تمایز حق وخلق

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تمایز حق وخلق

باسمه تعالی
باسلام:
مغایرت وتمایز میان دو شئ به دو گونه قابل فرض و تحقیق است:
الف)مغایرت وتمایز تقابلی:
گاهی دو چیز با یکدیگر مغایرت تقابلی دارند ،بدین صورت که هر گاه آن دو چیز با یکدیگر مقایسه شوند ،در می یابیم اموری را که شئ اول دارد ،شئ دوم ندارد و بر عکس ،حقایق وکمالات یا نقص هایی در شئ دوم هست که در اولی یافت نمی شود.
این نوع تقابل خود به خود موجب تمایز ومغایرت آن دو می گردد که در اصطلاح با تمایز تقابلی از آن یاد می شود.
همه موجوداتی که در عرض یکدیگر قرار دارند ،از چنین مغایرت وتمایزی بر خوردارند ،برای مثال مغایرت بدن ما با کتابی که در دست داریم ،مغایرت و تمایز تقابلی است، زیرا بدن ما بهره ای از کمال وجودی دارد که این کتاب ازآنها بی بهره است .همچنین ،این کتاب حیطه ای از وجود را پر کرده است که بدن ما ارتباطی با آن ندارد.
بنابر این ،بدن وکتاب دوشئ مقابل اند وتمایز آنها از نوع تمایز قسم اول است
ادامه دارد......

ب)تمایز ومغایرت احاطی
این قسم از تمایز با مباحث عرفانی عرفا مطرح شده است وهمچنانکه از اصطلاح تمایز احاطی بر می آید،این نوع مغایرت، میان محیط ومحاط وجودی جریان دارد.
اما پیش از آنکه به تحلیل این نوع مغایرت بپردازیم،مثالی را که عارفان در تبیین تمایز احاطی می آورندبررسی کنیم:
عرفا برای نزدبک سازی به ذهن،از مثال عام وخاص استفاده می کنند،هر عامی نسبت به افراد خود چگونه است؟
در منطق ،انسان را به حیوان ناطق تعریف کرده اند،
در منطق،اسب را به حیوان ساهل تعریف کردهاند
در منطق حمار را به حیوان ناهق تعریف کرده اند......
عام مانند حیوان از آن جهت که عام است وعمومیت دارد ،عین انواع خود است ،در این مثال ،حیوان به صورتی کامل در نوع انسان ،با وی یکی است ،همچنانکه با نوع بقر،غنم اسب.... اتحاد کامل دارد وعین آنهاست.
اما از سوی دیگرهمین عام مانند حیوان،باز از آن روی که عام است وعمومیت دارد،از تک تک انواع خود مغایر است،یعنی هر چند حیوان به جهت عمومیتش انسان را پوشش می دهد وعین اوست ،به همان جهت عمومیتش غیر از انسان است ودر دیگر انواع (غنم ،بقر، اسب.....)نیز حضور دارد
ادامه دارد.....

هرچند این مثال ذهنی است ولی از جنبه های زیادی به بحث مورد نظر عرفا در نسبت حق و خلق شباهت دارد زیرا باتوجه به مباحث عرفانی در زمینه وحدت شخصی وجود باید گفت وقتی یک وجود بی نهایت و نامحدود را با وجودهای متناهی و محدود مقایسه می کنیم در می یابیم که وجود نامحدود از آن جهت که غیر متناهی و نا محدود است و احاطه وجودی بر همه چیز دارد عین همه اشیاست و تمام تارو پود موجودات محدود را فرا می گیرد به گونه ای که هیچ مکان و موطن و مرتبه ای از او خالی نیست اما در نگاهی دیگر از همان جهتی که محیط بر کل و مطلق و بی نهایت است غیر از همه اشیاست بنابراین اگر وجود حق تعالی را که غیر متناهی است با مثلا وجود این کتاب در نظر آوریم وجود حق از آن جهت که بی نهایت است عین این کتاب است و نیز از همان جهت که بی نهایت است مغایر و متمایز از کتاب است
از این رو از منظر عرفانی حق هم عین خلق است وهم غیر خلق و این از عجایب آموزه های عرفانی است که در عین اثبات عینیتی شدید میان حق و خلق مغایرت و تمایزی اساسی میان آنها ایجاد می کند(1)(2)
ادامه دارد....
پی نوشت:
1-صائن الدین ترکه التمهید فی شرح قواعد التوحید فصل 17ص 262
2-مبانی و فلسفه عرفان نظری

سمیع;278127 نوشت:
مغایرت وتمایز میان دو شئ به دو گونه قابل فرض و تحقیق است: الف)مغایرت وتمایز تقابلی: گاهی دو چیز با یکدیگر مغایرت تقابلی دارند ،بدین صورت که هر گاه آن دو چیز با یکدیگر مقایسه شوند ،در می یابیم اموری را که شئ اول دارد ،شئ دوم ندارد و بر عکس ،حقایق وکمالات یا نقص هایی در شئ دوم هست که در اولی یافت نمی شود. این نوع تقابل خود به خود موجب تمایز ومغایرت آن دو می گردد که در اصطلاح با تمایز تقابلی از آن یاد می شود. همه موجوداتی که در عرض یکدیگر قرار دارند ،از چنین مغایرت وتمایزی بر خوردارند ،برای مثال مغایرت بدن ما با کتابی که در دست داریم ،مغایرت و تمایز تقابلی است، زیرا بدن ما بهره ای از کمال وجودی دارد که این کتاب ازآنها بی بهره است .همچنین ،این کتاب حیطه ای از وجود را پر کرده است که بدن ما ارتباطی با آن ندارد. بنابر این ،بدن وکتاب دوشئ مقابل اند وتمایز آنها از نوع تمایز قسم اول است ادامه دارد......

سلام.
اگر ممکن است از کلمات ساده برای موضوع استفاده کنید تا درک مطلب برای همه رده های علمی و سنی قابل فهم باسد.
تشکر.
[spoiler]خیلی کلمات سنگینی به کار می بریریدا!؟
وقتی خوندم کمرم شکست:pir: [/spoiler]

با توجه به اینکه تمایز حق تعالی از خلق از نوع تمایز احاطی است ،که در این نوع تمایز ،تمایز به نفس احاطه است ،یعنی به نفس احاطه ،محیط عین محاط وبه نفس احاطه ،محیط غیر محاط است،از جمله پی آمدهای بسیار مهم مسئله تمایز احاطی ،فهم عمیق تر آیات و روایاتی است که در آنها بدین معنا اشاره شده است.
اینکه در برخی روایت ها حق تعالی را چنین وصف کرده اند که(داخل فی الاشیاء لا بالممازجة=حق تعالی داخل در اشیاست اما نه به صورت امری ممزوج(1) به همین معنا اشاره دارد که تمایز حق از خلق از نوع تمایز تقابلی نیست بلکه در عین حال که حق غیر اشیاست داخل در آنها نیز هست از این رو خارج عن الاشیاءلا بالمباینة(2)=حق خارج از اشیاست اما نه به صورت مباینت
بنابراین تمایز او از خلق و عینیت او با خلق از نوع تمایز و عینیت احاطی است
پی نوشت:
1-شیخ کلینی اصول کافی ج 1 باب انه لا یعرف الا به ص 85
2- همان

سمیع;278135 نوشت:

وجود نامحدود از آن جهت که غیر متناهی و نا محدود است و احاطه وجودی بر همه چیز دارد عین همه اشیاست و تمام تارو پود موجودات محدود را فرا می گیرد به گونه ای که هیچ مکان و موطن و مرتبه ای از او خالی نیست...

[/]

یا ستار.

با سلام.

همه اشیا در مقام ذات بر خداوند صدق می کنند،ولی واجب در مقام ذات بر اشیا صدق نمی کند،به عبارتی اشیاء از جهت کمال عین ذات هستند،ولی ذات حق از جهت کمال عین اشیا نیست،...

نتیجتا بساطت در مرتبه قله صادق است،که البته انجا همه کمالات موجود هستند و عین علم و قدرت خداوند....در مرتبه ذات مقام فعل معدوم است،و در مقام فعل ،مرتبه ذات موجود نیست،....نتیجتا احاطه وجودی ذات بر کمالات اشیا در ان مرتبه ،همان احاطه ذات است بر فعلش چون کمالات ذات علت اشیاء می باشند و احاطه به علت عین احاطه به معلول است...

سمیع;278135 نوشت:
[=blue]

اما در نگاهی دیگر از همان جهتی که محیط بر کل و مطلق و بی نهایت است غیر از همه اشیاست بنابراین اگر وجود حق تعالی را که غیر متناهی است با [="red"]مثلا وجود این کتاب در نظر آوریم وجود حق از آن جهت که بی نهایت است عین این کتاب است[/] و نیز از همان جهت که بی نهایت است مغایر و متمایز از کتاب است [/]

[/][/]

وجود حق از ان جهت که بی نهایت است عین کتاب نیست بلکه مغایر با کتاب است،چون احکام هر مرتبه مختص همان مرتبه می باشد و قابل سریان به مراتب دیگر نیست،ولی وجود کتاب از جهت کمالش (نه وجود محدود خودش) عین ذ ات حق است،نتیجتا کمال کتاب در ذات حق از وجود خود کتاب بسیط تر است نتیجتا احاطه به ان کمال عین احاطه به کتاب است...

علهذا احاطه به کتاب همان احاطه وجودی بر کمال کتاب می باشد که در ذات موجود است،و احاطه بر کمال کتاب عین احاطه به خود کتاب است....چون علم به علت،علم به معلول نیز هست...
یاحق

[/]

موضوع قفل شده است