خاطرات جلسات خواستگاری

تب‌های اولیه

347 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خاطرات جلسات خواستگاری

سلام من واقعا خوشحال شدم که با این سایت آشنا شدم خودمم خیلی توی زمینه ی ازدواج جوانان کار کردم در حالی که خودم مجردم و خیلی هم دوست دارم زود ازدواج کنم تا هم از گناه دور باشم و هم تکمیل بشم

این داستان خواستگاری رفتنای منه امیدوارم به دردتون بخوره
من یک فروم ازدواج هم راه انداختم و تا حالا 4 تا وبلاگ زدم درباره ی ازدواج موفق و سخنرانی های استادان بزرگ مثل دهنوی رو گوش دادم و آپلود کردم با لینک مستقیم

من سید آرش
متولد مشهد

بعد از گرفتن دیپلم کامپیوتر دو ترم نرم افزار کامپیوتر خوندم در دانشگاه ولی به اصرار مادرم که با مدرک دانشگاه راحت کار گیر نمیاد رفتم دوره ی تخصصی کارگر ماهر 2800 ساعته طرح ایران و آلمان بعد از اون میخواستم اول یک کاره خوب پیدا کنم بعد درکنارش به درسم ادامه بدم که تا الان نشده
در کل پدرم 8 سال پیش فوت کرد و مادرم در سال قبل ازدواج کرد و تهران زندگی میکنه من در این یکسال و خورده ای که تنها زندگی کردم 4 بار با خالم رفتم خواستگاری که خواستگاری اول باعث شد بفهمم هیچی از زن ها نمیدونم برای همین به دنبال تحقیق رفتم و سخنرانی های استادان مختلف رو گوش دادم یک چند تایی هم کتاب خوندم در حال حاضرهم هر مطلبی پیدا کنم میخونم سخنرانی ای هم گوش نداده باشم گوش میدم
این که خواستگاری های دیگه چی شد

خواستگاری دومین دختری که یافتیم دختره مناسبی بود البته یخورده زیادی به خاطر سخت گیری های اضافه که خانوادش داشتند ساکت بود و کم حرف میزد ولی با این حال از زیر زبونش یکم جواب کشیدم که چه نوع شخصیتی داره
در کل قرار شد عقد کنیم ولی به خاطر اینکه برادر ناتنیش آدم رذلی بود(تا روزی که خواستیم عقد کنیم ندیده بودیمش)حاج آقا جوش آورد و رفت بیرون منم که فکر میکردم با این دخالتایی که هنوز به زندگی نکشیده میکنه وای به حال وقتی عقد کنیم برای همین اصراری نکردم

سومین نفری که رفتیم خواستگاریش در جلسه ی اول با اینکه دختری بسیار خوشگل بود چشمم رو نگرفت ولی در جلسه ی دوم که با هم حرف زدیم به دلم نشست البته قبلا عقد کرده بود یا یک پسری که معتاد از آب در اومده بوده برای همین به من گفت منم اون موقع فکر میکردم لازمه با اینکه گفتن یا نگفتن توی زندگی آینده ی ما تاثیری نمیذاشت چون پدرم از دنیا رفته بود مشخص نمیشد و این از چیزایی بود که نباید میگفتم شما هم درس بگیرید هر راستی رو نگید هیچی پدر و مادرم چند سال قبل فوت پدرم جدا شده بودند خوب دختره اتفاقا خوشش اومد از اینکه گفتم و در آخر خیلی هم راضی بود ولی نمیدونم چرا والدینش مخالفت کردند احتمال دادیم برای همین باشه چون خوب قبلا تحقیق کرده بودند همه چی هم جور بود ولی والدینش ترسیدند چون یکبار دخترشون طعم شکست رو چشیده بوده ترسیدند دوباره بچشه

چهارمین دختری که رفتم خواستگاریش از نظر خانواده که من بسیار خوشم اومد خانواده ای اصیل متدین و البته خشک مذهبی نبودند مثل خانواده ی دومین نفری که رفتم خواستگاریش که حتی اجازه ندادند جلسه ی دوم با هم حرف بزنیم در کل دختره زیبایی بود و از نظر چهره و مذهبی و فرهنگی و خیلی چیزای دیگه به هم نزدیک بودیم البته آشپزی حتی نیمرو بلد نبود من گفتم عیبی نداره من آشپزی میکنم تو هم تمرین کن یاد بگیر
ولی نفهمیدیم چرا جواب منفی دادند چند بار تلفن زدیم تا بفهمیم چرا ولی گفتند نمیگه دختره چرا منفی بوده
بعد از مدتی دوباره اصرار کردم بپرسن و اینبار دختره گفت که احساس میکنم هنوز ازدواج برام زوده

در کل یک شماره یکی از همسایه ها بهم داد منم دادم خالم زنگ زد ولی وقتی فهمیدند که من سادات هستم گفتند نمیپذیرند
گفتند که دختره میگه میترسم توی زندگی یک چیزی بهش بگم که مجبور شم جواب حضرت فاطمه رو بدم

هیچی دیگه در کل هنوز مجردم تو خماری هم موندم کسی رو هم ندارم باهاش راحت باشم حتی درد دل کنم و مادربزرگم هم ای بگی نگی از همه باهاش راحت ترم

من توی مدت این یکسالی که تنها بودم هر کاری کردم تا شاید به برکت اون کار یک همسر مناسب نصیبم بشه
اصلا شاید بدترین حس این باشه که ببینی هیچ کسی رو نداری و مطلقا تنها زندگی کنی خیلی وحشتناکه
من توی این مدت به هر کسی نیاز میدیدم مشاوره میدادم شایدم زورکی چون احساس میکردم که اگر من نگم پس کی میگه
این جامعه رو باید به زور به گوش مردم بدی وگرنه مردم نه حال کتاب خوندنش رو دازن و نه گوش شنیدنش مخصوصا توی این مدت بیشتر به این جواب نزدیک شدم چون دیدم وقتی مسائل رو خلاصه مینوشتم استقبال میشد
من دی وی دی میزدم با اینکه درآمدم پایین بود همیشه بخشی از در آمدم رو میزاشتم تا دی وی دی خام بخرم و هر چی سخنرانی میشد توش جا میدادم و توی مساجدی که نزدیکم بود پخش میکردم درسته خیلی احساس خوبی بهم میداد ولی هر چی بیشتر میگذشت بیشتر دلم میگرفت که نمیدونم حتی کسی پیدا نمیشد بریم خواستگاریش افسردگی گرفته بودم چون واقعا انگیزه ای برای زندگی نداشتم هر دفعه که میرفتم خواستگاری کلی انرژی میگرفتم شاید با اینکه انقدر اطلاعات داشتم انقدر به عمل کردنشون سخت نمیگرفتم از بس زندگیم یخ بود

تنها چیزی که بهم امیدی هر چند کم میداد برای زندگی همین بود که یکی پیغام میداد توی وبلاگم که ما تازه ازدواج کردیم خیلی ممنون کلی به ما کمک کرد.

در آخر همین هفته ی پیش یک دختری که توی کرج زندگی میکرد زنگ زد که به زور تشکر کنه که از توی وبلاگم مطلبی پیدا کرده که توی اینترنت نیست البته مطلبش رو از توی یک سالنامه پیدا کردم نوشتم و بقیش رو هم از توی سخنرانی ها خلاصه کردم نوشتم، گرچه من خودم هر وقت یک غریبه بهم زنگ میزنه کلی استرس میگیرم حالا به غیر از اون میترسم به گناه بیافتم ولی موندم روز بعدش یکی زنگ زده بود
گفت سلام خوبی؟
کجا میشینی؟
در آخر مجبورم کرد بگم گفتم مشهد
گفت چه بد من تهرانم خداحافظ
من گوشی رو گذاشتم همینطور که داشتم مطلب مینوشتم یهو به ذهنم رسید ای بابا
بعد گفتم با اس ام اس شاید بتونم راهنماییش کنم
یخورده از اینکه پسرا چطوری سوء استفاده میکنن گفتم
بالاخره توی اس ام اس ها گفت:
یک چیزی بگم؟ شوهری نیست که بخوان ازدواج کنن،من خودم با یک پسری5 سال دوستم واسمم مهم نیست که من رو میخواد یا نه ازدواج چیه مجردی کیف دنیارو بکن
من کلی درباره ی مزایای ازدواج و اینکه توی مجردی و یا دوستی با جنس مخالف به چیزایی که توی ازدواج هست به هیچ وجه نمیرسی از جمله آرامش و اینکه تکیه گاهی داشته باشی براش گفتم
و گفت خوب حالا چیکار کنم خواستگار نمیاد
گفتم تو با دوست پسرت قطع رابطه کن به خاطر رضای خدا و از خدا همسره دلخواهت رو بخواه مطمئن باش خدایی که انسانهارو آفریده روی همشون تسلط داره کاری نداره براش،اونی که که تو میخوای رو برات بفرسته و مهرت رو تو دلش بندازه

در کل بالاخره با همین توضیحات ساده تونستم قانعش کنم
تا اینکه خودش اس ام اس داد که دوستیش رو قطع میکنه و به خدا میسپاره دقیقا یادم نیست چی گفت چون اس ام اسش رو هم پاک کردم نمیدونم چی بود ولی همینو میدونم که یک تاثیری داشته

سلام
تنهایی همچین هم بد نیست در ضمن سنتون هم که بالا نیست زود خسته نشین خدا بزرگه بهتره خالتون رو یه سر به حوزه علمیه خواهران هم بفرستین حتما معرفی میکنن بهتون

خوب این مال موقعی بود که کار داشتم
الان بیکارم فعلا ولی رفتم کارخونه فرم پر کردم از بس تب زن گرفتن داغم کرده کلا بی خیال تخصصام شدم فقط گفتم پول داشته باشم نخواستم همون کارگری هم عار نیست
الان مادرم از آخر ماه رمضان اومده مشهد خواهرم رو هم اینجا ثبت نام کردند و دبیرستان همینجا میره
حاج آقا نمیتونه بی احترامی های خواهرم رو تحمل کنه برای همین مادرم اومده تا تکلیف ازدواجش و ازدواج من رو مشخص کنه تا بتونن راحت با هم زندگی کنن

راستی خودم مشاوره میدم گهگاهی از روی سخنرانی هایی که گوش دادم
ولی کم گزینه تر از همه خودمم
همسایه های خوبی داریم چند تا گزینه معرفی کردند یعنی دو تا از این گزینه هارو همسایه هام معرفی کردند

انقدر حرصم میگیره هر چی گزینه نصیبم میشه دیر می فهمیم تا حالا چند تا پیشنهاد هم بهم شده ولی به نتیجه نرسیده
مادرم که از تهران اومد یک بار که اومدم خونه بهم گفت همسایه ساختمان روبرویی که جلوی مغازش سوپر مارکت داره بهش گفته چرا پسرتون رو داماد نمیکنید؟
مادرم گفت از پارسال دنبال زنیم براش
گفت دیر فهمیدیم دخترم رو عروس کردم:crying: وقتی از مادرم شنیدم
چند روز بعد یک دی وی دی زدم دادم به مادرش
نمیدونم این دی وی دی هایی که برای بقیه زدم خاصیتی هم داشته یا نه؟:Ghamgin:

توی دوره ی تخصصی 2800 ساعته الکترونیک صنعتی که بودم همیشه میدیدم دوستام دنبالم راه میافتادند
نمیدونستم چرا ولی این رو بعدا فهمیدم که به طرز عجیبی توی چشم دخترام

نه قیافه ی آنچنانی دارم و نه اینکه خیلی خوشتیپم و نه پولدار
گاهی فکر میکردم چرا
گفتم شاید چون سادم و دخترا علم غیب دارند که این احتمال رد شد

فقط یک حدیث دیدم و توی قرآن یک اشاره ای شده که کسی که چشمش رو از نامحرم بپوشونه خدا بهش نور میده و این نور توی چشمه
جالب اینجاست که وقتی عینک آفتابی میزدم کمتر بهم گیر میدادن

در کل اینطوری هم نیستم در کل خیلی سوالا تو ذهنمه که گاهی خدا بیش از ظرفیتم امتحانم میکنه و الان احتمال شکستم بالاست چون وقتی زن و شوهری رو میبینم یکجوری میشم دلم میریزه پایین

اوه راستی بد از اینکه اون دختره رو راهنمایی کردم و اس داد که توبه میکنم
چند روز بعد یکی بهم شماره داد
مشاوره میخواست اون هم پدرش فوت کرده بوده قبلا و مادرش ازدواج کرده بوده و اونم با اونا زندگی میکنه از ناپدریش هم راضیه در حد پدر قبولش داره و یکی از اقوامه ناپدریش پسرش عاشق این دخترست و 8 ماه ازش کوچیکتره میخواست بدونه چیکار کنه اول که گفت فکر کردم از اون موارد استثناست که پسره زود به بلوغ فکری رسیده و چون توضیح کمی داده بود همون اول بهش قطعی چیزی نگفتم گفتم توضیح بده تا راهنماییت کنم
زنگ زد و گفت که فکراش بچه گونست البته خودش هم دوسش داشت
منم همونجا بهش گفتم که اصلا ازدواج نکنید که پشیمونیتون حتمیه همین الانش داری میگی که فکراش بچه گونست در کل دخترا زودتر به بلوغ فکری میرسند برای همینه دختر باید بزرگتر باشه بین 3 تا 7 سال هر چی به 30 سال نزدیکتر میشه توصیه میشه سنشون کمتر اختلاف داشته باشه و 30 سالگی همسن باشند اصلا
هیچی دیگه بقیه ی حرفاش به درد نمیخورد که بخوام بگم

منتظر نظرات شما هستیم

:moshavereh:

سلام

این سید چقد آتیشش تنده

تو خوابگاهی که من الان هستم شاید 200 نفر پسر مجرد بالای 25 سال هستند و معمولا دنبال زن گرفتن هم نیستن!

همین آقایی که الان لپتابش کنار دستمه، رفته تو 30 سالگی و با وجود این که دانشجوی دکتری هست اصلا پی ازدواج نیست و کلا بی خیاله!

++++++++


راستی سید! کمتر استرس داشته باش و سعی کن ناراحتی هاتو بیرون بریزی!

سلام
میدونی چرا انقدر دنبالشم؟
برای اینکه اطلاعات زیاد راجبش دارم
آره زندگیه آسونی نداشتم قبلا وقتی 19 سالم بود همه فکر میکردند 16 سالمه ولی نمیدونم چی شد یهو انقدر قیافم عوض شد

در کل یک آمار وحشتناک بهت بدم که در کشورمون 97 درصد مردم بلد نیستند ازدواج کنند و آمار طلاق روز به روز میره بالا چون اشتباه زیادی مرتکب میشوند و چون از این اشتباهات خبر ندارند و راه درستش رو بلد نیستند از ازدواج میترسند وگرنه غیر ممکنه کسی انقدر سنش بالا بره و به این چیزا فکر نکنه

من خودم کسایی رو دیدم که اصلا حتی تصورش رو هم نمیکردم به این چیزا فکر کنند ولی همینطوری بحث کردیم درباره ی مشکلات جوانان خودش لو داد که چرا ازدواج نمیخواد بکنه
معمولا از مشکلات مالی گله میکنند در صورتی که خدا تاکید کرده که من غنی میکنم

6-قال الامام الصادق ع(ع): من ترك التزویج مخافة الفقر فقد اساء الظن بالله-عز و جل-، ان الله- عز و جل - یقول: «ان یكونوا فقراء یغنهم الله من فضله.» امام صادق (ع) فرمود:
هر كس از ترس فقر ازدواج كند نسبت‏ به لطف خداوند بدگمان شده است.
چرا كه خداوند مى‏ فرماید: اگر آنان فقیر باشند خداوند از فضل و كرم
خود بى نیازشان مى‏كند. منبع: من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 251

النبی (ص) قال: من تزوج امراة لمالها وكله الله الیه، و من تزوجها لجمالها راى فیها
ما یكره،
و من تزوجها لدینها جمع الله له ذلك.
پیامبر خدا (ص): هر كه با زنى به خاطر مالش ازدواج كند، خداوند او را به مال وى
واگذار مى‏كند، و هر كه با او به خاطر جمال و زیبائى‏ اش ازدواج نماید،
در او چیزى را كه خوشایند او نیست، خواهد دید،
و هر كه با وى به خاطر دینش ازدواج كند، خداوند تمامى این مزایا را
براى او جمع مى‏كند. منبع: وسائل الشیعه، ج 14، ص 31

اگر خواستی دلیل اینکه چرا بعضیا بعد ازدواج مشکل مالی گیر میکنند رو هم میگم
نمونش این جشنای بی حد و اندازست که برای یک شب مجلس که اولا خیلی ممکنه توش گناه بشه که به اینش کار نداریم
هزینه ی عروسی مثلا شده 30 میلیون این 30 میلیون رو باید مدام قسط بده تا چند سال آینده و این قضیه رو اولا خدا منع کرده که
بیش از وسعت مالتون خرج نکنید که به زحمت بیافتید
البته خیلی چیزای دیگه هم هست که الان جاش نیست
بازم ممنون

سلام بر همگی خصوصا آقاسید

حرفتون متینه

اما واقعیت این هست که در سنین حول و حوش سن شما، ازدواج کردن راحت تره چون احساس قویتره

وقتی سن بالا می ره مولفه های دیگه ای هم قاطی ماجرا میشن و به راحتی نمیشه تصمیم گرفت

همین عزیزانی که گفتم الان سن همشون بالای 25 هست تقریبا (ارشد و دکتری هستن)

بخش قابل توجهیشون دچار انحراف شدن با شدت و ضعف های مختلف

حالا نمی خوام قضیه رو خیلی باز کنم ، ولی من با وجود این که اصلا احساساتی نیستم خیلی وقت ها دلم به حال این جوونا می سوزه...

الان برای همشون یه جورایی ازدواج به دلیل بی پولی به عقب افتاده

همین جوون 30 ساله که قبلا ذکرش رفته بود، الان تودانشگاه ازاد درس میده، خوب ماهی چقدر می شه؟120000 تومن!!! یعنی کل درامد یه دانشجوی دکتری مملکت

خوب این بره ازدواج کنه با کدوم پول بره؟ دانشجو هم هست و وقتش همیشه هم آزاد نیست

این تو خرج خودش مونده با وجود این که دانشجوی دانشگاه دولتی هست و شهریه هم نمیده ولی خوب با ماهی 120 تومن واقعا امکان ازدواج نداره

در مورد رسیدن روزی و ... حرفتون درسته. ولی انتظاری که جامعه از یک دانشجوی دکتری داره با وضع موجود اون ها قابل انطباق نیست

مشکل اینه که کسی با شرایط فعلیش به ایشون دختر نمیده!

آره منم حرفت رو قبول دارم
بدیه اینکه کسی میره تحصیل میکنه اینه که اولا با شغلای دسته پایین مثل کارگی راضی نمیشه و دوست داره کار تخصصی انجام بده مثل خودم دوست دارم کار تخصصی بکنم خیلی به الکترونیک علاقه دارم و دوست داشتم روی پروژه هایی کار کنم که توی ایران روش کار نشده ولی با کدوم پول من مدرک کار آفرینی پیشرفته هم دارم ولی با اینکه 6 طرح توجیهی دارم که خیلی هم طرحهای خوبیه و استادم تاییدش کرده ولی نمی تونم به کسی اعتماد کنم از بس اذیت شدم توی این جامعه ی لعنتی
یک سال کار کردم برای یکی از استادام قرار بود به من درصد بده ولی در آخر نداد همون پوله خیلی کمی که میداد زندگی میکردم ماهی 150 تومن خورد و خوراک و همه چی البته به جز اجاره خونه که ماله مادرمه خونه

یکی دیگه از دلایلی که به دخترها توصیه نمیشه قبل از ازدواج خیلی درس بخونن اینه که هم کفوشون کم میشه و خواستگاراشون کمتر میشه
در کل انقدر از این بحث ها شنیدم که تا دلتون بخواد براتون تحلیل میکنم حتی خیلی جاها نیازی ندارم برم تحقیق چون اصول رو یاد گرفتم

سلام
ببخشید فقط اقایون میتونن پست بذارن
یا خانومها هم میتونن از خاطرات جلسات خواستگاری بگن

سید آرش;278896 نوشت:

یکی دیگه از دلایلی که به دخترها توصیه نمیشه قبل از ازدواج خیلی درس بخونن اینه که هم کفوشون کم میشه و خواستگاراشون کمتر میشه

اینو واقعا زدی تو خال

تو همین آزمایشگاهمون میدونی چند تا دختر خانوم دکتر بالای 30 سال داریم؟

</p>
<p> سلام<br />
 ببخشید فقط اقایون میتونن پست بذارن<br />
 یا خانومها هم میتونن از خاطرات جلسات خواستگاری بگن

پس چی که میتونن به هر حال مردا هم نیاز دارن بدونن چرا از طرف دخترها رد میشند:Nishkhand:
<br />
اینو واقعا زدی تو خال</p>
<p>تو همین آزمایشگاهمون میدونی چند تا دختر خانوم دکتر بالای 30 سال داریم؟

آره میدونم من البته شاید گفته باشم نمیدونم ولی
سخنرانی های دهنوی رو کامل گوش دادم
سخنرانی های معمار منتظرین
استاد حورایی
استاد شجاعی بخش مربوط به پسران رو گوش دادم
دکتر انوشه هم سخنرانی هاش رو گوش دادم البته دنبالش نبودم که بازم داره یا نه
دکتر آرمان داوری رو هم چند تاییش رو گوش دادم که خلاصه ی کتاب های دکتر باربارا دی آنجلیس رو گفته
سخنرانی های دکتر شاهین فرهنگ رو هم دارم گوش میدم که بسیار روان و راحت حرف زده به شما هم توصیه میکنم گوش بدید

سخنرانی های استاد دهنوی با لینک مستقیم
برنامه ی گلبرگ در شبکه ی سه سیما که اکنون پنج شنبه ها می
گذارد برنامه ی بسیار خوبی است که تمام فایلهای صوتیه این برنامه در سایت
شبکه ی سه سیما موجود است
اینم لینک صفحه ی گلبرگ
گلبرگ دانلود فایلهای صوتی
برای راحتی بیشتر شما به صورت یکجا دارم همشو آپلود میکنم تا الان تا سریه 90 آپلود شده
سریه اول(مسائل قبل از ازدواج) 324mb
سریه دوم 247mb
سریه سوم 138mb
گلبرگ 89 245mb
گلبرگ90 پارت اول 145mb
گلبرگ90 پارت دوم 220mb
گلبرگ 91 تا قبل از ماه رمضان 103mb
آخرین سخنرانی برنامه ی گلبرگ که استاد دهنوی در آن
کارشناس هستند

سخنرانی های دکتر شاهین فرهنگ
دانلودسخنرانی های دکتر شاهین فرهنگ در 8 جلسه ی 2 ساعته به
صورت 5 تیکه همش به صورت یکجا با لینک مستقیم حتما حتما حتما دانلود کنید
خیلی مهمه
دکتر شاهین فرهنگ سخنرانی هاش بسیار روان و همراه با مثال های بسیار بارز و خوب است که ذهن آدم رو بیشتر وادار به به خاطر سپردن این مسائل که خیلی هم مهم هستند میکند

شاهین فرهنگ ازدواج 202 مگا بایت
این سمینار در 4 سخنرانی تیکه شده در 3 قسمت میباشد که به صورت یکجا با لینک مستقیم قابل دانلود است(درباره ی مسائل جنسی حرف میزنه)

112 مگابایت
سخرانی های صوتی استاد حورایی درباره ی ازدواج و خانواده موفقhttp://suzakozambi.persiangig.com/audio/Horaei/01.mp3

http://suzakozambi.persiangig.com/audio/Horaei/02.mp3

http://suzakozambi.persiangig.com/audio/Horaei/03.mp3

http://suzakozambi.persiangig.com/audio/Horaei/04.mp3

http://suzakozambi.persiangig.com/audio/Horaei/05.mp3

http://suzakozambi.persiangig.com/audio/Horaei/06.mp3

http://suzakozambi.persiangig.com/audio/Horaei/07.mp3

http://suzakozambi.persiangig.com/audio/Horaei/08.mp3

http://suzakozambi.persiangig.com/audio/Horaei/09.mp3

http://suzakozambi.persiangig.com/audio/Horaei/10.mp3

http://suzakozambi.persiangig.com/audio/Horaei/11.mp3

http://suzakozambi.persiangig.com/audio/Horaei/12.mp3

راستی سخنرانی های دانشمند رو هم گوش دادم البته چند تا هم تک و توک گوش دادم و چند تا کتاب هم خوندم
ولی دهنوی و شاهین فرهنگ رو بیشتر بهتون توصیه میکنم که گوش بدید

استاد محمود شجاعی
این سخنرانی ها به نام همسران جوان هست و درباره ی بهداشت جنسی میباشد

http://suzakozambi.persiangig.com/audio/...aei%29.rar

سخنرانی های ازدواج استاد محمود شجاعی ویژه ی خواهران

http://suzakozambi.persiangig.com/audio/...aei%29.rar
حجم: 244MB
سخنرانی های مربوط به برادران حدود 400 مگ میباشد لطفا بگویید به صورت یکجا آپلود کنم یا به صورت دو تیکه در بیارم؟

سلام

درسته که این عکس بی ربطه! ولی...

مراسم ازدواج"شاهزاده گیلوم" ولیعهد لوکزامبورگ با کنتس" استفانی دولانوی "بلژیکی در لوکزامبورگ برگزار شد . در این مراسم ازدواج بسیاری از اعضای خاندان های سلطنتی از اروپا و سرتاسر جهان شرکت داشتند.

چرا داماد ابروهاشو ور نداشته و ريشش را نزده؟ تازه عروس هم لباس دو بنده نپوشيده! فکر کنم مسلمان نبودند ! نه؟! چرا عروس یه من مواد آرایشی و رنگ رو صورتش نیست؟

[="Green"][="seagreen"]سلام.

بله واقعا همینطوره...ای کاش ماهم اینگونه بودیم!

وقتی که خیلی از افراد ظاهر طرف مقابل براشون اهمیت داره و از روی ظاهر فرد بهش علاقه مند و یا

از شخص بدشون میاد...>> نتیجش این میشه که دیگه انسانیت و شخصیت والای هم رو نمیبینن

و فقط درگیر ظواهر و مادیات میشن...!

(البته این نظر شخصی بنده هست)

یا علی:Gol:[/][/]

سلام آقا سید:Gol:

تمام گفتگوی شما رو با بقیه خوندم و منم موافق نظر شما هستم ، من تو سن 21 سالگی ازدواج کردم و زندگی رو از صفر شروع کردیم و خدارو شکر هم الان زندگی خوبی دارم و اندازه خودمون داریم که زندگی کنیم و حضور و کمک خداوند رو تو تمام لحظه های زندگیمون میبینیم
برای شما هم آرزوی موفقیت میکنم :Kaf:
ان شالله

راستی یادم رفت یک چیزی رو بگم
قبل از سومین خواستگاری برای یکی از اقوام دور رفتیم تا دختر ببینیم تا اگر پسندیدم همونجا خواستگاری کنیم
ولی من موندم اصلا این دختره کجا بوده با اینکه توی تمام مهمونیا بوده ولی من ندیدمش انگار اولین بار بود میدیدمش
وقتی چایی رو آورد خواستم چهرش رو ببینم که چه شکلیه ولی نامرد:Ghamgin: اصلا صورتش رو بالا نیاورد حتی چاییش رو نخورد که یک وقت من چهرش رو نبینم آخرش هم رفتیم دیگه هیچ اتفاقی نیافتاد

بعد از تمام این قضایا همین چند وقت پیش این ماه رمضانی که گذشت مادرم اومد خونه به من گفت زن همسایه بهش گفته پسرتون رو چرا داماد نمیکنید مادرم گفت ما که دنبال یک زن خوب براش هستیم بعد همسایه گفت: که دیر فهمیدم دخترم رو عروس کردم
من هم این شکلی شدم:Ghamgin: Fool

من از چند ماه پیش دعاهام رو عوض کردم که خدایا هر دختر و پسری که اطرافم هستند و من میشناسم یا اونا من رو میشناسن به راه راست هدایتمون کن و یک همسر مناسب بهمون بده که تا آخر عمر در آرامش کنار هم زندگی کنیم و هیچ وقت از این ازدواج پشیمون نشیم

از اون موقع 7 تا ازدواج در فامیل داشتیم حتی کسایی که فکرش رو نمیکردم ازدواج کردند

الان مجردی در فامیل نداریم من شدم تنها مجرد:Ghamgin:
بقیه بهم تیکه میندازن

یکبار اومدند مثلا بهم روحیه بدند گفتند آرش پروندت اومده رو و نوبت توست
گفتم مگه پرونده ی دیگه ای هم مونده که ماله من بیاد رو :Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin:

دلم شکسته ای خدا چرا ازدواج من درست نمیشه؟

[="Navy"]خواستگاری:Gig:
:Gig:
.
.
.
.
.
.
بزارید یه ذره فکر کنم:tajob:
.
.
.
.
.

نه چیزی یادم نیومد:khandeh!:
.
.
.
.
.
.
.
.

چرا چرا یه چی یادم اومد
دو تاشونو دلتون نخواد:kharej:
:yes:
همه خاطرات که نباید خوب و خوش باشه :ok:
:makhfi:[/]

سید آرش;284765 نوشت:

دلم شکسته ای خدا چرا ازدواج من درست نمیشه؟

سلام

آقا سید چرا دلتون شکسته؟

شما که نزدیک عموتون هستید

رفتید زیارت سلام منم برسونید

راستی شما کار پیدا کردید ؟ باید شکم زن و بچه رو یه جوری سیر کرد یا نه؟

[="green"][="seagreen"]سلام:)

فقط ازدواج کردن مهم نیست...!

مهم خودشناسی و خودسازی هست...

و بعدهم اینکه انسان خوب زندگی کنه...

بعد توکل کنه به خــــــدا.............

یا علـــــی.[/][/]

آره من برقکار صنعتی هستم
الکترونیک صنعتی هم بلدم و کامپیوتر هم خلی خوب بلدم منتها این دوتا به پول نرسیده
شش طرح ویژه دارم که تاییدیه گرفته از استاد کارآفرینیم که سرمایه ای برای اجراشون ندارم

[="Tahoma"][="DarkSlateBlue"]

سید آرش;284783 نوشت:
آره من برقکار صنعتی هستم
الکترونیک صنعتی هم بلدم و کامپیوتر هم خلی خوب بلدم منتها این دوتا به پول نرسیده
شش طرح ویژه دارم که تاییدیه گرفته از استاد کارآفرینیم که سرمایه ای برای اجراشون ندارم

انشاالله خدا سرمایشو هرچی زودتر براتون جور کنه
موفق باشین برادر گرامی:Gol:[/]

n@rcis;284782 نوشت:
سلام:)

فقط ازدواج کردن مهم نیست...!

مهم خودشناسی و خودسازی هست...

و بعدهم اینکه انسان خوب زندگی کنه...

بعد توکل کنه به خــــــدا.............

یا علـــــی.

اگر اینی که شما میگید بدون ازدواج میسر بود مطمئن باشید حضرت فاطمه(س) از شما با قضیلت تر بود

ازدواج از نظر اسلام کامل شدن هست و تکامل نیاز انسانه
اگر فکر میکنید بدون ازدواج کردن میتونید به اینها برسید در اشتباهید
من از شما خیلی بیشتر سعی کردم ولی نیازها و غرایز درونیتون انقدر اذیتتون میکنه که حتی در حال عبادت به فکر اطفاشون میافتید اگر قرار بود این غرایز اطفا نشه اصلا خدا در وجودتون نمیذاشت
هر کسی احساس میکنه که شخصی رو نیاز داره که بهش محبت کنه و...

سید آرش;284765 نوشت:
من از چند ماه پیش دعاهام رو عوض کردم که خدایا هر دختر و پسری که اطرافم هستند و من میشناسم یا اونا من رو میشناسن به راه راست هدایتمون کن و یک همسر مناسب بهمون بده که تا آخر عمر در آرامش کنار هم زندگی کنیم و هیچ وقت از این ازدواج پشیمون نشیم

از اون موقع 7 تا ازدواج در فامیل داشتیم حتی کسایی که فکرش رو نمیکردم ازدواج کردند

الان مجردی در فامیل نداریم من شدم تنها مجرد:ghamgin:
بقیه بهم تیکه میندازن

یکبار اومدند مثلا بهم روحیه بدند گفتند آرش پروندت اومده رو و نوبت توست
گفتم مگه پرونده ی دیگه ای هم مونده که ماله من بیاد رو :ghamgin::ghamgin::ghamgin::ghamgin:

دلم شکسته ای خدا چرا ازدواج من درست نمیشه؟


سلام!!!
نترس آقا سيد آرش درست مي شود توكلت به خدا باشد.

سلام
بالاخره بعد مدتها دوباره رفتیم خواستگاری عجب خانواده ای داشتند و عجب دختر خوبی بود
کلا 7 تا خواهر هستند که این دختر دختر ششم بود
انشاالله که این یکی بالاخره بشه

تو مسائل ازدواج باید سپرد به خانم فاطمه الزهرا تا خودشون جور کنن.....
انشاءالله به زودی خبر خوب بشنویم

کربلای ایران;289119 نوشت:
تو مسائل ازدواج باید سپرد به خانم فاطمه الزهرا تا خودشون جور کنن.....
انشاءالله به زودی خبر خوب بشنویم

سلام برادر..نگران نباش ..إن شاءالله به زودی زود خداوند یک همسر خیلی خوب به شما هدیه میده که موجب آرامش قلبی شما میشه..مطمئن باشید که ازدواج کردنتون دیر نمیشه اما امان از روزی که بفهمی همسرت باتو کلی فاصله داره و کار از کار گذشته باشه.. عجله نکن با دقت وحوصله بیشتری بزرگترین تصمیم زندگیت رو انتخاب کن. شما که بهترین پدر ومادر رو دارید حضرت علی «ع» وحضرت فاطمه زهرا «س» ...
چه جای نگرانی دارید!!!ازپدر ومادرتون بخواهید،مطمئن باشید که روی فرزندشون رو زمین نمی اندازن فقط کافیه باورکنی که بهترین و والاترین پدر ومادر رو داری...
حق یارت

من هم با این دوست عزیز موافقم ازدواج دیر نمیشه برای شما هم که آقا هستی مثل ذختر خانما حرف و حدیثی پشت سرتون نیست ؛
فقط باید خوب دقت کنید و خانواده شون رو هم در نظر داشته باشید

سلام آقا آرش امیدوارم هرچه زودتر یه ازدواج خوب و موفق و دیندارانه داشته باشید.برای رسیدن به حاجت ختم چهل روزه ی سوره ی حشر و ویا خواندن سوره ی طه انشالله کمک میکنه.توکل بر خدا.انشالله همه ی جوانان خوشبخت و عاقبت بخیر بشن.ما هم همینطور. یا علی

با سلام
در جلسه خواستگاری پدر بزرگم به دلیل علاقه خیلی زیادی که به من دارد خیلی خیلی تند صحبت کردن
تو همون جلسه من با دختر هم صحبت کردم حدود بالای 80 درصد تفاهم داریم.چون سوالات از قبل اماده بود برای پرسیدن روی بیشتر مسایل صحبت شد.
بعدش گفتن که جوابشون منفی است به دو دلیل یک اینکه از حرفای پدربزرگم خوششون نیومده و ودیگری اینکه شرایط من رو نمی تونن انجام بدن
دلیل دومش به نظر من به این دلیل بو که ما چندسال باید هم کلاسی باشیم و اگر این رو نمی گفت یعنی میشه گفت خودش راضی بوده و اینطور هم درست نیست چون ما باید چند سال هم کلاس باشیم اونم در یک محیط کوچک(از لحاظ تعداد)
به نظرتون کار درست چی هست؟
اصراز کنم؟ و منتظرش بمونم یا نه؟
یا فراموش کنم
در ضمن چون شرایطم مشکل هست هر کسی هم حاضر به قبولشون نیست

mohsen1369;290222 نوشت:
با سلام
در جلسه خواستگاری پدر بزرگم به دلیل علاقه خیلی زیادی که به من دارد خیلی خیلی تند صحبت کردن
تو همون جلسه من با دختر هم صحبت کردم حدود بالای 80 درصد تفاهم داریم.چون سوالات از قبل اماده بود برای پرسیدن روی بیشتر مسایل صحبت شد.
بعدش گفتن که جوابشون منفی است به دو دلیل یک اینکه از حرفای پدربزرگم خوششون نیومده و ودیگری اینکه شرایط من رو نمی تونن انجام بدن
دلیل دومش به نظر من به این دلیل بو که ما چندسال باید هم کلاسی باشیم و اگر این رو نمی گفت یعنی میشه گفت خودش راضی بوده و اینطور هم درست نیست چون ما باید چند سال هم کلاس باشیم اونم در یک محیط کوچک(از لحاظ تعداد)
به نظرتون کار درست چی هست؟
اصراز کنم؟ و منتظرش بمونم یا نه؟
یا فراموش کنم
در ضمن چون شرایطم مشکل هست هر کسی هم حاضر به قبولشون نیست

سلام
با اجازه از کارشناسان محترم
به نظر من ذلیل اول منطقی نیست دلیل دوم هم در صورتی منطقیه که واقعا با شرایط شما مشکل داشته باشن.
به نظرمن اگه صبر کنید وبسپارید دست خدا پهتره........موفق باشید

بسم الله
سلام خواستگاري بچه خواهرم بود به اقا داماد گفتن چقدر مهريه ميكني گفت خودم را مهريه ميكنم همه زدن زير خنده من گفتم قيمت بگذارم گفتن بگذار گفتم 5 هزار تومان چون اقا داماد را ميشناختم اشتباه كردم الان ميگم 5 تا تك تومني هم ارزش نداره
شوخي ميكنم بچه خوبي است.
موفق باشيد
يا حق و يا علي ع

سلام خیلی میترسم
نمیدونم واقعا از بس استرس داشتم تو این مدت الان هم بعد 3 جلسه خواستگاری که یک جلسش رو رفتیم پارک حرف زدیم
و یک جلسه مشاوری که رفتیم هنوز میگه با نحوه ی حرف زدن من مشکل داره :Ghamgin:

mohsen1369;290222 نوشت:
با سلام
در جلسه خواستگاری پدر بزرگم به دلیل علاقه خیلی زیادی که به من دارد خیلی خیلی تند صحبت کردن
تو همون جلسه من با دختر هم صحبت کردم حدود بالای 80 درصد تفاهم داریم.چون سوالات از قبل اماده بود برای پرسیدن روی بیشتر مسایل صحبت شد.
بعدش گفتن که جوابشون منفی است به دو دلیل یک اینکه از حرفای پدربزرگم خوششون نیومده و ودیگری اینکه شرایط من رو نمی تونن انجام بدن
دلیل دومش به نظر من به این دلیل بو که ما چندسال باید هم کلاسی باشیم و اگر این رو نمی گفت یعنی میشه گفت خودش راضی بوده و اینطور هم درست نیست چون ما باید چند سال هم کلاس باشیم اونم در یک محیط کوچک(از لحاظ تعداد)
به نظرتون کار درست چی هست؟
اصراز کنم؟ و منتظرش بمونم یا نه؟
یا فراموش کنم
در ضمن چون شرایطم مشکل هست هر کسی هم حاضر به قبولشون نیست

شرط تو برای دختر چی بود؟ که قبول نکرد؟

------------------
سید آرش به دوستمون کمک کند گفتی که مشاوره هم می دی؟ پیشنهادی چزی؟

smay1900;290324 نوشت:
شرط تو برای دختر چی بود؟ که قبول نکرد؟

------------------
سید آرش به دوستمون کمک کند گفتی که مشاوره هم می دی؟ پیشنهادی چزی؟

هرچی اسلام بگه اول خودم قبول می کنم بعدا توقع دارم همسر ایندم قبول کنه
مشکی با شرطم نداره چون خودش هم مذهبی هست
در مورد جزییات هم خیلی تفاهممون زیاد بود ولی فک میکنم خانوادش منصرفش کردن:Ghamgin:

[="Tahoma"]به نام علی اعلی

سلام و عرض ادب


smay1900;290324 نوشت:

سید آرش به دوستمون کمک کند گفتی که مشاوره هم می دی؟ پیشنهادی چزی؟

با تشکر از کاربران که مطالب و نظرات خودشون رو ارسال کردند.

لازم است که این نکته رو متذکر بشم که در این سایت ، مشاوره فقط از طریق کارشناسان پاسخگوی سایت ( که فعلا جناب استاد حامی و استاد امیدوار باشند) صورت می گیرد و نظرات سایر کاربران فقط یک نظر شخصی است.

لذا خواهشمندم که سایر کاربران از دادن مشاوره به یکدیگر و یا درخواست مشاوره از کاربران دیگر خودداری نمایید.

با تشکر از کاربران فرهیخته انجمن گفتگوی دینی

پیروز و موفق باشید.
یا علی:Gol:



سلام دوستان
من ازدواجم همش 2ماه طول کشید(البته 1ماهش ماه مبارک رمضان بود)من بعد از اینکه مادرم دختر خلم رو معرفی کرد فکر نمیکردم خودش و باباش قبول کنن خالم که راضی بود ولیبعد از اینکه با شوهر خالم وخانومم در میان گذاشت هردو تا قبول کردن ولی شرطشون این بود کهدخترشون درسشو بخونه منم قبول کردم اخه سنش کمه 17 سالشه منم 23 سالمه تو ماه مبارک روز تولد یکی از امامام های عزیزمون که الان اسمشون رو یادم رفت رفتیم خاستگاری موضوعات مطرح شد و طرفین هم قبول کردیم مهریه114 سکه تمام خانواده پدرخانومم سید هستن وروز عقد رو عید فطر اعلام کردیم ولی چون احتمال عوض شدن روز عید بود گذاشتیم 30مرداد .
بعد از ظهر همون روز عقد کردیم.والان3ماهه باهم محرمیم وقراره بعد از گرفتن دیپلم خانومم عروسی بگیریم.:hamdel:

mghkh_2009;290409 نوشت:
سلام دوستان
من ازدواجم همش 2ماه طول کشید(البته 1ماهش ماه مبارک رمضان بود)من بعد از اینکه مادرم دختر خلم رو معرفی کرد فکر نمیکردم خودش و باباش قبول کنن خالم که راضی بود ولیبعد از اینکه با شوهر خالم وخانومم در میان گذاشت هردو تا قبول کردن ولی شرطشون این بود کهدخترشون درسشو بخونه منم قبول کردم اخه سنش کمه 17 سالشه منم 23 سالمه تو ماه مبارک روز تولد یکی از امامام های عزیزمون که الان اسمشون رو یادم رفت رفتیم خاستگاری موضوعات مطرح شد و طرفین هم قبول کردیم مهریه114 سکه تمام خانواده پدرخانومم سید هستن وروز عقد رو عید فطر اعلام کردیم ولی چون احتمال عوض شدن روز عید بود گذاشتیم 30مرداد .
بعد از ظهر همون روز عقد کردیم.والان3ماهه باهم محرمیم وقراره بعد از گرفتن دیپلم خانومم عروسی بگیریم.:hamdel:

سلام

امیدوارم خوشبخت بشین که سریع اقدام کردین و قال قضیه رو کندین!

سلام موفق باشین و براتون آرزوی خوشبختی می کنم.
شما هم برای ما دعا کنید که یه همسر خوب نصیبمون بشه.

سلام دوستان ببخشید اینترنتم قطعه انشاالله وقتی وصل کردم همسر هم اختیار کرده باشم:khandeh!:

با سلام
من کلا دو بار رفتم خواستگاری هر دوبارشم منجر به ازدواج شد! البته من یکبار در مشهد ازدواج کردم و جدا شدم حالا دوباره ازدواج کردم و از زندگیم راضیم یه دختر یک ساله هم دارم.
جلسات خواستگاری در ایران خیلی بیخوده چون هم خانواده پسر و هم خانواده دختر انگار به قصد معامله میان تو مراسم. ولی همسرم تو جلسه خواستگاری کاری کرد که تا آخر عمر شرمندش باشم. برای تعیین مهریه گفت هرچی پدرم بگن اما مهریه حضرت زهرا (س) مد نظر پدرم باشه و در ضمن زمان عقد هم خودش گفت مهریه عندالاستطاعه باشه (یعنی هروقت توانایی مالی داشت بده). در کل نمیدونم این حس اعتماد و گذشت رو چطوری پاسخ بدم. بعد از چند وقت ازش پرسیدم چرا اینکارو کردی بهم گفت دیدم یکبار تو زندگیت سختی کشیدی نمی خوام دیگه سختی بکشی. تو مسائل زندگی همیشه اونه که اول گذشت میکنه.
فکر میکنم این تجربه خیلی به درد بقیه بخوره.
موفق باشید

majid-torabi;292221 نوشت:

بهم گفت دیدم یکبار تو زندگیت سختی کشیدی نمی خوام دیگه سختی بکشی. تو مسائل زندگی همیشه اونه که اول گذشت میکنه.

سلام
خوشبخت بشيد ان شاالله و اميدوارم كه قدر همسرتونو بدونيد

همسرم از ساداته و علاوه بر اینکه بعنوان یک همسر بهش احترام میذارم و قدردان زحماتش برای زندگیمون و بچه مون هستم، احترام خاصی هم برای اینکه سادات هست و محرم حضرت زهرا(س) شدم براش قائلم. کاش همه خانوما اینطور مهربان و قانع و زندگی کن بودن اما متاسفانه با توجه به تجربه گذشتم میگم که خیلی از خانوما واقعا به قصد فرار از خانواده یا آزادی بیشتر! یا مسائل مادی ازدواج میکنن. انشالله خداوند همه ما رو به راه راست هدایت کنه...

اميدوارم كه هميشه مثل الان از زندگيتون راضي باشيد و در كنار همسرتون به آرامش و سعادت برسيد
موفق باشيد:Gol:

متشکرم
امیدوارم شما هم در زندگی موفق و پیروز باشید
تو این محرم برای همه جوونا دعا کنید

[="red"]خدا نزدیک است ...[/]

سلام آقا آرش واقعا ازتون ممنونم که سخنرانی استاد حورایی را گذاشتین تو سایت.دانلودشون کردم و گوش دادم عالی بود.اجرتون با اقا امام رضا علیه السلام.

نه مثل اینکه این ازدواج من نمیخواد سر بگیره:Ghamgin:
بعد از 5 جلسه نشد که نشد دختره رفت مشاوره مشاور گفت بهش به هم نمیخورید
البته انگاری دختره دنبال بهانه بود چون اندامش به دلم ننشسته بود انگار به طور غیر مستقیم تو رفتارم تاثیر داشته نمیدونم چرا ولی من از لذت های دنیایی چیزی نخواستم فقط آرامش خواستم هی
انشاالله که یک همسر خوب نصیبم شه و نصیب همه ی جوانها
راستی من به دختره بعد اینکه گفت به هم نمیخوریم گفتم میشه شماره ی خونشون رو بدم به امام جماعت مسجدمون؟ گفت شما لطف دارید ولی لطفا اینکار رو نکنید

فقط این وسط از حرف های مادرم خیلی آتش گرفتم که همش من رو از خودش دور میکرد
یکی اینکه یک دختر 28 ساله رو برام پیشنهاد داده:Ghamgin:
بعد اینکه میگه من دختره رو بازیچه کردم در صورتی که اصلا اینکار رو نکردم تازه اون دختر بود که همش می گفت دو دل هستم منم این وسط می موندم چیکار کنم می موندم ادامه بدم یا نه
البته من هیچ گله ای ازش ندارم خیلی هم محترم و دختر خیلی خوبی بود از نظر اخلاقی که واقعا درجه یک بود منتها با هم نمیساخت اخلاقامون
در کل به شما هم توصیه میکنم اونی که میلتون هست رو بی توجه نباشید ممکنه الان داغ باشید بگید نه ولی بعدها ممکنه صدماتی به زندگیتون وارد شه چه دختر و چه پسر
مثلا وقتی دختر موهاش کم پشت باشه منم موهام کم پشت باشه تکلیف اون حسن کچل که بچمون میشه چیه این وسط همش به من و همسرم اعتراض میکنه شما حسن کچلم کردید:Nishkhand:
حتما به احادیث در مورد انتخاب همسر توجه کنید وگرنه اگر پشیمون شدید گردن کسی نندازید

سلام
ای بابا بازم نشد؟؟؟
دیدم چند روزه نیستید گفتم حتما مشغول تدارکات ازدواجتون هستید.
اشکال نداره.حتما خدا یه دختر خانوم دین دار و با اخلاق و پاک براتون در نظر گرفته. صبر کنید که خدا با صابران است.
اگر قابل باشم براتون دعا میکنم.

موضوع قفل شده است