آیا جعل حدیث باعث بی اعتمادی به احادیث نمی شود؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا جعل حدیث باعث بی اعتمادی به احادیث نمی شود؟

آیا جعل حدیث باعث نمیشود به تمام احادیث بی اعتماد شویم؟

با سلام خدمت دوست عزیز
نخیر باعث بی اعتمادی نمی شود زیرا:

1-همه چیز رامی توان جعل کرد و کار جعل سخن وبرنامه وکتاب و.... این کار دراین عصرنیز رایج است علاوه براین وسائل مورد نیاز بشر رانیز جعل می کنند مثل پول،.....

آیا شما وهمه مردم به اصل پول و وسائل و..بی اعتماد می شوید ودیگر از هیچ کدام استفاده نمی کنید

قطعا که این طور نیست بلکه می گردید وحدالامکان اصل هر چیز را که از کزند تحریف وجعل در امان مانده استفاده می کنید

واین را عقل نیز تایید می کند وبهترین روش در مقابل چیزهایی که جعل پذیرند وتحریف شده می داند

2-در مورد احادیث نیز همچنین است علمای دین در طور تاریخ از زمانی که متوجه جعل و تحریف احادیث به دست نامحرمان و دشمنان دین شده اند

راهکارهایی را برای در امان ماندن از گزند تحریف پیش بینی کرده اند

وبرای ماندگاریه هر چه بهتر و بیشتر علمی را تاسیس کرده که سلسله راویان و روایات را معرفی می کند و در طول تاریخ اسلام به نام علم رجال ودرایه ماندگار شده اند

وامروزنیز عالمان دین برای تشخیص احادیث و روایات از این راهکار علمی استفاده می کنند

برای مطالعه بیشتر می توانید به کتب مربوط به علم رجال ودرایه رجوع کنید

سلام

محمد عزیز

آیا انسان با شنیدن دروغ از گروهی باید به همه چیز و همه کس بی اعتماد شود؟

آیا آدمی با قرار گرفتن در تاریکی باید روشنائی را انکار کند؟

آیا انسان در مواجهه یک یا چند باره با پول تقلبی و کالاهای بدلی باید به اصیل بودن همۀ پول ها و کالاها شک کند؟

و آیا ...

قطعاً چنین نیست و انسان بصیر با مواجهه با چنین پدیده هائی به همه چیز بی اعتماد نمی شود.

در طول تاریخ نیز معاندان، فتنه انگیزان و صاحبان زر و زور و تزویر برای جلب منفعت خویش و تاریک نمودن راه حق و حقیقت و مسیر ارزشها و فضیلت که همان راه و مکتب قرآن و اهل البیت (ع) بوده، از هیچ تلاشی فروگذار نکرده اند.

داستان جعل احادیث، نیز از این مقوله است. که البته در برابر بیکران معارف ناب و اصیل مکتب اهل البیت (ع)، احادیث و روایات جعلی نیز فراوان است.

موفق باشید ...

بسمه تعالی
در نگاه ابتدایی شاید باعث بی اعتمادی شود ولی از آنجا که در طول تاریخ همیشه افرادی بوده اند که در جهت حفظ احادیث تلاش فراوان کردند.حتی خود ائمه علیهم السلام برای حفظ احادیث پیامبر (ص)بسیار تلاش داشتند دقت فراوان می کردند
با تربیت شاگرد در این زمینه ،عرضه کردن احادیث توسط اصحاب ، به یکدیگر.
تلاش در این جهت به گونه ای بود حتی جان آنهابه خطر میافتاد ولی باز هم دست از تلاش برنمی داشتند.برای به دست آوردن یک حدیث از معصوم راه های طولانی را طی می کردندو مخفیانه آن را از گزند دشمنان به دست اهلش می رساندند.حدیث خوانی و اجازه روایت خواندن برای افراد محدودی بود.
در هر حال به اندازه ای که بتوان به احایث اعتماد کرد ودر جهت تبیین مسائل دین استفاده کرد احدیث صحیح و موثق وجود دارد .
ََ

پرسش:
آیا جعل حدیث باعث نمیشود به تمام احادیث بی اعتماد شویم؟

پاسخ:
نخیر باعث بی اعتمادی نمی شود زیرا:
1-همه چیز رامی توان جعل کرد و کار جعل سخن وبرنامه وکتاب و.... این کار دراین عصرنیز رایج است علاوه براین وسائل مورد نیاز بشر رانیز جعل می کنند مثل پول،.....
آیا شما وهمه مردم به اصل پول و وسائل و..بی اعتماد می شوید ودیگر از هیچ کدام استفاده نمی کنید.
قطعا که این طور نیست بلکه می گردید وحدالامکان اصل هر چیز را که از کزند تحریف وجعل در امان مانده استفاده می کنید .
واین را عقل نیز تایید می کند وبهترین روش در مقابل چیزهایی که جعل پذیرند وتحریف شده می داند .
2-در مورد احادیث نیز همچنین است علمای دین در طور تاریخ از زمانی که متوجه جعل و تحریف احادیث به دست نامحرمان و دشمنان دین شده اند .
راهکارهایی را برای در امان ماندن از گزند تحریف پیش بینی کرده اند .
وبرای ماندگاریه هر چه بهتر و بیشتر علمی را تاسیس کرده که سلسله راویان و روایات را معرفی می کند و در طول تاریخ اسلام به نام علم رجال ودرایه ماندگار شده اند .
وامروزنیز عالمان دین برای تشخیص احادیث و روایات از این راهکار علمی استفاده می کنند.
برای مطالعه بیشتر می توانید به کتب مربوط به علم رجال ودرایه رجوع کنید .

[=Arial Black]با سلام وعرض ادب خدمت شما وبا صلوات بر محمد وآل محمد
[=Arial Black]با عنایت به جواب هایی که دوستان عزیز داده اند توجه شما را به نکات دیگری جلب می کنم ،امید است مورد توجه شما قرار گیرد .
[=Arial Black]در مورد جعل حدیث ،این بحث یکی از مسائل مهم در حوزه ی علوم حدیث می باشد که سابقه ای طولانی در تاریخ حدیث دارد ودر عصر حاضر به شدت مورد توجه حدیث پژوهان قرار گرفته است.
[=Arial Black]سر آغاز توجه به جعل حدیث را می توان در هشدار قرآن کریم پی جویی کرد آ نجا که می فرماید :« یا ایها الذین امنوا ان جاءکم فاسق بنباءٍ فتنبیوا»[حجرات/6] ای ایمان آورند گان، اگر آورنده خبر فاسق بود، تحقیق وتبیین کنید» ؛ « ان تصیبوا قوما بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین؛[حجرات/6]نکند بر اثر بی اطلاعی به قومی صدمه ای وارد کنید ودر نتیجه از پشیمانان شوید.» این آیۀ شریف در حقیقت این پیام واین هشدار را دارد که ممکن است در شرایطی خبر یک راوی فاسق مطابق با واقع نباشد وخبر، خبر جعلی باشد واگر شما مسلمانان به یک خبر جعلی ترتیب اثر دهید، به اعتبار آن به قومی یورش ببرید وفتنه وفسادی در بگیرید واز پشیمانان شوید.
[=Arial Black]بعد از پیام قران کریم _ که ذهن را متوجۀ اخبار راویان عادل می کند که ناچار از حقیقت بر خوردار است_ رسول گرامی اسلام در حدیثی که شیعه وسنی آن را قبول دارند وحتی به عنوان یکی از مصادیق احادیث متواتر به رسمیت می شناسند، فر مودند:« من کذب علی متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار»[صحیح بخاری، ج1، ص35و36، صحیح مسلم، ج1،ص8.] اگر کسی آگاهانه وبر سبیل عمد بر من دروغ ببندد جای خود را از آتش پر کرده است. در واقع این سخن پیامبر(ص) هم هشداری بود بر این که در امت اسلامی کسانی می آیند که ممکن است روایاتی را بر من جعل کنند. پیامبر در حدیثی دیگر_ نزدیک به همین سخن_ فرمودند:« حدثوا عنی بما تسمعون ولا تقولوا الا حقا»[ الحد المفاصل، رامهرمزی،ص172.] آن چه را که از من می شنوید حدیث کنید، اما جز بر سبیل حق وراستی سخنی به زبان نیاورید. زیرا:« من کذب علی بنی له بیت فی النار یرتع فیه»[ المعجم الکبیر، طبرانی، ج3، ص18] کسی که بر من دروغی ببندد خانه ای برای او در آتش بنا می شود واو در آن به سر خواهد شد.
[=Arial Black]در روایات شیعه نیز امام باقر وامام صادق(علیهما سلام) روایاتی نقل می کنند که گاه واقعاً تأسف آور ودردناک است، مثلاً امام صادق فرمودند:« لکل رجل منا رجل یکذب علیه»[ الاصوا الاصیله، فیض کاشا نی،ص61] در مقابل هر یک از ما، امامان شیعه، شخصی قرار دارد که بر او دروغ می بندند. سپس نمونه ای از دروغگویان را معرفی کردند، مثلاً می گویند که:مغیرة ابن سعید بر پدر من دروغ بسته است وابو الخطاب بر من دروغ می بندد. وعده ای از دروغ گویان را با نامشان معرفی می کنند که در کتاب رجال کشی(اختیار معرفة الرجال) می توانیم این گونه روایت را ببینیم وبا مصادیق برخی دروغ گویان در اصحاب امام باقر وامام صادق(ع) وحتی امامان بعدی آشنا بشویم.
[=Arial Black]در طول تاریخ شکل گیری علوم حدیث ،همواره بحث از حدیث موضوع (جعلی )و انگیزه های جعل و راه های شناخت موضوعات ،جزو دغدغه های عالمان مسلمان بوده است ونه تنها در کتاب های درایةالحدیث و مصطلح الحدیث ،یک قسم از اقسام حدیث ،حدیث موضوعه است ،بلکه در عمل عده ای از عالمان بر آن شده اند که روایات جعلی را شناسایی ودر کتاب های موسوم به موضوعات گرد آوری کنند ویک جا ارائه دهند ،تا علاقه مندان به حدیث قادر باشند از این روایات پرهیز نمایند .
:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

باید دانست كه كلیه احادیث منقوله، به صحت نپیوسته و روی دلایل و شواهدی در میراث نبوت و ولایت دست جعل برده شده است. [1]

محقق (در مقدمه ی كتاب معتبر) می فرماید: قال علی - علیه السلام - قد كذب علی رسول الله علی عهده حتی قام خطیباً فقال ایها الناس قد كثرت الكذابه فمن كذب علی متعمداً فلیتبوء مقعده من النار[2].

علی علیه السلام فرمود : آنقدر در عهد رسول خدا به او دروغ بستند تا بر منبر رفت و خطابه كرد و گفت : ای مردم دروغ گویان زیاد شده اند پس كسی كه عمداً بر من دروغ ببندد، پس جایگاه او در آتش است.

نیز نقل می كند كه حضرت صادق - علیه السلام - فرمود: لكل رجل منا رجل یكذب علیه؛ برای هر یك از ما اهل بیت مردی كه به دروغ سخنی به ما نسبت می دهد، وجود دارد.

از این رو، تشخیص صحیح و سقیم حدیث، مشكل گردیده و قهراً تناول این علم از عهده همگان خارج گشته است.

در نتیجه، انسان اجازه ندارد كه به هر منقولی اعتماد نموده و آن را به ساحت قدس نبوی یا ائمه، انتساب دهد؛ زیرا به صحت پیوسته كه پیغمبر فرمود: «هر كسی به من دروغ ببندد، جایگاهش پر از آتش گردد[3]

نیز عقل، حكم می كند كه آنچه از قول كسی نرسیده، به وی نتوان انتساب داد، تا چه رسد كه منتسب، بزرگ ترین امر حیاتی و اجتماعی بشر، یعنی دین باشد. و منتسب الیه بزرگ ترین شخصیت جهان بشریت و برترین مقام تربیت و تعلیم؛ یعنی پیشوای دین و مذهب باشد.

اكنون باید دید كه با این حكم شدید عقل و منع اكید نقل، چه كسانی و چگونه احادیثی صلاحیت تدوین و نقل را دارند.

علل جعل حدیث

می دانیم كه پس از پیغمبر، اختلافات و حوادثی میان مسلمین پدید آمد كه پاره ای از آنها سبب شد در زمینه آن، احادیثی جعل و بدین وسیله موضوع، تثبیت شود كه اهمّ آنها از این قرار است:

الف: موضوع خلافت و جانشینی پیغمبر كه جمعی به نص رسول اكرم وگروهی به حسب شورا می دانستند
[4].

ب: روی كار آمدن معاویه، به دست آویز خونخواهی از كشندگان عثمان (خلیفه سوم).
وی برای استحكام فرمانروایی خود، به دو قوه مثبت و منفی به شرح زیر تشبّث كرد:

1. تبلیغات و جعل حدیث در فضایل بنی امیه (درباره روایاتی كه به نفع خلفا جعل كرده اند، ر.ك: ص 37 از نوادر فیض) و مظلومیت عثمان و علی - علیه السلام - را از مسببین قتل وی قلمداد نمودن.

2. سركوبی و نابودی مخالفین بنی امیه و اخفا و اضمحلال فضایل بنی هاشم خاصه علی - علیه السلام - و تبدیل فضایل آن جناب به بدیها
[5].

ج: موضوع خوارج و تشكیل اصول اعتقادی به خلاف مبانی عامه كه برای تشیید مبانی اعتقادی خویش، دست به جعل حدیث زده و احیاناً كسانی نیز علیه آنان حدیث جعل می كردند؛ چنانكه مهلب بن ابی صفره، برای ضعیف ساختن خوارج، به جعل حدیث علیه آنان دست زد
[6].

د: تشعبات مذهبی و آرا و معتقدات فرق منشعبه از قبیل زیدیه، معتزله، حنابله، ظاهریه، مجسمه، غلات، كرامیه، اشاعره، متصوفه، باطنیه، با تشعباتی كه در هر فرقه پدید آمده و همچنین پیدایش مذاهب مختلف فقهی از ابوالسعادات احمد بن منصور نقل شده كه بین دو دست پروردگار لوحی است كه در آن اسامی كسانی كه قایل به صورت از برای خدا و رؤیت حقتعالی و چگونگی آن شده اند، ثبت شده و فرشتگان به آن مباهات می كنند
[7].
از اسحاق بن مهشاد نقل شده كه وی بر مذهب كرامیه، جعل حدیث می كرد و كتابی در فضایل محمد بن كرام نیز نگاشته كه تمام دروغ و جعل است.
سیوطی درباره احمد بن عبدالله جویباری گوید: وی هزاران حدیث برای كرامیه وضع كرد.


ابن حجر در فتح الباری گوید: كرامیه، وضع حدیث را در ترغیب و ترهیب جایز دانسته و استدلال كرده اند كه این كار دروغ، به سود پیغمبر است نه علیه او.
شعرانی در عهود كبری می فرماید: ان اكثر من یقع فی خیانه هذا العهد المتصوفه الذین لا قدم لهم فی الطریق، فربما رووا عن رسول الله ما لیس من كلامه، لعدم ذوقهم، و عدم فرقانهم بین كلام النبوه و غیرها و سمعت شیخنا شیخ الاسلام زكریا ـ رحمه الله ـ یقول: انما قال بعض المحدثین: كذب الناس الصالحون، لغلبه سلامه بواطنهم، فیظنون بالناس الخیر و انهم لا یكذبون علی رسول الله. فمرادهم بالصالحین: المتعبدون الذین لا غوص لهم فی علم البلاغه فلا یفرقون بین كلام النبوه و غیره، بخلاف العارفین فانهم لا یخفی علیهم ذلك.
سیوطی در مرقاه الصعود الی سنن ابی داوود، ضمن نقد حدیثی می فرماید: لم اقف علی هذا باسناد و لم ار من ذكره الا الغزالی فی الاحیاء و لا یخفی ما فیه من الاحادیث التی لا اصل لها
[8] ؛ این حدیث را مستند نمی دانم و ندیدم كسی به جز غزالی آن را ذكر كرده باشد و مخفی نماند كه در این كتاب احادیثی یافت می شود كه اساس و پایه ای ندارند .

مأمون بن احمد هروی از پیغمبر نقل می كرد كه فرمود: در امت من مردی به نام محمد بن ادریس است، (یعنی شافعی) كه برای امت، از شیطان خطرناكتر است. نیز مردی است به نام ابوحنیفه كه چراغ امت من است. وی این حدیث را هنگامی كه پیروان شافعی در خراسان رو به فزونی گذارده بودند، جعل كرد[9].

مرحوم علامه امینی در جلد پنجم الغدیر پاره ای از احادیث موضوعه در فضایل ائمّه اربعه را نقل می كند. از آن جمله پیغمبر فرمود: مردی در امت من به نام نعمان و كنیه ابو حنیفه خواهد آمد كه وی چراغ امت من است و این جمله را سه بار تكرار فرمود!

نیز فرمود: مردی خواهد آمد كه روش مرا زنده ساخته و بدعت را می برد. اسم وی نعمان بن ثابت است. سایر انبیا به من و من به ابی حنیفه فخر می كنم!! وی مردی پرهیزگار نزد خدای من است؛ چنانكه كوهی از علم است و مانند پیغمبری از انبیای بنی اسرائیل می باشد، لذا هر كه وی را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته و هر كس وی را دشمن دارد، مرا دشمن داشته است.

در مقابل، گروهی چون بخاری (امام حدیث اهل سنت) وی (ابوحنیفه) را از ضعفا و متروكین شمرده و از فربری نقل نموده كه چون خبر مرگ ابوحنیفه به وی رسید، او را لعنت كرد و گفت: وی دین را خراب ساخت و مولودی شریرتر از وی در اسلام متولد نشده است.

مالك درباره ابوحنیفه گفته است: اگر كسی علیه اسلام به شمشیر قیام می كرد، ضررش از ابوحنیفه سهل تر بود.

وكیع درباره وی گفته: ابوحنیفه با دویست حدیث پیغمبر مخالفت كرد. احمد بن حنبل، نقل حدیث از ابوحنیفه را جایز نشمرده است.

درباره ی شافعی، احمد بن نصر گوید: پیغمبر را به خواب دیدم فرمود: بر شما باد به شافعی كه وی از من است و خدا از وی و تمام اصحاب و معتقدین به او تا روز قیامت راضی است!!

احمد بن حسن ترمذی پیغمبر را به خواب دید و از شافعی سؤال كرد، آن جناب فرمود: پدرم فدای شافعی كه وی سنت مرا زنده ساخت!!

هـ: ظهور بنی العباس و اشغال دستگاه خلافت اسلام توسط آنان همانند امویان و به پیروی آنان، برای تشیید اركان دولت خود، دست به تبلیغات دو پهلو (علیه خلفای اموی و معارضین خود از یك طرف و جعل فضایل برای بنی عباس از سوی دیگر) زدند؛ به طور مثال:

از انس مرفوعاً نقل شده كه پیغمبر فرمود: جبرئیل بر من وارد شد در حالی كه قبای سیاه به تن و موزه سیاه به پا داشت و گفت یا محمّد این زی و لباس پسرعموهای تو بعد از تو است![10]

چنانكه سیوطی با آنكه خود كتابی به نام اللئالی المصنوعه در احادیث موضوعه نوشته، كتابی به نام الاساس در فضایل بنی عباس تألیف كرده و پیداست احادیثی كه طی این كتاب درباره ی مناقب این خاندان آورده، در چه پایه از اتقان و صحت است.

اینكه نمونه ای از آن احادیث كه در آغاز كتاب تاریخ الخلفای سیوطی آمده: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رأیت بنی مروان یتعاورون (ای یتعاطون و یتواردون) علی منبری، فساءنی ذلك و رأیت بنی العباس یتعاورون علی منبری فسرنی ذلك!! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : بنی مروان را دیدم كه بر منبر من بالا می روند پس ناراحت شدم و خوش آیند من نبود و دیدم بنی عباس را كه بالای منبر می روند خوشحال شدم .

ابی هریره می گوید : خارج شد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و عباس او را دید پس گفت : ای عباس (ابوالفضل) آیا بشارت و خبری خوش به تو ندهم ؟ عباس گفت : بلی یا رسول الله . پیامبر فرمود : خداوند این امر نبوت را با من آغاز كرد و با ذریه ی تو به پایان می رساند و گفت پیامبر به عباس زمانی كه فرزندان تو حاكم عراق شدند و اهل خراسان یاران آنها بودند باقی می ماند خلافت در بین آنها تا آن را به عیسی بن مریم تسلیم نمایند (در آخرالزمان ) . [11]
[1] - ان الحدیث المروی فی كتب الشیعه و كتب جمیع مخالفینا یتضمن ضروب الخطاء و صنوف الباطل من محال لا یجوز و لا یتصور و من باطل قد دل الدلیل علی بطلانه و فساده كالتشبیه و الجبر و الرؤیه و القول بالصفات القدیمه و من هذا الذی لا یحصی او یحضر ما فی الاحادیث من الاباطیل و لهذا وجب نقد الحدیث. به نقل (تاریخ فرق اسلامی) از رساله (اجوبه ی طرابلسیات) سید مرتضی.
[2] - همانا دروغ گویان بر من زیاد شده اند، بنابر این، هر كس دانسته به من دروغ ببندد، در آتش جهنم قرار خواهد گرفت.
حدیث مزبور در نهج البلاغه همین سان است كه محقق نقل فرموده، ولی در صحیح بخاری چنین آمده است: عن علی قال: سمعت رسول الله یقول لا تكذبوا علی فانه من كذب علی فلیبوء مقعده من النار.
نیز از سلمه بن اكوع نقل شده كه می گفت: سمعت رسول الله یقول: من یقل علی ما لم اقل فلیتبوء مقعده من النار (التجرید الصریح لاحادیث الجامع الصحیح ص 19).
[3] - امام ابوبكر صیرفی در شرح (الرساله) شافعی فرموده: این حدیث را بیش از شصت تن از صحابه، نقل كرده اند.
ابن جوزی در مقدمه كتاب الموضوعات خود بیش از نود طریق برای حدیث مزبور، استقصا كرده است.
حافظ یوسف بن خلیل دمشقی و ابو علی بكری نیز به طرقی برای این حدیث برخورده اند كه جمعاً بالغ بر صد طریق می گردد، لذا ابن صلاح فرموده: در احادیث حدیثی كه به این مرتبه از تواتر رسد، نداریم.
علامه قاسمی (پس از نقل آنچه یاد كردیم)، فرماید: قوله: (فلیتبوء مقعده من النار) ای فلیتخذ لنفسه منزلاً. یقال تبوء الدار: اذا اتخذها مسكناً و هو امر معناه الخبر، یعنی: فان الله یبوئه.
و تعبیره بصیغه الامر، للاهانه و لذا قیل: الامر فیه للتحكم او التهدید، اذا هو ابلغ فی التغلیظ و التشدید من ان یقال مقعده فی النار و من ثم كان ذلك كبیره.
سپس از بعضی نقل كرده كه دروغ بر پیغمبر كفر است و سبب آن را استخفاف به شریعت دانسته است (قواعد التحدیث ص 172).
[4] - مثلاً حدیثی از پیغمبر نقل شده كه خداوند نبوت و وصایت را در خاندان بنی هاشم جمع نساخته است.
[5] - از شكاهكارهای این قسم، حدیثی است كه در تفسیر آیه شریفه: و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله، به دستور معاویه جعل كردند كه این آیه درباره ابن ملجم نازل شده؛ چون خویش را با كشتن علی بن ابیطالب علیه السلام در مخاطره انداخت. در صورتی كه این آیه به نقل مفسرین درباره علی بن ابی طالب علیه السلام و از خود گذشتگی آن جناب در لیله المبیت نازل گردیده است.
ابن عساكر (به نقل الغدیر) از ابوالعزّین كاووسی، نقل می كند كه شنید مردی درباره علی جعل حدیث نموده، وی نیز درباره ابوبكر حدیث جعل كرد.
[6] - ر.ك: وفیات الاعیان.
[7] - میزان الاعتدال ج 1 ص 75؛ لئالی المصنوعه ج 1 ص 14 به نقل الغدیر ج 5 ص 217.
[8] - قاسمی ص 164 ـ 183.
[9] - لسان المیزان ج 5 ص 7 به نقل علوم الحدیث.
[10] - تاریخ بغداد ج 4 ص 232.
[11] - اشاره به آخر الزمان است و نادرستی این حدیث مجعول با انقراض بنی عباس به قول معروف از قبیل قیاساتها معها است.

و: تماس نزدیك و مستقیم عده ای از زنادقه با اسلام و تلبس به زیّ و لباس مسلمین و در نتیجه ی جعل و دسّ احادیث، برای بی پایه نشان دادن مبانی و احكام اسلام چنانكه ابن ابی العوجاء (وی دایی معن بن زائده شیبانی، امیر معروف است كه محمّد بن سلیمان بن علی، امیر مدینه وی را گردن زد) هنگام كشتن، اقرار كرد كه چهار هزار حدیث، جعل و در میان اخبار پنهان ساخته است[1].

ز: داخل كردن اسرائیلیات در میان احادیث كه عده ای از حس تمایل مردم به افسانه ها و سرگذشت ایام گذشته، سوء استفاده نموده و قصصی كه در میان قوم یهود، شهرت داشت، با پر و بال بیشتری، در مجامع نقل كردند [2].
ح: افتخارات قبایل و بلاد اسلامی بر یكدیگر كه دامنه آنها به جعل احادیث درباره نیكی و بدی شهرها و مردمان كشیده شده است[3].

ط: جعل احادیث، از ناحیه متشرعین و مقدسین، برای تحریص و ترغیب مردم به اعمال دینی و پیروی از كتاب و سنت[4].

ی: احترام فوق العاده ای كه عموم، نسبت به ناقلین و محدثین می گذاشتند كه همین جهت، خود باعث اكثار بعضی صحابه و تابعین در نقل حدیث شد.

ك: افتخار به خاندانها و انساب كه بهترین افتخار، نصیب پسرانی بود كه پدران آنان به كثرت حفظ یا نقل حدیث مشهور و در عداد محدثین یا فقها به شمار می رفتند.
از این رو، بعضی از افراد كه خود مایه آن را نداشتند، احادیثی جعل و از پدران خویش نقل می نمودند، یا سلسله روات حدیث ثابت و مسلمی را تغییر و یكی از پدران خود را در شمار آن سلسله جا می زدند؛ چنانكه در شذرات الذهب این مطلب را از ابو بشر مروزی نقل می نماید[5].

ل: در موضوعات كوچك و كم ارزش كه برای تشدید و مبالغه در آنها، احادیثی جعل می شد.
این امر از ناحیه ی معركه گیران و وعاظ بی مایه و قصه گویان ترویج می گردید، زیرا با این گونه احادیث، مجلس را متوجه خود كرده و سخنان بی پایه خود را با اهمیت جلوه می دادند.

حدیث: من قاد اعمی اربعین خطوه غفر الله له؛ كسی كه شخص كوری را چهل گام، رهبری كند، خدایش می آمرزد، كه شیخ بهائی رحمه الله در اربعین خود از جمله موضوعات می شمارد، از همین باب است.

م: نزدیك شدن یك عده از راویان حدیث، به خلفا و جعل حدیث برای جلب نظر آنان و در نتیجه پر نمودن كیسه ی خود و سیاه كردن نامه خویش.

غیاث بن ابراهیم بر مهدی عباسی وارد شد و كبوترانی در منزل خلیفه مشاهده كرد (زیرا خلیفه به كبوتر علاقه داشت) برای خشنودی خلیفه حدیث: لا سبق الا فی خف او حافر او حمامه؛ در اسلام مسابقه به جز در مورد شتر سواری و اسب سواری و و كبوتر بازی روا نیست، را جعل كرد.
خلیفه به وی انعام داد، ولی چون پشت كرد گفت: اشهد ان هذا قفا كاذب برسول الله؛ شهادت می دهم كه پشت این مرد به دروغگو و افترا زننده به رسول خدا می ماند، سپس دستور داد كبوتران را كشتند.

ن: اختلاف در مكاتب فقهی و تأیید آرای شخصی به وسیله ی احادیث كه جمعی وضع حدیث را در این زمینه ـ كه حكم به نظر فقیه مسلم باشد ـ جایز شمرده اند.
قرطبی گوید: (به نقل علوم الحدیث) بعضی از فقهای اهل رأی، انتساب حكمی كه مطابق قیاس جلی باشد، به رسول خدا جایز شمرده اند.

س: نقل احادیث عالی السند؛ زیرا برای اینكه خود را در شمار محدثین سابقه دار معرفی كند، از بعض شیوخ حدیث كه حتی قبل از وی درگذشته بودند، نقل حدیث می كردند، مانند ابراهیم بن هدبه كه از اوزاعی حدیث روایت می كرد با اینكه وی را درك نكرده بود[6].

ع: جا زدن خود، در شمار صحابه ای كه بلا واسطه از پیغمبر نقل حدیث كرده اند؛ مانند ابی حذافه ی سهمی كه حدیث: الشفق ـ هو الحمره، را كه مالك از نافع از ابن عمر نقل كرده، بلا واسطه از پیغمبر نقل می نمود[7].

ف: عقیده و اجتهاد نادرست، چون بعضی فقط اصل موضوع حدیث را در نظر می گرفتند كه اگر با عقل توافق داشت، آن را نقل و به پیغمبر نسبت می دادند، چنانكه از محمد بن سعید دمشقی نقل شده كه می گفت: سخن اگر نیكو باشد، باكی از این ندارم كه آن را به پیغمبر نسبت دهم.

در فجر الاسلام از ابوجعفر هاشمی نقل می كند: برخی از احادیث را كه مشعر بر حق بود، جعل می كرد.

ص: استشهاد متصوفه به احادیث ضعیف و بی پایه برای تذكره و ترقیق قلوب كه كم كم در كتابها به صورت قطعی درآمده است.

شعرانی در عهود كبری می فرماید[8]: همانا بیشترین كسانی كه به خیانت جعل حدیث گرفتار شدند در این زمان صوفیان می باشند آنان كه قدمت دینی ندارند پس چه بسا حدیثی از رسول الله نقل می كردند كه در كلام پیغمبر نیامده بود و این به خاطر عدم شناختن كلام نبی از كلام غیر او بود و شنیدم شیخ ما زكریا می گفت : همان بعض محدثین گفته اند : دروغگوترین مردم صالحین و پرهیزكارانند، به خاطر سادگی و سلامت قلبشان گمان می كنند تمام مردم خوبند و دروغ نمی گویند و مراد از صالحین در گفتارشان متعبدهای بی اندیشه و ساده ای می باشد كه تعمّقی و دقتی در علم بلاغت ندارند و فرق بین كلام نبی و غیر او را نمی فهمند غیر از عارفان كه این امر بر آنها پوشیده نیست [9].

سیوطی در مرقاه الصعود الی سنن ابی داوود، ضمن نقد حدیثی می فرماید: لم اقف علی هذا باسناد و لم ار من ذكره الا الغزالی فی الاحیاء و لا یخفی ما فیه من الاحادیث التی لا اصل لها[10].

توقف بر كتاب سنن ابی داود و گفته هایش نمی كنم و استناد به آن نمی كنم و كسی را ندیدم كه ذكر كند از این كتاب مگر غزالی را در الاحیاء و مخفی نماند كه در این كتاب احادیثی هست كه اصل و سندی ندارند و دروغ می باشند.

تمام این جهات و نیز علل دیگری سبب گردید كه احادیثی از ناحیه استفاده جویان، وضع و به پیغمبر یا امام نسبت داده شود.

گر چه در قرن سوم و چهارم كه مجامع حدیث تدوین شد، اهتمام بلیغی در جدا ساختن احادیث صحاح از غیر آن به عمل آمد، ولی با گذشتن دو قرن یا بیشتر از زمان صدور احادیث، دشواری این امر پیداست. خاصه كه پاره ای از علل جعل، در همان ازمنه نیز موجود بوده، زیرا تماس زنادقه با مسلمین در این اعصار بیشتر بوده و طرفداران مذاهب، همچون خوارج و عثمانیان و از آن پس حنابله و ظاهریه و پیروان مذاهب فقهی و بالاخره غلات و متصوفه به فعالیت خود ادامه می دادند.
علاوه بر این دستگاه خلافت نیز در این ماجرا بی دخالت نبود و قهراً كسانی به واسطه نزدیكی به دربار خلفا از جعل یا انتشار مجعولات، به نفع آنان خودداری نداشتند.

كار قصه گویان و محدثین حرفه ای نیز مسیر رونق خود را می پیمود.
ابن جوزی نقل می كند كه احمد بن حنبل و یحیی بن معین در مسجد رصافه نماز می گزاردند، قصه گویی در این اثنا بساط خود را در مسجد باز و به نقل حدیثی از احمد و یحیی سخن ساز كرد كه این دو از فلان شخص و وی نیز از فلانی و وی از رسول خدا نقل كرد كه: هر كس لا اله الا الله گوید، خداوند مرغی كه منقارش از طلا و بالش از مرجان.... و سپس سخن را در وصف مرغ و ثواب گوینده به جایی رسانید كه حدود بیست ورق نمی گنجید.
ابن حنبل به یحیی و او به وی، نگاهی رد و بدل كردند. آنگاه محدث كذایی شروع به جمع آوری بخششهای مردم نمود و به انتظار بیشتری، ساكت شد.
یحیی بن معین به وی گفت نزد من آی. قصه گو، به گمان بخشش نزد وی آمد، یحیی از او سؤال كرد چه كسی تو را به این حدیث خبر داد؟
پاسخ داد: احمد بن حنبل و یحیی بن معین!
یحیی به وی گفت: من یحیی هستم و اینك ابن حنبل نیز حاضر است و ما خود از این حدیث خبر نداریم.
قصاص (قصه گو) بی درنگ گفت: من كراراً شنیده بودم كه یحیی بن معین مرد احمقی است، تاكنون یقین نداشتم، گویی در جهان یحیی بن معین و احمد بن حنبل فقط شمایید، همانا من از هفده احمد بن حنبل و یحیی بن معین حدیث نوشته ام و با تمسخر از آن دو جدا شد[11].
كاظم مدير شانه چي- علم الحديث، ص 114

[1] - ر.ك: شیخ انصاری، رسائل؛ علوم الحدیث ص 291؛ پرتو اسلام ص 257 در مرجع اخیر هزار حدیث آمده است.
[2] - تعداد زیادی از این احادیث را در تفسیر واحدی، ثعلبی و عرایس (در تاریخ انبیاء از آن ثعلبی) می بینید.
در میزان الاعتدال (ج 1 ص 53) درباره احمد بن عبدالله بكری می نویسد: كذاب دجال واضع القصص.
در فجر الاسلام می نویسد: احمد بن حنبل، احادیثی كه در خصوص تفسیر روایت كرده، چندین هزار است كه هیچ كدام از آنها صحت نداشته است، (پرتو اسلام ص 255).
[3] - تعداد زیادی از این احادیث را در اوایل كتاب هایی كه در تواریخ شهرها نوشته اند می بینید و مجلسی قسمتی از آنها را به تناسب، در بحار آورده؛ مثلاً: روی رجل من اهل الری، قال: قال ابوالحسن علی بن محمد بن علی بن موسی علیهم السلام: انما سمی قم به، لانه لما وصلت السفینه الیه فی طوفان نوح، قامت و هو قطعه من بیت المقدس، (سفینه البحار ج 2 ص 445 با تصرف نویسنده). برای مزید اطلاع رجوع كنید به تاریخ دمشق (شام) ابن عساكر ج 1؛ تاریخ نیشابور (ملخص تاریخ حاكم و تاریخ قم، ناصر الشریعه و غیر اینها).
[4] - چنانكه درباره ی ابی عصمت خواهیم دید. به غلام خلیل ( احمد بن محمد) گفتند: این احادیث رقیقه كه نقل می كنی، چیست؟ و از كجاست؟ گفت: آنها را وضع كرده ام تا دلهای مردم عامی را نرم سازد (الغدیر ج 5 ص 217).
حاكم گوید: در اینكه سلیمان نخعی، وضع حدیث می كند، شكی نیست، با اینكه بسیار عابد می باشد.
دیگری گوید: وی از كسانی است كه بیشتر شبها قائم و روزها صائم است (الغدیر 233).
[5] - به نقل الغدیر ج 5.
[6] - جامع الاصول.
[7] - جامع الاصول ج 1 ص 78.
[8] - ابن حجر در فتح الباری ضمن شرح حدیث علی علیه السلام از پیغمبر كه فرمود: لا تكذبوا علی فانه من كذب علی فلیلج النار نقل كرده كه كرامیه، وضع حدیث را در ترغیب و ترهیب، جایز دانسته و استدلال كرده اندكه این كار دروغی است كه به سود پیغمبر است نه علیه او، می دانیم كه منشأ این استدلال، جهل به لغت عرب است.
[9] - قواعد التحدیث ص 164.
[10] - قاسمی ص 183.
[11] - علوم الحدیث ص 289.

جمعی از علمای حدیث، به نقادی احادیث پرداخته و قواعدی برای تشخیص حدیث صحیح از سقیم، وضع نمودند.

این قواعد كه به مصطلح الحدیث نام نهاده شد، به ضمیمه علم معرفه الرجال، مفتاح نقد الحدیث و دانستن آن، اولین شرط تمیز احادیث صادره از مجعولات محسوب می شود.

البته دو ركن دیگر در این فن (یعنی تشخیص از سقیم) جزو قواعد اساسی علم الحدیث می باشد:

اوّل: آشنایی نسبتاً كامل به لغت و قواعد زبان عربی كه لسان صدور اخبار است[1].

دوّم: دانستن تاریخ اسلام، سیره رسول اكرم، ائمه هدی، تاریخ مذاهب و فرق اسلامی و اجمالی از آرا و معتقدات ملل و نحل[2].

ولی اطلاع بر فنون سه گانه (درایه الحدیث و رجال، لغت و قواعد زبان، تاریخ ملل و نحل) فقط جنبه اعدادی داشته و اصل الاصول، ذوق سلیم و تخلیه ذهن از تعصبات است. منتها وسایل علمی مزبور، پیمودن این مرحله را تسهیل می كند.

دیگر از مهم ترین شرایط صحت حدیث، عدم مخالفت با عقل است؛ زیرا عقل، رسول باطن و مهم ترین حجت خداوند است كه به وسیله آن، شناسایی خدا و راستی و درستی پیغمبران هویدا می گردد.

بدیهی است گفتار پیغمبر (كه نبوت وی به راهنمایی همین حجت باطنی شناخته شده) نمی شود مخالف با اصل حجت (یعنی عقل) باشد. ولی باید دانست كه مخالفت با عقل، موضوعی است و نداشتن دلیل بر طبق آن، موضوعی دیگر؛ زیرا مفاد قسمت مهمی از احادیث، از دایره حكم عقل و نفی و اثبات آن به توسط داوری خرد، بركنار است. اینجاست كه اگر حدیثی واجد شرایط دیگر صحت بود، باید پذیرفت؛ زیرا مفاد پاره ای از احادیث احكام، تعبدی محض بوده و چنانچه عقل نیز در مورد آنها حكم موافقی داشته باشد، معلوم نیست آن جهت علت منحصره باشد.

اما در غیر احكام، چون علی الفرض مفاد حدیث طبق قاعده: كل ما قرع سمعك فذره فی بقعه الامكان ؛ هر آنچه را شنیدید در دایره ی امكان قرارش دهید ، ممكن الوقوع است و از طرفی، به صادق مصدق انتساب دارد، نباید رد نمود، زیرا گفته اند: لكل مقال رجال؛ برای هر سخنی مردانی خاص هستند.
و رب حامل فقه الی من هو افقه منه؛ چه بسیار فقیهانی كه فقه خود را به فقیه تر از خود ارائه می دهند .

نیز از شرایط صحت احادیث، مخالفت نداشتن با كتاب خدا (قرآن) است؛

چنانكه این معنا در احادیث، به حد استفاضه رسیده[3] كه: كلما خالف قول ربنا لم نقله و كلما خالف كتاب الله فهو زخرف؛ هر چه مخالف قرآن باشد، سخن ما نیست و باطل است.

البته منظور از مخالفت، مخالفت در لسان محاورات عرفیه است.
بنابر این، مخالفت بدوی از قبیل مخالفت ظاهری عام و خاص یا مطلق و مقید، از محل بحث خارج است؛ زیرا پس از تأمل، عقل در این موارد مخالفتی نمی بیند. و توضیح این مقال در اصول بیان شده است
[4].

دیگر مخالفت نداشتن مضمون خبر با ضرورت مذهب یا با سنت قطعی یا با اجماع قطعی است كه در مورد مخالفت خبر با یكی از این سه، جعل حدیث و كذب آن، مسلّم است. منتها به دست آوردن اجماع قطعی، كاری است مشكل و اما اجماع منقول، نزد محققین شیعه مورد نظر است.

نیز از علایم تشخیص جعل حدیث، آن است كه مضمون خبر از مطالبی باشد كه اگر راست می بود با وجود دواعی، مخفی نمی ماند یا از مطالبی باشد كه احتیاج در دین و مذهب مقتضی نقل آن بوده كه بنابر این، این گونه احادیث، به شهادت عقل باطل و از درجه اعتبار ساقط است[5].


[1] - در حدیثی امام فرمود: اعربوا حدیثنا فانا قوم فصحاء. در حدیثی كه شیعه و سنی نقل كرده اند، پیغمبر فرمود: نضر الله امرءً سمع مقالتی فوعاها....، این گونه احادیث، دلالت می كند كه اعراب حدیث و نقل عین عبارات در استفاده از معنا دخالت تمام دارد.
[2] - سید مرتضی در جواب مسائل طرابلسیات می فرماید: ان الحدیث المروی فی كتب الشیعه و كتب جمیع مخالفینا یتضمن ضروب الخطاء و صنوف الباطل من محال لا یجوز و لا یتصور و من باطل قد دل الدلیل علی بطلانه و فساده كالتشبیه و الجبر و الرؤیه و القول بالصفات القدیمه و من هذا الذی لا یحصی او ما فی الاحادیث من الاباطیل و لهذا وجب نقد الحدیث. آقای نجمی، تاریخ فرق اسلامی ص 14.
[3] - ر.ك: رسائل شیخ انصاری اوائل حجیت ظن.
[4] - همان، بحث عام و خاص.
[5] - ر.ك: شیخ طوسی عده الاصول.

[=Book Antiqua]با سلام وعرض احترام وصلوات بر محمد وآل محمد
[=Book Antiqua]وبا عرض تبریک به مناسبت ایامالله دهه ی فجر
[=Book Antiqua]جناب رسا از شما تشکر می کنم به خاطر پست های خوبتان امّا مطالبی در این زمینه از دیدگاه پژوهشگران شیعه خدمت شما ودیگر دوستان عرض کنم .
[=Book Antiqua] مسئله ی جعل از مسائلی است که محققان شیعه در مورد آن به بحث وبررسی عمیق پرداخته اند ،از جمله این پژوهشگران می توان به نویسنده معروف لبنانی ،«هاشم معروف حسنی »اشاره کرد .ایشان دو کتاب ارزشمند در حوزه نقد الحدیث وشناخت پیشینه ی جعل ووضع روایات دارد:
[=Book Antiqua]1-دراسات فی الحدیث والمحدثین (که مقایسه ای است بین کافی کلینی وصحیح بخاری .)
[=Book Antiqua]2-الموضوعات فی الآثار والاخبار (در این کتاب دیدگاه حدیث پژوهانی مانند محمد سباعی با معیارهای دقیق وعلمی به نقد کشیده شده است .به ویژه در این کتاب ثابت می شود که جعل حدیث پیشینه ای در زمان پیامبر (ص)دارد وهمان زمان عده ای از اصحاب به جعل حدیث پرداختند، اما جعل حدیث به عنوان یک جریان گسترده، مربوط به دوران بنی امیه ومعاویه است.)
[=Book Antiqua]هم چنین لازم به ذکر است که در عصر حاضر، دانشمندان اهل سنت تلاش می کنند با اعلام مبدأ جعل در سال چهلم هجری به بعد، حتی الامکان دامن اصحاب پیغمبر را از هر گونه جعل ووضع در نظام روایات پاک ومبرا جلوه دهند . برای این منظور خوب است جمله ای را از یکی از پژوهشگران معاصر برای شما نقل کنیم.« دکتر. عجیل جاسم نشمی » در کتابی به نام« المستشرقون ومصادر تشریع الاسلامی»[ ص98.] _که از جملهکتاب هایی است که در حوزۀنقد آثار روایی و نظریه های خاورشناسان در موضوع منابع اسلامی نوشته شده است_می گوید:« ولم تکن بدایة وضع الاحادیث فی عهد النبی» آغاز وضع وجعل حدیث ارتباطی با زمان پیامبر ندارد، « ولا یتصور ذلک من الاصحابة الکرام» ونمی شود تصور کرد که آغاز جعل حدیث به دورۀ صحابه باز گردد، بعد می گوید:« اولئک الذین ترکوا دیارهم وأموالهم فی سبیل الله» طبقۀ صحابه کسانی هستند که در راه خدا از جان ،ومال وسرزمین های خود گذشتند، پس چطور ممکن است نسبت به پیامبر اسلام(ص) دروغ ببندند؟ یعنی بیش تر سعی کرده است یک استدلال عقلی بیاورد، در حالی که به نظر ما این یک مطلب تاریخی است ودر کتاب های تاریخی قرائنی داریم که حکایت می کند در دوران صحابه ودوره های بعدی، بعضی از صحابه ی پیغمبر در روایاتی که نقل می کردند، مورد تکذیب بقیۀ صحابه قرار می گرفتند، مثلاً ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه، با ذکر روایاتی از قول «ابو هریره،مغیرة بن شعبه وعروة بن زبیر» اعلام می کند که این روایات واقعیتی ندارد. مخصوصا در مسئله ی جعل اخباری که علیه علی ابن ابی طالب سا خته شد، این افراد را متهم می داند ومی گویدمعاویه تعدادی از صحابه وتابعان را راضی کرد تا در ازای گرفتن مبالغی، اخباری زشت وموهن علیه علی ابن ابی طالب (ع) نقل کنند. سپس نمونه هایی را ذکر می کند.[شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید،ج4،ص63.(فصل فی ذکر الاحادیث المو ضوعة فی ذم علی)] .
[=Book Antiqua]ابن ابی الحدید هم چنین مثال هایی می آورد که گاه بعضی از اصحاب پیامبر، مانند عمر بن خطاب یا عایشه یا علی ابن ابی طالب(ع)، ابوهریره را در نقل بعضی از روایاتش از رسول خدا تکذیب می کردند. معنی این سخن آن است که محتمل است ابو هریره روایاتی را به دروغ از پیغمبر نقل کرده باشد. در کتاب کافی کلینی [ج1،ص62.] روایتی از قول علی ابن ابی طالب(ع) نقل شده است که می فر ماید:« کثرت الکذابة فی عهد الرسول الله(ص)» در زمان رسول خدا تعداد دروغ گویان زیاد شد، « حتی قام خطیباً» تا جایی که پیامبر اسلام آمدند وخطبه ای خواندند و فرمودند:«من کذب علی متعمداً فلیتبوأ مقعده من النار». سپس حضرت علی(ع) می فر ماید راویان به طور کلی بر چهار دسته تقسیم می شوند: یکی از آن ها شخص منافقی است که حدیث را از قول پیغمبر یا امام نقل می کند وحدیث وی به هیچ عنوان قابل اعتماد نیست. دسته های دوم وسوم کسانی هستند که ممکن است در شنیدن حدیث ناسخ وتوجه نکردن به منسوخ، دچار سهو و وهم شده باشند، وتنها یک دسته از راویان راتأیید می کنند، یعنی راویانی که هر گز دچار فرا موشی، وهم ونسیان نمی شوند. اگر حدیث منسوخی را شنیدند در جریان حدیث ناسخش هم قرار می گیرند وآخرین روایاتی را که اعتبار شرعی دارد نقل می کنند.
[=Book Antiqua]بنا براین بر طبق قرائنی که در کتاب های شیعه وجود دارد، چه کتاب های اولیه حدیثی وچه کتاب هایی که در عصر حاضر نوشته شده است ، مبدأ رسمی جعل حدیث در اسلام، سابقه ای در دوران پیامبر دارد ودر دورۀ صحابه مصادیق ونمونه های دارد ،البته به شکل محدود ؛در دورۀ بنی امیه یک اقدام سازمان یافته است و بیش تر با انگیزه های سیاسی؛ ودر قرن دوم به بعد با انگیزه های گوناگون توسعه پیدا کرده است . این انگیزه ها می تواند سیاسی باشد که در زمان بنی امیه به شکلی است ، ودر زمان خلفای بنی عباس به شکلی دیگر ؛انگیزۀ کلامی ،فقهی ،فردی و اجتماعی .
[=Book Antiqua]:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
[=Book Antiqua]

موضوع قفل شده است