از این جا شروع کنیم

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
از این جا شروع کنیم

شهدای حماسه هویزه: محمد حسن قدوسی فرزند شهید آیت الله قدوسی و نوه آیت الله طباطبائی

شهدای حماسه هویزه: محمد حسن قدوسی فرزند شهید آیت الله قدوسی و نوه آیت الله طباطبائی

شهید محمد حسین قدوسى در سال ۱۳۳۶ در قم متولد شد. پدر وى شهید آیت الله قدوسى از مدرسین و استادان حوزه علمیه قم بود. حسن داراى نبوغ و استعداد فراوانى بود.
وى دروس ابتدایى و متوسط را در قم گذراند و از اواسط دوره متوسط بازمینه خانوادگى که داشت و تحولات فکرى که در وى به وجود آمد، در جریان مبارزات اسلامى قرار گرفت. او با اینکه داراى استعداد بسیارى براى درس خواندن بود، بیشتر وقت خود را صرف شرکت در مبارزات، پخش اعلامیه و مطالعات اسلامى مى‏کرد و در این مدت تحولات فکرى مختلفى را گذراند و با اینکه خانواده وى از لحاظ مادى نیازى نداشتند ولى مدتى به کارگرى و کار ساختمانى پرداخت و با همه اینها فعالیتهاى سیاسى خود را نیز ادامه مى‏داد.
بعد از اتمام تحصیل به مشهد عزیمت نمود. در دانشگاه وى شروع به همکارى با گروههاى مسلمان و مبارز دانشگاه نمود و هر چه بیشتر در متن مبارزه قرار مى‏گرفت و درهمین حال مطالعات اسلامى خود را با علاقه‏اى بسیار دنبال مى‏نمود. او علاقه‏اى بسیار به جامعه‏شناسى اسلامى داشت و مطالعات و تفکرات بسیارى در این زمینه نمود. وى در جریان مبارزات خود یک بار بازداشت شد. در ۱۷ شهریور در مشهد در یک درگیرى مسلحانه به شدت مجروح گردید و براى اینکه به دست ساواک نیفتد از یک بیمارستان به بیمارستان دیگر منتقل مى‏شد. بعد از بهبود نسبى با اینکه یک دستش از کار افتاده بود و نیاز به معالجه و استراحت بیشتر داشت، از معالجه خوددارى کرد و همچنان در مبارزات با رژیم شاه، شرکت مى‏کرد.
بعد از پیروزى انقلاب ابتدا در کمیته‏هاى تهران، به کار پرداخت و سپس به مشهد رفت و در آنجا در دانشگاه و بیرون از آن مشغول فعالیت بود. وى با عده‏اى از دوستانش انجمن اسلامى دانشگاه مشهد را بنیان گذاشت و در آن به فعالیتهاى اسلامى مى‏پرداخت و بعد از تشکیل جهاد سازندگى شهید قدوسى وارد آن نهاد شد و مسؤولیت گروه فرهنگى آن را به عهده گرفت. در گروه فرهنگى علاوه بر فعالیت‏هاى مختلف فرهنگى به تشکیل شوراهاى روستایى و آگاهى دادن به روستاییان و رها کردن آنها از ظلم چندین ساله اربابان و مالکین پرداخت و در این کار موفقیت بسیارى کسب نمود و روستاییان بسیارى را به صف انقلاب وارد ساخت.
بعد از مدتى شهید قدوسى به تهران آمد و در شاخه ایدئولوژیک دفتر تحکیم وحدت به فعالیت پرداخت. مهمترین کار وى در این مدت تشکیل اردوهاى سیاسى ایدئولوژیک با همکارى عده‏اى از دوستانش بود. در این اردوها از مدرسین حوزه و متفکران اسلامى براى تدریس و تحقیق دعوت به عمل آمد.
شهید قدوسى براى پرمحتوى‏تر شدن این اردوها تلاش بسیارى کرد و خواهران و برادران بسیارى در این اردوها به فراگیرى دروس اسلامى پرداختند. بعد از اتمام اردوها با اینکه کارهاى بسیارى به وى پیشنهاد شد و جاهاى مختلفى به فکر و عمل او نیاز داشت ولى او ترجیح داد که براى جهاد با کفار بعثى به جبهه‏هاى جنگ برود و در ستیز با آنها درس ایمان بیاموزد و نماز عشق را در سنگر جهاد بپا سازد و در جواب کسانى که او را از این کار منع مى‏کردند گفت که کار واقعى در جبهه‏هاى نبرد است نه اینجا. وى به جبهه سوسنگرد رفت و به سپاه هویزه که فرمانده آن شهید حسین علم الهدى از دوستان و همرزمان قدیمى اش بود وارد شد و با حضور در صحنه‏هاى نبرد، ایمان خود را به آزمایش گذاشت. با اینکه از لحاظ جسمى بسیار ضعیف و معلول بود، ولى در عملیات شرکت مى‏کرد و شبها با نفوذ به صف دشمن به مین گذارى مواضع آنها مى‏پرداخت. یک بار که وى براى دیدار با امام به همراه دوستانش به تهران آمده بود به پدرش شهید آیت الله قدوسى گفته بود که: »من در جبهه‏ها احساس کردم که زمانى که دشمن حمله مى‏کند و ما در محاصره خمپاره‏هاى دشمن قرار مى‏گیریم و آنقدر خمپاره به طرف ما شلیک مى‏شود که گویى از آسمان خمپاره مى‏بارد، آنوقت است که معلوم مى‏شود چه کسى خداپرست است و موحد واقعى کیست«. بعد از آن دوباره به جبهه بر مى‏گردد و در روز ۲۸ صفر بعد از یک پیروزى ارتش اسلام وى و یارانش شروع به پیشروى مى‏کنند بعد از ساعتها پیشروى و پیاده روى در محاصره قواى ارتش بعث عراق قرار مى‏گیرند و در یک مقاومت دلیرانه حماسه خون و ایمان را به نمایش مى‏گذارند و تا آخرین نفر به شهادت مى‏رسند.

لطفا جملات زیر را که فتح باب این مقاله است با دقت بخوانید:
- از جایتان تکان نخورید؛ نفس شما جای شماست؛ سرجایتان بمانید... تا بمانید.
- تیشه به ریشه نفس خود نزنید؛ راه نجات این است و بس!

-اگر دنبال گنج سعادت هستید؛ زوایای زیرین زمین نفستان را بکاوید تا بیابید.

  • - اگر خواستید سفر کنید مسافر جاده نفس خود باشید.
  • - اگر خواستید به کسی توجه کنید: اَلنَّفس ثُمَّ النَّاس
  • - دست از خودبینی برندارید؛ اگر می خواهید خدابین شوید.
  • -اگر شوق لقای جانان در سر می پرورانید؛ جانتان را محکم بچسبید.
  • -اگر می خواهید خدا را پیدا کنید بکوشید تا خود را گم نکنید.
راه و راهی یکی است!

  • نمی دانم جملاتی را که در پیشانی قاب این پنجره کاشتیم چگونه برداشت کردید؟!
  • آنچه را که از پس این واژه ها منظور نظر کرده ام یک چیز بیش نیست و آن یکی از غرر آیات قرآن حکیم است که می فرماید:"یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا یضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِیعًا فَینَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ"(1)
  • تفسیر تفصیلی آیه را به وقت دیگری وا می گذاریم؛ آنچه اینک به اجمال باید گفت اینکه " علیكم" در آیه یاد شده اسم فعل است، و"أنفسکم" مفعول آن؛ در نتیجه "علیکم أنفسکم" یعنی "الزموا انفسکم" و الزام نفس یعنی کشیک نفس
  • (2).
  • بر مبنای این آیه بیراهه نیست اگر بگوییم شاهراه رستگاری از میان نفس آدمی می گذرد و به عبارت دقیقتر انسانی که خود را می پاید خدا را می یابد.
  • خداوند در این آیه شریفه درست به مانند کسی که مسافری عزیز دردانه را بدرقه می کند؛ خطاب بدین مسافر می فرماید: راهی که پیش روی توست؛ راهی دراز، صعب و دشوار است؛ پس مراقب خودت باش!
  • و اینجا تنها جاییست که راه و راهی یکی است؛ سیر و مسیر یکی است، چنانکه مقصد و مقصود یکی است.
  • امیر اهل ایمان- جان عالمی به فدایش - می فرماید: در شگفتم از کسی که برای گمشده خود جار می زند و از این و آن می پرسد، در حالی که خودش را گم کرده و در پی یافتن خود نیست. (3)
    آن نازنین امام در کلامی دیگر چنین فرموده است:
    هر کس نفس خود را شناخت دیگران را بهتر می شناسد(4)
  • و هر کس نسبت به نفس خود جاهل باشد نسبت به دیگران جاهل تر است.(5) و شاعری خوش ذوق سخن امام را اینگونه به نظم آورده که:

    بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی

  • همانگونه که خودشناسی خداشناسی را به بار می نشیند؛ خدا فراموشی نیز خود فراموشی را به بار می آورد.
  • راز این نکته در کریمه زیر نهفته است:
  • وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ(حشر/19)
  • و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.
  • کسی که به وقت گناه خدا را نسیان کرد خدا هم به وقت استغفار اورا انساء می‏کند. به عبارت دیگر او را از یادش می برد به گونه ای که اصلا به خاطر نمی آورد که چنین معصیتی از وی سر زده است.در نتیجه برای توبه رو به درگاه خدا نمی آورد و در جهالت نفس خویش غرق می شود.

[=Times New Roman]سيره ی اخلاقي امام رضا عليه اسلام

اخلاق فردي
ادب
زهد
عبادت
سخاوت
صبر و مقاومت
اخلاق اجتماعي امام رضا عليه السلام
رفتار امام رضا عليه السلام با خانواده
رفتار امام رضا عليه السلام با مردم

اخلاق فردي:

ادب

اخلاق، يكي از عناصر مهم شخصيت انسان است، و كاشف كيفيت ذات، و درون اوست. امام رضا عليه‌السلام به اخلاق عالي و ممتاز، آراسته بودند، و بدين سبب دوستي عام و خاص را، به خود جلب كردند، همچنين انسانيت آن حضرت، يگانه و بي‌مانند بود، و در حقيقت تجلي روح نبوت، و مصداق رسالتي بود كه خود آن حضرت، يكي از نگهبانان و امانت‌داران و وارثان اسرار آن به شمار مي‌رفت. از ابراهيم بن عباس صولي (1) نقل شده، كه گفته است:

من ابوالحسن الرضا عليه السلام را هرگز نديدم در سخن گفتن، با كسي درشتي كنند.

من ابوالحسن الرضا عليه السلام را هرگز نديدم سخن كسي را پيش از فراغ از آن، قطع كند.

هرگز درخواست كسي را ،كه قادر به انجام دادن آن بود، رد نفرمودند.

هرگز پاهاي خود را، جلو همنشين، دراز نمي‌كردند.

هرگز در برابر همنشين تكيه نمي‌كردند.

هرگز او را نديدم،كه غلامان و بردگان خود را بد گويند.

هرگز او را نديدم، كه آب دهان بيندازند.

هرگز او را نديدم، كه قهقهه بزند، بلكه خنده‌اش، تبسم بود.

تا آنجاكه مي‌گويد: هر كه بگويد در فضليت، كسي را مانند او ديده، از او باور نكنيد.(2)

زهد

امام علي بن موسي الرضا عليه السلام جامع تمام فضائل بودند، به طوري كه تمام صفات عالي در ايشان جمع شده بود. خصايص شريف امام رضا عليه السلام قسمتي از صفات جدش، بزرگترين پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بود كه از ميان پيامبران ممتاز بودند. ايشان درباره ی زهد به نقل از پدرانشان مي‌فرمودند زاهد آن است كه حلال دنيا را از ترس حساب و كتاب و حرام دنيا را از ترس عقاب ترك مي‌كند.(3)

محمد بن عباد (4) درباره ی رفتار زاهدانه آن حضرت مي‌گويد: پوشش ابوالحسن عليه السلام در طول تابستان همواره يك بوريا بود. ايشان در طول زمستان با همه ی عظمت و وقاري كه داشتند پوششي ساده داشتند و به دور از هر گونه علامت‌گذاري و يا اين كه رنگ مخصوصي داشته باشد هميشه لباس زبر به تن مي‌كردند مگر آن كه مي‌خواستند پيش مردم و به ديدن آنها بروند كه در آن وقت بهترين لباس خود را مي‌پوشيدند.(5)

امام مي‌فرمودند: لباس مظهر خارجي انسان است نمي‌توان نسبت به آن بي‌توجه بود حرمت مؤمن ايجاب مي‌كند كه انسان در ملاقات با او، شئون خود و وي را رعايت كند و مقيد باشد كه پاكيزه و خوش لباس باشد.(6)

از دلائلي كه امام رضا عليه السلام نزد مردم، لباس خوب مي‌پوشيدند اين بود كه اگر ظاهر انسان تميز و پاكيزه باشد، ديگران از ديدن اين فرد لذت مي‌برند و تحت تأثير وي قرار مي‌گيرند. هم چنان كه از ديدن يك انسان كثيف و آلوده حالشان دگرگون مي‌شود. ايشان لباس زيبا و پاكيزه مي‌پوشيدند تا مردم با ديدن ايشان درس نظم و پاكيزگي را در كنار ساده زيستي بياموزند و از طرفي نشان دهند كه مؤمن در حدّ شأنش مي‌تواند از امكانات اين دنيا استفاده كند. همچنين نقل شده: در محيط خانه ی امام رضا عليه‌‌السلام آثاري از زندگي اشرافي وجود نداشت از زيور و زينت استفاده نمي‌كردند، مگر اين كه خود را به عود هندي خام بخور مي‌دادند.

گوشه‌گيري از دنيا و ساده زيستي، برجسته‌ترين صفات امام رضا عليه السلام بود. تمام راويان متفق القولند كه وقتي آن حضرت وليعهد مأمون شدند هيچ توجهي به جنبه ی قدرت و عظمت آن نداشتند. نقل شده زماني كه امام رضا عليه السلام مجبور به پذيرفتن ولايت عهدي شدند، چون روز عيد فرا رسيد مأمون براي خواندن نماز از امام عليه السلام دعوت به عمل آورده ايشان با ساده‌ترين پوشش و با لباسي كه مخصوص نماز عيد بود حاضر شدند، اين لباس عبارت بود از دو قطيفه روي لباس و عمامه ی سفيدي از كتان كه به سربسته بود كه يك طرف آن را به سينه و طرف ديگرش را ميان دو شانه انداخته بودند عصايي به دست داشتند، در حالي كه كفش برپا نداشتند. چون همراهان ايشان اين وضعيت را ديدند، آنان هم چون امام راه افتادند.(7)

نمونه ی ديگري از اخلاق امام رضا عليه السلام اين بود كه در دوران ولايت عهدي وتصدي بالاترين مقام در دولت اسلامي به هيچ يك از غلامانشان دستور نمي دادند كه كارهاي ايشان راانجام دهند.

روايت شده كه وقتي ايشان به حمام نياز داشتند از اين كه به كسي دستور بدهند حمام را براي ايشان آماده كنند، تنفر داشتند و خود كارهاي شخصي خويش را انجام مي‌دادند. همچنين ايشان جهت همدردي با مردم به حمام عمومي شهر مي‌رفتند و از نزديك با مردم معاشرت داشتند.(8)

عبادت

عبادت، فروتني در مقابل خداوند است. انسان كامل به هر اندازه به خدا نزديك‌تر باشد به همان اندازه خشوع و بندگي‌اش در مقابل خدا بيشتر مي‌گردد، چنين كساني هدفشان در عبادت فقط سپاس نعمت‌هاي خداوند و نظرشان به قرب پيشگاه ابديت مي‌باشد اين بزرگترين امتيازات مردان الهي در ارتباط با خداست، محور اصلي زندگي آنها خداي تعالي و عشق به خداست، شدت توجه به خدا موجب شده بود كه آنها لحظه‌اي از حق غافل نشوند‌، به طوري كه اگر گاهي حالت غفلت در خواب يا بيداري به آنها دست مي‌داد آن را براي خود گناه به حساب مي‌آوردند.(9)
به همين دليل همواره آنان را مي‌بينيم كه در وادي شكر الهي اظهار عجز مي‌كنند و با اين همه از خوف الهي لابه مي‌كنند و اين نشان دهنده ی تواضع و فروتني آنها در مقابل ذات احديت است.

پرهيزگاري و تقواي امام رضا عليه السلام طوري بود كه نه تنها مردم، بلكه دشمنان نيز به آن اعتراف مي‌كردند، ايشان همه فكر و انديشه‌شان، حفظ دين خدا و اجراي وظايف الهي بود و نجات خود و مردم را در تقوا، پرهيزگاري و عبادت كردن مي‌دانستند. چيزهايي كه در دنيا وجود داشت، سبب نشد كه ايشان از وظيفه ی خود دور بيفتد، ايشان به دنيا علاقه نداشتند و نسبت به آن بي‌رغبت بودند، زهد و عبادتشان بي‌نظير بود، هميشه سعي داشتند مردم را به تقوا و عبادت و پرستش خداوند دعوت نمايند (10) چنان كه به برادرشان زيد فرمودند: «اي زيد از خدا بترس، آن چه كه ما به آن رسيده‌ايم به وسيله ی همين تقواست هر كس كه تقوا داشته باشد و خدا را مراقب خود نداند از ما نيست و ما از او نيستيم.»(11)

منابع تاريخي، امام رضا عليه اسلام را پرهيزگاري مي‌دانند كه مكرر به زيارت خانه خدا و انجام مناسك حج و عمره مي‌رفتند، ايشان به زيارت قبر پيامبر صلي الله عليه و آله علاقه فراواني داشتند، بالاي قبر پيامبر صلي الله عليه و آله مي‌رفتند و خودشان را به قبر شريف مي‌چسبانيدند، در كنار قبر پيامبر صلي الله عليه و آله شش يا هشت ركعت نماز مي‌خواندند در ركوع يا سجده، سبحان الله سه بار يا بيشتر مي‌گفتند، زماني كه نمازشان تمام مي‌شد به سجده مي‌رفتند آن قدر سجده را طولاني مي‌كردند كه عرق ايشان روي ريگ‌هاي مسجد مي‌ريخت، صورت مباركشان را روي زمين يا خاك مسجد مي‌گذاشتند، دائماً در حال عبادت بودند و به عبادت عشق مي‌ورزيدند و براي عبادت خداوند انواع رنج‌ها را تحمل مي‌كردند.(12)

امام رضا عليه السلام همچون پدر و اجداد پاكشان همواره قبل از هر چيز بنده ی خالص خداوند بودند، و همه چيز را در بندگي خدا دنبال مي‌كردند در پرتو همين بندگي بود كه به ارزش‌هاي والاي انساني و مقام‌هاي بلند معنوي دست يافتند. عبادت، راز و نياز، مناجات و سجده‌هاي طولاني‌شان نشان مي‌دهد كه ايشان دلداده ی خداست. رابطه تنگاتنگ عاشقانه با ذات پاك خداوند داشتند. يكي از همراهان اين بزرگوار در سفر خراسان مي‌گويد: به روستايي رسيديم، آن حضرت به نماز ايستادند، و سجده‌هاي طولاني به جاي آوردند، او مي‌گويد: شنيدم امام در سجده مي‌گفتند:

«خدايا اگر تو را اطاعت كنم حمد و سپاس مخصوص تو است و اگر نافرماني كنم حجت و عذري برايم نخواهد بود، من و ديگران در احساس تو شريكي نداريم اگر نيكي به من رسد از جانب تو است. اي خداي بزرگوار! مردان و زنان با ايمان را در مشرق و مغرب در هر كجا هستند بيامرز.»(13)

با توجه به مضمون دعاهاي ائمه مي‌بينيم دعاي امامان ابتدا براي ديگران به خصوص مؤمنان بود بعداً براي خودشان دعا مي‌كردند اين نشان‌دهنده ی آن است كه آنها چقدر به فكر ديگران بودند و در حق مردم مهرباني مي‌كردند.

كسي را با تقواتر نسبت به خداي متعال، مثل او نديده بودم، ذكر خدا هميشه بر لبانشان جاري بود، هميشه خداترس و پارسا بود، موقعي كه وقت نماز مي‌شد در سجده‌گاه خود مي‌نشست و سبحان الله، لااله الا الله و ذكرهاي ديگر مي‌گفتند و بعد از نماز اطرافيان را نصيحت مي‌كردند.

در مورد امام رضا عليه السلام بايد گفت ايشان، اسوه ی كامل عبوديت بودند و در اين راه به حدي رسيده بودند كه ايشان را عاشق عبادت مي‌دانستند. آن حضرت بسياري از روزها را روزه داشتند و بسياري از شب‌ها بيدار بودند. به طوري كه در زمان ايشان و نه بعد از آن، كسي به اين درجه نرسيد حتي زاهدترين افراد.

نكته ی مهم ديگر اين كه امام رضا عليه السلام بسياري از اوقات شبانه روز به درس و بحث مشغول بودند، فقه و علوم محمدي را به شاگردانشان درس مي‌دادند زيرا ايشان درس را نمونه‌اي از ذكر و عبادت مي‌دانستند و زماني كه از درس دادن فارغ مي‌شدند به ذكر گفتن خدا مي‌پرداختند.(14)

اباصلت مي‌گويد: من در سرخس به خانه‌اي كه حضرت را تحت نظر گرفته بودند رفتم، از نگهبان اجازه گرفتم او گفت: حالا موقع رسيدن به حضور ايشان نيست. گفتم: چرا؟ گفت: امام (عليه السلام) در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مي‌خواند و از نماز، يك ساعت پيش از ظهر و نزديك غروب فارغ مي‌شوند و همه اوقاتشان در جاي نماز نشسته و مشغول مناجات خدا مي‌شود. اباصلت به نگهبان مي‌گويد در همين موقع اجازه بگير. اتفاقاً اجازه گرفتند من در همان حال كه ايشان انتظار نماز را داشتند به حضورش شرفياب شدم.(15)

اهميت امام به نماز در سيره ی عملي ايشان كاملاً مشهود است. نقل شده است روزي ايشان با بزرگان اديان مختلف مناظره داشتند و سخنان زيادي بين امام (عليه السلام) و حاضران رد و بدل مي‌شد، جمعيت زيادي در آن مجلس حاضر بودند. زماني كه ظهر شد امام فرمودند: وقت نماز است. يكي از حاضران كه عمران نام داشت گفت: سرورم سخنانمان را قطع نكن كه دلم آزرده مي‌شود شايد اگر سخنانتان را ادامه دهي مسلمان شوم . ايشان فرمودند نماز مي‌خوانيم و برمي‌گرديم امام برخاستند و نماز خواندند. (16)

از ديگر ويژگي‌هاي آن حضرت اين بود كه هر دعايي را كه شروع مي‌كردند صلوات بر محمد و آل او مي‌فرستادند در نماز يا غير نماز بسيار صلوات مي‌فرستادند، شبها موقعي كه مي‌خواستند بخوابند قرآن تلاوت مي‌كردند، موقعي كه به آيه‌اي مي‌رسيدند كه در آن از بهشت و دوزخ سخن مي‌گفتند گريه مي‌كردند و مي‌فرمودند: «پناه مي‌برم به خدا از آتش دوزخ»، آن حضرت هر سه روز يك بار تمام قرآن را تلاوت مي‌كردند و مي‌فرمودند:

«اگر خواسته باشم قرآن را در كمتر از سه روز تمام كنم مي‌توانم ولي هيچ آيه را نخواندم مگر اين كه در معني آن آيه فكر كنم، و درباره اين كه آن آيه در چه موضوع و در چه وقت نازل شده، از اين رو هر سه روز قرآن را تلاوت مي‌كنم.»(17)

ايشان هر دعايي كه مي‌كردند خيلي زود به اجابت مي‌رسيد، نقل شده كه به مأمون خبر داده بودند كه امام رضا عليه السلام مجالس علمي مربوط به دين و مذهب تشكيل داده‌اند و اين كار باعث شده مردم به مقام علمي ايشان پي ببرند. مأمون فردي را مأمور كرد كه نگذارد مردم در اين مجالس شركت كنند، امام را نزد خود خواند و نسبت به ايشان بي‌احترامي و پرخاشگري كرد. ايشان از نزد مأمون با ناراحتي بيرون آمدند و در حالي كه لب‌هاي خود را تكان مي‌دادند و مي‌گفتند: به خدا سوگند او را نفرين مي‌كنم كه ياري خداوند از او برداشته شود. موقعي كه به خانه رسيدند دو ركعت نماز به جا آوردند. اباصلت مي‌گويد: امام هنوز نمازشان را تمام نكرده بودند كه زلزله‌اي در شهر اتفاق افتاد، فريادهاي زيادي شنيده مي‌شد و گرد و غبار زيادي از زمين بلند شد. اباصلت اضافه كرد من از جايم حركت نكردم تا امام (عليه السلام) سلام نماز را گفتند. بعد از آن بالاي پشت‌بام رفتم و بيرون را نگاه كردم و جز سرهاي شكسته چيزي نديدم بعد از مدتي مأمون و لشكرش در حالي كه سرشان شكسته بود را ديدم كه با كمال خفت و خواري از شهر بيرون شدند.(18)

از اباصلت هروي نقل شده است كه روزي امام در منزل خود نشسته بودند، فرستاده ی هارون الرشيد وارد شد و به ايشان چنين گفت: خليفه شما را به حضور مي‌طلبد. امام رضا عليه السلام برخاستند وفرمودند: اي اباصلت او مرا جز براي امر ناگواري احضار نكرده است ولي به خدا سوگند نخواهد توانست آنچه را ناپسند مي‌دارم در حق من انجام دهد زيرا دعاي جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله را همراه خود دارم كه موجب حفظ جان من خواهد شد. ايشان وارد قصر هارون الرشيد مي‌شوند چون نگاه حضرت به هارون افتاد همان دعا را خواندند و در مقابل او ايستادند. هارون الرشيد به امام چنين گفت: اي ابوالحسن، دستور داده‌ايم يكصد هزار درهم به شما بپردازند تا شما نيازهاي خانواده خود را برآورده كنيد. چون علي ابن موسي عليه السلام از آن مجلس بيرون رفتند هارون چنين گفت: من خواهان چيز ديگري بودم و پروردگار چيز ديگري اراده كرد و آن چه خدا بخواهد همان شود.(19)

فردي به نام رجاء بن ابي ضحاك (20) در مورد عبادت و مناجات امام رضا عليه السلام چنين مي‌گويد: مأمون مرا نزد امام عليه السلام به مدينه فرستاد كه ايشان را از مدينه به خراسان نزد وي ببرد، مأمون سفارش كرده بود كه مواظب امام باشم. مسير راه بصره، اهواز، فارس، خراسان بود و خيلي سفارش شده بودند كه شبانه روز از ايشان جدا نشوند. وي مي‌گويد من هميشه كنار امام بودم و كسي را با تقواتر نسبت به خداي متعال مثل او نديده بودم، ذكر خدا هميشه بر لبانشان جاري بود، هميشه خداترس و پارسا بود، موقعي كه وقت نماز مي‌شد در سجده‌گاه خود مي‌نشست و سبحان الله، لااله الا الله و ذكرهاي ديگر مي‌گفتند و بعد از نماز اطرافيان را نصيحت مي‌كردند. (21) رجاء ابن ابي ضحاك اضافه مي‌كند وقتي ايشان را نزد مأمون بردم از من درباره ی احوالات امام پرسيد من آنچه را ديده بودم براي او گفتم از رفتار و اعمال ايشان، رفتن و ماندن‌شان، همه ی آنچه كه اتفاق افتاده بود. مأمون گفت: اي پسر ضحاك اين مرد بهترين خلق خدا روي زمين است، از همه‌ي مردم دانشش و عبادتش بيشتر مي‌باشد آنچه كه از ايشان ديدي نزد كس ديگر نگو تا بزرگواري او بر كسي آشكار نشود مگر از زبان خود من.(22)

سخاوت

از اصول اخلاقي كه در زندگي همه‌ي امامان فراوان ديده شده است جود و سخاوت است. سخاوت در مقابل بخل قرار دارد، يعني انسان از امكانات مادي و معنوي كه در اختيارش وجود دارد فقط خودش استفاده نكند بلكه با بخشش به ديگران قسمتي از مشكلات آنها را حل كند و ديگران را از نعمت‌هايي كه خداوند به او داده، چه نعمت مادي و چه نعمت‌هاي معنوي مانند علم برخوردار كند.(23)

سخاوت از «سخاء» گرفته شده است و «سخا النار و يسخوها»، يعني اين كه اگر خاكستر آتش را از آتش پاك كنيم، بهتر مي‌سوزد و روشنايي‌اش بيشتر مي‌شود،‌ بنابراين تعريف سخاوت كه از همين ريشه است موجب روشنايي و گرم كردن كانون خانواده‌هاي بينوايان مي‌شود.(24)

شايد بهترين تعريف درباره سخاوت بيان امام رضا عليه السلام باشد كه فرمودند:

«السخي ياكل من طعام الناس لياكلوا من طعامه و البخيل لاياكل من طعام الناس لئلا ياكلوا من طعامه�؛ انسان سخاوتمند از غذاي ديگران مي‌خورد تا از غذاي او بخورند، ولي انسان بخيل از غذاي ديگران نمي‌خورد تا از غذاي او نخورند.»(25)

در بررسي سيره ی امام رضا عليه السلام، ويژگي بذل و بخشش بسيار به چشم مي‌خورد. ايشان، بسيار صدقه ی پنهاني مي‌دادند و اموال خويش را بين نيازمندان تقسيم مي‌نمودند. روايت شده كه ايشان يك سال تمام، ثروت خود را در روز عرفه بين نيازمندان تقسيم كردند. فردي به ايشان گفت: اين گونه بخشش، ضرر است. حضرت فرمودند: اين گونه بخشش ضرر و زيان نيست بلكه غنيمت است، هرگز چيزي را كه به وسيله آن طلب اجر و كرامت مي‌كنيد، غرامت و ضرر به شمار نياور.(26)

گزارش شده هر وقت سفره ی غذا را براي امام پهن مي‌كردند كاسه‌اي نزديك ايشان قرار مي‌دادند، ايشان از هر نوع غذا مقداري را برمي‌داشتند و در آن كاسه مي‌ريختند و دستور مي‌دادند آن را بين فقرا تقسيم كنند. بعداً مي‌فرمودند:

"فلا اقتحم العقبه(27)؛ باز هم به عقبه تكليف تن در نداد ."

و مي‌فرمودند: خداوند مي‌داند كه همه ی مردم قدرت اين را ندارند كه بنده آزاد كنند. براي آنها راه ديگري قرار داده، و آن غذا دادن به فقرا است.(28)

شيوه ی امام عليه السلام در بخشش طوري بود كه حتي كسي كه مورد جود امام رضا عليه السلام قرار مي‌گرفت، ذره‌اي احساس شرمندگي نكند. نقل شده كه ايشان در مجلسي با ياران خود مشغول صحبت كردن بودند، جمعيت زيادي در آن مجلس حضور داشتند كه ناگهان مردي بلند قامت و گندمگون وارد مجلس شد و به حضرت سلام كرد و گفت: من مردي از دوستان پدران و نياكان شما هستم. از حج برمي‌گشتم كه خرجي خود را گم كردم، ‌اگر شما به من كمك نمائيد تا به وطنم برسم پولي كه شما به من مي‌دهي، از طرفتان صدقه خواهم داد. حضرت فرمودند: بنشين. بعد از مدتي كه جمعيت پراكنده شدند و جز عده‌ي كمي باقي نماندند امام به اتاقشان مي‌روند و بعد از مدت كمي بازگشتند و دستشان را از بالاي در بيرون آوردند و پرسيدند آن مرد كجاست؟ مرد جواب داد من در حضور شما هستم. ايشان فرمودند: اين دويست اشرفي را بگير و خرج كن، لزومي ندارد كه از طرف من صدقه بدهي از نزد من خارج شو تا ترا نبينم و تو نيز مرا نبيني. بعد از رفتن آن مرد، فردي كه در آنجا حضور داشت به امام رضا عليه السلام عرض كرد: شما نسبت به اين شخص احسان و بخشش نموديد. علت اين كه فرموديد تا شما او را نبينيد و او شما را نبيند چيست؟ ايشان فرمودند: از ترس اين كه مبادا شرمندگي در صورت او ببينم آيا از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شنيده‌ايد كه فرمودند: حسنه مخفيانه با هزار حج برابر است.(29) اين عمل امام (عليه السلام) ما را متوجه مطلبي مي‌كند و آن اين كه اگر انسان وقتي چيزي به بينوايي يا سائلي مي‌دهد بخشش نيست بلكه شكر نعمتي است كه خداوند به او داده است. انسان تا موقعي كه حقوق واجبش را نپرداخته در خطر بزرگي قرار دارد. بخشش امام به خاطر دوستي كردن با ديگران نيست بلكه به خاطر شكر كردن نعمت‌هاي خداوند است كه به ايشان داده است.

همچنين نقل شده است شخصي به حضرت علي ابن موسي الرضا عليه السلام گفت: به قدر جوانمردي خودتان به من عطا و بخشش كنيد. ايشان فرمودند: اين اندازه براي من مقدور نخواهد شد. او گفت: پس به اندازه مروت من عطا كن. حضرت فرمودند: اين مقدار ممكن مي‌شود پس از اين جريان به غلام خودشان دستور دادند تا مبلغ 200 اشرفي به او بدهند.(30)

علاوه بر نيازمندان، سخاوت امام رضا عليه السلام شامل حال شاعران و دوستداران تواضع امام رضا چنان زياد بود كه زماني كه براي آن حضرت غذا مي‌آوردند،ايشان غلامان و خادمان و حتي دربان و نگهبان را بر سر سفره مي‌نشاندند و با آنها غذا مي‌خوردند. همچنين نقل شده زماني كه آن حضرت تنها مي‌شدند همه ی خادمان و غلامان خودشان را از كوچك و بزرگ جمع مي‌كردند و با آنان سخن مي‌گفتند و با آنها انس مي‌گرفتند به طوري كه غلامان آن حضرت هيچ ترسي از ارباب و مولاي خود نداشتند.(31)

تواضع امام به اندازه‌اي بود كه بعضي مواقع مردم ايشان را نمي‌شناختند و ایشان را از افراد معمولي تمييز نمي‌دادند. نقل شده است كه روزي ايشان وارد حمامي مي‌شوند مردي آن جا بود كه ايشان را نمي‌شناخت به امام مي‌گويد بيا مرا مشت و مال بده. حضرت شروع به ماليدن دست و پاي او كردند زماني كه ايشان را شناخت، عذر خواهي كرد ولي امام او را دلداري دادند.(32)

ادب و تواضع امام رضا عليه السلام نسبت به ديگران به اندازه‌اي بود كه اگر فردي بر امام وارد مي‌شد ايشان به خاطر احترام گذاشتن به آن فرد از جايشان برمي‌خاستند و او را در مناسبت‌ترين مكان‌ها جا مي‌دادند.(33)

در روزي كه ايشان مسموم شدند و در آن روز به شهادت رسيدند بعد از اين كه نماز ظهر را خواندند به فردي كه نزديكشان بود فرمودند: مردم (منظور اهل خانواده، كاركنان و خدمتگزارانشان بودند) غذا خورده‌اند؟ آن فرد جواب داد: آقاي من در چنين وضعيتي كسي مي‌تواند غذا بخورد؟ در اين لحظه كه امام عليه السلام متوجه مي‌شوند كسي غذا نخورده، مي‌نشينند و دستور آوردن سفره‌اي را مي‌دهند، همه را سر سفره دعوت مي‌كنند و آنها را يكي يكي مورد محبت قرار مي‌دهند.

صبر و مقاومت

يكي از اصول مشترك در زندگاني امامان كه همواره در زندگي آنها مشاهده گرديده صبر و مقاومت است. اين بزرگواران الگوي بزرگ صبر و قهرمان مقاومت بودند.

در بررسي زندگي امام رضا عليه السلام مي‌بينيم كه ايشان نيز همچون ديگر امامان، نمونه كامل اين صفت اخلاقي بودند. شايد بتوان از موقعيت‌هاي دشواري كه ايشان با آن رو به رو شدند زماني كه مأمون اين بزرگوار را به خراسان دعوت كرد نام برد.

ايشان براي وداع خانه ی خدا به مكه رفتند، لحظه ی جدايي آن حضرت از فرزندش ابي جعفر محمد بن علي جواد (عليه السلام) بود كه ايشان با دلي استوار و مطمئن به قضا و قدر الهي اين مصيبت را تحمل كردند شكيبايي و بردباري آن حضرت در دوره ی خلافت مأمون در برابر سياست‌ها مرموز و پشت پرده ی او به ويژه جريان ولايتعهدي، درجه ی صبر و تحمل آن حضرت را براي ما آشكار مي‌كند.(34)

امام رضا عليه السلام در دوران زندگي‌شان و زنداني بودن پدر بزرگوارشان، مكرر سعه صدر از خود نشان مي‌دادند و مراقب اهل و عيال پدر ارجمندشان بودند. ايشان اهل حلم و شكيبايي بودند. در برابر افرادي كه با ايشان ستيزه و نزاع داشتند حلم و صبر مي‌ورزيدند. در برابر دهن كجي‌هاي ديگران سعي مي‌كردند سكوت كنند. افرادي بودند كه نسبت به ايشان بي‌احترامي مي‌كردند. اما اين بزرگوار در برابر آنها خاموشي را انتخاب مي‌كردند.(35)

اخلاق اجتماعي امام رضا عليه السلام:

بهترين تعريف درباره ی سخاوت، بيان امام رضا عليه السلام است كه فرمودند:

"انسان سخاوتمند از غذاي ديگران مي‌خورد تا از غذاي او بخورند، ولي انسان بخيل از غذاي ديگران نمي‌خورد تا از غذاي او نخورند."

رفتار امام رضا عليه السلام با خانواده

سراسر مدت سي و پنج سال امامت امام موسي كاظم عليه السلام با حوادث و فراز و نشيب‌هاي سياسي آميخته بود. بيشتر زندگاني ايشان در زندان‌هاي هارون الرشيد سپري شد. امام رضا عليه السلام در تمامي مدتي كه امام كاظم عليه السلام زنداني بودند دستيار و پشتوانه ی استوار پدر در حوادث سياسي فرهنگي بودند. شريك غم‌ها و رنج‌هاي پدرشان بودند. هرگز در برابر قدرت‌طلبان هوس باز، خودشان را تسليم نكردند. ايشان راه پدر را ادامه دادند و مردم را به شدت از ياري رساندن و كمك به خلفاي طاغوتي دور مي‌كردند. چون امام كاظم عليه السلام بيشتر عمر شريف‌شان در زندان‌ها سپري شد، امام رضا عليه‌السلام به عنوان فرزند ارشد مسئول نگهداري خانواده ايشان بودند، ايشان در اين مدت طوري از خانواده‌شان مراقبت كردند، كه اجازه ندادند كسي به آنها بي‌احترامي كند، نهايت احترام را به آنها مي‌گذاشتند و خطرات دشمنان را از آنان دور مي‌كردند.

علاقه ی حضرت به خانواده‌شان در محبتي كه به امام جواد عليه السلام داشتند نيز قابل ملاحظه است. قبل از تولد امام جواد عليه السلام فردي به امام رضا عليه السلام مي‌گويد شما كودكان را دوست داريد پس از خداوند بخواهيد كه پسري به شما عطا كند. حضرت فرمودند: خداوند پسري به من خواهد داد كه وارث من مي‌شود هنگامي كه اباجعفر عليه السلام متولد شدند، حضرت در طول شب گهواره ی ايشان را حركت مي‌دادند و با او بازي مي‌كردند. امام فرزندشان را آن قدر دوست مي‌داشتند كه شب را نمي‌خوابيدند و گهواره امام جواد عليه السلام را حركت مي‌دادند. به ايشان عرض شد آيا مردم با پسرانشان چنين رفتار مي‌كنند؟ حضرت فرمودند: اين پسر مانند عامه مردم نيست به دنيا آمدن و رشد نمودن او مانند ولادت پدران پاكش است.(36)

رفتار امام با فرزندشان امام جواد عليه السلام آن قدر محبت آميز و توأم با احترام بود كه ايشان را به نام صدا نمي‌زدند بلكه بيشتر با كنيه مورد خطاب قرارش مي‌دادند. به عنوان مثال مي‌فرمودند: «ابوجعفر براي من نوشته است و من براي ابوجعفر نوشتم.�(37) به اين ترتيب مي‌خواست ايشان را احترام و تمجيد كنند.

نمونه ی ديگر علاقه و وابستگي امام رضا عليه السلام، محبتي بود كه به حضرت معصومه عليه السلام داشتند.

رفتار امام رضا عليه السلام با مردم

امامان با مردم نشست و برخاست داشتند و در تعاملات اجتماعي به نيكوترين صورت با آنان برخورد مي‌نمودند. اين سيره چنان نيكو بود كه با الگو قرار دادن آنان ما مي‌توانيم روش صحيح برخورد اسلامي با افراد گوناگون را بياموزيم.

با بررسي آيات در مي‌يابيم برخورد با انسان‌هاي مختلف بايد هماهنگ و متناسب با روحيه ی آنها باشد خداوند عزوجل در قرآن فرموده است:

"محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم"(38)؛ محمد فرستاده خداست و كساني كه با او هستند در برابر كفار سخت و شديد و در ميان خود مهربانند.

در آيه ی ديگري چنين فرموده:

"يا ايها النبي جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم"(39)؛ اي پيامبر با كافران و مجاهدان جهاد كن و بر آنها سخت بگير.

از اين آيات چنين نتيجه‌گيري مي‌شود كه برخورد قرآن و اسلام با انسان‌هاي مختلف فرق مي‌كند. در بعضي جاها دستور به برخورد نيك و پر محبت مي‌دهد، «با مردم سخن نيك بگوييد»(40) و در جاي ديگر دستور به برخورد ميانه مي‌دهد: «محمد فرستاده خداست و كساني كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد و در ميان خود مهربانند.»(41)

امام رضا عليه السلام به عنوان اسوه ی كانون مهر و عاطفه نسبت به بندگان خدا بود. در زيارت آمده است: السلام علي الامام الرئوف؛ (سلام بر امام و پيشواي با رأفت و مهربان) اين لقبي است كه از طرف خداوند به ايشان داده شده است. ايشان بيشترين محبت و مهرباني را نسبت به مردم و اهل خانه و خدمت گزارانشان داشتند. در روزي كه ايشان مسموم شدند و در آن روز به شهادت رسيدند بعد از اين كه نماز ظهر را خواندند به فردي كه نزديكشان بود فرمودند: مردم (منظور اهل خانواده، كاركنان و خدمتگزارانشان بودند) غذا خورده‌اند؟ آن فرد جواب داد: آقاي من در چنين وضعيتي كسي مي‌تواند غذا بخورد؟ در اين لحظه كه امام عليه السلام متوجه مي‌شوند كسي غذا نخورده، مي‌نشينند و دستور آوردن سفره‌اي را مي‌دهند همه را سر سفره دعوت مي‌كنند و آنها را يكي يكي مورد محبت قرار مي‌دهند.(42)

ايشان در جايي كه مربوط به شخص خودشان بود بزرگ‌ترين گذشت‌ها، عالي‌ترين ايثارها و بيشترين محبت را نسبت به ديگران داشتند. رفتار عملي امام رضا عليه السلام نشانه ی انساني كامل و نمونه است كه هيچ علاقه‌اي به دنيا و ظواهر آن ندارد.

اگر فردي حتي كوچك‌ترين خدمتي براي امام رضا عليه السلام انجام مي‌داد، ايشان نهايت تشكر و قدرداني را به جا مي‌آوردند و حتماً خدمت آن فرد را جبران مي‌نمودند. آن حضرت به مستضعفان و گرفتاران توجه خاصي مي‌كردند، اگر آنها گرفتاري و ناراحتي داشتند، سعي مي‌كردند مشكل آنان را حل كنند. زياد بودند افرادي كه در سايه ی ياري رساني‌هاي امام عليه السلام به خيري دست يافتند.

برای تهذیب نفس و خودسازی باید از کجا شروع کرد و چه مراحلی را باید طی کرد و چه کتابی را باید مطالعه کرد؟

انسان باید درون خود را نظاره کند؛ جهت دل را بنگرد و تمایلات و علاقه های روحی و جسمی خود را بررسی کند و ببیند آهنگ کجا دارد و به کجا ره می پوید و اعضای بدن و افکار خود را در راه چه اهدافی به کار می گیرد. تمایلات و کشش های گوناگون، برآیند مستقیم نخواهند داشت و افتان و خیزان رفتن، شخص را به مقصد نمی رسانند! اگر مقصود خودسازی شد، به این هدف نمی رسد؛ مگر این که رسیدن به مقصود واقعی و محبوب حقیقی را هدف اصلی قرار دهد و آهنگ و اراده کوی دوست کند.
بعد از قصد و اراده، نوبت به عمل می رسد.

برای رسیدن به لقا و قرب الهی که همان هدف نهایی زندگی و دین است، چاره ای جز این نیست که انسان خودش را در ظرف عبودیت حق تعالی قرار دهد.
این ظرفیت، دارای دو مرحله زیر است:

الف) قرب فرایض؛ یعنی ظرف انجام واجبات و ترک محرمات و به عبارت دیگر، ظرف تحصیل تقوا.
ب) قرب نوافل که به معنی انجام مستحبات و ترک مکروهات و به عبارت دیگر، ظرف تحصیل ورع است.

چند تذکر مهم

1. انسان به وسیله نوافل و مستحبات، به اوج کمال می رسد، ولی این ظرفیت هنگامی در ساخت انسان و تعالی او مؤثر می افتد که شخص سالک، نسبت به تحصیل تقوا و انجام واجبات، به اطمینان رسیده باشد؛ زیرا مرتبه نافله پس از واجب است و بدون تقوا، ورع حاصل نمی شود.

2. ظرف عبودیت با دو مانع بزرگ روبه روست که تا این دو مانع از سر راه انسان مرتفع نشود، موفقیتی حاصل
نمی شود:

مانع اول، خلقیات و ملکات اخلاقی رذیله؛ رذایل اخلاقی مانع می شوند که شخص بتواند به وظایف عبادی خود به نحو صحیح و احسن عمل نماید؛ به طور مثال، کسی که دارای صفت پست بخل است، هرگز قادر نخواهد بود به واجبات مالی خود عمل کند.

مانع دوم، اسارت های انسان است؛ عادت های بد، دل بستگی به لذت ها و شهوت های دنیوی، وابستگی ها و برخی گرایش های افراطی مادی، مانع موفقیت انسان در ظرف عبودیت و بندگی خداوند هستند و بدین منظور، سالک، اگر بخواهد در این مسیر موفق باشد، باید برای تحصیل آزادی معنوی و اخلاقی، تلاش کند و خویش را از اسارت هواهای نفسانی و خواسته های شیطانی برهاند.

اگر انسان در تحصیل آزادی و تهذیب نفسانی از اسارت ها و ملکات رذیله موفق شود، آن گاه در مسیر عبودیت نیز موفق خواهد بود.

3. طی تمامی این مراحل، بسته به تحصیل عقلانیت معنوی و تقویت عقل معاد است. در روایت بسیار مهمی در این زمینه، چنین آمده است: «عقل آن چیزی است که به وسیله آن خدا عبادت می شود و بهشت به دست می آید»1. هر کس به مقدار عقل خود در این مسیر حرکت می کند و موفق می شود؛ حتی ملاک سنجش انسان ها به لحاظ ارزشی و ملاک محاسبه اعمال در قیامت، به مقدار عقل انسان بستگی دارد.

راه های پرورش عقل

عقل انسان با دو چیز پرورش می یابد؛

1. تحصیل دانش و بینش معنوی و الهی ( انسان شناسی، خدا شناسی، دین شناسی، جهان شناسی، معاد شناسی).
2. کسب تجربه عملی.

انسان به هر میزان که در این مسیر حرکت و لذت و آثار عبودیت حق تعالی را با جان خویش احساس کند، عقلش فراتر می رود و حرکت و زندگی عقلانی اش به سوی خداوند و قرب او، قوت می گیرد.

یکی از موانع این مسیر، شیطان است. قرآن کریم، شیطان را دشمن انسان معرفی می کند و می فرماید؛ «الَم اَعهد الیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشّیطان انّه لکم عدو مبین * و أن اعبدونی هذا صراط مستقیم؛ ای آدم زادگان! آیا با شما عهد نبستم که شیطان را نپرستید؟ همانا او دشمن بزرگ شماست و مرا پرستش کنید که این، راه مستقیم است».2

انسان در دنیا هر شأن و مقام، هر عنوان و اعتبار و هر کار و پیشه ای که دارد، باید بداند که در مهمان خانه و خانه ای عاریتی است و باید از آن کوچ کند و آن چه را به آن تعلّق دارد، بگذارد و برود؛ پس چیزی را که نمی تواند ببرد، نباید به آن دل ببندد؛ بلکه خود را سبک بال سازد.
برای خودسازی موفق، باید به دو نکته زیر توجه شود:

1. خودشناسی درست؛ باید استعدادها، قابلیت ها و توانمندی های خود را به خوبی شناخت و بر اساس این شناخت، به یک برنامه ریزی اصولی رسید.

2. برنامه ریزی دقیق بر اساس خودشناسی و در این برنامه ریزی نیز باید به امور زیر توجه کرد:
الف) واقع گرایی؛ سالک و رهرو، توان واقعی خود را می سنجد و حال و روز خود را می نگرد و بر اساس آن، به تنظیم برنامه خودسازی می پردازد. انسان ها دارای تفاوت های فردی روحی و جسمی مختلفی هستند و هر یک باید برای
خود - به تناسب حال- برنامه ای بر گزینند که سنگین و طاقت فرسا نباشد؛ بلکه پیوسته حال و نشاط ایشان در طول برنامه، محفوظ بماند و به عنوان یک دستورالعمل کلی، باید حال نشاط را پیوسته در خود نگه دارند و از اجبار و اکراه در مراحل ابتدایی، پرهیز کنند.

ب) جذابیت؛ در برنامه ریزی به کیفیت بیش از کمیت باید توجه داشت؛ مثلاً به جای این که انسان تصمیم بگیرد هر روز صبحگاهان یک جزء قرآن بخواند، می تواند آن را حتّی به یک صفحه تقلیل دهد؛ ولی کوشش کند تلاوتش در جای خلوت، با حال و توجه کامل و با تدبر و ژرف اندیشی در معانی باشد. همچنین بکوشد نمازهایش را با حضور قلب و توجه بخواند.

ج) تدریج؛ از حداقل شروع کند؛ ولی در اندیشه افزون سازی آهسته باشد؛ مثلاً اگر از اول
خواندن نماز شب بر او سخت است، بنا داشته باشد که فقط یک رکعت را وتر بخواند. پس از یک هفته، دو رکعت شفع را هم اضافه کند و پس از مدتی، هشت رکعت دیگر نافله شب را.

د) رعایت مراتب حال؛ در روند خودسازی، باید مرحله به مرحله پیش رفت و از اول نمی توان تمام مدارج کمال را یک مرتبه سپری نمود؛ مثلاً بهتر است انسان ابتدا از انجام واجبات و مراقبت بر شرایط و جزئیات آنها شروع کند و در کنار آنها، به ترک محرمات بپردازد و همواره کوشش کند که در دام های شیطان و هوای نفس، گرفتار نشود و پس از مدتی که سراسر وجودش تسلیم شد و ایمان را در روح و جسم وارد کرد، به انجام دادن مستحبات و ترک محرمات بپردازد. از این مرحله به بعد، عنایات ربوبی، رهرو و سالک را راهنمایی خواهد کرد؛ ان شاء الله؛ زیرا خداوند می فرماید: «و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین؛ و آنان که در راه ما به جان و مال جهد و کوشش کردند، محقّقا آنها را به راه خویش هدایت می کنیم و همیشه خدا یار نکوکاران است»

.3
ه) عزم و استواری؛ پس از تنظیم برنامه، با اراده ای قاطع بر انجام آنها ایستادگی کند و نفس خود را از طفره رفتن و کسالت ورزیدن، با جدیت تمام، باز دارد.
و) استعانت و توسّل؛ برای موفقیت در امر جهاد اکبر، از خداوند بزرگ، استمداد جوید و به ائمه اطهار علیهم السلام متوسل شود.

ز) پیوسته از طریق ارکان چهارگانه سلوک، با خداوند مرتبط باشد (مشارطه، مراقبه، محاسبه و معاقبه).

ح) پیروی از الگوهای راستین؛ مانند ائمه اطهار علیهم السلام و بزرگان اخلاق4.
داشتن استاد اخلاق برای پیشبرد انسان و رسیدن به قله معرفت و معنویت، نقش ویژه ای دارد؛ ولی انسان باید توجه کند که در دام مدعیان دروغین عرفان و کمال نیفتد و گول کسانی را نخورد که با ادعای عرفان و تصوف، جوانان پاک دل و خداجو را به انحراف می کشانند. استاد اخلاق، باید شناخته شده و مورد اعتماد باشد و برای این کار، باید از افراد خبره و مورد اطمینان سراغ او را گرفت. در صورت نبودن یا نیافتن چنین استادی، از چند طریق زیر می توان جایگزین مناسبی برای آن یافت:

1. توسل دائم به ائمه علیهم السلام به ویژه ولی عصر(عج) که هر هدایتی از مجرای او انجام می گیرد و هر لطفی، به برکت او شامل حال انسان می گردد.

2. انس فراوان با قرآن کریم و تلاوت آن و آشنایی با ترجمه و تفسیر قرآن و تدبر و اندیشه در معانی عمیق آن.

3. ارتباط پیوسته و ناگسستنی با دعاهایی که مشتمل بر بلندترین معارف الهی و بیان گر فضایل والای اخلاقی هستند؛ به ویژه دعاهایی مانند مکارم الاخلاق، دعای خمسه عشر، کمیل، مناجات شعبانیه و... .

4. ارتباط و رفت و آمد با پاکان و انسان های باتقوا و خودساخته و عالمان برجسته.
5. داشتن حالت مراقبه و محاسبه اعمال، هنگام خواب که این دو امر در راه کمال و بندگی خداوند، دارای نقش کلیدی می باشند.

نکته مهم این است که در انجام اعمال باید به کیفیت و اخلاص توجه داشت؛ نه کمیت آن. بنابراین، مهم این است که انسان در میان جامعه و در عین اشتغال به کار و برنامه و مسئولیت خود، به یاد خداوند باشد و از توجه به او، غفلت نورزد وگرنه پناه بردن به غار و جنگل و گوشه نشینی و فاصله گرفتن از مردم و مسئولیت ها، کار دشواری نیست و این شیوه پیامبران علیهم السلام و به ویژه پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و خاندان پاک و گرامی اوست که در عین با مردم بودن و رسیدگی به امور و انجام وظایف شخصی و اجتماعی، به خداوند، توجه کامل داشتند و دمی از یاد او غافل نبودند و پیروان خود را نیز به همین روش و سنت، دعوت کرده اند.

َ قَالَ امیرالمومنین علی علیه السلام: لَا تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلًا وَ يَقِينَكُمْ شَكّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا

و درود خدا بر او، فرمود: علم خود را نادانى، و يقين خود را شك و ترديد مپنداريد، پس هر گاه دانستيد عمل كنيد، و چون به يقين رسيديد اقدام كنيد.

بهترین راه برای حضورقلب دائم الوضو بودن


شرمنده هستم و میخواهم با کمک خداوند کاری کنم...

http://www.askdin.com/thread9728.html

با عنایت پروردگار در دهه کرامت برنامه ای را پیش میگیریم

انس با آیات قرآن کریم،((سوره مبارکه کهف و سوره مریم))

صفحه 292 قرآن کریم تا صفحه 311
(ده صفحه میانی قرآن کریم)،آیه 97 سوره مبارکه اسراء تا آیه 12 سوره طه.

اسک دینی های محترم تا میلاد امام رضا برای مطالعه و انس با آیات فرصت هست
دوستان،هر کسی در حد خود با آیات مانوس میشود
و ان شاءالله چکیده و خلاصه ای از مفهوم آیات رو در این پست قرار میدهیم تا دیگر اعضای سایت هم مطالعه کنند.

چه ساده بود لبخند خاکی ها

لباسها براش گشاد بود
همیشه یه دستش به کلاهش بود ، یه دستش به شلوارش
هر چه گشتند پیراهنی که اندازش باشه پیدا نکردند ...

... بعد از پانزده سال گروه تفحص پیداش کرد
تمام استخواناش رو توی همون پیراهن گشادش جا دادند
حالا دیگه پیراهن اندازه اش شده بود ..
عجب حکایتی دارد این پیراهن یوسف

امروز نمیخواهم مثل دیروزباشم
به قول امام علی جان علیه سّلام؛ " هرکس دوروزش شبیه هم باشدزیان کاراست"

قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

بگو: بیگمان، نماز و عبادات من، و زندگى و مرگ من همه براى خدا پروردگار جهانيان است

برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 670:

براى او زنده‏ام به خاطر او میمیرم و در راه او هر چه دارم فدا می‏کنم تمام هدف من و تمام عشق من و تمام هستى من اوست!

- آنگونه که در نماز قصد قربت مى‏کنیم، در هر نفس کشیدن و زنده بودن و مردن هم مى‏توان قصد قربت کرد.
- مرگ و حیات مهم نیست، مهم آن است که آنها براى خدا و در راه خدا باشد.
- آنچه براى خدا باشد، رشد مى‏کند.
-با آنکه مرگ و زندگى دست ما نیست، ولى جهت دادن به آن دست ماست. «للّه»

اخلاص وتواضع پیامبر اسلام (ص)
فروتنی و تواضع از ویژگیهای پیامبر اسلام (ص) بود . اگر چه رهبری بزرگ، عالمی دانا ،مدیری با تدبیر برای جامعه و حکومت اسلامی و پیامبر الهی بود ؛ امّا در هنگام بر خورد با دیگران هیچ گونه آثار کبر و خود بزرگ بینی در وی مشاهده نمی شد ، آن حضرت بر هر کسی وارد می شد ،نخست و پیش از او سلام می کرد .
در هیچ مجلسی زانوان خویش را از دیگران جلوتر نمی نهاد و جای بر کسی تنگ نمی کرد . هر کس ،فقیر یا غنی می آمد ، بزرگ می داشت . به حاجتها و دردها می رسید،حتّی اگر د ر نماز بود و کسی حاجتی بر او عرضه می داشت ،نمازش را کوتاه می کرد و پس از حل مشکل او دوباره به نماز بر می خاست.برای همین با ضعیف ترین مردمان همانند قویترین و ثروتمندترین مردم رو به رو می شد . پیامبر (ص) ملاک برتری را فقط تقوا و پرهیز گاری می دانست و امتیازات دنیایی را ملاک تفاخر و برتری به شمار نمی آورد .
چنانکه می فرمود:«النّاسُ سَواءٌ کَاَسنانِ المشطِ؛»مردم همانند دانه های شانه با هم برابرند .»
از این رو سعی می کرد در سیره و سیرت متواضع و فروتن باشد .
گاه در حلقه اصحاب قرار می گرفت ،طوری می نشست که تشخیص او از سایرین سخت بود و بسیار شد که غریبی در پی ایشان به مسجد می آمد ؛ولی در جمع دوستان واصحاب ، پیامبر (ص) را نمی شناخت.از فقر ونداری شکوه ای نداشت و آن را موجب حقیر بودن نمی دانست . در جمع فقرا می نشست و با انها غذا می خورد .آن گاه که اصحاب نیز دچار غرور و نخوت می شدند یا به مساکین و فقرا کم توجهی کرده یا تحقیر روا می داشتند ، با عتاب برآنها می تاخت و چنانکه در مسجد مدینه ،وقتی توانمندی در کنار مردی فقیر نشسته بود و جامه های خود را کنار می کشید،بر او تاخت واورا برای خود بینی مورد نکوهش قرار داد

***************
*
فرصت آیینه ای*

****************


فرصت مناجات


حالا که رمضان خودش پا پیش نهاده


غرق شدن حال بدی است ، آب که مایه زندگی است ،مایه ی هلاک می شود.
از همه سو آدم را در برمیگیرد.
دست آدم را میگیرد، گلوی آدم را،راه نفسش را و دهانش را میگیرد.
مثل مادری که بچه اش را بغل میکند،بغل میکند.و آدم خلاصی ندارد از این مادر بی رحم و از این هلاک.

هر طرف می رود، همین وضع است . هر دست و پایی که میزند فروتر می رود .نه دستش به جایی بند است نه پایش بر چیزی استوار است.

می خواهد فریاد بزند، آب حلقش را پر میکند. آدمی که دارد غرق می شود
چه قدر بی کس است،چه قدر تنهاست ، چقدر ناتوان است.
کسی دیگر باید باشد . کسی که پایش بر جای سفتی باشد و دستش همه جا برسد.
کسی که بتواند آدم را – ولو ناسپاس باشد- نجات بدهد.



*فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ

و هنگامی که بر کشتی سوار می شوند خدا را پاکدلانه می خوانند ولی چون به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد بناگاه شرک می ورزند.

سوره عنکبوت آیه 65

نگاه را که همه میکنند، اما یکی نگاه میکند ومی فهمد چه می بیند یکی نه.


مگر نبود آن همسایه ای که صورتش را با سیلی سرخ نگه داشته بود و آه در بساط نداشت؟
همه هم می گفتند ماشاءاله وضعش خوب است، کسی خبر نداشت دستشان تنگ است و سفره شان بی نان . نگاه ماانگار نگاه نابینا، چیزی نمی بینیم .
می بینیم اما نمی فهمیم. آن که نگاه بینایش را به ما دوخته تویی.
آن که آگاه و بصیر است، آنکه نگاه میکند و پنهانی ما را، نهفته های ما را ،نگفته های ما را میبیند تویی.
ای صاحب نافذترین نگاه عالم ،
ببینمان ،
ای که هیچ چیز از نگاهت پنهان نمیماند!ببینمان!
ببین که صدایت می زنیم ،
یا ابصر الناظرین ؛ ای بیناترین نگرنده.

گاهی تصور میکنم آن روزهای دور را.
قرن هاو هزاره ها پیشتر را،وقتی که جماعتی به تو دل داده ، در شهر راه می افتاده اند و فریاد می زده اند " احد ، احد " و آن ها که زندگیشان ، نانشان ، نامشان ، نگاهشان ، فهمشان و نفهمیشان با خدایان رنگارنگ پیوند خورده بود،بچه ها را از پنجره دور میکردند، پرده ها را میکشیدند،
از بام ها سنگ می زدند و تیغ به دست می گرفتند و به خیابان می دویدند تا از خدایانشان در برابر تعرض اینان حمایت کنند.

واین احد احد که فریاد می زدند ،این یکتا ، یکتا گفتن، چه خونــی در رگ هایشان به جوش می آورده.
چه برقی در چشم هایشان می جهانده .
تو هنوز یکتایی ، هنوز احدی ، همیشه یکتا و بی همتا بوده ای و هستی و خواهی بود.
اما بت های رنگارنگ دیگر آن سنگ پاره ها نیستند.
زیر پوست ما ، زیر پوست شهر ريالزیر پوست زندگی قایم شده اند.
کمک کن مرا ببینمشان. بشکنمشان. از آن شور در جان من هم بیفکن.
خدایا ! تو تنها دارایی هستی که هیچکس نمی تواند از ما بگیرد. تو نیز خودت را از ما مگیر!

[SPOILER][/SPOILER]

[=&quot]تو که شاهد هستی درد سراپایمان را مچاله میکند ،قرص میخوریم یا سوزن میزنیم تا درد یادمان برود . اما فقط یادمان میرود. دندانی که پوسیده ،استخوانی که شکسته ، معده هایی که زخم دارد ، با قرص و سوزن مسکن که خوب نمیشود. برای خوب شدن باید پیش پزشک رفت . پزشک باید بداند. باید آدم را و تن آدم زا بشناسد. باید مرض ها را بشناسد. باید دوا ها راهم بشناسد. باید بداند ک هر مرضی چه دوایی میخواهد .اگر این ها را نداند تو را می بندد به همان قرص مسکن.
[=&quot]حتی اگر بداند و دلسوزت نباشد هم گرهی از کارت باز نمیکند. آن پزشکی که درد را نگفته میبیند تو هستی. آن پزشکی که تن و جان من را به از همه می شناسد تو هستی. پزشکی که رحم و شفقتش بر من حد و پایان ندارد هم تو هستی. [=&quot]
*[=&quot] [=&quot]وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ

[=&quot]و جون بیمار شوم ، او درمانم کند. [=&quot]
[=&quot]سوره شعرا، آیه ی 80


زندگی نامه:

نام شهيد: مجيد ايرانمنش
نام پدر: قنبر

تاريخ تولد: 10/2/1338
محل تولد: حسين آباد كرمان


تاريخ شهادت: 5/5/1360 محل شهادت : کرخه نور



شهيد،از طلوع تا عروج :

شهيد بزرگوار مجيد ايرانمنش در مرداد ماه سال 1338 در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود،
دوران ابتدايي خود را در طاهر آباد گذراند و سپس جهت ادامه تحصيل به كرمان آمد و ضمن تحصيل
به كار بنّايي اشتغال داشت . با آغاز انقلاب در تظاهرات شركت فعالانه داشت و چندين بار، مورد تعقيب مأمورين ساواك قرار گرفته بود. پس از پیروزی انقلاب ، با توجه به سوابق روشن و فعاليت هاي خود در جهت پيروزي انقلاب اسلامي به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كرمان در آمد و از طريق سپاه كرمان به سپاه جيرفت اعزام شد، حدود يك سال در سپاه جيرفت فعاليت چشمگير داشت و مدتي نيز معاونت فرماندهي عمليات جيرفت را به عهده داشت.

اين شهيد بزرگوار در اين مدت در كنار كشاورزان و دهقانان با خوانين منطقه مبارزه كرد.
شهيد مجيد ايرانمنش در اوايل سال تحصيلي 59 داوطلبانه از طريق سپاه به قم رفت و در مدرسه رسول اكرم (ص) مشغول تحصيل علوم ديني شد. و قبل از شروع ماه مبارك رمضان ، از طريق سپاه قم به جبهه حميديه اعزام و در یک عملیات شركت نمود و در همين عمليات به درجه شهادت نائل شد و به ديدار معشوق ابدي شتافت.

بخشی از وصیتنامه شهید:
بعد از حمد و ثناي ايزد يكتا و درود بر پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) و درود بر نايب امام زمان (عج) بت شكن زمان روح خدا، خميني بت شكن و سلام بر شهيدان راه حق از هابيل تا به امروز و سلام بر شما ملت قهرمان .
اي ملت، اين خون ها گران بها است، به خاطر اسلام است و بس، هيچ كس به خاطر خاك نمي جنگد، همه به خا طر خدا و اسلام و به فرمان امام خود مي جنگند، و شما هم مسئول حفظ خون و ا دامه دهنده راه آن ها هستيد واي بر کسی که به خون آنها خيانت كنيد كه عذاب الهي بر او نازل خواهد شد...

گوش به فرمان امام باشيد، مطيع فرمان هاي او باشید كه علي زمان است ، ‌نمونه عيني يك امام . خدا هميشه امت ما را آزمايش مي كند، سعي كنيد كه موفق بيرون بياييد...
از روحانيت خط امام حمايت كنيد، به نماز اهميت دهيد، مسجدها را خالي نكنيد، سعي كنيد نماز را به جماعت بخوانيد، در نماز جمعه حتما شركت كنيد ، هر وقت خوشحال يا ناراحت بودید به قبرستان ، بر سر قبرهاي شهداي اسلام بروید. فرزندان خود را براي آموختن علوم اسلامي به حوزه هاي علميه بفرستيد كه محل انسان سازي است. فكر مي كنيد كه وظيفه شما با يك خرجي دادن و بزرگ كردن بچه ها تمام مي شود ، نه ، به خدا قسم مسئوليد كه انسان تحويل جامعه بدهيد، سرباز امام زمان، اين قدر به ماديات نچسبيد اگر انسانيت نباشد ، علم ومال به هيچ درد نمي خورد واين حوزه هاي علميه هستند كه انسان مي سازند.

عروج:

سرانجام این عاشق لقای حق در تاریخ 5/5/1360 جامۀ خاکی تن را درید و لباس شهادت پوشید و به جمع والامقام پیوست .
سلام بر او و همه شهیدان راه حق باد .

پایگاه اطلاع‌رسانی khamenei.ir در ایام ماه مبارک رمضان، به صورت روزانه توصیه‌های کاربردی که رهبر انقلاب درباره نماز، نهج‌البلاغه، قرآن و معنویت در بیاناتشان به آن پرداخته‌اند را در ایام ماه مبارک رمضان منتشر می‌نماید که در زیر می خوانیم:

حضرت آقا فرمودند : کسی که نهج البلاغه را نمیخواند از قرآن خبری ندارد.

عزیزان با نهج‌البلاغه انس پیدا کنید. نهج‌البلاغه، خیلی بیدار کننده و هوشیار کننده و خیلی قابل تدبر است. در جلساتتان، با نهج البلاغه و کلمات امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه انس پیدا کنید. اگر خدای متعال توفیق داد و یک قدم جلو رفتید، آن وقت با صحیفه‌ی سجادیه - که علی‌الظاهر فقط کتاب دعاست؛ اما آن هم مثل نهج‌البلاغه، کتاب درس و کتاب حکمت و کتاب عبرت و کتاب راهنمای زندگی سعادتمندانه‌ی انسان است - انس بگیرید. ۱۳۷۸/۰۹/۰۱

ما از اهل‌بیت علیهم‌السلام چیزهای زیادی داریم؛ چیزهایی است که اگر امروز عرضه بشود، دنیا را واقعاً در مقابل خودش به اعجاب وامی‌دارد؛ مثل نهج‌البلاغه؛ روی نهج‌البلاغه کار بشود، نکات مهمش برداشته بشود، تفکیک بشود، مطالبش تفسیر و حلاجی بشود، در روایات فحص بشود. این‌قدر ما معارف عالیه داریم که امروز بشر محتاج آن‌هاست. این‌ها از زبان اهل‌بیت، به‌عنوان بیان اهل‌بیت و به‌عنوان اسلامی است که اهل‌بیت معرفی می‌کنند. ۱۳۷۰/۰۷/۰۴

این نهج‌البلاغه را باید خواند و فراگرفت. در دوران اخیر، بسیاری از متفکران و اندیشمندان غیرمسلمان ـ نه فقط مسلمان‌ها ـ با نهج‌البلاغه آشنا شدند؛ کلمات امیرالمؤمنین را خواندند و دیدند؛ حکمت‌های مجسم در این بیانات را شنیدند و فراگرفتند و از عظمت این کلام و صاحب کلام بهت‌زده شدند. ما به نهج‌البلاغه بیش از این بایستی توجه کنیم؛ بیش از این باید فرا بگیریم؛ بیش از این باید از دریای مواج حکمت امیرالمؤمنین بهره ببریم؛ همه‌ی ابعاد کار را روشن میکند، همه‌ی درس‌ها را به ما می‌دهد. علمای بزرگ اهل سنت درباره‌ی این کلمات تعبیراتی دارند که انسان شگفت‌زده می‌شود. ۱۳۸۹/۰۴/۰۵

این نهج‌البلاغه قاموس؛ یعنی فرهنگ مفاهیم اسلامی است به یک معنا. خیلی عزیز است نهج‌البلاغه و چقدر دور است از دسترس ما! مردم ما نهج‌البلاغه را فقط اسمش را شنیده‌اید. اصلا نمی‌دانند نهج‌البلاغه کتاب عمل است. نهج‌البلاغه واقعا کتاب عمل است، کتاب معرفی اسلام است. از قول من به دشمنان اسلام هم بگوئید، به آنهایی که اسلام را هی می‌کوبند، هی نیش می‌زنند، هی زهر می‌ریزند؛ اینهایی که هی خوششان می‌آید به هر مناسبت یک حمله‌ای به اسلام بکنند آقایانی که توی قشرهای جدید روشنفکری هستید، از قول بنده به اینها بگوئید که اینها اگر می‌خواهند اسلام را رد کنند، قبلا یک دور نهج‌البلاغه را بخوانند. هر کسی نهج‌البلاغه را نمی‌خواند از قرآن خبری ندارد، خیلی بی‌جا می‌کند اسلام را رد می‌کند. بی‌جا می‌کند که نه، دلش می‌خواهد بکند بکند، اما جاهلانه عمل می‌کند. جاهلانه است. هیچ عاقلی، هیچ عالمی، این عمل را قبول ندارد. ۱۳۸۸/۰۶/۰۱

ایمان مخلصانه، جهاد فداکارانه، ذوب شدن در امر و نهی الهی، اطاعت و عبودیت مطلق در مقابل خداوند، بی‌اعتنایی به زخارف دنیوی و جهات مادی، رحم و انصاف و عدالت نسبت به عموم مردم، نگاه عطوفت‌آمیز به مظلومان، به ضعیفان، به مستضعفان، ایستادگی و قاطعیت در مقابل دشمنان دین، رفتن به دنبال وظیفه در همه‌ی شرائط و با هرگونه سختی و دشواری؛ اینها کلمات حکمت‌آمیزی است که بشر دیروز و امروز و فردا به این کلمات نیازمند است. نهج‌البلاغه‌ی امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) درسِ همیشه‌ی بشریت است. این شخصیت ظاهری امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) است که چشم کوته‌بین ما می‌تواند آن را ببیند و حس کند و زیبایی‌های آن را ادراک کند. ابعاد معنوی و قدسی و ملکوتی، مخصوص قدیسین و مخصوص صدیقین است، که آنها می‌بینند؛ و چشم‌های ما توانایی ندارد که مانند اولیاءاللَّه و بندگان مقرب الهی آنها را درک کنند. ۱۳۸۵/۰۵/۱۷