.•¤* اشعار ویژه سالروز تخریب بقیع *¤•.

تب‌های اولیه

30 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
.•¤* اشعار ویژه سالروز تخریب بقیع *¤•.

جلوه جنّت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع

گر حصار کعبه را جبریل دربانی کند
صد چو موسی و مسیحا پاسبان دارد بقیع

گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است
الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع

گر چه می تابد بر او خورشید سوزان حجاز
از پروبال ملائک سایبان دارد

این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست
در دل هر ذره، خورشیدی نهان دارد بقیع


گرچه می تابد بر او خورشید سوزان حجاز
از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع

میتوان گفت ازگلاب گریه اهل نظر
بى نهایت چشمه اشک روان دارد بقیع

شب که تنها میشود با خلوت روحانى ‏اش
اى مدینه انتظار میهمان دارد بقیع

شب که تاریک است و در بر روى مردم بسته ‏است
زائرى چون مهدى صاحب زمان (عج) دارد بقیع

[=arial]
[=arial]
[=arial]اينجا [=arial]بقيع عشق است، گنبد چرا ندارد

[=arial]هرکس نبوسد اين خاک در کعبه جا ندارد

[=arial]قسم به جان زهرا (س)، قسم به اشک طه

[=arial]غربت اين زمين را، کرب و بلا ندارد

قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز

داغ هجده ساله زهراى جوان دارد بقیع

کس نمیداند چرا یا قرة عین الرسول

منظر فصل غم انگیر خزان دارد بقیع

آخر اینجا قصه گوى رنج‏بى پایان تست

غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع

خفته بین منبر و محرابى اما بازهم

از تو اى انسیه حورا نشان دارد بقیع

راز مخفى بودن قبر ترا با ما نگفت

تا بکى مهر خموشى بر دهان دارد بقیع؟




جلوه جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع

گر حصار کعبه را جبریل دربانی کند
صد چو موسی و مسیحا پاسبان دارد بقیع

گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است
الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع

گرچه محصولش بظاهر یک نیستان ناله است
یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع

گرچه می تابد بر او خورشید سوزان حجاز
از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع

میتوان گفت ازگلاب گریه اهل نظر
بی نهایت چشمه اشک روان دارد بقیع

بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را قدرت
حمل چنین بار گران دارد بقیع

تا سروکارش بود با عترت پاک رسول
کی عنایت با کم و کیف جهان دارد بقیع

این مبارک بقعه را حاجت بنور ماه نیست
در دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع

اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال
هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع

چون شد ابراهیم قربان حسین فاطمه
پاس حفظ این امانت را بجان دارد بقیع

فاطمه بنت اسد عباس عم، ام البنین
اینهمه همسایه عرش آستان دارد بقیع

در پناه مجتبی در ظل زین العابدین
ارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع

باقر علم نبی و صادق آل رسول خفته اند
آنجا که عمر جاودان دارد بقیع

قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز
داغ هجده ساله زهرای جوان دارد بقیع

کس نمیداند چرا یا قرة عین الرسول منظره
فصل غم انگیر خزان دارد بقیع

آخر اینجا قصه گوی رنج بی پایان تست
غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع

خفته بین منبر و محرابی اما بازهم
از تو ای انسیه حورا نشان دارد بقیع

راز مخفی بودن قبر ترا با ما نگفت
تا بکی مهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟

شب که تنها میشود با خلوت روحانی اش
ای مدینه انتظار میهمان دارد بقیع

شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته اند
زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع

کاش باشد قبضه خاکم در آن وادی «شفق »
چون ز فیض فاطمه خط امان دارد بقیع


باز كن بر روى من آغوش جان را اى بقیع
تا ببینم دوست دارى میهمان را اى بقیع



خاكى اما برتر از افلاك دارى جایگاه
در تو مى‏بینم شكوهِ آسمان را اى بقیع



پنج خورشیدِ جهان‎افروز در دامان تست
كرده‏اى رشك فلك این خاكدان را اى بقیع



مى‏رسیم از گرد ره با كوله بار اشك و آه
بار ده این كاروانِ خسته جان را اى بقیع



جز تو غم‏هاى على را هیچ كس باور نكرد
مى‏كشى بر دوش خود بارى گران را اى بقیع



باز گو با ما، مزار كعبه‎ی دل‎ها كجاست
در كجا كردى نهان آن بى‏نشان را اى بقیع



قطره‏اى، اما در آغوش تو دریا خفته است
كرده‏اى پنهان تو موجى بیكران را اى بقیع



چشم تو خون گرید و «پروانه» مى‏داند كجاست
چشمه ‎ی جوشان این اشكِ روان را اى بقیع






محمد علي مجاهدي"پروانه"

نه قبله در تو که قبله نماست در تو بقیع
نه کعبه کعبه اهل ولاست در تو بقیع

هزار مرتبه برتر از عرش حق هستی
نیاز خانه اهل سماء است در تو بقیع

سکوت محض تو در اوج غربت تاریخ
نماد ناله قلب خداست در تو بقیع

همین که بی حرم و گنبدی و گلدسته
نشان از واقعه ای غم فزاست در تو بقیع

به هر دو عالم اگر فخر می کنی چه عجب
هزار مادر شاه وفاست در تو بقیع

به اشک نم نم خود زائرت سحر می گفت
شمیم علقمه و کربلاست در تو بقیع

اگرچه مهد ولایی به کربلا نرسی
کجاست سری ز تن خود جدا در تو بقیع

کنار تربت مادر به یاد کرب و بلا
صدای ناله مهدی رساست در تو بقیع

خوش آن نسیم که مى آید از کنار بقیع
خوشا هواى روان بخش و مُشکبار بقیع

فرشتگان ز زمین مى برند سوى بهشت
براى غالیه‌ی حوریان غبار بقیع

اگر که طور تجلّى ز صدق مى طلبى
بیا به گلشن روحانى دیار بقیع

دریغ و درد که از ظلم دشمنان خدا
خراب شد همه آثار بى شمار بقیع

ایا که غیرت دین دارى و ولایت آل
ببار خون، عوض اشک در کنار بقیع

خراب کرد ستم، مشهد چهار امام
کز آن شرف به سما یافت خاکسار بقیع

نخست مرقد سبط نبى امام حسن
بزرگ محور اعزاز و افتخار بقیع

مزار حضرت سجاد، اسوه عبّاد
امین اعظم حق، رکن استوار بقیع

مزار حضرت باقر، عزیز پیغمبر
که بر فزوده به اجلال و اشتهار بقیع

مزار حضرت صادق رییس مذهب و دین
جهان علم و عمل، نور کردگار بقیع

قبور منهدم دیگر از تبار رسول
فزوده است بر اوضاع رنج بار بقیع

زظلم فرقه وهّابیان ناکس دون
بیا ببین که خزان گشته نوبهار بقیع

سعودیان عمیل یهود و صهیونیسم
ز ظلم، هتک نمودند اعتبار بقیع

قبور آل پیمبر، خراب و ویران است
فرشتگان همگان اند سوگوار بقیع

در این مصائب عظمى ولىّ عصر بوَد
شکسته خاطر و محزون و داغدار بقیع

کند ظهور و جهان پر کند ز دانش و داد
زند به ریشه خصم ستم شعار بقیع

قیام باید و مردانگىّ و همّت و عزم
که بر طرف کند این وضع ناگوار بقیع

وگرنه تا نشود قطع دست استعمار
جهان شیعه بود زار و دل فکار بقیع

حرامیان به حرم تا که حاکم اند روا ست
که مسلمین همه باشند شرمسار بقیع

سلام بى حد و بسیار بر پیمبر و آل
درود وافر و بى انتها نثار بقیع

ز یاد مرقد ویران اولیاى خدا
همیشه «لطفى صافى» است بى قرار بقیع

آیت‌الله صافی گلپایگانی



نه قبله در تو که قبله نماست در تو بقیع

نه کعبه کعبه اهل ولاست در تو بقیع

هزار مرتبه برتر از عرش حق هستی

نیاز خانه اهل سماء است در تو بقیع

بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را

درعزا بنشاند او ، شمع و گل و پروانه را

بشکند دستی که هتک حرمت این خانه کرد

شیعه را سوزاند و خون در قلب صاحبخانه کرد




درون قلب جهان ، انقلاب گشته بیا

نفس ، بدون تو همچون عذاب گشته بیا

نظاره کن به فرا سوی مدینه و ببین

حرم به دست حرامی خراب گشته بیا


این گلستان نبیّ بار دگر ویران شده

چشمهای منتقم ، بار دگر گریان شده

بعد تخریب بقیع و این ستم در آن دیار

گشت روشن ، از چه قبر فاطمه پنهان شده


گوش ده تا گریه‎ی زار على را بشنوى

نیمه شب‎ها از دل خونین و حیران بقیع

این حریم عشق دارد عقده‏ها پنهان به دل

شعله‏ها سر مى‏کشد از جان سوزان بقیع

اى جهان آباد کن، برخیز و مهر و داد کن

باز کن آباد از نو، کوى ویران بقیع



جلوه جنت‏به چشم خاکیان دارد بقیع

یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع

گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند

صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع



قبور آل پیمبر، خراب و ویران است

فرشتگان همگان اند سوگوار بقیع

در این مصائب عظمى ولىّ عصر بوَد

شکسته خاطر و محزون و داغدار بقیع

حرامیان به حرم تا که حاکم اند روا ست

که مسلمین همه باشند شرمسار بقیع





رازها داری درون سینه پنهان ای بقیع
نیست چشمی که نباشد بر تو گریان ای بقیع

گر شود روزی سکوت خویشتن را بشکنی
هستی از غم می شود بی تاب و حیران ای بقیع

لاله و یاس و شقایق پرپر از باد خزان
خفته در آغوش تو از باغ جانان ای بقیع

مجتبی دلبند زهرا با دل صد چاک او
گشته از زهر جفا نزد تو مهمان ای بقیع

باقرالعلم النبی و صادق و سجاد را
همچو جان بنموده ای در خویش پنهان ای بقیع

خلق می گویند زهرا خفته در آغوش تو
ریخته بر روی تو اشک فراوان ای بقیع

ای زمین مهمان نوازی کن شکسته پهلویش
پشت درب خانه از بیداد عدوان ای بقیع

بازوی او زخمی و رخساره اش باشد کبود
رحم کن قلب پیمبر را مسوزان ای بقیع

حضرت پیغمبر از نزدیک باشد ناظرت
بیش از این هرگز مکن او را پریشان ای بقیع

روزگاری گنبد و گلدسته هایی داشتی
آب بستند و تو را کردند ویران ای بقیع

درب های تو برروی زائرانت بسته است
نیست راحت بهر دیدار تو مهمان ای بقیع

کاش می شد مهدی زهرا زغیبت می رسید
تا که می شد جلوه گر آن قبر پنهان ای بقیع

عالم امکان رها می شد زجور ناکسان
خاک کویت می شد از نو چون گلستان ای بقیع

گرچه داری قلبی از آتش فروزانتر ولی
می شود هر قلب سوزان در تو درمان ای بقیع

ای نگین حلقه ی عالم زغربت غم مخور
عاقبت روزی شود رنج تو پایان ای بقیع






برگشا مُهر خموشی از زبانت ای بقيع
جای زهرا را بگو با زائرانت، ای بقيع

ديده گريان ما را بنگر و با ما بگو


در کجا خوابيده آن آرام جانت، ای بقيع

لطف کن گم کرده ما را نشان ما بده


بشکن اين مُهر خموشی از زبانت، ای بقيع

گر دهی بر من نشان از قبر زهرا تا ابد


برندارم سر ز خاک آستانت، ای بقيع

گفت مولا راز اين مطلب مگو با هيچ کس


خوب بيرون آمدی از امتحانت، ای بقيع

گر نداری اذن از مولا که سازی بر ملا


لااقل با ما بگو از داستانت، ای بقيع

فاطمه با پهلوی بشکسته شد مهمان تو


ده خبر ما را ز حال ميهمانت، ای بقيع

آرزو دارد به دل «خسرو» که صاحب‏ الزمان


بر ملا سازد مگر راز نهانت، ای بقيع


رضا اسماعيلي




بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را
درعزا بنشاند او ، شمع و گل و پروانه را

بشکند دستی که هتک حرمت این خانه کرد
شیعه را سوزاند و خون در قلب صاحبخانه کرد

درون قلب جهان ، انقلاب گشته بیا
نفس ، بدون تو همچون عذاب گشته بیا

نظاره کن به فرا سوی مدینه و ببین
حرم به دست حرامی خراب گشته بیا

این گلستان نبیّ بار دگر ویران شده
چشمهای منتقم ، بار دگر گریان شده

بعد تخریب بقیع و این ستم در آن دیار
گشت روشن ، از چه قبر فاطمه پنهان شده



محمد حسين بهجتي "شفق"



غربت آباد ديار آشنايى ها، بقيع
همدم ديرينه غمهاى ناپيدا، بقيع

در تو ـ حتّى ـ لحظه ها هم بى قرارى مى كنند
اى تمام واژه هاى اشك را معنى بقيع

در تو، خون ديده ها دريا شد و صاحبدلان
جرعه جرعه عشق نوشيدند از اين دريا بقيع

سنگ فرش كوچه هايت داغ هاى سينه سوز
شمع فانوس نگاهت چشم خون پالا بقيع

تو بلور روشنايى هاى شهر يثربى
چون نگينى مانده در انگشتر بطحا بقيع

همصدا با قرنها مظلومى آل رسول
حنجرى كو؟ تا در اين غربت كند آوا، بقيع

وسعت تنهايى ات دل هاى ما را مى برد!
تا خدا ـ تا عشق ـ تا تنهايى مولا بقيع

قصّه مظلومى اش را با تو گفت آن شب كه داشت
در گلو، بُغضِ غريب ماتم زهرا، بقيع

در هجوم تيرگى ها، در شب سرد سكوت
حسرتى مى بُرد خورشيد جهان آرا بقيع

اى مزار هرچه خورشيد از ديار روشنى
اى شكوه نور در آئينه غبرا بقيع

كاش چشمى بود و اشكى، اشتياق مويه اى
با تو مى مانديم ـ تا موعود ـ تا فردا بقيع

اى بهشت آرزو، گم كرده دلهاى پاك
اى زيارتگاه يك عالم دل شيدا بقيع

سيل اشك عاشقان بگذار تا دريا شود
چشمه اى از چشم جان بيدلان بگشا بقيع

دارم امّيد آنكه در محشر پناهم مى دهد
سايه ديوار اين «آشفته»حالى ها بقيع





قبور آل پیمبر، خراب و ویران است

فرشتگان همگان اند سوگوار بقیع

در این مصائب عظمى ولىّ عصر بوَد

شکسته خاطر و محزون و داغدار بقیع

حرامیان به حرم تا که حاکم اند روا ست

که مسلمین همه باشند شرمسار بقیع

بسم الله الرحمن الرحیم


این گلستان نبیّ بار دگر ویران شده

چشمهای منتقم ، بار دگر گریان شده

بعد تخریب بقیع و این ستم در آن دیار

گشت روشن ، از چه قبر فاطمه پنهان شده

نه قبله در تو که قبله نماست در تو بقیع

نه کعبه کعبه اهل ولاست در تو بقیع

هزار مرتبه برتر از عرش حق هستی

نیاز خانه اهل سماء است در تو بقیع

:parandeh:


از صفای ضریح دم نزنید

حرفی از بیرق و علم نزنید


گریه های بلند ممنوع است


روضه كه هیچ سینه هم نزنید


كربلا رفته ها كنار بقیع


حرفی از صحن و از حرم نزنید


زائری خسته ام نگهبانان


به خدا زود می روم نزنید


زائری داد زد كه نا مردان


تازیانه به مادرم نزنید


غربت ما بدون خاتمه است


مادر ما همیشه فاطمه است


كاش درهای صحن وا بشود


شوق در سینه ها به پا بشود


كاش با دست حضرت مهدی


این حرم نیز با صفا بشود


كاش با نغمۀ حسین حسین


این حرم مثل كربلا بشود


در كنار مزار ام بنین


طرحی از علقمه بنا بشود


پس بسازیم پنجره فولاد


هر قدر عقده هست وا بشود


چارتا گنبد طلایی رنگ


چارتا مشهد الرضا بشود


این بقیعی كه این چنین خاكی است


رشك پروانه های افلاكی است


در هوایش ستاره می سوزد


سینه با هر نظاره می سوزد


هشت شوال آسمان لرزید


دید صحن و مناره می سوزد


بارگاه بقیع ویران شد


دل بی راه و چاره می سوزد


این حرم مثل چادر زهراست


كه در اینجا دوباره می سوزد


این حرم مثل خیمه ی زینب


كه در اوج شراره می سوزد


سال ها بعد قدری آن سو تر


چند قرآن پاره می سوزد


:parandeh:

عالمی باز پر از ظلم و ضلالت شده است
قصه ی خانه خرابی تو عادت شده است


از همین خاک غریبی که شده سهم شما
بغض شیعه ست که مملوی شکایت شده است


زائرت سوخت از این غربت و این سوختنش
می توان گفت که با سوز تو قسمت شده است


لحظه ی روضه ی مادر شده قلبم لرزید
روضه اینبار فقط ذکر حکایت شده است:


دست در دست حسن بود در آنجا مادر
ناگهان دید که یک کوچه ای خلوت شده است


ناگهان دید که دست حسنش می لرزد
بعد از این میخ در و سینه روایت شده است


پشت در بود که فریاد زدش "یا حیدر"
محسنت پر،بیا وقت وصیت شده است


***
گنبدی نیست در آنجا و نه حتی یک شمع...
این بقیع است که آیینه ی غربت شده است

شاعر: یحیی نژاد سلامتی


تخریب کرده اند حرم و بارگاهتان

آنها که زنده اند به لطف نگاهتان


بر روی مهربانیتان چشم بسته اند

با خود نگفته اند چه بوده گناهتان


از نسل هیزم آورشان که عجیب نیست

آتش زنند دوباره دل پر زآهتان


روز سقیفه بود اگر بی حرم شدید

یا بین کوچه بود که بستند راهتان


اول زدند مادر و بعدش حسینتان

افتاد بین تیغ و نیزه و شد قتلگاهتان


وقتی رسید یوسف کنعان فاطمه

با او بنا کنیم حرم دلبخواهتان


فعلا نشسته است و زغم آه می کشد

کنج بقیع در شب تار و سیاهتان

شاعر: یاسر مسافر


گرد و غبار غم زده خیمه به سینه ام

من زائر قبور خراب مدینه ام


آنجا که گریه ها همه خاموش و بی صداست

هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست


آنجا که بغض سینه گلو گیر می شود

حتی جوان ز غربت آن پیر می شود


خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است

از گریه های فاطمه آیینه کاری است


اهل مدینه باب عداوت گشوده اند

بر اهل بیت ظلم فراوان نموده اند


هرکس دم از علی زده تخریب میشود

صدیقه مطهره تکذیب می شود


دنبال بی کس اند که تنها ترش کنند

صیاد بلبل اند که خونین پرش کنند


ازنسل هیزمند و به آتش علاقه مند

تفریحشان تمسخر هر ناله بلند


در خواب هم نشان حیارا ندیده اند

نیروی خویش را به رخ زن کشیده اند


بغض علی زبانه کشد از وجودشان

رنگ ریا گرفته همه تاروپودشان


روزی که راه حضرت صدیقه بسته شد

باضربه ای حریم ولایت شکسته شد


ظلمی اگر که هست از آن لحظه حاکی است

تصویر چادریست که در کوچه خاکی است


امواج یک صدا دلم آزار میدهد

گویا صدای صورت و دیوار میدهد


گویا به گوش میرسد ازقصه فدک

آوای نیمه جان و ضعیف «علی کمک»


تصویر هرچه درد از آن صحنه شد بدیع

یک گوشه ای ز غربت آن لحظه شد بقیع


اوراق خاطرات غیورانه نیلی است

هرچه که هست صحنه یک ضرب سیلی است


بی درد مردمان زمان جان مرتضی

مارا رها کنید بمیریم زین عزا


روزی رسد زسینه غم آزاد می کنیم

همراه منتقم حرم آباد می کنیم


گلدسته میزنیم چونان صحن کربلا

گنبدبنا کنیم چونان مشهد الرضا


ما داغدار سیلی ناحق مادریم

چشم انتظار منتقم آل حیدریم

شاعر: قاسم نعمتی

[=Microsoft Sans Serif]
بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را
درعزا بنشاند او ، شمع و گل و پروانه را

بشکند دستی که هتک حرمت این خانه کرد
شیعه را سوزاند و خون در قلب صاحبخانه کرد

درون قلب جهان ، انقلاب گشته بیا

نفس ، بدون تو همچون عذاب گشته بیا

نظاره کن به فرا سوی مدینه و ببین
حرم به دست حرامی خراب گشته بیا

این گلستان نبیّ بار دگر ویران شده
چشمهای منتقم ، بار دگر گریان شده

بعد تخریب بقیع و این ستم در آن دیار
گشت روشن ، از چه قبر فاطمه پنهان شده


[=Microsoft Sans Serif]
برگشا مُهر خموشی از زبانت ای بقيع

[=Microsoft Sans Serif] جای زهرا را بگو با زائرانت، ای بقيع
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] ديده گريان ما را بنگر و با ما بگو
[=Microsoft Sans Serif] در کجا خوابيده آن آرام جانت، ای بقيع
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] لطف کن گم کرده ما را نشان ما بده
[=Microsoft Sans Serif] بشکن اين مُهر خموشی از زبانت، ای بقيع
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] گر دهی بر من نشان از قبر زهرا تا ابد
[=Microsoft Sans Serif] برندارم سر ز خاک آستانت، ای بقيع
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] گفت مولا راز اين مطلب مگو با هيچ کس
[=Microsoft Sans Serif] خوب بيرون آمدی از امتحانت، ای بقيع
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] گر نداری اذن از مولا که سازی بر ملا
[=Microsoft Sans Serif] لااقل با ما بگو از داستانت، ای بقيع
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] فاطمه با پهلوی بشکسته شد مهمان تو
[=Microsoft Sans Serif] ده خبر ما را ز حال ميهمانت، ای بقيع
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] آرزو دارد به دل «خسرو» که صاحب‏ الزمان
[=Microsoft Sans Serif] بر ملا سازد مگر راز نهانت، ای بقيع

به نام خدا

ای در تو آرمیده امامان راستین
ای ذره ذره خاک تو باغ جنان،بقیع
یک روز می کنیم بنا گنبد و حرم
ای خانه امید همه شیعیان، بقیع


امسال صحن و سرای عمه سادات "علیهاسلام" همانند بقیع گشته...

:Sham:یا لثارات الحسین ادرکنا:Sham:

[=&quot] وهّابیت پست،چقدر کینه داره

[=&quot] کینه با ولایت،ز دیرینه داره

[=&quot] ما فدایی ِ آل حیدریم

[=&quot] در رکاب امام ورهبریم
:Sham: