معاد به عنوان یک اصل در قرآن

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
معاد به عنوان یک اصل در قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
مدتی است که برخی از وهابیون و سلفیان مطابق با حدیث پیامبر( صلی اله علیه و آله وسلم ) که فرمودند : (( گروهی پدیدار می شوند که شما نماز و روزۀ خود را در برابر نماز و روزۀ آنها و اعمالتان را در برابر اعمال آنها ناچیز می شمارید؛ قرآن می خوانند در حالی که از گلویشان فراتر نمی رود و مانند تیری که از کمان خارج می شود از دین بیرون می روند.)) همچون عمروعاص بدنسب و بدطینت قرآن قرآن می کنند و این در حالی است که می خواهند به اهداف شوم خودشان برسند. اینان خوب حق شاگردی را نسبت به کسی که اولین بار گفت (( حسبنا کتاب الله )) ادا کردند. اما مثل اینکه باید به فکر چاره ای باشند : حذف آیاتی از قرآن!!! تعجب نکنید اگر روزی بگویند مفتیان وهابی به دلیل مخالفت سخنان خدا با سخنان اربابانشان دستور به حذف آیات قرآن بدهند!!! واقعا حیف است که اینان را از مقلدان ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب دانست، اینان خود استاد ابن تیمیه هستند، اینان همان شاخ شیطان هستند.
بهانه و ایراد بنی اسرائیلی جدید وهابیون (( امامت در قرآن )) می باشد. اگر با یک وهابی بحث کنید غیر ممکن است که نگوید (( چرا نام علی در قرآن نیامده ، چرا امامت در قرآن نیست ، چرا اسمی از دوازده امام برده نشده است و ده ها اباطیل دیگر )). متاسفانه هرچه علمای بزرگوار شیعه پاسخ حلی به این شبهه می دهند ، متعصبان و عناد ورزان به علت مرض قلب و انسداد عقل بیشتر عناد می ورزند و این نیست مگر از عادت کسانی که قصدشان از دخول به دنیا اختلاف در دین می باشد.
بنده در اینجا می خواهم مطلبی را صرفا جهت پی بردن متعصبان به جهلشان بیان کنم و این را بگویم که استدلال بنده در ذیل هیچ ارتباطی با عقایدم ندارد و نوعی پاسخ نقضی می باشد:
کسانی که می گویید ((یک آیه صریح در مورد مفهوم امامت در قرآن بیاورید )) من از شما می خواهم یک آیه صریح و روشن در قرآن بیاورید که (( که در آن معاد به عنوان اصلی از اصول دین معرفی شده باشد ؟)) اصول دین بودن معاد را از قرآن ثابت کنید .
ممنون می شوم
موفق باشید
و من الله التوفیق

کارشناس بحث : صدرا

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

فکر می کردم که خیلی زودتر از اینها پاسخ بدهید. مگر وهابیت ادعا نمی کند که باید همه چیز در قرآن باشد و از این جور حرف ها.

خب بسم الله . چرا اینقدر ساکت مانده اید ؟

این سکوت چه معنی دارد ؟

آیا از آوردن حتی یک آیه عاجز هستید ؟ ( همان چیزی که وهابیون به شیعیان می گویند )

من همچنان منتظرم.

و من الله التوفیق

عبدالرسول;277539 نوشت:
کسانی که می گویید ((یک آیه صریح در مورد مفهوم امامت در قرآن بیاورید )) من از شما می خواهم یک آیه صریح و روشن در قرآن بیاورید که (( که در آن معاد به عنوان اصلی از اصول دین معرفی شده باشد ؟)) اصول دین بودن معاد را از قرآن ثابت کنید

سلام
در مورد امامت
[سوره البقرة (2): آيه 124]
وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (124)
ترجمه:
124- (به خاطر بياوريد) هنگامى كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگونى آزمود، و او بخوبى از عهده آزمايش بر آمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز امامانى قرار بده) خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى‏رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند).
تفسير:" امامت" اوج افتخار ابراهيم (ع)
از اين آيات به بعد سخن از ابراهيم پيامبر بزرگ خدا و قهرمان توحيد و بناى خانه كعبه و اهميت اين كانون بزرگ توحيد و عبادت است كه ضمن هيجده آيه اين مسائل را بر شمرده است.
هدف از اين آيات در واقع سه چيز است:
نخست اينكه مقدمه‏اى باشد براى مساله تغيير قبله كه بعدا مطرح مى‏شود تا مسلمانان بدانند اين كعبه از يادگارهاى ابراهيم پيامبر بت‏شكن است و اگر امروز مشركان و بت پرستان آن را تبديل به بتخانه كرده‏اند اين يك آلودگى سطحى است و چيزى از ارزش و مقام كعبه نمى‏كاهد.
ديگر اينكه يهود و نصارى ادعا مى‏كردند ما وارثان ابراهيم و آئين او هستيم و اين آيات (در ارتباط با آيات فراوانى كه در باره يهود گذشت) مشخص مى‏سازد كه آنها تا چه حد از آئين ابراهيم بيگانه‏اند.
سوم اينكه مشركان عرب نيز پيوند ناگسستنى ميان خود و ابراهيم قائل بودند، بايد به آنها نيز فهمانده شود كه برنامه شما هيچ ارتباطى با برنامه اين پيامبر بزرگ بت‏شكن ندارد.
در آيه مورد بحث نخست مى‏گويد:" بخاطر بياوريد هنگامى را كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگون آزمود و او از عهده آزمايش به خوبى بر آمد" (وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ).
آرى اين آيه از مهمترين فرازهاى زندگى ابراهيم ع يعنى آزمايشهاى بزرگ او و پيروزيش در صحنه آزمايشها سخن مى‏گويد، آزمايشهايى كه عظمت مقام و شخصيت ابراهيم را كاملا مشخص ساخت، و ارزش وجود او را آشكار كرد.
هنگامى كه از عهده اين آزمايشها بر آمد، خداوند مى‏بايد جايزه‏اى به او بدهد" فرمود: من تو را امام و رهبر و پيشواى مردم قرار دادم" (قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً).
" ابراهيم تقاضا كرد كه از دودمان من نيز امامانى قرار ده" تا اين رشته نبوت و امامت قطع نشود و قائم به شخص من نباشد (قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي).
اما خداوند در پاسخ او" فرمود: پيمان من، يعنى مقام امامت، به ظالمان هرگز نخواهد رسيد" (قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ).
تقاضاى تو را پذيرفتم، ولى تنها آن دسته از ذريه تو كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند

و اما در مورد اصل بودن
این تقسیم بندیها بعدا صورت گرفته . در بسیاری از آیات ایمان به معاد را همراه و هم عرض ایمان به خدای تعالی آورده است بعضی آیات قرآنی هم عدم عقیده به معاد را برابر عدم اعتقاد به اصول عقاید دیگر مثل توحید دانسته که خود دلیل محکمی بر اصل بودن اعتقاد به معاد است
بقره 132 ، 264 ، توبه 99 ، غافر 27وو
تکرار بسیار زیاد مساله معاد در قرآن هم خود دلیلی بر اصل بودن آن است
والله الموفق

در قرآن مجيد هيچ مسئله اي بعد از توحيد به اهميت مسئله ي معاد نيست . ابتدا کلمه «معاد» را از نظر لغت معني مي کنيم ؛ عده اي گفته اند : معاد مصدر است و به معناي بازگشتن . برخي گفته اند : معاد در اصل ، مَعوَد بوده است ، يعني محل عود و بازگشتن و آن همان صحنه ي قيامت و محشر است و اگر هم به معني مصدر بگيريم مي تواند به معناي بازگشتن و عودت روح انسان به بدنش باشد . بعضي گفته اند معاد يعني بازگشت انسان به جاي اصلي خود ، جاي اصلي او خداست که همه به سوي او باز مي گردند .
حدود 1200 آيه درباره ي معاد در مجموع قرآن مجيد که قريب يک سوم آيات قرآن را تشکيل مي دهد ، آمده است. تقريباً در تمام صفحات قرآن ، بدون استثناء ذکري از معاد به ميان آمده ، قرآن جواب هاي متين و مستحکمي است به سئوالات ظاهر و مقدَّر بشر در طول تاريخ ، به راستي چه جوابي کوبنده تر از اين آيه ي شريفه مي توان تصور کرد در جواب پاسخ اين سئوال که آينده به کجا مي رويم؟
الله لا اله الاّ الله هو ليجمعَّنکم الي يوم القيامة لا ريب فيه و من اصدق من الله حديثاً (نساء /87)
زعم الذين کفروا ان لّن يُبعَثُوا قل بلي و ربّي لتُبعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنُبَّؤُنَّ بِما عَمِلتُم و ذالک علي الله يسير (تغابن / 7)
قال الذين کفروا لا تأتينا الساعة قل بلي و ربّي لَئأتِينَّکُم علِمِ الغيب لا يُعزُبُ عنه مثقالُ ذرّة في السمواتِ و لا في الأَرضِ و لا اصغر من ذالک و لا اکبر الا في کتابٍ مبين ( سبأ / 3)
... الآ انّ الذين يُهارُونَ في السَّاعة لفي ضَلالٍ بعيد (شوري / 18 )
و اَنَّ الذين لا يؤمنون بالاخرة اَعتَدنا لهم عذاباً اليماً (اسراء / 10 )
اگر در همين چند آيه که ذکر شد ، اندکي تامل نماييم ، جايگاه معاد در قرآن به خوبي براي ما روشن مي گردد . خداوند متعال با بيان هاي بسيار جدي و تعبيرات تکان دهنده وجود عالم آخرت را به بشر گوشزد مي کند و با الفاظ صريح ، محکم و بيدار کننده در مقابل منکرين و کفار وعده ي عذاب مي دهد و جاي هيچ گونه شک و شبه اي باقي نمي گذارد. اين همه تأکيد و سوگند و عظيم شمردن قيامت از طرف خداي متعال ، مي فهماند که معاد نيز همچون توحيد از نواميس انکار ناپذير عالم حقيقت است که انکار و بي اهميت نسبت به آن غيرت ذات ربوبي را به جوش مي آورد و طومار سعادت آدمي را در هم مي پيچد.
شايد بتوان با قدري تسامح ، آيات قرآن را در مورد معاد به سه دسته تقسيم کرد :
1- آياتي که وقوع معاد و زندگي پس از مرگ به اثبات مي رسد. (نمونه هايي ذکر شد.)
2- آياتي که پاسخ شبهات منکرين را در بر دارد.
3- آياتي که پيرامون عقبات پس از مرگ و ويژگي هاي بهشت و جهنم و اهل آن است.
اينک نمونه هاي ديگري از دسته اول را بررسي مي نماييم.
و انّ الساعة اتية لا ريب فيها و أَنَّ يبعث من في القبورِ (حج / 7 )
يکي از نام هاي قيامت در قرآن ( الساعة ) است ، آيه صراحت دارد. مي فرمايد خداوند از قبرها همه را بر مي انگيزد.
و أَنذِرهم يومَ الحسرةِ اذا قُضِيَ الامر و هم في غفلةٍ و هم لا يؤمنونَ (مريم / 39 )
و کُلُّهم آتيهِ يوم القيامةِ فرداً ( مريم / 95 ) و آيات ( نساء / 87 ) ، ( تغابن / 7 ) ، ( سبأ / 3 ) در دسته دوم آيات که خداوند سبحان به محاجه با منکرين و پاسخگويي مستقيم به شبهات معاد مي پردازد ، زمينه ي بحث بسيار زياد است. و جاي تأمل و تدبر بسيار دارد. يکي از شبهات بزرگي که از زمان هاي بسيار قديم براي بشر مطرح بوده است ، شبهه ي « زنده شدن مردگان » است. خداوند طبق آيه ي شريفه ي 259 از سوره بقره داستان مردي را که خداوند او را مي ميراند و پس از صد سال او را زنده مي کند به طوري که طعام و حيوانش تغيير نکرده و ... آيه اشاره به واقعيتي دارد که منکرين بر خلاف آن تبليغ مي کردند. آن ها مي گفتند که چگونه ممکن است آدمي زنده شود پس از آن که متلاشي مي گردد و اجزايش پراکنده مي شود. خداوند مي فرمايد : همان کسي که در ابتدا آفريد مي تواند باز هم بيافريند و زنده کند. اين آيه در واقع جوابي از شبهات آکل و مأکول و اعاده ي معدوم مي باشد.
و الله الذي ارسل الرياح فتثير سحاباً فَسُقناهُ الي بَلَدٍ ميّتٍ فأحييَنا به الارضَ بعدَ مَوتِها کذالک النُّشُورُ ( فاطر /9 )
و ضرب لنا مثلاً و نسي خَلقَهُ قال مَن يُحييِ العِظامَ وَ هي رَميمٌ 78 قل يُحييها الذي انشأها اوّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ عليم ( يس / 79 )
اَيَحسَبُ الانسانُ اَن لَن نَجمَعَ عظامَهُ بَلي قادرين علي ان نُسَوِّي بَنانَهُ ( قيامة / 75 )
اختصاص سرانگشتان بخاطر خلقت پيچيده آنان است که بعد از قرن ها فهميده شد اثر انگشت هر شخص مخصوص خود اوست و برخي گفته اند اين هم از معجزات قرآني است.
اولم ير الانسانُ انَّا خلقناه من نطفةٍ فاذا هو خصيمٌ مبين و ضرب لنا و نَسِيَ خلقه من يحيي العظام و هي رميمٌ قل يُحيهَا الذي انشأَها اوّل مرّة و هو بِکلِّ خلق عليم .
خداوند مي فرمايد : اي پيغمبر به منکران بگو آن کس که استخوان هاي پوسيده مردگان را زنده مي کند همان خداوند قادري است که آن استخوان ها را بدون هيچ ماده و از صفر محض جنين شکم مادر حيات بخشيد از آيات ذکر شده به خوبي کيفيت معاد ( که هم جسماني است و هم روحاني ) و جواب شبهات آکل و مأکول و اعاده معدوم فهميده مي شود.
و اذا قال ابراهيم ربّ ادني کيف تحيي الموتي قال اولم تؤمن قال بلي و لکن ليطمئنَّ قلبي قال فخذ اربعة من الطير فصرهنَّ اليک ثُمَّ اجعل علي کُلِّ جَبَلٍ مِنهُنَّ جُزءاً ثُمَّ ادعُهُنَّ ياتينک سعيا و اعلم انّ الله عليم حکيم ( بقره / 263 )
در اين آيه با نقل از اين آزمايش خداوند مي خواهد اشاره فرمايد به اين که اولاً هيچ موجودي پس از مردن نيست محض نمي شود و ثانياً خداوند قادر است عناصر بدن هاي مخلوط و ممزوج شده را تفکيک نمايد.
پس از ذکر اجمالي آيات دسته دوم به آيات دسته سوم مي پردازيم که از عالم پس از مرگ را براي ما سخن مي گويند :
حَتّي اذا جائِ احدهم الموتُ قال ربّ ارجعونِ لعلّي اعملُ صالحاً فيما ترکتُ کلاّ انّها کلمةٌ هُوَ قائلُها وَ مِن ورائِهم برزخٌ الي يومِ يُبعَثونَ ( مؤمنون / 99 )
از اين آيه فهميده مي شود که با فرا رسيدن مرگ پرده از روي چشمان انسان برداشته مي شود و تمام وعده هاي الهي را به عينه مشاهده مي کند آن گاه است که از خواب غفلت بيدار مي شود و آرزوي برگشت به دنيا مي کند تا جبران مافات نمايد اما پذيرفته نمي شود. و نيز به وجود عالم برزخ تصريح شده است.
در قرآن آياتي را مي بينم که علائم و نشانه هاي قيامت را بيان مي فرمايند :
فاقتربت الساعه و انشق القمر (قمر / 1 ) فارتَقِب يومَ تأتي الساءُ بدخانٍ مبين ( دخان / 10 )
مفسرين « دخان » را حمل بر معناي مجازي کرده اند که کنايه از شر و بلاي فراگير دانسته اند.
يوم ترجُفُ الارضُ و الجبالُ ( مزمل / 14 ) – و تسيرُ الجبالُ سَيراً ( طور / 10 )
فَدُکَّتا دَکَةً واحده ( حاقه / 14 ) – و تکون الجبالَُ کَالعِهنِ المَنفُوشِ ( قارعه / 5 )
اذا الشمس کُوِّرَت و اذا النجوم انکَدَرَت
بعد از ذکر نشانه هاي فراواني که بطور خلاصه در اين آيه آمده است :
يَومَ تُبَدَّلُ الارضُ غير اللارضِ و السمواتُ وَ بَرَزُالله الواحد القهار ( ابراهيم / 48 )
آنگاه در صور دميده مي شود و نُفخ في الصُّر فصعق مَن في السّموات و من في الارض الا مَن شاءَ الله ثمَّ نُفِخَ فيه اُخري فاذا هُم قيامٌ يَنظُرُونَ ( زمر / 68 )
پس از نفخ صور و برپايي قيامت هنگام حساب رسي است. نامه ي اعمال هر کس به او عرضه مي گردد.
انا نحن نُحيي الموتي و نَکتُبُ ما تقدُّموا و آثارَهُم و کلَّ شئٍ احصيناه في امامٍ مبينٍ آنجاست که سعادتمندان از شقاوتمندان جدا مي گردند
فامّا مَن اُتي کتابُهُ بيمينه – سوف يُحاسَبُ حساباً يسيراً – و يَنقَلِبُ الي اهلِهِ مسروراً – و اما مَن اُوتِيَ کتابَهُ وراءَ ظَهرِهِ فسوفَ يَدعُوا ثُبُوراً – و يَصلي سَعيراً ( انشقاق / 7-12 )
و اصحابُ اليمين ما اصحابُ اليمين – في سدرٍ مخضود ... و اصحاب الشمالِ ما اصحاب الشمال – في سمومٍ و حميمٍ ( واقعه / 27 و ... )
در روز قيامت انسان اعمال خود را مي بيند و آياتي تعبير به حضور اعمال دارند که از آن ها تجسم يافتن اعمال استفاده مي شود.
يومئذٍ يصدر الناسُ اشتاتاً لِيُرَوا اعمالُهُم – فمن يعمل مِثقال ذرّةٍ خيراً يَرَهُ – و من يعمل مثقال ذَرَّةٍ شراً يَرَه ( زلزال / 6 و 7 و 8 )
و وجدوا ما عَمِلُوا حاضراً و لا يَظلِمُ رَبَّکُ اَحَداَ ( کهف / 49 )
و پس از يک حساب رسي بسيار دقيق و عادلانه صف بهشتيان از دوزخيان جدا مي شود.
ما در ابتدا اشاره اي به صفات بهشتيان و ويژگي هاي نعمات بهشت خواهيم داشت و آنگاه اشاره اي هم به جهنم و جهنميان مي کنيم. بزرگترين صفات اهل بهشت که در آيات بسياري گوشزد شده است ايمان و عمل صالح است.
و الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک اصحاب الجنَّة هم فيها خالدون ( بقره / 82 )
و اما مَن خاف مقام ربّه و نهي النفسَ عن الهوي فانّ الجنّةَ هي المأوي ( نازعات / 40 )
وَ مَن يُطِعِ الله و رَسُولَهُ يُدخِلهُ جَنّات تجري من تحتها الأنهارُ خالدين فيها و ذالک الفوز العظيم ( نساء / 13 ) آيات فراواني در قرآن يافت مي شود که نعمت هاي بهشت را بيان مي فرمايند از آنجا که قرآ« به صراحت معاد جسماني را تأييد مي کند نعمت هاي بهشت نيز هم مادي و هم معنوي .
وَ بمَن خاف مَقام رَبَّهِ جَنَّتانِ ( رحمان / 46 ) – و مساکنَ طيبةً في جنَّاتِ عَدنٍ ( توبه / 72 )
و فاکهةٍ مما يتخيرون ( واقعه / 20 ) – و لهم فيها ازواجٌ مطهَّره ( بقره / 25 )
و زوجّنا هم بحورٍ عينٍ ( دخان / 54 ) – و يطوف عليهم غلمان لهم کانهم لؤلؤ مکنون ( طور / 24 )
و خلاصه :
لَهُم فيها ما يَشاؤُنَ ( نحل / 31 )
و بالاترين نعمت ها و مقام ها ، مقام لقاء الهي است که بندگان مقرّب و خالص خدا بهره مند مي شوند و بزرگترين نعمت روحاني بهشت را مي توان وصال و رضايت حضرت باري دانست.
رضي الله عنهم و رضوا عنه ذالک الفوز العظيم ( مائده / 119 )
پس از اشاره اي گذرا به صفات بهشت و بهشتيان به بررسي فشرده ي آيات جهنم مي پردازيم و از آن به خداي رحمان پناه مي بريم . بزرگ ترين شاخصه دوزخيان کفر و شرک و نفاق است.
ان الله جامع المنافقين و الکافرين في جهنَّم جميعاً (نساء / 14 )
ان جهنَّم لمحيطة بالکافرين ( توبه / 49 )
و پس از کفر و شرک و نفاق بزرگترين عامل دوزخي شدن آدمي ، بي تقوايي و عصيان است. و من يَعصِي الله و رسوله فانَّ له نارُ جهنَّمَ خاليدن فيها ابداً ( جن / 23 )
وَ نَسُوقُ المجرمينَ اِلي جهنَّمُ و رداً ( مريم / 86 )
شدت عذاب دوزخ به اندازه اي است که قرآن مي فرمايد : يَودّ المجرم لو يفتدي من عذاب يومئذٍ ببنيه و صاحبته و اخيه و فصيلته التي تؤويهِ – و من في الارضِ جميعاً ثمَّ يُنجيِه (معراج / 11- 14 )
فَيُعَذِبَهُ اللهُ العذابَ اأکبَرَ ( غاشيه / 24 ) تعبيرات هولناکي از عذاب هاي دوزخي در قرآن مشاهده مي شود.
انّ شجرة الزقوم – طعامُ الاثيم – کالمُهل يغلي في البطون – کغلي الحميم ( دخان / 43 – 46 )
يکي از عذاب هاي دردناک چشاندن و نوشاندن مايعات مهلک و زجرآور است و پوشاندن لباس هايي از آتش بر تن آن ها است.
فالذين کفروا قُطَعَّت لهم ثيابٌ مِن نارٍ يُصَبُّ من فوقِ رُژُسِهِم الحميمُ ( حج / 19 )

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

از عزیزانی که زحمت کشیده اند و مطالب را بیان کرده اند ممنون هستم.

در مورد برادر بزرگوار جناب حامد :

سرور گرامی ، اگر مطلب بنده را خوب مطالعه نموده باشید ، متوجه می شوید که بنده مشکلی با امامت ندارم و حقانیت آن بر من اثبات شده است. روی کلام من با کسانی است که همچون عمرو عاص و خوارج قرآن را علم کرده و سخنان نابجا می زنند.

در مورد جناب hagh

ببینید دوست گرامی :

این آیاتی که شما آوردید خیلی بیشتر از آنها هم وجود دارد ، اما همه آنها فقط و فقط توصیفاتی است از آنچه که ما امروزه آن را اصل دین خود می دانیم ، نیازی نبود که قلم فرسایی کنید ، سخن و سوال من واضح است :

(( چه آیه ای در قرآن وجود دارد که در آن [="Red"]صراحتا[/] معاد به عنوان اصلی از اصول دین معرفی شده باشد ؟ ))

(( در کدام یک از آیات قرآن معاد با همین معنا (به معنایی که تعریف کردید) به کار برده شده است ؟ ))

(( اصلا در کدام آیه از قرآن کریم [="#ff0000"]صراحتا[/] اصول دین معرفی شده است ؟ ))

(( در کدام یک از آیات قرآن [="#ff0000"]صراحتا[/] اعلام شده که اصول دین باید در قرآن باشد ؟ ))

و من الله التوفیق

عبدالرسول;277539 نوشت:

[=times new roman]کسانی که می گویید ((یک آیه صریح در مورد مفهوم امامت در قرآن بیاورید )) من از شما می خواهم یک آیه صریح و روشن در قرآن بیاورید که (( که در آن معاد به عنوان اصلی از اصول دین معرفی شده باشد ؟)) اصول دین بودن معاد را از قرآن ثابت کنید .

با سلام و عرض ادب
از باب مقدمه مطلبی از شهید مطهری(ره) در باب ملاک تقسیم اصول دین بیان می دارم:
ایشان می فرمایند:
علماى شيعه - نه ائمّه شيعه- از قديم الايّام پنج اصل را به عنوان اصول خمسه تشيّع معرفى كرده‏اند که عبارت است از: توحيد، عدل، نبوّت، امامت، معاد.

معمولًا گفته مى‏شود كه اين پنج اصل از اصول دين‏اند و باقى از فروع دين.
قهراً اينجا اين پرسش پيش مى‏آيد كه اگر مقصود از اصول دين، اصولى است كه ايمان و اعتقاد به آنها شرط مسلمان بودن است پس دو اصل بيشتر نيست يعنى توحيد و نبوّت. مفاد شهادتين همين دوتاست و بس. تازه شهادت دوم مربوط است به نبوّت خاصّه، يعنى نبوّت حضرت خاتم النّبيّين صلی الله علیه و آله؛ نبوّت عامّه يعنى نبوّت ساير انبياء، از محتواى شهادتين خارج است؛ و حال آنكه آنچه جزء اصول دين است و ايمان به آن لازم است، نبوّت همه انبياء است.

اگر مقصود از اصول دين اصولى است كه از نظر اسلام جزء امور ايمانى و اعتقادى است نه امور عملى، برخى امور ديگر نيز در خور امور ايمانى است مانند «ملائكه» كه در قرآن تصريح شده كه به وجود ملائكه بايد ايمان داشت. بعلاوه صفت «عدل» چه خصوصيّتى دارد كه تنها اين صفت حق در حوزه امور ايمانى قرار گرفته است و ساير صفات حق از قبيل علم، حيات، قدرت، سميعيّت، بصيريّت در خارج از حوزه ايمان قرار گرفته است؟ اگر ايمان به صفات خدا لازم است، به همه صفات بايد ايمان آورد، و اگر لازم نيست به هيچ صفت نبايد ايمان داشت.

حقيقت اين است كه اصول پنجگانه فوق از آن جهت به اين صورت انتخاب شده كه از طرفى معيّن اصولى باشد كه از نظر اسلام بايد به آنها ايمان و اعتقاد داشت، و از طرف ديگر معرّف و مشخّص مكتب باشد. اصل توحيد و اصل نبوّت و اصل معاد سه اصلى است كه از نظر اسلام لازم است كه هر فرد به آنها ايمان داشته باشد، يعنى ايمان به آنها جزء اهداف اسلام است، و اصل عدل معرّف مكتب خاصّ تشيّع است.

اصل عدل اگر چه جزء هدفهاى ايمانى اسلام نيست، يعنى با اصل علم و حيات و قدرت حق تفاوتى ندارد، ولى جزء اصولى است كه ديده خاصّ تشيّع را نسبت به اسلام نشان مى‏دهد.

اصل امامت از نظر شيعه داراى هر دو جنبه است يعنى هم داخل حوزه ايمانيّات است و هم معرّف و مشخّص مكتب است.

اينكه گفته شد كه ايمان به ملائكه نيز به نصّ قرآن لازم و ضرورى است پس چرا به عنوان اصل ششم از آن ياد نشده است؟ پاسخ اين است كه اصول ايمانى فوق جزء هدفهاى اسلام است، يعنى پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله مردم را به ايمان به آنها دعوت كرده است، يعنى رسالت پيامبر مقدّمه‏اى است براى اين ايمانها؛ امّا ايمان به ملائكه و همچنين ايمان و اعتقاد به همه ضروريّات دين از قبيل نماز و روزه جزء هدف رسالت نيست، بلكه لازمه رسالت است؛ به عبارت ديگر، از لوازم ايمان به نبوّت است نه از اهداف نبوّت.

مسأله امامت را اگر از وجهه‏هاى اجتماعى و سياسى، يعنى از وجهه حكومت و رهبرى در نظر بگيريم، نظير عدل است، يعنى داخل در حوزه امور ايمانى نيست؛ و امّا اگر از جنبه معنوى بنگريم، يعنى از آن نظر كه امام- به اصطلاح احاديث- «حجّت خدا» و «خليفة اللّه» است و رابطه‏اى معنوى ميان هر فرد مسلمان و انسان كامل هر زمان ضرورى است، جزء مسائل ايمانى است.[1]

بنابراين امري كه در اصول قرار می گیرد به واسطه این نیست که در قران به آن تصریح شده باشد زیرا بسیاری از مطالب در قرآن به صراحت ذکر شده اند که هیچ ارتباطی با اعتقادات ندارند.

[1].مجموعه آثار شهید مطهری، ج3،ص98.

ایشان در جای دیگری[1] در باره اینکه چرا معاد از اصول دین است می فرمایند:
اينكه علماى اسلام معاد را از اصول دين قرار داده‏اند ولى ساير ضروريات را از اصول دين قرار نداده‏اند، بر همين اساس است. چون خيلى اشخاص از ما اين سؤال را مى‏كنند، مى‏گويند شهادتين كه انسان به آن مسلمان مى‏شود دو چيز بيشتر نيست:

«اشهد ان لا اله الّا اللّه، اشهد انّ محمّدا رسول اللّه». ديگر چرا مسأله معاد را جزء اصول دين قرار داده‏اند؟ خوب، آدمى كه به پيغمبر ايمان داشته باشد، به هر چه پيغمبر گفته (اگر برايش ثابت شود كه پيغمبر گفته، مخصوصا اگر ثبوتش به حد ضرورت و بداهت برسد) ايمان پيدا مى‏كند، پس ما بايد بگوييم اصول دين دو چيز بيشتر نيست: توحيد، نبوت، معاد فرع و طفيلى نبوت است، چون ما به نبوت اعتقاد داريم و پيغمبر از معاد خبر داده، به معاد هم اعتقاد داريم، همين‏طورى كه چون پيغمبر گفته‏اند نماز واجب‏ است به نماز هم اعتقاد داريم، نماز هم از ضروريات است، روزه هم از ضروريات است، حج هم از ضروريات است.

اين ايراد وارد نيست، چون علت اينكه مسلمين معاد را جزء اصول دين قرار داده‏اند اين بوده كه اسلام درباره معاد يك امر علاوه‏اى از ما خواسته، يعنى نخواسته ما فقط آن را به عنوان يكى از ضروريات اسلام، به طفيل قبول نبوت قبول كرده باشيم، خواسته كه خود ما هم مستقلا به آن ايمان و اعتقاد داشته باشيم، و لو مثلا ما به نبوت اعتقاد نداشته باشيم، به معاد اعتقاد داشته باشيم. اين كه «و لو» مى‏گويم نه اينكه از آن صرف نظر مى‏كنم، مى‏خواهم بگويم يك مسأله‏اى است كه خواسته ما مستقلا به آن ايمان داشته باشيم و لهذا قرآن استدلال مى‏كند بر قيامت، استدلال نمى‏كند بر روزه، مى‏گويد روزه را پيغمبر گفته، ولى استدلال مى‏كند بر قيامت، چه آن نوع استدلالى كه پايه آن خود توحيد است، و چه آن استدلالى كه پايه آن نظام خلقت است.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏4، ص: 623.

با بیان این مقدمه عرض می شود:

مساله اصول دین و فروع آنچنان که در شیعه مطرح است در میان اهل سنت مطرح نشده است. آنچه در میان اهل سنت به عنوان اصول معرفی شده است مسائلی است که در حیطۀ علم کلام جای می گیرد ودر مقابل فروع مسائلی است که در حیطه علم فقه جای خواهند گرفت. که بر اهم مباحث اعتقادی(ازدیدگاه آنان) ارکان الایمان و به مهمترین واجبات عملی ارکان الاسلام اطلاق شده است.[1]

طبق این دیدگاه مسائل اصولی، اعتقادات یک مسلمان را شامل خواهد شد، همچون ایمان به خدا و ملائکه و پیامبران و کتب آسمانی و روز واپسین وقضا و قدر[2] و ایمان به غیب و بهشت و جهنم.[3]

البته همواره در بین فرق و مذاهب اختلافاتی در تعیین مصادیق وجود داشته است همچنان که معتزله اصول خود را بر پایه پنج اصل (توحید، عدل، وعد و وعید، منزلة بین المنزلتین، امر به معروف و نهی از منکر)بنا نهادند.

در باب مسالۀ امامت، اهل سنت بر اين باورند كه امامت و مباحث مربوط به آن، از موضوعات علم فقه است و طرح مباحث امامت در اواخر كتب كلامى نیز، نه به دليل كلامى بودن آن، بلكه صرفا براى رعايت عادتى است كه از ديرباز در اين باره جارى بوده، وگرنه جايگاه اصلى طرح آن، علم فقه است.

امام الحرمين جوينى (متوفى 478) مى‏گويد:
سخن گفتن درباره امامت، از اصول عقايد به شمار نمى‏آيد و خطر (گمراه شدن) كسى كه وارد بحث امامت مى‏شود، بسى بيشتر از خطر (گمراه شدن) كسى است كه نسبت به آن، از اساس، جاهل باشد. [4]

ابو حامد محمد غزالى (متوفى 505) مى‏نويسد:
بحث كردن در باب امامت، نه از اصول دين و نه بحثى صرفا عقلى است، بلكه از مسائل فقهى به شمار مى‏رود ... و لكن از آنجا كه از ديرباز، رسم چنين بوده است كه مباحث كتابهاى اعتقادى را با بحث امامت به پايان برند، ما نيز چنين كرديم. [5]

این انديشه، چنان كه از گفتار برخى از قائلان به اين نظريه بر مى‏آيد، مبتنى بر این است که نصب و تعيين امام، در شرع بر مردم واجب باشد. بنا بر اين، از ديدگاه آنان، تعيين و برگزيدن امام، فعلى از افعال مكلّفان خواهد بود، و چون افعال مكلّفان، موضوع علم فقه است، پس مباحث امامت نيز مربوط به علم فقه‏ مى‏باشد.

در حالی که شیعه امامت را امری الهی می داند که انتخاب او نیز الهی خواهد بود و نه بشری واز آنجا که امام هدایت عامه در امور دین و دنیا را به عهده دارد امامت همچون نبوت در اصول جای می گیرد و نه در فروع.

اما باید به این نکته توجه نمود که هیچ امری بعد از سه اصل توحید و نبوت و معاد به اهمیت امامت در قران و سنت نیامده است و با نگاهی اجمالی به قرآن و سنت می یابیم که جایگاه اعتقاد به امام هیچگاه قابل مقایسه با بحث «قدر» که جزو اصول اعتقادی اهل سنت قرار گرفته نخواهد بود. حال چگونه اعتقاد به قدر اصل ایمانی شده و اعتقاد به امامت فرع بی اهمیت؟!

وهمچنین چگونه برخی از علمای عامه(اگر دیدگاه کثیری نباشد) منکرین خلافت شیخین را کافر قلمداد نمودند، در حالی که کفر به معنای خروج از اسلام است و با دیدگاه فرع انگاری سازگاری نخواهد داشت.

موفق باشید.

:Gol:-------------------------------------------------------------------------:Gol:


[1].سنن الکبری بیهقی، ح:21393:...فقال(جبرئیل)يا محمد ما الإسلام ؟ فقال : « الإسلام أن تشهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله وأن تقيم الصلاة ، وتؤتي الزكاة ، وتحج وتعتمر وتغتسل من الجنابة ، وتتم الوضوء وتصوم رمضان » قال : فإن فعلت هذا فأنا مسلم ؟ قال : « نعم » قال : صدقت . قال : يا محمد ، ما الإيمان ؟ قال : « الإيمان أن تؤمن بالله وملائكته وكتبه ورسله وتؤمن بالجنة والنار والميزان وتؤمن بالبعث بعد الموت وتؤمن بالقدر خيره وشره »؛
در نقل دیگری آمده:يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِى عَنِ الإِسْلاَمِ مَا الإِسْلاَمُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- :« الإِسْلاَمُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَتُقِيمَ الصَّلاَةَ وَتُؤْتِىَ الزَّكَاةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ وَتَحُجَّ الْبَيْتَ إِنِ اسْتَطَعْتَ السَّبِيلَ ». فَقَالَ الرَّجُلُ صَدَقْتَ قَالَ عُمَرُ عَجِبْنَا لَهُ يَسْأَلُهُ وَيُصَدِّقُهُ ثُمَّ قَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِى عَنِ الإِيمَانِ مَا الإِيمَانُ؟ فَقَالَ :« الإِيمَانُ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْقَدَرِ كُلِّهِ خَيْرِهِ وَشَرِّهِ ». فَقَالَ : صَدَقْتَ.

[2]. شرح العقيدة الطحاوية، للإمام أبي جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الأزدي الطحاوي، قال صلى الله عليه وسلم: "الإيمان: أنّ تؤمن بالله، وملائكته، وكتبه، ورسله، واليوم الآخر، وتؤمن بالقدَر خيرِه وشرِّه"،

[3].همان، وأما من قال سبعة ففيه توسع بذكر الجنة والنار كما قاله بعض المتصوفة فإنهم قالوا: أركان الإيمان سبعة فذكروا اليوم الآخر والجنة والنار، والجنة والنار هي من الإيمان باليوم الآخر.

[4]. امام الحرمين جوينى، الارشاد، ص 245.

[5]. ابو حامد محمد غزالى، الاقتصاد فى الاعتقاد، ص 234.
موضوع قفل شده است