جمع بندی آيا سوره احزاب تحريف شده است؟

تب‌های اولیه

95 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آيا سوره احزاب تحريف شده است؟

بسم الله الرحمن الرحيم

با سلام

چند تا روايت ديدم مبني بر اين كه سوره مباركه احزاب تحريف شده است .ميخواستم ببينم آيا اين روايات صحت دارد يا نه؟

1-عبدالله بن سنان مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه سوره احزاب را زياد بخواند، در روز قيامت در پناه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و ازواج او مى باشد، سپس آن حضرت عليه السلام فرمود: رسواييهاى مردان و زنان قريش و غير آن ها در سوره احزاب است . اى ابن سنان ! همانا سوره احزاب زنهاى قريش را رسوا نمود. و اين سوره طولانى تر از سوره بقره بود ولى آن را ناقص و تحريف نمودند( ثواب الاعمال،ص235)

2-از حضرت صادق منقول است كه: هر كه سوره احزاب را بسيار تلاوت نمايد،در قيامت در جوار حضرت رسول(ص) مي باشد در سوره احزاب فضايح بسياري از مردان و زنان قريش و غير ايشان بود، بيشتر از سوره بقره و ليكن كم كردند و تحريف نمودند(عين الحيات ص 504)

3-به گزارش خبرآنلاین آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی گفت: جمله‌ای از عایشه نقل کرده‌اند که می‌گوید سوره احزاب 200 آیه بود که روی اوراقی نوشته شده بود و حیوانات خانگی آن اوراق را خوردند و 73 آیه آن مانده است. اما فخز رازی وقتی به این صحبت می‌رسد می‌گوید این دروغی است که دشمنان اسلام به اسلام بسته‌اند.
http://www.khabaronline.ir/detail/229897/culture/religion


4- دعاي صنمي قريش

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ العَن صَنَمَی قُرَیشٍ وَ جِبتَیها وَ طاغُوتَیها وَ إِفکَیها وَ إِبنَتَیهِما اللَّذینَ خالَفا أمرَک وَ أنکَرا وَحیَک وَ جَحَدا إِنعامَک وَ عَصَیا َرسُولَک وَ قَلَّبا دینَک وَ حَرَّفا کِتابَک وَ أحبا أعداءَک وَ جَحَدا آلاءَک وَ عَطَّلا أحکامَک وَ أبطَلا فَرائِضَک وَ ألحَدا فِی آیاتِک وَ عادَیا أولیاءَک وَ والَیا أعداءَک وَ خَرَّبا بِلادَک وَ أفسَدا عِبادَک.

کارشناس بحث : مجید

بسم الله
متاسفانه این جزء بدترین عقاید علمای شیعه بوده که متاخرین سعی کرده اند که این افتضاح را به یک نوعی رد بکنند
اگر احادیث کتب اربعه وخیلی از کتب دیگر را بخوانید می فهمید که چه قدر سعی شده قران را محرف جلوه دهد!!
قضیه مصحف فاطمه و سوره ولایت و همین احزاب و ایات مختلف که قرائت ان را تغییر داده اند
نعوذ بالله
والسلام

تحریف قرآن درکتب شیعه

سوال: چرا علماء شیعه روایاتى را که دلالت بر تحریف قرآن دارد در کتب خود نقل کرده اند؟

جواب: برخى عمداً یا سهواً شیعیان را متهم مى کنند که قائل به تحریف قرآن اند ویکى از دلایلشان نیز این است که میگویند اگر شما چنین اعتقادى ندارید پس چراعلماى شما درکتاب هایشان روایاتى نقل کرده اند که ظاهر آنها دلالت بر تحریف قرآن مى کند; در پاسخ به این اتهام بزرگ وبى اساس میگوئیم; باید ایننکته را در نظر داشت که کتاب هاى حدیثى با کتاب هاى اعتقادى واصولى تفاوت اساسى دارد; در تحریر منابع حدیثى و روایتى صرفاً به جمع آورى روایات و احادیث اعم از صحیح بخارى، حسن،ثقه و ضعیف پرداخته مى شود و جمع آورى حدیث هرگز دلیل این نیست که صاحب کتاب هرچه را جمع آورى کرده خود نیز که آنهااعتقاد دارد; چون اعتقاد وایمان به دلالت روایت شرایطى دارد که آن شرایط عبارت است از:
الف ـ سند روایت صحیح باشد
ب ـ دلالت روایت بر معناى مقصود تمام و کامل باشد;
ج ـ روایت نقل شده باید معارض نداشته باشد;
د ـ مضمون روایت طورى باش که بتوان در آن مسئله به خبر واحد تمسّک جست و به آن مضمون اعتقاد پیدا کرد.
اگر روایت و حدیثى چهار شرط فوق را دارا بود مى توان گفت که ناقل این روایت به مضمون آن اعتقاد دارد و الّا صرف نقل روایت درکتاب و جمع آورى آن دلیل اعتقاد و ایمان ناقل روایت به مضمون آن نیست.
پس علماى شیعه اگر در کتاب هایشان روایاتى را نقل فرموده اند که مضمون آن ها دلالت بر تحریف قرآن مى کند:
اولاً: باید دید آیا سند این روایات صحیح است یا نه؟
ثانیاً: دلالت روایت بر تحریف قرآن کامل و کافى است یانه ؟
ثالثاً: باید دید آن روایت منقول معارفى هم دارند یا خیر؟ در این باره باید بگوییم روایاتى داریم که دلالت میکنند بر این که در قرآن کریم هیچ تحریفى رخ نداده نه کم شده و نه زیاد; پس این روایات معرض آن روایاتى است که میگوید در قرآن مجید تحریفى رخ داده است.
رابعاً:باید مسئله از مسائلى باشد که بتوان آن را به خبر واحد اثبات کرد و حال این که تحریف قرآن مسئله بسیار مهمى است که مى توان با خبر واحد آنرا به اثبات رساند بلکه باید با دلایل متقن و محکمى مثل خبر متواتر یا دلیل متقن دیگرى ثابت شود.
آنان که میگویند در قرآن آیه اى بوده به نام «آیه ولایت» و مخالفین، آن آیه را عمداً حذف کرده اند این ادعاى کوچکى نیست که بتوان با خبر واحدى آن را اثبات و یا تایید کرد. مسئله زیاد و یا نقصان در قرآن کریم از مسائل اصولى و اعتقادى است که باید با برهان قوى و محکى تایید و اثبات گردد نه باخبر واحد و امثال آن
در برخى از منابع حدیث ما روایاتى نقل شده است که مضمون آن دلالت میکند بر این که نغوذباللّه خداوند جسم است و در قیامت مى توان او را با چشم سر، دید، با این که شیعه مطلقاً معتقد است که خداوند جسم نیست و در دنیا و آخرت هرگز نمى توان او را مشاهده کرد.
پس صرف نقل یک یا چند روایت در کتاب اصلاً بر این دلالت نمى کند که صاحب کتاب نیز به مضمون و دلالت آن روایت اعتقاد دارد.
مضافاً بر اینکه عده اى از محدثان اگر چه روایات تحریف قرآن را بدون اظهار نظر نقل کرده اند مثل شیخ صدوق که در کتاب اعتقاد است امامیه مى فرماید: «کسى که چنین نسبتى رابه ما بدهد کاذب و دروغ گو است »(1) شیخ طوسى و فیض کاشانى نیز درکتاب هاى تبیان و وافى تحریف قرآن را اکیداً تکذیب کرده اند.(2)


1.الاعتقادات فى دین الامامیه ص 59
2.طاهرى خرم آبادى،عدم تحریف قرآن ص 45،47

منبع:به نقل از سایت آیت الله مکارم شیرازی

عين الحيات;273595 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم

با سلام

چند تا روايت ديدم مبني بر اين كه سوره مباركه احزاب تحريف شده است .ميخواستم ببينم آيا اين روايات صحت دارد يا نه؟

1-عبدالله بن سنان مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه سوره احزاب را زياد بخواند، در روز قيامت در پناه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و ازواج او مى باشد، سپس آن حضرت عليه السلام فرمود: رسواييهاى مردان و زنان قريش و غير آن ها در سوره احزاب است . اى ابن سنان ! همانا سوره احزاب زنهاى قريش را رسوا نمود. و اين سوره طولانى تر از سوره بقره بود ولى آن را ناقص و تحريف نمودند( ثواب الاعمال،ص235)

2-از حضرت صادق منقول است كه: هر كه سوره احزاب را بسيار تلاوت نمايد،در قيامت در جوار حضرت رسول(ص) مي باشد در سوره احزاب فضايح بسياري از مردان و زنان قريش و غير ايشان بود، بيشتر از سوره بقره و ليكن كم كردند و تحريف نمودند(عين الحيات ص 504)

3-به گزارش خبرآنلاین آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی گفت: جمله‌ای از عایشه نقل کرده‌اند که می‌گوید سوره احزاب 200 آیه بود که روی اوراقی نوشته شده بود و حیوانات خانگی آن اوراق را خوردند و 73 آیه آن مانده است. اما فخز رازی وقتی به این صحبت می‌رسد می‌گوید این دروغی است که دشمنان اسلام به اسلام بسته‌اند.
http://www.khabaronline.ir/detail/229897/culture/religion

[=&quot][/]1- احزاب، چهارمين سوره است كه بعد از آل عمران در مدينه نازل گرديد، از لحاظ ترتيب نزول، سوره نود و در ترتيب فعلى قرآن مجيد، سوره سى سوم مي ‏باشد، در اين سوره جريان جنگ احزاب (خندق) ذكر شده و آن در شوال سال پنجم هجرت اتفاق افتاده است، على هذا بايد اين سوره در همان سال نازل شده باشد و نيز نزول آيه حجاب به تصريح سيره حلبى و ديگران در سال پنجم بوده و آن آيه 53 از همين سوره است.
2- در عدد آيات آن اختلافى نيست، همه آيات آن را هفتاد و سه گفته‏ اند، طبرسى رحمه اللَّه فرموده: «و هى ثلاث و سبعون آية بالاجماع» در تفسير خازن مي‏خوانيم كه كلمات آن هزار و دويست و هشتاد و حروف آن پنج هزار و هفتصد و نود است.
3- تسميه آن به «احزاب» ظاهرا به علّت ذكر ماجراى جنگ احزاب در آن است وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ/ 22 اين سوره در زمان آن حضرت به اين شكل تركيب يافته و احزاب ناميده شده است.
صدوق رحمه اللَّه در ثواب الاعمال از امام صادق صلوات اللَّه عليه نقل كرده‏
«من كان كثير القراءة لسورة الاحزاب كان يوم القيامة فى جوار محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و ازواجه».


4- در ثواب الاعمال از حسن بن على بن ابى حمزه بطائنى از عبد اللَّه بن سنان از امام صادق عليه السّلام نقل كرده كه فرمود: اى ابن سنان سوره احزاب زنان قريش از عرب را رسوا كرده، آن از سوره بقره زيادتر بود ليكن آن را ناقص كرده و تحريف نمودند
«يا ابن سنان اين سورة الاحزاب فضحت نساء قريش من العرب و كانت اطول من سورة البقرة لكن نقصوها و حرفوها».
ناگفته نماند: حسن بن على بن ابى حمزه كه در سند اين روايت آمده واقفى و دروغگو و ملعون است، كشّى در رجال خود از حسن بن على بن فضال نقل كرده كه فرمود: حسن بن على بن ابى حمزه كذاب و ملعون است، من حلال نمى‏دانم حتى يك حديث از او نقل كنم و در ترجمه شعيب عقرقوئى نقل كرده «حسن بن على بن ابى حمزه كذاب است» اين بدبخت از سران فرقه واقفيه بوده، لذا اعتنايى به حديثش نمي توان كرد.
ابن كثير اين حديث را از ابى بن كعب نقل كرده و گويد: «و اللَّه اعلم» كشاف آن را از ابىّ نقل ورد كرده، مرحوم فيض كاشانى آن را در آخر سوره احزاب از ثواب الاعمال نقل كرده است
___________________________
تفسير أحسن الحديث، ج‏8، ص: 304

الحمد;273647 نوشت:
بسم الله
متاسفانه این جزء بدترین عقاید علمای شیعه بوده که متاخرین سعی کرده اند که این افتضاح را به یک نوعی رد بکنند
اگر احادیث کتب اربعه وخیلی از کتب دیگر را بخوانید می فهمید که چه قدر سعی شده قران را محرف جلوه دهد!!
قضیه مصحف فاطمه و سوره ولایت و همین احزاب و ایات مختلف که قرائت ان را تغییر داده اند
نعوذ بالله
والسلام

جناب الحمد سلام
اولا خواهش ميكنم حضرتعالي از آب گل آلود كمتر بفكر گرفتن ماهي باشيد اين يك اخطار جدي به شماست :Ealam::Ealam:
ثانيا كجاي كتب اربعه در تحريف قرآن و ... حديث زيادي هست علاوه بر اين اگر تحريفات كتب اهل سنت را كه در كتب آنها به وفور يافت ميشود را در كنار تحريفاتي كه در كتب اربعه هستند بگذاريم اندك بسيار ناچيزي در مقابل يك درياست
ثالثا همچنانكه مشاهده كرديد اين روايت مجعول است و در سلسله روايات آن شخصي كذاب و دروغگو وجود دارد پس نسبت دادن شيوع وجود تحريفات به كتب اربعه از اساس باطل است و همچنانكه مطلعيد كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال جزء كتب اربعه نيستيد
جناب الحمد بار ديگر به شما تذكر جدي ميدهم كه در بيان مسائل در انجمن ديني جانب احتياط و انصاف را رعايت كنيد و با ديدگاني باز و بدون غرض ورزي به مطالعه و جستجو بپردازيد

الحمد;273647 نوشت:
بسم الله
متاسفانه این جزء بدترین عقاید علمای شیعه بوده که متاخرین سعی کرده اند که این افتضاح را به یک نوعی رد بکنند
اگر احادیث کتب اربعه وخیلی از کتب دیگر را بخوانید می فهمید که چه قدر سعی شده قران را محرف جلوه دهد!!
قضیه مصحف فاطمه و سوره ولایت و همین احزاب و ایات مختلف که قرائت ان را تغییر داده اند
نعوذ بالله
والسلام

جناب الحمد مقايسه ايي كه در زير برايتان مي آورم بخوانيد و حتما در فهم آن بكوشيد و از رفتن يكطرفه به قاضي بپرهيزيد مخصوصا قسمتهاي رنگي را بيشتر بفهميد

مقايسه صحاح سته با كتب اربعه‏
در ميان كتابهاى حديثى شيعه كه بيانگر احكام و عقايد اسلامى است، چهار كتاب روايى از اهميت و ارزش خاصى برخوردار است كه به نام كتب اربعه شناخته شده و عبارتست از: كافى، من لا يحضره الفقيه، تهذيب، استبصار.
اهميتى كه شيعه براى كتب اربعه قايل است، جامعه اهل سنت نظير همين اهميت را براى صحاح سته قائلند و در شناخت احكام و اخذ انديشه ‏هاى سياسى، اجتماعى و دينى خود به آنها تكيه مي ‏كنند.


جامعيت صحاح سته‏
اهل سنت، خود معتقدند كه صحاح سته در بردارنده همه اخبار صحيح نيست، و بدين جهت كتابهاى ديگرى را به عنوان صحاح تأليف كرده‏ اند، مانند: صحيح اسحاق بن خزيمه، صحيح ابى حاتم (م 354)، صحيح ابو عوانه و .. و نيز كتابهاى ديگرى بدون داشتن اين عنوان تدوين شده است، مانند مستدرك حاكم نيشابورى و ..


احاديث اهل سنت در مقايسه با احاديث شيعه‏
با همه كتابهاى حديثى كه اهل سنت تأليف كرده ‏اند، بايد يادآور شد كه احاديث آنان در برابر احاديث و كتابهاى روايى شيعه از وسعت و حجم كمترى برخوردار است.
مرحوم علامه بزرگ حاجى نورى در مستدرك از شهيد اول در كتاب ذكرى الشيعه نقل مي ‏كند كه فرمود احاديث كافى زيادتر از مجموع صحاح سته است.:ok::ok:
____________________

ادوار فقه و كيفيت بيان آن، ص: 102

الحمد;273647 نوشت:
بسم الله
متاسفانه این جزء بدترین عقاید علمای شیعه بوده که متاخرین سعی کرده اند که این افتضاح را به یک نوعی رد بکنند
اگر احادیث کتب اربعه وخیلی از کتب دیگر را بخوانید می فهمید که چه قدر سعی شده قران را محرف جلوه دهد!!
قضیه مصحف فاطمه و سوره ولایت و همین احزاب و ایات مختلف که قرائت ان را تغییر داده اند
نعوذ بالله
والسلام

شروح، تعليقات و پاورقيهاى صحاح سته‏
همان گونه كه علما و انديشمندان شيعه بر كتب اربعه به دليل اهميت و محور قرار گرفتن آنها در استنباط احكام شرعيه شرحها، پاورقي ‏ها، تعليقه ها و مقدمه ‏ها نوشته‏ اند، مانند كتاب وافى از مرحوم محدث بزرگ ملا محسن فيض كاشانى (1007- 1901)، كتاب وسائل الشيعه إلى تحصيل مسائل الشريعه از مرحوم عالم بزرگ شيخ حر عاملى (1033- 1104)، كتاب بحار الأنوار از عالم توانا و نويسنده بزرگ ملا محمد باقر مجلسى (1037- 1/ 1110)، دانشمندان جامعه اهل سنت نيز در طول تاريخ، به دليل اهميت صحاح سته در شناخت احكام شرعى، شرحها، پاورقيها، تعليقه‏ ها و مقدمه ‏ها بر آن نوشته ‏اند.
در مقدمه صحيح بخارى (ط 1376) آمده است: «شروح و تعليقاتى كه بر صحيح بخارى نوشته شده حدود 59 شرح (تمام و ناتمام) است كه يازده شرح آن به چاپ رسيده»، مانند «عمدة القارى از شيخ الاسلام ابو محمد محمود بن احمد معروف به عينى (م 855)، ارشاد السارى از ابو العباس شهاب الدين احمد بن محمد معروف به قسطلانى (م 923)، فتح البارى از شيخ الاسلام ابو الفضل شهاب الدين احمد بن على بن محمد معروف به ابن حجر عسقلانى و شرح الكرمانى. هم چنين حدود 28 پاورقى و 16 مقدمه بر آن نگاشته شده است و نيز 16 نويسنده، هر كدام به سليقه خويش آن را تلخيص كرده‏ اند.
شروح صحيح مسلم و سنن‏
بر صحيح محمد بن مسلم نيز مانند صحيح بخارى شروح زيادى نگاشته شده، كه مهمترين آنها شرح فاضل نووى است.
و نيز بر سنن نسائى شرحهاى مختلفى نوشته ‏اند كه از آن جمله است: شرح ابو الحسن على بن عبد اللَّه انصارى اندلسى و شرح حافظ جلال الدين سيوطى و بقيه سنن نيز داراى شروحى هستند.
________________________

ادوار فقه و كيفيت بيان آن، ص: 103

الحمد;273647 نوشت:
بسم الله
متاسفانه این جزء بدترین عقاید علمای شیعه بوده که متاخرین سعی کرده اند که این افتضاح را به یک نوعی رد بکنند
اگر احادیث کتب اربعه وخیلی از کتب دیگر را بخوانید می فهمید که چه قدر سعی شده قران را محرف جلوه دهد!!
قضیه مصحف فاطمه و سوره ولایت و همین احزاب و ایات مختلف که قرائت ان را تغییر داده اند
نعوذ بالله
والسلام

جناب الحمد از اين پست به بعد به تبيين جايگاه با عظمت فقه شيعي مي پردازم و باز تاكيد مي كنم قسمت رنگي ها را كاملا درك بفرمائيد
فصل اول مكتب فقهى شيعه و مبانى آن‏
تشيّع به مثابه يك مكتب عقيدتى در اسلام، گرايشى خاصّ بر اساس يك سلسله نظرات و تحليلات كلامى و تاريخى است. حديث «ثقلين» كه وسيله محدّثان شيعى و سنّى از پيامبر روايت شده، و آن حضرت بر اساس آن مسلمانان را پس از خود به پيروى از قرآن و خاندان خويش فرا خوانده بود، همراه تعدادى ديگر از روايات نبوى، ريشه اصلى اين گرايش را كه بعدا با استدلالات كلامى و فلسفى و تاريخى تقويت گرديد تشكيل مي ‏داد.
در مباحث مذهبى، مكتب شيعى نظرات خود را عموما از رهنمودهاى بزرگان و ائمّه اهل بيت پيامبر الهام گرفته است. اختلاف اصلى دو مكتب فقهى سنّى و شيعى در كيفيّت تلقّى سنّت نبوى و منابع فقه است. اهل سنّت، حديث نبوى را از طريق صحابه پيامبر اخذ نموده‏ اند، در حالى كه شيعه اين حديث را از طريق خاندان وى به دست آورده است. از سوى ديگر مذاهب فقهى اهل سنّت دنباله رو نظرات فقهى چند تن از فقهاء مدينه و عراق ‏اند، ليكن مذاهب فقهى شيعى تابع نظرات امامان اهل بيت هستند كه از آن ميان مكتب شيعى دوازده امامى كه عمده ‏ترين نحله شيعى است از آراء امامان دوازده گانه مشهور خود به خصوص امام ششم ابو عبد اللَّه جعفر بن محمّد الصّادق پيروى مي ‏كند و به همين جهت به «جعفرى» نيز شهرت دارد.
قرآن، حديث، اجماع و عقل منابع فقه شيعه را تشكيل مي ‏دهند .
قرآن در همين شكل و مفاد ظاهرى خود حجّت، و شكل دهنده روح حاكم بر فقه شيعى است.
____________________________
مقدمه‏ اى بر فقه شيعه، ص: 12

الحمد;273647 نوشت:
بسم الله
متاسفانه این جزء بدترین عقاید علمای شیعه بوده که متاخرین سعی کرده اند که این افتضاح را به یک نوعی رد بکنند
اگر احادیث کتب اربعه وخیلی از کتب دیگر را بخوانید می فهمید که چه قدر سعی شده قران را محرف جلوه دهد!!
قضیه مصحف فاطمه و سوره ولایت و همین احزاب و ایات مختلف که قرائت ان را تغییر داده اند
نعوذ بالله
والسلام

حديث يعنى گفتار و كردار و تقرير پيامبر يا امام، بايد با وسائط موثّق و معتبر رسيده باشد كه البتّه در اين مورد وضع مذهبى راوى تأثيرى ندارد. حديثى كه وسيله يك غير شيعى راست گو نقل شده باشد به همان اندازه معتبر و مورد عمل است كه حديث شيعى راست گو.
اجماع يعنى وحدت نظر همه دانشمندان شيعى در يك موضوع، به خودى خود حجّت نيست ليكن گاه به تفصيلى كه در كتابهاى اصول فقه هست از راه آن «سنّت» به اثبات مي ‏رسد.
مراد از عقل به عنوان يك منبع براى حقوق شيعى احكام قطعى عقل نظرى و عقل عملى است، چنان كه در خوبى عدالت و بدى ستم . در تعاليم اسلامى قاعده ‏اى است كه به مقتضاى آن هر آن چه عقل بدان حكم كند شرع نيز برابر آن حكم خواهد نمود و از اين رو، در اين گونه موارد بر حكم اين قاعده كه «قاعده ملازمه» خوانده مي ‏شود حكم شرعى از حكم عقلى ناشى و استنتاج خواهد شد . تلازم ميان وجوب چيزى با وجوب مقدمات آن، يا ميان امر به چيزى با نهى از ضدّ آن، هم چنين اين كه امر و نهى در يك مورد نمي ‏تواند جمع شود (كه همه از مسائل علم اصول فقه و منشاء آثار و احكام فقهى است) همه از قبيل همين احكام عقلى است.
___________________________
مقدمه‏ اى بر فقه شيعه، ص: 13

ادامه ...

از اين ميان، منبع دوّم يعنى احاديث وارده از پيامبر و امامان اهل بيت كه مهم‏ترين منبع فقهى شيعى است در مجاميعى خاصّ گرد آورى شده و مشهورترين آنها كه مرجع فقهاء است عبارت است از:
1) كتاب الكافي، از محمّد بن يعقوب كلينى (م 329).
2) كتاب من لا يحضره الفقيه، از محمّد بن على بن بابويه قمى، صدوق (م 381).

3) تهذيب الاحكام، از محمّد بن حسن طوسى، شيخ الطّائفه (م 460).

4) الاستبصار، از همو.

******************

5) الوافى، از محمّد محسن فيض كاشانى (م 1090).
6) وسائل الشيعة، از محمد بن حسن حرّ عاملى (م 1104).

7) بحار الأنوار، از محمّد باقر بن محمّد تقى مجلسى (م 1110).

8) مستدرك الوسائل، از حسين بن محمّد تقى نورى (م 1320).

از اين جمله، چهار كتاب نخست به عنوان «كتب اربعه» شناخته شده و در فنّ حديث شيعى از اهميّتى همانند «صحاح ستّه» نسبت به مجاميع حديثى اهل سنّت برخوردار است. متداول ترين كتاب از فهرست بالا در مراجعات فقهى، كتاب وسائل الشيعة است كه جامع احاديث چهار كتاب نخست (كتب اربعه) و بسيارى از كتابهاى حديث ديگر است، و چون منحصر به رواياتى است كه در مباحث فقهى رسيده است كتاب دستى براى مراجعه هر فقيهى است.
استناد به روايات اين مجاميع تابع وجود شرايط خاصّى است . وثاقت و راست گويى همه راويان سلسله سند يك حديث بايد به ثبوت رسيده باشد. دانشى خاص به نام علم رجال كه در باره روات حديث و شرح حال آنان بحث مي ‏كند متكفّل اين كار است. احاديث از نظر مقدار اعتبار و سنديّت بر اساس ضوابط مخصوصى كه در علمى ديگر به نام علم درايه مورد بحث قرار گرفته است به انواع و رده ‏هاى مختلفى تقسيم مي ‏شود و بر همين اساس، بسيارى از روايات متون ذكر شده از نظر فقهاء ضعيف و غير قابل استناد است.
استخراج احكام شرعى از منابع ياد شده بر اساس قواعد و ضوابطى كه در علم اصول فقه بيان شده است به كمك استدلال عقلى و با روش تحليل منطقى انجام مى‏پذيرد كه نام آن در اصطلاح اسلامى «اجتهاد» است. از نظر اصول تعاليم شيعى امكان اجتهاد همواره براى دانشمندان وجود دارد و هر فقيه الزاما بايد در برخورد با مسائل، دلايل و مستندات هر مسأله را شخصا ملاحظه كرده و در مورد آن نظر بدهد. تقليد و پيروى يك مجتهد از مجتهد ديگر در مسائل شرعى حرام است.

______________________________
مقدمه‏ اى بر فقه شيعه، ص: 13

پايان

در منابع اهل سنت امده است که سوره احزاب قبلا اندازه سوره بقره بوده است

ما شيعه معتقديم که قران کنوني تحريف نشده است

الحمد;273647 نوشت:
بسم الله متاسفانه این جزء بدترین عقاید علمای شیعه بوده که متاخرین سعی کرده اند که این افتضاح را به یک نوعی رد بکنند اگر احادیث کتب اربعه وخیلی از کتب دیگر را بخوانید می فهمید که چه قدر سعی شده قران را محرف جلوه دهد!! قضیه مصحف فاطمه و سوره ولایت و همین احزاب و ایات مختلف که قرائت ان را تغییر داده اند نعوذ بالله والسلام

شيعه هيچگاه قائل به تحريف قرآن نبوده است زيرا اعتقاد به كلام خداي متعال دارد كه ميفرمايد:"انا نحن نزلناالذكر و انا نحن له لحافظون "همانا ما قرآن را نازل كرديم و ما نيز آن را حفظ ميكنيم.

حفظ قرآن از تحريف بواسطه وجود معصوم عليه السلام است زيرا قرآن به طور كامل در در نزد آقا حجت بن الحسن(روحي وارواح العالمين له الفداه) موجود است و هم ايشان تمام قرآن را حفظ هستند همان قرآن كه بر خاتم انبيا محمد مصطفي(ص) نازل شده است.اين طور كه از روايات بر مي آيد خلفاي غاصب(لعنهما الله) تعدادي از آيات كه از آنها احساس خطر ميكردند را حذف كرده اند و زماني كه حضرت مهدي(عج) ظهور كند آن آيات حذف شده را به قرآن بر ميگرداند و آن دو را زنده ميكند و به اشد مجازات محاكمه ميكند ان شاء الله. اين است معني " انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون". زماني ميشود گفت كه قرآن تحريف شده است كه هيج قرآن كاملي روي زمين وجود نداشته باشد كه با وجود امام معصوم چنين چيزي ممكن نيست.

شيعه هيچگاه قائل به تحريف قرآن نبوده است زيرا اعتقاد به كلام خداي متعال دارد كه ميفرمايد:"انا نحن نزلناالذكر و انا نحن له لحافظون "همانا ما قرآن را نازل كرديم و ما نيز آن را حفظ ميكنيم.

حفظ قرآن از تحريف بواسطه وجود معصوم عليه السلام است زيرا قرآن به طور كامل در در نزد آقا حجت بن الحسن(روحي وارواح العالمين له الفداه) موجود است و هم ايشان تمام قرآن را حفظ هستند همان قرآن كه بر خاتم انبيا محمد مصطفي(ص) نازل شده است.اين طور كه از روايات بر مي آيد خلفاي غاصب(لعنهما الله) تعدادي از آيات كه از آنها احساس خطر ميكردند را حذف كرده اند و زماني كه حضرت مهدي(عج) ظهور كند آن آيات حذف شده را به قرآن بر ميگرداند و آن دو را زنده ميكند و به اشد مجازات محاكمه ميكند ان شاء الله. اين است معني " انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون". زماني ميشود گفت كه قرآن تحريف شده است كه هيج قرآن كاملي روي زمين وجود نداشته باشد كه با وجود امام معصوم چنين چيزي ممكن نيست.

علامه امينى:
اگـر كـسى اهل مطالعه باشد هرقدر جستجوكند و به كاوش بپردازد در ميان پيشگامان و طلايه داران شـيـعـه , جـز كـسـانى كه اين دروغ و تهمت را به شدت انكار مى كنند نخواهد يافت .
اينان چـهـره هـاى سرشناس شيعه , حاملان علوم و پاسداران نواميس و عقايد آنها ـدر گذشته و حال ـ هستند كه انسان را بر دروغ رسواى اين شخص واقف مى سازند.
هـمـه فرقه هاى شيعه ـو در پيشاپيش آنها شيعه اماميه ـ اجماع دارند كه قرآن حاضر همان كتابى است كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست و همچنان با استحكام و صلابت آغازين خود باقى است و اگر سخنى از دهان يكى از شيعيان درباره تحريف خارج شود منظورش تحريف معنوى و تاويل به بـاطـل است , نه اين كه قرآن دستخوش افزايش و كاستى شده يا حرفى از حروف آن با حرف ديگر عـوض شـده , هـمـان طـور كه او و هم مسلكانش تحريف به اين معنا را قائل شده و به شيعه نسبت داده اند

بسم الله
يكي از علماي شيعه حاجي ميرزا حسين نوري صاحب کتاب «مستدرک الوسائل» مي‌باشد، و او کتابي نوشته است بنام: «فصل الخطاب في تحريف کتاب رب الأرباب» و کتاب الله قرآن کريم را تحريف شده مي‌داند، و به نوشتن آن کتاب چشم يهود و نصاري را روشن نموده و مي‌گويد قرآن کم و زياد شده، مانند: تورات و انجيل، علماي شيعه به اخبار منافقين و معاندين دين اسلام معتقد شده و خيال مي‌کنند که قرآن دست خورده و کم و زياد شده است. غافل از آنکه خداي تعالي ضمانت نموده که کتاب خود را از کم و زياد حفظ کند، و از آن جمله در قرآن فرموده: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ) (الحجر: ?).«البته ما خودمان اين قرآن را نازل نموديم و بي‌گمان که البته آن را نگهبانيم»
علمايي که به اين موضوع اذعان کرده اند:
علي بن ابراهيم قمي:(تفسير قمي ج1 ص36و37 دار السرور بيروت)
که بسيار کلمات مضحکي را نقل کرده
نعمت الله جزايري(انوار نعمانيه ج2 ص357-8)(ج1 ص97)(ج2 ص360 تا364)
که مطالبي کفر آميز گفته است
فيض کاشاني:تفسير صافي مقدمه 6 (ج1 ص40)
احمد بن منصور طبرسي:(ج1 ص155)(249)(253)
محمد باقر مجلسي:مراة العقول ج12 ص525
عقيده او در متواتر بودن روايات تحريف قران است
حتي در بحار بابي به عنوان (باب التحريف في الايات التي ...)(ج89 ص66)
شيخ مفيد:اوائل المقالات ص48-49)(91)(مسائل السروريه ص78-81)
ابو الحسن عاملي:مرآة الانوار ص36
مي گويد:جماعتي از ياران مفسر ما همچون قمي-کليني-عياشي-نعماني-فرات بن ابراهيم و شيخ طبرسي در احتجاج فرياد مي زند
وسپس شيخ صدوق را مورد اشتباه و وهم قرار داده
سلطان محمد بن حيدر خراساني(تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده ص19-20)
علامه حجت سید عدنان بحرانی:مشارق الشموس الدریه ص126
علامه محدث یوسف بحرانی:الدرر النجفیه ص298
جالب است بدانید نوری طبرسی در کتابش فصل الخطاب فی تحریف...) گفته:
به طور خلاصه نام افراد را می نویسم:این مذهب علی بن ابراهیم قمی-کلینی-محمد بن حسن الصفار در بصائر الدرجات-محمد بن ابراهیم نعمانی در کتاب الغیبه-سعد بن عبد الله قمی در ناسخ القران ومنسوخه-سید علی بن احمد کوفی در بدع المحدثه-عیاشی-فرات کوفی-محمد بن حسن ماهیار-شیخ مفید-ابوسهل نوبختی-همینطور خواهر زاده اش حسن بن موسی-ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت صاحب کتاب یاقوت-اسحاق الکاتب-ابوالقاسم حسین بن روح-حاجب بن لیث بن سراج در ریاض العلما-شیخ جلیل فضل بن شاذان در الایضاح-محمد بن حسن شیبانی در نهج البیان(مقدمه سوم فصل الخطاب)
ادامه دارد.....

پیام;273702 نوشت:
علامه امينى:
اگـر كـسى اهل مطالعه باشد هرقدر جستجوكند و به كاوش بپردازد در ميان پيشگامان و طلايه داران شـيـعـه , جـز كـسـانى كه اين دروغ و تهمت را به شدت انكار مى كنند نخواهد يافت .
اينان چـهـره هـاى سرشناس شيعه , حاملان علوم و پاسداران نواميس و عقايد آنها ـدر گذشته و حال ـ هستند كه انسان را بر دروغ رسواى اين شخص واقف مى سازند.
هـمـه فرقه هاى شيعه ـو در پيشاپيش آنها شيعه اماميه ـ اجماع دارند كه قرآن حاضر همان كتابى است كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست و همچنان با استحكام و صلابت آغازين خود باقى است و اگر سخنى از دهان يكى از شيعيان درباره تحريف خارج شود منظورش تحريف معنوى و تاويل به بـاطـل است , نه اين كه قرآن دستخوش افزايش و كاستى شده يا حرفى از حروف آن با حرف ديگر عـوض شـده , هـمـان طـور كه او و هم مسلكانش تحريف به اين معنا را قائل شده و به شيعه نسبت داده اند

بنده ذکر کرده ام:ok:

عدم تحريف قرآن 167 .... ص : 167

اين حديث را صدوق در كتاب ثواب الأعمال با وسايطى از «ابن البطائنى» نقل نموده كه او على بن ابى حمزه بطائنى است. كه در مورد او محمد بن مسعود از على بن حسن بن فضّال نقل نموده است كه «ابن ابى حمزه بطائنى كذّاب و ملعون است».
هم او مى‏گويد: «احاديث زيادى از او فرا گرفتم ولى جايز نمى‏دانم كه يك حديث هم از او روايت نمايم».
و شيخ در مورد «واقفيّه» مى‏گويد: «اولين كسى كه اعتقاد به وقف را

اظهار نمود، على بن ابى حمزه بطائنى و چند نفر ديگر بودند كه آنان را نام مى‏برد و مى‏فرمايد: آنان به واسطه طمع در دنيا و خيانت در اموالى كه از حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام در نزد آنان بود، مذهب واقفيّه را اختراع كردند و گفتند امامت در آن بزرگوار متوقف گرديد».
و نقل شده است كه نزد همين شخص، سى هزار دينار از مال امام بوده است.
و او نه تنها منكر امامت على بن موسى الرضا عليهما السّلام شد، بلكه از معاندين و دشمنان آن حضرت گشت؛ لذا اين روايت از نظر سند، ضعيف و هرگز قابل استناد نيست
و اما از نظر متن حديث، قسمت ذيل حديث كه دلالت بر زيادى و طولانى بودن سوره احزاب دارد، در روايات اهل سنت نيز آمده و اختصاص به روايات شيعه ندارد، ولى از نظر شيعه اين گونه روايات بى‏اعتبار است و جاى‏گاه صحيحى ندارد.

رحیق مختوم;273664 نوشت:
جناب الحمد سلام
اولا خواهش ميكنم حضرتعالي از آب گل آلود كمتر بفكر گرفتن ماهي باشيد اين يك اخطار جدي به شماست :ealam::ealam:
ثانيا كجاي كتب اربعه در تحريف قرآن و ... حديث زيادي هست علاوه بر اين اگر تحريفات كتب اهل سنت را كه در كتب آنها به وفور يافت ميشود را در كنار تحريفاتي كه در كتب اربعه هستند بگذاريم اندك بسيار ناچيزي در مقابل يك درياست
ثالثا همچنانكه مشاهده كرديد اين روايت مجعول است و در سلسله روايات آن شخصي كذاب و دروغگو وجود دارد پس نسبت دادن شيوع وجود تحريفات به كتب اربعه از اساس باطل است و همچنانكه مطلعيد كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال جزء كتب اربعه نيستيد
جناب الحمد بار ديگر به شما تذكر جدي ميدهم كه در بيان مسائل در انجمن ديني جانب احتياط و انصاف را رعايت كنيد و با ديدگاني باز و بدون غرض ورزي به مطالعه و جستجو بپردازيد


بسم الله
نه بنده اتفاقا دنبال اب گل الو نیستم دیدم کسی مطرح کرده گفتم زحمت طرح را کشیده بنده بنویسم

رحیق مختوم;273671 نوشت:

جناب الحمد مقايسه ايي كه در زير برايتان مي آورم بخوانيد و حتما در فهم آن بكوشيد و از رفتن يكطرفه به قاضي بپرهيزيد مخصوصا قسمتهاي رنگي را بيشتر بفهميد

مقايسه صحاح سته با كتب اربعه‏
در ميان كتابهاى حديثى شيعه كه بيانگر احكام و عقايد اسلامى است، چهار كتاب روايى از اهميت و ارزش خاصى برخوردار است كه به نام كتب اربعه شناخته شده و عبارتست از: كافى، من لا يحضره الفقيه، تهذيب، استبصار.
اهميتى كه شيعه براى كتب اربعه قايل است، جامعه اهل سنت نظير همين اهميت را براى صحاح سته قائلند و در شناخت احكام و اخذ انديشه ‏هاى سياسى، اجتماعى و دينى خود به آنها تكيه مي ‏كنند.


جامعيت صحاح سته‏
اهل سنت، خود معتقدند كه صحاح سته در بردارنده همه اخبار صحيح نيست، و بدين جهت كتابهاى ديگرى را به عنوان صحاح تأليف كرده‏ اند، مانند: صحيح اسحاق بن خزيمه، صحيح ابى حاتم (م 354)، صحيح ابو عوانه و .. و نيز كتابهاى ديگرى بدون داشتن اين عنوان تدوين شده است، مانند مستدرك حاكم نيشابورى و ..


احاديث اهل سنت در مقايسه با احاديث شيعه‏
با همه كتابهاى حديثى كه اهل سنت تأليف كرده ‏اند، بايد يادآور شد كه احاديث آنان در برابر احاديث و كتابهاى روايى شيعه از وسعت و حجم كمترى برخوردار است.
مرحوم علامه بزرگ حاجى نورى در مستدرك از شهيد اول در كتاب ذكرى الشيعه نقل مي ‏كند كه فرمود احاديث كافى زيادتر از مجموع صحاح سته است.:ok::ok:
____________________

ادوار فقه و كيفيت بيان آن، ص: 102

بسم الله
برای اینکه جانب احتیاط رعایت می شده بااین حال ابن حجر می گوید 110 حدیث بخاری مورد نقد است
ولی کافی که 16000 حدیث دارد 9000 تای ان را فقط مجلسی مورد نقد قرار داده است یا محمد باقر بهبودی در صحیح الکافی یک چهارم ان را صحیح می داند:ok::ok::ok:

الحمد;273705 نوشت:
بسم الله
يكي از علماي شيعه حاجي ميرزا حسين نوري صاحب کتاب «مستدرک الوسائل» مي‌باشد، و او کتابي نوشته است بنام: «فصل الخطاب في تحريف کتاب رب الأرباب» و کتاب الله قرآن کريم را تحريف شده مي‌داند، و به نوشتن آن کتاب چشم يهود و نصاري را روشن نموده و مي‌گويد قرآن کم و زياد شده، مانند: تورات و انجيل، علماي شيعه به اخبار منافقين و معاندين دين اسلام معتقد شده و خيال مي‌کنند که قرآن دست خورده و کم و زياد شده است. غافل از آنکه خداي تعالي ضمانت نموده که کتاب خود را از کم و زياد حفظ کند، و از آن جمله در قرآن فرموده: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ) (الحجر: ?).«البته ما خودمان اين قرآن را نازل نموديم و بي‌گمان که البته آن را نگهبانيم»
علمايي که به اين موضوع اذعان کرده اند:
علي بن ابراهيم قمي:(تفسير قمي ج1 ص36و37 دار السرور بيروت)
که بسيار کلمات مضحکي را نقل کرده
نعمت الله جزايري(انوار نعمانيه ج2 ص357-8)(ج1 ص97)(ج2 ص360 تا364)
که مطالبي کفر آميز گفته است
فيض کاشاني:تفسير صافي مقدمه 6 (ج1 ص40)
احمد بن منصور طبرسي:(ج1 ص155)(249)(253)
محمد باقر مجلسي:مراة العقول ج12 ص525
عقيده او در متواتر بودن روايات تحريف قران است
حتي در بحار بابي به عنوان (باب التحريف في الايات التي ...)(ج89 ص66)
شيخ مفيد:اوائل المقالات ص48-49)(91)(مسائل السروريه ص78-81)
ابو الحسن عاملي:مرآة الانوار ص36
مي گويد:جماعتي از ياران مفسر ما همچون قمي-کليني-عياشي-نعماني-فرات بن ابراهيم و شيخ طبرسي در احتجاج فرياد مي زند
وسپس شيخ صدوق را مورد اشتباه و وهم قرار داده
سلطان محمد بن حيدر خراساني(تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده ص19-20)
علامه حجت سید عدنان بحرانی:مشارق الشموس الدریه ص126
علامه محدث یوسف بحرانی:الدرر النجفیه ص298
جالب است بدانید نوری طبرسی در کتابش فصل الخطاب فی تحریف...) گفته:
به طور خلاصه نام افراد را می نویسم:این مذهب علی بن ابراهیم قمی-کلینی-محمد بن حسن الصفار در بصائر الدرجات-محمد بن ابراهیم نعمانی در کتاب الغیبه-سعد بن عبد الله قمی در ناسخ القران ومنسوخه-سید علی بن احمد کوفی در بدع المحدثه-عیاشی-فرات کوفی-محمد بن حسن ماهیار-شیخ مفید-ابوسهل نوبختی-همینطور خواهر زاده اش حسن بن موسی-ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت صاحب کتاب یاقوت-اسحاق الکاتب-ابوالقاسم حسین بن روح-حاجب بن لیث بن سراج در ریاض العلما-شیخ جلیل فضل بن شاذان در الایضاح-محمد بن حسن شیبانی در نهج البیان(مقدمه سوم فصل الخطاب)
ادامه دارد.....

جناب الحمد باز به بيراهه ميرويد و به ياد آوريهاي ما توجه نمي كنيد و جاي بسي تعجب است كه چرا مانند شمايي كه بايد با فكري باز و ديدگاهي متعالي به تعمق و تدقيق در متون اسلامي غور كند اينقدر سطحي نگري دارد
جناب الحمد انشاالله در چندين پست آينده به شبهه حضرتعالي جواب كامل خواهم داد لطفا توجه بفرمائيد

يكى از اشكالهايى كه به حجيت قرآن شده، اين است كه قرآن تحريف شده و سبك و انسجام مطالب آن دستخوش تغيير و كاستى قرار گرفته است! و اگر به راستى مسأله تحريف اثبات شود، قرآن از حجيت خواهد افتاد، ولى همان گونه كه تبيين خواهيم كرد تحريف قرآن واقعيت ندارد و شبهه‏اى واهى بيش نيست.
اولين بار كه بحثى تحت عنوان تحريف قرآن مطرح گرديد به زمان محمد بن اسماعيل بخارى (194- 256) مربوط مى‏شود، در صحيح بخارى چنين آمده است:
«عمر بر اين باور بود كه در كتاب خدا راجع به رجم آيه‏ اى وجود داشته است ولى چون در زمان ابو بكر براى جمع‏ آورى آيات قرآن، ضبط هر آيه‏ اى نياز به دو شاهد عادل داشته تا گواهى دهند كه آن آيه از قرآن است، و آيه‏ اى كه به نظر عمر از قرآن بوده است،
جز خود او شاهد ديگرى نداشته، بدين جهت در قرآن ضبط نشده است.» محدثين سنى و شيعه اين حديث را در مورد آيه رجم در كتابهاى مختلف نقل كرده‏ اند، مانند احمد بن حنبل شيبانى و موطأ مالك و صحيح مسلم بن حجاج نيشابورى و صحيح محمد بن اسماعيل بخارى و مانند «كافى» و «من لا يحضره الفقيه» و «تهذيب» و «وسائل الشيعه». و هم چنين در كتابهاى فقهى (ابواب حدود) نيز آن را ذكر كرده‏اند، ولى اصل اين قول از عمر است.
موضوع ياد شده را علامه جلال الدين سيوطى عبد الرحمن شافعى (م- 911) در الاتقان فى علوم القرآن (ج 1، ص 58) يادآور شده است.
پس از بخارى، مسلم بن حجاج نيشابورى (م- 261) در صحيح خود (ج 4، ص 167) مطلبى را در زمينه تحريف، از عايشه نقل كرده و مي ‏گويد: «آيه ‏اى در قرآن دلالت دارد بر اين كه ده مرتبه شير دادن به كودك موجب تحقق رضاع است، ولى بعد از مدتى آيه‏اى نازل شد كه پنج مرتبه را كافى دانسته و آيه نخست را نسخ كرد. اما آيه دوم- ناسخ- در قرآن ضبط نشده و آيه اول بدون ناسخ باقى مانده است.» علامه شيخ منصور على ناصف نيز اين مطلب را از قول عايشه در كتاب خود التاج (الجامع للأصول فى احاديث الرسول، ج 2، ص 290) نقل كرده است. مرحوم كلينى نيز رواياتى را در اين زمينه آورده، ولى به دنبال نقل آنها هيچ گونه اظهار نظرى نكرده و آنها را مورد تأييد قرار نداده است. و عجيب است كه با اين وصف، كسانى مانند ابو زهره قول به تحريف را با قاطعيت به كلينى نسبت داده اند و عجيب‏تر اين كه گروهى، مرحوم كلينى را به اين اتهام بي اساس تكفير كرده‏ اند! در حالى كه اين اتهام قابل پذيرش نيست، زيرا:
_______________________________________________

منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 36

ادامه ....

أولا، مرحوم كلينى در كنار روايات تحريف، روايات دال بر عدم تحريف را نيز آورده و روايات عدم تحريف از جهت سند و دلالت قوي ‏تر است و روايات تحريف تاب مقابله با آنها را
ندارد. و اصولا روايات عدم تحريف قرآن متواتر و قطعى است و ذكر چند روايت مخالف، ضررى به تواتر آن نمي ‏زند، و دليل اعتقاد كلينى به مضمون روايات تحريف نمي ‏شود.

ثانيا، مسأله تحريف و عدم تحريف از ضروريات دين به شمار نيامده تا قايل به تحريف محكوم به كفر شود و در زمره منكران نبى (ص) قرار گيرد.

ثالثا، اگر به صرف نقل حديث در زمينه تحريف بتوان شخصى را تكفير كرد، پس قبل از كلينى افراد زيادى از بزرگان صحابه و تابعين و محدثين معروف را و هم چنين عمر بن خطاب و عايشه و عبد اللَّه بن مسعود و ابى بن كعب و ابو درداء و حذيفه را بايد تكفير كرد، زيرا آنان احاديثى را كه بر وقوع تحريف صراحت دارد، نقل كرده‏ اند. در اينجا به عنوان نمونه بعضى از آنها را يادآور مي ‏شويم:

احمد بن حنبل شيبانى در كتاب مسند (ج 5، ص 129) روايتى از عبد الرحمن بن يزيد نقل مى‏كند كه مى‏گويد معوذتين از قرآن نيست و به آن افزوده شده است.

صحيح بخارى (ج 6، ص 210) از ابو درداء نقل مي ‏كند كه در آيه وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‏ عبارت «ما خلق» زائد است و از متن قرآن نيست.

الدر المنثور (ج 6، ص 219) از زر بن جيش و او از ابى بن كعب نقل كرده است كه سوره احزاب به مقدار سوره بقره و يا بيشتر بوده و ما اين آيه را در آن سوره خوانده‏ ايم: «الشيخ و الشيخة اذا زنيا فارجموهما البته نكالا من اللَّه و اللَّه عزيز حكيم» كه اين آيه حذف شده است.

در همان مصدر (جلد 3، ص 208) از حذيفه نقل شده كه گفت: شما نمي ‏خوانيد از سوره توبه مگر يك چهارم از مقدارى كه ما مي ‏خوانديم.

صحيح ترمذى (ج 5، ص 191) از ابن مسعود روايت كرده است كه گفت آيه: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ را پيامبر اين گونه بر من قرائت كرد: «انى انا الرزاق ذو القوة المتين».

الدر المنثور (ج 6، ص 219) از خرشة بن الحر روايت كرده است كه من سوره جمعه را چنين ضبط كرده بودم: «إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ» عمر بن خطاب به من گفت چه كسى اين آيه را به تو املاء كرده است؟ گفتم: ابى بن كعب، عمر گفت ابى منسوخ را برايت قرائت كرده است و آيه چنين است؟ «فامضوا إلى ذكر اللَّه ..».

از اين نمونه در كتب اهل سنت بسيار است كه نقل آنها از حوصله اين نوشته بيرون مي ‏باشد.

رابعا، اگر عالمى چون مرحوم كلينى قايل به تحريف بود، انديشمندان و فقهاى بزرگ‏

ادعاى اجماع بر عدم تحريف قرآن نمي ‏كردند.

_______________________________________
منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 38

ادامه ....

عين الحيات;273696 نوشت:
حفظ قرآن از تحريف بواسطه وجود معصوم عليه السلام است زيرا قرآن به طور كامل در در نزد آقا حجت بن الحسن(روحي وارواح العالمين له الفداه) موجود است و هم ايشان تمام قرآن را حفظ هستند همان قرآن كه بر خاتم انبيا محمد مصطفي(ص) نازل شده است.اين طور كه از روايات بر مي آيد خلفاي غاصب(لعنهما الله) تعدادي از آيات كه از آنها احساس خطر ميكردند را حذف كرده اند و زماني كه حضرت مهدي(عج) ظهور كند آن آيات حذف شده را به قرآن بر ميگرداند و آن دو را زنده ميكند و به اشد مجازات محاكمه ميكند ان شاء الله. اين است معني " انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون". زماني ميشود گفت كه قرآن تحريف شده است كه هيج قرآن كاملي روي زمين وجود نداشته باشد كه با وجود امام معصوم چنين چيزي ممكن نيست.

سلام ! بنده فکر میکنم شما اشتباه میکنید!
جملاتی که قرمز کردم اشتباهات شماست!
لطفا بیشتر تحقیق کنید!

ديدگاهها در تحريف قرآن‏
الف- رد تحريف:
اكثر قريب به اتفاق انديشمندان منكر تحريف هستند و معتقدند كه ما بين الدفتين همان است كه بر پيامبر (ص) نازل شده و اين بيان مورد تصريح بسيارى قرار گرفته است، از جمله:
شيخ صدوق محمد بن على بن على بن بابويه قمى (م- 381) در كتاب اعتقادات.
شيخ مفيد محمد بن محمد بن نعمان بغدادى (م- 413)، در المقالات فى المذاهب المختارات (ص 55) سيد شريف رضى (م- 606) در تلخيص البيان فى مجازات القرآن.
سيد مرتضى علم الهدى (م- 436) به نقل از مجمع البيان (ج 1، ص 15). از مسائل طرابلس سيد.
شيخ الطائفه معروف به شيخ طوسى (م- 460) در پيشگفتار تفسير تبيان (ص 3) ابن ادريس، صاحب السرائر (م- 555/ 558/ 598) شيخ ابو على طبرسى (م- 548) در تفسير مجمع البيان (ج 1 ص 15) شيخ زين الدين بياضى عاملى (م- 877)، در كتاب «مباحث فى علوم القرآن» اثر اردوبادى.
محقق ثانى شيخ على بن عبد العالى كركى عاملى (م- 940) در رساله‏اى به همين عنوان كه علامه سيد محسن اعرجى كاظمى آن را در كتاب شرح الوافيه فى علم الاصول نقل نموده است.
ملا محمد محسن فيض كاشانى (م- 1019) در كتاب وافى (ج 2، ص 273 و 274).
شيخ فتح اللَّه كاشانى (م- 988) در مقدمه تفسيرش به نام منهج الصادقين و نيز در ذيل آيه وَ «إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ».
سيد نور اللَّه تسترى، معروف به قاضى شهيد (م- 1019) در كتاب احقاق الحق.
محمد بن حسين بن عبد الصمد، معروف به شيخ بهائى (م- 1030 يا 31) در آلاء الرحمن (ص 26)
علامه تونى (م- 1071) در كتاب الوافيه فى الاصول.
شيخ محمد حر عاملى (م- 1104) در الفصول المهمة فى تأليف الامة (ص 166).
محمد باقر مجلسى (م- 1111) در بحار الأنوار (ج 92، ص 75).
سيد على مدنى شيرازى (م- 1118) در رياض السالكين فى شرح صحيفة سيد العابدين (ع) سيد ابو القاسم موسوى خوانسارى (م- 1157) در منهاج المعارف.
شيخ جعفر كبير كاشف الغطاء (م- 1228) در كشف الغطاء عن مهمات شريعة الغراء.
سيد محسن اعرجى كاظمى (م- 1228) در شرح الوافيه فى علم الاصول و نيز المحصول فى علم الاصول.
سيد محمد طباطبايى (م- 1242) در مفاتيح الاصول.
شيخ محمد ابراهيم كلباسى اصفهانى (م- 1262) در اشارات الاصول.
سيد محمد شهشهانى (م- 1289) در عروة الوثقى.
سيد شهرستانى (م- 1315) در رساله‏اى به نام رسالة فى حفظ الكتاب الشريف عن شبهة القول بالتحريف.
شيخ محمد جواد بلاغى (م- 1352) در آلاء الرحمن فى تفسير القرآن (ص 18).
شيخ محمد نهاوندى (م- 1371) در تفسيرش.
سيد محسن امين عاملى (م- 1371) در كتاب شيعه و المنار.
و بسيارى ديگر از علما و بزرگان كه بر عدم تحريف قرآن نظر داده‏اند كه مقاله گنجايش ذكر اسامى همه آنان را ندارد.
_______________________________________________

منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 39

رحیق مختوم;273675 نوشت:

جناب الحمد از اين پست به بعد به تبيين جايگاه با عظمت فقه شيعي مي پردازم و باز تاكيد مي كنم قسمت رنگي ها را كاملا درك بفرمائيد


فصل اول مكتب فقهى شيعه و مبانى آن‏
تشيّع به مثابه يك مكتب عقيدتى در اسلام، گرايشى خاصّ بر اساس يك سلسله نظرات و تحليلات كلامى و تاريخى است. حديث «ثقلين» كه وسيله محدّثان شيعى و سنّى از پيامبر روايت شده، و آن حضرت بر اساس آن مسلمانان را پس از خود به پيروى از قرآن و خاندان خويش فرا خوانده بود، همراه تعدادى ديگر از روايات نبوى، ريشه اصلى اين گرايش را كه بعدا با استدلالات كلامى و فلسفى و تاريخى تقويت گرديد تشكيل مي ‏داد.
در مباحث مذهبى، مكتب شيعى نظرات خود را عموما از رهنمودهاى بزرگان و ائمّه اهل بيت پيامبر الهام گرفته است. اختلاف اصلى دو مكتب فقهى سنّى و شيعى در كيفيّت تلقّى سنّت نبوى و منابع فقه است. اهل سنّت، حديث نبوى را از طريق صحابه پيامبر اخذ نموده‏ اند، در حالى كه شيعه اين حديث را از طريق خاندان وى به دست آورده است. از سوى ديگر مذاهب فقهى اهل سنّت دنباله رو نظرات فقهى چند تن از فقهاء مدينه و عراق ‏اند، ليكن مذاهب فقهى شيعى تابع نظرات امامان اهل بيت هستند كه از آن ميان مكتب شيعى دوازده امامى كه عمده ‏ترين نحله شيعى است از آراء امامان دوازده گانه مشهور خود به خصوص امام ششم ابو عبد اللَّه جعفر بن محمّد الصّادق پيروى مي ‏كند و به همين جهت به «جعفرى» نيز شهرت دارد.
قرآن، حديث، اجماع و عقل منابع فقه شيعه را تشكيل مي ‏دهند .
قرآن در همين شكل و مفاد ظاهرى خود حجّت، و شكل دهنده روح حاكم بر فقه شيعى است.
____________________________
مقدمه‏ اى بر فقه شيعه، ص: 12

بسم الله
آن چهار نفر حداقل خود را معصوم نمی دانستند وهمیشه به سنت ارجاع می دادند مثلا از مالک در مجلسی 48 سوال کردند 32 سوال را گفت نمی دانم
و دیگر اینکه این چه طور مذهبیست که هر فقیهی با فقیه دیگر اختلاف نظر دارد وجوان یا متفکر ما در این اختلاف از دین برمی گردد یا سست می شود
مثلا ابو حسین هارونی علوی به قول شیخ طوسی به خاطر اختلاف احادیث از تشیع برگشت
(تهذیب الاحکام ج1 ص2)
یا فیض کاشانی در وافی به این مسئله اذعان می کند(مقدمه ج1 ص9)
اختلاف تا حد قتل انان رسیده است:خوانساری تصریح کرده ومی گوید:علما متاخر کتابهای زیادی تالیف کرده اند که در ان لغزشهای زیادی بوده(خدا از ما وانان درگذرد) تا جایی که به قتل جماعتی از انان منجر شده است(لولوة البحرین یوسف بحرانی ص81)
اگر بگویید در اهل سنت هم هست بله هست ولی انها ادعای عصمت ندارند ودر خیلی جاها به ان اذعان کرده اند ولی تشیع که ادعای عصمت امام را دارد باید عاری از هر اشکال باشد
که این باعث اختلافات نظری وخانوادگی واجتماعی وحوزوی شده است
احادیث فعلی هم که اکثریت ان یا ضعیف یا منقول از غلات است اگر ان ها را تصفیه بکنید خیلی کم حدیث صحیح می ماند که هنری نیست ومانند بقیه است
والسلام

رحیق مختوم;273683 نوشت:
از اين ميان، منبع دوّم يعنى احاديث وارده از پيامبر و امامان اهل بيت كه مهم‏ترين منبع فقهى شيعى است در مجاميعى خاصّ گرد آورى شده و مشهورترين آنها كه مرجع فقهاء است عبارت است از:
1) كتاب الكافي، از محمّد بن يعقوب كلينى (م 329).
2) كتاب من لا يحضره الفقيه، از محمّد بن على بن بابويه قمى، صدوق (م 381).

3) تهذيب الاحكام، از محمّد بن حسن طوسى، شيخ الطّائفه (م 460).

4) الاستبصار، از همو.

******************

5) الوافى، از محمّد محسن فيض كاشانى (م 1090).
6) وسائل الشيعة، از محمد بن حسن حرّ عاملى (م 1104).

7) بحار الأنوار، از محمّد باقر بن محمّد تقى مجلسى (م 1110).

8) مستدرك الوسائل، از حسين بن محمّد تقى نورى (م 1320).

از اين جمله، چهار كتاب نخست به عنوان «كتب اربعه» شناخته شده و در فنّ حديث شيعى از اهميّتى همانند «صحاح ستّه» نسبت به مجاميع حديثى اهل سنّت برخوردار است. متداول ترين كتاب از فهرست بالا در مراجعات فقهى، كتاب وسائل الشيعة است كه جامع احاديث چهار كتاب نخست (كتب اربعه) و بسيارى از كتابهاى حديث ديگر است، و چون منحصر به رواياتى است كه در مباحث فقهى رسيده است كتاب دستى براى مراجعه هر فقيهى است.
استناد به روايات اين مجاميع تابع وجود شرايط خاصّى است . وثاقت و راست گويى همه راويان سلسله سند يك حديث بايد به ثبوت رسيده باشد. دانشى خاص به نام علم رجال كه در باره روات حديث و شرح حال آنان بحث مي ‏كند متكفّل اين كار است. احاديث از نظر مقدار اعتبار و سنديّت بر اساس ضوابط مخصوصى كه در علمى ديگر به نام علم درايه مورد بحث قرار گرفته است به انواع و رده ‏هاى مختلفى تقسيم مي ‏شود و بر همين اساس، بسيارى از روايات متون ذكر شده از نظر فقهاء ضعيف و غير قابل استناد است.
استخراج احكام شرعى از منابع ياد شده بر اساس قواعد و ضوابطى كه در علم اصول فقه بيان شده است به كمك استدلال عقلى و با روش تحليل منطقى انجام مى‏پذيرد كه نام آن در اصطلاح اسلامى «اجتهاد» است. از نظر اصول تعاليم شيعى امكان اجتهاد همواره براى دانشمندان وجود دارد و هر فقيه الزاما بايد در برخورد با مسائل، دلايل و مستندات هر مسأله را شخصا ملاحظه كرده و در مورد آن نظر بدهد. تقليد و پيروى يك مجتهد از مجتهد ديگر در مسائل شرعى حرام است.

______________________________
مقدمه‏ اى بر فقه شيعه، ص: 13

پايان


بسم الله
خودتان اینجا به غیر قابل استناد بودن روایات این کتب اذعان کرده اید واین درست است

شیـ«علی»ـعه;273715 نوشت:

سلام ! بنده فکر میکنم شما اشتباه میکنید!
جملاتی که قرمز کردم اشتباهات شماست!
لطفا بیشتر تحقیق کنید!

کاملا درست است این یکی از کثیف ترین وبدترین روایات شیعه است که قضیه رجعت باشد و مورد رد همه علمای اسلام به جز شیعیان است

ب- قبول تحريف:
بعضى مثل مرحوم شيخ نورى صاحب مستدرك الوسائل، قايل به وقوع تحريف در قرآن شده و رساله‏ اى در همين زمينه به نام «فصل الخطاب فى تحريف كتاب رب الارباب» نوشته است. البته اين نظريه آن گونه كه مرحوم طبرسى در مجمع البيان و رافعى در اعجاز القرآن (ص 41) و آلوسى در تفسير روح المعاني (ج 1، ص 25) نقل كرده ‏اند به گروهى از علماى اهل سنت نيز نسبت داده شده است.
اكنون بجاست كه ادله قايلين به هر يك از دو نظر را جداگانه مورد بررسى قرار دهيم.

دلايل عدم تحريف قرآن‏
بزرگان از محققين كه معتقدند قرآن تحريف نگرديده براى اثبات مدعاى خويش به دلايلى تمسك جسته ‏اند. در ذيل اهم آنها را به اختصار ذكر مى‏كنيم:


دليل اول- آيات:
از آياتى چند چنين استفاده مي ‏شود كه خداوند قرآن را از هر نوع دستبرد محفوظ نگه داشته و مي ‏دارد كه به بعضى از آنها اشاره مي ‏نماييم. از جمله اين آيات است آن چه در سوره حجر آيه 9 آمده و مى‏فرمايد: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ. ما ذكر (قرآن) را فرو فرستاديم و البته ما خود، آن را حفظ خواهيم نمود.
بديهى است كه از اين آيه- با چند تأكيد- صراحت در عدم تحريف فهميده مى‏شود.
گر چه قائلين به تحريف بر اين مطلب خدشه نموده و گفته‏ اند:
أولا: مراد از «ذكر» در آيه، شخص رسول خداست نه قرآن.
در پاسخ مي ‏گوييم: پر واضح است كه اگر مراد اين بود، به جاى كلمه «تنزيل» از واژه «ارسال» يا مشابه آن استفاده مي ‏شد چنانچه در آياتى چنين آمده است.
ثانيا: مقصود از حفظ قرآن، نگهداشتن تعاليم عاليه قرآن از ايراد و اشكال است نه حفظ ظاهر آن از ورود زياده و نقيصه.
اين اشكال نيز قابل قبول نيست، زيرا: اگر مراد اين باشد كه قرآن از ايراد و انتقاد مصون است كه چنين نيست و اگر منظور آن است كه ايراد و انتقاد مخالفين نمي ‏تواند به آن لطمه‏ اى بزند كه امرى است صحيح و ليكن حافظ خارجى ندارد، بلكه خود قرآن به گونه ‏اى است كه از اين مصونيت برخوردار است. گذشته از آن كه آيه، حفظ پس از نزول را مىي ‏رساند، نه حفظ در حال نزول را تا گفته شود مراد قوت و استحكام دلايل آن است.
ثالثا: شايد مراد از «ذكر» قرآنى است كه نزد حضرت ولى عصر (ع) قرار دارد.
در جواب بايد گفت: پر واضح است كه قرآن مورد نياز مردم و در دسترس آنان بايد تحريف نشود و اين قرآن است كه قابل دستبرد است و گر نه آن چه نزد حضرت وجود دارد هم چون آن كه در لوح محفوظ است غير قابل دستبرد خواهد بود.
آيه ديگرى كه قائلين به عدم تحريف به آن استناد كرده‏ اند، آيه 41 از سوره فصلت مي ‏باشد، آنجا كه مي ‏فرمايد: وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ. قرآن كتابى است كه باطل از هيچ طرف و جانبى به آن راه ندارد، و بديهى است كه از مصاديق بارز باطل، تحريف آن است كه در آن راه ندارد.
____________________________
منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 41

عين الحيات;273696 نوشت:
شيعه هيچگاه قائل به تحريف قرآن نبوده است زيرا اعتقاد به كلام خداي متعال دارد كه ميفرمايد:"انا نحن نزلناالذكر و انا نحن له لحافظون "همانا ما قرآن را نازل كرديم و ما نيز آن را حفظ ميكنيم.

حفظ قرآن از تحريف بواسطه وجود معصوم عليه السلام است زيرا قرآن به طور كامل در در نزد آقا حجت بن الحسن(روحي وارواح العالمين له الفداه) موجود است و هم ايشان تمام قرآن را حفظ هستند همان قرآن كه بر خاتم انبيا محمد مصطفي(ص) نازل شده است.اين طور كه از روايات بر مي آيد خلفاي غاصب(لعنهما الله) تعدادي از آيات كه از آنها احساس خطر ميكردند را حذف كرده اند و زماني كه حضرت مهدي(عج) ظهور كند آن آيات حذف شده را به قرآن بر ميگرداند و آن دو را زنده ميكند و به اشد مجازات محاكمه ميكند ان شاء الله. اين است معني " انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون". زماني ميشود گفت كه قرآن تحريف شده است كه هيج قرآن كاملي روي زمين وجود نداشته باشد كه با وجود امام معصوم چنين چيزي ممكن نيست.


کلام شما متناقض وبی معنی است
یک جا به تحریف اذعان کردید وسپس رد کردید این همان شکاک بودن فراگیر در شیعیان است چون مطمئنه نیست

قايلين به تحريف در مقام توجيه برآمده و گفته ‏اند مراد آيه بيان مصونيت قرآن از تناقض در احكام و نفى دروغ از اخبار قرآن است. البته روشن است كه اين برداشت خلاف ظاهر آيه است، زيرا از ظاهر آن استنباط مي ‏شود كه قرآن در تمام دورانها از هر نوع باطل (كه تحريف يكى از بارزترين مصاديق باطل است) منزه و پاك است.


سومين آيه ‏اى كه در اثبات عدم تحريف قرآن به آن تمسك نموده‏ اند آيه 17 از سوره قيامت است كه مي ‏فرمايد: إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ .. بر ماست جمع قرآن و خواندن آن.
در مجمع البيان (ج 1، ص 397) ذيل اين آيه مي ‏گويد معناى اين آيه اين است: بر ما است جمع قرآن و خواندن آن را بر تو تا اين كه آن را حفظ كنى و قدرت بر تلاوت آن داشته باشى، لذا ترس از ميان رفتن چيزى از آن نداشته باش كه چنين نخواهد شد.
در تفسير شبر (ص 541) مي ‏گويد: «بر ما است جمع قرآن در سينه تو و تلاوت و جارى نمودن قرائت آن را بر زبان تو».


در تفسير فى ظلال القرآن نوشته سيد قطب آمده: امر وحى و حفظ قرآن و جمع آن و بيان آن چه كه از آن مقصود است همه موكول به صاحب آن مي ‏باشد، مسئوليت پيامبر تنها در اين است كه آنها را تلقى نمايد و به مردم ابلاغ دارد، پس آسوده خاطر باشد و وحى را به گونه كامل تلقى كند تا آن كه آن را در سينه ‏اش به گونه ثابت نقش بسته بيابد.


دليل دوم- روايات
دسته اول: روايات بسيارى است كه در آنها دعوت به پيروى از قرآن شده كه اين خود كاشف از عدم تحريف قرآن است، زيرا در غير اين صورت امر به تبعيت از قرآن معنى نداشت.
از جمله اين روايات است حديث متواتر مشهور و معروف ثقلين كه پيامبر (ص) در اواخر
عمر شريف خود دو يادگار گرانقدر «قرآن و عترت» را به امت معرفى و از آنان پيروى اين دو را خواسته‏ اند و از آنجا كه پيروى از قرآن تا قيامت باقى است روشن مي ‏شود كه از هر نوع دستبرد محفوظ است.


قايلين به تحريف، اصل مطلب را پذيرفته ولى گفته اند اين حديث اختصاص به آياتى دارد كه در مدينه نازل شده و مرتبط با احكام است و در نتيجه حديث ثقلين نفى تحريف نسبت به ساير آيات را نمي ‏كند.
در پاسخ مي ‏گوييم: گر چه ما اين بيان را نپذيرفته و معتقديم قرآن براى هدايت بشر است و در اين جهت همه آيات يكسانند، علاوه بر آن كه بيشتر قايلين به تحريف، كلام خود را متوجه آيات مرتبط با بحث ولايت مي ‏كنند با آن كه از اين آيات نيز بايد پيروى شود.
_________________________________________________
منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 42

ادامه ...

دسته دوم: از جمله روايات مستند در بحث احاديثى است كه خواندن يك سوره كامل پس از قرائت سوره حمد را در نماز بيان مي ‏دارد. زيرا اگر قايل به تحريف شويم سوره ‏اى كه محتمل التحريف باشد قابل قرائت نخواهد بود، و بيان اين روايات مي ‏رساند كه در قرآن تحريف صورت نگرفته و خواندن هر سوره در نماز مجزى است، الا ما خرج بالدليل.
ممكن است بگويند خواندن سوره كامل، آن هم هر سوره‏ اى، در نماز به دليل تبعيت از ائمه (ع) است و لذا نمي ‏شود اين را دليل عدم تحريف دانست. كه خواهيم گفت: همان اجازه ائمه (ع) مؤيدى است بر عدم تحريف در قرآن، زيرا با فرض وقوع تحريف مورد نداشت كه معصومين (ع) در خواندن سوره‏ اى كه ممكن است همان سوره از سور تحريف شده باشد، تجويز نمايند.
از اينها گذشته اين كه فقها خواندن سوره كامل را آن هم بدون تبعيض در سوره لازم مي ‏دانند كاشف از آن است كه سوره‏ هاى موجود از جميع جهات همان است كه در زمان رسول خدا بوده است.
دسته سوم: در رواياتى از معصومين (ع) چنين آمده است كه از جمله ملاكهاى صحت حديث خاصه در دو خبر متعارض عرضه داشتن آن به قرآن است و مقرر داشتن اين قانون با فرض تحريف قرآن قابل قبول نمي ‏تواند باشد. در اين زمينه مراجعه كنيد به: امالى صدوق (ص 367) و عيون اخبار الرضا ج 2، ص 20) و تحف العقول (ص 343).
دسته چهارم: رواياتى است كه دلالت دارد كه قرآن موجود همان است كه از جانب خداوند بر پيامبر (ص) نازل گرديده. در اين زمينه مي توان به نهج البلاغه (44/ 1) و عيون (ج 2، ص 75) و امالى صدوق (ص 545) مراجعه نمود.
ناگفته نماند كه روايات مستند در ما نحن فيه منحصر به اين چند دسته نبوده ليكن در حد گنجايش بحث كفايت است تا بتوانيم به ساير ادله نيز اشاراتى داشته باشيم.
دليل سوم: اعتقاد به اعجاز قرآن‏
با فرض تحريف آن تنافى دارد بنا بر اين بايد به عدم تحريف قايل شد.
دليل چهارم: اجماع‏
محققان و انديشمندان بزرگ علوم قرآنى در همه امصار و اعصار بر آن است كه در قرآن تحريف واقع نشده است.
_________________________________________________
منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 43

ادامه ...

رحیق مختوم;273713 نوشت:

جناب الحمد باز به بيراهه ميرويد و به ياد آوريهاي ما توجه نمي كنيد و جاي بسي تعجب است كه چرا مانند شمايي كه بايد با فكري باز و ديدگاهي متعالي به تعمق و تدقيق در متون اسلامي غور كند اينقدر سطحي نگري دارد
جناب الحمد انشاالله در چندين پست آينده به شبهه حضرتعالي جواب كامل خواهم داد لطفا توجه بفرمائيد

يكى از اشكالهايى كه به حجيت قرآن شده، اين است كه قرآن تحريف شده و سبك و انسجام مطالب آن دستخوش تغيير و كاستى قرار گرفته است! و اگر به راستى مسأله تحريف اثبات شود، قرآن از حجيت خواهد افتاد، ولى همان گونه كه تبيين خواهيم كرد تحريف قرآن واقعيت ندارد و شبهه‏اى واهى بيش نيست.
اولين بار كه بحثى تحت عنوان تحريف قرآن مطرح گرديد به زمان محمد بن اسماعيل بخارى (194- 256) مربوط مى‏شود، در صحيح بخارى چنين آمده است:
«عمر بر اين باور بود كه در كتاب خدا راجع به رجم آيه‏ اى وجود داشته است ولى چون در زمان ابو بكر براى جمع‏ آورى آيات قرآن، ضبط هر آيه‏ اى نياز به دو شاهد عادل داشته تا گواهى دهند كه آن آيه از قرآن است، و آيه‏ اى كه به نظر عمر از قرآن بوده است،
جز خود او شاهد ديگرى نداشته، بدين جهت در قرآن ضبط نشده است.» محدثين سنى و شيعه اين حديث را در مورد آيه رجم در كتابهاى مختلف نقل كرده‏ اند، مانند احمد بن حنبل شيبانى و موطأ مالك و صحيح مسلم بن حجاج نيشابورى و صحيح محمد بن اسماعيل بخارى و مانند «كافى» و «من لا يحضره الفقيه» و «تهذيب» و «وسائل الشيعه». و هم چنين در كتابهاى فقهى (ابواب حدود) نيز آن را ذكر كرده‏اند، ولى اصل اين قول از عمر است.
موضوع ياد شده را علامه جلال الدين سيوطى عبد الرحمن شافعى (م- 911) در الاتقان فى علوم القرآن (ج 1، ص 58) يادآور شده است.
پس از بخارى، مسلم بن حجاج نيشابورى (م- 261) در صحيح خود (ج 4، ص 167) مطلبى را در زمينه تحريف، از عايشه نقل كرده و مي ‏گويد: «آيه ‏اى در قرآن دلالت دارد بر اين كه ده مرتبه شير دادن به كودك موجب تحقق رضاع است، ولى بعد از مدتى آيه‏اى نازل شد كه پنج مرتبه را كافى دانسته و آيه نخست را نسخ كرد. اما آيه دوم- ناسخ- در قرآن ضبط نشده و آيه اول بدون ناسخ باقى مانده است.» علامه شيخ منصور على ناصف نيز اين مطلب را از قول عايشه در كتاب خود التاج (الجامع للأصول فى احاديث الرسول، ج 2، ص 290) نقل كرده است. مرحوم كلينى نيز رواياتى را در اين زمينه آورده، ولى به دنبال نقل آنها هيچ گونه اظهار نظرى نكرده و آنها را مورد تأييد قرار نداده است. و عجيب است كه با اين وصف، كسانى مانند ابو زهره قول به تحريف را با قاطعيت به كلينى نسبت داده اند و عجيب‏تر اين كه گروهى، مرحوم كلينى را به اين اتهام بي اساس تكفير كرده‏ اند! در حالى كه اين اتهام قابل پذيرش نيست، زيرا:
_______________________________________________

منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 36

ادامه ....

بسم الله
بنده بیراهه نرفته ام کسانی که این ها را گفته اند نقل کرده ام
1.اولین بار مربوط به او نمی شود چون راویان غالی شیعه قبل از آن نقل کرده بودند این قضیه مثل محمد ص زنده است می باشد که در وارد کردن ایات در قران دو شاهد عادل می خواستند که چون نداشت قبول نشد البته از لحاظ سند باید بررسی شود
متاسفانه روایاتی که در شیعه است کاملا انحرافی وتفسیر برای مطلق است واین با موضوع بالا فرق دارد

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد;273647 نوشت:
بسم الله متاسفانه این جزء بدترین عقاید علمای شیعه بوده که متاخرین سعی کرده اند که این افتضاح را به یک نوعی رد بکنند اگر احادیث کتب اربعه وخیلی از کتب دیگر را بخوانید می فهمید که چه قدر سعی شده قران را محرف جلوه دهد!! قضیه مصحف فاطمه و سوره ولایت و همین احزاب و ایات مختلف که قرائت ان را تغییر داده اند نعوذ بالله والسلام

برای اینکه معلوم شود این تهمت به اهل سنت نزدیکتر است تاشیعیان و تو ای خواننده عزیز بدانی که اهل سنت دیگران را به چیزی که خود بدان سزاوارترند متهم میسازند و شاید جنابعالی هم بخواهی دلیل آن را از کتابهای اهل سنت بیابی که مطمئن شوی آنها خود معتقد به تحریف قران و کم و زیاد شدن در آن هستند پس این مطلب را تقدیم شما میکنم:
((طبرانی)) و ((بیهقی)) دو سوره ای را که در زیر به آن اشاره خواهد شد جزو قران میخوانند و آن دو سوره عبارتند از:
سوره اول: بسم الله الرحمن الرحیم انا نستعینک و نستغفرک و نثنی علیک الخیر کله ولا نکفرک و نخلع و نترک من یفجرک

سوره دوم: بسم الله الرحمن الرحیم - اللهم ایاک نعبد و لک نصلی و نسجد و الیک نسعی و نحفد نرجو رجمتک و نخشی عذابک الجد ان عذابک بالکافرین ملحق

(راغب) در محاظرات این دو سوره را سوره های قنوت نامیده است و میگوید:

((سرور ما عمرابن خطاب در قنوت این دو سوره را میخواندو این دو در مصحف ابن عباس و مصحف زیدبن ثابت موجود است))
(جلال الدین سیوطی در اتقان و در تفسیر الدرالمنثور خود این دو سوره را نقل کرده است)

احمد ابن حنبل در مسند خود از ابی بن کعب نقل میکند که گفت: سوره احزاب را در چند آیه میخوانید؟ به او گفته شد: هفتاد و چند آیه! او گفت: ((من با رسول خدا ص آن را به اندازه ی سوره ی بقره یا بیشتر خواندم و آیه رجم هم در آن است))
(مسند احمد بن حنبل ج5 ص 132)

ای خواننده خردمند تو خود شاهدی این دو سوره که در کتاب اتقان و تفسیر الدر المنثور سیوطی آمده و طبرانی و بیهقی هم آن را نقل کرده اند و آنها را سوره های قنوت نامیده اند اصلا در کتاب خدا اثری از آن نیست و این دلالت دارد بر اینکه قرانی که در دست ماست این دو سوره را که در مصحف ابن عباس و مصحف زیدبن ثابت آمده است کم دارد و همچنین دلالت دارد بر اینکه غیر از مصحف موجود مصحفهای دیگری هم هست و اهل سنت این دو سوره را در دعای قنوت صبحگانه میخوانند!

واما روایت دوم که احمد حنبل آن را در مسند خود آورده میگوید که تقریبا سه چهارم سوره ی احزاب ناقص است زیرا سوره ی بقره دارای 286 آیه است حال انکه سوره ی احزاب بیش از هفتاد و سه آیه ندارد و اگر احزاب قران را بشماریم سوره ی بقره بیش از 5حزب است در حالی که سوره ی احزاب یک حزب بیشتر نیست و این سخن ابی بن کعب است که میگوید: ((ما همراه پیامبر آن را مانند سوره بقره یا بیشتر میخواندیم) در حالیکه او معروفترین قاریان قران است که در دوران پیامبر حافظ قران بوده است و عمر او را انتخاب کرد که نماز تراویح را با مردم به جماعت برگزار کند (صحیح بخاری - ج2-ص252)

ادامه دارد......

الحمد;273719 نوشت:
کاملا درست است این یکی از کثیف ترین وبدترین روایات شیعه است که قضیه رجعت باشد و مورد رد همه علمای اسلام به جز شیعیان است

البته منظور بنده رجعت نبود!
بنده به اون دوست عزیز گفتم اشتباه میکند چون شیعه معتقد به تحریف قران نیست و معتقد است همین قرانی که الان در دست داریم همان قران کامل پیامبر است و چیزی به واسطه ی امام زمان کم و زیاد نخواهد شد! و این که امام زمان آیاتی را اضافه میکنند عقیده ی شیعه نیست! بحث من این بود! نه رجعت!

رحیق مختوم;273714 نوشت:
أولا، مرحوم كلينى در كنار روايات تحريف، روايات دال بر عدم تحريف را نيز آورده و روايات عدم تحريف از جهت سند و دلالت قوي ‏تر است و روايات تحريف تاب مقابله با آنها را
ندارد. و اصولا روايات عدم تحريف قرآن متواتر و قطعى است و ذكر چند روايت مخالف، ضررى به تواتر آن نمي ‏زند، و دليل اعتقاد كلينى به مضمون روايات تحريف نمي ‏شود.

ثانيا، مسأله تحريف و عدم تحريف از ضروريات دين به شمار نيامده تا قايل به تحريف محكوم به كفر شود و در زمره منكران نبى (ص) قرار گيرد.

ثالثا، اگر به صرف نقل حديث در زمينه تحريف بتوان شخصى را تكفير كرد، پس قبل از كلينى افراد زيادى از بزرگان صحابه و تابعين و محدثين معروف را و هم چنين عمر بن خطاب و عايشه و عبد اللَّه بن مسعود و ابى بن كعب و ابو درداء و حذيفه را بايد تكفير كرد، زيرا آنان احاديثى را كه بر وقوع تحريف صراحت دارد، نقل كرده‏ اند. در اينجا به عنوان نمونه بعضى از آنها را يادآور مي ‏شويم:

احمد بن حنبل شيبانى در كتاب مسند (ج 5، ص 129) روايتى از عبد الرحمن بن يزيد نقل مى‏كند كه مى‏گويد معوذتين از قرآن نيست و به آن افزوده شده است.

صحيح بخارى (ج 6، ص 210) از ابو درداء نقل مي ‏كند كه در آيه وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‏ عبارت «ما خلق» زائد است و از متن قرآن نيست.

الدر المنثور (ج 6، ص 219) از زر بن جيش و او از ابى بن كعب نقل كرده است كه سوره احزاب به مقدار سوره بقره و يا بيشتر بوده و ما اين آيه را در آن سوره خوانده‏ ايم: «الشيخ و الشيخة اذا زنيا فارجموهما البته نكالا من اللَّه و اللَّه عزيز حكيم» كه اين آيه حذف شده است.

در همان مصدر (جلد 3، ص 208) از حذيفه نقل شده كه گفت: شما نمي ‏خوانيد از سوره توبه مگر يك چهارم از مقدارى كه ما مي ‏خوانديم.

صحيح ترمذى (ج 5، ص 191) از ابن مسعود روايت كرده است كه گفت آيه: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ را پيامبر اين گونه بر من قرائت كرد: «انى انا الرزاق ذو القوة المتين».

الدر المنثور (ج 6، ص 219) از خرشة بن الحر روايت كرده است كه من سوره جمعه را چنين ضبط كرده بودم: «إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ» عمر بن خطاب به من گفت چه كسى اين آيه را به تو املاء كرده است؟ گفتم: ابى بن كعب، عمر گفت ابى منسوخ را برايت قرائت كرده است و آيه چنين است؟ «فامضوا إلى ذكر اللَّه ..».

از اين نمونه در كتب اهل سنت بسيار است كه نقل آنها از حوصله اين نوشته بيرون مي ‏باشد.

رابعا، اگر عالمى چون مرحوم كلينى قايل به تحريف بود، انديشمندان و فقهاى بزرگ‏

ادعاى اجماع بر عدم تحريف قرآن نمي ‏كردند.

_______________________________________
منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 38

ادامه ....


بسم الله
متاسفانه آنقدر این روایات زیاد است که قابل انکار نیست
روایات یا کلا گفته تحریف شده مانند علی بن حکم که روایت کرده قرآن 17000 آیه بوده
یا چیزی اضافه کرده به قرآن یا قرائت را تغییر داده یا منکر قرآن شده است وبه یک قرآن موهوم ارجاع داده اند
روایت احمد بن حنبل:سند آن:حدثنا عبد الله حدثني محمد بن الحسين بن اشكاب ثنا محمد بن أبي عبيدة بن معن ثنا أبي عن الاعمش عن أبي اسحق عن عبد الرحمن بن يزيد قال
محمد بن ابی عبیده:محمد بن أبي عبيدة الكوفى. عن أبيه. وعنه عباس العنبري. قال ابن معين: لا علم لى به ولا بأبيه. قلت: ساق له ابن عدى حديثا منكرا، ثم قال: هو عندي لا بأس به. أبوه يروى عن الاعمش.(میزان الاعتدال ج3 ص639)
مجهول بوده است حدیثی منکر از او نقل شده
اما خود عبد الرحمن بن یزید:عبدالرحمن بن يزيد [ س، ق ] بن تميم الدمشقي. عن مكحول وغيره. لينه أحمد شيئا. وقال أحمد: له حديث معضل. وقال البخاري: منكر الحديث. وقال النسائي: متروك الحديث، شامى. قلت: هذا عجيب، إذ يروى له ويقول: متروك. وقال دحيم: منكر الحديث. وضعفه أحمد أيضا فقال: قلب أحاديث شهر بن حوشب، فجعلها حديث الزهري. وقال أبو زرعة: ضعيف. وقال الدارقطني وغيره: متروك الحديث. (میزان الاعتدال ج2 ص598)
حدیثی خراب دارد-منکر الحدیث-متروک-منکر-ضعیف-متروک الحدیث(:Gig:)
همین یکی کار را خراب می کند
سند بخاری:حدثنا عمر: حدثنا أبي: حدثنا الأعمش، عن إبراهيم قال:
عمر بن إسماعيل بن مجالد بن سعيد الهمداني. عن أبيه وغيره. كذبه ابن معين. وقال النسائي والدارقطني: متروك. وقال ابن عدى: يسرق الحديث. روى عن أبي معاوية، عن الاعمش، عن مجاهد، عن ابن عباس حديث: أنا مدينة العلم وعلى بابها، سرقه من أبي الصلت. قال ابن معين - فيما رواه عنه عبدالله ابن أحمد: هذا كذب على أبي معاوية. وقال ابن جرير الطبري: حدثنا عمر بن إسماعيل حدثنا ابن فضيل، عن ابن جريج، عن عطاء، عن أبي الدرداء - مرفوعا: * هامش) * (1) من ل. (2) هذه الترجمة ليست في س. (3) س: ليس بثقة. (*)
دروغگو-متروک-سرقت حدیث-جاعل انا مدینة العلم وعلی بابها-ثقه نیست(میزان ج3 ص182)
ابراهیم هم که مشترک ومجهول است
بقیه هم همینجور سند ان ها مشکل دار است ولی هیچ وقت ان ها به عنوان اعتقاد ا ز ان ذکر نکرده اند
والسلام

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه ی بحث :

حافظ ((ابن عساکر)) در شرح حال ابی بن کعب آورده است که ((ابوالدردا)) با گروهی از اهالی دمشق رهسپار مدینه شدند بر عمر بن الخطاب که وارد شدند این آیه را خواندند:
(ان الذین کفروا جعل فی قلوبهم الحمیه حمیه الجاهلیه و لو حمیتم کماحمول لفسد المسجد الحرام)
عمر بن خطاب گفت: چه کسی این قرائت را به شما آموخته؟
گفتند: ابی بن کعب! پس اورا طلبیدو به آنان گفت بخوانید. آنها همان آیه را تکرار کردند / ابی بن کعب گفت: آری من به آنها یاد دادم! عمر به زیدبن ثابت گفت: تو بخوان! او مانندسایر مردم خواند! سپس عمر گفت: من جز این را نمیدانم! ابی بن کعب گفت: به خدا قسم ای عمر تو میدانی که من حاضر میشدم در وقتی که اصحاب غایب بودند و نزدیک میشدم وقتی که دور بودند اکنون به خدا قسم میخورم اگر دوست داشته باشی حاضرم در منزل بمانم و هیچ قرائتی یا حدیثی را به کسی یاد ندهم تا بمیرم
عمرگفت: خداوندا مرا ببخش و رو کرد به ابی و گفت: ((تو خود میدانی که خداوند علم زیادی به تو بخشیده است پس از آنچه میدانی به مردم بیاموز)

همچنین ابن عساکر نقل میکند که عمر به جوانی برخورد کرد که در قران چنین میخواند: (( النبی اولی بالمومنین من انفسهم و ازواجه امهاتهم و هواب لهم))
به او گفت : ای جوان این را از کجا آوردی؟ گفت: این مصحف ابی بن کعب است پس نزد او رفت و از او پرسیدابی در پاسخ گفت: آن وقتی که من با قران انس داشتم تو از کف زدن در بازارها لذت میبردی
تاریخ مدینه دمشق حافظ ابن عساکر ج2 ص228

(ابن اثیر در جامع الاصول و همچنین ابوداود در سنن و حاکم در مستدرک مانند این آیه را آورده اند)
ادامه دارد......

رحیق مختوم;273716 نوشت:
ديدگاهها در تحريف قرآن‏
الف- رد تحريف:
اكثر قريب به اتفاق انديشمندان منكر تحريف هستند و معتقدند كه ما بين الدفتين همان است كه بر پيامبر (ص) نازل شده و اين بيان مورد تصريح بسيارى قرار گرفته است، از جمله:
شيخ صدوق محمد بن على بن على بن بابويه قمى (م- 381) در كتاب اعتقادات.
شيخ مفيد محمد بن محمد بن نعمان بغدادى (م- 413)، در المقالات فى المذاهب المختارات (ص 55)
در اینجا اشاره ای نشده است ولی در باب الرجعة و البدا والتالیف القران می گوید:واتفقوا على أن أئمة الضلال خالفوا في كثير من تأليف القرآن، وعدلوا فيه عن موجب التنزيل وسنة النبي (ص)
خلاف انجام دادند و در ان دستکاری کردند

سيد شريف رضى (م- 606) در تلخيص البيان فى مجازات القرآن.

سيد مرتضى علم الهدى (م- 436) به نقل از مجمع البيان (ج 1، ص 15). از مسائل طرابلس سيد.
بله اشاره کرده وعاملی آن را رد کرده
شيخ الطائفه معروف به شيخ طوسى (م- 460) در پيشگفتار تفسير تبيان (ص 3) ابن ادريس، صاحب السرائر (م- 555/ 558/ 598) شيخ ابو على طبرسى (م- 548) در تفسير مجمع البيان (ج 1 ص 15)
در آن اشاره ای نشده است
شيخ زين الدين بياضى عاملى (م- 877)، در كتاب «مباحث فى علوم القرآن» اثر اردوبادى.

محقق ثانى شيخ على بن عبد العالى كركى عاملى (م- 940) در رساله‏اى به همين عنوان كه علامه سيد محسن اعرجى كاظمى آن را در كتاب شرح الوافيه فى علم الاصول نقل نموده است.
ملا محمد محسن فيض كاشانى (م- 1019) در كتاب وافى (ج 2، ص 273 و 274).
مارای او را در صافی گفتیم
شيخ فتح اللَّه كاشانى (م- 988) در مقدمه تفسيرش به نام منهج الصادقين و نيز در ذيل آيه وَ «إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ».
سيد نور اللَّه تسترى، معروف به قاضى شهيد (م- 1019) در كتاب احقاق الحق.
محمد بن حسين بن عبد الصمد، معروف به شيخ بهائى (م- 1030 يا 31) در آلاء الرحمن (ص 26)
علامه تونى (م- 1071) در كتاب الوافيه فى الاصول.
شيخ محمد حر عاملى (م- 1104) در الفصول المهمة فى تأليف الامة (ص 166).
محمد باقر مجلسى (م- 1111) در بحار الأنوار (ج 92، ص 75).
سيد على مدنى شيرازى (م- 1118) در رياض السالكين فى شرح صحيفة سيد العابدين (ع) سيد ابو القاسم موسوى خوانسارى (م- 1157) در منهاج المعارف.
شيخ جعفر كبير كاشف الغطاء (م- 1228) در كشف الغطاء عن مهمات شريعة الغراء.
سيد محسن اعرجى كاظمى (م- 1228) در شرح الوافيه فى علم الاصول و نيز المحصول فى علم الاصول.
سيد محمد طباطبايى (م- 1242) در مفاتيح الاصول.
شيخ محمد ابراهيم كلباسى اصفهانى (م- 1262) در اشارات الاصول.
سيد محمد شهشهانى (م- 1289) در عروة الوثقى.
سيد شهرستانى (م- 1315) در رساله‏اى به نام رسالة فى حفظ الكتاب الشريف عن شبهة القول بالتحريف.
شيخ محمد جواد بلاغى (م- 1352) در آلاء الرحمن فى تفسير القرآن (ص 18).
شيخ محمد نهاوندى (م- 1371) در تفسيرش.
سيد محسن امين عاملى (م- 1371) در كتاب شيعه و المنار.
و بسيارى ديگر از علما و بزرگان كه بر عدم تحريف قرآن نظر داده‏اند كه مقاله گنجايش ذكر اسامى همه آنان را ندارد.
_______________________________________________

منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 39

بسم الله
اکثر اینها از متاخرین هستند که کلام آنها حجت نیست بنده به متقدمین کار دارم که بیشتر احادیث شیعه از آنان است

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه بحث:

حال ای خواننده عزیز قضاوت را به خودت واگذار میکنم که درباره چنین روایتهایی که در کتابهای اهل سنت پر است خودت اظهار نظر کنی در حالی که آنها از این روایات غفلت دارند و به شیعیان تهمت میزنند حال آنکه شیعیان ده یک از اینها را ندارند.
باز هم ممکن است برخی از لجوجان اهل سنت این روایتها را نیز مورد انتقاد قرار داده و حتی به احمد ابن حنبل اعتراض کنند که چرا چنین خرافاتی را ذکر کرده و سندهایش را تضعیف کنند به این دلیل که مسند احمد وسنن ابوداود از صحاح اهل سنت نیست!
وبرای آن گروه از خودسران و لجوجان روایتهایی از صحیح بخاری و صحیح مسلم می آورم که دیگر هیچ حرفی نداشته باشند شاید خدا خواست که بدون تعصب حقیقت را بپذیرند!

بخاری در صحیح خود در باب مناقب عمار و حذیفه از علقمه نقل میکند که گفت:
وارد شام شدم دو رکعت نماز به جای آوردم پس گفتم خدایا دوست خوبی به من عطا فرما! آنگاه بر گروهی وارد شدم و کنارشان نشستم پیرمردی آمد و کنار من نشست! پرسیدم کیست؟ گفتند: ابوالدردا است/ به او گفتم من از خدا خواسته بودم که یار نیکویی را به من معرفی کند حال خدا دعایم را مستجاب کرد! او پرسید: اهل کجا هستی؟ گفتم اهل کوفه ام! گفت : مگر ابن ام عبد که صاحب نعلین و بالش و آفتابه رسول الله است در میان شما نیست؟ و مگر آنکس که خداوند از زبان پیامبر اورا از شیطان دور ساخت در میان شما نیست؟ ومگر پیامبر که کسی جز او راز پیامبر را نمیدانستدر میان شما نیست؟ سپس گفت: عبدالله چگونه سوره ی اللیل را میخواند؟؟ من چنین خواندم:
((واللیل اذا یغشی و النهار اذا تجلی و الذکر ولانثی)) گفت: به خدا قسم پیامبر این را دهان به دهان این چنین به من آموخت (صحیح بخاری ج4ص215)
درروایت دیگری اضافه کرده است: آنقدر با من حرف زدند که نزدیک بود آنچه را از پیامبر شنیده بودم از یاد ببرم.(صحیح بخاری ج4 ص 216) (همین روایت با اختلاف اندکی در الفاظ در صحیح بخاری ج4ص128 نیز آمده است)

از این روایتها بر میآید در قرانی که نزد ما مسلمانان است کلمه ی ((وماخلق)) اضافه شده است!

باز بخاری در صحیح خود مسندا از ابن عباس نقل میکند که عمرابن خطاب گفت: خداوند محمد را به حق مبعوث کرد و کتاب را بر او نازل کردو از جمله آیات قران آیه رجم است که آن را خواندیم و فهمیدیم . درک کردیم!و لذا رسول خدا رجم کرد و ما هم رجم کردیم ! من میترسم که اگر زمانی بگذرد مردم بگویند: ما به خدا قسم آیه رجم را در قران ندیدیم آنگاه این فریضه واجب را که خدا نازل کرده ترک کنند و در کتاب خدا آمده است که هرکس که زنای محصنه کند چه مرد باش و چه زن در صورتی که شاهد شهادت بدهد یا زن آبستن شود و اقرار کند باید او را رجم کنند و همچنین ما در کتاب خدا میخواندیم که (( لا ترغبوا عن آبائکم فانه کفر بکم ان ترغبوا عن آبائکم)) از پدرانتان روی بر نگردانید که برای شما کفر حساب میشودو یا چنین میخواندیم:
((ان کفرا بکم ان ترغبوا عن آبائکم)) (صحیح بخاری ج8 ص26 باب رجم الحبلی من الزنا اذا احصنت)

ادامه دارد....[/]

دعای صمنی قریش برای سنی هاست؟ مهم

متطهرین;273742 نوشت:
دعای صمنی قریش برای سنی هاست؟ مهم

شيعه و سني ندارد هر مسلماني كه به خدا و روز قيامت اعتقاد دارد ميتواند دعاي صنمي قريش را بخواند.راويان اين حديث شيعه هستند.

حضرت مولي الموحدين اميرالمومنين اسدالله الغالب علي بن ابي طالب(صلوات الله و سلامه عليه) اين دعا را در قنوت نماز ميخواندند و شب ها و روزها وسحرها بر آن مواظبت داشتند. روايت شده كه خواننده ي اين دعا مانند كسي است كه در ركاب حضرت خاتم انبيا محمد مصطفي (صلوات الله عليه و آله) در جنگ بدر و احد و حنين هزار تير انداخته است بعضي از علما نوشته اند براي بر آمدن حوائج و مشكلات مجرب است .
منابع:
بحارالانوار ج 82 ص 260
صحيفه علويه
تحفه مرتضويه
بلد الامين و مصباح كفعمي

الحمد;273726 نوشت:
بسم الله
بنده بیراهه نرفته ام کسانی که این ها را گفته اند نقل کرده ام
1.اولین بار مربوط به او نمی شود چون راویان غالی شیعه قبل از آن نقل کرده بودند این قضیه مثل محمد ص زنده است می باشد که در وارد کردن ایات در قران دو شاهد عادل می خواستند که چون نداشت قبول نشد البته از لحاظ سند باید بررسی شود
متاسفانه روایاتی که در شیعه است کاملا انحرافی وتفسیر برای مطلق است واین با موضوع بالا فرق دارد

ميدانم كه شما بيراه نگفتيد بلكه به تبعيت از اسلافتان هر چه كه آنها گفته اند را بدون چون و چرا هر چند كه قرآن هم زير سوال برود را قبول ميكنيد بله زماني كه عمر در مقابل نص وحي الهي و روايت از آنحضرت دست به اجتهاد ميزند ديگر انتظاري بيشتر از اين از شما نميرود
متاسفانه شما فقط نيمه خالي ليوان را مي بينيد و اصلا برايتان قابل قبول نيست كه حتي متوجه بشويد كه جناب عمر از متقدمين است نه متاخرين بحث ما هم در اينجا از اول نزول قرآن است
فكر كنم الان بحث را ميخواهيد بكشانيد به سمت تاريخ تدوين حديث كه اين شبه را ايجاد كرديد
البته اگر بخواهيد در آن مقال هم بحث كنيم مشكلي نيست ولي اول بيائيد همين دلائل متاخرين را نقض كنيد بعد به آن هم ميرسيم
جناب الحمد بزرگوار بعضي از اهل سنت متعصب آنچنان واقعيات وحي و نزول قرآن و كتاب الهي بخاطر مطامع دنيوي چشمانشان را كور و كر كرده كه حتي حاضر به شنيدن دلايل مستندات شيعي نيستند
يكي از علماي اعلام شهرمان ميفرمودند وقتي به مكه رفتم به يكي از كتابخانه ها شهر رفتم و با كمال تعجب ديدم هيچ كتاب شيعي در آن يافت نمي شود در حاليكه در كتابخانه هاي شيعي مملو است از كتب اهل سنت و اين خود دليلي است بر اينكه متاسفانه اهل سنت فقط حرف خودشان و عقائد خودشان را قبول دارند اين عالم بزرگوار ميفرمود با يكي از علماي اهل سنت به مناظره پرداختم و با كمال تاسف ديدم ايشان فقط بلد است سب و لعن كند و هيچ از استدلال و برهان سرش نمي شود

الحمد;273733 نوشت:
بسم الله
اکثر اینها از متاخرین هستند که کلام آنها حجت نیست بنده به متقدمین کار دارم که بیشتر احادیث شیعه از آنان است

جناب الحمد بسيار زشت است كه در كلام ما خدشه و تحريف كنيد آن جمله اي كه آورده ايد و برنگ آبي كرديد از ما نيست و متاسفانه شما آنرا آورده ايد همچنانكه گفتم كلام متاخرين برگرفته از كلمات متقدمين است و اين مسئله اي است كه نسل اندر نسل و سينه به سينه به متاخرين انتقال يافته است بعلاوه حضرتعالي ردي بر كلام متاخرين نيافتيد تمسك كرديد به اينكه كلام متقدمين را بياوريم

الحمد;273726 نوشت:
بسم الله
بنده بیراهه نرفته ام کسانی که این ها را گفته اند نقل کرده ام
1.اولین بار مربوط به او نمی شود چون راویان غالی شیعه قبل از آن نقل کرده بودند این قضیه مثل محمد ص زنده است می باشد که در وارد کردن ایات در قران دو شاهد عادل می خواستند که چون نداشت قبول نشد البته از لحاظ سند باید بررسی شود
متاسفانه روایاتی که در شیعه است کاملا انحرافی وتفسیر برای مطلق است واین با موضوع بالا فرق دارد

نقل قول:
بسم الله
نقل قول:

آن چهار نفر حداقل خود را معصوم نمی دانستند وهمیشه به سنت ارجاع می دادند مثلا از مالک در مجلسی 48 سوال کردند 32 سوال را گفت نمی دانم
بله خوب است خودتان اذعان به ناداني آنها مي كنيد زماني كه خليفه مسلمين كه خود را جانشين پيامبر هم ميداند بالاي منبر مي رود و با صداي بلند ميگويد ْ وَ إِنَّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي فَإِذَا مِلْتُ فَقَوِّمُونِي فَإِذَا غَضِبْتُ فَاجْتَنِبُونِي درحاليكه امام شيعيان ميفرمايد سَلُونِي عَمَّا شِئْتُمْ فَلَا تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِه‏ بله اينها از زمين تا آسمان تفاوت مي كند شما هم بايد اعتراف كنيد كه لااقل آنها خودشان را معصوم نميدانستند كه البته هم نمتوانستند و ميدانستند كه نميتوانند معصوم بدانند در حاليكه معصوم كسي است كه منصوب از طرف خدا و پيامبر باشد در حاليكه همان ها خودشان اعتراف دارند كه منصوب از طرف حتي پيامبر هم نيستند و در حقيقت غاصبين خلافت بودند و سخيفترين عملي كه آنها انجام دادن و باعث انحراف دين شدند همين قضيه سقيفه بني ساعده بود

نقل قول:
و دیگر اینکه این چه طور مذهبیست که هر فقیهی با فقیه دیگر اختلاف نظر دارد وجوان یا متفکر ما در این اختلاف از دین برمی گردد یا سست می شود

اختلاف نظر در هر مذهبي هست مگر در مذاهب اهل تسنن اختلاف نظر نيست نكند فكر مي كنيد در بين علمايتان اختلاف نيست كه اگر چنين فكري داشته باشيد زهي تغافل
نقل قول:
مثلا ابو حسین هارونی علوی به قول شیخ طوسی به خاطر اختلاف احادیث از تشیع برگشت
نقل قول:
(تهذیب الاحکام ج1 ص2)

ابو الحسن هاروني بخاطر سست بودن عقيده اش نسبت به مذهب تشيع برگشت و الا اختلاف در احاديث بين علما حتي علماي اهل تسنن چيزي رايج و بديهي است

نقل قول:
یا فیض کاشانی در وافی به این مسئله اذعان می کند(مقدمه ج1 ص9)
نقل قول:

اختلاف تا حد قتل انان رسیده است:خوانساری تصریح کرده ومی گوید:علما متاخر کتابهای زیادی تالیف کرده اند که در ان لغزشهای زیادی بوده(خدا از ما وانان درگذرد) تا جایی که به قتل جماعتی از انان منجر شده است(لولوة البحرین یوسف بحرانی ص81)

اين حرفها و حديثها اسرائيلياتي هست كه بصورت افترا از طرف علماي ناصبي مذهب به علماي شيعي زده ميشود و االا اگر نگاهي به تاريخ فقه و فقهاي شيعي بزنيد متوجه مي شويد اختلافات در نظرات تا حدي نبوده كه به قتل بيانجامد خودتان قضاوت بكنيد كدام عالم بخاطر اختلاف در آراء دست به قتل ميزند انصافا كه چه دلايل مضحكي آورده مي شود

نقل قول:
اگر بگویید در اهل سنت هم هست بله هست ولی انها ادعای عصمت ندارند ودر خیلی جاها به ان اذعان کرده اند ولی تشیع که ادعای عصمت امام را دارد باید عاری از هر اشکال باشد که این باعث اختلافات نظری وخانوادگی واجتماعی وحوزوی شده است
بنده خدا كدوم عالم شيعي ادعاي عصمت خودش را كرده خوب معلوم هست كه علماي سنت بايد اذعان به عدم عصمت امامانشان بكنند وقتي امام و خليفه جعلي خودشان شيطاني را در خودش به مردم نشان ميدهد تكليف آنها مشخص است اما اگر شيعيان قائل به عصمت امامان معصومشان هستند با دليل و برهان آنرا ثابت كرده اند كه در كتابهاي مختلف مملو از كرامات و معجزات ائمه معصومين عليهم آلاف التحيات و الثناء هست اما ائمه اهل سنت حتي خودشان اذعان دارند به برتري امام شيعيان انجا كه عمر با زبان خودش مي گويد لولا علي لهلك العمر

نقل قول:
احادیث فعلی هم که اکثریت ان یا ضعیف یا منقول از غلات است اگر ان ها را تصفیه بکنید خیلی کم حدیث صحیح می ماند که هنری نیست ومانند بقیه است
نه خير در جاي خودش ثابت هست كه همين احاديث كل فقه پوياي شيعه را در بر ميگيرد و نور علم را در پيش روي آنان قرار ميدهد اما ضلالت و گمراهي براي كساني بود كه بلعمهاي باعوراي زمان خودشان بودند و در برابر وحي و نص آيات الهي اجتهاد ميكردند و آخرش هم با حسرت از دست دادن منبع وحي الهي و ظلم به خاندان پيامبر اسلام از دنيا رفت و با زبان اعتراف آميزش در حاليكه ميگفت مرا با خانه فاطمه چه كار به استقبال عزرائيل رفت اما امامان شيعه در برابر ظلم دستگاه اموي با افتخار و سربلندي جان پاكشان را در طبق اخلاص نهادند و و به شهادت رسيدند


جالب اينجاست بنده خودم به حوزه علميه يكي از شهرهاي سني نشين شمال كشور رفتم بنده را به مدرسه شان راه ندادند چون از اول گفتم ميخواهم تحقيق درباره حقوق اسلام در باره زنان در جوامع حديثي اهل سنت بپردازم و جالب اينجاست كه حتي معرفتي هم نداشتند كه يك آب به ما بدهند و از در خانه هايشان ما را راندند
من تعجبم از شما جناب الحمد به چه چيزتان مي نازيد آن از علمايتان اين هم از روش ميهمان پذيريتان
خوب جناب الحمد وقتي علماي شما كه اصلا حاضر نيستند به مناظره با يك عالم در حد معمولي بپردازند و زبانشان به فحش و ناسزا باز ميشود ديگر از شما كه حتي جزء بسيار كوچكي از خيل علمايتان حساب نميشويد چه انتظاري ميرود

خدا عاقبت همه را به خير كند


آمين

الحمد;273719 نوشت:
کاملا درست است این یکی از کثیف ترین وبدترین روایات شیعه است که قضیه رجعت باشد و مورد رد همه علمای اسلام به جز شیعیان است

جناب الحمد اولا شما را دعوت به آرامش ميكنم و به شما تذكر ميدهم از بكار بردن الفاظ ركيكي مانند كلمه كثيف بپرهيزيد تا بعنوان توهين باعث مسدود شدن شما نشود :Narahat az:
ثانيا در كدام روايت قضيه رجعت را در رد علماي فرق ديگر بيان كرده اند در كدام حديث اصلا موضوع رجعت به رد علما نسبت داده شد
هر چند كه بحث رجعت مربوط به مبحث جاري نيست ولي براي رد سخنان حضرتعالي دلايلي بر وقوع حتمي رجعت ذكر ميشود
اگر نميدانيد بدانيد مبحث رجعت مختص به اثبات دلايل به حكومت رسيدن ائمه معصومين عليهم السلام است
و اما رد قول قائلين به عدم وجود رجعت

[مساله رجعت و رد بر منكرين آن‏]
فرقه‏ هاى اسلامى غير شيعه كه عامه مسلمين را تشكيل مي ‏دهد، هر چند ظهور مهدى ع را قبول دارند، و رواياتش را به طرق متواتر از رسول خدا ص نقل‏ كرده‏ اند و ليكن مساله رجعت را انكار نموده، آن را از مختصات شيعه دانسته ‏اند، و چه بسا بعضى از كسانى كه شيعه زاده‏ اند، و اسما خود را شيعه مي شمارند، در اين اعصار پيدا شده ‏اند كه مي ‏گويند: روايات شيعه از احاديث دروغى است كه دست يهود و يا كفارى كه تظاهر به اسلام مي ‏كردند، مانند عبد اللَّه سبا و يارانش آنها را داخل در احاديث ما كرده‏ اند.
و بعضى ديگر در مقام ابطال رجعت از راه دليل عقلى وارد شده و بطور خلاصه گفته ‏اند: (مرگ امرى است كه با در نظر گرفتن عنايت پروردگار هرگز بر هيچ زنده‏ اى عارض نمي ‏شود مگر بعد از آنكه آن موجود زنده به حد كمال رسيده باشد، و زندگيش كامل شده، آنچه در قوه داشته به فعليت رسيده باشد، و چنين موجودى كه تمامى كمالات بالقوه‏ اش فعليت يافته، اگر بعد از مردن به دنيا برگردد، در حقيقت دوباره به حالت قوه و استعداد برگشته است، و اينكه چيزى كه فعليت يافته برگردد و بالقوه شود امرى است محال، مگر اينكه مخبرى صادق كه يا خود خداست و يا خليفه‏ اى از خلفاى او، از چنين برگشتى خبر دهند، هم چنان كه در داستان‏هاى موسى، و عيسى، و ابراهيم ع و داستانهايى از ديگران چنين خبرهايى آمده، ولى نه از خدا، و نه از يكى از خلفاى او خبر معتبرى نيامده كه دلالت بر رجعت داشته باشد، و رواياتى كه قائلين به رجعت به آن تمسك مي ‏كنند تمام نيست، آن گاه شروع كرده‏ اند به تضعيف روايات، و يكى يكى را رد كرده‏ اند، نه صحيحى باقى گذاشتند و نه سقيمى. خوب توجه كن كه اين بيچاره ها نفهميدند كه اگر دليلش درست باشد، و راستى دليل عقلى باشد صدر دليلش ذيل آن را باطل مي كند، چون اگر چيزى محال ذاتى شد، ديگر استثنا بر نمي ‏دارد، كه با خبر دادن مخبر صادق از محال بودن برگشته، و ممكن شود، بلكه مخبر هر كه باشد وقتى از وقوع امرى محال خبر مي ‏دهد، بايد فورا صادق بودنش را تخطئه كرد، و به فرضى كه نتوانيم در صادق بودنش شك كنيم، ناگزير بايد خبرش را تاويل كنيم، و معنايى به آن بدهيم، كه ممكن باشد، مثل اينكه اگر خبر داد كه عدد يك نصف عدد دو نيست، و يا خبر داد كه تمامى خبرهاى صادق در عين صادق بودن كاذب است، كه گفتيم اگر بتوانيم در راستگويى اين مخبر تشكيك مي ‏كنيم، و اگر نتوانستيم ناگزير كلامش را توجيه مي كنيم، به طورى كه از محال بودن در آيد.
___________________________
ترجمه الميزان، ج‏2، ص: 161

ادامه ...

و اما اينكه گفت: چيزى كه از قوه به فعليت در آمده، ديگر محال است بالقوه شود، مطلبى است صحيح، و ليكن قبول نداريم كه مساله مورد بحث ما از اين باب باشد، براى اينكه مورد فرض او با مورد فرض ما مختلف است، مورد فرض او كسى است كه عمر طبيعى خود را كرده، و به مرگ طبيعى از دنيا رفته باشد، كه برگشتن او به دنيا مستلزم آن امر محال است، و اما مرگ اخترامى كه عاملى غير طبيعى از قبيل قتل و يا مرض باعث آن شود برگشتن انسان بعد از چنين مرگى به دنيا مستلزم هيچ محذور و اشكالى نيست، چون ممكن است انسان بعد از آنكه به مرگ غير طبيعى از دنيا رفته در زمانى ديگر مستعد كمالى شود، كه در زمانى غير از زمان زندگيش موجود و فراهم باشد، و بعد از مردن دوباره زنده شود تا آن كمال را بدست آورد.
و يا ممكن است اصل استعدادش مشروط باشد به اينكه مقدارى در برزخ زندگى كرده باشد، چنين كسى بعد از مردن و ديدن برزخ داراى آن استعداد مي ‏شود، و دوباره به دنيا بر مي ‏گردد، كه آن كمال را به دست آورد، كه در هر يك از اين دو فرض مساله رجعت و برگشتن به دنيا جايز است، و مستلزم محذور محال نيست، اين گفتارى خلاصه و فشرده بود، در باره مساله رجعت، و تمام حرف‏هاى آن موكول است به مقامى ديگر.
و اما اينكه در يك يك روايات مناقشه كرده، و آنها را ضعيف شمرده، در پاسخش مي ‏گوئيم: هر چند هر يك از روايت‏ها روايت واحد است، و ليكن روايات ائمه اهل بيت ع نسبت به اصل رجعت متواتر است، به حدى كه مخالفين مساله رجعت از همان صدر اول اين مساله را از مسلمات و مختصات شيعه دانسته‏ اند، و تواتر با مناقشه و خدشه در تك تك احاديث باطل نمي شود، علاوه بر اينكه تعدادى از آيات قرآنى و روايات كه در باب رجعت وارد شده دلالتش تام و قابل اعتماد است، كه ان شاء اللَّه به زودى در موردى مناسب متعرض آنها مي ‏شويم، مانند آيه:" وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا"
«1» و آيات ديگر.
علاوه بر اينكه آيات ديگرى از قرآن دلالت اجمالى بر وقوع رجعت دارد مانند آيه:" أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ" «2» كه مي ‏فهماند آنچه در امت‏هاى گذشته رخ داده، در اين امت نيز رخ خواهد داد، و يكى از آن وقايع مساله رجعت و زنده شدن مردگانى است كه در زمان ابراهيم و موسى و عيسى و عزير و ارميا و غير ايشان اتفاق افتاده، بايد در اين امت نيز اتفاق بيفتد.

هم چنان كه رسول خدا ص هم كلامى دارند كه بطور اجمال مي ‏فهماند آنچه در امت‏هاى سابق اتفاق افتاده در اين امت نيز اتفاق خواهد افتاد، و آن اين است كه فرمود: به آن خدايى كه جانم به دست اوست، كه شما مسلمانان با هر سنتى كه در امت‏هاى‏
گذشته جريان داشته روبرو خواهيد شد، و آنچه در آن امت‏ها جريان يافته مو به مو در اين امت جريان خواهد يافت، بطورى كه نه شما از آن سنت‏ها منحرف مي ‏شويد، و نه آن سنت‏ها كه در بنى اسرائيل بود شما را ناديده مى‏گيرد.
********************************************* (1) روزى كه از هر امتى فوجى از آنان كه آيات ما را تكذيب مى‏كنند محشور مى‏كنيم." سوره نمل آيه 83"
(2) شما پنداشته‏ايد قبل از آنكه آنچه در امت‏هاى گذشته واقع شده در شما واقع شود داخل بهشت شويد." سوره بقره آيه 214" [.....]
_____________________

ترجمه الميزان، ج‏2، ص: 162

ادامه ...

از اينهم كه بگذريم اين قضايايى كه ائمه اهل بيت ع خبر داده ‏اند جزء ملاحم و اخبار غيبى مربوط به آخر الزمان است، و راويانى آنها را آورده‏ اند كه مربوطند به قرن‏ها قبل از اين، و كتبشان از زمان تاليف تا كنون محفوظ مانده، و نسخه آنها دست نخورده، و ما تا كنون به چشم خود ديده ‏ايم پاره ‏اى از آنچه آن حضرات پيشگويى كردند بدون كم و زياد به وقوع پيوست، قهرا بايد نسبت به بقيه آنها نيز اعتماد كنيم، و به صحت همه آنها ايمان داشته باشيم.
حال به آغاز سخن برگرديم، كه مي ‏گفتيم: يك آيه گاهى تفسير مي ‏شود به روز قيامت، و گاهى به رجعت، و گاهى به روزگار ظهور مهدى ع، اينك مي ‏گوئيم: آنچه از كلام خداى تعالى در باره قيامت و اوصاف آن به دست مي ‏آيد، اين است كه قيامت روزى است كه هيچ سببى از اسباب، و هيچ كارى و شغلى از خداى سبحان پوشيده نيست، روزى است كه تمامى اوهام از بين مي ‏رود، و آيات خدا در كمال ظهور ظاهر مي ‏شود، و در سراسر آيات قرآنى و روايات هيچ دليلى به چشم نمي ‏خورد كه دلالت كند بر اينكه در آن روز عالم جسمانى به كلى از بين مي ‏رود، بلكه بر عكس ادله‏ اى به چشم مي ‏خورد كه بر خلاف اين معنا دلالت دارد، چيزى كه هست اين معنا استفاده مي شود كه در آن روز بشر يعنى اين نسلى كه خداى تعالى از يك مرد و زن به نام آدم و همسرش پديد آورده قبل از قيامت از روى زمين منقرض مي ‏شود.
و خلاصه ميان نشاه دنيا و نشاه قيامت مزاحمت و مناقضتى نيست تا وقتى قيامت بيايد دنيا به كلى از بين برود، هم چنان كه ميان برزخ كه هم اكنون اموات در آن عالمند، با عالم دنيا مزاحمتى نيست و دنيا هم مزاحمتى با آن عالم ندارد، هم چنان كه از آيه:" تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ، وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ". «2» اين نبودن‏ مزاحمت، استفاده مي ‏شود.
***********************************
(1) بحار الانوار ج 53 ص 127
(2) به خدا سوگند كه ما به سوى امت‏هاى گذشته كه قبل از تو بودند رسولانى فرستاديم، ولى شيطان اعمال ايشان را در نظرشان زينت داد، و در نتيجه شيطان در امروز هم سرپرست ايشان شد، و ايشان عذابى دردناك دارند." سوره نحل آيه 63"
___________________

ترجمه الميزان، ج‏2، ص: 163

ادامه ...

اين حقيقت روز قيامت است، روزى كه مردم براى رب العالمين بپا مي ‏خيزند روزى كه همه اسرارشان آشكار مي ‏شود، چيزى از ايشان بر خدا پوشيده نمي ‏ماند، و بهمين جهت است كه گاهى از روز مرگ به روز قيامت تعبير مي ‏شود چون روز مرگ هم روزى است كه پرده‏ ها از روى اسباب براى ميت كنار مي ‏رود، هم چنان كه از على ع روايت شده كه فرمود: (من مات قامت قيامته، هر كس بميرد قيامتش بر پا مي ‏شود)

و رواياتى كه رجعت را اثبات مي ‏كند هر چند آحاد آن با يكديگر اختلاف دارند، الا اينكه با همه كثرتش (كه در سابق گفتيم متجاوز از پانصد حديث است) در يك جهت اتحاد دارند، و آن يك جهت اين است كه سير نظام دنيوى متوجه به سوى روزى است كه در آن روز آيات خدا به تمام معناى ظهور ظاهر مي ‏شود، روزى كه در آن روز ديگر خداى سبحان نافرمانى نمي ‏شود، بلكه به خلوص عبادت مي شود، عبادتى كه مشوب و آميخته با هواى نفس نيست، عبادتى كه شيطان و اغوايش هيچ سهمى در آن ندارد، روزى كه بعضى از اموات كه در خوبى و يا بدى برجسته بودند، يا ولى خدا بودند، و يا دشمن خدا، دوباره به دنيا بر مي ‏گردند تا ميان حق و باطل حكم شود.
و اين معنا به ما مي ‏فهماند روز رجعت خود يكى از مراتب روز قيامت است، هر چند كه از نظر ظهور به روز قيامت نمي ‏رسد، چون در روز رجعت باز شر و فساد تا اندازه‏ اى امكان دارد، به خلاف روز قيامت كه ديگر اثرى از شر و فساد نمي ‏ماند و باز به همين جهت روز ظهور مهدى ع هم معلق به روز رجعت شده است چون در آن روز هم حق به تمام معنا ظاهر مي ‏شود، هر چند كه باز ظهور حق در آن روز كمتر از ظهور در روز رجعت است.
و از ائمه اهل بيت ع نيز روايت شده كه فرموده اند ايام خدا سه روز است، روز ظهور مهدى ع و روز برگشت، و روز قيامت، و در بعضى از روايات آمده: ايام خدا سه روز است، روز مرگ و روز برگشت و روز قيامت. «1»
روز ظهور مهدى (ع) و روز رجعت و روز قيامت مراتب مختلف يك حقيقت هستند
و اين معنا يعنى اتحاد اين سه روز بر حسب حقيقت، و اختلاف آنها از نظر مراتب ظهور باعث شده كه در تفسير ائمه ع بعضى آيات گاهى به روز قيامت، و گاهى به روز رجعت، و گاهى به روز ظهور مهدى تفسير شود، و در سابق هم گذشت كه گفتيم چنين روزى فى نفسه ممكن است، بلكه واقع هم هست، و منكر آن هيچ دليلى بر نفى آن ندارد.
**********************************
(1) بحار الانوار ج 53 ص 63
______________________

ترجمه الميزان، ج‏2، ص: 164

پايان


با سلام

خدمت جناب الحمد عرض کنم که اولین تحریف کنندگان قرآن همان اصحاب کبار و امهات مومنین بودند که احادیث آنها در صحیحترین کتب اهل سنت ذکر شده و بسیار صریحتر و صحیحتر و بیشتر از احادیث شیعه هستند اگر نمیدانید بروید بیشتر مطالعه کنید .

مثلا جناب عمر بر بالای منبر رسول الله (ص) جلوی صدها نفر از اصحاب از گم شدن آیه رجم در قرآن خبر میدهد و جالبتر اینکه اصحاب نیز دم بر نمیآورند وکافرش نمیدانند ! بروایت صحیح بخاری ومسلم وترمذی واحمد و نسایی و....

و یا جناب عایشه خبر از خوردن آیات رجم و رضاع کبیر بوسیله گوسفندی خبر میدهد ! بروایت ابن ماجه و...

و یا اعلم اصحاب به قران جناب عبد الله بن مسعود ، معوذتین را جزو قران نمیداند !
بروایت بخاری ومسلم و.

واقعا عجیب است که شیعیانیکه این اخبار تحریف را صدها سال بعد از اصحاب در کتب خود آورده اند ، محکوم میشوند اما صحابه وتابعین مبرا ! ان هذا لشی عجاب .....

وبسند صحیح از پسر عمر روایت شده که مقدار زیادی از قرآن از دست رفته است بروایت سیوطی در اتقان و...

مطالب بیشتر .


سلام

اما در مورد سوره احزاب که روایات شیعه همگی ضعیف بودند اما روایات صحیح اهل سنت از اکابر صحابه وام المومنین را ببینید وقضاوت با خردمندان :


جاء في صحيح البخاري عن خارجة بن زيد أن زيد بن ثابت قال : " نسخت الصحف في المصاحف ففقدت آيةً من سورة الأحزاب كنت أسمع رسول الله صلى الله عليه (وآله) وسلم يقرأ بـها فلم أجدها إلاّ مع خزيمة بن ثابت الأنصاري الذي جعل رسول الله صلى الله عليه (وآله) وسلم شهادته شهادة رجلين وهو قوله {مِنْ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ}

عجیب است که فقط خزیمه این آیه را داشته است !!!!

. وأن أبي بن كعب قال : أن سورة الأحزاب كانت توازي البقرة أو هي أطول وأنه كان فيها آية الرجم وأنه كان فيها لو أن لابن آدم واديين من ذهب لابتغى إليهما ثالثا ولا يملأ جوف ابن آدم إلا التراب ويتوب الله على من تاب .

عجب ! سوره احزاب مساوی بقره بوده شاید طولانی تر و آیه رجم هم در ان بوده به شهادت سید القراء صحابه!


قال الحافظ ابن عبد البر في التمهيد شرح موطا مالک :" وروى أبو نعيم الفضل بن دكين قال حدثنا سيف عن مجاهد قال : كانت الأحزاب مثل سورة البقرة أو أطول ، ولقد ذهب يوم مسيلمة قرآن كثير ، ولم يذهب منه حلال ولا حرام

عن أحمد بن حنبل في مسنده :" حدثنا عبد الله ثنا خلف بن هشام ثنا حماد بن زيد عن عاصم بن بـهدلة عن زر عن أبي بن كعب أنه قال : " كم تقرؤون سورة الأحزاب ؟ قلت : ثلاثا وسبعين آية . قال : قط ! لقد رأيتها وأنّها لتعادل سورة البقرة وفيها آية الرجم ! قال زرّ : قلت وما آية الرجم ؟ قال : ( الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة نكالاً من الله والله عزيز حكيم )

عن عروة بن الزبير عن عائشة قالت : كانت سورة الأحزاب تقرأ في زمن النبي صلى الله عليه (وآله) وسلم مائتي آية فلما كتب عثمان المصاحف لم نقدر منها إلا ما هو الآن .اتقان

اینهم تقصیر جناب عثمان !

وقالت عائشة : كانت الأحزاب تقرأ في زمن رسول الله صلى الله عليه (وآله) وسلم مائة آية ، فلما جمعه عثمان لم يجد إلا ما هو الآن وكان فيه آية الرجم ، وأسقط ابن مسعود من مصحفه أم القرآن والمعوذتين ".

آیا باز هم به شیعه خرده میگیرید ؟!

شیـ«علی»ـعه;273727 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

برای اینکه معلوم شود این تهمت به اهل سنت نزدیکتر است تاشیعیان و تو ای خواننده عزیز بدانی که اهل سنت دیگران را به چیزی که خود بدان سزاوارترند متهم میسازند و شاید جنابعالی هم بخواهی دلیل آن را از کتابهای اهل سنت بیابی که مطمئن شوی آنها خود معتقد به تحریف قران و کم و زیاد شدن در آن هستند پس این مطلب را تقدیم شما میکنم:
((طبرانی)) و ((بیهقی)) دو سوره ای را که در زیر به آن اشاره خواهد شد جزو قران میخوانند و آن دو سوره عبارتند از:
سوره اول: بسم الله الرحمن الرحیم انا نستعینک و نستغفرک و نثنی علیک الخیر کله ولا نکفرک و نخلع و نترک من یفجرک

سوره دوم: بسم الله الرحمن الرحیم - اللهم ایاک نعبد و لک نصلی و نسجد و الیک نسعی و نحفد نرجو رجمتک و نخشی عذابک الجد ان عذابک بالکافرین ملحق

(راغب) در محاظرات این دو سوره را سوره های قنوت نامیده است و میگوید:

((سرور ما عمرابن خطاب در قنوت این دو سوره را میخواندو این دو در مصحف ابن عباس و مصحف زیدبن ثابت موجود است))
(جلال الدین سیوطی در اتقان و در تفسیر الدرالمنثور خود این دو سوره را نقل کرده است)

احمد ابن حنبل در مسند خود از ابی بن کعب نقل میکند که گفت: سوره احزاب را در چند آیه میخوانید؟ به او گفته شد: هفتاد و چند آیه! او گفت: ((من با رسول خدا ص آن را به اندازه ی سوره ی بقره یا بیشتر خواندم و آیه رجم هم در آن است))
(مسند احمد بن حنبل ج5 ص 132)

ای خواننده خردمند تو خود شاهدی این دو سوره که در کتاب اتقان و تفسیر الدر المنثور سیوطی آمده و طبرانی و بیهقی هم آن را نقل کرده اند و آنها را سوره های قنوت نامیده اند اصلا در کتاب خدا اثری از آن نیست و این دلالت دارد بر اینکه قرانی که در دست ماست این دو سوره را که در مصحف ابن عباس و مصحف زیدبن ثابت آمده است کم دارد و همچنین دلالت دارد بر اینکه غیر از مصحف موجود مصحفهای دیگری هم هست و اهل سنت این دو سوره را در دعای قنوت صبحگانه میخوانند!

واما روایت دوم که احمد حنبل آن را در مسند خود آورده میگوید که تقریبا سه چهارم سوره ی احزاب ناقص است زیرا سوره ی بقره دارای 286 آیه است حال انکه سوره ی احزاب بیش از هفتاد و سه آیه ندارد و اگر احزاب قران را بشماریم سوره ی بقره بیش از 5حزب است در حالی که سوره ی احزاب یک حزب بیشتر نیست و این سخن ابی بن کعب است که میگوید: ((ما همراه پیامبر آن را مانند سوره بقره یا بیشتر میخواندیم) در حالیکه او معروفترین قاریان قران است که در دوران پیامبر حافظ قران بوده است و عمر او را انتخاب کرد که نماز تراویح را با مردم به جماعت برگزار کند (صحیح بخاری - ج2-ص252)

ادامه دارد......

البته منظور بنده رجعت نبود!
بنده به اون دوست عزیز گفتم اشتباه میکند چون شیعه معتقد به تحریف قران نیست و معتقد است همین قرانی که الان در دست داریم همان قران کامل پیامبر است و چیزی به واسطه ی امام زمان کم و زیاد نخواهد شد! و این که امام زمان آیاتی را اضافه میکنند عقیده ی شیعه نیست! بحث من این بود! نه رجعت!


بسم الله
بنده بار ها گفته ام نقل حدیث به معنای اعتقاد داشتن به آن نیست مگر اینکه تصریح کند که شیوخ شیعه تصریح کرده اند ولی معجم طبرانی که احادیث را جمع کرده یا طبری که خود در مقدمه گفته(من احادیث را نقل کرده ام ولی این به معنای قبول داشتن ان نیست) به این صورت که نوشته اند (فقط) ولی علمای شیعه صراحتا به ان اذعان می کنند
شما هم که منبع را ذکر نکرده اید دوتای آخر را هم بررسی می کنیم:
1.مسند احمد ج5 ص132 حدثنا عبد الله حدثني وهب بن بقية أنا خالد بن عبد الله الطحان عن يزيد ابن أبي زياد عن زر بن حبيش عن أبي بن كعب قال كم تقرؤن سورة لاحزاب قال بضعا وسبعين آية قال لقد قرأتها مع رسول الله صلى الله عليه وسلم مثل البقرة أو أكثر منها وان فيها آية الرجم
یزید بن ابی زیاد:يزيد بن أبى زياد [ م مقرونا، عو ] الكوفى. أحد علماء الكوفة المشاهير على سوء حفظه. قال يحيى: ليس بالقوى. وقال أيضا: لا يحتج به. وقال ابن المبارك: ارم به (1). وقال شعبة: كان يزيد بن أبى زياد رفاعا. وقال على بن عاصم: قال لى شعبة: ما أبالى إذا كتبت عن يزيد بن أبى زياد ألا أكتب عن أحد. وقال وكيع: يزيد ابن أبى زياد عن إبراهيم، عن علقمة، عن عبدالله - يعنى حديث الرايات - ليس بشئ. وقال أحمد: حديثه ليس بذلك، وحديثه عن إبراهيم - يعنى في الرايات - ليس بشئ.حدثنا ابن فضيل، قال: كان يزيد بن أبى زياد من أئمة الشيعة الكبار. قلت: روى عنه ابن فضيل حديث الرايات السود.
حفظ بدی داشته-قوی نیست-به حدیثش احتجاج نمی شود-مرفوع نقل می کند-حدیث رایات را نقل کرده که چیزی نیست-حدیث او از ابراهیم چیزی نیست-از پیشوایان بزرگ شیعه بوده
بقیه هم که نیازی نیست بررسی شود
اما حدیث صحیح بخاری ج2 252ص(فکر کنم بررسی شد

در مورد رجعت هم بعدا پستی دیگر ایجاد کنید تا عقلا ونقلا بحث کنیم
والسلام

شیـ«علی»ـعه;273731 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه ی بحث :

حافظ ((ابن عساکر)) در شرح حال ابی بن کعب آورده است که ((ابوالدردا)) با گروهی از اهالی دمشق رهسپار مدینه شدند بر عمر بن الخطاب که وارد شدند این آیه را خواندند:
(ان الذین کفروا جعل فی قلوبهم الحمیه حمیه الجاهلیه و لو حمیتم کماحمول لفسد المسجد الحرام)
عمر بن خطاب گفت: چه کسی این قرائت را به شما آموخته؟
گفتند: ابی بن کعب! پس اورا طلبیدو به آنان گفت بخوانید. آنها همان آیه را تکرار کردند / ابی بن کعب گفت: آری من به آنها یاد دادم! عمر به زیدبن ثابت گفت: تو بخوان! او مانندسایر مردم خواند! سپس عمر گفت: من جز این را نمیدانم! ابی بن کعب گفت: به خدا قسم ای عمر تو میدانی که من حاضر میشدم در وقتی که اصحاب غایب بودند و نزدیک میشدم وقتی که دور بودند اکنون به خدا قسم میخورم اگر دوست داشته باشی حاضرم در منزل بمانم و هیچ قرائتی یا حدیثی را به کسی یاد ندهم تا بمیرم
عمرگفت: خداوندا مرا ببخش و رو کرد به ابی و گفت: ((تو خود میدانی که خداوند علم زیادی به تو بخشیده است پس از آنچه میدانی به مردم بیاموز)

همچنین ابن عساکر نقل میکند که عمر به جوانی برخورد کرد که در قران چنین میخواند: (( النبی اولی بالمومنین من انفسهم و ازواجه امهاتهم و هواب لهم))
به او گفت : ای جوان این را از کجا آوردی؟ گفت: این مصحف ابی بن کعب است پس نزد او رفت و از او پرسیدابی در پاسخ گفت: آن وقتی که من با قران انس داشتم تو از کف زدن در بازارها لذت میبردی
تاریخ مدینه دمشق حافظ ابن عساکر ج2 ص228

(ابن اثیر در جامع الاصول و همچنین ابوداود در سنن و حاکم در مستدرک مانند این آیه را آورده اند)
ادامه دارد......


بسم الله
بنده این منبع را نگاه کردم در این مورد نبود واین مطالب نبود در مورد موضوع دیگری بود اما بقیه دقیق ذکر کنید
والسلام

شیـ«علی»ـعه;273737 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه بحث:

حال ای خواننده عزیز قضاوت را به خودت واگذار میکنم که درباره چنین روایتهایی که در کتابهای اهل سنت پر است خودت اظهار نظر کنی در حالی که آنها از این روایات غفلت دارند و به شیعیان تهمت میزنند حال آنکه شیعیان ده یک از اینها را ندارند.
باز هم ممکن است برخی از لجوجان اهل سنت این روایتها را نیز مورد انتقاد قرار داده و حتی به احمد ابن حنبل اعتراض کنند که چرا چنین خرافاتی را ذکر کرده و سندهایش را تضعیف کنند به این دلیل که مسند احمد وسنن ابوداود از صحاح اهل سنت نیست!
وبرای آن گروه از خودسران و لجوجان روایتهایی از صحیح بخاری و صحیح مسلم می آورم که دیگر هیچ حرفی نداشته باشند شاید خدا خواست که بدون تعصب حقیقت را بپذیرند!

بخاری در صحیح خود در باب مناقب عمار و حذیفه از علقمه نقل میکند که گفت:
وارد شام شدم دو رکعت نماز به جای آوردم پس گفتم خدایا دوست خوبی به من عطا فرما! آنگاه بر گروهی وارد شدم و کنارشان نشستم پیرمردی آمد و کنار من نشست! پرسیدم کیست؟ گفتند: ابوالدردا است/ به او گفتم من از خدا خواسته بودم که یار نیکویی را به من معرفی کند حال خدا دعایم را مستجاب کرد! او پرسید: اهل کجا هستی؟ گفتم اهل کوفه ام! گفت : مگر ابن ام عبد که صاحب نعلین و بالش و آفتابه رسول الله است در میان شما نیست؟ و مگر آنکس که خداوند از زبان پیامبر اورا از شیطان دور ساخت در میان شما نیست؟ ومگر پیامبر که کسی جز او راز پیامبر را نمیدانستدر میان شما نیست؟ سپس گفت: عبدالله چگونه سوره ی اللیل را میخواند؟؟ من چنین خواندم:
((واللیل اذا یغشی و النهار اذا تجلی و الذکر ولانثی)) گفت: به خدا قسم پیامبر این را دهان به دهان این چنین به من آموخت (صحیح بخاری ج4ص215)
درروایت دیگری اضافه کرده است: آنقدر با من حرف زدند که نزدیک بود آنچه را از پیامبر شنیده بودم از یاد ببرم.(صحیح بخاری ج4 ص 216) (همین روایت با اختلاف اندکی در الفاظ در صحیح بخاری ج4ص128 نیز آمده است)

از این روایتها بر میآید در قرانی که نزد ما مسلمانان است کلمه ی ((وماخلق)) اضافه شده است!

باز بخاری در صحیح خود مسندا از ابن عباس نقل میکند که عمرابن خطاب گفت: خداوند محمد را به حق مبعوث کرد و کتاب را بر او نازل کردو از جمله آیات قران آیه رجم است که آن را خواندیم و فهمیدیم . درک کردیم!و لذا رسول خدا رجم کرد و ما هم رجم کردیم ! من میترسم که اگر زمانی بگذرد مردم بگویند: ما به خدا قسم آیه رجم را در قران ندیدیم آنگاه این فریضه واجب را که خدا نازل کرده ترک کنند و در کتاب خدا آمده است که هرکس که زنای محصنه کند چه مرد باش و چه زن در صورتی که شاهد شهادت بدهد یا زن آبستن شود و اقرار کند باید او را رجم کنند و همچنین ما در کتاب خدا میخواندیم که (( لا ترغبوا عن آبائکم فانه کفر بکم ان ترغبوا عن آبائکم)) از پدرانتان روی بر نگردانید که برای شما کفر حساب میشودو یا چنین میخواندیم:
((ان کفرا بکم ان ترغبوا عن آبائکم)) (صحیح بخاری ج8 ص26 باب رجم الحبلی من الزنا اذا احصنت)

ادامه دارد....


بسم الله
1.سند آن چنین است:حَدَّثَنَا مَالِكُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ، حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ، عَنِ المُغِيرَةِ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ:
علقمة بن هلال الكلبى. عداده في التابعين. يحدث عن أبيه. مجهول(میزان الاعتدال 3/108)

إبراهيم بن إسماعيل - بن مجمع الانصاري المدنى [ ق ]. عن الزهري، وسالم بن عبدالله. وعنه وكيع، وأبو نعيم. ضعفه النسائي. وقال ابن معين: ليس بشئ. وقال أبو حاتم: كثير الوهم ليس بالقوى. وقال البخاري: كثير الوهم، واستشهد به في صحيحه
ضعیف-چیزی نیست-توهم دارد-بخاری هم گفته توهم زیاد دارد ودر صحیحش به او استشهاد کرده است(میزان ج1 ص19)
بقیه هم نیازی نیست
2.حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ مُغِيرَةَ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، حدیث بعدی هم او در آن هست
3.عَبْدُ العَزِيزِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ صَالِحٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ:
در ان عبد العزیز است که اسم او در طبقات المدلسین ص 40 هست
ابراهیم سعد هم قبلا در صفحه مداح یعنی مشرک توضیح داده بودم که ضعیف بودصالح بن إبراهيم بن محمد بن طلحة بن عبيد الله. عن أبيه. قال يحيى ابن معين: ليس بشئ.
چیزی نیست(میزان ج2 ص287)
والسلام

متطهرین;273742 نوشت:
دعای صمنی قریش برای سنی هاست؟ مهم

بسم الله
این دعا یک دعای بی سند و ضعیف و بی معنی است که در بحار گفته بلد الامین در بلد الامین هم بنده نیافتم نمی دانم واقعا که این دعا را ساخته است؟
والسلام
موضوع قفل شده است