استادمون گفته کتاب صوفی بخونید..باید بخونم؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
استادمون گفته کتاب صوفی بخونید..باید بخونم؟

سلام

امروز سر کلاس استاد بهمون گفت 5 نمره مازاد میذارم برای خوندن کتاب "صوفی"!!:Moteajeb!:
گفت یه کتاب فلسفی که دید انسان رو به زندگی عوض میکنه!:Gig:
همون لحظه از ذهنم گذشت که نکنه راه جدیدی باشه برای درگیر کردن دانشجوها
به عرفان های نوظهور؟؟
نمی دونم شاید من خیلی بدبینم!!:Gig:
از اساتید محترم خواهش می کنم منو راهنمایی کنن.
تکلیف ما چیه؟

با عرض سلام خدمت شما کاربر محترم
اگر ممکن است لطفا نام نویسنده کتاب مذکور را بیان فرمائید تا در مورد این کتاب تحقیق لازم صورت گیرد.

برادر عزیز لطفا اسم کتاب و نویسنده را بفرمائید
چندین کتاب الان با نام صوفی است شما کدوم منظورتون است

سلام:Gol:
باعرض پوزش برای تاخیر به وجود آمده

کتاب دنیای سوفی
نوشته ی یوستین گردر
ترجمه ی حسن کامشاد

سیده مریم;283658 نوشت:
سلام:Gol:
باعرض پوزش برای تاخیر به وجود آمده

کتاب دنیای سوفی
نوشته ی یوستین گردر
ترجمه ی حسن کامشاد


از این سوفی تا آن صوفی، فرقی است ژرف!

از این عمل تا آن عمل راهی شگرف!




نویسنده: یوستین گردر
مترجم: حسن کامشاد

دنیای سوفی (به نروژی: Sofies verden) یک رمان فلسفی اثر یوستین گردر نویسنده نروژی است که چاپ اول آن در سال ۱۹۹۱ میلادی در نروژ منتشر شد. این اثر داستانی است که تاریخ فلسفه را به زبان ساده برای نوجوانان تشریح می‌کند. این کتاب تاکنون به ۵۴ زبان برگردانده شده و علاوه بر نوجوانان، توجه بزرگ‌سالان را هم بخود جلب کرده است. از روی کتاب دنیای سوفی فیلمی به همین نام ساخته شده است.

کتاب با روایت سوم شخص به ماجراهای «سوفی آموندسن»، دختر چهارده سالهٔ نروژی می‌پردازد که با مادرش زندگی می‌کند. در ابتدای داستان، سوفی نامه‌هایی از یک فرستندهٔ ناشناس دریافت می‌کند که در آن‌ها سؤال‌هایی مانند «تو کیستی؟» و «جهان چگونه به وجود آمد؟» نوشته شده‌اند. مدتی بعد او بسته‌های بزرگتری دریافت می‌کند که آغازگر یک دورهٔ آموزش فلسفه برای او هستند. سوفی به زودی پی می‌برد که تمام بسته‌ها توسط «آلبرتو ناکس» برای وی ارسال می‌شوند. آلبرتو سوفی را قدم به قدم با تمدن یونان باستان، ظهور مسیحیت و تاثیر آن روی فلسفهٔ یونانی، قرون وسطی و نیز دوران رنسانس، باروک و رمانتیسیسم آشنا می‌کند. در کنار این، ماجراهایی که بین سوفی و مادرش و دوستش به اسم یووانا رخ می‌دهد، به داستان لحنی شبیه داستان‌های نوجوانانه می‌دهد که خواننده را به دنبال کردن ماجرا ترغیب می‌کند.

نویسنده این کتاب،یوستین گُردر، در سال ۱۹۵۲ در نروژ بدنیا آمد.

سالها در “برگن“فلسفه تدریس کردو پیوسته در فکر متن فلسفی ساده ای بود که بدرد شاگردان جوانش بخورد. چون متن مناسبی نیافت خود نشست و دنیای سوفی (۱۹۹۱) را نوشت.

کتاب با استقبال غیره منتظره ای رو به رو گردید و در همان چند سال اول انتشار به بیش از سی زبان ترچمه شد و تا کنون میلیونها نسخه در جهان فروش رفته است.

گُردر استناد ساده نویسی و ایجاز است. سه هزار سال اندیشه را در ۶۰۰ صفحه می گنجاند ، وزیرکانه از قول گوته میگوید:«کسی که از سه هزار سال بهره نگیرد تنگدست بسر می برد.»

و چه راحت مباحث پیچیده فلسفه غرب را ، بی آنکه مبتذل شود به زبان ساده و شیوا و همه فهم بیان میکند: از جمله بهره جویی مسیحیت را از نظریه های افلاطون و ارسطو،ریشه گرفتن فرهنگ اروپایی را از فرهنگ سامی و هند_اروپایی، هگل را و بحث آنچه عقلی است ماندنی است،و دوران خود ما را و انسانِ محکوم به آزادی را وغیره و غیره.

توجه داشته باشید که دنیای سوفی رُمان است،رمانی خودآموز، با طروح و بسطی گیرا و دلنشین درباره هستی.وعلت محبوبیت عجیب و پیگیر آن در سراسر جهان همین است.

به لینک زیر هم مراجعه کنید

اطلاعات بیشتر در خصوص کتاب دنیای سوفی


[=B Nazanin]خواننده در این کتاب تنها با نظریات فلاسفه غرب آشنا می شوید و هیچ رد پایی از فلسفه اسلامی و تلاش بزرگان این فلسفه نمی بینید. در نهایت نویسنده کتاب شما را با فلسفه ماتریالیستی غرب به آرامش روانی می رساند!!
[=B Nazanin]خانم نرگس اميرسرداري در سایت تبیان گذری بر کتاب دارد که می توانید آن را در آدرس زیر مطالعه کنید.
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=124664

مطالعه چنین کتبی و آشنایی با اندیشه های دانشمندان غیر مسلمان و حتی تصوف و... علم و دید شما رو گسترش میدهد!
و دینتان را از شما نمیگیرد و گمراهتان نمی سازد!

کسانی که کتبی که در بردارنده یک نگرش خاص است را مطالعه میکنند احتمال دارد سر از بیابان گمراهی در بیارن! مثلا شخصی که فقط کتب صادق هدایت و امثال وی را میخواند، به همه چیز بدبین میشود!

باید همانطور که کتاب سوفی را میخوانید کتب دیگر مثل نصوص الحکم فارابی و ... را هم بخوانید!

خود همین مطالعه کتب اندیشه های غیر اسلامی، باعث نوآوری و خلاقیت و... هم میشود!

[="Arial Black"][="Blue"]با عرض سلام و ادب
متاسفانه مطالعه کتاب نامبرده هیچ نقشی در تعالی و رشد معنوی انسان ندارد البته اگر بپذیریم که مثل خواندن بسیاری از رمانهای دیگر مضر برای نفس نباشد.
موفق باشید
[/]

دنياي سوفي كتابي است براي آشنايي خوانندگانش با تاريخ فلسفه و چگونگي پيدايش،رشد و تكامل انديشه اي فلسفي.خواننده اين كتاب مي تواند عقايد تاثير گذار فلسفه را ذر آينه اين كتاب ببنيد و با فلاسفه شهير غرب از نزديك گفتگو كند.اگر کتابخوان باشيد آنرا خوانده ايد و گرنه از قافله جا نمانيد که "دنياي سوفي " کتابيست که حتما" بايد خواند.
سوفي آموندسون،دانش آموز يكي از دبيرستانهاي حومه نروژاست كه به همراه مادرش در يك خانه ويلايي زندگي مي كند.پدرش كه ناخداي يك نفتكش است به دليل شغلش مدت هاي طولاني از سال را دور از خانه و خانواده خود مي گذراند.
سوفي تنها فرزند خانواده است و همين امر سبب مي شود كه سوفي نوجوان ساعت هاي طولاني را در منزل تنها باشد.
سوفي در اوقات تنهايي به غار خود پناه مي برد،سوراخي در ميان بوته هاي شمشاد كه در حياط خانه قرار دارد و تنها گنجايش يك نفر را دارا مي باشد.
آنجا باغ عدن سوفي است،او يكه و تنها در آن زندگي مي كند و در غار خود، دور از دسترس ديگران به نوشتن داستان و شعر مشغول است.درست مانند آدم و حوا كه در بهشت عدن زندگي مي كردند تا روزي كه... تا روزي كه از ميوه ممنوعه خوردند،ميوه اي كه معلم شهيد و متفكر دكتر علي شريعتي آن را ميوه آگاهي خواند!
درياي زندگي يكنواخت و روزمره سوفي در يكي از روزهاي بهاري گرفتار تلاطم و فراز و نشيبي ترسناك گشت،روزي كه داستان ما آغاز مي شود و نامه اي مرموز از فيلسوفي ناآشنا سوفي را به معبد فلسفه مي خواند،فلسفه اين مظهر عقل،خرد و آگاهي!!
دنياي سوفي كتابي است براي آشنايي خوانندگانش با تاريخ فلسفه و چگونگي پيدايش،رشد و تكامل انديشه اي فلسفي.خواننده اين كتاب مي تواند عقايد تاثير گذار فلسفه را ذر آينه اين كتاب ببنيد و با فلاسفه شهير غرب از نزديك گفتگو كند.
نويسنده در ابتداي داستان مي كوشد تا ذهن خواننده نوجوانش را همانند سوفي(قهرمان داستانش)از زندگي روزمره و حاشيه هاي پوچ و سطحي آن رها سازد و متوجه ارزشهاي اصيل و سوالات سرنوشت ساز تاريخ انديشه بشري كند. در اين راه ازفيلسوفي به نام آلبرت كنوكس استفاده مي كند كه همانند بئاتريس دانته، سوفي را با خود به عمق تاريخ فلسفه ميبرد و از منزلگاه هاي متفاوت مي گذراند.از يونان باستان و فلاسفه طبيعت گرا،سقراط و افلاطون و ارسطو تا كانت، هگل،ماركس و هايدگر.
از ميان فلسفه هاي ذهنيت گرا و عالم مثل افلاطون تا جهان ماترياليستي ماركس و در نهايت از ميان رئاليسم عقل گراي كانت تا ايدئاليسم ديالكيتيكي هگل.
آلبرتوبا سوالاتي در باب مبتاي فلسفه درس را آغاز ميكند،اينكه خاستگاه فلسفه چيست،چرا و چگونه به وجود آمد و چه مسائلي را مطرح كرد و مطرح ميكند.هنر چيست و رسالتش كدام است، زيباي به چه معناست و آيا خدايي جاودانه كه خالق انسان و جهان است وجود دارد، هدف از خلقت چيست،آيا جهان از ازل وجود داشته است يا خداوند روزي روزگاري جهان را از هيچ خلق كرده است.
عدالت را با مقياسي مي توان سنجيد و فضيلت اخلاقي كدام است. تاريخ چيست،آيا به راستي خدايي سنگدل است كه ارابه پيروزي خود را از روي مخالفان و كافرانش مي گذراند،همانگونه كه هگل در ذهن خود مي ديد... انبوهي از سوالات كلي و فراگير كه چون بنگريم كليد آگاهي ماست.انسان بايد پاسخي شايسته به اين سوالات بدهد تا بتواند بهتر زندگي كند و هدفمند عمرش را به پايان برساند. زندگي بدون هدف و فلسفه سرابي بيش نيست،و به روايت دقيقتر بهشت عدني است، كاذب و قلابي كه به محض تابيدن اولين شعاع هاي نور آگاهي تبديل به كوير و برهوت مي شود.
فلاسفه اي كه آلبرتو به تشريح افكارشان مي پرازد هريك متناسب با علم و شرايط محيط اطراف خود(سياسي-اجتماعي-فرهنگي و اقتصادي)از منظر خود براي پاسخ دادن به سوالاتي سرنوشت ساز اقدام كرده اند،سوالاتي كه برخي همچنان به قوت خويش باقي هستند!
فلاسفه ابتدايي يونان باستان از طبيعت الهام مي گرفتند ، براي آنان طبيعت مظهر كمال و مادر حيات بود و بشر براي رسيدن به آگاهي بايد چون فرزندي ناخلف به آغوش مادر بازمي گشت. سقراط و افلاطون بر فلاسفه شوريدند و بدين ترتيب بود كه بيرق عقل و عقلانيت بر فراز معبد فلسفه افراشته شد و تا روزگار ما نيز همچنان بر فراز مناره هاي اين معبد برفراشته است.
مادر طبيعت جاي خود را به جهان "مثل" داد و مبناي شناخت در ذهن جاي گرفت. فلسفه اولين گام خود را با طرح اين سوال كه بشر چگونه و از چه راهي نسبت به شناخت خود و محيط اطرافش اقدام مي كند،پيمود.اينكه ما از چه آفريده شده ايم وفلسفه حيات ما چيست در جاي خود مورد بررسي قرارگرفت.
سقراط با سوالات مشهور خود مبناي شناخت جهان باستان را زير سوال برد و افلاطون ذهن را ميدان كرد.
ارسطو اولين سنگ بناي ماترياليسم را برپا داشت و جهان مثل را به نقد كشيد.اما در اين ميان هجوم اقوام وحشي اروپاي شمالي ازهم كسيختگي تمدن يوناني را در پي داشت و با هموار شدن راه فئودالسيم در قرون وسطي و تولد كليساي كاتوليك رومي اين متكلمان مسيحي بودند كه به هدف تعديل عقلانيت ابزاري مطلق گرا ميدان انديشه و تفكر غرب گشتند. عقلانيت ابزاري از طريق آموزش هاي مذهبي نقد شد و كلام عيسي (ع) از غيب براي آرام كردن اسب سركش راسيوناليسم يوناني خروشيد.توماس آكويناس و باركلي عقل را داراي نقص نسبي و مطلق دانستند و آن را شايسته يكه سواري مطلق و فصل الخطاب بودن نيافتند.
عقل فلسفي از تخت شاهي فرو افتاد و همين شكست سبب تكامل و رشد روزافزون اوگشت!تا بار ديگر و اين بار با توجه به كاستي ها و ضعف هايش در قالب فلسفه دكارت براي بازيابي جايگاه از دست رفته اش خيز بردارد. انقلاب صنعتي،اصلاحات ديني و تحولات اجتماعي و سياسي همراه آن جايگاه متكلمان مسيحي را بيش از پيش لرزان كرد روزي نبود كه متفكراني چون روسو، ولتر و لوتر با چكش استدلال بر پيكر خداي سنگي كليسا نكوبند. در چنين احوالي بود كه دكارت و اسپينوزا ظهور كردند تا مادر فلسفه آبستن فرزندان جديدي شود.ظهور دكارت و اسپينوزا از جنبه اي ديگر نيز علاوه بر بازگشت عقلانيت داراي اهميت بود زيرا سرانجام جدال بر سر اينكه مهمترين سوالي كه فلسفه و انسان بايد به آن پاسخ دهند تا راه رستگاري و كمال و آرامش را طي كنند به پايان رسيد.

منبع: تبیان

[=garamond]با او

[=garamond]سلام و ادب؛

[=garamond]در مورد سوالی که دوست عزیز، آیدی محترم سیده مریم بیان کرده اید، نکاتی عرض می شود؛

[=garamond]اوّلا یک نکته ی کلّی عرض می کنم در مورد اینکه آیا باید به صورت منطقی، با هر اندیشه ای روبرو شد یا خیر؟ یعنی ما آیا باید با هر اندیشه ای، جرئت رویارویی داشته باشیم، یا اینکه از مواجهه با برخی اندیشه ها فرار کرده و گوشهایمان را بگیریم؟ یعنی در این زمینه به طور عام سه نوع مواجهه قابل تصور است؛

[=garamond]1-اصلا مواجهه ای با اندیشه های متفاوت یا مخالف با اندیشه ی خودمان نداشته باشیم و با یک پیش داوری، آن را کنار بگذاریم.
[=garamond]2-با هر اندیشه ی متفاوت یا مخالف اندیشه ی خودمان، بدون دقّت و منطق، و به صورت بی ضابطه روبرو شویم.
[=garamond]3-با هر اندیشه ی متفاوت یا مخالف اندیشه ی خودمان، با دقّت و منطق، به صورت ضابطه مند و البته بدون پیش داوری روبرو شویم.

[=garamond]به نظر می رسد که تعالیم مترقّی دین مبین اسلام و قرآن کریم و سیره ی حضرات معصومین، دو راه اوّل را نفی و راه سوم را توصیه می کند. لذا ما نه حق داریم که از اندیشه های دیگر فرار کنیم. نه حق داریم که با نوعی انفعال و تنبلی و بی قانونی با آن ها رو برو شویم.
[=garamond]بلکه وظیفه داریم که به عنوان یک موجود دارای فدرت تفکر و تجزیه و تحلیل، با هر اندیشه ای به صورت قانون مند و منطقی، روبرو شویم. در این زمینه نکاتی را از استاد دکتر دینانی نقل می کنم؛

[=b mitra]«استاد: شما اگر نتوانید سخن مخالف را بشنوید، ضعف دارید. سخن موافق، در کنارِ سخنِ مخالف، استحکامش معلوم می شود. این سخن موافق، از شکم مادر (با ما) بوده یا از بیرون آمده؟!
[=b mitra]دانشجو:[=b mitra] از بیرون آمده...
[=b mitra]استاد:[=b mitra] حالا چرا می گویی بس است! حرف مخالف هم از بیرون است، مانند حرف موافق، هر دو از بیرون اند. چرا جلوی حرف مخالف را می گیری؟! من فلسفه ی کانت را قبول ندارم، ولی او یک حرف زده، (سخنی) جاودانه و خالصانه، که؛ «بشر! جرئت فهمیدن داشته باش!» سخن جاودانه ای است.»[=b lotus]«[=b mitra]تقریرات نگارنده از کلاس استاد، مورّخ؛ 27/9/1390»

[=b lotus]همچنین استاد در گفتگوی دیگری به این موضوع از زاویه ای دیگر می پردازند؛

[=b mitra]«استاد: پیامبر سخن مخالفینش را گوش می کرد؟
[=b mitra]دانشجو:[=b mitra] بله، حتماً گوش می کرد.
[=b mitra]استاد:[=b mitra] آیا شما هم حرف مخالف (اندیشه ی خود را) گوش می کنید؟
[=b mitra]دانشجو:[=b mitra] پیامبر به خودش مطمئن بود، ولی ما نه!
[=b mitra]استاد:[=b mitra] پس شما یک ریگی در کفشتان هست! [=wingdings][=wingdings]j[=b mitra] (پس به درستیِ آنچه الان قبول دارید و همچنین غلط بودنِ سخن مخالف قبل از شنیدنش، یقین دارید!) امّا دشمنان پیامبر چطور عمل می کردند؟ آیا آنها به حرف مخالفشان که سخن پیامبر بود، گوش می دادند؟ نخیر! قرآن کریم می گوید: (هرگاه نبی خدا دعوتشان می کرد): «[=b mitra]جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا[=b mitra]»نوح:7 (ترجمه:[=b mitra]انگشتانشان را در گوشهايشان كردند و رداى خويشتن بر سر كشيدند و اصرار ورزيدند.) اینها نفهم بودند، خر بودند که اصلاً نمی خواستند سخن(مخالفشان، حتّی) به گوششان برسد.
[=b mitra]دانشجو:[=b mitra] استاد در آیه ای هم (از قول اهل جهنّم) آمده؛ «[=b mitra]وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ[=b mitra]»ملک:10 (ترجمه:[=b mitra] و گويند اگر شنيده [و پذيرفته] بوديم يا تعقل كرده بوديم در [ميان] دوزخيان نبوديم.)
[=b mitra]استاد:[=b mitra] بله، باید گوش داد و فکر کرد، نسمع أو نعقل!
[=b mitra]دانشجو:[=b mitra] البتّه استاد «یا» آورده، گفته یا گوش دادن یا فکر کردن، باید یکی را انتخاب کرد.
[=b mitra]استاد:[=b mitra] بله «أو» آورده، ولی انفصال حقیقی نیست. تعقّل بدون شنیدن نمی شود. می گوید یا حدّاقل گوش کنید، یا حدّاقل فکر کنید.»[=b lotus]«[=b mitra]تقریرات نگارنده از کلاس استاد، مورّخ؛ 18/12/1390»

[=garamond]پس اوّلا که ما قبل از مطالعه ی کتابی، نباید در مورد آن پیش داوری داشته باشیم و به آن بدبین باشیم. ثانیا؛ حتّی به فرض که احتمال انحراف یا خطا در آن بدهیم، چنان که در هر کتابی احتمال خطا هست، حق نداریم از آن فرار کرده و جرأت مواجه شدن با آن را نداشته باشیم، بلکه باید به صورت منطقی و قانون مند با آن مواجه شده و آن را بخوانیم. یکی از اصلی ترین لوازم این مواجهه هم، آشنایی با دانش «منطق» است که شیوه ی درست اندیشیدن را یاد می دهد. آنوقت وقتی آن متن را خواندیم و تامّل و تحقیق کردیم؛ اگر درست بود آن را می پذیریم، اگر غلط بود، به اندیشه ی قبلی خودمان، مطمئن تر می شویم.

[=garamond]به طور کلّی بنده در نوشته ای 50 صفحه ای، تحت عنوان «آزاداندیشی در سه ساحتِ چیستی، چرایی و چگونگی» به بررسی این مسائل از منظر دین اسلام، قرآن و روایات، بیانات بزرگان دین و همچنین بررسی های عقلانی پرداخته ام. که اگر در این مدت اخیر فرصت ویرایش نهایی آن مقدور شود، متن آن را برای دانلو ددر سایت قرار خواهم داد که می توانید در آن به بسط دقیق تر و با منابع بیشتر این موضوعات، رجوع کنید.

[=garamond]********************************************************************

[=garamond]ثانیا در مورد خود آن کتابی که اشاره کردید؛ اوّلا کتاب ربطی به عرفان و تصوّف ندارد. بلکه کتابی است که سعی کرده، تاریخ فلسفه ی غرب و فراز و فرودهای جریان های فکری و تلاش های فلسفی را به صورت رمان بیان کرده و فرد را با آن آشنا کند. طبعا به فلاسفه ی مختلفی هم اشاره شده، از فیلسوفان الهی گرفته تا مادی، و اندیشه های متفاوت متعددی معرّفی می شوند.

[=garamond]منتها این نکته هم هست که در میان کتاب های مربوط به تاریخ فلسفه ی غرب، این کتاب به لحاظ علمی، کتاب خیلی ویژه ای نیست، زیرا از نظر تاریخی و فلسفی، منابع قوی تر و متقن تری هست که نوبت به این کتاب نمی رسه. منتها امتیاز این کتاب در قالب و شیوه ی بیان آن است که به صورت رمان بیان شده. یعنی ویژگی خاص این کتاب، این هست که آمده سیر اندیشه های مختلف فلسفه ی غرب رو، نه به صورت مقاله ای خشک و خالی و... که به صورتی هنری و در قالب داستان و رمان بیان کرده است.

[=garamond]مطالعه ی چنین کتاب هایی، باعث اشنایی با اندیشه ها و اندیشمندان مختلف در دنیا شده و به رشد فکری و افزایش گستره ی اطلاعات و طبعا جریان شناسی های فکری و هم توان تجزیه و تحلیل ذهنی آدمی می افزاید.

[=garamond]پیوسته متعادل و متعالی
[=garamond]یاحق
موضوع قفل شده است