جبر الهی

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جبر الهی

این که میگویند سعید در شکم مادرش سعید وشقی در شکم مادرش شقی است باعث جبر نمیشود؟

بسمه تعالی
خیر باعث جبر نمی شود. هم چنان که درایه کریمه امده است : (یومَ یَأت لا تکلم الا باذنه فمنهم شقی وسعید؛ هود ،105) زمان حکم در دنیا ست ولی اتصاف حکم در قیامت است. سعادت و شقاوت محمول بالضمیمه است. باید انسانی باشد ت سعادت ویا شقاوت که در سایه عمل اختیاری حاصل می شود به او متصف گردد شخص شرور بالذات شرور نیست. محیط ووراثت تاثیر دارد ولی شرط کافی نیست محتاج اختیار نیز هست.
در قران اصلی داریم (فطرت الله التی فطر الناس علیها ؛روم ،30)وفرعی داریم (السعید سعید فی بطن امه ...)که طبق شرایط وعوامل خاصی صورت می گیرد.
اینکه در بطن مادر سعید است خوش بختی او از لحاظ ظاهری ومادی مشخص است. محیط واراده برای جنین مطرح نیست بلکه عوامل درون رحمی که وراثت است تاثیرداردکه یعنی این نوزاد ازجهت بدنی سالم است یا خیر؟در هر حال خداوند جل وعلا فقط علم دارد به این مطلب.
منبع:جبر واختیار ،علی ربانی گلپایگانی.

بنام خدا
موضوع: جبر الهی

سؤال: این که میگویند سعید در شکم مادرش سعید وشقی در شکم مادرش شقی است باعث جبر نمیشود؟


پاسخ تفصیلی:
سلام- پاسخ تفصیلی به این سؤال، مستلزم توجه به چند مقدمه است:

مقدمۀ اول) در اعتقاد ما شیعیان که برگرفته از مکتب اهل بیت (ع) است نه جبریون، مبنای صحیحی داشته و مسیر درستی را پیموده اند و نه مفوضه (طرفداران اختیار مطلق) و ادلۀ هر دو به حکم عقل، باطل و مردود است، بلکه در نگاه اهل بیت (ع) نه جبر مطلق و نه اختیار صد در صدی بر امور عالم و زندگی انسان حاکم است، بلکه امری بینابینی و به تعبیری دوسویه است.(1)

در حقیقت اگر تفسیر یاد شده از کلام معصومان (ع) را نپذیریم، باید بگوییم در هر دو صورت و در همۀ صورت های قابل فرض، امکان اثبات اختیار بالکل منتفی است. و سلطۀ جبر بر همۀ شئون عالم حاکم است، در حالیکه به حکم عقل، جبر مطلق، خلاف حکمت و عدالت خداوند است.(2) زیرا اگر فرض را بر جبر مطلق بگذاریم، از آنجائیکه خداوند بر اساس حکمت خویش، نظام هستی و انسان را برای رسیدن به کمال و سعادت خلق نموده، و در این مسیر، اعمال و فرائض و تکالیف و وظائفی را بر بندگان، واجب نموده و راه رسیدن به کمال و سعادت را در پرتوعمل به فرائض و وظائف قرار داده که آنهم، لازمه اش اختیار و انتخاب انسان است، پس با حذف اراده و اختیار و قدرت انتخاب از وجود انسان، اکتساب مقامات کمالی و سعادت ابدی منتفی و عمل به تکالیف و واجبات، امری عبث و بیهوده است. در حالیکه در جای خویش ثابت است، از حکیم، کار عبث و بیهوده صادر نمی شود.

علاوه بر این خداوند بر اساس صفت عدالت خویش در برابر انجام تکالیف و واجبات و رعایت دستورات شرع، پاداش و ثواب و در برابر سرپیچی و گناه، عقاب و عذاب وضع کرده است، اگر انسان ها در انجام یا ترک عمل، هیچ اختیاری از خویش نداشته باشند و در همۀ شئون زندگی و کارها، مجبور علی الاطلاق باشند. نه تکلیف و وظیفه برای انسان معنا و مفهومی داشته نه پاداش و ثواب در برابر تکالیف اجباری ومشقت بار و نه عذاب و عقاب، در برابر گناهانی که اختیاری در ترک آن ها نداشته اند. در حالیکه از عدل خداوند بدور است که گروهی را که در عملِ به تکالیف، اختیاری نداشته اند پاداش داده و گروه دیگری را که ایشان نیزدر انجام و یا ترک گناه اختیاری نداشته اند عذاب کند.

مقدمۀ دوم) از سوی دیگر، اگر فرض را بر اختیار مطلق و صد در صدی بگذاریم، این هم نوعی جبر مطلق است و سر از سلطۀ جبر در می آورد. زیرا اختیار و انتخاب در زمانی معنا پیدا می کند که یک یا چند عامل از درون یا بیرون بر انسان تحمیل شوند و به تعبیری برای انسان، دو راهی و سرگردانی بیافرینند و انسان در این مقام، بر اساس فطرت یا اندیشه و عقل خود، اعم از عقل معاش یا عقل معاد، راه درست را از نادرست برگزیند و یا بالعکس. زیرا بی شک، اگر انسان تحت فشار و جبر عوامل درونی و بیرونی قرار نگیرد و همیشۀ ایام، تنها یک راه پیش رویش باز باشد، در این فرایند، نه انتخابی صورت گرفته و نه اختیاری. و همیشه به همان وضعیتی که پیش رویش آماده و مهیاست مجبور و به همان میل و گرایش واحدش ناگزیر است.
پس نتیجه ای که از این مقدمات مأخوذ است؛ اول اینکه حقیقت اختیار انسان، با توجه به وجود عوامل جبری در عالم، معنا پیدا می کند و دوماً اعتقاد به جبر و اختیار مطلق، باطل است زیرا با حکمت و عدالت خداوند، فلسفۀ آفرینش، حکمت فرائض و تکالیف و پاداش و عقاب در قیامت، منافات و تناقض جدی دارد. به همین دلایل که ذکر شد، قاعدۀ لا جبر و لا تفویض، بل امر بین الامرین در مکتب اهل البیت (ع) اثبات می شود.

اما در خصوص سؤال شما مبنی بر اینکه معنای روایت "السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه" باید گفت: که در رسیدن انسان به سعادت و یا شقاوت، علت ها و عوامل بسیاری از قبیل، وراثت، لقمۀ حلال و حرام، محیط زندگی، دوستان، نفس اماره، تمایلات و گرایشات طبیعی و فطری و ... دخیلند که از این علت ها به علل مُعِدة یا علل استعدادی یا ناقصه یاد می کنند و بطور کلی، تا رسیدن انسان به سر منزل سعادت و یا شقاوت ممکن است ده ها و یا صدها علت و عامل ناقصه، ظاهر شده و نقش آفرینی کنند. و البته این مسأله در همۀ امور و تک تک تصمیم گیری های انسان دخیل است، بعنوان مثال برای تصمیم گرفتن انسان در انجام کار خیر و یا شر، ممکن است، چندین عامل و علت معده، سبب ساز شوند تا انسان را به انجام دادن یا ندادن آن کار نزدیک کنند. اما علت و عامل اصلی در این فرایند، که کار را نهائی و تمام می کند معمولاً اختیار و انتخاب انسان است که آن را علت تامه گویند. چنانکه علامه طباطبائی می گوید: " هر كاري كه انسان مي‌خواهد انجام دهد، علت‌هايي دارد كه تا تمام آن اجزاء (كه هر كدام علت ناقصه‌اند و به مجموع آنها علت تامه گفته مي‌شود) تحقق پيدا نكنند، آن كار تحقق نخواهد شد."(3) براي نمونه در خوردن يك لقمه نان، بايد نان، دست، دهان، دندان، زبان، مري و اشتها وجود داشته باشد و نيز زمان و مكان وجود انها با نان هماهنگ و متحد باشد و گرنه مثلاً ناني را كه پانصد سال قبل يا بعد و يا ناني را كه با انسان فاصلة مكاني بسيار دارد و در آن سوي زمين است نمي‌توان خورد. هر كدام از اينها جزء علت است و اگر يكي نباشد، هر چند بقيّه اجزاء باشند، خوردن لقمه نان ميسّر نيست.

بنابر اين، اگر هر كدام از اجزاي علت نباشد، فعل اختياري تحقق پيدا نخواهد كرد و نسبت فعل به هر كدام از اجزاي علت نسبت «امكان» است، يعني ممكن است آن فعل تحقق پيدا كند و ممكن است تحقق پيدا نكند اما نسبت فعل به مجموع اجزاي علت تامّه، نسبت «ضرورت» است و بايد فعل واقع شود.

بنابر اين، روايتي كه مي‌فرمايد: «شيعه از عليين خلق شده‌اند» (و طینت مخالفین از سجین است) علت ناقصه و اقتضاء را بيان مي‌كند، و «لله في ذلك المشيه ولله فيه البداء»: (و حق مشيت و بدا از ناحية خداوند در اين باره محفوظ است) و اخبار طينت و روايات عليين و سجين جنبة اقتضاء دارد، نه بيش از آن، و نسبت فعل به آن ممكن است، نه به نحو علت تامه و ضرورت، بلكه اراده و اختيار و ساير اجزاي علت (از جمله اراده و اختيار بنده) همه بايد باشند تا نسبت فعل به آنها ضرورت باشد. پس در کل در همۀ شرایط و عوامل و برای تحقق یک فعل، اختیار حاکم بوده و بر سرنوشت انسان دخالت جدی دارد، البته تحت قضای حتم و قدر لازم. (4)

در خصوص تأثیرات "بطن و رحم مادر"بعنوان مرحلۀ وراثت و ژنتیک باید گفت: مرحلۀ تأثیرات وراثتی و ژنتیکی و لقمۀ حلال و حرام، یکی از علل معده و ناقصه برای رشد و تربیت انسان است و مقصود روایت، مبینِ تقدیر و سرنوشت قطعی انسان بر اساس آنچه در بطن مادر می گذرد نیست. چنانکه علامه طباطبائی می گوید: "معناي روايت اين است كه تمام امور اعمّ از خير و شرّ، و سعادت و شقاوت، در شكم مادر مقدر مي‌شود، البته به شرط «بدا» براي خداوند متعال؛ بنابر اين، سعادت و شقاوت در شكم مادر ضرورت نمي‌آورد، بلكه صرف امكان و قابل بدا و تغييرپذير است و سرنوشتي كه آن دو مَلَك نوشته‌اند اقتضاي طبع است و ممكن است تغيير پيدا كند.(5) و به عبارتی می تواند بیانگر حساسیت آن مقطع و تأثیراتی باشد که نطفه و نوزاد درون رحم، بطور قطع و یقین از رحم و خصوصیات مادر می گیرد و بعنوان یک عامل و علت مهم در فرایند تمایلات و گرایشهای انسان و جهت گیری هایش به سوی سرنوشت قطعی حائز اهمیت است.

آنچه مسلم است خداوند خیر محض و فیاض علی الاطلاق است و با قراردادن فطرت و روح پاک در وجود همۀ انسان ها بصورت تکوینی، ارادۀ خیر و سعادت، نسبت به همۀ بندگانش دارد، بعلاوه چنانکه گفتیم قرار گرفتن انسان در شرایط خاص و رو در رو با عوامل و علل جبری و تحمیلی، سختی و مشکلات و محدودیت ها و محذوریت ها، بلحاظ قرار گرفتن انسان در مقام انتخاب و تصمیم گیری و اختیار و برقراری یک توازن نسبی بین قوای جبر و تفویضی در عالم است که همه و همه بر اساس حکمت و مصلحت و خیر و عدالت خداوندی است.

در این میان به وفور مشاهده کرده و می کنیم، نمونه های بسیاری که در اوج محرومیت و دوری از علل و عوامل معدۀ مثبت و در بطن و متن خانواده و دوستان و بستگانی که بدور از نور هدایت و معنویت، همه و همه عزم گناه و معصیت داشته اند اما این افراد، به یکباره و با یک جرقه، به اصل و فطرت پاک خویش بازگشته و با طلب و توبه و استغاثه، قلب هاشان به نورهدایت الهی مستغرق گردیده رستگار شدند. و از آنسوی بسا کسانیکه در اوج لطف و رحمت الهی، در بطن های پاک و نجیب و محیط هائی سراسر معنویت، رشد و بلوغ یافته اند اما به ناگه به بادی شیطانی، سرمست و مغرور، راه خویش از اصل و فطرت خویش جدای ساخته و به فریب غارتگران دل و دین و جغدان شوم در کمین، غارتزده ای بیش به حساب نمی آیند و در مثل، سیب های زمین خورده، کرم خورده و فاسدی را مانَند که روزی همچون همقطارانش بر درخت استوار و با ریشۀ کهن باغ هستی، بر شاخه ای تکیه زده بودند و همه چیزشان فراهم بود تا به میوه ای رسیده و کامل و در خور شأن مبدل شوند و اینک به هوس بلندپروازی و سرمستی به بادی صبگاهی یا شبانگاهی، خویشتن از اصل خویش جدای ساخته و به نهایت ذلت و مذلت افتاده و این سرنوشت را بر خود رقم زده اند.

پس نتیجه ای که از این بحث حاصل می شود اینکه تربیت در بطن شقی وسعید و محیط های پاک و آلوده اگر چه زمینه ساز و مشوق و مهیج انسان بوده و هستند اما آنچه علت اصلی در شقاوت و سعادت انسان است تصمیم قطعی و اختیار خود انسان است، و علل معده و ناقصه و علل و عوامل جبری عالم به هیچ وجه مخل و نافی اختیار و انتخاب انسان نیستند. چنانکه اختیار انسان نیز نمی تواند نافی تأثیرات ناشی از علل و عوامل جبری باشد.

والسلام

پاورقی_______
1."لاجبر ولا تفویض بل امر بین الامرین"، برگرفته از کتاب‌های عدل الهی شهید مطهری، طلب و اراده، المیزان علامه طباطبائی و....
2.صفاتی که در جای خود در بارۀ خدا ثابت شده اند.
3.برگرفته از كتاب در محضر استاد علامه طباطبايي، ص 48 الي 58.
4.همان منبع.
5.همان منبع.

يعني كودك بي گناهي كه بدون هيچ اختياري و تنها به جبر الهي وارد اين دنيا ميشه بايد به پاي اشتباهات ديگران بسوزه!!!!!!

واقعا اندر پيچ و خم عدالت خداوندم!

در قسمتی از نامه پیامبر به خسرو پرویز امده
اگر از اسلام روی‌گردان شوی، گناه مردم مجوس بر گردن تو است.

این نشان میده که خدا کسانی را که امکان دانستن حقیقت برایشان مهیا نبوده را مجازات نمیکنه

آراس;13245 نوشت:
يعني كودك بي گناهي كه بدون هيچ اختياري و تنها به جبر الهي وارد اين دنيا ميشه بايد به پاي اشتباهات ديگران بسوزه!!!!!!

واقعا اندر پيچ و خم عدالت خداوندم!


با سلام و تشکر:Gol:

در پاسخ شما چند نكته حائز اهمیت است:

1- تاوان گناه هيچ كس را فرد ديگري نمي دهد و اين يك اصل مسلم در اعتقادات اسلامي است. هيچ انساني به خاطر عمل بد انساني ديگر و گناه يك فرد ديگر مجازات نشده و تحمل رنج نمي كند.

2- دنيا طبق طبيعت ذاتي كه دارد، محل تزاحم و درگيري علت ها و اسباب و گرايشات و اميال و خواسته ها و محل اثرگذاري ها و اثر پذيري هاي متعدد موجودات، از اعمال انسان ها و تاثيرات موجودات ديگر است.

ما انسان ها چون در دنيا در ارتباط با يكديگر زندگي مي كنيم و زندگي هر يك از ما از زندگي و حيات پيرامون خود جدا نيست، از كارها و نيات و عملكردهاي يكديگر اثر مي پذيريم، همان گونه كه بر ديگران با كارها و نيات و عملكرد خود تاثير مي گذاريم.

وقتي فردي به خاطر عدم رعايت قانون با فردي ديگر كه قانون را رعايت كرده است، تصادف مي كند، در حقيقت با كار خود بر آن فرد ديگر تاثير مي گذارد. اين به معناي گناهكار بودن يا نبودن مراعات كننده قانون نيست. ضربه اي كه او از تصادف مي بيند، نه به خاطر گناه راننده خاطي است، بلكه به خاطر طبيعت موجود در اين عالم است كه ما از ديگران و كارهاي ديگران تاثير مي پذيريم، همان گونه كه تاثير هم مي گذاريم.

بنا بر اين نمي توان گفت كسي كه حقی از وی ضایع شده و مظلوم واقع شده است، حتما تاوان گناهي را پس مي دهد، حال گناه خود يا گناه ظالم. چرا كه ظلم كاري است كه شخص ظالم، خلاف خواست و دستور خدا كه از ظلم كردن نهي كرده است، در مورد مظلوم انجام مي دهد. آن فرد هم از كار او متاثر مي شود و اثر مي گيرد، يعني متحمل رنج و سختي مي شود.

با اين سخن نمي خواهيم بگوئيم كه كار ظالم، كاری طبيعي است و مظلوميت مظلوم هم يك امر طبيعي در دنيا است و نبايد نسبت به آن ناراحت شد و واكنش از خود نشان داد.

منظور اين است كه نمي توان مظلوميت مظلوم را به پاي تاوان گناهي نوشت كه بايد پس بدهد تا در مورد كودك خردسالي كه معصوم است و مرتكب هيچ گناهي نشده و مورد ظلم مادر يا پدر خود قرار گرفته است، دچار تناقض و سردرگمي شويم.

مادر يا پدر كار اشتباهي مي كنند. بايد تاوان ظلم خود را در دنيا يا آخرت بپردازند و اين به خاطر ظلمي است كه به كودك بي گناه روا داشته اند.

همان گونه كه راننده مراعات كننده قانون كه در اثر بي احتياطي و بي قانوني يك راننده خاطي از دنيا مي رود يا دچار مصدوميت مي شود، گناهي ندارد. نمي توان مصدوميت يا كشته شدن او را به پاي تاوان گناه پس دادن نوشت.

از اینرو كودك معصوم مظلوم هم گناهي ندارد. رنج او تاوان گناه او يا گناه مادرش نيست كه بگوئيم مادر خطا كرده و حال كودك است كه به خاطر گناه و خطاي مادر مجازات مي شود. مادر خطاكار تاوان و مجازات گناه خود را خواهد ديد، چه در دنيا و چه در آخرت. هيچ كس به جاي او مجازات نخواهد شد. بابت ظلمي هم كه به كودك روا مي دارد، يقينا مجازات خواهد شد. اما نمي توان انتظار داشت كه چون كودك معصوم است، عالم بر اساس نظام طبيعي خود پيش نرود و تاثير گذاشتن ها و تاثير پذيرفتن ها تعطيل شود.

- براي مطالعه بيش تر در اين مورد مي توانيد به كتاب « عدل الهي » و همچنين كتاب « انسان و سرنوشت » از شهيد مطهري مراجعه فرمائيد.

موفق باشید ...:Gol:

محمد;352 نوشت:
این که میگویند سعید در شکم مادرش سعید وشقی در شکم مادرش شقی است باعث جبر نمیشود؟

سلام
این کلام می تواند اشاره به نقش محوری مادر و نحوه تکون نطفه در سعادت و شقاوت افراد باشد و این جبر نیست چون تابع علت خاص خویش است . جبر یعنی سیردادن در مسیر نا خواسته در حالی که حضور نطفه در اینجا ناخواسته نیست .
موفق باشید

[=tahoma][=&quot]السعید سعید فی بطن امه و الشقی، شقی فی بطن امه ،مربوط به اقتضائات است.
یعنی مواظبت از غذای حلال مواظبت مادر در وقتی که آبستن است گناه نکند، مواظبت پدر در این که غذای حلال به این بچه بدهد مواظبت مادر، رابطه با خدایش محکم باشد و

مواظبت پدر و مادر در وقت شیردادن که خیلی تأثیر به سزا دارد این بچه را سعید می‌کند یعنی زمینه سعادت برای این بچه درست می‌شود اما یک خانم آبستن رفیق بازی هم بکند با

موبایلش بعضی همین بچه‌ها می‌شوند که حالا همه چیز را منکرند حتی خودشان را خب معلوم است مادر نا اهل، نااهل تحویل جامعه می‌دهد اما اینها همه زمینه است [/]


[/] [=tahoma][=&quot]
وصلی الله علی محمد وآل محمد[/]

[/]



(تلخیص وبرگرفته از درس خارج اصول آیه الله مظاهری-13 اسفند 87)

یکی از احادیثی که از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است این است که : الشقی من شقی فی بطن امه و السعید من سعد فی بطن امه؛ انسان بدبخت در شکم مادرش بدبخت است و انسان سعادتمند در شکم مادرش سعادتمند است". (اصول کافی –ج1 ص211)

با توجه به دلایل عقلی ونقلی که در مورد مختار بودن انسان ها وجود دارد واینکه انسان ها در این جهان با اختیار خود راه سعادت ویا راه شقاوت را انتخاب می کنند بدیهی است که معنای این روایت ذاتی بودن سعادت وشقاوت را نمی رساند.

علامه طباطبایی (ره) دراین مورد می فرمایند:

اين روايات و همچنين آيات در مقام اثبات سعادت و شقاوت ذاتى نيستند، و آنچه را براى انسان اثبات مى كنند از قبيل ثبوت زوجيت براى چهار نيست ، و اصلا سزاوار هم نيست كسى چنين توهمى بكند، براى اينكه اگر برگشت آن صرفا به تصوير عقلى بوده و با واقعيت خارجى منطبق نباشد اثر حقيقى نخواهد داشت ، و اگر برگشت آن به اقتضاى ذاتى و حقيقى انسان كه سعادت و شقاوتش بستگى به آن دارد بوده باشد، منافى با اطلاق ملك خداى سبحان بوده مستلزم تحديد سلطنت او است ، كه خود قرآن و احاديث و همچنين عقل مخالف آن است .

علاوه بر اينكه چنين چيزى مستلزم اختلال نظام عقل در جميع مبانى عقلا است ، براى اينكه بناى جميع عقلا بر تاءثير تعليم و تربيت است ، و همه متفقند بر اينكه كارهايى نيك و قابل ستايش و مدح است و كارهايى زشت و قابل مذمت است .

از اين هم كه بگذريم لازمه اين حرف اين است كه تشريع شرايع و فرستادن كتب آسمانى و نيز ارسال پيامبران همه لغو و بى فايده باشد، و ديگر اتمام حجت در ذاتيات به هر طور كه تصور شود معنا نخواهد داشت ، زيرا بنابراين فرض ، انفكاك ذوات از ذاتيات خود محال است ، اينها همه لوازمى است كه قرآن كريم مخالف صريح آن است .(علامه محمد حسین طباطبایی (ره)، تفسیر المیزان، ج 8، ص 96)

حال جای این سوال مطرح می شود که معنای چنین روایاتی چیست .می توان برای این سوال جواب های مختلفی داد:

1-این مورد مربوط به اقتضائات است یعنی مادر و تشکیل نطفه به صورت پاک و غذای حلال و عدم گناه در سعادت طفل نقش دارد و مقتضی سعادت اوست و در مقابل غذای حرام و گناه و تشکیل نطفه ناپاک در شقاوت او نقش دارد البته اینها نه به صورت علت تامه بلکه جزو مقتضیات و علت ناقصه هستند و منافاتی با اختیار انسان ندارد و کودک می تواند با اینکه زمینه و اقتضای انجام گناه در او وجود دارد ولی به خاطر علل گوناگون مانند موعظه و... به صورت اختیاری خود را از آن گناه دور کند.

علامه طباطبایی(ره) در این مورد اینگونه توضیح می دهند:

انسان بر حسب تركيبى كه اجزاى بدن او دارد از ماده اى زمينى گرفته شده كه يا ماده اى پاك بوده و يا ماده اى ناپاك ، و اين ماده پاك و ناپاك در ادراكات و عواطف و قواى انسانى كه از آن تركيب شده مؤ ثر است .

به اين معنا كه انسان مركب از طينت پاك و يا ناپاك وقتى ادراكات و عواطف و قوايش شروع به كار مى كند بيشتر كارهايى مى كند و آثارى از خود نشان مى دهد كه مناسب با ماده اصليش باشد، اعمالش اعمال و آثار ماده اش را تاءييد نموده و آثار ماده اش اعمالش را كمك مى كند، تا كارش بالا گرفته انسانى سعيد و يا شقى تمام عيار گردد.

و اينكه گفتيم اين ارتباط بنحو اقتضا است نه به طور عليت براى اين است كه خاصيت و اثر ماده در نحوه عمل انسان مانع از اراده و سلطنت خداوند نيست . و خداوند مى تواند در اين مورد سبب ديگرى قوى تر از اسباب فعال موجود را بر انسان مسلط نمايد كه مجراى سير فعلى انسان را مبدل به مجراى ديگرى نمايد، زيرا اسباب و شرايطى كه در سرنوشت نيك و بد انسان دخالت دارند يكى و دو تا نيستند، و آنچه را كه ما سراغ داريم در قبال آنچه كه از حيطه علم ما بيرون است ذره اى بيش نيست ، به شهادت اينكه نوادرى از افراد سراغ داريم كه نشو و نمايشان بر خلاف آن مقتضياتى است كه ما آنرا منشاء مى پنداريم ، آرى ، (يخرج الحى من الميت و يخرج الميت من الحى ).

از جمله اسباب و شرايطى كه ما از آن اطلاع داريم اين است كه : انسانى كه نطفه اش صالح و سالم باشد و در رحمى سالم پرورش ‍ يابد، و در دوران جنينى و همچنين بعد از ولادت آب ، هوا و غذايش سالم باشد و در محيط سالم زندگى كند و در مناطق اعتدالى متولد شده باشد چنين انسانى استعدادش براى سلوك طريق انسانيت بيشتر و فهمش تيزتر و ادراكش لطيف تر و نيرويش براى عمل به وظايف انسانى بيشتر است .

برعكس انسانى كه نطفه اش آلوده و يا مريض باشد و يا در رحم ناپاك و ناسالم پرورش يابد و يا غذاى سالم به آن نرسد، يا پس از ولادت محيط زندگيش سالم نباشد و يا در مناطق استوايى و قطبى به وجود آمده باشد آن استعداد و آن فهم و ادراك را ندارد، و بخشونت و قساوت قلب و كم فهمى نزديك تر است . علاوه بر اين ، مزاج هاى سالمى كه از عوامل مذكور و ساير موانع و مزاحمات دورترند داراى روحى لطيف تر و عقلى كاملتر و عواطفى رقيق ترند، و اين روح و عقل و اين عواطف ، انسان را به عقايد و تصميمات و كارهايى واميدارد كه صلاح انسانيتش در آن است و او را نخست به تحصيل مواد غذايى صالح و استفاده صالح و شايسته از آن واداشته سپس از همين راه روح او را تكميل نموده در انجام اعمال صالح و تصميمات شايسته تاءييد مى كند و اين تاءثير طرفينى يعنى تاءثير مواد غذايى صالح در روح و تاءثير عمل روح در استفاده صحيح از مواد غذايى همچنان ادامه دارد تا آنكه او را به سعادت واقعيش برساند.
عين اين حرف در طرف شقاوت نيز صحيح است .(علامه محمد حسین طباطبایی (ره)، تفسیر المیزان، ج 8، ص 98)

2-جواب دیگری نیزمی توان این گونه داد به این صورت که خداوند زمانی که کودک در شکم مادر است با علم نامحدود خود می داند که این کودک با اختیار خود راه سعادت را بر می گزیند یا شقاوت و بدیهی است که علم خداوند متعال منافاتی با اختیار آن کودک ندارد.

امام کاظم (ع) در جواب شخصی که از معنای حدیث رسول خدا(ص) ،سوال کرد که پیامبر(ص) می فرمایند:

(( الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ))

حضرت (ع) فرمودند: الشَّقِيُّ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَيَعْمَلُ أَعْمَالَ الْأَشْقِيَاءِ وَ السَّعِيدُ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَيَعْمَلُ أَعْمَالَ السُّعَدَاءِ لِيَعْبُدُونِ فَيَسَّرَ كُلَّا ‏( التوحيد للصدوق -ص356- باب السعادة و الشقاوة)


بدبخت کسی است که خداوند از همان زمانی که او در رحم مادرش است ، می داند که او کارهای بدبختان را خواهد کرد و خوش بخت کسی است که خداوند از همان زمانی که او در رحم مادرش است ، می داند که او کارهای خوش بختان را خواهد کرد.

محمد;352 نوشت:
این که میگویند سعید در شکم مادرش سعید وشقی در شکم مادرش شقی است باعث جبر نمیشود؟
نقل قول:

با سلام خدمت همه دوستان معنای این روایت واضحه و اصلا سخت نیست ريال در واقع این روایت بیان کننده علم الهی است که اصلا باعث حبر نمی شود . این روایت می فرماید خداوند متعال شقی را در بطن مادرش د حتی قبل از خلقت می شناسد و علم دارد که این شخص اگر به دبیا بیاید آدم خوبی می شود یا خیر ؛ یعنی او با اختیار خود مسیر زندگیش را انتخاب می کند و خداوند به این انتخاب او علم دارد .
در واقع با زبان ساده می توان گفت : چون در آینده او راه راست را انتخاب خواهد کرد یا مسیر شیطان را ، و خداوند متعال به این انتخاب او علم دارد پس در همان بطن مادر و حتی قبل از خلقت خداوند می داند او سعادتمند است یا شقاوتمند ، لذا در این روایت تعبیر شده در بطن مادر ما سعادتمند یا شقاوتمند هستیم .
ِاین مطلب در روایات ما ازائمه معصومین (علیهم السلام ) وارد شده است ما به طور نمونه یک مورد را در اینجا ذکر می کنیم : " ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع عَنْ مَعْنَى قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ فَقَالَ الشَّقِيُّ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَيَعْمَلُ أَعْمَالَ الْأَشْقِيَاءِ وَ السَّعِيدُ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَيَعْمَلُ أَعْمَالَ السُّعَدَاء : ابن ابی عمیر (از شاگردان خاص حضرت ) میگوید از امام موسی بن جعفر (ع) در رابطه با این روایت پیامبر اکرم (ص) پرسیدم ، حضرت فرمودند: شقی آن کسی است که خداوند می داند او در آینده گناه انجام می دهد و از اشقیا خواهد بود ، و سعید نیز کسی است که خداوند می داند او در آینده اعمال صالح انجام خواهد داد و از سعدا خواهد بود ."( بحارالأنوار ج : 5 ص : 158 موسسه الوفا – بیروت ، 1404ق.)

با سلام و ادب

اندیشمند;133067 نوشت:
2-جواب دیگری نیزمی توان این گونه داد به این صورت که خداوند زمانی که کودک در شکم مادر است با علم نامحدود خود می داند که این کودک با اختیار خود راه سعادت را بر می گزیند یا شقاوت و بدیهی است که علم خداوند متعال منافاتی با اختیار آن کودک ندارد.

فرقان;133067 نوشت:
این روایت می فرماید خداوند متعال شقی را در بطن مادرش د حتی قبل از خلقت می شناسد و علم دارد که این شخص اگر به دبیا بیاید آدم خوبی می شود یا خیر ؛ یعنی او با اختیار خود مسیر زندگیش را انتخاب می کند و خداوند به این انتخاب او علم دارد .
در واقع با زبان ساده می توان گفت : چون در آینده او راه راست را انتخاب خواهد کرد یا مسیر شیطان را ، و خداوند متعال به این انتخاب او علم دارد پس در همان بطن مادر و حتی قبل از خلقت خداوند می داند او سعادتمند است یا شقاوتمند ، لذا در این روایت تعبیر شده در بطن مادر ما سعادتمند یا شقاوتمند هستیم .

در تکمیل پاسخ دوستان عزیز و اساتید محترم که این شبهه را با توجه به علم نامحدود الهی بررسی کرده اند گفتنی است: طینت، دخالتی در خوب و بد شدن ندارد؛ بلکه چنانکه اساتید محترم فرمودند: خدا از پیش می دانسته که چه کسانی با اختیار خویش، راه خوب و چه کسانی راه بد را انتخاب می کنند لذا دسته نخستین را از طینت خوب و دسته دوم را از طینت بد آفریده و این شبیه آنست که باغبانی هر گلی را متناسب با ارزش و میزان رشد و بالندگی اش، در گلدانی مناسب قرار می دهد. گلدان، تأثیری در خوب و بد شدن گل ندارد. طینت نیز فقط ظرفی است متناسب با روحی که بناست با اختیار خودش، خوب یا بد شود و ظرف طینت، هیچ تأثیری در خوب یا بد شدن مظروف خود ندارد.

موفق باشید ...

موضوع قفل شده است