جنبـش عدم تعهـد و سیاسی ترین حمله هوایی تاریـخ ایـران!!!

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جنبـش عدم تعهـد و سیاسی ترین حمله هوایی تاریـخ ایـران!!!

خلبانی که داغ اجلاس رابردل صدام گذاشت!
[=&quot]به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، با شكست ارتش عراق در عمليات بيت‌المقدس، جايگاه سياسي دشمن در جهان متزلزل شد؛ عمليات رمضان در حال شكل‌گيري و انجام بود كه موضوع برگزاري كنفرانس سران غيرمتعهدها در بغداد مطرح شد تا صدام حسين رئيس اين اجلاس باشد[/].

[=&quot]جمهوري اسلامي ايران سياست بي‌اثر كردن اين اجلاس را در دستور كار خود قرار داد و در اولين گام، اجلاس غيرمتعهدها را تحريم كرد[/].
[=&quot]بغداد از مدت‌ها قبل به كمك آمريكا به دژ نفوذ ناپذيرى تبديل شده و تبليغات بسيار وسيعى در اين رابطه به راه افتاد و عنوان شد «هيچكس توانايي ناامن كردن پايتخت عراق را ندارد[/].»

[=&quot]در اين زمان بود كه ايجاد ناامنى در بغداد در دستور كار نظامى - سياسى جمهورى اسلامى قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تأسيسات پالايشگاهى "الدوره" در جنوب شرقى اين شهر، از برگزارى نشست سران غيرمتعهدها در بغداد نيز جلوگيرى شود[/].

[=&quot]انجام اين ماموريت به نيروي هوايي ارتش واگذار می شود و سرهنگ خلبان عباس دوران براى جلوگيرى از تشكيل كنفرانس سران غيرمتعهدها در بغداد، در تاريخ بيستم تيرماه سال 1361 مأموريت يافت تا پايتخت عراق را ناامن كند[/].

[=&quot]با توجه به اهميت فوق‌العاده موضوع، شش تن از برجسته‌ترين خلبانان نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران و سه فروند هواپيماي فانتوم براي انجام اين مأموريت در نظر گرفته شدند تا ناتواني رژيم بعث در تأمين امنيت آسمان بغداد به جهانيان نشان داده شود.

[=&quot]خلبانان انتخاب مي‌شوند. تصميم بر اين بود تا سه فروند فانتوم كاملا مسلح به پرواز درآيند، هر سه، تا مرز پرواز كرده و تنها دو فروند از مرز گذشته و به هدف حمله‌ور شوند.

[=&quot]فانتوم سوم در همان جا منتظر مي‌ماند تا در صورت نياز به آنها بپيوندد. مأموريت خلبانان، انجام عمليات روى بغداد و بمباران پالايشگاه، نيروگاه اتمى، پايگاه الرشيد يا ساختمان اجلاس در اين شهر بود.

[=&quot]ساعت5:30 صبح سي‌ام تيرماه 61 مأموريت آغاز شد در حالی که فانتوم شماره يك، رهبري گروه پرواز را بر عهده داشت.

[=&quot]حركت گروه پرواز از شرق بغداد به جنوب شرق آن شهر و سپس "پالايشگاه الدوره" پيش‌بيني شده بود. خلبانان مي‌بايست پس از عبور از مرز و ناامن كردن آسمان بغداد، به انجام ماموريت خود بپردازند و اين در حالي بود كه پيشرفته‌ترين تجهيزات پدافند هوايي از آسمان اين شهر حفاظت مي‌كرد.

[=&quot]عباس دوران در نامه‌هاى مربوط به اين ماموريت، مقابل اسم پدافندهاى مختلفى كه عراق از كشورهاى اروپايى خريده بود، نوشته است: «نود درصد احتمال برگشت نيست.»

[=&quot]سه فروند جنگنده فانتوم تا مرز پرواز مي‌كنند، يكي از آنها جدا شده و دو فروند ديگر به فرماندهي سرهنگ دوران، وارد خاك عراق مي‌شوند.

[=&quot]جنگنده‌ها تا 15 كيلومتري بغداد بدون هيچ مشكلي پيش مي‌روند تا اينكه در اين نقطه، با ديوار آتش و پدافند دشمن روبه‏رو شده و در همين فاصله چند گلوله به يكي از هواپيماها برخورد مي‌كند.

[=&quot]با اصابت اين گلوله‌ها، موتور سمت راست هواپيماي دوران از كار مي‌افتد اما او باز هم تصميم به ادامه عمليات مي‌گيرد.

[=&quot]بنابراين هواپيماها به سمت جنوب شرقى شهر بغداد كه پالايشگاه "الدوره" در آن جا بود، ادامه مسير داده و با اين كه پدافند دشمن بسيار قوى عمل مي‌كرد، تمام بمب‏ها را روى اين پالايشگاه تخليه مي‌كنند.

[=&quot]جنگنده‌ها پس از تخليه بمب‏ها به مسيرى ادامه مي‌دهند كه در نهايت به سالن كنفرانس سران غيرمتعهدها ختم مي‌شد.

[=&quot]پالايشگاه به شدت در آتش مي‌سوخت و دود ناشي از سوختن پالايشگاه، فضا را پوشانده بود و تا اين لحظه عمليات كاملا موفقيت‌آميز به پيش مي‌رفت.

[=&quot]در اين زمان قسمت عقب هواپيماي دوران نيز مورد اصابت چندين گلوله ضدهوايي قرار گرفته و از بين مي‌رود. هواپيما آتش گرفته و عباس از خلبان عقب (منصور كاظميان) مي‌خواهد كه هواپيما را ترك كند و وقتي جوابي نمي‌شنود، دكمه خروج اضطراري كابين عقب را زده و كاظميان به بيرون پرتاب مي‌شود.

[=&quot]فرمانده گروه در اين لحظه طبق گفته‌هاي قبلي خود، تصميمي مبني بر ترك هواپيما ندارد. وى بارها گفته بود: «اگر هواپيما بال نداشته باشد خودم بال در آورده و بر سر دشمن فرود مى‏آيم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد.»

[=&quot]شعله‌هاي آتش هرلحظه شديدتر و ارتفاع هواپيما نيز هر لحظه كمتر مي‌شد تا اينكه هتل محل برگزاري اجلاس غيرمتعهدها پيش روي خلبان قرار گرفت.

[=&quot]به سوي هتل حركت كرده و هواپيما را (درحالي كه هنوز هدايت آن را برعهده داشت)، به ساختمان آن مي‌كوبد.

[=&quot]اين اقدام شهادت‌طلبانه عباس دوران در ناامن ساختن آسمان بغداد، موجب شد تا برگزاري اين اجلاس از بغداد به دهلي نو منتقل شود.

[=&quot]بقاياي پيكر پاك امير الاستشهاديون، خلبان عباس دوران بعد از 20 سال در تاريخ 30 تيرماه 1381 به كشور بازگشت و در زادگاهش (شيراز) به خاك سپرده شد

روحش شاد
چه دستi گلایی رو دادیم
و چقدر مردم بی معرفت و حق نشناسی داریم...
البته اونایی که همش در مقابل شهدا جبهه میگیرن و میگن دیگه باید برن تو موزه و...

زمانی که جنگ در سال 59 آغاز شد، من در پایگاه بندرعباس بودم و بنا به درخواست خودم به پایگاه‌های همدان، دزفول و بوشهر مأمور شدم. زمانی که به پایگاه بوشهر رفتم، در آنجا با شهید بزرگوار «عباس دوران» آشنا شدم و در همانجا دو پرواز با هم انجام دادیم که هر دوی آنها موفقیت آمیز بود.

سپس در سال 1360 به همدان مأمور شدم و این همزمان بود با مأمور شدن شهید دوران به همدان، که از آنجا دیگر بیشتر وقت‌ها با هم بودیم و پروازهای بسیاری انجام دادیم، به ویژه در عملیات فتح‌المبین که پروازهای ارتفاع بالا انجام می‌دادیم. حال اگر بخواهم از ویژگی‌‌های اخلاقی شهید دوران بگویم، باید چیزی را یادآور شوم و آن اینکه ایشان آدم بسیار ساکتی بود، ولی بسیار با دل و جرأت، به گونه‌ای که هر نوع مأموریتی به او سپرده می‌شد، با آگاهی به اینکه درصد کشته شدن زیاد است، می‌پذیرفت و همیشه در این گونه مأموریت‌های خطرناک پیشگام می‌شد.

زمان عملیات رمضان بود که سخن از برگزاری کنفرانس غیرمتعهدها در بغداد به میان آمد و قرار بر این بود، رئیس کنفرانس صدام باشد.
اما ایران این موضوع را نمی‌پذیرفت و می‌گفت: «به علت اینکه عراق در جنگ است، بغداد ناامن است»، ولی سخنگویان صدام در بغداد می‌گفتند: «نه ، بغداد محل خوبی برای برگزاری این کنفرانس است و از نظر زمینی و هوایی، امنیت کامل دارد، به گونه‌ای که در آسمان بغداد یک پرنده هم جرأت پر زدن ندارد.

به همین منظور شب 29 تیر61 دستور مأموریت به پایگاه همدان ابلاغ شد. من همان شب «آماده شب» بودم و فردایش به اداره رفتم. نزدیک ساعت 11 بود که شهید دوران با من تماس گرفت و گفت: «بیا پست فرماندهی». من هم رفتم و پس از ده دقیقه، او که قرار بود با من پرواز کند، به همراه «شهید یاسینی»، مسئول عملیات پایگاه و «شهید خضرایی» فرمانده پایگاه و خلبانان اسفندیاری، باقری، توانگریان و خسروشاهی، به پست فرماندهی آمدند و درباره چگونگی انجام عملیات صحبت‌هایی کردند و نتیجه آن شد که سه هواپیما تا لب مرز با هم پرواز کنند و وقتی به لب مرز رسیدیم، یکی از هواپیماها برگردد و دو تای دیگر با ارتفاع کم، وارد خاک عراق شوند؛ یعنی یک حالت ایذایی ایجاد شود و رادارهای عراق، نشان بدهند هواپیماها برگشتند.

صحبت‌های اصلی که تمام شد، کابین‌های جلو و عقب، صحبت‌های خصوصی را با هم انجام دادند. شهید دوران به من تأکید کرد که: «شما بیشتر حواست به هواپیماهای دشمن باشد که به ما حمله نکنند و اگر زمانی هواپیما دچار نقص شد و نتوانستیم به پروازمان ادامه دهیم، شما به تنهایی اجکت کن و من به مأموریتم ادامه می‌دهم».

این سخنان که تمام شد، رفتیم منزل برای استراحت. سی‌ام تیر سال1361 مصادف بود با سی‌ام ماه رمضان و آن شب مشخص نبود که فردا روزه است یا عید روزه! با این حال آن شب بلند شدیم و سحری خوردیم. قرار بر این بود که مأموریت ما ساعت 5 و 30 دقیقه آغاز شود؛ آن هم بدون تماس گرفتن با برج مراقبت و رادار، چرا که هدف این بود تا سکوت رادیویی رعایت شود و از طرف عراقی‌ها شنود نگردد.

ادامه دارد....

[="Black"]
ساعت 5 صبح بود که جیپی آمد جلوی منزل و من رفتم. همه خلبانان در جیپ بودند. رفتیم گردان و از آنجا به اتاق چتر و کلاه. چتر و کلاه را برداشتیم و به سمت هواپیما حرکت کردیم. در این هنگام احساس می‌کردم، دیگر برنمی‌گردم و اسیر می‌شوم، ولی صددرصد مطمئن نبودم.

همین طور که می‌رفتم، گفتم: «خدایا، اگر واقعاً قراره برنگردم، زمانی که رفتیم پای هواپیما، هواپیما یک اشکال جزیی داشته باشه». وقتی رسیدیم مکانیک‌های هواپیما به ما خوشامد گفتند. شهید دوران پیرامون هواپیما، شروع کرد به گشت زدن و چک کردن بمب‌ها و دستگاه‌های بیرونی هواپیما و من هم رفتم درون کابین‌ها تا دستگاه‌های داخلی را چک کنم.

مشغول بررسی بودیم که متوجه شدم، سمت نما و حالت نمای هواپیما در حال گردش است، در صورتی که اینجوری نباید می‌بود و باید ثابت می‌ایستاد. مکانیک‌ها آمدند و گفتند: «فعلاً نمی توانیم درست کنیم. شما می‌توانید پرواز نکنید». اما عباس می‌گفت: «این سمت نما و حالت نما در هوای صاف و بدون ابر، اصلا کاربرد ندارد و ما در این هوا نیاز به این وسیله نداریم و می‌رویم سر باند و به عنوان شماره 3 آماده پرواز می‌شویم. در اصل ما شماره 1 بودیم و شماره 3 هواپیمایی بود که که قرار شد برگردد؛ بنابراین، نخست شماره 2 بلند شد و شماره 3 دچار نقص فنی بود و نتوانست بلند شود. برای همین، ما پس از شماره 2 بلند شدیم. معمولا ما در ایران به دلیل اینکه مصرف سوخت کم باشد، با ارتفاع بالا و سرعت کم می‌رفتیم؛ یعنی با ارتفاع 15000 پا و سرعت 350 مایل به سمت بغداد حرکت کردیم. وقتی به مرز رسیدیم به خاطر اینکه رادارهای عراق ما را نگیرند، ارتفاعمان را به ده تا پانزده متری زمین رساندیم و سرعتمان را به دلیل اینکه از برد موشک‌های سام-7 (استرلا) در امان باشیم، به 450 مایل افزایش دادیم.

وقتی از مرز رد شدیم، در یک آن دیدم که موشک سام به طرف هواپیمای شماره 2 پرتاب کردند. به آنها گفتم: «موشک براتون پرتاب کردند، مواظب باشید»، ولی خب خوشبختانه موشک به سرعت هواپیما نرسید و در سیصد متری هواپیما منفجر شد. پس از مدتی از دستگاه‌های درون هواپیما، متوجه شدم رادارهای عراق ما را گرفتند؛ بنابراین، موضوع را به شهید دوران اطلاع دادم و گفتم: «رادارهای عراق ما را گرفتند».

گفت: «مسأله‌ای نیست». هواپیمای شماره 2 هم این موضوع را به ما اخطار کرد که شهید دوران به شوخی خطاب به آنها گفت: «می فرمایید که من برم زیر زمین پرواز کنم!» قرار ما بر این بود که از شرق بغداد به سمت جنوب شرق بغداد حرکت کرده و سپس به سمت پالایشگاه «الدوره» که به شهر بغداد چسبیده، برویم و در آنجا بمب‌ها را روی هدف تخلیه کنیم تا پس از مأموریت مستقیم به سمت ایران بیاییم و مجبور نشویم گردشی داشته باشیم و مورد اصابت گلوله قرار گیریم.
نزدیک پنج تا ده مایلی بغداد بود که متوجه شدیم، باید از دیوار آتشی که پیرامون شهر درست کرده اند، گذر کنیم. برای همین، وقتی دیوار آتش را رد کردیم شهید دوران به من گفت: «موتور راستمون نشون میده آتیش گرفته». گفتم: «مسأله‌ای نیست. فعلاً بریم جلو از شهر که رد شدیم یا موتور را خاموش می‌کنیم یا یک کار می‌کنیم تا از این مسأله جلوگیری بشه».

به پالایشگاه که رسیدیم از پیرامون پالایشگاه با موشک‌های سام، شروع کردند به زدن ما. من هم با یک دستگاهی که هواپیما مجهز به آن است، مشغول از کار انداختن رادارهای آنها شدم تا دست‌کم موشک نزنند. به بالای پالایشگاه که رسیدیم، با موفقیت کامل بمبها را تخلیه کردیم و در حال برگشت بودیم که من یک لحظه برگشتم به پالایشگاه نگاه کنم، دیدم هواپیما از دم تا پشت سر من آتش گرفته و می‌سوزد. سریع به شهید دوران گفتم: «هواپیما آتیش گرفته، آماده باش بپریم» و نگاه کردم، دیدم دستگاه‌های جلوی چشمم هم سیاه شده و همان زمان بود که من داشتم می‌رفتم بیرون از هواپیما. همه این رخدادها در عرض یک ثانیه رخ داد.

حالا روایت بر این است که احتمالاً آتش هواپیما به بمب‌های زیر صندلی رسید و صندلی من خودش عمل کرد و من را از آن آتش نجات داد. من که پریدم بیرون بیهوش بودم و وقتی به هوش آمدم در وزارت دفاع عراق بودم و یکی داشت لبم را که پاره شده بود بخیه می‌کرد. در این لحظه به خودم گفتم: «خدایا، من تو هواپیما بودم. اینجا کجاست؟»

پس از مدتی برای امنیت من لباس پروازم را درآوردند و دشداشه به تنم کردند و مرا به بیمارستان بردند. از آن جا هم دوباره به وزارت دفاع آوردنم. به آنها گفتم: «جناب دوران کو؟» گفتند: «از هواپیما نپرید و کشته شد». من باور نکردم، چون معلوم نبود که آنها راست می‌گویند یا دروغ، ولی خیلی دنبال این مسأله بودم و می‌خواستم برایم روشن شود که چه شده است.

نزدیک پانزده روز من را در وزارت دفاع نگه داشتند. آنجا خیلی شکنجه ام کردند. پس از آن تحویلم دادند به سازمان امنیتشان. آنجا هم 45 روز بودم تا اینکه سپردنم به دژبانی تا مرا به اردوگاه بفرستند. در آنجا یک سربازی بود که کمی انگلیسی بلد بود. به من گفت: «تو همان خلبانی نیستی که هواپیمایت را زدند؟».

گفتم: «بله! چقدر از این موضوع خبر داری؟» گفت: «پس از اینکه پالایشگاه بمباران شد، هواپیما در حالی که آتش گرفته بود، به طرف شهر می‌آمد. یکهو دیدم از داخل آن چتری بیرون پرید و پس از مدتی که هواپیما جلوتر رفت منفجر شد».

بعدها که من از خلبان‌های دیگر پرسیدم: «آیا امکان دارد هواپیما بر اثر آتش خودش در هوا منفجر شود»، گفتند: «نه، مگر اینکه موشک به آن اصابت کند، منفجر شود».

خلاصه مرا بردند اردوگاه. در اردوگاه از چگونگی حادثه پرس و جو کردم. آنها گفتند: «بیست دقیقه پیش از اینکه شما به بغداد برسید، آژیر خطر را زدند و زمانی هم که پالایشگاه را آماج قرار دادید، فردایش عکس سانحه را روزنامه‌های عراق چاپ کردند و بدین صورت بود که تکه‌های هواپیما نزدیک یکی از میدان‌های شهر به زمین خورد و از شهید دوران پوتین و دستکشش مشخص بود»؛ آنجا بود که برایم مسجل شد عباس دوران به شهادت رسیده است.

پس از سال‌ها غربت در روز دوم مرداد سال ۱۳۸۱بقایای پیکر پاک سرلشکرشهید عباس دوران به خاک میهن بازگشت تا این سند افتخار همیشه جاویدان تاریخ ایران اسلامی در سرزمینی که دوست داشت، تشییع و در دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شود.

منبع
[/]

[=Times New Roman]

[=Times New Roman]بسم الله الرحمن الرحيم

[=Times New Roman]
سلام عليكم جميعا و رحمه الله و بركاته

سايت رسمي شهيد عباس دوران فايلهاي تصويري اي رو براي دانلود با حجم مناسب قرار داده كه مستندي است از اين شهيد سعيد محصول صدا و سيما

اگر مطلوب نظرتان هست ديدن اين مستند زيبا ميتوانيد به اين آدرسها براي دانلود مراجعه كنيد.

http://www.aparat.com/shahid%20dowran
يا
http://shahid-dowran.ir/documentary/

ياحق

[="Tahoma"][="Navy"]

[/]