گمراهی یا گمراهان ؟؟؟

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
گمراهی یا گمراهان ؟؟؟


سلام
بَابُ الضَّلَالِ

1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ هَاشِمٍ صـَاحـِبِ الْبَرِيدِ قَالَ كُنْتُ أَنَا وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ أَبُو الْخَطَّابِ مُجْتَمِعِينَ فَقَالَ لَنَا أَبُو الْخَطَّابِ مَا تَقُولُونَ فِيمَنْ لَمْ يَعْرِفْ هَذَا الْأَمْرَ فَقُلْتُ مَنْ لَمْ يَعْرِفْ هَذَا الْأَمْرَ فَهُوَ كَافِرٌ فَقَالَ أَبُو الْخَطَّابِ لَيْسَ بِكَافِرٍ حَتَّى تَقُومَ عَلَيْهِ الْحُجَّةُ فَإِذَا قَامَتْ عَلَيْهِ الْحُجَّةُ فَلَمْ يـَعـْرِفْ فـَهُوَ كَافِرٌ فَقَالَ لَهُ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ سُبْحَانَ اللَّهِ مَا لَهُ إِذَا لَمْ يَعْرِفْ وَ لَمْ يَجْحَدْ يـَكـْفـُرُ لَيـْسَ بـِكـَافـِرٍ إِذَا لَمْ يـَجـْحـَدْ قـَالَ فـَلَمَّا حـَجـَجـْتُ دَخـَلْتُ عـَلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ فـَأَخْبَرْتُهُ بِذَلِكَ فَقَالَ إِنَّكَ قَدْ حَضَرْتَ وَ غَابَا وَ لَكِنْ مَوْعِدُكُمُ اللَّيْلَةَ الْجَمْرَةُ الْوُسْطَى بـِمـِنـًى فـَلَمَّا كـَانـَتِ اللَّيـْلَةُ اجـْتـَمَعْنَا عِنْدَهُ وَ أَبُو الْخَطَّابِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ فَتَنَاوَلَ وِسـَادَةً فـَوَضـَعـَهـَا فـِى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ لَنَا مَا تَقُولُونَ فِى خَدَمِكُمْ وَ نِسَائِكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ أَ لَيـْسَ يـَشـْهـَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ لَيْسَ يَشْهَدُونَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص قـُلْتُ بـَلَى قَالَ أَ لَيْسَ يُصَلُّونَ وَ يَصُومُونَ وَ يَحُجُّونَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَيَعْرِفُونَ مـَا أَنـْتـُمْ عـَلَيـْهِ قـُلْتُ لَا قَالَ فَمَا هُمْ عِنْدَكُمْ قُلْتُ مَنْ لَمْ يَعْرِفْ هَذَا الْأَمْرَ فَهُوَ كَافِرٌ قَالَ سـُبـْحـَانَ اللَّهِ أَ مـَا رَأَيـْتَ أَهـْلَ الطَّرِيـقِ وَ أَهـْلَ الْمـِيـَاهِ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ لَيْسَ يُصَلُّونَ وَ يَصُومُونَ وَ يَحُجُّونَ أَ لَيْسَ يَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ قُلْتُ بَلَى قـَالَ فـَيـَعـْرِفـُونَ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ قُلْتُ لَا قَالَ فَمَا هُمْ عِنْدَكُمْ قُلْتُ مَنْ لَمْ يَعْرِفْ هَذَا الْأَمْرَ فـَهـُوَ كـَافـِرٌ قـَالَ سـُبـْحـَانَ اللَّهِ أَ مـَا رَأَيـْتَ الْكـَعـْبَةَ وَ الطَّوَافَ وَ أَهْلَ الْيَمَنِ وَ تَعَلُّقَهُمْ بـِأَسـْتـَارِ الْكـَعـْبَةِ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ لَيْسَ يَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص وَ يـُصـَلُّونَ وَ يـَصـُومـُونَ وَ يـَحـُجُّونَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَيَعْرِفُونَ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ قـُلْتُ لَا قـَالَ فـَمـَا تـَقُولُونَ فِيهِمْ قُلْتُ مَنْ لَمْ يَعْرِفْ فَهُوَ كَافِرٌ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ هَذَا قـَوْلُ الْخـَوَارِجِ ثـُمَّ قـَالَ إِنْ شـِئْتـُمْ أَخْبَرْتُكُمْ فَقُلْتُ أَنَا لَا فَقَالَ أَمَا إِنَّهُ شَرٌّ عَلَيْكُمْ أَنْ تَقُولُوا بِشَيْءٍ مَا لَمْ تَسْمَعُوهُ مِنَّا قَالَ فَظَنَنْتُ أَنَّهُ يُدِيرُنَا عَلَى قَوْلِ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ

اصول كافى جلد 4 صفحه :120 رواية :1

ترجمه :
هـاشـم صـاحـب بـريـد گـويـد:مـن بـا مـحـمـدبـن مـسـلم و ابو الخطاب گردهم بوديم پس ابوالخطاب به ما گفت : چه گوئيد درباره كسى كه امر امامت را نشناسد؟
من گفتم : هر كه آنـرا نـشناسد كافر است ، ابوالخطاب گفت : كافر نيست تا حجت بر او اقامه شود و چون حجت بر او اقامه شد و آنرا نپذيرفت آنگاه كافر است ،

محمد بن مسلم به او گفت : سبحان الله اگـر نـپـذرد و انـكـار هـم نكند كافر است ؟
اگر انكار نكند كافر نيست ،
گويد (اين جـريـان گـذشـت تا به حج رفتيم ) همين كه حج كردم خدمت حضرت صادق (عليه السلام ) شـرفـيـاب شـدم و جـريـان را خـدمـتـش عرضه داشتم ، فرمود: تو اكنوى هستى ولى آن دو غايبند موعد شما (هر سه ) امشب نزد جمره وسطى درمنى باشد.

گويد همينكه شب شد من و محمد بن مسلم و اءبولخطاب خدمتش رفتيم ، پس حضرت بالشى برداشت و بسيهه نهاد (و بر آن تكيه زد) سپس بما فرمود: شما درباره خدمتكاران و زنان و خاندان خود چه گوئيد؟
آيـا شـهـادت و گـواهـى بـيگانى خدا يگانه ندهند؟

عرض كردم : چرا، فرمود: آيا گواهى نـدهـنـد كه محمد (ص ) رسول (و فرستاده ) خدا است ؟
عرض كردم : چرا، فرمود: آيا آنچه شـمـا بـر آنيد (از شناسائى امام و امر امامت ) آنها مى شناسند و ميفهمند؟
عرض كردم : نه ، فرمود: آنها در نظر شما چگونه هستند؟ عرض كردم : هر كه امر امامت را نشناسد كافر است .
فرمود: سبحان الله ؛ آيا اينان كه سر راههاى (ى مكه و غير آن ) و كنار آبها(ى چاه و غيره مـنـزل كـرده انـد) نديده اى ؟
عرض كردم : چرا، فرمود: آيا نيستكه اينها نماز مى خوانند و روزه مـيگيرند و حج ميكنند؟ آيا نيستكه گواهى دهند كه معبودى جز خداى يگانه نيست و محمد (ص ) رسولخدا است ؟ عرضكردم : چرا، فرمود: آنچه شما برآنيد (از اءمرا است ) ميدانند؟
عـرضـ كردم : نه ، فرمود: آنها در نزد شما چگونه هستند؟ عرض كردم : هر كه اين امر امامت را نشاسد كافر است .
فـرمـود: سـبحان الله ؛ آيا اينان كه سر راهها(ى مكه و غيره آن ) و كنار آبها(ى چاه و غيره مـنـزل كـرده اند) نديده اى ؟
عرض ‍ كردم : چرا، فرمود: آيا نيستكه اينها نماز مى خوانند و روزه ميگيرند و حج ميكنند؟ آيا اينستكه گواهى دهند كه معبودى جز خداى يگانه نيست و محمد (ص ) رسولخدا است ،
عـرض كـردم : چـرا، فـرمـود: آنچه شما بر آنيد (از اءمر امامت ) ميدانند؟
عرض كردم : نه ، فـرمـود: آنها در نزد شما چگونه هستند؟
عرض كردم : هر كه اين امر امامت را نشناسد كافر است .
فـرمـود سـبـحـان الله : آيـا تـو خـانـه كـعـبـه و طـواف كـنـنـدگـان آن اهـل يمن و آويختن آنها را بپرده كعبه نديده اى ؟
عرض كرد: چرا، فرمود: آيا گواهى ندهند كـه معبودى جز خداى يگانه نيست و محمد (ص ) رسولخدا است و (آيا) نماز نخوانند و روزه نگيرند و حج نكنند؟
عرض كرد: چرا، فرمود: آيا آنچه شما بر آيند (از امر امامت ) ميدانند؟ عـرض كردم : نه ، فرمود: درباره آنها چه گوئيد؟
عرض كردم : هر كه نشناسد (امر امامت را) او كافر است .
فرمود: سبحان الله : اين گفتار خوارج است ، سپس فرمود، اگر بخواهيد آگاهتان كنم ؟
من عـرض كـردم : نـه ، پـس فـرمود: همانا براى شما بد است كه چيزى را تا از ما نشنيده اى بگوئيد: من فهميدم كه حضرت ما را بگفتار محمد بن مسلم وا ميدارد.

شــرح :
مـجـلسـى (ره ) گـويـد: عقيده صاحب بريد اين بوده كه هر كه امر امامت را نشناسد چه حجت بر او قائم شود و چه انكار هم بكند يا نكند كافر است ، ولى عقده محمد بن مسلم اين بوده كـه در صـورتـى كـافـر اسـت كـه انـكـار كند، و اگر انكار نكند كافر نيست ، و اين همان واسـطـه بين ايمان و كفر است كه متضعف و گمراه ناميده شود، و گويا مقصود از كافر در اينجا كسى است كه احكام كفر مانند نجاست و عدم جواز مباشرت و نكاء و غيره آن بر او بار بـاشـد چـنـاچه برخى از اصحاب گفته اند و گرنه در استحقاق عقوبت و خلود برخى از آنان در آتش خلافى نيست .
و اين كه حضرت فرمود: (((اين گفتار خوارج است ))) زيرا آنها گويند: هر كه گناه كبيره كـنـدو اصرار بر صغيره كند كافر است و از اسلام بيرون رود و سزاوار كشتن است ، و از ايـن رو بـكـفـر امـيـرالمـؤ مـنـين (عليه السلام ) در قصه حكميت حكم كنند، با اينكه خود آنها حـضـرت را بـر قـبـول حـكـمـيـت وا داشـتـنـد، و او را مـجـبـور بـر قـبـول حـكـم آن مرد احمق و جائر و دشمن اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كردند، و با اينكه آن بزرگوار بطور مطلق بحكم آنان رضا نداد، بلكه در صورتى كه بر طبق كتاب و سنت حـكـم كـنـند رضايت داد، و آن دو ملعون بر خلاف كتاب و سنت حكم كردند و آنچه آن حضرت (عـليـه السـلام ) انـجـام داد معصيت نبود و تفصيل اين مطلب را در كتاب كبيرمان گفته ايم . فـيـض (ره ) گـويـد: ايـن كـه راوى حـاضـر نـشـد كـه حـضـرت صـادق عليه السلام بحق آگاهشان كند براى اين بوود كه دانست كه حضرت بر خلاف عقيده او بگويد، و آنگاه نزد آن دو نفر كه طرف نزاعش بودند رسوا شود از اين رو حاضر نشد و شايد پيش خود مطلب را قبول كرده بود و از حرف سابقش برگشته است .

موضوع قفل شده است