شرح دفتر دل

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شرح دفتر دل

بسم الله

صورت بی مثل


[=&quot]
[/]



همى در تحت تدبير خداوند × در آيد صورتى بى مثل و مانند



كه در ذات و صفات و در فعالش × بنحو اكمل است عين مثالش







نفس ناطقه انسانى ، كه بر اساس اشتداد جوهرى و جسمانية الحدوث ، از نطفه روئيده است ، صورت انسانى است ؛ و شيئيت هر شى ء نيز به صورت او است نه به ماده اش ، و اين صورت انسانى را مثل و مانند نيست زيرا كه خداى متعال كه مصور صور است آن را به وزان خويش در ذات و صفات و افعال آفريد كه ((من عرف نفسه فقد عرف ربه ))؛ و لذا اين مثال و مثل خداوند تعالى را مثل نباشد كه ((ليس ‍ كمثله شى ء)).
ساختار وجودى انسان از همه عجيبتر است و او تنها راه پى بردن به جهان هستى است و به همين دليل او فقط تنها قابل براى حمل قرآن است .
انسان موجودى ممتدى به امتداد نظام هستى است . انسان ، انسان العين حق است .
آن كه فرمود انسان ذاتا به وزان ذات حق است بدان جهت است كه حق تعالى او را در عين دنو، عالى و در عين علو، دانى خلق كرده است . پس با اينكه بدن او مرتبه نازله او و مظهر اءسما و صفات اوست در عين حال به حسب غيب ذات از اكوان و اءحياز و جهات ، مجرد است . پس نفس با اينكه در عين علوش مجرد است ولى در مقام دانى اش داراى مظاهر است كه قوا و محال قواى او مى باشند. و لذا نفس بى بدن نمى شود. چه اينكه بارى تعالى كه ((بارء)) نفس است بدون مظاهر نمى شود.
اما نفس در صفات به وزان حق تعالى است از آن جهت است كه حق متعال وى را داراى قدرت و علم و اراده و حيات و سمع و بصر كرد كه بر او پينگى و خواب مستولى نمى شود. و اما در افعال بوزان او است به جهت آنكه او را داراى مملكتى شبيه به مملكت خودش قرار داد كه باذن حق متعال خلق و انشاء مى كند.
لذا در حديثى آمده است كه : ((ان الله خلق آدم على صورته )) و در روايت ديگرى آمده : ان الله خلق آدم على صورة الرحمن و در روايت سومى آمده است كه : ان الله خلق آدم و اولاده على صورة الرحمن .
وقتى عبد به صفات ربوبى متصف گردد با بارى تعالى در ذات و صفات و افعال متشبه مى گردد يعنى بوزان او مى شود.
به همين جهت كه انسان در همه شئون بوزان حق است ، در خلقت انسان حق تعالى خود را به ((احسن الخالقين )) نام مى برد كه : ((فتبارك الله احسن الخالقين )). و مراد از صورت در روايت مذكور همين صورت حقيقت انسانى است كه به وزان حق تعالى است . لذا انسان به مقام خليفة اللهى وصول پيدا كرده است و اذ قال للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة و مصور اين صورت انسانى خليفه خويش را از ((حماء مسنون )) آفريده است.






[=&quot]منبع:شرح دفتر دل
[/]

بسم الله

ماء مهین

ببين از قطره ماء مهينى × فرشته آفريده دل نشينى



((ماء مهين )) آب پست و سست و ضعيف را گويند و مراد از آن همان نطفه است . ((الم تخلقكم من ماء مهين )) (آيه 19 سوره مرسلات ) كه از آب بى ارزش و سست ، انسان و نفس ناطقه بيرون آورده اند، كه در قوس صعود به مرتبه تجرد عقلى مى رسد كه همسنگ با مجردات نوريه و مفارقات مى گردد.

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی


بسم الله

نطفه






نگر در حبه نطفه چه خفته است



در اين يك دانه هر دانه نهفته است



چو تو يك دانه هر دانه هستى



ندارد مثل تو يك دانه ، هستى






مراد از هستى در مصرع دوم ، نظام هستى و عالم است .

اگر چه نطفه و بذر هر حيوانى و نباتى براى خودش اطوار وجودى دارد كه در قوس نزول روى حكمتى پياده شده است ، ولى در بين نُطَف و بذور، نطفه انسان را در قوس نزول ، شاءنيتى خاص است كه به تعبير عرشى و ملكوتى مولايم در مورد آن گوش جان بسپار:
((نطفه انسانى آخرين سلسله نزولى وجودى ممكنات و خلاصه و عصاره همه آنها است مع الزيادة ، يعنى محتوى جميع قواى رقايق عالم كيانى ، بلكه حائز همه اصول و حقايق عالم ربانى است كه صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى . آنچه كه ثمر خلاصه شجر و كلمه موجز و مختصر شجره مفصل بالقوه است ، نطفه انسانى نيز نسبت به شجره كون اين چنين است ))




منبع:شرح دفتر دل









بسم الله

نطفه انسانی





شود يك نقطه نطفه جهانى

جداگانه زمين و آسمانى




از بيان عرشى حضرت مولى بشنو:
((نطفه انسانى نقطه اى است كه بزرگترين كتاب مولف علم بالقلم علم الانسان مالم يعلم مى گردد و نقطه نطفه هم دانه اى است كه بالقوه شجره طوبى و سدرة المنتهى مى شود، يعنى اين قوه جسمانى بالفعل مفارق عقلى بالقوه است كه به حركت در جوهر و تبدل ذات و استكمال وجوديش در تحت تدبير ملكوت ، مفارق روحانى ابدى مى گردد، پس جان در تحت تدبير ملكوت از خاك رويد و باليدن گيرد تا روان شود كه : و الله انبتكم من الارض نباتا.
و نطفه آدمى ، لوح محفوظ عالم صغير است كه هر چه بدوا در وى نوشته شده است بر آن مجبول است ؛ لذا كيفيات نفسانى و مزاجى ، احوال ظاهر و باطن والدين در كيفيت مزاجى و حصول استعداد و نطفه انسانى سخت دخيلند.))




منبع:شرح دفتر دل

بسم الله

از فرش تا فوق عرش


[=tahoma]
[=&quot][/]
[/]

[=tahoma][=&quot]كه يك شخص است و فرش و فوق عرش است[/][/]

[=tahoma][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]همان كو فوق عرش است تا به فرش است[/][/]





انسان كامل يك هويت داراى مراتب وجودى از فرش بدن تا فوق عرش است كه مقام فوق تجرد و اتحاد وجودى او با صادر اول است كه به لحاظ اينسويش فرش و بوتراب است و به لحاظ آنسويش فوق عرش ‍ و ام الكتاب است . در كلمه شصت و چهارم رساله صد كلمه آمده است : ((آن كه در تن و روان خود بينديشد، خود را يك چيز دو چيز بلكه چند چيز بايد: يك چيز به حسب شخصيت ، دو چيز يا چند چيز به لحاظ تحليل عقلى . يك شخصيت ممتد از فرش تا فوق عرش ، كه يك انسان طبيعى و مثالى و عقلى و الهى است.







منبع:شرح دفتر دل




[=tahoma][=&quot]
[/]
[/]

بسم الله

زارع و باعث


تو در حرث نسايى گر چه حارث

خداوند تو زارع هست و باعث

حَرث : شخم زدن ، شيار كردن زمين براى زراعت ، كشتكارى .
اشاره به آيه شريفه 223 سوره بقره : ((نساءكم حرث لكم )) زنان شما كشتزار شمايند.
مصراع دوم اشاره به آيه شريفه 62 و 63 سوره واقعه است كه : افرايتم ما تحرثون ءانتم تزرعونه ام نحن الزارعون آيا نديديد تخمى را كه در زمين كشتيد، آيا شما آن را از زمين رويانيديد يا ما رويانديم . كه در حقيقت آن كس كه مى روياند و بر مى انگيزاند خداست . هو الذى يصوركم فى الارحام كيف يشاء.
كار شما شخم زدن و شيار كردن و تخم پاشيدن و آبيارى كردن است كه حارث هستيد ولى زارع و باعث خداست .
در تفسير نورالثقلين ذيل كريمه سوره واقعه از امام صادق (عليه السلام ) حديثى نقل شد كه حضرت فرمود: عن ابن بكير قال : قال ابو عبدالله (عليه السلام ): اذا اردت اءن تزرع زرعا فخذ قبضة من البذر و استقبل القبلة و قل : اءفرايتم ما تحرثون اءاءنتم تزرعونه ام نحن الزارعون ثلاث مرات ، ثم تقول : بل الله الزارع ثلاث مرات ، ثم قل : اللهم اجعله مباركا و ارزقنا فيه السلامة ثم انشر القبضة التى فى يدك فى القراح .
چه دانه گندم باشد در دل زمين ، و چه دانه نطفه باشد در رحم زنان فرقى نمى كند كه در هر همه جا، زارع و باعث خدا است ، گر چه در حرث نساء و زمين حارث ، انسان است كه او فقط بر اساس نظم طبيعى نظام هستى زمينه را آماده مى كند تا خداى زارع و باعث برانگيزاند و به روياند.


منبع:شرح دفتر دل

بسم الله

تعالوا


تعالوا را شنو از حق تعالى × ترا دعوت نموده سوى بالا


چه بودى مر تعالى را تو لايق × تعالوا آمدت از قول صادق


مراد از ((تعالوا)) خطابهاى قرآنى ، و از ((قول صادق )) قرآن كريم است در كلمه 31 رساله صد كلمه فرمود: ((آن كه به سر سوره قدر كشف تام محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم ) برسد، انسان را صاحب مقام فوق تجرد شناسد، چه اين كه قرآن مجيد بيكران در ليله بنيه محمديه ، از غايت فسحت قلب و نهايت شرح صدرش به انزال دفعى فرود آمده است )).
مراد آن است كه قرآن مائده الهى است كه به جهت ارتزاق انسان گسترده شده است كه دلالت بر شاءنيت و لياقت اين كلمه وجودى مى نمايد. لذا در كلمه 35 آن رساله آمده است :
((آن كه خطاب محمدى را درست فهم كند كه انسانها براى اغتذاى از اين سفره الهى دعوت شده اند، قدر و مرتبت خود را شناسد و در راه استكمالش پويا و جويا گردد.))

منبع:شرح دفتر دل

الله

تمثل ادراک است



تمثل باشد از ادراكت ايدوست

برون نبود ز ذات پاكت ايدوست



در كلمه 63 صد كلمه فرمود: ((آن كه در تمثلات نفس تاءمل كند، جميع تمثلاتش را يك نحو اداركش مى يابد كه براى شخص او حاصل شده است و ديگرى بدان آگاه نيست ، چنانكه كريمه ((فتمثل لها بشرا سويا)) در اين حكم حكيم ، معيار عدل و ميزان قسط است ، و عمده آن است كه سر ((لها)) درست ادراك شود، نظير كريمه ((ليس للانسان الا ما سعى )) كه در ((للانسان )) بايد دقت كرد)). در نكته 10 هزار و يك نكته آمده است :


((بدانكه صور مثالى كه در صقع نفس تمثل مى يابند همه در حقيقت از منشآت نفس اند و منشآت او فعل او هستند پس قيام آن صور به نفس قيام فعل به فاعل است نه قيام حال به محل ، و افعال نفس شؤ ن و تطورات او هستند پس همه آن صور مطلقا خواه صور جماديه باشند و خواه صور معدنيه و خواه نباتيه و خواه حيوانيه و خواه ملكيه و خواه غير آنها حى و شاعر و مدرك اند و تمايز بين آنها به تمايز نسبى است نه تمايز حقيقى چه همه نقوش و شئون و تطورات يك نور وجود نفس اند و اين نور وجود بر همه قاهر است و آن صور همگى مقهور او كه وحدت در كثرت و كثرت در وحدت است و مخاطِب و مخاطَب يكى هستند.))

پس ادراك صور معانى چه در خواب و چه در بيدارى همه در صقع نفس انسانى يعنى در موطن متخيله آن است .

در نكته 88- فرمود: ((فتمثل لها بشرا سويا)) جميع تمثلات يك نحوه ادراك است و روايات عديده اى كه در احوال و اطوار انسان در عوالم عديده به لفظ تمثل و اشباه آن حقايقى را نام مى برد بازگشت همه آنها به اين نكته عليا است فافهم )).

منبع:شرح دفتر دل

الله

مقام شکر

سپاس حضرت پروردگار است
نه روى افتخار و اغترار است
مقام شكر احسان فوق اين است
كجا در طاقت اين مستكين است
اگر خود صاحب حالى كه دانى
وگرنه هر چه ام خواهى بخوانى


اگر درد دارى مى دانى كه اين سخنان بر اساس آه و ناله و سوز و گداز است كه در پيشگاه الهى اظهار مى گردد وگرنه هر طورى كه خودت هستى از خودت خبر مى دهى .
در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه يكى از صحابه به محضر حضرتش بار يافت و عرض كرد كه فلانى نسبت به حضرت عالى خيلى بدگويى مى كند حضرت فرمود درست است . و نيز در يك وقت ديگرى عرض كرد فلانى خيلى به شما احترام مى گذارد حضرت فرمود درست مى گويد. وقتى از سر مطلب سوال شد حضرت فرمود آن دو را در آئينه صاف ما آنطورى كه بودند ديدند لذا هر كسى از نهاد خويش خبر داده است .
آنان كه در وادى مقدس عرفان علمى و عملى قدم ننهاده اند و در چند كلمه دروغ حرام است ، غيبت حرام است ، ريا حرام است توقف كرده اند، حرف اين اولياء الله را به حساب ريا مى گذارند و حال آن كه از عروج ملكوتى اين بزرگان خبر ندارند كه از آنچه كه از هزار هزار بيش است چيزكى را اظهار مى دارند تا به مشتاقان كمال و نفوس شايق ، اميد بخشند و به سالكان كوى طريقت كه در طريق پرمخاطره عشق به كتلها و حوادث ناگوارى برمى خورند، نويد دهند كه همين حوادث براى اين اولياء الله هم به مراتب قوى تر از آن بوده ولى در عين حال اين مسير را رفته اند و به مقصد رسيده اند و جاى نگرانى نيست كه اگر راه سخت است قهرا رفتنى است .
اين بزرگان بر مشرب خاتم اند كه اين راه را به نحو اكمل و اتم طى كرده اند و در فقه اعلاى انسانى به سالكان راه و ره پويان حق ، نداى ((تعالوا)) مى دهد كه بالا بياييد. ابيات مذكور اگر چه بظاهر طورى است ، ولى در حقيقت مقام ((تعالوا)) گفتن مولايم هست كه به همه دلها اميد مى بخشد كه مبادا بخاطر يتيمى و حوادث روزگار از رفتن بسوى حق خويش را باز بداريد. لذا اساس تحديث نعمت هاى الهى كه به پيامبرش امر فرموده است براى دستگيرى امت است كه مردم هم اين راه را بروند و از سختى راه نهراسند. فتدبر.


منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی

الله

سنگر امن الهی و وساوس شیطانی

باب مذكور داراى هشتاد بيت شعر حكمى و اخلاقى است .



به بسم الله الرحمن الرحيم است

كه آدم ايمن از ديو رجيمست



به از اين سنگر امن الهى

نباشد در همه عالم پناهى



مراد از سنگر، سنگر بسم الله الرحمن الرحيم است .

ز وسواس است علتهاى روحى

كه نبود روح را هرگز فتوحى



با بسم الله مى شود به مقام يقين رسيد. و انسان به يقين رسيده را وسوسه نيست ، و همه مريضيها از وسوسه است كه نفس در حال وسوسه خناس نام دارد. و اگر فتحى و گشايشى بخواهد حاصل كند بايد به يقين برسد.

همه وسواس از ديو رجيم است

عدوى آدم از عهد قديم است



اشارت است به آيه 21 - اعراف : فوسوس لهما الشيطان ليبدى لهما ما ورى عنهما من سوء اتهما و قال ما نها كما ربكما عن هذه الشجرة الا اءن تكونا ملكين اءو تكونا من الخالدين تا آيه بعدى كه فرموده است :
و ناديهما ربكما الم اءنهكما عن تلكما الشجرة و اءقل لكما ان الشيطان لكما عدو مبين .

تو هم او را عدوى خويش مى گير

خلاف راه او را پيش مى گيرد



نظامى گويد:

آنچه خلاف آمد عادت بود

قافله سالار سعادت بود



بهترين راه رسيدن به سعادت انسانى آن است كه خروج از عادت پيدا شود و انسان از شكم باره گى و خورد و خواب متعارف درآيد تا نفس را با گرسنگى دادن رياضت دهد. حضرت مولى مى فرمود: نفس به گونه اى است كه اگر صد و بيست و چهار هزار پيامبر را در پيش پاى او قربانى كنند و بگويند كه تو دست از انسان بردار، وى نمى پذيرد مگر آنكه او را گرسنه نگه دارى كه گرسنگى او را خاكمال مى كند.
در الهى نامه فرمود: ((الهى آزمودم تا شكم داير است دل باير است . ((يا من يحيى الارض الميتة )) دل بايرم ده )).

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی

الله

دل شکسته جام جهان بین است

شنيدى آنچه را جام جهان بين

همين بشكسته دل باشد همين اين

كلمه ((همين اين )) در پايان مصراع دوم براى تاءكيد است . در ابيات تبرى حضرت مولى آمده است :

بشنو سمّه جام جم جهون نمائه

جام طلسمى هَسّ و گرون بهائه

نَونُسّمه كه و رمزى از امائه

همين هسّه كه خدا مره هدائه

يعنى شنيده بودم كه جام جم جهان نما است و جام طلسمى است و گران بها است ولى نمى دانستم كه اين جام جم رمزى از خودمان هست و اين رمز همين است كه خداوند تعالى به من داده است . و اين رمز همين دل شكسته است كه خداوند تعالى به حضرتش عطا فرمود. در الهى نامه فرمود: ((الهى ستاره شناس شدم و خودشناس نشدم ؛ از رموز زيج و ربع مجيب و اسطرلاب باخبرم و از اسرار جام جم خويش بى خبر.))

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی

الله

نسناس و وسواس

كه نسناسست و وسواسست وخناس

چه جويى لَخلخَه ازدست كَنّاس

نسناس ميمون آدم نما است . وسواس مصدر وسوسه حديث نفس را گويند. خناس صيغه مبالغه از خنوس به معنى اختفاء بعد از ظهور است . لخلخه تركيبى از چيزهاى خوشبو مانند مشك و عنبر و كافور. در برهان قاطع آمده است : لخلخه با خاى نقطه دار، بر وزن دغدغه ، تركيبى باشد كه آن را به جهت تقويت دماغ ترتيب دهند، و گوى عنبر باشد كه از عود قمارى و لادن و مشك و كافور سازند. كناس رفتگر و زباله كش را گويند كه چاه پاك مى كند.
در مجمع البيان ذيل تفسير ناس آمده است : و قوله : من شر الوسواس فيه اقوال : احدها ان معناه الى قوله : و ثانيها ان معناه من شر ذى الوسواس و هو الشيطان كما جاء فى الحديث انه يوسوس فاذا ذكر العبد ربه خنس .
در نورالثقلين از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است : مومنى نيست مگر آن كه براى قلب وى دو گوش است ، پس در قلب او وسواس خناس نفث مى نمايد، چه اينكه ملك هم در او نفث مى نمايد پس ‍ خداوند مومن را به ملك تاءييد مى كند و همين است معناى قول حق تعالى كه فرمود: ((و ايدهم بروح منه )).
خناس مخفى شدن بعد از ظاهر شدن است و شيطان را به اين جهت خناس گويند كه وى در انسان وسوسه مى نمايد وقتى انسان به حق متذكر شود او بر مى گردد و عقب مى افتد، پس وقتى غافل شود او دوباره برمى گردد
و به وسوسه اش ادامه مى دهد، حضرت مولى فرمود: همانگونه كه مار مثلا حيوانى را دهن مى كشد، براى آنان كه چشم برزخى شان باز شده است مى بينند كه خناس قلب را دهن مى كشد و به محض آن كه نام خدا آمد خود را كنار مى كشد. مثل لاك پشت كه سرش را از لاك در مى آورد و يا فرو مى برد كه وسواس خناس نسبت به قلب اينچنين است . و لذا در روايت فوق آمد كه در صورت فراموشى ، خناس قلب را دهن مى كشد.

البته وسوسه خود نيز نعمتى است كه در الهى نامه فرمود: الهى لولا الشيطان لبطل التكليف ، سبحانك ما احسن صنعك .


منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی

سلام....با تشکر از مطالب خوبتون....فقط میخاستم بگم اگه میشه نوشته ها جوری باشن که منم با این سن و سالم کامل بفهممش......نه که الان نمیدونم چی نوشته...میدونم ولی نه به طور کامل.....آخه معمولا خیلی کلمات سنگینی استفاده شده تو نوشته ها که من هنوز معنیشونو نمیدونم....
با تشکر

parisa1;298293 نوشت:
سلام....با تشکر از مطالب خوبتون....فقط میخاستم بگم اگه میشه نوشته ها جوری باشن که منم با این سن و سالم کامل بفهممش......نه که الان نمیدونم چی نوشته...میدونم ولی نه به طور کامل.....آخه معمولا خیلی کلمات سنگینی استفاده شده تو نوشته ها که من هنوز معنیشونو نمیدونم....
با تشکر

یا الله
باسلام و عرض ادب و احترام
انشاالله اگر توفیق شد،چشم
موید و منصور باشید

parisa1;298293 نوشت:
سلام....با تشکر از مطالب خوبتون....فقط میخاستم بگم اگه میشه نوشته ها جوری باشن که منم با این سن و سالم کامل بفهممش......نه که الان نمیدونم چی نوشته...میدونم ولی نه به طور کامل.....آخه معمولا خیلی کلمات سنگینی استفاده شده تو نوشته ها که من هنوز معنیشونو نمیدونم....
با تشکر

بسم الله
بنده هم خدمت شما کاربر محترم پریسا سلام عرض میکنم.جسارتا خواستم یادآوری بکنم از گذشته،اینکه یادمان می آید زمانی برای نوشتن یک الف چقدر مشقت کشیدیم؟ چقدر در سرما و گرما اومدید و رفتیم و اینکه بارها سرمشق دادن تا بتوانیم یک حرف الف را درست و با سیما خوش ترسیم کنیم.بزرگوار این سخنان هم همین طور است باید انسان به خود سختی دهد حرف بشنود بالا بیاید،زحمت بکشد تا سخن بزرگان را فهم کند.ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست.بنده حقیر هم که سالهاست در همین درس و بحث ها هستم این سخنان را نمیفهمم.ولی آیا در دبستان برای ترسیم خطوط و خوانا و نویسا شدن ناامید گشتیم یا اینکه سعی کردیم خود را بالا بکشیم و بیایم دوم و سوم و....سخن بزرگان همین است ما نمیتوانیم سخنان عرشی انان را تنزل دهیم چون سخن اگر از جایگاهش بلغزد بطونش تغییر می کند.لذا اینکه ما باید سعی بکنیم روز به روز خود را بالا بکشیم.ان شاء الله همگی ما بتوانیم روزی فهم این سخنان کنیم و عامل انان باشیم.موفق باشید

الله

صورت خدایی داشتن انسان


تويى تو صورت علم عنايى




بيا در خود نگر كار خدايى


((ان الله خلق آدم على صورته )) خداوند انسان را بر صورت خويش آفريد و علم عنايى خود را در او پياده نموده است و حتى در رحمت و غضب هم وى را مظهر خويش ساخت كه رحمت او بالذات است و غضب او بالعرض است .


منبع:شرح دفتر دل


موضوع قفل شده است