๑۩๑ صفحـــــاتی از زندگی حضـرت زینب علیهاالسلام ๑۩๑

تب‌های اولیه

50 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
๑۩๑ صفحـــــاتی از زندگی حضـرت زینب علیهاالسلام ๑۩๑

[="Purple"]سلام:Gol:

انشالله در این تاپیک میخوام بخشهایی از زندگی حضرت زینب سلام الله علیها رو بیارم ، برگرفته از کتاب "زینب بانوی گلهای کبود" نوشته ی علی تبریزیان.
سعی میکنم هر روز بخشی از کتاب رو در این تاپیک پست بزارم. خیلی قشنگه :hamdel:
به دوستان و محبان حضرت زینب علیهاالسلام توصیه میکنم با این تاپیک همراه باشن و مطالعه کنن.
[/]

[="darkred"]مهر و محبت متقابل امام حسین [/][="darkred"]علیه السلام[/] [="darkred"]و حضرت زینب [/][="darkred"]علیها سلام[/]

[="indigo"]میزان وابستگی و تعلق قلبی حضرت زینب علیهاسلام به امام حسین علیه السلام:
حضرت زینب از همان نوزادی و در گهواره آنقدر به امام حسین علیه السلام وابسته بود که اگر روزی امام حسین علیه السلام از دیدگانش غایب می شد بی قرار میگشت و تا بازگشت مجدد ایشان می گریست.[/]

[="darkgreen"]اقدام پیوسته حضرت زینب علیهاسلام قبل از خواندن نماز:
علامه جزایری در کتاب "الخصائص الزینبیه " می نویسد: عشق و علاقه زینب به حسین علیه السلام به گونه ای بود که قبل از اقامه نماز نخست به چهره برادرش حسین می نگریست و بعد نماز می خواند.[/]

[="indigo"]مقام و منزلت حضرت زینب علیهاسلام نزد امام حسین علیه السلام:
هرگاه حضرت زینب به دیدار برادرش حسین علیه السلام میرفت ، وی از جایش بر می خاست و ایشان را در جای خود می نشاند.[/]

[="darkgreen"]ارادت امام حسین به حضرت زینب علیهاسلام :
امام حسین علیه السلام خواهرش زینب را بسیار گرامی می داشت و همواره ارادت خود را به ایشان ابراز می کرد و هنگامی که صاحب دختری شد ، به سبب محبتی که به ایشان داشت ، نام دخترش را هم نام ایشان یعنی زینب نهاد.[/]

[="indigo"]حضرت زینب علیهاسلام برترین خواهر امام حسین علیه السلام:
در حدیث شریفی که امام حسین را معرفی میکند آمده : این حسین بهترین فرد از جهت پدر ، مادر ، برادر و خواهر است ؛ پدرش علی ، مادرش فاطمه ، برادرش حسن و خواهرش زینب است.[/]

[="darkgreen"]تاکید حضرت زینب علیهاسلام جهت همراهی با امام حسین در واقعه عاشورا :
ابن عباس به امام حسین (ع) گفت : چرا در این سفر خطرناک به عراق زن ها را با خود می برید؟
حضرت زینب فرمود : ابن عباس به بزرگ و آقای ما می گویی که مار را اینجا بگذارد و تنها برود ، به خدا سوگند چنین چیزی ممکن نیست ، ما با او زنده ایم و با او می میریم . آیا روزگار جز ایشان کسی را برای ما باقی گذاشته است؟[/]

[="darkred"]حجاب و عفاف حضرت زینب علیها سلام[/]

[="purple"]گواهی همسایه درباره عفاف حضرت زینب علیها سلام :
یحی مازنی میگوید: من مدت زیادی همسایه خانه امیر المومنین بودم و در طول این مدت نه قامت حضرت زینب را با چشم دیدم و نه صدای او را با گوش شیندم.[/]

[="darkgreen"]مراقبت امیرالمومنین از حضرت زینب علیها سلام:
امیرالمومنین شبانه به اتفاق دو فرزندش حسن و حسین ، حضرت زینب را تا حرم رسول خدا همراهی میکرد تا ایشان را از چشم نامحرمان مصون بدارد.[/]

[="purple"]نحوه گفتگوی حضرت زینب علیها سلامبا افراد غریبه در مواقع ضروری:
حضرت زینب هنگام دفاع از حق و حقیقت و مبارزه با حق شکنان از پشت پرده ای که کنیزان آن را برایش می گرفتند با مردان بیگانه صحبت می کردند.[/]

[="darkgreen"]متانت و خویشتن داری حضرت زینب علیها سلامدر شهر کوفه:
راوی می گوید: متوجه زینب شدم ، به خدا سوگند زنی با متانت و خویشتن دار بود که سخنران تر از ایشان ندیده بودم.[/]

[="purple"]قول علما پیرامون عفاف حضرت زینب علیها سلام:
آیت الله مامقانی : حضرت زینب در حجاب و عفاف منحصر به فرد است ، به گونه ای که چشم هیچ مرد نامحرمی در زمان پدرش و دو برادرش حسن و حسین به ایشان نیفتاد.
ادیب دانشمند حسن قاسم: حضرت زینب نمونه عفاف و پاکدامنی است.[/]

[="darkred"]رنجهای دوران کودکی حضرت زینب علیها سلام (1) [/]

[="darkgreen"]رویای عجیب حضرت زینب در دوران کودکی:
حضرت زینب خواب دیدند باد شدیدی وزید و همه جا تاریک شد و ایشان به درخت تنومندی پناه بردند ، امام آن درخت بر اثر آن طوفان از ریشه کنده شد و به زمین افتاد. ایشان شاخه آن را محکم گرفتند اما باد به آن نیز امان نداد و آن را قطع کرد. به شاخه دیگر آن پناه بردند اما طوفان آن شاخه را هم شکست ، باز به دو شاخه دیگر آن پناه بردند اما آن هم شکستند.[/]

[="purple"]تعبیر رویای حضرت زینب توسط رسول خدا (ص):
رسول خدا هنگام شنیدن رویایی حضرت زینب گریستند و فرمودند : آن درخت تنومند پدربزرگ توست و شاخه نخست ، مادرت زهرا و شاخه دوم آن پدرت علی و دو شاخه دیگر آن دو برادرت حسن و حسین هستند که روزی دنیا به خاطر از دست دادنشان تاریک می شود و تو به خاطر از دست دادن آن ها لباس عزا بر تن خواهی کرد.[/]

[="darkgreen"]عمر حضرت زینب هنگام رحلت رسول خدا (ص):
پنج سال.[/]

[="purple"]صحنه تکان دهنده ای که حضرت زینب در سنین کودکی شاهد آن بود:
پس از رحلت پ یامبر اکرم غاصبان خلافت جهت بیعت از امام علی به خانه وی یورش بردند و آن را به آتش کشیدند و در این میان حضرت زینب شاهد رفتار وقیحانه و خشونت آمیز دشمنان با پدرشان بودند.[/]

[="darkgreen"]مدت زمان زندگی حضرت زینب با مادرش پس ار رحلت رسول خدا(ص):
بنا بر قولی سه ماه.
[/]
[="purple"]وصیت حضرت زهرا در بستر شهادت به دخترش زینب :
اهتمام ورزیدن به دو برادرش حسن و حسین علیهما سلام[/]

[="darkgreen"]احساسات حضرت زینب نسبت به رسول خدا هنگام شهادت حضرت زهرا:
وقتی امیرالمومنین پیکر حضرت زهرا را غسل داد و کفن کرد به فرزندانش فرمود: بیایی از مادرتان توشه بردارید. حضرت زینب در حالیکه با پوشش کاملی به سولی پدر حرکت می کرد ، لحظه ای جدش را به یاد آورد و خطاب به او با آهی جانکاه گفت: ای رسول خدا به راستی با شهادت مادرم فقدان و جای خالی تو را دریافتیم.
[/]
[="purple"]حضرت زینب آخرین میزبان حضرت علی :
حضرت علی شب نوزدهم ماه رمضان برای افطار به خانه دخترش زینب رفت. پس از نماز کنار سفره آمد دید زینب دو قرص نان جو و کاسه ای شیر با مقداری نمک در میان سفره نهاده است.
به دخترش فرمود: مگر نمی دانی من پیرو پسرعمویم رسول خدا هستم و در کنار سفره ای که بیش از دو رقم غذا بشاد ، غذا نمی خورم. از این دو غذا (شیر و نمک) یکی را بردار.
زینب شیر را برداشت و آن حضرت سه لقمه از نان جو را با نمک خورد.
در آن شب حضرت علی بسیار از حجره بیرون می آمد و به آسمان نگاه می کرد و می گریست و سپس به حجره باز میگشت و نماز می خواند و گاهی گفتاری را که از شهادتش خبر می داد به زبان می آورد.
زینب هنگام دیدن بی قراری پدرش عرض کرد: ای پدر چرا امشب این گونه مضطرب و پریشان هستی؟
علی در پاسخ فرمود: فرزندم ! صبح امشب ، ضربت شهادت می خورم.[/]

[="darkred"]

رنجهای دوران کودکی و نوجوانی حضرت زینب علیهاسلام (2)
[/]

[="purple"]اقدام حضرت زینب در سحرگاه ضربت خوردن امام علی :
آن شب شب عجیبی بود ، غم و اندوه در چهره ها موج می زد و اهل خانه احساس خوبی نداشتند...
ناگهان صدای غم بار امیر المومنین در خانه پیچید : این آخرین دیدار من با شماست ، من صبحگاه به استقبال شهادت خواهم رفت.
حضرت زینب با شیندن این حرف دگرگون و غرق ناباوری شد.
اذان صبح که نزدیک شد امام از جایش برخاست و خود را برای بیرون رفتن آماده کرد. حضرت زینب با چهرا ای مضطرب و پریشان مقابل پدرش ایستاد و از او خواست برای نماز صبح به مسجد نرود و فرد دیگری را به مسجد بفرستد.
ولی حضرت مهربان تر از همیشه به دخترش فرمود: دخترم راه گریزی از مرگ نیست و من باید بروم. سپس کاشانه را به قصد مسجد ترک گفت.[/]

[="darkgreen"]حالت شکسته حضرت زینب در بستر شهادت امیر المومنین :
راوی می گوید:زینب و ام کلثوم نزدیک بستر پدرشان رفتند و پس از دیدن وضعیت وخیم پدرشان با حالتی اندوهناک به او گفتند: پدر پس از تو پناهگاه افراد کم سن و سال کیست ، چه کسی جوابگوی افراد بزرگسال در میان عموم مردم خواهد بود. ای پدر غم و اندوهمان برایت طولانی است و پیوسته برایت اشک خواهیم ریخت.
مردم هنگام شنیدن صدای اندوهناک آنان از پشت حجره به شدت گریستند و چشمان امیرالمونین پر از اشک شد.[/]
[="purple"]
عمر مبارک حضرت زینب هنگام شهادت حضرت علی :
سی و پنج سال
[/]
[="darkgreen"]پرستاری حضرت زینب از امام حسن پس از مجروح شدن ایشان در جنگ با معاویه:
حضرت زینب برادرش را مداوا می کرد و عنایت خاصی به سلامتی ایشان داشت و پس از شفای کامل ان حضرت خداوند متعال را سپاس گفتند.[/]

[="Purple"]حضرت زینب و مسمومیت برادرش امام حسن:
وقتی حضرت زینب از مسمومیت امام حسن مطلع شدند ، سراسیمه به زیارت ایشان رفتند. امام حسن نیز پس از اطلاع از آمدن خواهرش دستور دادند ظرفی را که در آن خون استفراغ کرده بودند پنهان کنند تا حضرت زینب از وخیم بودن حالشان مطلع نشوند.[/]

[="darkgreen"] واکنش حضرت زینب هنگام دیدن وضعیت دردناک امام حسن:
حضرت زینب هنگام دیدن وضعیت ناگوار امام حسن ، از حال رفتند.[/]

[="purple"]سن حضرت زینب هنگام شهادت امام حسن:
تقریبا چهل و پنج سال.[/]

[="DarkGreen"]مصیبت مضاعف حضرت زینب هنگام تشییع جنازه امام حسن:
بنی امیه به دستور عایشه پیکر امام حسن را تیرباران کرد تا این پیکر مبارک نزد قبر پیامبر برده نشود.
و در این میان عایشه به صراحت کراهتش را نسبت به خاندان اهل بیت اعلام کرد و گفت: مایل نیستم کسی را که دوست ندارم در خ انه ام دفن کنید.[/]

[="DarkRed"]ازدواج حضرت زینب علیها سلام[/]

[="DarkGreen"]نام همسر حضرت زینب علیها سلام:
عبدالله بن جعفر[/]

[="Purple"]نام پدر و مادر عبدالله:
نام پدرش جعفر طیار و نام مادرش اسما بن عمیس که هر دو از چهره های سرشناس مذهبی و تربیت یا فته مکتب علوی می باشند.[/]
[="DarkGreen"]
خویشاوندی عبدالله با حضرت زینب علیها سلام:
عبدالله پسرعموی حضرت زینب بود.
[/]
[="DarkGreen"]نحوه خواستگاری عبدالله از حضرت زینب علیها سلام:
فردی از سوی عبدالله به خدمت حضرت علی شرفیاب شد و گفت:
یا امیر المومنین شما که می دانید رسول خدا تا چه اندازه به فرزندان جعفر ابراز علاقه می کرد ؛ به طوری که روزی به آنان نگاه کرد و فرمود:
دختران ما از آن پسران ما و پسران ما از آن دختران ما هستند.
بنابراین چه شایسته است که زینب را به ازدواج عبدالله در آورید.[/]

[="Purple"]علت موافقت حضرت زینب با خواستگاری عبدالله :
عبدالله فردی دین دار و شایسته و مورد تایید حضرت علی بود.
[/]
[="DarkGreen"]شرایط امام علی برای ازدواج عبدالله با زینب علیها سلام:
1- هرگاه زینب بخواهد برادرش حسین را ببیند ، عبدالله مانع نشود.
2- چنانچه حسین اراده سفر کند و زینب بخواهد با او برود ، مخالفت نکند.
[/]
[="Purple"]مقدار مهریه حضرت زینب:
چهادصد و هشتاد درهم برابر مهریه مادرشان حضرت زهرا علیها سلام.[/]

[="DarkGreen"]سن حضرت زینب هنگام ازدواج:
طبق نقل برخی از روایات ، حضرت زینب در سال هفدهم هجری ، آن هنگام که عمر شریفشان سیزده سال بود ازدواج کردند.[/]

[="DarkRed"]درایت و بینش حضرت زینب علیها سلام
[/]

[="DarkGreen"]خداشناسی والای حضرت زینب در سنین کودکی:
روزی امیر المومنین به حضرت زینب که خردسال بودند فرمودند:
دختر بگو یکتا.
حضرت زینب گفتند : یکتا
سپس امیرالمومنین به ایشان فرمودند: بگو دو تا، حضرت زینب کمی مکث کردند و سپس عرض کردند: چگونه می توانم با زبانی که به یگانگی خداوند جاری شده در مورد دوگانگی سخن بگویم.[/]

[="Purple"]سطح علمی حضرت زینب در دوران کودکی:
روزی حضرت زینب از امام علی پرسیدند: پدرجان آیا مرا دوست داری؟
امام فرمودند: چگونه شما را دوست نداشته باشم در حالیکه شما پاره تن من هستید.
زینب گفتند: البته شما به ما شفقت دارید و آن را مجازا محبت می نامید ، چون محبت مخصوص خداوند متعال است.[/]

[="DarkGreen"]مهمترین فعالیت آموزشی حضرت زینب:
برگزاری جلسات تعلیم و تربیت دینی برای زنان جهت ارتقای سطح علمی و فرهنگی آنان.
[/]
[="Purple"]مرجعیت اجتماعی حضرت زینب هنگام بیماری امام سجاد:
شیخ صدوق می گوید: حضرت زینب نیابت خاصی از سوی امام سجاد در زمان بیماری ایشان داشت
و مردم تا هنگام بیماری آن حضرت در مسائل حلال و حرام به حضرت زینب مراجعه می کردند.[/]

[="DarkRed"]مقام و منزلت حضرت زینب علیها سلام[/]

[="DarkGreen"]نام حضرت زینب در لوح محفوظ الهی:[/]
[="DarkGreen"]روایت شده :وقتی حضرت زینب چشم به جاهن گشودند ... جبرئیل بر پیامبر اکرم فرود آمد و فرمود: خدا می فرماید نام دختر فاطمه را زینب بگذار که نام او در لوح محفوظ چنین نگاشته شده است.[/]

[="Purple"]منزه بودن حضرت زینب از رجس و پلیدی:
رسول خدا هنگام ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه رو به دخترش کرد و دست به دعا بالا برد و فرمود:
پروردگارا! او و ذریه اش را از شیطان رجیم در امان نگه دار...
و همانگونه که رجس را از من دور نگه داشتی از آنانا هم دور نگه دار و نسلشان را مطهر گردان.[/]

[="DarkGreen"]حضرت زینب در نگاه رسول خدا:
رسول خدا فرمودند: وصیت میکنم حاضرین و غائبین امتم را که این دختر (حضرت زینب) را به حرمت پاس دارید، همانا وی به خدیجه کبری شباهت دارد.[/]

[="Purple"]رفتار امام حسین هنگام دیدن خواهرش زینب:
هرگاه زینب برادرش امام حسین را زیارت می کرد و بر او وارد میشد ، ان حضرت برای تعظیم و بزرگداشت خواهرش از جایش بر می خاست
و چنانچه قرآن می خواندند و خواهرشان را می دیدند ، قرآنشان را قطع و اقدام به انجام این کار می کردند.[/]

[="DarkGreen"]علت ملقب شدن حضرت زینب به عقیله بنی هاشم:
عقیله به معنای سرور میباشد و حضرت زینب به خاطر ارجمند بودن میان بنی هاشم به این لقب یعنی سرور بنی هاشم ملقب شدند.[/]

[="Purple"]تاثیر سوگند به حق حضرت زینب در تعجیل ظهور امام زمان:
نقل شده فردی زاهد و وارسته امام زمان را در سرداب سامرا زیارت کرد و امام زمان به ایشان فرمود:
به شیعیان و دوستداران ما بگو که اگر می خواهند ظهور ما نزدیک شود ، خداوند را به حضرت زینب سوگند دهند.[/]

[="DarkRed"]زهد و تقوی حضرت زینب علیها سلام[/]


[="DarkGreen"]زهد حضرت زینب:
حضرت زینب با اینکه شوهرش عبدالله یکی از ثروتمندترین افراد به شمار می آمد هرگز تحت تاثیر جاه و جلال و مال و منال فراوان او قرار نگرفت و به خاطر جلب رضای الهی از همه آن ها صرف نظر کرد و ساده زیست و زاهدانه یگانه معبودش را پرستش کرد.[/]
[="Purple"]
راز و نیاز حضرت زینب با خداوند:
حضرت زینب در راز و نیاز با خداوند شبیه مادرش حضرت زهرا بودند و شب هنگام قرآن می خواندند و با پروردگار خویش به نیایش می پرداختند.
[/]
[="DarkGreen"]شگفتی حضرت زهرا از عبادت دخترش حضرت زینب:
نحوه نیایش حضرت زینب با معبود یگانه اش چنان دل انگیز و خالصانه بود که روزی حضرت زینب پس از اتمام راز و نیاز با خداوند ، با نگاه خیره کننده مادرش رو به رو شد که عبادتش را به نظاره گرفته بود.
حضرت زهرا زینبش را در آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسید و با کلمات محبت آمیزی او را ستایش کرد و فرمود:
خداوند تو و فرزندان نیک و پرهیزگارت را از خیر و برکت بهرمند سازد.
دخترم گویا تو را می بینم که با بیانی شیوا از حق پایمال شده (ما اهل بیت) دفاع می کنی.[/]

[="Purple"]عظمت شخصیت حضرت زینب:
علامه مامقانی می گوید:
حضرت زینب دارای شخصیتی برجسته و بی همتاست و رفتار حیکیمانه اش موجب شگفتی همگان گشت ؛
چرا که او عقیله بینی هاشم است و در خلق و خوی شبیه مادرش حضرت زهرا می باشد.[/]

[="darkgreen"][="darkred"]ولادت حضرت زینب[/] [/][="darkred"](علیهاالسلام)[/]


[="darkgreen"]وضعیت حضرت زهرا (علیهاالسلام)هنگام باردار شدن به حضرت زینب(علیهاالسلام) :
حالتی از اندوه حضرت زهرا(علیهاالسلام) را فرا گرفته بود و روز به روز این حالت افزایش می یافت. [/]

[="purple"]روز ، ماه ، سال و محل ولادت حضرت زینب(علیهاالسلام) :
روز پنجم جمادی الاول ، سال پنجم یا ششم هجری در شهر مدینه منوره.[/]

[="darkgreen"]نخستین صدایی که حضرت زینب(علیهاالسلام) هنگام ولادت شنیدند:
بانگ "الله اکبر لا اله الا الله " [/]
[="purple"]
موقعیت حضرت زینب (علیهاالسلام)در تسلسل فرزندان امام علی و حضرت زهرا علیهما السلام:
سومین فرزند بعد از امام حسن و امام حسین علیهما السلام[/]

[="darkgreen"]معنای زینب در لغت و اصطلاح:
زینب در لغت به معنای "درخت خوش بو " و در اصطلاح به معنای "زینب پدر" می باشد.[/]
[="purple"]
زمان مشخص شدن نام حضرت زینب(علیهاالسلام) :
سه روز بعد از ولادت
[/]
[="darkgreen"]دلیل به تاخیر افتادن نامگذاری حضرت زینب (علیهاالسلام):
رسول خدا در سفر بودند ، به همین خاطر امام علی علیه السلام و حضرت زهرا (علیهاالسلام)منتظر بازگشت ایشان شدند تا ایشان برای دخترشان نامی اختیار فرماید.[/]

[="purple"]دگرگونی پیامبر اکرم (ص) هنگام شنیدن خبر ولادت حضرت زینب(علیهاالسلام):
پیامبر هنگام شنیدن خبر ولادت حضرت زینب (علیهاالسلام)گریستند و وقتی امام حسین علیه السلام از ایشان درباره علت گریستنشان پرسیدند ، فرمودند : ای نور چشمم ! به زودی به راز این گریستن پی خواهی برد.[/]
[="darkgreen"]
فرشته مامور ابلاغ نام حضرت زینب(علیهاالسلام) از سوی خداوند به پیامبر اکرم(ص):
جبرئیل
[/]
[="purple"]خبر جبرئیل برای رسول خدا (ص) پیرامون زندگی حضرت زینب (علیهاالسلام):
جبرئیل به پیامبر (ص) خبر داد که زندگی حضرت زینب(علیهاالسلام) آکنده از مصائب خواهد بود.[/]
[="darkgreen"]
عکس العمل پیامبر هنگام دیدن حضرت زینب (علیهاالسلام):
پیامبر(ص) حضرت زینب(علیهاالسلام) را در آغوش گرفت و با صدای بلند گریست.[/]

[="purple"]علت گریستن رسول خدا هنگام دیدن حضرت زینب(علیهاالسلام) :
رسول خدا (ص) در این باره به حضرت زهرا فرمودند: این دختر در آینده به مصائب مختلفی مبتلا خواهد شد.[/]

[="darkgreen"]فرمایش پیامبر اکرم (ص) پیرامون مصائب حضرت زینب (علیهاالسلام):
رسول خدا (ص) فرمودند : هرکس بر مصائب زینب (علیهاالسلام)بگرید مانند کسی است که بر مصائب دو برادرش حسن و حسین علیهماالسلام گریسته است.[/]

[="purple"]فردی که حضرت زینب طبق سخن رسول خدا (ص) شبیه او هستند:
حضرت خدیجه(علیهاالسلام)[/]

[="darkgreen"]برجسته ترین ویژگی هایی که حضرت زینب(علیهاالسلام) از پدر و مادرشان به ارث بردند :
حضرت زینب(علیهاالسلام) از پدرش فصاحت و بلاغت و از مادرش نزاهت و حیا را به ارث برده است.[/]

[="purple"]شباهت حضرت زینب با امام حسن و حسین :
حضرت زینب (علیهاالسلام)در بردباری شبیه امام حسن علیه السلام و در شجاعت شبیه امام حسین علیه السلام می باشد.[/]

[="darkgreen"]میزان اختلاف سنی حضرت زینب(علیهاالسلام) با امام حسین علیه السلام :
حضرت زینب(علیهاالسلام) حدودا دوسال از امام حسین علیه السلام کوچکتر بودند.[/]

[="purple"]سخن اسما با حضرت زهرا پیرامون حضرت زینب :
اسما همسر جعفر بن ابی طالب ، حضرت زینب را پس از ولادت در آغوش گرفت و به حضرت زهرا گفت : دختر رسول خدا! این نوزاد در زیبایی و شخصیت شبیه شماست و علاوه بر آن ، زیبایی و نجابت در این نوزاد مجسم شده است. راستی چقدر شبیه برادرش حسین است.[/]

واقعه ی کربلا (1)


عمر مبارک حضرت زینب در واقعه عاشورا:
پنجاه و سه سال

احساس حضرت زینب پس از اقامت کاروان اهل بیت در کربلا:
حضرت زینب پس از اقامت کاروان در کربلا به امام حسن فرمود:
من از این سرزمین بیمناکم.


مناجات امام حسین پس از اقامت در کربلا:
امام حسین پس از اقامت در کربلا نگاه محبت آمیزی به اهل بیت و اصحاب خود انداخت و سپس دستانش را به آسمان بلند کرد و فرمود:
پرودگارا ما از خاندان پیامبر تو هستیم. دشمنان ما را از سرزمین مان راندند و به ما اهانت کردند.
حق ما را از این ظالمان بستان و ما را یاری فرما.

اشعار امام حسین در شب عاشورا که به شدت حضرت زینب را دگرگون کرد:
ای روزگار اف بر دوستی تو ، تو چقدر بی وفایی که هرصبح و شام چقدر از دوستان و یارانت برا به کشتن می دهی و به عوض نیز قناعت نکنی.
و کارها تنها به دست خدای بزرگ و تواناست و زندگی و مرگ به خواست اوست،
هرزنده ای راهی را در پیش گرفته و می رود و سرانجام با پدیده مرگ دیدار خواهر کرد ؛ براستی چقدر وعده دیدار نزدیک است!
حضرت زینب هنگام شنیدن این اشعار به امام حسین فرمود : چه کسی قرار است کشته شود؟
امام حسین فرمود: برادرت حسین کشته خواهد شد.
حضرت زینب ناله کنان فرمود: وای بر من! برادرم حسین برای خود مرثیه می خواند.

موعظه ی امام حسین هنگام دیدن حالت پریشان حضرت زینب:
امام حسین هنگام دیدن وضعیت دردناک خواهرش زینب فرمود:
خواهرم! مراقب باش شیطان شکیبایی ات را در هم نشکند.
حضرت زینب به چهره برادر خیره شدند و ناباورانه فرمودند: آیا تو واقعا کشته خواهی شد؟!! جانم به فدای تو...


واقعه ی کربلا (2)



توصیه ی امام حسین به حضرت زینب درباره شهادتش:


خواهرم بعد از شهادتم (دربرابر دشمن) گریبان چاک مزن و بر سر و صورت خود نزن (تا دشمن شماتت نکند).
و در روایتی دیگر : خواهرم مبادا در شهادتم بی تابی کنی و دامن شکیبایی از دست بدهی ؛ چرا که بی تابی تو موجب بی تابی من می شود.

علت افزایش نگرانی حضرت زینب در روز سوم محرم:
ورود سپاه چهار هزار نفری عمر بن سعد به قصد پیکار با امام حسین


روزی که حبیب بن مظاهر با انگیزه حمایت از امام حسین وارد کربلا شد:

روز ششم محرم

پیغام حضرت زینب به حبیب بن مظاهر:
پیغام سلام

عکس العمل حبیب هنگام شنیدن پیغام حضرت زینب:
وقتی حبیب پیغام سلام حضرت زینب را شنید و فهمید که حضرت زینب با امدن او به کربلا ، جهت یاری برادرش خرسند شده است ، بی تاب شد و گفت:
من که باشم که حضرت زینب به من پیغام سلام رساند.

رخدادی که روز هفتم محرم حضرت زینب را بسیار آزرده خاطر کرد:
قطع آب بر روی قافله امام حسین به دستور ابن زیاد

برجسته ترین کار حضرت زینب در شب عاشورا:
راز و نیاز با خداوند و استغاثه به درگاه الهی

دغدغه فکری حضرت زینب در شب عاشورا:
حضرت زینب در آن شب در محراب خویش پیوسته به فکر امام حسین بودند و به این می اندیشیدند که چگونه می توانند غم تلخ هجران برادرشان را تحمل کنند ؛ به همین خاطر با دلی شکسته خطاب به خداوند فرمودند:
خدایا این شب را بر من طولانی گردان و زینب را در فراق حسین و عزیزانش گرفتار مساز.

سخنان سوزناک حضرت زینب با امام حسین در شب دهم محرم:

امام حسین وارد خیمه زنان شد و نافع بن هلال در بیرون از خیمه منتظر امام ماند. نافع صدای حضرت زینب را از پشت خیمه شنید که با گلویی بغض گرفته به امام حسین می گفت:
برادرم! جان باختنت را نظاره می کنم و خود را برای سرپرستی زنان هراسان آماده می سازم. ای برادر! تو آگاهی که این قوم چه کینه های قدیمی در قلب هایشان از ما دارند ،
ای برادر این مصیبت ، مصیبت عظیمی است و از دست دادن این جوانان و ماه های درخشان بنی هاشم برایم دشوار است.


[="DarkRed"]

واقعه ی کربلا (3)
[/]

[="DarkGreen"]
نحوه ی برخورد حضرت زینب با علی اصغر هنگام قطع شدن آب:

سکینه دختر امام حسین می گوید: در روز نهم محرم که آب را بر ما قطع کردند ، حسرت یک جرعه آب را داشتیم که لب های خشکمان را با آن تر کنیم ،
با خود گفتم به خیمه ی عمه ام زینب بروم بلکه آبی در آنجا بیابم ولی ناگهان چشمم به عمه ام زینب
افتاد که هراسان و آشفته بود و برادر شیر خوارم ، علی اصغر را که در حال جان دادن بود در آغوش گرفته
و از شدت نگرانی و سرگردانی گاهی بلند می شد و گاهی می نشست.
با دیدن حالت عمه ام و برادرم علی اصغر ، بغض گلویم را فشرد و دیگر چیزی نگفتم و سکوت اختیار کردم.[/]

[="Purple"]موضعگیری حضرت زینب پس از دیدن مظلومیت امام حسین در عرصه کربلا:
هنگامی که حضرت زینب دیدند امام حسین به نسبت خود با پیامبر و امام علی و حضرت زهرا اشاره می کند و به دشمنان می فرماید:
چرا در ریختن خون ما اهل بیت تقوا پیشه نمی کنید!
بغض گلویش را فشرد ، زنان را دور هم جمع کرد و به تسلی آن ها پرداخت ، سپس همگی ناله و زاری کردند.
حضرت عباس و علی اکبر با دیدن ناراحتی حضرت زینب و سایر زنان نزد آنان رفتن و آنان را تسلی داند و به شکیبایی فرا خواندند.[/]

[="DarkGreen"]حضرت زینب هنگام شهادت برادرش حضرت عباس:
امام حسین پس از فرستادن حضرت عباس برای آوردن آب ، ناگهان دگرگون شدند و غم بر چهره شان نمایان شد.
حضرت زینب پس از دیدن حالت برادرش حسین فرمود: برادرم چرا ناگهان رنگ صورتت تغییر کرد...؟
امام با قلبی سوزان و صدایی حزین پاسخ داد:
خواهرم ! پرچم برادرم عباس بر زمین افتاد و برادرم شهید شد/
حضرت زینب تا این سخن را شنید بر زمین افتاد و ندای " وا اخاه ! وا عباساه! وا قلة ناصراه! وا ضیعتاه من بعدک یا ابالفضل !" سر دادند.[/]

[="Purple"]همدردی امام حسین با حضرت زینب پس از شهادت حضرت عباس:
حضرت زینب پس از شهادت حضرت عباس از صمیم قلب فرمودند:
عباسم بعد از تو بی سرپرست شدیم.
امام حسین پس از شنیدن گفته حضرت زینب نیز فرمودند:
آری به خدا سوگند بعد از تو ای برادر! کمرم شکست.[/]

[="DarkGreen"]تفاوت سنی حضرت زینب با حضرت عباس:
حضرت زینب حدودا بیست و یک سال از حضرت عباس بزرگتر بودند.
[/]

[="DarkRed"]

واقعه ی کربلا (4)
[/]

[="Purple"]عکس العمل حضرت زینب هنگام اطلاع از شهادت علی اکبر:
حضرت زینب شتابان از خیمه بیرون آمد و با ندایی سوزناک علی اکبر را فرا خواند و گفت:
وای پسرم!وای از کشته شدنت ! وای از کمی یارو یاور ، وای از غریبی ، وای ای خون قلب ،
ای کاش چشم هایم را از دست می دادم و تو را در این حال نمی دیدم ،
ای کاش بدنم در زیر خاک ها بود و تو را در این وضعیت نمی دیدم.
آنگاه زینب پیکر بی جان و به خون تپیده علی اکبر را در آغوش گرفت و از عمق وجود گریست.
[/]
[="DarkGreen"]علت شتاب حضرت زینب در رفتن به سوی قتلگاه پس از شهادت علی اکبر:
حضرت زینب هنگام شهادت علی اکبر سراسیمه و قبل از برادر به میدان نبرد رفتند ؛ چون از علاقه ی شدید امام حسین به پسرش آگاه بودند و می دانستند
که اگر برادرش حسین بدن به خاک و خون افتاده و قطعه قطعه شده پسرش علی اکبر را ببیند تاب نخواهد آورد
وبر اثر آن دگرگون خواهد شد. لذا خود را زود به میدان رساندند تا وقتی چشم امام به ایشان بیفتد
که در میان مردان نامحرم قرار گرفته است فکر و ذهنش به وی متوجه شود و زیاد غرق عمق فاجعه ی شهادت علی اکبر نشود.[/]

[="Purple"]خواهش حضرت زینب از امام حسین هنگام آوردن دو فرزند خویش برای پیکار در عرصه کربلا:
حضرت زینب به امام حسین فرمود:
جدم ابراهیم با قربانی به پرودگارش نزدیک شد و من هم میخواهم این دو قربانی را از من بپذیری
تا در راستای آرمان هایت قربانی شوند و اگر جهاد بر زنان روا بود هر آینه هزاران جان نثارت می کردم.[/]

[="DarkGreen"]واکنش حضرت زینب هنگامی که امام حسین پیکر پاره پاره شده ی فرزندانش را به خیمه ها آورد:
وقتی امام حسین پیکر فرزندان حضرت زینب را به خیمه ها آورد ،
همه ی زنان شیوه کنان به استقبال دو پیکر شهید رفتند ،
ولی حضرت زینب شکیبایی پیشه ساخت و در خیمه ماند و از ناله و شیون خودداری کرد
چون ترسید اگر بیرون برود و دو نو گل شکفته ی خود را شکسته و پژمرده ببیند ، طاقت نیاورد و بردباری اش را از دست بدهد.[/]

واقعا دست گلت درد نکنه

عالی بود

چرا زود به زود ادامه شو نمی زاری

[="DarkRed"]

واقعه ی کربلا (5)
[/]

[="DarkGreen"]مصیبتی که قلب حضرت زینب را بیشتر از همه سوزاند:
شهادت علی اصغر[/]

[="Purple"]گفتگوی حضرت زینب با امام حسین پیرامون علی اصغر:
هنگامی که امام حسین طفل شیرخوارش را خواست تا با او وداع کند ،حضرت زینب او را آورد و بهامام داد و گفت:
ای برادر ! پسرت علی اصغر سه روز است آب نخورده ، از دشمنان جرعه ای آب برای او بخواه.
امام نوزاد شیرخوارش را در آغوش گرفت و نزد دشمنان رفت و از آنان تقاضای جرعه ای آب برای طفلش کرد
که پاسخ این درخواست تیر سه شعبه ای بر گلوی پاک علی اصغر بود.
[/]
[="DarkGreen"]حضرت زینب در سوگ شهادت علی اصغر:
وقتی حضرت زینب پیکر بیجان و غرق خون علی اصغر را دید ،
او را در آغوش گرفت و در حالی که اشک می ریخت و ناله می کرد ، با صدایی اندوهگین و قلبی پر سوز برای شش ماهه امام حسین چنین مرثیه خواند:
قلب من بر نوزاد عطشانی حزین است که هنوز وقت شیر دادنش به پایان نرسیده و از شیر سیراب نگردیده بود که توسطه تیر(سه شعبه حرمله) سیراب گردید.
او را در حال که نوزاد بود غرق در اشک کردند و قلب من هر سال برایش اندوهناک می گردد.
قلب پدرش را با شهادتش سوزاندند و پاسخ پدرش را با ذلت و انتقام دادند.
خداوند میان ما و آن ها دادگر است.
روز قیامت روز حسابرسی و جدایی خصومت هاست.
[/]

[="DarkRed"]واقعه ی کربلا (6)[/]

[="DarkGreen"]دفاع امام حسین از حضرت زینب و خاندان رسالت در روز عاشورا:
امام حسین پس از تنها ماندن در عرصه کربلا ، راهی میدان شدند و در مقابل دشمن ایستادند
و برای اتمام حجت با آنان با صدای بلند فرمودند:
آیا کسی هست تا از حریم رسول خدا دفاع کند؟
آیا یگانه پرستی هست تا خشیت الهی او را از ظلم و ستم بر ما باز دارد؟
آیا کسی هست تا در راه خدا دادرس ما باشد؟[/]

[="Purple"]آخرین وداع امام حسین با زینب و ام کلثوم و فاطمه:
در روایت آمده است که امام حسین پس از تنها ماندن در عرصه کربلا و فقدان همه یارانش با صدایی جانکاه فرمودند:
کسی نیست از خاندان رسول خدا حمایت کند؟ کسی نیست از حریم ذریه رسول خدا محافظت کند؟
سپس رو به خیمه کردند و حضرت سکینه و فاطمه و زینب و ام کلثوم را خواندند و به آن ها فرمودند:
علیکن منی السلام
این آخرین وداع من با شما ست و بدانید که بعد از من با بلاهای سختی مواجه خواهید شد.
سپس امام حسین به شدت گریستند.[/]

[="DarkGreen"]علت اشک ریختن امام حسین بعد از وداع نهایی با اهل بیت خود:
وقتی حضرت زینب از امام حسین دلیل گریهایشان را پرسید ، امام فرمودند:
چگونه نگریم در حالی که شمارا می بینم که به زودی به اسارت دشمن در خواهید آمد.[/]

[="Purple"]عملکرد حضرت زینب هنگام رفتن امام حسین به میدان جنگ:
وقتی امام حسین آهنگ میدان جنگ کرد ، حضرت زینب مانع رفتنش شد و گفت:
ای برادر! کمی درنگ کن ، تا بتوانم بیشتر تو را ببینم و آخرین لحظات را با تو سپری کنم که بعد از آن دیگر دیداری نیست.
سپس امام را در آغوش گرفت و دست ها و پاهایش را بوسید و هرچه کوشش کرد از ایشان جدا شود نتوانست تا اینکه امام ، حضرت زینب را تا خیمه همراهی کرد و ایشان را به آرامش دعوت نمود.[/]

[="DarkGreen"]عمل حضرت زینب به وصیت مادرش زهرا در آخرین لحظات وداع:
حضرت زینب را در آخرین لحظات جدایی با امام حسین گفتند:
مادرم وصیت کرده تا جایی را که رسول خدا می بوسید ، ببوسم.[/]

[="DarkRed"]

واقعه ی کربلا (7)
[/]

[="DarkGreen"]بی قراری حضرت زینب هنگام از اسب افتادن امام حسین:
وقتی امام حسین از روی اسب بر روی زمین افتادند ، حضرت زینب دوان دوان از خیمه بیرون آ»دند و برادر را مورد خطاب قرار دادند و فرمودند:
دریغ برادرم! افسوس سیدم و اهل بیتم! ای کاش آسمان بر زمین فرو می ریخت ، ای کاش کوه ها بر زمین ریخته بودند.
[/]
[="Purple"]نقشه ی شوم دشمنان برای اطلاع از زنده بودن امام حسین:
دشمنان برای آگاهی ا ززنده بودن امام حسین تصمیم گرفتند به خیمه های زنان و کودکان نزدیک شوند تا با این اقدام غیرت امام حسین را به جوش آورند و از زنده بودن ایشان مطلع شوند.[/]

[="DarkGreen"]حالت حضرت زینب هنگام دیدن بدن آغشته به خون امام حسین :
حضرت زینب هنگام دیدن بدن آغشته به خون امام حسین ناباورانه گفتند:
آیا تو حسین ، برادر منی؟ آیا تو پسر مادر منی؟ آیا تو نور و چشم و میوه ی قلب منی؟ آیا تو حامی ما و امید ما و پناه و تکیه گاه مایی؟
آیا تو پسر محمد مصطفایی؟ آیا تو پسر علی مرتضایی؟ آیا تو پسر فاطمه زهرایی؟[/]

[="Purple"]خطاب التماس آمیز حضرت زینب به پیکر خونین امام حسین:
حضرت زینب هنگام دیدن بدن زخم خورده و خون آلود و بی هوش امام حسین بر روی زمین کربلا ناباروانه و از اعماق وجود ، امام حسین را مورد خطاب قرار داد اما هیچ پاسخی از ایشان نشنید.
با صدایی حزن آلود ، باز ایشان را خواند و باز پاسخی نشنید. لذا غریبانه و دردمندانه در حالی که به پیکر به خاک و خون خفته اش خیره شده بود ، فرمود:
برادرم! به حق جدم رسول خدا با من سخن گو ، به حق پدرم امیر المومنین مرا طرف خطابت قرار ده ، ای پاره ی جگرم! به حق مادرم زهرا جوابم بده ،
ای نور دیده ام ! با من سخن گو ، ای روح و روانم ! پاسخم ده.[/]

[="DarkGreen"]پاسخ امام حسین به نداهای پیوسته و بی قرار حضرت زینب:
وقتی امام حسین به هوش آمدند به خواهرش زینب فرمودند:
خواهرم ! امروز روز جدایی و فراق است ، این همان روزی است که جدم وعده داده است و آن حضرت مشتاق ملاقاتم می باشد.
سپس حضرت از حال رفت.[/]

[="DarkRed"]واقعه ی کربلا (8)[/]

[="DarkGreen"]کوشش حضرت زینب برای نجات امام حسین از گزند دشمنان:
حضرت زینب شتابان نزد سرکرده ی دشمن رفت و بر سر او فریاد زد و فرمود:
ای عمر سعد! وای بر تو ، امام حسین را می کشند و تو به نظاره ایستاده ای؟!
عمربن سعد توجهی به سخنان حضرت زنیب نکرد و رویش را از حضرت برگرداند.[/]

[="Purple"]فرمایش حضرت زینب در مورد جایگاه ابدی عمر بن سعد در آخرت:
ای پسر سعد تو خود را در معرض آتش خداوند قرار دادی و دوزخ در معاد در انتظار توست.[/]

[="DarkGreen"]خطاب سرزنش آلود حضرت زینب به یادران عمربن سعد:
حضرت زینب پس از دیدن بی توجهی مر سعد نگاهش را به یاران او افکند و با لحنی آمیخته به عضب و عقاب و به آنان فرمود:
ای وای بر شما! آیا در میان شما یک مسلمان نیست که فرزند رسول خدا را دریابد؟[/]

[="Purple"]عدم تاثیر سخنان حضرت زینب بر یاران عمربن سعد:
یاران عمربن سعد در برابر سخنان حضرت زینب هیچ واکنشی نشان ندادند و با بی اعتنایی به حضرت زینب سکوت اختیار کردند.[/]

[="DarkGreen"]تذکر حضرت زینب به عمربن سعد و یارانش درباره حسابرسی روز رستاخیز:
وای بر شما! روز قیامت میان ما و شما ، خداوند قضاوت خواهد کرد.[/]

[="Purple"]نهایت سنگدلی شمر با حضرت زینب:
وقتی شمر حضرت زینب را کنار پیکر برادرش حسین دید که با او درد دل میکند ، با نهایت بی رحمی تازیانه بر کتف ایشان زد و گفت:
از او دور شو وگرنه تو را هم با او می کشم.[/]

[="DarkGreen"]عکس العمل حضرت زینب هنگام افدم شمر جهت کشتن امام حسین:
حضرت زینب دست بر گردن حسین افکند و فرمود:
ای دشمن خدا ! اگر می خواهی برادرم را بکشی (بدان که) من از او دور نخواهم شد مگر آنکه مرا نیز با او بکشی.[/]

[="Purple"]تهدید قاطع شمر به حضرت زینب:
شمر لعین با خشونت حضرت زینب را از امام حسین دور و ایشان را تهدید به قتل کرد ،
سپس با نهایت خشونت بر روی سینه امام حسین نشست.[/]

[="DarkGreen"]نکوهش حضرت زینب هنگام دیدن برخورد خشن شمر با امام حسین:
حضرت زینب هنگام دیدن برخورد بیرحمانه شمر با امام حسین ، با سوز جگر فرمودند:
ای دشمن خدا!با او مدارا کن، سینه اش را شکستی! آیا نمی دانی که این سینه بر سینه رسول خدا و علی و فاطمه قرار داشته؟
وای بر تو! این سینه ی کسی است که جبرئیل با وی همدم بوده ، میکائیل گهواره اش را می جنبانید.[/]

[="Purple"]عدم تاثیر سخنان حضرت زینب در شمر:
طغیان و عصیان و قساوت شمر به حدی بود که ذره ای از سخنان حضرت زینب در او تاثیری نگذاشت.
[/]

[="DarkRed"]واقعه ی کربلا (9)[/]

[="DarkGreen"]حضرت زینب و دگرگونی ناگهانی آسمان و زمین:
وضعیت زمین و آسمان پس از شهادت امام حسین ناگهان تغییر کرد، آسمان و سرخ و شد و گرد و غبار همه جا را گرفت...
حضرت زینب علت این تحول ناگهانی را از امام سجاد سوال کرد و ایشان فرمودند:
ای عمه! پدرم هم اکنون شهید شدند.[/]

[="Purple"]عکس العمل حضرت زینب هنگام شهادت امام حسین:
راوی می گوید: من در کربلا حاضر بودم ، وقتی سرورم حسین به شهادت رسید ، بانویی دامن کشان بر زمین افتاد و برخاست و آنگاه به طرف حسین حرکت کرد.
چهره آن زن مانند پاره خورشید می درخشید و فریاد میزد:
وا حسیناه ، وا اماماه ، وا قتیلاه ، وا اخاه
آنگاه کنار جسد بی سر برادر ایستاد و او را در آغوش گرفت و چنان ناله کرد که اشک همه را در آورد.
پرسیدم این زن چه نام داد و چه کسی است؟ گفتند: وی زینب ، دختر امیرالمومنین است.
[/]
[="DarkGreen"]مرثیه حضرت زینب هنگام بازگشت اسب ذوالجناح امام حسین:
در مصیبت برادرم بی پناه شدم ، درحالی که قبل از این مصیبت پناهگاهی برای بی پناهان بودم.
هنوز باور نمیکنم حسینم کشته شده است ، بر او ندبه می کنم و افکارم (به خاطر شهادتش مشوش گشته است.)
برای حسین امیدهایی داشتم که اگر قضا و قدر نبود ، تحقق آن امیدها بسیار مطلوب بود.
اسب برادرم حسین آمد ، از او استقبال نمی کنم ، مگر آنکه انتقام قاتلان حسین گرفته شود.
ای نفس ! بر تلخی ها و سختی های دنیا شکیبا باش! این حسین است که برهنه بر روی زمین افتاده است.[/]

[="Purple"]شکوه حضرت زینب به درگاه الهی وقتی دشمنان بر بدن امام حسین اسب تاختند:
حضرت زینب از سوز دل به درگاه الهی ناله بر آوردند:
بار خدایا! می بینی که حسینت را کشتند و سرش را از بدنش جدا کردند و بروی نیزه گذاشتند و پیکرش را در مقابل آفتاب سوزان قرارا دادن و اکنون می خواهند اسب بر بدن وی بتازند...
ای کاش زینب مرده بود و چنین صحنه ای را نمی دید....[/]

[="DarkRed"]یورش دشمن به خیمه ها[/]


[="DarkGreen"]رفتار وحشیانه دشمنان با اهل بیت پیامبر پس از شهادت امام حسین:
دشمنان بعد از شهادت امام حسین با نهایت قساوت و قباحت به خیمه ها هجوم آوردند
و در رسیدن به خیمه ها برای غرات اموال اهل بیت از هم سبقت می گرفتند و وقتی به خیمه ها رسیدند ،
وحشیانه با خاندان پیامبر رفتار کردند و به غارت پرداختند و حتی گوشواره های دختران خردسال را با بیرحمی از گوشهایشان کشیدند.[/]

[="Purple"]واکنش زنان اهل بیت هنگام هجوم دشمن به خیمه ها:
زنان با ترس و وحشت از خیمه ها بیرون رفتند و غریبانه شروع به گریستن کردند و با اشک ریختن یکدیگر را دلداری دادند.[/]

[="DarkGreen"]خشونت یکی از دشمنان در رفتار با امام سجاد هنگام هجوم به خیمه ها:
حضرت زینب می فرمایند: مردی خولی وارد خیمه امام سجاد شد و همه اشیا خیمه را به غرات برد.
سپس به فرش زیر پای امام خیره شد و آن را با گستاخی از زیر آن حضرت کشید و ایشان را به شدت بر زمین غلطاند.
آنگاه رو به من کرد و مقنعه و گوشواره هایم را با خشونت از سر و گوشم کشید.
[/]
[="Purple"]نفرین حضرت زینب در حق مرد خولی:
ای خولی خداوند دست ها و پاهایت را قطع کند و تو را در آتش دنیا قبل از آخرت بسوزاند.[/]

[="DarkGreen"]محقق شدن نفرین حضرت زینب در حق مرد خولی:
چند صباحی از واقعه ی کربلا نگذشته بود که خولی به دام مختار ثقفی افتاد و مختار ثفقی همانگونه که حضرت زینب خولی را نفرین کرده بود ، دست ها و پاهایش را قطع کرد و او را سوزاند.[/]

[="Purple"]صحنه ی دردناکی که حضرت زینب هنگام جستجوی افراد گمشده با آن رو به رو شد:
حضرت زینب هنگام جستجوی زنان و کودکان گمشده دو کودک را در حالی یافتند که همدیگر را در آغوش گرفته و از شدت ترس و تشنگی جان داده بودند.
آن دو کودک سعد و عقیل ، نوه های امام علی از دخترش خدیجه بودند.[/]

[="DarkGreen"]عملکرد پیوسته حضرت زینب در اسارت جهت آشکار نشدن چهره شان در برابر نامحرمان:
مورخین نوشته اند: هنگامی که دشمن به خیمه اهل بیت یورش برد و دست به غارت اموال اهل بیت زد و نقاب های زنان را ربود،
حضرت زینب جهت مصون ماندن چهره شان از گزند مردان نامحر همواره صورتشان را با دستانشان می پوشاندند تا با این کار نظر مردان بیگانه را کمتر به خود جلب کنند.[/]


[="DarkRed"]قتلگاه اهل بیت[/]

[="Purple"]خطاب حضرت زینب به رسول خدا هنگام عبور از قتلگاه:
راوی میگوید: سوگند به خدا ، عکس العمل زینب ، دختر علی را آنگاه که نگاهش به بدن های پاره پاره ی شهدا افتاد فراموش نمی کنم ، او با گریه و زاری فریاد برآورد :
ای محمد! این حسین توست که آغشته به خون است و بدنش تکه تکه و دخترانش اسیرند.
به خدا شکایت میکنم و به محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سید الشهدا.
ای محمد ! این حسین است که در بیابان افتاده و باد بر بدنش می وزد و به دست زنا زادگان کشته شده است.
ای وای! چه گرفتاری و اندوهی! امروز جدم رسول خدا از دنیا رفت ؛ای یاران محمد! اینانا خاندان مصطفی هستند که اسیر رانده می شوند.
[/]
[="DarkGreen"]آرزوی حضرت زینب در قتلگاه:
حضتر زینب مادرش را در قتلگاه خواند و آرزو کرد :
ای فاطمه ! کاش بودی و می دیدی که حسین آغشته به خون افتاده و شمر بر روی سینه ی او نشسته است و آن ملعون که دستش فلج شود برای کشتن برادرم حسین شمشیر کشیده است.[/]

[="Purple"]واکنش امام سجاد هنگام دیدن پیکرهای پاره پاره و خونین شهدا در قتلگاه:
حزن و اندوه تمام وجود امام را فرا گرفت و نزدیک بود امام از شدت مصیبت جان دهد.[/]

[="DarkGreen"]آشفتگی و بی قراری امام سجاد هنگام دیدن عمه اش زینب:
امام سجاد به عمه اش زینب فرمودند:
چگونه می توانم بی تابی نکنم در حالی که پیکر برهنه ی پدرم و برادرانم و عموها و عموزادگانم را می بینم که
غریبانه در بیابان کربلا افتاده و غرق در خاک و خون است و کسی آن ها را کفن و دفن نمی کند و گویی ما اسیران دیلم و خزرجیم.[/]

[="Purple"]سخنان آرام بخش حضرت زینب با امام سجاد:
حضرت زینب گفتند:
آنچه را می بینی تو را به هراس نیندازد ، به خدا سوگند!این عهدی است از رسول خدا به جد و پدر و عمویت.
همانا خداوند مقدر ساخته تا این اعضای پاره پاره و این بدن های آغشته به خون توسط بعضی از این امت دفن شوند و در این سرزمین بر روی قبر پدرت سید الشهدا نشانه هایی نصب شود
که گذر شب ها و روزها اثر آن را از بین نخواهد برد و همانا پیشوایان کفر و پیروان ضلالت در نابودی آن کوشش می کنند ولی آثار آن روز به روز به ظهور و امر آن به رفعت می گراید.[/]

[="DarkRed"]شام غریبان[/]

[="Purple"]علت آشفتگی و نگرانی مضاعف و ناگهانی حضرت زینب در شب یازدهم محرم:
ناپدید شدن ناگهانی رباب ، همسر امام حسین در آن شب.[/]

[="DarkGreen"]گفتگوی حضرت زینب با نگهبان خیمه اهل بیت پیرامون رباب:
حضرت زین هنگام ناپدید شدن رباب بسیار بی تاب شدند و به جستجوی رباب پرداختند.
نگهبان با دیدن سرگردانی حضرت زینب از ایشان پرسید: دنبال چه چیزی هستی؟
حضرت فرمودند: به دنبال زنی می گردم که ناگهان از میان زنان ناپدید شد.
آن نگهبان گفت: من زنی را ساعتی پیش دیدم که به سوی قتلگاه می رفت.[/]

[="Purple"]وضعیت رباب کنار قبر امام حسین:
حضرت زینب هنگا شنیدن سخن آن نگهبان ، سراسیمه به طرف قتلگاه رفتند و وقتی به آنجا رسیدند ، رباب را در حالی یافتند که کنار پیکر همسرش امام حسین نشسته بود و پیوسته می گریست و مرثیه می خواند.[/]

[="DarkGreen"]حضرت زینب و دغدغه حمایت از یتیمان اهل بیت:
حضرت زینب در شب یازدهم محرم ، زنان و کودکان را در خیمه نمی سوخته ای گرد هم آورد و تمام شب را به نگهداری و مراقبت از آنان سپری کرد،
اما لحظه ای خواب به چشمان حضرت آمد و حضرت مادرش زهرا را در عالم رویا دید به مادرش شکایت کرد و گفت:
آیا می دانی چه بر سر ما آمد؟
حضرت زهرا او را دلداری داد و سچس فرمود: دخترم ! من از مصائب شما آگاهم و لحظه ای که شمر سر برادرت را از تن جدا کرد حاضر بودم.
سپس فرمود: دخترم! هم اکنون در جستجوی دردانه حسین ، رقیه ، باش.
حضرت زینب هراسان از خواب بیدار شدند و سراسیمه حضرت رقیه را فرا خواندند اما پاسخی نشنیدند.
سپس به همراه ام کلثوم در حالی که می گریستند به دنبال حضرت رقیه گشتند. در این میان صدای حضرت رقیه از قتلگاه شنیده شد.
به قتلگاه رفتند و دیدند: حضرت رقیه خود را بر پیکر پدرش انداخته و زار زار گریه می کرد. حضرت زینب نزد او رفت و وی را آرام کرد.
سپس حضرت سکینه هم به آن ها ملحق شد و آن ها همگی با هم به خیمه ها برگشتند . در راه حضرت سکینه از رقیه پرسید:
چگونه توانستی پیکر پدرم را پیدا کنی؟
رقیه پاسخ داد: به قتلگاه که رسیدم شروع به صدا کردن پدر کردم ، ناگهان صدای پدر را شنیدم که فرمود: دخترم من اینجا هستم.[/]

[="Purple"]نمازهای نافله حضرت زینب در شب یازدهم محرم:
امام سجاد می فرمایند:
هنگامی که چشم هایم را در شب یازدهم محرم گشودم ، عمه ام زینب را دیدم که نافله شب را به صورت نشسته می خواند.
از او پرسیدم : عمه ! چرا نمازت را نشسته می خوانی؟
فرمود: ای یادگار برادر! خدا گواه است که پاهایم توان ایستادن ندارد.[/]

[="DarkRed"]

رفتار دشمن با اسرای اهل بیت در مسیر کوفه
[/]

[="DarkGreen"]سنگدلی عمر بن سعد در تعامل با اسرای آل محمد:
عمر بن سعد هنگام روانه کردن اسرا به سوی کوفه با تمام بی رحمی به یارانش دستور داد تا اسرا را بر شتران بی محمل سوار کنند.[/]

[="Purple"]برخورد شدید حضرت زینب در برابر سنگدلی عمر بن سعد:
حضرت زینب غضبناک شدند و خطاب به عمر بن سعد فرمودند:
پسر سعد! خدا رویت را در دنیا و آخرت سیاه کند! چگونه می توانی به یارانت چنین فرمانی بدهی در حالیکه ما امانت و حرم رسول خدا هستیم.
به آن ها بگو از ما دور شوند تا خود همدیگر را بر شتران سوار کنیم.
آن جمعیت نیز پراکنده شدند.[/]

[="DarkGreen"]نقش حضرت زینب و ام کلثوم در سوار کردن زنان و کودکان بر شتران:
حضرت زینب و ام کلثوم نزدیک رفتند و با صدای بلند نام هریک از زنان و کودکان را خواندند و آنها را سوار بر شترها کردند تا اینکه همه زنان و کودکان سوار شدند و حضرت زینب تنها ماندند.[/]

[="Purple"]غربت دلخراش حضرت زینب هنگام سوار شدن همه زنان بر شترها:
موقعی که حضرت زینب همه زنان را سوار بر شتر کردند ، تنها و غریب ماندند
وکسی به جز امام سجاد نبودند تا ایشان را در سوار شدن یاری کند؛
اما حضرت زینب با دیدن وضعیت دردناک امام سجاد به ایشان فرمودند:
ای پسر برادرم! برخیزید و بر شتر سوار شوید.
[/]
[="DarkGreen"]نحوه ی سوار شدن حضرت زینب:
امام سجاد به عمه اش زینب فرمود: عمه ! تو سوار بر شتر شو و مرا نزد دشمنان رها کن.
سپس امام سجاد اقدام به سوار کردن حضرت زینب بر شتر کردند.[/]

[="Purple"]رفتار شمر هنگام سوار شدن حضرت زینب بر روی شتر:
شمر هنگام دیدن دلسوزی امام سجاد به عمه اش زینب با خشونت بسیار با چوبی که در دست داشت محکم به امام سجاد زد.[/]

[="DarkGreen"]سرزنش حضرت زینب هنگام دیدن اهانت شمر به امام سجاد:
حضرت زینب هنگام دیدن برخورد ناپسند و پست شمر با امام سجاد گریستند و خطاب به شمر فرمودند:
ای وای بر تو شمر! با یتیم رسول خدا و امام زمان خود با احترام و ادب رفتار کن.[/]

[="Purple"]مظلومیت دردناک حضرت زینب در گفتار راوی:
راوی میگوید: زمانی که حضرت زینب خواست سوار بر شتر شود ، غربت و تنهایی اش را دیدم و به یاد خروجش از حجاز در زمان امیرالمومنین افتادم که چگونه مردان بنی هاشم اطرافش را گرفته و با نهایت احترام و عزت و شکوه با ایشان برخورد می کردند.[/]

[="Black"]درکتاب مقتل الحسین آمده است که ؛ زینب وقتی می خواست سوار بر شتر شود ، حضرت عباس می آمد و زانو خم می کرد و به اتفاق جوانان بنی هاشم ، خواهرش را با شکوه و احترام سوار می کرد
ولی حالا دشمنان جلاد ، با ضرب تازیانه او را سوار می کنند.[/]

[="DarkRed"]

وداع با قتلگاه
[/]

[="DarkGreen"]درخواست اسرای آل محمد از دشمنان هنگام حرکت به سوی کوفه:
اسرای اهل بیت به دشمنان گفتند: شما را به خدا قسم می دهیم که ما را از قتلگاه عبور دهید تا با شهدایمان وداع کنیم.[/]

[="Purple"]خطاب حضرت زینب به پیکر برادرش حسین در قتلگاه:
حضرت زینب پیکر بی سر امام حسین را در آغوش گرفتند و فرمودند:
ای برادر! اگر مرا مخیر کنند که نزد تو بمانم یا آهنگ سفر بکنم ، بدون شک ماندن نزد تو را بر میگزینم
اگرچه درندگان گوشت مرا بخورند ، ای فرزند مادرم ، دفاع از زنان و کودکان مرا خسته کرده است.
[/]
[="DarkGreen"]خطاب حضرت زینب به یاران امام حسین در قتلگاه:
ای یاران محمد! ببینید اینان خاندان رسول خدایند که به صورت اسیر رانده می شوند !
ای وای چه اندوهی ! امروز گویا جدم ، محمد مصطفی و پدرم علی مرتضی و مادرم فاطمه زهرا و برادرم حسن از دنیا رفته اند.[/]

[="Purple"]خطاب حضرت زینب به شیعیان در قتلگاه:
ای شیعیان ما! بر غریبی بگریید که کافور او خاک بود و از آب فرات منع شد و آب غسل او خونش بود و آغشته به خون در کربلا افتاده است.[/]

[="DarkGreen"]هدف دشمن از رساندن هرچه زودتر اسرای اهل بیت به کوفه:
دشمن کوشش می کرد هرچه سریعتر اسرای اهلی بیت را به کوفه برساند تا پاداش خود را در قبال کشتن خاندان پیامبر و به اسرات در آوردن آنان بگیرد.[/]

[="Purple"]رفتار تکان دهنده یکی از دشمنان با اسرای آل محمد در قتلگاه:
یکی از دشمنان به نام " زجر بن قیس " با دیدن درنگ اهل بیت در قتلگاه با تازیانه شورع به زدند کودکان و زنان کزد و از آنان خواست تا هرچه زودتر سوار بر شتر شوند ،
اما حضرت زینب هر قدر سعی و تلاش کرد تا از امام حسین جدا شود نتوانت ، سرانجام از روی ناچاری و با قلبی زخمی و سینه ای ملتهب و دیدگانی اشک بار آخرین وداعش را با پیکر خونین برادرش حسین انجام داد.[/]

[="DarkGreen"]سوگواری هر روز امام زمان بر مصائب و دردهای عمه اش حضرت زینب:
یکی از علما امام زمان را در خواب می بیند و از ایشان می پرسد: ای مولای من ! این کدام مصیبت از واقعه ی عاشوراست که صبح و شام برای آن خون می گریید؟
حضرت فرمودند : اسارت عمه ام زینب....[/]

[="DarkRed"]ورود کاروان اهل بیت به شهر کوفه 1[/]


[="Purple"]علت اقامت کاروان دشمنان به همراه اسرای آل محمد در خارج از کوفه:
لشکر عمربن سعد زمانی به کوفه رسید که خورشید غروب کرده و تاریکی همه جا را فرا گرفته بود. مجبور شدند تا طلوع آفتاب در خارج از کوفه مستقر شوند،
چون ورود آنها در تاریکی شب نظر کمتری از مردم کوفه را به خود جلب میکرد و به مین خاطر تا روشن شدن هوا صبر کردند.[/]

[="DarkGreen"]استقبال گرم گروهی از کوفیان از لشکر عمربن سعد:
بعد از یک ساعت اسقرارا در خارج از کوفه ، گروهی از کوفیان با غذاهای متنوع و گوناگونی که پر از گوشت بود ، از لشکر عمربن سعد استقبال کردند.[/]

[="Purple"]حالت کودکان هنگام استشماما بوی غذا در کوفه:
وقتی کودکان بوی غذایی را که کوفیان برای سربازان عمربن سعد آورده بودند استشمام کردند ، گرسنگی آنها دوچندان شد و به شدت بی قرار گشتند.[/]

[="DarkGreen"]عکس العمل فضه زمان دیدن بی قراری کودکان از شدت گرسنگی:
فضه نزد حضرت زینب آمد و گفت: بانوی من! آیا کودکان را نمی بینید که چگونه از شدت گرسنگی بی قرار گشته اند؟
حضرت فرمودند: ای فضه ! چاره ای جز صبر نداریم.[/]

[="Purple"]اقدام نیک فضه برای سیر کردن کودکان گرسنه:
فضه به حضرت زینب گفت: رسول خدا به من فرمود: ای فضه! سه دعای مستجاب داری که هرگاه آن ها را اراده کنی ، خداوند آن ها را برایت محقق می سازد>
من تا کنون دو دعایم را بر آورده ساخته ام و یک دعا برایم مانده است؛
اگر اجازه دهید آخرین دعایم در حق این کودکان گرسنه باشد که خداوند آن ها را سیر گرداند.
حضرت زینب اجازه این کار را به فضه دادند.[/]

[="DarkGreen"]استغاثه فضه به درگاه الهی جهت فرو فرستادن غذا برای کودکان:
فضه گوشه ای رفت و دو رکعت نماز گزارد و به درگاه الهی استغاثه کرد.
در اثنا استغاثه اش ناگهان چشمش به ظرفی افتاد که پر از گوشت و خورش و نان بود و از آن بوی مشک و عنبر و زعفران بر میخواست.
همه اسرای اهل بیت از آن غذای بهشتی خوردند و سیر شدند ؛ درحالی که آن ظرف باز هم پر از غذا بود.[/]

[="DarkRed"]ورود کاروان اهل بیت به شهر کوفه 2[/]

[="DarkGreen"]موضعگیری ابن زیاد در برابر یورش بعضی از مردم کوفه جهت دفاع از اسرای اهل بیت:
ابن زیاد به همه اهالی کوفه هشدار داد که در روز ورود اسرای آل محمد به کوفه ، حق حمل هیچ گونه اسلحه ای را ندارند.
همچنین به ده هزار سرباز فرامن داد که در این روز بر بازارها و را ها و خیابان ها چیره شوند و مانع حرکت حماسی مردم جهت نجات اسرای اهل بیت شوند ،
چرا که این زیاد احتما می داد مردم هنگام دیدن اسرا و سرهای شهدا تحت تاثیر عواطف خویش قرار بگیرند و درصدد قیام بر ضد لشکر بر آیند.[/]

[="Purple"]شهر کوفه هنگام ورود اسرای اهل بیت:
راوی می گوید: وارد شهر کوفه شدم و بازارها را بسته و مغازه ها را تعطیل و برخی از مردم را گریان و برخی دیگر را خندان دیدم و زنان را دیدم که گریبان چاک میکردند و موهای خود را پریشان می نمودند و بر سر و صورت خود میزدند.
از فردی پرسیدم: چرا وضعیت مردم این گونه است؟ آیا اتفاقی افتاده است که من از آن آگاه نیستم؟ آن مرد ابتدا به شدت گرسیت و سپس گفت:
گریه برخی از مردم به خاطر سپاه کشته اشده حسین بن علی در کربلا و شادی برخی از آنان به خاطر پیروزی سپاه ابن زیاد است. او دوباره به شدت گریست.
در این هنگام ناگهان صدای شیپورها را شیندم و پرچم ها را دیدم که گرداگرد سپاه عمر بن سعد به اهتزاز در می آمد و لشکر عمربن سعد با سر بریده امام حسین وارد کوفه شد.
وقتی سر بریده امام حسین را دیدم ، بغض گلویم را گرفت. نزدیک اهلی بیت که شدم امام سجاد را دیدم که بر روی شتر بی جهاز نشسته بود و از دوپایش خون سرازیر می شد.....[/]

[="DarkGreen"]مظلومیت اسرای اهل بیت در کوفه:
مسلم جصاص می گوید: من در کوفه مشغول گچ کاری بودم که ناگهان صدای شیون از ضهر کوفه شنیده شد. از خدمت کاری که ما را پذیرایی می کرد پرسیدیم چه خبر است ؟ گفت :
سر یک خارچی را وارد کردند که بر یزید قیام کرده بود.
گفتم این شورشگر چه کسی است؟ گفت : حسین بن علی....
از قصر بیرون رفتم و خود را به میدان کوفه رساندم و در آنجا ایستادم ، مردم در اسنتظار اسیران و سرها بودند.
کاروان دشمن به چشم دیده شد. در میان آن ها زنان و فرزندان فاطمه بودند ، امام چهارم بر شتر بیجهاز سوار بود و خون از پاهایش جاری بود...
در این میان ناله و شیون مردم بلند بود. دیدم سرها را مقابل کجاوه حضرت زینب و دیگر اسرای اهل بیت آوردند.
سر حسین جلوی آنها بود و آن سر از همه مردم به پیامبر شبیه تر بود ؛
ریشش خضاب شده ب ، چهره اش چون قرص ماه تابنده بود و باد محاسنش را به چپ و راست می برد....[/]

[="Purple"]حضرت زینب هنگام دیدن سر مبارک امام حسین در کوفه:
وقتی حضرت زینب در کوفه سر مبارک امام حسین را در نزدیکی کجاوه خود دیدند ، بی اختیار پیشانی خود را بر لبه کجاوه زدند و خون از مقنعه شان جاری شد.[/]

[="DarkGreen"]خطاب جانسوز حضرت زینب به سر بریده امام حسین در کوفه:
حضرت زینب با سوز و گداز خطاب به سر بریده امام حسین گفتند:
ای ماه کامل من ! ناگهان خصوف تو را گرفت و غروب کردی ، هرگز تصور نمی کردم که روزگار این چنین برایمان مقدر کرده باشد.
ای برادر! با فاطمه خردسالت سخن بگو که نزدیک است قلبش ذوب شود.
ای پاره تنم! کاش حال پسرت ، علی ؛ را هنگام اسارت و یتیمی میدیدی که چگونه بر جایش خشک شده است و هرگاه دشمن او را با تازیانه می زد ، تو را از صمیم قلب فرا می خواند.
ای برادر مراقب او باش و او را آرام ساز.[/]

[="Purple"]غربت و آوارگی اهل بیت در شهر کوفه:
زمان یکه کاروان اسرای اهل بیت نزدیک کوفه شد ، همه مردم کوفه دور اهل بیت جمع شدند و به تماشای وضعیت اسرا پرداختند.
در این هنگام زنی از بالای بام خانه اش هنگام دیدن پوشش اسرا شگفت زده شد و از هویت اسرا پرسید و زمان یکه فهمید آنان از خاندان نبودی هستند ، بسیار متاثر شد
و بدون درنگ به طبقه پایین خانه خود رفت و شروع به جمع آوری لباس و مقنعه برای اهل بیت کرد.[/]

[="DarkGreen"]گله شدید حضرت زینب از اهالی کوفه:
حضرت زینب پس از ورود به کوفه و دیدن تجمع مردم گرداگرد اهل بیت سرشان را از کجاوه بیرون آوردند و خطاب به کوفیان فرمودند:
ای اهل ظلم و جور! عهد و پیمان خود را شکستید و به وعده خود عمل نکردید ؛ از نصرت و یاری بردادرم که نامه های فراوان و پی در پی مشا او را به اینجا خواند ، سرباز زدید و از دشمنانمان حمایت کردید.[/]

[="DarkRed"]خطبه حضرت زینب در شهر کوفه 1[/]

[="DarkGreen"]عظمت سخنرانی حضرت زینب در کوفه:
روای می گوید: به زینب نگاه کردم ، به خدا سوگند تا آن روز بانوی پوشیده و نجیبی را همانند او ندیده بودم که این چنین شیوا ، قاطع و شیرین سخن بگوید ؛ گویی سخنانش از زیان علی فرو می بایرید.
به مردم اشاره کرد که ساکت باشید ، نفس ها در سینه ها حبس شد و زنگ ها که در گرن اسب ها و استرها بود از حرکت ایستاد.[/]

[="Purple"]قدرت بالای معنوی حضرت زینب در ایراد خطبه:
زمانی که حضرت زینب خواستند خطبه خود را در شهر کوفه بخوانند ، سر و صدای زیاد مانع ایراد خطبه ایشان می شد ؛ از این رو حضرت اشاره ای به اهالی کوفه کردند و ناگهان همه ساکت شدند و حتی صدای زنگ شترها خاموش شد.[/]

[="DarkGreen"]حضرت زینب و توصیف کوفیان:
حضرت زینب کوفیان را اهل نیرنگ و افراد بی وفا خواند.[/]

[="Purple"]نفرین حضرت زینب هنگام دیدن تاسف کوفیان از کردارشان:
وقتی حضرت زینب مردم کوفه را دیدند که ابراز ندامت می کنند ، به آن ها فرمود:
آیا گریه می کنید؟ امید دارم هرگز اشکتان خشک نشود و ناله هایتان پایانی نداشته باشد.[/]

[="DarkGreen"]تشبیه زحمات و تلاش های مردم کوفه در سخنان حضرت زینب:
حضرت زینب زحمات کوفیان را شبیه کار فردی دانستند که پارچه ای می بافد ، سپس بافته هایش را باز می کند و همه زحماتش را به باد میدهد.[/]

[="Purple"]ارزیابی شخصیت کوفیان توسط حضرت زینب:
نیز فرمودند: چه فضیلتی در شما وجود دارد جز گزافه گویی و آلودگی و سینه های لبریز از کینه.[/]

[="DarkGreen"]چهره واقعی کوفیان در گفتار حضرت زینب:
در ظاهر همانند کنیزان تملق گو و در حقیقت همچون دشمنان هستید.
آری ؛ شما آن سبزه هایی هستید که در منجلاب می رویند و یا مانند نقره ای هستید که با آن قبر مردهای را آراسته می کنند![/]

[="Purple"]فرمایش حضرت زینب پیرامون جایگاه کوفیان در آخرت:
بدانید که آخرت خویش را با اعمال زشت خود تباه کردند و خشم خدا شما را فرا گرفت و در عذاب ابدی خواهید ماند.[/]

[="DarkGreen"]شگفتی حضرت زینب هنگام دیدن تاسف مردم کوفه از کردارشان:
آیا گریه می کنید و ناله و شیون سر می دهید؟ آری ؛ به خدا سوگند باید زیاد گریه کنید و کمتر بخندید ؛ چرا که دامن خویش را چنان آلوده کرده اید که هرگز توان پاک کردن آن را ندارید.[/]

[="DarkRed"]خطبه حضرت زینب در شهر کوفه 2[/]


[="Purple"]ناباوری حضرت زینب از خیانت کوفیان:
چگونه می توانید خون پاک پسر خاتم نبوت و معدن رسالت را بشویید؟!
کسی که سرور جوانان بهشت و پناهگاه نیکان در پیش آمدهای ناگوار و جایگاه امن نور الهی و رهبر بزرگ شما بود.[/]

[="DarkGreen"]شقاوت و بدبختی کوفیان در گفتار حضرت زینب:
بدانید که گناهی زشت مرتکب شده اید ، از رحمت خدا دور باشید و نابود گردید ،
چرا که تمام کوشش ها را تباه ساختید و دست هایتان خال یو معامله تان پر زیان گشت
و گرفتار خشم خدا شدید و در نهایت سکه ی خواری و بدبختی به نام شما زده شد.[/]

[="Purple"]ابراز تاسف و تاثر حضرت زینب از جنایتی که کوفیان مرتکب شدند:
وای بر شما مردم کوفه! آیا می دانید چه جگری از رسول خدا پاره کردید؟
و چه افراد با عفت و حیایی را از حرم پیامبر بیرون کشاندید؟
و چه خون گرانبهایی را از پیامبر بر زمین ریختید؟
و در برابر رسول خدا چه هتک حرمتی کردید؟
به یقین کاری کردید بسیار زشت و ناروا.
آیا تعجب می کنید که آسمان به خاطر این عملتان خون ببارد؟
اما بدانید که شکنجه روز رستاخیز سنگین تر است و کسی به یاری شما نخواهد شتافت[/]

[="DarkGreen"]فرمایش امام سجاد به حضرت زینب پیرامون مردم کوفه:
ای عمه! بر خود سخت نگیر! اگر این مردم قصد فهمیدن داشتند از همان حوادث گذشته بر آینده خود عبرت ها می گرفتند...[/]

[="Purple"]خطاب ستایش آمیز امام سجاد به حضرت زینب بعد از اتمام خطبه:
آنگاه که خطبه حضرت زینب به پایان رسید با ستایش امام سجاد روبرو شد که به ایشان فرمود:
شکر خدا ، تو از دانشی بهرمند هستی که با تعلیم و تعلم عادی به دست نمی آید و از فهم و درک بالایی برخوردار هستی.[/]

[="DarkGreen"]عکس العمل اهالی کوفه پس از تمام شدن خطبه حضرت زینب:
راوی می گوید: به خدا سوگند ، مردم را دیدم که با حالتی عجیب می گریستند و انگشتانشان را از روی پشیمانی به دندان گرفته بودند و می گزیدند و پیرمردی را دیدم که
کنارم ایستاده بود و آنچنان می گریست که ریشش تر شده بود و می گفت:
پدر و مادرم فدای شما! پیرانشان برترین پیرها و زنانشان برتری زنان و جوان هایشان برترین جوان ها و دودمان شان ، دودمانی بزرگوار است.[/]

[="Purple"]محل بازداشت حضرت زینب و سایز اسرای اهل بیت در کوفه:
در سیاه چال دارالاماره " مقر حکومت عبیدالله بن زیاد "
[/]
[="DarkGreen"]حالت حضرت زینب هنگام دیدن دارالاماره:
وقتی نگاه خسته حضرت زینب به دارلاماره فاتاد ، غم و اندوه وجودش را فرا گرفت و او را آزرده ساخت
چرا که دارالاماره زمانی مرکز فرمانروایی پدرش علی و عزت و کرامتش و تداعی کننده زمان فرمانروایی پدرش بود.[/]


سلام
دست شما درد نکنه اجرتون با حضرت زینب الهی هر چی توی زندگی میخوای خدا به حق حضرت زینب بهت بده.

[="DarkRed"]خطبه حضرت زینب در کاخ ابن زیاد 1[/]

[="DarkGreen"]حضرت زینب هنگام ورود به کاخ ابن زیاد :
حضرت زینب بدون ادای هیچ توجه و ادای احترامی به مجلس ابن زیاد ، گوشه ای از کاخ را برگزید و نشست و زنان دور ایشان حلقه زدند.
ابن زیاد با دیدن این وضعیت ، به حضرت زینب اشاره کرد و گفت:
این زن کیست که بدون تعظیم وارد کاخم شده است؟ ابن زیاد سه بار سوالش را تکرار کرد تا اینکه کنیز حضرت زینب به او گفت:
این بانو، زینب فرزند دختر رسول خداست.[/]

[="Purple"]نخستین سخن این زیاد پس از شناخت اصل و نسب حضرت زینب:
حمد خدایی که شما را رسوا کرد و کشت و دروغ شما را آشکار ساخت.[/]

[="DarkGreen"]فرمایش حضرت زینب هنگام دیدن سپاس گزاری ابن زیاد:
سپاس خدایی را که به وسیله پیامبرش محمد تاج کرامت بر سر ما نهاد و ما را از هرگونه پلیدی و آلودگی تطهیر فرمود.
ای ابن زیاد آن ها که فاسقند ، رسوا می شوند و اهل فسق و فجور دروغگویند و خدا را شکر ما از آن مبرا هستیم.[/]

[="Purple"]پاسخ حضرت زینب وقتی ابن زیاد شهادت امام حسین را کار خداوند دانست:
حضرت فرمودند : بجز خیر و زیبایی از خدا چیزی ندیدم. آنان کسانی بودند که خداوند شهادت را برایشان مقدر کرد ؛ از این رو با شهادت به جایگاه جاویدان خود رفتند...[/]

[="DarkGreen"]خطاب حضرت زینب به ابن زیاد پیرامون سرافرازی خود و اهل بیتش در آخرت:
به زودی خداوند تو و یارانت را در یک جا جمع می کند و تو باید پاسخگوی اعمالت باشی و برای محکمه الهی جواب ا»اده کنی ؛
حال بنگر که در آن محاکمه پیروزی و سرافرازی از آن کیست.[/]

[="Purple"]لقبی که حضرت زینب ابن زیاد را بدان خواندند:
حضرت به ابن زیاد گفت: مادرت به عزایت بنشیند ای " پسر مرجانه "[/]

[="DarkGreen"]احساس ابن زیاد وقتی حضرت زین بواقعیت مادرش مرجانه را برملا کرد:
خشم جلوی چشمان ابن زیاد را گرفت و به قتل حضرت زینب مصمم شد.[/]

[="Purple"]فردی که مانع تصمیم ابن زیاد جهت کشتن حضرت زینب شد:
عمروبن حریث[/]

[="DarkGreen"]عقده گشایی ابن زیاد از حضرت زینب:
ابن زیاد پس از شنیدن نام مادرش مرجانه به حضرت زینب گفت:
خداوند با کشتن خاندان سرکتش قلبم را خنک کرد.[/]

[="Purple"]پاسخ حضرت زینب هنگام دیدن تنفر ابن زیاد از خاندان رسالت:
سرور و سالارم را به قتل رساند ، خاندانم را نابود ساختی ، شاخه هایم را بریدی و اصل و ریشه ام را قطع کردی ؛
اگر این همه قتل و غرات و وحشیگری و جنابت دل تو را خنک می کند ، پس آن دل خنک باد.
[/]
[="DarkGreen"]شگفتی حضرت زینب از طرز تفکر ابن زیاد:
درشگفتم از کسی که شفای خود را در کشتن امامان خود می بیند در حالی که می داند در آخرت از او انتقام می گیرند.[/]

[="Purple"]عجز و ناتوانی ابن زیاد در برابر منطق و فصاحت حضرت زینب:
موقعی که ابن زیاد منطق و بیان قوی حضرت زینب را دید و دانست که نمی تواند در برابر او بایستد گفت:
این زن شاعر و قافیه پرداز است و کلمات را به هم می بافد و شاعرانه سخن میگوید ؛
همانگونه که پدرش این کار را می کرد.[/]

[="DarkGreen"]واکنش حضرت زینب هنگامی که ابن زیاد ایشان را شاعر خواند:
حضرت زینب با قاطعیت تمام به ابن زیاد فرمودند: زن کجا و شاعرانه سخن گفتن کجا؟
در شرایطی که من قرار گرفته ام اصلا موقعیتی برای سرودن شعر نیست ؛ آنچه گفتم پرتویی از شعله های درون سینه ام بود و بس![/]

نمیشه باورم که وقت رفتنه / تموم این سفر / بارش رو شونه منه

کجا می خوای بری؟ / چرا منو نمی بری؟ / داداش / این دم آخری / چقدر شبیه مادری

**************

باید جوابتو با نفسم بدم / بدون من نرو / تو رو به کی قسم بدم؟

قرارمون چی شد؟ / که بی قرار هم باشیم / حسین / هر چی که پیش اومد / باید کنار هم باشیم

**************

من روی خاک و تو سوار مرکبی / من توی قلب تو / اما تو چشم زینبی

آهسته تر برو / بذار منم باهات بیام / حسین / دیگه نمی کشه / پاهام که پا به پات بیام


[="DarkRed"]خطبه حضرت زینب در کاخ ابن زیاد 2[/]

[="Purple"]فرمایش حضرت زینب پیرامون نمک نشناسی ابن زیاد و یارانش:
پاسخ پیمان رسول خدا در حق اهل بیتش را با تیرهای زهرآلود و سرشار زا کینه دادید.[/]

[="DarkGreen"]افسوس حضرت زینب از عمل ابن زیاد جهت غصب خلافت اهل بیت:
وای بر تو ای پسر مرجانه! اگر برادرم خلافت را می خواست آن میراث پدر و جدش بود ،
اما تو جوابی برای روز حساب آماده کن ، روزی که قاضی خداوند و شاکی محمد و زندان جهنم است.[/]

[="Purple"]عکس العمل امام سجاد هنگام دیدن بی احترامی ابن زیاد به حضرت زینب:
امام سجاد با لحنی قاطع و آمیخته به غضب خطاب به ابن زیاد فرمودند:
ای ابن زیاد! آیا کشتن جوانان ما برای تو کافی نیست که این چنین نسبت به عمه ام هتک حرمت می کنی؟[/]

[="DarkGreen"]اقدام ابن زیاد برای گریز از سخنان حضرت زینب:
اعراض از حضرت زینب و سخن گفتن با امام سجاد[/]

[="Purple"]گفتگوی ابن زیاد و امام سجاد:
ابن زیاد رو به امام سجاد کرد و گفت: تو کیستی؟
حضرت فرمودند: من علی بن الحسین هستم.
ابن زیاد گفت: مگر خداوند علی بن الحسین را در کربلا نکشت؟
حضرت فرمودند: آری من برادری داشتم که او را نیز علی فرزند حسین می نامیدند که توسط مردم کشته شد!
ابن زیاد گفت: او توسط مردم کشته نشد بلکه خدا او را کشت.
حضرت فرمودند: ای ابن زیاد! مرگ دست تو نیست و این خداوند است که جان ها را به هنگام مرگ می گیرد.[/]

[="DarkGreen"]برخورد ابن زیاد هنگام دیدن حاضر جوابی و جرات امام سجاد:
ابن زیاد خشمگین شد و به امام سجاد گفت: تو چگونه جرات می کنی از سخنانم سرپیچی کنی و بدون هیچ هراسی در برابر سخنانم بیاستی و پاسخم را بدهی.
او را ببرید و گردن بزنید.[/]

[="Purple"]عکس العمل حضرت زینب در برابر دستور ابن زیاد جهت کشتن امام سجاد:
حضرت زینب هنگام شنیدن دستور ابن زیاد فرمود:
ای پسر زیاد! تو کسی از خاندان ما را زنده نگذاشتی ، اگر تصمیم بر قتل برادرم داری به خدا سوگند از او جدا نمی شوم مگر آنکه مرا نیز به همراه او بکشی.[/]

[="DarkGreen"]در خواست حضرت زینب از ابن زیاد پیرامون رفت و آمد زندانیان:
حضرت زینب فرمودند: ما در زندان نمی خواهیم با هیچ زن عرب نژاد ملاقات کنیم ، جز کنیزانی که مانند ما اسیری دیده اند.[/]

[="Purple"]غذای اسرای اهل بیت در زندان کوفه:
دشمن در طول روز یک وعده غذا که آن هم فقط یک قرص نان خالی برای هریک از اسرا بود ، می برد.[/]

[="DarkGreen"]نحوه شکنجه اسرای اهل بیت در زندان کوفه:
برخورد بی رحمانه دشمن با اسرای اهل بیت به نحوی بود که از هر فرصتی برای تضعیف روحیه آنان استفاده می کرد؛
به طوری که روزی کاغذی را به سنگی بستند و به زندان کوفه افکندند.
اهل بیت آن کاغذ را برداشتند و دیدند در آن چنین نوشته شده است:
نامه رسان ابن زیاد فلان روز به سوی شام باری رساندن نامه رفته و فلان روز باز می گردد.
منتظر باشید اگر صدای تکبیر شنیدید ، بدانید که قصد کشتن شما را دارند ، وصیت های خود را انجام دهید و اگر صدای تکبیر نشنیدید ، بدانید که از قتل معاف شده اید.
[/]

مطالب شما واقعا زیبا و دلنشین بود

مثل شرکت در یک روضه خوانی

انگار این خانه یک روضه خوان می خواند

و انگار این روضه با روضه های دیگر که فقط از چشم و ابرو و دست و بازو و زخم های ارباب دم می زنند

یک زمین تا اسمان فرق می کند
ممنون

ای کوکب آسمان ایمان/ای شیر زن نبرد و میدان

ای همچو پدرفصیح و گویا/رسواگر ظالمان دوران

از آتش گرم خطبه هایت/کاخ ستم است کوخ و ویران

تو راز و شکوه سوختن را/آموختی وشدی فروزان

آن روز که غنچه های طاها/پژمرده شدند در بیابان

گردید وظیفه ی تو سنگین/در راه حمایت از یتیمان

ای مظهر صبر و بردباری /اندیشه ز صبر توست حیران
(سیده اشرف پور)

[="DarkRed"]

اسرای اهل بیت در مسیر شام
[/]

[="DarkGreen"]نامه ابن زیاد به یزید پیرامون اسرای آل محمد:
این زیاد نامه ای برای یزید نوشت که در آن خبر از شهادت امام حسین و به اسارت در آمدن خانواده اش داده بود.[/]

[="Purple"]فرمان یزید به ابن زیاد پس از خواندن نامه او:
روانه کردن سر امام حسین و سرهای شهدا به همراه اسرای آل محمد به شهر شام.[/]

[="DarkGreen"]حراست از اسرای اهل بیت در مسیر شام:
ابن زیاد چهار نفر را به عنوان سرگروه حراست از اسرای اهل بیت برگزید و همچنین هزار و پانصد سرباز را به همراه آنانفرستاد و به سربازان فرمان داد تا به اسرا مانند اسرای کافر برخورد کنند.[/]

[="Purple"]حالت اسارت امام سجاد و حضرت زینب:
دست های امام سجاد بر گردنش بسته شده بود و زینب و سایر اسرا با وضعی اسف بار در برابر تابش مستقیم نور خورشید حرکت می کردند
و بدنشان از شدت حرارت خورشید ، پوست انداخته بود.[/]

[="DarkGreen"]مظلومیت اسرای آل محمد در مسیر شام:
امام سجاد درباره طرز رفتار دشمنان با اسرای آل محمد فرمودند:
ما را با شتران بی جهاز بردند و سر پدرم حسین را بر روی نیزه ای جلوی چشمان ما حمل می کردند
و زنان پشت سر من بر روی قاطران بی جهاز حرکت می کردند و دشمن با نیزه اطراف آنها را محاصره کرده بود
و تا فردی از ما می گریست ، او را به شدت با نیزه می زدند تا اینکه وارد شام شدیم و فردی فریاد زد:
ای اهالی شام! اینان اسرای آل محمدند که می آیند.[/]

[="Purple"]تعداد سرهای بریده ای که در برابر اسرای ال محمد حمل میشد:
هشتاد سر[/]
[="DarkGreen"]
غذا و طعام اسرای آل محمد در طول مسیر:
حضرت زینب فرمودند: دشمنان تنها یک وعده غذا در طول روز و شب برای ما می آوردند.[/]

[="Purple"]شیوه نماز خواندن حضرت زینب در طول مسیر:
امام سجاد فرمودند: عمه ام زینب ، در مسیر شام در برخی از مناطق نمازهای واجب و نوافلش را نشسته می خواند ،
علت آن را پرسیدم فرمود: سه شب است که غذا نخورده ام و ضعف و سستی سه روز است که تمام وجودم را گرفته و توان ایستادن ندارم.[/]

[="DarkGreen"]برخورد وحشیانه شمر با حضرت سکینه در مسیر شام:
حضرت سکینه در طول مسیر شام بهانه پدرش حسین را می گرفت و با صدای بلند می گریست.
شمر با دیدن بی تابی او تاب نیاورد و او را با خشونت تمام از محملش پایین آورد و در بیابان رها کرد
و حضرت سکینه گریه کنان به دنبال کاروان می دوید و کمک می جست.[/]

[="Purple"]اقدام سریع حضرت زینب موقع شنیدن ناله استغاثه حضرت سکینه:
زمانی که حضرت زینب صدای گرفته سکینه را شنید که کمک می طلبید ، سراسیمه از محمل پایین آمد و به جستجوی سکینه پرداخت.[/]

[="DarkGreen"]صحنه ای که حضرت زینب هنگام گم شدن سکینه با آن روبرو شدند:
حضرت زینب در تاریکی شب در حال جستجوی سکینه بودند که ناگهان سکینه را نار زنی دیدن که سرش را روی پاهای آن زن نهاده بود
و آن زن سکینه را نوازش می کرد و می گریست. حضرت با شگفتی بسیار از آن زن پرسیدند : شما که هستید؟
آن زن گفتند : دخترم زینب! من مادرت زهرا هستم ، دخترم تو گمان کردی که من از ایتام فرزندم غافل هستم![/]

[="Purple"]حضرت زینب هنگام دیدن سر مبارک امام حسین و شهدا در منطقه نصیبین:
موقعی که اسرای آل محمد در منطقه نصیبین متوقف شدند ، دشمنان سرهای شهدا را اطراف اسرا آوردند تا اهلی آن منطقه به تماشای سرهای بریده و حالت اسرا بپردازند.
حضرت زینب با دیدن این وضعیت دردناک با فلبی خونین فرمودند:
آیا از روی ستم ما را در بیابان ها شهره آفاق می سازید ، در حالی که پدر ما کسی است که خداوند جلیل به او وحی می فرستاد.
شما به خدای صاحب عرش و پیامبرش کافر شدید ، گویا هیچ وقت پیامبری برای شما نیامده است.
خدای عرش شما را هلاک کند ای بدترین گروه ها! در روز رستاخیز ناله شما در صحرای قیامت بلند باد.[/]

[="DarkGreen"]تقاضای ام کلثوم از شمر قبل از رسیدن به شام:
راوی می گوید: وقتی اسرای اهل بیت نزدیک شام رسیدند ، ام کلثوم نزد شمر رفت و از او خواست تا اسرای اهل بیت را از دروازه ای وارد شام کند که جمعیت کمتری داشته باشد و
همچنین سرهای شهدا را از اهل بیت دور کند تا توجه مردم به سرها جلب شود و اهل بیت از چشمان نامحرمان مصون بمانند.[/]

[="Purple"]بی توجهی شمر به درخواست ام کلثوم:
شمر نه تنها خواسته ام کلثوم را نپذیرفت بلکه به سربازانش تاکید کرد که سرهای شهدا را از اهل بیت دور نکنند و آن ها را از شلوغترین دروازه ؛
یعنی دروازه ساعت وارد شهر شام کنند.[/]

[="DarkRed"]حضرت زینب در شهر شام[/]

[="DarkGreen"]تاریخ ورود کاروان اسرای اهل بیت به شهر شام:
روز اول ماه صفر ، سال شصت و یک هجری.[/]

[="Purple"]فرمان یزید هنگام رسیدن کاروان اسرای اهل بیت به شام:
یزید دستور داد تا منزلش را به بهترین نحو تزیین کنند و با شکوهترین تخت سلطنتی اش را بیاورند و اطراف آن صندلی هایی از طلا و نقره بگذارند...[/]

[="DarkGreen"]مظلومیت اسرای اهل بیت هنگام ورودشان به شام:
دشمنان ، اسرای اهل بیت را به مدت سه ساعت در شاوغ ترین دروازه ،
یعنی دروازه ساعت نگه داشتند و اهالی شام با جمعیتی نزدیک به پانصد نفر از زن و مرد
به استقبال اسرا آمدند و اطراف حضرت زینب و سایر اسرای دیگر حلقه زدند
و از شدت خوشحالی هلهله و پایکوبی کردند و تعداد چشمگیری از آنان رقصیدند.[/]

[="Purple"]خطاب حضرت زینب به سر بریده امام حسین هنگام ورود به شام:
ای برادر! به ما بنگر و نگاهت را از ما دور مکن ، در حالی که ما بین ستمگران گرفتاریم و می بینی چگونه با ما رفتار می کنند.[/]

[="DarkGreen"]سخنان حضرت زینب با اهلی شام درباره قاتلان امام حسین:
ای مردم شام! بدانید که این گروه کافر یزید و مزدورانش سر برادرم حسین را از بدنش جدا کردند.[/]

[="Purple"]فخر و کبر شمر از کشتن امام حسین در میان اهالی شام:
روایت شده وقتی اسرای اهل بیت وارد شام شدند ،
سر مبارک امام حسین بر روی نیزه بود و نیزه دار آن شمر بود که با غرور و شادی می گفت:
من صاحب نیزه بلند هستم ، من دارای دین واقعی هستم ، من پسر سردار اوصیا را کشتم و سرش را برای امیرالمومنین یزید آوردم.[/]

[="DarkGreen"]برخورد حضرت زینب هنگام دیدن فخر شمر از کشتن امام حسین:
حضرت زینب با شهامت بسیار خطاب به شمر فرمود:
خدا تو و پدرت را لعنت کند ، دروغ می گویی ای شمر! وای بر تو ای شمر! آیا برای یزید ملعون به خاطر کشتن حسین افتخار می کنی؟
آن حسینی که گهواره اش را جبرئیل و میکائیل می جنبانید ،
آن حسینی که نامش بر سراپرده عرش خداوند نوشته شده است
آن حسینی که خداوند مقام نبوت را به وجود جدش رسول خدا ختم نمود
و به وسیله پدرش علی ریشه های مشرکان را قطع کرد...[/]

[="Purple"]فرمایش امام سجاد به نعمان پیرامون دردناک ترین لحظات اهل بیت در شام:
اما سجاد به یکی از یاران خود به نام نعمان بن منذر مدائنی پیرامون دشوارترین لحظات اهل بیت در شهر شام فرمودند:
در شهر شام ، هفت مصیبت بر ما وارد شد که از آغاز اسری تا آخر ، چنان مصیبتی بر ما وارد نشد ، سپس حضرت به بیان تک تک مصائب پرداختند:[/]

[="DarkRed"]1- آنگاه که مردم شام گرداگرد ما جمع شدند و شمشیر هایشان را بر روی ما کشیدند و کفش هایشان را به سوی ما پرتاب کردند و ما را به مدت زیادی در کنار دروازه ساعت در معرض دید مردم قرار دادند و مردم کنار ما دف می زدند و هلهله می کردند.[/]
[="Navy"]2- آن موقع که سرهای شهدا را از مقابل اسرا عبور دادند و سر عمویم عباس را روبروی عمه ام زینب و ام کلثوم قرار دادند و سر علی اکبر و قاسم را مقابل دیدگان سکینه و فاطمه گذاشتند و به آنها جسارت و اهانت کردند.[/]
[="DarkRed"]3- آن وقتی که مردم شام از بالای بام خود آب گرم بر ما ریختند و سر من و عمه هایم سوخت و وقتی که با شعله های آتش ما را مرود حمله قرار دادند.[/]
[="Navy"]4- آن لحظه ای که ما را از طلوع آفتاب تا غروب آن کنار افراد آوازه خوان و ترانه خوان قرار دادند و مردم از هر سو می امدند تا ما را ببینند. و زمانی که ما را در بازارهای شام در معرض دیدگان مردم گرداندند و مردم با تنفر و کینه به ما می گفتند: بکشید اینان را که هیچ آبرویی برای اسلام ننگه نداشتند.[/]
[="DarkRed"]5- هنگام یکه ما را با ریسمان از کنار خانه های یهود و نصاری عبور دادند و گتفند: این ها همان افردای هستند که پدرانشان در خیبر و خندق پدارن شما را به قتل رساندند و خانه های شما را ویران نمودند. از آنان انتقام بگیرید ، ان ها هم با خاک و سنگ و چوب ما را مورد حمله قرار دادند.[/]
[="Navy"]6- زمانی که ما را به بازار نخاس ها(بازار برده فروشان) بردند و خواستند ما را به عنوان غلام و کنیز بفروشند.[/]
[="DarkRed"]7- آ ن هنگام که ما را در خرابه ای جای دادند که سقف نداشت ، از این رو شب ها از سرما و روزها از گرما در فشار بودیم و بر اثر شدت گرسنگی و تشنگی و وحشتی که به وجود آورده بودند ، همواره در ناامنی و خطر به سر می بردیم.[/]

[="DarkRed"]حضرت زینب در کاخ یزید
[/]

[="Purple"]وضعیت اسرای اهل بیت هنگام ورود به کاخ یزید:
امام سجاد می فرمایند: هنگامی که ما را نزد یزید بردند ، با ریسمان هایی ما را همانند چهارپایان بستند که
یک طرف آن در گردن من و طرف دیگرش در گردن ام کلثوم و شانه های زینب و سکینه و دختران دیگر بود
و هرگاه که در راه رفتن کوتاهی می کردیم ، ما را می زدند ، تا اینکه ما را در برابر یزید که با غرور بر تخت سلطنت تکیه زده بود نگه داشتند.
[/]
[="DarkGreen"]سرزنش تند امام سجاد به یزید هنگام دیدن غرور او در برابر اهل بیت:
امام سجاد وقتی دید یزید با تمام غرور بر تخت سلطنتی اش در مقابل اهل بیت نشسته است ، خطاب به او فرمود:
ای یزید ! اگر رسول خدا ما را در این وضعیت ببیند آنگاه تو چه پاسخی به او خواهی داد؟
یزید فوری دستور داد تا ریسمان ها رو از اهل بیت باز کنند و آن ها را آزاد نمایند.[/]

[="Purple"]علت گریستن حضرت سکینه در کاخ یزید:
وقتی زنان وارد کاخ یزید شدند ، یزید به آنان نگریست و نام تک تک آن ها را پرسید ،
تا اینکه به دختری رسید که صورتش را از روی ناچاری با آستینش پوشانده بود ، چون غیر از آن چیزی نداشت که صورتش را بپوشاند.
یزید به او نگاه کرد و گفت : این دختر کیست؟
گفتند : او سکینه دختر حسین بن علی است.
یزید رو به حضرت سکینه کرد و گفت : آییا تو سکینه دختر حسین هستی؟ بغض گلوی حضرت سکینه را گرفت و آنقدر گریست که نزدیک بود روح از بدنش جدا شود.
یزید به او گفت: برای چه می گریی؟
حضرت سکینه فرمود: چگونه سکینه نگرید ، در حالی که پوشش کامل ندارد تا با آن سرو صورتش را بپوشاند تا از گزند چشم های تو و همراهانت در امان باشد.
[/]
[="DarkGreen"]خطاب حضرت زینب به یزید در مورد جفای او در حق اهل بیت:
ای یزید! درباره قتل برادرم از خدا نترسیدی؟! به قتل او اکتفا نکردی و خاندان رسول خدا را به بدترین نحو از عراق به شام کشاندی و آنان را بر شتران بی جهاز و کجاوه سوار کردی و مانند کنیزان ، از این شهر به آن شهر سوق دادی.[/]

[="Purple"]حضرت زینب هنگام دیدن سر امام حسین در مقابل یزید:
حضرت زینب هنگام دیدن سر مبارک اما حسین ؛ آهی سوزناک بر آورد و با صدای بلند گریست و با لحنی دلخراش به امام حسین فرمود:
حسین من! محبوب رسول خدا! فرزند مکه و منا! پسر فاطمه زهرا سرور زنان! فرزند محمد مصطفی![/]

[="DarkGreen"]رفتار یزید با سر بریده امام حسین در برابر حضرت زینب و سایر اسرا:
سر مبارک امام حسین در طشتی مقابل روی یزید گذاشته شد ، آن ملغون با چوب خیزرانی که در دست داشت به دندان های پیشین حضرت میزد و این اشعار را می خواند.
ای کاش کشته شدگان بزرگ ما در جنک بد حاضر بودند و امروز را می دیدند که چگونه انتقام خون آنان را گرفتم.
همراه با شادی چون ماه می درخشیدند و می گفتند: یزید دستت درد نکند ! ما امروز بزرگان بین هاشم را کشتیم و جنگ بدر را جبران کردیم.
محمد با ملک و سلطنت بازی کرد. نه وحیی بود و نه قیامتی هست!!
من از قبیله خندف نیستم اگر از آل محمد انتقام نگیرم.[/]

[="Purple"]نکوهش یزید هنگام اهنت او به سر مقدس امام حسین توسط حضرت زینب:
آیا از خدا نمی ترسی ! آیا کشتن حسین و به اسارت بردن خاندانش و گرداندن آنان با شترهای بی جهاز در کوچه و بازار ، برایت کافی نیست.[/]

[="DarkGreen"]پاسخ یزید به نکوهش حضرت زینب و جواب حضرت زینب:
یزید به حضرت زینب گفت: مگر برادرت نبود که می گفت : من بهتر از یزید هستم و پدر و مادرم نکوتر از پدر و مادر اوست.
حضرت زینب با لحنی قاطع به او فرمود: آیا تو خودت را با برادرم مقایسه می کنی؟ مگر جدش رسول خدا و پدرش علی مرتضی و مادرش فاطمه زهرا نیست که اشرف مخلوقات برروی زمین هستند؟
[/]
[="Purple"]تبدیل مجلس جشن و شادی یزید به ماتم و عزا:
حالت جانگداز حضرت زینب در کاخ یزید پس از دیدن سر مبارک امام حسین باعث شد تا همه حاضران بی اختیار بگریند و مجلس دگرگون شود و یزید جز سکوت کاری دیگری نتواند انجام دهد.[/]

[="DarkGreen"]تحقیر یزید توسط حضرت زینب :
حضرت زینب پس از دیدن اقدام اهانت آمیز یزید به سر مبارک امام حسین و شنیدن اشعار کفرآمیز او با قاطیعت خطاب به او فرمود:
کسی که از ما اهل بیت کینه به دل دارد و ما را دشمن خود می داند و نسبت به دین رسول خدا کافر و آن را با زبانش می گوید
و از کشتن حسین و به اسارت درآمدن خانواده اس مسرور است و اجدادش را می خواند و آرزوی بودنشان را می کند و با چوب خیزران بر لب و دندانی می زند که زمانی محل بوسه رسول خدا بود
و از رفتارش آنقدر لذت می برد که چهره اش سرخ می شود ، در بغض ما کوتاهی نمی کند.[/]


[="DarkRed"]خطبه حضرت زینب در کاخ یزید 1[/]

[="Purple"]نخستین سخن حضرت زینب هنگام شروع خطبه خود:
حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است و درود و سلام الهی بر رسول خدا و خاندان وی باد.[/]

[="DarkGreen"]هدف حضرت زینب از معرفی خود به عنوان نوه رسول خدا:
حضرت زینب با این کار خواستند به دیگران بفهمانند که او نوه رسول خداست که این گونه حرمتش را شکستند.[/]

[="Purple"]آیه ای که حضرت زینب با تلاوت آن کفر یزید را ثابت کردند:
آیه دهم سوره روم : عاقبت کار کسانی که اعمال زشت و گناه مرتکب می شوند این است که آیا خدا را تکذیب می کنند و آن را به تمسخر می گیرند.[/]

[="DarkGreen"]فرمایش حضرت زینب در مورد تفکرات واهی و شیطانی یزید:
ای یزید! چنین می پنداری که چون اطراف زمین و کرانه های آسمان را بر ما تنگ کردی
و ما را همچون اسیران از این شهر به آن شهر روانه کردی ، ما در پیشگاه خدا خوار شده ایم و تو در پیش او عزیز هستی؟[/]

[="Purple"]اشاره حضرت زینب به شخصیت پوچ یزید:
گمان می کنی با این کار کشتن حسین و به اسارت در آوردن خاندانش ارزش تو زیاد شده است که این چنین بر خود می بالی و سرخوش و شادمان باه این و آن تکبر میکنی.[/]

[="DarkGreen"]فرمایش حضرت زینب پیرامون نامشروع بودن خلافت یزید:
ای یزید! وقتی می بینی اسباب قدرت برایت فراهم است و کار پادشاهی ات رو به راه است
و مقام و حکومت ما خاندان رسول خدا در اختیار تو قرار گرفته است ، از شای در پوست خود نمی گنجی!
پاسخ قاطع حضرت زینب هنگام ادعای یزید در مورد حقانیت حکومت خود:
از روی جهل سخن نگو ؛ مگر گفتار خدا را فراموش کرده ای که فرمود:
آن ها که کافر شدند گمان نکنند که اگر به آنها مهلت دادیم به سودشان است؛
ما به آنها مهلت دادیم تا فقط بر گناهانشان افزوده شود و برای آنان عذاب خوار کننده ای آماده کرده ایم.[/]

[="Purple"]ریشه یابی شخصیت یزید طبق سخنان حضرت زینب:
چگونه میتوان از فرزند کسی که جگر پاکان را به دندان می گیرد و گوشتش از خون شهیدان می روید
امید خیر توقع داشت و چگونه می توان از کسی که همواره با دیده خصومت ، کینه توزی، بدخواهی و بغض و دشمنی به خاندان ما نگریسته است ، انتظار خصومت و تنفر نداشت؟![/]

[="DarkGreen"]عواملی که حضرت زینب آنها را ثمره طغیان و سرکشی یزید دانستند:
لج کردن با خدا
مقابله و رودرویی با رسول خدا
کینه داشتن از مجاهدان جنگ بدر که در راه خدا با جدش ابوسفیان جنگیدند و او را شکست دادند.[/]

[="Purple"]شگفتی حضرت زینب از بی شرمی و بی جیای یزید:
یزید ! با انجام این جنایت بزرگ نشسته ای و بدون آنکه خود را گناهکار بدانی و یا جنایت خود را بزرگ بشماری ،
با خود ندا سر می دهی : ای کاش پدران من حضور داشتند و از سر شادمانی و سرور فریاد بر می آوردند و می گفتند: ای یزید ! دست مریزاد![/]

[="DarkGreen"]نفرین حضرت زینب در حق یزید و یارانش:
بار الها! حق و انتقاممان را از کسان یکه بر ما ستم روا داشته اند باز ستان و خشم خود را بر کسانی که خون حامیان ما را ریختند فرو فرست.[/]

[="Purple"]دادخواهی اهل بیت از یزید در روز قیامت طبق فرمایش حضرت زینب:
در آن روز رسول خدا با تو مخاصمه خواهد کرد ، در حالی که خداوند خاندان وی را در کنارش گرد هم آورده و پراکندگی ما را تبدیل به اجتماع نموده تا حق این ستم دیده ها را از دشمنانمان باز ستانیم![/]

[="DarkGreen"]فرمایش حضرت زینب در مورد محاکمه یزید در روز قیامت:
ای یزید! همین که در محکمه عدل الهی خداوند قاضی باشد و محمد شاکی و جبرئیل حامی او ، برای تو کافی است.[/]

[="Purple"]فرمایش حضرت زینب به یزید پیرامون عاقبت معاویه:
به زودی آن کس که مقدمات کار تو را آراست و تو را بر مسلمانان چیره کرد و در این جایگاه نشاند ،
خواهد یافت که چه بد مجازاتی برای مشرکان وجود دارد و جایگاه چه کسی بدتر و سپاهش ناتوان تر است.[/]

خطبه حضرت زینب در کاخ یزید 2



احساس تنفر و بیزاری حضرت زینب از یزید:
اگرچه سختی ها و مصیبت های روزگار مرا در شرایطی قرار داده که مجبور شدم با تو سخن بگویم ، ولی برایت ارزشی قائل نیستم و تو را کوچکتر از مقام ظاهریت می بینم!
و سرزنش های بزرگ و توبیخ های بسیاری را متوجه تو می دانم ،
اما چه کنم که فرصت سرزنش نیست؛ چرا که چشم ها در فراق دوستان گریان است و دل ها در فراق عزیزان سوزناک

اشاره حضرت زینب به وجدان مرده یزید:
قساوت ها ، دل هایتان را فرا گرفته و طغیان در نفوستان رخنه کرده است و اجسامتان را غضب الهی و لعنت رسول احاطه نموده و شیطان در وجودتان لانه کرده است.

تاکید حضرت زینب بر بی شرمی و بی حیایی یزید:
به راستی جای شرم نیست که آن بدن های پاک و پاکیزه روی زمین بمانند و در معرض هجوم درندگان و گرگ های بیابان باشند.

موضعگیری حضرت زینب در برابر ظلم یزید:
یزید! ما از ظلم و بیدادگری های تو فقط به پیشگاه خداوند شکایت می کنیم و تنها پناهگاه و امید ما اوست.

اتمام حجت حضرت زینب با یزید:
تو هر مکر و حیله ای داری به کار ببند و از هیچ فریت و نیرنگی دریغ مکن و تمام سعی و تلاش خود را به کار گیر ، ولی بدان که به خدا سوگند ، توان آن را نداری که یاد و نام ما را از دل ها بزدایی
و در امکان تو نیست که فروغ وحی ما را خاموش کنی
چرا که تو ضعیفتر از آن هستی که آینده ما را درک کنی.

فرمایش حضرت زینب پیرامون فرجام یزید:
من به خدا شکایت می کنم و از او مدد می جویم و بدان که تو تنها چند صباحی در این دنیا نخواهی بود
و نمی توانی لکه ننگی که به بار آوردی پاک کنی و بدان که به زودی مناد ندا کند که لعنت ابدی بر ستمکاران باد.

درخواست حضرت زینب از خداوند متعال بعد از رسوا کردن یزید:
و از خداوند متعال خواستارم به شهیدان اجری بی کران عطا فرماید و نعمت بی دریغ خود را به آنان ارزانی دارد
و نگهدار ما باشد ؛ زیرا که او مهربان است.



خطبه حضرت زینب در کاخ یزید 3



احساس یزید پس از تمام شدن خطبه حضرت زینب:
یزید پس از پایان خطبه حضرت زینب جهت توجیه جنایات خود رو به حاضران کرد و گفت:
زاریِ زنان مصیبت دیده امری طبیعی است!

برخورد حضرت زینب با فردی که ادعای شکست آسان امام حسین را کرد:
فردی در مجلس یزید ادعا کرد که امام حسین و یارانش در میدان کارزار به آسانی شکست خوردند.
حضرت زینب بعد از شنیدن این سخنان ، با لحنی آمیخته به غضب خطاب آن فرد فرمود:
زنان نوحه گر بر تو بگریند ای دروغگو!
همانا شمشیر برادرم حسین کاری کرد که تمام خانه های کوفه پر از صدای گریه و زاری شود.

عکس العمل فاطمه هنگام شنیدن خواسته مرد شامی مبنی بر به کنیزی گرفتن ایشان:
فاطمه دختر امام حسین علیه السلام حالت خود را پس از شنیدن تقاضای مرد شامی چنین توصیف می کند:
هنگام شنیدن درخواست مرد شامی لرزه تمام وجودم را فرا گرفت ؛ چون می دانستم یزید این کار را انجام خواهد داد
از این رو به عمه ام پناه بردم و دامنش را به شدت گرفتم و گفتم:
عمه ! یتیم شدم و یتیمت را می خواهند به پیش خدمتی ببرند
عمه ام مرا ارام کرد و می دانست که یزید جرات انجام این کار را ندارد.

برخورد حضرت زینب با خواسته مرد شامی:
حضرت زینب غضبناک شدند و قاطعانه به مرد شامی گفتند:
دروغ می گویی پست فطرت! به خدا سوگند، اگر تمام توانت را به کار ببندی نه تو و نه یزید اجازه انجام چنین کاری را ندارید.

رفتار یزید هنگام دیدن شجاعت حضرت زینب در برابر او:
یزید عصبانی شد و پرخاشگرانه به حضرت زینب گفت:
به خدا سوگند تو دروغ می گویی و میدانی که من می توانم این کار را انجام دهم و اگر بخواهم می توانم فاطمه را به مرد شامی ببخشم.

حضرت زینب هنگام دیدن اصرار یزید بر بخشیدن فاطمه به مرد شامی:
حضرت زینب با قاطمعیت فرمودند: هرگز! به خدا سوگند که خداوند اختیار این کار را به تو نداده است؛
مگر آنکه از آیین ما خارج شوی و پیرو آیین دیگری شوی.

پریشانی یزید هنگام احساس شکست در برابر سخنان حضرت زینب:
یزید شوع به بدگویی و ناسزا گفتن به حضرت زینب کرد.

نکوهش حضرت زینب هنگام شنیدن اهانت های یزید:
حضرت زینب خطاب به یزید فرمود: تو با سواستفاده از ریاست و قدرت خود به ما ستم می ورزی و به ما ناسزا می گویی.

وضعیت روحی و جسمی حضرت زینب هنگام خطبه خواندن در کاخ ابن زیاد و یزید:
حضرت زینب با خستگی وصف ناپذیر اسارت که با رفتارهای ظالمانه دشمن توام بود و گرسنگی و تشنگی و آوارگی را به دنبال داشت و نیز
با عکس العمل های بیرحمانه مردم که با هلهله و پایکوبی و شماتت و زخم زبان و اهانت به سر مقدس امام حسین علیه السلام همراه بود،
با قدی خمیده و با سینه ای مملو از زخم و قلبی مالامال از اندوه ،
سلحشورانه وارد کاخ ابن زیاد و سپس یزید شد و با شهامتی بی نظیر در مقابل یزید و ابن زیاد ایستاد و آنان را در برابر نماینگان ملل مجاور اسلامی و روسا و اشرافیان مسلمان
و قبایل و عشایر که دعوت شده بودند، مخاطب قرار دد و به نکوهش و سرزنش آنان پرداخت و گمراهی و کفرشان را آشکار ساخت و نگرش حاضران در مجلس را نسبت به آنان تغییر داد.

خرابه شام


محل اقامت اسرا در شام:
خانه ای متروکه و قدیمی که سقف و حفاظی نداشت ، به گونه ای که تحمل این وضعیت برای اهل بیت بسیار دشوار بود و نور مستقیم خورشید صورت آنان را به شدت آزار میداد.

برنامه اسرای اهل بیت در خرابه شام:
اسرای اهل بیت در طول مدت اسارتشان در آن خرابه، برای امام حسین نوحه سرایی و مرثیه خوانی می کردند.

حضرت زینب و درد گرسنگی کودکان در خرابه شام:
امام سجاد فرمودند: وقتی ما را در خرابه شام مستقر نمودند از شیوه های مختلفی برای رنجاندن ما استفاده کردند.
روزی عمه ام زینب را دیدم که دیگی بر روی آتش نهاد از او پرسیدم:
عمه این دیگ چیست؟
فرمود: کودکان گرسنه اند و من تظاهر به پختن غذا می کنم تا آنان درد گرسنگی را کمتر تحمل کنند.

وضعیتی که ام کلثوم را بسیار دگرگون کرد و عمه اش زینب را از آن مطلغ نمود:
بی تابی و بی فراری به فاطمه امان نداده بود و او را گویی از خود بی خورد کرده بود.
بغض سنگینی گلویش را می فشرد. زینب سراسیمه نزدش شتافت و جویای حال او شد و او را به شکیبایی فرا خواند.
فاطمه با دیدن عمه اش بی شکیب تر شد و گفت: عمه ! مرا سرزنش نکن ؛
صحنه ای امروز دیدم که وجودم را شعله ور کرد و مرا بی شکیب ساخت.
عمه جان! به همراه یکی از اطفال کنار درب خرابه ایستاده بودیم که ناگهان بچه های فراوانی را دیدم که از مکتب بیرون می آمدند و راهی کاشانه خود می شدند.
برخی ازآنها نزدیک ما می آمدند و با حالتی عجیب ما را می نگریستند و می رفتند.
آن طفل یتیم که کنارم بود ف گفت: این بچه ها راهی کجا هستند؟
به او گفتم : آنها راهی خانه هایشانند.
او با حسرت گفت: آیا ما جز این خرابه خانه دیگری نداریم؟
سخنش وجودم را سوزاند و قلبم را شکست و اشک هایم را جاری کرد. هر وقت سخنش در ذهنم تداعی می شود بی اختیار می گریم.


سوزناک ترین مصیبت حضرت زینب در شام:
درگذشت جانگداز حضرت رقیه.

حضرت زینب و مظلومیت حضرت رقیه:
روایت شده: وقتی زنی پیکر مطهر حضرت رقیه را غسل می داد ناگهان دست از غسل برداشت و پرسید:
بزرگ این اسرا کیست؟
حضرت زینب نزدش آ»د و گفت : چه می خواهی؟
زن گفت: بیماری این کودک چیست که بدنش این گونه کبود شده است؟!
حضرت فرمود : این کودک بیمار نیست و بدنش از ضربات تازیانه و طعنه های ته نیزه ها کبود شده است.

همدردی اهالی شام با حضرت زینب در مصیبت حضرت رقیه:
وقتی زنان شام از شهادت حضرت رقیه مطلع شدند، لباس مشکی بر تن کردند و خود را به حضرت زینب و سایز بانوان حرم رساندند و هنگامی که نگاهشان به
حضرت زینب و بقیه زنان افتاد صدا به گریه و ضجه بلند کردند.

سفارش حضرت زینب به اهالی شام در مورد قبر حضرت رقیه:
حضرت زینب هنگام ترک شهر شام و توجه به شهر مدینه؛ سر از محمل بیرون آورد و به اهالی شام که برای بدرقه ایشان آمده بودند فرمود:
ای اهالی شام! امانتی در خرابه شام برایتان گذاشتیم ، پس شما را به خدا قسم می دهم
از آن به خوبی محافظت کنید و همواره آن قبر را زیارت کنید؛
چرا که رقیه تنها و غریب است و در این شهر کسی را ندارد و او را فراموش نکنید و بر مزارش آب بپاشید و چراغی در کنار قبرش روشن کنید.


دیدار هند -همسر یزید- با حضرت زینب

رابطه هند با خانواده امیر المومنین:
در دهه دوم هجرت ، جنگی میان سپاه اسلام به فرماندهی عبدالله همسر حضرت زینب و سپاه دشمن صورت گرفت
و در این میان سپاه اسلام بر سپاه دشمن قائق آمد و غنائم فراوانی را بدست آورد
که سهم عبدالله از این غنائم دختر اسیری به نام هند بود. عبدالله آن دختر را کنیز حضرت زینب قرار داد.
آن دختر سال ها افتخار خدمتگزاری حضرت زینب را داشت و در این مدت از محضر حضرت زینب نهایت بهره را برد.

نحوه آشنایی هند با یزید:
معاویه از وجود کنیزی جوان در کاشانه حضرت زینب مطلع شد
از عبدالله خواست تا آن کنیز را به او بفروشد ، اما عبدالله آن کنیز را بدون دریافت پولی به معاویه بخشید
سپس یزید او را به همسری خود برگزید.

نحوه اطلاع هند از ورد اسرا به خرابه شام:
زنی نزد هند آمد و گفت: هم اکنون اسیرانی وارد شهر شام شدند که نمی دانم از کدامین دیار هستند, خوب است شما به تماشای آنان بروید.

اقدام هند هنگام اطلاع از ورود اسرا:
هند هنگام شنیدن خبر ورود اسرا به خرابه شام ، از جایش برخاست و بهترین لباس هایش را پوشید و به کنیزش دستور داد تا صندلی اش را به خرابه ببرد تا بر روی آن بنشیند.

نحوه ورود هند به خرابه شام:
هند ، حضرت زینب را از همان ابتدا نشناخت و بدون توجه به ایشان بر روی صندلی خود نشست.

تعجب حضرت زینب و ام کلثوم هنگام دیدن هند:
حضرت زینب هنگام دیدن هد از ام کلثوم پرسیدند: آیا این زن را می شناسی؟
ام کلثوم گفت: خیر! حضرت زینب فرمودند: این زن همان هند دختر عبدالله بن عام کنیز سابقمان است.
حضرت زینب و ام کلثوم هنگام شناختن هند سکوت اختیار کردند و سرشان را پایین انداختند.

پاسخ حضرت زینب به سوال هند:
هند پرسید: شما از کدام دیار هستید؟ حضرت زینب فرمودند: اهل مدینه

شوق فراوان هند هنگام شنیدن نام مدینه از زبان حضرت زینب:
هند هنگام شنیدن نام مدینه ، به احترام این شهر از صندلی اش پایین آمد و گفت:
بهترین درود ها بر ساکنان مدینه باد.
هند به حضرت زینب گفت: خواهرم ! می خواهم از خانه ای در مدینه بپرسم .
حضرت زینب فرمودند: بپرس.
هند گفت: می خواهم از خانه علی بن ابی طالب سوال کنم.

افرادی که هند جویای حال آن ها از حضرت زینب شد:
هند به حضرت زینب گفت: میخواهم از تو درباره حسین و برادرش حسن و خواهرش زینب و ام کلثوم و سایر فرزندان علی بپرسم.

حالت جانگداز حضرت زینب هنگام معرفی تک تک اهل بیت به هند:
حضرت زینب ابتدا به شدت گریستند و فرمودند: ای هند! اگر از خانه علی می پرسی ما از آنجا آمده ایم...
اگر از حسین می پرسی؛ او همان سر بیده ای است که در پیش روی یزید قرار دارد
و اگر از سایر فرزندان علی می پرسی ، ما آنان را در سرزمین کربلا برهنه و با سری بریده جای گذاشتیم
و اگر از زین العابدین می پرسی ، این بیمار زین العابدین است که از شدت بیماری توان برخاستن ندارد
و اگر از زینب می پرسی، من زینبم و این ام کلثوم است.

واکنش هند هنگام شناختن حضرت زینب و سایر اسرای اهل بیت:
هند پس از شناخت حضرت زینب و سایر اسرا و دیدن وضعیتی که در ان به سر می برند و اطلاع از مصائب ناگوار آنان بویژه شهادت امام حسین دگرگون شد
و به شدت ناله و شیون کرد و ناباورانه فریاد زد: وا سیداه! وا حسیناه! ای کاش نابینا بودم و دختران فاطمه را با این وضع نمی دیدم.

شرط هند برای ورود به منزل یزید:
هند با قاطعیت به یزید گفت: به خدا سوگند به خانه ات نخواهم آمد مگر آنکه اسرای اهل بیت را به خانه ام بیاورم.

سفارش هند به زنان پیرامون اسرای اهل بیت:
ای زنان بنی مروان و بین سفیان! از امروز نمی خواهم کسی از شما را خندان ببینم.
به خدا سوگند این افراد، اسرای خوارج نیستند بلکه خاندان رسول خدا و فرزندان فاطمه و علی مرتضی هستند.

اقدام یزید برای بی گناه نشان دادن خود:
یزید برای جلب رضایت همسرش و آرام کردن فضای ملتهب عمومی در شام و اظهار دوستی با اهل بیت ،
دستور داد تا اسرا را به کاخ خود بیاورند. وقتی اسرا وارد کاخ یزید شدند، زنان بنی سفیان استقبال گرمی از آن ها کردند و برای همدردی با آنان گریستند
و زیور آلاتشان را در آوردند و به مدت سه روز مجلس عزا برپا کردند.


بر خاک خــفته ای و مرا میبـرد عــدو ...





من می روم به شــام ...بمــاند بقیـه اش





به نظر این بنده ی حقیر...
در رثای زینب گفتن همین جمله بس...که زینب یعنی زینت پدر...
علی (ع) خودش زینت عالم و آدم است حال زینب (س) کیست که زینت علی (ع) است؟؟؟؟؟!!!!

ورود کاروان اهل بیت به سرزمین کربلا در روز اربعین


نحوه انتشار شهادت امام حسین در میان مناطق واقع در مسیر شام مدینه:
کاروان بازمانده امام حسین به هر منطقه ای که می رسید، مجلس عزایی تشکیل می داد
و مردم آن منطقه را از مظلومیت امام حسین و نحوه شهادت ایشان توسط حکومت خودکامه یزید مطلع می ساخت.

درخواست حضرت زینب از نعمان ، هنگام رسیدن به نزدیکی کربلا:
زمانی که کاروان اهل بیت متوجه مدینه بود، به دو راهی رسید که یکی به کربلا می رفت و دیگری به مدینه.
حضرت زینب و سایر زنان از راهنمای مسیر، نعمان، خواستند تا آن ها را به کربلا ببرد. نعمان نیز پذیرفت.

حالت حضرت زینب هنگام دیدن زمین مقدس کربلا:
حضرت زینب با قلبی اندوهناک و سینه ای پرسوز و دیدگانی اشک بار فرمودند:
بوی حسین را استشمام می کنم...

حضرت زینب هنگام نزدیک شدن به قبر امام حسین:
زمانی که حضرت زینب به قبر امام حسین نزدیک شد با صدایی غم آلود و گرفته گریستند و ندای
وا اخاه ! وا حسیناه! وا حبیب رسول الله ! وا ابن مکه و منی! وا ابن فاطمه الزهرا! وا ابن علی المرتضی!
سردادند.

وضعیت کربلا پس از ورود قافله اهل بیت:
گریه های بی قرار حضرت زینب و فرزندان امام حسین همه را دگرگون کرده بود.
همه می گریستند و ناله و شیون می کردند و بر سرو صورت خود می زدند.
صدای غمگین و حزن آلود گریه های زنان، موجب شد بادیه نشینان گرداگرد اهل بیت جمع شوند و از آنان دلجویی کنند.

درد دل حضرت زینب با امام حسین:
ای برادر پس از شهادتت برخی از دشمنان ما را زدند و برخی دیگر ما را بر روی زمین کشاندند و برخی به ما ناسزا گفتند.
سپس ما را بروی شتران بیجهاز سوار کردند و از شدت شوق و شادمانی اطرافمان کف زدند و ما را به اسارت بردند.

شکوه ی حضرت زینب نزد امام حسین:
برادرم! و ای نور دیده حضرت زهرا ! به چه زبانی به تو شکایت کنم، از گرفتاری های کوفه و شام و یا از آزارهای آن دشمنان ناجوانمرد،
ای برادر! کدام یک از مصائب را برای تو بازگو کنم ؟ هتک حرمت ها یا زخم زبان های اهالی شام؟

فرمایش حضرت زینب به امام حسین در مورد حضرت رقیه:
برادر جان! همه کودکانی که را که به من سپرده بودی به همراه خود آوردم، مگره رقیه ات را که او را در شهر شام با دل غمبار به خاک سپردم.

سخنان حضرت زینب با مادرش زهرا در راه بازگشت به مدینه:
مادر! با دلی رنجور و چشمانی اشک آلود و اندوهی بجا مانده از فقدان عزیزان شهید خود برگشتیم . ای مادر ما را دریاب.

مطالبت خیلی خوب بود فقط بزرگترین مشکلی که داشت منبع را ذکر نکرده اید که خود عیبی غیر قابل چشم پوشی است


عبدالرحیم;486655 نوشت:
مطالبت خیلی خوب بود فقط بزرگترین مشکلی که داشت منبع را ذکر نکرده اید که خود عیبی غیر قابل چشم پوشی است

سلام
تشکر

در پست اول منبع اصلی اعلام شده ، به دلیل اینکه هر پاراگرف از یه منبع متفاوت جمع آوری شده بود نمیشد همه منابع رو اینجا عنوان کرد.
لذا از طریق سرچ اینترنتی یا مراجعه به همان کتاب معرفی شده در پست اول این تاپیک ، منابع کاملا مشخص هستند.

موضوع قفل شده است