فردوسی و رنج‌نامه مردم معاصر با انوشیروان عادل!!!

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فردوسی و رنج‌نامه مردم معاصر با انوشیروان عادل!!!

با سلام

به گزارش شاهنامه فردوسی، انوشیروان عادل بجز نسل‌کشی مزدکیان به قتل‌عام‌های دیگری نیز دست یازید که از آن جمله است قتل‌عام بلوچیان و گیلانیان و سپس غارت اموال آنان و سوزاندن خانه‌هایشان.
فردوسی درد و رنج مردم و قتل‌عام گروهی زن و مرد و کودک را به دست لشکریان ساسانی انوشیروان با شیواترین سروده‌ها بیان کرده است: «ازیشان فراوان و اندک نماند، زن و مرد جنگى و کودک نماند».

او همچنین آورده است که گستردگی نسل‌کشی بلوچ‌ها به اندازه‌ای بوده که یک نفر بلوچ و حتی یک نفر چوپان بلوچ در هیچ کجا به دیده نمی‌آمد: «ببود ایمن از رنج ایشان جهان، بلوچى نماند آشکار و نِهان/ شبان هم نبودى پس گوسپند، به هامون و بر تیغ کوه بلند».
به گزارش شاهنامه فردوسی، انوشیروان عادل پس از سرکوب بلوچ‌ها به سوی گیلان حرکت کرد و سکونتگاه‌های گیلانیان را با بی‌رحمی به زنان و اطفال در آتش سوزاند و غارت کرد و قیام آنان را چنان به خاک و خون کشید که: «چنان بُد ز کشته همه کوه و دشت، که خون در همه روى کشور بگشت/‏ ز بس کشتن و غارت و سوختن، خروش آمد و ناله مرد و زن/ ببستند یکسر همه دست خویش، زنان از پس و کودک خُرد پیش‏.


حال پرسش اینجاست: عدل انوشیروان دروغ است یا روایت فردوسی؟

یا اینکه مفهوم عدل همین است؟
برای آگاهی بیشتر و متن کامل گزارش فردوسی بنگرید به: شاهنامه فردوسی، بکوشش جلال خالقی مطلق و ابوالفضل خطیبی، دفتر هفتم، بخش پادشاهی نوشین‌روان، تهران، ۱۳۸۶، صفحه ۱۱۸ و ۱۱۹٫

رضا مرادی غیاث آبادی

رضا;259184 نوشت:

به گزارش شاهنامه فردوسی، انوشیروان عادل بجز نسل‌کشی مزدکیان به قتل‌عام‌های دیگری نیز دست یازید

سلام به همگی

این حدیث از رسول‏خدا«ص‏»نقل شده که فرمود:«ولدت فى زمن الملک العادل‏انوشیروان‏» (1) من در زمان پادشاه دادگر یعنى انوشیروان متولدشدم...

1-بحار الانوار ج 15 ص 250.مناقب ج 1 ص 172.

مسلما نویسنده بحارالانوار به صحت این حدیث آگاه تر است تا کسانی که بعد از انقلاب 57 کورکورانه در پی صدمه زدن به افتخارات ملت ما هستند و خود در آنسوی دنیا در میان کفار به سر می برند

anoushiravan;266662 نوشت:
سلام به همگی

این حدیث از رسول‏خدا«ص‏»نقل شده که فرمود:«ولدت فى زمن الملک العادل‏انوشیروان‏» (1) من در زمان پادشاه دادگر یعنى انوشیروان متولدشدم...

1-بحار الانوار ج 15 ص 250.مناقب ج 1 ص 172.

مسلما نویسنده بحارالانوار به صحت این حدیث آگاه تر است تا کسانی که بعد از انقلاب 57 کورکورانه در پی صدمه زدن به افتخارات ملت ما هستند و خود در آنسوی دنیا در میان کفار به سر می برند

با سلام
به به!! جناب انوشیروان!!
ما مانده ایم که چگونه شما در مورد این حدیث تحقیق نمیکنید و ظالمان تاریخ را میخواهید عف کنید ؟:khaneh:

این حدیث نیز در برخى از روایات بدون سند از رسول‏خدا«ص‏»نقل شده که فرمود:«ولدت فى زمن الملک العادل‏انوشیروان‏» (1) من در زمان پادشاه دادگر یعنى انوشیروان متولدشدم...
ولى این حدیث گذشته از اینکه از نظر عبارت فصیح نیست وبسختى مى‏توان آن را به یک ادیب عرب زبان نسبت داد تا چه‏رسد به پیامبر اسلام و فصیح‏ترین افراد عرب از چند جهت جاى‏خدشه و تردید است: :Sham::Sham::Sham:

1-از نظر سند که بدون سند و بطور مرسل نقل شده...و ازکتاب‏«الموضوعات الکبیر على قارى‏»-یکى از دانشمندان اهل‏سنت-نقل شده که در باره این حدیث چنین گفته:

«...قال السخاوى لا اصل له،و قال الزرکشى کذب باطل،و قال السیوطى قال البیهقى فى شعب الایمان:تکلم شیخناابو عبد الله الحافظ بطلان ما یرویه بعض الجهلاء عن‏نبینا«ص‏»ولدت فى زمن الملک العادل یعنى انوشیروان‏». (2)
یعنى سخاوى گفت:این حدیث اصلى ندارد،و زرکشى‏گفته:دروغ باطلى است،و سیوطى از بیهقى در شعب الایمان‏نقل کرده که استادش ابو عبد الله حافظ در باره بطلان آنچه برخى‏از نادانان از پیغمبر ما«ص‏»روایت کرده‏اند که فرمود: «ولدت‏فى زمن الملک العادل یعنى انوشیروان‏»سخن گفته... :Cheshmak:

2-طبق این حدیث رسول خدا«ص‏»انوشیروان ساسانى رابه عدالت‏ستوده،و دادگر و عادل بودن او را گواهى داده،و بلکه‏به ولادت در زمان وى افتخار ورزیده،ولى با اطلاعى که ما ازوضع دربار ساسانیان و انوشیروان داریم نسبت چنین گفتارى‏برسولخدا«ص‏»و تایید عدالت او از زبان رسول خدا«ص‏»قابل‏قبول و توجیه نیست،و ما در اینجا گفتار یکى از نویسندگان‏معاصر را که در باره زندگى چهارده معصوم علیهم السلام قلمفرسائى‏کرده و اکنون چشم از این جهان بر بسته ذیلا براى شما نقل مى‏کنیم،تا به‏بینیم واقعا سلطان عادلى در گذشته وجود داشته؟و آیا انوشیروان‏عادل بوده یا نه؟ نویسنده مزبور چنین مى‏نویسد:
انوشیروان کسرى به عدالت مشهور است ولى اگر نگاهى‏بى طرفانه باوضاع اجتماعى ایران در زمان سلطنت وى‏بیفکنیم خواه و ناخواه ناچاریم این عدالت را یک‏«غلطمشهور»بنامیم.
زیرا در زمان سلطنت انوشیروان عدالت اجتماعى بر مردم ایران حکومت نمى‏کرد.

در اجتماع از مساوات و برابرى خبرى نبود.ملت ایران در آن‏تاریخ با یک اجتماع چهار طبقه‏اى بسر مى‏برد که محال بودبتواند از عدالت و انصاف حکومت‏بهره‏ور باشد.
درست مثل آن بود که ملت ایران را در چهار اتاق مجزا ومستقل جا بدهند و هر یک از این چهار اتاق را با دیوارى‏محکم‏تر از آهن و روى،از اتاق دیگر سوا و جدا بسازند.
گذشته از شاه و خاندان سلطنتى که در راس کشور قرار داشتندنخستین صف،صف‏«ویسپهران‏»بود که از صفوف دیگرملت‏به دربار نزدیکتر و از قدرت دربار بهره‏ورتر بود.

طبقه‏ ویسپهران از امیرزادگان و«گاه‏پور»ها تشکیل مى‏یافت.
و بعد طبقه‏«اسواران‏»که باید از نجبا و اشراف ملت تشکیل‏بگیرد...امراى نظام و سوارگاران کشور از این طبقه‏بر مى‏خواسته‏اند.

طبقه سوم طبقه دهگانان بود که کار کتابت و دبیرى وبازرگانى و رسیدگى بامور کشاورزى و املاک را بعهده‏داشت.

طبقه چهارم که از اکثریت مردم ایران تشکیل مى‏شدپیشه‏وران و روستاییان بودند،سنگینى این سه طبقه زورمند واز خود راضى بر دوش طبقه چهارم یعنى پیشه‏وران و روستاییان‏فشار مى‏آورد.مالیات را این طبقه ادا مى‏کرد.کشت و کاربعهده این طبقه بود رنج‏ها و زحمت‏هاى زندگى را این طبقه مى‏کشید و آن سه طبقه دیگر که از دهگانان و اسواران وو یسپهران تشکیل مى‏یافت‏به ترتیب از کیف‏ها و لذت‏هاى‏زندگى یعنى دسترنج طبقه چهارم استفاده مى‏کرد.

میان این چهار طبقه دیوارى از آهن و پولاد بر پا بود که مقدورنبود بتوانند با هم بیامیزند.اصلا زبان یکدیگر رانمى‏فهمیدند.

اگر از طبقه ویسپهران پسرى دل به یک دختر دهگانى یادخترى از دختر اسواران مى‏بست ازدواجشان صورت پذیر نبود.
انگار این چهار طبقه چهار ملت از چهار نژاد علیحده وجداگانه بودند که در یک حکومت زندگى مى‏کردند.
تازه طبقه ممتازه دیگرى هم وجود داشت که دوش به دوش‏حکومت‏بر مردم فرمان مى‏راند.
این طبقه خود را مطلقا فوق‏طبقات مى‏شمرد زیرا بر مسند روحانیت تکیه زده بود و اسمش‏«موبد»بود.
فکر کنید.آن کدام عدالت است که مى‏تواند براین ملت چهار اشکوبه بیک سان حکومت کند.

این طبقه بندى در نفس خود بزرگترین ظلم است.این خودنخستین سد در برابر جریان عدالت است تا این سد شکسته‏نشود و تا عموم طبقات بیک روش و یک ترتیب بشمار نیایند،تا ویسپهران و پیشه‏وران دست‏برادرى بهم نسپارند و پنجه‏دوستى همدیگر را فشار ندهند محال است از عدالت اجتماعى‏و برابرى در حقوق عمومى بیک میزان استفاده کنند.
در حکومت‏ساسانیان حیات اجتماعى بر دو پایه‏«مالکیت‏»و«فامیل‏»قرار داشت.ملاک امتیاز در خانواده‏ها لباس شیک‏و قصر مجلل و زنهاى متعدد و خدمتگذاران کمر بسته بود.
«خسروانى کلاه و زرینه کفش علامت‏بزرگى بود»طبقات‏ممتاز یعنى مؤبدان و ویسپهران در زمان ساسانیان از پرداخت‏مالیات و خدمت در نظام مطلقا معاف بودند.
پیشه‏وران زحمت مى‏کشیدند،پیشه وران بجنگ مى‏رفتند،پیشه وران‏کشته مى‏شدند و در عین حال نه از اینهمه رنج وفداکارى تقدیر مى‏شدند و نه در زندگى خود روى آسایش وآرامش مى‏دیدند.
تحصیل علم و معارف ویژه مؤبدان و نجبا بوده،بر طبقه‏چهارم حرام بود که دانش بیاموزد و خود را جهت مشاغل عالیه‏مملکت آماده بدارد.
:Kaf:

حکیم ابو القاسم فردوسى در شاهنامه خود حکایتى دارد

از«کفشگر»و«انوشیروان‏»روایت مى‏کند که خیلى شنیدنى‏است و ما اکنون عین روایت را از شاهنامه در اینجا بعنوان‏شاهد صادق نقل مى‏کنیم:
بشاه جهان گفت‏بو ذرجمهر که اى شاه با داد و با راى و مهر سوى گنج ایران دراز است راه تهیدست و بیکار مانده سپاه بدین شهرها گرد ما،در کس است که صد یک ز مالش سپه را بس است ز بازارگانان و دهقان درم اگر وام خواهى نگردد دژم بدان کار شد شاه همداستان که داناى ایران بزد داستان فرستاده‏اى جست‏بو ذرجمهر خردمند و شادان دل و خوبچهر بدو گفت از ایدر دو اسبه برو گزین کن یکى نام بردار گو ز بازارگانان و دهقان شهر کسى را کجا باشد از نام بهر ز بهر سپه این درم وام خواه بزودى بفرماید از گنج‏شاه
فرستاده بزرگمهر در میان دهقانان و بازرگانان شهر مرد کفشگرى‏را پیدا کرد که پول فراوان داشت.
یکى کفشگر بود موزه فروش بگفتار او پهن بگشاد گوش درم چند باید؟بدو گفت مرد دلاور شمار درم یاد کرد چنین گفت کى پر خرد مایه‏دار چهل مر درم،هر مرى صد هزار بدو کفشگر گفت کاین من دهم سپاسى ز گنجور بر سر نهم بیاورد قپان و سنگ و درم نبد هیچ دفتر بکار و قلم
کفشگر با خوشرویى و رغبت ثروت خود را در اختیار فرستاده‏بزرگمهر گذاشت.
بدو کفشگر گفت اى خوب چهر نرنجى بگویى به بو ذرجمهر که اندر زمانه مرا کودکیست که آزار او بر دلم خوار نیست بگویى مگر شهریار جهان مرا شاد گرداند اندر نهان که او را سپارم به فرهنگیان که دارد سرمایه و هنگ آن فرستاده گفت این ندارم برنج که کوتاه کردى مرا راه گنج
فرستاده به کفشگر وعده داد که استدعاى او بوسیله بزرگمهر بعرض‏انوشیروان برسد
.و بزرگمهر هم با آب و تاب بسیار تقاضاى کفشگررا که اینهمه درهم و دینار بدولت تقدیم داشته بود در پیشگاه شاه‏معروض داشت و حتى خودش هم خواهش کرد:

اگر شاه باشد بدین دستگیر که این پاک فرزند گردد دبیر ز یزدان بخواهد همى جان شاه که جاوید باد و سزاوار گاه
اما انوشیروان بیرحمانه این تقاضا را رد کرد و حتى پول کفشگر راهم برایش پس فرستاد و در پاسخ چنین گفت:
بدو شاه گفت اى خردمند مرد چرا دیو چشم ترا خیره کرد برو همچنان باز گردان شتر مبادا کزو سیم خواهیم و در چو بازارگان بچه،گردد دبیر هنرمند و با دانش و یادگیر چو فرزند ما بر نشیند به تخت دبیرى ببایدش پیروز بخت هنر باید از مرد موزه فروش سپارد بدو چشم بینا و گوش بدست‏خردمند مرد نژاد نماند بجز حسرت و سرد باد شود پیش او خوار مردم شناس چو پاسخ دهد زو نیابد سپاس
و دست آخر گفت که دولت ما نه از این کفشگر وام مى‏خواهد و نه‏اجازه مى‏دهد که پسرش به مدرسه برود و تحصیل کند زیرااین پسر پسر موزه فروش است‏یعنى در طبقه چهارم اجتماع قراردارد و«پیروز بخت‏»نیست در صورتیکه براى ولیعهد مادبیرى‏«پیروز بخت‏»لازم است.

آرى بدین ترتیب پسر این کفشگر و کفشگران دیگر و طبقاتى‏که در صف نجبا و روحانیون قرار نداشتند حق تحصیل علم وکسب فرهنگ هم نداشتند.
البته انوشیروان به نسبت پادشاهان دیگر از دودمانهاى‏ساسانى و غیر ساسانى که مردم را با شکنجه و عذاب‏هاى‏گوناگون مى‏کشتند عادل است.
آنچه مسلم است اینست که کسرى انوشیروان دیوان‏عدالتى بوجود آورده بود و تا حدودى که مقتضیات اجتماعى‏اجازه مى‏داد به داد مردم مى‏رسید ولى اینهم مسلم است که‏در یک چنین اجتماع...در اجتماعى که به پسر کفشگر حق‏تحصیل علم ندهند و ویرا از عادى‏ترین و طبیعى‏ترین حقوق اجتماعى و انسانى محروم سازند عدالت اجتماعى برقرارنیست.
گناه کفشگر به عقیده شاهنشاه ساسانى این بود که‏«پیروزبخت‏»نبود...
در اینجا باید بعرض خسرو انوشیروان رسانید که آیا این‏کفشگر زاده‏«نا پیروز بخت‏»ایرانى هم نبود؟
نگارنده گوید:تازه معلوم نیست چگونه این داستان از لابلاى‏تاریخ ساسانیان و پادشاهان که پر از مدیحه سرائى و تمجیدهاى‏آنچنانى است نقل شده،و فردوسى که معمولا افسانه‏پرداز آنان‏بوده و گاهى بگفته خودش کاهى را به کوهى جلوه مى‏داده‏چگونه این داستان را با این آب و تاب نقل کرده؟و گویا این‏بیدادگرى را عین عدالت و داد مى‏دانسته،که آنرا در کتاب خودبنظم درآورده و زحمت‏سرودن آنرا بخود داده است!!و شاید-چنانچه بعضى احتمال داده‏اند-هدف فردوسى نیز همین‏افشاءگرى بوده که از این دروغ مشهور پرده بردارد و عدالت‏دروغین انوشیروان را بر ملا سازد!

3-اختلاف در نقل حدیث و بخصوص اختلاف در متن آن‏که سبب تردید در اصل حدیث و تضعیف آن مى‏شود زیرا دربرخى از روایات همانگونه که شنیدید«ولدت فى زمن الملک العادل انوشیروان‏»است،و در برخى دیگر بدون لفظ‏«انوشیروان‏»و در برخى با اضافه کلمه‏«یعنى‏»است،بگونه‏اى‏که از نقل‏«على قارى‏»استنباط مى‏شد که معلوم نیست کلمه‏«یعنى‏»از اضافات راوى است‏یا جزء متن روایت است،و دربرخى از نقلها متن این روایت‏بگونه دیگرى نقل شده که نه لفظ‏«عادل‏»در آن است و نه لفظ‏«انوشیروان‏»مانند روایت‏اعلام الورى طبرسى و کشف الغمه که در آن اینگونه است:

«...ولدت فى زمان الملک العادل الصالح‏»که همین عبارت در نقل مجلسى‏«ره‏»در بحار الانوار لفظ‏«العادل‏»هم ندارد و اینگونه نقل شده‏«ولدت فى زمان الملک‏الصالح‏»که طبق این نقل معلوم نیست این پادشاه عادل صالح،یا این پادشاه صالح و شایسته چه کسى بوده،چون بر فرض صحت‏حدیث روى این نقل معلوم نیست منظور رسولخدا«ص‏»انوشیروان باشد،و از اینرو مرحوم طبرسى و اربلى که خود متوجه‏این مطلب بوده‏اند قبل از نقل این قسمت در مورد سال ولادت‏آنحضرت مى‏نویسند:
«...و ذلک لاربع و ثلاثین سنة و ثمانیة اشهر مضت من ملک‏کسرى انوشیروان بن قباد...و هو الذى عنى رسول الله-صلى الله‏علیه و آله-على ما یزعمون:ولدت فى زمان الملک العادل الصالح‏».

پى‏نوشتها:
1-بحار الانوار ج 15 ص 250.مناقب ج 1 ص 172.
2-«الموضوعات الکبیر»على قارى-ط کراچى-ص 136.

رسولى محلاتى

رضا;266954 نوشت:
با سلام
به به!! جناب انوشیروان!!
ما مانده ایم که چگونه شما در مورد این حدیث تحقیق نمیکنید و ظالمان تاریخ را میخواهید عف کنید ؟:khaneh:

این حدیث نیز در برخى از روایات بدون سند از رسول‏خدا«ص‏»نقل شده که فرمود:«ولدت فى زمن الملک العادل‏انوشیروان‏» (1) من در زمان پادشاه دادگر یعنى انوشیروان متولدشدم...
ولى این حدیث گذشته از اینکه از نظر عبارت فصیح نیست وبسختى مى‏توان آن را به یک ادیب عرب زبان نسبت داد تا چه‏رسد به پیامبر اسلام و فصیح‏ترین افراد عرب از چند جهت جاى‏خدشه و تردید است: :Sham::Sham::Sham:

1-از نظر سند که بدون سند و بطور مرسل نقل شده...و ازکتاب‏«الموضوعات الکبیر على قارى‏»-یکى از دانشمندان اهل‏سنت-نقل شده که در باره این حدیث چنین گفته:

«...قال السخاوى لا اصل له،و قال الزرکشى کذب باطل،و قال السیوطى قال البیهقى فى شعب الایمان:تکلم شیخناابو عبد الله الحافظ بطلان ما یرویه بعض الجهلاء عن‏نبینا«ص‏»ولدت فى زمن الملک العادل یعنى انوشیروان‏». (2)
یعنى سخاوى گفت:این حدیث اصلى ندارد،و زرکشى‏گفته:دروغ باطلى است،و سیوطى از بیهقى در شعب الایمان‏نقل کرده که استادش ابو عبد الله حافظ در باره بطلان آنچه برخى‏از نادانان از پیغمبر ما«ص‏»روایت کرده‏اند که فرمود: «ولدت‏فى زمن الملک العادل یعنى انوشیروان‏»سخن گفته... :Cheshmak:

2-طبق این حدیث رسول خدا«ص‏»انوشیروان ساسانى رابه عدالت‏ستوده،و دادگر و عادل بودن او را گواهى داده،و بلکه‏به ولادت در زمان وى افتخار ورزیده،ولى با اطلاعى که ما ازوضع دربار ساسانیان و انوشیروان داریم نسبت چنین گفتارى‏برسولخدا«ص‏»و تایید عدالت او از زبان رسول خدا«ص‏»قابل‏قبول و توجیه نیست،و ما در اینجا گفتار یکى از نویسندگان‏معاصر را که در باره زندگى چهارده معصوم علیهم السلام قلمفرسائى‏کرده و اکنون چشم از این جهان بر بسته ذیلا براى شما نقل مى‏کنیم،تا به‏بینیم واقعا سلطان عادلى در گذشته وجود داشته؟و آیا انوشیروان‏عادل بوده یا نه؟ نویسنده مزبور چنین مى‏نویسد:
انوشیروان کسرى به عدالت مشهور است ولى اگر نگاهى‏بى طرفانه باوضاع اجتماعى ایران در زمان سلطنت وى‏بیفکنیم خواه و ناخواه ناچاریم این عدالت را یک‏«غلطمشهور»بنامیم.
زیرا در زمان سلطنت انوشیروان عدالت اجتماعى بر مردم ایران حکومت نمى‏کرد.

در اجتماع از مساوات و برابرى خبرى نبود.ملت ایران در آن‏تاریخ با یک اجتماع چهار طبقه‏اى بسر مى‏برد که محال بودبتواند از عدالت و انصاف حکومت‏بهره‏ور باشد.
درست مثل آن بود که ملت ایران را در چهار اتاق مجزا ومستقل جا بدهند و هر یک از این چهار اتاق را با دیوارى‏محکم‏تر از آهن و روى،از اتاق دیگر سوا و جدا بسازند.
گذشته از شاه و خاندان سلطنتى که در راس کشور قرار داشتندنخستین صف،صف‏«ویسپهران‏»بود که از صفوف دیگرملت‏به دربار نزدیکتر و از قدرت دربار بهره‏ورتر بود.

سلام

به به جناب رضا

می بینم شما هم به copy و paste رو آوردید بزرگوار

در مورد این که من تحقیق نمی کنم، حق با شماست! کدام یک از علما قبل از مشکلاتی که با شاه پیش آمد، عدالت نوشین روان را زیر سوال برده بود؟

بنده برای حرفم دو مرجع آوردم " 1-بحار الانوار ج 15 ص 250.مناقب ج 1 ص 172. " اگر از نظر شما معتبر نیست، مشکل خودتان است!

جناب رضا! شما که مدعی عدالت هستید چرا پست های دیگران را حذف می کنید؟

دلایل خود را بگوئید اگر منطقی باشد، مخاطب قانع می شود، لطفا از ویرایش پست های من خودداری بفرمائید

اما در مورد شاهدی که برای ضعیف بودن حدیث آورده اید " قال السخاوى... السیوطی..."

نمردیم و دیدیم که شما برای زیر سوال بردن احادیث کتب شیعه، به اهل سنت ارجاع می دهید!!!!
واقعا جالب بود!


موفق باشید

رضا;266955 نوشت:

طبقه چهارم که از اکثریت مردم ایران تشکیل مى‏شدپیشه‏وران و روستاییان بودند،سنگینى این سه طبقه زورمند واز خود راضى بر دوش طبقه چهارم یعنى پیشه‏وران و روستاییان‏ فشار مى‏آورد.مالیات را این طبقه ادا مى‏کرد.کشت و کاربعهده این طبقه بود رنج‏ها و زحمت‏هاى زندگى را این طبقه مى‏کشید و آن سه طبقه دیگر که از دهگانان و اسواران وو یسپهران تشکیل مى‏یافت‏به ترتیب از کیف‏ها و لذت‏هاى‏زندگى یعنى دسترنج طبقه چهارم استفاده مى‏کرد.


پیشه‏وران زحمت مى‏کشیدند،پیشه وران بجنگ مى‏رفتند،پیشه وران‏کشته مى‏شدند و در عین حال نه از اینهمه رنج وفداکارى تقدیر مى‏شدند و نه در زندگى خود روى آسایش وآرامش مى‏دیدند.
تحصیل علم و معارف ویژه مؤبدان و نجبا بوده،بر طبقه‏چهارم حرام بود که دانش بیاموزد و خود را جهت مشاغل عالیه‏مملکت آماده بدارد.
:kaf:

خدا خیرت دهاد
این چیزهایی که فرمودی فقط در زمان نوشین روان بوده. به نظرتون الان و بعد از 1400 سال و با این همه ادعای عدالت علی و ... در بعضی ممالک! همین شرایط حکمفرما نیست؟

دوست گرامی

خودتان هم بهتر می دانید جامعه بی طبقه وجود نداشته و ندارد

نمونه اش بعضی کشورها!!! که زمانی شعار جامعه بی طبقه توحیدی می دادند و الان شما اوضاعشان را می بینید

معنی عدالت هم مساوی بودن نیست. همانگونه که دیه مرد و زن مساوی نیست و شهادت ایشان! ولی کسی این را ظلم نمی داند...

به هر حال فکر نمی کنم ادامه بحث سودی داشته باشد و من هم به هیچ وجه به پایه علمی شما نمی رسم

این ابیات برای حسن ختام از خاقانی

[=arial, helvetica, sans-serif]هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]ایوان مدائن را آیینهٔ عبرت دان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]یک ره ز ره دجله منزل به مدائن کن[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]بینی که لب دجله کف چون به دهان آرد[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]گوئی ز تف آهش لب آبله زد چندان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]از آتش حسرت بین بریان جگر دجله[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]بر دجله‌گری نونو وز دیده زکاتش ده[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]گرچه لب دریا هست از دجله زکات استان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]گر دجله درآموزد باد لب و سوز دل[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]نیمی شود افسرده، نیمی شود آتش‌دان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]تا سلسلهٔ ایوان بگسست مدائن را[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]گه‌گه به زبان اشک آواز ده ایوان را[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]تا بو که به گوش دل پاسخ شنوی ز ایوان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]دندانهٔ هر قصری پندی دهدت نو نو[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]پند سر دندانه بشنو ز بن دندان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]گوید که تو از خاکی، ما خاک توایم اکنون[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]گامی دو سه بر مانه و اشکی دو سه هم بفشان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]از نوحهٔ جغد الحق مائیم به درد سر[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]از دیده گلابی کن، درد سر ما بنشان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]جغد است پی بلبل، نوحه است پی الحان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]بر قصر ستم‌کاران تا خود چه رسد خذلان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]گوئی که نگون کرده است ایوان فلک‌وش را[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]حکم فلک گردان یا حکم فلک گردان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]بر دیدهٔ من خندی کاینجا ز چه می‌گرید[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]گریند بر آن دیده کاینجا نشود گریان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]نی زال مدائن کم از پیرزن کوفه[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]نه حجرهٔ تنگ این کمتر ز تنور آن[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]دانی چه مدائن را با کوفه برابر نه[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]از سینه تنوری کن وز دیده طلب طوفان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]این است همان ایوان کز نقش رخ مردم[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]خاک در او بودی دیوار نگارستان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]این است همان درگه کورا ز شهان بودی[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]دیلم ملک بابل، هندو شه ترکستان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]این است همان صفه کز هیبت او بردی[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]بر شیر فلک حمله، شیر تن شادروان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]پندار همان عهد است از دیدهٔ فکرت بین[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]در سلسلهٔ درگه، در کوکبهٔ میدان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]از اسب پیاده شو، بر نطع زمین رخ نه[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]زیر پی پیلش بین شه مات شده نعمان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]نی نی که چو نعمان بین پیل افکن شاهان را[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]پیلان شب و روزش گشته به پی دوران[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]ای بس پشه پیل افکن کافکند به شه پیلی[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]شطرنجی تقدیرش در ماتگه حرمان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]مست است زمین زیرا خورده است بجای می[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]در کاس سر هرمز خون دل نوشروان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]بس پند که بود آنگه بر تاج سرش پیدا[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]صد پند نوست اکنون در مغز سرش پنهان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]کسری و ترنج زر، پرویز و به زرین[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]بر باد شده یکسر، با خاک شده یکسان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]پرویز به هر بزمی زرین تره گستردی[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]کردی ز بساط زر زرین تره را بستان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]پرویز کنون گم شد، زان گمشده کمتر گو[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]زرین تره کو برخوان؟ روکم ترکوا برخوان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]گفتی که کجار رفتند آن تاجوران اینک[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]ز ایشان شکم خاک است آبستن جاویدان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]بس دیر همی زاید آبستن خاک آری[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]دشوار بود زادن، نطفه ستدن آسان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]خون دل شیرین است آن می که دهد رزبن[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]ز آب و گل پرویز است آن خم که نهد دهقان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]چندین تن جباران کاین خاک فرو خورده است[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]این گرسنه چشم آخر هم سیر نشد ز ایشان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]از خون دل طفلان سرخاب رخ آمیزد[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]این زال سپید ابرو وین مام سیه پستان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]خاقانی ازین درگه دریوزهٔ عبرت کن[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]تا از در تو زین پس دریوزه کند خاقان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]امروز گر از سلطان رندی طلبد توشه[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]فردا ز در رندی توشه طلبد سلطان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]گر زاده ره مکه تحقه است به هر شهری[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]تو زاد مدائن بر سبحه ز گل سلمان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]این بحر بصیرت بین بی‌شربت ازو مگذر[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]کز شط چنین بحری لب تشنه شدن نتوان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]اخوان که ز راه آیند آرند ره‌آوردی[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]این قطعه ره‌آورد است از بهر دل اخوان[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]بنگر که در این قطعه چه سحر همی راند[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]مهتوک مسیحا دل، دیوانهٔ عاقل جان[/]

Anoushiravan;267065 نوشت:
سلام

به به جناب رضا

می بینم شما هم به copy و paste رو آوردید بزرگوار



با سلام
جناب رسول محلاتی جواب
امثال شما را داده اند اگر دقت میکردید نام ایشان زیر مطالب بود !!


Anoushiravan;267065 نوشت:

در مورد این که من تحقیق نمی کنم، حق با شماست! کدام یک از علما قبل از مشکلاتی که با شاه پیش آمد، عدالت نوشین روان را زیر سوال برده بود؟

کدام علما شاهان ظالم را قبول داشته اند !!خواب تشریف دارید!شما کافی یک نگاه به مبارزات و سخنان علما شیعه در طول تاریخ داشته باشید

Anoushiravan;267065 نوشت:

بنده برای حرفم دو مرجع آوردم " 1-بحار الانوار ج 15 ص 250.مناقب ج 1 ص 172. " اگر از نظر شما معتبر نیست، مشکل خودتان است!

آقای !!!!!
مثل اینکه در این زمینه تحقیقی ندارید
كتاب بحار، همانند هر كتاب ديگري داراي روايات صحيح و معتبر و نيز روايات ضعيف السند مي باشد.
بحارالانوار مجموعه ايي است از احاديث معتبر واحيانا برخي از احاديث غير معتبر. علامه مجلسي (ره ) و كساني كه همانند ايشان بوده و هستند, داراي دو گونه كار در زمينه احاديث اند: 1- گردآوري و طبقه بندي , 2- نقد و بررسي .
كسي كه اندك اطلاعي در مورد آثار علامه مجلسي (ره ) داشته باشد به آساني در مي يابد كه روش آن مرحوم در بحارالانوار گردآوري و طبقه بندي بوده است .
كاري كه هر محققي در آغاز كار تحقيق بايد به آن بپردازد. كار علامه مجلسي در زمان خود كار بسيار لازم و ضروري بوده است ; چرا كه شيعه قرن ها در تحت فشار دستگاه هاي حكومتي بوده و از همين رو بسياري از احاديث و آثار آن نابود شده بود و يا در خطر نابودي قرار داشت . بقاي كتاب و حديث نيز در آن زمان به نوشتن و انتشار دستي وابسته بوده است . از اين رو اگر كتابي نوشته نمي شد واز روي آن نسخه هاي متعدد منتشر نمي گرديد, از بين مي رفت ; چنان كه آثار فراواني از بزرگان عالم اسلام به همين دليل و به دليل حوادث و پيشامدها, از بين رفته است . علامه مجلسي (ره ) در روزگار كوتاهي كه فرصتي براي شيعه پديد آمده بود (نسبت به تاريخ اسلام ) همت نهاد و كتاب هاي رو به نابودي شيعه را از اقصي نقاط عالم اسلام گردآوري و به طبقه بندي احاديث و تبويب آنها همت گماشت , حاصل اين كار مجموعه گران قدر ((بحارالانوار)) است .براي بررسي صحت روايات راههائي وجود دارد ازجمله آنها عدم مخالفت باعقل وقرآن وسنت قطعي اسلام مي باشد اگر حديثي بر خلاف عقل ويا کتاب خدا وسنت بود پذيرفته نمي شود.

Anoushiravan;267065 نوشت:

جناب رضا! شما که مدعی عدالت هستید چرا پست های دیگران را حذف می کنید؟


بنده سخنانی را پاک کردم که به موضوع تاپیک ارتباطی نداشت !!
شما لطف کن و بدور از توهین کردن سخن بگو

Anoushiravan;267065 نوشت:

دلایل خود را بگوئید اگر منطقی باشد، مخاطب قانع می شود، لطفا از ویرایش پست های من خودداری بفرمائید


شما در همین مورد سخن بگوید و تاپیک را منحرف نکنید تا بنده دادگر بودن انوشیروان ظالم را نشانتان دهم !!

Anoushiravan;267065 نوشت:

اما در مورد شاهدی که برای ضعیف بودن حدیث آورده اید " قال السخاوى... السیوطی..."

نمردیم و دیدیم که شما برای زیر سوال بردن احادیث کتب شیعه، به اهل سنت ارجاع می دهید!!!!
واقعا جالب بود!


موفق باشید

زیر سوال بردن احادیث شیعه ؟حتما در مورد احادیث شیعه و نحوه قبول کردن آنها تحقیق کنید !!!:Nishkhand:

این دادگری انوشیروانی که دم از ان میزنید !!!!!!!!!!!!!

فرانتس آلتهایم و روت استیل آورده‌اند که در زمان انوشیروان عادل (که با فتوای موبدان دست به نسل‌کشی سراسری مزدکیان زد)
اصولاً همه زنان جامعه بطور پیش‌فرض متعلق به شاهنشاه بوده‌اند و زنان تنها با بخشش یا تفویض اختیار از جانب او به دیگران اعطا می‌شدند.

او هرگونه تعدی را بیرحمانه به کیفر می‌رساند و جبری شدید و بیرحمانه برقرار کرده بود.
در نتیجه مفاد بالا، شاه حق داشت هر زن دلخواهی را شخصاً تصاحب کند و به حرمسرای خود یا حرمسراهای اشراف و موبدان بفرستد و یا اینکه او را به هر کس که میل دارد، واگذار کند.

برای آگاهی بیشتر و تفصیل منابع بنگرید به:
آلتهایم، فرانتس و روت استیل، تاریخ اقتصاد دولت ساسانی، ترجمه هوشنگ صادقی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۲، صفحه ۲۰۱ و ۲۰۲؛ آذرفرنبغ فرخزادان، دینکرد، ترجمه فریدون فضیلت، کتاب سوم، دفتر یکم، تهران، انتشارات فرهنگ دهخدا، ۱۳۸۱، صفحه ۱۵ و

۱۶٫
رضا مرادی غیاث آبادی

این دادگری انوشیروانی که دم از ان میزنید !!!!!!!!!!!!!

در تاریخ ساسانیان می‌خوانیم
انوشیروان فرستاده بود كه ماهبوذ را به نزدش بیاورند.
او از فرماندهان بزرگ ارتش خسرو بود، که به كار لشکری اشتغال داشت. ماهبوذ به فرستاده گفته بود كه پس از انجام كار بیدرنگ به حضور پادشاه خواهد شتافت.
انوشیروان این جواب را بهانه كرد و دستور داد به روی سه پایه بنشیند، در همانجا هم س از چندین روز اعدام شد.
این مطلب نشان می‌دهد مجازات مذكور نه تنها مخصوص جادوگران یا دزدان نبوده، که هر مجازاتی که در زمان اردشیر گذاشته شده، تا زمان انوشیروان ادامه داشته است. اتهام دیو و جادو، به هركسی كه مقابل شاه، قانون یا دین او قرار می‌گرفته، زده می‌شده است.

این دادگری انوشیروانی که دم از ان میزنید !!!!!!!!!!!!!


انوشیروان ، برای سوار شدن بر اریکه‌ی قدرت و حفظ مقام ولایت‌عهدی، نخست رقیبان سیاسی خود را به فجیع‌ترین شکل قلع و قمع کرد.
سپس به دستیاری روحانیون، مزدک را کشت.
یک به یک مزدکیان را نابود کرد. سپس به تحکیم طبقات پرداخت.[۱]
اموالی که به گفته‌ی او مزدکیان از اشراف گرفته بودند و بین مردم تقسیم کرده بودند، و زنانشان را به آنان باز ‌گرداند.
در ارتباط با قیام مزدک طبری و بسیاری از تاریخ نویسان از جمله مسعودی، مفصل نوشته‌اند.
و نظام‌الملک در تایید همان مطالب می‌گوید که مزدک موبدان‌موبد بوده، می‌خواسته «کیش گبرگی» را زیان برساند. و «راهی نو در جهان گسترد». در ادامه همه‌ی تاکید، بر کیش نو آوردن، و «زندقه» در زمان انوشیروان است. او اشاره به آن دارد که انوشیروان از اینکه مزدک در پدرش و مردم نفوذ بسیار داشته، در رنج بوده است. پس نیرنگی فراهم می‌کند تا به آن وسیله مزدک و همه‌ی طرفدارانش را نابود کند.
تا خودش قدرت را بی معارض بدست بگیرد. برای رسیدن به مقصود، یک میهمانی بزرگ ترتیب می‌دهد و خود را میزبان مزدک و طرفدارانش نشان می‌دهد.
دوازده هزار نفر از مزدکیان را به جشنی می‌خواند. روز قبل از جشن دستور می‌دهد تا دوازده هزار چاله بکنند. و آماده بگذارند. روز موعود همه را بیست تا بیست تا به پشت قصر می‌فرستد.
روستائیان که از روز قبل در حیاط قصر برای کندن چاله‌ها جمع شده بودند، آنها را می‌گیرند، با سر در گودال فرو می‌کنند و پایشان را بیرون بگذارند.

به گفته‌ی سیاست‌نامه وقتی هر دوازده هزار را در خاک می‌کنند، انوشیروان به پدرش و مزدک خبر می‌دهد که همه را خلعت پوشانده‌اند.
و منتظر ایستاده‌اند. از مزدک و پدرش می‌خواهد به آنها که گوش به فرمانند نگاه کند.
بعد مزدک را می‌گیرد و او را از پای در خاک می‌کند. به مردمی که از روستاها برای کندن چاه جمع کرده بود، می‌گوید بروند به مزدک بی احترامی کنند. ریش و سبیل او را بکنند. آنقدر به شکنجه‌ی او ادامه می‌دهند تا می‌میرد.

به این ترتیب انوشیروان از محبوبیت و قدرتی که مزدک داشته و او در مقابلش احساس حقارت و ضعف می‌کرده انتقام می‌گیرد. همچنین از مردم در ابتدای به قدرت رسیدن خود نسق می‌کشد. تا بدانند با چه کسی طرف هستند. و پایشان را از گلیمشان فراتر نبرند. سپس برای جلب طرفداری اشراف و بزرگان به آنها خلعت و مقام می‌بخشد، تا او را در نشستن بر تخت سلطنت حمایت کنند.[۲]

واقعه قلع و قمع مزدکیان که در عموم تواریخ مربوط به آن اشاره شده است بین سال های ٥٢٨ و ٥٢٩ میلادی صورت گرفته است. کریستنسن می‌گوید یکی از دلایل بزرگ نفرت انوشیروان از مزدک، انتخاب پسر دیگر کواذ، کاوس،

برای ولیعهدی بوده و انوشیروان موقعیت خود را در خطر می‌دیده است.[۳]

1 ) قصه‌ای است در این باره نقل می‌شود؛ انوشیروان در جنگی نیاز به پول، برای تامین مخارج لشکر داشت. یک کفشگر راضی به پرداخت آن شد. به شرطی که فرزندش بتواند باسواد بشود. انوشیروان با همه‌ی احتیاجی که به آن پول بود از دریافت کمک صرفنظر کرد.
2) خواجه نظام الملک، سیاست نامه ٢٧٥-٢٧٨.
3) ایران در زمان ساسانیان، کریستینسن، ترجمه یاسمی، نهضت مزدکیه، ٤٨٠-٤٨٣

شما گویا علما هم نمیشناسید !!!؟

این دادگری انوشیروانی که دم از ان میزنید !!!!!!!!!!!!!


در دوران قباد انوشیروان ، که خود را در آستانه‌ی حذف شدن می‌بیند، برای رسیدن به قدرت، با خشونت دست به خونریزی، برای حذف رقیبان سیاسی خود می‌زند.
برای از میان بردن آنها خشن‌ترین و حتی ناجوانمردانه‌ترین روش‌ها را بکار می‌گیرد؛ به این بهانه که مزدک از دین خارج شده است. طبقات جامعه به هم ریخته و منافع اشراف به خطر افتاده است.

انوشیروان هم مانند اردشیر، برای اجرای نقشه‌های سبع و قدرت‌پرستانه‌ی خود، از روحانیون و روستائیان کمک می‌گیرد. یک دسته را در جایگاه برنامه‌ریز و هدایت کننده‌ی اهداف خود قرار می‌دهد.
دسته‌ی دیگر را عمله‌ی فکری خود می‌کند.
شاهزادگان و قدرتمدارن را هم با پول، خلعت و زن می‌خرد. و دهانشان را بسته نگاه می‌دارد.

و چون پادشاهی به کسری نوشروان خفف الله عنه رسيد -که صيت عدل و رافت او بر وجه روزگار باقی است و ذکر ياس و سياست او در صدور تواريخ مثبت ، تا بدان حد که سلاطين اسلام را در نيکوکاری بدو تشبيه کنند ، و کدام سعادت ازين بزرگتر که پيغامبر او را اين شرف ارزانی داشته است که ولدت فی زمن الملک العادل؟-

[=&quot]اعلم أنه قد تقدم لنا في غير موضع أن[/][=&quot]الاجتماع للبشر ضروري و هو معنى العمران الذي نتكلم فيه و أنه لا بد لهم في[/][=&quot]الاجتماع من وازع حاكم يرجعون إليه و حكمه فيهم تارة يكون مستنداً إلى شرع منزل من[/][=&quot]عند الله يوجب انقيادهم إليه إيمانهم بالثواب و العقاب عليه الذي جاء به مبلغه و[/][=&quot]تارة إلى سياسة عقلية يوجب انقيادهم إليها ما يتوقعونه من ثواب ذلك الحاكم بعد[/][=&quot]معرفته بمصالحهم. فالأولى يحصل نفعها في الدنيا و الآخرة لعلم الشارع بالمصالح في[/][=&quot]العاقبة و لمراعاته نجاة العباد في الآخرة و الثانية إنما يحصل نفعها في الدنيا فقط[/][=&quot]و ما تسمعه من السياسة المدنية فليس من هذا الباب و إنما معناه عند الحكماء ما يجب[/][=&quot]أن يكون عليه كل واحد من أهل ذلك المجتمع في نفسه و خلقه حتى يستغنوا عن الحكام[/][=&quot]رأساً و يسمون المجتمع الذي يحصل فيه ما يسمى من ذلك بالمدينة الفاضلة، و القوانين[/][=&quot]المراعاة في ذلك بالسياسة المدنية و ليس مرادهم السياسة التي يحمل عليها أهل[/][=&quot]الاجتماع بالمصالح العامة فإن هذه غير تلك و هذه المدينة الفاضلة عندهم نادرة أو[/][=&quot]بعيدة الوقوع و إنما يتكلمون علنها على جهة الفرض و التقدير ثم إن السياسة العقلية[/][=&quot]التي قدمناها تكون على وجهين أحدهما يراعى فيها المصالح على العموم و مصالح السلطان[/][=&quot]في استقامة ملكه على الخصوص و هذه كانت سياسة الفرس و هي على جهة الحكمة.

[/][=&quot]و إذ قد ذكرنا معنى الغناء فاعلم أنه يحدث في العمران إذا توفر و[/][=&quot]تجاوز حد الضروري إلى الحاجي، ثم إلى الكمالي، و تفننوا فيه، فتحدث هذه الصناعة[/][=&quot]، [/][=&quot]لأنه لا يستدعيها إلا من فرغ من جميع حاجاته الضرورية و المهمة من المعاش و[/][=&quot]المنزل و غيره فلا يطلبها إلا الفارغون عن سائر أحوالهم تفنناً في مذاهب الملذوذات[/][=&quot]. [/][=&quot]و كان في سلطان العجم قبل الملة منها بحر زاخر في أمصارهم و مدنهم. و كان ملوكهم[/][=&quot]يتخذون ذلك و يولعون به، حتى لقد كان لملوك الفرس اهتمام بأهل هذه الصناعة، و لهم[/][=&quot]مكان في دولتهم، و كانوا يحضرون مشاهدهم و مجامعهم و يغنون فيها. و هذا شأن العجم[/][=&quot]لهذا العهد في كل أفق من آفاقهم.

یک سوال

در داستان کفشگر و فرزندش

اقدام نوشین روان عدالت بود یا بی عدالتی؟

کاری به درست یا غلط بودن قانون آن زمان که اجازه تحصیل را به فرزند کفشگر نداد، ندارم

ولی واقعیت آن است که انوشیروان در این قضیه به عدالت حکم کرد! در این داستان تفاوتی میان فرزند یک مرد ثروتمند و یک فقیر گذاشته نشده است

قانون برای همه اجرا می شد چه فقیر و چه ثروتمند و این عدالت است!
[/]

anoushiravan;267228 نوشت:
کاری به درست یا غلط بودن قانون آن زمان که اجازه تحصیل را به فرزند کفشگر نداد، ندارم ولی واقعیت آن است که انوشیروان در این قضیه به عدالت حکم کرد! در این داستان تفاوتی میان فرزند یک مرد ثروتمند و یک فقیر گذاشته نشده است قانون برای همه اجرا می شد چه فقیر و چه ثروتمند و این عدالت است!

برادر عزیز جناب انوشیروان سلام علیکم
اگر قضیه راست باشد ، بی عدالتی است و این بی عدالتی در اجازه تحصیل به افراد خاص است ، چرا باید عده ای اجازه تحصیل داشته باشند وعده ای نداشته باشند این بی عدالتی است
این که با قانون آن زمان کار ندارید درست نیست ، بهر حال پادشاه در آن زمان قوه مقننه ومجریه و قضائیه بوده است ، قانونی بر خلافت عدالت ریخته شده ، اگر پادشاه عادل باشد باید این قانون طبقاتی را حذف کند
اینکه عده ای را بالاتر از دیگران در تحصیل علم بدانیم سپس نسبت به بقیه مردم ثروتمند و فقیر یک جور قضاوت کنیم عدالت نیست بلکه عین بی عدالتی است

عماد;268562 نوشت:

اینکه عده ای را بالاتر از دیگران در تحصیل علم بدانیم سپس نسبت به بقیه مردم ثروتمند و فقیر یک جور قضاوت کنیم عدالت نیست بلکه عین بی عدالتی است


سلام

این مسئله واقعا برای من مایه تعجب است که دوستان هرچیزی را که پیرامون پادشاهان پیش از اسلام می خوانند بیدادگری می بینند

دوست گرامی هم اکنون و در همین ایران خودمان شما می توانید 60 ملیون تومان پول بدهید و بدون هیچ دردسری مدرک دکتری بگیرید!
فقیر فقرایی مثل بنده و دیگران است که باید دود چراغ بخوریم و 100 تا کنکور بدهیم و ...

این بی عدالتی نیست؟ انوشیروان داعیه عدالت علی نداشت!

موضوع قفل شده است