درخواست اطلاعاتی درمورد صحیح بخاری

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
درخواست اطلاعاتی درمورد صحیح بخاری

سلام
سوالاتی در رابطه با اعتقادات اهل سنت برام پیش اومده بی زحمت راهنمائیم کنید .
آیا درکتابهای حدیثی اهل سنت صحیح بخاری معتبر تر از بقیه کتابهاست؟ این شخص کی بوده؟ چطوری کتابش اینقدر مهم شده، آیا همه او رو قبول داشتند؟اصلا فرق این کتاب با بقیه چیه که اینقدر تو اهل سنت مهمه؟
دیگر اینکه آیا تو این کتاب از امامان ما هم روایت اومده یا خیر؟
خیلی ممنونم.:Hedye:

کارشناس بحث : صدرا

باسلام وعرض ادب

«ابی عبدالله محمّد بن اسماعيل بن بردزبه البخارى»،متوفاى:256؛ صاحب کتاب«صحیح البخاری»، است، که کتاب حدیثی وی طبق اعتقاد اکثر اهل سنت معتبرترین کتاب جامع حدیثی است؛ به صورتی که نقد رجال در آن معنا ندارد و کلیه روایات آن تلقی به صحت می شود.

آنچه در مورد بخاری قابل ذکر است این است که وی در زمان خود و در لسان متقدمین از این جایگاه خاص برخوردار نبوده بلکه به عکس دیده می شود وی به واسطه ی برخی اعتقادات در زمان خویش طرد گردیده .

محمّد بن يحيى بن عبداللَّه بن خالد ذهلى نيشابورى (متوفاى 258 ه ق) بزرگِ علماى نيشابور و از مشايخ بخارى و مسلم است.[1] وى و برخى ديگر از علماى نيشابور معتقد بودند كه عقايد بخارى باطل است؛ لذا نقل حديث از وى ممنوع اعلام شد و بخارى و مسلم را به دليل انحراف عقيدتى از شهر نيشابور اخراج كردند.[2] به همين جهت بخارى به هنگام روايت از محمّد بن يحيى به نام او تصريح نمى‏ كند بلكه با اسم‏هايى چون محمّد، محمّد بن عبداللَّه (جدّ او) و محمّد بن خالد (جد پدر او) از وى حديث نقل مى‏ كند.[3]

«شمس الدين ذهبى» كه در جرح و تعديل، امام المتأخرين و معتمد معاصرين‏ است، در كتاب‏ «المغنى فى الضعفاء» ضمن دفاع از بخاری می گوید:به طعنه ابوزرعه و ابوحاتم در مورد او توجه نمی شود وهمین امر حاکی از حال وی در میان مشایخش بوده است.

ابن حجر بخاری را در کتاب«طبقات المدلسين‏»[4] نام مى‏ برد، [5] و در کتاب«فتح البارى‏» تصريح مى‏ كند كه بخارى عقايد خود را از «حسين الكرابيسى» و «ابن كلاب» اخذ مى‏ كرده است‏ [6] و «صفدی»در کتاب «الوافی بالوفیات» تصريح مى‏ كند كه ابن كلاب نصرانى است؛[7] به همين جهت، اسرائيليات در كتاب بخارى کم نمی باشد.

یکی از روایات اسرائیلی این نقل است:«قال رسول اللَّه‏ صلى اللَّه عليه وآله‏: ما ينبغي لأحد أن يقول أنا خير من‏ يونس بن متى»؛[8]شايسته نيست كه كسى بگويد من از يونس بن متى بهترم».

با اين حال جاى بسى تعجب است كه متأخرين از اهل سنّت معتقدند تمام‏ احاديث كتاب بخارى صحيح و مقطوع الصدور هستند. و در اين سخن بسيار مبالغه مى‏ كنند. حتى افرادى مثل ابن روزبهان و امام الحرمين قائلند كه اگر كسى قسم بخورد كه تمام احاديث صحيحين گفتار رسول اللَّه‏ صلى اللَّه عليه وآله‏ و مطابق با واقع است، قسم وی صحيح بوده و كفاره ندارد.[9]

حافظ نووى مى‏ نويسد:

«وقد قال امام الحرمين: لو حلف انسان بطلاق امراته أن ما في كتابي البخاري ومسلم ممّا حكما بصحّته من قول النبي‏ صلى اللَّه عليه وآله‏ لما ألزمته الطلاق».

برخى هم گفته ‏اند پس از قرآن كريم كتابى به مرتبه‏ صحيح بخارى‏ نرسيده است.[10] البته در مورد صحيح مسلم نيز چنين قولى وجود دارد، و حتى برخى از بزرگان اهل سنّت مثل حافظ ابوعلى نيشابورى، و حافظ ابن حزم اندلسى، كتاب مسلم را بر كتاب بخارى مقدم داشته‏ اند،[11] اما اكثر عالمان سنّى به قول اول معتقدند و براى كتاب بخارى كرامات، مقامات و فضايلى ذكر مى‏ كنند كه بسيار عجيب است! [12]

:Gol:--------------------------------------------:Gol:

[1]. تاريخ بغداد: 2/ 31 و 32: 424.

[2]. همان، سير اعلام النبلاء: 12/ 456- 463.

[3]. وفيات الاعيان: 5/ 195: 248.

[4]. تدلیس نوعی اسقاط در سند روایت است به گونه ای ماهرانه، به این صورت که راوی روایت، سند روایت را به گونه ای بیان می دارد که شنونده گمان می کند روای چنین روایتی را از فلان شخص شنیده است در حالی که اینگونه نیست:«المُدَلَّس -بفتح اللام- سُمِّيَ بذلك لكون الراوي لم يُسَمِّ مَنْ حدثه، وأَوْهَمَ سماعَه للحديث ممَّنْ لم يحدِّثْه به.واشتقاقُه من الدَّلَسِ بالتحريك، وهو اختلاط الظلام، سُمِّيَ بذلك لاشتراكهما في الخَفَاءِ.نزهة النظر، ابن حجر،ص221».

[5]. طبقات المدلسين: ترجمه ی:23.«ق س محمد بن إسماعيل بن إبراهيم بن المغيرة البخاري الامام وصفه بذلك أبو عبد الله بن مندة في كلام له فقال فيه اخرج البخاري قال فلان وقال لنا فلان وهو تدليس ولم يوافق بن مندة على ذلك والذي يظهر أنه يقول فيما لم يسمع وفيما سمع لكن لا يكون على شرطه أو موقوفا قال لي أو قال لنا وقد عرفت ذلك بالاستقراء من صنيعه».

[6]. فتح البارى: 1/ 243.«أما المسائل الكلاميه فاكثرها من الكرابيسي وبن كلاب ونحوهما».

[7]. الوافي بالوفيات: ج5،ص474.«ابن كلاب عبد الله بن محمد بن كلاب القطان. ذكره محمد بن إسحاق في كتاب الفهرست. قال محب الدين بن النجار - ونقلته من خطه - فقال: ابن كلاب من نابتة الحشوية وله مع عبّاد بن سلمان مناظراتٌ وكان يقول إن كلام الله هو الله، وكان عباد يقول: إنه نصراني».

[8].صحیح البخاری کتاب التفسیر ،سوره الصافات.

[9]. المنهاج شرح صحيح مسلم: 1/ 19.

[10] . مقدمه فتح البارى: 10، المنهاج شرح صحيح مسلم: 1/ 14، البدر المنير: 1/ 297، فيض القدير: 1/ 32.

[11]. تذكرة الحفاظ: 2/ 126: 613.

[12]. ارشاد السارى: 1/ 29.

ادله تضعيف بخارى‏
برخى از علل عدم اعتماد ما به كتاب بخارى و روايات آن به شرح زير است:

1. بخارى با حضرت امام هادى و امام عسكرى‏ عليهما السلام‏ معاصر بوده است. امّا در كتاب وى حتى يك حديث از اين دو امام و ائمه پيشين‏ عليهم السلام‏ نقل نشده است. تعصب بخارى در حدى بوده كه وى حتى از فرزندان و اصحاب امامان اهل بيت‏ عليهم السلام‏ نيز حديثى نقل نمى‏ كند، در حالى كه علما و محدثين بزرگى در ميان آن‏ها بوده است. تا اين جا شايد بتوان گفت كه بخارى با اهل بيت رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله‏ عناد نداشته است، و دليل عدم نقل حديث از ايشان تنها عدم ارادت بخارى به اهل بيت‏ عليهم السلام‏ بوده است نه دشمنى با ايشان. امّا در مقابل مى‏ بينيم كه وى از خوارج و نواصب روايات فراوانى با علم به دشمنى آنان با اهل بيت‏ عليهم السلام‏ نقل مى‏ كند كه البته اين كار نشان دهنده دشمنى بخارى و نيز اعتماد وى به دشمنان اهل بيت پيامبر عليهم السلام‏ است.

برخى از بزرگان اهل سنّت براى توجيه اين مسأله گفته ‏اند: شايد آن دسته از خوارجى كه بخارى از آن‏ها روايت مى‏ كند در زمان نقل حديث با اهل بيت‏ عليهم السلام‏ دشمنى نداشته، و در جرگه ی خوارج و نواصب وارد نشده بودند!

ابن حجر عسقلانى پس از نقل اين احتمال كه برخى از عالمان سنّى مطرح كرده‏ اند آن را ردّ مى‏ كند.
در هر صورت نقل حديث از افرادى چون «عمران بن حطّان»، با اين احتمالات هرگز قابل توجيه نيست. عمران بن حطّان كسى است كه در مدح ابن ملجم شعر سروده و از او به خاطر شهيد كردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام‏ تشكر كرده است. [1]

در نتيجه نقل حديث از چنين فردى به خوبى شخصيت بخارى و دشمنى وى را با اهل بيت پيامبر عليهم السلام‏ آشكار مى‏ سازد، و همين يك دليل براى عدم اعتماد به بخارى و مردود دانستن احاديث وى كافى است.

2. برخى از فضايل و مناقب اهل بيت‏ عليهم السلام‏ در صحيح مسلم‏ آمده است، امّا بخارى از نقل آن‏ها خوددارى كرده است. اين مسأله نيز بيانگر مخالفت بخارى با اهل بيت رسول خدا عليهم السلام‏ است، و شايد دليلى بر ترجيح كتاب بخارى بر كتاب مسلم از سوى متعصّبين از اهل سنّت باشد.

با تاملی در صحیح جامع بخاری شاید بتوان به این نتیجه رسید که یکی از مهمترين دلایل اقبال به كتاب بخارى، کتمان و پوشانیدن مناقب و معارف بیان شده از سوی اهل بیت علیهم السلام بوده است.

3. تحريف و تصرف در احاديث در كتاب بخارى فراوان است. روايتى در صحيح مسلم‏ نقل شده است كه همان روايت در كتاب بخارى با همان سند به چند روايت تبديل و به صورت‏هاى مختلف نقل شده است،[2] و اين مصداق بارز تصرف در حديث است.

ابن حجر ضمن مقايسه كتاب بخارى و مسلم مى‏ نويسد:
«حصل لمسلم في كتابه حظ عظيم مفرط لم يحصل لأحد مثله، بحيث أن بعض الناس كان يفضّله على صحيح محمّد بن إسماعيل، وذلك لما اختص به من جمع الطرق وجودة السياق والمحافظة على أداء الألفاظ كما هي من غير تقطيع ولا رواية بمعنى»؛ [3] براى مسلم بن حجاج در كتابش بهره‏ اى بس بزرگ حاصل شده است كه براى احدى غير از وى حاصل نشده تا آن جا كه حتى بعضى از مردم كتاب او را مقدم بر صحيح بخارى‏ مى‏ دانند چون داراى خصوصيت‏هايى همچون: جمع طرق، دقت در سياق، محافظت بر اداء الفاظ روايات و پرهيز از تقطيع و نقل به معنى كردن روايات است.

از اين عبارت به اشكالات ديگرى در صحيح بخارى‏ اشاره شده:

4. تقطيع احاديث‏.
5. نقل به معنا كردن احاديث.‏
6. عدم محافظت بر الفاظ روايات‏.
7. وجود احاديث موضوع يا ضعيف در كتاب بخارى‏.
8. مشكل ديگرى كه در صحيح بخارى‏ وجود دارد: عدم صحت نسبت كلّ كتاب به وی می باشد.

به هرحال با تمام این اشکالات کتاب بخاری در حال حاضر معتبرترین کتاب اهل سنت به شمار می آید کتابی که تمام احادیث آن صحیح شمره می شود و هر ساله مراسم ختم صحیح بخاری برگزار می گردد وآنچه در این میان قابل تامل است این است که اهل سنت در قبال احادیث اسرائیلی مخصوصا در بیان اوصاف و اخلاق انبیاء علیهم السلام که به بدترین وجه ممکن در این کتابها ترسیم شده، سکوت اختیار نموده؛ اما وقتی همین محتویات به شکل رمان و فیلم عرضه می گردد موضع گیری می نمایند؟

به امید روزی که مسلمانان به وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله عمل نموه و به ریسمان محکم الهی قرآن وعترت چنگ زنند و بر سفینه ی نجات اهل بیت علیهم السلام سوار کشته و به سرمنزل مقصود برسند.

موفق باشید.

برای اطلاع بیشتر می توانید به این کتب مراجعه فرمائید:
1- کتاب «الامام البخاری و صحیحه الجامع المختصر»، حسین غیب غلامی ،انتشارات دلیل ما.
2- کتاب «جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام»، سید علی میلانی، که به فارسی نگاشته شده.
3- کتاب «درسنامه رجال مقارن»، نجم الدین طبسی، انتشارات موسسه مذاهب اسلامی.

------------------------------------------------------------------------------------------

[1]. شعر ابن حطان در مدح ابن ملجم چنين است:

يا ضربة من تقيٍّ ما أراد بها
إلّا ليبلغ من ذي العرش رضوانا
إني لأذكره حيناً وأحسبه‏
أوفى البرية عند اللَّه ميزانا



[2]. براى نمونه مى‏توانيد احاديث بخارى در باب تيمم و بيع را با احاديث مسلم در اين زمينه مقايسه كنيد:
الف) صحيح بخارى: (كتاب التيمم، باب المتيمم هل ينفخ فيها) 1/ 129 و صحيح مسلم: (باب التيمم) 1/ 191.
ب) صحيح بخارى: (كتاب البيوع، باب لايذاب شحم الميتة ولا يباع ودكه) 2/ 774 و (كتاب البيوع، باب تحريم بيع الخمر والميتة)، صحيح مسلم: 5/ 41.

[3]. تهذيب التهذيب: 10/ 114: 227.

از پاسخ شما بسیار سپاسگذارم
سؤالات دیگر:
1- آیا بخاری و مسلم در یک زمان بوده اند؟
2- این کتاب چند شرح دارد و مهمترین آنها کدام است؟
3- قبر بخاری و مسلم در کجا قرار گرفته است.
4- بعد از این دو کتاب مهمترین کتاب در نزد اهل سنت چیست؟
ممنونم.

[=arial black]اعوذبالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

[=arial black]منبع:

[=Arial Black]آشنایی با صحیح بخاری


[=Arial Black]

[=arial black]صحيح بخاري معتبرترين کتاب روايي اهل سنت است و اين کتاب را بعد از کتاب خدا أصح الکتب ميدانند و بعنوان يکي از منابع اصلي دين اهل سنت بحساب مي آيد و از جنبه هاي مختلفي توسط علماء اهل سنت مورد توجه قرار گرفته است .

[=arial black]جنبه اول جنبه شخصيتي و علمي خودِ بخاري است ، محمد بن اسماعيل بخاري که مؤلف صحيح بخاري است و به عنوان مهمترين راوي اهل سنت معرفي شده است و علماء عامه در مورد آشنايي او با روايات و علم رجال سخنان فراواني در مدح او گفتند لذا از اين جهت اهميت زيادي براي او قائل هستند .

[=arial black]جنبه دوم روايات موجود در اين کتاب است که به گفته آنها تمام بحثهاي مهم ديني را در کتاب خودش بخاري جمع آوري کرده و از جهت فقهي و تاريخي و تفسيري و عقيدتي و ساير موارد به نظر بسياري از علماء اهل سنت کتابي جامع بحساب مي آيد .

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)


نکته سومي که بايد مد نظر قرار دهيم به گفته علماء اهل سنت تمامي مضامين روايات مطرح شده در صحيح بخاري صحيح هستند و قابل اعتماد هستند و ميشود به آنها تکيه کرد جدا از بحث سندي که گفته شد که گفتند اگر بخاري از کسي روايات نقل کرد حتي اگر هزاران تضعيف داشته باشد ولي چون بخاري از او روايت نقل کرده است « کُلُّ مَن رَوَي عَنهُ البُخَارِي جَازَ القِنطَرَۀ » از پل گذشته است و مشکلي در نقل روايت از او نيست .


اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

براي اينکه بحث جنبه علمي پيدا کند مقداري از مصادر علماء اهل سنت را درباره بخاري براي شما نقل ميکنيم

مثلاً هروي در کتاب ضم الکلام و أهله جلد 2 صفحه 190 چاپ مکتبۀ العلوم و الحکم مدينه سال 1418 يعني در دوره وهابيون در مدينه چاپ شده است روايتي را از ابازيد مرزي فقيه روايتي نقل ميکند و ميگويد « کُنتُ نَائِماً بَينَ الرُّکنِ وَ المَقَامِ فَرَأَيتُ النَّبِي » بين رکن و مقام در نزديکي کعبه خوابيده بودم ( ميخواهد حالت قداستي به خواب خودش بدهد ) پس پيامبر را در خواب ديدم و علماء اهل سنت ميگويد پيامبر فرمودند هر کس که من را درخواب ببيند واقعاً من را در خواب ديده است چون شيطان نميتواند خودش را بشکل من دربياورد « فَقَالَ لِي يَا أَبَا زَيد إِلَي مَتَي تَدرُسُ کِتَابَ شَافِعِي وَ لاَ تَدرُسُ کِتَابِي » اي ابازيد تا کي ميخواهي کتاب شافعي را بخواني ول يکتاب من را نخواني « فَقُلتُ يَا رَسُولَ الله وَ مَا کِتَابُکَ » گفتم اي رسول خدا کتاب شما چيست ؟ مگر شما کتاب داريد ؟ « قَالَ جَامِعُ محمد بن اسماعيل » صحيح بخاري کتاب من است و شما کتاب من را بخوان .

چرا روايتهاي من را نميخواني و چرا از کتاب من روي گرداندي و روي به کتاب شافعي کردي ؟!!

همين مطلب را ذهبي در کتاب سير اعلام النبلي جلد 12 صفحه 438 نقل کرده است و در هدي الساري که مقدمه فتح الباري است ابن حجر در جلد 1 صفحه 489 نقل کرده و اين يکي از مطالبي است که در مدح بخاري گفتند و جالب است که از اينطرف ادعا کردند که صحيح بخاري کتاب پيامبر است و از طرف ديگر بجيرمي نقل کرده که يکي از اولياء خدا در خواب خداوند را ديد « رَأَي رَبَّهُ فِي المَنَامِ » ( حالا به چه شکلي خداوند را ديد معلوم نيست آيا پسر زيبا رويي بود که برخي از علماء حنبلي نقل ميکنند و يا به شکل ديگري بوده است معلوم نيست ) « فَقَالَ يَا رَبِّ بِأَيِّ المَذَاهِبَ إِشتَغَلَ ؟ » عرض کرد خدايا من چه مذهبي را اشتغال داشته باشم و به چه مذهبي مشغول شوم و چه مذهبي را بخوانم ؟ « فَقَالَ لَهُ مَذهَبَ الشَّافِعِي » خداوند فرمودند به مذهب شافعي باش و مذهب شافعي را داشته باش اين مذهب صحيح است !!!

چطور ممکن است که خداوند بگويد مذهب من را رها کن و به سراغ کتاب شافعي برو !!!


اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)


همچنين در صحيح بخاري گفته شده که خواندن اين کتاب رافع مشکلات است و اگر کسي صحيح بخاري بخواند مشکلاتش برطرف ميشود و در زماني که بين مصري ها و وهابيون جنگ و درگيري رخ داده بود و دوره اوليکه حکومت وهابيون روي کار آمد و کشتارهاي زيادي در حجاز رخ داد اين حکومت اول توسط مصري ها از بين رفت و پاشاهاي عثماني و حاکمهاي مصر به عربستان حمله کردند و حکومت اول وهابيها را نابود کردند و در زمانيکه بين پادشاهان عثماني مصر و وهابيون جنگ و درگيري بود در کتاب تاريخ جبرتي شايد بيش از بيست مورد نقل ميکند که علماء گفتند که به ما خبري از لشگريان نرسيده بيائيد جمع شويم و کتاب صحيح بخاري را بخوانيم تا انشاء الله خبر خوشي از جنگ بما برسد و بعد جمع شدند و صحيح بخاري را ميخواندند و بعد از چند وقتي خبر خوشي رسيد که لشگريان مصري بر وهابيون پيروز شدند .

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

نمونه دوم گفتند اگر کسي صحيح بخاري همراهش باشد غرق نميشود ابن حجر عسقلاني در هدي الساري مقدمه فتح الباري در ابتداي کتاب صفحه 13 جلد 1 ميگويد در هر سختي صحيح بخاري خوانده شد آن سختي برطرف شد و هيچ زماني نبود که شخصي سوار کشتي شود و صحيح بخاري همراهش داشته باشد و آن کشتي غرق شود « وَ کَانَ مُجَابُ الدَّعوَۀ » محمد بن اسماعيل بخاري مستجاب الدعوۀ بوده و دعاي خود را براي خواننده کتابش قرار داده است و گفته خداوندا من براي خواننده کتابم دعا ميکنم .

اين مطالبي است که ابن حجر درباره اين کتاب نقل کرده است .

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

از جهت قداست دادن به اين کتاب همين چند نمونه کافي بود که علناً به کتاب بخاري قداست دادند که بعنوان تبرک و تيمم خوانده ميشود و خواندنش مايه برکت و برطرف شدن مشکلات است و همراه داشتن کتاب بخاري موجب نجات است

و ما ميگوئيم که اهل بيت کشتي نجات هستند ولي آنها ميگويند اين شرک است و شما در کنار پيامبر قرار ميدهيد

و ميگويند صحيح بخاري مايه نجات است که اگر همراه داشته باشيد غرق نخواهيد شد .

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

از جهت ديگر ادعا ميکنند که تمامي روايات صحيح بخاري صحيح است و اين نکته در مناظرات و بحثهاي علمي با اهل سنت و وهابيون بايد به دقت مورد توجه قرار بگيرد وقتي که ميخواهيد با فردي بحث کنيد بايد اول مبناي علمي خود را مشخص کند که به چه چيزهايي اعتقاد دارد و به چه چيزهايي اعتقاد ندارد و چه مطالبي را مورد قبول قرار ميدهد و ميگويد چه مطالبي را قبول ندارم و اگر شخصي بعنوان يک سني ميخواهد با شما مناظره کند بايد تمامي روايات بخاري و مسلم را قبول داشته باشد و اين از جهت اجبار نيست بلکه چون معني سني بودن اين است که بخاري و مسلم را قبول دارم و اگر بگويد که من حتي يکي از روايات صحيح بخاري را قبول ندارم

يعني سني نيست و از اجماع اهل سنت خارج است

که در اين زمينه عباراتي را از بزرگان علماء اهل سنت و وهابيت براي شما نقل خواهيم کرد

دوستان خودتان قضاوت کنید :

پس به اينکه دقت کنيد قبل از اينکه بخواهيد با شخصي وارد بحث شويد از او بپرسيد که آيا روايتهاي بخاري را قبول داري يا نه ؟

وقتي ميخواهيد به روايتهاي بخاري استدلال کنيد و اگر بگويد من قبول دارم استدلال ميکنيد که در بخاري روايت چنين و چنان آمده و در صحيح مسلم آمده که اميرالمؤمنين(ع) چنين اعتقادي راجع به خليفه اول و دوم داشته است و همچنين در صحيح بخاري و مسلم آمده است که فاطمه زهرا بر ابوبکر و عمر غضبناک بود و در صحيح بخاري اهانت به حضرت پيامبر(ص) آمده و در صحيح بخاري آمده که حضرت علي(ع) مايل و راغب به خلافت و دنياطلب بود و ... اين مطالبي است که در بخاري آمده است .

پس وقتي ميخواهيد با شخصي بحث علمي کنيد بايد ابتدا مبنا را ثابت کنيد ، اگر گفت من بخاري و مسلم را قبول دارم احتجاج ميکنيد و ميگوئيد اين مطالبي است که در کتب شما آمده است و اگر بگويد من قبول ندارم پس بايد گفت که:

شما سني نيستي و مذهب جديدي را براي خودت انتخاب کردي و نگو من طرفدار اهل سنت هستم و تابع مذهب اهل سنت هستم بلکه بگو من مذهب جديدي براي خودم اختراع کردم حتي اگر يک عالم و مولوي و شيخ بزرگ اهل سنت بود اگر گفت من قبول ندارم بايد به او بگوئيد که مذهب جديدي براي خودت انتخاب کردي و بعد از هزار و چهارصد سال مذهب جديدي تأسيس کردي .

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

نظر اهل سنت همان است که ما مطرح خواهيم کرد و مدارکش را هم ارائه خواهيم داد و اگر غير از اين است بايد براي ما دليل بياورند .

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

ابن تيميه در کتاب قائدۀ الجليلۀ في التوسل و الوسيلۀ جلد 1 صفحه 87 چاپ المکتب الاسلاميۀ بيروت و اين کتابخانه المکتب الاسلاميۀ کتابخانه اي است که وهابيون در لبنان زده اند و خود آل شيخ تجليل فراواني در کتابهايش از اين مکتب کرده و گفته اين مکتب تلاش فراواني در نشر کتابها و عقايد وهابيت داشته است و ايشان ميگويد « وَلَکِن جُمهُورُ المتون الصَّحِيحَينِ مُتَّفَقٌ عَلَيهَا بَينَ أَئِمَّۀِ الحَدِيثِ »

تمامي متنهاي موجود در صحيح بخاري و مسلم ( هيچ متني را استثناء نکرده نه روايات تعليق و نه روايات اصلي ) مورد اتفاق است بين ائمه حديث « تَلَقُّوهَا بِالقَبُولِ » آنها را همه قبول کردند « وَ أَجمَعَ عَلَيهَا » اجماع بر آن دارند « وَ هُم يَعلَمُونَ عِلماً قَطعِياً أَنَّ النَّبِي صلي الله عليه و آله و سلم قَالَهَا » علم دارند و علم قطعي دارند و يقين دارند که پيامبر اکرم اين مطالب را فرموده است يعني هيچ جمله اي در بخاري و مسلم نيست مگر اينکه ما اعتقاد داريم که اينها صحيح است و مورد اعتماد است .

اين نظر آقاي ابن تيميه است و عبارتي است که از همه علماء نقل کرده است و همين مطلب در مجموع الفتاوي ابن تيميه جلد 1 صفحه 257 هم آمده است

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

درسال 1960 يکي از روزنامه هاي و مجلات کويتي مطلبي از يکي از علماء نوشت که برخي از روايتها بخاري اشکال کردند که اين روايتها با عقل سازگار نيست و با علم و منطق سازگار نيست و اينها را شما چگونه قبول ميکنيد و عالم سني بود که در مجله اين مطالب را نوشت و قيامتي را برپا کرد و معتقد بودند که شخصي آمده است و ميخواهد اساس دين ما را زير سؤال ببرد و کتابي بر ضد مقاله نوشتند و اين کتاب مجموعه مقالات بود که در کتابي بنام کل ما في البخاري صحيح چاپ شده است و جامعۀ الاسلاميه کويت اين کتاب را چاپ کرد از جمله مطالبي که در اين کتاب صفحه 13 آمده است ميگويد « وَ أَخِيراً أَقُولُ لِلکَاتِبِ » در پايان به نويسنده اين مقاله ميگويم « إِنَّ البُخَارِي إِمَامُ المُحَدِّثِينَ » بخاري امام همه محدثين است « وَ أَينَ نَحنُ مِنهُ حَتَّي نُنقِضُهُ » ما در کجا هستيم که بخواهيم او را مورد نقض قرار دهيم مقام بخاري خيلي از ما بالاتر است « وَ قَد عُرِضَ کِتَابُهُ عَلَي أَئِمَّۀِ الحَدِيثِ مِثلُ علي بن مديني و يحيي بن معين و احمد بن حنبل وَ شَهِدُوا لَهُ بِالصِّحَۀ » کتاب بخاري را نزد علي بن مديني و يحيي بن معين و احمد بن حنبل بردند و همه آنها گفتند روايات بخاري صحيح است .


البته اين نکته را بايد عرض کنم که چرا اينقدر صحيح بخاري مورد تکيه و اعتماد است ؟

علتش را مطرح کردند يعني اينکه ميگوئيم بخاري صحيح است منشأش کجا بوده و از کجا اين نظر شروع شده است ؟

اين را ادعا ميکنند که اجماع اين سه نفر يعني علي بن مديني و يحيي بن معين و احمد بن حنبل بر صحت احاديث اين کتاب قطع و يقين ايجاد ميکند که روايات اين کتاب همه صحيح است و در ادامه ميگويد « يَقُولُ مَقدِسِي فِي الرَّجُلِ الَّذِي يَخرُجُ عَنهُ فِي الصَّحِيحِ » مقدسي در مورد کسيکه در صحيح بخاري از او روايت نقل کرده ميگويد « هَذَا جَازَ القِنطَرَۀ » خرش از پل گذشت و تمام شد و مقصودش از اين جمله اين است که « لاَ يُلتَفَتُ إِلَي مَا قِيلَ فِيهِ » هر چه درباره او گفته شده باشد ما کاري نداريم « وَ کُلُّ نَقدٍ وَرَدَ فِي رِجَالِ الحَدِيثِ قَابَلَ بِتَأيِيدِ البُخَارِي صَاحِبِ الصَّحِيحِ وَ مُؤَلِّفِ التاريخ الکبير و الصغير و الأوسط فَلاَ يُلتَفَتُ إِلَي ذَلِکَ النَّقدِ » هر اشکالي که وارد کرده باشند به راويان مقابل با تأييد بخاري باشد ما او را قبول نميکنيم و بعد ميگويد هر چيزي که در صحيح بخاري آمده باشد صحيح است و همه متنهاي بخاري صحيح است و « وَ قَد تَلَقَّتهُ الأُمَّۀ بِالقَبُولِ » امت اينها را به قبول پذيرفتند و مصدر شريعت ما شده است .

همچنين در صفحه 45 اين کتاب عبارتي را مطرح ميکند « وَ قَد أَجمَعُ المُسلِمُونَ » همه مسلمانها اجماع کردند « فِي جَمِيعِ أَقوَالِهِم عَلَي صِحَّۀِ کُلِّ أَحَادِيثِ البُخَارِي » بر صحت تمامي احاديث بخاري « فِي مَتنِهِ وَ سَنَدِهِ » همه متنش صحيح است و هم سندش صحيح است و يک نفر از اين اجماع خارج نشده است « وَ لِهَذَا سَمَّهُ صَحِيحَ البُخَارِي » به همين دليل نام اين کتاب را صحيح بخاري گذاشتند و بي دليل نام اين کتاب را صحيح نگذاشتند .

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)


بنابراين به اقرار علماء اهل سنت
اولا

تمام متون بخاري صحيح است چه در تعليق باشد و چه روايت مضمره باشد و چه روايت در متن اصلي باشد و چه ادراج باشد و ... هر چه باشد اين متن صحيح است « وَ قَد أَجمَعُ المُسلِمُونَ فِي جَمِيعِ أَقوَالِهِم عَلَي صِحَّۀِ کُلِّ أَحَادِيثِ البُخَارِي فِي مَتنِهِ » تمام متنهاي بخاري صحيح است .
دوماً
به اقرار علماء اهل سنت سند تمام روايات بخاري هم صحيح است ولي متأسفانه جديداً وهابيون ميگويند که ما اين روايت را قبول نداريم چون ميدانند که استدلال به اين روايت بضرر آنها تمام ميشود .

برخی از این ها می گویند:

چرا شما اينقدر از بخاري روايت نقل ميکنيد ، اين بخاري را رها کنيد و به سراغ کتابهاي خودتان برويد و اين روايتها را براي ما نخوانيد


اما می دانیم

اين روايتهاي موجود در صحيح بخاري و مسلم است که براي آنها مشکل ايجاد کرده است و اگر اينها هم نبود اينقدر دچار مشکل نميشدند .

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)



در شرح نبوي بر کتاب صحيح مسلم جلد 1 صفحه 19 از غزالي نقل ميکند و ميگويد « وَ قَد قَالَ إِمَامُ الحَرَمِينِ لَو حَلَفَ إِنسَانٌ بِطَلاَقِ إِمرَئَتِهِ أَنَّمَا فِي کِتَابَيَّ البُخَارِي وَ مُسلِم مِمَّا حَکَمَا بِصِّحَۀِ مِن قَولِ النَّبِي صلي الله عليه و آله و سلم لَمَا أَلزَمَت فِي الطَّلاَقِ وَ لاَ حَلَفَت لِإِجمَاعِ العُلَمَاءِ المُسلِمِينَ » اهل سنت حکمي دارند بعنوان قسم به طلاق و قسم ميخورد و ميگويد اگر اينطور نبود من زنم را طلاق ميدهم که اين حرفي که من ميزنم صحيح و راست است و بعد براي اينکه اين جمله اش را ثابت کند ميگويد قسم ميخورم که اگر اين جمله من صحيح و راست نبود زنم را طلاق بدهم و اگر آن جمله درست باشد همسرش را طلاق نميدهد و اگر آن جمله غلط باشد همسرش را طلاق داده و ميگويد غزالي گفته اگر انساني قسم بخورد که من زنم را طلاق ميدهم اگر تمام بخاري و مسلم صحيح نباشد و هر آنچه در بخاري و مسلم است کلام پيامبر است و اگر چنين قسمي بخورد زنش را طلاق نداده است ، چرا ؟ چون اجماع علماء مسلمون بر اين است .

لذا ثابت شد که بخاري و مسلم هر آنچه در اين دو کتاب آمده صحيح است و در همين جند وقت پيش در چابهار بين علماء شيعه و سني جلسه اي بود و در آنجا بين خود علماء اهل سنت بحث پيش آمد که آيا روايتهاي بخاري صحيح است و يا غلط است و شخصي در آنجا بلند شد و گفت برخي از اين روايتها غلط است و همه بر او خرده گرفتند که اين مطلب صحيح نيست و تمام متون صحيحين صحيح است و البته برخي از آنها خواستند که اشکالات سندي به برخي از روايات بگيرند ولي اجماع تمامي علماء بر اين بوده که تمام متون و اسناد سندها صحيح است و اين مشخص ميشود که دارند نظرات جديدي را مطرح ميکنند تا کم کم جا بيندازند که برخي از روايتهاي بخاري و يا برخي از راويانش دچار اشکال هستند .

بهتر است کمي درباره راويان بخاري بحث کنيم تا ببينيم که چه کساني در صحيح بخاري بعنوان مطرح شده اند و راويان صحيح بخاري چه کساني هستند :

نفر اول حريز بن عثمان است که چندين روايت در صحيح بخاري دارد به عنوان مثال در کتاب المناقب باب الصفۀ النبي چاپ دار ابن کثير جلد 3 صفحه 1302 شماره 3353 « حدثنا حسام بن خالد حدثنا حريز بن عثمان » بخاري از حريز روايت نقل کرده است و بايد ديد که اين فرد چه کسي بوده است .
در کتاب تهذيب التأديب جلد 2 صفحه 208 باب من اسمه حريز شماره 436 نقل ميکند از احمد ميگويد حريز صحيح الحديث است « إِلاَّ أَنَّهُ يَحمِلُ عَلَي عَلِيٍ » حديثش صحيح است ولي به علي جسارت ميکند « وَ قَالَ الإِجلِي شَامِيٌ الثِقَۀ کَانَ يَحمِلُ عَلَي عَلِيٍ » الاجلي گفته شامي و مورد اطمينان است ولي به علي جسارت ميکند « وَ قَالَ عَمرُو بنِ علي کَان يَنتَقِصُ عَلِياً وَ يَنَامُهُ » عمرو بن علي گفته است که حريز به حضرت علي خرده ميگرفت و به حضرت دشنام داده است « وَ قَالَ فِي مُوضِعٍ آخَر سَقطٌ شَدِيدٌ عَلَي تَحَامُلِ عَلَي عَلِيٍ » آدم پابرجايي است

ولي به حضرت علي(ع) خيلي جسارت ميکرده است « وَ قَالَ إِبنُ عَمَّار يَتَّهِمُونَهُ أَنَّهُ کَانَ يَنتَقِصُ عَلِياً » متهمش ميکنند که به حضرت علي(ع) اهانت ميکرده است و حسن بن علي خلال نقل ميکند از عمران بن اياس که ميگويد خودم از حريز شنيدم که گفت « لاَ أُحِبُّهُ » علي(ع) را دوست ندارم « قَتَلَ آبَائِي » چون پدران من را در بدر و أحد و جنگهاي ديگر و يا در جنگ با ناکثين و مارقين و قاسطين کشته است ،

مگر پيامبر اکرم(ص) نفرمودند « يَا عَلِيُّ لَا يُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ » ولي حريز صريحاً ميگويد من حضرت علي(ع) را دوست ندارم

و همچنين داربي در همان کتاب تهذيب از احمد بن سليمان مروزي نقل ميکند و ميگويد از اسماعيل بن عياش نقل ميکند که همراه حريز بودم و سوار بر يک مرکب بوديم از مصر تا مکه « فَجَعَلَ يَصُبُّ عَلِياً وَ يَلعَنُ » ميگويد به حضرت علي(ع) را دشنام ميداد و حضرت را لعنت ميکرد و قتان و غير او توثيقش کردند و تنها مشکلش اين بوده که به حضرت علي(ع) دشنام ميداده و هيچ مشکل ديگري هم نداشته است !!!

از يحيي بن صالح نقل ميکند که چرا از حريز چيزي ننوشتي و روايت نقل نکردي ؟ ميگويد من پيش او رفتم نماز صبح را با او خواندم و هفت سال هرگاه ميخواست از مسجد بيرون بيايد هفتاد بار به حضرت علي(ع) جسارت ميکرده است و حضرت علي(ع) را لعنت ميکرده است .

ابن حبان گفته که هر صبح هفتاد بار و هر شام هفتاد بار حضرت علي(ع) را دشنام ميداد و لعنت ميکرد و پرسيدم که چرا اينکار را ميکني « فَقَالَ قَاطِعُ رُؤُوسِ آبَائِي وَ أَجدَادِي وَ کَانَ دَاعِيَۀ إِلَي مَذهَبِهِ » اوست که سر پدران من را قطع کرده است و او مردم را به مذهب خويش ميخوانده است .
يعني مذهبش با مذهب بقيه خلفاء فرق ميکرده است ، مذهب حضرت علي(ع) با مذهب اهل سنت فرق ميکند .

اين يکي از روايان صحيح بخاري است و اشکال نکنند که بگويند که ممکن است شخصي ناصبي باشد ولي راستگو هم باشد و اگرچه اختلاف است بين علماء که اصلاً روايت چنين شخصي مورد قبول قرار ميگيرد يا نه ؟ ميشود اصلاً از ناصبي روايت نقل کرد يا نه ؟ فرض ميگيريم که بشود ولي آيا شايسته است که روايات اهل بيت را و روايات محبين اهل بيت را کنار بگذاريم و در صحيح ترين کتاب نقل نکنيم و بعد بيائيم و روايات حريز بن عثمان را نقل کنيم ؟! آيا اينکار شايسته است ؟!

حريز بن عثمان که از روايان مشهور صحيح بخاري است از دشمنان علي عليه السلام است و بخاري در صحيح خودش از او روايت نقل کرده است .

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

رواي ديگري که در بخاري از او روايت نقل شده است عمران بن حطان است که از سران خوارج بوده است

و در صحيح بخاري جلد 5 صفحه 2194 روايت شماره 5497 کتاب اللباس باب لفظ الحرير للرجال و قدر ما يجوز منه روايتي نقل ميکند « حدثني محمد بن بشار و حدثني عثمان بن عمر و حدثنا علي بن مبارک عن يحيي بن ابي بطيل عن عمران بن حطان ... » در بخاري روايت اين فرد آمده است و حال بايد ببنيم که اين فرد چگونه انساني بوده است ؟

من فقط دو جمله که از او نقل شده در بسياري از کتب اهل سنت را براي شما ميخوانم تا خودتان درباره او قضاوت کنيد ، وقتي ابن ملجم خارجي ضربت به اميرالمؤمنين علي عليه السلام زد عمران بن حطان او را مدح ميگفت و دو بيت شعر گفته است :

إِنِّي لَأَذْكُرُهُ حِيناً وَ أَحْسَبُهُ أَوْفَى الْبَرِيَّةِ عِنْدَ اللَّهِ مِيزَاناً

يَا ضَرْبَةً مِنْ تَقِيٍّ مَا أَرَادَ بِهَا إِلَّا لِيَبْلُغَ مِنْ ذِي الْعَرْشِ رِضْوَاناً

أَكْرِمْ بِقَوْمٍ بُطُونُ الطَّيْرِ قَبْرُهُمْ لَمْ يَخْلِطُوا دِينَهُمْ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً

من او را بياد آوردم و چنين پنداشتم که کار وي در ترازوي عدل خداوند از همه کارها برتر است و پيمانه او نزد خداوند از همه پرتر است ، چه ضربتي زد اين پرهيزگار که از ضربت خويش جز رضاي خداوند چيزي بدست نياورد .

اين مطلب را راجع به ابن ملجم ميگويد و در تاريخ الاسلام ذهبي جلد 3 صفحه 654 و جلد 6 صفحه 156 آمده است و همچنين در وافي بالوفيات صفدي جلد 18 صفحه 174 هم آمده است ،

آيا چنين شخصي لايق است که از او در صحيح بخاري روايت نقل شود و ابن کثير هم درباره او چنين ميگويد « وَ قَد أِمتَدَحَ إِبنُ مُلجَم بَعضُ الخَوَارِج » بعضي از خوارج ابن ملجم را مدح کرده است که در زمان تابعين بوده و او عمران بن حطان است « وَ کَانَ أَحَدُ العُبَّادِ » و يکي از پرهيزگاران دنيا بوده است .

دشمن حضرت علي(ع) است و پرهيزگار هم بحساب مي آيد آن هم چه پرهيزگاري است که با نفاق جمع ميشود ؟ آيا منافقين پرهيزگار ميشوند !!!

خداوند ميگويد وقتي منافقين نزد پيامبر(ص) مي آيند ميگويند شهادت ميدهيم که تو پيامبر(ص) خدا هستي و خداوند هم در پاسخ ميگويد که من هم شهادت ميدهم که تو پيامبر(ص) خدايي ولي شهادت ميدهم که منافقين دروغگو هستند «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ » ( سوره منافقون آيه 1 )

چطور ميشود که خداوند ميگويد من اينها را قبول ندارم و اينها بنده نيستند و اينها منافقند بعد آنها ميگويند که اين آقا جزء بندگان خدا بوده است و اگر شعري هم در مدح ابن ملجم گفته است که اشکالي ندارد !!!

نفر بعدي اسحاق بن سويد بن هبيره است که از راوياني است که به ناصبي بودن مشهور است و هم در صحيح مسلم روايت دارد و هم در صحيح بخاري روايت دارد ، در صحيح مسلم جلد 3 صفحه 128 شماره 2584 کتاب الصيام باب بيان معنا قوله شهرا عيد لا ينقصان و در صحيح بخاري جلد 2 صفحه 230 کتاب الصوم باب شهرا عيد لا ينقصان آمده است .

روايت هم به اين صورت است « حدثنا مسدد حدثنا معتمر قال سمعت اسحاق يعني ابن سويد » يعني همان اسحاق بن سويد منظور است .
اين فرد در بخاري روايت دارد حال چگونه انساني بوده است در تهذيب التأديب جلد 1 صفحه 206 شماره 438 آمده که « وَ ذَکَرَهُ الإِجلِي فَقَالَ ثِقَۀٌ » اجلي گفته است که مورد اطمينان است و کان يحمل علي علي ولي با حضرت علي(ع) دشمني داشته است .

« و قال ابوالعرب ثقلي کَانَ يَحمِلُ عَلَي عَلِي تَحَامُلاً شَدِيداً وَ قَالَ لاَ يُحِبُّ عَلِياً » ابوالعرب ثقلي او را در ضعفاء آورده و گفته خيلي با حضرت علي(ع) دشمني داشته است و ميگفت علي(ع) را دوست ندارم .

طبق روايت بخاري منافق است و اين انسان در صحيح بخاري روايت دارد ،

بخاري که خودش نقل کرده است پيامبر اکرم(ص) فرمودند « يَا عَلِيُّ لَا يُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ » شايسته نبود که در کتابش اين روايات را از او نقل کند .

در تقريب التهذيب اين حجر اصغلاني جلد 1 صفحه 82 شماره 358 ميگويد « اسحاق بن سويد بن هبيرۀ صَدُوقٌ » راستگو است ولي چون دشمن حضرت علي بود سخناني راجع به او گفتند .

ولي آيا چون « کُلُّ مَن رَوَي عَنهُ البُخَارِي جَازَ القِنطَرَۀ » هر کسيکه بخاري از او روايت نقل کند خرش از پل گذشته است ؟؟؟ و مشکلي ندارد و ما هم از او نقل ميکنيم و او را قبول داريم .



اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)



نفر چهارم سور بن يزيد حمصي در صحيح بخاري جلد 3 صفحه 1069 شماره 2766 کتاب الجهاد و السير باب ما قيل في قتال الروم روايتي نقل ميکند « حدثنا اسحاق بن يزيد دمشقي حدثنا يحيي بن حمزه قال حدثني سور بن يزيد » بايد ديد که اين فرد چگونه است ؟ و باز در تهذيب التأديب جلد 2 صفحه 30 شماره 57 نقل ميکند که « وَ کَانَ جَدُّهُ قُتِلَ يَومَ الصَّفِين مَعَ مُعَاوِيَۀ » پدر بزرگ او در صفين همراه معاويه کشته شد و در لشکر معاويه بود که کشته شد « فَکَانَ سُور إِذَا ذُکِرَ عَلِياً قَالَ لاَ أُحِّبُ رَجُلاً قَتَلَ جَدِّي » وقتي نام حضرت علي عليه السلام برده ميشد ميگفت کسيکه پدربزرم را کشته است دوست ندارم .

به علت طولاني نشدن کلام فقط نام افراد را ميبرم و چند آدرس را ذکر ميکنم نفر پنجم حسين بن نمير واسطي که در صحيح بخاري جلد 3 صفحه 1251 شماره 3229 کتاب الانبياء باب وفات النبي روايت نقل کرده است و ابن حجر در تهذيب التأديب جلد 2 صفحه 337 گفته است « أَتَيتُهُ فَإِذَا هُوَ يَحمِلُ عَلَي عَلِيّ » رفتم ديدم که به حضرت علي(ع) دشنام ميدهد « فَلَم أَعُد إِلَيهِ » ديگر به نزدش برنگشتم .

نفر بعد زياد بن علاقه ثعلبي است که در صحيح بخاري جلد 1 صفحه 31 شماره 58 کتاب الايمان باب قول النبي صلي الله عليه و آله و سلم الدين النصيحۀ لله روايت از او نقل کرده و او هم با اهلبيت دشمن بوده است و در تهذيب التأديب جلد 3 صفحه 327 شماره 693 « وَ قَالَ الأَزدِي سَيِّئُ المَذهَب » ازدي درباره او گفته است که ديدش خيلي بد بود « کَانَ مُنحَرِفاً عَنِ أَهلِ بَيتِ النَّبِي » از اهل بيت(ع) پيامبر(ص) انحراف داشته است يعني با آنها ميانه خوبي نداشته است .

نفر بعدي زياد بن جبير است که در صحيح بخاري جلد 2 صفحه 612 شماره 1627 کتاب الحج باب نحر ابل مغيرتا روايت نقل کرده است و در تهذيب التأديب جلد 3 صفحه 308 شماره 658 ميگويد « کَانَ زِيَاد بن جُبَير يَقَعُ في الحسن و الحسين » به امام حسن(ع) و امام حسين(ع) دشنام ميداد .

نفر بعدي صاعب بن فروخ ابوالعباس شاعر است که در صحيح بخاري جلد 2 صفحه 698 شماره 1786 کتاب الصوم باب حق أهله في الصوم با کنيه ابوالعباس شاعر از او روايت نقل کرده است و او هم با اهل بيت(ع) دشمن بوده و ياقوت حموي درباره او در معجم الأدباء جلد 3 صفحه 358 ميگويد « وَ کَانَ مُنحَرِفاً عَن آل أَبِيطَالِبِ مَائِلاً إِلَي بَنِي أُمَيَّۀ مَادِحاً لَهُم » از اهل بيت(ع) و از آل حضرت علي(ع) منحرف بود و با ايشان خوب نبود و طرفدار بني اميه بود و مدح کننده آنها بود .

نفر بعدي قيس بن ابي حازم در صحيح بخاري جلد 1 صفحه 31 شماره 57 کتاب الايمان باب قول النبي الدين النصيحۀ از او روايت نقل کرده است و قيس بن ابي حازم در سند روايت آمده است که او هم با حضرت علي(ع) دشمن بود که در تهذيب التأديب جلد 8 صفحه 347 شماره 691 « قَالُوا کَانَ يَحمِلُ عَلَي عَلِيّ » او هم به حضرت علي(ع) جسارت ميکرده است .



اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

بخاري مجموعه اي از دشمانان حضرت علي(ع) و اهل بيت(ع) را جمع آوري کرده است و از آنها روايت نقل کرده است و تا اينجا ما نه نفر را گفتيم و نفر بعدي که بسيار سرشناس است و قطعاً يک عده از شنيدن نام او ناراحت خواهند شد ولي ما ثابت ميکنيم که باحضرت علي عليه السلام ميانه خوبي نداشته است

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

ابوهريره که جزء صحابه است و بايد ببينيم که چه شخصي بوده است و بيشترين روايات را در صحيح بخاري از او دارد و ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه جلد 4 صفحه 63 نقل ميکند که « إِنَّ مُعَاوِيَۀ وَضَعَ قَوماً مِنَ الصَّحَابَۀ وَ قَوماً مِنَ التَّابِعِينَ عَلَي رِوَايَۀِ أَخبَارِ قَبِيحِ فِي عَلِي عليه السلام وَ مِنهُم أَبُوهُرَيرَۀ » معاويه عده اي از صحابه و تابعين را مأمور کرد که اخباري زشت درباره حضرت علي عليه السلام نقل کنند که در بين آنها ابوهريره بوده است .

شايد بگويند که ما ابن ابي الحديد را قبول نداريم که او معتزلي بوده است و در سني بودنش شکي نيست ولي شايد بگويند که او معتزلي بوده است ؟

و ما براي ايشان دو مطلب از دو کتاب مختلف نقل ميکنيم که نزد ايشان اين دو کتاب معتبر است و عالم سني است

يکي مصنف أبي شيبه است که استاد بخاري است در جلد 6 صفحه 369 شماره 32092 روايت نقل ميکند از سفيان ثوري از عبدالرحمن بن قاسم از عمربن عبدالغفار از ابوهريره کهخ وقتي که ابوهريره به کوفه آمد در باب الکنده نشست و مردم هم دور او مينشستند و سخن ميگفت ، جواني کوفي آمد « قَالَ يَا أَبَاهُرَيرَۀ » من تو را بخدا قسم ميدهم که آيا از پيامبر(ص) شنيدي که ميگفت « اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ » شنيدي که پيامبر(ص) به حضرت علي(ع) گفت خدايا هر آنکه او را دوست داشت تو او را دوست بدار و هرکس که با او دشمن بود تو با او دشمن باش « فَقَالَ أللهم نَعَم » ابوهريره گفت بله شنيدم « قَالَ فَأُشهِدُ بِاللهِ لَقَد وَالَيتَ عَدُوَّهُ » من خدا را شاهد ميگيرم تو تحت سرپرستي دشمن حضرت(ع) علي رفتي « وَ عَادَيتَ وَلِيَّهُ » و دوستان علي(ع) را دشمن داشتي سپس ابوهريره بلند شد و رفت .

شبيه همين مطلب را از جناب أصبغ بن نباته که از ياوران خالص اميرالمؤمنين(ع) است در مناقب خوارزم در صفحه 205 و در تذکرۀ الخواص سبط بن جوزي صفحه 48 نقل کرده است .

جالبتر از اينها اين است که عُقِيلِي يک ماجرايي نقل ميکند بنقل از مغيرۀ بن سعيد که خيلي جالب است و

نقل ميکند که شخصي « عن ابي سالم و ابي رضي و ابي هريرۀ عن النبي من ... » روايت را نقل ميکند که اگر کسي در مدينه مرتکب فاجعه اي شود مورد لعنت خداوند است و بعد ابوهريره گفت علي(ع) در مدينه مرتکب جنايت و فاجعه شد و مقصودش هم کشتن عثمان بود « وَ ذَکَرَ فِي آخَرِهِ کَلاَماً لِأبي هُرَيرِۀ فِي عَلِي وَ کَلاَماً لِعَلِي فِي أَبِي هُرَيرَۀ » آخر اين روايت سخنان ابوهريره درباره حضرت علي(ع) را نقل کرده و سخنان حضرت علي(ع) راجع به ابوهريره ولي نميگويد که چه چيزي گفتند ولي در آخر روايت مشخص است که دشمني است و حرفهايي است که در اين باره است و ميگويد نزد أعمش صحبت ميکرديم و اين روايت را خوانديم که آخرش قسمتي اهانتهاي ابوهريره به حضرت علي(ع) و همچنين سخنان حضرت علي(ع) درباره ابوهريره بود « و عنده مغيرۀ بن سعيد » مغيرۀ بن سعيد نزد أعمش بود و وقتي که به حرفهاي ابوهريره درباره حضرت علي(ع) رسيديم « قَالَ کَذِبَ أبوهريره » ابو هريره دروغ گفته است حضرت علي(ع) اينگونه نيست « وَ لَمَّا بَلَغَ قَولَ عَلِي فِي أَبِي هُرَيرَۀ قَالَ صَدَقَ عَلِي » وقتي که حرفهاي حضرت علي(ع) را درباره ابوهريره به او گفتيم گفت که حضرت علي(ع) راست گفته است « وَ قَالَ أَعمَش صَدَقَ عَلِي وَ کَذِبَ أبوهريرۀ ؟! » أعمش گفت علي(ع) راست گفته و ابوهريره دروغ گفته است ؟! ابوهريره عصباني شده و چيزهايي درباره حضرت علي(ع) گفته و حضرت علي(ع) هم عصباني شده و چيزهايي درباره ابوهريره گفته است و هيچکدام هم درست نگفتند و نه علي(ع) راست گفته و نه ابوهريره راست گفته و هر دو دروغگو هستند .

أعمش بجاي اينکه از حضرت علي(ع) دفاع کند ميگويد که هر دو دروغگو هستند و از روي عصبانيت چيزهايي از دهانش بيرون آمده است .

و آنکه گفتيم « وَ ذَکَرَ فِي آخَرِهِ کَلاَماً لِأبي هُرَيرِۀ فِي عَلِي وَ کَلاَماً لِعَلِي فِي أَبِي هُرَيرَۀ » که متن را نگفته بود از اين آخر روايت مشخص ميشود که مقصود چه بوده است و به همين دليل مغيرۀ بن سعيد را جزء ضعفاء نقل ميکنند چون اين عقيده را داشته است .
ضعفاء عقيلي ـ جلد 4 ـ صفحه 379
ولي در واقع أعمش روايت را رد نميکند يعني اصل روايت ثابت است که ابوهريره از حضرت علي(ع) بدگويي کرده و حضرت علي(ع) هم درباره ابوهريره بدگويي کرده است ولي ميخواهد اين را توجيه کند که عصبانيت بوده است و خيلي مهم نبوده است .

ابوهريره هم که دشمن حضرت علي(ع) است و در بخاري روايات او آمده است و اينها افرادي بودند که ناصبي و دشمن حضرت علي(ع) بودند


اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

و طيف ديگري که از آنها روايت نقل شده شراب خوارها و غيره بودند که يکي از آنها وکيع بن جراح بوده است که مزدي در تهذيب الکمال جلد 30 صفحه 484 درباره او ميگويد « رَوَي لَهُ الجَمَاعَۀ » همه صاحبان صحاح سته از او روايت نقل کردند .

اما طبق 4 روايت صحيح السند اهل سنت او اهل شرابخوري بوده و اهل خوردن مسکرات بوده است و يعقوب بن سفيان بصوي شاگرد احمد بن حنبل از استاد خود احمد بن حنبل نقل ميکند که احمد خودش شاگرد وکيع بوده است از احمد بن حنبل نقل کردند که اگر استاد تو وکيع و استاد ديگرت عبدالرحمن اختلاف داشتند در متن روايت حرف کدام را قبول کنيم و گفت حرف عبدالرحمن بهتر است به چه دليل که در عبدالرحمن بود و در وکيع نبود و يکي از اينها اين است « وَ عبد الرحمن يَجتَنِبُ شُربَ المُسکَر » عبد الرحمن از نوشيدن مسکرات پرهيز ميکند .

يعني ميگويد وکيع بهتر است يا عبد الرحمن مسکرات نميخورد يعني وکيع مسکرات ميخورده است و اين روايت خيلي واضح است ، وکيع بن جراح در صحيح بخاري و ساير کتب روايت دارد و همين باعث اشکالات در روايات او شده است .

المعرفۀ و التاريخ کتاب يعقوب بن سفيان است که خود يعقوب هم احتياج به توثيق ندارد و خيلي مشهور است در جلد 1 صفحه 413 از استادش احمد بن حنبل نقل کرده است و احمد هم شاگرد وکيع بوده است و از اين سند قوي تر احتياج داريد ؟؟؟ سند به اين واضحي است که ميگويد وکيع راوي مشهور صحيح بخاري شرابخوار بوده است .

خطيب بغدادي در تاريخ جلد 13 صفحه 502 با سند صحيح نقل کرده است با چندين راوي که همه آنها مورد اعتماد هستند وسایت حضرت ولی عصر(عج) مقاله اي در مورد اين روايت مطلب گذاشته شده است که تصحيح سند اين روايت است

که ميگويد اسحاق بن بهلول که از راويان مشهور اهل سنت ميگويد وکيع بنزد ما آمد در مسجدي در کنار فرات منزل کرد و براي شنيدن روايت نزد او ميرفتم روزي به من گفت برايم شراب کشمش بياور و من شب برايش يک شراب جا افتاده بردم و شروع کردم از روي جزوه هايش ميخواندم و او هم شراب ميخورد وقتيکه شراب تمام شد چراغ را خاموش کرد تا من نتوانم بخوانم و گفت اگر برايم بيشتر شراب آورده بودي من به تو بيشتر روايت ميدادم و الآن که شرابها تمام شد ديگر بيشتر از اين حق خواندن روايت نداري .

روايت ديگري نقل ميکند در همين کتاب تاريخ بغدادي جلد 13 صفحه 502 با سند صحيح کهشخصي نزد وکيع آمد و به او کنايه گفت گفت فلاني من ديشب من شراب کشمش خورده بودم در خواب ديدم که بمن گفتند تو مست کننده نوشيدي وکيع گفت اين کسيکه اين حرفها را زده شيطان بوده است و اينها مشکل ندارد و حرام نيست .

روايت بعدي که خطيب بغدادي با سند صحيح نقل ميکند از نعيم بن حماد و ميگويد که شام نزد وکيع بوديم « فَقَالَ أَيُّ شَيئٍ تَُرِيدُونَ أَجِيئَکُم بِهِ » چي دوست داريد براي شما بياورم « نَبِيذُ الشُّيُوخِ أَو نَبِيذُ الفَتيَانِ ؟ » شراب مخصوص پيرمردها يا شراب مخصوص جوانها ؟ ( فرقش را خودشان بهتر ميدانند و متخصصين فن ميدانند ) « قُلتُ تَتَکَلَّمُ بِهَذَا ؟ » اين حرفها چيست که ميزني ؟ ما شراب بخوريم ؟ « قَالَ هُوَ عِندِي أَحَلُّ مِن مَاءِ الفُرَاتِ » براي من از آب فرات هم حلالتر است « قُلتُ مَاءُ الفُرَات لَم يُختَلَفُ فِيهِ » کسي درباره حلال بودن آب فرات شک نکرده است ولي اين شراب است و تو شراب را با آب فرات مقايسه ميکني ؟ اين چه حرفي است که تو ميزني .

مجموعه اي که بخاري جمع آوري کرده است خوارج و ناصبي و دشمن اميرالمؤمنين و شرابخوار در آن است و متأسفانه اين روايتهايي که بخاري اينگونه نقل کرده است مايه تأسف است .

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

از آنطرف ببينيم از اهل بيت(ع) چقدر روايت نقل کرده است از اميرالمؤمنين(ع) که بنظر اهل سنت خليفه چهارم است فقط 29 روايت نقل کرده است .
مقدمه فتح الباري ـ صفحه 276
از ابوهريره دشمن حضرت علي(ع) 446 روايت نقل کرده است !!!

مقدمه فتح الباري ـ صفحه 477
از عايشه همسر پيامبر که در سايت از مقاتل الطابلببين روايتي با سند معتبر گذاشته شده که ثابت ميکند که عايشه با حضرت علي عليه السلام دشمني داشته است و زماني که خبر شهادت حضرت علي عليه السلام را شنيد سجده کرده است و از عايشه که بجنگ حضرت علي عليه السلام هم آمده است و جنگ را نميتوانند منکر شوند و روايتش در صحيح بخاري آمده است و از عايشه 242 روايت نقل کرده است و از فاطمه زهرا سلام الله عليها تنها 1 روايت نقل کرده است و از امام حسن و امام حسين عليهم السلام هيچ روايتي نقل نکرده .

مقدمه فتح الباري ـ صفحه 475
از جناب عمار و جناب سلمان فقط چهار روايت نقل کرده است .

مقدمه فتح الباري ـ صفحه 477
از عبدالله بن عمر و انس بن مالک که بدشمني اهل بيت(ع) شهره هستند 2630 و 2286 روايت نقل کرده است .

أسماء الصحابۀ الروات ـ صفحه 38 و 39
چرا از اينطرف اين همه روايت نقل کردند و از شرابخوار و ناصبي و دشمن اميرالمؤمنين(ع) و خوارج نقل کردند ولي از امام صادق و امام کاظم و امام رضا و امام جواد و امام هادي و امام عسگري عليهم السلام هيچ روايتي نقل نکرده است و با خيلي از اينها هم بخاري معاصر بوده است ،

بنظر علماء و بزرگان اهل سنت ائمه(ع) ما از جهت روايت ضعيف نبودند و ذهبي درباره ائمه ما ميگويد « ألحسن و الحسين فَسِبطَا رسول الله وَ سَيِّدَا شَبَابَ أَهلَ الجَنَّۀ وَ لَکَانَا يَصلَحُ لِذَلِکَ » اگر حسن(ع) و حسين(ع) خليفه بودند و شايسته بودند و زين العابدين(ع) شايسه امامت بوده است و فرزندش باقر(ع) فقيه بود و شايسته خلافت بود و فرزند او جعفر الصادق(ع) بزرگ منزلت بود و از ائمه علم بود و از منصور دوانيقي شايسته تر بخلافت بود و فرزندش ايشان موسي بن جعفر(ع) بزرگ منزلت بود داراي علم زيادي بود و فرزند او علي ابن موسي الرضا (ع)بزرگ منزلت و ... بوده است .

سير اعلام النبلي ـ جلد 13 ـ صفحه 120 و 121

سؤال ما اين است که چرا بخاري از اينها روايت نقل نکرده است ؟؟؟ چه مشکلي بوده که بخاري آنطرف را قبول کرده است ولي اينطرف را قبول نکرده است .
اين همه ارزش براي ائمه(ع) ما خودشان نقل کردند پس چرا بخاري اينقدر کم از ائمه(ع) ما نقل کرده است که از فاطمه زهرا سلام الله عليها 1 روايت نقل کرده است و از امام حسن و امام حسين عليهم السلام هيچ روايتي نقل نکرده است و از امام صادق و امام کاظم و امام رضا و امام جواد و امام هادي و امام عسگري عليهم السلام هيچ روايتي نقل نکرده است !!!

اينکه نميشود بگوئيم که نسل چندم خليفه دوم عمر بن خطاب را بعنوان راويان روايت و صحيح السند قبول داريد و حتي غلامان آنها را بعنوان رواي قبول داريد ولي نسل و ذريه پيامبر اکرم(ص) را بعنوان راوي روايت پيامبر قبول نداريد !!! اين برخورد صحيح نيست .

موضوع قفل شده است