فاروق و صدیق القاب کیست؟؟؟

تب‌های اولیه

166 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فاروق و صدیق القاب کیست؟؟؟

آیا درسته که اولین اسخاصی که به خلفا القاب صدیق و فاروق دادند از اهل کتاب شمال مدینه بوده اند؟؟؟؟؟تو کتب اهل سنت هم اومده؟؟؟
آیا در منابع اهل سنت هست که این القاب رو پیامبر به امام علی(ع) داده اند؟؟؟؟


کارشناس بحث : عماد

با سلام

طبق روايات صحيح السندي كه در بسياري از كتاب‌هاي اهل سنت وجود دارد ، اين دو لقب مبارك ، از القاب اختصاصي آقا امير المؤمنين عليه السلام بوده است ؛ اما اهل سنت تلاش كرده اند كه اين فضليت را براي خلفاي ديگر نقل كنند .
ما به چند روايت اشاره مي‌كنيم .

1 . بسياري از علماي اهل سنت ؛ از جمله ابن ماجه قزويني در سننش كه يكي از صحاح سته اهل سنت به شمار مي‌‌آيد ، با سند صحيح نقل كرده‌:
عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ .
سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 44 ، و البداية والنهاية ، ج3 ، ص 26 و المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص 112 وتلخيص آن ، تأليف ذهبي در حاشيه همان صفحه ، و تاريخ طبري ، ج2 ، ص 56 ، والكامل ، ابن الاثير ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطين ، حمويني ، ج 1 ص 248 و الخصائص ، نسائي ، ص 46 با سندي كه تمام روات آن ثقه هستند ، و تذكرة الخواص ، ابن جوزي ، ص 108 و ده‌ها سند ديگر .
عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را «صديق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از ديگران نماز مي‌خواندم .
محقق سنن ابن ماجه در ادامه مي‌نويسد :
في الزوائد : هذا إسناد صحيح . رجاله ثقات . رواه الحاكم في المستدرك عن المنهال . وقال : صحيح على شرط الشيخين .
(بوصيري) اين روايت را در زوائد (سنن ابن ماجة) نقل كرده و گفته است : " سند آن صحيح و راويان آن مورد اعتماد هستند " . همچنين حاكم نيشابوري آن را نقل كرده و گفته است : " اين روايت طبق شرائط مسلم و بخاري صحيح است " .

2 . ابن قتيبه دينوري در كتاب المعارف مي‌نويسد :
عن معاذة بنت عبد الله العدوية سمعت علي بن أبي طالب على منبر البصرة وهو يقول أنا الصديق الأكبر آمنت قبل ان يؤمن أبو بكر وأسلمت قبل أن يسلم أبو بكر .
المعارف - ابن قتيبة - ص 169 و تهذيب الكمال - المزي - ج 12 - ص 18 – 19 و البداية والنهاية - ابن كثير - ج 7 - ص 370 و ... .
معاذه دختر عبد الله ‌گويد كه از علي بن أبي طالب عليه السلام شنيدم كه بر بالاي منبر بصره مي‌فرمود : من صديق اكبر هستم ، ايمان آوردم قبل از آن كه ابوبكر ايمان بياورد ، اسلام آوردم قبل از آن كه ابوبكر اسلام بياورد .

3 . ابن مردويه اصفهاني در مناقبش ؛ فخررازي ، آلوسي ، أبو حيان و جلال الدين سيوطي در تفسيرشان و نيز متقي هندي در كنز العمال ، مناوي در فيض القدير و ... نقل كرده‌اند كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم فرمود :
" الصديقون ثلاثة : حبيب النجار مؤمن آل ياسين ، وحزبيل مؤمن آل فرعون ، وعلي بن أبي طالب الثالث ، وهو أفضلهم .
مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 331 و الجامع الصغير - جلال الدين السيوطي - ج 2 - ص 115 و كنز العمال - المتقي الهندي - ج 11 - ص 601 و فيض القدير شرح الجامع الصغير - المناوي - ج 4 - ص 313 و تفسير الرازي - الرازي - ج 27 - ص 57 و تفسير البحر المحيط - أبي حيان الأندلسي - ج 7 - ص 442 و تفسير الآلوسي - الآلوسي - ج 16 - ص 145 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 43 و ج 42 - ص 313 و المناقب - الموفق الخوارزمي - ص 310 و ...

صديقان سه نفر هستند : حبيب نجار ، مؤمن آل ياسين ، حزقيل مؤمن آل فرعون ، و علي بن أبي طالب عليه اسلام كه او برتر از آن ها است .
اگر لقب ابوبكر نيز صديق بود ، بايد پيامبر اسلام متذكر مي‌شد و به جاي الصديقون ثلاثة ، مي‌فرمود : « الصديقون اربعة » و ابوبكر را نيز داخل آن مي‌كرد ؛ از اين رو نامگذاري ابوبكر به صديق با حصر صديق در آن سه نفر از سوي نبي مكرم اسلام نمي‌سازد .
جالب اين است كه جلال الدين سيوطي ، مفسر و اديب مشهور اهل سنت در كتاب الدر المنثور و نيز قندوزي حنفي در ينابيع المودة عين همين روايت را با كمي تفاوت از كتاب تاريخ بخاري اين گونه نقل مي‌كنند :
وأخرج البخاري في تاريخه عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم الصديقون ثلاثة حزقيل مؤمن آل فرعون وحبيب النجار صاحب آل ياسين وعلي بن أبي طالب .
الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 5 - ص 262 و ينابيع المودة لذوي القربى - القندوزي - ج 2 - ص 400
ولي وقتي به نسخه‌هاي مختلف تاريخ صغير و تاريخ كبير بخاري مراجعه مي‌كنيم ، اين روايت را در آن نمي‌يابيم . اين نيز يكي ديگر از ظلم‌هاي است كه دشمنان امير المؤمنين در حق آن حضرت مرتكب شده‌اند و قصد داشته‌اند كه با اين كار فضائل بي حد و حصر امير المؤمنين عليه السلام را از چشم مردم دور نگهداراند ؛ غافل از اين كه قبل از آن‌ها برخي از علماي خودشان اين مطلب را ديده و نقل كرده‌اند .
اعتراف علماي اهل سنت بر جعلي بودن اين دو لقب براي ابوبكر و عمر :

از طرف ديگر بسياري از علماي اهل سنت اعتراف كرده‌اند كه اين دو لقب ، شايسته ابوبكر و عمر نيست و حديث آن جعلي است . ابن جوزي ، عالم معروف اهل سنت در كتاب الموضوعات مي‌نويسد :
عن أبى الدرداء عن النبي صلى الله عليه وسلم قال : «رأيت ليلة أسرى بى في العرش فرندة خضراء فيها مكتوب بنور أبيض : لا إله إلا الله محمد رسول الله أبو بكر الصديق عمر الفاروق».
أبي درداء از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم نقل مي‌كند كه آن حضرت فرمود : در شب معراج ديدم كه در عرش خداوند بر لوحي سبز با نور سفيد نوشته شده بود « خدايي جز خداي يكتا نيست ، محمد صلي الله عليه وآله وسلم رسول او است ، ابوبكر صديق و عمر فاروق است ! .
بعد در نقد روايت مي‌نويسد :
هذا حديث لا يصحّ ، والمتّهم به عمر بن إسماعيل قال يحيى : ليس بشئ كذّاب ، دجال ، سوء ، خبيث ، وقال النسائي والدارقطني : متروك الحديث .
الموضوعات ، ابن جوزي ، ج1 ، ص 327 .
اين حديث صحيح نيست و كسي كه به آن متهم است عمر بن اسماعيل است . يحيي بن معين در باره او گفته است : سخن او ارزش ندارد ، دروغ‌گو است ، آدمي بد و خبيث است . نسائي و دارقطني گفته‌اند : حديث او متروك است .
و در جاي ديگر مي نويسد :
هذا باطل موضوع وعلى بن جميل كان يضع الحديث ... .
الموضوعات ، ابن جوزي ، ج1 ، ص 336 .
اين روايت باطل و ساختگي است و علي بن جميل حديث جعل مي كرده است

و در جاي سوم مي‌گويد :
هذا حديث لا يصح عن رسول الله صلى الله عليه وسلم . وأبو بكر الصوفى ومحمد بن مجيب كذابان ، قاله يحيى بن معين .
الموضوعات ، ج1 ،‌ ص337 .
اين حديث از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم صحيح نيست ؛ زيرا ابوبكر صوفي و محمد بن مجيب هر دو دروغگو هستند ، اين سخن را يحيي بن معين گفته است .
هيثمي نيز بعد از نقل روايت مي نويسد :
رواه الطبراني وفيه على بن جميل الرقى وهو ضعيف .
مجمع الزوائد ،‌ الهيثمي ،‌ ج9 ، ص58 .
اين روايت را طبراني نقل كرده و در سند آن علي بن جميل رقي است و او ضعيف است .
و متقي هندي بعد از نقل آن مي‌گويد :
كر وفيه محمد بن عامر كذّاب
كنز العمال ، ج13 ، ص236 .
ابن عساكر آن را نقل كرده و در سند آن محمد بن عامر ، دروغگو است .
ابن حبان بعد از نقل دو روايت در اين باره ،‌ مي‌نويسد :
وهذان خبران باطلان موضوعان لا شكّ فيه ، وله مثل هذا، أشياء كثيرة يطول الكتاب بذكرها .
كتاب المجروحين ،‌ج ج2 ،‌ ص116.
شكي نيست كه اين دو روايت باطل و ساختگي است . روايات بسياري همانند آن وجود دارد كه با ذكر همه آن‌ها كتاب ما طولاني خواهد شد .
ابن حجر عسقلاني و شمس الدين ذهبي نيز بعد نقل روايت مي‌گويند :
هذا باطل ، والمتهم به حسين .
ميزان الاعتدال ، ذهبي ، ج1 ،‌ ص540 و لسان الميزان ، ابن حجر ، ج2 ، ص295 .
اين روايت باطل است و متهم به آن حسين است .
و ابن كثير دمشقي سلفي نيز در اين باره مي‌گويد :
فإنّه حديث ضعيف في إسناده من تكلم فيه ولا يخلو من نكارة ، والله أعلم .
البداية والنهاية ، ج7 ،‌ ص230 .
اين حديث ضعيفي است و در سند آن كسي است كه در باره او سخن‌ها گفته شده و سخن او از منكرات خالي نيست .

نخستين بار اهل كتاب عمر را فاروق ناميدند :

محمد بن سعد در الطبقات الكبري ، ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق ، ابن اثير در اسد الغابة و محمد بن جرير طبري در تاريخش مي‌نويسند :
قال بن شهاب بلغنا أن أهل الكتاب كانوا أول من قال لعمر الفاروق وكان المسلمون يأثرون ذلك من قولهم ولم يبلغنا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم ذكر من ذلك شيئا .
الطبقات الكبرى - محمد بن سعد - ج 3 - ص 270 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 44 - ص 51 و تاريخ الطبري - الطبري - ج 3 - ص 267 و أسد الغابة - ابن الأثير - ج 4 - ص 57 .
ابن شهاب گويد : اين گونه به ما رسيده است كه اهل كتاب نخستين كساني بودند كه به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آن‌ها متأثر شدند و اين لقب را در باره عمر استعمال كردند و از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم هيچ مطلبي در اين باره به ما نرسيده است .
و نيز ابن كثير دمشقي سلفي در ترجمه عمر بن الخطاب در كتاب معتبر البداية والنهاية مي‌نويسد :
عمر بن الخطاب بن نفيل بن عبد العزى ... أبو حفص العدوي ، الملقب بالفاروق قيل لقبه بذلك أهل الكتاب
البداية والنهاية - ابن كثير - ج 7 - ص 150 .
عمر بن الخطاب ... ملقب به فاروق ، ‌گويند كه اهل كتاب اين لقب را به عمر دادند .
در نتيجه ، لقب «صديق» مخصوص امير المؤمنين است و هر آن‌چه اهل سنت از زبان پيامبر اسلام در باره ابوبكر نقل كرده‌اند ، ساخته و پرداخته ديگران است ؛ همان طور كه لقب «فاروق» نيز از آنِ امير المؤمنين بوده و اهل كتاب آن را به خليفه دوم هديه كرده‌اند .
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

mohadeseh;276598 نوشت:
آیا درسته که اولین اسخاصی که به خلفا القاب صدیق و فاروق دادند از اهل کتاب شمال مدینه بوده اند؟؟؟؟؟تو کتب اهل سنت هم اومده؟؟؟ آیا در منابع اهل سنت هست که این القاب رو پیامبر به امام علی(ع) داده اند؟؟؟؟

سلام علیکم
باتشکر از جناب رضا که روایاتی در اثبات فاروق و صدیق بودن حضرت علی علیه السلام آورده اند و در نفی این صفات از دیگران نیزمطالبی عنوان نموده اند
اما با توجه به روابط حسنه موجود بین خلفا و اهل کتاب و همچنین وجود رواباتی در منابع اهل سنت مبنی بر اینکه این دوصفت اهدائی یهودیان است می توان نتیجه گرفت که این دو لقب از خلفا نبوده و اهل کتاب آن را به خلفا اعطاء کرده اند و پیروان خلیفه نیز برای فضیلت تراشی به استقبال لقب اعطائی یهودیان رفته و آن را تبلیغ کرده اند
در کتاب بدایه ونهایه ابن کثیر آمده که
عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزى ... أبو حفص العدوی ، الملقب بالفاروق قیل لقبه بذلک أهل الکتاب(1)
یعنی
عمر بن الخطاب ... ملقب به فاروق ، ‌گویند که اهل کتاب این لقب را به عمر دادند
اگر چه ابن اثیر با واژه قیل این مطلب را عنوان می کند(وازه قیل معمولا در جای به کار می رود که گوینده آن را ضعیف می داند) ولی با توجه به مذهب و تعصب ابن اثیر اگر آن را قبول نداشت اصلا عنوان نمی کرد
همچنین بعضی از علمای اهل سنت از قبیل طبری و ابن سعد در طبقات روایتی نقل کرده اند که موید مطلب فوق می باشد
قال بن شهاب بلغنا أن أهل الکتاب کانوا أول من قال لعمر الفاروق و کان المسلمون یأثرون ذلک من قولهم ولم یبلغنا أن رسول الله صلى الله علیه وسلم ذکر من ذلک شیئا .(2)

ابن شهاب گوید : این گونه به ما رسیده است که اهل کتاب نخستین کسانی بودند که به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آن‌ها متأثر شدند و این لقب را در باره عمر استعمال کردند و از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم هیچ مطلبی در این باره به ما نرسیده است

1.البدایة والنهایة - ابن کثیر - ج 7 - ص150.
2.
الطبقات الکبرى - محمد بن سعد - ج 3 - ص 270 و تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 44 - ص 51 و تاریخ الطبری - الطبری - ج 3 - ص 267 و أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 4 - ص 57

برو بابا این ها القاب امام علی هستند

ammarshia;277526 نوشت:
برو بابا این ها القاب امام علی هستند

لقب امام علی (ع) با عدالت امام علی (ع) امیر المومنین ولی الله است یعنی ایجاد کننده وحدت مسلمین . موفق باشید .

mohadeseh;276598 نوشت:
آیا درسته که اولین اسخاصی که به خلفا القاب صدیق و فاروق دادند از اهل کتاب شمال مدینه بوده اند؟؟؟؟؟تو کتب اهل سنت هم اومده؟؟؟
آیا در منابع اهل سنت هست که این القاب رو پیامبر به امام علی(ع) داده اند؟؟؟؟


کارشناس بحث : عماد

عزیز من میشه توضیح بفرمایین مطرح کردن این پرسش ها درست در زمانی که اسلام شدیدا به اتحاد مسلمین نیاز دارد چه ضرورتی داره؟شما خواه یا ناخواه عمدا و یا سهوا آب در آسیاب دشمن میریزید.

صديق کيست؟+سند
ابن ماجه قزوینی در سنن (از صحاح سته اهل سنت ) با سند صحیح نقل کرده‌:

عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: وَأَنَا الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ لَا یَقُولُهَا بَعْدِی إِلَّا کَذَّابٌ، صَلَّیْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِینَ .*

عباد بن عبد الله گوید : علی علیه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صدیق اکبر هستم ، پس از من جز دروغگو کسی دیگر خود را «صدیق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از دیگران نماز می‌خواندم .

محقق سنن ابن ماجه در ادامه می‌نویسد :

فی الزوائد : هذا إسناد صحیح . رجاله ثقات . رواه الحاکم فی المستدرک عن المنهال . وقال : صحیح على شرط الشیخین.

بوصیری این روایت را در زوائد سنن ابن ماجة نقل کرده و گفته است : « سند آن صحیح و راویان آن مورد اعتماد هستند» . همچنین حاکم نیشابوری آن را نقل کرده و گفته است : « این روایت طبق شرائط مسلم و بخاری صحیح است» .

*سنن ابن ماجة : ج1 ، ص 44 ، و البدایة والنهایة : ج3 ، ص 26 و المستدرک : حاکم نیشابوری ، ج3 ، ص 112 ، و تاریخ طبری : ج2 ، ص 56 ، والکامل : ابن الاثیر ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطین : حموینی ، ج 1 ص 248 و الخصائص : نسائی ، ص 46 ، و تذکرة الخواص ، ابن جوزی : ص 108.

این کلیپ رو نگاه کن معلوم می شه از شبکه ولایت هست
http://host10.aparat.com//public/user_data/flv_video_new/56/5dbf0aad9855abb8005c4be156c99211166711.mp4

یتیم فاطمه;277729 نوشت:
نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : Mohadeseh آیا درسته که اولین اسخاصی که به خلفا القاب صدیق و فاروق دادند از اهل کتاب شمال مدینه بوده اند؟؟؟؟؟تو کتب اهل سنت هم اومده؟؟؟ آیا در منابع اهل سنت هست که این القاب رو پیامبر به امام علی(ع) داده اند؟؟؟؟ کارشناس بحث : عماد عزیز من میشه توضیح بفرمایین مطرح کردن این پرسش ها درست در زمانی که اسلام شدیدا به اتحاد مسلمین نیاز دارد چه ضرورتی داره؟شما خواه یا ناخواه عمدا و یا سهوا آب در آسیاب دشمن میریزید.

سلام علیکم
فرمایش شما در مورد وحدت مسلمین بجاستولی جایی که سوالی می شود نمی توان بهانه وحدت از جواب دادن به آن شانه خالی کرد ، مثلا در همین سوال اگر ما با سند از کتب اهل سنت بگوییم که خود اهل سنت نیز به فاروق بودن و صدیق بودن حضرت علی علیه السلام اقرار کرده اند آیا این با وحدت منافات دارد؟
وحدت به این معنی نیست که از کلیه مباحث علمی دست بکشیم بلکه به این معنی است که بدون توهین به همدیگر به مباحث علمی ادامه دهیم با با روشن شدن حقایق و بر اختلافات کاملا از بین برود و اتحاد واقعی صورت گیرد


حدثنا علي بن إسحاق الوزير الأصبهاني حدثنا إسماعيل بن موسى السدي ثنا عمر بن سعيد عن فضيل بن مرزوق عن أبي سخيلة عن أبي ذر وعن سلمان قالا
أخذ رسول الله صلى الله عليه وسلم بيد علي رضي الله عنه فقال إن هذا أول من آمن بي وهو أول من يصافحني يوم القيامة وهذا الصديق الأكبر وهذا فاروق هذه الأمة يفرق بين الحق والباطل وهذا يعسوب المؤمنين والمال يعسوب الظالم

الطبراني في معجمه الكبير ج6/ص269 ح6184

فاتح;278140 نوشت:

حدثنا علي بن إسحاق الوزير الأصبهاني حدثنا إسماعيل بن موسى السدي ثنا عمر بن سعيد عن فضيل بن مرزوق عن أبي سخيلة عن أبي ذر وعن سلمان قالا
أخذ رسول الله صلى الله عليه وسلم بيد علي رضي الله عنه فقال إن هذا أول من آمن بي وهو أول من يصافحني يوم القيامة وهذا الصديق الأكبر وهذا فاروق هذه الأمة يفرق بين الحق والباطل وهذا يعسوب المؤمنين والمال يعسوب الظالم

الطبراني في معجمه الكبير ج6/ص269 ح6184

اینجا عرب زاده نداریم معنای فارسی اینو بنویسید.

mohammad+ali;278178 نوشت:
اینجا عرب زاده نداریم معنای فارسی اینو بنویسید.


روایت کرد برایمان علي بن إسحاق الوزير الأصبهاني از إسماعيل بن موسى السدي از عمر بن سعيد از فضيل بن مرزوق از أبي سخيلة از أبي ذر و از سلمان (فارسی رحمه الله علیه ) که گفت :

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست علی رضی الله تعالی عنه را گرفت و فرمود

بدرستی که او اولین کسی است که به (نبوت) من ایمان آورد
و او اولین کسی خواهد بود که در روز قیامت با من مصافحه میکند ( دست در دست من میگذارد )

او صدیق اکبـــــر است و او فاروق این امت است که تفاوت بین حق و باطل را در این امت تعئین و تبئین میکند


او ولی و رئیس مومنین است و مال دنیا ولی و رئیس ظالم ( ستمگران )

معــــــــــجم االکبیر طبرانی جلد دو صفحه 269 حدیث شماره 6184


اوّلين كسى كه گفته‏هاي محمد صلي الله عليه وسلم را تكذيب كرد، أبوجهل بود و اوّلين كسى كه او را تصديق كرد، أبوبكرصدیق رضی الله عنه بود و گفت: صدقت يا رسول اللّه!.. كه اين آيات در حقّشان نازل گشت:
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْكَافِرِينَ ﴿32﴾ وَالَّذِي جَاء بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ﴿33﴾زمر
پس كيست‏ستمگرتر از آن كس كه بر خدا دروغ بست و [سخن] راست را چون به سوى او آمد دروغ پنداشت آيا جاى كافران در جهنم نيست (32) و آن كس كه راستى آورد و آن را باور نمود آنانند كه خود پرهيزگارانند (33) زمر
(چه كسى ستمگرتر از آن كسى است (يعنى أبوجهل) كه بر خدا دروغ مى‏بندد و راستى و حقيقت را كه (پيامبر) نزد او آورد، تكذيب مى‏كند؟ آيا منزل و جايگاه كافران در دوزخ نخواهد بود؟ و كسى كه با راستى و صداقت آمد (منظور پيامبر)، و كسى كه او را تصديق داشته (منظور أبوبكر)، آنان همان پرهيزگاران واقعى هستند)..
على و فرزندانش، او را صدّيق صدا مى‏زدند؛ مثلاً در تفاسير شيعه آمده كه علي (رضي الله عنه) فرمود: «مراد از «والذى جاء بالصدق» رسول خداست و مراد از «صدّق به» أبوبكر صدّيق است كه او را تصديق نمود»
تفسير مجمع البيان، شيخ طبرسى، ذيل همان آيه.

أبوالفتح أربلى نيز روايتى در همين مورد آورده كه عروه بن‏عبداللّه از امام باقر درباره تذهيب شمشير با طلا پرسيد كه آيا درست است؟ فرمود: هيچ اشكالى ندارد؛ زيرا أبوبكر صدّيق، شمشيرش را با طلا تذهيب كرده بود.. عروه مى‏گويد: گفتم: تو مى‏گويى: صديق؟! فرمود: آرى! صدّيق! و هر كس به او صدّيق نگويد، سخن خدا را در دنيا و آخرت، تصديق نكرده است!»
كشف الغمة فى معرفة الأئمة، ج‏2، ص‏147.

ولی قزوینی در ولی عصر خواسته این روایت را رد کند که اگر لازم شد جوابش هم خواهد آمد.
امام باقر، اين را از طرف خود نگفته، بلكه از جدّ خود رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) تبعيّت كرده.. كسى كه از طريق وحى، او را صديق ناميده است؛ چنانچه در «دارقطنى» از او روايتى آمده كه فرمود: «شخصى از پدرش زين‏العابدين سؤال كرد كه چرا أبى‏بكر، صدّيق است؟ در جواب فرمود: قد سماه صديقا رسول اللّه و المهاجرين و الأنصار و من لم يستمعه صديقا فلا صدّق اللّه قوله فى الدنيا و الآخرة؛ همانا رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) و مهاجرين و انصار، او را صدّيق نام نهاده‏اند، و هركس او را صدّيق نداند، در واقع گفته خدا را در دنيا و آخرت، تصديق نكرده است!»..

«بحرانى» نيز در تفسير خود از على‏بن إبراهيم روايت كرده كه گفت: «پدرم برايم از چند نفر بازگو كرده كه آنها از أبى‏عبداللّه شنيده‏اند كه فرمود: زمانى كه رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) با أبوبكر در غار بودند، به او گفت: اى أبوبكر! انگار من كشتى جعفر و يارانش را كه بر آب دريا روان است، مى‏بينم! همچنين انصار را مى‏بينم كه متواضعانه و با قلبى سرشار از محبّت، به استقبال ما مى‏آيند و جلوى درب خانه‏شان چشم‏به راه ما هستند! أبوبكر گفت: و تو آنها را مى‏بينى يا رسول اللّه؟ فرمود: آرى! أبوبكر گفت: آنها را به من نيز نشان بده! پس پیامبر (صلی الله علیه و سلم) بر چشمانش دست كشيد و آنها را ديد و سپس فرمود: به راستى كه تو صدّيق هستى» !
البرهان، بحرانى، ج‏2، ص‏125.

- و چون عمر (رضي الله عنه)، حقّ و باطل را از همديگر خوب تشخيص مى‏داد، و هرگز آنها را با هم مخلوط نمى‏كرد، پيامبر او را «فاروق» لقب داد! چنانچه آياتى كه درباره «اسيران بدر» و فديه‏گرفتن از آنها، پس از پايان جنگ بدر نازل گشته، در تأييد نظر عمر (رضي الله عنه) آمده است: پیامبر (صلی الله علیه و سلم) و أبوبكر (رضي الله عنه) و گروهى ديگر - كه اغلب بودند - معتقد بودند، هفتاد نفرى كه از مشركان اسير شده بودند، در قبال فديه آزاد شوند، امّا رأى عمر (رضي الله عنه) بر اين بود كه همگى را بكشند تا زمين از وجودشان پاك شود! كه بلافاصله اين آيات در تأييد رأى عمر (رضي الله عنه) نازل گشتند
شأن نزول آيات، ترجمه جعفر اسلامى، ص‏289-288- طبرى، ج‏3، ص‏990- البداية و النهاية، ج‏3، ص‏297- حياة محمّد، هيكل، ترجمه أبوالقاسم پاينده، ص‏377- صحيح مسلم، ج‏7، ص‏116- اسلام‏شناسى، شريعتى، ص‏431-159

و حضرت علی رضی الله عنه در نامه ای به حضرت معاویه رضی الله عنه نوشت:
«در اسلام - همانگونه كه مى‏پندارى - از همه افضل و با خدا و رسولش مخلص‏تر، أبوبكر صديق و عمر فاروق هستند و به جان خودم سوگند كه مرتبه آن دو در اسلام بزرگ است و با وفات ايشان، به اسلام صدمه شديدى رسيده است. خداوند هر دو را رحمت كند و پاداش نيك به آنها دهد»..
شرح نهج‏البلاغة، إبن‏ميثم بحرانى، جزء 31، ص‏488، چاپ ايران

رضا;276708 نوشت:
با سلام

طبق روايات صحيح السندي كه در بسياري از كتاب‌هاي اهل سنت وجود دارد ، اين دو لقب مبارك ، از القاب اختصاصي آقا امير المؤمنين عليه السلام بوده است ؛ اما اهل سنت تلاش كرده اند كه اين فضليت را براي خلفاي ديگر نقل كنند .
ما به چند روايت اشاره مي‌كنيم .

1 . بسياري از علماي اهل سنت ؛ از جمله ابن ماجه قزويني در سننش كه يكي از صحاح سته اهل سنت به شمار مي‌‌آيد ، با سند صحيح نقل كرده‌:
عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ .
سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 44 ، و البداية والنهاية ، ج3 ، ص 26 و المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص 112 وتلخيص آن ، تأليف ذهبي در حاشيه همان صفحه ، و تاريخ طبري ، ج2 ، ص 56 ، والكامل ، ابن الاثير ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطين ، حمويني ، ج 1 ص 248 و الخصائص ، نسائي ، ص 46 با سندي كه تمام روات آن ثقه هستند ، و تذكرة الخواص ، ابن جوزي ، ص 108 و ده‌ها سند ديگر .
عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را «صديق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از ديگران نماز مي‌خواندم .
محقق سنن ابن ماجه در ادامه مي‌نويسد :
في الزوائد : هذا إسناد صحيح . رجاله ثقات . رواه الحاكم في المستدرك عن المنهال . وقال : صحيح على شرط الشيخين .
(بوصيري) اين روايت را در زوائد (سنن ابن ماجة) نقل كرده و گفته است : " سند آن صحيح و راويان آن مورد اعتماد هستند " . همچنين حاكم نيشابوري آن را نقل كرده و گفته است : " اين روايت طبق شرائط مسلم و بخاري صحيح است " .

2 . ابن قتيبه دينوري در كتاب المعارف مي‌نويسد :
عن معاذة بنت عبد الله العدوية سمعت علي بن أبي طالب على منبر البصرة وهو يقول أنا الصديق الأكبر آمنت قبل ان يؤمن أبو بكر وأسلمت قبل أن يسلم أبو بكر .
المعارف - ابن قتيبة - ص 169 و تهذيب الكمال - المزي - ج 12 - ص 18 – 19 و البداية والنهاية - ابن كثير - ج 7 - ص 370 و ... .
معاذه دختر عبد الله ‌گويد كه از علي بن أبي طالب عليه السلام شنيدم كه بر بالاي منبر بصره مي‌فرمود : من صديق اكبر هستم ، ايمان آوردم قبل از آن كه ابوبكر ايمان بياورد ، اسلام آوردم قبل از آن كه ابوبكر اسلام بياورد .

3 . ابن مردويه اصفهاني در مناقبش ؛ فخررازي ، آلوسي ، أبو حيان و جلال الدين سيوطي در تفسيرشان و نيز متقي هندي در كنز العمال ، مناوي در فيض القدير و ... نقل كرده‌اند كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم فرمود :
" الصديقون ثلاثة : حبيب النجار مؤمن آل ياسين ، وحزبيل مؤمن آل فرعون ، وعلي بن أبي طالب الثالث ، وهو أفضلهم .
مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 331 و الجامع الصغير - جلال الدين السيوطي - ج 2 - ص 115 و كنز العمال - المتقي الهندي - ج 11 - ص 601 و فيض القدير شرح الجامع الصغير - المناوي - ج 4 - ص 313 و تفسير الرازي - الرازي - ج 27 - ص 57 و تفسير البحر المحيط - أبي حيان الأندلسي - ج 7 - ص 442 و تفسير الآلوسي - الآلوسي - ج 16 - ص 145 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 43 و ج 42 - ص 313 و المناقب - الموفق الخوارزمي - ص 310 و ...


ببینیم روایات صحیح السندی که شخص شیعه مدعی آن است!
1- محقق سنن ابن ماجه(محمد ناصر الدين الألباني) در مورد این روایت میفرماید:
باطل - و عباد بن عبد الله ضعيف، قاله الذهبى فى " التلخيص " – صحیح و ضعیف سنن ابن ماجه1/192
این بود نظر محقق سنن در زیر همان روایت!!! چرا آقای مدعی متن کامل نقل شده در زیر روایت را نقل نمیکنند؟
و طبق اصول جرح و تعدیل راوی و روایت، همیشه جرح بر تعدیل مقدم است..
شرح نخبه ابن حجر عسقلانی ص: 136.
و آلبانی محقق مشهور در کتاب"سلسله الضعیفه و الموضوعه" خود این روایت را موضوع(دروغ)میداند.
" السلسلة الضعيفة والموضوعة " 10/ 651
و ابن جوزی هم آن را در کتاب الموضوعات خود نقل کرده و آن را موضوع میداند و مینویسد:
وهذا موضوع والمتهم به عباد بن عبدالله.
قال على بن المدينى كال ضعيف الحديث.
وقال الازدي: روى أحاديث لا يتابع عليها *** الموضوعات 1/ 341
و علامه ذهبی رحمه الله در مورد این روایت فرمودند: هذا كذب على علي.
و ابن المدینی نیز عباد بن عبدالله را ضعیف میداند و بخاری میگوید: "فيه نظر"**
میزان اعتدال ج2ص368 *رقم راوی 4126
و ابن کثیر هم این روایت را در بدایه النهایه ج3ص36 نقل کرده و میفرماید:
حدثنا عبيدالله بن موسى حدثنا العلاء بن المنهال بن عمرو عن عباد بن عبد الله سمعت عليا يقول: أنا عبد الله وأخو رسوله وأنا الصديق الاكبر............... وهكذا رواه ابن ماجه عن محمد بن إسماعيل الرازي عن عبيدالله بن موسى الفهمي - وهو شيعي من رجال الصحيح - عن العلاء بن صالح الازدي الكوفي - وثقوه، ولكن قال أبو حاتم: كان من عتق الشيعة - وقال علي بن المديني روى أحاديث مناكير والمنهال بن عمرو ثقة.
وأما شيخه عباد بن عبد الله - وهو الاسدي الكوفي - فقد قال فيه علي بن المديني هو ضعيف الحديث، وقال البخاري فيه نظر.
وذكره ابن حبان في الثقات، وهذا الحديث منكر بكل حال، ولا يقوله علي رضي الله عنه، وكيف يمكن أن يصلي قبل الناس بسبع سنين ؟ هذا لا يتصور أصلا
والله أعلم.
و در مورد عبیدالله بن موسی:او از اهل کوفه و شیعه مذهب بود!!
قال أبو داود: كان شيعيا متحرقا.
وروى الميمونى، عن أحمد: كان عبيد الله صاحب تخليط، حدث بأحاديث سوء، وأخرج تلك البلايا، وقد رأيته بمكة فما عرضت له. میزان اعتدال راوی 5400 ج3ص16
و در بدایه و نهایه از قول علی بن المدینی در مورد العلاء بن صالح اومده: او احادیثی منکر روایت میکند!.. زیر همین روایت ج3ص36در المستدرک، در زیر همین روایت اومده.. تعليق الذهبي قي التلخيص: حديث باطل فتدبره..روایت4584 ج3ص120
حالا با این احوالی که گذشت میتوان گفت تمامی راویانش ثقه هستند و روایت صحیح است؟؟؟
2 -گفته به جز دروغگو خودش را صدیق نمینامد؟!!!
یعنی حتی فرزندانش؟؟ حتی خود محمد صلي الله عليه وسلم؟؟ حتی فاطمه رضي الله عنها؟؟؟ حتی....؟؟
3 -در روایت اومده:7سال قبل از دیگران نماز میخواندم!!!
علی رضي الله عنه 10 سال سن داشت که محمد صلي الله عليه وسلم مبعوث شد. آیا حضرت علی رضي الله عنه در سه سالگی نماز میخونده!
اصلا آن موقع احکام نماز موجود بوده؟؟؟ یا آن موقع حضرت علی رضي الله عنه) در خانه محمد صلي الله عليه وسلم بوده؟؟
آیا معقول است که علی رضي الله عنه 7 سال قبل از ام المومنین خدیجه رضي الله عنها نماز خونده باشه؟؟؟
حال اینکه عفان بن مسلم از شعبه، از عمرو بن مره، از ابراهيم نقل مى كند که: نخستين كس كه نماز گزارده است ابو بكر صديق بوده است.
و عامر نقل مى كند مردى به بلال گفت: چه كسى سبقت و پيشى گرفت؟ گفت: محمد صلي الله عليه وسلم. گفت: چه كسى نماز گزارد؟ گفت: ابو بكر. الطبقات الكبرى/ ج 3،ص:149
آیا دیگر شکی باقی میماند؟؟ بدون شک این روایت ساخته همان دو راوی شیعه مذهب است!!
حدثني أبو الخطاب، قال: حدثني نوح بن قيس، قال: حدثنا سليمان أبو فاطمة عن معاذة بنت عبد الله العدوية، قالت: سمعت علي بن أبي طالب على منبر رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: أنا الصديق الأكبر آمنت.........
نوح بن قیس:شیعه و ضعیف... میزان اعتدال ج4ص297
سلیمان بن عبدالله ابو فاطمه:علامه ذهبی بعد از ذکر همین روایت هم نوح و هم ابوفاطمه را مجروح دانسته و در مورد ابوفاطمه اینچنین آورده:
قال البخاري: لا يتابع عليه.
وذكره ابن عدى في الضعفاء. میزان اعتدال ج2 ص212 و در تهذیب التهذیب ج4ص179
و ایشان یکی از آدرسهایی که دادند کتاب رجال تهذیب الکمال بوده.. ایشان بعد از نقل این روایت میفرمایند:
نوح بن قیس:
قال البخاري: لا يتابع عليه ولا يعرف إلا به، ولا يعرف سماع سليمان من معاذة.
روى له النسائي في " مسند علي " هذا الحديث الواحد.
تهذیب الكمال - المزی - ج 12 ص 19
و جالبتر از همه قول ابن کثیر در بدایه و النهایه بعد از نقل این روایت است که ایشان میفرمایند:
و این اصلا صحیح نیست و امام بخاری گفته: چیزی که به تواتر ثابت شده اینه که علی رضي الله عنه بر منبر کوفه میفرمود:ای مردم همانا بهترین امت بعد از محمد صلي الله عليه وسلم ابوبکر و عمر هستند و.............(به صورت کامل روایت را نقد میکند.
در نظر داشته باشید که جناب مدعی اول بحث ادعا میکنند که روایات صحیح هستند!!!!
و مشخص شد که آقای مدعی به چه روایاتی متوسل میشود!!!!
محقق مشهور (شیخ آلبانی)در کتاب ضعیف الجامع الصغیر بعد از نقل این روایت میفرماید:
موضوع است(دروغ است)!! ج1ص289 و در صحیح و ضعیف الجامع الصغیر ج 17/135... ح7988و7989
و ذهبی میگوید که این روایت از اکاذیب ساخته شیعه است و شیخ الاسلام ابن تیمیه هم میفرماید:این حدیث کذب است.. سلسلة الضعيفة آلبانی ( 1 / 530 ) و همچنین در ضعيف الجامع الصغير 1/289
و آقای مدعی گفته که: این نیز یكی دیگر از ظلم‌های است كه دشمنان ............الخ
دشمنی اهل رفض با اسلام و مسلمانان اظهر من الشمس است.. لازم به گفتن نیست ولی....
در مورد این گفته درالمنثور: "أخرج البخاری فی تاریخه عن..." و اینکه گفته ما در کتاب تاریخ صغیر و تاریخ کبیر امام بخاری جستجو کردیم ولی آن روایت را ندیدیم!
محض اطلاع این آقا باید بگم که امام بخاری کتابی به اسم تاریخ الاوسط هم دارند که گویا ایشون از آن بی خبرند!!
تصانيفه: للامام (بخاری)تصانيف كثيرة ذكر منها مؤرخوه: 1 - الجامع الصحيح. 2 - الادب المفرد. 3 - التاريخ الكبير.
4 - التاريخ الاوسط. 5 - التاريخ الصغير. 6 - خلق افعال العباد7 - الجامع الكبير. 8 - المسند الكبير. 9 - الاشربة.
و کلا 21 کتاب رو نام برده!
تاریخ الصغیر امام بخاری ج 1 ص 18 ** الضعفا الصغیر البخاری 1/12 تهذیب الکمال / جمال الدين ابى الحجاج يوسف المزي / 1/151
که به احتمال زیاد علامه سیوطی منظورش از فی تاریخه این کتاب بوده نه تاریخ صغیر و کبیر!! و الله اعلم
البته بنده کتاب تاریخ الاوسط را در دسترس نداشتم .. اگر از دوستان کسی هست که به این کتاب دسترسی داشته باشد لطف کند و این روایت را در آن کتاب بررسی کند(هر چند کذب بودنش مشخص شد.)

رضا;276709 نوشت:
صديقان سه نفر هستند : حبيب نجار ، مؤمن آل ياسين ، حزقيل مؤمن آل فرعون ، و علي بن أبي طالب عليه اسلام كه او برتر از آن ها است .
اگر لقب ابوبكر نيز صديق بود ، بايد پيامبر اسلام متذكر مي‌شد و به جاي الصديقون ثلاثة ، مي‌فرمود : « الصديقون اربعة » و ابوبكر را نيز داخل آن مي‌كرد ؛ از اين رو نامگذاري ابوبكر به صديق با حصر صديق در آن سه نفر از سوي نبي مكرم اسلام نمي‌سازد .
جالب اين است كه جلال الدين سيوطي ، مفسر و اديب مشهور اهل سنت در كتاب الدر المنثور و نيز قندوزي حنفي در ينابيع المودة عين همين روايت را با كمي تفاوت از كتاب تاريخ بخاري اين گونه نقل مي‌كنند :
وأخرج البخاري في تاريخه عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم الصديقون ثلاثة حزقيل مؤمن آل فرعون وحبيب النجار صاحب آل ياسين وعلي بن أبي طالب .
الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 5 - ص 262 و ينابيع المودة لذوي القربى - القندوزي - ج 2 - ص 400
ولي وقتي به نسخه‌هاي مختلف تاريخ صغير و تاريخ كبير بخاري مراجعه مي‌كنيم ، اين روايت را در آن نمي‌يابيم . اين نيز يكي ديگر از ظلم‌هاي است كه دشمنان امير المؤمنين در حق آن حضرت مرتكب شده‌اند و قصد داشته‌اند كه با اين كار فضائل بي حد و حصر امير المؤمنين عليه السلام را از چشم مردم دور نگهداراند ؛ غافل از اين كه قبل از آن‌ها برخي از علماي خودشان اين مطلب را ديده و نقل كرده‌اند .
اعتراف علماي اهل سنت بر جعلي بودن اين دو لقب براي ابوبكر و عمر :

از طرف ديگر بسياري از علماي اهل سنت اعتراف كرده‌اند كه اين دو لقب ، شايسته ابوبكر و عمر نيست و حديث آن جعلي است . ابن جوزي ، عالم معروف اهل سنت در كتاب الموضوعات مي‌نويسد :
عن أبى الدرداء عن النبي صلى الله عليه وسلم قال : «رأيت ليلة أسرى بى في العرش فرندة خضراء فيها مكتوب بنور أبيض : لا إله إلا الله محمد رسول الله أبو بكر الصديق عمر الفاروق».
أبي درداء از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم نقل مي‌كند كه آن حضرت فرمود : در شب معراج ديدم كه در عرش خداوند بر لوحي سبز با نور سفيد نوشته شده بود « خدايي جز خداي يكتا نيست ، محمد صلي الله عليه وآله وسلم رسول او است ، ابوبكر صديق و عمر فاروق است ! .
بعد در نقد روايت مي‌نويسد :
هذا حديث لا يصحّ ، والمتّهم به عمر بن إسماعيل قال يحيى : ليس بشئ كذّاب ، دجال ، سوء ، خبيث ، وقال النسائي والدارقطني : متروك الحديث .
الموضوعات ، ابن جوزي ، ج1 ، ص 327 .
اين حديث صحيح نيست و كسي كه به آن متهم است عمر بن اسماعيل است . يحيي بن معين در باره او گفته است : سخن او ارزش ندارد ، دروغ‌گو است ، آدمي بد و خبيث است . نسائي و دارقطني گفته‌اند : حديث او متروك است .
و در جاي ديگر مي نويسد :
هذا باطل موضوع وعلى بن جميل كان يضع الحديث ... .
الموضوعات ، ابن جوزي ، ج1 ، ص 336 .
اين روايت باطل و ساختگي است و علي بن جميل حديث جعل مي كرده است


تا به حال از این خنده دارتر جکی نشنیده بودم!! بی نهایت دلیل محکمی بود!!!
1-آقای مثلا استاد!!! تا به امروز نفهمیده بودی که اهل سنت اهل غلو نیستند!! نفهمیده بودی که ما اگر چیزی غیر قابل درک و مخالف قرآن گفته بشه و راویانش هم مجروح باشند. قبول نمیکنیم!
2- منظور علما از رد کردن روایت رد کردن صدیق بودن ابوبکر یا فاروق بودن عمر نبوده!
3-آقای مدعی در آخر ترجمه روایت کلمه"است" را از خود اضافه کردند!
4-دلیل موضوع بودن روایت هم این است که ما متفقیم که بر عرش فقط لا اله الاالله و محمد رسول الله نوشته شده و بس... و روایت مذکور نیز راویانش اکثرا متهم به کذب هستند!
5-و روایتی به شکل زیر هم آمده که بر روی عرش .....
مكتوب لا إله إلا الله محمد رسول الله أبو بكر الصديق عمر الفاروق عثمان الشهيد علي الرضي
که این روایت هم موضوع خوانده شده و راویش محمد بن عامر بوده که او کذاب است!
کنز العمال ج13ص213 و ابن عساكر (39/297)
7- نخستين كس (از مردان بعد از نبی صلي الله عليه وسلم)كه نماز گزارده است ابو بكر صديق بوده است.
و مردى به بلال گفت: چه كسى سبقت و پيشى گرفت؟ گفت: محمد صلي الله عليه وسلم, گفت: چه كسى نماز گزارد؟
گفت: ابو بكر.
آن مرد گفت: مقصودم در مورد سواركارى است، بلال گفت: مقصود من در كار خير بود. الطبقات الكبرى/ ج 3،ص:149
8-میپرسم:اگر شخص جاعلی روایت دروغینی را به حضرت علی(رض)نسبت دهد.و علما با عالم بودن بر موضوع بودنش روایت را جعلی بنامند.. آیا میتوان بر این اساس ذمی بر حضرت علی(رض)ثابت کرد؟ آن هم در صورتی که راویان روایت، کذاب و جعال باشند؟
9-از این دست روایات موضوع در مناقب علی(رض)هم روایت شده.ابن جوزی(رح)در کتابش(الموضوعات)
حدود10روایت را به عنوان مثال ذکر کرده!! و این روایات ساخته جاعلین جرحی بر شخصی ثابت نمیکند.
به عنوان مثال این روایت را ببینید:
( أوحى إلىَّ فى علىًّ ثلاث: أنه سيد المسلمين و إمام المتقين وقائد الغر المحجلين ) رواه الحاكم في المستدرك ج3ص138. ( موضوع ) وقال الذهبي: أحسبه موضوعاً من بعض الشيعة الغلاة وإنما هذه صفات رسول الله صلى الله عليه وسلم لا صفات على بن أبى طالب.جامع الاحادیث القدسیه ص59
آیا ما میتوانیم طبق این روایت بگوییم علی رضي الله عنه امام المتقین نیست و ذهبی و حاکم هم میگویند که این صفت برای حضرت علی رضي الله عنه ثابت نیست و دروغ است؟؟

رضا;276710 نوشت:
و در جاي سوم مي‌گويد :
هذا حديث لا يصح عن رسول الله صلى الله عليه وسلم . وأبو بكر الصوفى ومحمد بن مجيب كذابان ، قاله يحيى بن معين .
الموضوعات ، ج1 ،‌ ص337 .
اين حديث از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم صحيح نيست ؛ زيرا ابوبكر صوفي و محمد بن مجيب هر دو دروغگو هستند ، اين سخن را يحيي بن معين گفته است .
هيثمي نيز بعد از نقل روايت مي نويسد :
رواه الطبراني وفيه على بن جميل الرقى وهو ضعيف .
مجمع الزوائد ،‌ الهيثمي ،‌ ج9 ، ص58 .
اين روايت را طبراني نقل كرده و در سند آن علي بن جميل رقي است و او ضعيف است .
و متقي هندي بعد از نقل آن مي‌گويد :
كر وفيه محمد بن عامر كذّاب
كنز العمال ، ج13 ، ص236 .
ابن عساكر آن را نقل كرده و در سند آن محمد بن عامر ، دروغگو است .
ابن حبان بعد از نقل دو روايت در اين باره ،‌ مي‌نويسد :
وهذان خبران باطلان موضوعان لا شكّ فيه ، وله مثل هذا، أشياء كثيرة يطول الكتاب بذكرها .
كتاب المجروحين ،‌ج ج2 ،‌ ص116.
شكي نيست كه اين دو روايت باطل و ساختگي است . روايات بسياري همانند آن وجود دارد كه با ذكر همه آن‌ها كتاب ما طولاني خواهد شد .
ابن حجر عسقلاني و شمس الدين ذهبي نيز بعد نقل روايت مي‌گويند :
هذا باطل ، والمتهم به حسين .
ميزان الاعتدال ، ذهبي ، ج1 ،‌ ص540 و لسان الميزان ، ابن حجر ، ج2 ، ص295 .
اين روايت باطل است و متهم به آن حسين است .
و ابن كثير دمشقي سلفي نيز در اين باره مي‌گويد :
فإنّه حديث ضعيف في إسناده من تكلم فيه ولا يخلو من نكارة ، والله أعلم .
البداية والنهاية ، ج7 ،‌ ص230 .
اين حديث ضعيفي است و در سند آن كسي است كه در باره او سخن‌ها گفته شده و سخن او از منكرات خالي نيست .

نخستين بار اهل كتاب عمر را فاروق ناميدند :

محمد بن سعد در الطبقات الكبري ، ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق ، ابن اثير در اسد الغابة و محمد بن جرير طبري در تاريخش مي‌نويسند :
قال بن شهاب بلغنا أن أهل الكتاب كانوا أول من قال لعمر الفاروق وكان المسلمون يأثرون ذلك من قولهم ولم يبلغنا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم ذكر من ذلك شيئا .
الطبقات الكبرى - محمد بن سعد - ج 3 - ص 270 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 44 - ص 51 و تاريخ الطبري - الطبري - ج 3 - ص 267 و أسد الغابة - ابن الأثير - ج 4 - ص 57 .
ابن شهاب گويد : اين گونه به ما رسيده است كه اهل كتاب نخستين كساني بودند كه به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آن‌ها متأثر شدند و اين لقب را در باره عمر استعمال كردند و از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم هيچ مطلبي در اين باره به ما نرسيده است .
و نيز ابن كثير دمشقي سلفي در ترجمه عمر بن الخطاب در كتاب معتبر البداية والنهاية مي‌نويسد :
عمر بن الخطاب بن نفيل بن عبد العزى ... أبو حفص العدوي ، الملقب بالفاروق قيل لقبه بذلك أهل الكتاب
البداية والنهاية - ابن كثير - ج 7 - ص 150 .
عمر بن الخطاب ... ملقب به فاروق ، ‌گويند كه اهل كتاب اين لقب را به عمر دادند .
در نتيجه ، لقب «صديق» مخصوص امير المؤمنين است و هر آن‌چه اهل سنت از زبان پيامبر اسلام در باره ابوبكر نقل كرده‌اند ، ساخته و پرداخته ديگران است ؛ همان طور كه لقب «فاروق» نيز از آنِ امير المؤمنين بوده و اهل كتاب آن را به خليفه دوم هديه كرده‌اند .
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)


ابن شهاب از تابعین است نه از صحابه و در عهد او احادیث به صورت کتاب در نیامده بود و حق داشت که حدیث مشهور در این باره را نشنیده باشد!
و من کتاب طبری و طبقات الکبری و اسد الغابه و تاریخ دمشق رو دیدم و در هر چهار کتاب یا قبل از این قول یا بعد از آن روایتی را نقل کردند که ثابت میکند این گفته ابن شهاب از سر نا آگاهی از حدیث بوده و هر چهار مورخ. دو راویت متفاوت با راویان متفاوت برای رد قول ابن شهاب ذکر کرده اند
مثلا ابن سعد بعد از نظر ابن شهاب و ابن اثیر و ابن عساکر قبل از آن آورده اند که..
قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم، إن الله جعل الحق على لسان عمر وقلبه وهو الفاروق به بين الحق والباطل.
محمد صلي الله عليه وسلم فرمود: خداوند حق را بر زبان و دل عمر نهاده است و او فاروق است، و خداوند به وسيله او ميان حق و باطل را فرق گذارده است.
طبقات الکبری ابن سعد ج3ص270 اسد الغابه ج2ص318 تاریخ دمشق ج44ص51
و این روایت: ابوعمرو قال، قلت لعائشة من سمى عمر الفاروق قالت: النبي، عليه السلام.
واقدى از ابو حزره يعقوب بن مجاهد، از محمد بن ابراهيم، از ابو عمرو ذكوان نقل مى كند كه مى گفته است به عايشه گفتم: چه كسى به عمر لقب فاروق را داده است؟ گفت: پيامبر صلي الله عليه وسلم.
تاریخ طبری ج3ص267 طبقات الکبری ابن سعدج3ص271 اسد الغابه ج2ص318 تاریخ دمشق ج44ص50
این بود حقیقت لقب حضرت فاروق اعظم رضی الله تعالی عنه و هر چهار مورخ قول او را ترک کرده اند!
و در نتیجه گفته های و نتیجه گیری مدعی اراجیفی بیش نیست!

و آخرین شبهه شیعیان :...
این روایت است:
سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول لعلى بن أبى طالب رضى الله عنه: " أنت أول من آمن بى، وأنت أول من يصافحني يوم القيامة، وأنت الصديق الاكبر، وأنت الفاروق تفرق بين الحق والباطل، وأنت يعسوب المؤمنين، والمال
يعسوب الكافرين ".
محمد صلي الله عليه وسلم گفته: ای علی تو اولین شخصی هستی که ایمان آوردی و اولین شخصی که در روز قیامت با من مصاحفه میکنی و تو صدیق اکبر و تو فاروق،جداکننده حق از باطلی ............

اما پاسخ ما:این روایت هم از جعلیات است..
در این روایت عمر بن سعد البصری وجود داره که اون هم مجروح و ضعیفه. و قال هیثمی فی ج9ص102
و همین روایت در کتاب الموضوعات /ابن جوزی /نقل شده و ابن جوزی میفرمایند:
هذا حديث موضوع
و تمام طرق این روایت رو نقل میکنه و با استناد به علم رجال شناسی علت موضوع بودن آن را نیز ذکر میکند که مراجعه بفرمایید به الموضوعات ج1ص344و345 و ذهبی هم با او موافق است: تلخيص كتاب الموضوعات/الذهبی/ ج:1 ص:114
روایت صحیح رو کنید ای مدعیاااااااااااااااااااان!!!!
مشکل شیعه این است که میاد میگرده هر چی روایت که به زعم خودش به نفعشه از کتاب ما نقل میکنه..و هیچ اهمیتی به کذب و دروغ بودنش هم نمیده.. و جالب اینکه اکثر این روایات کذب هم ساخته راوی شیعه مذهبه!!
مثلا همین روایت آخر که به دروغ از سلمان فارسی رضى الله عنه نقل شده (که نقدش گذشت)
دو روایت دیگر هم هست که یکی به دروغ از علی رضى الله عنه و یکی از ابن عباس رضى الله عنه نقل شده (که این دو روایت تفاوت جزیی هم دارند)
طریق اول ساخته"عباد بن یعقوب"هستش.. که
قال ابن حبان: كان یروى عن المشاهیر المناكیر وكان "غالیا فی التشیع" و ذهبی:و عباد "رافضی"
طریق دومش: فالمتهم به عبدالله بن داهر فإنه كان "غالیا فی الرفض" قال یحیى بن معین: لیس بشئ، ما یكتب عنه إنسان فیه خبر.
و قال الذهبی:عبد الله ابن داهر من غلاة القوم وضعفائهم
هر دو شیعه بودند!!!!!!! و رجوع کنید به الموضوعات ج1ص344و345 :تلخیص كتاب الموضوعات/الذهبی/ ج:1 ص:114

[="Tahoma"]

به نام علی اعلی

فاروق و صدیق القاب کیست؟؟؟


برای یافتن پاسخ این سوال نیاز به یک بررسی دقیق و دور از تعصب داریم


نخست معنای کلمه « صدّیق »:


صدیق از ماده ( ص ، د ، ق ) مشتق شده و صِدق ، نقیض کذب است.
صدیق بر وزن فعیل می باشد و صدیقه بر وزن فعّیله؛ و این وزن برای دلالت بر کثرت اتصاف موصوف بر صفت می آید.

و آنچه که در این ماده مبالغه در صدق و تصدیق را در می یابیم رساتر از « صدوق » ( به معنای راست گو » می باشد.
چرا که گفته اند: صدیق بر کامل در صدق اطلاق می شود؛ کسی که عملش قول او را تصدیق کند و گفت شده: صدیق به کسی اطلاق می گردد که هرگز دروغ نگوید.

ادامه دارد . . .


نزد اهل سنت مشهور است که که صدیق ، لقب ابی بکر بن ابی قحافه است. هرچند بعضی از روایاتشان می گوید که این لقب حضرت علی بن ابی طالب می باشد که موافق با روایات شیعه امامیه است.
بر اساس نص روایات امامیه، « صدیق » لقب امام علی :doa(6): است که عامه آن را سرقت کردند و به ابوبکر بخشیدند. ( العمدة: 220 )

اما لقب « صدیقة » در قرآن بر مریم بنت عمران اطلاق شده است و بر زبان پیامبر :doa(1): آمده که آن لقب ، لقب حضرت فاطمه زهرا و خدیجه کبری :doa(5):است و در این میان تلاشهایی آمده که این لقب را به عایشه بربندند که به زودی سستی این ادعا را ثابت خواهیم نمود.

ادامه دارد . . .

اکنون این سوال پیش می آید که آیا در صدر اسلام میان آنچه پیامبر :sallallah:می بخشید و آنچه دیگران می بخشیدند فرق وجود داشت؟

آیا معقول است القابی که از سوی خدا وپیامبرش عطا شده باشد ، بی اساس و فقط بر پایه رویدادی باشد؟

یا اینکه چنین نیست و نامیدن شخصی توسط پیامبر:sallallah: به اسم و لقبی خاص دلالت می کند که آن شخص در واقع شایسته دریافت آن است.

و اینکه آیا القاب بر اساس شایستگی ها و قابلیتها داده می شد یا اینکه فقط برای تشویق و ترغیب اشخاص و افراد صورت می گرفت؟

و اینکه چرا به ابوذر لقب « صدیق » داده نشد با اینکه بر اساس سخن پیامبر امین او راستگوترین انسان ها بود؟ ( سنن الترمذی، 5: 334 ، حدیث 3889 )

ادامه دارد . . .

[="Tahoma"]
مقصود از صدیق و صدیقه :

« ابن بطریق » ( متوفی 600 هـ ) در کتاب « عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار » می نگارد:

صدیق بر سه قسم است:

1- صدیقی که پیامبر است
2- صدیقی که امام است
3- صدیقی که عبد صالح می باشد، نه پیامبر است و نه امام.

بر قسم اول این سخن خدای متعال دلالت می کند که فرمود: « واذکر فی الکتاب ادریس انه کان صدیقا نبیا » ( مریم/ 56 )
« در کتاب ، ادریس را یاد کن که او پیامبری صدیق بود »

و پیداست که هر پیامبری صدیق است و لیکن هر صدیقی پیامبر نمی باشد.

و بر اینکه صدیق امام است، این سخن خدای متعال دلالت دارد که فرمود:

« فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا » ( نساء / 69 )

« آنان با کسانی هستند که خدا بر آنها نعمت بخشید؛ از پیامبران و صدیقین و شهداء و صالحین و اینان نیک رفیقانی اند »

در آیه فوق، خداوند متعال پیامبران را نام برده و سپس صدیقین را ستوده است زیرا پس از پیامبران ، شایسته نیست که جز از ائمه ، نام کس دیگری برده شود.

در اخبار وارد شده که: صدیقین سه نفرند: حبیب ، حزقیل و علی :doa(6): و او ( علی :doa(6):) برترینشان است. پس چون علی :doa(6):را با این دو تن ذکر نمود، با آن دو در لفظ صدیقین داخل است و ان دو تن نه پیامبرند و نه امام. پس خواست علی :doa(6): را جداگانه نام ببرد به چیزی که آن دو ندارند و آن امامت است که؛ از اینرو ، پیامبر :sallallah: فرمود: او افضلشان است.
پس در لفظ صدیق میانشان برتری نیست، زیرا که پیامبر :sallallah: فرمود: راستگویان سه نفرند. از این رو در لفظ برابر شدند. آنگاه پیامبر خواست از اختلافشان در معنا خبر دهد که همان استحقاق امامت است ؛ پس فرمود: او افضل آنهاست با توجه به اینکه، علی :doa(6): صدیق است و امام. ( العمدة 223 )


حاج علی;279548 نوشت:
[="tahoma"]

به نام علی اعلی

فاروق و صدیق القاب کیست؟؟؟


برای یافتن پاسخ این سوال نیاز به یک بررسی دقیق و دور از تعصب داریم


نخست معنای کلمه « صدّیق »:


صدیق از ماده ( ص ، د ، ق ) مشتق شده و صِدق ، نقیض کذب است.
صدیق بر وزن فعیل می باشد و صدیقه بر وزن فعّیله؛ و این وزن برای دلالت بر کثرت اتصاف موصوف بر صفت می آید.

و آنچه که در این ماده مبالغه در صدق و تصدیق را در می یابیم رساتر از « صدوق » ( به معنای راست گو » می باشد.
چرا که گفته اند: صدیق بر کامل در صدق اطلاق می شود؛ کسی که عملش قول او را تصدیق کند و گفت شده: صدیق به کسی اطلاق می گردد که هرگز دروغ نگوید.

ادامه دارد . . .


[/]

شمایی که آغاز کلامتان با الله نیست توقعی جز این هم نیست که بی اساس سخن بگوئید

دوست عزیز
چه ربطی به قضیه دارد دلیلتون رو بگید

به نام علی اعلی

ohfreedom;279569 نوشت:
شمایی که آغاز کلامتان با الله نیست توقعی جز این هم نیست که بی اساس سخن بگوئید

سلام علیکم

ظاهرا شما از پاپ هم کاتولیک تر شدین، آخه خدا توی قرآن می فرماید:
« و هو العلی العظیم »

مهم آغاز کردن به نام و یاد خدا هستش
حالا یکی با نام صریح الله و یکی هم با لفظی که از صفات خدا هستش.

نمی دونم ربط این سوال شما با موضوع بحث چیه؟

شاید هم از صفات حق تعالی مطلع نیستید؟
شاید هم با کلمه « علی » مشکل دارید؟

خداوندا ما را به دور از تعصبات بیجا قرارمان ده
آمین!

بهترین دلایل توسط من و محمد با منابع صحیح از خود شیعه ذکر شده
بارها گفتم اینهایی که شما می گوئید کامل نیست؛ متن عربی را بیاورید تا با هم معنی کنیم.
یا منابعتان خیالی هست و یا تحریف شده
فکر کنم جواب های من و محمد شما رو کفایت کنه
فعلا که شما دارید بی سند صحبت می کنید

[="Tahoma"]به نام علی اعلی

ohfreedom;279579 نوشت:
بهترین دلایل توسط من و محمد با منابع صحیح از خود شیعه ذکر شده
بارها گفتم اینهایی که شما می گوئید کامل نیست؛ متن عربی را بیاورید تا با هم معنی کنیم.
یا منابعتان خیالی هست و یا تحریف شده
فکر کنم جواب های من و محمد شما رو کفایت کنه
فعلا که شما دارید بی سند صحبت می کنید

منابع خیالی؟
من که خدمت شما آدرس منابعم را داده ام. می توانید مراجعه کنیدو ببینید.

در ثانی فکر نکنم این نیاز به ترجه و منبع داشته باشه که معنای « صدیق » یعنی چی:

حاج علی;279548 نوشت:

صدیق به کسی اطلاق می گردد که هرگز دروغ نگوید.

حالا شما صدیق را به چه معنایی می گیرید بفرمایید بگویید تا ما هم مطلع شویم.:ok:



شما گفتید:
« ابن بطریق » ( متوفی 600 هـ ) در کتاب « عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار » می نگارد
...

دوست عزیزم
ابن بطریق در نسخ یمنی خود چنین چیزی را نگفته و این حرف منصوب به نسخ کسریی اوست...
در مورد معنی صدیق، صدیق از ریشه ص د ق بر وزن فعیل -بسیار انجام دهنده- است یعنی کسی که بسیار صدق گویی می کند، کما اینکه بر همین وزن هم از نام های خداوند کریم - رحیم - علیم و... را داریم

[="Tahoma"]به نام علی اعلی

ohfreedom;279583 نوشت:
شما گفتید:
« ابن بطریق » ( متوفی 600 هـ ) در کتاب « عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار » می نگارد
...

دوست عزیزم
ابن بطریق در نسخ یمنی خود چنین چیزی را نگفته و این حرف منصوب به نسخ کسریی اوست...
در مورد معنی صدیق، صدیق از ریشه ص د ق بر وزن فعیل -بسیار انجام دهنده- است یعنی کسی که بسیار صدق گویی می کند، کما اینکه بر همین وزن هم از نام های خداوند کریم - رحیم - علیم و... را داریم

شما بفرمایید بگویید کتاب تان چاپ کدام کشور و انتشارات و سال چند است خدمتتان عرض می کنم

ضمنا این را اشتباه گفتید جناب!
کی گفته وزن فعیل به معنای بسیار انجام دهنده است؟

وزن « فعیل » به معنای کثرت اتصاف موصوف بر صفت می اید و نه انجام دادن زیاد فعل



حاج علی برادر گرامی طبق ما اهل سنت اولین کسی که قبول کرد پیامبر به معراج رفته حضرت ابوبکر بود.به همین دلیل پیامبر به او لقب صدیق داد.شما لطفا تعریف صدیق و علم صرف و نحوتان را به رخ من نکشید.جواب شما برادران به طور واضح داده شد.در ضمن ohfreedom روایاتی از کتب شما در اثبات لقب صدیق برای حضرت عمر آورده است.شما قوی بودن یا ضعیف بودن آن روایات را بررسی کنید.

حاج علی;279586 نوشت:
به نام علی اعلی

شما بفرمایید بگویید کتاب تان چاپ کدام کشور و انتشارات و سال چند است خدمتتان عرض می کنم

ضمنا این را اشتباه گفتید جناب!
کی گفته وزن فعیل به معنای بسیار انجام دهنده است؟

وزن « فعیل » به معنای کثرت اتصاف موصوف بر صفت می اید و نه انجام دادن زیاد فعل


صدیق از وزن فعیل است و کلماتی که بر وزن فعیل میباشند (صفت مطلق ) نامیده میشوند.

muhammad1;279592 نوشت:
حاج علی برادر گرامی طبق ما اهل سنت اولین کسی که قبول کرد پیامبر به معراج رفته حضرت ابوبکر بود.به همین دلیل پیامبر به او لقب صدیق داد.شما لطفا تعریف صدیق و علم صرف و نحوتان را به رخ من نکشید.جواب شما برادران به طور واضح داده شد.در ضمن ohfreedom روایاتی از کتب شما در اثبات لقب صدیق برای حضرت عمر آورده است.شما قوی بودن یا ضعیف بودن آن روایات را بررسی کنید.

دوست عزیز این که اولین کسی هست که دیده است به خاطر همین نامش صدیق است این سدنش رو اگر می شود بگویید

صدیق از وزن فعیل است و کلماتی که بر وزن فعیل میباشند (صفت مطلق ) نامیده میشوند.
این جمله تان درست است من این رو در کتاب های درسی دیده ام

ammarshia;279601 نوشت:
صدیق از وزن فعیل است و کلماتی که بر وزن فعیل میباشند (صفت مطلق ) نامیده میشوند.
این جمله تان درست است من این رو در کتاب های درسی دیده ام

برادر بزرگوار کتب درسی که وحی مطلق نیست.
در ثانی این شما به اصل موضوع بپرداز

من از نهج البلاغه ذکر کردم که حضرت علی ابوبکر را صدیق و عمر را فاروق نامیده!!!

بنده خودم با دو چشمم دیدم

ohfreedom;279603 نوشت:
برادر بزرگوار کتب درسی که وحی مطلق نیست.
در ثانی این شما به اصل موضوع بپرداز

من از نهج البلاغه ذکر کردم که حضرت علی ابوبکر را صدیق و عمر را فاروق نامیده!!!

این در کدام نامه است سند بده دوست عزیز

ammarshia;279608 نوشت:
این در کدام نامه است سند بده دوست عزیز

حضرت علی رضی الله عنه در نامه ای به حضرت معاویه رضی الله عنه نوشت:
«در اسلام - همانگونه كه مى‏پندارى - از همه افضل و با خدا و رسولش مخلص‏تر، أبوبكر صديق و عمر فاروق هستند و به جان خودم سوگند كه مرتبه آن دو در اسلام بزرگ است و با وفات ايشان، به اسلام صدمه شديدى رسيده است. خداوند هر دو را رحمت كند و پاداش نيك به آنها دهد»..
شرح نهج‏البلاغة، إبن‏ميثم بحرانى، جزء 31، ص‏488، چاپ ايران

در نهج البلاغه کجا امده است
در خود نهج البلاغه می گویم
اگر هست ارایه دهید


اولا این حدیث در حد تواتره و مصادر متعدد دارد

وعن عمر رضى الله عنه قال كنت أنا وأبو عبيدة وأبو بكر وجماعة إذ ضرب رسول الله صلى الله عليه وسلم منكب على من أبى طالب فقال يا على أنت أول المؤمنين إيمانا وأنت أول المسلمين إسلاما وأنت منى بمنزلة هرون من موسى. وعن ابى ذر قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول لعلى (أنت اول من آمن بى وصدق) وعن معاذة العدوية قالت سمعت عليا على المنبر يقول انا الصديق الاكبر آمنت قبل ان يؤمن أبو بكر وأسلمت قبل ان يسلم أبو بكر. وعن سلمان رضى الله عنه انه قال اول هذه الامة ورودا على نبيها الحوض اولها إسلاما على بن ابى طالب. ( 1 )

و

حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ الْعَرْزَمِيُّ ، قَالَ : حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ ، قَالَ : حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنْ جَدِّهِ أَبِي رَافِعٍ ، عَنْ أَبِي ذَرٍّ ، عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم ، أَنَّهُ قَالَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ :

أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي ، وَأَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ ، وَأَنْتَ الصِّدِّيقُ الأَكْبَرُ ، وَأَنْتَ الْفَارُوقُ تَفْرُقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ ، وَأَنْتَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ ، وَالْمَالُ يَعْسُوبُ الْكُفَّارِ.

وَهَذَا الْحَدِيثُ لاَ نَعْلَمُهُ يُرْوَى عَنْ أَبِي ذَرٍّ إِلاَّ مِنْ هَذَا الْوَجْهِ ، وَلاَ رَوَى أَبُو رَافِعٍ ، عَنْ أَبِي ذَرٍّ إِلاَّ هَذَا الْحَدِيثَ.
عبيد الله بن عباس عن أبي ذر ( 2 )

که در پست بعد ان شاء الله این مساله را بیشتر توضیح میدهم

__________________________________________

1- الكتاب : ذخائر العقبى- احمد بن عبدالله الطبري
المؤلف : محب الدين أحمد بن عبد الله، أبو جعفر الطبري (المتوفى : 694هـ) جلد 1 ص 55

2 - مسند البزاز جلد 2 ص 79

muhammad1;279520 نوشت:
و آخرین شبهه شیعیان :...
این روایت است:
سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول لعلى بن أبى طالب رضى الله عنه: " أنت أول من آمن بى، وأنت أول من يصافحني يوم القيامة، وأنت الصديق الاكبر، وأنت الفاروق تفرق بين الحق والباطل، وأنت يعسوب المؤمنين، والمال
يعسوب الكافرين ".
محمد صلي الله عليه وسلم گفته: ای علی تو اولین شخصی هستی که ایمان آوردی و اولین شخصی که در روز قیامت با من مصاحفه میکنی و تو صدیق اکبر و تو فاروق،جداکننده حق از باطلی ............

اما پاسخ ما:این روایت هم از جعلیات است..
در این روایت عمر بن سعد البصری وجود داره که اون هم مجروح و ضعیفه. و قال هیثمی فی ج9ص102
و همین روایت در کتاب الموضوعات /ابن جوزی /نقل شده و ابن جوزی میفرمایند:
هذا حديث موضوع
و تمام طرق این روایت رو نقل میکنه و با استناد به علم رجال شناسی علت موضوع بودن آن را نیز ذکر میکند که مراجعه بفرمایید به الموضوعات ج1ص344و345 و ذهبی هم با او موافق است: تلخيص كتاب الموضوعات/الذهبی/ ج:1 ص:114
روایت صحیح رو کنید ای مدعیاااااااااااااااااااان!!!!

اما پاسخ شما

شما چرا سلسله روات رو درست نگاه نمیکنید سلامت باشید سلامتی چیز خوبی است

عمر سعید با عمر بن سعد بصری آیا تفاوتی ندارد ؟

حدثنا علي بن إسحاق الوزير الأصبهاني حدثنا إسماعيل بن موسى السدي ثنا عمر بن سعيد عن فضيل بن مرزوق عن أبي سخيلة عن أبي ذر وعن سلمان

اما در مورد عمر بن سعید

الاسم : عمر بن سعيد بن أبى حسين القرشى النوفلى المكى ( ابن عم عبد الله بن عبد الرحمن بن أبى الحسين )
روى له : خ م مد ت س ق ( البخاري - مسلم - أبو داود في المراسيل - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : ثقة
رتبته عند الذهبي : لم يذكرها

اگر این روایت و این همین سلسله روات رو ابن جوزی و ذهبی در موضوعات خود آورده باشند آبروی خود را برده اند .

همینطوری که این حدیث رو ترجمه کردید همانطور هم در موضوعات ابن جوزی و ذهبی این روایت با این سلسله روات رو دیدید ؟

اولا یک سلسله روات دیگه ای هم هست

حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ الْعَرْزَمِيُّ ، قَالَ : حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ ، قَالَ : حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنْ جَدِّهِ أَبِي رَافِعٍ ، عَنْ أَبِي ذَرٍّ ، عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم
حاکم گفته سندش صحیح است البزار صاحب مسند البزار گفته صحیح بشرط شیخین
ولی در موضوعات شوکانی آمده و ذهبی خوشش نیامده قلبش گواهی داده ردش کنه همچنین نسائی بخاطر شیعه بودن و ..

[spoiler]

قول علي رضي الله عنه أنا عبد الله وأخو رسول الله أنا الصديق الأكبر لا يقولها بعدي إلا كاذب صليت قبل الناس بسبع سنين
رواه النسائي في الخصائص وفي إسناده عباد بن عبد الله الأسدي وهو المتهم بوضعه وقال ابن المديني ضعيف الحديث وذكره ابن حبان في الثقات وقال في الميزان هذا الحديث كذب على علي وقد أخرجه الحاكم في المستدرك وقال صحيح على شرط الشيخين وتعقبه الذهبي بأن عبادا ضعيف وأخرجه ابن أبي شيبة في المصنف بدون قوله أنا الصديق الأكبر من طريق زيد بن وهب الجهني مكان عباد
رواه البراز عن أبي ذر مرفوعا وفي إسناده محمد بن عبيد الله بن أبي رافع متهم وعباد ضعيف رافضي 45 حديث ستكون فتنة فإن أدركها أحد منكم فعلية بخصلتين كتاب الله وعلي بن أبي طالب فإني سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول وهو آخذ بيد علي هذا أول من آمن بي وهو أول من يصافحني يوم القيامة وهو فاروق هذه الأمة يفرق بين الحق والباطل وهو يعسوب المؤمنين والمال يعسوب الظلمة وهو الصديق الأكبر وهو بابي الذي أوتى منه وهو خليفتي من بعدي رواه العقيلي عن ابن عباس مرفوعا وقال في إسناده داهر بن يحيي الرازي كان ممن يغلو في الرفض ولا يتابع على حديثه وابنه عبد الله بن داهر كذاب وهو الراوي عنه وقد رواه الحاكم في الكنى من طريق أخرى وقال إسناده غير صحيح وفي الميزان في ترجمة اسحاق بن بشر الأسدي أنه كذاب وضاع وأورد له هذا الحديث

الكتاب : الفوائد المجموعة في الأحاديث الموضوعة
المؤلف : محمد بن علي بن محمد الشوكاني جلد 1 ص 345[/spoiler]

البته بهمراه
با این دو روایت که خودتان ذکر کردید
و روایت که احمد حنبل ذکر کرده و دیگران

muhammad1;279520 نوشت:

مثلا همین روایت آخر که به دروغ از سلمان فارسی رضى الله عنه نقل شده (که نقدش گذشت)
دو روایت دیگر هم هست که یکی به دروغ از علی رضى الله عنه و یکی از ابن عباس رضى الله عنه نقل شده (که این دو روایت تفاوت جزیی هم دارند)
طریق اول ساخته"عباد بن یعقوب"هستش.. که
قال ابن حبان: كان یروى عن المشاهیر المناكیر وكان "غالیا فی التشیع" و ذهبی:و عباد "رافضی"
طریق دومش: فالمتهم به عبدالله بن داهر فإنه كان "غالیا فی الرفض" قال یحیى بن معین: لیس بشئ، ما یكتب عنه إنسان فیه خبر.
و قال الذهبی:عبد الله ابن داهر من غلاة القوم وضعفائهم
هر دو شیعه بودند!!!!!!! و رجوع کنید به الموضوعات ج1ص344و345 :تلخیص كتاب الموضوعات/الذهبی/ ج:1 ص:114



اما ذوق زده شدی یه چیزی نوشتی مجبورم جوابت رو بدم

نقل قول:

مشکل شیعه این است که میاد میگرده هر چی روایت که به زعم خودش به نفعشه از کتاب ما نقل میکنه..و هیچ اهمیتی به کذب و دروغ بودنش هم نمیده.. و جالب اینکه اکثر این روایات کذب هم ساخته راوی شیعه مذهبه!!
حفص و عاصم هر دو شیعه بودن توصیه میکنم با این شیعه ستیزی ای که امثال شما دارید کتابهائی با قرائت حفص از عاصم رو که هر دو را متروک الحدیث و کذاب خواندید نخوانید بروید قرانی را بیابید که خودتان نقل کردید/

هر چند با این کارهایتان آبروی خودتان را بردید که هر راوی شیعه ای رو بدلخواه تضعیف و تکذیب میکنید.

یاحق

ammarshia;279620 نوشت:
در نهج البلاغه کجا امده است
در خود نهج البلاغه می گویم
اگر هست ارایه دهید

نامه شماره 5 نهج البلاغه (نامه نه خطبه)

این نامه است:
وَإِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَة وَلَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ، وَأَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَکَ. لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّة، وَلاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِیقَة، وَفِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَأَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ، وَلَعَلِّی أَلاَّ أَکُونَ شَرَّ وُلاَتِکَ لَکَ، وَالسَّلاَمُ
این فرماندارى، براى تو وسیله آب و نان نیست; بلکه امانتى است در گردنت و (بدان) تو از سوى مافوق خود تحت مراقبت هستى. هرگز حق ندارى درباره رعیّت، استبداد به خرج دهى و حق ندارى در کارهاى مهم و خطیر بدون اطمینان وارد شوى. در دست تو بخشى از اموال خداوند عزّوجلّ است و تو یکى از خزانه داران او هستى، باید آن را حفظ کنى تا به دست من برسانى، امید است من رییس بدى براى تو نباشم والسلام.
در این جا که ما صدیق ندیدیم اگر دیدی خبر کن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ammarshia;279643 نوشت:
این نامه است:
وَإِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَة وَلَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ، وَأَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَکَ. لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّة، وَلاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِیقَة، وَفِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَأَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ، وَلَعَلِّی أَلاَّ أَکُونَ شَرَّ وُلاَتِکَ لَکَ، وَالسَّلاَمُ
این فرماندارى، براى تو وسیله آب و نان نیست; بلکه امانتى است در گردنت و (بدان) تو از سوى مافوق خود تحت مراقبت هستى. هرگز حق ندارى درباره رعیّت، استبداد به خرج دهى و حق ندارى در کارهاى مهم و خطیر بدون اطمینان وارد شوى. در دست تو بخشى از اموال خداوند عزّوجلّ است و تو یکى از خزانه داران او هستى، باید آن را حفظ کنى تا به دست من برسانى، امید است من رییس بدى براى تو نباشم والسلام.
در این جا که ما صدیق ندیدیم اگر دیدی خبر کن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

إنّه بايعنى القوم الّذين بايعوا أبا بكر الصدیق و عمر الفاروق و عثمان بن عفان، على ما بايعوهم عليه ، فلم يكن للشّاهد أن يختار ، و لا للغائب أن يردّ ، و إنّما الشّورى للمهاجرين و الأنصار . فإن اجتمعوا على رجل و سمّوه إماما كان ذلك للّه رضا ، فإن خرج عن أمرهم خارج بطعن أو بدعة ردّوه إلى ما خرج منه ، فإن أبى قاتلوه على اتّباعه غير سبيل المؤمنين ، و ولاّه اللّه ما تولّى .

و لعمرى يا معاوية لئن نظرت بعقلك دون هواك لتجدنّى أبرأ النّاس من دم عثمان ، و لتعلمنّ أنّى كنت فى عزلة عنه ، إلاّ أن تتجنّى ، فتجنّ ما بدا لك ، و السّلام . اقول : انّما احتجّ عليه السلام على القوم بالإجماع لاعتقادهم انّه لم يكن منصوصا عليه ، فلو احتجّ بالنص لم يقبل منه و لم يسلم له . و التجنّى دعوى الجناية ممن لم يفعلها ،

و باللّه التوفيق .

خوب این نامه 6 است دوست عزیز و بزرگوار

شرمنده اشتباه تایپی بود

ohfreedom;279644 نوشت:
إنّه بايعنى القوم الّذين بايعوا أبا بكر الصدیق و عمر الفاروق و عثمان بن عفان، على ما بايعوهم عليه ، فلم يكن للشّاهد أن يختار ، و لا للغائب أن يردّ ، و إنّما الشّورى للمهاجرين و الأنصار . فإن اجتمعوا على رجل و سمّوه إماما كان ذلك للّه رضا ، فإن خرج عن أمرهم خارج بطعن أو بدعة ردّوه إلى ما خرج منه ، فإن أبى قاتلوه على اتّباعه غير سبيل المؤمنين ، و ولاّه اللّه ما تولّى .

و لعمرى يا معاوية لئن نظرت بعقلك دون هواك لتجدنّى أبرأ النّاس من دم عثمان ، و لتعلمنّ أنّى كنت فى عزلة عنه ، إلاّ أن تتجنّى ، فتجنّ ما بدا لك ، و السّلام . اقول : انّما احتجّ عليه السلام على القوم بالإجماع لاعتقادهم انّه لم يكن منصوصا عليه ، فلو احتجّ بالنص لم يقبل منه و لم يسلم له . و التجنّى دعوى الجناية ممن لم يفعلها ،

و باللّه التوفيق .


دوست عزیز خیلی نامردی ها این نامه رو دست کاری کردی ها هم من در خانه دیدم که ابابکر صدیق و عمر فاروق اصلا در متن عربی اش وجود نداشت نمی دانم از کجا کپی کردی یا ان را دستکاری کردی
دیگر از این کار ها نکن
این نامه اصلی و متنش هست این صدیق و فاروق از کجا امدند فکر کنم از سایت های اهل سنت برداشتی
إِنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْر وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ عَلَى مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ، فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ، وَلاَ لِلْغَائِبِ أَنْ یَرُدَّ، وَإِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَالاَْنْصَارِ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُل وَسَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذَلِکَ للهِِ رِضًا، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْن أَوْ بِدْعَة رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَلاَّهُ اللهُ مَا تَوَلَّى. وَلَعَمْرِی، یَا مُعَاوِیَةُ، لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِکَ دُونَ هَوَاکَ لَتَجِدَنِّی أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ، وَلَتَعْلَمَنَّ أَنِّی کُنْتُ فِی عُزْلَة عَنْهُ إِلاَّ أَنْ تَتَجَنَّى; فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَکَ! وَالسَّلاَمُ.
این در سایت اقای مکارم وجوددارد
هم چنین بنده با دو چشم خودم دیدم که صدیق و فاروق اصلا وجود ندارد
...............................

بررسى لقب «صدّیق و فاروق»
سؤال: القاب «صدّیق و فاروق» شایسته چه کسانى مى تواند باشد؟

جواب: یکى از بى انصافى هاى برخى مورّخین این است که لقب «صدّیق یا صدّیق اکبر» و نیز «فاروق یا فاروق اعظم» را که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در زمان حیاتش به امام على(علیه السلام) داد، از او سلب کرده و به عمر و ابوبکر دادند، در حالى که هیچ دلیل معتبرى بر آن وجود ندارد که در عصر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) این دو به این لقب ها معروف بوده یا رسول خدا(صلى الله علیه وآله)این دو لقب را براى آن ها گذاشته باشد. در اینجا این مسأله را مورد بررسى قرار مى دهیم.

بررسى لفظ «صدّیق» و «فاروق»
کلمه «صدّیق» که صیغه مبالغه است بر این دلالت دارد که فعل دائماً باید متّصف به مبدأ باشد، چنان که در موارد استعمال بسیار دیده شده است; مثلا: «سِکّیر» به کسى اطلاق مى شود که دائماً در حال سکر و مستى است. همان گونه که «شرّیب» بر کسى گفته مى شود که پیوسته شراب مى نوشد.
بنابر این، «صدّیق» کسى است که پیوسته با صدق و راستى همراه باشد و این معنا تحقق پیدا نمى کند مگر در کسى که گفتار او با کردارش تصادق داشته باشد و این مرتبه کامل تنها با مقام «عصمت» همخوانى دارد، و چنین کسى در میان امت اسلامى جز امام على(علیه السلام) و اهل بیت معصومش نخواهند بود.
کلمه «فاروق» نیز در اصطلاح روایات به کسى اطلاق مى شود که بتواند با دانش وسیع خود چنان که باید حق را از باطل تشخیص دهد و مردم با ارشادات او به حقّ و حقیقت رهنمون شوند. آیا چنین کسانى در امّت اسلامى جز امام على(علیه السلام)و اهل بیت معصومینش که جانشینان واقعى پیامبر بوده اند وجود داشته است؟(1)

1. على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات(2)، ص 428.

«صدّیق اکبر» در بیان على(علیه السلام)
سؤال: امیرالمؤمنین على(علیه السلام) چه کسى را به عنوان «صدّیق اکبر» معرفى کرده است؟

جواب: معاذ مى گوید: از على(علیه السلام) در حالى که بر منبر بصره خطبه مى خواند شنیدم که مى فرمود: «انا الصدیق الاکبر، آمنت قبل ان یؤمن ابوبکر، و اسلمت قبل ان یسلم ابوبکر»; «من صدّیق اکبرم، قبل از آن که ابوبکر ایمان آورد ایمان آوردم و قبل از آن که ابوبکر اسلام آورد اسلام آوردم.»
این حدیث را جماعتى از علماى اهل سنت نقل کرده اند; از قبیل:
ـ ابن قتیبه.(1)
ـ محب الدین طبرى.(2)
ـ ابن ابى الحدید.(3)
ـ متقى هندى.(4)
امام على(علیه السلام) فرمود: «أنا عبدالله و اخو رسوله و انا الصدیق الاکبر لایقولها بعدى الاّ کذّاب مفتر، لقد صلّیت قبل الناس سبع سنین»; «من بنده خدا و برادر رسول خدایم، و من صدّیق اکبرم، کسى بعد از من این ادعا را به جز بسیار دروغگو و افترا زننده نمى کند. به تحقیق من هفت سال قبل از مردم نماز به جاى آوردم.»
این حدیث را نیز جماعت بسیارى از اهل سنت با سندهاى صحیح نقل کرده اند; از قبیل:
ابن ابى شیبه،(5) نسائى،(6) ابن ابى عاصم،(7) حاکم نیشابورى،(8) ابونعیم،(9) ابن ماجه،(10) طبرى،(11) ابن اثیر،(12)ابن ابى الحدید،(13) محب الدین طبرى،(14) حمّوئى،(15) متقى هندى،(16) ابن سعد،(17) شعرانى.(18)(19)

1. المعارف، ص 169.
2. الریاض النضرة، ج 3، ص 95و99.
3. شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 200و228، خطبه 238.
4. کنزالعمال، ج 13، ص 164، ح 36498.
5. المصنّف، ج 12، ص 65، ح 12133.
6. خصائص امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ص 25، ح 7; السنن الکبرى، ج 5، ص 107، ح 8395.
7. السنة، ص 584، ح 1324.
8. المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 121، ح 4584.
9. معرفة الصحابة، ج 1، ص 301.
10. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 44، ح 120.
11. تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 310.
12. الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 484.
13. شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 200، خطبه 238.
14. الریاض النضرة، ج 3، ص 96و100و111.
15. فرائد السمطین، ج 1، ص 248، ح 192.
16. کنزالعمال، ج 13، ص 122، ح 36389.
17. الطبقات الکبرى، ج 2، ص 60، رقم 315.
18. طبقات الشعرانى، ج 2، ص 55.
19. على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات(2)، ص 432.

جعلى بودن راویت ابوبکر صدیق و عمر فاروق
سؤال: آیا روایتى که اهل سنت در مورد صدیق بودن ابوبکر و فاروق بودن عمر نقل کرده اند اعتبارى دارد؟

جواب: اهل سنت از ابن عباس نقل کرده اند که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «هیچ درختى نیست جز آن که بر هر برگى از آن نوشته شده «لا اله الاّ الله، محمّد رسول الله، ابوبکر الصدیق، عمر الفاروق، عثمان ذوالنورین».
در پاسخ مى گوییم: این حدیث از جعلیّات على بن جمیل رقّى است. طبرانى آن را نقل کرده و گفته است: جعلى است، و على بن جمیل، وضّاع و بسیار جعل کننده حدیث است. او متفرد به این حدیث است. و از او معروف بن ابى معروف بلخى و عبدالعزیز بن عمرو خراسانى که مردى مجهول است سرقت نموده است.(1)
ابونعیم اصفهانى نیز این حدیث را از طریق على بن جمیل وضّاع نقل کرده است.(2)
و نیز ختّلى در «الدیباج» از طریق عبدالعزیز بن عمرو خراسانى نقل کرده، که به تصریح ذهبى در او جهالت است. و روایت باطل است، و آفت آن عبدالعزیز است.(3)
ابن عدى نیز آن را از طریق معروف بلخى نقل کرده، ولى بعد از آن مى گوید: «این معروف غیر معروف است و شاید آن را از على بن جمیل سرقت کرده باشد».(4)
ذهبى نیز در «میزان الاعتدال»(5) مى گوید: «این حدیث موضوع و جعلى است ولى مشهور به على بن جمیل است. ابوالقاسم بشران نیز در امالى خود از طریق محمّد بن عبد بن عامر سمرقندى نقل کرده است ولى او انسانى بسیار دروغگو و بسیار جعل کننده حدیث بوده است.
ابن عدى مى گوید: «او احادیثى را دنبال کرده که نمى توان از آن متابعت کرد».(6)
خطیب بغدادى نیز از طریق حسین بن ابراهیم احتیاطى از على بن جمیل وضّاع نقل کرده است.(7)
ذهبى بعد از ذکر این حدیث از این طریق مى گوید: این حدیث باطل است و متهم به آن حسین احتیاطى است.(8) و در جایى دیگر مى گوید: این حدیث باطل است.(9)
و نیز ابن کثیر در «البدایة و النهایة» از طریق طبرانى نقل کرده و آن گاه مى گوید: «این حدیث ضعیفى است که در سند آن کسانى اند که راجع به آن ها حرف است و خالى از منکر نیست».(10)(11)

1. المعجم الکبیر، ج 11، ص 64، ح 11093.
2. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 304، رقم 249.
3. میزان الاعتدال، ج 2، ص 633، رقم 5120.
4. الکامل فى ضعفاء الرجال، ج 6، ص 325، رقم 1806.
5. میزان الاعتدال، ج 4، ص 145، رقم 8660.
6. الکامل فى ضعفاء الرجال، ج 5، ص 371، رقم 1534.
7. تاریخ بغداد، ج 5، ص 4 و ج 7، ص 337.
8. میزان الاعتدال، ج 1، ص 540، رقم 2018.
9. میزان الاعتدال، ج 4، ص 146، رقم 8660.
10. البدایة و النهایة، ج 7، ص 230، حوادث سنه 35 هجرى.
11. على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات(2)، ص 434.

موضوع قفل شده است