 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص63 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص486 و 545 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص211 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص114ـ تفسير الثعلبي، ج7، ص182
ايشان كه مي‌گويد بحث خلافت اصلا مطرح نبوده، اين مربوط به سال سوم هجرت است.
ابن جرير طبري بنا به نقل از متقي هندي در كنز العمال و هيثمي در مجمع الزوائد و أبو جعفر إسكافي، بنا بر نقل إبن أبي الحديد و حاكم نيشابوري المستدرك علي الصحيحين مي‌گويند اين روايت صحيح است و ده‌ها افراد ديگر صحت اين قضيه را قبول دارند.
كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص128 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص302 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص243 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص132
همچنين قضيه حديث ولايت در مسئله يمن كه آمدند از آقا اميرالمومنين (عليه السلام) سعايت كردند و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
عليا مني و انا منه و هو ولي كل مومن بعدي.
اين علي، ولي هر مومن بعد از من است.
اين قضيه براي سال ده بعثت است و ربطي به خلافت عثمان و عبدالله بن سبأ ندارد. حاكم نيشابوري درباره اين حديث مي‌گويد:
هذا حديث صحيح علي شرط مسلم.
المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص111 و 134 ـ مسند احمد، ج4، ص438 ـ سنن الترمذي، ج5، ص296
كلمه ولي هم مولا نيست كه بگويند به معناي اولي بالامر آمده است يا نيامده.
قضيه حديث ثقلين، حتي در صحيح مسلم آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد اهل بيت (عليهم السلام) را قرين و عديل قرآن قرار داده است:
اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي
صحيح مسلم، ج7، ص123 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص109 و 110 و 148 ـ مسند احمد، ج3، ص14 ـ تفسير إبن كثير، ج4، ص123 ـ سنن الدارمي، ج2، ص432 ـ فضائل الصحابة، ص15 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج10، ص114 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص163 السنن الكبري للنسائي، ج5، ص45 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج3، ص374 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص104 ـ أضواء علي السنة المحمدية لأبو رية، ص404 ـ تفسير الرازي، ج8، ص173 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص194 ـ الطبقات الكبري لإبن سعد، ج2، ص194

يا قضيه حديث طير كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
أللهم ائتني بأحب خلقك إليك يأكل معي من هذا الطير، فجاء علي رضي الله عنه.
خدايا برسان به من آنكسي را كه محبوب ترين خلق در نزد تو است. جز حضرت علي (عليه السلام) كسي نيامد.
المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص130 ـ مجمع الزوائد للهيثمي‌، ج9، ص126 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج2، ص

اگر خلافت ار جانب خداست پس چرا حضرت علی در نامه 6 گفته مع الناس؟ از جانب مردم؟؟؟

ohfreedom;280312 نوشت:
اگر خلافت ار جانب خداست پس چرا حضرت علی در نامه 6 گفته مع الناس؟ از جانب مردم؟؟؟

با سلام
اخوی مثل اینکه مرغ شمایک پاه دارد
گویا شما بیعت نکردن علی ع را با ابوبکر فراموش کرده اید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حال چگونه چنین سخنی میگوید ؟
ظاهرا شما صحيح بخاري را يا نخوانده‌اند و يا اگر خوانده‌اند، مقداري كم‌لطفي كرده‌
يد.
در صحيح بخاري در 7 يا 8 مورد آورده است كه اميرالمومنين (عليه السلام) تا 6 ماه با ابوبكر بيعت نكردند.:Sham:
بعد از شهادت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها)، اميرالمومنين (عليه السلام) و بني هاشم آمدند بيعت كردند و اين نصّ صريح صحيح مسلم و صحيح بخاري است و خود حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) اصلا بيعت نكردند و از ديدگاه اميرالمومنين (عليه السلام) با توجه به آنچه كه در صحيحمسلم است، خلافت آقاي ابوبكر و عمر را مشروع نمي‌دانست.

در صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، كتاب الجهاد، باب حكم الفئ صراحت دارد كه خليفه دوم در جمع حدود 37 نفر از صحابه خطاب مي‌كند به اميرالمومنين (عليه السلام) و در مورد قضيه إرث مي‌گويد: فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبوبكر: انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم، ... فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ... ثم توفي أبوبكر و انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا.
شما‌ ـ علي و عباس ـ وقتي ابوبكر گفت: من جانشين رسول الله هستم، ابوبكر را دروغگو و گنه‌كار و حيله‌گر و خائن مي‌دانستيد.
هم‌چنين بعد از درگذشت ابوبكر كه من گفتم: ولي پيامبر و جانشين ابوبكر هستم، شما دو نفر مرا دروغگو و گنه‌كار و حيله‌گر و خائن مي‌دانستيد.

اين نص صريح صحيح مسلم است،
بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) كه اميرالمومنين (عليه السلام) به أبوبكر پيام داد تا به منزلش بيايد:

فأرسل إلي أبي بكر أن إئتنا و لا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر.
وقتي مي‌خواهي پيش من بيايي، كسي را با خود نياور و من دوست ندارم عمر را با خود به منزل من بياوري.
صحيح بخاري، ج5، ص83
همچنين مي‌گويد:
و لكنك إستبددت علينا بالأمر.
تو در حق ما استبداد كردي.
صحيح بخاري، ج5، ص83
اين قضايا، مسئله‌اي است كه كاملا صريح و روشن است.

خود خليفه دوم وقتي قضيه سقيفه را مطرح مي‌كند، مي‌گويد:

إن الأنصار خالفونا و اجتمعوا بأسرهم في سقيفة بني ساعدة و خالف عنا علي و الزبير و من معهما.
صحيح بخاري، ج8، ص26 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج8، ص142 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص644 ـ مسند احمد، ج1، ص55
هم‌چنين قضيه خطبه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در مسجد و تعابير ديگري كه در نهج البلاغه و جاهاي ديگري كه اميرالمومنين (عليه السلام) اينها را خليفه مشروع نمي‌دانستند. از اول تا آخر نهج البلاغه، ده‌ها خطبه در اين زمينه است.

رضا جان فرافکنی نکن و جواب من را بده
اگر امامت از الله است پس چرا در نامه 6 نهج البلاغه حضرت امام را تعین شده توسط مردم می داند؟

جالب است زمانی که میگوییم دوخلیفه لعن شده اند در نهج البلاغه بما میگویند نهج البلاغه را شیعه از خود درآورده است درحالی که هرگاه بخواهند از آن استناد میکنند

ohfreedom;280316 نوشت:
رضا جان فرافکنی نکن و جواب من را بده
اگر امامت از الله است پس چرا در نامه 6 نهج البلاغه حضرت امام را تعین شده توسط مردم می داند؟

با سلام
اخوی شما گویا خواب نما شده اید
شما حتی با شیوه گفتاری امام علی ع آشنایی ندارید !:Sham:

قبل از ورود به پاسخ، توجه شما را به داستانی از قرآن در ارتباط با حضرت ابراهیم (ع) جلب می کنیم:
بعد از آن که بت ها توسط ابراهیم(ع) درهم شکسته شدند و با توجه به سابقۀ مبارزۀ با شرک او، انگشت اتهام به سویش نشانه گرفته شد، بت پرستان خطاب به او گفتند: آیا تو این کار را با خدایان ما انجام دادی؟!

ابراهیم(ع) پاسخ داد: بت بزرگ این کار را انجام داد! پس اگر خدایانتان توان سخن گفتن را دارند، ماجرا را از خود آنان بپرسید!...

بت پرستان با شنیدن این سخن، ناگهان غافلگیر شده و پاسخی منطقی برای ابراهیم نیافتند.[1]

شیوه ای که حضرت ابراهیم(ع) در برخورد با مخاطبان خود انتخاب کرد، استفاده از باورهای نادرست آنان و تنظیم استدلال خویش با مبنا قرار دادن همان باورها بود، زیرا طرف مقابل، خود و تمام جهان آفرینش را آفریدۀ بت ها می دانست. بت هایی که توان دفاع از خود را نداشته و با ضربات ابراهیم(ع) درهم شکسته شدند!

او خطاب به بت پرستان می گوید که شما و این بت های شکسته و این بت بزرگی که در جای خویش استوار است! اکنون حقیقت را از آنان جویا شوید!

این استدلال نه بدان معنا است که ابراهیم(ع) در واقع معتقد بوده که بت بزرگ مقصر است و یا توانایی سخن گفتن را دارد، بلکه برای مجاب کردن طرف مقابل، از منطق او بر علیه خودش استفاده کرده است.

امام ششم(ع) در این ارتباط می فرماید: گرچه ظاهر سخن ابراهیم(ع) دروغ بود، اما در واقع دروغی از سوی او صادر نشد[2]؛ زیرا او سخن خود را مشروط به سخن گفتن بت ها کرده بود که امکان عملی نداشت.

:Narahat az:
در وضعیتی مشابه، امیر المؤمنین(ع) در نامه ای به معاویه، باورهای نادرست او را مبنای استدلال خویش قرار داده و به شیوه ای که خواهیم گفت، بدون آن که سخن دروغی گفته باشد، نادرست بودن ادعای معاویه را، حتی با منطق خودش ثابت می کند.


ایشان در این نامه می فرماید:

همان گروهی که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند، با من نیز دست بیعت دادند و در پی چنین بیعتی نه آن کس که شاهد ماجرا بوده حق فسخ بیعت داشته و نه آن کس که در دیگر نواحی به سر می برد، حق سرپیچی دارد؛ زیرا تنها مهاجران و انصار هستند که می توانند طرف مشورت قرار گیرند. بر این اساس، اگر تمام آنان یک نفر را برگزیده و او را امام بنامند، تصمیمشان مورد رضایت پروردگار خواهد بود ... .[3]

اکنون به مراحل موجود در استدلال امام علی(ع) دقت فرمایید:


1. افرادی که با ایشان بیعت کرده اند، همان افرادی هستند که خلفای پیشین نیز با استناد به بیعت آنان، حکومت خویش را مشروع می پنداشتند. بنابر این، معاویه نمی تواند چنین استدلالی را مطرح سازد که مبنای حکومت خلفای پیشین را می پذیرم، اما به دلیل فقدان چنین مبنایی در شکل گیری حکومت امام علی(ع)، از پذیرش خلافتش سرباز می زنم!

2. بر اساس تفکر پذیرفته شده توسط طرف مقابل که برای توجیه چگونگی به قدرت رسیدن خلفای پیشین بدون اطلاع و رضایت کل جامعۀ اسلامی بدان استناد می شد، این تنها مهاجران و انصار هستند که باید طرف مشورت قرار گیرند. این تفکر نیز که مبنای آن دقیقا مشخص نیست، اما به هر حال مورد پذیرش هواداران معاویه است، در استدلال امام، تلقی به قبول می شود که بر اساس آن، معاویه که از آزاد شدگان فتح مکه (طلقاء) بود، نمی تواند اعتراضی در مورد طرف مشورت قرار نگرفتن خود در جریان به خلافت رسیدن امام علی (ع) داشته باشد، زیرا او نه از مهاجران بود و نه از انصار!

3. بخش دیگری از استدلال امام علی (ع) که نقطۀ اصلی پرسشتان نیز در ارتباط با همان بخش است، بیان می دارد که اگر تمام مهاجران و انصار، شخصی را امام بنامند، امامت او مورد رضایت پروردگار خواهد بود.

حال باید دید که نتیجۀ این سخن، که به ظاهر بر خلاف منطق شیعیان است، چه خواهد بود و شیعه چه پاسخی در این مورد خواهد داشت؟


در ذیل، به این موضوع خواهیم پرداخت:

1-3. منطق شیعه: همان گونه که در جای خودش بدان پرداخته شده، شیعیان اگرچه به فعلیت رسیدن حاکمیت را ناشی از هواداری تمام یا اکثریت مردم بدانند، اما رضایت پروردگار را لزوما در متابعت از نظر اکثریت نمی دانند، بلکه معیارهای دیگری چون خدا محوری و حق محوری را در این زمینه دخیل می دانند.

در مبنای اعتقادی شیعه، علی(ع) چون برگزیدۀ خدا و رسول او است، همواره بر حق است، چه تمام مردم هوادار او باشند و چه حتی یک طرفدار هم نداشته باشد.

:Sham:


2-3.
منطق غیر شیعیان:
آنان ادعا می کنند که اجماع مسلمانان، ملاک حقانیت است و رضایت پروردگار را به دنبال خواهد داشت، البته تعریفی که اهل سنت از اجماع کرده و آن را محدود به بخش کوچکی از مسلمانان می دانند، در واقع مورد پذیرش شیعیان نیست، چون در این حالت، عملا اجماعی محقق نشده است. اما با این وجود، باید گفت که حتی اگر در مقیاسی کوچک تر، توافقی صورت پذیرد که تمام مهاجران و انصار با رضایت کامل در آن نقش داشته باشند، یقینا مورد رضایت پروردگار خواهد بود! دلیل این امر نیز بر اساس منطق شیعیان کاملا مشخص است، زیرا در این صورت، امام علی(ع) که تمام فرقه های مسلمانان نمی توانند سابقۀ هجرت و اسلام او را منکر شوند نیز باید با رضایت کامل در میان اجماع کنندگان باشد و در این صورت، حتی طبق منطق شیعیان نیز رضایت او به تنهایی، رضایت پروردگار به شمار خواهد آمد و شاید همین نکتۀ ظریف است که سخن امیر المؤمنین(ع) را به راحتی توجیه پذیر می سازد که اگر آنان در مورد یک نفر به توافق رسیده و او را امام بنامند، تصمیمشان مورد رضایت پروردگار خواهد بود.

اما به گواهی تاریخ، چنین اجماع و توافق رضایتمندانه ای محقق نشده است چون در جریان انتخاب خلیفۀ اول، دست کم در مراحل اولیه شکل گیری خلافت، علی(ع) و زبیر و ... (از بزرگان مهاجران) و سعد بن عباده (از بزرگان انصار) به چنین بیعتی رضایت نداشتند و بر این اساس، توافق کامل شکل نگرفته بود. انتخاب خلیفۀ دوم نیز پیش از آن که انتخابی باشد، انتصابی از سوی خلیفۀ قبل بود و به شهادت تاریخ، در جریان شورای شش نفره ای که به خلافت خلیفۀ سوم انجامید، امام علی(ع) در یک سوی انتخاب و عثمان در سمت دیگر آن بود که در نهایت بدون تحقق توافق همه جانبه ای حتی در میان این شش نفر، عثمان به خلافت برگزیده شد.

بر این اساس، اصولا هیچ اجماعی صورت نپذیرفته تا رضایت پروردگار به دنبال آن باشد.

در این راستا و با آن که مراد علی(ع)، توافق همه جانبۀ مهاجران و انصار بوده، اما معاویه نمی تواند خلافت ایشان را با استناد به بیعت نکردن افرادی چون سعد بن ابی وقاص، عبد الله بن عمر و ...نپذیرد، زیرا بر اساس منطق او، همین اجماع ناقص نیز کفایت می کند و پر واضح بود که امیر المؤمنین(ع) بعد از قتل خلیفۀ سوم، از هواداری اکثریت مسلمانان بهره مند بود.

این جا است که می بینیم کلام علی(ع) چه با مبنای تفکر شیعه و چه با مبنایی که معاویه، داعیۀ هواداری از آن را داشت، استدلالی متین و منطقی می باشد.

به عبارتی، کلام علی(ع) در ارتباط با اجماع مسلمانان، سخنی دو پهلو است که یک برداشت از آن با عقاید شیعیان منافاتی ندارد؛ زیرا چنین اجماعی در ارتباط خلافت پیشینیان در واقع اتفاق نیفتاده تا آن را مورد رضایت پروردگار بدانیم و برداشت دیگری که بر اساس منطق مخالفان علی(ع) قابل قبول است نیز در عمل به ضرر خودشان تمام خواهد شد.

این موضوع، زمانی روشن تر می شود که بدانیم معاویه، مشروعیت حکومت خویش را ناشی از فرمان خلفایی می دانست که چیزی بیشتر از امام علی(ع) در اثبات خلافت خویش نداشتند.

در نهایت، بیان این نکته ضروری است که چنین نحوه ای از استدلال، بارها در قرآن کریم تکرار شده است که به دو نمونه آن اشاره می کنیم:

یک: "أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرامی‏ وَ أَنَا بَری‏ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ"[4]

آیا می گویند که او بر خدا دروغ بسته؟ ای پیامبر! بگو اگر دروغی گفته ام خودم باید پاسخ گوی گناهم باشم و مسئولیت گناهان شما نیز بر عهدۀ من نیست.

دو: "قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى‏ نَفْسی‏ وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحی‏ إِلَیَّ رَبِّی‏"[5]

ای پیامبر! به مشرکان بگو که اگر من گمراه شوم، ضرر این گمراهی به خودم بر می گردد و اگر هدایت نیز شدم به برکت وحی الاهی پروردگار به من می باشد.

بدیهی است که نه آیۀ اول (نعوذ بالله) نشانگر اعتراف پیامبر(ص) به دروغ پردازی است و نه آیۀ دوم، نشانی از گمراهی ایشان، بلکه منطق مناظره گاهی ایجاب می کند که مبنای گفتگو به گونه ای تنظیم شود که حتی با فرض پذیرش برخی سخنان طرف مقابل، او نتواند در برابر استدلال ارائه شده، سخنی برای گفتن داشته باشد.

[1] انبیاء، 65- 57.

[2] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 343، ح 22، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 هـ ش.

[3] نهج البلاغه، ص 367- 366، کتاب 6، دار الهجرة، قم، بی تا.

[4] هود، 35.

[5]سبأ، 50

یا علی ع

جناب رضا دو سوال بسیار مهم:

رضا;280307 نوشت:
در سال سوم هجرت كه 40 نفر از سران قريش را دعوت مي‌كند، در همانجا بحث خلافت بعد از خويش را مطرح مي‌كند و مي‌فرمايد: أول من يعاضدني في هذا الأمر فهو أخي و وصي و خليفتي من بعدي.

میشه معنی عبارت عربی بالا رو بنویسید؟ و اینکه بیشتر رو این قضیه مانور بدید. باتشکر
رضا;280307 نوشت:
اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي صحيح مسلم، ج7، ص123

تا آمجا که من میدانم عبارت "ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي" در صحیح مسلم نیامده ولی باقی حدیث موجود است. چک کنید لطفا

کمک کنید;280336 نوشت:
جناب رضا دو سوال بسیار مهم:

تا آمجا که من میدانم عبارت "ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي" در صحیح مسلم نیامده ولی باقی حدیث موجود است. چک کنید لطفا

با سلام

اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي

صحيح مسلم، ج7، ص123 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص109 و 110 و 148 ـ مسند احمد، ج3، ص14 ـ تفسير إبن كثير، ج4، ص123 ـ سنن الدارمي، ج2، ص432 ـ فضائل الصحابة، ص15 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج10، ص114 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص163 السنن الكبري للنسائي، ج5، ص45 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج3، ص374 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص104 ـ أضواء علي السنة المحمدية لأبو رية، ص404 ـ تفسير الرازي، ج8، ص173 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص194 ـ الطبقات الكبري لإبن سعد، ج2، ص194

کمک کنید;280336 نوشت:
جناب رضا دو سوال بسیار مهم:

میشه معنی عبارت عربی بالا رو بنویسید؟ و اینکه بیشتر رو این قضیه مانور بدید. باتشکر

اول من يعاضدني في هذا الامر فهو اخي و وصي و خليفتي من بعدي.


هر كس در اين امر مهم مرا ياري كند، برادر و وصي و جانشين من است.

تاريخ طبري، ج2، ص63 - الكامل في التاريخ ابن الأثير، ج2، ص63 - شواهد التنزيل حسكاني، ج1، ص486 و 545 - شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، ج13، ص211 - كنز العمال، ج13، ص114- تفسير الثعلبي، ج7، ص182

ابن جرير طبري بنا به نقل متقي هندي در کنز العمال، ج13، ص128 مي گويد روايت صحيح است. هيثمي در مجمع الزوائد، ج8، ص302 مي گويد روايت صحيح است.



ابو جعفر اسکافي، بنا بر نقل ابن ابي الحديد، در شرح نهج البلاغه، ج13، ص243 مي گويد صحيح است.



حاکم نيشابوري در مستدرک الصحيحين، ج3، ص132 مي گويد صحيح است و ده ها افراد ديگر صحت اين قضيه را قبول دارند.



6-همچنين قضيه حديث ولايت در مسئله يمن که آمدند از آقا اميرالمومنين (عليه السلام) سعايت کردند و رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
عليا مني و انا منه و هو ولي کل مومن بعدي.اين علي، ولي هر مومن بعد از من است. . حاکم نيشابوري درباره اين حديث مي گويد:هذا حديث صحيح علي شرط مسلم.
مستدرک حاکم، ج3، ص111 و 134 - مسند احمد - الإمام احمد بن حنبل - ج 4 ص 438 - سنن الترمذي - الترمذي - ج 5 ص 296

با سلام
اینم عربیش که جای شکی نباشد
عن زيد بن أرقم قال: (ثم قال: قام رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) يوماً خطيباً بماء يدعى خماً بين مكة والمدينة فحمد الله وأثنى عليه ووعظ وذكّر ثم قال: أما بعد ألا أيها الناس فإنما أنا بشر يوشك أن يأتي رسول ربي فأجيب وأنا تارك فيكم ثقلين أولهما كتاب الله فيه الهدى والنور فخذوا بكتاب الله واستمسكوا به فحث على كتاب الله ورغّب فيه ثم قال: وأهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي...)
(صحيح مسلم ج7 ص123 / دار الفكر بيروت).

ohfreedom;280316 نوشت:
رضا جان فرافکنی نکن و جواب من را بده
اگر امامت از الله است پس چرا در نامه 6 نهج البلاغه حضرت امام را تعین شده توسط مردم می داند؟

علی (ع) به مسلمات باطل طرف مقابل بحث استناد می کند. ایشان می فرماید اگر نظر شوری را قبول دارید، بنده را هم شوری انتخاب کرده، دیگر چرا مخالفت می کنید؟!!!

این در علم منطق یکی از روشهای استدلال است و استناد به «مُسَلَّماتِ» طرف مقابل جایز است، هرچند خودمان به آن اعتقاد نداریم.

و همه ی انسانها در طول زندگی بارها و بارها این گونه استناد و استدلال را انجام داده اند و چیز عجیبی نیست.

ohfreedom;280146 نوشت:
نهج البلاغه نامه 6:
همان كسانى كه با«ابو بكر»،«عمر»،«عثمان‏»بيعت كردند با همان‏شرايط و كيفيت‏با من بيعت نمودند.

بنابر اين نه آنكه حاضر بود(هم اكنون)اختيار فسخ دارد،و نه آنكه غائب بوداجازه رد كردن.

شورى فقط از آن مهاجران و انصار است [2]اگر آنها متفقا كسى راامام ناميدند خداوند راضى و خشنود است.اگر كسى از فرمان آنها با طعن وبدعت‏خارج گردد او را بجاى خود مى‏نشانند، و اگر طغيان كند با او پيكار ميكنندچرا كه از غير طريق مؤمنان تبعيت كرده،و خدا او را در بيراهه رها مى‏سازد.

اى‏«معاويه‏»به جانم سوگند اگر با نگاه عقلت‏بنگرى،نه با چشم هوا وهوست،مى‏يابى كه من از همه در خون‏«عثمان‏»مبراترم،و مى‏دانى كه من ازآن بر كنار بوده‏ام جز اينكه بخواهى خيانت كنى و چنين نسبتى را به من بدهى،اكنون‏كه چنين است هر جنايتى كه مى‏خواهى بكن(و السلام)

حضرت علی امام را منصوب به ناس دانسته اند! جای هیچ شک و شبهه ای در آن نیست.
مورد بعد اینکه اگر خلافت حکم الله است پس چرا حضرت علی حکم الله را 25 سال زمین گذاشت؟ مگر انسان باید زمان انجام حکم الله را تعیین کند یا خود الله؟

با عرض سلام و ادب

در رابطه با این استدلال امام علی(ع) در مقابل معاویه باید عرض کنم:

این سخن امام علی(ع) روش استدلال و مناظره بر اساس باورهای دشمن است،زیرا معاویه به ولایت و امامت امام علی(ع) و نصب الهی و ابلاغ رسول خدا(ص) اعتقاد نداشت و تنها در شعارهای خود،بیعت مردم و شورای مسلمین را مطرح می کرد.امام علی(ع) در استدلال با معاویه ناچار معیارهای مورد قبول او را طرح فرمودند که اگر قبول داری که مردم با من بیعت کردند و اگر شوری را قبول داری،شورای مهاجر و انصار مرا برگزیدند،دیگر چه بهانه ای می توانی داشته باشد؟! در صورتی که امام(ع) باور و اعتقادات خود را نسبت به امامت و رهبری اهل بیت(ع) در خطبه های 1،2،144،97،120،93 مشروحاً بیان کرده اند.

اما اینکه امام علی(ع) منتخب مردم را امام نامیده اند،قطعاً مراد امام به معنای لغوی آن است نه معنای اصطلاحی آن.

اما اینکه چطور امام علی(ع) این حق خود را اعمال نکرده و آن را رها کرده بود باید عرض کنم:

در بين وظائف و شؤونات امام و پيشواي منصوب و برگزيده از جانب خداوند، حفظ شريعت ونگاهباني از حوزه دين از مهمترين وظايف او است كه اگر احساس كند، اصل و اساس دين در خطر است ، به هر صورت ممكن بايد از آن جلوگيري كند .

البته اين مسؤوليت با در نظر گرفتن شرائط زماني ومكاني متفاوت است و بايد متناسب با آن شرائط تصميم نهائي را بگيرد، كه گاهي اوقات اين مهم با تحمل وبردباري و صبر كردن در برابر مصائب و سكوت در برابر حقوق غصب شده به دست مي آيد و گاهي هم نيازمند رويارويي و دخالت مستقيم و برخورد قاطع خواهد بود.

امير مؤمنان عليه السلام اگر چه از منصب خلافت و جانشيني به حق رسول خدا صلي الله عليه وآله بازماند و در واقع حق مسلم ايشان را غصب كردند ؛ ولي اين موضوع دليل نمي‌شود كه به ديگر وظايف خود عمل نكند ؛ زيرا گاهي تدبير‌ها و تصميم‌گيري‌هاي غلط خلفا سبب مي‌شد ، اساس اسلام به خطر بيفتد ؛‌ در اين موارد امام وظيفه داشت كه اجازه ندهد شريعت اسلامي قرباني ندانم كاري‌ها شود

آنچه که بر اساس نظریه «انتصاب»(نصب الهی امام)، اهمیت دارد، این است که ولی در زمان عدم اقبال اجتماعی، از ولایت برخوردار است؛ هر چند دارای حکومت و تولّی نیست. چنان که امیرمؤمنان(ع) در دوران خلفای سه ‏گانه، ولایت و مشروعیت داشت؛ اما از حکومت ظاهری بی‏ بهره بود. ثمره این مشروعیت آن است که اگر «ولی امر» در چنین موقعیتی، حکم حکومتی صادر کند، در صدور این حکم، مجاز و اطاعت از او بر مردم واجب است.

امیر مؤمنان(ع) می‏گوید:
پیامبر(ص) به من فرمود:«یابن ابیطالب لک ولاء امتی فان ولّوک فی عافیة و اجمعوا علیک بالرضا فقم بامرهم و الا فدعهم و ما هم فیه : ای پسر ابوطالب! ولایت امت من برعهده تو است. پس اگر به سلامت قدرت را به تو سپردند و در مورد زمامداری تو، با خشنودی اتفاق کردند، سرپرستی امورشان را برعهده گیر؛ ولی اگر در مورد تو رأی دیگری ابراز داشتند، آنان را به حال خود رها کن». («؛کشف المحجة، ص 180.)

این روایت نشان می‏دهد:
1. امیرمؤمنان(ع) از سوی پیامبر(ص) به ولایت منصوب شده است؛ بنابراین اصل ولایت وابسته به رأی مردم نیست.

2. اعمال ولایت آن حضرت، به مقبولیت و پذیرش مردمی مشروط است.

بنابراین وقتی کسی از سوی خداوند، به ولایت منصوب می‏شود، ولایتش - بدون توجه به استقبال یا عدم استقبال مردم - همواره پابرجا است و جامعه، وظیفه دارد از او پیروی کند؛ اما تشکیل عملی حکومت از سوی «ولی امر» به آرای عمومی و وجود شرایط و بستر مناسب اجتماعی، مشروط است.

به عبارت دیگر، همان طور که جامعه به پیروی از ولی امر موظف است؛ ولیّ منصوب نیز وظیفه دارد، مسؤولیت سنگین اداره و رهبری جامعه را انجام دهد. شرط اعمال این رسالت، وجود موقعیت و بستر مناسب اجتماعی است که «پذیرش و مقبولیت مردمی» مهم‏ترین رکن آن به شمار می‏آید. امام خمینی(ره) درباره «ولایت فقیه» می‏فرماید:
«اگر برای فقها امکان اجتماع و تشکیل حکومت نباشد، هر چند نسبت به عدم تأسیس حکومت اسلامی معذورند؛ ولی منصب ولایت آنان ساقط نمی‏شود. با اینکه حکومت ندارند، بر امور مسلمین و بلکه بر نفوس مسلمین ولایت دارند». (امام خمینی، البیع، ج 2، ص 466.)

بنابراین امام علی(ع) در طول مدت سکوت 25 ساله اش دارای مقام امامت الهی بوده اند،فقط شرایط تشکیل حکومت فراهم نبوده است و آن حضرت در آن دوران نیز به وظایف خود عمل کرده اند.

بر کسی پوشیده نیست که پیامبر اکرم دست علی (ع) را بالا برد و فرمدند : پس هرکس من مولای او هستم پس علی (ع) نیز مولای اوست . حال بیعت با خلیفه بزور و ترور مخالفین کار شیطان است . موفق باشید .

کاشف الغطاء در صفحه 193 از کتاب اصل الشیعه باب نشاه التشیع می آورد

معنی >هنگامی که علی دید آن دونفر یعنی خلیفه اول ودوم تمام جهد وتلاش خود را صرف نشر کلمه توحید وتجهیز سپاه و توسعه فتوحات می کنند و ظلم و ستمی نمیکنند بیعت کرد وصلح نمود واز حق خود چشم پوشید برای اینکه مردم به جاهلیت اولیه خود باز نگردند.
می گویم این کلام بسیار واضح است علی رضی الله عنه بیعت نمود با ابوبکر وعمر وعثمان رضی الله عنهما
نکته دیگر اینکه این عالم شیعه اعتراف می کند که شیخین تمام تلاش خویش را برای دعوت دادن مردم به اسلام وتوحید ونصرت اسلام واهلش انجام دادند واینجا باطل می شود ادعای رافضه مبنی بر نفاق صحابه خصوصا شیخین علیهم السلام

وهمچنین باطل می شود که شیخین علیهم السلام ظلم و ستم میکردند زیرا خود علی رضی الله عنه از آنها ظلمی ندید وبه همین دلیل نیز کارشان را تایید کرده وبیعت نمود .

hagh;281757 نوشت:
کاشف الغطاء در صفحه 193 از کتاب اصل الشیعه باب نشاه التشیع می آورد

معنی >هنگامی که علی دید آن دونفر یعنی خلیفه اول ودوم تمام جهد وتلاش خود را صرف نشر کلمه توحید وتجهیز سپاه و توسعه فتوحات می کنند و ظلم و ستمی نمیکنند بیعت کرد وصلح نمود واز حق خود چشم پوشید برای اینکه مردم به جاهلیت اولیه خود باز نگردند.
می گویم این کلام بسیار واضح است علی رضی الله عنه بیعت نمود با ابوبکر وعمر وعثمان رضی الله عنهما
نکته دیگر اینکه این عالم شیعه اعتراف می کند که شیخین تمام تلاش خویش را برای دعوت دادن مردم به اسلام وتوحید ونصرت اسلام واهلش انجام دادند واینجا باطل می شود ادعای رافضه مبنی بر نفاق صحابه خصوصا شیخین علیهم السلام

وهمچنین باطل می شود که شیخین علیهم السلام ظلم و ستم میکردند زیرا خود علی رضی الله عنه از آنها ظلمی ندید وبه همین دلیل نیز کارشان را تایید کرده وبیعت نمود .

چگونه باطل است
وقتی که تا شش ماه و در بعضی جها امده است اصلا بیعت نکرده است
در همین صحیح شما امده است

ammarshia;281785 نوشت:
چگونه باطل است
وقتی که تا شش ماه و در بعضی جها امده است اصلا بیعت نکرده است
در همین صحیح شما امده است

لطفا منبع کامل را ذکر کنید تا پاسخ دهیم

ohfreedom;281790 نوشت:
لطفا منبع کامل را ذکر کنید تا پاسخ دهیم

با سلام
شما پاسختان را گرفتید اخوی !!!!
از این شاخه به ان شاخه پریدن جایز نیست

رضا;280314 نوشت:
با سلام
اخوی مثل اینکه مرغ شمایک پاه دارد
گویا شما بیعت نکردن علی ع را با ابوبکر فراموش کرده اید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حال چگونه چنین سخنی میگوید ؟
ظاهرا شما صحيح بخاري را يا نخوانده‌اند و يا اگر خوانده‌اند، مقداري كم‌لطفي كرده‌
يد.
در
صحيح بخاري در 7 يا 8 مورد آورده است كه اميرالمومنين (عليه السلام) تا 6 ماه با ابوبكر بيعت نكردند.:sham:
بعد از شهادت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها)، اميرالمومنين (عليه السلام) و بني هاشم آمدند بيعت كردند و اين نصّ صريح
صحيح مسلم و صحيح بخاري است و خود حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) اصلا بيعت نكردند و از ديدگاه اميرالمومنين (عليه السلام) با توجه به آنچه كه در صحيحمسلم است، خلافت آقاي ابوبكر و عمر را مشروع نمي‌دانست.

در

صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، كتاب الجهاد، باب حكم الفئ صراحت دارد كه خليفه دوم در جمع حدود 37 نفر از صحابه خطاب مي‌كند به اميرالمومنين (عليه السلام) و در مورد قضيه إرث مي‌گويد:
فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبوبكر: انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم، ... فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ... ثم توفي أبوبكر و انا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا.
شما‌ ـ علي و عباس ـ وقتي ابوبكر گفت: من جانشين رسول الله هستم، ابوبكر را دروغگو و گنه‌كار و حيله‌گر و خائن مي‌دانستيد.
هم‌چنين بعد از درگذشت ابوبكر كه من گفتم: ولي پيامبر و جانشين ابوبكر هستم، شما دو نفر مرا دروغگو و گنه‌كار و حيله‌گر و خائن مي‌دانستيد.

اين نص صريح صحيح مسلم است،
بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) كه اميرالمومنين (عليه السلام) به أبوبكر پيام داد تا به منزلش بيايد:

فأرسل إلي أبي بكر أن إئتنا و لا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر.
وقتي مي‌خواهي پيش من بيايي، كسي را با خود نياور و من دوست ندارم عمر را با خود به منزل من بياوري.
صحيح بخاري، ج5، ص83
همچنين مي‌گويد:
و لكنك إستبددت علينا بالأمر.
تو در حق ما استبداد كردي.
صحيح بخاري، ج5، ص83
اين قضايا، مسئله‌اي است كه كاملا صريح و روشن است.

خود خليفه دوم وقتي قضيه سقيفه را مطرح مي‌كند، مي‌گويد:

إن الأنصار خالفونا و اجتمعوا بأسرهم في سقيفة بني ساعدة و خالف عنا علي و الزبير و من معهما.
صحيح بخاري، ج8، ص26 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج8، ص142 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص644 ـ مسند احمد، ج1، ص55
هم‌چنين قضيه خطبه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در مسجد و تعابير ديگري كه در نهج البلاغه و جاهاي ديگري كه اميرالمومنين (عليه السلام) اينها را خليفه مشروع نمي‌دانستند. از اول تا آخر نهج البلاغه، ده‌ها خطبه در اين زمينه است.

رضا;281812 نوشت:
با سلام
شما پاسختان را گرفتید اخوی !!!!
از این شاخه به ان شاخه پریدن جایز نیست

لطفا کل مطلب را ارسال کنید نه اینکه فقط اون قسمتی که به سود شما هست رو می برید و میارید:
أرسل إلي عمر بن الخطاب فجئته حين تعالى النهار قال فوجدته في بيته جالسا على سرير مفضيا إلى رماله متكئا على وسادة من آدم فقال لي يا مال إنه قد دف أهل أبيات من قومك وقد أمرت فيهم برضخ فخذه فاقسمه بينهم قال قلت لو أمرت بهذا غيري قال خذه يا مال قال فجاء يرفا فقال هل لك يا أمير المؤمنين في عثمان وعبد الرحمن بن عوف والزبير وسعد فقال عمر نعم فأذن لهم فدخلوا ثم جاء فقال هل لك في عباس وعلي قال نعم فأذن لهما فقال عباس يا أمير المؤمنين اقض بيني وبين هذا الكاذب الآثم الغادر الخائن فقال القوم أجل يا أمير المؤمنين فاقض بينهم وأرحهم فقال مالك بن أوس يخيل إلي أنهم قد كانوا قدموهم لذلك فقال عمر اتئدا أنشدكم بالله الذي بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمون أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لا نورث ما تركنا صدقة قالوا نعم ثم أقبل على العباس وعلي فقال أنشدكما بالله الذي بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمان أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لا نورث ما تركناه صدقة قالا نعم فقال عمر إن الله جل وعز كان خص رسوله صلى الله عليه وسلم بخاصة لم يخصص بها أحدا غيره قال { ما أفاء الله على رسوله من أهل القرى فلله وللرسول } ما أدري هل قرأ الآية التي قبلها أم لا قال فقسم رسول الله صلى الله عليه وسلم بينكم أموال بني النضير فوالله ما استأثر عليكم ولا أخذها دونكم حتى بقي هذا المال فكان رسول الله صلى الله عليه وسلم يأخذ منه نفقة سنة ثم يجعل ما بقي أسوة المال ثم قال أنشدكم بالله الذي بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمون ذلك قالوا نعم ثم نشد عباسا وعليا بمثل ما نشد به القوم أتعلمان ذلك قالا نعم قال فلما توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم قال أبو بكر أنا ولي رسول الله صلى الله عليه وسلم فجئتما تطلب ميراثك من بن أخيك ويطلب هذا ميراث امرأته من أبيها فقال أبو بكر قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ما نورث ما تركنا صدقة فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا والله يعلم إنه لصادق بار راشد تابع للحق ثم توفي أبو بكر وأنا ولي رسول الله صلى الله عليه وسلم وولي أبي بكر فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا والله يعلم إني لصادق بار راشد تابع للحق فوليتها ثم جئتني أنت وهذا وأنتما جميع وأمركما واحد فقلتما ادفعها إلينا فقلت إن شئتم دفعتها إليكما على أن عليكما عهد الله أن تعملا فيها بالذي كان يعمل رسول الله صلى الله عليه وسلم فأخذتماها بذلك قال أكذلك قالا نعم قال ثم جئتماني لأقضي بينكما ولا والله لا أقضي بينكما بغير ذلك حتى تقوم الساعة فإن عجزتما عنها فرداها إلي

hagh;281757 نوشت:
کاشف الغطاء در صفحه 193 از کتاب اصل الشیعه باب نشاه التشیع می آورد

معنی >هنگامی که علی دید آن دونفر یعنی خلیفه اول ودوم تمام جهد وتلاش خود را صرف نشر کلمه توحید وتجهیز سپاه و توسعه فتوحات می کنند و ظلم و ستمی نمیکنند بیعت کرد وصلح نمود واز حق خود چشم پوشید برای اینکه مردم به جاهلیت اولیه خود باز نگردند.
می گویم این کلام بسیار واضح است علی رضی الله عنه بیعت نمود با ابوبکر وعمر وعثمان رضی الله عنهما
نکته دیگر اینکه این عالم شیعه اعتراف می کند که شیخین تمام تلاش خویش را برای دعوت دادن مردم به اسلام وتوحید ونصرت اسلام واهلش انجام دادند واینجا باطل می شود ادعای رافضه مبنی بر نفاق صحابه خصوصا شیخین علیهم السلام

وهمچنین باطل می شود که شیخین علیهم السلام ظلم و ستم میکردند زیرا خود علی رضی الله عنه از آنها ظلمی ندید وبه همین دلیل نیز کارشان را تایید کرده وبیعت نمود .



ببینید موضوع رضایت دادن علی علیه السلام دال بر بر حق بودن ایشان نبوده و علامه این نکته را قبل از آن مطلبی که نقل فرمودید ذکر کرده و استناد کرده بر کتب صحاح و.. اهل سنت دال بر عدم بیعت علی علیه السلام تا حداقل 6 ماه


نقل کامل مطلب از کتاب نشاه الشیعه الاصل علامه کاشف الغطاء

[=Times New Roman]ثمَّ لمّا ارتحل الرسول 9 من هذه الدار إلى دار القرار ، ورأى جمع من الصحابة أنْ لا تكون الخلافة لعلي 7 : إمّا لصغر سنِّه!! أو لأنَّ قريشاً كرهت أنْ تجتمع النبوة والخلافة لبني هاشم ، زعماً منهم أنَّ النبوة والخلافة إليهم يضعونها حيث شاؤوا!! أو لاُمور اُخرى لسنا بصدد البحث عنها ، ولكنَّه باتفاق الفريقين امتنع أوَّلاً عن البيعة ، بل في صحيح البخاري ـ في باب غزوة خيبر : أنَّه لم يُبايع إلاّ بعد ستة أشهر (1).

صفحه 192

[=Times New Roman]وتبعه على ذلك جماعة من عيون الصحابة ، كالزبير وعمّار والمقداد وآخرين (2).
[=Times New Roman] [=Times New Roman]ثمَّ لمّا رأى تخلّفه يوجب فتقاً في الاسلام لا يُرتق ، وكسراً لا يُجبر ، وكلُّ أحد يعلم أنَّ علياً ما كان يطلب الخلافة رغبة في الامرة ، ولا حرصاً على المُلك والغلبة والاثَرة ، وحديثه مع ابن عبّاس بذي قار مشهور (3) ، وإنَّما يريد تقوية الاسلام ، وتوسيع نطاقه ، ومد رواقه ، وإقامة الحقِّ ، وإماتة الباطل.
[=Times New Roman] [=Times New Roman]وحين رأى أنَّ المتخلّفين (4) ـ أعني الخليفة الأول والثاني ـ بذلا أقصى الجهد في نشركلمة التوحيد ، وتجهيز الجنود ، وتوسيع الفتوح ، ولم يستأثروا ولم يستبدوا ، بايع وسالم ، وأغضى عما يراه حقّاً له ، محافظة على الاسلام أن تتصدّع وحدته ، وتتفرَّق كلمته ، ويعود الناس الى جاهليتهم الأُولى.
[=Times New Roman]
__________________________________
(1) صحيح البخاري ٥ : ١٧٧ ، وانظر كذلك : صحيح مسلم كتاب الجهاد والسير ٥ : ١٥٢ ،الامامة والسياسة ١ : ١١ ، مروج الذهب ٢ : ٣٠٢ ، تاريخ الطبري ٣ : ٢٠٨ ، الكامل في التاريخ ٢ : ٣٢٧ ، الصواعق المحرقة : ١٣.

[=Times New Roman](2) منهم : أبو ذر الغفاري ، وسلمان الفارسي ، والمقداد بن عمرو ، وعمار بن ياسر ، وفروة بن عمرو ، وخالد بن سعيد بن العاص ، واُبي بن كعب ، والبراء بن عازب ، وقيس بن سعد بن عبادة ، وخزيمة بن ثابت ، وغيرهم.
[=Times New Roman] [=Times New Roman]راجع : مروج الذهب ٢ : ٣٠١ ، العقد الفريد ٤ : ٢٥٩ ، تاريخ الطبري ٣ : ٢٠٨ ، الكامل في التأريخ ٢ : ٣٢٥ ، تاريخ اليعقوبي ٢ : ١٠٣ ، تاريخ ابي الفداء ٢ : ٦٣.
[=Times New Roman]

[=Times New Roman] [=Times New Roman](3) قال عبدالله بن عبّاس : دخلتُ على أمير المؤمنين 7 بذي قار وهو يخصف نعله ، فقال رحمه الله لي : ما قيمة هذهِ النعل؟ فقلت : لا قيمة لها.
[=Times New Roman] [=Times New Roman]فقال 7 : « والله لهي أحب إلى من امرتكم إلاّ أنْ اُقيم حقَّاً ، أو أدفع باطلا » ....
[=Times New Roman] [=Times New Roman]انظر : شرح نهج البلاغة للشيخ محمد عبده ١ : ٧٦|٣٢.
[=Times New Roman]

[=Times New Roman] [=Times New Roman](4) صوابها ( المختلّف ) لأنَّ الامر برمته كان في عهد أبي بكر ، ومثل ذلك في المفردات اللاحقة ، فلاحظ.

اینصحفه

یاحق

hagh;281757 نوشت:
کاشف الغطاء در صفحه 193 از کتاب اصل الشیعه باب نشاه التشیع می آورد

معنی >هنگامی که علی دید آن دونفر یعنی خلیفه اول ودوم تمام جهد وتلاش خود را صرف نشر کلمه توحید وتجهیز سپاه و توسعه فتوحات می کنند و ظلم و ستمی نمیکنند بیعت کرد وصلح نمود واز حق خود چشم پوشید برای اینکه مردم به جاهلیت اولیه خود باز نگردند.
می گویم این کلام بسیار واضح است علی رضی الله عنه بیعت نمود با ابوبکر وعمر وعثمان رضی الله عنهما
نکته دیگر اینکه این عالم شیعه اعتراف می کند که شیخین تمام تلاش خویش را برای دعوت دادن مردم به اسلام وتوحید ونصرت اسلام واهلش انجام دادند واینجا باطل می شود ادعای رافضه مبنی بر نفاق صحابه خصوصا شیخین علیهم السلام

وهمچنین باطل می شود که شیخین علیهم السلام ظلم و ستم میکردند زیرا خود علی رضی الله عنه از آنها ظلمی ندید وبه همین دلیل نیز کارشان را تایید کرده وبیعت نمود .

با سلام
جناب حق (انشاءالله خداوند همه ما را توفیق پذیرش حق و حقیقت عنایت فرماید):

ظلم و ستمی که خلیفه اول و دوم مرتکب شده اند،به هیچوجه قابل انکار نیست.تنها ظلمی که آنها در حق پاره تن رسول الله حضرت فاطمه(س) مرتکب شده اند،به اندازه ای بزرگ و زشت است که نیازی به بررسی ظلمهای دیگر این دو شخصیت نیست.بنده برای اختصار و فقط برای یادآوری شما فقط یکی دو نمونه از منابع معتبر اهل سنت عرض می کنم:

بخاری می گوید:حضرت فاطمه تا جان در بدن داشت، با ابی بکر سخن نگفت و از او خشمگین بود.(1)

ابن حجر در شرح صحیح بخاری نقل میکند «فاطمه بر ابی بکر خشم گرفت، و از او دوری جست تا آن که پس از شش روز از دنیا رفت، همسرش علی بر او نماز گزارد، و به ابی بکر خبر نداد.(2)

این خشم و غضب حضرت زهرا(س) از خلیفه اول بخاطر چه بوده است؟! آیا دلیل آن چیزی غیر از غصب خلافت امام علی(ع)،غصب ناجوانمردانه فدک و هجوم بی شرمانه به خانه آن حضرت و مجروح کردن و کشتن فرزند در شکمش چیز دیگری بوده است؟؟؟!!!! این ظلمها در منابع متعدد خود اهل سنت هم نقل شده است.

اما در مورد بیعت امیرالمومنین علی(ع) با خلیفه اول باید بگویم:

اینکه امام علی(ع) تا مدتها با ابوبکر مخالفت کرده و با او بیعت نکرده بود،امری مسلم و قطعی است،هر چند برخی بر این عقیده اند که آن حضرت هیچگاه بیعت نکرده بودند،ولی بیشتر مورخان قائلند که آن حضرت با ابوبکر بیعت کرد،ولی در زمان آن اختلاف دارند،و آنچه مشهور است این است که :

حضرت على(عليه السلام) تا پيش از رحلت حضرت زهرا(عليها السلام)با ابوبكر بيعت نكردند. در اين باره زهرى مى گويد:
«تا پيش از درگذشت فاطمه(عليها السلام)، نه تنها على بلكه هيچ يك از بنى هاشم با ابوبكر بيعت نكردند».[3]

در تاريخ آمده است كه پس از خوددارى حضرت على(عليه السلام) از بيعت، ابوبكر، عمر بن خطاب را نزد آن حضرت فرستاد و به عمر گفت: «او را با خشونت تمام نزد من بياور!» عمر نزد على(عليه السلام) آمد و بين آنان سخنانى رد و بدل شد و وقايعى اتفاق افتاد; از جمله حضرت على(عليه السلام) خطاب به او فرمود: «بدوش شيرى را كه بخشى از آن سهم توست! به خدا سوگند، اين شوق وافر تو به امارت او براى چيزى نيست مگر آن كه تو را پس از خود به خلافت برگزيند».[4]

پس از اين رخدادها و هنگام جنگ با مرتدان، عثمان نزد امام على(عليه السلام) آمد و گفت: «تا وقتى تو بيعت نكنى، كسى به جنگ اين افراد نخواهد رفت. امام باز هم خوددارى كرد، ولى سرانجام پذيرفت و مسلمانان خوشحال شدند».[5]

با توجه به آنچه گفته شد، بى گمان انگيزه بيعت امام على(عليه السلام) با خليفه اول چيزى غير از صلاحيت خليفه بوده است. آن حضرت مصالح امت اسلام را بر حق مسلم خود ـ يعنى ولايت و جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) ـ مقدم داشته اند; چرا كه اگر امام على(عليه السلام) ابوبكر را براى خلافت مسلمانان شايسته مى دانست، دليلى نداشت كه در آغاز خلافت او با وى مخالفت كنند و سرانجام با در نظر گرفتن مصالح مسلمانان و رخ دادن وقايعى كه در تاريخ به طور مشروح بيان شده است، با ابوبكر بيعت نمايند و در اين كار، بنى هاشم و گروهى از اصحاب خاص پيامبر همچون سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد و عمار ياسر نيز ايشان را همراهى كنند.

توجه به استدلال عثمان در متقاعد كردن امير مؤمنان(عليه السلام) براى بيعت با خليفه اول نشان مى دهد كه يكى از دلايل مصلحت انديشى امام(عليه السلام) در بيعت با ابوبكر بيم تفرقه در بين مسلمانان و عدم رغبت آنان در جهاد با مرتدان بوده است.

همانا حفظ اتحاد مسلمانان براى آن حضرت چنان ارزشمند بوده است كه وقتى ابوسفيان با انگيزه هاى خاص پس از جريان سقيفه درخواست مى كند تا با آن حضرت بيعت نمايد، او را طرد مى نمايد و بيعت او را نمى پذيرد.[6]

توجه به رفتار و گفتار آن حضرت نشان مى دهد كه ايشان پس از درگذشت پيامبر(صلى الله عليه وآله) هرگز كسى را براى خلافت شايسته تر از خود نمى دانسته اند. آن حضرت هنگام به خلافت رسيدن و پس از مخالفت طلحه و زبير به ايشان مى فرمايد: «فَوَاللهِ ما زِلْتُ مَدْفوعاً عَنْ حَقّى، مُستَأثَراً عَلىَّ، مُنْذُ قَبَضَ اللهُ نَبِيَّهُ(صلى الله عليه وآله)...»;[7] پس سوگند به خدا، من همواره از حق خويش محروم ماندم. از هنگام وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله) تا امروز حق مرا از من باز داشته و به ديگرى اختصاص داده اند.

آن حضرت، در خطبه سوم نيز حقانيت خود را براى جانشينى پيامبر اين گونه بيان مى فرمايد: «و آگاه باشيد به خدا سوگند كه فلانى (ابن ابى قحافه)،[8] جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، چون محور آسياب است به سنگ آسياب كه دور آن حركت مى كند.

او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است و مرغان دور پرواز انديشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد. پس من رداى خلافت را رها كرده، دامن جمع نمودم و از خلافت كناره گيرى كردم و همواره در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخيزم؟ يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آورده اند، صبر پيشه سازم؟ محيطى كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيام قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد! پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود و با ديدگان خود مى نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند.[9]

اينها همه نشان مى دهد كه حضرت على(عليه السلام) هرگز ابوبكر و ديگران را شايسته خلافت نمى دانسته و بيعت آن حضرت با وى تنها براى حفظ اسلام و كيان مسلمانان بوده است. نگاهى گذرا به خطبه هاى نهج البلاغه نشان مى دهد كه آن حضرت همواره سعى نموده اند تا اين واقعيت را با الفاظ و عبارات گوناگون به مردم بفهمانند و گوشزد كنند كه تكيه ديگران بر مسند خلافت، غصب و ربودن ميراث حقيقى ايشان بوده است.

پی نوشتها:
1. صحیح بخاری، ج4، ص42، ج5، ص82، و ج8، ص30.
2. فتح الباری، کتاب المغازی، باب غزوه خیبر: 7/493، حدیث4240، و نیز کتاب الفرائض: 12/5، حدیث 6726.
3. تاريخ الطبرى، ج 2، ص 448، (مؤسسة الاعلمى، بيروت).
4. اسباب الاشراف، بلاذرى، ج 1، ص 587، (نشر دارالمعارف، مصر).
5. ر.ك: امام على و زمامداران، على محمد ميرجليلى، ص 79، (انتشارات وثوق). به نقل از انساب الاشراف، بلاذرى، ج 1، ص 587، (نشر دارالمعارف، مصر).
6. فروغ ولايت، جعفر سبحانى، ص 146 ـ 177، بخش چهارم، فصل 1 و 2.
7. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 6، (مؤسسه فرهنگى تحقيقاتى اميرالمؤمنين(عليه السلام)).
8. مراد خليفه اول ـ ابوبكر ـ است.
9. همان، خطبه 3.

فاتح;281835 نوشت:

ببینید موضوع رضایت دادن علی علیه السلام دال بر بر حق بودن ایشان نبوده و علامه این نکته را قبل از آن مطلبی که نقل فرمودید ذکر کرده و استناد کرده بر کتب صحاح و.. اهل سنت دال بر عدم بیعت علی علیه السلام تا حداقل 6 ماه


نقل کامل مطلب از کتاب نشاه الشیعه الاصل علامه کاشف الغطاء

ثمَّ لمّا ارتحل الرسول 9 من هذه الدار إلى دار القرار ، ورأى جمع من الصحابة أنْ لا تكون الخلافة لعلي 7 : إمّا لصغر سنِّه!! أو لأنَّ قريشاً كرهت أنْ تجتمع النبوة والخلافة لبني هاشم ، زعماً منهم أنَّ النبوة والخلافة إليهم يضعونها حيث شاؤوا!! أو لاُمور اُخرى لسنا بصدد البحث عنها ، ولكنَّه باتفاق الفريقين امتنع أوَّلاً عن البيعة ، بل في صحيح البخاري ـ في باب غزوة خيبر : أنَّه لم يُبايع إلاّ بعد ستة أشهر (1).

صفحه 192

وتبعه على ذلك جماعة من عيون الصحابة ، كالزبير وعمّار والمقداد وآخرين (2).
ثمَّ لمّا رأى تخلّفه يوجب فتقاً في الاسلام لا يُرتق ، وكسراً لا يُجبر ، وكلُّ أحد يعلم أنَّ علياً ما كان يطلب الخلافة رغبة في الامرة ، ولا حرصاً على المُلك والغلبة والاثَرة ، وحديثه مع ابن عبّاس بذي قار مشهور (3) ، وإنَّما يريد تقوية الاسلام ، وتوسيع نطاقه ، ومد رواقه ، وإقامة الحقِّ ، وإماتة الباطل.
وحين رأى أنَّ المتخلّفين (4) ـ أعني الخليفة الأول والثاني ـ بذلا أقصى الجهد في نشركلمة التوحيد ، وتجهيز الجنود ، وتوسيع الفتوح ، ولم يستأثروا ولم يستبدوا ، بايع وسالم ، وأغضى عما يراه حقّاً له ، محافظة على الاسلام أن تتصدّع وحدته ، وتتفرَّق كلمته ، ويعود الناس الى جاهليتهم الأُولى.

__________________________________
(1) صحيح البخاري ٥ : ١٧٧ ، وانظر كذلك : صحيح مسلم كتاب الجهاد والسير ٥ : ١٥٢ ،الامامة والسياسة ١ : ١١ ، مروج الذهب ٢ : ٣٠٢ ، تاريخ الطبري ٣ : ٢٠٨ ، الكامل في التاريخ ٢ : ٣٢٧ ، الصواعق المحرقة : ١٣.

(2) منهم : أبو ذر الغفاري ، وسلمان الفارسي ، والمقداد بن عمرو ، وعمار بن ياسر ، وفروة بن عمرو ، وخالد بن سعيد بن العاص ، واُبي بن كعب ، والبراء بن عازب ، وقيس بن سعد بن عبادة ، وخزيمة بن ثابت ، وغيرهم.
راجع : مروج الذهب ٢ : ٣٠١ ، العقد الفريد ٤ : ٢٥٩ ، تاريخ الطبري ٣ : ٢٠٨ ، الكامل في التأريخ ٢ : ٣٢٥ ، تاريخ اليعقوبي ٢ : ١٠٣ ، تاريخ ابي الفداء ٢ : ٦٣.


(3) قال عبدالله بن عبّاس : دخلتُ على أمير المؤمنين 7 بذي قار وهو يخصف نعله ، فقال رحمه الله لي : ما قيمة هذهِ النعل؟ فقلت : لا قيمة لها.
فقال 7 : « والله لهي أحب إلى من امرتكم إلاّ أنْ اُقيم حقَّاً ، أو أدفع باطلا » ....
انظر : شرح نهج البلاغة للشيخ محمد عبده ١ : ٧٦|٣٢.


(4) صوابها ( المختلّف ) لأنَّ الامر برمته كان في عهد أبي بكر ، ومثل ذلك في المفردات اللاحقة ، فلاحظ.

اینصحفه

یاحق

دوست عزیز آیا دارید در مورد مواردی استناد می کنید که دوستان شما نویسنده این مطلب را از سایت اخراج کرده و مطالبش را حذف کرده اند؟
با این تفاسیر چگونه ممکن است که اول کسی را اخراج کرد و بعدا مطالبش را نقد کرد؟

ohfreedom;281790 نوشت:
لطفا منبع کامل را ذکر کنید تا پاسخ دهیم

با سلام

برخی از منابع اهل سنت که به بیعت امام علی(ع) با ابوبکر بعد از گذشت مدتی طولانی اشاره کرده اند،عبارتند از:

1. در صحیح بخاری حدیث4240 آمده که حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) شش ماه بعد از پیامبر زنده بودند در این مدت شش ماه حضرت علی (سلام الله علیه ) با ابوبکر بیعت نکردند این روایت در صحیح مسلم هم امده است.

2. مسعودي مي‏نويسد:

هيچ كس از بني‏ هاشم با ابوبكر بيعت نكرد تا فاطمه ـ رضي اللّه‏ عنها ـ وفات يافت. درباره بيعت علي ابن ابي طالب عليه ‏السلام با ابوبكر اختلاف است. بعضي مي‏گويند بعد از ده روز پس از وفات فاطمه«عليهاالسلام»، يعني هفتاد و چند روز پس از وفات پيامبر صلي‏ الله‏ عليه ‏و‏آله بيعت كرد، و بعضي سه ماه گفته‏ اند و بعضي شش ماه، و جز اين نيز گفته‏ اند(1)

3. بخاري در كتاب صحيح بخاري و مسلم در صحيح مسلم به مناسبت مسئله بيعت، درباره زمان بيعت علي بن ابي طالب عليه ‏السلام مي ‏نويسند:

...فاطمه«عليهاالسلام» با ابوبكر ـ در اعتراض به وي ـ سخن نمي ‏گفت تا آن‏كه از دنيا رفت. وي بعد از وفات پيامبر صلي ‏الله‏ عليه‏ و‏آله شش ماه زندگي كرد... و تا زماني كه فاطمه«عليهاالسلام» زنده بود مردم به علي عليه السلام توجه داشتند، اما تمايل مردم به وي بعد از وفات فاطمه«عليهاالسلام»كم شد. پس متمايل به كنار آمدن با ابوبكر و بيعت با او شد. اما علي عليه ‏السلام در طول مدت آن شش ماه هرگز بيعت نكرد... .(2)

4. بلاذري مي‏گويد:

...علي با ابوبكر بيعت نكرد تا اين‏كه فاطمه«عليهاالسلام» شش ماه بعد از وفات پيامبر صلي‏ الله ‏عليه ‏و‏آله از دنيا رفت، وي در ادامه مي ‏افزايد، زماني كه جنگ با مرتدين آغاز شد عثمان نزد امام علي عليه السلام آمد و گفت: تا وقتي كه تو بيعت نكني كسي به جنگ اين افراد نخواهد رفت. عثمان پيوسته با وي سخن گفت تا اين‏كه وي را نزد ابوبكر برد و علي با او بيعت كرد و مسلمانان خشنود شده براي جنگ با مرتدين كمر همت بستند.

حال اگر واقعاً خلفا افرادی تلاشگر در راه اعتلای اسلام بوده اند،چرا امام علی(ع) از همان ابتدا با آنها بیعت نکرد؟!

پی نوشتها:
(1).مسعودي، مروج الذهب،ج1، ص 646 و 657.

(2). محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح بخاري، ج 5، ص 82 ـ 84 و مسلم بن حجاج نيشابوري، صحيح مسلم، ج 5، ص 153.

(3). احمد بن يحيي بن جابر بلاذري، انساب الاشراف، ج 1، ص 586 ـ 587.

ohfreedom;281845 نوشت:
دوست عزیز آیا دارید در مورد مواردی استناد می کنید که دوستان شما نویسنده این مطلب را از سایت اخراج کرده و مطالبش را حذف کرده اند؟
با این تفاسیر چگونه ممکن است که اول کسی را اخراج کرد و بعدا مطالبش را نقد کرد؟

سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته

با این نوشته ها ناراحتم کردید چرا که مطمئن بودم چنین اتفاقی در این سایت نیفتاده و نخواهد افتاد که کسی را بخاطر مطالب علمی ای که طرح میکند اخراج نمایند.
مطلب ایشان در اینجا هست.
http://www.askdin.com/post281757-24.html

و دلیل اخراجشان البته اگر اخراج شده باشند نمیتواند دلیل علمی داشته باشد
بنده این را به شما قول میدهم.

یاحق

فاتح;281858 نوشت:
سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته

با این نوشته ها ناراحتم کردید چرا که مطمئن بودم چنین اتفاقی در این سایت نیفتاده و نخواهد افتاد که کسی را بخاطر مطالب علمی ای که طرح میکند اخراج نمایند.
مطلب ایشان در اینجا هست.
http://www.askdin.com/post281757-24.html

و دلیل اخراجشان البته اگر اخراج شده باشند نمیتواند دلیل علمی داشته باشد
بنده این را به شما قول میدهم.

یاحق

اگر باور ندارید تا شماره تماس او را بدهم و خودتان بپرسید
یا اینکه از مدیران بپرسید
جواب ما را که نمی دهند، آخر ما وهابی هستیم!!!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

یا فاتح خیبر مددی کن




سوالی داشتم:

چرا ابوبكر در تعيين خليفه ، از پيامبر(ص) تبعيت نكرد؟

sayedali;281896 نوشت:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

یا فاتح خیبر مددی کن




سوالی داشتم:

چرا ابوبكر در تعيين خليفه ، از پيامبر(ص) تبعيت نكرد؟



سئوال مگر به عقیده شما روش پیامبر در تعیین خلیفه چگونه می بود؟
آخر این هم سئوال است که می پرسید؟
از نظر ما پیامبر بعد از خود کسی را جانشین نکرده که ابوبکر بخواهد به روش او عمل کند.
اما اگر بخواهیم مثلا تعریف شیعه را قبول کنیم که تاکید می کنیم باطل است! باز با این حال همچون که پیامبر به گفته شیعه حضرت علی را منصوب کرد، ابوبکر نیز عمر را منصوب کرد!
که صد البته نظر اول صحیح تر است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

یا فاتح خیبر مددی کن

ohfreedom;281914 نوشت:

سئوال مگر به عقیده شما روش پیامبر در تعیین خلیفه چگونه می بود؟
آخر این هم سئوال است که می پرسید؟
از نظر ما پیامبر بعد از خود کسی را جانشین نکرده که ابوبکر بخواهد به روش او عمل کند.
اما اگر بخواهیم مثلا تعریف شیعه را قبول کنیم که تاکید می کنیم باطل است! باز با این حال همچون که پیامبر به گفته شیعه حضرت علی را منصوب کرد، ابوبکر نیز عمر را منصوب کرد!
که صد البته نظر اول صحیح تر است

شما مى‏گوييد پيامبر اكرم ( ص ) خليفه معيّن نكرد و تعيين آن را به عهده مردم گذاشت .

اگر اين كار حضرت ، حقّ و به صلاح امّت و تضمين كننده هدايت مردم بود ، پس بر همه واجب است از او متابعت كنند ؛ چون كار او بايد براى تمام خداجويانى كه معتقد به قيامت هستند ، الگو باشد :

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

( لقد كان لكم في رسول اللّه أسوة حسنة لمن كان يرجوا اللّه واليوم الآخر ) الأحزاب : 21 . .


بنا بر اين ، كار ابوبكر كه خليفه معيّن كرد بر خلاف سنّت پيامبر ( ص ) و موجب ضلالت امّت بود .

و هم‏چنين كار عمر كه تعيين خلافت را به عهده شوراى شش‏نفره نهاد نيز برخلاف سنت پيامبر ( ص ) وسيره ابوبكربود .

و اگر چنانچه بگوييد كار ابوبكر و عمر به صلاح امّت بود ، پس بايد ملتزم باشيد كه كار رسول اكرم ( ص ) صحيح نبوده است ، نستجير باللَّه من ذلك‏


ر . ك : المناظرات في الإمامة ، ص 246 و 259 ؛ قصص العلماء : 391 ؛ مناظره شيخ صدوق با ملك ركن الدولة و مناظره مأمون با علماى اهل سنّت . .


سلام علیکم جمیعا و رحمه الله

ohfreedom;281914 نوشت:
از نظر ما پیامبر بعد از خود کسی را جانشین نکرده که ابوبکر بخواهد به روش او عمل کند. اما اگر بخواهیم مثلا تعریف شیعه را قبول کنیم که تاکید می کنیم باطل است! باز با این حال همچون که پیامبر به گفته شیعه حضرت علی را منصوب کرد، ابوبکر نیز عمر را منصوب کرد! که صد البته نظر اول صحیح تر است

اول تحلیلی در مورد سقیفه
ببینیم آیا سقیفه حق است وآیا از دید خلفاء سقیفه بنی ساعده حکم خدا بمعنای فامرهم شوراء بینهم و حتی سنت ماخوذ از قران است ؟
و آیا این راه صحیحی برای تعئین جانشین برای پیامبر بوده یا خیر.

1- خلیفه اول در سقیفه بنی ساعده با حضور تعدادی از انصارو مهاجرین برپا شده و جانشین پیامبر مشخص میشود.

2- اگر نظر صحیح برداشته از قران کریم و استنباط عده ای از سنت نبوی این است که برای تعئین خلیفه سقیفه ای برپا شود و جانشینانی توسط مردم برای پیامبر خداوند مشخص گردد
پس چرا این مساله در مورد دیگر خلفاء تکرار نشد ؟
آیا خلیفه دوم و سوم فامرهم شوراء بینهم را قبول نداشتند ؟

3- چرا وقوع این
سقیفه تنها در مورد خلیفه اول صورت گرفت
و خلیفه دوم توسط خلیفه اول با وجود تمام اعتراضات ( همان مردمی که در سقیفه باید می نشستند )
انتخاب شد؟

پس

اگر میگوئیم سقیفه حق است و انتخاب پیامبر وجود خارجی ندارد

چرا اولین نفراتی که سقیفه را باطل اعلام کردند خلفای اول و دوم بودند چراکه خودشان پس از غصب خلافت به ان عمل نکردند.

نتیجه اینکه
سقیفه بر اساس آنچه که خلفاء در مورد جانشینی عمل کردند از دید خودشان هم مردود بوده
ولذا
انتخاب خلیفه دوم و سوم شراعا و یا حتی قانونا باطل بوده
و واضح است که با این شرایط
موضوع سقیفه یک تنها ابزار برای عده ای برای اخذ خلافت بوده
و
پس از اخذ خلافت
چون قدرت بدست این افراد افتاده دیگر سقیفه ای رخ نداد و هیچ کدام از خلفاء دیگر حرفی از سقیفه نزدند تا زمان انتخاب علی علیه السلام.

یاحق

مقداد;281853 نوشت:
با سلام

برخی از منابع اهل سنت که به بیعت امام علی(ع) با ابوبکر بعد از گذشت مدتی طولانی اشاره کرده اند،عبارتند از:

1. در صحیح بخاری حدیث4240 آمده که حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) شش ماه بعد از پیامبر زنده بودند در این مدت شش ماه حضرت علی (سلام الله علیه ) با ابوبکر بیعت نکردند این روایت در صحیح مسلم هم امده است.

3. بخاري در كتاب صحيح بخاري و مسلم در صحيح مسلم به مناسبت مسئله بيعت، درباره زمان بيعت علي بن ابي طالب عليه ‏السلام مي ‏نويسند:

...فاطمه«عليهاالسلام» با ابوبكر ـ در اعتراض به وي ـ سخن نمي ‏گفت تا آن‏كه از دنيا رفت. وي بعد از وفات پيامبر صلي ‏الله‏ عليه‏ و‏آله شش ماه زندگي كرد... و تا زماني كه فاطمه«عليهاالسلام» زنده بود مردم به علي عليه السلام توجه داشتند، اما تمايل مردم به وي بعد از وفات فاطمه«عليهاالسلام»كم شد. پس متمايل به كنار آمدن با ابوبكر و بيعت با او شد. اما علي عليه ‏السلام در طول مدت آن شش ماه هرگز بيعت نكرد... .(2)

پی نوشتها:
(1).مسعودي، مروج الذهب،ج1، ص 646 و 657.

(2). محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح بخاري، ج 5، ص 82 ـ 84 و مسلم بن حجاج نيشابوري، صحيح مسلم، ج 5، ص 153.

(3). احمد بن يحيي بن جابر بلاذري، انساب الاشراف، ج 1، ص 586 ـ 587.

با سلام خدمت برادر گرامی
شما استناد کردید به حدیث 4240 از صحیح بخاری که در آن حضرت علی -رض- تا 6 ماه بیعت نکرده اند:
من عین متن حدیث 4240 را در اینجا قرار می دهم و قضاوت را به شما بزرگواران می دهم:

در مورد صحیح مسلم نیز شماره حدیث یامتن عربی را بدهید تا جواب بدهیم

فاتح;281933 نوشت:
سلام علیکم جمیعا و رحمه الله

اول تحلیلی در مورد سقیفه
ببینیم آیا سقیفه حق است وآیا از دید خلفاء سقیفه بنی ساعده حکم خدا بمعنای فامرهم شوراء بینهم و حتی سنت ماخوذ از قران است ؟
و آیا این راه صحیحی برای تعئین جانشین برای پیامبر بوده یا خیر.

1- خلیفه اول در سقیفه بنی ساعده با حضور تعدادی از انصارو مهاجرین برپا شده و جانشین پیامبر مشخص میشود.

2- اگر نظر صحیح برداشته از قران کریم و استنباط عده ای از سنت نبوی این است که برای تعئین خلیفه سقیفه ای برپا شود و جانشینانی توسط مردم برای پیامبر خداوند مشخص گردد
پس چرا این مساله در مورد دیگر خلفاء تکرار نشد ؟
آیا خلیفه دوم و سوم فامرهم شوراء بینهم را قبول نداشتند ؟

3- چرا وقوع این
سقیفه تنها در مورد خلیفه اول صورت گرفت
و خلیفه دوم توسط خلیفه اول با وجود تمام اعتراضات ( همان مردمی که در سقیفه باید می نشستند )
انتخاب شد؟

پس

اگر میگوئیم سقیفه حق است و انتخاب پیامبر وجود خارجی ندارد

چرا اولین نفراتی که سقیفه را باطل اعلام کردند خلفای اول و دوم بودند چراکه خودشان پس از غصب خلافت به ان عمل نکردند.

نتیجه اینکه
سقیفه بر اساس آنچه که خلفاء در مورد جانشینی عمل کردند از دید خودشان هم مردود بوده
ولذا
انتخاب خلیفه دوم و سوم شراعا و یا حتی قانونا باطل بوده
و واضح است که با این شرایط
موضوع سقیفه یک تنها ابزار برای عده ای برای اخذ خلافت بوده
و
پس از اخذ خلافت
چون قدرت بدست این افراد افتاده دیگر سقیفه ای رخ نداد و هیچ کدام از خلفاء دیگر حرفی از سقیفه نزدند تا زمان انتخاب علی علیه السلام.

یاحق

برادر بزرگوار من لطفا بروید و در مورد سقیفه تحقیق نمائید و بعد سخنرانی کنید!
سقیفه را ابوبکر تشکیل نداد بلکه ابوبکر وارد سقیفه -محلی دارای سقف و در زیر سایه- در آنجا انصار و مهاجرین می خواستند از بین خود خلیفه بر گزینند که اگر این چنین بود معلوم نبود امروز سرنوشت ما چگونه بود؟
به قدرت خداوند در این سقیفه اموری گذشت که چون همیشه اسلام را سر افراز نمود.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

یا فاتح خیبر مددی کن

سلام علیکم جمیعا

ohfreedom;282054 نوشت:
دوست عزیز من

ohfreedom;282054 نوشت:

کدام روایات صحیحین توهین به اهل بیت گرامی رسول است؟

لطفا سند بیاورید.

از شما دعوت می کنم فرق بین ابن تیمیه، شیخ عبد الوهاب و دیگر علما را با آن وهابیت مورد نظر خود تحقیق کنید، چرا که از نظر تاریخی بسیار فاصله دارند.

دوست عزیز:

اولا من یه سوال کردم...حالا دوباره سوال می کنم....شما فرض کن این روایت موهن هست(که هست و خواهم آورد)...حاضری صحیح بخاری رو رد کنی یا نه؟

سند هم ارائه می دم...شما اول جواب بده...بگو اگر چنین روایت هایی باشد حاضرید رد کنید یا نه؟

من نیز فرق بین ابن تیمه ملعون و عبد الوهاب ملعون را می دانم...گفتم پایه گذار..اساس گذار...پایه فکری وهابیت ابن تیمیه ملعون است...پس مغلطه نکن.

من از شما پرسیدم:

چرا ابوبكر در تعيين خليفه ، از پيامبر(ص) تبعيت نكرد؟

گفتید:

ohfreedom;281914 نوشت:

آخر این هم سئوال است که می پرسید؟
از نظر ما پیامبر بعد از خود کسی را جانشین نکرده که ابوبکر بخواهد به روش او عمل کند.
اما اگر بخواهیم مثلا تعریف شیعه را قبول کنیم که تاکید می کنیم باطل است! باز با این حال همچون که پیامبر به گفته شیعه حضرت علی را منصوب کرد، ابوبکر نیز عمر را منصوب کرد!
که صد البته نظر اول صحیح تر است

این پاسخ من به شما....شما که مدعی هستید خلافت عند الناس است بفرمایید جواب بدهید.....جوابی از شما نیامد...تا الان!!!!!!!!!!!!!

sayedali;281916 نوشت:

شما مى‏گوييد پيامبر اكرم ( ص ) خليفه معيّن نكرد و تعيين آن را به عهده مردم گذاشت .

اگر اين كار حضرت ، حقّ و به صلاح امّت و تضمين كننده هدايت مردم بود ، پس بر همه واجب است از او متابعت كنند ؛ چون كار او بايد براى تمام خداجويانى كه معتقد به قيامت هستند ، الگو باشد :

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

( لقد كان لكم في رسول اللّه أسوة حسنة لمن كان يرجوا اللّه واليوم الآخر ) الأحزاب : 21 . .

بنا بر اين ، كار ابوبكر كه خليفه معيّن كرد بر خلاف سنّت پيامبر ( ص ) و موجب ضلالت امّت بود .

و هم‏چنين كار عمر كه تعيين خلافت را به عهده شوراى شش‏نفره نهاد نيز برخلاف سنت پيامبر ( ص ) وسيره ابوبكربود .

و اگر چنانچه بگوييد كار ابوبكر و عمر به صلاح امّت بود ، پس بايد ملتزم باشيد كه كار رسول اكرم ( ص ) صحيح نبوده است ، نستجير باللَّه من ذلك‏

ر . ك : المناظرات في الإمامة ، ص 246 و 259 ؛ قصص العلماء : 391 ؛ مناظره شيخ صدوق با ملك ركن الدولة و مناظره مأمون با علماى اهل سنّت . .

در مورد این گفته شما:

ohfreedom;282056 نوشت:
برادر بزرگوار من لطفا بروید و در مورد سقیفه تحقیق نمائید و بعد سخنرانی کنید!

ohfreedom;282056 نوشت:

سقیفه را ابوبکر تشکیل نداد بلکه ابوبکر وارد سقیفه -محلی دارای سقف و در زیر سایه- در آنجا انصار و مهاجرین می خواستند از بین خود خلیفه بر گزینند که اگر این چنین بود معلوم نبود امروز سرنوشت ما چگونه بود؟

به قدرت خداوند در این سقیفه اموری گذشت که چون همیشه اسلام را سر افراز نمود.

مدعی شدید که انصار و مهاجرین همه اونجا جمع شدند واز بین خود فردی را انتخاب کردند....یعنی اجماع بوده!!!

من به شما دارم می گم....یعنی تمام 120هزار صحابه اجماع داشتند؟؟؟؟طلحه و زبیر مخالف بودند.....بنی هاشم مخالف بود.....از همه مهم تر خود امام علی(ع) مخالف بود...پس اجماعی در کار نبوده است!!!!!لذا با مخالفت صحابه روبرو بود و اجماعی هم در کار نبوده است.

گفتید معلوم نبود که سرنوشت......واقعن حرف شما خنده دار است....نظر شما با نظر عالم بزرگ تسنن یعنی باقلانی فرق دارد...ایشون اشعاری دارد...می گوید اگر از خلیفه نمی ترسیدم می گفتم چرا زهرا (س) را شبانه دفن کردند؟

می گوید ....اگر از خلیفه نمی ترسیدم می گفتم حسین(ع) رو روز عاشورا در کربلا به شهادت نرساندند.....حسین(ع) را در سقیفه بنی ساعده کشتند

سقیفه منشا ظلم به اهل بیت(ع) بود

سقیفه قبح این عمل را شکست

حرمت را شکست

این از اون سرنوشت شما

تمام و منشا بد بختی ها سقیفه است....و من داخل یکی از پست های دیگر هم نوشتم و اثبات کردم سقیفه و ابوبکر و عمر مایه ضلالت امت شدند..چرا که خلاف سنت نبوی(که شما مدعی هستید خلافت عند الناس هست) رفتار کردند:دوباره بخوان:

پس این ها مایه ضلالت امت اند!!!!!!!!

sayedali;281916 نوشت:

شما مى‏گوييد پيامبر اكرم ( ص ) خليفه معيّن نكرد و تعيين آن را به عهده مردم گذاشت .

اگر اين كار حضرت ، حقّ و به صلاح امّت و تضمين كننده هدايت مردم بود ، پس بر همه واجب است از او متابعت كنند ؛ چون كار او بايد براى تمام خداجويانى كه معتقد به قيامت هستند ، الگو باشد :

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

( لقد كان لكم في رسول اللّه أسوة حسنة لمن كان يرجوا اللّه واليوم الآخر ) الأحزاب : 21 . .

بنا بر اين ، كار ابوبكر كه خليفه معيّن كرد بر خلاف سنّت پيامبر ( ص ) و موجب ضلالت امّت بود .

و هم‏چنين كار عمر كه تعيين خلافت را به عهده شوراى شش‏نفره نهاد نيز برخلاف سنت پيامبر ( ص ) وسيره ابوبكربود .

و اگر چنانچه بگوييد كار ابوبكر و عمر به صلاح امّت بود ، پس بايد ملتزم باشيد كه كار رسول اكرم ( ص ) صحيح نبوده است ، نستجير باللَّه من ذلك‏

ر . ك : المناظرات في الإمامة ، ص 246 و 259 ؛ قصص العلماء : 391 ؛ مناظره شيخ صدوق با ملك ركن الدولة و مناظره مأمون با علماى اهل سنّت . .

پس نتیجه این شد که در سقیفه اموری گذشت که اسلام را به بیراهه کشاند....موجب فرقه فرقه شدن امت شد(نه موجب سرفرازی)

ohfreedom;282056 نوشت:
برادر بزرگوار من لطفا بروید و در مورد سقیفه تحقیق نمائید و بعد سخنرانی کنید!
سقیفه را ابوبکر تشکیل نداد بلکه ابوبکر وارد سقیفه -محلی دارای سقف و در زیر سایه- در آنجا انصار و مهاجرین می خواستند از بین خود خلیفه بر گزینند که اگر این چنین بود معلوم نبود امروز سرنوشت ما چگونه بود؟
به قدرت خداوند در این سقیفه اموری گذشت که چون همیشه اسلام را سر افراز نمود.

با سلام خدمت جناب ohfreedom

سوالی را در رابطه با عدم تشکیل سقیفه بوسیله جناب ابوبکر و عمر خدمتتان تقدیم میکنم امیدوارم جواب را بدور از عصبیت و با طمانینه عنایت بفرمائید
آیا جناب ابابکر و عمر نمیتوانستند با نفوذ و قدرتی که در بین مهاجرین و انصار داشتند (مخصوصا جناب ابابکر که برادر خانم پیامبر بودند و صاحب نفوذ بسیار زیادی در بین مردم بودند ) مردم را علی الحساب وادار به سکوت کنند و دستور به تجهیز و تکفین و ... پیغمیر بفرمایند تا جنازه پیامبر دفن شود و همگی دور هم برای حکومت آینده اسلام تصمیم بگیرند ؟؟؟ (سلمنا که اصلا حدیث غدیر صحیح نباشد ) علی را نیز بعنوان یکی از اصحاب پیامبر در میان خودشان داشته باشند ؟؟؟ در حالیکه حدیث غدیر جزء احادیث متقن در کتب روائی اهل سنت هست
اینجاست که شیعه می بیند کسانیکه خودشان را در صف اول اسلام و مسلمین میدانند زمانی که پیغمبرشان از دنیا میرود او را رها کرده و بدنبال مسائل حکومت میروند و این شبهه ایجاد می شود که آنها نیز همسو با دیگران به فکر رسیدن به مطامع دنیوی بودند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

یا فاتح خیبر مددی کن

ohfreedom;281914 نوشت:

از نظر ما پیامبر بعد از خود کسی را جانشین نکرده که ابوبکر بخواهد به روش او عمل کند.

من سوالاتی دیگر هم داشتم

:!!::!!::!!:

شما مدعی عدم تعیین جانشین هستید:

درحالی که:

پيامبر گرامى ( ص ) براى چند روز كه از مدينه بيرون مى‏رفت يكى از اصحاب خودرا به عنوان جانشين معيّن مى‏فرمود :

« لأنّ النبيّ - صلّى اللَّه عليه وسلم - استخلف في كلّ غزاة غزاها رجلاً من أصحابه »

تفسير القرطبي ، ج 1 ، ص 268 ..

ابن اُمّ‏مكتوم را در 13 مورد از غزوات ، مانند : بدر ، اُحد ، ابواء ، سويق ، ذات الرقاع و . . . به عنوان جانشين خود در مدينه انتخاب نمود

عون المعبود لعظيم آبادي ، ج 8 ، ص 106 ؛ كنز العمال ، ج 8 ، ص 268 ؛ الطبقات الكبرى لابن سعد ، ج 4 ، ص 209 ؛ الإصابة ، ج 4 ، ص 495 ؛ المغني لإبن قدامه ، ج 2 ، ص 30 . .

و همچنين « ابو رهم » را به هنگام عزيمت به مكه ، جنگ حنين و خيبر ، « محمد بن مسلمه » را در جنگ قرقره ، « نميلة بن عبد اللّه » را در بنى المصطلق ، « عويف » را در جنگ حديبيّة و . . . به عنوان خليفه خود قرار داد.

التنبيه والإشراف للمسعودي ، صص 211 ، 213 ، 214 ، 215 ، 216 ، 217 ، 218 ، 221 ، 225 ، 228 ، 231 و 235 ؛ تاريخ خليفة بن خيّاط ، ص 60 . .

بنابر اين ،

:!!:...آيا معقول است كه حضرت رسول اكرم ( ص ) كه براى خروج يك روز از مدينه ، مانند جنگ اُحد كه دريك مايلى مدينه بود ، براى خود جانشين معيّن كند ، ولى امّت اسلامى را بدون جانشين براى هميشه ترك نمايد؟

:!!:...آيا صحيح است كه پيامبر گرامى ( ص ) در جنگ خندق ، كه در كنار مدينه بود ، براى خود جانشين تعيين كند اما براى زمان طولانى بعد از خود ، كسى را به عنوان جانشين معيّن نكرده باشد؟

:!!:...آيا در موارد يادشده ، يك مورد سراغ داريد كه حضرت انتخاب جانشين را به عهده مردم واگذار نموده باشد؟ و يا در يك مورد با مسلمان ها در مورد جانشين خود مشورت كرده باشد؟

ohfreedom;282056 نوشت:
برادر بزرگوار من لطفا بروید و در مورد سقیفه تحقیق نمائید و بعد سخنرانی کنید!
سقیفه را ابوبکر تشکیل نداد بلکه ابوبکر وارد سقیفه -محلی دارای سقف و در زیر سایه- در آنجا انصار و مهاجرین می خواستند از بین خود خلیفه بر گزینند که اگر این چنین بود معلوم نبود امروز سرنوشت ما چگونه بود؟
به قدرت خداوند در این سقیفه اموری گذشت که چون همیشه اسلام را سر افراز نمود.


سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته

در ابتدای تحلیل بنده در پاسخ شما که فرمودد امامت باطل است

این مطلب را تحلیل کردم که بنا بر فرض اینکه امامت باطل باشد
خود
سقیفه آیا حق است یا باطل .

کسانی که سقیفه را راه تعئین جانشین برای پیامبر معرفی کردند آیا خودشان به سقیفه معتقد بودند ؟

پاسخ این بود که نه خلیفه اول و نه خلیفه دوم و نه هیچ کسی از خلفاء به سقیفه معتقد نبوده.

پس اصل سقیفه از دید خود خلفاء مدعی سقیفه باطل بوده چراکه خود هرگز این سقیفه را مجدد برای تعئین خلیفه بعدی تشکیل ندادند.

همین . شما از کتبی که خواندید ثابت کنید جناب ابوبکر بعنوان خلیفه اول
. جناب عمر بعنوان خلیفه دوم
و عثمان بعنوان خلیفه سوم
به سقیفه معتقد بودند و آنرا برحق میدانستند.

یاحق

ohfreedom;281914 نوشت:

سئوال مگر به عقیده شما روش پیامبر در تعیین خلیفه چگونه می بود؟
آخر این هم سئوال است که می پرسید؟
از نظر ما پیامبر بعد از خود کسی را جانشین نکرده که ابوبکر بخواهد به روش او عمل کند.
اما اگر بخواهیم مثلا تعریف شیعه را قبول کنیم که تاکید می کنیم باطل است! باز با این حال همچون که پیامبر به گفته شیعه حضرت علی را منصوب کرد، ابوبکر نیز عمر را منصوب کرد!
که صد البته نظر اول صحیح تر است

با سلام خدمت حضرتعالی
اولا اینکه میفرمائید از نظر ما پیامبر جانشینی تعیین نفرمودند مردود است چون حدیث غدیر که به قول علمای طراز اول شما در اکثریت قریب به اتفاق کتب شان نقل کردند کاملا گویای همه چیز است
ثانیا از نظر عقلی نیز محال است کسی که 23 سال از بهترین اوقات شریف عمر مبارکشان را صرف اسلام و مسائل آن نمودند بدون تعیین هیچ جانشینی از دنیا بروند به عبارتی امکان ندارد پیامبری که تمام خواب و خوراکش را برای اسلام و پیشرفت جامعه اسلامی فدا کرد بدون تعیین جانشین از دنیا برود
ثالثا شما بین ابابکر و پیامبر قیاس مع الفارق می فرمائید
اولا پیامبر دارای مقام عصمت و مصونیت از خطاست ولی ابابکر نیست
ثانیا پیامبر فرستاده از طرف خداست و به مصالح و مفاسد امور اشرافیت کامل داشت بخلاف جناب ابابکر
آیا ابابکر صاحب شریعت است یا پیامبر که جناب ابابکر بیاید برای اسلام بعد از پیامبر تعیین جانشین کند ؟؟؟
آیا ابابکر در اسلام سبقت داشتند یا پیامبر که خود وجود مبارکشان صاحب اسلامند
جناب ohfreedom کسی به مصالح و مفاسد امور دینی آگاه است که خودش صاحبش باشد نه شخصی مانند ابابکر که قبل از آمدن اسلام بت پرست بوده در حالیکه علی علیه السلام در زمان گرویدن به اسلام در سن 10 سالگی بودند و نه خودشان و نه آباء و اجداد طاهرینشان هیچکدام بت پرست نبودند
جناب ohfreedom خواهشا کمی انصاف داشته باشید و حرفهای بزرگان تان را تکرار نفرمائید این حرف شما که میفرمائید
نقل قول:
از نظر ما پیامبر بعد از خود کسی را جانشین نکرده که ابوبکر بخواهد به روش او عمل کند.
و فرمایش آخرتان که میفرمائید
نقل قول:
اما اگر بخواهیم مثلا تعریف شیعه را قبول کنیم که تاکید می کنیم باطل است! باز با این حال همچون که پیامبر به گفته شیعه حضرت علی را منصوب کرد، ابوبکر نیز عمر را منصوب کرد!
که صد البته نظر اول صحیح تر است
کاملا در تناقض و غیر منصافانه است ضمن اینکه این جمله آخرتان برای فرار از همین تناقض می باشد
جناب ohfreedom
از جنابعالی خواهشمندم بدون مطالعه و دقت بهیچوجه عقیده ایی را مردود و باطل نخوانید که خدای نکرده مشمول آیه شریفه لاتقف ما لیس لک به علم میشوید
جناب ohfreedom سوالاتی اساسی در این رابطه وجود دارد که اگر بتوانید جواب آنان را بفرمائید ممنون شما خواهیم بود
1 - در میان اصحاب پیامبر چه کسی زودتر به وجود مبارکشان ایمان آوردند؟؟؟؟
2- آیا پیامبر کسی را بعد از وجود مبارکشان برای جانشینی انتخاب کردند یا خیر ؟؟؟
3- سلمنا که انتخاب نکردند ، آیا عدم انتخاب جانشین با مصالح و مفاسد امور مسلمانان مغایرت ندارد ؟؟؟
4- آیا شخص تعیین شده برای انتخاب حکومت باید دارای چه ویژگی هایی باشد و آیا جناب ابابکر با سوابق قبل از اسلام شایسته زمامداری برای حکومت بودند یا خیر ؟؟؟؟
جناب ohfreedom خواهشا بدور از عصبیت و ناراحتی موضوع را پیگیری و جواب ما را بدهید تا به سوالات دیگر و شبهات بعدی بپردازیم

فاتح;281933 نوشت:
سلام علیکم جمیعا و رحمه الله

اول تحلیلی در مورد سقیفه
ببینیم آیا سقیفه حق است وآیا از دید خلفاء سقیفه بنی ساعده حکم خدا بمعنای فامرهم شوراء بینهم و حتی سنت ماخوذ از قران است ؟
و آیا این راه صحیحی برای تعئین جانشین برای پیامبر بوده یا خیر.

1- خلیفه اول در سقیفه بنی ساعده با حضور تعدادی از انصارو مهاجرین برپا شده و جانشین پیامبر مشخص میشود.

2- اگر نظر صحیح برداشته از قران کریم و استنباط عده ای از سنت نبوی این است که برای تعئین خلیفه سقیفه ای برپا شود و جانشینانی توسط مردم برای پیامبر خداوند مشخص گردد
پس چرا این مساله در مورد دیگر خلفاء تکرار نشد ؟
آیا خلیفه دوم و سوم فامرهم شوراء بینهم را قبول نداشتند ؟

3- چرا وقوع این
سقیفه تنها در مورد خلیفه اول صورت گرفت
و خلیفه دوم توسط خلیفه اول با وجود تمام اعتراضات ( همان مردمی که در سقیفه باید می نشستند )
انتخاب شد؟

پس

اگر میگوئیم سقیفه حق است و انتخاب پیامبر وجود خارجی ندارد

چرا اولین نفراتی که سقیفه را باطل اعلام کردند خلفای اول و دوم بودند چراکه خودشان پس از غصب خلافت به ان عمل نکردند.

نتیجه اینکه
سقیفه بر اساس آنچه که خلفاء در مورد جانشینی عمل کردند از دید خودشان هم مردود بوده
ولذا
انتخاب خلیفه دوم و سوم شراعا و یا حتی قانونا باطل بوده
و واضح است که با این شرایط
موضوع سقیفه یک تنها ابزار برای عده ای برای اخذ خلافت بوده
و
پس از اخذ خلافت
چون قدرت بدست این افراد افتاده دیگر سقیفه ای رخ نداد و هیچ کدام از خلفاء دیگر حرفی از سقیفه نزدند تا زمان انتخاب علی علیه السلام.

یاحق

با سلام خدمت دوست عزیز و محترم
فکر کنم اگر ماجرای سقیفه را از زبان اهل سنت و نه از زبان اهل تشیع بشنوید کمی ابهامات شما بر طرف گردد:

د[="red"]ر سقيفه بني ساعده مردم انصار و مهاجرين تصميم گرفتند ابوبکر را به
خلافت برسانند، و قرار نيست که تمام مسلمانان مکه و مدينه در يک مکان جمع
شوند و همه با هم تصميم بگيرند! چرا که چنين چيزي نه لازم است و نه ممکن
است! و حتي علي رضي الله عنه هم توسط کل مسلمين انتخاب نشد، بلکه در حقيقت
گروهي از سران و رهبران و بزرگان و معتمدين مسلمين شخصي را انتخاب مي
کنند و سپس وي را به مردم معرفي مي کنند تا اگر مردم خواستند با او بيعت
کنند وگرنه شخص ديگري را انتخاب و معرفي کنند.
[/]

[="arial black"]پس با این مقدمه به سراغ سقیفه می رویم
[/]

منبع اصلی در مورد سقیفه بنی ساعده به گزارش عبدلله ابن عباس از واقعه برمی گردد.بلافاصله پس از مرگ پیامبر اسلام محمد (ص) عده‌ای از اصحاب وی که به انصار شهرت داشتند و اهل مدینه بودند در آن محل برای تعیین خلیفهٔ بعد از پیامبر به دعوت [="red"]سعد بن عباده [/]رئیس قبیلهٔ خزرج جمع شدند.

[="purple"]به اعتراف تاریخ طبری ج 4 ص 1342-1350 در زمان وفات حضرت محمد -ص- ابوبکر چون علی و عایشه -رض- همگی در خانه پیامبر بودند تا آنکه عمر با خبر شد که انصار می خواهند سعد ابن عباده را خلیفه کنند، پس به سوی خانه رسول رفت و ابوبکر را صدا کرد و با هم به سقیفه رفتند.[/]

ا[="arial black"]بوبکر را سقیفه پیشنهاد کرد و مردم تائید کردند، ابوبکر عمر را جانشین نکرد بلکه او را پیشنهاد کرد و مردم در تائید با او بیعت کردند و عثمان را هم شورای مردم انتخاب کرد و علی را نیز همین مردم برگزیدند [/][="purple"]چونان که در نامه 6 نهج البلاغه حضرت علی می گوید که خدا از این موضوع راضی است! شاید بگوئید آن نامه خطاب به معاویه بوده! سئوال؟ یعنی حضرت علی در مقابل معاویه که از نظر شما ملعون است اخفای حقیقت کرده؟ با توجه به خصوصیات آن حضرت این واقعا بعید است.[/]

سوال شیعه: آیا تعیین خلیفه کار خوبی است یا نه؟اگر خوب است چرا میگویید پیامبر خلیفه تعیین نکرد؟اگر بد است چرا ابوبکر و عمر این کار را کردند؟

[="purple"]جواب اهل سنت:[/] انجام دادن كاری ممكن است، برای شخصی خوب باشد، ولی شاید همان كار را اگر فرد دیگری انجام دهد، ...
مردم او را نکوهش کنند.یعنی این استدلال، همیشه کار برد ندارد که بگوییم:این کار اگر بد است تو چرا کردی و اگر خوب است من چرا نکنم !
مثال:
به این جمله توجه کنید
آیا طبابت کار خوبی است یا نه؟اگر خوب است چرا میگویید ابن سینا طبابت کرد ؟اگر بد است چرا ابوحنیفه و شافعی این کار را نکردند؟
[="arial black"]دیدید عیب سوال خود را ؟
[/]
بیشتر توضیح میدهم:
مقایسه رسول الله با ابوبکر اصلا درست نیست رسول الله پیامبر بود و ابوبکر در مقایسه با ایشان یک انسان کاملا عادی.
مثال رسول الله گفت نماز مغرب 3 رکعت است آیا ابوبکر حق دارد مثلا تعداد سجده های یک رکعت را کم و زیاد کند؟
پس هرکس در حد خود ببینید!
شاید بگویید:
ولی مثال برعکس است یعنی کاری را که رسول الله نکرده ابوبکر کرده! چرا؟
جواب این است که انتخاب جانشین توسط رسول الله ، هرگز مثل انتخاب جانشین توسط ابوبکر نیست.
منتخب ابوبکر مطاع هست و نیست، مردم حق دارند او را برکنار کنند یا ابقایش کنند، سخنش حجت نیست میتوانند روی حرفش حرف بزنند اشتباه کرد به او تذکر میدهند اما با منتخب رسول چنین معامله ای را نمیتوانند بکنند.
منتخب رسول الله، همانندخود رسول الله، درهرچیز واجب الاطاعه است و کسی حق برکناری او را ندارد
شاید بگویید چه اشکالی دارد که واجب الاطاعه باشد؟
اشکال در این است که او معصوم نیست و ممکن است اشتباه کند. او با وحی در تماس نیست ممکن است خطا کند!
اما هیچکس نمیتواند به منتخب رسول الله بگوید تو خطا کردی به همین دلیل ساده رسول الله مناسب ندیدند برای بعد از مرگ خود جانشینی انتخاب کنند
بد نیست بدانیم که در زمان حیات، رسول الله چند بار جانشین برای کارهای محدود تعیین کردند، اما بعضی وقت ها این جانشینان دردسر آفرین شدند.
مثلا یکی از این امیران در سفر، بر لشکر خشم گرفت و گفت آیا رسول الله گفته که از من اطاعت کنید یا نه ؟
گفتند بله!
امیر گفت: هیزم بیارید! آوردند. باز گفت: آتش روشن کنید و کردند و باز گفت:
حالا خود را درون این آتش بیاندازید!
اصحاب بین خود گفتند ما به محمد صلی لله صلم ایمان آوردیم تا ما را از آتش نجات دهد و این میگوید درون آتش بروید! پس اطاعت نکردند و امیر هم وقتی خشمش کمتر شد از دستور خود نادم گشت
آنها به پیش رسول الله آمدند و واقعه را عرض کردند فرمود: اگر درون آتش میشدید هرگز دیگر از آن بیرون نمیامدید.
در داستان بالا امیر پشیمان شد و رسول الله هم زنده بودند و خطای امیر را شرح دادند آما حالا اگر این بعد از وفات ایشان، امیر منتخبشان اشتباهی میکرد، کی میتوانست او را مورد بازخواست قرار دهد؟
و دیگر اینکه رسول الله در لحظه وفات، امیری انتخاب کرده بودند، این امیر اسامه بن زید بود، اما اسامه میدانست که امارتش محدود و برای کاری معین است لذا وقتی رسول الله وفات یافت او با امیر جدید بیعت کرد و تحت امر او به جبهه رفت!

ohfreedom;282193 نوشت:
با سلام خدمت دوست عزیز و محترم
فکر کنم اگر ماجرای سقیفه را از زبان اهل سنت و نه از زبان اهل تشیع بشنوید کمی ابهامات شما بر طرف گردد:

در سقيفه بني ساعده مردم انصار و مهاجرين تصميم گرفتند ابوبکر را به
خلافت برسانند، و قرار نيست که تمام مسلمانان مکه و مدينه در يک مکان جمع
شوند و همه با هم تصميم بگيرند! چرا که چنين چيزي نه لازم است و نه ممکن
است! و حتي علي رضي الله عنه هم توسط کل مسلمين انتخاب نشد، بلکه در حقيقت
گروهي از سران و رهبران و بزرگان و معتمدين مسلمين شخصي را انتخاب مي
کنند و سپس وي را به مردم معرفي مي کنند تا اگر مردم خواستند با او بيعت
کنند وگرنه شخص ديگري را انتخاب و معرفي کنند.

[=arial black]پس با این مقدمه به سراغ سقیفه می رویم

منبع اصلی در مورد سقیفه بنی ساعده به گزارش عبدلله ابن عباس از واقعه برمی گردد.بلافاصله پس از مرگ پیامبر اسلام محمد (ص) عده‌ای از اصحاب وی که به انصار شهرت داشتند و اهل مدینه بودند در آن محل برای تعیین خلیفهٔ بعد از پیامبر به دعوت سعد بن عباده رئیس قبیلهٔ خزرج جمع شدند.

به اعتراف تاریخ طبری ج 4 ص 1342-1350 در زمان وفات حضرت محمد -ص- ابوبکر چون علی و عایشه -رض- همگی در خانه پیامبر بودند تا آنکه عمر با خبر شد که انصار می خواهند سعد ابن عباده را خلیفه کنند، پس به سوی خانه رسول رفت و ابوبکر را صدا کرد و با هم به سقیفه رفتند.

ا[=arial black]بوبکر را سقیفه پیشنهاد کرد و مردم تائید کردند، ابوبکر عمر را جانشین نکرد بلکه او را پیشنهاد کرد و مردم در تائید با او بیعت کردند و عثمان را هم شورای مردم انتخاب کرد و علی را نیز همین مردم برگزیدند چونان که در نامه 6 نهج البلاغه حضرت علی می گوید که خدا از این موضوع راضی است! شاید بگوئید آن نامه خطاب به معاویه بوده! سئوال؟ یعنی حضرت علی در مقابل معاویه که از نظر شما ملعون است اخفای حقیقت کرده؟ با توجه به خصوصیات آن حضرت این واقعا بعید است.

سوال شیعه: آیا تعیین خلیفه کار خوبی است یا نه؟اگر خوب است چرا میگویید پیامبر خلیفه تعیین نکرد؟اگر بد است چرا ابوبکر و عمر این کار را کردند؟

جواب اهل سنت: انجام دادن كاری ممكن است، برای شخصی خوب باشد، ولی شاید همان كار را اگر فرد دیگری انجام دهد، ...
مردم او را نکوهش کنند.یعنی این استدلال، همیشه کار برد ندارد که بگوییم:این کار اگر بد است تو چرا کردی و اگر خوب است من چرا نکنم !
مثال:
به این جمله توجه کنید
آیا طبابت کار خوبی است یا نه؟اگر خوب است چرا میگویید ابن سینا طبابت کرد ؟اگر بد است چرا ابوحنیفه و شافعی این کار را نکردند؟
[=arial black]دیدید عیب سوال خود را ؟
بیشتر توضیح میدهم:
مقایسه رسول الله با ابوبکر اصلا درست نیست رسول الله پیامبر بود و ابوبکر در مقایسه با ایشان یک انسان کاملا عادی.
مثال رسول الله گفت نماز مغرب 3 رکعت است آیا ابوبکر حق دارد مثلا تعداد سجده های یک رکعت را کم و زیاد کند؟
پس هرکس در حد خود ببینید!
شاید بگویید:
ولی مثال برعکس است یعنی کاری را که رسول الله نکرده ابوبکر کرده! چرا؟
جواب این است که انتخاب جانشین توسط رسول الله ، هرگز مثل انتخاب جانشین توسط ابوبکر نیست.
منتخب ابوبکر مطاع هست و نیست، مردم حق دارند او را برکنار کنند یا ابقایش کنند، سخنش حجت نیست میتوانند روی حرفش حرف بزنند اشتباه کرد به او تذکر میدهند اما با منتخب رسول چنین معامله ای را نمیتوانند بکنند.
منتخب رسول الله، همانندخود رسول الله، درهرچیز واجب الاطاعه است و کسی حق برکناری او را ندارد
شاید بگویید چه اشکالی دارد که واجب الاطاعه باشد؟
اشکال در این است که او معصوم نیست و ممکن است اشتباه کند. او با وحی در تماس نیست ممکن است خطا کند!
اما هیچکس نمیتواند به منتخب رسول الله بگوید تو خطا کردی به همین دلیل ساده رسول الله مناسب ندیدند برای بعد از مرگ خود جانشینی انتخاب کنند
بد نیست بدانیم که در زمان حیات، رسول الله چند بار جانشین برای کارهای محدود تعیین کردند، اما بعضی وقت ها این جانشینان دردسر آفرین شدند.
مثلا یکی از این امیران در سفر، بر لشکر خشم گرفت و گفت آیا رسول الله گفته که از من اطاعت کنید یا نه ؟
گفتند بله!
امیر گفت: هیزم بیارید! آوردند. باز گفت: آتش روشن کنید و کردند و باز گفت:
حالا خود را درون این آتش بیاندازید!
اصحاب بین خود گفتند ما به محمد صلی لله صلم ایمان آوردیم تا ما را از آتش نجات دهد و این میگوید درون آتش بروید! پس اطاعت نکردند و امیر هم وقتی خشمش کمتر شد از دستور خود نادم گشت
آنها به پیش رسول الله آمدند و واقعه را عرض کردند فرمود: اگر درون آتش میشدید هرگز دیگر از آن بیرون نمیامدید.
در داستان بالا امیر پشیمان شد و رسول الله هم زنده بودند و خطای امیر را شرح دادند آما حالا اگر این بعد از وفات ایشان، امیر منتخبشان اشتباهی میکرد، کی میتوانست او را مورد بازخواست قرار دهد؟
و دیگر اینکه رسول الله در لحظه وفات، امیری انتخاب کرده بودند، این امیر اسامه بن زید بود، اما اسامه میدانست که امارتش محدود و برای کاری معین است لذا وقتی رسول الله وفات یافت او با امیر جدید بیعت کرد و تحت امر او به جبهه رفت!

جناب ohfreedom چرا در جواب از سوالات ما طفره میروید
لطفا به چهار سوال ما جواب بدهید
برای یاد آوری دوباره تکرار می کنم

نقل قول:
جناب ohfreedom سوالاتی اساسی در این رابطه وجود دارد که اگر بتوانید جواب آنان را بفرمائید ممنون شما خواهیم بود
نقل قول:

1 - در میان اصحاب پیامبر چه کسی زودتر به وجود مبارکشان ایمان آوردند؟؟؟؟
2- آیا پیامبر کسی را بعد از وجود مبارکشان برای جانشینی انتخاب کردند یا خیر ؟؟؟
3- سلمنا که انتخاب نکردند ، آیا عدم انتخاب جانشین با مصالح و مفاسد امور مسلمانان مغایرت ندارد ؟؟؟
4- آیا شخص تعیین شده برای انتخاب حکومت باید دارای چه ویژگی هایی باشد و آیا جناب ابابکر با سوابق قبل از اسلام شایسته زمامداری برای حکومت بودند یا خیر ؟؟؟؟
جناب ohfreedom خواهشا بدور از عصبیت و ناراحتی موضوع را پیگیری و جواب ما را بدهید تا به سوالات دیگر و شبهات بعدی بپردازیم

جناب ohfreedom از شما خواهش کردیم بدور از عصبیت و در کمال طمانینه جواب را عنایت فرمائید

همين امر در خصوص ابوبکر و علي رضي الله عنهما رخ داد، يعني ابتدا گروهي
از مسلمين آنها را انتخاب کردند و سپس از مردم خواستند به او بيعت دهند
که مردم بعد از آن انتخاب به آنها بيعت دادند.
همچنين عمر رضي الله عنه نيز توسط مردم تاييد شد، چرا که ابوبکر رضي الله عنه
هرگز عمر رضي الله عنه را بعنوان جانشين بعد از خود منصوب نکرد، بلکه به
مردم توصيه کرد تا او را انتخاب کنند و اين دلالت بر انتصاب نيست و هرگز
ابوبکر دستور و امر نکرده که عمر حتما و قطعا جانشين بعد از خودش باشد،
بلکه وي را بعنوان کانديداي مورد نظرش به مردم معرفي نمود و انتخاب نهايي
را به مردم واگذار نمود تا اگر به وي بيعت دادند پس او خليفه شود و اگر
بيعت ندادند پس او خليفه نخواهد شد و فرد ديگري را انتخاب کنند.
و همينطور عثمان رضي الله عنه که ابتدا توسط شوراي شش نفره بعنوان کانديداي
مورد نظرشان انتخاب شد و سپس وي را به مردم معرفي کردند و از آنها
خواستند تا با او بيعت کنند، و اگر مردم بيعت نمي کردند، قطعا آنها شخص
ديگري را کانديد مي کردند تا آنکه سرانجام شخصي مورد تاييد مردم قرار
بگيرد.
پس بايد توجه نمود که: قرار نيست کل مردم و مسلمين در مکاني جمع شوند و
همگي باهم مشورت کنند و سپس شخصي را انتخاب کنند، اين تصور اشتباه و غير
منطقي است!
امروزه هم قاعده ي کار در انتخاب حاکم و خليفه چنين است که:

خليفه در حکومت اسلامي بصورت شورايي انتخاب مي شود، اما توجه شود که اين
شورا متشکل از علما و معتمدين مردم و از لشکريان و کساني که جزو نخبگان
جامعه اسلامي هستند مي باشند که بدانها اهل حل و عقد مي گويند.
بعد از اينکه اين شورا يعني اهل حل و عقد شخص يا اشخاصي را مناسب منصب
حاکم دانستند، آنها آن شخص يا اشخاص را به مسلمانان معرفي مي کنند و از
مردم مي خواهند که به وي بيعت بدهند. حال اگر مردم به آن شخص بيعت دادند
در اينصورت بعنوان حاکم و خليفه مسلمانان تعيين مي شود، بنابراين اصل بر
انتخاب خليفه، بصورت شورايي است.

بسم الله الرحمن الرحیم

ohfreedom;282193 نوشت:

سوال شیعه: آیا تعیین خلیفه کار خوبی است یا نه؟اگر خوب است چرا میگویید پیامبر خلیفه تعیین نکرد؟اگر بد است چرا ابوبکر و عمر این کار را کردند؟ جواب اهل سنت: انجام دادن كاری ممكن است، برای شخصی خوب باشد، ولی شاید همان كار را اگر فرد دیگری انجام دهد، ... مردم او را نکوهش کنند.یعنی این استدلال، همیشه کار برد ندارد که بگوییم:این کار اگر بد است تو چرا کردی و اگر خوب است من چرا نکنم ! مثال: به این جمله توجه کنید آیا طبابت کار خوبی است یا نه؟اگر خوب است چرا میگویید ابن سینا طبابت کرد ؟اگر بد است چرا ابوحنیفه و شافعی این کار را نکردند؟ دیدید عیب سوال خود را ؟


سلام علیکم جمیعا


توضیح :
تنها بخشی از پاسخ شما
که به تحلیل اصالت سقیفه و حق بودن و یا باطل بودن آن
تقریبا مربوط بود و هرگز این مطلب سوال بنده نبود و طبعا پاسخ هم صحیح نیست لذا
اهل سنت هیچ پاسخی در برابر این موضوع ندارند که اگر سقیفه حق است و راه تعئین خلیفه و خلفاء بعد از نبی اکرم
چرا خلفاء چنین کاری را در مورد خلفاء بعدی تکرار نکردند و تلویحا بدین معنی است که به هیچ عنوان آنرا قبول نداشتند رو به اثبات میرساند.

________________________________________

اما موضوع اینکه پیامبر نمیتوانسته برای خود جانشین تعئین کند
در پاسخ این سوال از شیعیان است که چرا نبی اکرم سقیفه را تشکیل نداد

و بطور خلاصه میگوید که گفتن و پیشنهاد این مساله از طرف پیامبر ممکن نبوده و لذا شرایط فرق میکرد
و در مورد جانشین در ادامه میگوید اگر جانشینی پیامبر تعئین میکرد باید معصوم میبود...

نمیدانم آیا این حرف رادر مورد نبی ای همچون موسی علی نبینا و آله و علیه السلام و حضرت هارون هم میتوانید بزنید؟

این شبهه ای که برای خود ساخته اید شبیه به سخنی است که بعضی کفار در مورد پیامبران میزدند که اگر پیامبری از سوی خدا بیاید باید فرشته باشد یا در میان بازار راه نرود.


بارها رسول خدا فرمود ای علی تو برای من مانند هارون برای موسی هستی . آیا این را نشنیدید؟

یاحق

فاتح;282228 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم


سلام علیکم جمیعا


توضیح :
تنها بخشی از پاسخ شما
که به تحلیل اصالت سقیفه و حق بودن و یا باطل بودن آن
تقریبا مربوط بود و هرگز این مطلب سوال بنده نبود و طبعا پاسخ هم صحیح نیست لذا
اهل سنت هیچ پاسخی در برابر این موضوع ندارند که اگر سقیفه حق است و راه تعئین خلیفه و خلفاء بعد از نبی اکرم
چرا خلفاء چنین کاری را در مورد خلفاء بعدی تکرار نکردند و تلویحا بدین معنی است که به هیچ عنوان آنرا قبول نداشتند رو به اثبات میرساند.

________________________________________

اما موضوع اینکه پیامبر نمیتوانسته برای خود جانشین تعئین کند
در پاسخ این سوال از شیعیان است که چرا نبی اکرم سقیفه را تشکیل نداد

و بطور خلاصه میگوید که گفتن و پیشنهاد این مساله از طرف پیامبر ممکن نبوده و لذا شرایط فرق میکرد
و در مورد جانشین در ادامه میگوید اگر جانشینی پیامبر تعئین میکرد باید معصوم میبود...

نمیدانم آیا این حرف رادر مورد نبی ای همچون موسی علی نبینا و آله و علیه السلام و حضرت هارون هم میتوانید بزنید؟

این شبهه ای که برای خود ساخته اید شبیه به سخنی است که بعضی کفار در مورد پیامبران میزدند که اگر پیامبری از سوی خدا بیاید باید فرشته باشد یا در میان بازار راه نرود.


بارها رسول خدا فرمود ای علی تو برای من مانند هارون برای موسی هستی . آیا این را نشنیدید؟

یاحق

برادر گرامی من باز هم سلام

ظاهرا باید معنی سقیفه را باز توضیح دهم و داستانش را باز تکرار کنم؟
یا اینکه شما مطالب من را اصلا مطالعه نمی کنید؟

1- سقیفه به معنی جائی است که سقف داشته باشد و زیر آن سایه باشد است.
2- مگر سقیفه چه بوده که پیامبر بخواهد آن را تشکیل دهد؟
3- اهل انصار در زیر سایه ای در بنی ساعده جمع شدند، از آنجا که آنها زیر یک مکان سقف دار بودند و نه زیر آفتاب آنجا به سقیفه بنی ساعده معروف شد!
4- انصار در آنجا می خواستند سعد ابن عباده را برگزینند که عمر متوجه شد و ابوبکر را خبر کرد.

با این حساب شما نمی توانید بگوئید کار ابوبکر در سقیفه حق است یا باطل، اما می ماند اساس سقیفه و آنچه که در آن گذشت.

در سقیفه نماینده مسلمین بودند (درست که بعضی بودند و بعضی نبودند که به آن هم می پردازیم)

اهل انصار سعد ابن عباده را پیشنهاد کردند و عمر به نیابت از مهاجرین ابوبکر را، پس جمع با ابوبکر به توافق رسید و مردم با او بیعت نمودند.
ابوبکر در بستر مرگ عمر را به بزرگان عرب پیشنهاد نمود و مردم با او بیعت نمودند.
عمر در اواخر عمر خود عثمان و علی را به شورای بزرگان زمان پیشنهاد نمود و شورا عثمان را پیشنهاد کرد و مردم هم او را قبول کردند.
عثمان هم علی را پیشنهاد نمود و مردم نیز قبول کردند و بیعت نمودند.

با این حساب می بینید که آنچه در سقیفه انجام شده کاری عجیب نبوده.
در تمامی موارد جمع کسی را پیشنهاد کرده و مردم تائید کردند و در موردی هم مردم رد کردند (عثمان).
اما در مورد اینکه چرا بعضی بودند و نبودند یه نامه 6 نهج البلاغه مراجعه شود

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

[=arial black]یا فاتح خیبر مددی کن

[=Arial Black]سلام علیکم جمیعا

[=Arial Black]دوست محترم...عزیز.... اهل سنت

[=Arial Black]لطف کن جواب سوالات من رو بده؟

[=Arial Black]چون شما هنوز جوابی به من ندادید

موضوع قفل شده است