جمع بندی ما هم لذت گرا هستیم؟؟!!!

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ما هم لذت گرا هستیم؟؟!!!

با سلام و عرض ادب
همانطور که مستحضر هستید یکی از مکاتب اخلاقی در غرب ،لذت گرائی است.و ما هم به دلایل خودمان آنرا رد کرده و قبول نداریم.
ولی در مسائل دینی خودمان هم که نگاه می کنیم ریشه هائی از این لذت گرائی را می بینیم.
اصلا واژه برای رضا خدا را که تحلیل کنیم به این مطلب می رسیم که من این کار را برای خدا انجام می دهم چون از این کار لذت می برم و او پاداشی به من می دهد که لذت بخش است؛حال با این تحلیل ،اصلا برای رضای خدا وجود دارد؟یا برای لذت خودم ؟

فرق اساسی این لذت گرائی که ما داریم با آن لذت گرائی غربی در چیست؟

ممنون از پاسخگوئی شما.


کارشناس بحث : بصیر


[="Tahoma"][="Navy"]

ذکر یونسیه;274955 نوشت:
فرق اساسی این لذت گرائی که ما داریم با آن لذت گرائی غربی در چیست؟

باسلام و عرض ادب
مکاتب لذت گرا، خود به چند دسته تقسیم می شوند.
1. لذت گرایی حسی یا آریستیپوسی یا کورنائی است که می گویند هر چیزی که دارای لذت حسی باشد، ذاتا خوب است.
2. لذت گرایی اپیکوری:لذت های روحانی از لذایذ جسمانی شریف ترند لذا لذت معنوی، ذاتا خوب است.
اشکال عمده این مکتب، این است که آلام و لذائذ ا منحصر در این جهان دانسته اند و حیات اخروی را انکار کرده اند و یا در محاسبه لذایذ به حساب نیاورده اند.
دین مبین اسلام نیز به لذت اهمیت داده و منشاء اعمال را به عبارتی لذت می داند اما با تفاوتهای با مکاتب لذت گرایی.
به عبارتی می توان گفت که یکی از ملاک های ارزش در اسلام لذت است اما لذتی که از دیدگاه اسلام ملاک ارزش است، با آنچه لذت گرایان می گویند تفاوت دارد.
اولا این لذت ابدی است، ثانیا عرفانی و معنوی است، نه حسی و خیالی.
لذت ارزش آفرین و اصیل همان رابطه ای است که انسان با محبوب خویش و محبوب هستی دارد «یحبهم و یحبونه...» رابطه متقابل بین خلق و خدا است که ارزشمند است.
از طرف دیگر ، این لذت با کمال انسانی متلازم است، اگر معنای کمال به درستی روشن شود و مصادیق آن شناخته شود و لذت و سعادت نیز تجزیه و تحلیل شود ملازمه بین آنها ثابت خواهد شد.(پیش نیازهای مدیریت اسلامی، محمد تقی مصباح یزدی، ص 201؛ نقد و بررسی مکاتب اخلاقی ص107-164)
با این تفسیر، لذت بردن از اعمال خیر با انجام دادن آنها برای رضای خدا منافاتی نخواهد داشت، بلکه عین کمال و سعادت است.[/]

اصولا لذت بردن خصیصه انسان است. انسان از خوردن، خوابیدن، آمیزش، حضور در طبیعت، لباس خوب پوشیدن، استفاده از زیوآلات، سخن گفتن با دوستان، دانستن، شگفت زده شدن، حل معما و کنجکاوی نمودن و از ... لذت می برد.
اسلام تأکید دارد که مسلمان کارهایش را با لذت همراه کند. از کار کردن لذت ببرد. طوری غذا بخورد و آب بنوشد که لذتش بیشتر باشد. به تعبیر مستندات اسلامی هنیء باشد. گوارا باشد. انگور را دانه دانه و یا دو دانه دو دانه بخورد که گواراتر است. در مستندات اسلامی آنچه موجب گوارایی کارهای روز مره می شود بابی وسیع را بخود اختصاص داده است.
کسانی که به فکر لذت بردن از آنچه انجام می دهند نیستند، انسانهایی افسرده بوده و زندگی پرتحرک و با نشاطی ندارند.
اگر اسلام جلوی بعضی از لذتها را گرفته است مثل خوردن شراب و یا بعضی اعمال جنسی، بخاطر عواقب رنجباری است که در پی آنهاست. و الا اگر شراب این عاقبت را نداشته باشد مثل شرابهای بهشتی، خداوند آن را منع نمی کرد. خداوند هیچ کاری را بخاطر لذت بخش بودن آن منع نکرده است. حتی به آن سفارش نیز نموده است.
احکام شرعی کاشف از وجود ضرر و منفعت در محرمات و واجبات است. فرق اسلام و غرب در باره لذتگرایی این است که لذت بعضی از کارها را اسلام کمتر از رنجش می داند لذا آن را تحریم نموده و یا مکروه اعلام نموده است. اگر غرب هم به این آگاهی می رسید و یا به سخن خداوند اعتماد می کرد، او هم آن کارها را تحریم می کرد و مکروه می شمرد.
تصور بسیار غلطی است که کسی فکر کند غرب اهل دنیا و لذت است ولی اسلام مال آخرت است و بدنبال زجر است.
آیا غرب بالاترین لذت روحانی را در عشق نمی داند؟ می داند. مگر اسلام غیر این می گوید؟ منتها اسلام برای تحقق این لذت، شرائطی را برای معشوق و نوع رابطه با او بر می شمارد که غرب بخاطر جهلش معتقد به این شرائط نیست.
آیا غرب بالاترین لذت جسمانی را در آمیزش جنسی نمی داند؟ می داند. اسلام هم همین را می گوید. منتها اسلام برای تداوم و تعمیق این لذت و این که با دیگر لذائذ زندگی تضاد پیدا نکند بلکه آنها را نیز تعمیق کند، حجاب و عفاف را مطرح نموده و بسیاری از مسائل دیگر را در باب ازدواج فرموده است. خداوند میخواهد بنده اش لذت ببرد و زجر نکشد.
اگر اسلام روزه را سفارش می کند و دستور می دهد از حلالها اجتناب شود، بخاطر تمرین تسلط عقل بر نفس است. تا نفس انسان را به لذتهایی که زجری بیشتر را بدنبال دارند وادار نکند!
بر همین اساس که خداوند نعمتهای بهشتی را طبق دنیای کفار توصیف می کند. چرا؟ برای این که به انسان بگوید: این که تو دوست داری دنیایی مثل آنها داشته باشی حق داری منتها دنیای آنها محفوف به مکاره است در هم تنیده به انواع ناکامیهاست. تو در بهشتی جای خواهی گرفت که همان لذتها را دارد ولی زجری با خود ندارد.


سلام علیکم

غایت در اسلام سعادت در قرب الهی است که البته سراسر نعمت است و نعمت هم لذتبخش خواهد بود.

ولی خود لذت غایت بحساب نمی آید

چون اگر لذت غایت باشد در این دنیا نیز از معیارها بحساب می آمد و احکامی بر آن مترتب می شد.

حال آنکه در زندگی انبیاء و اولیاء و اوصیاء چنین هدفی مشاهده نمیشود.

در تمام ادیان الهی پرهیزگاری از معیارهای اصلی و تعئین کننده در سعادتی است که نام برده شد هرچند که در پرهیزگاری اختلافاتی وجود دارد ولی خود این واژه رد کننده لذت گرائی و لذت معیاری است در دنیا .

مکتب لذت در دنیا چه حسی و چه معنوی باشد چون عیار پرهیزگاری ندارد در نوع جسمیت به بطالت تن و دربعد معنوی ( اپیکوری ) با آن تعریف به حتی مصرف کننده مواد مخدر و دراویش چرس پرست و مصرف کنندگان مشروبات الکلی هم میتوان تقدس بخشید.

یا سبحان

با نگاهی اجمالی به هر یک از افعال و امیال و خواسته های خود به وضوح در می یابیم که محرک و عامل اصلی ما در انجام آن کارها رسیدن به لذت و گریز از درد و رنج است.
حتی اگر کسی خوشی ها و لذت های خویش را فدای دیگران می کند و برای رفاه دیگران وتامین سعادت آنان سختی ها و مرارت هایی را متحمل می شود و حتی ممکن است جان خود ا نیز فدا کند باز هم محرک اصلی او لذتی است که در ورای این از خود گذشتگی ها و ایثارها و فداکاری هابه آن می رسد.
حتی کسی که دست به خود کشی می زند در حقیقت در پی رسیدن به لذتی خیالی و موهوم است.
توضیح آن که کسی که دست به عمل خود کشی می زند در حقیقت می خواهد از ناراحتی های زندگی رهایی یابد و از مشکلات زندگی خلاص شود، پس چنین شخصی در حقیقت خواهان راحتی و آسایشی موهوم است که به خیال خود پس از مرگ به آن می رسدو از آن لذت می برد.
درباره انساهایی که بالاترین درجات کمال و انسانیت رسیده اند، یعنی کسانی مانند پیامبران و اولیای الهی،باز هم می توان گفت که عامل فعالیت آنان وصول به لذت است. حتی کسی که می گوید:
إِلَهِي عَرَّفْتَنِي‏ نَفْسَكَ فَاسْتَغْنَيْتُ بِهَا عَنْ جَمِيعِ‏ خَلْقِكَ‏ وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَوْ كَانَ رِضَاكَ فِي أَنْ أُقَطَّعَ إِرْباً إِرْباً وَ أُقْتَلَ سَبْعِينَ قَتْلَةً بِأَشَدِّ مَا يُقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَكَانَ رِضَاكَ أَحَبَّ إِلَهِي‏

خدايا خودت را بمن شناساندى، به شناسائى تو از آفريدگانت بى‏نياز شدم بعزت و جلالت سوگند اگر خوشنودى تو درين باشد كه پاره پاره شوم و هفتاد مرتبه كشته شوم سخت ترين كشتنى كه مردم كشته ميشوند بآن حالت، رضا و خوشنودى تو براى من خوشایندتر است.
هر چند دنبال لذت مشخصی نیست، اما او نیز، به نوعی از رضایت خداوند و شادمانی او لذت می برد و اصیل ترین لذت را نیز همین می داند.
در حقیقت این اوج کمال آدمی است که همه لذت های غیر اصیل را رها کند و حتی برای رسیدن به لذت بهره مندی از نعمت های الهی فعالیت نکند و تنها به دنبال لذتی باشد که در سایه رضایت و خشنودی خداوند حاصل می گردد.
(نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، علامه مصباح یزدی،ص 159)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

در تبئین تفاوت بین عقیده اومانیسم به معنای انسان محوری و لذت محوری انسان و اسلام به معنای خدا محوری و تسلیم در برابر او سخن بسیار است

اینکه تفاوت بین یک مسلمان و کافر تنها در این است که او بدنبال لذت خود رفته و ما بدنبال لذت خود
دون تعریف مسلمانی مشروح در شریعت است

ولی هیچ سخنی برای تبئین بهتر از کلام خدا نیست پس کوتاه سخن :

قَدْ كَانَ لَكُمْ آیةٌ فِی فِئَتَینِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ یرَوْنَهُمْ مِثْلَیهِمْ رَأْی الْعَینِ وَاللَّهُ یؤَیدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصَارِ«13»
در دو گروهی که (در میدان جنگ بدر،) با هم رو به رو شدند، نشانه (و درس عبرتی) برای شما بود: یک گروه، در راه خدا نبرد می‌کرد؛ و جمع دیگری که کافر بود، (در راه شیطان و بت،) در حالی که آنها (گروه مؤمنان) را با چشم خود، دو برابر آنچه بودند، می‌دیدند. (و این خود عاملی برای وحشت و شکست آنها شد.)و خداوند، هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، با یاری خود، تأیید می‌کند. در این، عبرتی است برای بینایان!

زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ«14»
محبت امور مادی، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهای ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است؛ (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند؛ ولی) اینها (در صورتی که هدف نهایی آدمی را تشکیل دهند،) سرمایه زندگی پست (مادی) است؛ و سرانجام نیک (و زندگی والا و جاویدان)، نزد خداست.

قُلْ أَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَیرٍ مِنْ ذَلِكُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ«15»
بگو: «آیا شما را از چیزی آگاه کنم که از این (سرمایه‌های مادی)، بهتر است؟» برای کسانی که پرهیزگاری پیشه کرده‌اند، (و از این سرمایه‌ها، در راه مشروع و حق و عدالت، استفاده می‌کنند،) در نزد پروردگارشان (در جهان دیگر)، باغهایی است که نهرها از پای درختانش می‌گذرد؛ همیشه در آن خواهند بود؛ و همسرانی پاکیزه، و خشنودی خداوند (نصیب آنهاست). و خدا به (امور) بندگان، بیناست.

الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ«16»
همان کسانی که می‌گویند: «پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم؛ پس گناهان ما را بیامرز، و ما را از عذاب آتش، نگاهدار!»

الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنْفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ«17»
آنها که (در برابر مشکلات، و در مسیر اطاعت و ترک گناه،) استقامت می‌ورزند، راستگو هستند، (در برابر خدا) خضوع، و (در راه او) انفاق می‌کنند، و در سحرگاهان، استغفار می‌نمایند.

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ«18»
خداوند، (با ایجاد نظام واحد جهان هستی،) گواهی می‌دهد که معبودی جز او نیست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش، (هر کدام به گونه‌ای بر این مطلب،) گواهی می‌دهند؛ در حالی که (خداوند در تمام عالم) قیام به عدالت دارد؛ معبودی جز او نیست، که هم توانا و هم حکیم است.

إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیا بَینَهُمْ وَمَنْ یكْفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ«19»
دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است. و کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده شد، اختلافی (در آن) ایجاد نکردند، مگر بعد از آگاهی و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود؛ و هر کس به آیات خدا کفر ورزد، (خدا به حساب او می‌رسد؛ زیرا) خداوند، سریع الحساب است.

فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِی لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّیینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیكَ الْبَلَاغُ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ«20»
اگر با تو، به گفتگو و ستیز برخیزند، (با آنها مجادله نکن! و) بگو: «من و پیروانم، در برابر خداوند (و فرمان او)، تسلیم شده‌ایم.» و به آنها که اهل کتاب هستند [= یهود و نصاری‌] و بی‌سوادان [= مشرکان‌] بگو: «آیا شما هم تسلیم شده‌اید؟» اگر (در برابر فرمان و منطق حق، تسلیم شوند، هدایت می‌یابند؛ و اگر سرپیچی کنند، (نگران مباش! زیرا) بر تو، تنها ابلاغ (رسالت) است؛ و خدا نسبت به (اعمال و عقاید) بندگان، بیناست.

مرحوم علامه طباطبائی رحمه الله علیه در المیزان در شرح آیات مذکور در سوره آل عمران به این نکات اشاره میفرمایند

ان الذین کفروا لن تغنى عنهم اموالهم و لا اولادهم من اللّه شیئا

وقتى گفته مى شود: (اغنى عنه ماله من فلان )، معنایش این است که مالى که در دست دارد او را از فلانى بى نیاز کرده ، دیگر احتیاجى به او ندارد.

آدمى در آغاز خلقتش و از همان روزهایى که پشت و روى دست خود را تشخیص مى دهد خود را محتاج موجودات خارج از وجود خود احساس مى کند.

این اولین علم فطرى انسان است به اینکه : محتاج صانع مدبرى است که پدیدش آورده و امورش را تدبیر مى کند، لیکن وقتى کمى بزرگتر شد، و خود را در وسط اسباب زندگى محصور دید، ابتدائى ترین حاجتى را که احساس مى کند احتیاج به کمال بدنى ، و رشد خویش است . احساس مى کند که براى بقا و رشد بدنیش نیازمند به غذا و فرزند است و سایر کمالات حیوانى را در مرحله بعد مى شناسد و نفسش او را به آنها واقف مى سازد، و آن کمالات عبارت است از چیرهائى که خیال ، آنها را در نظرش کمال معرفى مى کند، در حالى که کمال نیست ، مانند: زخارف و ثروتهاى دنیا، لباس زیبا، خانه زیبا، زن زیبا، و...

در این هنگام است که (طلب غذا مبدل به طلب مال ) مى شود، چون به خیال او مال مشکل گشاى همه گرفتاریهاى زندگى است ، زیرا عادتا و غالبا به وسیله مال مشکلات حل مى شود، در نتیجه همین انسانى که ضامن سعادت خود را غذا و فرزند مى دانست ، حالا این ضمانت را در مال و اولاد مى داند، و تدریجا دل بر خواسته هاى نفسانى مى بندد، و همه هم و غم خود را صرف در اسباب مى کند، و در آخر، قلبش به کلى تسلیم اسباب مى شود، و آنها را مستقل در سببیت مى پندارد، که معلوم است وقتى چنین باورى در دل آمد یاد خدا از دل بیرون مى رود، و همین جهل باعث هلاکت او مى گردد، چرا که این جهل روى آیات خدا را مى پوشاند و صاحبش کافر و منکر آیات خدا شده ، امر بر او مشتبه مى شود؟ چون رب واقعى او، خدائى است که بجز او معبودى نیست ، خدائى که حى و قیوم است ، و موجودات در هیچ حالى از او بى نیاز نیستند. و هیچ چیزى او را از خدا بى نیاز نمى کند، ولى او رب خود را مال و اولاد مى داند.

پایان نقل/

مخلص کلام اینکه سعادت بشر در تسلیم در برابر اراده الهی نهفته است. تسلیم به معنای پذیرش بندگی خود و خدائی خداوند سبحان

وقتی بحث تسلیم ذکر میشود معنایش این است که آنچه که او بعنوان یک انسان غیر مسلم برای خود نیکو می اندیشیده و بر عیار لذائذ خویش بوده امری اشتباه و دور از سعادت است.

مخلص کلام اینکه
اگر ما بگوئیم بخاطر لذائذ خدا را میپرستیم و کفار بخاطر لذائذ دیگری چنین میکردند تفاوت بین ما تنها در نوع لذات میشود و نه در اسلام ما و کفر آنها.

ومن الله التوفیق

ما ازدواج میکنیم که از زندگی لذت ببریم و نماز میخوانیم که این نعمت ها شکر گذاری کنم . بخورید و بیاشامید و اصراف نکنید . بگو چه کسی شما را از این نعمت های حلال باز داشته ؟ . در واقع مومنان خیر دنیا و آخرت را میطلبند و پاداش داده میشوند تا لذت ببرند .

mohammad+ali;275871 نوشت:
در واقع مومنان خیر دنیا و آخرت را میطلبند و پاداش داده میشوند تا لذت ببرند .

سلام علیکم
احسنتم کم گوی و گزیده گوی چون در را درست رعایت کردید
من هم کلام شما را با عنوان موافقت تکرار و بعنوان گزیده گوئی سعی بر کم و گزیده گوئی میکنم و مطلبی کوتاهی را به کلامتان اضافه میکنم

در واقع مومنان خیر دنیا و آخرت را میطلبند و پاداش داده میشوند تا لذت ببرند و این در حالی است لذت برایشان هدف نبوده والا در کشاکش لذائذ دنیوی مغروق میشدند و جایگاهشان جایگاه مومن نبود.

حلال خدا حلال است و حرام خدا حرام مکروه مکروه و نجس هم نجس. ..

البته هرکسی بخاطر استفاده از نعمات بهشت و لذائذ متبرک بهشتی میتواند پرهیزگاری پیشه کند و از حرام دنیا چشم بپوشد ولی بدون شک نمیتواند صرفا بخاطر لذتش ادعا کند من طالب قرب الهی بودم چون چنین چیزی نبوده.

اما در مورد شان و مکان انسانی که قرب الهی را بر لذتش ترجیح میدهد:

فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ(القمر/55)
در جايگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر!

در المیزان علامه چنین آمده که :

کـلمـه (مقعد) به معناى مجلس است ، و (ملیک ) - به طورى که گفته اند - صیغه مـبـالغـه از مـلک است ، نه این که از ملک به کسره لام باشد، و کسره مذکور را اشباع کرده بـاشـنـد از اشـبـاع آن یـایـى پـدیـد آمـده باشد، و کلمه (مقتدر) به معناى قادرى عظیم القدره است ، که همان خداى سبحان است .

و مـراد از کلمه (صدق ) راستى عمل و ایمان متقین ، (و یا به عبارتى دیگر راستگویى مـتـقـیـن در عـمـل و در ادعـاى ایـمان است )، بنابر این اضافه شدن کلمه (مقعد) بر کلمه (صـدق ) از ایـن بـابـت اسـت کـه مـیـان مـجـلس آنـان و صـدق عـمـل و ایـمانشان رابطه اى هست ،
ممکن هم هست مراد از صدق این باشد که مقام متقین و هر چه در آن مـقـام دارند صدقى است خالص و نیامیخته با کذب ، حضورى است نیامیخته با غیبت ، قـربـى اسـت کـه بعدى با آن نیست ، نعمتى است که نقمت با آن نیست ، و سرورى است که غـمـى با آن نمى باشد، و بقایى است که فنایى با آن نیست .
ممکن هم هست مراد از صدق ، صـدق هـمـیـن خـبـر بـاشـد، چـون جـمـله در مـقـام بـشـارت دادن و وعـده جمیل به متقین است ، مى فرماید: این وعده ها که دادیم مجلسى است صدق و تخلف ناپذیر.

پایان نقل/

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

بصیر;275257 نوشت:
ثانیا عرفانی و معنوی است، نه حسی و خیالی.

با سلام و تشکر از پاسخ خوب شما
جنابعالی هم می دانید که امروزه مکاتب و آئین های نوظهور یک امر را به عنوان نقطه اصلی در آئین خود لحاظ کرده اند و آنهم معنویت است.
این معنویت تعریف مشخصی ندارد و به همین لحاظ از آن سوء استفاده های فراوانی می شود.
این که فرمودید لذت عرفانی و معنوی است نه حسی و خیالی؛چه ملاکی می توان ارائه کرد که این نوع لذتها قابل تفکیک باشند و خود فرد با آن ملاک بتواند تشخیص دهد که لذت او از کدام قسم است و بالتبع آن راهش درست است یا غلط؟

[="Tahoma"][="Navy"]

ذکر یونسیه;277248 نوشت:
این معنویت تعریف مشخصی ندارد و به همین لحاظ از آن سوء استفاده های فراوانی می شود. این که فرمودید لذت عرفانی و معنوی است نه حسی و خیالی؛چه ملاکی می توان ارائه کرد که این نوع لذتها قابل تفکیک باشند و خود فرد با آن ملاک بتواند تشخیص دهد که لذت او از کدام قسم است و بالتبع آن راهش درست است یا غلط؟

باسلام و تشکر از مشارکت شما در این بحث.
منظور از لذتهای حسی و خیالی، بسنده کردن به لذتهای مادی و دنیایی است که گاهی خیالی می باشند از این جهت که با تصور و توهم از امری، بخواهیم لذت ببریم در حالی که در ورای آن حقیقتی نخوابیده است و وقتی به عاقتب کاری که از آن لذت خیالی می بریم بیندیشیم، جز پشیمانی و خسران چیزی در آن یافت نمی شود لذا خیالی است، مثل لذت بردن از امور حرام که عاقبتی جز پشیمانی و جهم ندارد.
چون در آن دور اندیشی وجود ندارد.
منظور از لذت معنوی یا عرفانی، این بود که می شود به لذت هایی دست یافت که حد و حصری ندارند و بسته به معرفتهای افراد مختلف، متفاوت خواهند بود و تا بی نهایت خواهند رفت، همچنین با این دنیا پایان نمی پذیرند بلکه تا ابد برای انسان خواهند ماند.
اما از این نکته هم نباید غافل شد که صِرفِ بردن لذت معنوی، به حقانیت و مستدام بودنِ آن حکم نمی شود. چه بسا لذتی معنوی باشد که به دنبال، عاقبی شوم در پیش داشته باشد یا سبب درد و المهای فراوانی بشود.
از این رو به هر لذت معنوی هم نمی توان استناد جست، بلکه ملاک لذت این است که جاوید باشد و ما را به بهشت و نعمتهای بهشتی رهنمون سازد بهشتی که «فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین» (در آن، هر آنچه که میلها اشتها کنند و چشمها از آن لذت ببرند، وجود دارد) و بالاترین نعمت بهشت و لذت بهشتی هم «جنة اللقاء» است.
چه بسا لذات معنوی ای که خسارات جبران ناپذیری را به دنبال دارد و باعث سوء عاقبت خواهد شد. مانند لذات عرفانی ای که از غیر طریق شرع مقدس اسلام به آن رسیده باشند که باطن همه آنها حب جاه و مقام و شهوت است و انسان را به شیطان نزدیک می کند، هر چند لذت گذرا و لحظه ای داشته باشند.[/]

پرسش:
فرق اساسی لذت گرائی که ما داریم با آن لذت گرائی غربی در چیست؟واژه برای رضا خدا به چه معنا لست؟:

پاسخ:
باسلام و عرض ادب
مکاتب لذت گرا، خود به چند دسته تقسیم می شوند.
1. لذت گرایی حسی یا آریستیپوسی یا کورنائی است که می گویند هر چیزی که دارای لذت حسی باشد، ذاتا خوب است.
2. لذت گرایی اپیکوری:لذت های روحانی از لذایذ جسمانی شریف ترند لذا لذت معنوی، ذاتا خوب است.
اشکال عمده این مکتب، این است که آلام و لذائذ ا منحصر در این جهان دانسته اند و حیات اخروی را انکار کرده اند و یا در محاسبه لذایذ به حساب نیاورده اند.

دین مبین اسلام نیز به لذت اهمیت داده و منشاء اعمال را به عبارتی لذت می داند اما با تفاوتهای با مکاتب لذت گرایی.
به عبارتی می توان گفت که یکی از ملاک های ارزش در اسلام لذت است اما لذتی که از دیدگاه اسلام ملاک ارزش است، با آنچه لذت گرایان می گویند تفاوت دارد.

اولا این لذت ابدی است، ثانیا عرفانی و معنوی است، نه حسی و خیالی.
لذت ارزش آفرین و اصیل همان رابطه ای است که انسان با محبوب خویش و محبوب هستی دارد «یحبهم و یحبونه...» رابطه متقابل بین خلق و خدا است که ارزشمند است.
از طرف دیگر ، این لذت با کمال انسانی متلازم است، اگر معنای کمال به درستی روشن شود و مصادیق آن شناخته شود و لذت و سعادت نیز تجزیه و تحلیل شود ملازمه بین آنها ثابت خواهد شد.[1]
با این تفسیر، لذت بردن از اعمال خیر با انجام دادن آنها برای رضای خدا منافاتی نخواهد داشت، بلکه عین کمال و سعادت است.
با نگاهی اجمالی به هر یک از افعال و امیال و خواسته های خود به وضوح در می یابیم که محرک و عامل اصلی ما در انجام آن کارها رسیدن به لذت و گریز از درد و رنج است.
حتی اگر کسی خوشی ها و لذت های خویش را فدای دیگران می کند و برای رفاه دیگران وتامین سعادت آنان سختی ها و مرارت هایی را متحمل می شود و حتی ممکن است جان خود ا نیز فدا کند باز هم محرک اصلی او لذتی است که در ورای این از خود گذشتگی ها و ایثارها و فداکاری هابه آن می رسد.

حتی کسی که دست به خودکشی می زند در حقیقت در پی رسیدن به لذتی خیالی و موهوم است.
توضیح آن که کسی که دست به عمل خودکشی می زند در حقیقت می خواهد از ناراحتی های زندگی رهایی یابد و از مشکلات زندگی خلاص شود، پس چنین شخصی در حقیقت خواهان راحتی و آسایشی موهوم است که به خیال خود پس از مرگ به آن می رسدو از آن لذت می برد.
درباره انساهایی که بالاترین درجات کمال و انسانیت رسیده اند، یعنی کسانی مانند پیامبران و اولیای الهی،باز هم می توان گفت که عامل فعالیت آنان وصول به لذت است. حتی کسی که می گوید:
إِلَهِي عَرَّفْتَنِي‏ نَفْسَكَ فَاسْتَغْنَيْتُ بِهَا عَنْ جَمِيعِ‏ خَلْقِكَ‏ وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَوْ كَانَ رِضَاكَ فِي أَنْ أُقَطَّعَ إِرْباً إِرْباً وَ أُقْتَلَ سَبْعِينَ قَتْلَةً بِأَشَدِّ مَا يُقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَكَانَ رِضَاكَ أَحَبَّ إِلَیّ.[2]

خدايا خودت را بمن شناساندى، به شناسائى تو از آفريدگانت بى‏نياز شدم بعزت و جلالت سوگند اگر خوشنودى تو درين باشد كه پاره پاره شوم و هفتاد مرتبه كشته شوم سخت ترين كشتنى كه مردم كشته ميشوند بآن حالت، رضا و خوشنودى تو براى من خوشایندتر است.
هر چند دنبال لذت مشخصی نیست، اما او نیز، به نوعی از رضایت خداوند و شادمانی او لذت می برد و اصیل ترین لذت را نیز همین می داند.
در حقیقت این اوج کمال آدمی است که همه لذت های غیر اصیل را رها کند و حتی برای رسیدن به لذت بهره مندی از نعمت های الهی فعالیت نکند و تنها به دنبال لذتی باشد که در سایه رضایت و خشنودی خداوند حاصل می گردد.[3]

منظور از لذتهای حسی و خیالی، بسنده کردن به لذتهای مادی و دنیایی است که گاهی خیالی می باشند از این جهت که با تصور و توهم از امری، بخواهیم لذت ببریم در حالی که در ورای آن حقیقتی نخوابیده است و وقتی به عاقبت کاری که از آن لذت خیالی می بریم بیندیشیم، جز پشیمانی و خسران چیزی در آن یافت نمی شود لذا خیالی است، مثل لذت بردن از امور حرام که عاقبتی جز پشیمانی و جهم ندارد.
چون در آن دور اندیشی وجود ندارد.

منظور از لذت معنوی یا عرفانی، این بود که می شود به لذت هایی دست یافت که حد و حصری ندارند و بسته به معرفتهای افراد مختلف، متفاوت خواهند بود و تا بی نهایت خواهند رفت، همچنین با این دنیا پایان نمی پذیرند بلکه تا ابد برای انسان خواهند ماند.
اما از این نکته هم نباید غافل شد که صِرفِ بردن لذت معنوی، به حقانیت و مستدام بودنِ آن حکم نمی شود. چه بسا لذتی معنوی باشد که به دنبال، عاقبی شوم در پیش داشته باشد یا سبب درد و الم های فراوانی بشود.
از این رو به هر لذت معنوی هم نمی توان استناد جست، بلکه ملاک لذت این است که جاوید باشد و ما را به بهشت و نعمتهای بهشتی رهنمون سازد بهشتی که «فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین» (در آن، هر آنچه که میلها اشتها کنند و چشمها از آن لذت ببرند، وجود دارد) و بالاترین نعمت بهشت و لذت بهشتی هم «جنة اللقاء» است.

چه بسا لذات معنوی ای که خسارات جبران ناپذیری را به دنبال دارد و باعث سوء عاقبت خواهد شد. مانند لذات عرفانی ای که از غیر طریق شرع مقدس اسلام به آن رسیده باشند که باطن همه آنها حب جاه و مقام و شهوت است و انسان را به شیطان نزدیک می کند، هر چند لذت گذرا و لحظه ای داشته باشند.


[/HR][1] (پیش نیازهای مدیریت اسلامی، محمد تقی مصباح یزدی، ص 201؛ نقد و بررسی مکاتب اخلاقی ص107-164)

[2] بحار، ج 74، ص 27 چاپ بیروت.

[3] (نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، علامه مصباح یزدی،ص 159)

موضوع قفل شده است