روز چهاردهم؛ خطبه امام سجاد(ع) در كوفه

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
روز چهاردهم؛ خطبه امام سجاد(ع) در كوفه





ايهاالناس هركس مرا می‌شناسد، می‌شناسد، و هركس نمی‌شناسد خود را به او معرفی می‌كنم. منم علی فرزند حسين فرزند علی بن‌ابی‌طالب. من فرزند كسی هستم كه حرمت او را شكستند، نعمت او را بردند، مالش را ربودند، و اهل بيتش را اسير كردند، من پسر كسی هستم كه در كنار شط فرات بدون اين كه خونی از او طلبكار باشند و قصاصی بخواهند او را سر بريدند.

به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) شعبه خوزستان، در مقتل سلار شهيدان آمده كه امام سجاد(ع) در كوفه خطبه غرايی را بيان كرد. آمده كه ايشان بعد از ايراد خطبه عمه بزرگوارشان به مردم اشاره كرد كه ساكت باشند، ساكت شدند.

پس از آن، حضرت(ع) ايستاد و سپاس و ستايش الهی به جای آ‌ورد و رسول خدا(ص) را نام برد و به طور شايسته ستود و بر او درود فرستاد و سپس فرمود: ايهاالناس هركس مرا می‌شناسد، می‌شناسد، و هركس نمی‌شناسد خود را به او معرفی می‌كنم. منم علی فرزند حسين فرزند علی بن‌ابی‌طالب. من فرزند كسی هستم كه حرمت او را شكستند، نعمت او را بردند، مالش را ربودند و اهل بيتش را اسير كردند. من پسر كسی هستم كه در كنار شط فرات بدون اين كه خونی از او طلبكار باشند و قصاصی بخواهند او را سر بريدند، من پسر كسی هستم كه به رنج و زاری او را كشتند و اين افتخار ما را بس.

ای مردم! شما را به خدا قسم می‌دهم آيا می‌دانيد كه شما به پدرم نامه نوشتيد و او را فراخوانديد و سپس با او خدعه و نيرنگ نموديد، با او عهد و پيمان بستيد و بيعت سپرديد و آن‌گاه با او جنگيديد، مرگ بر شما باد! چه توشه‌ای برای خود پيش فرستاديد، زشت باد انديشه و رأی شما، به كدام چشم به رخسار رسول خدا(ص) می‌نگريد آن‌گاه كه به شما به فرمايد: عترت مرا كشتيد، و حرمت مرا شكستيد و شما از امت من نيستيد.

راوی گفت: در اين موقع صدای مردم از هر طرف به گريه بلند شد و با يكديگر می‌گفتند: هلاك گشتيد و نفهميديد. پس آن حضرت(ع) فرمود: خدا بيامرزد كسی را كه نصحيت مرا بپذيرد و وصيت مرا محض رضای خدا و رسول خدا(ص) و اهل بيتش نگه دارد؛ زيرا رفتار رسول خدا(ص) برای ما بهترين اسوه و الگوست.

همگی گفتند: يابن رسول‌الله ما همه گوش به فرمان و نگهدارنده عهد و پيمان شما هستيم، ميل ما با شما و از دشمنتان روگردانيم. رحمت خدا بر شما باد، به ما دستور ده تا فرمان بريم كه ما با هركس كه با شما سرجنگ داشته باشد، می‌جنگيم و با هر كه تسليم باشد، مداراييم تا قصاص خون شما را از يزيد «لعنةالله عليه» بگيريم و از آن‌ها كه بر شما ستم روا داشتند بيزاری جوييم.

امام(ع) فرمود: هيهات هيات! ای پيمان‌شكنان مكار! ميان شما و شهواتتان حائل آمد. آيا می‌خواهيد همان بلا كه بر سر پدران من آورديد، بر سر من نيز بياوريد، سوگند به پروردگار راقصات(يعنی، شترانی كه حجاج را به منی و عرفات برند) هرگز چنين نخواهد شد، همانا آن زخم كه ديروز بر اثر كشتن پدر من و اهل بيتش بر دل من نهاديد، هنوز التيام نيافته و مصيبت رسول خدا(ص) را فراموش نكرده‌ام و داغ پدر و برادرانم از دلم بيرون نرفته است.

تلخی آن در ميان حنجره و حلقوم من است و اندوه و غصه او در سينه‌ام موج می‌زند. اينك از شما می‌خواهم كه نه به ما باشيد و نه بر ما، آن گاه فرمود:

لاغرو ان قتل الحسين فشيخه

قدكان خيراً من حسينٍ وَاكرَمُ

اگر حسين كشته شد، عجب نيست، زيرا پدرش علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) كه از او بهتر و محترم‌تر بود، نيز كشته شد. ای اهل كوفه! از مصائبی كه بر حسين(ع) وارد آمد شادمان نباشيد كه مصيبت او بزرگ‌ترين مصائب بود. آن كسی كه در كنار رود فرات كشته شد. جانم به قربانش، به يقين كيفر قاتلانش آتش دوزخ است.

همچنين در كتاب در كربلا چه گذشت آمده كه زيد بن‌موسی بن‌جعفر، از پدرش، از پدرانش خطبه فاطمه صغری را پس از گذشت از كربلا را چنين روايت كرده است: حمد از آنِ خدا است. به شماره شن و ريگ و به وزن عرش تا فرش،‌ حمدش گويم و به او بگروم و بر او توكل كنم و بگويم كه جز خدا معبودی بر حق نيست. يگانه است و شريك ندارد محمد(ص) بنده و فرستاده او است و فرزندانش را بر كنار فرات، بی‌گناه سر بريدند.

بار خدايا، به تو پناه برم از آن كه بر تو دروغ بندم و مخالف آنچه فرو فرستادی از پيمان بر وصايت علی‌بن‌ابی‌طالب كه حقش را ربودند بگويم، او را هم بی‌گناه در يكی از خانه‌های خدا كشتند چونان كه ديروز فرزندانش را كشتند، در آن جا گروهی بودند به زبان، مسلمان.

سر مباد بر تن آنان، تشنه بود تا روحش نزد خود برگرفتی، ستوده نهاد،‌ پاك‌نژاد با مناقبی معروف و مذاهبی مشهور، در راه تو از سرزنش و ملامت نهراسيد.

پروردگارا! در خردسالی به اسلامش رهبری كردی و در بزرگسالی مناقبش را ستودی، ‌هميشه اخلاص‌مند تو و رسولت بود، صلوات تو بر او باد، تا جانش را دريافتی و نسبت به دنيا زاهد بود نه حريص و نسبت به آخرت با رغبت بود و در راه تو جهاد كرد، او را پسنديدی و برگزيدی و به راه راست رهبری كردی.

اما بعد، ای اهل كوفه، ای اهل نيرنگ و دغل تكبر! ما خاندانی هستيم كه خداوند ما را به شما گرفتار كرده و شما را به ما آزمايش نموده، گرفتاری ما را خوش داشته و علم به حقيقت و فهم آن را به ما گذاشته، ما گنجور علم و خزينه فهم او باشيم، و حكمت او را بشناسيم و در بلاد زمينش حجت بندگانش می‌باشيم، به كرمش ما را گرامی داشته و به پيمبرش ما را بر بسياری از آفريدگانش برتری داده، شما ما را تكذيب كرديد و به ما كفر ورزيديد و كشتار ما را حلال دانستيد و اموال ما را غارت كرديد.

گويا ما كفار ترك و كابُل بوديم و ديروز بود كه جّد ما را كشتيد و از تيغ شما خون ما خاندان می‌بارد، برای كينه ديرينه، ديده خود را روشن ساختيد و دلشاديد از گستاخی بر خدا و نيرنگی كه باختيد، خود را به خونريزی و غارت اموال ما خوش‌دل نكنيد زيرا آن چه از مصيبت‌های بزرگ و كشتار سترگ به ما رسيد، طبق اين آيه است: در زمين و در جان شما مصيبتی نرسد جز آن كه در كتاب است، پيش از آن كه آن را بهبود بخشيم زيرا آن بر خدا آسان است؛ تا تأسف نخوريد بدانچه از دست شما رفته و خرسند نشويد بدانچه به شما داده؛ خدا هيچ كس را كه به خود ببالد و بنازد دوست ندارد.

ريشه‌كن شويد، در انتظار عذاب باشيد كه هم اكنون بر شما درآمده و پياپی نقمت‌های آسمانی بر شما آيد و شما را بدانچه بر سر خود آورديد بسايد و به جان هم بيندازد و برای ستمی كه بر ما كرديد در قيامت، مخلد در عذاب اليم باشد، هلا! لعنت خدا بر ستمكاران، ‌وای بر شما! می‌دانيد و می‌فهميد؟ آخر با چه دستی به ما نيزه زديد؟ با چه روحيه به جنگ ما آمديد؟ با چه قدمی به راه افتاديد تا با ما نبرد كنيد؟

دل‌های شما قساوت گرفته و جگرتان آهنين شده و دلتان كور شده و چشمتان مهر خورده، شيطان شما را جادو كرده و برای شما ديكته نموده و چشم شما را بسته و راه به جايی نبريد.

نابودی بر شما ای اهل كوفه، چقدر خون از رسول خدا(ص) پيش شما است؟ و چه اندازه به گردن داريد؟ باز هم با برادرش علی‌بن‌ابی‌طالب(جدم) پيمان‌شكنی كرديد و با فرزندانش كه عترت پيغمبر و پاكان و نيكان بودند و يكی از شما بدان افتخار كرد و گفت:

ماييم كه كشتيم علی واولادش

با نيزه و تيغ هندی فولادش

زن‌های حرم را به اسيری برديم

ما شاخ زديم هر چُو بادا بادش

خاك بر دهنت ای گوينده! به كشتن مردمی می‌نازی كه خدايشان ستوده و پاك نموده و پليدی را از آنان برده، دم دركش و چون پدرت همچون سگان بر سر دُم ‌نشين، همانا هر مردی آن دارد كه پيش فرستد، وای بر شما! برای آن كه خدا ما را فضيلت داده به ما حسد بريد:

ما را چُو گناهی است كه دريای پر آبيم

دريای تو خشك است و نپوشد تن كرمی

اين فضل خدا است، به هر كه خواهد، دهد، هر كه خدا را نوری نداده، نوری ندارد.

گويد: آواز گريه‌ها بلند شد و گفتند: ای دختر پاكان!‌بس كن، دلِ ما را آتش زدی و گردن ما را به زير كردی و درون ما را بر افروختی.

و او خاموش شد، درود بر او، پدرش و جّدش.


روز سيزدهم؛ خطبه حضرت زينب(س) در كوفه



ابومنصور طبرسی در «احتجاج» گويد: خطبه زينب دختر علی ‌بن ‌ابيطالب(ع) در حضور مردم كوفه در آن روز، سركوبی و نكوهش آنان بود، حذام بن‌ستير اسدی گفت: چون علی‌ بن ‌الحسين(ع) را در حال بيماری با زنان از كربلا به كوفه ‌آوردند، زنان كوفه گريبان دريدند و شيون بلند كردند و مردان هم با آن‌ها می‌گريستند.

به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) شعبه خوزستان، امام زين‌العابدين(ع) با آوازی ضعيف كه بيماری، او را از دست برده بود، فرياد كرد: اين‌ها كه گريه می‌كنند و جز اين‌ها چه كسی ما را كشته است.

زينب دختر علی بن ‌ابيطالب(ع) اشاره كرد تا مردم خاموش شوند.

حذام اسدی گويد: من به خدا هرگز بانوی با شرمی نديدم كه از او سخنورتر باشد، گويا از زبان امير المؤمنين(ع) سخن به قالب می‌ريخت و به مردم اشاره كرد گوش كنند، نفس‌ها در سينه‌ها برگشت و زنگ‌ها خاموش شدند و پس از ستايش خدا و صلوات بر رسول خدا(ص) گفت: اما بعد؛ ای اهل كوفه، ای اهل لاف‌زدن و پيمان گسستن و عقب كشيدن! هلا! گريه‌ها نيارآمد و ناله‌ها فرو ننشيند، همانا مَثل شما مثل آن زنی است كه رشته محكم خود را واتابد و شما پيمان خود را وسيله دغلی سازيد، جز لاف و خودبينی و گزاف و دروغ در شما چيزی نيست، تملق‌گويی كنيزان و كرشمه‌نوازی دشمنان را شيوه خود كرده‌ايد، سبزه پهنزاريد يا زيور گورستان، هلا! چه بد برای خود پيش ‌آورديد كه خدا بر شما خشم كرد و در عذاب ابد جا كرديد.

برای پدرم گريه كنيد؟!! آری به خدا بايد گريه كنيد، زيرا شما را همان گريه شايسته است، پُر بگرييد و كم بخنديد كه چنان آلوده ننگ و گرفتار رسوايی آن هستيد كه هرگز نتوانيد آن را شست. چگونه خون ‌زاده نبوت و معدن رسالت از خود بزداييد كه سيد جوانان اهل بهشت و ستاد نبرد و پناهگاه جمع شما بود، برای شما جايگاه آرامش و سازش بود، درد شما را درمان می‌كرد و از پيش آمد‌های بد، شما را نگهداری می‌كرد، در ستيزه‌جويی با هم به او مراجعه می‌كرديد. منطق درست شما به او تكيه داشت و او چراغ راه شما بود، هلا! چه بد برای خود پيش ‌آوريد و چه بدباری برای قيامت خود به دوش گرفتيد.

نابودی، نابودی، سرنگونی! تلاش‌ها بر باد رفت و دست‌ها از كار ماند و معامله سرمايه را به باد داد، در خشم خدا جا گرفتيد و سكه خواری و گدايی بر جبين شما زدند.

وای بر شما! می‌دانيد چه جگر گوشه‌ای از محمد(ص) پاره كرديد و چه پيمانی از او شكستيد و چه خاندان گرامی از او به بازار آورديد و چه پرده حرمتی از او دريديد و چه خونی از او ريختيد؛ چيز ناهنجاری آورديد كه بسا آسمان‌ها از هم فرو ريزد و زمين بپاشد و كوه‌ها با خاك يكسان شود، به پيمانه روز زمين و گنجايش آسمان‌ها، عروس عمليات شما بی‌مو، بی‌سابقه، بدنما، كور و زشت و كج‌خلق است، عجب كنيد اگر كه آسمان خون بارد.

عذاب برای آخرت رسوا كننده‌تر است و آنان ياوری نجويند، مهلت، شما را سبك‌سر نكند، زيرا كسی بر خدای عزوجل پيشدستی نتواند و خون‌خواهی از او فوت نشود، نه، هرگز! پروردگارت برای ما و آنان در كمين است، سپس اين شعرها را سرود:

چه گوييد ار پيمبر از شما پرسيد ای ملت/چه كاری از شما سر زد كه بوديد آخرين امت؟!

به اهل بيت و اولاد عزيزانم چه‌ها آمد/كه برخی‌شان اسير و جمع ديگر غرق خونند و بی‌عزت

نبود اين مردم ار كردم وصيت با شما از دل/كه بدرفتار با اولاد من باشيد و بی‌حرمت

همی ترسم كه آيد بر شما ای مردم كوفه/عذابی ريشه كن چونان ارم ويران و در ذلت.

سپس روی از آنان برتافت.

شيون و افسوس زينب، نه از اين است كه برادران خود را از دست داده و به اسارت افتاده، بلكه او در يك موج بی‌پايان، تأسف بر حال ملت اسلامی و مرم كوفه گرفتار است و می‌نگرد كه با كشتن حسين(ع) وضع عالم اسلامی به كجا كشيده شده است و كاخ عدالت عمومی فرو ريخته، ديگر اين مردم روی ‌آسايش نخواهند ديد و از فيوضات معنويه دين نتوانند بهره‌مند شد و تا هميشه و نسل خود را آ‌لوده و ننگين و گرفتار كرده‌اند و در ‌آينده سيل خون در محيط كوفه به راه می‌افتد و همه خانواده‌ها، داغدار و غمگسار خواهند شد و در پايان، اين محيط آباد و معموره اسلامی تبديل به ويرانه انباشته از خاك و خون خواهد شد.

زينب كبری با اين منطق آتشين و پرمعنای خود، انقلاب را آغاز كرد و اول نتيجه‌ای كه گرفت اين بود كه خاندان نبوت را از خطر بزرگی كه آن‌ها را تهديد می‌كرد نجات داد، زيرا در هر آنی ممكن بود پسر زياد بدكينه و بدطينت كه اكنون مست پيروزی و از همه چيز بی‌خبر شده، فرمان قتل آن‌ها را صادر كند و يا ذراری رسول را به بردگی گيرد و به بازارهای دور دست كفّار بفرستند، تا فروش روند و تار و مار گردند، ولی زينب چنان ماهرانه و مؤثر، نطق كرد كه مردم كوفه را فرسنگ‌ها از حكومت بدبنياد اولاد زياد، عقب راند.

حذام می‌گويد: ديدم همه مردم سرگردان شده‌اند و انگشت پشيمانی می‌گزند، شيخی در پهلوی من گريه سر داده بود تا ريشش از اشكش خيس شده بود و دست‌ها به آسمان برداشته بود و می‌گفت: پدر و مادرم قربانشان كه پيرانشان برگزيده پيرانند و جوانانشان برگزيده جوانان و زنانشان برگزيده زنان، فاميلی گرامی دارند و فضلی بس عظيم. سپس سرود:

بهترين پيران بود پيرانشان و نسلشان/چون شود سنجيده كی رسوا و بن كن می‌شود

علی ‌بن الحسين(ع) فرمود: عمه‌جان! بس كن، از گذشته بايد برای آينده عبرت گرفت، تو به‌حمدالله نياموخته دانش اندوختی و از پيش خود دلی بينا داری، به راستی گريه و ناله از دست‌شدگان را برنگرداند، زينب خاموش شد و آن حضرت فرود آمد و چادر زد و زنان را پياده كرد و به چادر درآمد.