انسان اخلاقی بودن به چه معناست؟(مهم و کاربردی)

تب‌های اولیه

64 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
انسان اخلاقی بودن به چه معناست؟(مهم و کاربردی)

[="Tahoma"][="Navy"]بسمه تعالی

همه ما این کلام رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را بارها شنیده ایم که:إنی بعثت لأتمم مکارم الأخلاق.
و نیز می دانیم علوم اسلامی در یک تقسیم بندی که منبع روائی هم دارد به سه قسم فقه و اخلاق و عقاید تقسیم می شوند.
اما تا به حال فکر کرده اید برای اینکه انسان اخلاقی باشیم و به تبع آن به یک جامعه اخلاقی برسیم ،باید دارای چه مؤلفه هائی باشیم که بتوان به ما گفت انسان اخلاقی؟

شما نیز در این بحث شرکت کرده و نظر خود را بفرمائید.[/][/]

سلام
ممنون از موضوع خوبتون
یک مورد می تونه این باشه که در رفتار با دیگران خودمون رو ملاک قرار بدیم ، چیزی که برای خودمون نمی خوایم برای بقیه هم نپسندیم

به نام خدا دهنده بی منت
فکر کنم بهترین پاسخ تحقیقی باشه که در این زمینه انجام شده و بزرگترین و بهترین مثال یعنی ويژگي شاخص پیامبر هستش
و در هر ارتباط اجتماعی به کار میاد ....
خوش‏اخلاقى،
عنصرى كليدى در ديندارى و عاملى مهم در موفقيت انسان است. شايد مهم‏ترين ويژگى رسول خدا صلى الله عليه وآله اخلاق برتر اوست كه در قرآن نيز بدان اشاره شده است: «به راستى كه تو داراى اخلاق عظيم هستى»(1). قرآن با تمجيد نرم‏خويى رسول خدا صلى الله عليه وآله، تأكيد مى‏كند كه اگر ايشان تندخو مى‏بود، مردم از اطرافش پراكنده مى‏شدند.(2) خوش‏اخلاقى، در سيره اجتماعى پيامبر اكرم، از جايگاه والايى برخوردار است ؛ به گونه‏اى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله، هدف رسالت خود را كامل كردن ويژگى‏هاى والاى اخلاقى(3) و در روايتى ديگر، كامل كردن خوش‏اخلاقى(4) دانسته است تا آنجا كه فرموده است: «اسلام همان اخلاق نيك است».(5) آن حضرت در برخى روايات نيز اخلاق نيك را نصف دين دانسته‏اند.(6)
اخلاق نيكو را مى‏توان كليد كسب ديگر فضايل و كمالات دانست. هر كس از اين موهبت الهى برخوردار باشد، به راحتى مى‏تواند، پله‏هاى ترقى و پيشرفت مادى و معنوى را طى كند. شايد به همين دليل پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: «بنده خدا با اخلاق نيك خود به بزرگ‏ترين درجات آخرت و منزل‏گاه‏ها و مراتب شريف مى‏رسد...»(7) اخلاق نيك با رسالت و شريعت ايشان درآميخته كه كه مؤمن‏ترين افراد را خوش‏اخلاق‏ترين آنها مى‏داند: «أكمل المؤمنين ايماناً آحسنهم خلقاً»(8) و سنگين‏ترين عمل را در روز داورى، داشتن اخلاق نيك معرفى مى‏كند.(9) انسان كسانى را به خود نزديك‏تر مى‏داند كه اخلاقشان بهتر باشد: «دوست داشتنى‏ترين شما براى من و نزديك‏ترين شما به من در روز قيامت، خوش‏اخلاق‏ترين و متواضع‏ترين شماست».(10)
رسول خدا صلى الله عليه وآله خوش‏اخلاقى را موجب جلب خير دنيا و آخرت(11) و مانع از آتش جهنم(12) دانسته و فرموده است: «سه چيز است كه اگر در كسى نباشد، نه از من است و نه از خداى عزوجل ؛ بردبارى‏اى كه با آن جهالت نادانان را رد كند ؛ اخلاق نيكى كه با آن در ميان مردم زندگى كند و ورعى كه وى را از گناهان الهى باز دارد.(13)
ايشان هم چنين فرموده‏اند: «نخستين چيزى كه روز قيامت، در ترازوى اعمال بنده خدا گذاشته مى‏شود، اخلاق نيك اوست»(14). نير فرمود: «چيزى بهتر از خوش‏اخلاقى، در ترازوى عمل انسان قرار نمى‏گيرد»(15). همچنين فرمود: «شبيه‏ترين انسان به من، خوش‏اخلاق‏ترين شماست»(16) و «در قيامت، نزديك‏ترين انسان به من كسى است كه از همه خوش‏اخلاق‏تر باشد و براى خانواده‏اش از همه بهتر باشد».(17)
پيامبر كامل‏ترين مؤمنان را خوش‏اخلاق‏ترين آنها مى‏دانست(18) و بر خوش‏رويى با مردم و دست دادن با آنها تأكيد مى‏كرد و آن را اخلاق مؤمنان، صديقان، شهدا و صالحان مى‏شناساند.(19) روزى مردى مقابل رسول خدا صلى الله عليه وآله ايستاد و از ايشان پرسيد: «اى پيامبر خدا! دين چيست؟» فرمود: «خوش‏اخلاقى». مرد دوباره از سمت چپ ايشان آمد و همان پرسش را مطرح كرد و حضرت نيز دوباره فرمود: «خوش‏اخلاقى». اين بار مرد از پشت سر ايشان آمد و همان سؤال را پرسيد. رسول خدا صلى الله عليه وآله به او نگاه كرد و فرمود: «آيا دين را نمى‏فهمى؟ دين آن است كه خشمگين نشوى».(20)
رسول خدا صلى الله عليه وآله در پاسخ به اين پرسش كه نيكى چيست نيز فرمود: «نيكى همان خوش‏اخلاقى است...».(21) امام على عليه السلام در بيان ويژگى‏هاى رسول خدا صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد : «ايشان زبان خود را از سخنان غيرلازم نگاه مى‏داشت. همواره با مردم مأنوس بود و كارى نمى‏كرد كه از اطرافش پراكنده شوند و از او گريزان باشند ؛ بزرگ هر قوم و گروهى را احترام مى‏كرد و وى را به حكمرانى قوم خود مى‏گماشت... احوال ياران خود و از كارهاى مردم جويا مى‏شد و كارهاى نيك را تحسين و تقويت، و كارهاى زشت را تقبيح و تحقير مى‏كرد. در كارها ميانه‏رو بود و از ترس آنكه مردم غافل شده، به انحراف گرايند، لحظه‏اى از كار آنها غافل نمى‏ماند...(22) اخلاق ايشان در برخورد با مردم چنان نرم و گشاده بود كه به تعبير برخى پدر مردم شده بود... .(23)
در روايات مصاديق مختلفى براى ويژگى‏هاى والاى اخلاقى يا مكارم اخلاق بيان شده كه برخى آنها عبارت است از: راست‏گويى، امانت‏دارى، صله ارحام (پيوند با خويشان)، احترام به ميهمان، اطعام نيازمندان، رعايت حقوق همسايگان و همراهان، حيا، گذشت، بيان حق هر چند به ضرر خود انسان باشد.(24)
در برابر خوش‏اخلاقى، بد اخلاقى است كه روايات، به پيامدهاى منفى آن اشاره كرده‏اند. رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «بداخلاقى عمل آدمى را فاسد مى‏كند، همان سان كه سركه عسل را».(25) همچنين فرمود: «دو خصلت در مسلمان جمع نمى‏شود: بداخلاقى و بخل».(26) بداخلاقى از نگاه ايشان گناهى نابخشودنى است.(27) كه ممكن است آدمى را به پست‏ترين درجات جهنم بكشاند(28) و حتى همه عبادات انسان را بى‏اثر كند ؛ براى مثال روزى نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله از زنى تعريف شد كه روزها را روزه و شب‏ها را به عبادت مشغول است ؛ اما بداخلاق بوده، همسايگانش را با زبانش آزار مى‏دهد. آن حضرت درباره او فرمود: «خيرى در وى نيست ؛ او در زمره اهالى آتش است.»(29)

پی نوشت ها:

1) قلم/4.
2) آل عمران/159.
3) كنز العمال، ح 5217. (انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق).
4) كنز العمال، ح 5217. (انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق)
5) كنز العمال، ح 5215. (الاسلام حسن الخلق).
6) بحار الانوار، ج‏68، ص‏385 ؛ كنزالعمال، ح‏5141.
7) المحجة البيضاء، ج 5، ص 93 ؛ ميزان الحكمة، ج‏3، ص‏139.
Dirol بحار الانوار، ج‏68، ص‏389.
9) بحار الانوار، ج‏68، ص 383
10) بحار الانوار، ج‏68، ص‏385
11) بحار الانوار، ج‏68، ص‏384
12) كنز العمال، ح‏5190.
13) بحار الانوار، ج‏66، ص‏386.
14) بحار الانوار، ج‏68، ص‏385.
15) بحار الانوار، ج‏68، 374
16) بحار الانوار، ج‏68، ص‏387.
17) بحار الانوار، ج‏68، ص‏387
18) بحار الانوار، ج‏68، ص‏387
19) قال النبى صلى الله عليه وآله: من اخلاق المؤمنين والصديقين والشهداء والصالحين البشاشة اذا بروا والمصافحة والترحيب اذا التقوا، (ابو عبد الرحمن سلمى، «آداب الصحبة وحسن العشرة» در: مجموعه آثار ابو عبدالرحمن سلمى، گردآورى نصراللَّه پور جوادى، تهران: مركز نشر دانشگاهى، چاپ اول: 1372، ج 2، ص‏96.
20) بحار الانوار، ج‏68، ص‏393.
21) سنن الدارمى، عبداللَّه بن بهرام الدارمى، دمشق: مكتبة الاعتدال، ج‏2، ص‏322.
22) سنن النبى، ص‏50.
23) سنن النبى، ص‏50.
24) ر.ك: بحار الانوار، ج‏66، ص‏372 و...
25) الخلق السى‏ء يفسد العمل كما يفسد الخلّ العسل (بحار الانوار، ج‏70، ص‏297.)
26) بحار الانوار، ج‏70، ص‏297.
27) سوء الخلق ذنب لايفغر. (ميزان الحكمة، ج‏3، ص‏152 ؛ المحجة البيضاء، ج 5، ص 93.)
28) إن العبد ليبلغ من سوء خلقه اسفل درك جهنم. (ميزان الحكمة، ج‏2، ص‏154).
29) بحار الانوار، ج‏68، ص‏394.

یا الله

جناب استاد بزرگوار، من همیشه شما رو بسیار فعال دیدم. واقعا زحمت میکشید بسیار سپاسگزارم

اینکه ما به خصوص تو اجتماع همیشه باید طوری رفتار کنیم که آبروی هر کسی، حتی اگر به ما بی احترامی کرده باشه رو حفظ کنیم.

عزت و آبروی انسان از بزرگترین چیزایی هست که انسان داره و تمام زحمتشو میکشه که حفظ بشه

با تشکر

[="Times New Roman"][="DeepSkyBlue"]با سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار
این سوال بیشتر اوقات دغدغه ی حقیر بود در این سایت و جامعه که بیایید بهم احترام بگذاریم...
به نظر حقیر احترام فقط در رفتار نیست و فقط به همدیگر نیست احترام باید در کلام هم باشه و همین طور در یک جمعی چیزی بیان میشه مطمئن باشیم نه تنها به انسانها بی احترامی میشه بلکه به شعور و عقاید آنها هم بی احترامی میشه...
هر چه باشیم همه از یکی هستیم و تمام ما انسانها از یک مادر و پدر (حوا و آدم)...
دنیایی و ملکی
و از یک مادر و پدر نوری حضرت علی (ع) و حضرت زهرا(س) هستیم
و خیلی عامیانه تر همه ما مخلوق خدا هستیم و از یک نطفه پست بوجود آمدیم و آخرش هم یک مردار هستیم پس همهی ما آدم ها یکی هستیم وقتی این مطلب برای ما جا بیفته و بدونیم که مخلوق یک خالق هستیم و تمام مخلوقات رو باری تعالی دوست دارند اجازه اخلاق غیر انسا نی رو به خودمان نمیدهیم..
اخلاق انسانی چه بسا باید از بعضی از صفات حیوانات باشد عین ده صفت سگ...
اخلاق انسانی یعنی رد نشدن از خط قرمز ها...
[/]

بسم الله
خداوند در قرآن فرمود: انی جاعل فی الارض خلیفه
و نیز فرمود: صبغه الله و من احسن من الله صبغه

نتیجه اینکه خلیفه وقتی خلیفه است که حرف مستخلف عنه را گوش فرا دهد و الهی شود و به رنگ او در بیاید چنانکه در آیه فوق بهترین رنگ را رنگ خدایی معرفی کرده است.
مولفه های انسان اخلاقی همان دارا بودن صفات خداست.یعنی الهی شدن خدایی بودن نه در لفظ بلکه در عمل است.یعنی اگر او رئوف است،ستار است،صادق است،غیور است،کریم و دادرس است،تو ای انسان اگر خواهی مانند او شوی باید مهربان و کریم و صادق و پاک باشی.اگر انسانی اینچنین بود این انسان در لسان اهل دین انسان اخلاقی است.به عبارت دیگر اگر کسی او را دید گویی خدا را دیده است که مصداق اتم و اکمل آن انسان ها وجود ذوات معصومین علیه السلام بالخصوص وجود مبارک رسول الله صلوات الله علیه است. چنانکه پیامبر فرمودند:من رانی فقد رای الله یعنی هر کس مرا ببیند گویی خدا را دیده است.
اضافه بکنیم متخلق شدن هنر نیست!!! بلکه مقدمه و سر پل است برای مقامی بالاتر.
اخلاق مقدمه فلسفه و عرفان است.اللهم الرزقنا
و السلام

[="Arial Black"][="Navy"]سلام علیکم
از جناب استاد که اینقدر زحمت میکشن واقعا متشکرم
ان شاءالله که خداوند بر توفیقات تیشان روز به روز بیافزاید .
قطعا برای متخلّق شدن به اخلاق باید بدونیم چه چیزهایی جزو اخلاقیات محسوب میشه و چه چیزایی ضد اخلاق . یعنی دقیقا همین کاری که جناب استاد شروع کردند .
اگر بخوایم مولفه هارو یک به یک بشماریم و نام ببریم موارد خیلی زیادی برای نام بردن هست که قطره ای از اون رو دوستان گفتند .
ما اخلاقیات رو توی دو زمینه میتونیم مطرح کنیم .
اخلاق به طور مطلق : که هنجار هایی رو شامل میشه که فرد چه مسلمان باشه چه غیر مسلمان اون رو هنجار میدونه . مثل راست گویی یا احترام به دیگران و ...
اما یک سری مسائل اخلاقی هست که در اسلام مطرح میشه که با عنوان اخلاق اسلامی از اون یاد میشه . مثل نیت ، یا رعایت آداب مربوط به مسجد ، یا نحوه نگاه کردن به والدین و یا مسائل مربوط به غیبت و ...
ولی اگه بخوایم به صورت یک محتوای جامع و کامل بیانش کنیم در یک کلمه میتونیم بگیم که انسان اخلاقی کسی است که برای رضای خدا زندگی میکنه یعنی حتی راه رفتن و آب خوردنش هم برای رضای خداست . که این کار همه جوانب زندگی رو در بر میگیره .چه از نظر احکام و چه از نظر اعتقادات و چه از نظر اخلاق که گل سر سبد علوم دینی است .
[/]

[="Tahoma"]به نام علی اعلی

سلام علیکم

استاد;276390 نوشت:


برای اینکه انسان اخلاقی باشیم و به تبع آن به یک جامعه اخلاقی برسیم ،باید دارای چه مؤلفه هائی باشیم که بتوان به ما گفت انسان اخلاقی؟

با تشکر از جناب استاد که این بحث مهم و کاربردی رو مطرح کردند.


برای اینکه یه انسان اخلاقی باشیم باید سعی کنیم که متدین باشیم.

همونطوری که اشاره کردین ، دین ما دین کاملی هستش. وقتی برای کوچکترین مسائل راهکار و دستورالعمل ارائه کرده؛ قطعا برای اینگونه مسائل مهم هم بهترین راهکار رو بیان کرده.


چقدر در تعالیم دینی ما بر روی مسائل اخلاقی تاکید شده و این نشان از اهمیت اخلاق در زندگی انسان داره.


برای اینکه بتونیم به این مهم برسیم لازمه که فقط به جنبه شخصی و فردی اخلاق بسنده نکنیم.
اخلاق که فقط شخصی نیست.

خوش خلقی من اگرچه در درجه اول سود و نفعش به خود من می رسه اما واقعا اگر بررسی کنیم در روحیه و زندگی تک تک افرادی که من باهاشون سروکار دارم دخیل هستش.

باید سعی کنیم که اول اخلاق رو در خودمون ایجاد و تمرین کنیم تا بعد بتونیم توی جامعه پیاده اش کنیم.

به نظر من:

انسان اخلاقی = انسان دین مدار

انسانی که دین، دغدغه اصلیش باشه.


ببخشید که زیاد وقتتون رو گرفتم.

پیروز و موفق باشید
التماس دعا
یا علی:Gol:




استاد;276390 نوشت:
[="tahoma"][="navy"]بسمه تعالی

همه ما این کلام رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را بارها شنیده ایم که:إنی بعثت لأتمم مکارم الأخلاق.
و نیز می دانیم علوم اسلامی در یک تقسیم بندی که منبع روائی هم دارد به سه قسم فقه و اخلاق و عقاید تقسیم می شوند.
اما تا به حال فکر کرده اید برای اینکه انسان اخلاقی باشیم و به تبع آن به یک جامعه اخلاقی برسیم ،باید دارای چه مؤلفه هائی باشیم که بتوان به ما گفت انسان اخلاقی؟

شما نیز در این بحث شرکت کرده و نظر خود را بفرمائید.

[/][/]

به نام خدا
سلام
تشکر میکنم از تمامی دوستانی که در تایپیک شرکت کرده و خواهند کرد .

جناب استاد گرامی و دیگر دوستان بفرمایند در این تایپیک به بیان مولفه ها اکتفاء میشود یا بحث را گسترده تر میکنیم ؟
منظور از انسان اخلاقی چیست و تعریفتان از جامعه اخلاقی چیست ؟
به فرض مثال منظورتان از مولفه های اخلاقی صفات اخلاقیست ؟ مثلا میگویند فلانی انسان خوبیست چون انفاق میکند و در ادامه جامعه ای را اخلاقی بدانیم که انسان های آن انفاق کنند ؟

چه فرمولی را پیشنهاد میدهید تا انسان تمام اعمالش اخلاقی باشد ؟ البته جناب توحید صمدی فرمولی دادند که جالب است قابل تحسین است .

متشکرم

استاد;276390 نوشت:
همه ما این کلام رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را بارها شنیده ایم که:إنی بعثت لأتمم مکارم الأخلاق. و نیز می دانیم علوم اسلامی در یک تقسیم بندی که منبع روائی هم دارد به سه قسم فقه و اخلاق و عقاید تقسیم می شوند. اما تا به حال فکر کرده اید برای اینکه انسان اخلاقی باشیم و به تبع آن به یک جامعه اخلاقی برسیم ،باید دارای چه مؤلفه هائی باشیم که بتوان به ما گفت انسان اخلاقی؟

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

بسیار دوست داشتم که فرصتی بود تا بحث شیرینی را دنبال کنم ودراین بحث شرکت نمایم و با توجه به دعوت عمومی جناب استاد بزرگوار که شامل حال بنده نیز شده سعی میکنم در هر فرصت ممکن مشارکتی هرچند کوچک دربحث داشته باشم .

همانطور که استاد بزرگوار اشاره نمودند درمنابع روایی علوم اسلامی دریک تقسیم بندی به سه قسم فقه- اخلاق وعقاید تقسیم شده اند که درنظر عام وابتدایی این سه مقوله ازعلوم مکمل یکدیگر میباشند .

فقه راهنما ی شرع است برای رسیدن به ارزشها وسعادت وکمال انسانیت وانسان «جنبه ی الهی علم »

اخلاق (عملی) ونه خلق وخوی ذاتی، نمود عملی پذیرش شرع در رفتار انسانها برای رسیدن به ارزشها وکمال وسعادت است «جنبه ی دنیایی علم»

عقاید (مکتبها ومذاهب نظری) نتیجه وثمره ی دوعلم قبلی میباشند که تکلیف انسان را در رسیدن به سعادت وارزشها وکمال، روشن میکند« جنبه ی انسانی علم»

با دقت دراین موارد درمیابیم که موضوع علم برای انسان از نظر اسلام رسیدن به ارزشها وسعادت وکمال است .

حق یارتان :Gol:

بسمه تعالي سلام... براي اينكه انسان اخلاقي باشيم بايداخلاقمون درراستاي رضايت وقرب به خداوندباشه اگه انسان خوش اخلاقي باشيم فقط به خاطراينكه والدينمون اين طوربودن يااينكه جامعه اينوميپسنده يابراي برخي منافع شخصي قطعااين خلق حسن ماروبه جايي نميرسونه بلكه اون خلق حسني ماروبه مقصدميرسونه كه مقصودش خداي متعال باشه اينجاست كه دروغ نگفتن يا مسلمان واقعي متدين خدامحوربادروغ نگفتن يه غيرمسلمان فرق داره خيلي چون اولي دروغ نگفتنش هدف والايي داره ودراصل مقصودخداست واين صفت اوروبه فلاح ورستگاري ميرسونه وبه قرب خداوندي نايل ميشه امادومي چي؟!هدف والايي نداره پس عقبه اي هم نداره به زبون ساده ترنيت هست كه عاقبت انسان هارومتفاوت ميكنه اخلاق بايدبرمدارالهي باشه.

اخلاق جمع خُلق، به معنای سیرت است همچنان که خَلق به معنای صورت است. رفتارهای نیکو را از باب این که مقدمه ای و یا نشانه ای از خُلقیّات پسندیده هستند، مجازا اخلاق می نامند. هدف اسلام از مباحث اخلاقی، صرفا داشتن رفتارهای خوب نیست. این رفتارها را مکاتب غیر اسلامی نیز مطرح می کنند. آنچه اسلام در پی آن است پشتوانه فکری است که برای رفتارهای خوب وجود دارد. این پشتوانه سبب می شود هم رفتارهای خوب، ادامه یابد و هم موجب خود پسندی نگردد و هم ایجاد آرامش کند.
اسلام تلاش دارد تا با رشد فکری معتقدانش، رفتارهای اخلاقی را منبعث از تفکر توحیدی نماید:
مؤمن لبخند می زند چون خداوند لبخند زدن او را دوست دارد. ولی در مکتب غرب لبخند زدن به این خاطر خوب است چون موجب لبخند دیگران می شود. خب حالا اگر کسی پاسخ مناسب لبخندش را نگرفت و یا کلا با خوبیهای او برخوردی بد صورت گرفت، آن وقت تکلیف چیست؟ انسان غیر موحد، از لبخند و هر کار خوب دیگری خسته شده و آن را ادامه نمی دهد.
غیر موحدها راهی دیگر برای حل مشکل فوق یافت نموده اند! آنها می گویند ما همیشه لبخند می زنیم و در مقابل بدکاران همیشه به آنها خوبی می کنیم و اگر حتی سیلی به صورتمان زدند، روی دیگرمان را نیز در اختیارشان قرار می دهیم. ما با دشمن خود دوستیم!
اما اسلام که مؤمنین خود را، تنها تابع خداوند قرار می دهد، به آنها می گوید: اگر کسی با خوبی شما، برخورد بد نمود:
اولا: از کار خود پشیمان نشوید. شما کار را برای خداوند انجام داده اید!
ثانیا: علل برخورد بد او را بررسی کنید شاید مسئله ای او را رنج می دهد.
ثالثا: اگر به این نتیجه رسیدید او از شخصیت پستی برخوردار است، بدون این که او را آزار بدهید، از لطف کردن به او دست بردارید و الا باعث خواری خود شده اید و او را نیز در پستی خود استوارتر نموده اید. وقتی بنی اسرائیل منّ و سلوی را پس زدند، خداوند مهر ذلت را بر پیشانی آنها زد. (بقره: 61)
مسائل اخلاقی اسلام آنقدر ظرافتهای توحیدی و مرزبندیهای رواشناختی دارد که انسان را سراپا به شگفتی و به خضوع در مقابل این دین سترگ قرار می دهد.
**
من پیشنهاد می کنم بجای این که دوستان در مسائل اخلاقی بطور کلی قلم بزنند، روی سه رذیله عمده: کبر، حرص و حسد - که اصول کفر شناسانده شده اند، - تمرکز نموده و نشانه ها و راه های علاج این سه را مورد بررسی قرار دهند.

[="Times New Roman"]اعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

مکارم اخلاق - خلق عظیم - خلق محمود - مقام محمود
الله اکبر

ما دو نوع منطق اصلی در چینش چگونگی کیفیت زندگی و به تبع آن چنین مدل رفتاری گفتاری و پنداری در عالم داریم :

1- منطقی که از شریعت الهی تبعیت نمیکند و بدنبال هر مطلوبی میتوانند باشد.

2- منطقی که بر اساس شریعت الهی تبئین شده و سعادتی را نشان میدهد که در کتاب شریعت آمده و تبئین آن را نبی اکرم و اولیائ الهی کرده اند.

تقابل این دو مکتب را در این باره (همانطوریکه دوستان هم ذکر کردند) در سوره شریفه القلم شاهدیم که خداوند در پاسخ به کفاری که به منطق نخست باورمندند و العیاذ بالله منطق شریعت و نبی اکرم را تمسخر میکنند میفرماید او دارای خلقی عظیم است .

مکارم و محامد اخلاقی در یک انسان مسلمان با پذیرش دین اسلام و رد منطق کفر در زیستن شروع میشود تا الی ماشائ الله ادامه می یابد.

همچنین این مکارم و محامد مختص فرد نیست بلکه کاملا جنبه اجتماعی دارد و دکترینی است کامل برای اداره یک جامعه دینی سالم که هم بعد اقتصادی در آن هست و هم سیاسی و اجتماعی/

اما در پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان مردم را به مکارم اخلاق جذب کرد آنهم در برابر جذابیتی که عقل زمینی و غریزه آنرا تائید مینماید

باید این طور گفت که
در برابر انسانهائی که غریزه بر عقلشان حکومت میکند و بد و خوب را او به عقل دیکته مینماید
و عقل آنرا بخاطر حس نیاز جاهلانه دنبال میکند و حکم غریزه بخاطر تائید عقل به باور او تبدیل میگردد

و
وحی ای که غریزه گری و غریزه محوری را میخواهد کنترل نماید و آن انسان را به شان انسانی اش بازگرداند
در حالیکه دارد با عقل غریزه محور جهال میجنگد
و تنها سلاح مقتدر او یکی عهد روز الست و دیگری آرامش و سعادت است

کار بسیار مشکلی در پیش است.
اما با این حال
راه نشر مکارم اخلاق در جامعه بدیل عقیده صرف به عقیده و عمل است.

راههای حلال را تسهیل کنیم
مثلا
راه ازدواج و تشکیل خانواده و مشکلات مربوطه را تسهیل کنیم تا غریزه را بتوان کنترل کرد

پس از کنترل غریزه آگاهی دادن و تبئین مکارم و محامد اسلامی اخلاقی را بشکلی عاقلانه و قابل لمس و فهم برای تمام اقشار جامعه ارائه کنیم بشکلی که فرهنگ و گویش و معیارهای ما اسلامی گردد/

اگر در این راه تلاش کنیمان شاء الله خداوند یاریمان خواهد کرد که
والله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر ما بالانفسهم

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
یاحق

سلام. انسان اخلاقي در واقع يك انسان كامل به حساب مياد.

ازدیدگاه حضرت علی(ع) که عرفا و فلاسفه اسلامی از او الگو برداری نموده اند، انسانی کامل به شمار می رود که به ارزش ها و فضایل اخلاقی توجه کامل نشان داده و برتقویت آن ممارست دائمی بورزد، ضمن
شاکر بودن ازنعمات،

یادخداوند را سرلوحه تمام کارهای خودنماید.

پرهیزازمادی گرائی و ظواهرفریبنده دنیوی،

بخشی دیگرازویژگی های انسان کامل می باشد،
بصیرت و آگاهی ومبارزه باغفلت زدگی،

فراگیری علم ودانش

و شناخت راه هدایت واستمراردراین مسیر،

به کارگیری دستورات الهی،

پرهیز از تصورات و آرزوهای واهی،

شب زنده داری و بهره وری ازآموزه های دینی،

ترس دائمی از خداوند و روز واپسین،

پرهیزکاری،

قناعت،

ساده زیستی،

تواضع و فروتنی،

بهره گیری ازفرصت ها و نعمات خداوندی،

تاکید برفرامین الهی و تقوا درزندگی روزمره،

خودشناسی،

خودسازی و مبارزه با رذایل اخلاقی،

از دیگر ویژگی های انسان کامل ازدیدگاه امام علی می باشد. حضرت علی (ع) در بیش از 140 مورد در رابطه با انسان کامل سخن ایراد فرموده و ویژگی های آن را توصیف نموده است. هدف ازاین نوشتاربررسی ویژگی و مشخصات مدیریت انسان کامل با تکیه برنهج البلاغه، سیره علوی حضرت علی(ع) و متون تاریخی و دینی است. شناخت انسان کامل ازآن جهت دارای اهمیت می باشد که حکم مدل، الگو و سرمشق داشته و ضمن شناسایی ویژگی های انسان نمونه، زمینه ها وراه های دستیابی به این مرتبه را در جامعه و مدیران مهیا خواهد ساخت. بر این اساس همه انسان ها در پیروی از حجت های الهی می توانند به مراتبی از کمال انسانی دست یابند که در ابعاد مختلف وجودی انسان جریان دارد. در این حالت انسان مظهر قدرت، علم، کمال، وجود و عفو الهی می شود، پیامد این امر تربیت طیف وسیعی از مدیران کارامد خواهد بود.

با سلام خدمت همه دوستانی که دعوت این حقیر را اجابت کرده و زحمت نوشتن را به خود دادند.
این که چرا بنده چنین بحثی را مطرح کردم،صرف یک بحث نظری نبود و دلیل آن اینست که :
مدتهاست که به ذهن این حقیر خطور کرده که انسان اخلاقی بودن ورای داشتن حسن خلق به تنهائی است.
چرا که اصولا وقتی با یک دید جامع تر به این موضوع نگاه می کنیم ،می بینیم دین همانطور که تک بعدی نیست انتظار تک بعدی هم از مکلف ندارد .
یا وقتی بحث طب و مزاج در اخلاق مطرح می شود در می یابیم که افراد با مزاجهای مختلف نمی توانند اخلاق و رفتارهای یکسان داشته باشند.
مثلا مزاج سودائی (البته ما بیش از 18 نوع مزاج سودائی داریم) هم بسیار محبتی است و هم زود رنج و بالتبع زودتر عصبانی می شود.
حال به نظر می آید نمی شود از این شخص و شخصی که مثلا مزاجش خون است و طبعا خوش خلق است و دیرتر عصبانی می شود،یک انتظار داشت و اخلاقی بودن را برای آنها یکسان شدن تعریف کرد.
البته آن شخص سودائی باید با برخی مراقبت ها و تهذیب نفس، رذیله غضب را درمان کند،این درست. ولی باز هم مزاج او به این سادگی ها رو به اعتدال نمی رود.
اخلاقی بودن را باید طوری تعریف کرد که همه اقشار جامعه با همه ظرفیتها و همه سلیقه ها راهکاری برای اخلاقی بودن داشته باشند.
نه اینکه ایدئالهائی را مطرح کنیم که عملا کارکرد چندانی نداشته باشد و نشود در اوضاع فعلی آنها را در جامعه پیاده کرد.
البته بنده هم می دانم که الگوهائی مثل انسان کامل باید تحقق پیدا کند و حقیقتا به امثال آن معتقدم.ولی ما باید راهکارهای تحقق آنرا با توجه به شرایط زمانه خود پیدا کنیم.
زیرا این الگو که توسط دین مطرح شده نمی تواند برای یک عده خاص باشد بلکه حتما برای همه مردم است.

دوستان فرهیخته و گرامی روی این کلام تأمل کنند و نظر با ارزش خود را مرقوم بفرمایند.ممنون

[="Times New Roman"]

استاد;276647 نوشت:
با سلام خدمت همه دوستانی که دعوت این حقیر را اجابت کرده و زحمت نوشتن را به خود دادند.
این که چرا بنده چنین بحثی را مطرح کردم،صرف یک بحث نظری نبود و دلیل آن اینست که :
مدتهاست که به ذهن این حقیر خطور کرده که انسان اخلاقی بودن ورای داشتن حسن خلق به تنهائی است.
چرا که اصولا وقتی با یک دید جامع تر به این موضوع نگاه می کنیم ،می بینیم دین همانطور که تک بعدی نیست انتظار تک بعدی هم از مکلف ندارد .
یا وقتی بحث طب و مزاج در اخلاق مطرح می شود در می یابیم که افراد با مزاجهای مختلف نمی توانند اخلاق و رفتارهای یکسان داشته باشند.
مثلا مزاج سودائی (البته ما بیش از 18 نوع مزاج سودائی داریم) هم بسیار محبتی است و هم زود رنج و بالتبع زودتر عصبانی می شود.
حال به نظر می آید نمی شود از این شخص و شخصی که مثلا مزاجش خون است و طبعا خوش خلق است و دیرتر عصبانی می شود،یک انتظار داشت و اخلاقی بودن را برای آنها یکسان شدن تعریف کرد.
البته آن شخص سودائی باید با برخی مراقبت ها و تهذیب نفس، رذیله غضب را درمان کند،این درست. ولی باز هم مزاج او به این سادگی ها رو به اعتدال نمی رود.
اخلاقی بودن را باید طوری تعریف کرد که همه اقشار جامعه با همه ظرفیتها و همه سلیقه ها راهکاری برای اخلاقی بودن داشته باشند.
نه اینکه ایدئالهائی را مطرح کنیم که عملا کارکرد چندانی نداشته باشد و نشود در اوضاع فعلی آنها را در جامعه پیاده کرد.
البته بنده هم می دانم که الگوهائی مثل انسان کامل باید تحقق پیدا کند و حقیقتا به امثال آن معتقدم.ولی ما باید راهکارهای تحقق آنرا با توجه به شرایط زمانه خود پیدا کنیم.
زیرا این الگو که توسط دین مطرح شده نمی تواند برای یک عده خاص باشد بلکه حتما برای همه مردم است.

دوستان فرهیخته و گرامی روی این کلام تأمل کنند و نظر با ارزش خود را مرقوم بفرمایند.ممنون

سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته

تامل بسیار هوشمندانه ای بود که متاسفانه کمتر نظیر آنرا دیده بودم.
ولی اول یک مطلب و آن اینکه
این متن شاید انتقادی باشد ولی مخرب نیست.بلکه آئینهای است در دست خودمان .

اما بخش اول کلام شما
سلایق اعتقادی افراد با قیاس تمثیلی از مزاجهای آنها در نظر گرفته شده و اینکه
تغئیر مزاج و بنوعی وحدت مزاج میسر نیست /
برای پاسخ از خودمان این سوالات را بکنیم
انسان کامل که خیر ولی آیا مبنای انسان مسلمان با تمام مزاجها سازگار است ؟
ایا خداوند هنگامی که شریعت را بر نبی اکرم نازل فرمود تنوع مزاج اعتقادی و میلی انسانها مد نظرش بود ؟
مشخصا پاسخمان مثبت خواهد بود.

ولی چرا اینگونه نیست و اگر میسر است چگونه میشود آنرا عملی نمود

در غرب وقتی میخواستند تعبیر بسیار مشکل و مخالف با فطرت یهود از انسان را به مردم بخورانند بشکلی که سلایق آنها را نیز عوض کرده و آراء آنها را نیز برای خود کنند
تبلیغ کردند. تلاش کردند و فیلم تبلیغی ساختند الگو ارائه کردند و جذابیت.

ما که مسلمانیم نه جذابیتی خودمان ایجاد کردیم که بقول امام رحمه الله علیه این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگاه داشته و امثال آن هم میراث شریعت نبی اکرم و ائمه ماست

و همچنین درست فکر نکردیم که راه تبلیغ صحیح چگونه است و الگوهای زمانهای قبل را در این عصر استفاده کردیم
و نتوانستیم فرهنگ و دید مردم را به اسلام و تمدن اسلامی با ارائه الگوها در تبلیغات در فیلم در سریال در کتاب درسی در سر چهار راه پشت فرمان ماشینها و.. تغئیر دهیم.

نتیجه اینکه چه ماند ؟

تیپ و الگوها و معیارهای غیر اسلامی. آنها جای تبلیغ ما و الگوی ما را پر کردند /

مساله جوانان ما و ازدواج آنها در سنین 20 و 21 سال به 35 و 36 سال کشیده شد چون ازدواج با معیارهای لوکس غربی سخت است.
نتیجتا رفتارهای جنسی ناسالم رشد کرد

حال مائیم و مزاجهای متعدد با ادله های مختلف.

اگر در عمل تسهیل و تبلیغ حلال نکنیم
در عقیده اتفاق خاصی نخواهد افتاد / والله اعلم

یاحق

مختصر زنهار نامه نبوی

انس از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كند كه فرمود:
زمانى بر مردم فرا رسد كه صبركننده بر دينش از آنان همچون گيرنده پاره آتش در دست است
و فرمود: زمانى بر امّت من فرا رسد كه اميرانشان ستمگرند و دانشمندانشان حريصند و عبادت كنندگانشان، رياكارند و تاجرانشان رباخوارند و زنانشان به فكر زينت و آرايشند و پسرانشان به فكر ازدواجند.
در اين هنگام كساد امّت من همچون كساد بازارهاست و رواجى ندارد.
مردگان داخل قبرها از خير آنان نااميدند و نيكان بين آنان زندگى نمىكنند، در اين زمان فرار بهتر از اقامت است.
..

درر الأخبار سيد مهدى حجازى / سيد على رضا حجازى و محمد عيدى خسروشاه ص: 197


[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]امام على عليه السلام:

[=microsoft sans serif]وُصولُ المَرءِ اِلى كُلِّ ما يَبتَغيهِ مِن طيبِ عَيشِهِ وَ اَمنِ سِربِهِ وَ سَعَةِ رِزقِهِ بِحُسنِ نيَّتِهِ وَ سَعَةِ خُلقِهِ؛

[=microsoft sans serif]انسان، با نيّت خوب و اخلاق خوب، به تمام آنچه در جستجوى آن است، از زندگى خوش و امنيت محيط و روزى زياد، دست مى يابد.(غررالحكم، ح 10141)


استاد;276647 نوشت:

اخلاقی بودن را باید طوری تعریف کرد که همه اقشار جامعه با همه ظرفیتها و همه سلیقه ها راهکاری برای اخلاقی بودن داشته باشند.
نه اینکه ایدئالهائی را مطرح کنیم که عملا کارکرد چندانی نداشته باشد و نشود در اوضاع فعلی آنها را در جامعه پیاده کرد.
البته بنده هم می دانم که الگوهائی مثل انسان کامل باید تحقق پیدا کند و حقیقتا به امثال آن معتقدم.ولی ما باید راهکارهای تحقق آنرا با توجه به شرایط زمانه خود پیدا کنیم.
زیرا این الگو که توسط دین مطرح شده نمی تواند برای یک عده خاص باشد بلکه حتما برای همه مردم است.

دوستان فرهیخته و گرامی روی این کلام تأمل کنند و نظر با ارزش خود را مرقوم بفرمایند.ممنون

به نام خدا
سلام خدمت دوستان مشترک در مبحث

بنظر من قبول نکردن یک فرد به عنوان رهبر در خانواده و ادامه ی آن در جامعه , باعث میشه ما الگو ها و راه های صحیح را انتخاب نکنیم و نتوانیم یک انسان کامل شویم . اگر دوستان تمایل داشته باشند میتونیم در این باره یعنی نقش رهبری در رسیدن انسان به انسان کامل و این که به چه کسی یا چه چیزی میشود گفت رهبر صحبت کنیم البته شاید ایده های دیگری هم وجود داشته باشه که ما میتونیم یک به یک دربارش تبادل نظر کنیم .

موفق باشید

به نام خدا
سلام

همانطور که مستحضر هستید گفته های استاد مطهری در کتابی با عنوان انسان کامل نقدی است بر انسان کامل در دیگر مکاتب که هدف از نقد ها توضیح انسان کامل از نظر اسلام است . وقتی این تایپیک ایجاد شد من مشغول خواندن این کتاب بودم و چقدر هم مفید بود برام .

بحث من بر سر نقش رهبری در رسیدن به انسان اخلاقی بود و معتقدم رهبر در گام اول قرآن است و در گام بعدی رهبر میتواند فردی باشد که به قرآن عمل میکند . اگر در جامعه بتوان این باور را اثبات کرد که قرآن ارزنده ترین هدایت کننده می باشد به دنبال آن اثبات حقانیت رهبری فردی که قرآن را سرلوحه خود قرار داده است آسان می شود . در حال حاضر جامعه ای داریم که قرآن را در تاقچه گذاشته است و رهبرانی که به قرآن عمل میکنند را باور ندارند که این باور نداشتن موجب میشود فرد رهبر را به عنوان الگو قرار ندهند و بسا با او مخالفت هم کنند .
اما نقش رهبری به عنوان الگو گرفتن از آن تنها مولفه تبدیل انسان به انسان اخلاقی نمیتواند باشد که میطلبد دوستان گرامی نیز همیاری نمایند تا با دیگر راه ها نیز آشنا شویم .
مگر میشود انسان در راه خدا قدم بردارد و انسان اخلاقی نشود ؟

اللهم صل علی محمد و آل محمد

با سلام خدمت دوستان
مطالبی که عنوان شد خیلی مطالب خوبی بود
ولی در عمل چیز زیادی دست ما رو نمیگیره البته توصیه های عملیه خوبی هم بود ولی اونها هم دستورات کلی هستند.
من فکر می کنم پیشنهاد حاج آقا روح بخش مفید باشه، چرا که جزئی شدن به ما در درک کلیات کمک میکنه .
در انجام و بررسی کلیات در عمل سوالات زیادی پیش می یاد که باعث ایجاد مشکل میشه و براحتی قابل حل نیست .

با سلام خدمت همه دوستان گرامی
بحث در مورد رذائل اخلاقی لازم است و در تاپیک های دیگر انجام گرفته است.
آنچه مد نظر بنده بود و در دو پست قبل هم به آن اشاره کردم،بازنگری در تعریف مولفه اخلاقی بودن در جامعه است، علت آنهم این بود که غالب تعریفهائی که صورت می گیرد قابل تطبیق سریع برای همه افراد جامعه نیست.
مثلا ما در مورد خوش اخلاقی تعریفی ارائه می دهیم که برای برخی افراد رسیدن به آن بسیار مشکل است(به هر دلیلی).
و چون می بیند که نمی تواند اصل موضوع را رها می کند.
البته این کلام بنده در حد یک نظریه بوده و قابل مناقشه است،به همین دلیل هم آنرا مطرح کردم و تقاضای مشارکت دوستان گرامی را داشتم.
به نظر بنده می توان همین خوش اخلاقی را در مرتبه اول با حداقلها تعریف کرد و در آن از قیدهائی استفاده کرد که قابلیت تطبیق بیشتری برای افراد مختلف داشته باشد.

نظر شما چیست؟

سلام دوستان :Gol:
صحبت های خوبی تو حوزه اخلاق زده شده .به نظرم خوب اگه از تجربیات شخصی مون تو این حیطه هم بگیم .فکر می کنم راه گشا باشه !! این جوری تو برنامه ی خودسازی مون یه چیزی دستمون و می گیره . انشاالله :Gol:

به نظرم کار خوبی باشه .
ولی عموماً یا لااقل خود من برام اینجوری بوده که بیشتر دنبال برطرف کردن عیبهام بودم تا اضافه کردن خصلتهای خوب ،
نمی دونم حالت درست کدومه ؟
اینکه عیب ها برطرف بشه خودش تبدیل به خوبی میشه یا باید جداگانه به آن پرداخت ؟

استاد;277699 نوشت:
با سلام خدمت همه دوستان گرامی
بحث در مورد رذائل اخلاقی لازم است و در تاپیک های دیگر انجام گرفته است.
آنچه مد نظر بنده بود و در دو پست قبل هم به آن اشاره کردم،بازنگری در تعریف مولفه اخلاقی بودن در جامعه است، علت آنهم این بود که غالب تعریفهائی که صورت می گیرد قابل تطبیق سریع برای همه افراد جامعه نیست.
مثلا ما در مورد خوش اخلاقی تعریفی ارائه می دهیم که برای برخی افراد رسیدن به آن بسیار مشکل است(به هر دلیلی).
و چون می بیند که نمی تواند اصل موضوع را رها می کند.
البته این کلام بنده در حد یک نظریه بوده و قابل مناقشه است،به همین دلیل هم آنرا مطرح کردم و تقاضای مشارکت دوستان گرامی را داشتم.
به نظر بنده می توان همین خوش اخلاقی را در مرتبه اول با حداقلها تعریف کرد و در آن از قیدهائی استفاده کرد که قابلیت تطبیق بیشتری برای افراد مختلف داشته باشد.

نظر شما چیست؟



سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
یعنی استاد گرامی
منظورتان این است که مبنائی از اخلاق را برای عرف جامعه تعریف شود تا انجامش برای هر کسی مقدور باشد ؟
یعنی
تعریف یک حداقل ممکن از اخلاق بر اساس دین تا بتوان آنرا بعنوان عرف در جامعه رایج کرد؟

درست متوجه منظور شما شدم ؟

یاحق

[="Tahoma"][="Navy"]

فاتح;278137 نوشت:

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
یعنی استاد گرامی
منظورتان این است که مبنائی از اخلاق را برای عرف جامعه تعریف شود تا انجامش برای هر کسی مقدور باشد ؟
یعنی
تعریف یک حداقل ممکن از اخلاق بر اساس دین تا بتوان آنرا بعنوان عرف در جامعه رایج کرد؟

درست متوجه منظور شما شدم ؟

یاحق


با عرض سلام

کاملا درست متوجه شده اید.

دوستان گرامی به نظر شما این حداقل ها چه مواردی و قیدهائی می تواند باشد؟

این بحث نظری صرف نیست،زیرا وقتی ما بتوانیم به نتایجی برسیم،این نتایج کاربردی بوده و قابلیت عملی شدن دارد.اصلا هدف این است مواردی تبیین شود که کاملا عملی باشد.[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

البته باز مطمئن نیستم که منظور شما از حداقل ها را درست متوجه شده باشم
و همچنین
شما فرمودید در سوال جای مناقشه وجود دارد ولی موضوع این است که یک مبنی و یک تعریف برای اخلاق فردی یا اجتماعی ممکن است شاید بشود تبئین کرد ولی هیچ تضمین اجرائی ای برای آن نمیتوان متصور بود.

خود اخلاق اسلامی محصول دیانت است مانند میوه درخت که دور از شاخه نمیتواند زنده باشد از بین میرود اخلاق را هم نمیتوان از شاخه دیانت جدا کرد تا بتوان حداقلی برایش بتوان تعریف نمود.

حال اگر

منظور این است که حداقل ها را در همان حیطه دیانت تبلیغ کنیم
چرا نشود
خیلی خوب هم میشود.

ومن الله التوفیق

یاحق

استاد;277699 نوشت:
با سلام خدمت همه دوستان گرامی
بحث در مورد رذائل اخلاقی لازم است و در تاپیک های دیگر انجام گرفته است.
آنچه مد نظر بنده بود و در دو پست قبل هم به آن اشاره کردم،بازنگری در تعریف مولفه اخلاقی بودن در جامعه است، علت آنهم این بود که غالب تعریفهائی که صورت می گیرد قابل تطبیق سریع برای همه افراد جامعه نیست.
مثلا ما در مورد خوش اخلاقی تعریفی ارائه می دهیم که برای برخی افراد رسیدن به آن بسیار مشکل است(به هر دلیلی).
و چون می بیند که نمی تواند اصل موضوع را رها می کند.
البته این کلام بنده در حد یک نظریه بوده و قابل مناقشه است،به همین دلیل هم آنرا مطرح کردم و تقاضای مشارکت دوستان گرامی را داشتم.
به نظر بنده می توان همین خوش اخلاقی را در مرتبه اول با حداقلها تعریف کرد و در آن از قیدهائی استفاده کرد که قابلیت تطبیق بیشتری برای افراد مختلف داشته باشد.

نظر شما چیست؟

به نام خدا
سلام
جناب استاد گرامی
اگر کسی ایراد بگیرد و بگوید شما با این کار جامعه را تنبل میکنید و یک آرمان ضعیف را جایگزین یک آرمان قوی میکنید چه بگوییم ؟

یا حق

با سلام
یه چیزی که خیلی مورد عجیبی هست مخصوصا در مورد آدم های مذهبی دیدم این هست که بعضی وقتا پناه بر خدا دین عجیب آدم رو متکبر میکنه....
یه توصیه به جامعه دینی و تمام دوستان مذهبی دارم این هست که در مواجه شدن با تمام بندگان خدا خودمون رو بدترین بنده ببنیم و گناهانمون رو بزرگترین گناهان انجام شده بدونیم. اگه کسی ازمون خواست بدترین آدمی رو که تو عمرت دیدی معرفی کن بتونیم راحت اسم خودمون رو فورا بگیم به نظرتون برا ما به اصطلاح مذهبی ها تو هر سطح علمی معرفتی هستیم این مطلب راحته؟؟؟؟؟ چه دستاورد اخلاقی می تونه داشته باشه؟

[="Tahoma"][="Navy"]

vahid_barvarz;280879 نوشت:
به نام خدا
سلام
جناب استاد گرامی
اگر کسی ایراد بگیرد و بگوید شما با این کار جامعه را تنبل میکنید و یک آرمان ضعیف را جایگزین یک آرمان قوی میکنید چه بگوییم ؟

یا حق


با سلام خدمت همه گرامیان،خصوصا آقا وحید عزیز
در جواب چنین سوالی باید گفت:
مقصود ما چنین نیست که مطالب و معارف اعلا را حذف کنیم،بلکه می گوئیم،بهتر است مراحل و مراتب ساده تری تدوین و بیان شود تا التزام به اخلاقیات ساده تر شود.
حرف بنده اینست که ما برخی از باید ها و نبایدها را چنین تعریف کرده ایم که التزام عملی به آن برای برخی نشدنی محسوب می شود و ایشان چنین احساس می کنند که چون موفق نخواهند شد ،پس بهتر است اصلا شروع نکنند.

منتها ایرادی که خود بنده به ذهنم می رسد،اینست که آیا ما می توانیم در معیار ها و ملاکها تغییر ایجاد کنیم؟
مثلا می توانیم به شخصی که به علل جسمی و روحی ،بسیار عصبانی است بگوئیم:شما اگر به دیگران توهین نکنی و صدایت را بالا نبری کافی است و ما با درونت کار نداریم (غضب درونی و مثلا حرص خوردن تو ایرادی ندارد).
در حالی که در روایات ما اصلا آن غضب درونی هم مذموم و موثر بر روی نفس شمرده شده است،مانند روایتی که بیان می کند: گرمای حاصل از غضب،از آتش جهنم گرفته شده است).[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

مفتقر;281934 نوشت:
با سلام
یه چیزی که خیلی مورد عجیبی هست مخصوصا در مورد آدم های مذهبی دیدم این هست که بعضی وقتا پناه بر خدا دین عجیب آدم رو متکبر میکنه....
یه توصیه به جامعه دینی و تمام دوستان مذهبی دارم این هست که در مواجه شدن با تمام بندگان خدا خودمون رو بدترین بنده ببنیم و گناهانمون رو بزرگترین گناهان انجام شده بدونیم. اگه کسی ازمون خواست بدترین آدمی رو که تو عمرت دیدی معرفی کن بتونیم راحت اسم خودمون رو فورا بگیم به نظرتون برا ما به اصطلاح مذهبی ها تو هر سطح علمی معرفتی هستیم این مطلب راحته؟؟؟؟؟ چه دستاورد اخلاقی می تونه داشته باشه؟

با سلام و تشکر فراوان از دوستانی که مشارکت می کنند.
مطلب بسیار خوب و به جائی نوشته اید. فقط به نظر می رسد که این قسمت آن دقیق نیست(
بعضی وقتا پناه بر خدا دین عجیب آدم رو متکبر میکنه) دین انسان را متکبر نمی کند، عدم التزام به همه جوانب دین ،انسان را ناقص بار می آورد، مثلا متکبر می کند.[/]

استاد;282020 نوشت:
[="tahoma"][="navy"]
با سلام خدمت همه گرامیان،خصوصا آقا وحید عزیز
در جواب چنین سوالی باید گفت:
مقصود ما چنین نیست که مطالب و معارف اعلا را حذف کنیم،بلکه می گوئیم،بهتر است مراحل و مراتب ساده تری تدوین و بیان شود تا التزام به اخلاقیات ساده تر شود.
حرف بنده اینست که ما برخی از باید ها و نبایدها را چنین تعریف کرده ایم که التزام عملی به آن برای برخی نشدنی محسوب می شود و ایشان چنین احساس می کنند که چون موفق نخواهند شد ،پس بهتر است اصلا شروع نکنند.

منتها ایرادی که خود بنده به ذهنم می رسد،اینست که آیا ما می توانیم در معیار ها و ملاکها تغییر ایجاد کنیم؟
مثلا می توانیم به شخصی که به علل جسمی و روحی ،بسیار عصبانی است بگوئیم:شما اگر به دیگران توهین نکنی و صدایت را بالا نبری کافی است و ما با درونت کار نداریم (غضب درونی و مثلا حرص خوردن تو ایرادی ندارد).
در حالی که در روایات ما اصلا آن غضب درونی هم مذموم و موثر بر روی نفس شمرده شده است،مانند روایتی که بیان می کند: گرمای حاصل از غضب،از آتش جهنم گرفته شده است).

[/][/]

به نام خدا
سلام
جناب استاد بزرگوار
برای توجیه و جواب دادن به ایراد وارد شده توسط جناب عالی مطلبی میتوان ارائه کرد ؟
در مثالی که فرمودید میشود گفت همین که شما به دیگران توهین نکنی و صدایت را بالا نبری فعلا کافی هست و وقتی که کلمه فعلا را بیاوریم یعنی اعتقاد داریم که فرد باید باز تلاش کند تا به مرتبه بالاتر برود و در مسیر ممکن است خسته شود !
جناب استاد با ایرادی که فرمودید چه کنیم ؟

یا حق

[=courier new, courier, mono]مراقب افكارت باش كه گفتارت می شود .[/] [=courier new, courier, mono]مراقب گفتارت باش كه رفتارت می شود .[/]
[=courier new, courier, mono]مراقب رفتارت باش كه عادت می شود .[/]
[=courier new, courier, mono]مراقب عادتت باش كه شخصیتت می شود .
[/]
[=courier new, courier, mono][/]بتونیم رعایت کنیم که عالی هستیم....ولی خوب نقطه ضعف زیاد داریم...........
[=courier new, courier, mono][/]

[="Tahoma"][="Navy"]

vahid_barvarz;282034 نوشت:
به نام خدا
سلام
جناب استاد بزرگوار
برای توجیه و جواب دادن به ایراد وارد شده توسط جناب عالی مطلبی میتوان ارائه کرد ؟
در مثالی که فرمودید میشود گفت همین که شما به دیگران توهین نکنی و صدایت را بالا نبری فعلا کافی هست و وقتی که کلمه فعلا را بیاوریم یعنی اعتقاد داریم که فرد باید باز تلاش کند تا به مرتبه بالاتر برود و در مسیر ممکن است خسته شود !
جناب استاد با ایرادی که فرمودید چه کنیم ؟

یا حق


با عرض سلام
اینکه بگوئیم فعلا کافی است که دیگر تغییری ایجاد نکرده ایم.
ببینید الآن هم امثال بنده در مشاوره های اخلاقی به مثل چنین پرسشگر می گوئیم ،که این کار برای شما فعلا کافی است و این مثلا قدم اول است.
ولی بحث بنده در مقام مشاوره یا راهکار دادن نیست، بلکه در مقام بحث نظری باید جوابی داشته باشیم؛ اگر بخواهم واضح تر بیان کنم مثلا اگر بنده و فرهیخته ای مثل شما در این مورد مباحثه کنیم،باید همان وقت که به آن فرد می گوئیم کافی است که فلان کار را نکنی،این را هم بگوئیم که البته این غضب را باید کلا درمان کرد،و این خشمگین شدن (غیر الهی) روی نفس شما تأثیر منفی خواهد داشت.
جان کلام همین جاست،اگر آن فرد به چند عامل گرفتار عصبانیت باشد،و اصلاحش طول بکشد،معمولا چنین کاری را نمی کند.
برای ما زیاد پیش آمده است که بعد از بیان برخی از معارف به مردم،با عدم اقبال ایشان نسبت به آن موضوع مواجه شده ایم،که عمدتا دلیلش سنگین به نظر آمدن دستیابی آن معرفت است.

همکاران گرامی اگر لطف کنند و از برخی از فرهیختگان سایت برای ابراز نظر در این موضوع دعوت کنند،ممکن است به نتایج خوبی دست پیدا کنیم.إن شاء الله.[/]

به نام خدا
سلام

بعضی مواقع هست که مشکل واقعی بر سر شناخت معارف نیست و انسانها به خاطر فطرت موجود در آنها مطمئنا تمایل به خوب بودن دارند و وابستگی ها و عادت های غیر اخلاقی در آنها باعث شده است ترک غیر اخلاق ها برایشان سخت شده باشد.
برای مثال یک مسلمان میداند که نماز نخواندن خوب نیست اما به علت عادت های غلط , نماز خواندن برایش دشوار است . اگر فرض کنیم این عادت ها به یکباره از بین برود این فرد نه تنها نماز میخواند بلکه پی در پی تلاش میکند تا نحوه نماز خواندن را ارتقا دهد . اگر عادت های غلط گذشته او از بین رفته باشد دیگر میلی به بازگشت به اخلاق غلط را ندارد چون میداند که آن رفتار غلط گذشته باعث حقارتش بوده است اما این حرفم به این معنا نیست که نیاز به یاد آوری و آموزش معارف ندارد , منظورم گام اول است یا بهتر است بگوییم به موازات آموزش معارف باید انسان را از عادت های غلط جدا کرد تا این معارف سود مند واقع شود .
مثال دیگری هم برای روشن تر شدن بزنم , کسی که عادت به کتاب خواندن ندارد و بجای آن مدام می خوابد اول باید عادتش را ترک کند تا میل و اشتیاق به مطالعه در او شکوفا شود .
مثال دیگر یک فرد معتاد است , در حال حاضر برای ترک دادن یک فرد معتاد به مواد مخدر به موازات جلسات روانشناسی , جلسات روانپزشکی را نیز میگزراند تا با با تجویز دارو ها توسط روانپزشک عادت های گذشته درون او نابود شود و به موازات روانشناس با مشاوره معارف خوب را جایگزین عادت های غلط میکند .
آیا واقعا اعتیاد را تنها به مواد مخدر باید تلقی کرد و اخلاق های ناشایست اعتیاد محسوب نمیشود ؟ استاد مطهری ( ره )در کتاب انسان و ایمان بسیار زیبا رابطه علم و ایمان را شرح میدهد که نمیخواهیم وارد آن شویم اما اگر علم را یک چراغ فرض کنیم ایمان مقصد است و در مثال فرد معتاد علم همان روانپزشک با دارو هایش است و ایمان همان روانشناس با معارفی که به فرد یاد میدهد است .

اگر گفته های من را درست فرض کنیم , قدم اول برای نابودی عادت های غلط گذشته چیست ؟ روانپزشک با داروهایش ؟ تحقیر مداوم رفتار های غلط است ( البته منظور تحقیر رفتار غلط است نه تحقیر فرد مرتکب رفتار غلط ) ؟
آیا واقعا راهی برای رها شدن از وابستگی ها و رفتار های غلط گذشته و آماده شدن برای راهپیمایی در مسیر به ظاهر , تاکید میکنم به ظاهر سخت و در واقع شیرین تقرب به خداوند متعال را نمی شناسیم؟
معروف است که معصومین از همان کودکی از انجام رفتار غلط و گناه پرهیز کرده اند , آیا به همین دلیل نبوده است که چون هیچ وابستگی و عادتی به رفتارهای غلط در آنها نبوده است به خداوند نزدیک بوده اند ؟

به نام خداوند مهرگستر مهربان

در اینکه برای نهادینه کردن عادات جدید باید پله پله عمل کرد شکی نیست.
به نظر حقیر شخصی که در وادی اخلاق عملی پا می گذارد اگر از همان ابتدا از او انتظارات بیش از حد وجود داشته باشد به زودی رها می کند . اما اگر به او بگوییم در این مرحله تو فقط تا این حد پیش برو هم می داند که کار سختی در پیش ندارد و هم می داند افق های مطلوب تری در پیش است.
در مثال نماز وقتی نوجوان می خواهد نماز بخواند به او بگوییم تو باید در نماز با خداوند راز و نیاز کنی، لذت ببری ،حضور قلب داشته باشی حالت تضرع داشته باشی و خدا را باچشم دل مشاهده کنی می رود نماز می خواند می بیند نه از راز خبری هست و نه نیاز لذت هم نمی برد شاید رها کند وشاید از سر اکراه با عادت ادامه دهد.
اما اگر به او بگوییم: در ابتدا باید به دستور خداوند نماز را بخوانی ودر بابر او ادب کنی حتی اگر سخت است. انتظار نیست با گریه و تضرع و حال نماز بخوانی آن وقت او ادب ارتباط با خدا را رعایت می کند و گام به گام پیشروی می کند.


البته مثال را از تاپیک صوتی مربوط به نماز گرفتم. دوستانی که نشنیده اند بد نیست گوش بدهند:
کلیپ صوتی نماز.بسیار تاثیر گذار

الله

جمیعا سلام علیکم

تشکر از جناب استاد بزرگوار

بنده دو مورد از هفت موردی را که در زندگی شخصی تا حدودی رعایت میکنم را نام میبرم.انشاالله مفید باشد.

1)عدم اعتراض(احوال،اقوال،افعال) که این خود در زوایای مختلف بحثی بسیار وسیع است.

2)چنان مستغرق احوال خود باش که از حال دیگران ناید تو را یاد

استاد;276390 نوشت:
بسمه تعالی
باید دارای چه مؤلفه هائی باشیم که بتوان به ما گفت انسان اخلاقی؟

انسان الهی شنیده بودم اخلاقیش رو الان دیدم!

بنظر بنده برای اینگونه مباحث کلی باید به نقاط مشترک توجه کرد و نقطه مشترک رذیلت اخلاقی بین مردم، خود خواهی است و تمام رذائل از این سرچشمه می گیرد!

اگر هر شخص، خودش و مردم را بر خدا ترجیح بدهد این خودخواهی است و عکس آن، انسان اخلاقی مدنظر شماست!
اگر در هر عملی و رفتاری رضای خدا (حتی نه رضای مردم) را بر خواسته مان ترجیح دهیم انسان اخلاقی هستیم!

رضای خدا هم چیزی هست که فطرت انسان، شخص را به آنسو سوق میدهد! نه اینکه بگوییم چون ائمه فرمودند حسد بد هست پس بد هست!
فطرت تمام انسانها با حسد و دروغ و... تضاد دارد و از آن دوری میجوید و سخنان آن بزرگان هم براساس فطرت بوده که ما قبولش میکنیم!

راهکاری که در زیر توضیح دادم از یکی از شاگردان علامه حسن زاده آملی یاد گرفتم

هر روز در هفته روزی 2 ساعت این تمرین را باید انجام داد

تمرین به این شکل میباشد که در همه کارها غیر از هنگام تلویزیون نگاه کردن ،کار با کامپیوتر ، رانندگی، کتاب خواندن و کارهایی که نیاز به فکر کردن دارد می بایست قبل از انجام آن کار نیت کرد (بدون گفتن نیت) یعنی قصد آنرا اول بکند بعد آن کار را انجام دهد

هر کدام از مراحل زیر یک مکث هست که مجموعه کارهایی که انجام میدید نباید از 15 دقیقه کمتر طول بکشد مثلا در 15 دقیقه این کارها را انجام میدهید آب بخورید ، راه برید، ......

مثلا میخواهم یه لیوان آب بخورم

-1نیت => دست را به لیوان آب نزدیک میکنم عمل=> دست را به لیوان آب نزدیک کنید

-2نیت=> لیوان را بر میدارم عمل=> لیوان را بر می دارید

-3نیت=>لیوان را به نزدیک دهان میآورم عمل=> لیوان آب را نزدیک دهان میآورید

-4نیت=> دهان را باز میکنم عمل=> دهان خود را باز کنید

-5نیت=> آب را مینوشم عمل=> آب را مینوشید

البته میتونید خودتون یه کاری رو همینطوری انجام بدید مثلا صندلی رو بلند کنید ، کنترل تلویزیون رو سر جاش بذارید

و به این شکل شما شرطی میشید که قبل از هر کاری اول فکر کنید بعد انجامش بدید
البته این کار به دلیل شرطی شدن در کارها شاید درست نباشه ولی شما میتونید قبل از عصبانیت فکر کنید که آیا عصبانی بشم یا نه؟!

البته من که گفتم نباید از 15 دقیقه کمتر نباشه درسته ولی برای اینکه نتیجه ی بهتری بگیرید پیشنهاد میکنم بجای 15 دقیقه ، یک ساعت انجامش بدید. یعنی در یکساعت کارهایی که نیاز به تمرکز ندارد را پس سر هم با این روش انجام دهید مثل آب خوردن، جمع کردن وسایل و...


[=arial black]اعوذبالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم
[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black]
[=arial black]السلام علیک یا رسول الله(ص)

[=arial black]السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

[=arial black]ا[=arial black]لسلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)

[=arial black][=arial black]السلام علیک یا ام البنین(س)


[=arial black]

[=arial black]السلام علیک یا اهل البیت نبوه(ع)

[=arial black]السلام عليك يا حسن مجتبي(ع)

[=arial black]السلام عليك يا زین العابدین(ع)

[=arial black]السلام علیک یا محمد بن علی(ع)

[=arial black]السلام علیک یا جعفر بن محمد(ع)

[=arial black]السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

[=arial black]سلام علیکم جمیعا

دوستان 25هزار رای لازم است برای ثبت بقیع در یونسکو



http://www.askdin.com/thread23678-2.html

[=arial black]اعوذبالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)


[=arial black]( باب )
[=arial black]* ( التهمة وسوء الظن ) *

[=arial black]1 - علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن حماد بن عيسى ، عن إبراهيم بن عمر اليماني ،
[=arial black]عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : إذا اتهم المؤمن أخاه انماث الايمان من قلبه ، كما ينماث الملح في الماء .

[=arial black]الشیخ الکلینی،الکافی،دار الكتب الإسلامية - طهران، 1365 ش،ج2،ص361

[=Arial Black]از لحاظ سندی این رویات درست است دیگر؟؟

[=Arial Black]بعد از بررسی سند با توجه به این رویات ها در باب تهمت و سوئ ظن.....غیبت....فحاشی...و غیره نیز صحبت بفرمایید


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


اول خدمت استاد عزیز و اندیشمند گرامی عرض تشکر دارم که همچنان زحمت میکشند تا نتیجه مطلوب مرضی خداوند متعال حاصل آید.

در مورد مشاوره استاد گرامی لازم است گاهی به اطبائی که جسم را مداوا میکنند نگاه کنیم.

اگر تشخیص بیماری درست نباشد
اگر اطلاعات به اندازه مکفی درباره آن بیماری نزد طبیب نباشد
اگر دارو درست نباشد و یا اگر دارو درست است ولی به اندازه و زمان مقتضی مورد مصرف تجویز نشود

یکی از این دلایل کافی است که بیمار شفا نیابد.

داروی ملایم تر و و سهل الهضم تر هم بدرد نمیخورد.

مشکل آدم این است که در عین سادگی بسیار پیچیده است چراکه خداوند برای ساختن او به خود احسنت فرمود. لذا درمان را نباید هرگز امری ساده در معنی بدانیم.

اما در مورد شریعت اسلام.
ماهیت شریعت اسلام چیست ؟ اگر بخواهیم طریق اسلام را خیلی خلاصه معرفی کنیم معنای شریعت اسلام یعنی راه سعادت

این شریعت دوای درد بشر است. و رحمت است برای بشر اگر قلب سالم و صدق در دل داشته باشد.

این دارو را نیز باید با همان شرایط که در بالا ذکر شد تجویز کنیم والا بهتر است تجویز نشود چراکه تجویز اشتباه و در زمان نابجای ما باعث میشود که داروی اصلی بر فرد بیمار تاثیری نداشته باشد.
و داروی سهل المصرف و با دوز پائین تر هم فایده ای برای شخص نخواهد داشت.

ومن الله التوفیق

یاحق

استاد;276390 نوشت:
ما تا به حال فکر کرده اید برای اینکه انسان اخلاقی باشیم و به تبع آن به یک جامعه اخلاقی برسیم ،باید دارای چه مؤلفه هائی باشیم که بتوان به ما گفت انسان اخلاقی؟

باسلام و احترام خدمت همه دوستان و همکاران گرامی
شاید پاسخ چنین سوالاتی را بتوان در این حدیث نبوی که می خواهم بگویم، داده شده باشد. پیامبر رحمت(ص)، که برای مکارم اخلاق مبعوث شده بودند و به فرموده قرآن «انک لعلی خلق عظیم» بودند، چهار ویژگی اخلاقی را از بهترین اخلاقهای دنیا و آخرت شمرده اند، یعنی هر کسی یکی از این خصوصیات را داشته باشد، بعد از التزام به اسلام، از بهترین اخلاقهای دنیا و آخرت را داشته و سبب نجات او شده و می توان گفت، کسی که بهترین اخلاقهای دنیا و آخرت را در خود جمع کرده باشد، حتما انسان اخلاقی ای است و شاه کلید فضائل اخلاقی را داشته است
اما آن چهار صفت این است(گرچه کسب آن بسیار دشوار است):
1. گذشت از کسی که به تو ظلم کرده
2. ارتباط و صله با کسی که با تو قطع رابطه کرده
3. اعطاء و بخشش به کسی که تو را محروم داشته و منع کرده
4. نیکی به کسی که به تو بدی کرده.
البته همه این خصوصیات، دارای شرایطی است و یکی از این شرایط این است که طرف مقابل، شخصی باشد که با دیدن چنین نیکی هایی، گستاخ بر عمل ناشایست خویش نگردد و الا نیکی به کسی که به تو بدی کرده، گاهی موجب تأیید کارِ خلاف او می شود. البته منظور از حدیث روشن است، لذا رسول مکرم اسلام(ص) فرمودند:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي خُطْبَتِهِ‏ أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ خَلَائِقِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَ تَصِلُ‏ مَنْ‏ قَطَعَكَ‏ وَ الْإِحْسَانُ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْكَ وَ إِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَك‏(کافی، ج 2، ص 107)

[="Arial Black"][="Blue"]

استاد;282020 نوشت:
مقصود ما چنین نیست که مطالب و معارف اعلا را حذف کنیم،بلکه می گوئیم،بهتر است مراحل و مراتب ساده تری تدوین و بیان شود تا التزام به اخلاقیات ساده تر شود.
حرف بنده اینست که ما برخی از باید ها و نبایدها را چنین تعریف کرده ایم که التزام عملی به آن برای برخی نشدنی محسوب می شود و ایشان چنین احساس می کنند که چون موفق نخواهند شد ،پس بهتر است اصلا شروع نکنند.
منتها ایرادی که خود بنده به ذهنم می رسد،اینست که آیا ما می توانیم در معیار ها و ملاکها تغییر ایجاد کنیم؟
مثلا می توانیم به شخصی که به علل جسمی و روحی ،بسیار عصبانی است بگوئیم:شما اگر به دیگران توهین نکنی و صدایت را بالا نبری کافی است و ما با درونت کار نداریم (غضب درونی و مثلا حرص خوردن تو ایرادی ندارد).
در حالی که در روایات ما اصلا آن غضب درونی هم مذموم و موثر بر روی نفس شمرده شده است،مانند روایتی که بیان می کند: گرمای حاصل از غضب،از آتش جهنم گرفته شده است).

با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان و سروران گرانقدر
در خصوص مطلبی که مدنظر جناب استاد محترم است، نظر حقیر این است که [="darkgreen"]در تبیین ملاکها و معیارهای خُلق صحیح انسانی، صرفا به خاطر قابل دسترسی بودن و یا دربرگرفتن بیشتر افراد جامعه، نباید دچار تساهل و تغافل شد.[/] یعنی ما نباید صرفا به این جهت که میخواهیم افراد جامعه با سهولت و راحتی بیشتری دارای فضائل اخلاقی شده و از رزائل اخلاقی خود دست بردارند، مولفه های انسان اخلاقی بودن را به گونه ای طرح نمائیم که از ملاکها و معیارهای قویم موجود در آیات و روایات پایین تر باشد.
اگر بخواهیم هر روز صرفا بخاطر اینکه افراد بیشتری در تحت عنوان «اخلاقی بودن» وارد شوند، از ملاکهای موجود فروتر رویم و یا آنها را سنگین و غیر قابل دسترس برای عموم جامعه قلمداد نمائیم، پس از چندی دیگری چیزی از دین و اخلاق در بین جامعه باقی نمی ماند.
[="darkgreen"]متاسفانه دردی که امروزه همه انسانهای عصر تکنولوژی را فراگرفته است این پندار است که گمان می کنند معیارهایی که از ناحیه دین اسلام برای متعالی شدن انسان و به کمال رسیدن وی معرفی شده است، چنان سنگین و غیر قابل دسترس است که هرگز انسانهای این زمانه نمیتوانند بدانها راه یابند و یا گمان می کنند نیازهای انسانِ جهانِ سوم، فراتر از انسان در صدر اسلام است لذا در بیان مولفه ها و ملاکهای اخلاق و معرفت، نیازهای انسان مدرنیته لحاظ نشده است و به همین بهانه از قبول تعهدات و الزامات انسان قرآنی شانه خالی میکنند[/]. در حالی که پیشرفت تکنولوژی اگرچه انسانِ امروز را دچار یک نوع تنبلی و تن پروری نموده است اما هرگز در نیازهای فطریِ انسانِ دیروز، تغییری ایجاد نکرده و یا بر مقدار آن نیفزوده است. انسانِ امروز همان مقدار نیازی به دین و سلامت در روح دارد که انسانِ دیروز داشت و دین مبین نیز برای جعل احکام و قوانین همه نیازهای حقیقی انسان در طول تاریخ را مورد لحاظ قرار داده است و از ذره ای فروگذار نشده است.
[="#006400"]نکته دیگر اینکه عدم اقبال آحاد افراد جامعه به مسایل اخلاقی بیش از آنکه معلول سنگینی معیارها و ملاکهای موجود در قلمرو اخلاق باشد، معلول عدم بیان صحیح و توام با ادب و احترام برخی از مبلغان دین است [/]چه اینکه متخلق نبودن برخی از این مبلغان به آنچه خود میگویند خود دلیل عمده دیگری برای عدم اقبال مردم به فرامین دینی و معیارهای اخلاقی است.
[="#006400"]نکته دیگر اینکه اگر در جایی بعضی از دستورات شرع برای تصحیح خُلق انسانی سنگین به نظر می آید بدین خاطر است که شارع مقدس در تمامی فرامین و قوانینش ریشه کن کردن ملکات و خلقیات ناپسند را اصل قرار داده است نه صرفا حرس کردن و پرداختن به اصلاح شاخ و برگهای درختی که از بن خشکیده است.[/]
اگر میبینم در جایی، مثلا در تصحیح خلق عصبانیت، شرع مقدس به تحلیل غضب درونی و منشائیت آن از آتش جهنم پرداخته است نه بخاطر این است که خداوند می خواهد طریق کمال انسانی را به انحاء گوناگون سخت و دشوار نماید، بلکه بدین خاطر است که تا انسان به ریشه های روانی رذائل و ملکات ناپسند خود آگاه نباشد و آنها را نبیند نمیتواند برای رسیدن به کمالات لایق خویش قدم محکمی بردارد و این، یعنی پرداختن به ریشه ها به جای اشتغال به شاخ و برگها، چه اینکه تبیین علوم و معارفی در توحید و خودشناسی نیز یکی دیگر از مصادیق تصحیح خلقیات انسان از طریق ریشه هاست.
بطور خلاصه دغدغه حقیر در این پست این بود که [="#006400"]به هیچ وجه و در تحت هیچ عنوان، نباید در تبیین ملاکها و معیارهای موجود اخلاقی و ذکر مولفه های آن عقب نشینی کرد و دچار تساهل و تغافل شد[/].
از اینکه این تاپیک برای شما خواننده عزیز خسته کننده و طولانی و ملال آور بود عذرخواهم.
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]بسمه تعالی
بسیار خوشحال شدم که دوستان عزیز وارد این بحث شده و نظر دقیق خود را که برای بنده نیز بسیار محترم است،بیان کردند.
حال که بحث به جاهای خوبش رسیده است. ادامه نظریه خود را بیان می کنم:
جناب فاتح گرانقدر و استاد اویس مطلبی را فرمودند که کاملا درست است و جای تردید ندارد،اما این مطالب جائی است که بیان صریح(آیات و روایات) در مورد برخی مسائل وجود دارد.
حال اینکه در برخی از موارد این بیان صریح وجود ندارد و به همین جهت نیز ما شاهد تعدد نظرات بزرگان در آن باب هستیم.
به این مثال توجه فرمائید:
در باب پرهیز از غذا یا مال شبهه ناک،بسیاری از بزرگان قائل به پرهیز شدید بوده اند،در مورد یکی از بزرگان نقل شده است که:
در منطقه زندگی ایشان،یک گوسفند دزدی وارد احشامی شد که اهالی آن منطقه از آن استفاده می کردند، و آن عالم بزرگوار به خاطر آنکه مبادا از آن گوشت حرام بخورَد،مدتی گوشت مصرف نکردند تا همه آن احشام مصرف شدند.
یا شبیه این قضیه که برای بزرگان فراوان اتفاق افتاده است.
دلیل ایشان هم این است که آن مال یا غذا اثر تکوینی خود را می گذارد،هر چند که شما مطلع نباشید.
این مطلب را داشته باشید و به این مورد نیز توجه کنید:
جناب شیخ انصاری رحمة الله علیه در مکاسب بحثی دارند به عنوان مصلحت سلوکیه،که خلاصه آن اینست:
اگر اماره به چیزی اقامه شد و مکلف بر طبق آن اماره عمل کرد،از دو حال خارج نیست،یا عمل او مطابق با واقع است،در نتیجه واقع را درک کرده است،و یا عمل او مخالف واقع خواهد بود.
در آن صورت بدون آنکه تغییری در واقع ایجاد شود،یا بر آن عمل که به وسیله مکلف صورت گرفته مصلحتی بار گردد،تنها به جهت عمل بر طبق اماره، آن مصلحتِ فوت شده تدارک شده و جبران می گردد.

به نظر بنده این مطلب جناب شیخ را می شود در اخلاقیات نیز وارد کرد(البته این نظریه بنده است و بارها در مورد آن با علمای مختلف بحث و تبادل نظر کرده ام)،به عنوان مثال بنده به بازار رفته و مرغی خریده ام،اما نمی دانم که مرغ ذبح شرعی شده است یا نه؟( چه اینکه اطمینان دارم در برخی کشتارگاه ها ذبح شرعی رعایت نمی شود،متأسفانه).
حال به نظر بیشتر علما این مرغ اگر مُردار باشد،تکوینا اثر منفی خود را روی نفس خواهد گذاشت.
اما به نظر این حقیر چون بازار مسلمانان خود اماره شرعی است، و بنده هم سعی کرده ام از جای مطمئن خرید کنم،اگر این مرغ مُردار باشد ،به همان مبنایِ معقولِ مصلحتِ سلوکیه،خداوند اثر منفی را جبران می کند و چیزی متوجه نفس نخواهد شد.
این مورد یک مثال است برای اینکه بگویم برخی از موارد دیگر نیز به علت کمبود ادله برای ما مجهول مانده است،لذا ما در برخی موارد مطالبی ارائه می دهیم که علاوه بر سنگین بودن،رعایت جوانب مختلف آنرا نکرده ایم.
خداوند لعنت کند آنهائی را که در خانه وحی و اهل بیت علیهم السلام را بستند و ما را به معنای واقعی محروم کرده اند.

نتیجه کلام اینکه ،بحث بنده به عنوان یک نظریه مطرح شده و بسیار جای چون و چرا دارد.موارد دیگری نیز می توان یافت که قابل تردید باشد. در همان مورد عصبانیت به نظر بنده باید فرق گذاشت بین کسی که مزاجش خِلقتا سودائی است و کسی که چنین نیست.
البته اینکه می شود این فرق را در آنجا ذکر کرد که ما به آن سودائی بگوئیم تو تلاشت را کاملا انجام بده و آن مقدار از عصبانیت که تحت اختیار تو نیست را خداوند متعال از جهت تأثیر بر نفس برای تو جبران می کند. یا نتوان چنین فرقی را بیان کرد؛جای بحث و بررسی است ! و هدف از ایجاد این تاپیک همین بوده است.
نظر شریفتان را بفرمائید.[/]

استاد;283071 نوشت:

دلیل ایشان هم این است که آن مال یا غذا اثر تکوینی خود را می گذارد،هر چند که شما مطلع نباشید.

این نکته رو هم بنده بعد ارسال پست قبلیم به یادم اومد ولی خوشبختانه شما ذکر کردید و خیلی مهمه! که حتی آیت الله بهجت اینگونه فرمودند:

اولین مرحله سیر و سلوک به سوی خدا اینست که حلال خدا را حلال بدانیم و حرام خدا را حرام!

لقمه ای کان نور افزود و کمال
آن بود آورده از کسب حلال

علم و حکمت زاید از لقمه ی حلال
عشق و رقت آید از لقمه ی حلال

چون ز لقمه تو حسد بینی و دام
جهل و غفلت زاید آن را دان حرام

لقمه تخم است و برش اندیشه ها
لقمه بحر و گوهرش اندیشه ها

زاید از لقمه ی حلال اندر دهان
میل خدمت، عزم رفتن آن جهان

[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]معده محل طعام است.[/][/]
[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آنچه به وی فرستی اگر حلال بود، قوت طاعت شود[/][/]
[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و اگر شبه ناک بود، راه حق بر تو بپوشد [/][/]
[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و اگر حرام بود، معصیت زاید. محمد غزالی[/][/]

[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]خلاص و آسایش آدمی در دنیا و آخرت در لقمه حلال و در صحبت نیکان است[/][/]
[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و گرفتاری و غصه ی آدمی در دنیا و آخرت در لقمه حرام و در صحبت بدان است![/][/]
[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در بند آن باش که آزاری از تو به کسی نرسد[/][/]
[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و بقدر آنکه میتوانی راحت می رسان[/][/]
[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اینست کار آدمی، اینست خلاص آدمی![/][/][=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] عزیز الدین نسفی[/][/][/][/]



استاد;276390 نوشت:
همه ما این کلام رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را بارها شنیده ایم که:إنی بعثت لأتمم مکارم الأخلاق. و نیز می دانیم علوم اسلامی در یک تقسیم بندی که منبع روائی هم دارد به سه قسم فقه و اخلاق و عقاید تقسیم می شوند. اما تا به حال فکر کرده اید برای اینکه انسان اخلاقی باشیم و به تبع آن به یک جامعه اخلاقی برسیم ،باید دارای چه مؤلفه هائی باشیم که بتوان به ما گفت انسان اخلاقی؟ شما نیز در این بحث شرکت کرده و نظر خود را بفرمائید.

سلام
اخلاق دو جهت گیری دارد که هردو به ارتباط انسان با غیر بر می گردد . جهت گیری اول در ارتباط با خلق است یعنی ارتباط با سایر آفریدگان و بخصوص انسانها و دیگری در ارتباط با خالق متعال است .
اخلاق تنظیم کننده ارتباط انسان با دیگران است بگونه ای که موجب کمال طرفین ارتباط شود و صفات شایسته را در آنها بالفعل سازد .
همین ارتباط انسانی در ارتباط با خدای متعال نیز انعکاس دارد و همین آثار را در بر خواهد داشت با این تفاوت که طرف مقابل در این ارتباط یعنی خدای متعال بی نیاز از کمال است چه اینکه او کمال مطلق است . البته ارتباط با خدای متعال باید در اوج اخلاقی بودن باشد که البته موارد ویژه و اختصاصی هم دارد .
پس اخلاق تعامل با غیر در جهت بالفعل شدن کمالات انسانی است . لذا وقتی ما یک انسان اخلاقی هستیم که هدف اخلاق یعنی کمال انسانی تامین شود پس هر ارتباطی که مانع این هدف یا انحراف از آن باشد فعل غیر اخلاقی محسوب می گردد . لذاست که می بینیم در اخلاق اسلامی گاهی اوقات به ظاهر به امر مرجوح اخلاقی توصیه شده مثل توصیه به تکبر اما کجا ؟ در مقابل متکبر . چرا ؟ چون قرار نیست از فعل اخلاقی فقط یک طرف سود ببرد بلکه باید طرفین سود ببرند لذا نباید در مقابل متکبر تواضع کرد چرا ؟ چون این فعل باعث تشدید سقوط اخلاقی طرف مقابل می شود لذا ما در سایه امر شارع مقدس تکبر می ورزیم و چون در عین تکبر متعبدیم از آن آسیبی هم نمی بینیم .
والله الموفق

[="Tahoma"][="Indigo"]سلام علیکم جناب استاد عزیز
طبق نظریه ای که بیان فرمودید،یک سوال برایم پیش آمد.و آن اینکه مواردی که تجربتاً علمای ما بدست
آورده اند را چطور حل میتوان کرد.برای مثال شخصی از غذای کسی خورده و شرعا برایش حلال بوده،اما مدت طولانی ای نماز شب و حتی صبحش غذا شده.بعد از تحقیق فهیده ایشان مثلا اهل خمس یا... نبوده.

اما ذکر دو نکته هم خالی از لطف نیست:
1.چه بسا ترک نماز شب در آن مدت برای شخص مفید تر از اقامه آن بوده،و خداوند آن لقمه را بر سر راه
او قرار داده تا او بخورد و به درجات بالاتری از راه "ترک نماز شب" ،برسد.

2.اینکه میگویند لقمه حرام و نجاست،حتی اگر یقین ما نیز حاصل نباشد،اثر تکوینی خود را میگذارند،زیرا
تشریعیات از متن تکوینیان برخواسته اند،در این مورد،آیا یقین ما نیز جزوی از تکوین نیست؟
به عبارتی چه بسا اگر یقین نباشد،اثر تکوینی نیز نباشد.نه به این دلیل که منکر اثر تکوینی باشیم،بلکه به این دلیل که "یقین ما نیز" جزوی از عالم تکوین است.

متشکر میشوم اگر راهنمایی بفرمایید
[/]


سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته

بله این چنین است. ما بخاطر اینکه در عالم ظاهر هستیم و حتی انبیاء و اولیاء در بسیاری از مواقع مامور و مکلف به انجام تکالیف خود بنا بر ظاهر امر بوده ایم و این مساله در مورد مکاسب کفایت میکند.

یعنی شاید برای ما میسر نباشد که ذبح مذبوحی که 4 روز قبل ذبحش انجام شده را بفهمیم و همین که حق را بر این میگذاریم که چون در مذبحه اسلامی ذبح شده پس دلیل بر صحت آن است و حتما نام خدا در هنگام ذبح برده شده و ما نیز مامور به همین ظاهر در هنگام خوردن آن نام خدا را میبریم.

حال آیا این تساهل را در مورد اخلاق هم میشود در نظر گرفت ؟ به چه صورت.

بله ما در شرایط مشابه در اخلاق دعوت چنین توصیه ای شده ایم.

مثلا اگر کسی به ما سلام نیت داری کرد ما آنرا به نیت نیک بگیریم . و بگوئیم که نیت خوبی ممکن است در پس این سلام باشد.

مانند همان ذبحی که فرمودید.

ولی تساهل در احکام اخلاقی ماخوذ از دین اسلام بدون شک میدانیم که شرایط خاص خودش را دارد.
و این مطلبی را که شما هم در مورد تساهل میفرمائید کمی برای بنده هنوز مبهم است در عین اینکه
حقیر به شخصه در مورد نظر شما کاملا مجذوب و کنجکاو شده ام لذا
اگر نمونه هائی را در مورد میزان تساهل را مثال بزنید این حقیر را در درک حدود این تساهل و چگونگی آن کمک کرده اید .

یاحق

با سلام خدمت تمام اساتید
این حقیر یه بحثی دارم نسبت به فرمایشات استاد، اگه تنها اونچه که عمل حضرت رسول (ص) بوده درهای غیب رو به روی آدم باز می کنه و علت اینکه این روزا دستاورد دین داری چیز زیادی نیست به هر شکل و اندازه که هست؟! ما باید چه کار کنیم؟ اگه یه آدم 40 سال نماز بخونه و هیچ حالی پیدا نکنه هیچ ذوقی و یا کشفی؟
1) بهتر نیست بگیم به مردم چرا حال و ذوق و محبت پیدا نکردین چون مثلاً نمی دونین حتی خرید نون هم ممکنه رو حالتون تاثیر بذاره؟
2) یا بهتره بگیم که اون مال سطح شما نیست؟
به نظرم یه چیزی که شدیدا این روزا باعث شده فضائل اخلاقی یا دستورات دینی رعایت نشه به این دلیل هست که چیزی داخلش گیر مردم نمی آید البته اینجور میگم جسارت نشه من خودمم از همین مردم. اما دوستام رو دیدم که یکی یکی نماز رو گذاشتن کنار حرفشون هم این بود که خوندنش با نخوندش براشون از لحاظ روحی چیزی نداره.
به نظر این حقیر، طبق فرمایش جناب اویس ما بحث رو ببریم سطح بالا مثلاً بگیم اگه دنبال این هستین که دری بروتون باز شه باید زبونتون روزی 10 تا جمله بیشتر نگه (مثال عرض می کنم) چشمتون فلان جور... خرید مرغتون فلان جور...
به نظرم این بهتره که مردم فرار کنن بگن اگه مسلمونی این هست ما نیستیم؟؟؟!!!! تا بگن نماز هیچی توش نیست؟! روزه هیچی توش نیست؟! نخوندنش با خوندنش فرقی نداره، دروغ گفتن با نگفتن اثری نداره چرا مردم رو نبریم به سمتی که این جمله امام صادق(ع) رو با تمام وجود بچشند که اثر گناه رو آدم از اثر کارد به بدن سریع تر هست...... اما برا رسیدن به این مرحله باید سالک بود؟! چرا مردم رو به سمت دیدن اثرات وجدانی و شهودی اخلاقی نبریم که مثلا اگه امروز دعوا کردن تو خواب ببینن یه سگ بهشون حمله کرده؟! اگه غیبت کردن ببینن گوشت مرده دارن می جون؟! اگه نگای نامحرم کردن شب تو خواب ببینن چشمشون زخم شده... این خیلی اثر گذار تره....
غیر از اینه که عصمت امام به این دلیل هست که با تمام وجودش می دونه فعل گناه چه اثر هولناکی داره؟!
همون حکایت هست که به یه غیر مسلمون گفتن بیا مسلمون شو گفت اگه مسلمونی اون هست که بایزید داره من طاقتش رو ندارم اگه اون هست که دست شما هست من به اون نیازی ندارم!!!!!!!!!!!!!!!!
به نظرم فقط با دیدن و چشیدن میشه این مسئله رو پیاده کرد میشه در خفا هم تقوا رو رعایت کرد البته نمی دونم چجور همه مردم رو سالک کنیم؟؟؟؟!!!!
استاد اگه جسارت کردم ببخشید.

استاد;283071 نوشت:
[="tahoma"][="navy"]
نتیجه کلام اینکه ،بحث بنده به عنوان یک نظریه مطرح شده و بسیار جای چون و چرا دارد.موارد دیگری نیز می توان یافت که قابل تردید باشد. در همان مورد عصبانیت به نظر بنده باید فرق گذاشت بین کسی که مزاجش خِلقتا سودائی است و کسی که چنین نیست.
البته اینکه می شود این فرق را در آنجا ذکر کرد که ما به آن سودائی بگوئیم تو تلاشت را کاملا انجام بده و آن مقدار از عصبانیت که تحت اختیار تو نیست را خداوند متعال از جهت تأثیر بر نفس برای تو جبران می کند. یا نتوان چنین فرقی را بیان کرد؛جای بحث و بررسی است ! و هدف از ایجاد این تاپیک همین بوده است.

نظر شریفتان را بفرمائید.
[/][/]

به نام خدا
سلام
خوشحالم که دوستان و اساتید زیادی نظراتشان را بیان میکنند , در هر بحثی شاگردی نیاز است , من همان شاگرد جویای علم هستم .

در مثال ذکر شده , اولین سوالی که برای من پیش آمد این است که عصبانیت یک فعل طبیعی است ؟ تشخیص و بحث بر سر اینکه چرا انسانها مزاجشان با هم فرق میکند جایش نمیتواند در این تایپیک باشد لزا به این نتیجه رسیدم که فعلا فرقی ندارد طبیعی باشد یا نه مهم این است که اخلاقی نیست .
دومین چیزی که در این مثال با خودم مرور کردم عصبانی شدن است و این که آیا میتوان توقع داشت خداوند بنا به دلایلی همچون مزاج یک شخص عصبانیت او و به طبع ناراحتی هایی که برای خود و دیگران ایجاد میکند را نادیده بگیرد ؟ استاد مطهری توی کتاب احیای تفکر اسلامی نکته ای را نقل میکند که من دوست داشتم اینجا بیان کنم ایشان میگویند :

[="Blue"]تكيه گاه تعليم و تربيت اسلامى عمل است اسلام بشر را متوجه اين نكته مى كند كه هر چه هست عمل است سرنوشت انسان را عمل او تشكيل مى دهد اين يك طرز تفكر واقع بينانه و منطقى و منطبق با ناموس خلقت است قرآن كريم راجع به عمل چقدر صحبت كرده باشد خوبست ؟ و چقدر تعبيرات رسا و زيبايى در اين زمينه دارد مثلا و ان ليس لللانسان الا ما سعى ( 1 ) , براى بشر جز آنچه كه كوشش كرده است نيست يعنى سعادت بشر در گرو عمل اوست فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره ( 2 ) .
هر كسى به اندازه وزن يك ذره اگر كار خير بكند , آن كار خير او از بين نخواهد رفت , به او خواهد رسيد , و اگر به اندازه وزن يك ذره كار بد كند , از ميان نخواهد رفت و به او خواهد رسيد اين تعليم يكى از بزرگترين تعليمات براى حيات يك ملت است وقتى يك ملت فهميد كه سرنوشتش به دست خودش است , سرنوشت او را عمل خودش تعيين مى كند , آن وقت متوجه عمل و نيروى خودش مى شود , متوجه اينكه هيچ چيز به درد من نمى خورد مگر عمل و نيروى من كه صرف فعاليت و سعى مى شود اين خودش عامل بزرگى است براى حيات .[/]

[SPOILER]شما اگر مى بينيد در صدر اسلام مسلمين آنقدر جنبش و جوشش داشتند , چون يكى از اصول افكارشان همين بود آنها اين تعليم را كه از سرچشمه گرفته بودند , هنوز منحرف نكرده بودند فكرشان اين بود كه هر چه من عمل و سعى مى كنم و هر چه كه مى جنبم ( البته عمل يك مسلمان اختصاص به عمل جوارح ندارد بلكه نيت او هم بايد صحيح باشد , ايمانش هم بايد صحيح باشد ) , فقط همين است كه به درد من مى خورد و جز اين , چيز ديگرى نيست اين چقدر به انسان اعتماد به نفس مى دهد , چقدر انسان را متكى به نيروى خودش مى كند ؟ ! از جمله تعليمات اسلام كه در همان صدر اسلام كم و بيش آسيب ديد و هر چه گذشت اين آسيب زيادتر شد ( نه تنها اصلاح نشد بلكه زيادتر شد ) همين مسئله است .
[="blue"]نقش امويها در پيدايش اين آسيب[/]
كم كم افكارى پيدا شد كه عمل را تحقير و آن را بى ارزش تلقى مى كرد به عبارت ديگر طرز تفكر مسلمين در مسئله مبناى سعادت انسان از طرز واقع بينانه به طرز خيالبافانه گرايش يافت , و به طورى كه تاريخ نشان مى دهد ريشه اين فكر را امويها ايجاد كردند .
مسئله اى است كه از قديم در بين علماء كلام مطرح بوده و آن اين است كه آيا اساس , ايمان است , و اصلا ايمان چيست ؟ تاريخ نشان مى دهد كه خلفاى بنى اميه از نظر اينكه خودشان در عمل فاسق و فاسد بودند و اين را هم نمى توانستند از مردم كتمان كنند و مردم هم مى دانستند كه اينها از نظر عمل فاسدند , اين فكر را ترويج مى كردند كه اساس اين است كه ما ايمان داشته باشيم , اگر ايمان درست باشد عمل اهميتى ندارد .

[="blue"]چرا فكر تحقير عمل پيدا شد ؟[/]
چون اينها حكومت داشتند و قدرت و ثروت در اختيارشان بود , قهرا مى توانستند تبليغات وسيعى در اين زمينه بكنند , مزدورهائى هم از آن عالم نماها درست كنند و آنها هم مرتب بگويند اساس , ايمان است , و ايمان كه درست شد عمل هر چه بود , بود , براى اينكه خلفاى بنى اميه را تبرئه كنند كه مردم خيلى حساسيت نشان ندهند و نگويند كه اينها چه جور خلفائى هستند كه عملشان اين چنين فاسد است ! علم كلام نشان مى دهد كه فرقه اى در قرن دوم اسلامى پيدا شد كه آنها را مرجئه مى گفتند مرجئه يكى از اصول عقايدشان همين مطلب بود و خلفاى اموى هم از اينها حمايت مى كردند .
[="blue"]ايمان چيست ؟[/]
در آن وقت ما شيعيان چه فكر مى كرديم , يعنى ائمه ما چه دستور مى دادند ؟ ما از على بن ابيطالب چه الهام مى گرفتيم ؟ وقتى كه از ائمه ما سؤال مى كنند كه ايمان چيست ؟ مى فرمايند :

الايمان , معرفة بالجنان و اقرار باللسان و عمل بالاركان ( 1 ) .

ايمان با سه چيز محقق مى شود : اعتقاد قلبى , اقرار به زبان , و عمل با اعضا و جوارح اصلا ائمه ما عمل را جزو ايمان شمرده اند , يعنى كسى كه عمل ندارد ايمان ندارد دلش را خوش نكند بگويد ايمان مجزاى از عمل مى تواند وجود داشته باشد اگر در قرآن مى بينيد مؤمنين تمجيد شده اند , خيال نكنيد مقصود كسانى است كه يك گرايش اعتقادى دارند ولى در برنامه عملى شركت ندارند خير در قرآن هر جا كه مؤمنين تمجيد شده اند , يعنى كسانى كه شهادتين را مى گويند و در دل اعتقاد دارند و با جوارح و اعضاى خودشان عمل مى كنند .
لینک متن کامل این کتاب : http://islamicdoc.org/multimedia/fbook/1311/index.htm#119[/SPOILER]

اگر من فردی باشم که طبیعتا عصبانی باشم بهتر است من را متوجه این کنند که این عصبانیت من که خودش یک عمل محسوب میشود مورد پسند خداوند نیست پس باید آن را ترک کنم چون اگر امیدی کاذب به من دهند و بگویند خدا تورا میبخشد به ضرر من خواهد شد . البته من در ذهنم آن قضیه مرغی که ممکن است ذبح شرعی نشده باشد را از یک فرد عصبانی بودن تفکیک کردم تا به این نتیجه رسیدم و نمیگویم نتیجه من نقطه مقابل ندارد .

یک بحثی هم میماند و اینکه آیا واقعا یک فردی که مزاجش سودایی است - البته من اعتقاد دارم که سودایی شده است نه این که از اول این چنین بوده است - آیا باید به خود بگوید خوب من این جوری هستم و ایرادی به کارم نیست و خود را توجیح کند ؟ که در متن نقل قول شده از استاد مطهری برایم روشن شد و فهمیدم که این توجیح هست که اماره به من یاد داده است که چنین به خود بگویم وگرنه مراجم قابل تغیر است و پیامبران آمده اند که یاد دهند که درست را انتخاب کنیم نه غلط را .

سلام
بحث ارزشمندی را جناب استاد مطرح فرموده اند
عرض بنده این است که بحث تاثیر گذاری اعمال در کمال یا سقوط انسانی بحث بسیار سنگینی است چه اینکه تاثیر تکوینی اعمال تابع عوامل متعددی است . ما تنها می توانیم در صدد تطبیق اصول شرعی بر اعمال برآییم و به نحو ظنی نتیجه را آن هم به شرط عدم عوامل دیگر اعلام کنیم .
مساله مهم دیگر تفکیک بحث فقهی از بحث اخلاقی از جهت اهداف است .
هدف فقه بیشتر مایل به ظاهر و تنظیم روابط بیرونی افراد است در حالیکه هدف اخلاق بیشتر مایل به درون و ایجاد صفات الهی در آنها می باشد .
بحث ثواب و عقاب هم هرچند بر مبنای تکوینیات روح انسانی است اما در آن منحصر نمی شود و اراده الهی همیشه مافوق این تکوینیات قرار گرفته و ممکن است نتیجه را کاملا عوض کند چه اینکه او مبدل السیئات بالحسات می باشد .
به نظر حقیر آنچه بیشتر در اخلاقیات موثر است ابعاد درونی یک فعل یا به عبارت دیگر نیت انجام فعل است لذا صحت و سقم فعل اخلاقی را هرچند می توان با معیارهای ظاهری شرعی تعیین کرد اما آنچه صفت ساز است بیشتر جنبه درونی فعل است لذا مطابقت فی الجمله فعل با شرع کفایت می کند .
مثلا به ما گفته اند به فقیر کمک کنید شما هم به تشخیص خود و با نیت خالص به یک متکدی کمک می کنید . چه بسا آن متکدی تجارت گدایی بکند اما این در فعل اخلاقی شما خللی وارد نمی کند و تاثیر نفسانی خود را خواهدداشت هرچند اگر طرف واقعا فقیر باشد رضایت قلبی او در نهادینه شدن صفت اخلاقی تاثیرگذارتر خواهدا بود .
فی الجمله به نحوی می توان همان مصلحت سلوکیه را در اخلاقیات هم جاری کرد . مصلحت سلوکیه در اخلاقیات یعنی اینکه فعل اخلاقی به حسب نیات درونی و تطابق با ظاهر شرع مشکلی نداشته باشد ولو اینکه از جهت ظاهر ، فعل با واقع تطابق نداشته باشد .
والله الموفق
موضوع قفل شده است