❀◕ ‿ ◕❀ فصل شکوفایی ❀◕ ‿ ◕❀

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
❀◕ ‿ ◕❀ فصل شکوفایی ❀◕ ‿ ◕❀


فصل شکوفایی



صدای قدم هایی نرم، رخوت خیابان را بر هم می زند؛ قدم هایی که با گام های پاییز هم نوا شده است.


طنین ضربان قلب هستی در گام های کوچک اما بلند کودکان، ضرب می گیرد.
این ضرب آهنگ حیات متعالی بشریت است.
این صدای بلند حیات فرهنگی است. این صدای زندگی است.

این آوای زنگ بیداری است که تمام شهر را به پویشی تازه می خواند. دوباره عدالت، بخش می شود؛
محبت، ضرب و عشق به توان می رسد. دوستی، جمع می شود و نفرت نه نفرتی وجود نخواهد داشت.

صدای جیرجیر نیمکت ها چقدر خاطره انگیز است.

... صدای پای کسی می آید
کسی عطش تشنگان دانش را فرو خواهد نشاند؛

معلم را می گویم. برپا!

علی خالقی

[=microsoft sans serif]نقطه آغاز سفر به ماه

[=microsoft sans serif]مهر نقطه آغاز سفر به ماه است.

[=microsoft sans serif]مهرِ مدرسه که در دل ها خانه می کند، آن ها را آماده می کند برای سفر به ماه مهربانی، سفری پر جاذبه در باغ مدرسه. باغی که خاک مساعد و هوای تازه اش، کمک می کند تا درخت دانایی زودتر در آن قد بکشد و به آسمان برسد.

[=microsoft sans serif] ماه مهر، روز تولد همه آدم هاست؛ تولدی که خاطره اش برای همیشه می ماند. شیرین و دوست داشتنی. هر چند در هفت سالگی، با اشک های کودکانه، آذین شده باشد.

[=microsoft sans serif]کلاس اولی ها گریه می کنند؛
[=microsoft sans serif] می ترسند بی گدار به آب زده باشند ...، گریه اولین عکس العمل بچه هاست
[=microsoft sans serif] در برابر چیزهایی که واقعاً از آن ها می ترسند.

[=microsoft sans serif]مادرها، دست اولی ها را می کشند به طرف مدرسه، برای زودتر رسیدن و
[=microsoft sans serif] آن ها پا به زمین می کشند برای نرسیدن یا دیرتر رسیدن.
[=microsoft sans serif] پدر و مادرها، نهال وجود بچه ها را امانت می دهند به دستان باغبان های مدرسه، تا زودتر بزرگ شوند و یاد بگیرند بزرگ شدن با هم را، در کنار هم.

[=microsoft sans serif] معلم، نُه ماه سایه بان نهال ها می شود؛ هر روز دست هایش با برف گچ سفید می شود و سیاه های پر کلاغی، دانه دانه از روی سرش می پرد تا نهال خوب رشد کند.

[=microsoft sans serif]مدرسه یک فرصت است، یک فرصت چند ساله، برای هر کسی که بخواهد زودتر بزرگ شود، تا روزی او هم باغبان شود. بهترین دنیا، دنیایی است که باغبان های زیادی دارد. آن وقت هیچ جوانه ای، گرفتار علف های هرز نخواهد شد.

[=microsoft sans serif] ماه مهر با مهربانی، پرورش باغبان می دهد.
[=microsoft sans serif] باغبان هایی برای فردای زمین.



[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]بوی مهربانی و لبخند

[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]پشت پلک هایت شور بیدار شدن، آواز می خواند.

[=microsoft sans serif]خیابان ها مشتاق قدم های کوچک تو نشسته اند.

[=microsoft sans serif]کوچه ها، بی قرار هیجان های کودکانه شمایند.

[=microsoft sans serif]بوی مهر/ بوی مهربانی/ بوی لبخند / بوی درس و مدرسه / بوی شوق کودکانه پیاده روها / بوی نمره های بیست / بوی دفتر حساب / بوی مشق های ناتمام / بوی دوستی / مهربانی مدام / بوی... .
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]پاییز با خود شور می آورد. قاصدک ها، خبر بازگشایی مدارس می دهند. درختان آماده می شوند تا با شوق، برگ های رنگارنگشان را چون کاغذهای رنگی، بر سر کودکانی که مشتاقانه به مدرسه می روند، بریزند و سارها بر شاخه های انبوه درختان صف کشیده اند تا آوازهای گرمشان را بدرقه راهشان کنند. نسیم، نفس های معطرش را هر صبح، بر گونه های سرخابی کودکانه شان می دمد تا خواب را در سایه های کوتاه دیوارها جا بگذارند و مشتاقانه تا حیاط منتظر مدرسه بدوند.

[=microsoft sans serif]دیوارهای آجرنمای مدرسه را سراسر شور و شوق پر کرده است.

[=microsoft sans serif]کلاس ها، با آغوش باز در آستانه درها ایستاده اند تا مهمانان کوچک خود را در آغوش بکشند.[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]تخته های سیاه، بی صبرانه منتظرند تا دست های صمیمی معلمی مهربان، لبریز واژه های دوستی شان کند تا عشق، با لبخندی ناگزیر، بر لب های کوچک دانش آموزان بنشیند.

[=microsoft sans serif]واژه ها بر تخته های سیاه جان می گیرند و پروانه می شوند تا در نفس های هیجان زده کودکان، پرواز کنند و فضای لرزان کلاس را گرم کنند. چه شور و حالی دارد روزهای آغاز مدرسه. روزهایی سراسر دلهره و هیجان و شوق و اضطراب، روزهای مهر و مدرسه، روزهایی که خیابان ها سر خوشِ هیجان لبریز صداهای کودکانه جاری در پیاده روهایند. روزهایی که عشق، هر سحر عاشقانه از پشت پنجره کلاس ها سرک می کشد تا با بالا آمدن آفتاب، تنشان را در نفس های معطر کودکان شست وشو دهند. روزهایی که آفتاب، به شوق مدرسه رفتن، هر صبح زودتر از آواز خروس ها بیدار می شود. [=microsoft sans serif]

روزهایی که ماه، بالای سر دفترهای مشق، به خواب می رود!

[=microsoft sans serif]یاد آن روزهای مهربان به خیر! چه حسی دارد دوباره کودکانه تا حیاط مدرسه دویدن!

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]عباس محمدی


[=microsoft sans serif]به سوی یار مهربان



[=microsoft sans serif]امروز همه راه های روشن، به مدرسه مهر ختم می شود و این، سرآغاز جدیدترین صدای همبستگی است.
[=microsoft sans serif]
امروز، چشم های صفا و یکرنگی، در حضور ماه مهر می جوشد.
شوق های دسته جمعی در محیطی گرد آمده اند تا بار دیگر، بوی «یار مهربان» را جشن بگیرند.
[=microsoft sans serif]

کتاب ها دسته دسته می آیند و سلام دست ها را پاسخ می دهند؛ پاسخی گرم تر از تابستانی که بچه ها پشت سر گذاشته اند.
ماه مهر هم آمده است تا در این هیاهوی شاد، یک حس قوی را تا آخر فصل، ذخیره کند.

[=microsoft sans serif]امروز، پیام جشنواره کیف ها، محبت است.
بهار، چقدر از درک این روز پاییزی عاجز شده است!
هیچ نقاش زبردستی نمی تواند شادترین جنب وجوش های حیاط را به تصویر بکشد.
[=microsoft sans serif]

آفرین بر این احساس ها و ذوق های سرشار که مدرسه را از تنهایی و کسالت در آوردند و اینک، خلوت بی روح روزهای گذشته اش را غنچه غنچه خنده می زنند!

[=microsoft sans serif]تقویم به سادگی از این روز نقره فام نمی گذرد، توشه ها می گیرد و خوشه ها می چیند. دل های بچه ها را می بیند که هر کدامشان از صبح، روشن ترند. به راستی که هیچ روزی با این سپیدی، قابل قیاس نیست. دانش اندوزی، زیباترین و ماندگارترین اثر خویش را بر دقایق اکنون گذاشته است.
[=microsoft sans serif]
تصنیف عاشقانه مهرورزی، هدیه امروز است که بچه ها برای معلمان و هم کلاسی های خود آورده اند.
شادکامی در کلاس های دوستی موج می زند.

[=microsoft sans serif]تابستان، نگاه بچه ها را همچنان شاد، دوباره به مدرسه آورده است تا فصل پربار دانش
از این وجد فراوان روحیه بگیرد.
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]محمدکاظم بدرالدین

[=microsoft sans serif]هیاهوی مهر



[=microsoft sans serif]
روز هیاهوی دانش آموزان شاد، روز معلم های صبور و مهربان. روز ناظم های دلسوز و مدیرهای دوست داشتنی؛ روزی که باز فراش پرتلاش، می رود به جنگ هر چه غبار.

[=microsoft sans serif]روزی که همه دیوارها، میزها و صندلی های مدرسه که از خواب تابستانی بیدار شده اند،
به روی اهالی درس و دانش لبخند می زنند.
آغاز رژه منظم کیف ها سر صف های صبحگاهی که می روند به سمت باغ دانایی.
[=microsoft sans serif]
از امروز، قرار است همه ما جایی را بسازیم. می پرسید کجا را؟ همان خانه ای را که با آجر واژه ها ساخته می شود، همان جا که پنجره هایی از جنس برگ های سبز و زنده دارد، همان جا که وقتی آباد است که با کتاب خواندن و یاد گرفتن، تر و تازه شده باشد، خانه دل هایمان را می گویم.

[=microsoft sans serif]پس همه شما امروز به مدرسه می روید که دل های نازنینتان را آبی بزنید، از روی شیشه هایش گرد و خاک نادانی را پاک کنید و این خانه ارزشمند را صفایی بدهید. به گل ها و سبزه ها دستی به نوازش بکشید و روز تولد مدرسه را جشن بگیرید.
[=microsoft sans serif]
کاش همیشه دانش آموز بمانیم! کاش هر سال، اول مهر که می شود، همین طور هیجان زده، منتظر صدای زنگ آغاز سال تحصیلی جدید، در پوست خودمان نگنجیم.
کاش قدر معلم های صمیمی را بیشتر بدانیم!


[=microsoft sans serif]مصطفی پورنجاتی

[=microsoft sans serif]دوباره خورشید طلوع کرده است...
[=microsoft sans serif]



[=microsoft sans serif]باز اول مهر است؛ اول خورشید گرم مدرسه. من، با بویی از بابونه ها که کنار پنجره ام روییده اند، از خواب بیدار می شوم. ساعت قلبم تندتند می زند.

[=microsoft sans serif]کتاب هایم را که از پشت طلوع خورشید چشمک می زنند، برمی دارم و در کیفی از شادی کودکانه می گذارم. باز هم مادر برایم نان و روشنایی گذاشته تا سر زنگ تفریح، با جرعه ای از عسل شیرین الفبا بخورم. مادرم سفارش کرده تا مثل قبل، لحظه های شادی ام را در مدرسه جانگذارم و وقتی که برمی گردم، سرمشق زندگی ام را که فرشته ها برایم نوشته اند، درست بنویسیم.


[=microsoft sans serif]معلم، مثل همیشه با آن لب هایی که به آبشار خنده گشوده می شود، گفته است جمع و تفریق خوبی ها و بدی ها را تمرین کنم تا حساب زندگی، دستم بیاید.

[=microsoft sans serif]باز هم اول مهر است و من با بویی از بابونه ها که کنار پنجره تنهایی ام روییده است، از خواب بلند شده ام. سالیان درازی است که صبح روز اول مهر، با صدای چلچله ها از خواب می پرم و هراس دارم که نکند دیر برسم.

[=microsoft sans serif]هر سال اول مهر، من هفت ساله می شوم و انگار از خوابی هزارساله برمی خیزم، چشمانم را با دستان کودکی ام می بندم و دوباره باز می کنم. درست دیده ام؛ هم کلاسی هایم با میخک ها و نرگس ها می روند تا در مدرسه درس بخوانند و هزارساله شوند. باز هم می دوم تا به آنها برسم و کتاب زندگی ام را از آغاز بودنم بخوانم و بزرگ تر شوم.

[=microsoft sans serif]معلم مهربانم، باز هم کنار در کلاس ایستاده و با نگاهی سرشار از بوی روشنایی نگاهم می کند. من هم در صف آرزویم وارد کلاس می شوم. پشت نیمکت تاریخ می نشینم و به تخته سیاه مدرسه که از آن نور می ریزد، خیره می شوم.

درس، آغاز می شود و موج شور و شادی از تکرار جدول ضرب خنده، کلاس را با خود می برد. با نرگس ها تمرین حساب داریم. گلی برای معلم، یک گل برای مادر و نرگسی برای پدر؛ روی هم می شود دسته گلی که در دست می گیرم و می گذارم روبه روی آینه تا پاییز بداند که در روز ورودش، بهار می آید و خورشید در حیاط مدرسه می شکفد؛ خورشیدی دوباره برای فردایی که نوید تعالی و شکفتن است.

[=microsoft sans serif]نفیسه محمدی

[=microsoft sans serif]خاطرات شیرین

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]دوباره آمده ام تا سر بگذارم بر شانه های دفترم و با درخت ها و گنجشک ها به خواب بروم.

[=microsoft sans serif]آمده ام تا دفترم را از هر چه که برای بزرگ بودن لازم است، پر کنم.
[=microsoft sans serif]چه ساعاتی که زنگ انشایم پر می شد از کلماتی به رنگ توصیف و استعاره های کودکانه![=microsoft sans serif]


[=microsoft sans serif]«مهر» دوباره با سبدی از تازه ها و تبسم ها آمده است تا دست های کودکانه ام را بگیرد
و پله پله به بالاها، نزدیک کند.

[=microsoft sans serif]مهر، از کوچه های گرم تابستان خودش را کنده است و به مدرسه رسانده است تا زنگ شروع دانایی را به صدا درآورد و برگ های زرد درختان را روی جدول ها و کاشی ها بریزد و این خود، یکی از درس های ما شود.
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]دوباره کتاب ها، سر بر شانه کیف ها می گذارند و کیف ها، از داستان ها و پندها و شعرها و معادله ها و جمع و تقسیم ها پر می شوند.

[=microsoft sans serif]صبح است و دست های گرم پدر، اشتیاق کودکانه ام را تا مدرسه بدرقه می کند و بوسه گرم مادر، در صورت خاطراتم گل می اندازد.

[=microsoft sans serif]پیچک های همیشه عاشق، از بازوان دیوار مدرسه بالا رفته اند تا از گوشه پنجره های کلاس، بر کلمات و واژه ها سرک بکشند.

[=microsoft sans serif]گچ های سفید و قرمز و سبز و آبی، بلند می شوند و بهار علم را با شکل گلستانی پر از گل های رنگارنگ نقاشی می کنند.[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]دست هایم را می بویم؛ هنوز هم بوی دفتر کاهی مشق را می دهد. هنوز هم بوی لبخند معلمم را می دهد که در اولین روز مدرسه به کلاس پاشید و ما برداشتیم و در دفتر خاطرات مان گذاشتیم.

[=microsoft sans serif]زنگ مدرسه به صدا درمی آید و صدایی در من، مرا فریاد می زند که یک بار دیگر، هفت ساله شوم و دفتر و کتابم را بردارم و بروم سر کلاس بنشینم تا خاطرات شیرین گشایش مدرسه ها را دوباره مرور کنم.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]ابراهیم قبله آرباطان

[=microsoft sans serif]آقا اجازه

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]روز بازگشایی پنجره های آبی به سمت افق دریاهاست. روز شروع دیر رسیدن و اضطراب و تلاش برای به دست آوردن کارت های صدآفرین و مشق هایی که هر شب نوشته می شوند و هر روز خط می خورند.

[=microsoft sans serif]کسالت روزهای تابستان را در اتفاقی ساده فراموش می کنم؛ وقتی چشم هایی را می بینم که طراوت و شادی را در آغاز فصل مهر و مدرسه بشارت می دهند.

[=microsoft sans serif]تمام تخته سیاه های منتظر، سپید می شوند و دیوارهای بی اتفاق سفید، سیاه![=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]شهر، با کوچه هایش از خواب برمی خیزد، خمیازه می کشد و حیاتی تازه در رگ هایش جاری می شود.
[=microsoft sans serif]ورق های کتاب ها، در حاشیه سپید خود، جایی برای حرف های نگفته دارند که با نقاشی ها، خاطره می شوند.

[=microsoft sans serif]زنگ های تفریح، در خاطراتم به صدا درمی آیند تا کودکی هایم را از انقباض سرد دقایق،
به حیاط شلوغ مدرسه ببرند؛
[=microsoft sans serif]
تا دوباره به گل ها لبخند بزنم و سعی کنم عطر معلم را در ریه هایم به خاطر بیاورم.

[=microsoft sans serif]آقا اجازه! باز هم مرا سر کلاست راه می دهی؟
[=microsoft sans serif]


[=microsoft sans serif]میثم حمیدی

[=microsoft sans serif]دعا/ نیایش


[=microsoft sans serif]
بارالها! به سوی تو آمده ام تا دریابی ام، در این بی سر و سامانْ بازار دنیا. به سوی تو آمده ام تا از تو مدد جویم؛ یاری طلبم و بخواهم که مرا به خود وانگذاری؛ که من پوچم بی تو!

اکنون که در آستانه شروع ماه مهر هستیم و سال علم آموزی جدیدی پیش روست، از تو می خواهم مرا یاری کنی تا در مسیری گام بردارم که مروّج علم و آیین تو باشم.
یاری ام کن تا همواره در آموختن، حریص باشم و در ترویج آموخته هایم، سخی.

یاری ام ده تا بیاموزم آنچه را تو می پسندی و دوری جویم از آنچه ناپسند توست.
کمکم کن قلم که در دست می گیرم، به یاد تو باشم و آنچه می نگارم، مورد رضای تو باشد. بر صفحه تاریک دلم با قلم الهی ات نقشی بزن که تا زنده ام، به اینکه موجودی مفید فایده در هستی بی پایانت بوده ام، به خود ببالم.

در این ماه مهر، از مهر بی کران خویش باز هم به من ببخش
و این آغازِ دوباره را برایم آغازی مبارک رقم بزن.
به لطف و کرمت، یا ارحم الراحمین!

[=microsoft sans serif]منصوره نرگسی

[=microsoft sans serif]بوی مهر

[=microsoft sans serif] بوی روز اول مهر را هنوز هم روشن و جاندار حس می کنم.

[=microsoft sans serif]آن قدر که باز کردن هیچ پنجره ای در دنیا هیچ وقت نتوانسته آن را از ذهنم و جانم پاک کند.

[=microsoft sans serif] بوی اول مهر، برایم یادآور اینهاست: بوی مهر، بوی سماور نفتی کنار سفره صبحانه که از روی ایوان خانه، روز پیش آمده جا خوش کرده گوشه اتاق، بوی خنکای نسیم اول صبح که تمام وجودت را می لرزاند، بوی آب سرد حوض که دست و رو شستن با آن، تا آخر سال تحصیلی خواب را از چشمانت می رباید، بوی سنگک تازه صبح اول مهر، بوی دلشوره، بوی روپوش نویی که به تنت گریه می کند،

[=microsoft sans serif]بوی لبخند خسته مادر، بوی «بدو الان زنگ می خورد»، بوی کفش نوی لنگه به لنگه، نشانی از هول و حواس پرتی که تا آخر عمر باهات می آید و هی بزرگ می شود،

[=microsoft sans serif] بوی ازدحام، بوی تنهایی، بوی گیجی، بوی سکندری، بوی ترس، بوی «برو کنار هل نده»، بوی سنگین کلام، بوی اضطرابی که از صبح اول مهر تا ابد در جانت رخنه کرده است و رهایت می کند، بوی دنیای آدم بزرگ ها... .

[=microsoft sans serif]وداع با خواب تابستانی


[=microsoft sans serif]
صبح زودتر از همیشه به اشتیاق دیدار هم کلاسی ها از خواب بیدار می شوی و با خواب تابستانی وداع می کنی. بیدار می شوی تا بار دیگر شاهد تولدی دیگر در خود باشی. بیدار می شوی تا دوباره علم را در رگ های حیات خود به کار اندازی تا الفبای زندگی ات را که هنوز ناتمام مانده است، بیاموزی.

[=microsoft sans serif]دلتنگ تر از همیشه راهی می شوی، البته این بار بدون اضطراب و تأخیر، بدون امتحان و پرسش می روی تا متولد شوی، سبز شوی، شکوفا شوی![=microsoft sans serif]

می روی برای ساختن فردایی بهتر و محکم تر چرا که فردا از آن توست. می روی تا پلی بسازی برای عبور از آن برای رد شدن به سوی آینده.

[=microsoft sans serif]می روی زودتر از همیشه با گام های استوار و جویای حقیقت از کوچه پس کوچه های جهل و غفلت تا از الفبای زندگی را خود را با شکستن سدهای جهل و نادانی پیدا کنی. می روی تا آن را که زیباست بیاموزی!
[=microsoft sans serif]
می روی تا «آ» را بیاموزی تا کلماتی همچون آرامش و آسایش و آب را یاد بگیری تا عطش وجودت را سیراب کنی.

[=microsoft sans serif]می روی تا «ب» را یاد بگیری تا کلماتی مثل بردباری، برادری، برابری را با تمام وجودت لمس نمایی و با یاد گرفتن نون، برکت زندگی را درمی یابی. در حیاط مدرسه وارد می شوی، بوی اسپند فضا را معطر کرده است.

[=microsoft sans serif]بوی یار مهربان می آید، بوی عطر معلم و هم کلاسی، بوی نیمکت و تخته تو را به سرزمین آرزوهایت می کشاند. دست های خود را دراز می کنی. تو منتظر دست های گرم و مهربان معلمی تا تو را از دالان های وحشت زای تاریکی و تنهایی جهل و غفلت با چراغ نور و معرفت به قله های وسیع سعات برساند و اندیشه اش تو را از حضیض ذلت برهاند.


[=microsoft sans serif]معصومه عبدالحسینی

سلام
وقتی که داشتم این نوشته هارو میخوندم واقعا دلم پر زد برای مدرسه
برای نون وپنیر خوردنا و برای بازی کردنا:shookhi::tashvigh:
واقعا ممنون:Kaf:

دلم واسه اول دبستانم تنگ شده که وقتی تنها یه گوشه ی حیاط مدرسه وایسادی
یه نفر میاد و بهت میگه با من دوست میشی؟

[b]content[/b]

[=microsoft sans serif]اهمیت تعلیم و تعلم در اسلام



[=microsoft sans serif]
نخستین معلمان، پیامبران الهی هستند که همواره کوشیده اند بندگان خدا را از نادانی رها سازند. اسلام برای آموزش و پرورش اهمیت ویژه ای قایل است. ازاین روست که خداوند در نخستین آیات سوره «علق»، نبی اکرم(ص) را با امر به خواندن مورد خطاب قرار می دهد و به او یادآور می شود که خداوند به وسیله «قلم» به انسان آنچه را نمی دانست، آموخت. یا در نخستین آیه سوره «قلم» به قلم و آنچه می نگارد، سوگند یاد می کند.

[=microsoft sans serif]تعلیم یعنی آموزش دادن و تربیت یعنی پرورش دادن. پیامبر اعظم(ص) می فرماید: «طَلَبُ العِلْمِ فریضهٌ عَلی کُلِّ مُسْلِمٍ و مُسْلِمَهٍ؛ کسب دانش بر هر مرد و زن مسلمانی بایسته است.» و نیز «از گهواره تا گور دانش بجویید.»[=microsoft sans serif]

همچنین: «گرسنه تر از همه مردم کسی است که در پی دانش می رود و از همه مردم سیرتر کسی است که طالب آن نیست.»و در روایت دیگر: «دوست ندارم جوانان شما را جز در دو موقعیت ببینم: «یا دانشجو یا دانشمند. اگر جوانی چنین نباشد، کوتاهی کرده است. اگر کوتاهی کند، تباه می شود. اگر تباه شد، گنهکار است، و اگر گناه و نافرمانی کند، سوگند به آنکه محمد(ص) را به حق، به پیامبری فرستاد، در آتش دوزخ جای می گیرد».

[=microsoft sans serif]در مدینه روزی پیامبر اسلام(ص) وارد مسجد گردید. چشمش به دو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکیل شده بودند و هر دسته ای حلقه ای تشکیل داده و سرگرم بودند؛ یک دسته به عبادت و ذکر خدا، و دسته ای به تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم و مشغول بودند. حضرت از دیدن هر دو دسته خرسند گردید و به همراهانش فرمود: «این هردو دسته کار نیک نموده و بر خیر و سعادتند، ولی من برای دانا کردن و دانا شدن مردم فرستاده شده ام. پس خودش به طرف همان دسته که به تعلیم و تعلم اشتغال داشتند، رفت و در حلقه آنان نشست»[=microsoft sans serif]

امام علی(ع) نیز در اهمیت علم، آن را با ثروت مقایسه می کند که خلاصه آن چنین است:
1. تمام دین در علم آموزی و عمل به آن است؛ 2. جست وجوی دانش از طلب ثروت ضروری تر است؛ 3. ثروت تقسیم شده و تضمین شده است، ولی علم نزد اهلش پنهان است. ازاین رو، باید آن را جست وجو کرد تا به دست آورد؛ 4. زیادی مال سبب فساد در دین و سنگدلی انسان می گردد، ولی زیادی علم و عمل به آن سبب اصلاح دین و رفتن به بهشت خواهد شد.


[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]محمد کاظم بدرالدین

[=microsoft sans serif]خاطره

دبیر زبان انگلیسی



[=microsoft sans serif] روز اول مهر بود که با لباس روحانی به دفتر دبیرستان رفت و خود را دبیر زبان انگلیسی معرفی کرد و حیرت همکارانش را برانگیخت. چند لحظه بعد، زنگ کلاس به صدا درآمد. روز اول مهر، دانش آموزان، شاد و خندان به کلاس ها رفتند و معلم ها نیز به دنبال آنها وارد کلاس شدند.

[=microsoft sans serif]او هم طبق برنامه، برای تدریس به یکی از کلاس ها رفت. وقتی درِ کلاس باز شد، دانش آموزان با یک روحانی جوان و بلندبالا رو به رو شدند و به احترام او از جا برخاستند. او سلامی کرد و از بچه ها خواست سرِ جایشان بنشینند و خودش نیز در صندلی مخصوص معلم نشست. برای چند لحظه سکوت سنگینی بر کلاس حاکم شد تا اینکه او با نام خدا سخن آغاز کرد و شروع سال تحصیلی را به دانش آموزان تبریک گفت. [=microsoft sans serif]

در این هنگام یکی از دانش آموزان رو به او کرد و گفت: آقا! اجازه! شما دبیر دینی هستید؟ او با لبخندگفت: خیر! دانش آموز دیگری گفت: آقا! پس حتماً دبیر عربی هستید؟ او باز هم با تبسم پاسخ داد: خیر!

[=microsoft sans serif]دیگری گفت: پس شما دبیرِ چی هستید؟
او پاسخ داد: دبیر زبان انگلیسی!
[=microsoft sans serif]

با این پاسخ، شگفتی در میان بچه ها موج زد چند هفته بعد دانش آموزان با او خو گرفتند و دل بسته اخلاق و رفتار و شیوه تدریس «آیت الله دکتر سید محّمد بهشتی» شدند که تا آن زمان، سابقه نداشت.


[=microsoft sans serif]داستان
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] تقلب، دزدی پنهان
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] ـ آبرویم رفت، آخر این چه کاری بود کردی؟ دیدی! دیدی! زری خانم چطوری نگاهم کرد؟
[=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] ـ دیگر چطوری سرم را جلوی در و همسایه بالا بگیرم، .....!!!![=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] دیدی مش مهدی چه پوزخندی به من می زد؟ دوپینگ دیگر چه کوفتیه؟ این کارها را از کی یاد گرفتی؟
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]ـ ما اصلاً توی فامیل از این کارها نداشتیم، مردی، با زور خودت کشتی بگیر.[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] نگاه کردم، سرم را زیر انداختم و گفتم: شما یادم دادید.
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]دستم را روی لپ سرخ شده ام گذاشتم. [=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] نبضش تند تند می زد، اشکی که از درد توی چشمم حلقه زده بود پایین افتاد.
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]بینی ام را بالا کشیدم و گفتم: اولین بار که تقلب کردم یادتونه، گفتید: چطور کسی نفهمید؟ [=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]این بچه نابغه است. [=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] خیلی حَرفه تو این سن عقلش رسیده، زرنگه، خندیدید، به من نگفتید این کار یعنی حق کُشی.
[=microsoft sans serif]


[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] سیده راضیه حسینی
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]نکته و داستان طنز
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] مدرسه و برنامه درسی
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif] از آن جا که هر نظام برای دست یابی به هدف معیّن، نیازمند برنامه ریزی صحیح و اصولی است، نظام آموزشی کشور نیز از این قاعده مستثنا نیست.
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] از جمله موضوعات مهم پس از بازگشایی مدارس، تنظیم برنامه هفتگی مدارس برای دانش آموزان است. تحقیقات آماری در این زمینه، ما را به چنین نکته قابل تأملی رهنمون می سازد که: افزایش درصد میزان یادگیری و بازده آموزشی به یک برنامه ریزی جامع و کامل و دقیق بستگی دارد.
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] مطلب مهم دیگر آنکه: پس از گنجاندن دروس در ساعات خاص خود، به منظور رسیدن به آن هدف، شأن و جایگاه هر درس از سوی معلمان و دانش آموزان باید به طور کامل حفظ شود و به هیچ درسی به دیده حقارت نباید نگریست. داستان طنز پیش رو به همین مطلب می پردازد.
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] معلم ریاضیات: مبصر! برنامه هفتگی آماده شده؟
[=microsoft sans serif] مبصر: بله! آقای مدیر آماده ش کردن.
[=microsoft sans serif] معلم: خب ... حالا بلند بلند بخون ببینم!
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] مبصر: آقا اجازه، شنبه: فارسی، تاریخ، دیکته، زنگ آخر هم ریاضیات.
[=microsoft sans serif] معلم: نفهمیدم! چی؟ ریاضیات، زنگ آخر؟ یعنی چه؟ ریاضیات این قدر خاک بر سرش شده که باید بره زنگ آخر؟ ادامه بده ببینم ...
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] مبصر: یکشنبه: علوم، ورزش، ریاضیات، اجتماعی.
[=microsoft sans serif] معلم: به حق چیزهای ندیده! از کی تا حالا علوم و ورزش مهم تر از ریاضی شدن؟ (رو به بچه ها). درست می گم یا نه؟
[=microsoft sans serif] بچه ها: بعله!
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] معلم: خب پس چرا هیچکدوم اعتراض نکردین؟ لال شده بودین؟ می رفتین و می گفتین نه! حالا هم دیر نشده. شما برین بگین. منم با مدیر حرف می زنم ... یعنی چه؟ خب دوشنبه چی؟
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] مبصر: آقا اجازه، هنر، ریاضیات ...
[=microsoft sans serif] معلم: هنر، ریاضیات؟ این طرف ریاضیات گل و بوته کاشتن؟! (رو به بچه ها): زبون که داشتین؟ اعتراض می کردین خُب. هنر چیکار داره به ریاضی.؟
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] دیگه نمی خواد بخونی. اینکه نشد برنامه ... زنگ اول هنر، زنگ آخر ریاضی! رنگ اول فارسی، زنگ سوم ریاضی! از کِی تا حالا این قدر ریاضی خورده توی سرش! تا بوده، ریاضی زنگ اول بوده! حالا دیگه ریاضی «اَخ» شد؟
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] مبصر: آقا اجازه گفتن برنامه رو نمی شه عوض کرد. ... آخه برنامه معلم ها به هم می خوره.
[=microsoft sans serif] معلم: بی خود! هیچ طوری هم نمی شه ... همین که می گم زنگ اول ریاضی، بعدش هنر و اونای دیگه... درست می گم یا نه؟
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] بچه ها (با بی تفاوتی): بَع ... له!
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]

سلام و عرض ادب

پیام های تبریک به مناسبت اول مهر و آغاز سال تحصیلی



اوّل مهر، آغاز مهرباني و مهرورزي، بر شما دانش آموزان مبارك باد.
آغاز مهر و طنین دوباره ی زنگ مدرسه و نسیم خوش تعلیم‌ و تربیت بر همه ی دانش‌آموزان و معلمان پرتلاش ، مهربان و مهرپرور مبارک باد .
اول مهر شروع بهار تعلیم و تربیت مبارک باد.
آغاز ماه مهر، ماه شکوفایی علم و دانش مبارک باد.
آغاز فصل رويش بر جوانه های اميد مبارك باد
زنگ اوّل مهر، زنگ بيداري براي حركت به سوي فرداهاي روشن است.
اوّل مهر، روز مهرانگيز بازگشايي مدرسه ها و آغاز سال تحصيلي، بر شما دانش آموزان مبارك باد.
آغاز سال تحصیلی، آغاز سفر در مسیر دانستن و فهمیدن، بر دانش آموزان عزیز مبارک!
فرارسیدن تابش خورشید علم بر سرزمین دل ها مبارک باد.
اول مهر، روز طلوع دوباره صبح دانش بر سحرخیزان و دلدادگان عرصه علم مبارک باد.
طلوع دوباره خورشید دانش بر اهالی دانشْ دوست تهنیت باد.
اول مهر، روز بذرافشانی دانه های علم و بصیرت مبارک باد.
تولد دوباره مدرسه و کتاب نظم و انضباط بر همه جویندگان علم و دانش مبارک باد.
اول مهر، آغاز زنگ دانایی بر پیشه وران کسوت خرد مبارک باد.
فرا رسیدن دوباره عطر پرواز در فضای علم و دانش مبارک باد.
فصل پاییز و پیوند شاخه تعلیم و تربیت بر پیچک زندگی مبارک باد.
اول مهر، روز خانه تکانی و زدودن گرد و غبار جهل و جهالت مبارک باد.
در فصل پاییز، میوه بوستان درخت عمر بر شاخه علم به بار می نشیند.
فرا رسیدن ماه مهر و مهربانی مبارک.
ماه مهر، فصل رويش و شكوفايي دانایی ، بر تمامي معلّمان و دانش آموزان ايران زمين تهنيت باد. شور سرمستي دانايي و توانايي گواراي وجودتان !
آغاز سال تحصیلی نو را که سرآغاز رویش و طراوت در بوستان عشق و محبت است به تمامی همکاران ارجمند و فرهیخته و دانش آموزان جویای دانش و معرفت تبریک می گوییم و از خداوند منان برای تمامی عزیزان توفیق روز افزون همراه با شکوفایی و سربلندی مسئلت داریم.
شروع مهر سرآغاز بهار مهربانی و دوستی مبارک باد
مهر، سرآغاز فصل علم‌آموزی است؛ علم چگونه آموختن!

در مهر، تلاش و ممارست و تفکر گرد هم می ‌آیند تا علم را بیافرینند.

اول مهر، روز بازگشایی درهای قصر علم به روی جآنهای مشتاق است.

مهر، شاهراهی است که به دروازه‌ های علم منتهی می‌ شود.

با مهر، به سوی باغ سبز و پرگل علم می‌رویم به امید آن که با بوییدن گل ‌های آن، آداب علم‌آموزی را نیز فراگیریم.

مهر، یک فرصت است؛ فرصت قدم نهادن در جاده پرپیچ و خمِ علم.

مهر، نقطه آغاز ماراتن علم‌آموزی است.

مهر، عرصه شکوفایی علم‌ آموزی است.

سرچشمه‌ های علم، در مهر، نهفته ‌اند.

مهر، تداعی ‌گر تلاش و پویایی در راه کسب علم است.

مهر، را با مهر، برای کسب آداب علم ‌آموزی بیاموزیم.

من هم به نوبه ی خودم آغاز سال تحصیلی جدید را خدمت تمای دانش آموزان تبریک و تهنیت عرض می کنم
ان شاءالله که سالی سرشار از موفقیت و سربلندی در تمامی مراحل زندگی داشته باشید
موفق و سربلند باشید

التماس دعا یاعلی مدد
باتشکرفراوان