جمع بندی چرا نام امام علی (ع) و دیگر امامان شیعه به صراحت در قرآن نیامده است؟

تب‌های اولیه

49 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا نام امام علی (ع) و دیگر امامان شیعه به صراحت در قرآن نیامده است؟

با سلام
چرا نام امام علی و دیگر امامان شیعه در قرآن به صراحت نیامد تا دست کم حجت بر همگان چه گذشتگان و چه آیندگان تمام شود؟
فقط خواهش می کنم مطالب کپی پیست شده ارائه نشود.
با تشکر

سلام
کسی که دنبال جواب باشد فرقی برایش نمیکند که پاسخش کپی پیست باشد یا شخصی از خود بگوید مهم این است که به پاسخ سوالش برسد در غیر این صورت هدف از سوال اگر غرایض دیگری باشد که بحث دیگری است ........

اینم پاسخ سوال شما دوست عزیز

روش آموزشی قرآن بیان کلیات و اصول عمومی است، تشریح مصادیق و جزئیات غالباً بر عهده پیامبر گرامی(ص) می‌باشد. رسول‌خدا(ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلکه در تبیین آن نیز مأموریت داشت، چنانکه می‌فرماید:
و أنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم و لعلّهم یتفکّرون.(1) و قرآن را بر تو فرستادیم تا آنچه برای مردم نازل شده است، برای آنها بیان کنی و آشکارسازی، شاید آنان بیندیشند.
در آیه یادشده دقت کنید، می‌فرماید: «تبیّن» و نمی‌گوید: «لتقراً» یا «لیتلو» و این نشانه آن است که پیامبر(ص) علاوه بر تلاوت، باید حقایق قرآنی را روشن کند.
بنابراین انتظار اینکه مصادیق و جزئیات در قرآن بیاید، همانند این است که انتظار داشته باشم همه جزئیات در قانون اساسی کشور ذکر شود. اینک برخی از روش‌های قرآنی را در مقام معرفی افراد بیان می‌کنیم:
1. معرفی به نام
گاهی شرایط ایجاب می‌کند که فردی را به نام معرفی کنند، چنانکه می‌فرماید: و مبشّراً برسولٍ یأتی من بعدی اسمه احمد(2)، (عیسی می‌گوید): من به شما مژده پیامبری را می‌دهم که پس از من می‌آید و نامش احمد است.
در این آیه حضرت مسیح، پیامبر پس از خویش را به نام معرفی می‌کند و قرآن نیز آن را از حضرتش نقل می‌نماید.
2. معرفی با عدد
و گاهی شرایط ایجاد می‌کند که افرادی را با عدد معرفی کند، چنانکه می‌فرماید: و لقد أخذ الله میثاق بنی‌اسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً ... .(3) و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختم.
3. معرفی با صفت
بعضی اوقات شرایط ایجاب می‌کند که فرد مورد نظر را با اوصاف معرفی کند، چنانکه پیامبر خاتم را در تورات و انجیل، با صفاتی معرفی کرده است.
الذین یتّبعون الرسول النّبیّ الأمّیّ الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم... .(4)
کسانی که از رسول و نبی درس ناخوانده‌ای پیروی می‌کنند که نام و خصوصیات او را در تورات و انجیل نوشته می‌یابند، که آنان را به نیکی دعوت کرده و از بدی‌ها بازشان می‌دارد، پاکی‌ها را برای آنان حلال کرده و ناپاکی‌ها را تحریم می‌نماید و آنان را امر به معروف و نهی از منکر می‌کند و بارهای گران و زنجیرهایی که بر آنان بود، از ایشان برمی‌دارد...
با توجه به این روش، انتظار اینکه اسامی دوازده‌ امام با ذکر نام و اسامی پدر و مادر در قرآن بیاید، یک انتظار بی‌جا است؛ زیرا گاهی مصلحت در معرفی به نام است و گاهی معرفی به عدد و احیاناً معرفی با وصف.
مسائل زیادی وجود دارد که قرن‌ها مایة جنگ و جدل و خونریزی در میان مسلمانان شده است، ولی قرآن درباره آنها به طور صریح و قاطع که ریشه‌کن کننده نزاع باشد سخن نگفته است، مانند:
ـ صفات خدا عین ذات اوست یا زائد بر ذات؟
ـ حقیقت صفات خبری مانند استواری بر عرش چیست؟
ـ کلام خدا قدیم یا حادث است؟
ـ خلقت بر اساس جبر استوار است یا اختیار؟
این مسائل و امثال آنها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولی آن چنان شفاف و قاطع که نزاع را یک سره از میان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حکمت آن در این است که قرآن مردم را به تفکّر و دقت در مفاد آیات دعوت می‌کند، بیان قاطع همه مسائل، به گونه‌ای که همه مردم را راضی سازد، بر خلاف این اصل است.
معرفی به نام، برطرف کننده اختلاف نیست
پرسشگر تصور می‌کند که اگر نام امام و یا امامان در قرآن می‌آمد، اختلاف از بین می‌رفت، در حالی که این اصل کلیّت ندارد؛ زیرا در موردی تصریح به نام شده ولی اختلاف نیز حاکم گشته است.
بنی‌اسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمان‌روایی برای آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمین‌های غصب‌شده خود را باز ستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند:
إذ قالوا لنبیّ لهم ابعث لنا ملکاً نقاتل فی سبیل‌الله.(5) آنان به یکی از پیامبران خود گفتند: برای ما فرمان‌روایی معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم...
پیامبر آنان به امر الهی فرمان‌روا را به نام معرفی کرده، گفت: إنّ الله قد بعث لکم طالوت ملکاً...(6) به راستی که خدا طالوت را به فرمان‌روایی شما برگزیده است.
با وجودی که نام فرمان‌روا به صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و گفتند:
أنّی یکون له الملک علینا و نحن أحقّ بالملک منه و لم یؤت سعةً من المال...(7) از کجا می‌تواند فرمان‌روای ما باشد، حال آنکه ما به فرمان‌روایی از او شایسته‌تریم، و او توانمندی مالی ندارد؟...
این امر، دلالت بر آن دارد که ذکر نام برای رفع اختلاف کافی نیست، بلکه باید شرایط جامعه، آماده پذیرایی باشد. چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازده‌گانه، سبب می‌شد که آزمندان حکومت و ریاست به نسل‌کشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند، چنانکه این مسئله درباره حضرت موسی(ع) رخ داد و به قول معروف:
صد هزاران طفل سر ببریده شد / تا کلیم‌الله موسی زنده شد
درباره حضرت مهدی(عج) هم که اشاره‌ای به نسب و خاندان ایشان شد، حساسیت‌های فراوانی پدید آمد و خانه حضرت عسکری(ع) مدت‌ها تحت‌نظر و مراقبت بود تا فرزندی از او به دنیا نیاید و در صورت تولد، هر چه زودتر به حیات او خاتمه دهند.
در پایان یادآور می‌شویم: همان‌طوری که گفته شد، قرآن بسان قانون اساسی می‌باشد و انتظار اینکه همه چیز در آن آورده شود، کاملاً بی‌مورد است. نماز و روزه و زکات نیز که از عالی‌ترین فرائض اسلام است به طور کلی در قرآن وارد شده و تمام جزئیات آنها از سنّت پیامبر(ص) گرفته شده است.
پی‌نوشت‌ها:
٭ برگرفته از: افق حوزه، 3/5/1386.
1. سورة نحل (16)، آیة 44.
2. سورة صف (61)، آیة 6.
3. سورة مائده (5)، آیة 11.
4. سورة اعراف (7)، آیة 157.
5. سورة بقره (2)، آیة 246.
6. سورة بقره (2)، آیة 247.
7. همان.
منبع: ماهنامه موعود شماره 80

چرا نام امامان در قرآن نیامده است؟
عدم تصریح قرآن به اسامی مطهر اهل بیت (ع) و امامان شیعه (ع) سبب دل مشغولی من شده است . وقتی امامت از ارکان اساسی ساختمان فکر و رفتار دینی و الاهی است، چرا نام دوازده پیشوای شیعه در قرآن ذکر نشد تا موجب تقویت یقین مؤمنان باشد و حجت را بر مخالفان تمام گرداند؟
شیوا یزدانی، دانشجوی پزشکی
به این پرسش ارزنده، پاسخ های متعدد داده شده است که با توجه به حوصله نوشتار به دو مورد اشاره می شود .
1 . «تبیین » قرآن توسط پیامبر (ص) ;
عدم تصریح به خصوصیت و تعداد و نام امامان موضوعی استثنایی نیست . قرآن خود متکفل بیان تمام مصادیق و جزئیات فروع معارف و دستورالعمل ها نیست تا عدم تصریح به نام امامان مورد نظر شیعه امری خلاف انتظار و غیر موافق با سبک ویژه قرآن باشد . نماز نمونه خوبی از این دست است . شاید در بین احکام و دستورهای شریعت مطلبی به اهمیت و محوریت نماز وجود نداشته باشد; تعابیری نظیر ستون خیمه دین، مرز میان کفر و ایمان، عامل تقرب هر پرهیزکار و نخستین پرسش و اساسی ترین عامل پذیرش دیگر اعمال نشان دهنده اهمیت این تکلیف الاهی است; اما به راستی آیا در آیات قرآن نشانی از تعداد رکعات و خصوصیات این فریضه وجود دارد؟ !
قرآن به وجوب نماز و اقامه آن در اوقات خاص و طهارت هنگام نماز و چند مورد از این دست اشاره کرده، بیان خصوصیات دیگر این مهم را به «سنت » واگذاشته است . قرآن درباره زکات واجب و حج و خمس و سایر دستورهای شریعت مقدس نیز از همین نظام تبعیت کرده است; یعنی فشار اصلی را بر تثبیت این واجبات گذارده و بیان خصوصیات را به دستگاه دیگر (سنت) واگذار کرده است .
همین دغدغه و پاسخش بر زبان ابوبصیر و امام صادق (ع) نیز جاری شده است: ابو بصیر که از شاگردان تیزبین امام ششم (ع) است، پیرامون آیه 59 سوره نساء - «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم » - که مردم را به اطاعت از خدا و رسول و اولیای امور فرا می خواند، به طرح پرسش می پردازد . طبیعی است که در خدا و رسول به دلیل انحصارشان در «الله » و ذات مقدس حضرت محمد (ص)، تردید راه نمی یابد; اما ذکر واژه «اولیای امور» و اجمالی که در آن نهفته، وی را بر آن داشت تا بپرسید: چرا قرآن نام آنان را نبرده است . اگر واقعا حق با شیعه است و مراد از «اولیای امور» امام علی (ع) و اهل بیت اند، چرا آنان را به نام معرفی نفرمود; «ما باله لم یسم علیا و اهل بیته » ؟
امام صادق (ع) در پاسخ به سبک خاص قرآن اشاره کرد و فرمود: وقتی برای پیامبر آیه نماز نازل شد، خدا در آن سه رکعت و چهار رکعت را نام نبرد تا آن که رسول خدا (ص) آن را شرح داد . آیه زکات نازل شد، خدا نام نبرد که باید از چهل درهم یک درهم داد تا رسول خدا (ص) آن را شرح داد و آیه حج نازل شد و نفرمود به مردم که هفت دور طواف کنید تا آن که رسول خدا (ص) آن را برای مردم توضیح داد . «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم » درباره علی و حسن و حسین - علیهم السلام - نازل شد و رسول خدا (ص) درباره علی فرمود: «هر که من مولا و آقای اویم، علی (ع) مولا و آقای او است; و فرمود من به شما وصیت می کنم درباره کتاب خدا و خاندانم; زیرا من از خدای - عزوجل - خواسته ام میانشان جدایی نیفکند تا آن ها را کنار حوض به من رساند . خدا این خواست مرا برآورد . . . .» ()
از این روایت در می یابیم وظیفه بیان مصداق ها و موارد و نیز تبیین جزئیات بردوش پیامبر (ص) است . همین جهت شیعه را بر آن داشت تا بر سنت پیامبر (ص) تاکید ورزد; بر عدم امکان اکتفا به قرآن در تشخیص امور پای فشارد و تلاش خلفای سده نخستین هجری در ممنوعیت نگارش سنت رسول الله (ص) را اشتباه فاحش بخواند . چنان که می دانیم این ممنوعیت سرانجام در اواخر دوران بنی امیه برطرف شد و تدوین کتب روایت نزد تمام فرقه های مسلمان مورد توجه قرار گرفت . قرطبی، از مفسران به نام اهل سنت، در مقدمه تفسیرش چنین روایت می کند: عمران بن حصین به مردی که گمان می کرد کتاب الله به سنت نیاز ندارد، گفت: «تو احمقی، آیا حکم نماز ظهر را که باید چهار رکعت خواند و حمد و سوره اش را آشکار نخواند، در قرآن یافته ای؟ و به همین گونه به نماز و زکات و مثل آن ها اشاره کرد و گفت: آیا این [امور] را در قرآن روشن شده یافته ای؟ همانا کتاب خدا این امور را مبهم بیان کرد . و سنت آن را تفسیر می کند .» ()
در همان تفسیر از «مکحول » ، یکی از علمای بنام و مورد قبول اهل سنت، چنین نقل می کند: «القرآن احوج الی السنة من السنة الی القران » . قرآن به سنت از سنت به قرآن نیازمندتر است .
البته این تعبیر افراط گونه مور تایید شیعه نیست . بر اساس باورهای شیعه سنت، مشروعیت و حتی صحت مندرجات و محتویات خود را از موافقت با قرآن و اصول حاکم بر آن به دست می آورد . سند حجیت و اعتبار سنت، قرآن است; ولی به هر حال فهم صحیح معارف و وظایف دینی بی عنایت به سنت نبوی (ص) و روایات اهل بیت (ع) ممکن نیست .
در این جا، پرسشی دیگر رخ می نماید: رسول اکرم (ص) این معارف و احکام جزئی و تفسیری را از کجا به دست می آورد؟ از آیات قرآن استفاده می شود که جمع و قرائت آیات قرآن و نیز بیان مراد و مقاصد و شرح و تبیین آیات از ناحیه خدای متعال است: «ان علینا جمعه و قرآنه × فاذا قراناه فاتبع قرآنه× ثم ان علینا بیانه () ; جمع قرآن - کلمات در آیات، آیات در سوره ها و - . . . و قرائت قرآن بر عهده ما است و هنگامی که بر تو قرآن را خواندیم، تو [پیامبر (ص]) هم پیروی کن و قرآن را همین گونه بخوان - . مرحله بعد «بیان » قرآن است که آن هم وظیفه ما است » .
بنابراین، بیان و تشریح مقاصد آیات هم از ناحیه خدا است و به وسیله وحی دیگری جز وحی قرآنی در اختیار پیامبراکرم (ص) قرار می گیرد . پس ما با دو وحی روبه رو هستیم: «وحی قرآنی » و «وحی تبیینی » . در وحی قرآنی لفظ و معنا هر دو از ناحیه خدا است; اما در وحی تبیینی معنا از خدا و لفظ از سوی رسول خدا (ص) است . آیات 43 و 44 سوره نحل به این دو گونه وحی اشاره می کند: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون; ما بر تو «ذکر» را نازل کردیم تا قرآنی را که برای مردم نازل شده تبیین و تفسیر کنی و زمینه تفکر آن ها را فراهم سازی » . این ذکر همان «وحی تبیینی » است که درست تجلی یافته است و تمام سخنان پیامبر (ص) در زمینه معارف و دستورالعمل های دینی را شامل می شود .
این مقدمات نشان می دهد عدم ذکر مصداق ها به نام ائمه اطهار (ع) اختصاص ندارد و غالب معارف و احکام الاهی را شامل می شود . بنابراین، برای شناخت نام امامان معصوم (ع) باید سراغ سنت نبوی (ص) رفت; همان گونه که در تفسیر و تبیین معارف و دیگر فرائض دینی به «سنت » نیاز مندیم .
2 . تاکید بر روش توصیفی;
از روش های جالب توجه قرآن تاکید بر صفات و ویژگی ها و عدم اصرار بر ذکر نام اشخاص است . شاید حکمت این روش توجه دادن امت به صفات و ویژگی های خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذکر شده به شناخت اشخاص و تطبیق صفات بر آنان بپردازند و اهمیت و جایگاه اشخاص را با میزان صفات تجلی یافته در آنان بسنجند .
روش بیان «توصیفی » ، به قرآن شادابی و تازگی و دوام می بخشد; زیرا در هر قطعه ای از زمان زمینه تطبیق افراد و جوامع بر شاخصه های ذکر شده در قرآن فراهم می شود و امکان دستیابی به داوری قرآن در مسائل نو و فتنه های فردی و اجتماعی تامین می گردد . قرآن «کلام فصل » است - «انه لقول فصل » 4- و بین حق و باطل تمییز می دهد و راهنمای انسان در فتنه ها است; چنان که پیامبر (ص) فرمود: «هنگامی که فتنه ها چون پاره های شب تاریک شما را فرا گرفت، به قرآن روی آورید» از سوی دیگر، کومت شایستگان نیاز همیشگی جوامع دینی است و به بخشی از امت اسلامی و یا قطعه ای خاص از تاریخ، اختصاص ندارد .
برای راهنما و فصل الخطاب شدن در گستره ای چنین پهناور، بیان شاخصه ها و شایستگی ها و ویژگی های صالحان و مفسدان و حق و باطل و خوب و بد بهترین راه شمرده می شود . بدین سبب، قرآن جز در موارد ضروری از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواریون، پادشاهان، مترفان و . . . صرف نظر کرده است تا مخاطبان قرآن به صفات و ویژگی ها و نه نام ها توجه کنند و امکان بهره گیری های نو از قرآن فراهم شود .
بنابراین، شیعه معتقد است مسلمانان در آیات بسیاری به ائمه اطهار (ع) رهنمون شده اند و وظیفه دارند با تطبیق ویژگی های یاد شده در قرآن، امام خود را بشناسند و پاسخ نیازهای دینی، اجتماعی و سیاسی خود را از درگاه آنان جویا شوند . بر اساس همین نکته مهم، امام باقر (ع) می فرماید: «من لم یعرف امرنا من القران لم یتنکب الفتن » . هر کس امر ولایت ما را از قرآن به دست نیاورد; نمی تواند از فتنه ها مصون ماند .»
در این روایت دو نکته قابل تامل می نماید:
1 . امر ولایت اهل بیت (ع) در قرآن وجود دارد و توصیفات موجود در قرآن ما را به امامان معصوم رهنمون می شود . اگر به راستی از سر تحقیق و بدون هیچ گونه اعوجاج و کج فهمی سراغ آیات رویم، نشانه ها و صفات و ویژگی هایی که برای امامان بیان شده ما را به دوازده معصوم (ع) هدایت خواهد کرد .
پس امر ولایت امامان شیعه را می توان از قرآن استخراج کرد . البته همان گونه که پروردگار در تمام آفریده ها تجلی کرده است و تنها شایستگان از توان مشاهده برخوردارند، شناخت امر ولایت اهل بیت (ع) از آیات نیز به خواست و طلب و ذوق و سلامت نیازمند است .
2 . شیعیان ممکن است از راه های گوناگون به امر ولایت امامان دست یابند، اما با توجه به اهمیت و مرجعیت قرآن کسانی از فتنه ها و شبهه ها و افراط و تفریطها رهایی می یابند که معرفت به ولایت و شؤون آن را از قرآن گرفته باشند . در غیر این صورت، در فتنه های ناشی از افراط و تفریط سقوط خواهند کرد .
به همین جهت مفسران و علمای بزرگ شیعه بخش عمده ای از تلاش عالمانه خود را به اثبات ولایت و شؤون آن معطوف داشته اند و ولایت امامان شیعه (ع) را به آیات الاهی مستند ساخته اند . تلاش و تالیف های آنان ذیل آیاتی چون «اولی الامر» ، «ذوی القربی » «ولایت » ، «اکمال دین » ، و . . . فراوان به چشم می خورد . این بحث را با حدیثی از امام صادق (ع) پایان می دهیم: «اگر قرآن آن گونه که خدا خواسته و نازل کرده تلاوت شود و مورد تدبر قرار گیرد، هر آینه ما را با نشانه های ارائه شده اش خواهید یافت .» ()
بنابراین، باید با نگاه جست وجوگر در آیاتی که صفات و ویژگی های رهبران و اولیای امور را بیان می کند، نام های اهل بیت (ع) را استخراج کرد . شیعه افتخار دارد که رهبرانش را با استناد به اصول قرآنی برگزیده است .
پی نوشت ها:
1 . «ان رسول الله نزلت علیه الصلوة و لم یسم لهم ثلاثا و لا اربعا حتی کان رسول الله هو الذی فسر لهم ذلک و نزلت علیه . الزکاة و لم یسم لهم من کل اربعین درهما درهم، حتی کان رسول الله (ص) هو الذی فسر ذلک لهم و نزل الحج فلم یقل لهم طوفوا اسبوعا حتی کان رسول الله (ص) هو الذی فسر ذلک لهم و نزلت «اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم » و نزلت فی علی والحسن و الحسین، فقال رسول الله (ص) فی علی: من کنت مولاه; و قال (ع) اوصیکم بکتاب الله و اهل بیتی فانی سالت الله عزوجل ان لا یفرق بینهما حتی یوردهما علی الحوض فاعطانی ذلک . . .» ; اصول کافی، ج 2، ص 71 .
2 . «انک رجل احمق! اتجد الظهر فی کتاب الله اربعا لایجهر فیها بالقراءة!؟ - ثم عدد علیه الصلاة و الزکاة و نحو هذا ثم قال: - اتجد هذا فی کتاب الله مفسرا! ان کتاب الله تعالی ابهم هذا و ان السنة تفسر هذا» ; التفسیر و المفسران، استاد معرفت، ج 1، ص 182 .
3 . قیامت (75): 17- 19 .
4 . طارق (86): 14 .
5 . تفسیر عیاشی، ج 1، ص 13 .

گمنام;2693 نوشت:

سلام
کسی که دنبال جواب باشد فرقی برایش نمیکند که پاسخش کپی پیست باشد یا شخصی از خود بگوید مهم این است که به پاسخ سوالش برسد در غیر این صورت هدف از سوال اگر غرایض دیگری باشد که بحث دیگری است ........

فرقش در این است که من دارم با یک متن کپی پیست شده بحث می کنم نه با یک انسان با فکر و خرد. و این انسان اصرار دارد که سرقت ادبی از اینجا و آنجا را موجه و قانونی جلوه دهد. همچنین این فرد اصرار زیادی دارد که فکر کند مطالبی را که از این جا و آنجا کپی پیست می کند فقط خودش دیده و خوانده! است و دیگران بر چنین کاری توانایی ندارند. اصلا به مخیله این انسان خطور نمی کند که ممکن است این پاسخ ها نارسا باشند و نتوانسته اند از عهده جوابگویی برآمده باشند. حال به عوض این که چنین فکر کند فکر می کند به یمن کپی پیست هایش لابد و حتما باید مخاطب قانع شود و اگر نشد حتما غرض و مرضی در کار است
عجبا

گمنام;2693 نوشت:

روش آموزشی قرآن بیان کلیات و اصول عمومی است، تشریح مصادیق و جزئیات غالباً بر عهده پیامبر گرامی(ص) می‌باشد.بنابراین انتظار اینکه مصادیق و جزئیات در قرآن بیاید، همانند این است که انتظار داشته باشم همه جزئیات در قانون اساسی کشور ذکر شود

طبق قطعه بالا دعو قرآن چنین است که کلیات گفته شود ولی به جزییات پرداخته نشود. بسیار خوب به قرآن رجوع می کنیم که آیا واقعا چنین است؟
آیا ذولقرنین کلیات است یا جزییات؟
آیا این که شمار اصحاب کهف شش تن بودند یا هفت تن یا هشت تن کلیات است یا جزییات؟
آیا این که سگشان دستهایش را باز گذاشته بود یا بسته بود کلیات است یا جزییات؟
آیا شرح نوبت های همخوابگی پیامبر با زنانش کلیات است یا جزییات؟
آیا یاجوج و ماجوج کلیات است یا جزییات؟
و مهمتر از همه این که ذکر نام یاجوج و ماجوج مهمتر بود یا نام امام علی؟؟؟؟؟؟
همانگونه که ملاحظه کردید دلیل ذکر شده در بالا خیال و توهمی بیش نیست. در قرآن آنقدر جزییات بی اهمیت هست ( دست کم در مقایسه با مسئله امامت که به زعم شیعیان اصل و اساس و مغز و لب اسلام است ) که دلیل فوق مضحکه ای بیش نخواهد بود.

گمنام;2693 نوشت:

پرسشگر تصور می‌کند که اگر نام امام و یا امامان در قرآن می‌آمد، اختلاف از بین می‌رفت، در حالی که این اصل کلیّت ندارد؛ زیرا در موردی تصریح به نام شده ولی اختلاف نیز حاکم گشته است.

به فرض که ذکر نام در جایی موجب اختلاف شد آیا همه جا چنین خواهد بود؟؟ اختلاف از اختلاف کنونی که یک میلیارد سنی در مقابل چند ده میلیون شیعه قرار دارند بیشتر می بود؟
؟
گمنام;2693 نوشت:

این امر، دلالت بر آن دارد که ذکر نام برای رفع اختلاف کافی نیست، بلکه باید شرایط جامعه، آماده پذیرایی باشد. چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازده‌گانه، سبب می‌شد که آزمندان حکومت و ریاست به نسل‌کشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند.

این تصوری است که شیعیان هنگامی که نام پیشوایانشان را در قرآن ندیده اند در خیال خویش آورده اند. حجت باید بر مردم تمام می شد. این سخنان ارزشی ندارند. اگر چنین است پس حجت بر مردم آن زمان و مهمتر از همه بر مردم زمانهای بعد تمام نشده است.
این چه بسا چه بسا ها توجیهات پسینی است.
مهمتر از این ما سوره زنبور داریم. سوره ماده گاو داریم. سوره عنکبوت داریم. چرا نباید سوره ای تحت عنوان امامت داشته باشیم که در آن به تشریح شوون امامت و جایگاه زمینی و آسمانی آن بپردازد؟؟؟ چرا؟؟
مگر نه اینست که در زیارت جامعه کبیره خطاب به امامان آمده است: " بکم یمسک السما ان تقع علی الارض"
مگر نه این است که در این زیارت می گوییم اقرار به یگانگی خداوند هم از جانب شماست: " من وحّده قبل عنکم"
پس چگونه شد که درباب ابولهب و زنش در قرآن مطلب داریم اما درباره این امامان حتی بدون ذکر نام هم سوره نداریم؟؟
چگونه است که چندین و چند آیه در باب کشورگشاییهای ذوالقرنین در قرآن مطلب آمده است اما به فرض نگفته است امام کسی است که: خزّان العلم حفظه السر الله و کذا و کذا؟؟
چگونه است که یک سوره تام و تمام به یوسف بنی اسراییل اختصاص یافته است اما ذکری وتوصیفی از مقام امامت بصورت روشن و شفاف نظیر زیارت جامعه در قرآن نیامده است؟؟؟
هنوز هم بگویم یا کافی است؟؟؟

گمنام;2695 نوشت:

عدم تصریح به خصوصیت و تعداد و نام امامان موضوعی استثنایی نیست . قرآن خود متکفل بیان تمام مصادیق و جزئیات فروع معارف و دستورالعمل ها نیست تا عدم تصریح به نام امامان مورد نظر شیعه امری خلاف انتظار و غیر موافق با سبک ویژه قرآن باشد . نماز نمونه خوبی از این دست است . شاید در بین احکام و دستورهای شریعت مطلبی به اهمیت و محوریت نماز وجود نداشته باشد; تعابیری نظیر ستون خیمه دین، مرز میان کفر و ایمان، عامل تقرب هر پرهیزکار و نخستین پرسش و اساسی ترین عامل پذیرش دیگر اعمال نشان دهنده اهمیت این تکلیف الاهی است; اما به راستی آیا در آیات قرآن نشانی از تعداد رکعات و خصوصیات این فریضه وجود دارد؟ !
.


در مورد دلیل نمای فوق در پست قبل نوشتم و گوشه ای از جزییات بی اهمیت قرآن را در قیاس با امامت نمونه آوردم. از این رو بهتر است این دلیل نما برای همیشه در آرشیو بایگانی شود و از گردونه خارج شود.
نماز را مثال آورده اند برای نشان دادن کلی گویی قران و احتراز از پرداختن به جزییات.
سوال: آیا به زعم شیعه نماز خواندن اهل سنت هر چند با اخلاص باشد اجر و قربی دارد؟
پاسخ واضح است: خیر
چرا؟
به دلیل عدم اعتقد به امامت!!
پس امامت رکن رکین و مغز و لب اسلام است به زعم تشیع. بنابراین نباید نماز را که از فروع دین است با امامت که از اصول مذهب است با یکدیگر مقایسه کرد. این خیمه دین که در قطعه فوق آمده است و کنایه از نماز است بدلیل عدم وجود ستون امامت بر سر سنی بخت برگشته ویران می شود. چنین است یا خیر؟
پس ستون مهمتر است. پس باید به تفصیل درباب آن در قرآن مطلب می آمد نه این به شرح کشورگشایی های ذولقرنین می پرداخت!
گمنام;2695 نوشت:

از روش های جالب توجه قرآن تاکید بر صفات و ویژگی ها و عدم اصرار بر ذکر نام اشخاص است . شاید حکمت این روش توجه دادن امت به صفات و ویژگی های خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذکر شده به شناخت اشخاص و تطبیق صفات بر آنان بپردازند و اهمیت و جایگاه اشخاص را با میزان صفات تجلی یافته در آنان بسنجند .
روش بیان «توصیفی » ، به قرآن شادابی و تازگی و دوام می بخشد; زیرا در هر قطعه ای از زمان زمینه تطبیق افراد و جوامع بر شاخصه های ذکر شده در قرآن فراهم می شود و امکان دستیابی به داوری قرآن در مسائل نو و فتنه های فردی و اجتماعی تامین می گردد .
.


این دلیل نیز فاقد ارزش است زیرا اگر ارزشمند بود چنین شکاف و بلکه گسل عظیمی ایجاد نمی شد و نزدیک به یک میلیارد مسلمان منحرف!! نمی گشتند. اگر معلمی ازمونی بگیرد و بیش از نود درصد دانش آموزان نمره ی ردی بگیرند سه حالت متصور است:
1- آزمون بسیار سخت طراحی شده است و متناسب با سطح علمی دانش آموزان نبوده است.
2- مطالب تدریس شده در طول سال یا نیمسال تناسبی با مطالب مطرح شده در آزمون نداشته است.
3- معلم درس خود را بسیار بد تدریس کرده است.
در مورد این گسل عظیم در اسلام کدام حالت متصور است؟؟؟

گمنام;2695 نوشت:

برای راهنما و فصل الخطاب شدن در گستره ای چنین پهناور، بیان شاخصه ها و شایستگی ها و ویژگی های صالحان و مفسدان و حق و باطل و خوب و بد بهترین راه شمرده می شود . بدین سبب، قرآن جز در موارد ضروری از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواریون، پادشاهان، مترفان و . . . صرف نظر کرده است تا مخاطبان قرآن به صفات و ویژگی ها و نه نام ها توجه کنند و امکان بهره گیری های نو از قرآن فراهم شود .
.

زمانی که عظمت مقام امامت را خصوصا در زیارت جامعه از نگاه شیعه درک کردید متوجه می شوید که دلیل فوق لطیفه ای بیش نیست.
گمنام;2695 نوشت:

پس امر ولایت امامان شیعه را می توان از قرآن استخراج کرد .
.

این نظر شیعه است و اهل سنت قرآن را به گونه ای دیگر می فهمند. هر کسی از قرآن صید مصداق می کند. اگر چنین شفاف و واضح چنین استخراجی صورت می گرفت چنین گسل عظیمی در اسلام ایجاد نمی شد.
بنابراین دلایلی نظیر عدم ذکر جزییات و احتمال به خطر افتادن جان امامان و از این دست دلایل نخ نمایی هستند که حتی ارزش بحث کردن را هم ندارند.
و هرگز این سوال را فراموش نکنید که:
آیا ذکر نام یاجوج و ماجوج در قرآن مهمتر بود یا ذکر نام امام علی؟؟!!

زنده ی بیدار;2766 نوشت:
فرقش در این است که من دارم با یک متن کپی پیست شده بحث می کنم نه با یک انسان با فکر و خرد. و این انسان اصرار دارد که سرقت ادبی از اینجا و آنجا را موجه و قانونی جلوه دهد. همچنین این فرد اصرار زیادی دارد که فکر کند مطالبی را که از این جا و آنجا کپی پیست می کند فقط خودش دیده و خوانده! است و دیگران بر چنین کاری توانایی ندارند. اصلا به مخیله این انسان خطور نمی کند که ممکن است این پاسخ ها نارسا باشند و نتوانسته اند از عهده جوابگویی برآمده باشند. حال به عوض این که چنین فکر کند فکر می کند به یمن کپی پیست هایش لابد و حتما باید مخاطب قانع شود و اگر نشد حتما غرض و مرضی در کار است عجبا

دوست خوبم بهتره منطقی باشی و بر اعصابت مسلط متن کپی شده هم اگه باشد اونم نوشته یک امسانه پس اگر منطقیه باید پذیرفتش خیلی جالبه جواب نداری چرا مباحث ر وعوض میکنی هر چقدر هم توهین کنی من جوابی به بی ادبی شما نخواهم داد چون خداوند می فرماید فی قلوبهم مرضا فزادهم الله مرضا و لهم عذاب الیم بازم هر چقدر دوست دارید توهین کنید اگه واقعا غرض و مرضی نداشتید هر گز توهین نمیکردید و سعی در انحراف بحث نمیکردید

زنده ی بیدار;2766 نوشت:
طبق قطعه بالا دعو قرآن چنین است که کلیات گفته شود ولی به جزییات پرداخته نشود. بسیار خوب به قرآن رجوع می کنیم که آیا واقعا چنین است؟ آیا ذولقرنین کلیات است یا جزییات؟ آیا این که شمار اصحاب کهف شش تن بودند یا هفت تن یا هشت تن کلیات است یا جزییات؟ آیا این که سگشان دستهایش را باز گذاشته بود یا بسته بود کلیات است یا جزییات؟ آیا شرح نوبت های همخوابگی پیامبر با زنانش کلیات است یا جزییات؟ آیا یاجوج و ماجوج کلیات است یا جزییات؟ و مهمتر از همه این که ذکر نام یاجوج و ماجوج مهمتر بود یا نام امام علی؟؟؟؟؟؟ همانگونه که ملاحظه کردید دلیل ذکر شده در بالا خیال و توهمی بیش نیست. در قرآن آنقدر جزییات بی اهمیت هست ( دست کم در مقایسه با مسئله امامت که به زعم شیعیان اصل و اساس و مغز و لب اسلام است ) که دلیل فوق مضحکه ای بیش نخواهد بود.

باز که تند رفتی و توهین کردی دوست عزیز پست شماره 4 همین تاپیک ر واگه درست مطالعه میکردید دلیل اینکه چرا برخی مسائل جزئیات آن در قرآن بیان شد هاس تامده است بهتون پیشنهاد میکنم دنبال حقیقت باشید نه دنبال توهین چون روش توهین روشی غیر عاقلان است

زنده ی بیدار;2766 نوشت:
به فرض که ذکر نام در جایی موجب اختلاف شد آیا همه جا چنین خواهد بود؟؟ اختلاف از اختلاف کنونی که یک میلیارد سنی در مقابل چند ده میلیون شیعه قرار دارند بیشتر می بود؟

اینجا لازمه فرض ر وبهتون توضیح بدهم فرق قضیه یعنی اینکه احتما ل صدق و کذب آن وجود ندارد کسی در احتمالات ایراد نمیگیرد این سوال نه تنها غیر منطقی و غیر عقلیه بلکه بازم شامل مصداق به خواب زدن خود میشود

زنده ی بیدار;2766 نوشت:
این تصوری است که شیعیان هنگامی که نام پیشوایانشان را در قرآن ندیده اند در خیال خویش آورده اند. حجت باید بر مردم تمام می شد. این سخنان ارزشی ندارند. اگر چنین است پس حجت بر مردم آن زمان و مهمتر از همه بر مردم زمانهای بعد تمام نشده است. این چه بسا چه بسا ها توجیهات پسینی است. مهمتر از این ما سوره زنبور داریم. سوره ماده گاو داریم. سوره عنکبوت داریم. چرا نباید سوره ای تحت عنوان امامت داشته باشیم که در آن به تشریح شوون امامت و جایگاه زمینی و آسمانی آن بپردازد؟؟؟ چرا؟؟ مگر نه اینست که در زیارت جامعه کبیره خطاب به امامان آمده است: " بکم یمسک السما ان تقع علی الارض" مگر نه این است که در این زیارت می گوییم اقرار به یگانگی خداوند هم از جانب شماست: " من وحّده قبل عنکم" پس چگونه شد که درباب ابولهب و زنش در قرآن مطلب داریم اما درباره این امامان حتی بدون ذکر نام هم سوره نداریم؟؟ چگونه است که چندین و چند آیه در باب کشورگشاییهای ذوالقرنین در قرآن مطلب آمده است اما به فرض نگفته است امام کسی است که: خزّان العلم حفظه السر الله و کذا و کذا؟؟ چگونه است که یک سوره تام و تمام به یوسف بنی اسراییل اختصاص یافته است اما ذکری وتوصیفی از مقام امامت بصورت روشن و شفاف نظیر زیارت جامعه در قرآن نیامده است؟؟؟ هنوز هم بگویم یا کافی است؟؟؟

درباره این موضوع هم در پست 5 همین تاپیک ادله عقلی و نقلی بیان شده است و هر عقل سلیمی این موضوع ر امیفهمد!!!

گمنام;2850 نوشت:

دوست خوبم بهتره منطقی باشی و بر اعصابت مسلط متن کپی شده هم اگه باشد اونم نوشته یک امسانه پس اگر منطقیه باید پذیرفتش خیلی جالبه جواب نداری چرا مباحث ر وعوض میکنی هر چقدر هم توهین کنی من جوابی به بی ادبی شما نخواهم داد چون خداوند می فرماید فی قلوبهم مرضا فزادهم الله مرضا و لهم عذاب الیم بازم هر چقدر دوست دارید توهین کنید اگه واقعا غرض و مرضی نداشتید هر گز توهین نمیکردید و سعی در انحراف بحث نمیکردید

کسی به شما توهینی نکرد. سخن در این است که من با یک متن کپی پیست شده که بصورت سرقت ادبی در اینجا گذاشته شده است روبرو هستم. این مقاله عقل و خرد و زبان ندارد که بر ایرادهایی که بر آن وارد کردم پاسخ دهد. کجای این مطلب توهین به شماست؟
گمنام;2850 نوشت:

باز که تند رفتی و توهین کردی دوست عزیز پست شماره 4 همین تاپیک ر واگه درست مطالعه میکردید دلیل اینکه چرا برخی مسائل جزئیات آن در قرآن بیان شد هاس تامده است بهتون پیشنهاد میکنم دنبال حقیقت باشید نه دنبال توهین چون روش توهین روشی غیر عاقلان است

پاسخ دلیل کلی گویی و نه جزیی گویی!! گویی قرآن داده شد. اگر حرفی و سخنی و انتقادی دارید بگویید تا پاسخ دهم. ضمنا بحث را به حاشیه های اخلاقی نکشانید. شفاف و صریح اشکالات نقد مرا بنویسید.

گمنام;2850 نوشت:

اینجا لازمه فرض ر وبهتون توضیح بدهم فرق قضیه یعنی اینکه احتما ل صدق و کذب آن وجود ندارد کسی در احتمالات ایراد نمیگیرد این سوال نه تنها غیر منطقی و غیر عقلیه بلکه بازم شامل مصداق به خواب زدن خود میشود


جالب اینجاست که پاسخ های مقاله کپی پیست شده صرفا مبنی بر احتمالات است:
اگر نام امامان در قرآن می آمد احتمال خطر جانی بر آنان می رفت.
اگر نام امامان در قرآن می آمد امکان تحریف قرآن می رفت ( در پاسخ دیگران)
اگر نام امامان در قرآن می آمد احتمال نزاع و درگیری بالا می گرفت.
حال جالب اینجاست که این ایراد را به من می گیرید.
و سوال طلایی:
آیا ذکر نام یاجوج و ماجوج در قرآن مهمتر بود یا ذکر نام امام علی؟؟!!

بسیار خوب من بی احترامی هاتون ر ونادیده گرفتم واما پاسختون یاجوج و ماجوج که فرمودید نام آنها در قرآن امده است چون قبل از نزول قران بوده اند و از لحاظ تاریخی اگر نامی از امامام در قران ذکر میشد قران 100 درصد تحریف میشد

اما پاسخی مفصل به سوالتون

مقدّمه اول:
قرآن كتابى است كه براى هدايت مردم نازل شده است و به همراه سنّت نبوى تبين و تفسير مي‌شود. يعنى كتاب و سنت مكمل يكديگر هستند. در اين رابطه بايد توجه داشته باشيم كه تمام معارف اسلام اعم از عقايد، احكام و ... اصولشان در قرآن مجيد است و شرح و تفسير آنها در سنّت نبوى است. بدين سبب خداوند متعال اطاعت خود را با اطاعت از رسول اكرم(ص) مقرون ساخت و فرمود: «أَطِيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ»(1) و «أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ» (2) و «وَ أَطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ» (3) وهم چنين خداوند متعال معصيت وتخلّف از رسول(ص) را مقارن با معصيت ومخالفت خودنمود و فرمود: «وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ» (4) وهم چنين خداوند متعال اختيار خدا و رسولش را بر اختيار آدميان برتر و مقدم داشته است: «وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِن وَلاَ مُؤْمِنَة إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِيناً» (5) هم چنين خداوند متعال بيان نمود كه رسول اكرم(ص) حجّت خداست بر خلق در قول و فعلش واينكه خداوند متعال او را رهبرى قرار داد كه مردم بايد از او پيروى نمايند. براى نمونه چند آيه از آياتى كه اين مضمون را در بردارند ذكر مي‌نماييم:
1. «فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ». (6)
2. «وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا». (7)
3. «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ». (8)
4. «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى* إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى». (9)
خداوند متعال از طُرُق ظاهرى و معقول جلوى كسانى كه قصد تحريف قرآن را دارند مي‌گيرد بر طبق اين عقيده خداوند با عدم تصريح به نام امام جلوى تحريف قرآن را گرفت چرا كه اگر مثلاً نام على بن ابيطالب(ع) به عنوان جانشين پيامبر(ص) عنوان مي‌شد قطعاً مخالفين براى حذف آن تمام سعى خود را مي‌كردند درحالى كه ما معتقديم خداوند متعال با عدم ذكر نام كسى كه مخالفين زيادى داشت مانع تحريف قرآن شد

مقدمه دوم:
پيامبر اكرم(ص) اينچنين پيش بينى فرمودند: پس از من مردمى مي‌آيند كه مي‌گويند: براى ما قرآن بخوانيد كه قرآن ما را كفايت مي‌كند و اين افراد به احاديث رسول(ص) توجه نمي‌كنند. (10) اين پيشگويى نبى اكرم(ص) دقيقاً به وقوع پيوست. از اولين كسانى كه اين چنين نظريه را مطرح كرد خليفه دوم عمر بن خطاب بود كه گفت: حسبنا كتاب الله. هم چنين امام شافعى (در قرن دوم) در كتاب الام باب حكاية قول الطائفة التى ردّت الاخبار كلّها از كسانى نام مي‌برد كه قائل به تمسّك قرآن بدون توجّه به سنّت بودند. هم چنين جريان معروفى در جهان اسلام رخ داد به نام القرآنيون كه افراد اين جريان بيشتر در مصر و هند هستند و معتقدند كه قرآن ما را كفايت مي‌كند و نيازى به سنّت نبوى نداريم!
پيامبر اكرم(ص) از روزهاى نخستين تبليغ دين، به امر تعيين جانشين پس از خود توجه داشت و براى آن تدبير مي‌نمود اما باز هم پيشگويي پيامبر صلي الله عليه و آله درباره افراد ديگر نيز به وقوع پيوست آن گاه نمايندگان مدينه از آن جمله عباده بن صامت قبل از هجرت در عقبه با پيامبر صلي الله عليه و آله هم پيمان شدند؛ كسانى كه قصد بيعت با رسول اكرم(ص) را داشتند، پيامبر اكرم(ص) براى بيعت با آنها مفادى را تعيين مي‌نمود تاپس از بيعت به عمل نمودن آنها، متعهد شوند. عبادة بن صامت مي‌گويد: بيعت كرديم با رسول الله(ص) برگوش دادن و اطاعت كردن در هرحال (در سختى و آسانى) و در امر دلخواه و امر ناخوشايند (يعنى اطاعت كامل از نبى اكرم(ص) چه امر حضرت دلخواه باشد و چه ناخوشايند) واينكه نزاع نكنيم در هيچ امرى با اهل آن امر. (11) مقصود از اهل آن امر، همان كسانى هستند كه خداوند متعال در قرآن مجيدش فرمود: «أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» (12) اما متأسفانه عباده بن صامت از جمله كساني بود كه در سقيفه بين ساعده در واگذاري اين امر به اهلش نزاع كرد. در حالي كه پيامبر اكرم(ص) مصداق واقعى جانشين واولى الامر پس از خود را مشخص نمودند ونام او را ذكر و وجود مقدسش (على ابن ابيطالب(ع)) را به همگان نشان دادند و دستان اورا بالا بردند و فرموند: «من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه». بنابراين در يك جمع بندى مختصر بايد بگوييم همانطور كه در قرآن كريم نماز واجب شده و سپس پيامبر اكرم(ص) تعداد ركعت‌هاى نمازها و كيفيّت آنها را براى ما مشخّص نمودند در امر جانشين خود نيز اينگونه عمل كردند يعنى ابتدا خداوند متعال فرمود: از اولى الامر تبعيت كنيد پس نبى مكرم اسلام مصداق اولى الامر را مشخص نمود. در واقع قرآن كريم نه تنها در مسئله امامت بلكه در بسياري از امور، فقط كليّات را بيان مي‌كند. به اين نكته نيز توجه شود كه در كتب اهل تسنن رواياتى نقل شده كه پيامبر اكرم(ص) تعداد ائمه پس ازخود را دوازده نفر دانسته و فرموده‌اند كه تمام اين دوازده نفر از قريش هستند كه البته اين روايات دليل بر صحّت عقيده شيعيان در ارتباط با امامت است. (13)
معمولاً علماء براى عدم ذكر نام امام در قرآن كريم دليل ديگرى نيز ذكر مي‌كنند كه بدين شرح است: قرآن كريم مي‌فرمايد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ». (14) طبق اين آيه تعداد كمى از متكلّمان خصوصاً از متقدمين قائل به صرفه بودند. متكلمان قائل به صرفه عقيده داشتند كه بر طبق آيه فوق الذكر كسي كه ميخواهد آيه‌اى را تحريف كند خداوند متعال از طريق غيب جلوى اورا مي‌گيرد و موفق به تحريف نمي‌شود مثلاً فرشته‌اي دست اورا مي‌گيرد ولى مااين عقيده را قبول نداريم بلكه معتقديم كه خداوند متعال از طُرُق ظاهرى و معقول جلوى كسانى كه قصد تحريف قرآن را دارند مي‌گيرد بر طبق اين عقيده خداوند با عدم تصريح به نام امام جلوى تحريف قرآن را گرفت چرا كه اگر مثلاً نام على بن ابيطالب(ع) به عنوان جانشين پيامبر(ص) عنوان مي‌شد قطعاً مخالفين براى حذف آن تمام سعى خود را مي‌كردند درحالى كه ما معتقديم خداوند متعال با عدم ذكر نام كسى كه مخالفين زيادى داشت مانع تحريف قرآن شد و قرآنى كه اكنون در دست ماست نه چيزى به آن اضافه و نه چيزى از آن كم شده است.
پي نوشت ها_________
1. آل عمران: 132.
2. نساء: 59.
3. انفال: 1.
4. جن: 23.
5. احزاب: 36.
6. اعراف: 158.
7. حشر: 7.
8. احزاب: 21.
9. نجم: 3 و4.
10. نجم: 3 و4.
11. متن بيعت عبادة بن صامت از زبان خود او: «بايعنا رسول الله على السمع والطاعة وفي العسر واليسر والمنشط والمكره، وان لا ننازع الامر اهله... » صحيح بخارى، كتاب الاحكام باب كاف يبايع الامام الناس الامام ج1، 4 / 163.
12. نساء: 59.
13. مراجعه شود به صحيح مسلم 6 / 3 و4، باب الناس تبع لقريش ازكتاب الامارة، وط. تحقيق محمّد فؤاد عبدالباقي ح1821، ص1453، هم چنين صحيح بخارى 4 / 165، كتاب الاحكام. وسنن ترمذى، باب ماجاء فى الخلفاء من ابواب الفتن 6 / 66 ـ 67 و سنن ابى داود 4 / 106 و مسندالطيالسى ح767، 1278، ومسند احمد 5 / 86 ـ 90 و93 ـ 101و106 ـ 108، و كنزالعمّال 13 / 26 ـ 27، وحلية ابى نعيم 4 / 333.
14. حجر: 9.

متن زیر را هم خوب بخونید جواب تمام سوالاتون منطقی و عقلانی داده شده است

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]روش آموزشي قرآن بيان كليات و اصول عمومي است. تشريح مصاديق و جزئيات غالباً برعهده پيامبر گرامي مي‌باشد. رسول خدا(ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلكه در تبيين آن نيز مأموريت داشت، چنان كه مي‌فرمايد: [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«وَأَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْر لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون».[1][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«قرآن را بر تو فرستاديم تا آنچه براي مردم نازل شده است، براي آنها بيان كني و آشكارسازي، شايد آنان بينديشند».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در آيه ياد شده دقت كنيد، مي‌فرمايد:«لتُبَيّن» و نمي‌گويد: «لتقرأ» يا «ليتلو» و اين نشانه آن است كه پيامبر (ص) علاوه بر تلاوت، بايد حقايق قرآني را روشن كند. بنابراين، انتظار اين كه مصاديق و جزئيات در قرآن بيايد، همانند اين است كه انتظار داشته باشم همه جزئيات در قانون اساسي كشور ذكر شود. اکنون برخي از روش‌هاي قرآني را در مقام معرفي افراد بيان مي‌كنيم:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]1. معرفي به نام[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گاهي وضعيت ايجاب مي‌كند كه فردي را به نام معرفي كند، چنان‌كه مي‌فرمايد:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«وَمُبَشّراً برَسُول يَأْتِي مِنْ بَعْدي اسْمُهُ أَحْمَد».[2][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«(عيسي مي‌گويد:) به شما مژدة پيامبري را مي‌دهم كه پس از من مي‌آيد و نامش احمد است».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در اين آيه، حضرت مسيح، پيامبر پس از خويش را به نام معرفي مي‌كند و قرآن نيز آن را از حضرتش نقل مي‌نمايد.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]2. معرفي با عدد[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]و گاهي موقعيت ايجاب مي‌كند كه افرادي را با عدد معرفي كند، چنان كه مي‌فرمايد: [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«وَلَقَدْ أَخَذَ اللّه مِيثاقَ بَني إِسرائيلَ وَبَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَي عَشَرَ نَقِيباً...».[3][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«و خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگيختيم».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]3. معرفي با صفت[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بعضي اوقات وضعيت به‌گونه‌ای است كه فرد مورد نظر را با اوصاف معرفي كند؛ چنان كه پيامبر خاتم را در تورات و انجيل، با صفاتي معرفي كرده است.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«الّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُول النّبيَّ الأُمّي الّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدهُمْ فِي التَّوراةِ وَالإِنْجِيل يَامُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ ويُحِلُّ لَهُمُ الطَّيّبات وَيُحَرّمُ عَلَيْهِمُ الخَبائِث وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ...».[4][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«كساني كه از رسول و نبي درس ناخوانده‌اي پيروي مي‌كنند كه نام و خصوصيات او را در تورات و انجيل نوشته مي‌يابند، كه آنان را به نيكي دعوت كرده و از بدي‌ها بازشان مي‌دارد، پاكي‌ها را براي آنان حلال كرده و ناپاكي‌ها را تحريم مي‌نمايد و آنان را امر به معروف و نهي از منكر مي‌كند و بارهاي گران و زنجيرهايي كه بر آنان بود، از ايشان برمي‌دارد...».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با توجه به اين روش، انتظار اين كه اسامي دوازده امام با ذكر نام و اسامي پدر و مادر در قرآن بيايد، انتظاری بي جا است؛ زيرا گاهي مصلحت در معرفي به نام است و گاهي معرفي به عدد و احياناً معرفي با وصف.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اگر اين اصل را بپذيريم و بگوييم خداوند بايد كليه مسائل اختلاف آفرين را در قرآن ذكر كند، تا مسلمانان دچار تفرقه نشود; در اين صورت بايد صدها مسألة كلامي و عقيدتي و فقهي و تشريعي در قرآن ذكر شده باشد، مسائلي كه قرن‌ها ماية جنگ و جدل و خونريزي در ميان مسلمانان شده است، ولي قرآن دربارة آنها به طور صريح و قاطع ـ كه ريشه‌كن كنندة نزاع باشد ـ سخن نگفته است، مانند:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]1. صفات خدا عين ذات اوست يا زايد بر ذات؟[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]2. حقيقت صفات خبري مانند استواي بر عرش چيست؟[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]3. قديم يا حادث بودن كلام خدا.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]4. جبر و اختيار.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اين مسايل و امثال آنها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولي آن‌چنان شفاف و قاطع كه نزاع را يك سره از ميان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حكمت آن در اين است كه قرآن مردم را به تفكر و دقت در مفاد آيات دعوت مي‌كند، بيان قاطع همة مسائل، به گونه‌اي كه همة مردم را راضي سازد، بر خلاف اين اصل است.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]معرفي به نام، برطرف كنندة اختلاف نيست[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پرسشگر تصور مي‌كند كه اگر نام امام و يا امامان در قرآن مي‌آمد، اختلاف از بين مي‌رفت، در حالي كه اين اصل كليت ندارد؛ زيرا در موردي تصريح به نام شده ولي اختلاف نيز حاكم گشته است.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بني اسرائيل، از پيامبر خود خواستند فرمانروايي براي آنان از جانب خدا تعيين كند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمين‌هاي غصب شدة خود را بازستانند و اسيران خود را آزاد سازند. آنجا كه گفتند:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«إِذْ قالُوا لِنَبِيّ لَهُمُ ابْعَث لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبيلِ اللّه».[5][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«آنان به يكي از پيامبران خود گفتند: براي ما فرمانرواي معين كن تا به جنگ در راه خدا بپردازيم...».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پيامبر آنان، به امر الهي فرمانروا را به نام معرفي كرد و گفت: [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلكاً...».[6][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«به راستي كه خدا طالوت را به فرمانروايي شما برگزيده است».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با اين‌که نام فرمانروا با صراحت گفته شد، آنان زير بار نرفتند و به اشكال تراشي پرداختند و گفتند:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«أَنّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ...».[7][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]«از كجا مي‌تواند فرمانرواي ما باشد، حال آن كه ما به فرمانروايي از او شايسته‌‌تريم، و او توانمندي مالي ندارد؟...».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اين امر، دلالت بر آن دارد كه ذكر نام براي رفع اختلاف كافي نيست، بلكه بايد موقعيت جامعه، آمادة پذيرايي باشد.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چه بسا ذكر اسامي پيشوايان دوازده‌گانه، سبب مي‌شد كه آزمندان حكومت و رياست به نسل كشي بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگيري كنند، چنان كه اين مسأله درباره حضرت موسي رخ داد و به قول معروف:[/]

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]صد هزاران طفل سر ببريده شد تـا كليـم اللّه مـوسي زنـده شـد[/]

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دربارة حضرت مهدي(ع) كه اشاره‌اي به نسب و خاندان ايشان شد، حساسيت‌هاي فراواني پديد آمد و خانة حضرت عسكري(ع) مدتها تحت نظر و مراقبت بود تا فرزندي از او به دنيا نيايد و در صورت تولد، هر چه زودتر به حيات او خاتمه دهند.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در پايان يادآور مي‌شويم: همان‌طور كه گفته شد، قرآن به سان قانون اساسي است. انتظار اين كه همه چيز در آن آورده شود، كاملاً بي‌مورد است. نماز و روزه و زكات كه از عالي‌ترين فرايض اسلام است به طور كلي در قرآن وارد شده و تمام جزئيات آنها از سنت پيامبر(ص) گرفته شده است.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]--------------------------------------------------------------------------------[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][1] . نحل/44.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][2] . صف/6.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][3] . مائده/11.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][4] . اعراف/157.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][5] . بقره/246.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][6] . بقره/247.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][7] . بقره/247.[/]

گمنام;2865 نوشت:
بسیار خوب من بی احترامی هاتون ر ونادیده گرفتم واما پاسختون یاجوج و ماجوج که فرمودید نام آنها در قرآن امده است چون قبل از نزول قران بوده اند و از لحاظ تاریخی اگر نامی از امامام در قران ذکر میشد قران 100 درصد تحریف میشد

پس این که خداوند در قرآن وعده پاسداری و صیانت از قرآن را داده است انا نحن له لحافظون با آن همه ادات تاکید صرفا یک لافزنی است چه این که نمی تواند آخرین کتاب آسمانی خود را از دستبرد آدمیانی ضعیف و بی مقدار حفاظت کند. و آن چه بر جای مانده فاقد شرح و توصیف مهمترین و اساسی ترین عنصر این دین یعنی امامت است ( البته به زعم شیعه).
خواهشمندم نگویید فلان آیه شان نزولش به امامت می رسد و منظور از بهمان آیه بیصار امام است. اگر این آیات کارساز بود در دنیا این همه سنی نبود و جمعیت دقیقا باید برعکس و به نفع شیعه می شد.
چرا سوره ای به نام ماده گاو داریم؟ چرا سوره ای به نام عنکبوت داریم؟ چرا سوره ای به نام زنبور داریم؟ چرا سوره ای به نام فیل داریم؟ چرا سوره ای به نام انجیر داریم؟ چرا سوره ای به نام یوسف داریم؟ چرا سوره ای به نام مریم داریم؟ چرا سوره ای به نام یونس داریم؟ چرا سوره ای به نام دود!! داریم؟چرا سوره ای به نام منافقان داریم؟ چرا سوره ای به نام ابولهب داریم؟ ولی هیچ سوره ای به نام امامت و شرح و بیان و توضیح شوون و خصوصیات مقام امامت آنگونه که در زیارت جامعه کبیره آمده است نداریم؟؟؟؟!!!!
اهمیت آن حیوانات و آن انسانها از مقام امامت و امامان بالاتر بود؟ نقش هدایتی آنها از امامت و امامان برتر بود؟؟؟
از ترس تحریف؟؟
پس حداقل انتظار نداشته باشید آدمیان از چنین آزمون دشواری که مبتنی بر شان نزول و کنایه و ابرو و اشاره است سربلند!! بیرون بیایند. یک میلیارد مردودی بر ابطال چنین آزمونی گواه نیست؟؟
اندکی از انصاف هم خوب چیزی است.

زنده ی بیدار;2872 نوشت:
پس این که خداوند در قرآن وعده پاسداری و صیانت از قرآن را داده است انا نحن له لحافظون با آن همه ادات تاکید صرفا یک لافزنی است چه این که نمی تواند آخرین کتاب آسمانی خود را از دستبرد آدمیانی ضعیف و بی مقدار حفاظت کند. و آن چه بر جای مانده فاقد شرح و توصیف مهمترین و اساسی ترین عنصر این دین یعنی امامت است ( البته به زعم شیعه).
خواهشمندم نگویید فلان آیه شان نزولش به امامت می رسد و منظور از بهمان آیه بیصار امام است. اگر این آیات کارساز بود در دنیا این همه سنی نبود و جمعیت دقیقا باید برعکس و به نفع شیعه می شد.
چرا سوره ای به نام ماده گاو داریم؟ چرا سوره ای به نام عنکبوت داریم؟ چرا سوره ای به نام زنبور داریم؟ چرا سوره ای به نام فیل داریم؟ چرا سوره ای به نام انجیر داریم؟ چرا سوره ای به نام یوسف داریم؟ چرا سوره ای به نام مریم داریم؟ چرا سوره ای به نام یونس داریم؟ چرا سوره ای به نام دود!! داریم؟چرا سوره ای به نام منافقان داریم؟ چرا سوره ای به نام ابولهب داریم؟ ولی هیچ سوره ای به نام امامت و شرح و بیان و توضیح شوون و خصوصیات مقام امامت آنگونه که در زیارت جامعه کبیره آمده است نداریم؟؟؟؟!!!!
اهمیت آن حیوانات آن انسانها از مقام امامت و امامان بالاتر بود؟ نقش هدایتی آنها از امامت و امامان برتر بود؟؟؟
از ترس تحریف؟؟
پس حداقل انتظار نداشته باشید آدمیان از چنین آزمون دشواری که مبتنی بر شان نزول و کنایه و ابرو و اشاره است سربلند!! بیرون بیایند. یک میلیارد مردودی بر ابطال چنین آزمونی گواه نیست؟؟
اندکی از انصاف هم خوب چیزی است.

دیگه جواب سوالهاتون کامل داده شده ما سه نوع پرسشگر داریم در جهان یکی معاند یکی کسی که میخاد فقط الکی و بدون دلیل و منطق مخالفت کنه و کسی هم ممکنه باشه که واقعا متوجه نمیشه حالا خودتون بگید جزو کدام گروه هستید؟؟؟
چون من منطقی و بدون اینکه اصلا به شیعه و مسلمانان کاری داشته باشم دار پستهای قبلی پاسختون ر ودادم اول میگید چرا نام یاجوج و ماجوج در قران آمده ونام اماما ن نیامده بعد شروع میکنید به توهین کردن بعد که با پاسخ منطقی رو به رو میشید میرید میگید چرا سوره ای به نام عنکبوت ونمل و بقره در قرآن داریم دوست عزیز بهت پیشنهاد میکنم عاقلانه رفتار کن و وقتی میبینی جواب سوالات منطقیه شهامت پذیرفتنش ر وهم داشته باش مغلطه کردن که کاری نداره امام صادق علیه السلام زیبا فرمودند سوال کنید تا بفهمید به هر حال پاسختون کامل داده شد واما در مورد سوال جدیدتون هم دلایل بسیاری است که با مراجعه به شان نزول سوره ها همانطور که خودتان ادعا فرمودید که اهل مطالعه هستید به راحتی به پاسخ سوالات خود می رسید باز هم اگر جائی ر ومتوجه نشدید در خدمتون هستم

موفق باشید

گمنام;2867 نوشت:
متن زیر را هم خوب بخونید جواب تمام سوالاتون منطقی و عقلانی داده شده است

دوست گرامی از درج متون کپی پیست شده که خود هیچ دانشی درباره آنها نداری و سراسیمه آنها را از اینجا و آنجا پیدا می کنی دست بردار و کمی فکر کن. من پاسخ این پاسخ نماها را داده ام. بدنبال حقیقت باش
گمنام;2867 نوشت:

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در پايان يادآور مي‌شويم: همان‌طور كه گفته شد، قرآن به سان قانون اساسي است. انتظار اين كه همه چيز در آن آورده شود، كاملاً بي‌مورد است. نماز و روزه و زكات كه از عالي‌ترين فرايض اسلام است به طور كلي در قرآن وارد شده و تمام جزئيات آنها از سنت پيامبر(ص) گرفته شده است.[/]

یاجوج و ماجوج همه چیز است یا امامت؟؟
ذوالقرنین همه چیز است یا امامت؟؟
باز و بسته بودن دستان سگ اصحاب کهف همه چیز است یا امامت؟؟
ابولهب همه چیز است یا امامت؟؟
پرندگان سنگ به منقار گرفته همه چیز است یا امامت؟؟
فرو رفتن خورشید در چشمه ای گل آلود همه چیز است یا امامت؟؟
.......................
.........................
............................
................................
چقدر برایتان از این دست جزییات بنویسم تا از دلیل مضحک بالا دست بکشید دوست گرامی؟؟

زنده ی بیدار;2872 نوشت:
پس این که خداوند در قرآن وعده پاسداری و صیانت از قرآن را داده است انا نحن له لحافظون با آن همه ادات تاکید صرفا یک لافزنی است چه این که نمی تواند آخرین کتاب آسمانی خود را از دستبرد آدمیانی ضعیف و بی مقدار حفاظت کند. و آن چه بر جای مانده فاقد شرح و توصیف مهمترین و اساسی ترین عنصر این دین یعنی امامت است ( البته به زعم شیعه).
خواهشمندم نگویید فلان آیه شان نزولش به امامت می رسد و منظور از بهمان آیه بیصار امام است. اگر این آیات کارساز بود در دنیا این همه سنی نبود و جمعیت دقیقا باید برعکس و به نفع شیعه می شد.
چرا سوره ای به نام ماده گاو داریم؟ چرا سوره ای به نام عنکبوت داریم؟ چرا سوره ای به نام زنبور داریم؟ چرا سوره ای به نام فیل داریم؟ چرا سوره ای به نام انجیر داریم؟ چرا سوره ای به نام یوسف داریم؟ چرا سوره ای به نام مریم داریم؟ چرا سوره ای به نام یونس داریم؟ چرا سوره ای به نام دود!! داریم؟چرا سوره ای به نام منافقان داریم؟ چرا سوره ای به نام ابولهب داریم؟ ولی هیچ سوره ای به نام امامت و شرح و بیان و توضیح شوون و خصوصیات مقام امامت آنگونه که در زیارت جامعه کبیره آمده است نداریم؟؟؟؟!!!!
اهمیت آن حیوانات و آن انسانها از مقام امامت و امامان بالاتر بود؟ نقش هدایتی آنها از امامت و امامان برتر بود؟؟؟
از ترس تحریف؟؟
پس حداقل انتظار نداشته باشید آدمیان از چنین آزمون دشواری که مبتنی بر شان نزول و کنایه و ابرو و اشاره است سربلند!! بیرون بیایند. یک میلیارد مردودی بر ابطال چنین آزمونی گواه نیست؟؟
اندکی از انصاف هم خوب چیزی است.

زنده ی بیدار;2876 نوشت:
دوست گرامی از درج متون کپی پیست شده که خود هیچ دانشی درباره آنها نداری و سراسیمه آنها را از اینجا و آنجا پیدا می کنی دست بردار و کمی فکر کن. من پاسخ این پاسخ نماها را داده ام. بدنبال حقیقت باش

یاجوج و ماجوج همه چیز است یا امامت؟؟
ذوالقرنین همه چیز است یا امامت؟؟
باز و بسته بودن دستان سگ اصحاب کهف همه چیز است یا امامت؟؟
ابولهب همه چیز است یا امامت؟؟
پرندگان سنگ به منقار گرفته همه چیز است یا امامت؟؟
فرو رفتن خورشید در چشمه ای گل آلود همه چیز است یا امامت؟؟
.......................
.........................
............................
................................
چقدر برایتان از این دست جزییات بنویسم تا از دلیل مضحک بالا دست بکشید دوست گرامی؟؟

جوابتون در پست قبل داده شده

گمنام;2875 نوشت:
دیگه جواب سوالهاتون کامل داده شده ما سه نوع پرسشگر داریم در جهان یکی معاند یکی کسی که میخاد فقط الکی و بدون دلیل و منطق مخالفت کنه و کسی هم ممکنه باشه که واقعا متوجه نمیشه حالا خودتون بگید جزو کدام گروه هستید؟؟؟

در مقابل دو فرد داریم. یکی که به خواب عمیقی فرو رفته و دیگری که خودش را به خواب زده است. امیدوارم شما از نمونه اول باشید.
هیچ یک از دلایل ارائه شده از جانب شما! ( آنها؟؟!!) برای من قابل قبول نبوده است. آن هم نه اکنون که سالهاست اینها را می شنوم. به شهادت آنچه نوشتم این دلایل رافع آن ایراد ها و ابهام ها نیست.
گمنام;2875 نوشت:

چون من منطقی و بدون اینکه اصلا به شیعه و مسلمانان کاری داشته باشم دار پستهای قبلی پاسختون ر ودادم اول میگید چرا نام یاجوج و ماجوج در قران آمده ونام اماما ن نیامده بعد شروع میکنید به توهین کردن بعد که با پاسخ منطقی رو به رو میشید میرید میگید چرا سوره ای به نام عنکبوت ونمل و بقره در قرآن داریم دوست عزیز بهت پیشنهاد میکنم عاقلانه رفتار کن و وقتی میبینی جواب سوالات منطقیه شهامت پذیرفتنش ر وهم داشته باش مغلطه کردن که کاری نداره امام صادق علیه السلام زیبا فرمودند سوال کنید تا بفهمید به هر حال پاسختون کامل داده شد واما در مورد سوال جدیدتون هم دلایل بسیاری است که با مراجعه به شان نزول سوره ها همانطور که خودتان ادعا فرمودید که اهل مطالعه هستید به راحتی به پاسخ سوالات خود می رسید باز هم اگر جائی ر ومتوجه نشدید در خدمتون هستم

موفق باشید


فکر نکنید هر پاسخی که دادید رافع اشکال است. بخوان. دقت کن. بفهم. بعد کپی پیست کن.
این که می گویم چرا سوره هایی با آن عناوین کذایی داریم ولی به نام امامت سوره ای نداریم اشکال و ایرادی جدی است. پاسخ می طلبد. با کشاندن بحث به حاشیه های اخلاقی کار سامان نمی یابد.

دوستان عزيز جناب زنده ی بیدار و گمنام در مباحثه سعي داشته باشيد كه نكات اخلاقي و قوانين و ضوابط انجمن را رعايت فرماييد و به فرموده قرآن كريم اگر بحث و گفتگويي هم با هم داريد به شيوه جدال احسن و منطقي باشد .
نكته ديگر آن كه جناب زنده بيدار شما هم بهتره پرسش ها و شبهات خود را با كارشناسان سايت بپرسيد .
با تشكر

مدیر سایت;2882 نوشت:
دوستان عزيز جناب زنده ی بیدار و گمنام در مباحثه سعي داشته باشيد كه نكات اخلاقي و قوانين و ضوابط انجمن را رعايت فرماييد و به فرموده قرآن كريم اگر بحث و گفتگويي هم با هم داريد به شيوه جدال احسن و منطقي باشد .
نكته ديگر آن كه جناب زنده بيدار شما هم بهتره پرسش ها و شبهات خود را با كارشناسان سايت بپرسيد .
با تشكر

بسیار خوب بنده سکوت میکنم تا وجود کارشناسان استفاده میکنم موفق باشید

[=Times New Roman]بسمه تعالی :Sham::Sham:
[=Times New Roman]امامت یک نوع اعتقاد است و از اصول مذهب تشیع که ادله عقلی کاملا در اثبات آن موجود است و در کتب اعتقادی به آن اشاره شده است .
[=Times New Roman]در قران بحث امامت واضح وروشن در آیات بسیاری آمده است.بقره،2.احقاف ،12.هود ،11.که با مراجعه به تفاسیر چنانچه واقعا در پی سخن حق باشید آن را خواهید یافت و
[=Times New Roman]امامت یک چیز است و مصداق آن چیز دیگری است که طبق زمانهای مختلف مصداق عوض میشود .
[=Times New Roman]در قرآن اگر نام ائمه (ع) می آمد به راحتی قابل عوض کردن بود چرا که همین قرآ ن که خداوند صیانت آن را تضمین نموده است از سوی دشمنان در صدد تحریف آن برآمدند و نتوانستند کاری کنند .خداون برای اینکه کتاب خدا از تحریف دور ماند از سوی دیگر مصداق امامت را که ائمه (ع)میباشند مشخص سازد دست به شگردی میزند که نه تنها صیانت قرآن حفظ شود منظور خود را نیز پر واضح برای آنانکه در پی حقیقت هستند بدون هیچ ابهامی بیان می دارد .در این زمینه به تفسیر فخر رازی از مفسرین معروف اهل سنت رجوع کنید که چگونه ا به شان نزول آیات بسیاری که علی (ع) است اعتراف می کند مانند آیه55 مائده و...
[=Times New Roman]اگر نام حیوانات را در قرآن آمد برای هدایت انسانهاست نه اینکه نام آن حیوان از نام امام مهمتر باشد چنین گمانی بسیار سخیف است .:Gol::Gol::Gol:

بنام خدا


با سلام و عرض تشکر خدمت دوستان و کاربران محترم سایت
خصوص جنابان گمنام و زندۀ بیدار


و سپاس از مدیر محترم سایت که امر نظارت بر مباحث را با سعۀ صدر و به خوبی انجام می دهند.


جهت اطلاع کاربر محترم زندۀ بیدار و دیگر کاربران و مراجعان سایت، گفتنی است: این بحث یعنی "دلایل عدم ذکر نام امامان (ع) در قرآن" پیشتر در پستی جداگانه توسط کاربران پرسیده شده و نکات ریز و دقیقی مورد توجه قرار گرفت، که بطور مفصل و دقیق، پاسخ سؤالات و ابهامات مطروحه که معمولاً با مطالب طرح شده در این پست مشابه است توسط کارشناسان محترم سایت اعم از قرآنی، حدیثی، کلامی، تاریخی و ... ارائه گردیده است.

پس از دوستان و کاربران محترم خصوصاً زندۀ بیدار تقاضا می شود برای مطالعه و تنویر ابهامات و رفع شبهاتشان به آدرس زیر مراجعه کنند و در صورتی که ابهامی باقی مانده با رعایت ادب کلام و حرمت بحث، سؤال و یا شبهه خود را بطور مشخص، طرح کنند تا از سوی کارشناسان محترم پاسخ مکفی و مناسب دریافت نمایند:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=539


نکاتی به همۀ کاربران و پرسشگران محترم سایت

بدیهی است پرسشگران فرهیختۀ سایت واقفند که ارسال حجم زیادی از شبهات و سؤالات در یک پست، به شکلی هجومی، و نیز بدون رعایت ادب سخن و عدم احترام به موضوع، شخصیت های مورد سؤال در بحث و مخاطب گفتمان، جرکتی غیر اصولی و غیر منطقی بوده و اگر نگوییم رذیلت است، فضیلت نیز محسوب نمی شود، علاوه بر اینکه نوعی ضعف و اظهار عجز است، نه اظهار توانمندی و کمال، و بی شک، شیوۀ جدل گرایان و مغالطه گران است و قطعاً با این اقدام، در وهلۀ اول، هویت خود را نزد دیگر کاربران و کارشناسان، بعنوان فردی غیر اصولی و فاقد منطق معرفی می کنند.


بعلاوه پر واضح است که امکان پاسخگویی بنیادین، اصولی و دقیق را آنگونه که معمولاً پرسشگران مطالبه می کنند، از کارشناسان می گیرند و این دقت و تفصیل جایش را به اجمال و اشاره می دهد.

امید کاربران محترم به نکات کلیدی، کاربردی و اخلاقی پرسش و پاسخ توجه فرمایند. تا به کمک یکدیگر فضایی کاملاً علمی و دوستانه توأم با احترام متقابل داشته باشیم.:Sokhan:


باتشکر موفق باشید ...:Gol:

صدیق;2891 نوشت:

با سلام و عرض تشکر خدمت دوستان و کاربران محترم سایت
خصوص جنابان گمنام و زندۀ بیدار

من هم بر شما درود می فرستم

صدیق;2891 نوشت:

جهت اطلاع کاربر محترم زندۀ بیدار و دیگر کاربران و مراجعان سایت، گفتنی است: این بحث یعنی "دلایل عدم ذکر نام امامان (ع) در قرآن" پیشتر در پستی جداگانه توسط کاربران پرسیده شده و نکات ریز و دقیقی مورد توجه قرار گرفت، که بطور مفصل و دقیق، پاسخ سؤالات و ابهامات مطروحه که معمولاً با مطالب طرح شده در این پست مشابه است توسط کارشناسان محترم سایت اعم از قرآنی، حدیثی، کلامی، تاریخی و ... ارائه گردیده است.

پس از دوستان و کاربران محترم خصوصاً زندۀ بیدار تقاضا می شود برای مطالعه و تنویر ابهامات و رفع شبهاتشان به آدرس زیر مراجعه کنند و در صورتی که ابهامی باقی مانده با رعایت ادب کلام و حرمت بحث، سؤال و یا شبهه خود را بطور مشخص، طرح کنند تا از سوی کارشناسان محترم پاسخ مکفی و مناسب دریافت نمایند:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=539

دوست گرامی
پاسخها همان تکرار مکررات وبحث های حاشیه ای است. چیز جدیدی در آنها نیست.
دعو قرآن چنان که گمان کرده اند مبتنی بر کلی گویی نیست بلکه جزییات بسیار بسیار زیادی هم در قرآن آمده است. نمونه هایی از آنها را قبلا ذکر کردم.
احتمال تحریف نیز مخدوش است زیرا با وعده خداوند مبنی بر پاسداری از قرآن در تضاد است. نمی توان هم گفت پاسداری از کلام خداوند مبتنی بر عدم ذکر نام امامان است. زیرا دلیلی عقلایی نیست و حاکی از علاقه و تعصب به معتقدات فرقه ای است. هر کس می تواند ادعا کند نام رهبر و مقتدای من می توانست در قرآن بیاید ولی خداوند صیانت از قرآن را مبتنی ساخت بر عدم ذکر رهبر و مقتدای من!!
این که اگر نام امامان در قرآن می آمد با امامان چه و چه می کردند نادرست است. زیرا اگر توصیف کامل مقام امامت همانند آن چه در زیارت جامعه کبیره است در قرآن می آمد ( چرا کارشناسان سایت از متعرض شدن به این نکته تغافل می ورزند! ) مردم با نقش و منزلت مقام امامت بصورت صریح و روشن آشنا می شدند و زمینه ی فکری آنها مساعد پذیرش مصداق می گشت و کار به بنی امیه و بنی العباس نمی کشید.
نمی توان به کنایات و اشارات و شان نزول های پراکنده قرآن دلخوش بود که اگر وافی و کافی به مقصود بود از این آزمون دشوار نزدیک به یک میلیارد مسلمان نمره ی مردودی نمی گرفتند.
از این کنایات و اشارات هر کسی صید مصداق و منظور می کند. حتی فخر رازی که شان نزول را بر خلیفه چهارم می گیرد به مانند شیعیان آن را نمی پذیرد زیرا اگر می پذیرفت که ما اکنون او را سنی مذهب نمی دانستیم. و این نیز کمال بی انصافی است که بگوییم آنها اگر تعصب و کوردلی خود را کنار می گذاشتند به حقانیت تشیع!! پی می بردند. این کمال خودخواهی است و حاکی از این نکته است که فرد گوینده خود را صاحب تمام حقیقت دانسته و دیگرانی را که جز او می اندیشند یا غافل یا معاند می پندارد.
این که می گویم چرا سوره هایی با نام حیوانات و شخصیتهای دیگر در قرآن داریم ولی سوره ای به نام امامت و حاوی شان و منزلت امامت آنگونه که در زیارت جامعه کبیره آمده است نداریم سخنی به گزاف و بقول یکی از کاربران بسیار با ادب سخنی سخیف!! است؟؟
این برخوردها نشان می دهد که گوینده از مقام و منزلت امامت در نزد شیعه آگاه نیست والا هرگز نمی پذیرفت که در قرآن سوره فیل باشد ولی سوره امامت نباشد.
آیا سوره های فیل و مورچه مهمتر است یا امامتی که اینگونه در زیارت جامعه کبیره به وصف درآمده است:
وَخُزّانَ الْعِلْمِ
وَاَرْكانَ الْبِلادِ
وَاَبْوابَ الاْيمانِ
وَسُلالَةَ النَّبِيّينَ
وَصَفْوَةَالْمُرْسَلينَ

وَوَرَثَةِ الاَْنْبِياَّءِ
وَالْمَثَلِ الاَْعْلى
وَحُجَجِ اللَّهِ عَلى اَهْلِ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَالاُْولى
مَحاَّلِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ
وَمَعادِنِ حِكْمَةِ اللَّهِ
اِصْطَفاكُمْ بِعِلْمِهِ
وَارْتَضاكُمْ لِغَيْبِهِ
وَاخْتارَكُمْ لِسِرِّهِ
وَاجْتَبيكُمْ بِقُدْرَتِهِ
وَحُجَجاً عَلى بَرِيَّتِهِ
وَالْمُقَصِّرُ فى حَقِّكُمْ زاهِقٌ
وَمَنْ رَدَّ عَلَيْكُمْ فى اَسْفَلِ دَرَكٍ مِنَ الْجَحيمِ
بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ
وَبِكُمْ يَخْتِمُ
وَبِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ
وَبِكُمْ يُمْسِكُ السَّماَّءَ اَنْ تَقَعَ عَلَى الاَْرْضِ اِلاّ بِاِذْنِهِ

حال با توصیفات تکان دهنده فوق که تنها بخشی از زیارت جامعه کبیره است آیا جای آن نبود که در کنار سوره های زنبور و مورچه و فیل و انجیر سوره ای نیز به توصیف و تشریح و تبیین امامت که شالوده اسلام است در نزد شیعه آورده شود؟
می دانید زمانی که در زیارت جامعه می خوانیم اگر کسی خداوند را به یکتایی شناخت از جانب شما بوده یعنی چه؟؟
چرا دقت نمی کنید؟ آیا نام یاجوج و ماجوج و ماجراجویی های ذولقرنین مهمتر بود یا توصیف و تبیین این اصل بنیادین؟؟
داستان یوسف مهمتر بود یا تبیین چنین اصل زیر بنایی؟؟
توصیه می کنم یک بار دیگر زیارت جامعه کبیره را در آدرس زیر بخوانید و بعد قصه اصحاب کهف و بریده بودن یا نبودن دستان ابولهب تا عشق بازیهای زلخیای مصری تا ماجراجوییهای ذولقرنین را نیز بخوانید و به مقایسه ای عاقلانه و بدون تعصب دست بزنید و به آن چه می گویم فکر کنید.
از این گذشته مصادیق چنان جایگاه رفیعی اگر با مشخصات کامل از جانب خداوند ارائه می شد حجت بر همگان تمام می گشت و اختلاف های بعدی هم اگر رخ می داد در مقابل قرآن بود نه در لوای قرآن.
ضمنا تقاضای من از آنان که مرتب توصیه به اخلاق می کنم این است که لطف کنند بگویند سرقت ادبی کاری اخلاقی است یا خیر؟
ممنون

زیارت جامعه کبیره:
http://www.aviny.com/MAFATIH/Motoon/Mafatih090.aspx

جناب زنده بیدار و جناب گمنام ،به هردوی شما درود می فرستم . پی گیری مباحث علمی ،عموما از سر تلاش برای بهتر دانستن و افزایش علم است و به آن نقصی نیست . عموم سوالات شما ،مباحث قرآنی است . و البته از حیث تاریخی هم ،موضوع امامت در قرآن در کتابهای تاریخی مطرح شده و بدانها ،پرداخته شده است . نکته مهم این است که مبحث امامت و تعیین جانشینی از سوی پیامبر ،به مزاج اعراب خوش نمی آمد . و این به چند علت بود : 1- آنکه اعراب ،هرگز قیمومیت کسی را نسبت به خودشان قبول نداشتند و همواره سعی می کردند به نوعی زندگی کنند که کاملا از قید و بند حکومت ها آزاد باشند . اذا بسیار کوچ نشینی می کردند و هرگز شهر نشین نمی شدند . این عادت غالب عربها بود .آنان وقتی که پیامبر را پذیرفتند ،این را نوعی حکومت بنی هاشم بر دیگر قبایل قلمداد کردند و به این خاطر سعی کردند پس از پیامبر ،نگذارند حکومت در دست بنی هاشم بماند . در قرآن اگر ملاحضه بفرمایید ،می بینید که چقد راعراب به مساله فخر فروشی و افتخار به پدران خود ،ارزش قائل بودند . کار به جایی رسیده بود که در مفاخره و خود برتر بینی هایشان به جایی رسیدند که رفتند و قبرهای اموات خود را شماره کردند و به افزایش مردگانشان به دیگران مفاخره کردند . این داستان سوره تکاثر است . در آیه 200 بقره می خوانیم که خداوند می فرماید این قدر که از پدرانتان یاد می کنید از خدا هم یاد کنید . خب با این وضعیت چه انتظاری از اعراب هست . پیامبر در فرازهایی که در آخرهای عمر شریفشان بیان فرمودند ،به موضوع احتمال جدایی مردم از اهل بیت اشاره کردند و هر چه سعی کردند به نحوی نگذارند که حق از مسیرش منحرف نشود ،نشد و جریان یوم الخمیس شاهد این ادعاست . در مناصب دوره جاهلی ،آمده است که قبایل برای اینکه هر کدام به منصبی برسند ،حتی حاضر بودند جنگ به پا کنند ،لذا مناصب مکه و کعبه در جاهلی بین قبایل مختلف تقسیم شد و حتی به خاطر آنکه منصبی نمانده بود برای بعضی قبایل ،مجبور شدند منصب های جدیدی ابداع کنند تا درگیری پیش نیاید . خب مردمی با این روحیه که غالب آنها در سال هشتم هجرت ،یعنی دوسال پیش از رحلت پیامبر مسلمان شده اند و قرآن هم ایمان انها را واقعی نمی داند ،چه انتظاری از آنها می توان داشت . بسیاری از اعراب قبایل مختلف ،به صورت اسمی ،مسلمان شدند و از اسلام چیزی نمی دانستند . از جمله همانهایی که در عام الوفود مسلمان شدند ، و نیز مسلمانان پس از فتح مکه . خب کسی که سالیان درازی از عمر خود را بت پرستیده و اکنون در عرض 2 سال می خواهد فبا اسلام آشنا شود ،به نظر شما چه مقدار از اسلام را می تواند بفهمد . طرفه آنکه رئیس قبیله که معمولا از همه پیرتر است بعد عمری بت پرستی حالا مسلمان شده و در مسائل هم ،اعضای قبیله باید به حرف او گوش بدهند . او خود از اسلام چه آموخته که باید دیگران هم از او تبعیت کنند ؟ قرآن در آیه 97 توبه و 14 حجرات ،می گوید که اعراب از بدترین کافرانند و اعرابی که می گویند ما مومنیم ،تو پیامبر ،به آنها بگو که شما مومن نیستید ،بلکه فقط مسلمان هستید . حالا این اعراب و این جامعه اسلامی ،اگر اسامی اهل بیت را در قرآن می دیدند ،حتما قرآن را دست کاری می کردند . اگر خداوند متعال فرمود که ما قرآن را حفظ می کنیم ،این به آن معنی نیست که دست و پای مردم را می بندد که نتوانند علیه آن بنویسند یا بگویند ،یا دست در قرآن ببرند ،بلکه به این معنی است که به نحوی قرآن را چیده و کلمات را کنار هم گذاشته ،که هر کسی هر جور بخواهد بتواند ،تفسیر کند . و دیگر احتیاج به دست بردن در قرآن نباشد . و الا اگر قدرت گناه را از ما بگیرد که فضلی نیست و سنت الهی هم این نبوده است . و البته قرآن اشاره می کند که فقط راسخون در علم به معنای واقعی قرآن واقفند که آنها هم ائمه اند . می توانید به انجمن تاریخ هم مراجعه کنید و بحث حسادت صحابه نسبت به حضرت علی را هم ببینید . :khandeh!::khandeh!::khandeh!::Nishkhand::Nishkhand::Nishkhand::Gol::Gol::Gol:

[=Times New Roman]

با سلام به رسول گرامی
همه ی اعراب کوچ نشین نبودند. آنها اعرابی بودند معمولا نه عرب. عرب ها شهر نشین بودند و همان ساکنان مکه و یثرب و دیگر شهر های عربستان بودند. ضمنا در بیانات امامان هم به عباراتی بر می خوریم که قریشیان را بر غیر قریشیان برتری داده اند. چون از حافظه نقل می کنم نمی توانم آدرس بدهم . در اولین فرصت منبع یا منابع لازم را ذکر خواهم کرد.
متاسفانه پاسخ مطلب را نداده اید. پرسشهای من به قوت خود باقیست؟ چرا به فرازهای زیارت جامعه کبیره اشاره نکردید؟؟
پس لطفا پاسخ مطلب را بدهید.

دوست عزیزم اگر مطلب بنده را خوب مطالعه می فرمودید ،به کوچ نشینی و شهر نشینی اعراب اشاره شده بود . آنچه که شما فرموده اید که انها اعرابی بودند نه عرب لازم است که به عرض برسانم که جمعیت بسیار کمی از مردم جزیرة العرب را شهر نشینان تشکیل می دادند و غالب مردم بیابانگرد بودند و آنهایی که در شهر زندگی می کردند در مقابل بقیه کم بودند . شما اگر به لیست قبایل مختلف در عربستان دوره پیامبر مراجعه بفرمایید ،خواهید دید که جز چند قبیله مانند قریش و اوس و خزرج و ثقیف و ... ما بقی قبایل تماما زندگی شان بدوی و غیر شهرنشین بود . و علت عدم تمایل حکومتهای ایران و روم برای تصرف عربسان هم ،همین بود که انقیاد قبایل کوچ نشین برای این حکومتها لطفی نداشته است . اما درباره زیارت ناحیه هم لازم ،ماست بگویم که گرچه عین این مطالب در قرآن نیامده ،ولی آیات زیادی که درباره امامت به آنها استدلال می کنند ،به این معنی دلالت می کند . مثلا در آیه مباهله ،جایگاه اهل بیت نسبت به پیامبر و خداون متعال نشان داده شده است . پیشنهاد می کنم به بحث هیا استاد جوادی در تفسیر شان مراجعه بفرمایید . البته لازم است بگویم که بنده کارم تاریخ است و کارشناس قرآنی بهتر از بنده می تواند در مسائلی که مربوط به قرآن است اظهار نظر کند .

سلام به دوستان عزيزم زنده ي بيدار و گمنام
من هم معتقدم كه بايد به هر سوال پاسخ در خور آن را داد ، البته هميشه براي كساني كه به دنبال حل شدن دغدغه شان هستند ، دستيابي به جواب مهم است نه اينكه چه كسي و از كجا به وي پاسخ گفته است و اساسا اين فضا فرصتي است براي برطرف شدن شبهات ، نه برگزاري امتحان و زور آزمايي علمي .
در خصوص موضوع مورد بحث جداي از پاسخ هاي دقيق علمي ، بررسي دو نكته ضروري به نظر مي رسد :
الف) چرا در قرآن اولويت در بيان جزئيات رعايت نشده است ، مثلا تعداد ركعات نماز بيان نشده ولي ياجوج و ماجوج آمده است و..... . اين شبهه مربرط به قرآن است نه شيعيان و پاسخگوي آن بايد همه مسلمانان باشند نه تنها شيعيان . البته شايد بتوان دقت قرآن كريم به برخي از موضوعات جزيي كه بيشتر درتاريخ انبياء آمده است را بدين خاطر دانست كه غالب آيات قرآني كه به داستان انبياء يا گذشتگان پرداخته اند در مدينه نازل شده اند چرا كه مخاطب پيامبر(ص) در مكه تنها مشركان بودند ولي در مدينه اهل كتاب و يهوديان عمده ترين حريف رسول خدا(ص) دانسته مي شدند ، لذا رسول خدا (ص) براي اثبات اين موضوع كه به انبياء گذشته بيش از آنها آگاه بوده و اساسا اسلام آخرين حلقه از همين سلسله انبياء مي باشد لازم مي بود كه جزئيات بيشتري در خصوص گذشتگان بيان شود .
ب) وجهه ديگر اين شبهه ارتباطش با شيعيان است كه گفته شد كه چرا نام امامان شيعه در قرآن نيامده است ؟
آيا اين شبهه تنها متوجه شيعيان است ؟
آيا در قرآن كريم نامي از خلفاء عامه آمده است ؟
آيا نامي از بنيانگزاران عقيده و فكر عامه در آن دوره آمده است ؟
آيا در قرآن آمده است كه چند نفر كه امتياز بيشتري نسبت به ديگران نداشتند مي توانند براي ديگران خليفه تعيين كنند ؟
آيا كسيكه بارها بر عجز و ناتواني خود در فهم دين اعتراف كرده و زنان پرده نشين مدينه را از خود داناتر دانسته ، بر مبناي آموزه هاي قرآني مي تواند عهده دار منصب خلافت باشد ؟
و هزاران آيا هاي ديگر
ج) وجهه ديگر سوال دوست عزيزم زنده بيدار؛ آيا به نظر شما بايد همه ضروريات دين در قرآن كريم آمده باشد . اگر « كتاب قرآن ما را بس است » پس جايگاه رسول خدا (ص) وسيره و سنت نبوي چه مي شود ؟
اگرقرآن ما را كافي است خداوند بجاي صدها پيامبر صدها كتاب براي مي فرستاد ؟
با توجه به جايگاه بي بديل پيامبر(ص) در دين مبين اسلام از ديدگاه شيعيان و برخي از عامه ، بسياري از ضروريات دين مي تواند از كلام و زبان پيامبر اسلام (ص) بيان شود و نياز به بيان آن در قرآن نيست .:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

با سلام به زنده بیدار من از شما یک سوال می پرسم ایا فیل و شتر و مورچه و یاجوج و ماجوج مهمترند یا بیان رکعات نماز ؛ انها مهمترند یا پیامبرانی چون زرتشت و یوشع و ایلیاو ... انها مهم ترند یا بیان حکومتهایی مانند هخامنشیان و اسکندر وبنی عباس و بنی امیه و خلفایی چون ابو بکر و عمر و ... انها مهمترند یا .....
ای دوست نازنین تابع هر ایینی باشی با دقت در این سوالات می فهمی که شیوه قران بیان مصادیق مهمات امور نیست بلکه شیوه قران بیان کلیات و شیوه ها و اسلوب می باشد انچه موجب امتحان بشر می گردد تا با اندیشه خود در ایات تفکر نماید و انسانی که می تواند با هوا پرستی و توجیهات در مسیر حق حرکت نکند ازاد افریده شده تا با تدقق و اندیشه راه درست را بیابد و گر نه خداوند می توانست در پیشانی هر یک از ما مهری هنگام تولد بزند که نام انبیا راستین در ان باشد تا از او پیروی کنیم یا طوقی بر گردن ما بیندازد که هر وقت بیراهه رفتیم یا ناحق گفتیم ان آژیر بکشد و می توانست در کوهی نام تمام انسانهای خوب را حک کند تا امروز اینقدر متحیر نشویم و در انتخاب هایمان متحیر نشویم و حتی ریس جمهوری و نماینده مجلس را درست انتخاب نماییم بله خدا می توانست ولی این کار را نکرد چرا ؟
برای اینکه فرق انسان و ملایکه در همین شیوه هدایت است و برتری انسان هدایت یافته نیز بر ملک به همین دلیل است که با استفاده از عقل و اشارات وحیانی انبیا در میان راههای بسیار و مبهم راه درست را بیابد
بنابراین شما باید ابتدا تکلیف خود را با قران مشخص نمایید که ایا ان را به عنوان کتاب اسمانی می پذیرید یا نه
بعد از پذیرش اصل در می یابید که قران شیوه ای خاص برای هدایت دارد و اگر اشکالتان به شیعه را وارد بدانید نتیجه این است که خلفای ثلاث بر حق هستند انگاه شیعه سوال می کند خدا که می دانست بعد از پیامبر اختلاف می شود چرا اسم خلفا را در قران نیاورد یا چگونگی وضو و نماز و اذان و مهر و ... را تصریح نکرد
شما یا باید بگوید خدا و قران کوتاهی نموده اند یا اینکه شیوه هدایت قران به گونه ای دیگر است

دوست عزیز
شاید شما از تکرار مکررات خوشتان بیاید ولی من نه.
شما را ارجاع می دهم به تمامی پست هایی که در این تاپیک نوشتم.
من کاری به اهل سنت ندارم. اسلامی که من می شناسم و از کودکی با آن بزرگ شدم اسلامی است که به نام تشیع معروف است. من هر انتقادی بر اسلام دارم متوجه این اسلام است. چون اسلامی است که با آن بزرگ شده ام و آن را می شناسم و همین اسلام است که مبنای حکومت فعلی است. بنابراین خواهشمندم بحث اختلاف های فرقه ای را پیش نکشید که وقت من بسی ارزشمند تر از این است که صرف این امورات شود. فقط یک نکته این که دوستی پرسیده چرا نام ابوبکر و عمر و عثمان در قرآن نیامده است؟
لازم است به این دوست عزیز یاد آور شوم که هیچ عالم سنی نمی گوید:
خلفای سه گانه موجب شده اند که خداوند نگذارد آسمان بر زمین بیفتند!
خلفای سه گانه موجب می شوند باران ببارد!
خلفای سه گانه هر وقت اراده کنند چیزی را بدانند می دانند!
خلفای سه گانه خزائن علم خداوندی هستند!
خلفای سه گانه عالم به ما کان و ما یکون هستند!
هر کس خلفای سه گانه را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است!
هر کس خلفای سه گانه را قبول نداشته باشد اسلامش هیچ ارزش و بهایی ندارد!!
................................
.................................
...........................
دوست من این گنده گویی ها از آن شیعه است. کی اهل سنت چنین سخنان درباره خلفا گفته اند؟؟؟
کجا؟؟
به من نشان بدهید.
چرا چشمانتان را باز نمی کنید؟
حال که چنین گنده گویی هایی می کنیم لاجرم به همان اندازه بزرگی ادعا هایمان باید بخشی از قرآن به آن اختصاص یابد. چرا یک بار زیارت جامعه را با تامل و نه لقله ی زبان و بهر ثواب نمی خوانید؟
اگر امامت آن قدر بزرگ است که منکر آن به قول علامه حلی در شرح تجرید کافر است. چرا سوره ای در توصیف آن و تببین شوون مختلف آن نظیر آن چه در زیارت جامعه است نداریم؟؟ سوره انجیر از آن مهمتر بود؟؟
در ضمن من اینگونه نیست که ابتدا قرآن را بپذیرم و بعد به توجیه اشتباهات و نواقص آن روی بیاورم.
اول قرآن را بدون پذیرش اولیه بررسی می کنم اگر موافق عقل بود می پذیرم و اگر نه نه. این روش صحیح است نه پذیرش دربست اولیه و بعد آغاز توجیه و ماله کشی.
پیروی از عقل و رعایت انصاف را به همگان توصیه می کنم.

چون احساس می کنم دوستان پست ذیل من را به دقت نخوانده اند و سراسیمه به جوابگویی پرداخته اند دعوت می کنم بدون تعصب و پیش داوری آن چه نوشته ام را بخوانند و در آن تفکر کنند:
دعو قرآن چنان که گمان کرده اند مبتنی بر کلی گویی نیست بلکه جزییات بسیار بسیار زیادی هم در قرآن آمده است. نمونه هایی از آنها را قبلا ذکر کردم.
احتمال تحریف نیز مخدوش است زیرا با وعده خداوند مبنی بر پاسداری از قرآن در تضاد است. نمی توان هم گفت پاسداری از کلام خداوند مبتنی بر عدم ذکر نام امامان است. زیرا دلیلی عقلایی نیست و حاکی از علاقه و تعصب به معتقدات فرقه ای است. هر کس می تواند ادعا کند نام رهبر و مقتدای من می توانست در قرآن بیاید ولی خداوند صیانت از قرآن را مبتنی ساخت بر عدم ذکر رهبر و مقتدای من!!
این که اگر نام امامان در قرآن می آمد با امامان چه و چه می کردند نادرست است. زیرا اگر توصیف کامل مقام امامت همانند آن چه در زیارت جامعه کبیره است در قرآن می آمد ( چرا کارشناسان سایت از متعرض شدن به این نکته تغافل می ورزند! ) مردم با نقش و منزلت مقام امامت بصورت صریح و روشن آشنا می شدند و زمینه ی فکری آنها مساعد پذیرش مصداق می گشت و کار به بنی امیه و بنی العباس نمی کشید.
نمی توان به کنایات و اشارات و شان نزول های پراکنده قرآن دلخوش بود که اگر وافی و کافی به مقصود بود از این آزمون دشوار نزدیک به یک میلیارد مسلمان نمره ی مردودی نمی گرفتند.
از این کنایات و اشارات هر کسی صید مصداق و منظور می کند. حتی فخر رازی که شان نزول را بر خلیفه چهارم می گیرد به مانند شیعیان آن را نمی پذیرد زیرا اگر می پذیرفت که ما اکنون او را سنی مذهب نمی دانستیم. و این نیز کمال بی انصافی است که بگوییم آنها اگر تعصب و کوردلی خود را کنار می گذاشتند به حقانیت تشیع!! پی می بردند. این کمال خودخواهی است و حاکی از این نکته است که فرد گوینده خود را صاحب تمام حقیقت دانسته و دیگرانی را که جز او می اندیشند یا غافل یا معاند می پندارد.
این که می گویم چرا سوره هایی با نام حیوانات و شخصیتهای دیگر در قرآن داریم ولی سوره ای به نام امامت و حاوی شان و منزلت امامت آنگونه که در زیارت جامعه کبیره آمده است نداریم سخنی به گزاف و بقول یکی از کاربران بسیار با ادب سخنی سخیف!! است؟؟
این برخوردها نشان می دهد که گوینده از مقام و منزلت امامت در نزد شیعه آگاه نیست والا هرگز نمی پذیرفت که در قرآن سوره فیل باشد ولی سوره امامت نباشد.
آیا سوره های فیل و مورچه مهمتر است یا امامتی که اینگونه در زیارت جامعه کبیره به وصف درآمده است:
وَخُزّانَ الْعِلْمِ
وَاَرْكانَ الْبِلادِ
وَاَبْوابَ الاْيمانِ
وَسُلالَةَ النَّبِيّينَ
وَصَفْوَةَالْمُرْسَلينَ
وَوَرَثَةِ الاَْنْبِياَّءِ
وَالْمَثَلِ الاَْعْلى
وَحُجَجِ اللَّهِ عَلى اَهْلِ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَالاُْولى
مَحاَّلِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ
وَمَعادِنِ حِكْمَةِ اللَّهِ
اِصْطَفاكُمْ بِعِلْمِهِ
وَارْتَضاكُمْ لِغَيْبِهِ
وَاخْتارَكُمْ لِسِرِّهِ
وَاجْتَبيكُمْ بِقُدْرَتِهِ
وَحُجَجاً عَلى بَرِيَّتِهِ
وَالْمُقَصِّرُ فى حَقِّكُمْ زاهِقٌ
وَمَنْ رَدَّ عَلَيْكُمْ فى اَسْفَلِ دَرَكٍ مِنَ الْجَحيمِ
بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ
وَبِكُمْ يَخْتِمُ
وَبِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ
وَبِكُمْ يُمْسِكُ السَّماَّءَ اَنْ تَقَعَ عَلَى الاَْرْضِ اِلاّ بِاِذْنِهِ

حال با توصیفات تکان دهنده فوق که تنها بخشی از زیارت جامعه کبیره است آیا جای آن نبود که در کنار سوره های زنبور و مورچه و فیل و انجیر سوره ای نیز به توصیف و تشریح و تبیین امامت که شالوده اسلام است در نزد شیعه آورده شود؟
می دانید زمانی که در زیارت جامعه می خوانیم اگر کسی خداوند را به یکتایی شناخت از جانب شما بوده یعنی چه؟؟
چرا دقت نمی کنید؟ آیا نام یاجوج و ماجوج و ماجراجویی های ذولقرنین مهمتر بود یا توصیف و تبیین این اصل بنیادین؟؟
داستان یوسف مهمتر بود یا تبیین چنین اصل زیر بنایی؟؟
توصیه می کنم یک بار دیگر زیارت جامعه کبیره را در آدرس زیر بخوانید و بعد قصه اصحاب کهف و بریده بودن یا نبودن دستان ابولهب تا عشق بازیهای زلخیای مصری تا ماجراجوییهای ذولقرنین را نیز بخوانید و به مقایسه ای عاقلانه و بدون تعصب دست بزنید و به آن چه می گویم فکر کنید.
از این گذشته مصادیق چنان جایگاه رفیعی اگر با مشخصات کامل از جانب خداوند ارائه می شد حجت بر همگان تمام می گشت و اختلاف های بعدی هم اگر رخ می داد در مقابل قرآن بود نه در لوای قرآن.
ضمنا تقاضای من از آنان که مرتب توصیه به اخلاق می کنم این است که لطف کنند بگویند سرقت ادبی کاری اخلاقی است یا خیر؟
ممنون

زیارت جامعه کبیره:
http://www.aviny.com/MAFATIH/Motoon/Mafatih090.aspx

با سلام به زنده بیدار به نظرم شما با استناد به صغری بحث بنده و بدون توجه به کبرای ان و نتیجه ان سعی در مغالطه دارید بحث سنی و شیعه نیست بلکه بحث اینست که چه شیعه باشیم چه سنی باید بنا به ادله ای که ذکر نمودم بپذیریم شیوه هدایت الهی به گونه ای خاص است که سوال شما اساسا با شیوه هدایت قرانی منافات دارد لذا قران با توصیفات و کنایه رهبری جامعه و حدود ان را مشخص نموده لطفا بار دیگر به گفتار بنده رجوع نموده و با دقت و بدون تعصب ان را بخوانید

[=&quot]باسمه تعالی
[/]

[=&quot]جواب حلی:[/][=&quot]در قرآن آنچه برای هدایت بشر نیاز است آمده «فیه تبیانا لکل شیء» ولزومی ندارد که سوره ای به نام امامت داشته باشیم ،در خانه اگر کس است یک حرف بس است. کلام شما چیزی شبیه به بهانه بنی اسرائیل است که اگرواقعا به دنبال کشف حقیقت باشید سوالاتی از قبیل «قالوا ادع لنا ربک یبین لنا ما هی » نخواهید پرسید.آیاتی در قرآن مجید آمده که بر امامت دلالت دارد مانند :[/]



[=&quot]1-آیه 55 مائده:«انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون»[/]



[=&quot]غزالى روايت كرده در كتاب سر العالمين كه انگشترى كه امير المؤمنين عليه السّلام در نماز به سايل داد انگشترى سليمان عليه السّلام بود كه برای پيغمبر آورده بودند و آن حضرت به امير المؤمنين عليه السّلام داده بود پس خداى تعالى جبرئيل عليه السّلام را نزد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرستاد كه آن حضرت را تهنيت رساند كه مبارك باشد كه وصى تو امير المؤمنين عليه السّلام اين چنين عمل شايسته‏اى به جاى آورد و چون آن حضرت قصه تهنيت را به امير المؤمنين عليه السّلام اعلام فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: (ما لعلى و نعيم يفنى و ملك لا يبقى) يعنى چه كند با نعمت فانى دنيا و پادشاهى كه بقا ندارد و شك نيست كه اين آيت دليل واضح است بر امامت امير المؤمنين عليه السّلام.[/]



[=&quot]2-آیه 3 سوره مائده:«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»[/]



[=&quot]روز اكمال دين كدام روز است‏؟[/]



[=&quot]در اينجا بحث مهمى پيش مى‏آيد كه منظور از" اليوم" (امروز) كه در جمله بالا تكرار شده چيست؟ يعنى كدام روز است كه اين" چهار جهت" در آن جمع شده هم كافران در آن مايوس شده‏اند، و هم دين كامل شده، و هم نعمت خدا تكامل يافته، و هم خداوند آئين اسلام را به عنوان آئين نهايى مردم جهان پذيرفته است.[/]



[=&quot]در ميان مفسران در اينجا سخن بسيار است ولى آنچه جاى شك نيست اين است كه چنين روزى بايد روز بسيار مهمى در تاريخ زندگى پيامبر ص باشد، نه يك روز ساده و عادى و معمولى، زيرا اينهمه اهميت براى يك روز عادى معنى ندارد، و لذا در پاره‏اى از روايات آمده است كه بعضى از يهود و نصارى با شنيدن اين آيه گفتند اگر چنين آيه‏اى در كتب آسمانى ما نقل شده بود، ما آن روز را روز عيد قرار مى‏داديم. [/][=&quot](تفسير المنار جلد 6 صفحه 155)[/]



[=&quot]اكنون بايد از روى قرائن و نشانه‏ها و تاريخ نزول اين آيه و اين سوره و تاريخ زندگانى پيامبر ص و رواياتى كه از منابع مختلف اسلامى بدست ما رسيده اين روز مهم را پيدا كنيم.[/]



[=&quot]آيا منظور روزى است كه احكام بالا در باره گوشتهاى حلال و حرام نازل شده؟ قطعا چنين نيست، زيرا نزول اين احكام واجد اين همه اهميت نيست نه باعث تكميل دين است زيرا آخرين احكامى نبوده كه بر پيامبر ص نازل شده، بدليل اينكه در دنباله اين سوره به احكام ديگرى نيز برخورد ميكنيم، و تازه نزول اين احكام سبب ياس كفار نمى‏شود، چيزى كه سبب ياس كفار مى‏شود، فراهم ساختن پشتوانه محكمى براى آينده اسلام است، و به عبارت ديگر نزول اين احكام و مانند آن تاثير چندانى در روحيه كافران ندارد و اينكه گوشتهايى حلال يا حرام باشد آنها حساسيتى روى آن ندارند .‏[/]



[=&quot]آيا منظور از آن روز عرفه در آخرين حج پيامبر ص است؟! [/][=&quot](همانطور كه جمعى از مفسران احتمال داده‏اند)[/]



[=&quot]پاسخ اين سؤال نيز منفى است، زيرا نشانه‏هاى فوق بر آن روز نيز تطبيق نميكند، چون حادثه خاصى كه باعث ياس كفار بشود در آن روز واقع نشد، اگر منظور انبوه اجتماع مسلمانان است كه قبل از روز عرفه نيز در خدمت پيغمبر ص در مكه بودند و اگر منظور نزول احكام فوق در آن روز است كه آن نيز همانطور كه گفتيم چيز وحشتناكى براى كفار نبود.[/]



[=&quot]و آيا مراد روز فتح مكه است (چنان كه بعضى احتمال داده‏اند) با اينكه تاريخ نزول اين سوره مدتها بعد از فتح مكه بوده است؟! و يا منظور روز نزول آيات سوره برائت است كه آنهم مدتها قبل از نزول اين سوره بوده است؟! و از همه عجيبتر احتمالى است كه بعضى داده‏اند كه اين روز، روز ظهور اسلام و يا بعثت پيامبر ص باشد با اينكه آنها هيچگونه ارتباطى با روز نزول اين آيه ندارند و سالهاى متمادى در ميان آنها فاصله بوده است.[/]



[=&quot]بنا بر اين هيچيك از احتمالات ششگانه فوق با محتويات آيه سازگار نيست.[/]



[=&quot]در اينجا احتمال ديگرى هست كه تمام مفسران شيعه آن را در كتب خود آورده‏اند و روايات متعددى آن را تاييد مى‏كند و با محتويات آيه كاملا سازگار است و آن اينكه:[/]



[=&quot]منظور روز غدير خم است، روزى كه پيامبر اسلام ص امير مؤمنان [/][=&quot]على ع را رسما براى جانشينى خود تعيين كرد. آن روز بود كه كفار در ميان امواج ياس فرو رفتند، زيرا انتظار داشتند كه آئين اسلام قائم به شخص باشد، و با از ميان رفتن پيغمبر ص اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدريجا برچيده شود، اما هنگامى كه مشاهده كردند مردى كه از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پيامبر ص در ميان مسلمانان بى‏نظير بود بعنوان جانشينى پيامبر ص انتخاب شد و از مردم براى او بيعت گرفت ياس و نوميدى نسبت به آينده اسلام آنها را فرا گرفت و فهميدند كه آئينى است ريشه‏دار و پايدار.[/]



[=&quot]در اين روز بود كه آئين اسلام به تكامل نهايى خود رسيد، زيرا بدون تعيين جانشين براى پيامبر ص و بدون روشن شدن وضع آينده مسلمانان، اين آئين به تكامل نهايى نمى‏رسيد.[/]



[=&quot]آن روز بود كه نعمت خدا با تعيين رهبر لايقى همچون على ع براى آينده مردم تكامل يافت.[/]



[=&quot]و نيز آن روز بود كه اسلام با تكميل برنامه‏هايش بعنوان آئين نهايى از طرف خداوند پذيرفته شد (بنا بر اين جهات چهارگانه در آن جمع بوده)[/]



[=&quot]علاوه بر اين، قرائن زير نيز اين تفسير را تاييد مى‏كند:[/]



[=&quot]الف- جالب توجه اينكه در تفسير فخر رازى و تفسير روح المعانى و تفسير المنار در ذيل اين آيه نقل شده است كه پيامبر ص بعد از نزول اين آيه بيش از هشتاد و يك روز عمر نكرد.[/]



[=&quot]و با توجه به اينكه وفات پيامبر ص در روايات اهل تسنن و حتى در بعضى از روايات شيعه (مانند آنچه كلينى در كتاب معروف كافى نقل كرده است) روز دوازدهم ماه ربيع الاول بوده چنين نتيجه مى‏گيريم كه روز نزول آيه درست روز هيجدهم ذى الحجه بوده است
[/]



[=&quot]ومنظور از آن جز روز غدير نيست . [/]



[=&quot]ب- در روايات فراوانى كه از طرق معروف اهل تسنن و شيعه نقل شده صريحا اين مطلب آمده است كه آيه شريفه فوق در روز غدير خم و به دنبال ابلاغ ولايت على ع نازل گرديد، از جمله اينكه:[/]



[=&quot]1-دانشمند معروف سنى ابن جرير طبرى در كتاب ولايت از زيد بن ارقم صحابى معروف نقل مى‏كند كه اين آيه در روز غدير خم در باره على ع نازل گرديد.[/]



[=&quot]2-حافظ ابو نعيم اصفهانى در كتاب" ما نزل من القرآن فى على ع" از ابو سعيد خدرى (صحابى معروف) نقل كرده كه پيامبر ص در غدير خم، على ع را به عنوان ولايت به مردم معرفى كرد و مردم متفرق نشده بودند تا اينكه آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ ... نازل شد، در اين موقع پيامبر ص فرمود:[/]



[=&quot]اللَّه اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و بالولاية لعلى ع من بعدى، ثم قال من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله‏[/]



" [=&quot]اللَّه اكبر بر تكميل دين و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولايت على ع بعد از من، سپس فرمود: هر كس من مولاى اويم على ع مولاى او است، خداوندا! آن كس كه او را دوست بدارد دوست بدار، و آن كس كه او را دشمن دارد، دشمن بدار، هر كس او را يارى كند يارى كن و هر كس دست از ياريش بر دارد دست از او بردار.[/]



[=&quot]3-خطيب بغدادى در تاريخ خود از ابو هريره از پيامبر ص چنين نقل كرده كه بعد از جريان غدير خم و پيمان ولايت على ع و گفتار عمربن خطاب: [/]



[=&quot]«بخ بخ يا بن ابى طالب اصبحت مولاى و مولا كل مسلم»[/]



[=&quot]آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» نازل گرديد. [/]



[=&quot]در كتاب نفيس الغدير علاوه بر روايات سه‏گانه فوق سيزده روايت ديگر نيز در اين زمينه نقل شده است.[/]



[=&quot]در كتاب" احقاق الحق" از جلد دوم تفسير" ابن كثير" صفحه 14 و از" مقتل خوارزمى" صفحه 47 نزول اين آيه را در باره داستان غدير از پيغمبر اكرم ص نقل كرده است.[/]



[=&quot]در تفسير برهان و نور الثقلين نيز ده روايت از طرق مختلف نقل شده كه اين آيه در باره على ع يا روز غدير خم نازل گرديده، كه نقل همه آنها نيازمند به رساله جداگانه است .[/]



[=&quot]مرحوم علامه سيد شرف الدين در كتاب المراجعات چنين مى‏گويد:[/]



" [=&quot]كه نزول اين آيه را در روز غدير در روايات صحيحى كه از امام باقر ع و امام صادق ع نقل شده ذكر گرديده و اهل سنت، شش حديث با اسناد مختلف از پيامبر ص در اين زمينه نقل كرده‏اند كه صراحت در نزول آيه در اين جريان دارد" .[/]



[=&quot]از آنچه در بالا گفتيم روشن مى‏شود كه: اخبارى كه نزول آيه فوق را در جريان غدير بيان كرده در رديف خبر واحد نيست كه بتوان با تضعيف بعضى‏ اسناد آن، آنها را ناديده گرفت بلكه اخبارى است كه اگر متواتر نباشد لا اقل مستفيض است، و در منابع معروف اسلامى نقل شده، اگر چه بعضى از دانشمندان متعصب اهل تسنن، مانند" آلوسى در تفسير روح المعانى" تنها با تضعيف سند يكى از اين اخبار كوشيده‏اند بقيه را به دست فراموشى بسپارند و چون روايت را بر خلاف مذاق خويش ديده‏اند مجعول و نادرست قلمداد كنند، و يا مانند نويسنده تفسير" المنار" با تفسير ساده‏اى از آيه گذشته، بدون اينكه كمترين اشاره‏اى به اين روايات كند، شايد خود را در بن‏بست ديده كه اگر بخواهد روايات را ذكر كرده و تضعيف كند بر خلاف انصاف است و اگر بخواهد قبول كند بر خلاف مذاق او است![/]



[=&quot]2-جواب نقضی:[/][=&quot]در قرآن به خیلی از مسایل مهم تحت عنوان سوره اشاره نشده از جمله نماز ،روزه و ...آیا باید به خاطر اینکه سوره ای به نام آنها وجود ندارد ،آنها راقبول نکنیم![/]


با عرض سلام خدمت علاقمندان مباحث قرانی
عوامل ایجاد این سوال ( چرا نام ائمه در قران نیامده ؟ )چند چیز می تواند باشد که با پاسخگویی به آنها ؛ پاسخ این سوال نیز داده خواهد شد .
1- بعضی گمان میکنند از آنجا که قرآن کتاب مهمی است ، پس باید هر نام مهم نیز در قران آمده باشد و به عبارتی اهمیت هر چیزی به وجود آن در قرآن و تکرار آن است .و چون نام هیچ یک از ائمه (ع ) در قرآن نیامده پس موضوع امامت نباید چندان اهمیت داشته باشد .

اگر چه بخشی از این ایده درست به نظر میرسد ؛ که قرآن کتاب مهمی است و به مباحث مهم پرداخته است ؛ ولی نتیجه گیری آن زیاد صحیح به نظر نمیرسد . بنا براین بیان چند نکته ضروری به نظر میرسد .

- اولا باید توجه داشت که قران کتاب هدایت است وهر چیزی که جهت هدایت انسانها لازم باشد در این کتاب آمده است

- موضوع امامت مهم بوده لذا آیاتی که به این مساله پرداخته برای همه قران پژوهان واضح است بطوریکه مضمون این آیات بیانگر ویژگی های یک امام ؛ اهمیت وجود امام ، کیفیت انتخابی یا انتسابی بودن امام و ... است .

- شایان توجه است که تکرار نام یک شخصی یا موضوعی نمی تواند حتما نشانه برتری آن شخص بر دیگر افراد یا آن موضوع بر موضوعات دیگر باشد . به طوری که نام حضرت موسی بیشتر از نام پیامبر اکرم (ص ) در قرآن آمده در حالی که بر کسی پوشیده نیست که مقام پیامبر اکرم (ص ) از همه پیامبران بالاتر است .
بنابر این همان طور که در خیلی از موارد به پیامبر (ص ) با ضمایر و به صورت کنایی اشاره شده است آیات زیادی در قران وجود دارد که به حضرات معصومین و یا امام علی ( ع ) اشاره دارد . ( در صورت نیاز بفرمایید تا آیات آن را برایتان بیاورم )

2- عده ای می گویند اگراعتقاد شیعه نسبت به امامت حق بود باید نام ائمه در قرآن می آمد تا هیچ اختلافی بین مسلمین ایجاد نمیشد .

اگر چه ممکن است دارندگان این ایده به دنبال وحدت همه مسلمانان در سراسر جهان باشند و چنین می پندارند که اگر می امد دیگر هیچ اختلافی نبود .

در جواب این عده باید گفت : اینگونه که شما خیال می کنید نیست چرا که درقرآن به خیلی از مسایل تصریح شده و بارها و بارها تکرار شده اما باز هم اختلافات زیادی در بین مسلمانان وجود دارد به طور مثال در باره اصل وجوب نماز که این همه تاکید شده ؛ باز هم عده ای آن را بر خود واجب ندانسته و هزاران توجیه برای عملکرد خویش دارند . در مورد کیفیت خواندن نماز ویا گرفتن روزه ویا پرداختن خمس و زکات و ... که دیگر نیاز به گفتن ندارد . در مورد انتخاب امام علی (ع ) به امامت هم در غدیر خم و نزول آیه اکمال وتبلیغ هم در آن ایام ؛علی رغم تصریح و اقرار به نزول این آیات در آن هنگام از طرق مختلف ( شیعه و سنی ) باز هم اختلافات موجود و توجیهات عجیب و غزیب بسیار است .بنا براین صرف تصریح یک مطلبی نمی تواند باعث رفع اختلاف گردد .

نکته :

اهل بیت (ع ) عدل قران هستند چنانکه پیامبر فرمودند من دو چیز گران بها در میان شما می گذارم یکی قران و دیگری اهل بیتم . این روایت بسیار محکم از طرق شیعه و سنی در حد تواتر نقل شده است . حال با توجه به این نکته آیا کم لطفی نیست که برای اثبات حقانیت ایشان ما فقط بگوییم اگر نامشان در قران آمد ما می پذیریم والا نه .!!!

حسین;3187 نوشت:

قران با توصیفات و کنایه رهبری جامعه و حدود ان را مشخص نموده

با سلام
امامت صرفا یک رهبری سیاسی نیست ( به زعم شیعه). بنابراین سعی نکنید مقام امامت را در حد یک رهبری سیاسی کم کنید بعد به این اشکال ساده شده جواب بدهید!
به این مغالطه در منطق می گویند مغالطه پهلوان پنبه ( Straw Man ).
امامت به زعم شیعه بسی گسترده تر و عمیقتر از آنی است که به یک رهبری سیاسی صرف فرو کاسته شود. زمانی که می گوییم ( من وحده قبل عنکم) یعنی اگر کسی خدا را به یگانگی شناخت از جانب شما بوده است و یا ( بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض ) بخاطر شماست که خداوند از فروریختن آسمان بر زمین جلوگیری می کند سخن بر سر موضوع بسیار عمیقتر و جدی تری است.
چرا به بخشی از زیارت جامعه کبیره که مثال آوردم استناد نکردید؟ چرا در آنها تامل نکردید؟ اصلا آنها را خواندید؟ در آنها تفکر کردید یا سراسیمه به فکر جواب دادن به من افتادید؟
چنین اصل اصیلی و چنین بنیان مرصوصی ( به زعم شیعه) جایگاهی در خوری در قرآن نیافته است! عرض کردم با کنایه و ابرو و اشاره کار سامان نمی گیرد. مسئله ای که حتی زیر بنای توحید هست را نمی توان با هیچ امر دیگری مقایسه کرد.
در باره باز یا بسته بودن دستان سگ اصحاب کهف صحبت می شود! ولی درباره مسئله امامت نه.
درباره شمار اصحاب کهف سخن میرود ولی درباره شمار امامان نه!
به نظرتان جالب نیست؟!

رضوی;3189 نوشت:

[=&quot]در قرآن آنچه برای هدایت بشر نیاز است آمده «فیه تبیانا لکل شیء» ولزومی ندارد که سوره ای به نام امامت داشته باشیم ،در خانه اگر کس است یک حرف بس است. کلام شما چیزی شبیه به بهانه بنی اسرائیل است که اگرواقعا به دنبال کشف حقیقت باشید سوالاتی از قبیل «قالوا ادع لنا ربک یبین لنا ما هی » نخواهید پرسید.


شما را ارجاع می دهم به عظمت امامت در زیارت جامعه کبیره ( که ظاهرا هیچ از شما تاکنون آن را با تامل نخوانده است!)
بعد که خوب آن را خواندی به سخن خودت فکر کن که می گویی لزومی ندارد درباره امامت با آن عظمت سوره ای داشته باشیم!!
درباره ماجراجویی های ذوالقرنین چطور؟؟
لزومی دارد؟؟!!

رضوی;3189 نوشت:

[=&quot]آیاتی در قرآن مجید آمده که بر امامت دلالت دارد مانند :

[=&quot]1-آیه 55 مائده:«انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون»

[=&quot]غزالى روايت كرده در كتاب سر العالمين كه انگشترى كه امير المؤمنين عليه السّلام در نماز به سايل داد انگشترى سليمان عليه السّلام بود كه برای پيغمبر آورده بودند و آن حضرت به امير المؤمنين عليه السّلام داده بود پس خداى تعالى جبرئيل عليه السّلام را نزد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرستاد كه آن حضرت را تهنيت رساند كه مبارك باشد كه وصى تو امير المؤمنين عليه السّلام اين چنين عمل شايسته‏اى به جاى آورد و چون آن حضرت قصه تهنيت را به امير المؤمنين عليه السّلام اعلام فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: (ما لعلى و نعيم يفنى و ملك لا يبقى) يعنى چه كند با نعمت فانى دنيا و پادشاهى كه بقا ندارد و شك نيست كه اين آيت دليل واضح است بر امامت امير المؤمنين عليه السّلام.

[=&quot]2-آیه 3 سوره مائده:«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»

[=&quot]روز اكمال دين كدام روز است‏؟

[=&quot]در اينجا بحث مهمى پيش مى‏آيد كه منظور از" اليوم" (امروز) كه در جمله بالا تكرار شده چيست؟ يعنى كدام روز است كه اين" چهار جهت" در آن جمع شده هم كافران در آن مايوس شده‏اند، و هم دين كامل شده، و هم نعمت خدا تكامل يافته، و هم خداوند آئين اسلام را به عنوان آئين نهايى مردم جهان پذيرفته است.

[=&quot]در ميان مفسران در اينجا سخن بسيار است ولى آنچه جاى شك نيست اين است كه چنين روزى بايد روز بسيار مهمى در تاريخ زندگى پيامبر ص باشد، نه يك روز ساده و عادى و معمولى، زيرا اينهمه اهميت براى يك روز عادى معنى ندارد، و لذا در پاره‏اى از روايات آمده است كه بعضى از يهود و نصارى با شنيدن اين آيه گفتند اگر چنين آيه‏اى در كتب آسمانى ما نقل شده بود، ما آن روز را روز عيد قرار مى‏داديم. [=&quot](تفسير المنار جلد 6 صفحه 155)

[=&quot]اكنون بايد از روى قرائن و نشانه‏ها و تاريخ نزول اين آيه و اين سوره و تاريخ زندگانى پيامبر ص و رواياتى كه از منابع مختلف اسلامى بدست ما رسيده اين روز مهم را پيدا كنيم.

[=&quot]آيا منظور روزى است كه احكام بالا در باره گوشتهاى حلال و حرام نازل شده؟ قطعا چنين نيست، زيرا نزول اين احكام واجد اين همه اهميت نيست نه باعث تكميل دين است زيرا آخرين احكامى نبوده كه بر پيامبر ص نازل شده، بدليل اينكه در دنباله اين سوره به احكام ديگرى نيز برخورد ميكنيم، و تازه نزول اين احكام سبب ياس كفار نمى‏شود، چيزى كه سبب ياس كفار مى‏شود، فراهم ساختن پشتوانه محكمى براى آينده اسلام است، و به عبارت ديگر نزول اين احكام و مانند آن تاثير چندانى در روحيه كافران ندارد و اينكه گوشتهايى حلال يا حرام باشد آنها حساسيتى روى آن ندارند .‏

[=&quot]آيا منظور از آن روز عرفه در آخرين حج پيامبر ص است؟! [=&quot](همانطور كه جمعى از مفسران احتمال داده‏اند)

[=&quot]پاسخ اين سؤال نيز منفى است، زيرا نشانه‏هاى فوق بر آن روز نيز تطبيق نميكند، چون حادثه خاصى كه باعث ياس كفار بشود در آن روز واقع نشد، اگر منظور انبوه اجتماع مسلمانان است كه قبل از روز عرفه نيز در خدمت پيغمبر ص در مكه بودند و اگر منظور نزول احكام فوق در آن روز است كه آن نيز همانطور كه گفتيم چيز وحشتناكى براى كفار نبود.

[=&quot]و آيا مراد روز فتح مكه است (چنان كه بعضى احتمال داده‏اند) با اينكه تاريخ نزول اين سوره مدتها بعد از فتح مكه بوده است؟! و يا منظور روز نزول آيات سوره برائت است كه آنهم مدتها قبل از نزول اين سوره بوده است؟! و از همه عجيبتر احتمالى است كه بعضى داده‏اند كه اين روز، روز ظهور اسلام و يا بعثت پيامبر ص باشد با اينكه آنها هيچگونه ارتباطى با روز نزول اين آيه ندارند و سالهاى متمادى در ميان آنها فاصله بوده است.

[=&quot]بنا بر اين هيچيك از احتمالات ششگانه فوق با محتويات آيه سازگار نيست.

[=&quot]در اينجا احتمال ديگرى هست كه تمام مفسران شيعه آن را در كتب خود آورده‏اند و روايات متعددى آن را تاييد مى‏كند و با محتويات آيه كاملا سازگار است و آن اينكه:

[=&quot]منظور روز غدير خم است، روزى كه پيامبر اسلام ص امير مؤمنان [=&quot]على ع را رسما براى جانشينى خود تعيين كرد. آن روز بود كه كفار در ميان امواج ياس فرو رفتند، زيرا انتظار داشتند كه آئين اسلام قائم به شخص باشد، و با از ميان رفتن پيغمبر ص اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدريجا برچيده شود، اما هنگامى كه مشاهده كردند مردى كه از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پيامبر ص در ميان مسلمانان بى‏نظير بود بعنوان جانشينى پيامبر ص انتخاب شد و از مردم براى او بيعت گرفت ياس و نوميدى نسبت به آينده اسلام آنها را فرا گرفت و فهميدند كه آئينى است ريشه‏دار و پايدار.

[=&quot]در اين روز بود كه آئين اسلام به تكامل نهايى خود رسيد، زيرا بدون تعيين جانشين براى پيامبر ص و بدون روشن شدن وضع آينده مسلمانان، اين آئين به تكامل نهايى نمى‏رسيد.

[=&quot]آن روز بود كه نعمت خدا با تعيين رهبر لايقى همچون على ع براى آينده مردم تكامل يافت.

[=&quot]و نيز آن روز بود كه اسلام با تكميل برنامه‏هايش بعنوان آئين نهايى از طرف خداوند پذيرفته شد (بنا بر اين جهات چهارگانه در آن جمع بوده)

[=&quot]علاوه بر اين، قرائن زير نيز اين تفسير را تاييد مى‏كند:

[=&quot]الف- جالب توجه اينكه در تفسير فخر رازى و تفسير روح المعانى و تفسير المنار در ذيل اين آيه نقل شده است كه پيامبر ص بعد از نزول اين آيه بيش از هشتاد و يك روز عمر نكرد.

[=&quot]و با توجه به اينكه وفات پيامبر ص در روايات اهل تسنن و حتى در بعضى از روايات شيعه (مانند آنچه كلينى در كتاب معروف كافى نقل كرده است) روز دوازدهم ماه ربيع الاول بوده چنين نتيجه مى‏گيريم كه روز نزول آيه درست روز هيجدهم ذى الحجه بوده است

[=&quot]ومنظور از آن جز روز غدير نيست .

[=&quot]ب- در روايات فراوانى كه از طرق معروف اهل تسنن و شيعه نقل شده صريحا اين مطلب آمده است كه آيه شريفه فوق در روز غدير خم و به دنبال ابلاغ ولايت على ع نازل گرديد، از جمله اينكه:

[=&quot]1-دانشمند معروف سنى ابن جرير طبرى در كتاب ولايت از زيد بن ارقم صحابى معروف نقل مى‏كند كه اين آيه در روز غدير خم در باره على ع نازل گرديد.

[=&quot]2-حافظ ابو نعيم اصفهانى در كتاب" ما نزل من القرآن فى على ع" از ابو سعيد خدرى (صحابى معروف) نقل كرده كه پيامبر ص در غدير خم، على ع را به عنوان ولايت به مردم معرفى كرد و مردم متفرق نشده بودند تا اينكه آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ ... نازل شد، در اين موقع پيامبر ص فرمود:

[=&quot]اللَّه اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و بالولاية لعلى ع من بعدى، ثم قال من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله‏

" [=&quot]اللَّه اكبر بر تكميل دين و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولايت على ع بعد از من، سپس فرمود: هر كس من مولاى اويم على ع مولاى او است، خداوندا! آن كس كه او را دوست بدارد دوست بدار، و آن كس كه او را دشمن دارد، دشمن بدار، هر كس او را يارى كند يارى كن و هر كس دست از ياريش بر دارد دست از او بردار.

[=&quot]3-خطيب بغدادى در تاريخ خود از ابو هريره از پيامبر ص چنين نقل كرده كه بعد از جريان غدير خم و پيمان ولايت على ع و گفتار عمربن خطاب:

[=&quot]«بخ بخ يا بن ابى طالب اصبحت مولاى و مولا كل مسلم»

[=&quot]آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» نازل گرديد.

[=&quot]در كتاب نفيس الغدير علاوه بر روايات سه‏گانه فوق سيزده روايت ديگر نيز در اين زمينه نقل شده است.

[=&quot]در كتاب" احقاق الحق" از جلد دوم تفسير" ابن كثير" صفحه 14 و از" مقتل خوارزمى" صفحه 47 نزول اين آيه را در باره داستان غدير از پيغمبر اكرم ص نقل كرده است.

[=&quot]در تفسير برهان و نور الثقلين نيز ده روايت از طرق مختلف نقل شده كه اين آيه در باره على ع يا روز غدير خم نازل گرديده، كه نقل همه آنها نيازمند به رساله جداگانه است .

[=&quot]مرحوم علامه سيد شرف الدين در كتاب المراجعات چنين مى‏گويد:

" [=&quot]كه نزول اين آيه را در روز غدير در روايات صحيحى كه از امام باقر ع و امام صادق ع نقل شده ذكر گرديده و اهل سنت، شش حديث با اسناد مختلف از پيامبر ص در اين زمينه نقل كرده‏اند كه صراحت در نزول آيه در اين جريان دارد" .

[=&quot]از آنچه در بالا گفتيم روشن مى‏شود كه: اخبارى كه نزول آيه فوق را در جريان غدير بيان كرده در رديف خبر واحد نيست كه بتوان با تضعيف بعضى‏ اسناد آن، آنها را ناديده گرفت بلكه اخبارى است كه اگر متواتر نباشد لا اقل مستفيض است، و در منابع معروف اسلامى نقل شده، اگر چه بعضى از دانشمندان متعصب اهل تسنن، مانند" آلوسى در تفسير روح المعانى" تنها با تضعيف سند يكى از اين اخبار كوشيده‏اند بقيه را به دست فراموشى بسپارند و چون روايت را بر خلاف مذاق خويش ديده‏اند مجعول و نادرست قلمداد كنند، و يا مانند نويسنده تفسير" المنار" با تفسير ساده‏اى از آيه گذشته، بدون اينكه كمترين اشاره‏اى به اين روايات كند، شايد خود را در بن‏بست ديده كه اگر بخواهد روايات را ذكر كرده و تضعيف كند بر خلاف انصاف است و اگر بخواهد قبول كند بر خلاف مذاق او است!


مطالب فوق هیچ ربطی به بحث کنونی ما ندارد
ربط ندارد چون گفته ام مقام امامت بزرگتر و عظیم تر از آن هست که در چند آیه که تفسیرشان معرکه ی آرا مفسران است بیان شود. بر بندبند مطالب کپی پیست شده فوق که نمونه های آن را بارها در اینترنت خوانده ام از طرف اهل سنت نقد وارد شده است. چون من علاقه چندانی به مسائل فرقه ای ندارم متعرض آنها نمی شوم. ولی این نکته را بگویم که اگر این اشارات و کنایات و چشم و ابرو ها برای مسئله عظیم و عمیق امامت کافی!! بود نزدیک به یک میلیارد نفر در این آزمون مردود نمی شدند. توصیه می کنم بجای کپی پیست های بیهوده پست های قبلی مرا به دقت بخوانید.
همچنین برای کسانی که به بحث های اختلافی شیعه و سنی علاقمندند خواندن کتاب زیر را که در اینترنت هم یافت می شود توصیه می کنم:
شاهراه اتحاد یا بررسی نصوص امامت / مرحوم حیدر علی قلمداران

برای دانلود این کتاب می توانید به آدرس زیر بروید:
http://aqeedehe.rr.nu/ebook/view_book.php?rowID=320

همچنین برای بررسی واقعه غدیر خم و ارتباط آن با امامت از زاویه ای دیگر کتاب زیر را توصیه می کنم:
عقیده امامت و حدیث غدیر/ محمود اشرف عثمانی
برای دانلود این کتاب نیز می توانید به آدرس زیر بروید:
http://aqeedehe.rr.nu/ebook/view_book.php?rowID=462

رضوی;3189 نوشت:

[=&quot]2-جواب نقضی:[=&quot]در قرآن به خیلی از مسایل مهم تحت عنوان سوره اشاره نشده از جمله نماز ،روزه و ...آیا باید به خاطر اینکه سوره ای به نام آنها وجود ندارد ،آنها راقبول نکنیم!


برایتان متاسفم با این نوع استدلال. البته برای کسی که به کپی پیست اعتیاد دارد و از عقل و خرد خداداد استفاده نمی کند جای عجب نیست.
عرض من این بود که امامت را به دلیل عظمت فوق العاده و بسیار عمیق آن با هیچ چیز دیگر مقایسه نکنید.( برای چندمین و چند بار توصیه می کنم یک بار دیگر زیارت جامعه کبیره را به دقت و تامل بخوانید)
به خاطر این عظمت و عمق بسیار بالای امامت و به خاطر زیربنایی بودن آن نسبت به تمامی حوزه های اعتقادی اسلام است که می گویم دست کم باید سوره ای شایسته آن در قرآن می بود.
نماز و روزه و امثال ذالک توصیفاتی همچون امامت ندارند. حداکثر اثبات آنها در قرآن آمده است. ولی امامت حتی به لفظ امامت هم در قرآن نیامده است. یعنی حتی با لفظ امامت هم درباره امامت مورد ادعای شیعه چیزی در قرآن نداریم. این عجیب نیست؟؟!!

زنده ی بیدار;3232 نوشت:
به خاطر این عظمت و عمق بسیار بالای امامت و به خاطر زیربنایی بودن آن نسبت به تمامی حوزه های اعتقادی اسلام است که می گویم دست کم باید سوره ای شایسته آن در قرآن می بود.

میگم یه چند تا پیشنهاد جدید هم داری تعارف نکن بگو بگیم اضافه کنن.

ساسان;3236 نوشت:
میگم یه چند تا پیشنهاد جدید هم داری تعارف نکن بگو بگیم اضافه کنن.

بله و این هم نشانه کسانی است که چون دستشان از استدلال تهی گشت برای انحرف بحث به لودگی و مسخرگی روی می آورند!

زنده ی بیدار;3240 نوشت:
بله و این هم نشانه کسانی است که چون دستشان از استدلال تهی گشت برای انحرف بحث به لودگی و مسخرگی روی می آورند!

شنیدن حق تلخ است مگر شما تعیین میکنی چه چیزی باید در قران باشد در ضمن من اصلا جواب شما را نداده ام که در استدلال کم آورده باشم

ساسان;3243 نوشت:
شنیدن حق تلخ است مگر شما تعیین میکنی چه چیزی باید در قران باشد در ضمن من اصلا جواب شما را نداده ام که در استدلال کم آورده باشم

بله دقیقا درست می گویید. شنیدن حق تلخ است. البته برای کسانی که از حقیقت فرار می کنند.
از این گذشته من تعیین نمی کنم چه در قرآن باشد یا نباشد. ولی اگر چیزی در قرآن نباشد یا ریشه قرآنی نداشته باشد ولی از سوی دیگر بزرگی آن چیز را در کوی و برزن جار بزنند آن را بعنوان یکی از معتقدات اسلامی نخواهم پذیرفت. امامت با آن طمطراقی که شیعه از آن به عمل می آورد هیچ نشانی در قرآن ندارد. این را مطمئن باش

کاربرگرامی جناب زنده بیدار
این سایت از هر گونه پرسش و شبهه از ناحیه کاربران استقبال می کند ، ولی از اغتشاش و ملتهب کردن فضا جلو گیری خواهد کرد .
استدلالات و دلایل را ملاحظه کردید
پس بگذارید کاربران، خوانندگان و سایر مراجعه کنندگان به سایت قضاوت کنند .
این گونه که پیش می روید که هر پاسخ و دلیل کارشناسی را به بهانه اینکه کپی هستش و یا چون شما قبول ندارید را رد و بر سولات تکراری خودت اصرار بورزی کار به جایی نخواهد رسید
انکار خیلی آسان است به خصوص برای کسانی که به مبانی عقلی و منطقی پایبند نیستند .
من فکر میکنم شما دنبال پاسخ نباشید چون اگر بودید بدیهیات را انکار نمی کردید .
بنابر این از توهین به کارشناسان و کاربران سایت خوداری کنید . و سعی کنید با دید منطقی و منصفانه به مباحث و پاسخ ها نگاه کنید .

زنده ی بیدار;3230 نوشت:
با سلام
امامت صرفا یک رهبری سیاسی نیست ( به زعم شیعه). بنابراین سعی نکنید مقام امامت را در حد یک رهبری سیاسی کم کنید بعد به این اشکال ساده شده جواب بدهید!

سلام

نمی دانم این مطلب را از کجا در آوردی که شیعه تنها برای امامان (ع) شأن و جایگاه رهبری سیاسی قائل است، لطف کنید کمی مطالعاتتان را در حوزۀ امامت مورد اعتقاد شیعه بیشتر کنید و حرفی که زاییدۀ ذهن منجمد و متکی به عقل صرفتان است را به اعتقاد شیعه نسبت ندهید.

به همین مناسبت کمی از همان عقاید حقۀ شیعه اثنی عشری در خصوص شئون و وظایف امامت اهل البیت (ع) (که در نظر شما کپی پست است) را به شما تقدیم نموده و در آخر به نظرات خویش مهمانتان می کنم:

امام و خلیفه پیامبر از نظر مسلمانان کسی است که وظایف پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم (به استثنای مسئله آوردن شریعت) را بر عهده دارد. اینک مهمترین این وظایف را یاد آور می شویم تا جایگاه امامت و اهمیت آن روشنتر شود:

الف) تبیین مفاهیم قرآن کریم و حل معضلات آن، از جمله وظایف پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم بود. قرآن می فرماید: (و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم) (نحل / 44): قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه را که بر آنان نازل شده است بر ایشان توضیح دهی و تبیین کنی

ب) بیان احکام شرعی یکی دیگر از وظایف آن حضرت بود که برخی را از طریق تلاوت آیات، و برخی دیگر را به وسیله سنت بیان می کرد.

بیان احکام از سوی آن حضرت، به صورت تدریجی و با توجه به رخدادهای روز انجام شده، و طبیعت امر ایجاب می کرد که این وظیفه استمرار یابد، در حالیکه شمار احادیث وارده از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم درباره احکام، که به دست ما رسیده است، از پانصد حدیث تجاوز نمی کند و این مقدار از احادیث فقهی نمی تواند امت را در قلمرو و تقینی «خود کفا» سازد.

ج) از آنجا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم محور حق بود و با روشنگریهای خویش از هر نوع انحرافات در عقاید امت جلوگیری می کرد، لذا فرقه گرایی در زمان حیات او به علت وجود و حضور ایشان رخ ننمود یا مجال بروز و ظهور نیافت.

د) پاسخگویی به پرسشهای دینی و اعتقادی یکی از دیگر وظایف پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله و سلم بود.

ه) تربیت افراد جامعه از طریق گفتار و رفتار.

و) برقراری قسط و عدل و امنیت عمومی در جامعه اسلامی از دیگر وظایف رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله و سلم بود.

ز) پاسداری از مرزها و ثغور و دارائی اسلام در برابر دشمنان نیز از مسئولیتهای آن حضرت به شمار می رفت. چنانچه انجام دو وظیفه اخیر از سوی رهبر برگزیده از جانب مردم نیز ممکن و قابل حصول باشد، مسلما انجام وظایف پیشین (تبین مفاهیم مشکل قرآن و بیان احکام شرع و...) به وجود رهبری آگاه و مقتدر نیازمند است که مورد عنایت خاص الهی قرار داشته و در علم و عمل تالی تلو پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم باشد. یعنی حامل علوم نبوی و مصون از هر گونه خبط و خطا باشد تا بتواند به وظایف خطیر یاد شده جامه عمل بپوشاند و خلا وجود پیامبر را در طول تاریخ پر نشیب و فراز اسلام پر کند: هر چند چنین فردی که حامل علوم نبوی است نه پیامبر خواهد بود و نه پایه گذار شریعت، و هیچگاه مقام امامت با مقام نبوت یکی نیست.(1)

با این تفصیل خیلی از ابهامات و مسائلی که در خصوص تعیین و انتخاب امام ممکن است به ذهن خطور کند پاسخ داده می شود.

اینکه چگونه ممکن است، وظایف یاد شده برای امام ثابت باشد اما از سوی شارع مقدس و توسط پیامبر، مصادیق افرادی که واجد این خصوصیات و امتیازات باشند معرفی نشده باشند؟

دستیابی و شناخت مصادیق حقیقی این جایگاه مهم که عهدی الهی است، چگونه بدون راهنمائی و معرفی خداوند و معصوم برای مردم عادی امکان پذیر است؟

بدیهی است که تعیین چنین فردی از سطح علم و دانش امت فراتر بوده و صرفا باید از طریق پیامبر و به فرمان الهی تعیین شود.

نیز روشن است که تحقق اهداف فوق در گرو این است که مردم به حمایت و اطاعت از رهبری معین شده توسط پیامبر برخیزند، و تعیین الهی و اعلام پیامبر، شرط کافی برای تحقق آن اهداف نیست (لا رای لمن لا یطاع)، چنانکه در مورد قرآن و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم نیز ماجرا از همین قرار بوده و هست.

رخدادهای منفی و گروه گراییهای جمعی از مسلمین پس از رحلت رسول خدا، نه به این علت بود که پیامبر (العیاذ بالله) به وظیفه حکیمانه خود عمل نکرد و طرحی اصولی برای اداره امت پس از خود نریخت، یا طرح وی ناقص بود، بلکه صرفا این علت بود که برخی از افراد امت نظر خود را بر طرح پیامبر مقدم داشتند و مصلحت اندیشی شخصی خویش را بر تنصیص خدا و رسول ترجیح دادند; و این تنها موردی نیست که چنین حادثه ای در تاریخ رخ داده، بلکه در تاریخ اسلام نظایر آن فراوان است.

بدیهی است که ذهنی که تنها متکی به دریافت های عقلی صرف باشد و چشم خویش بر دیگر ابزار شناخت و حقایق موجود عالم هستی ببندد و درحالیکه دچار جهل و در دام جمود است گمان کند که می داند، بدون شک، اسیر جهل مرکب است و ابدالدهر در جهل خویش خواهد ماند.

حال آنکه بهرۀ آنانی که هر حقیقتی را در گسترۀ حقایق عالم به مدد شرع و عقل می پذیرند و شریعت را جدای از عقل نشمرده بلکه در مواردی که عقل، توان درک فلسفه و راز احکام شریعت را ندارد حمل بر محدودیت و عدم توان کامل عقل می گذارند نه نقصان و اشکال در شریعت، بیشتر است. زیرا در جهان بینی الهی هر کدام شأن و جایگاه و محدودۀ تأثیر خود را دارند. و تعبد به احکامی از شریعت که در دامنۀ فهم و شناخت عقل نیست به معنای تعبد غیر عقلانی نیست زیرا در پذیرش اولیه دین، لزوم هدایت الهی، ضرورت وجود راهنمایان معصوم و احکام و برنامه های سعادت بخش بشری، عقل پس از تجزیه و تحلیل به جمعبندی قطعی و پذیرش آن حکم داده است.

از اینرو اهل ایمان، بعد از پذیرش اصول و کلیت دین، در فروع، جزئیت و چگونگی آن دچار تردید و شبهه نمی گردند و این شک و تردید زاییدۀ ذهن کسانی است که در پذیرش اصول، گرفتار جمود و مغالطه و لجاجت و شکاکیت اند و قرآن در ایات بسیاری حال و روز ایشان را به تصویر کشانیده است.

نظیر آنکه انسان پس از بررسی های بسیار، وقتی به حاذق بودن پزشکی اطمینان و یقین پیدا کرد در شیوه و چکونگی طبابت و احکامی که صادر می کند دچار تردید و سؤال نشده و در صدد بررسی عقلانی بر نمی آید بلکه با همان ایمان اولیه، حکم به صحت و درستی دستورات طبیب داده و به آن ها عمل می کند و این مطلب به هیچ وجه خلاف عقل نیست.

این تردیدها، حاصل کسانی است که یا در ایمان به مرحلۀ استواری و یقین نرسیده و یا به ظاهر ایمان آوردند که منافقان نیز چنین بودند. و البته این مغالطه گوئی ها و شبهه افکنی های معاندانه به کسانی منتسب است که در اسلامشان هم جای تردید است و به جرأت از صغری و کبرای کلامشان می توان اتکاء بر مبانی و اندیشه های جهان بینی مادی و عدم اعتقاد به جهان بینی الهی را نتیجه گرفت.

زیرا تشتت و نااستواری، سرگردانی و بن بست و حتی رهزنی شبهه محور، در عقیده و ایدئولوژی ایشان، گواه روشنی بر بی استواری و تشتت و عدم ثبات و یقین و ایمان به جهان بینی الهی است.

موفق باشید ...


پاورقی_____________________________

1. برای مطالعۀ بیشتر ر.ک: منشور عقاید امامیه ، سبحانی، جعفر.

صدیق;3262 نوشت:
سلام

نمی دانم این مطلب را از کجا در آوردی که شیعه تنها برای امامان (ع) شأن و جایگاه رهبری سیاسی قائل است، لطف کنید کمی مطالعاتتان را در حوزۀ امامت مورد اعتقاد شیعه بیشتر کنید و حرفی که زاییدۀ ذهن منجمد و متکی به عقل صرفتان است را به اعتقاد شیعه نسبت ندهید.

جناب صدیق
فقط و فقط به این سوال من پاسخ بده:
کی و کجا من گفته ام شیعه تنها برای امامان شان و جایگاه رهبری سیاسی قائل است؟؟؟؟

شما که ذهن سیالی دارید به من نشان دهید من کی و کجا چنین حرفی زده ام؟؟
قابل توجه مدیر سایت که تذکر اخلاقی و رعایت ادب را تنها به من گوشزد نکند.
داستان از این جا شروع شد که کاربر حسین گفت:
"قران با توصیفات و کنایه رهبری جامعه و حدود ان را مشخص نموده"
و من هم گفتم امامت در شیعه بسیار فراتر از یک رهبری سیاسی صرف است و بسیار عمیق تر و گسترده تر از این جایگاه سیاسی است.
این جمود فکری را باید خطاب به کاربر حسین بگویی نه من. ولی متاسفانه آن قدر دستپاچگی و سراسیمگی زیاد است که این چنین شما را با سوتی دهی می اندازد.
موفق باشید.

باسمه تعالی
همانطور که عرض شد بهانه جویی کردن کار آسانی است . سزاوار است شما از همان عقلی که دم می زنید کمی استفاده نمایید و در این نکته تامل کنید که مهم حقیقت امامت است نه لفظ امامت که مدام تکرار می کنید چرا در قرآن نیامده!

باسمه تعالی

این کلام شما« امامت را به دلیل عظمت فوق العاده و بسیار عمیق آن با هیچ چیز دیگر مقایسه نکنید» باطل است چرا که امامت فرع بر توحید و نبوت است اگر مبنای شما را صحیح بدانیم لازمه آن، این است که بگوییم چون سوره ای به نام نبوت نداریم ،پس نباید آن را قبول کرد که این لازم باطل است و ملزوم آن که مبنای حضرتعالی است هم باطل.

رضوی;3355 نوشت:
باسمه تعالی

همانطور که عرض شد بهانه جویی کردن کار آسانی است .

کدام سخن من مصداق بهانه جویی است؟ به هر حال بهانه جویی سخن غیر میتنی بر عقل و منطق را می گویند. دقیقا به من نشان دهید زیر بنای کدام سخن من میتنی بر عقل و خرد نبوده است.

رضوی;3355 نوشت:

سزاوار است شما از همان عقلی که دم می زنید کمی استفاده نمایید و در این نکته تامل کنید که مهم حقیقت امامت است نه لفظ امامت که مدام تکرار می کنید چرا در قرآن نیامده!


اتفاق چون از این عقل استفاده می کنم به چنین صرافتی افتاده ام. اگر پرده های ضخیم ایمان جلوی چشمانمم را گرفته بود که حرفهای شما را تکرار می کردم.
از این گذشته مسئله با لفظ امامت درست نمی شود. یک بار هم بیشتر نگفتم چرا لفظ امامت به معنی مورد نظر شیعیان در قرآن نیامده است. کجا من مدام!! این را تکرار کردم؟؟!!!
سخن من این است که چرا با این جایگاه فوق العاده و عمیقی که امامت در ذهنیت شیعی دارد تا جاییکه فقدان امام موجب می شود زمین ساکنانش را ببلعد!!! هیچ رد آشکاری در قرآن از نمی بینیم؟؟ چندین آیه ای که شیعه از آن دم می زند معرکه ی آرا مفسران است و مفسران اهل سنت تفسیری متفاوت و غیر مورد نظر تشیع از آن به عمل می آورند. می توانید به کتب آنها مراجعه کنید و ببینید.
پس امامت مورد نظر شیعه که قطبیت عالم امکان!! بدو وابسته است باید ارزش و اهمیتش از ماجراجوییهای ذوالقرنین و باز و بسته بودن دستان سگ اصحاب کهف و محل زندگی قوم یاجوج و ماجوج بیشتر باشد و فصل مشبعی از قرآن را به خود اختصاص دهد.

رضوی;3356 نوشت:
باسمه تعالی

این کلام شما« امامت را به دلیل عظمت فوق العاده و بسیار عمیق آن با هیچ چیز دیگر مقایسه نکنید» باطل است چرا که امامت فرع بر توحید و نبوت است اگر مبنای شما را صحیح بدانیم لازمه آن، این است که بگوییم چون سوره ای به نام نبوت نداریم ،پس نباید آن را قبول کرد که این لازم باطل است و ملزوم آن که مبنای حضرتعالی است هم باطل.


نبوت اصل و اساس اسلام است. مردم نیز اول به پیامبری پیامبر ایمان آوردند بعد توصیفات خداوند را از او شنیدند. مدت 23 سال پیامبر در میان مردم زندگی کرد و همگان دیدند و ایمان آوردند. امامت زمانی حادث شد که پیامبر در میان نبود. لطفا بحث غدیر و این گونه مسائل را مطرح نکنید. در لینک که در پست های قبل دادم تفسیر اهل سنت را از واقعه غدیر بدون پیش داوری بخوانید. مسلمانان در مورد نبوت مشکلی ندارند زیرا شرط ورود به جرگه مسلمانی عبور از دروازه نبوت است. بدون نبوت مسلمانی بی معنی خواهد بود. مضافا این که سوره ای به نام محمد یعنی مصداق نبی اسلام در قرآن داریم. از این نیز گذشته در آیات بسیاری از نبوت سخن رفته است و بسیاری از خطابات قرآن مستقیما به پیامبر است.
ولی مسئله امامت چنین نیست. به رغم عظمت فوق العاده ای که امامت دارد و بخشی از فرازهای زیارت جامعه کبیره را برای آن شاهد مثال آوردم ( که ظاهرا کسی نخواند و متعرض آن نشد!!) در قرآن یکسان با آن مطلبی نمی بینیم. و چون در قرآن چنین مسئله ای نیست اگر آن را انکار هم نکنیم سخت محل شک و تردید است.
من به یک معنا می گویم امامت زیر بنای توحید است زیرا در زیارت جامعه کبیره داریم که می گوید: " من وحده قبل عنکم " کسی که خداوند را به وحدانیت شناخت از جانب شما بوده است. بر طبق تفکر شیعی اهل سنت به واسطه باطل بودن کلیه اعمال عبادی خود که به دلیل عدم قبول امامت! است به جهنم خواهند رفت. هر چند برای جاهلین! قاصر تخفیف خواهند داد!! از نظر علامه حلی اهل سنت کافرند.
آیا علامه حلی نمی دانست که اهل سنت توحید و نبوت را قبول دارند؟ چه عاملی باعث شده است به چنین حکمی برسد. جز عدم قبول امامت از جانب اهل سنت بوده است.
امیدوارم متوجه شده باشی منظور من از این که می گویم امامت به یک معنی زیر بنای توحید است چیست. همچنین دانسته باشی امامت که به دلیل فقدانش در ذهنیت و معتقدات فرد حکم کافر را بر او جاری می سازد چه جایگاهی در خوری می بایست در قرآن می داشت و اهمیتش از ماجراجوییهای ذوالقرنین بیشتر می بود.

[=&quot]باسمه تعالی
[/]

[=&quot]اولا:حکمت اینکه آیات ثابت کننده امامت، [/][=&quot]از متشابهات است آن است که در غیر [/][=&quot]اینصورت[/][=&quot] عده زیادی از مسلمانان در مقابل دین اسلام قرارمی گرفتند و از فیض هدایت محروم می شدند. (همچنانکه عده ای در زمان پیامبر[/][=&quot]صلی الله علیه و آله[/][=&quot] و بعداز آن با [/][=&quot]امامت حضرت علی [/][=&quot]علیه السلام[/][=&quot] مخا لفت کردند )و یا اینکه قرآن را تحریف می کردند که هر دو مخالف با حکمت الهی است.[/]
[=&quot]آنچه جای هیچگونه بهانه باقی نمی گذارد کلام خداوند متعال در آیه 7 سوره حشر است که از آیات محکم می باشد«ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا». پیامبر[/][=&quot]صلی الله علیه و آله[/][=&quot] مساله امامت و جانشینی بعد از خود را بارها مخصوصا در روز غدیر خم اعلام کردند که دهها هزار شیعه وسنی آن را روایت کردند. (می توانید به کتاب الغدیر علامه امینی رجوع کنید)اگر شما لا اقل همان دقتی را که در زیارت جامعه کبیره داشتید در پنجاه و اندی بند حدیث غدیر مصرف می نمودید دیگر شکی در «ما آتاکم الرسول» باقی نمی ماند. تنها می ماند«فخذوه» که آن هم آدم حلال زاده می خواهد.[/]
[=&quot]ثانیا:شما که قرآن را قبول دارید،لطفا یک آیه متشابه همانند«الیوم اکملت لکم دینکم ...» و یا کلامی از پیامبر [/][=&quot]صلی الله علیه و آله [/][=&quot] بیاورید که شیعه وسنی آن را نقل کرده باشند و دلیل برای مشروعیت خلفای ثلاثه باشد.[/]



[=&quot]ثالثا: آیا خلافت خلفای ثلاثه امتثال دستور پیامبر [/][=&quot]صلی الله علیه و آله [/][=&quot]بود یا نه؟[/]


زنده ی بیدار;3327 نوشت:
جناب صدیق
فقط و فقط به این سوال من پاسخ بده:
کی و کجا من گفته ام شیعه تنها برای امامان شان و جایگاه رهبری سیاسی قائل است؟؟؟؟


با سلام

دوست عزیز فقط کافی است یک نگاه دیگر به پست های صفحۀ 4 بیندازید که مطلب مورد اعتراض شما، نقل قول از حسین نبوده، بلکه جزو متن پاسخ شما است. و بنظر شما اعتقاد شیعه را چنین اظهار نموده اید.

انتظار دقت بیشتری از شما داشتم

موفق باشید ...

زنده ی بیدار;3357 نوشت:

چرا لفظ امامت به معنی مورد نظر شیعیان در قرآن نیامده است.


با سلام خدمت زنده بیدار

از طرح سوال خوب و دقیق شما هم سپاسگذارم .

قبلا هم عرض کردم انگیزه این پرسش در پاسخ دادن به آن کمک می کند .

اگر واقعا قصد رسیدن به پاسخ را دارید ؛ بیان چند مطلب ضروری به نظر می رسد .

انگیزه شما از این پرسش چیست ؟

در هر مناظره و بحث طرفینی ،اعتقادات طرفین باید مشخص باشد تا به هنگام بحث بتوانند از اصول قطعی استفاده کنند بنابراین اعتقادات زنده بیدار باید مشخص شود تا مباحث از روند طبیعی برخوردار گردد .

خوشحال خواهم شد اگر پاسخ شما را ببینم . :Gol::Gol::Gol:

با نام و یاد خدا و سلام به همه ی دوستان.
میان صراحت و تصریح به نام و لفظ ،ارتباط منطقی وجود ندارد. ممکن است شما بتوانید مطلبی را به صراحت و وضوح تمام به گونه ای که حجت بر او تمام گشته ،بیان کنید بی آنکه به به اسم آن تصریح نمایید.
به نظر می رسد قصه ی ما چنین است چنانکه این مساله در صدر اسلام از و ضوح کافی بر خوردار بود.
بعلاوه میان صراحت و تمام شدن حجت هم در همه ی موارد ، ارتباط منطقی و جود ندارد....

بهتر است بدانید: دیدگاهی که شیعه نسبت به اهل سنت دارد بسیار ملایمتر و منصفانه تر از دیدگاه اهل سنت به شیعه است ؛ ائمه و علمای شیعه هرگز با اهل سنت معامله کفر نکرده اند ، با آنها داد و ستد ، ازدواج و معاشرت می کردند .
امام صادق علیه السلام فرمودند: الاسلام هو الظاهر الذی علیه الناس شهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله و اقام الصلاة و ایتاء الزکاة و حج البیت و صیام شهر رمضان.
ودر روایت صحیحه حمران بن اعین از امام باقر علیه السلام نقل فرمودند : و الاسلام ما ظهر من قول او فعل و هو الذی علیه جماعة الناس من الفرق کلها وبه حقنت الدماء وعلیه جرت مواریث و جاز النکاح و اجتمعوا علی الصلاة و الزکاة والصوم و الحج فخرجوا بذلک عن الکفر .
روایات رسیده از اهل بیت در این زمینه فراوان است و شیعیان بر این اتفاق نظر دارند . واگر در بعضی کتابها یا سخنان بزرگان سخن از تکفیر مخالفین به میان آمده است ، مراد کفر به معنای حقیقی و اصطلاحی نیست ، بلکه مراد بزرگ شمردن مخالفت با ائمه اهل بیت علیهم السلام است . مانند آنچه در روایت صحیحه آمده است که تارک الصلاة را و کسی که با مسلمان مقاتله کند و کسی که به دیگری در نسب تهمت بزند و عبد فراری و ... را تکفیر کرده درحالیکه شخص به این امور کافر حقیقی نمی شود .
بر فرض که این را توجیه بدانید و نپذیرید ، تعداد علمای شیعه که چنین اعتقادی دارند در قیاس با آنهایی که اینچنین اعتقاد ندارند چقدر است ؟
بهتر است به کتب اهل سنت هم که مملو از توهین ، تحقیر و تکفیر شیعه است سری بزنید ویک طرفه قضاوت نکنید . برای مطالعه این آراء به منابع زیر مراجعه کنید : صواعق المحرقه ، منهاج السنه ، العروبة فی المیزان از حصانی ، معامی و المجاهل از ابن عانه
از باب نمونه :
1.ابن کثیر بعد از بیان اعتقاد شیعه در باب وصیت پیامب ر ص به جانشینی علی بن ابی طالب و اعتقاد آنها درباره صحابه می نویسد : من وصل من الناس الی هذا المقام فقد خلع ربقة الاسلام وکفر باجماع الائمة الاعلام وکان اراقة دمه احل من اراقة المدام . {البدایة و النهایة 5/252}
2. علی الرافضة لعنة الله و کلهم کفار ، و من لا یکفرهم فهو کافر {المنتظم 16/106}
3. اجتمعت الامه علی تکفیر الامامیه .{انساب 6/365}

اجوبة مسائل جار الله ، علامه سید شرف الدین

پرسش:
چرا در قرآن نامی از امام علی یا سایر ائمه(علیهم السلام) برده نشده است تا حجت بر گذشتگان و آیندگان تمام شود؟


پاسخ:

حتی اگر نام امام علی(سلام الله علیه) در قرآن آمده بود باز هم تضمینی بر عدم اختلاف نبود، همان طور که قرآن در آیات 246 و 247 سوره بقره اشاره دارد که بنی اسرائیل از خداوند خواستند تا فرمانده ای برای ایشان تعیین کند، اما پس از تعیین او شروع به بهانه تراشی کردند.

اما برای پاسخ تفصیلی به این سوال باید به چند نکته مهم توجه کنید:

نکته اول:

قرار نیست همه چیز به صورت مستقیم در قرآن بیاید، قران بیان کننده کلیات بوده، و بیان جزئیات آن بر عهده پیامبر(صلی الله علیه و آله) است. همان طور که امام صادق(سلام الله علیه) در پاسخ به ابابصیر در خصوص همین سوال که چرا نام امیرالمومنین(سلام الله علیه) در قرآن نیامده به همین مطلب اشاره داشته و در روایت نسبتا مفصلی می فرمایند:

«به درستی که نماز بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شد اما خداوند نفرمود سه رکعت یا چهار رکعت، تا اینکه پیامبر آن را تفسیر و تبیین نمود، و زکات بر ایشان نازل شد و نفرمود از هر چهل درهم، یک درهم زکات دارد، تا اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن را تبیین نمود؛ و امر بحج نازل شد و به مردم نگفت هفت‏ دور طواف كنيد تا اينكه خود پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله براى آنها توضيح داد؛ و(در مورد امامت هم) آيه‏ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏» در باره على و حسن و حسين(سلام الله علیهم) نازل شد، پس پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله) (آن را تبیین فرموده و) در باره على عليه السلام فرمود: «هر كه را من مولا و آقايم على مولا و آقاست» و باز فرمود: در باره كتاب خدا و اهل بيتم بشما سفارش ميكنم. من از خداى عز و جل خواسته‏ام كه ميان آنها جدائى نيندازد تا آنها را در سر حوض بمن رساند، خدا خواسته مرا عطا كرد، و نيز فرمود: شما چيزى بآنها نياموزيد كه آنها از شما داناترند، و باز فرمود: آنها شما را از در هدايت بيرون نكنند و بدر گمراهى وارد نسازند. (1)

بنابراین آنچه که مهم است این است که مسئله امامت در مجموع قرآن و سنت ساکت گذاشته نشده باشد، و بدیهی است که چنین نیست، علاوه بر احادیث نبوی روشن چون حدیث غدیر، حدیث ثقلین، حدیث منزلت، حدیث سفینه، حدیث باب علم، حدیث طیر، و مانند آن که هر کدام به تنهایی کار را تمام می کند، آنقدر شأن نزول آیات در حق ائمه(سلام الله علیهم) وجود دارد که علمای اهل سنت در قرون مختلف در باب آیات نازل شده در شأن آنها کتاب مستقل نگاشته‌اند، کتابهایی چون:

- شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ازابوالقاسم حاکم حسکانی
- ما اُنزل من القرآن فی أمیرالمومنین، از ابواحسن احمد بن محمد بن میمون قزوینی
- ما نزل من القرآن فی أمیرالمومنین، از علی بن الحسین ابوالفرج اصفهانی
- ما اُنزل من القرآن فی علی، از حسین بن حکم بن مسلم حبری
- المنتزع من القرآن العزیز فی مناقب مولانا أمیرالمومنین، از أبونعیم اصفهانی
- نزول القرآن فی شأن امیرالمومنین، از ابوبکر محمد بن مومن شیرازی
- ما نزل من القرآن فی علی، از ابوحامد مظفربن ابی‌بکر احمد حنفی رازی آقسرائی
- ما نزل من القرآن فی علی، از عبدالعزیز بن یحیی بن احمد جلودی
- الآیات النازله فی أهل البیت، از ابو محمد بن فحام حسن بن محمد مقری شافعی
- ما فی التنزیل من مناقب آل الرسول، از احمد بن حسن بن علی، ابوالعباس‌ طوسی
- ما نزل من القرآن فی أمیرالمومنین، از ابوبکر مردویه
- ما نزل من القرآن فی علی، از هارون بن عمر بن عبدالعزیز مجاشعی

نکته دوم:
معرفی یک شخص لزوما در گرو معرفی با «اسم» نیست، بلکه معرفی با «وصف» هم در صورتی که آن وصف خاص بوده و منحصر در یک مصداق باشد می تواند همان کار اسم را بکند، مثلا اگر یک نفر را که فامیلش کریمی است و فقط او در میان جمعیت لباس آبی به تن دارد را بخواهیم معرفی کنیم هیچ فرقی نمی کند که بگوییم آقای کریمی، یا بگوییم آن آقایی که لباس آبی به تن دارد، هر دو حجت را بر دیگران تمام می کند.

حال که این مقدمه روشن شد باید توجه کرد خداوند به جای بردن نام علی(علیه السلام) ، وصفی از او بیان کرده است که منحصر در اوست:
«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏»؛ سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏ اند همانها كه نماز را برپا مى‏ دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏ دهند.(2)

این وصف در حق علی(علیه السلام) آنقدر روشن است که حتی بزرگان اهل سنت چون سعدالدین تفتازانی هم بدان اقرار نموده اند، وی می نویسد:
«نزلت باتفاق المفسرين في علي بن أبي طالب (رضي اللّه عنه) حين أعطى السائل خاتمه و هو راكع في صلاته‏»؛ (این آیه) به اتفاق مفسرین در شأن علی بن ابیطالب(علیه السلام) نازل شده است، آنگاه که انگشترش را در هنگامی که در رکوع نمازش بود بخشید.(3)

بنابراین خداوند به جای «اسم»، «وصف»ی از علی(سلام الله علیه) به میان آورده که منحصر در اوست، وصفی نبوده که روشن نباشد یا مشترک بین چند نفر باشد تا مقصود روشن نشود، بنابراین توجیهی برای عدم پذیرش وجود نخواهد داشت.
نکته سوم:
حکمت اینکه به جای نام امام علی(علیه السلام) با وصف او معرفی شده این است که طبیعتا عده بسیاری با علی(سلام الله علیه) دشمنی داشته و از آن حضرت کینه به دل داشته اند، شاهد مدعا خودِ مسئله غصب خلافت، و جنگ های با امام علی(سلام الله علیه) در دوران خلافت 5 ساله شان است در حالی که هیچ کدام از خلفای سابق در طول 25 سال خلافت با این جنگ ها روبرو نبودند! این ها نشان میدهد که مشکل در ندانستن مسئله نبوده، بلکه به قدری انگیزه ها برای مخالفت با علی(سلام الله علیه) بالا بوده است که قطعا اگر نامی از آن حضرت(سلام الله علیه) در قرآن آمده بود این دشمنی با علی(سلام الله علیه) به دشمنی علنی با قرآن تبدیل میشد.
اما قرآن با بیان وصف علی(سلام الله علیه) به جای نام او، هم راه را برای توجیه دشمنان بازگذارده، و هم راه را برای حق طلبان و حق جویان.

نباید کسی گمان کند خداوند که وعده داده است قرآن را از تحریف باز دارد پس می توانست نام علی(سلام الله علیه) را هم بیاورد و آن را از تحریف و دشمنی باز دارد، چرا که خداوند اراده اش را از طریق اسباب طبیعی پی می گیرد، تا فضای امتحان حفظ شده و حق اختیار و انتخاب مکلفین محفوظ بماند، امام صادق(علیه السلام) نیز می فرمایند:
«أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ»؛ خداوند ابا دارد از اینکه امور را جز از طریق اسباب جاری سازد(4)

طبیعتا پرهیز از آیات اختلاف برانگیز در حالی که راهی دیگر برای بیان آنها وجود داشته باشد در حقیقت گامی برای پیشگیری و عدم ایجاد انگیزه در منافقان برای اقدام به تحریف قرآن است.

نکته چهارم:

اینکه گمان کنیم اگر اسم علی(سلام الله علیه) در قرآن آمده بود مشکل حل بود و دیگر امروز اختلافی در این خصوص وجود نداشت، ساده اندیشی است، ما مصادیقی داریم که در قرآن به صورت شفاف آمده است اما به بهانه های مختلفی چون سنت خلفا کنار گذاشته شده است.
مانند مسئله «متعه» یا ازدواج موقت که با وجود تصریح آیات برآن و پذیرش این آیات از سوی اهل سنت، باز هم بعضی در برابر آن اجتهاد نموده و حلال خدا را مطلقا حرام نمودند، قرآن کریم صراحتا می‌فرماید:
«فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنهْنَّ فَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَة»؛ و زنانى را كه متعه [ازدواج موقت‏] مى‏كنيد، واجب است مهر آنها را بپردازيد.(5)

بسیاری از مفسرین اهل سنت چون قرطبی(6) سیوطی(7) آلوسی و دیگران تصریح کرده اند که منظور از آیه شریفه همان ازدواج موقت است، به عنوان نمونه آلوسی در روح المعانی می‌گوید: «وأيدوا استدلالهم بها بأنها في حرف أبيّ «فما استمتعتم به منهن» إلى أجل مسمى، ... و لا نزاع عندنا في أنها أحلت ثم حرمت‏»؛ ترجمه: و جمله «پس آنچه از آنها بهره می‌جویید» استدلال آنها (شیعه) را (در خصوص ازدواج موقت) تا زمان معلومی تأیید می کند،... و ما نزاعی در آن نداریم که حلال بوده است منتهی بعد حرام شده است.(8)

آلوسی بعد از پذیرش جواز متعه در اوایل، دلیل حرمت آن را به صحیح بخاری ارجاع می‌دهد؛ اما صحیح بخاری این تحریم را به خدا و پیامبرش نسبت نمی‌دهد بلکه به شخصی بعد از رحلت پیامبر نسبت می‌دهد:
«حدثنا مسدد حدثنا يحيى عن عمران أبى بكر حدثنا أبو رجاء عن عمران بن حصين رضى الله تعالى عنه قال نزلت آية المتعة في كتاب الله ففعلناها مع رسول الله صلى الله عليه وسلم ولم ينزل قرآن يحرمه ولم ينه عنها حتى مات قال رجل برأيه ما شاء»؛ عمران بن حصین می‌گوید: آیه متعه در کتاب خدا نازل شد پس ما آن را در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) انجام می‌دادیم و قرآن آن را تحریم نکرده و از آن نهی ننمود تا اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) رحلت نمود و مردی به رأی خود آنچه خواست کرد. (9)

و در صحیح مسلم نیز از قول جابر آمده است:
«فقال جابر فعلناهما مع رسول الله صلى الله عليه وسلم ثم نهانا عنهما عمر فلم نعد لهما»؛ ما در زمان رسول خدا هر دو را به جا مي‌آورديم ؛ پس عمر آن دو را نهي كرد و ما هم ديگر پس از آن بجا نياورديم. (10)

خب این نشان می دهد وقتی در مسئله ای چون ازدواج موقت که خیلی مهم نیست به خاطر پیش فرض های غلط اینقدر بر مخالفت با قرآن پافشاری می شود، مسئله مهمی چون امامت که دیگر جای خود دارد! و با پیش فرض های پررنگ تری که دارد هرگز مخالفین آن زیر بار نمی رفتند.

پی نوشت ها:
1. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج1، ص286.
2. مائده:55/5.
3. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، نشر شریف رضی، قم، چاپ اول، 1409ق، ج5، ص270.
4.الكافي، ج1، ص183.
5. نساء:24/4.
6. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن‏، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364 ش، ج5، ص130.
7. سیوطی، جلال الدين‏، الدر المنثور فى تفسير المأثور، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى‏، قم، 1404 ق، قم ، ج2، ص140.
8. سيد محمود آلوسى، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم‏، دارالكتب العلميه‏، بیروت، 1415ق‏، ج3، ص7.
9. محمد بن إسماعيل البخاري الجعفي، صحيح بخاری، تحقیق محمد زهير بن ناصر الناصر، نشر دار طوق النجاة، دمشق، چاپ اول، 1422ق، ج6، ص27.
10. مسلم بن الحجاج نیشابوری، صحيح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقي، نشر دار إحياء التراث العربي، بیروت، ج2، ص914، و ص1023.

موضوع قفل شده است