بداء؟!؟!؟!

تب‌های اولیه

30 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بداء؟!؟!؟!

بداء دقیقا به چه معنیه!؟ایا به معنی تغییر مقدرات خداست؟!یا...؟!
و دلایل ما برای چنین اعتقادی فقط دلایل روائیست یا دلایل عقلی هم وجود داره؟!
:Gig:

کارشناس بحث : اندیشمند

hoorshid;261756 نوشت:
بداع دقیقا به چه معنیه!؟ایا به معنی تغییر مقدرات خداست؟!یا...؟!
و دلایل ما برای چنین اعتقادی فقط دلایل روائیست یا دلایل عقلی هم وجود داره؟!:gig:

کارشناس بحث : اندیشمند

بفرمایید بداء نه بداع!
آیت الله، دکتر سید جواد مصطفوی مترجم و شارح اصول کافی، در ذیل حدیث شماره یک باب بداء کافی (146/1) می گوید:
چنانچه از ابواب سابق معلوم شد صفاتى را كه نسبت بخدايتعالى ميدهيم از لحاظ مفهوم و معنى با صفات مخلوق فرق دارد علم خدا غير از علم مخلوقست، ديدن و شنيدن و يكتا بودن و لطيف بودن و ظاهر بودن و قاهر بودن خدا غير از اين صفاتست در مخلوق چنانچه تمام اينها در ابواب گذشته خصوصا در حديث 317 و 318 توضيح داده شد،
اكنون ميگوئيم بدا هم نيز چنين است، بدا نسبت بخدا غير از بداى نسبت بمخلوقست و در هر يك معنى جداگانه‏اى دارد: بدا نسبت بمخلوق عبارت از اينست كه شخصى نزد خود نقشه كارى را طرح كند و سود و زيان آن را بسنجد و چون جانب سود را ترجيح دهد در آن كار وارد شود و اقدام كند، ناگاه در وسط كار يا جلوتر و دنبال‏تر بجهتى متوجه شود كه قبلا آن را نميدانست و آن جهت زيان و آسيبى باشد كه از ناحيه آن كار وارد شود و چند برابر سودى باشد كه او خيال كرده بود، در آنجا دست از كار بكشد و بگويد برايم بدا حاصل شد،
پيداست كه چنين بدائى نسبت بخداى تبارك و تعالى محالست، خدا پيش از آفرينش مخلوق همه چيز را ميدانسته و سود و زيان هر چيز نزدش هويدا و آشكار بوده است، او هرگز چيزى خلق نكند و فرمانى ندهد كه بعدا پشيمان شود و منصرف گردد. چنانچه امام صادق عليه السلام در حديث 9 و 10 اين باب باين معنى تصريح ميفرمايد،
و اما بداء نسبت بخدا باين معنى‏ست كه خدا چيزى را مطابق اوضاع و شرايطى مقرر دارد و سپس بواسطه تغيير اوضاع و شرايط آن را تغيير دهد و چون ما خدا را فعال ما يشاء ميدانيم و ميدانيم كه او هر چه را مصلحت داند ميكند و هر روز در كار تازه‏ايست و او دست بسته و كنار نشسته نيست بايد اين تغيير را بدهد و از اين جهت است كه عقيده ببدا در روايت 1 و 3 و 12 و 13- اين باب با اهميت تلقى شده است.
ادامه دارد ...

با سلام خدمت شما


برای روشن شدن تعریف بداء ذکر چند مقدمه لازم است:


1. خداوند از اول به همه حوادث ریز و درشت جهان هستی عالم می­باشد. این چنین نیست که چیزی اول بر خداوند مخفی بوده و او نسبت به آن چیز جاهل بوده باشد سپس بر آن چیز عالم شود.



2. تقدیر الهی درباره انسان بر دو نوع است: أ. تقدیر محتوم و قطعی، كه به هیچ وجه قابل تغییر نیست و تقدیر معلق و مشروط، كه با فقدان برخی شرایط، دگرگون می‏شود و تقدیر دیگر جایگزین آن می‏گردد، مثل تقدیر خداوند بر اینکه مریضی در وقت خاصی می­میرد که این تقدیر قطعی نیست زیرا در صورت مداوا یا دعا یا صدقه دادن برای شفای این مریض، تقدیر جدیدی برای وی که همان شفا یافتن و طول عمر او خواهد بود، معین می­شود.[1] در روایات نیز این دو تقدیر به صورت صریح ذکر شده است، امام باقر(عليه السلام) می ­فرمایند:«من الأمور أمور محتومه كائنه لا محاله، و من الأمور أمور موقوفه عند الله، یقدم فیها ما یشاء و یمحو ما یشاء، و یثبت منها ما یشاء»[2] «برخی امور، حتمی‌اند كه ناگزیر موجود خواهند شد. برخی امور دیگر، در نزد خدا موقوف‌اند كه خدا با مشیت خود، برخی از این امور را مقدّم می‌كند، برخی دیگر را از بین می‌برد و برخی دیگر را موجود می‌سازد.»


3. خداوند دارای قدرت و سلطه مطلق بر هستی است و هر زمان خواست می‏تواند تقدیری را جایگزین تقدیر دیگر سازد; در حالیكه به هر دو نوع تقدیر، علم قبلی داشته، و هیچگونه تغییری نیز در علم وی راه نخواهد یافت.



4. اعمال قدرت و سلطه از سوی خداوند، و اقدام وی به جایگزین كردن تقدیری جای تقدیر دیگر، بدون حكمت و مصلحت انجام نمی‏گیرد، و بخشی از قضیه، در گرو اعمال خود انسان است كه از طریق اختیار و برگزیدن و زندگی شایسته یا ناشایسته، زمینه دگرگونی سرنوشت‏ خویش را فراهم سازد.


یکی از اعتقادات اسلامی که در مکتب اهل بیت (عليهم السلام) مورد اهتمام بسیار قرار گرفته است، اعتقاد به بداء است. شیعه امامیه نیز به تبع از اهل بیت (عليهم السلام) عقیده به بداء را در کتب اعتقادی خود مطرح کرده و به آن اهتمام ورزیده است.برخی از علمای سنّی بداء را انکار نموده‌اند از آن جهت كه معنای آن را به درستی درك نكرده و پنداشته‌اند بداء با علم ذاتی و ازلی خدا در تعارض است.


بداء در لغت به معنای ظهور کامل یک چیز است.[3] اگر انسان چیزی را نداند و سپس بر او آشکار شود و رای و نظرش دگرگون شود، می­گویند که بر او بداء حاصل شده است. استعمال این معنا بر خداوند متعال جایز نیست زیرا مستلزم تغییر در اراده و علم او خواهد بود و وجود تغییر به هر نوع و شکل در ذات خداوند محال است. و در احادیث ائمه معصومین(عليهم السلام) چنین معنایی از بداء در مورد خداوند به شدت انکار شده است؛ امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «ان الله لم یبد له من جهل»[4]چیزی بر خداوند پس از جهل حاصل نمی­شود.
حقيقت بداء در حق خداوند همان اظهار است يعني هر چه كه خداوند از قبل مي دانسته است و انسان به آن جعل داشت ،خداوند آن را بيان و آشكار مي كند [5]


شيخ صدوق(ره) نيز مي گويد : به اعتقاد شيعه اگر کسي بگويد که امروز براي خداوند چيزي آشکار شده است که آن را در گذشته نمي دانسته است ، چنين شخصي کافر و بيزاري جستن از او واجب است .[6]


شيخ طوسي(ره) در زمينه احاديث بداء مي گويد:


بيان اين روايات ، همان است که ما ذکر نموديم ؛ که مصلحت کاري تغيير پيدا کرده اما آشکار ساختن آن به سبب مصلحتي به تاخير افتاده است ؛ بدون آنکه مطلبي براي خداوند آشکار شده باشد ؛ زيرا ما نه اعتقاد به اين مطلب داشته و نه آن را ممکن مي دانيم ؛ و خداوند بزرگ تر از آن است که چنين باشد .[7]

مرحوم مازندراني (شارح کتاب کافي ) در تفسير روايات بداء مي گويد :

علم خداوند سبحان ازلي است و مي دانسته است که مطلبي را در زمان معين به سبب تمام شدن مصلحتش محو خواهد ساخت و يا وقتي مصلحت آن دوباره بازگشت آن را در زمان خودش ايجاد خواهد کرد ؛ وکسي که بر خلاف اين مطلب اعتقاد داشته باشد ، و مثلا بگويد که خداوند امروز چيزي را مي داند كه قبل از آن نمي دانسته است ، او به خداوند کافر شده است و ما از او بيزاريم .[8]

براي اطلاعات بيشتر ر.ك:سايت ولي عصر(عج) http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1048





[1] سبحاني، جعفر، الالهيات، قم، موسسه امام صادق(ع)، چاپ ششم، 1384، ج2، ص240و241

[2] عياشي، محمد بن مسعود، کتاب التفسير، ج2، ص217

[3] راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، ماده بدا

[4] کليني، محمدبن يعقوب، اصول کافي، ج1، باب البداء، ح10

[5] دروس في الشيعه و التشيع ،علي رباني گلپايگاني ، ص126 ،انتشارات جامعه المصطفي(ص) العالميه ،چاپ دوم

[6] كمال الدين وتمام النعمة، شيخ صدوق، ص69 ، تصحيح : علي أكبر غفاري، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي

[7] الغيبة ، الشيخ الطوسي، ص431

[8] شرح أصول كافي ، محمد صالح مازندراني ، ج4 ص250ـ 251 ، دار إحياء التراث العربي ـ بيروت

از توضیحات کاملتون ممنون!
فقط چند تا سوال :
اگر بداء در امری اتفاق میافتد فقط به خاطر شرایط خاص است یعنی مثلا اگر ماجرای کربلا اتفاق نمی افتاد حضرت علی اکبر امام بعدی بودند؟یا اینکه واقعه ای مثل کربلا و امامت امام سجاد حتمی بود؟
و سوال دیگه اینکه ایا دلایل قرانی هم برای این مسئله هست؟

hoorshid;263079 نوشت:
اگر بداء در امری اتفاق میافتد فقط به خاطر شرایط خاص است یعنی مثلا اگر ماجرای کربلا اتفاق نمی افتاد حضرت علی اکبر امام بعدی بودند؟یا اینکه واقعه ای مثل کربلا و امامت امام سجاد حتمی بود؟

با سلام خدمت شما

در مورد قسمت اول سوال شما بايد عرض كنم مراد از بداء آن است كه خداى تعالى تحت شرايطى كارى را مقدر فرموده است ولى با عوض شدن شرايط و مناسبات آن امر مقدر نيز تغيير پيدا مى‏كند اين تغيير گرچه معلوم حق تعالى است ولى كسانى كه به لوح محو و اثبات دست پيدا كردند گمان مى‏كردند كه آن امر بدون تغيير واقع خواهد شد ولى پس از وقوع معلوم مى‏شود كه اين امر قطعى نبوده و تحت آن شرايط خاص امكان وقوع داشته اكنون كه شخص نيايشگر شرايط جديدى را به وجود آورده آن امر مقدر تغيير كرده است‏ . اما در امامت بداء حاصل نشده بلكه از اول 12 امام(عليهم السلام) با نام معلوم بودند و پيامبر(صلي الله عليه و آله نيز به اسامي آن ها اشاره كرده اند. از جمله در روايتي آمده است: ابن عباس از رسول خدا (ص) پرسيد امامان پس از شما چند نفرند؟ حضرت فرمودند: به عدد حواريان عيسي و اسباط موسي و برگزيدگان بني اسرائيل، امامان پس از من دوازده نفرند، نخستين آنان علي ابن ابيطالب (ع) است، و پس از او سبط من حسن و حسين، پس از حسين فرزندش علي (ع) و پس از او فررزندش محمد ، پس از او فرزندش جعفر ، پس از او فرزندش موسي ، و پس از او فرزندش علي (ع)، پس از او فرزندش محمد ، پس از او فرزندش علي، پس از او فرزندش حسن، پس از او فرزندش حجت.[ مجلسي ، بحارالانوار ج 36 ص 286 حديث 107 نشر دارالاحياء التراث العربي، بيروت 1403ق]

hoorshid;263079 نوشت:
سوال دیگه اینکه ایا دلایل قرانی هم برای این مسئله هست؟

بله دوست عزيز در قرآن نيز اشاره شده است كه انسان مي تواند سرنوشت خود را تغيير دهد(حقيقت بداء) و به عنوان نمونه مي توان به آيات ذيل اشاره كرد:


«یَمْحُو الله ما یَشاءُ وَ یُثْبتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ».[1]

خداوند هر چه را بخواهد محو و نابود می‌سازد و هر چه را بخواهد اثبات می‌کند و ام الكتاب نزد اوست.


تحقق موجودات و حوادث مختلف جهان دو مرحله دارد: يكى مرحله قطعيت كه هيچگونه دگرگونى در آن راه ندارد (و در آيه فوق از آن اشاره به ام الكتاب كتاب مادر شده است ) و ديگرى مرحله غير قطعى به تعبير ديگر مشروط است كه در اين مرحله دگرگونى در آن راه دارد، و از آن تعبير به مرحله محو و اثبات مى شود.

گاهى نيز از اين دو، تعبير به لوح محفوظ و لوح محو و اثبات مى شود، گوئى در يكى از اين دو لوح ، آنچه نوشته شده است به هيچوجه دگرگونى در آن راه ندارد و كاملا محفوظ است و اما ديگرى ممكن است ، چيزى در آن نوشته شود و سپس محو گردد و بجاى آن چيز ديگرى نوشته شود.[2]



«هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضی اَجَلاً وَ اَجَلٌ مُسَمّی عِنْدَهُ»[3]

اوست که شما را از گل بيافريد و عمری مقرر کرد : مدتی در نزد او معين با، اين همه ، ترديد می ورزيد


شك نيست كه كلمه اجل مسمى و اجلا در آيه به دو معنى است و اينكه بعضى هر دو را به يك معنى گرفته اند با تكرار كلمه اجل مخصوصا با ذكر قيد مسمى در دفعه دوم به هيچوجه سازگار نيست .

لذا مفسران درباره تفاوت اين دو، بحثها كرده اند اما از آنچه بقرينه ساير آيات قرآن و همچنين رواياتى كه از طريق اهل بيت (عليهمالسلام ) به ما رسيده استفاده مى شود تفاوت اين دو در آن است كه اجل به تنهائى به معنى عمر و وقت و مدت غير حتمى ، و اجل مسمى به معنى عمر و مدت حتمى است ، و به عبارت ديگر اجل مسمى مرگ طبيعى و اجل مرگ زودرس است .[4]

« فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْيِ فِي الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ.»[5]

چرا مردم هيچ قريه ای به هنگامی که ايمانشان سودشان می داد ايمان ، نياوردند مگر قوم يونس که چون ايمان آوردند عذاب ذلت در دنيا را از آنان برداشتيم و تا هنگامی که اجلشان فرا رسيد از زندگی برخوردارشان کرديم.


در داستان يونس آمده كه نافرماني قومش سبب شد كه مجازات الهي به سراغ آنها بيايد و اين پيامبر الهي هم آنها را ترك گفت:اما ناگهان براساس توبه مردم و علماء،‌مجازاتي كه نشانه‌هايش ظاهر شده بود برطرف شد.


4-«إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»[6]

خدا چيزی را که از آن مردمی است دگرگون نکند تا آن مردم خود دگرگون شوند


خداوند چنين حكم رانده و حكمش را حتمى كرده كه نعمتها و موهبت‏هايى كه به انسان مى ‏دهد مربوط به حالات نفسانى خود انسان باشد، كه اگر آن حالات موافق با فطرتش جريان يافت آن نعمت‏ها و موهبتها هم جريان داشته باشدو مادامى كه آن حالت در دلهاى ايشان دوام داشته باشد اين وضع هم از ناحيه خدا دوام يابد، و هر وقت كه ايشان حال خود را تغيير دادند خداوند هم وضع رفتار خود را عوض كند و نعمت را به نقمت مبدل سازد.


ممكن هم هست كه از آيه، عموميت هم استفاده بشود يعنى نقمت را هم شامل شده چنين افاده كند كه: ميان تمامى حالات انسان و اوضاع خارجى- چه در جانب خير و چه در جانب شر-، يك نوع تلازم است، پس اگر مردمى داراى ايمان و اطاعت و شكر باشند خداوند هم نعمت‏هاى ظاهرى و باطنيش را به ايشان ارزانى بدارد، و همين كه ايشان وضع خود را تغيير دادند و كفر و فسق ورزيدند خدا هم نعمت خود را به نقمت مبدل كند، و همين طور دچار نقمت باشند تا باز خود را تغيير دهند. همين كه تغيير دادند و به اطاعت و شكر بازگشتند باز هم نقمتشان به نعمت مبدل شود، و همچنين ...[7]


همچنين آيه 96 سوره اعراف و 112 سوره نحل و نيز به همين مطلب اشاره دارد.



[1] رعد / 39

[2] تفسير نمونه ، ذيل آيه 39 سوره رعد

[3] انعام / 2

[4] ر.ك تفسير نمونه و الميزان ذيل آيه 2 سوره مباركه انعام

[5] یونس / 98

[6] رعد : 11

[7] الميزان ، ذيل آيه 11 سوره رعد


از توضیحات جامعتون خیلی متشکرم!

اندیشمند;264155 نوشت:
اما در امامت بداء حاصل نشده بلكه از اول 12 امام(عليهم السلام) با نام معلوم بودند و پيامبر(صلي الله عليه و آله نيز به اسامي آن ها اشاره كرده اند.

من هم اینطور فکر میکردم ولی در تاپیک :http://www.askdin.com/thread20294.html دراین لینکhttp://www.askdin.com/post261389-9.html من این سوال رو پرسیدم ولی همکارانتون در پاسخ چیز دیگه ای فرمودند!(یا حداقل من اشتباه فهمیدم!):
http://www.askdin.com/post261656-11.html

ممکنه بیشتر توضیح بدین!:Gig:

[="DarkOliveGreen"] ایا در امامت بداء رخ میدهد؟!

hoorshid;264393 نوشت:
من هم اینطور فکر میکردم ولی در تاپیک :بیان عجیب حضرت امام در مقام علی اکبر علیه السلام + چند کرامت دراین لینکبیان عجیب حضرت امام در مقام علی اکبر علیه السلام + چند کرامت من این سوال رو پرسیدم ولی همکارانتون در پاسخ چیز دیگه ای فرمودند!(یا حداقل من اشتباه فهمیدم!): بیان عجیب حضرت امام در مقام علی اکبر علیه السلام + چند کرامت ممکنه بیشتر توضیح بدین!
[/]

hoorshid;264393 نوشت:
من هم اینطور فکر میکردم ولی در تاپیک :بیان عجیب حضرت امام در مقام علی اکبر علیه السلام + چند کرامت دراین لینکبیان عجیب حضرت امام در مقام علی اکبر علیه السلام + چند کرامت من این سوال رو پرسیدم ولی همکارانتون در پاسخ چیز دیگه ای فرمودند!(یا حداقل من اشتباه فهمیدم!):

با سلام خدمت شما


به تاپيك مورد نظر بنده نگاه كردم ولي هيچكدام ار همكاران من در اونجا پاسخي نداده بودند و فقط يكي از كاربران بدون منبع نظريه خود را بيان داشتند كه دليلي هم بر آن ذكر نكرده بود.

البته شايد برخي از علما ديدگاهي بر خلاف مشهور داشته باشند ولي به نظر حقير قول مشهور كه در امامت بداء رخ نداده صحيح به نظر مي رسد.

اندیشمند;264155 نوشت:
بلكه از اول 12 امام(عليهم السلام) با نام معلوم بودند و پيامبر(صلي الله عليه و آله نيز به اسامي آن ها اشاره كرده اند. از جمله در روايتي آمده است: ابن عباس از رسول خدا (ص) پرسيد امامان پس از شما چند نفرند؟ حضرت فرمودند: به عدد حواريان عيسي و اسباط موسي و برگزيدگان بني اسرائيل، امامان پس از من دوازده نفرند، نخستين آنان علي ابن ابيطالب (ع) است، و پس از او سبط من حسن و حسين، پس از حسين فرزندش علي (ع) و پس از او فررزندش محمد ، پس از او فرزندش جعفر ، پس از او فرزندش موسي ، و پس از او فرزندش علي (ع)، پس از او فرزندش محمد ، پس از او فرزندش علي، پس از او فرزندش حسن، پس از او فرزندش حجت

ولی حدیث زیر بر خلاف چیزی که خواستید از حدیث بالا استنتاج کنید دلالت دارد :
از حضرت امام موسی (ع) در باب امامت امام رضا (ع) نقل است که :
خـبـر امـامت او(در خواب ـ مرآت ـ) از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بمن رسيده و خود او و مـعـاصـرينش را به من نشان داده است ، و او نيز تا از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و جدم عـلى صـلوات الله عليه خبر نرسد به كسى از ما وصيت نكند و من در خواب ديدم كه همراه پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عـليه و آله انگشتر و شمشير و عصا و كتاب و عمامه اى بود: عرض كـردم : يـا رسـول الله ! ايـنـهـا چـيـسـت ؟ فـرمـود: عـمـامـه رمـز سـلطـنـت خـداى عـزوجل است و شمشير رمز عزت خداى تبارك و تعالى است و كتاب رمز نور خداى تبارك و تـعـالى و عـصـا رمـز نـيـروى خـدسـا و انـگـشـتـر رمـز جـامـع هـمـه ايـن امـور اسـت . سـپـس رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به من فرمود: امر امامت از تو بيرون رفته و به ديگرى رسـيـده اسـت (يـعـنـى نـزديـك است بيرون رود و به ديگرى رسد يا تعيين امام از دست تو بـيرونست ـ مرآت ـ) عرض كردم : يا رسول الله به من بنما كه او كيست ! فرمود، من هيچيك از امامان را نديدم كه از مفارقت امر امامت مانند تو بيتابى كند (گويا بيتابى حضرت به واسـطـه ايـن بـود كـه مـيـدانست فرزندانش پس از وى اختلاف كنند و شيعيانش دسته دسته شـونـد) اگـر امـر امـامـت از روى مـحـبـت و دوسـتـى مـى بـود كـه اسـمـاعـيـل از تـو نـزد پـدرت مـحـبـوبـتـر بـود، ولى امـام از جـانـب خـداى عزوجل تعيين مى شود، سپس موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: من تمام فرزندان زنده و مـرده ام را بـه نـظـر آوردم ، آنـگـاه اميرالمؤ منين عليه السلام به پسرم على اشاره كرد و فرمود: اين سرور آنهاست : او از من و من از اويم و خدا با نيكو كارانست .

اصول کافی - جلد دوم - باب اشاره و نص بر ابی الحسن موسی (ع) حدیث شماره 14 .
این حدیث به وضوح مشخص می کند که امام موسی (ع) علم به امامت امام رضا نداشت و خبر آن را در خواب از پیامبر شنید. پس از کجا می گویید 12 امام از قبل مشخص بوده است؟!!!
بحارالانوار موثق تر است یا اصول کافی؟ قضاوت با خودتان

اندیشمند;265564 نوشت:
البته شايد برخي از علما ديدگاهي بر خلاف مشهور داشته باشند ولي به نظر حقير قول مشهور كه در امامت بداء رخ نداده صحيح به نظر مي رسد.

اینهم سند تاریخی بر رخ دادن بدا در امامت :
”شیعه گفتند امام معصوم جعفر است، و او نص بر پسر خود اسماعیل کرد، و بعد از آن اسماعیل شراب مسکر می خورد. جعفر صادق بر آن فعل انکار کرد و روایت است از او که گفت اسماعیل نه فرزند من است، شیطانی است که در صورت او ظاهر آمده است و نقلی دیگر است که که فرمود:”بدالله فی امر اسماعیل”، بر پسر دیگر، موسی نص کرد. قوم مذکور که از کسانیان به روافض نقل کرده بودند خود را به اسماعیل بستند و از روافض جدا شدند و گفتند اصل نص اول است، و بدا بر خدا روا نیست و هر که باطن شریعت بدانست اگر به ظاهر تغافلی کند معاقب نباشد، و امام خود آنچه فرماید و کند حق باشد. اسماعیل را از آن شراب خوردن خللی و نقصانی نیست، ایشان را اسماعیلی نام نهادند… اسماعیل پیش از جعفر صادق در سنه ۱۴۵ وفات کرد. جعفر صادق رضی الله عنه والی مدینه را که از قبل خلفای عباسی حاکم آنجا بود با جمعی انبوه از معارف و مشایخ مدینه حاضر کرد و اسماعیل را بعد از آنکه از دیه عریض که بر چهار فرسنگی شهر است و آنجا وفات کرده بود بر دوشهای مردمان به شهر آورده بودند با ایشان نموده و محضری بست بر وفات او موشح به خطوط آن جماعت و او را به بقیح دفن کرد” (تاریخ جهانگشای جوینی ، جلد ۳ ، صص ۱۴۶- ۱۴۵).

شاید پاسخ اصلی تمام این سوالات این باشد :
امامان در اینکه چه کسی امام بعد از خود است علم نداشتند. اصلا این مسئله از قبل معلوم نبوده و آنها هم بر اساس علم خود و مثلا خوابهایی که می دیدند بر امام بعدی نص می کردند که گاهی هم با اتفاقاتی نظیر مرگ اسماعیل این نص عوض می شد و شخص دیگری امام می شد.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;295793 نوشت:
شاید پاسخ اصلی تمام این سوالات این باشد :
امامان در اینکه چه کسی امام بعد از خود است علم نداشتند. اصلا این مسئله از قبل معلوم نبوده و آنها هم بر اساس علم خود و مثلا خوابهایی که می دیدند بر امام بعدی نص می کردند که گاهی هم با اتفاقاتی نظیر مرگ اسماعیل این نص عوض می شد و شخص دیگری امام می شد.

شریعت عقلانی;295793 نوشت:

و من الله توفیق


خطرناکترین ضربه به پیکره ی شیعه تفکری شبه وهابیت است.

وهابیت چون قادر نیستند مقام خلفای باطلشان را بالا ببرند، فلذا سعی در پایین آوردن منزلت حضرات معصومین سلام الله علیهم شوند.

تفکر شما مشابه وهابیت است.

به روایات زیر در این پیام و دلایل در پیام بعد نگاهی بیاندازید

:

[=&quot]* روى في الكافي:1/336 ، بسند صحيح أن الإمام الكاظم عليه السلام قال لأولاده وأرحامه: إذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله في أديانكم لا يزيلكم عنها أحد . يابنيَّ إنه لا بد لصاحب هذا الأمر من غيبة حتى يرجع عن هذا الأمر من كان يقول به ! إنما هي محنة من الله عز وجل امتحن بها خلقه . لو علم آباؤكم وأجدادكم ديناً أصحَّ من هذا لاتبعوه . قال فقلت: يا سيدي مَن الخامس من ولد السابع ؟ فقال: يا بني عقولكم تصغر عن هذا وأحلامكم تضيق عن حمله ، ولكن إن تعيشوا فسوف تدركونه[/][=&quot]) .
[/][=&quot]ومثله النعماني/154، والهداية/361 . وفي رواية أن أخاه علي بن جعفر سأله:فنموت بشك منه؟ قال: لا ، أنا السابع وابني علي الرضا الثامن ، وابنه محمد التاسع ، وابنه علي العاشر ، وابنه الحسن حادي عشر ،[/][=&quot]وابنه محمد سمي جدي رسول الله صلى الله عليه وآله وكنيته المهدي الخامس بعد السابع ، قلت: فرج الله عنك يا سيدي كما فرجت عني) . وإثبات الوصية/224 ، وكمال الدين:2/359 وعلل الشرائع:1/244 وكفاية الأثر/264، ودلائل الإمامة/292، وغيبة الطوسي/104، و204، وإعلام الورى/406[/]

[=&quot]*امام علي«عليه السلام» در حديثي طولاني چنين فرمودند[/][=&quot]:[/][=&quot]
«...[/][=&quot]فانّ لهذه الأمة اثناعشر اماماً هادين مهديين، لايضرّهم خذلان من خذلهم»؛[/][=&quot] ... [/][=&quot]همانا براي اين امّت دوازده امام هدايتگر هدايت شده است کسي که در صدد خواري آنها باشد به آنان ضرر نمي رساند[/][=&quot]

[/][=&quot]*شيخ صدوق به سندش از رسول خدا«صلي الله عليه وآله» نقل نموده که آنحضرت فرمودند: «انا سيّد النبيين وعلي بن ابي طالب سيّد الوصيين، وانّ اوصيائي بعدي اثني عشر، اوّلهم علي بن ابي طالب عليه السلام وآخرهم القائم عليه السلام»؛ من سيد انبيا وعلي بن ابي طالب سيد اوصيا است. و همانا اوصيای بعد از من دوازده نفرند: اوّل آنها علي بن ابي طالب و آخر آنها قائم است[/][=&quot].[/][=&quot]

[/][=&quot]*و عن الحسين بن محمد عن معلى بن محمد عن الوشاء عن أبان عن زرارة قال: سمعت أبا جعفر«عليه السّلام» يقول:«نحن اثنا عشر إماما منهم حسن و حسين، ثم الأئمة من ولد الحسين عليه السّلام»؛ما دوازده امام هستیم ، حسن و حسین«علیهم السلام» از جملۀ ائمه اند و امامان از نسل حسین علیه السلام اند[/][=&quot].[/][=&quot]

[/][=&quot]*امام علی علیه السلام به ابن عباس فرمودند: «إن ليلة القدر في كل سنة وأنه ينزل في تلك الليلة أمر السنة ، ولذلك الامر ولاة بعد رسول الله صلى الله عليه وآله فقال ابن عباس : من هم ؟ قال : أنا وأحد عشر من صلبي أئمة محدثون»؛ امام علی«علیه السلام» به ابن عباس فرمودند:«به حقیقت شب قدر در هر سال وجود دارد و امر سال در آن شب نازل می شود و به راستی برای آن امر صاحبان امری است بعد از رسول خدا«صلی الله علیه وآله»ابن عباس عرض کرد:آنان چه کسانی هستند؟ فرمود:من و یازده [امام] از نسل من که [همه] امامانی محدث می باشند[/][=&quot]

[/][=&quot]*امام علی علیه السلام در خطبه ای که در مدح پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه بیان نمودند فرمودند:«... والأئمةوبمهدينا تقطع الحجج فهو خاتم الأئمة ومنقذ الأمة[/][=&quot]»[/][=&quot]

[/][=&quot]*در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم:«معاشر الناس : انى نبي وعلي وصي ألا إن خاتم الأئمة منا القائم المهدی[/][=&quot]»[/][=&quot]

[/][=&quot]*إسماعيل بن علي نقل می کند:« دخلت على العسكري في المرض الذي مات فيه ، فقال لخادمه : ادخل البيت فإنك ترى صبيا ساجدا فائتني به ، فدخلت فوجدته ساجدا رافعا سبابته إلى السماء فسلمت فأوجز في صلاته ، فقلت : سيدي يأمرك بالخروج ، فجاءت أمه فأخرجته إليه ، فقال :أبشر أنت صاحب الزمان المهدي ، حجة الله في أرضه ، وأنت وصيي ، وأنت م ح م د وعد آباءه إلى علي عليهم السلام ثم قال : أنت خاتم الأئمة الطاهرين[/][=&quot]»[/][=&quot]

[/][=&quot]*در روایتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب به اماام حسین علیه السلام فرمودند:«قال رسول الله صلى الله عليه وآله : يا حسين أنت الإمام ابن الإمام تسعة من ولدك امناء معصومون والتاسع مهديهم ، فطوبى لمن أحبهم والويل لمن أبغضهم[/][=&quot]»[/][=&quot]

[/][=&quot]*عبدالله بن مسعود روایت می کند: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول :« الأئمة بعدي اثنا عشر ، تسعة من صلب الحسين والتاسع مهديهم[/][=&quot]»[/][=&quot]

[/][=&quot]*ودرروایتی دیگر آمده است:« فإذا افتقدتم الفرقدين فتمسكوا بالنجوم الزاهرة ، وقال صلی الله علیه و آله : وأما النجوم الزاهرة فالأئمة التسعة من صلب الحسين والتاسع مهديهم[/][=&quot]»[/][=&quot]

[/][=&quot]*در زیارت حضرت حجت علیه السلام می خوانیم(البته اگر خوانده باشید):«السلام على الحق الجديد والعالم الذى علمه لا يبيد السلام على محيى المؤمنين ومميت الكافرين السلام على مهدى الامم وجامع الكلم السلام على خلف السلف و صاحب الشرف السلام على حجة المعبود وكلمة المحمود السلام على معز الاوليآء ومذل الاعداء السلام على وارث الانبياء و خاتم الاوصيآء السلام على الامام المنتظر[/]


[=&quot]*وروى القاسم عن سلمان رضي الله عنه :فإذا افتقدتم الفرقدين فتمسكوا بالنجوم الزاهرة ، ثم قال : وأما النجوم الزاهرة ، فهم الأئمة التسعة من صلب الحسين ، والتاسع مهديهم [/][=&quot]

[/][=&quot]*عن غيلان الكلابي قال : حدثني أبو نصر طريف خادم سيدي أبي محمد عليه السلام قال : دخلت على صاحب الزمان إليه التسليم ، فقال يا طريف علي بالصندل الأحمر فاتيته به ، فقال : أتعرفني قلت : نعم ، قال : من انا قلت : مولاي وابن مولاي قال : ليس عن هذا أسألك قلت : جعلني الله فداك عما سألتني ،قال[/][=&quot] : [/][=&quot]انا خاتم الأوصياء وبي يرفع الله البلاء عن أهلي وشيعتي القوام بدين الله.[10] که در این روایت امام زمان علیه السلام خود را خاتم اوصیاء معرفی می نمایند[/][=&quot].[/][=&quot]

[/][=&quot]*امام علی علیه السلام به سلیم فرمودند:«يا سليم ،إن أوصيائي أحد عشر رجلا من ولدي أئمة هداة مهديون كلهم محدثون . قلت : يا أمير المؤمنين ، ومن هم ؟ قال : ابني هذا الحسن ، ثم ابني هذا الحسين ، ثم ابني هذا - وأخذ بيد ابن ابنه علي بن الحسين وهو رضيع - ثم ثمانية من ولده واحدا بعد واحد . وهم الذين أقسم الله بهم فقال : ( ووالد وما ولد ) ( فالوالد رسول الله صلى الله عليه وآله وأنا ، و ( ما ولد ) يعني هؤلاء الأحد عشر وصيا صلوات الله عليهم . قلت : يا أمير المؤمنين ، فيجتمع إمامان ؟ قال : نعم ، إلا أن واحدا صامت لا ينطق حتى يهلك الأول[/][=&quot]

[/][=&quot]*عن عباية بن ربعي مرفوعا :« أنا سيد النبيين وعلي سيد الوصيين . إن أوصيائي بعدي إثنا عشر أولهم علي وآخرهم القائم المهدي[/][=&quot]»[/][=&quot]

[/][=&quot]*عن ابن عباس رفعه :« إن أوصيائي وحجج الله على الخلق بعدي الاثنا عشر ، أولهم أخي وآخرهم ولدي . قيل : يا رسول الله من أخوك ؟ قال : علي . قيل : من ولدك ؟ قال : المهدي الذي يملأ الأرض قسطا وعدلا كما ملئت جورا وظلما[/][=&quot]»[/][=&quot]

[/][=&quot]*ابن عباس عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال : «أنا سيد النبيين وعلي سيد الوصيين ، إن أوصيائي بعدي اثنا عشر أولهم علي وآخرهم القائم المهدي[/][=&quot]»[/][=&quot]

[/][=&quot]*عن جابر بن عبد الله الأنصاري ، عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم :«يا جابر إن أوصيائي وأئمة المسلمين من بعدي ، أولهم علي ثم الحسن ، ثم الحسين[/][=&quot] . . . [/][=&quot]ثم ذكر الأئمة التسعة من أولاد الحسين بأسمائهم ابتداء بعلي بن الحسين وانتهاء بالإمام المهدي بن الحسن العسكري عليهم السلام[/][=&quot]».[/]


[=&quot]
[/]

[=&quot]* پیامبر گرامی صلی‌اللّه‌علیه‌وآله آنگاه که امامان دوازده‌گانه را معرفی می‌کنند‚ چنین می‌فرمایند: یملک هذه الا‌مة اثنا عشر خلیفة کعدد نقباء بنی اسرائیل زمام امور این امت را دوازده جانشین من به دست می‌گیرند که تعداد آنان با تعداد نقباء بنی اسرائیل برابر است.[/]

[=&quot]
[/]

پرسش:
اگر مطابق ادعاي شيعه، حديثي بوده كه در آن نام 12 معصوم مورد ادعاي شيعه ذكر شده، پس چرا در هنگام وفات هر يك از ائمه، در تعيين امام بعدي اين همه اختلاف ايجاد شده؟ اگر حديث مورد ادعاي شيعه وجود داشته، ديگر نيازي به اختلاف و سرگرداني براي يافتن امام نبوده. ملت مي رفتند سراغ امام بعدي. ديگر دنبال كسي كه زره پيامبر به تنش راست درآيد نمي گشتند. ديگر دنبال وصيت امام قبلي نمي بودند. ديگر دنبال معجزه نمي بودند. ديگر دنبال اخبار غيبي نمي گشتند. بر سر همين تعيين امام از ابتدا تا انتها، بيش از 300 فرقه شيعي بوجود آمده است كه بيشترشان منقرض شدند. خب همين اختلاف تنها زماني به وجود مي آيد كه يك مساله اي جواب هاي بسيار زيادي داشته باشد و انتخاب جواب هم اجتهادي باشد. اگر نص از پيامبر وجود مي داشت. ديگر يك جواب بيشتر نبود و مساله هم اجتهادي نمي شد. لطفاً جواب كافي و وافي به اين شبهه بدهيد.
پاسخ:
در پاسخ به سؤال مورد نظر لازم است به چند نكته اشاره كنيم كه به نظر مي رسد كليد حل شبهه موجود در سؤال مي باشد:
الف) ترديدي نيست دراين كه رواياتي از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از طريق شيعه و سني نقل شده است، كه در آن ها تصريح شده است كه ائمه بعد از پيامبر اكرم دوازده نفراند و در برخي از روايات اشاره به نام هاي دوازده امام شده است قطع نظر از اين كه از طريق امامان معصوم ما رواياتي فراوان تصريح به اسامي ائمه اطهار شده است. ما به دو نمونه از اين روايات اشاره مي كنيم يك نمونه در اين كه خلفاء بعد از پيامبر دوازده نفراند و نمونه ديگر در اين كه اين دوازده نفر به نام مشخص شده اند:
1. در صحيح مسلم از منابع معتبر در نزد اهل سنّت آمده است كه رسول خدا فرمود: دين همچنان پا برجا خواهدبود تا روز قيامت فرا مي رسد، تا اين كه دوازده خليفه كه همگي از قريش اند، بر شما ظاهر گردند.(1)
2. و در مسند احمد از رسول خدا نقل شده كه فرمود: تعداد خلفاء (ائمه) بعد از من به عدد نقباء بني اسرائيل اند.(2)
3. قندوزي در كتاب ينابيع الموده، تحت عنوان «در بيان مصاديق دوازده امام به همراه اسامي ايشان» از فرائد السمطين در ذكر اسامي ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ واين كه نخستين ايشان امام علي ـ عليه السلام ـ و آخرين ايشان، امام مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه ـ مي باشد دو حديث به اسناد خود از ابن عباس نقل كرده است، و همين دو حديث را در باب «در بيان خلفاي رسول خدا و اوصياء وي عليهم السلام نيز آورده است».(3) و نيز قندوزي از جابربن عبد الله انصاري از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اين گونه نقل مي كند كه رسول خدا فرمود: اي جابر اوصياي من و رهبران امت اسلامي، پس از من نخستين فردشان علي است، پس از او حسن، سپس حسين و پس از او علي بن الحسين... آن گاه نُه امام از ذرّيه حسين ـ عليه السلام ـ ذكر مي فرمايد، از علي بن الحسين تا امام مهدي حجه بن الحسن ـ عليه السلام ـ .(4)
در كتب شيعي روايات فراواني در اين زمينه وجود دارد كه مي توان به كتاب: منتخب الاثر، آيت الله صافي گلپايگاني مراجعه كرده و اين احاديث را ملاحظه نمود. و هم چنين كتاب ارزشمند اصول كافي، باب تصريح به اسامي ائمه اطهار.
ب) تفرقه و تشتّت جوامع اسلامي و انتخاب آن به گروه ها و مذاهب و فرقه هاي مختلف هميشه ناشي از عدم بيان حقايق و فقدان دلائل كافي جهت ارشاد و هدايت آن ها نبوده است بلكه اختلاف و انشعاب علل و دلائلي به مراتب فراتر از آن داشته است. چنان چه در قضيه غدير و اعلام رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ولايت و امامت علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ را در حضور ده ها هزار نفر مسلمان و آن هم سران صحابه، مشاهده مي كنيم. آيا تشكيل سقيفه بني ساعده و غصب خلافت و محروم نمودن اهل بيت و در رأس آنان علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ از خلافت و رهبري مسلمين و تصرّف فدك و هجوم بر خانه فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ ، به خاطر نبودن دلائل و نشانه هاي كافي بر حقانيت آن بزرگواران بود و يا اين كه نستجير بالله پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در ابلاغ رسالت، و اداي وظيفه اش در آگاهي امت اسلامي درباره آينده شان كوتاهي كرده بود؟! و يا اين كه بايد بگوئيم در پشت پرده بازي هاي پنهان سياسي و اغراض ناپاكي وجود داشت كه عمدا مي خواست خلافت را از مسير واقعي آن منحرف سازد تا چند صباحي با بازي كردن با سرنوشت امت اسلامي، به قدرت و حكومت رسيده و از مزاياي واژه گون كردن حقايق بهره ناچيزي برده باشد؟ اگر سري به كتب معتبر روايي و تاريخي شيعه و سني بزنيم به خوبي پاسخ اين سؤال و راز اين معما فاش خواهد شد.
اين امر در انتخاب شيعيان به فرقه هاي گوناگون، نيز جاري و ساري است كه از باب نمونه در به وجود آمدن وشكل گيري گروه واقفيه كه قائل اند به مهدويت امام كاظم ـ عليه السلام ـ ، اشاره مي كنيم:
اصحاب حضرت موسي بن جعفر ـ عليه السلام ـ اجماع دارند كه آن حضرت بر امامت فرزندش علي بن موسي الرضا ـ عليه السلام ـ تصريح كرده.(5) ولي با وجود اين: نمايندگان مالي آن حضرت در كوفه، مصر، خراسان از قبيل علي بن حمزه بطائيني، زياد فندي، عثمان بن عيسي رواسي و احمد بن ابي بشر سرّاج در دوراني كه امام در زندان بود، اموال فراواني از وجوه شرعي نزد آن ها جمع بود. هنگامي كه امام ـ عليه السلام ـ رحلت نمود، اگر به امامت علي بن موسي الرضا ـ عليه السلام ـ اعتراف مي كردند، بايد همه اموال را به آن حضرت تسليم مي كردند، از اين رو، طمع مال دنيا آن ها را بر اين داشت كه با آن كه به حقيقت آگاه بودند، منكر امامت امام رضا ـ عليه السلام ـ شده و دست از باورها و دين خود بكشند، و دست به اين ترفند بزنند كه امام كاظم رحلت نكرده و زنده است و هم او مهدي منتظر است.(6) و اين گونه عده اي را نيز همراه خودشان به گمراهي كشاندند. و لذا از امام كاظم ـ عليه السلام ـ نقل شده كه در زمان حيات اش مي فرمود: «هر كه در حق اين پسرم (امام رضا) ستم كند و امامت اش را پس از من انكار نمايد (چون طايفه واقفيه) مانند كسي است كه در حق علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ ستم كرده و امامت او را پس از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ انكار نموده است...»(7) همان گونه كه ملاحظه مي شود اساس تشكيل واقفيه جهل و ناآگاهي و عدم دلائل واضح و تصريح به امامت امام رضا ـ عليه السلام ـ نبوده بلكه با وجود تصريح به امامت آن بزرگوار هم از ناحيه رسول خدا چنان چه در احاديثي كه در نكته اول به آن ها اشاره شده و هم با وجود سفارش و تصريح امام كاظم ـ عليه السلام ـ، عده اي فرصت طلب و دنيا پرست به خاطر مطامع دنيوي، عالمانه و آگاهانه و عامدانه، امامت امام رضا را انكار كردند.
ج) گاهي شرايط سياسي و اجتماعي در دوران بعضي از امامان معصوم به حدي سخت مي شد كه ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ نمي توانستند آشكار و به طور عمومي امام بعدي را معرفي كنند، به عنوان مثال در زمان امام صادق ـ عليه السلام ـ فشار و ستم حكومت وقت به حدي بود كه براي امام ـ عليه السلام ـ معرفي امام بعدي به طور آشكار و عمومي امكان نداشت: ابو ايوب نحوي مي گويد: منصور خليفه عباسي، كسي را در تاريكي شب دنبال من فرستاد، نزد منصور رفتم و بر او وارد شدم. وقتي كه سلام كردم، نامه را به سوي من انداخت و در حالي كه گريه مي كرد گفت: اين نامه محمد بن سليمان است.
در آن شهادت صادق ـ عليه السلام ـ را به اطلاع ما رسانده است. سپس گفت: جواب نامه را بنويس. اول نامه را نوشتم، منصور گفت: بنويس كه اگر امام صادق به شخص معيني وصيت كرده، بگير و گردنش را بزن. نامه فرستاده شد. جواب محمد بن سليمان (عامل منصور) آمد كه امام صادق ـ عليه السلام ـ به پنج نفر وصيت كرده است: ابو جعفر منصور كه خليفه است، محمد بن سليمان، عبد الله بن جعفر، موسي بن جعفر و حميده.(8) اين جريان و جريان هاي ديگر نشان مي دهند كه امام صادق ـ عليه السلام ـ نمي توانست جانشين خودش را آشكارا معرفي كند، و اگر معرفي مي كرد حكومت عباسيان، او را مي كشت، امام ـ عليه السلام ـ فقط براي خواص اصحاب خود امام موسي بن جعفر را معرفي كرده بود و براي همين در مسأله امامت، مردم گروه گروه شدند و اكثريت شيعه، به امامت موسي بن جعفر ـ عليه السلام ـ معتقد شدند، ولي گروهي اسماعيل را كه پسر بزرگ امام صادق ـ عليه السلام ـ بود و به او زياد محبت مي ورزيد ، امام پنداشتند كه اسماعيليه ناميده شدند. گروهي پسر ديگر امام صادق به نام عبدالله را امام دانستند كه به نام فطحيه معروف شدند، گروه ديگر پسر ديگر امام صادق ـ عليه السلام ـ : محمد را امام دانستند و گروهي هم در خود امام صادق ـ عليه السلام ـ توقف كردند و گفتند كه ديگر امامي نيست.(9) فرقه هاي كوچك شيعه همه منقرض شدند فقط زيديه و اسماعيليه مانده اند ولي شيعه اماميه، از آغاز تا به امروز ثابت و استوار مانده است.
پس از بررسي مجموع علل و عوامل سياسي، تاريخي، و اجتماعي و مسائل مرتبط با آن، مي توان با اطمينان گفت:
اولاً گر چه اسامي تك تك امامان شيعه در رواياتي از رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و امامان پيشين بيان شده بود اما اين روايات آن قدر شايع و مشهور نبود كه حتي مردم كوچه و بازار نيز آن را بدانند و تنها خواصي از شيعيان از آن مطلع بودند و اين به دليل شرائط حادّ سياسي بود. و ثانياً علّت به وجود آمدن فرقه هاي مختلف در شيعه و انتخاب آن به شعبه هاي مختلف، نبود دلائل كافي و عدم نص و تصريح از ناحيه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ نبوده است بلكه علل و عوامل ديگري كه بررسي همه آن ها از عهده اين مقاله خارج مي باشد و به نمونه هايي از آن اشاره شد، دخيل و اثرگذار بوده است. چنان چه در شكل گيري مكتب زيديه و ساير فرقه ها مشاهده مي شود .

پی نوشت:
1. صحيح مسلم، كتاب الامارة، ج2، ص110.
2. مسند احمد، ج5، ص90ـ 95ـ97. شيخ صدوق، كمال الدين، ج1، ص270.
3. قندوزي، ينابيع الموده، ج3، باب 93، ص161.
4. همان، ص170.
5. عطاردي، عزيز الله، زندگاني چهارده معصوم(ع)، ص424.
6. دفاع از تشيع (بحث هاي كلامي شيخ مفيد)، ص570. عطاردي، عزيز الله، زندگاني چهارده معصوم(ع)، ص424.
7. محمد بن يعقوب کليني، اصول كافي، ترجمه مصطفوي، ج2، ص89.
8. اصول كافي، همان، ج1، ص310 (الاشارة و النص علي ابي الحسن موسي).
9. شيعه در اسلام، ص32. شاكري، حاج حسين، موسوعة المصطفي و العتره (11) الكاظم موسي(ع)، ص44 تا 51.


منبع:http://www.al-imamah.com

سوره: 7 , آیه: 187

از تو در باره قيامت مى‏پرسند [كه] وقوع آن چه وقت است بگو علم آن تنها نزد پروردگار من است جز او [هيچ كس] آن را به موقع خود آشكار نمى‏گرداند [اين حادثه] بر آسمانها و زمين گران است جز ناگهان به شما نمى‏رسد [باز] از تو مى‏پرسند گويا تو از [زمان وقوع] آن آگاهى بگو علم آن تنها نزد خداست ولى بيشتر مردم نمى‏دانند

سوره: 2 , آیه: 255

خداست كه معبودى جز او نيست زنده و برپادارنده است نه خوابى سبك او را فرو مى‏گيرد و نه خوابى گران آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست كيست آن كس كه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند آنچه در پيش روى آنان و آنچه در پشت‏سرشان است مى‏داند و به چيزى از علم او جز به آنچه بخواهد احاطه نمى‏يابند كرسى او آسمانها و زمين را در بر گرفته و نگهدارى آنها بر او دشوار نيست و اوست والاى بزرگ

صدق الله العلی العظیم

اما:

اندیشمند;263073 نوشت:
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «ان الله لم یبد له من جهل»[4]چیزی بر خداوند پس از جهل حاصل نمی­شود. حقيقت بداء در حق خداوند همان اظهار است يعني هر چه كه خداوند از قبل مي دانسته است و انسان به آن جعل داشت ،خداوند آن را بيان و آشكار مي كند [5] شيخ صدوق(ره) نيز مي گويد : به اعتقاد شيعه اگر کسي بگويد که امروز براي خداوند چيزي آشکار شده است که آن را در گذشته نمي دانسته است ، چنين شخصي کافر و بيزاري جستن از او واجب است .[6]
که "پست 4" تمام جواب را درمورد تایتل میدهد.

با سلام خدمت جناب امین.ز
1. از بابت سرچی که در فضای مجازی انجام دادید تشکر می کنم. البته لازم نبود کل مطلب را کپی پیست کنید آدرس سایت کافی بود.
2. احادیثی در باب تعدد امامان آوردید که اشکالات بنده در این مورد نبود ولی باز ممنون.
3. در پست دومتان علل فرقه فرقه شدن شیعه را بیان فرمودید ولی اینها هیچکدام علم غیب امامان را مبنی بر آگاهی از امام بعد از خود اثبات نمی کند چرا که یکی از دلایل فرقه فرقه شدن شیعه در برخی از موارد می تواند همین عدم علم آنها از این مسئله باشد که در مورد فرقه اسماعیلیه خود را نشان داد.
4. احادیثی که در باب اسامی امامان ذکر کردید اگر درست باشد باید تکلیف تناقض در احادیث را مشخص فرمایید.
5. اینکه بخشی از مطلب ینده را سلیقه ای انتخاب کرده و آن را زیر سوال ببرید فکر نمی کنم جزو اخلاق گفتگو باشد. بنده 3 پست در این مورد گذاشتم که شما پاسخ نگفتید. تکلبف 2 سندی که بنده آوردم مشخص نشده است.
6. و در آخر :
برچسب زدن به افراد جزء سیاست های انسانهایی است که ادله کافی برای باورهایشان ندارند و می خواهند با برچسب زدن ذهن مخاطبان را منحرف گردانند. خواهش می کنم به جای وهابی خواندن به نقد علمی مطالبم بپردازید و مطمئن باشید اگر پاسخ منطقی به این دو سند بدهید بنده می پذیرم.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;295789 نوشت:
اصول کافی - جلد دوم - باب اشاره و نص بر ابی الحسن موسی (ع) حدیث شماره 14 . این حدیث به وضوح مشخص می کند که امام موسی (ع) علم به امامت امام رضا نداشت و خبر آن را در خواب از پیامبر شنید. پس از کجا می گویید 12 امام از قبل مشخص بوده است؟!!! بحارالانوار موثق تر است یا اصول کافی؟ قضاوت با خودتان

سلام
این خواب دلالتی بر عدم اطلاع حضرت از امامت حضرت رضا ندارد .
خواب قواعد خاص خود را دارد بلکه این خواب می تواند دلالت بر تاکید امری باشد که خود امام هم میدانسته اند
والله الموفق

سلام
بداء به معنای ظهور تغییر در امری است که قبلا به نحو دیگری مقدر انگاشته می شد .
بداء به حسب ماست نه به حسب علم ذاتی الهی بلکه به حسب علم فعلی خداوند است و نه به حسب علم ذاتی او تعالی
بداء خود از نشانه های اختیار الهی است که حتی مقدراتی را باز تغییر می دهند چه اینکه ازمه امور بدست اوست او قادر به هر تغییری هست الا اینکه اغلب جریان امور بر مداری قرار داده شده که مقتضای جریانات پیشین خود است
والله الموفق

حامد;296199 نوشت:
سلام این خواب دلالتی بر عدم اطلاع حضرت از امامت حضرت رضا ندارد . خواب قواعد خاص خود را دارد بلکه این خواب می تواند دلالت بر تاکید امری باشد که خود امام هم میدانسته اند والله الموفق

یکبار دیگر به حدیث مورد نظر دقت فرمایید :
خـبـر امـامت او(در خواب ـ مرآت ـ) از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بمن رسيده و خود او و مـعـاصـرينش را به من نشان داده است ، و او نيز تا از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و جدم عـلى صـلوات الله عليه خبر نرسد به كسى از ما وصيت نكند و من در خواب ديدم كه همراه پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عـليه و آله انگشتر و شمشير و عصا و كتاب و عمامه اى بود: عرض كـردم : يـا رسـول الله ! ايـنـهـا چـيـسـت ؟ فـرمـود: عـمـامـه رمـز سـلطـنـت خـداى عـزوجل است و شمشير رمز عزت خداى تبارك و تعالى است و كتاب رمز نور خداى تبارك و تـعـالى و عـصـا رمـز نـيـروى خـدسـا و انـگـشـتـر رمـز جـامـع هـمـه ايـن امـور اسـت . سـپـس رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به من فرمود: امر امامت از تو بيرون رفته و به ديگرى رسـيـده اسـت (يـعـنـى نـزديـك است بيرون رود و به ديگرى رسد يا تعيين امام از دست تو بـيرونست ـ مرآت ـ) عرض كردم : يا رسول الله به من بنما كه او كيست ! فرمود، من هيچيك از امامان را نديدم كه از مفارقت امر امامت مانند تو بيتابى كند (گويا بيتابى حضرت به واسـطـه ايـن بـود كـه مـيـدانست فرزندانش پس از وى اختلاف كنند و شيعيانش دسته دسته شـونـد) اگـر امـر امـامـت از روى مـحـبـت و دوسـتـى مـى بـود كـه اسـمـاعـيـل از تـو نـزد پـدرت مـحـبـوبـتـر بـود، ولى امـام از جـانـب خـداى عزوجل تعيين مى شود، سپس موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: من تمام فرزندان زنده و مـرده ام را بـه نـظـر آوردم ، آنـگـاه اميرالمؤ منين عليه السلام به پسرم على اشاره كرد و فرمود: اين سرور آنهاست : او از من و من از اويم و خدا با نيكو كارانست .
چرا باید هر امامی تا خبر امامت فرزندش از طرف رسول خدا در خواب به وی نرسد نمی تواند به کسی وصیت کند؟ مگر اطلاع از این امر ندارد که باید منتظر خواب یا .... بماند؟
دومین مسئله بی تابی امام است. چرا امام برای این امر بی تابی می کرده؟ این که دیگر خواب نبوده! کسی که می داند نفر بعد چه کسی است که دیگر برای رسیدن خبر امام بعدی بی تابی نمی کند؟

اندیشمند;263070 نوشت:
2. تقدیر الهی درباره انسان بر دو نوع است: أ. تقدیر محتوم و قطعی، كه به هیچ وجه قابل تغییر نیست و تقدیر معلق و مشروط، كه با فقدان برخی شرایط، دگرگون می‏شود و تقدیر دیگر جایگزین آن می‏گردد، مثل تقدیر خداوند بر اینکه مریضی در وقت خاصی می­میرد که این تقدیر قطعی نیست زیرا در صورت مداوا یا دعا یا صدقه دادن برای شفای این مریض، تقدیر جدیدی برای وی که همان شفا یافتن و طول عمر او خواهد بود، معین می­شود.[1] در روایات نیز این دو تقدیر به صورت صریح ذکر شده است، امام باقر(عليه السلام) می ­فرمایند:«من الأمور أمور محتومه كائنه لا محاله، و من الأمور أمور موقوفه عند الله، یقدم فیها ما یشاء و یمحو ما یشاء، و یثبت منها ما یشاء»[2] «برخی امور، حتمی‌اند كه ناگزیر موجود خواهند شد. برخی امور دیگر، در نزد خدا موقوف‌اند كه خدا با مشیت خود، برخی از این امور را مقدّم می‌كند، برخی دیگر را از بین می‌برد و برخی دیگر را موجود می‌سازد.»

حقیقتا هنوز مفهوم بدا برای من جای سوال دارد :
چطور وقتی خداوند می داند که انسانی قرار است در فلان روز دعا کند یا صدقه دهد ابتدا امر دیگری را تقدیر می کند و پس از دعا یا صدقه تقدیرش را عوض می کند؟ اصلا برای بنده این مسئله که برخی امر برای خداوند مشروطند به اموری دیگر مفهومی ندارد. این مطلبی که شما فرمودید برای انسان صادق است نه برای خدا که بر تمام اعمال ما در حال و آینده با خبر است.

شریعت عقلانی;296171 نوشت:
با سلام خدمت جناب امین.ز
1. از بابت سرچی که در فضای مجازی انجام دادید تشکر می کنم. البته لازم نبود کل مطلب را کپی پیست کنید آدرس سایت کافی بود.

شریعت عقلانی;296171 نوشت:

2. احادیثی در باب تعدد امامان آوردید که اشکالات بنده در این مورد نبود ولی باز ممنون.

3. در پست دومتان علل فرقه فرقه شدن شیعه را بیان فرمودید ولی اینها هیچکدام علم غیب امامان را مبنی بر آگاهی از امام بعد از خود اثبات نمی کند چرا که یکی از دلایل فرقه فرقه شدن شیعه در برخی از موارد می تواند همین عدم علم آنها از این مسئله باشد که در مورد فرقه اسماعیلیه خود را نشان داد.

4. احادیثی که در باب اسامی امامان ذکر کردید اگر درست باشد باید تکلیف تناقض در احادیث را مشخص فرمایید.

5. اینکه بخشی از مطلب ینده را سلیقه ای انتخاب کرده و آن را زیر سوال ببرید فکر نمی کنم جزو اخلاق گفتگو باشد. بنده 3 پست در این مورد گذاشتم که شما پاسخ نگفتید. تکلبف 2 سندی که بنده آوردم مشخص نشده است.

6. و در آخر :

برچسب زدن به افراد جزء سیاست های انسانهایی است که ادله کافی برای باورهایشان ندارند و می خواهند با برچسب زدن ذهن مخاطبان را منحرف گردانند. خواهش می کنم به جای وهابی خواندن به نقد علمی مطالبم بپردازید و مطمئن باشید اگر پاسخ منطقی به این دو سند بدهید بنده می پذیرم.

و من الله توفیق

1- بحمدالله با وجود اینترنت و نرم افزارهای حدیث و کتب مجازی دیگر کمتر نیازی به کتب سنتی وجود دارد که مانند عهد باستان هزاران جلد کتاب در منزل انبار کنیم و جستجو در آنها ماهها طول بکشد. امیدوارم این را بدانید و از این قابلیت ها برای سرعت در کار و تحقیق و تسهیل امور بهره ببرید.ضمناً لازم دیدم کل مطلب را در اینجا درج کنم که بهانه ای برای معاندان باقی نماند.

2- احادیثی که نقل کردم بر امر اطلاع ائمه سلام الله علیهم بر امام بعد از خود صحه میگذارد حال چگونه است که این مطلب برایتان قابل درک نیست، الله اعلم


3-و 4 -احادیث در مورد میزان علم ائمه سلام الله علیهم بیش از حد تواتر است و روایات معارض یا قابل تأویلند یا قابل رد. پیشنهاد میکنم زیارت جامعه را بخوانید.

5- قسمتی از گفتگوی شما نقل شد که برای بیان اصل مقصود شما کافی بود پس لطفا مظلوم نمایی نکنید.

6- بحمدالله ادله به حد وفور موجود است و کسی توان ایراد و تشکیک بر علم امامت را ندارد. من هم برچسبی به کسی نزدم بلکه خطری را گوشزد کردم که باز هم تکرار میکنم : تفکر شما شبیه تفکر وهابیون است پس مواظب باشید.


والسلام لاهله

امین.ز;296369 نوشت:
3-و 4 -احادیث در مورد میزان علم ائمه سلام الله علیهم بیش از حد تواتر است و روایات معارض یا قابل تأویلند یا قابل رد. پیشنهاد میکنم زیارت جامعه را بخوانید.

پیشنیاز این بحث موضوع علم امام است که باید جداگانه عقلا و برون دینی بحث گردد. اگر تعارضی با موضوع تاپیک ندارد می توان در همین تاپیک بحث کرد. با تشکر

امین.ز;296369 نوشت:
قسمتی از گفتگوی شما نقل شد که برای بیان اصل مقصود شما کافی بود پس لطفا مظلوم نمایی نکنید.

مظلوم نمایی نبود. خواستم بگویم که مستقیا به حدیث مورد استناد بنده اشاره کنید و مشکل تناقض را حل کنید.

امین.ز;296369 نوشت:
بحمدالله با وجود اینترنت و نرم افزارهای حدیث و کتب مجازی دیگر کمتر نیازی به کتب سنتی وجود دارد که مانند عهد باستان هزاران جلد کتاب در منزل انبار کنیم و جستجو در آنها ماهها طول بکشد. امیدوارم این را بدانید و از این قابلیت ها برای سرعت در کار و تحقیق و تسهیل امور بهره ببرید.ضمناً لازم دیدم کل مطلب را در اینجا درج کنم که بهانه ای برای معاندان باقی نماند.

معاند خواندن مخاطبان پیش فرضی است که با قبول آن مباحثه ای در کار نخواهد بود. در این سایت در وجود خدا هم شک کردند و آن را رد کردند منتها کارشناسان سایت آنها را معاند نخوانند. لذا این گونه واژه ها تاثیر منفی در مباحثه ایجاد می کند. هر کس در این سایت ثبت نام میکند بنا به پیش فرض سایت شخصی است که سوال دارد و می خواهد سوال پاسخ داده شود. ( از اسم سایت مشخص است. ) لذا اگر معاند خواندن شخصی برای مدیران سایت محرض گردید او از این سایت اخراج می گردد.

شریعت عقلانی;296413 نوشت:
معاند خواندن مخاطبان پیش فرضی است که با قبول آن مباحثه ای در کار نخواهد بود. در این سایت در وجود خدا هم شک کردند و آن را رد کردند منتها کارشناسان سایت آنها را معاند نخوانند. لذا این گونه واژه ها تاثیر منفی در مباحثه ایجاد می کند. هر کس در این سایت ثبت نام میکند بنا به پیش فرض سایت شخصی است که سوال دارد و می خواهد سوال پاسخ داده شود. ( از اسم سایت مشخص است. ) لذا اگر معاند خواندن شخصی برای مدیران سایت محرض گردید او از این سایت اخراج می گردد.

منظورم از معاند شما نبودید اگر سوءتفاهمی شد پوزش می طلبم.

علی ای حال به دلیل وفور دلایل مباحثه را در این مورد لازم نمی دانم.

در مورد حدیثی که نقل کردید اساتید پاسخ گفتند.

یا علی مدد

شریعت عقلانی;296256 نوشت:
چرا باید هر امامی تا خبر امامت فرزندش از طرف رسول خدا در خواب به وی نرسد نمی تواند به کسی وصیت کند؟ مگر اطلاع از این امر ندارد که باید منتظر خواب یا .... بماند؟ دومین مسئله بی تابی امام است. چرا امام برای این امر بی تابی می کرده؟ این که دیگر خواب نبوده! کسی که می داند نفر بعد چه کسی است که دیگر برای رسیدن خبر امام بعدی بی تابی نمی کند؟

سلام
بین رسیدن خبر از ناحیه خواب و نواحی دیگر تفاوت است . در یک مثال عرض میکنم مثلامیگویند در فلان سال شما در امتحانات کنکور قبول میشوید اما پس از امتحان کنکور همچنان انتظار و اضطراب دارید هرچند از منبع موثقی خبر موفقیت به شما داده شده است اما حالات روحی دلایل دیگری از قبیل اهمیت موضوع و غیره می تواند داشته باشد .
دیگر اینکه ائمه علیهم السلام بلکه مطلق اولیاء الهی به فرامین مستقیم و بالفعل توجه خاصی دارند مثلا با اینکه می دانند جهاد مهم است با وجود فراهم شدن شرایط منتظر فرمان ویژه هستند . اینها غیر از فرامین عامی هستند که همه را مخاطب می سازند . این از مصادیق بندگی محض ایشان و دلبستگی آنها به خدای متعال است .
والله الموفق

حامد;296507 نوشت:
سلام بین رسیدن خبر از ناحیه خواب و نواحی دیگر تفاوت است . در یک مثال عرض میکنم مثلامیگویند در فلان سال شما در امتحانات کنکور قبول میشوید اما پس از امتحان کنکور همچنان انتظار و اضطراب دارید هرچند از منبع موثقی خبر موفقیت به شما داده شده است اما حالات روحی دلایل دیگری از قبیل اهمیت موضوع و غیره می تواند داشته باشد . دیگر اینکه ائمه علیهم السلام بلکه مطلق اولیاء الهی به فرامین مستقیم و بالفعل توجه خاصی دارند مثلا با اینکه می دانند جهاد مهم است با وجود فراهم شدن شرایط منتظر فرمان ویژه هستند . اینها غیر از فرامین عامی هستند که همه را مخاطب می سازند . این از مصادیق بندگی محض ایشان و دلبستگی آنها به خدای متعال است . والله الموفق

2 سوال :
1. در مثالی که آوردید باید پرسید چه کسی خبر قبولی بنده را به من داده است؟ خبرش چقدر موثق است؟ اگر با وجود اینکه خبر قبولی از منبعی موثق به بنده رسیده باشد باز اظطراب داشته باشم نشان دهنده عدم یقین بنده به صحت این خبر است. مسلما بنده انسانی غیر معصوم و خطاکارم و این برای من طبیعی است که باز انتظار داشته باشم علل و عواملی در رخ ندادن آن امر ممکن است دخالت داشته باشند و همین امر باعث اطظرابم می شود. ولی این مسئله برای انسان معصوم و صاحب یقینی چون امام که خبری از جانب پروردگارش به او رسیده بعید است. یعنی نه بنده را می توان با امام مقایسه کرد و نه منبع خبری بنده را با پروردگار. قیاس شما قیاش مع الفارق است.
2. خبر امامت امام بعدی از 2 ناحیه غیر از خواب به امام قبلا رسیده بود. ( بنا به فرض شما ) یکی از طریق قول پیامبر در خصوص ذکر حدیثی در باب اسامی امامان به جابر. دوم از طریق علم غیب که از جانب پروردگار است. حال باید گفت این دو منبع موثق تر است یا خواب؟ چرا با وجود این دو منبع هنوز امام دلهره و اطظراب داشتند و بعد از خواب اطظرابشان بر طرف شد؟ به نظر شما غیر منطقی نیست؟

شریعت عقلانی;296705 نوشت:
در مثالی که آوردید باید پرسید چه کسی خبر قبولی بنده را به من داده است؟ خبرش چقدر موثق است؟ اگر با وجود اینکه خبر قبولی از منبعی موثق به بنده رسیده باشد باز اظطراب داشته باشم نشان دهنده عدم یقین بنده به صحت این خبر است. مسلما بنده انسانی غیر معصوم و خطاکارم و این برای من طبیعی است که باز انتظار داشته باشم علل و عواملی در رخ ندادن آن امر ممکن است دخالت داشته باشند و همین امر باعث اطظرابم می شود. ولی این مسئله برای انسان معصوم و صاحب یقینی چون امام که خبری از جانب پروردگارش به او رسیده بعید است. یعنی نه بنده را می توان با امام مقایسه کرد و نه منبع خبری بنده را با پروردگار. قیاس شما قیاش مع الفارق است.

سلام
عرض شد که حالات روحی دلایل متعددی دارند و با ایمان بلکه عصمت و وثاقت خبر و خبر دهنده منافات ندارد همچنانکه حضرت ابراهیم با وجود ایمان به معاد بدنبال اطمینان قلبی با مشاهده عیانی آن بود

شریعت عقلانی;296705 نوشت:
خبر امامت امام بعدی از 2 ناحیه غیر از خواب به امام قبلا رسیده بود. ( بنا به فرض شما ) یکی از طریق قول پیامبر در خصوص ذکر حدیثی در باب اسامی امامان به جابر. دوم از طریق علم غیب که از جانب پروردگار است. حال باید گفت این دو منبع موثق تر است یا خواب؟ چرا با وجود این دو منبع هنوز امام دلهره و اطظراب داشتند و بعد از خواب اطظرابشان بر طرف شد؟ به نظر شما غیر منطقی نیست؟

عرض کردم که خواب قواعد خاصی دارد ضمن اینکه برداشت من از خواب با برداشت شما متفاوت است شما به اضطراب توجه می کنید و من به اطمینان پایان خواب . حال به نظر شما کدامیک مقصود خواب بوده است؟
والله الموفق
موضوع قفل شده است