فردوسی و رنجنامه مردم معاصر با انوشیروان عادل!!!
تبهای اولیه
با سلام
به گزارش شاهنامه فردوسی، انوشیروان عادل بجز نسلکشی مزدکیان به قتلعامهای دیگری نیز دست یازید که از آن جمله است قتلعام بلوچیان و گیلانیان و سپس غارت اموال آنان و سوزاندن خانههایشان.
فردوسی درد و رنج مردم و قتلعام گروهی زن و مرد و کودک را به دست لشکریان ساسانی انوشیروان با شیواترین سرودهها بیان کرده است: «ازیشان فراوان و اندک نماند، زن و مرد جنگى و کودک نماند».
او همچنین آورده است که گستردگی نسلکشی بلوچها به اندازهای بوده که یک نفر بلوچ و حتی یک نفر چوپان بلوچ در هیچ کجا به دیده نمیآمد: «ببود ایمن از رنج ایشان جهان، بلوچى نماند آشکار و نِهان/ شبان هم نبودى پس گوسپند، به هامون و بر تیغ کوه بلند».
به گزارش شاهنامه فردوسی، انوشیروان عادل پس از سرکوب بلوچها به سوی گیلان حرکت کرد و سکونتگاههای گیلانیان را با بیرحمی به زنان و اطفال در آتش سوزاند و غارت کرد و قیام آنان را چنان به خاک و خون کشید که: «چنان بُد ز کشته همه کوه و دشت، که خون در همه روى کشور بگشت/ ز بس کشتن و غارت و سوختن، خروش آمد و ناله مرد و زن/ ببستند یکسر همه دست خویش، زنان از پس و کودک خُرد پیش.
حال پرسش اینجاست: عدل انوشیروان دروغ است یا روایت فردوسی؟
یا اینکه مفهوم عدل همین است؟
برای آگاهی بیشتر و متن کامل گزارش فردوسی بنگرید به: شاهنامه فردوسی، بکوشش جلال خالقی مطلق و ابوالفضل خطیبی، دفتر هفتم، بخش پادشاهی نوشینروان، تهران، ۱۳۸۶، صفحه ۱۱۸ و ۱۱۹٫
رضا مرادی غیاث آبادی
به گزارش شاهنامه فردوسی، انوشیروان عادل بجز نسلکشی مزدکیان به قتلعامهای دیگری نیز دست یازید
سلام به همگی
این حدیث از رسولخدا«ص»نقل شده که فرمود:«ولدت فى زمن الملک العادلانوشیروان» (1) من در زمان پادشاه دادگر یعنى انوشیروان متولدشدم...
1-بحار الانوار ج 15 ص 250.مناقب ج 1 ص 172.
مسلما نویسنده بحارالانوار به صحت این حدیث آگاه تر است تا کسانی که بعد از انقلاب 57 کورکورانه در پی صدمه زدن به افتخارات ملت ما هستند و خود در آنسوی دنیا در میان کفار به سر می برند
سلام به همگیاین حدیث از رسولخدا«ص»نقل شده که فرمود:«ولدت فى زمن الملک العادلانوشیروان» (1) من در زمان پادشاه دادگر یعنى انوشیروان متولدشدم...
1-بحار الانوار ج 15 ص 250.مناقب ج 1 ص 172.
مسلما نویسنده بحارالانوار به صحت این حدیث آگاه تر است تا کسانی که بعد از انقلاب 57 کورکورانه در پی صدمه زدن به افتخارات ملت ما هستند و خود در آنسوی دنیا در میان کفار به سر می برند
با سلام
به به!! جناب انوشیروان!!
ما مانده ایم که چگونه شما در مورد این حدیث تحقیق نمیکنید و ظالمان تاریخ را میخواهید عف کنید ؟:khaneh:
این حدیث نیز در برخى از روایات بدون سند از رسولخدا«ص»نقل شده که فرمود:«ولدت فى زمن الملک العادلانوشیروان» (1) من در زمان پادشاه دادگر یعنى انوشیروان متولدشدم...
ولى این حدیث گذشته از اینکه از نظر عبارت فصیح نیست وبسختى مىتوان آن را به یک ادیب عرب زبان نسبت داد تا چهرسد به پیامبر اسلام و فصیحترین افراد عرب از چند جهت جاىخدشه و تردید است: :Sham::Sham::Sham:
1-از نظر سند که بدون سند و بطور مرسل نقل شده...و ازکتاب«الموضوعات الکبیر على قارى»-یکى از دانشمندان اهلسنت-نقل شده که در باره این حدیث چنین گفته:
«...قال السخاوى لا اصل له،و قال الزرکشى کذب باطل،و قال السیوطى قال البیهقى فى شعب الایمان:تکلم شیخناابو عبد الله الحافظ بطلان ما یرویه بعض الجهلاء عننبینا«ص»ولدت فى زمن الملک العادل یعنى انوشیروان». (2)
یعنى سخاوى گفت:این حدیث اصلى ندارد،و زرکشىگفته:دروغ باطلى است،و سیوطى از بیهقى در شعب الایماننقل کرده که استادش ابو عبد الله حافظ در باره بطلان آنچه برخىاز نادانان از پیغمبر ما«ص»روایت کردهاند که فرمود: «ولدتفى زمن الملک العادل یعنى انوشیروان»سخن گفته... :Cheshmak:
2-طبق این حدیث رسول خدا«ص»انوشیروان ساسانى رابه عدالتستوده،و دادگر و عادل بودن او را گواهى داده،و بلکهبه ولادت در زمان وى افتخار ورزیده،ولى با اطلاعى که ما ازوضع دربار ساسانیان و انوشیروان داریم نسبت چنین گفتارىبرسولخدا«ص»و تایید عدالت او از زبان رسول خدا«ص»قابلقبول و توجیه نیست،و ما در اینجا گفتار یکى از نویسندگانمعاصر را که در باره زندگى چهارده معصوم علیهم السلام قلمفرسائىکرده و اکنون چشم از این جهان بر بسته ذیلا براى شما نقل مىکنیم،تا بهبینیم واقعا سلطان عادلى در گذشته وجود داشته؟و آیا انوشیروانعادل بوده یا نه؟ نویسنده مزبور چنین مىنویسد:
انوشیروان کسرى به عدالت مشهور است ولى اگر نگاهىبى طرفانه باوضاع اجتماعى ایران در زمان سلطنت وىبیفکنیم خواه و ناخواه ناچاریم این عدالت را یک«غلطمشهور»بنامیم.
زیرا در زمان سلطنت انوشیروان عدالت اجتماعى بر مردم ایران حکومت نمىکرد.
در اجتماع از مساوات و برابرى خبرى نبود.ملت ایران در آنتاریخ با یک اجتماع چهار طبقهاى بسر مىبرد که محال بودبتواند از عدالت و انصاف حکومتبهرهور باشد.
درست مثل آن بود که ملت ایران را در چهار اتاق مجزا ومستقل جا بدهند و هر یک از این چهار اتاق را با دیوارىمحکمتر از آهن و روى،از اتاق دیگر سوا و جدا بسازند.
گذشته از شاه و خاندان سلطنتى که در راس کشور قرار داشتندنخستین صف،صف«ویسپهران»بود که از صفوف دیگرملتبه دربار نزدیکتر و از قدرت دربار بهرهورتر بود.
طبقه ویسپهران از امیرزادگان و«گاهپور»ها تشکیل مىیافت.
و بعد طبقه«اسواران»که باید از نجبا و اشراف ملت تشکیلبگیرد...امراى نظام و سوارگاران کشور از این طبقهبر مىخواستهاند.
طبقه سوم طبقه دهگانان بود که کار کتابت و دبیرى وبازرگانى و رسیدگى بامور کشاورزى و املاک را بعهدهداشت.
طبقه چهارم که از اکثریت مردم ایران تشکیل مىشدپیشهوران و روستاییان بودند،سنگینى این سه طبقه زورمند واز خود راضى بر دوش طبقه چهارم یعنى پیشهوران و روستاییانفشار مىآورد.مالیات را این طبقه ادا مىکرد.کشت و کاربعهده این طبقه بود رنجها و زحمتهاى زندگى را این طبقه مىکشید و آن سه طبقه دیگر که از دهگانان و اسواران وو یسپهران تشکیل مىیافتبه ترتیب از کیفها و لذتهاىزندگى یعنى دسترنج طبقه چهارم استفاده مىکرد.
میان این چهار طبقه دیوارى از آهن و پولاد بر پا بود که مقدورنبود بتوانند با هم بیامیزند.اصلا زبان یکدیگر رانمىفهمیدند.
اگر از طبقه ویسپهران پسرى دل به یک دختر دهگانى یادخترى از دختر اسواران مىبست ازدواجشان صورت پذیر نبود.
انگار این چهار طبقه چهار ملت از چهار نژاد علیحده وجداگانه بودند که در یک حکومت زندگى مىکردند.
تازه طبقه ممتازه دیگرى هم وجود داشت که دوش به دوشحکومتبر مردم فرمان مىراند.
این طبقه خود را مطلقا فوقطبقات مىشمرد زیرا بر مسند روحانیت تکیه زده بود و اسمش«موبد»بود.
فکر کنید.آن کدام عدالت است که مىتواند براین ملت چهار اشکوبه بیک سان حکومت کند.
این طبقه بندى در نفس خود بزرگترین ظلم است.این خودنخستین سد در برابر جریان عدالت است تا این سد شکستهنشود و تا عموم طبقات بیک روش و یک ترتیب بشمار نیایند،تا ویسپهران و پیشهوران دستبرادرى بهم نسپارند و پنجهدوستى همدیگر را فشار ندهند محال است از عدالت اجتماعىو برابرى در حقوق عمومى بیک میزان استفاده کنند.
در حکومتساسانیان حیات اجتماعى بر دو پایه«مالکیت»و«فامیل»قرار داشت.ملاک امتیاز در خانوادهها لباس شیکو قصر مجلل و زنهاى متعدد و خدمتگذاران کمر بسته بود.
«خسروانى کلاه و زرینه کفش علامتبزرگى بود»طبقاتممتاز یعنى مؤبدان و ویسپهران در زمان ساسانیان از پرداختمالیات و خدمت در نظام مطلقا معاف بودند.
پیشهوران زحمت مىکشیدند،پیشه وران بجنگ مىرفتند،پیشه ورانکشته مىشدند و در عین حال نه از اینهمه رنج وفداکارى تقدیر مىشدند و نه در زندگى خود روى آسایش وآرامش مىدیدند.
تحصیل علم و معارف ویژه مؤبدان و نجبا بوده،بر طبقهچهارم حرام بود که دانش بیاموزد و خود را جهت مشاغل عالیهمملکت آماده بدارد.
:Kaf:
حکیم ابو القاسم فردوسى در شاهنامه خود حکایتى دارد
از«کفشگر»و«انوشیروان»روایت مىکند که خیلى شنیدنىاست و ما اکنون عین روایت را از شاهنامه در اینجا بعنوانشاهد صادق نقل مىکنیم:
بشاه جهان گفتبو ذرجمهر که اى شاه با داد و با راى و مهر سوى گنج ایران دراز است راه تهیدست و بیکار مانده سپاه بدین شهرها گرد ما،در کس است که صد یک ز مالش سپه را بس است ز بازارگانان و دهقان درم اگر وام خواهى نگردد دژم بدان کار شد شاه همداستان که داناى ایران بزد داستان فرستادهاى جستبو ذرجمهر خردمند و شادان دل و خوبچهر بدو گفت از ایدر دو اسبه برو گزین کن یکى نام بردار گو ز بازارگانان و دهقان شهر کسى را کجا باشد از نام بهر ز بهر سپه این درم وام خواه بزودى بفرماید از گنجشاه
فرستاده بزرگمهر در میان دهقانان و بازرگانان شهر مرد کفشگرىرا پیدا کرد که پول فراوان داشت.
یکى کفشگر بود موزه فروش بگفتار او پهن بگشاد گوش درم چند باید؟بدو گفت مرد دلاور شمار درم یاد کرد چنین گفت کى پر خرد مایهدار چهل مر درم،هر مرى صد هزار بدو کفشگر گفت کاین من دهم سپاسى ز گنجور بر سر نهم بیاورد قپان و سنگ و درم نبد هیچ دفتر بکار و قلم
کفشگر با خوشرویى و رغبت ثروت خود را در اختیار فرستادهبزرگمهر گذاشت.
بدو کفشگر گفت اى خوب چهر نرنجى بگویى به بو ذرجمهر که اندر زمانه مرا کودکیست که آزار او بر دلم خوار نیست بگویى مگر شهریار جهان مرا شاد گرداند اندر نهان که او را سپارم به فرهنگیان که دارد سرمایه و هنگ آن فرستاده گفت این ندارم برنج که کوتاه کردى مرا راه گنج
فرستاده به کفشگر وعده داد که استدعاى او بوسیله بزرگمهر بعرضانوشیروان برسد
.و بزرگمهر هم با آب و تاب بسیار تقاضاى کفشگررا که اینهمه درهم و دینار بدولت تقدیم داشته بود در پیشگاه شاهمعروض داشت و حتى خودش هم خواهش کرد:
اگر شاه باشد بدین دستگیر که این پاک فرزند گردد دبیر ز یزدان بخواهد همى جان شاه که جاوید باد و سزاوار گاه
اما انوشیروان بیرحمانه این تقاضا را رد کرد و حتى پول کفشگر راهم برایش پس فرستاد و در پاسخ چنین گفت:
بدو شاه گفت اى خردمند مرد چرا دیو چشم ترا خیره کرد برو همچنان باز گردان شتر مبادا کزو سیم خواهیم و در چو بازارگان بچه،گردد دبیر هنرمند و با دانش و یادگیر چو فرزند ما بر نشیند به تخت دبیرى ببایدش پیروز بخت هنر باید از مرد موزه فروش سپارد بدو چشم بینا و گوش بدستخردمند مرد نژاد نماند بجز حسرت و سرد باد شود پیش او خوار مردم شناس چو پاسخ دهد زو نیابد سپاس
و دست آخر گفت که دولت ما نه از این کفشگر وام مىخواهد و نهاجازه مىدهد که پسرش به مدرسه برود و تحصیل کند زیرااین پسر پسر موزه فروش استیعنى در طبقه چهارم اجتماع قراردارد و«پیروز بخت»نیست در صورتیکه براى ولیعهد مادبیرى«پیروز بخت»لازم است.
آرى بدین ترتیب پسر این کفشگر و کفشگران دیگر و طبقاتىکه در صف نجبا و روحانیون قرار نداشتند حق تحصیل علم وکسب فرهنگ هم نداشتند.
البته انوشیروان به نسبت پادشاهان دیگر از دودمانهاىساسانى و غیر ساسانى که مردم را با شکنجه و عذابهاىگوناگون مىکشتند عادل است.
آنچه مسلم است اینست که کسرى انوشیروان دیوانعدالتى بوجود آورده بود و تا حدودى که مقتضیات اجتماعىاجازه مىداد به داد مردم مىرسید ولى اینهم مسلم است کهدر یک چنین اجتماع...در اجتماعى که به پسر کفشگر حقتحصیل علم ندهند و ویرا از عادىترین و طبیعىترین حقوق اجتماعى و انسانى محروم سازند عدالت اجتماعى برقرارنیست.
گناه کفشگر به عقیده شاهنشاه ساسانى این بود که«پیروزبخت»نبود...
در اینجا باید بعرض خسرو انوشیروان رسانید که آیا اینکفشگر زاده«نا پیروز بخت»ایرانى هم نبود؟
نگارنده گوید:تازه معلوم نیست چگونه این داستان از لابلاىتاریخ ساسانیان و پادشاهان که پر از مدیحه سرائى و تمجیدهاىآنچنانى است نقل شده،و فردوسى که معمولا افسانهپرداز آنانبوده و گاهى بگفته خودش کاهى را به کوهى جلوه مىدادهچگونه این داستان را با این آب و تاب نقل کرده؟و گویا اینبیدادگرى را عین عدالت و داد مىدانسته،که آنرا در کتاب خودبنظم درآورده و زحمتسرودن آنرا بخود داده است!!و شاید-چنانچه بعضى احتمال دادهاند-هدف فردوسى نیز همینافشاءگرى بوده که از این دروغ مشهور پرده بردارد و عدالتدروغین انوشیروان را بر ملا سازد!
3-اختلاف در نقل حدیث و بخصوص اختلاف در متن آنکه سبب تردید در اصل حدیث و تضعیف آن مىشود زیرا دربرخى از روایات همانگونه که شنیدید«ولدت فى زمن الملک العادل انوشیروان»است،و در برخى دیگر بدون لفظ«انوشیروان»و در برخى با اضافه کلمه«یعنى»است،بگونهاىکه از نقل«على قارى»استنباط مىشد که معلوم نیست کلمه«یعنى»از اضافات راوى استیا جزء متن روایت است،و دربرخى از نقلها متن این روایتبگونه دیگرى نقل شده که نه لفظ«عادل»در آن است و نه لفظ«انوشیروان»مانند روایتاعلام الورى طبرسى و کشف الغمه که در آن اینگونه است:
«...ولدت فى زمان الملک العادل الصالح»که همین عبارت در نقل مجلسى«ره»در بحار الانوار لفظ«العادل»هم ندارد و اینگونه نقل شده«ولدت فى زمان الملکالصالح»که طبق این نقل معلوم نیست این پادشاه عادل صالح،یا این پادشاه صالح و شایسته چه کسى بوده،چون بر فرض صحتحدیث روى این نقل معلوم نیست منظور رسولخدا«ص»انوشیروان باشد،و از اینرو مرحوم طبرسى و اربلى که خود متوجهاین مطلب بودهاند قبل از نقل این قسمت در مورد سال ولادتآنحضرت مىنویسند:
«...و ذلک لاربع و ثلاثین سنة و ثمانیة اشهر مضت من ملککسرى انوشیروان بن قباد...و هو الذى عنى رسول الله-صلى اللهعلیه و آله-على ما یزعمون:ولدت فى زمان الملک العادل الصالح».
پىنوشتها:
1-بحار الانوار ج 15 ص 250.مناقب ج 1 ص 172.
2-«الموضوعات الکبیر»على قارى-ط کراچى-ص 136.
رسولى محلاتى
با سلام
به به!! جناب انوشیروان!!
ما مانده ایم که چگونه شما در مورد این حدیث تحقیق نمیکنید و ظالمان تاریخ را میخواهید عف کنید ؟:khaneh: این حدیث نیز در برخى از روایات بدون سند از رسولخدا«ص»نقل شده که فرمود:«ولدت فى زمن الملک العادلانوشیروان» (1) من در زمان پادشاه دادگر یعنى انوشیروان متولدشدم...
ولى این حدیث گذشته از اینکه از نظر عبارت فصیح نیست وبسختى مىتوان آن را به یک ادیب عرب زبان نسبت داد تا چهرسد به پیامبر اسلام و فصیحترین افراد عرب از چند جهت جاىخدشه و تردید است: :Sham::Sham::Sham:
1-از نظر سند که بدون سند و بطور مرسل نقل شده...و ازکتاب«الموضوعات الکبیر على قارى»-یکى از دانشمندان اهلسنت-نقل شده که در باره این حدیث چنین گفته:
«...قال السخاوى لا اصل له،و قال الزرکشى کذب باطل،و قال السیوطى قال البیهقى فى شعب الایمان:تکلم شیخناابو عبد الله الحافظ بطلان ما یرویه بعض الجهلاء عننبینا«ص»ولدت فى زمن الملک العادل یعنى انوشیروان». (2)
یعنى سخاوى گفت:این حدیث اصلى ندارد،و زرکشىگفته:دروغ باطلى است،و سیوطى از بیهقى در شعب الایماننقل کرده که استادش ابو عبد الله حافظ در باره بطلان آنچه برخىاز نادانان از پیغمبر ما«ص»روایت کردهاند که فرمود: «ولدتفى زمن الملک العادل یعنى انوشیروان»سخن گفته... :Cheshmak:2-طبق این حدیث رسول خدا«ص»انوشیروان ساسانى رابه عدالتستوده،و دادگر و عادل بودن او را گواهى داده،و بلکهبه ولادت در زمان وى افتخار ورزیده،ولى با اطلاعى که ما ازوضع دربار ساسانیان و انوشیروان داریم نسبت چنین گفتارىبرسولخدا«ص»و تایید عدالت او از زبان رسول خدا«ص»قابلقبول و توجیه نیست،و ما در اینجا گفتار یکى از نویسندگانمعاصر را که در باره زندگى چهارده معصوم علیهم السلام قلمفرسائىکرده و اکنون چشم از این جهان بر بسته ذیلا براى شما نقل مىکنیم،تا بهبینیم واقعا سلطان عادلى در گذشته وجود داشته؟و آیا انوشیروانعادل بوده یا نه؟ نویسنده مزبور چنین مىنویسد:
انوشیروان کسرى به عدالت مشهور است ولى اگر نگاهىبى طرفانه باوضاع اجتماعى ایران در زمان سلطنت وىبیفکنیم خواه و ناخواه ناچاریم این عدالت را یک«غلطمشهور»بنامیم.
زیرا در زمان سلطنت انوشیروان عدالت اجتماعى بر مردم ایران حکومت نمىکرد.
در اجتماع از مساوات و برابرى خبرى نبود.ملت ایران در آنتاریخ با یک اجتماع چهار طبقهاى بسر مىبرد که محال بودبتواند از عدالت و انصاف حکومتبهرهور باشد.
درست مثل آن بود که ملت ایران را در چهار اتاق مجزا ومستقل جا بدهند و هر یک از این چهار اتاق را با دیوارىمحکمتر از آهن و روى،از اتاق دیگر سوا و جدا بسازند.
گذشته از شاه و خاندان سلطنتى که در راس کشور قرار داشتندنخستین صف،صف«ویسپهران»بود که از صفوف دیگرملتبه دربار نزدیکتر و از قدرت دربار بهرهورتر بود.
سلام
به به جناب رضا
می بینم شما هم به copy و paste رو آوردید بزرگوار
در مورد این که من تحقیق نمی کنم، حق با شماست! کدام یک از علما قبل از مشکلاتی که با شاه پیش آمد، عدالت نوشین روان را زیر سوال برده بود؟
بنده برای حرفم دو مرجع آوردم " 1-بحار الانوار ج 15 ص 250.مناقب ج 1 ص 172. " اگر از نظر شما معتبر نیست، مشکل خودتان است!
جناب رضا! شما که مدعی عدالت هستید چرا پست های دیگران را حذف می کنید؟
دلایل خود را بگوئید اگر منطقی باشد، مخاطب قانع می شود، لطفا از ویرایش پست های من خودداری بفرمائید
اما در مورد شاهدی که برای ضعیف بودن حدیث آورده اید " قال السخاوى... السیوطی..."
نمردیم و دیدیم که شما برای زیر سوال بردن احادیث کتب شیعه، به اهل سنت ارجاع می دهید!!!!
واقعا جالب بود!
موفق باشید
طبقه چهارم که از اکثریت مردم ایران تشکیل مىشدپیشهوران و روستاییان بودند،سنگینى این سه طبقه زورمند واز خود راضى بر دوش طبقه چهارم یعنى پیشهوران و روستاییان فشار مىآورد.مالیات را این طبقه ادا مىکرد.کشت و کاربعهده این طبقه بود رنجها و زحمتهاى زندگى را این طبقه مىکشید و آن سه طبقه دیگر که از دهگانان و اسواران وو یسپهران تشکیل مىیافتبه ترتیب از کیفها و لذتهاىزندگى یعنى دسترنج طبقه چهارم استفاده مىکرد.
پیشهوران زحمت مىکشیدند،پیشه وران بجنگ مىرفتند،پیشه ورانکشته مىشدند و در عین حال نه از اینهمه رنج وفداکارى تقدیر مىشدند و نه در زندگى خود روى آسایش وآرامش مىدیدند.
تحصیل علم و معارف ویژه مؤبدان و نجبا بوده،بر طبقهچهارم حرام بود که دانش بیاموزد و خود را جهت مشاغل عالیهمملکت آماده بدارد.
:kaf:
خدا خیرت دهاد
این چیزهایی که فرمودی فقط در زمان نوشین روان بوده. به نظرتون الان و بعد از 1400 سال و با این همه ادعای عدالت علی و ... در بعضی ممالک! همین شرایط حکمفرما نیست؟
دوست گرامی
خودتان هم بهتر می دانید جامعه بی طبقه وجود نداشته و ندارد
نمونه اش بعضی کشورها!!! که زمانی شعار جامعه بی طبقه توحیدی می دادند و الان شما اوضاعشان را می بینید
معنی عدالت هم مساوی بودن نیست. همانگونه که دیه مرد و زن مساوی نیست و شهادت ایشان! ولی کسی این را ظلم نمی داند...
به هر حال فکر نمی کنم ادامه بحث سودی داشته باشد و من هم به هیچ وجه به پایه علمی شما نمی رسم
این ابیات برای حسن ختام از خاقانی
سلامبه به جناب رضا
می بینم شما هم به copy و paste رو آوردید بزرگوار
با سلام
جناب رسول محلاتی جواب امثال شما را داده اند اگر دقت میکردید نام ایشان زیر مطالب بود !!
در مورد این که من تحقیق نمی کنم، حق با شماست! کدام یک از علما قبل از مشکلاتی که با شاه پیش آمد، عدالت نوشین روان را زیر سوال برده بود؟
کدام علما شاهان ظالم را قبول داشته اند !!خواب تشریف دارید!شما کافی یک نگاه به مبارزات و سخنان علما شیعه در طول تاریخ داشته باشید
بنده برای حرفم دو مرجع آوردم " 1-بحار الانوار ج 15 ص 250.مناقب ج 1 ص 172. " اگر از نظر شما معتبر نیست، مشکل خودتان است!
آقای !!!!!
مثل اینکه در این زمینه تحقیقی ندارید
كتاب بحار، همانند هر كتاب ديگري داراي روايات صحيح و معتبر و نيز روايات ضعيف السند مي باشد.
بحارالانوار مجموعه ايي است از احاديث معتبر واحيانا برخي از احاديث غير معتبر. علامه مجلسي (ره ) و كساني كه همانند ايشان بوده و هستند, داراي دو گونه كار در زمينه احاديث اند: 1- گردآوري و طبقه بندي , 2- نقد و بررسي .
كسي كه اندك اطلاعي در مورد آثار علامه مجلسي (ره ) داشته باشد به آساني در مي يابد كه روش آن مرحوم در بحارالانوار گردآوري و طبقه بندي بوده است .
كاري كه هر محققي در آغاز كار تحقيق بايد به آن بپردازد. كار علامه مجلسي در زمان خود كار بسيار لازم و ضروري بوده است ; چرا كه شيعه قرن ها در تحت فشار دستگاه هاي حكومتي بوده و از همين رو بسياري از احاديث و آثار آن نابود شده بود و يا در خطر نابودي قرار داشت . بقاي كتاب و حديث نيز در آن زمان به نوشتن و انتشار دستي وابسته بوده است . از اين رو اگر كتابي نوشته نمي شد واز روي آن نسخه هاي متعدد منتشر نمي گرديد, از بين مي رفت ; چنان كه آثار فراواني از بزرگان عالم اسلام به همين دليل و به دليل حوادث و پيشامدها, از بين رفته است . علامه مجلسي (ره ) در روزگار كوتاهي كه فرصتي براي شيعه پديد آمده بود (نسبت به تاريخ اسلام ) همت نهاد و كتاب هاي رو به نابودي شيعه را از اقصي نقاط عالم اسلام گردآوري و به طبقه بندي احاديث و تبويب آنها همت گماشت , حاصل اين كار مجموعه گران قدر ((بحارالانوار)) است .براي بررسي صحت روايات راههائي وجود دارد ازجمله آنها عدم مخالفت باعقل وقرآن وسنت قطعي اسلام مي باشد اگر حديثي بر خلاف عقل ويا کتاب خدا وسنت بود پذيرفته نمي شود.
جناب رضا! شما که مدعی عدالت هستید چرا پست های دیگران را حذف می کنید؟
بنده سخنانی را پاک کردم که به موضوع تاپیک ارتباطی نداشت !!
شما لطف کن و بدور از توهین کردن سخن بگو
دلایل خود را بگوئید اگر منطقی باشد، مخاطب قانع می شود، لطفا از ویرایش پست های من خودداری بفرمائید
شما در همین مورد سخن بگوید و تاپیک را منحرف نکنید تا بنده دادگر بودن انوشیروان ظالم را نشانتان دهم !!
اما در مورد شاهدی که برای ضعیف بودن حدیث آورده اید " قال السخاوى... السیوطی..."نمردیم و دیدیم که شما برای زیر سوال بردن احادیث کتب شیعه، به اهل سنت ارجاع می دهید!!!!
واقعا جالب بود!
موفق باشید
زیر سوال بردن احادیث شیعه ؟حتما در مورد احادیث شیعه و نحوه قبول کردن آنها تحقیق کنید !!!:Nishkhand:
این دادگری انوشیروانی که دم از ان میزنید !!!!!!!!!!!!!
فرانتس آلتهایم و روت استیل آوردهاند که در زمان انوشیروان عادل (که با فتوای موبدان دست به نسلکشی سراسری مزدکیان زد)
اصولاً همه زنان جامعه بطور پیشفرض متعلق به شاهنشاه بودهاند و زنان تنها با بخشش یا تفویض اختیار از جانب او به دیگران اعطا میشدند.
او هرگونه تعدی را بیرحمانه به کیفر میرساند و جبری شدید و بیرحمانه برقرار کرده بود. در نتیجه مفاد بالا، شاه حق داشت هر زن دلخواهی را شخصاً تصاحب کند و به حرمسرای خود یا حرمسراهای اشراف و موبدان بفرستد و یا اینکه او را به هر کس که میل دارد، واگذار کند.
برای آگاهی بیشتر و تفصیل منابع بنگرید به:
آلتهایم، فرانتس و روت استیل، تاریخ اقتصاد دولت ساسانی، ترجمه هوشنگ صادقی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۲، صفحه ۲۰۱ و ۲۰۲؛ آذرفرنبغ فرخزادان، دینکرد، ترجمه فریدون فضیلت، کتاب سوم، دفتر یکم، تهران، انتشارات فرهنگ دهخدا، ۱۳۸۱، صفحه ۱۵ و
۱۶٫
رضا مرادی غیاث آبادی
این دادگری انوشیروانی که دم از ان میزنید !!!!!!!!!!!!!
در تاریخ ساسانیان میخوانیم
انوشیروان فرستاده بود كه ماهبوذ را به نزدش بیاورند.
او از فرماندهان بزرگ ارتش خسرو بود، که به كار لشکری اشتغال داشت. ماهبوذ به فرستاده گفته بود كه پس از انجام كار بیدرنگ به حضور پادشاه خواهد شتافت.
انوشیروان این جواب را بهانه كرد و دستور داد به روی سه پایه بنشیند، در همانجا هم س از چندین روز اعدام شد.
این مطلب نشان میدهد مجازات مذكور نه تنها مخصوص جادوگران یا دزدان نبوده، که هر مجازاتی که در زمان اردشیر گذاشته شده، تا زمان انوشیروان ادامه داشته است. اتهام دیو و جادو، به هركسی كه مقابل شاه، قانون یا دین او قرار میگرفته، زده میشده است.
این دادگری انوشیروانی که دم از ان میزنید !!!!!!!!!!!!!
انوشیروان ، برای سوار شدن بر اریکهی قدرت و حفظ مقام ولایتعهدی، نخست رقیبان سیاسی خود را به فجیعترین شکل قلع و قمع کرد.
سپس به دستیاری روحانیون، مزدک را کشت.
یک به یک مزدکیان را نابود کرد. سپس به تحکیم طبقات پرداخت.[۱]
اموالی که به گفتهی او مزدکیان از اشراف گرفته بودند و بین مردم تقسیم کرده بودند، و زنانشان را به آنان باز گرداند.
در ارتباط با قیام مزدک طبری و بسیاری از تاریخ نویسان از جمله مسعودی، مفصل نوشتهاند.
و نظامالملک در تایید همان مطالب میگوید که مزدک موبدانموبد بوده، میخواسته «کیش گبرگی» را زیان برساند. و «راهی نو در جهان گسترد». در ادامه همهی تاکید، بر کیش نو آوردن، و «زندقه» در زمان انوشیروان است. او اشاره به آن دارد که انوشیروان از اینکه مزدک در پدرش و مردم نفوذ بسیار داشته، در رنج بوده است. پس نیرنگی فراهم میکند تا به آن وسیله مزدک و همهی طرفدارانش را نابود کند.
تا خودش قدرت را بی معارض بدست بگیرد. برای رسیدن به مقصود، یک میهمانی بزرگ ترتیب میدهد و خود را میزبان مزدک و طرفدارانش نشان میدهد.
دوازده هزار نفر از مزدکیان را به جشنی میخواند. روز قبل از جشن دستور میدهد تا دوازده هزار چاله بکنند. و آماده بگذارند. روز موعود همه را بیست تا بیست تا به پشت قصر میفرستد.
روستائیان که از روز قبل در حیاط قصر برای کندن چالهها جمع شده بودند، آنها را میگیرند، با سر در گودال فرو میکنند و پایشان را بیرون بگذارند.
به گفتهی سیاستنامه وقتی هر دوازده هزار را در خاک میکنند، انوشیروان به پدرش و مزدک خبر میدهد که همه را خلعت پوشاندهاند.
و منتظر ایستادهاند. از مزدک و پدرش میخواهد به آنها که گوش به فرمانند نگاه کند.
بعد مزدک را میگیرد و او را از پای در خاک میکند. به مردمی که از روستاها برای کندن چاه جمع کرده بود، میگوید بروند به مزدک بی احترامی کنند. ریش و سبیل او را بکنند. آنقدر به شکنجهی او ادامه میدهند تا میمیرد.
به این ترتیب انوشیروان از محبوبیت و قدرتی که مزدک داشته و او در مقابلش احساس حقارت و ضعف میکرده انتقام میگیرد. همچنین از مردم در ابتدای به قدرت رسیدن خود نسق میکشد. تا بدانند با چه کسی طرف هستند. و پایشان را از گلیمشان فراتر نبرند. سپس برای جلب طرفداری اشراف و بزرگان به آنها خلعت و مقام میبخشد، تا او را در نشستن بر تخت سلطنت حمایت کنند.[۲]
واقعه قلع و قمع مزدکیان که در عموم تواریخ مربوط به آن اشاره شده است بین سال های ٥٢٨ و ٥٢٩ میلادی صورت گرفته است. کریستنسن میگوید یکی از دلایل بزرگ نفرت انوشیروان از مزدک، انتخاب پسر دیگر کواذ، کاوس،
برای ولیعهدی بوده و انوشیروان موقعیت خود را در خطر میدیده است.[۳]
1 ) قصهای است در این باره نقل میشود؛ انوشیروان در جنگی نیاز به پول، برای تامین مخارج لشکر داشت. یک کفشگر راضی به پرداخت آن شد. به شرطی که فرزندش بتواند باسواد بشود. انوشیروان با همهی احتیاجی که به آن پول بود از دریافت کمک صرفنظر کرد.
2) خواجه نظام الملک، سیاست نامه ٢٧٥-٢٧٨.
3) ایران در زمان ساسانیان، کریستینسن، ترجمه یاسمی، نهضت مزدکیه، ٤٨٠-٤٨٣
شما گویا علما هم نمیشناسید !!!؟
این دادگری انوشیروانی که دم از ان میزنید !!!!!!!!!!!!!
در دوران قباد انوشیروان ، که خود را در آستانهی حذف شدن میبیند، برای رسیدن به قدرت، با خشونت دست به خونریزی، برای حذف رقیبان سیاسی خود میزند.
برای از میان بردن آنها خشنترین و حتی ناجوانمردانهترین روشها را بکار میگیرد؛ به این بهانه که مزدک از دین خارج شده است. طبقات جامعه به هم ریخته و منافع اشراف به خطر افتاده است.
انوشیروان هم مانند اردشیر، برای اجرای نقشههای سبع و قدرتپرستانهی خود، از روحانیون و روستائیان کمک میگیرد. یک دسته را در جایگاه برنامهریز و هدایت کنندهی اهداف خود قرار میدهد.
دستهی دیگر را عملهی فکری خود میکند.
شاهزادگان و قدرتمدارن را هم با پول، خلعت و زن میخرد. و دهانشان را بسته نگاه میدارد.
و چون پادشاهی به کسری نوشروان خفف الله عنه رسيد -که صيت عدل و رافت او بر وجه روزگار باقی است و ذکر ياس و سياست او در صدور تواريخ مثبت ، تا بدان حد که سلاطين اسلام را در نيکوکاری بدو تشبيه کنند ، و کدام سعادت ازين بزرگتر که پيغامبر او را اين شرف ارزانی داشته است که ولدت فی زمن الملک العادل؟-
[="]اعلم أنه قد تقدم لنا في غير موضع أن[/][="]الاجتماع للبشر ضروري و هو معنى العمران الذي نتكلم فيه و أنه لا بد لهم في[/][="]الاجتماع من وازع حاكم يرجعون إليه و حكمه فيهم تارة يكون مستنداً إلى شرع منزل من[/][="]عند الله يوجب انقيادهم إليه إيمانهم بالثواب و العقاب عليه الذي جاء به مبلغه و[/][="]تارة إلى سياسة عقلية يوجب انقيادهم إليها ما يتوقعونه من ثواب ذلك الحاكم بعد[/][="]معرفته بمصالحهم. فالأولى يحصل نفعها في الدنيا و الآخرة لعلم الشارع بالمصالح في[/][="]العاقبة و لمراعاته نجاة العباد في الآخرة و الثانية إنما يحصل نفعها في الدنيا فقط[/][="]و ما تسمعه من السياسة المدنية فليس من هذا الباب و إنما معناه عند الحكماء ما يجب[/][="]أن يكون عليه كل واحد من أهل ذلك المجتمع في نفسه و خلقه حتى يستغنوا عن الحكام[/][="]رأساً و يسمون المجتمع الذي يحصل فيه ما يسمى من ذلك بالمدينة الفاضلة، و القوانين[/][="]المراعاة في ذلك بالسياسة المدنية و ليس مرادهم السياسة التي يحمل عليها أهل[/][="]الاجتماع بالمصالح العامة فإن هذه غير تلك و هذه المدينة الفاضلة عندهم نادرة أو[/][="]بعيدة الوقوع و إنما يتكلمون علنها على جهة الفرض و التقدير ثم إن السياسة العقلية[/][="]التي قدمناها تكون على وجهين أحدهما يراعى فيها المصالح على العموم و مصالح السلطان[/][="]في استقامة ملكه على الخصوص و هذه كانت سياسة الفرس و هي على جهة الحكمة.
[/][="]و إذ قد ذكرنا معنى الغناء فاعلم أنه يحدث في العمران إذا توفر و[/][="]تجاوز حد الضروري إلى الحاجي، ثم إلى الكمالي، و تفننوا فيه، فتحدث هذه الصناعة[/][="]، [/][="]لأنه لا يستدعيها إلا من فرغ من جميع حاجاته الضرورية و المهمة من المعاش و[/][="]المنزل و غيره فلا يطلبها إلا الفارغون عن سائر أحوالهم تفنناً في مذاهب الملذوذات[/][="]. [/][="]و كان في سلطان العجم قبل الملة منها بحر زاخر في أمصارهم و مدنهم. و كان ملوكهم[/][="]يتخذون ذلك و يولعون به، حتى لقد كان لملوك الفرس اهتمام بأهل هذه الصناعة، و لهم[/][="]مكان في دولتهم، و كانوا يحضرون مشاهدهم و مجامعهم و يغنون فيها. و هذا شأن العجم[/][="]لهذا العهد في كل أفق من آفاقهم.
یک سوال
در داستان کفشگر و فرزندش
اقدام نوشین روان عدالت بود یا بی عدالتی؟
کاری به درست یا غلط بودن قانون آن زمان که اجازه تحصیل را به فرزند کفشگر نداد، ندارم
ولی واقعیت آن است که انوشیروان در این قضیه به عدالت حکم کرد! در این داستان تفاوتی میان فرزند یک مرد ثروتمند و یک فقیر گذاشته نشده است
قانون برای همه اجرا می شد چه فقیر و چه ثروتمند و این عدالت است!
[/]
کاری به درست یا غلط بودن قانون آن زمان که اجازه تحصیل را به فرزند کفشگر نداد، ندارم ولی واقعیت آن است که انوشیروان در این قضیه به عدالت حکم کرد! در این داستان تفاوتی میان فرزند یک مرد ثروتمند و یک فقیر گذاشته نشده است قانون برای همه اجرا می شد چه فقیر و چه ثروتمند و این عدالت است!
برادر عزیز جناب انوشیروان سلام علیکم
اگر قضیه راست باشد ، بی عدالتی است و این بی عدالتی در اجازه تحصیل به افراد خاص است ، چرا باید عده ای اجازه تحصیل داشته باشند وعده ای نداشته باشند این بی عدالتی است
این که با قانون آن زمان کار ندارید درست نیست ، بهر حال پادشاه در آن زمان قوه مقننه ومجریه و قضائیه بوده است ، قانونی بر خلافت عدالت ریخته شده ، اگر پادشاه عادل باشد باید این قانون طبقاتی را حذف کند
اینکه عده ای را بالاتر از دیگران در تحصیل علم بدانیم سپس نسبت به بقیه مردم ثروتمند و فقیر یک جور قضاوت کنیم عدالت نیست بلکه عین بی عدالتی است
اینکه عده ای را بالاتر از دیگران در تحصیل علم بدانیم سپس نسبت به بقیه مردم ثروتمند و فقیر یک جور قضاوت کنیم عدالت نیست بلکه عین بی عدالتی است
سلام
این مسئله واقعا برای من مایه تعجب است که دوستان هرچیزی را که پیرامون پادشاهان پیش از اسلام می خوانند بیدادگری می بینند
دوست گرامی هم اکنون و در همین ایران خودمان شما می توانید 60 ملیون تومان پول بدهید و بدون هیچ دردسری مدرک دکتری بگیرید!
فقیر فقرایی مثل بنده و دیگران است که باید دود چراغ بخوریم و 100 تا کنکور بدهیم و ...
این بی عدالتی نیست؟ انوشیروان داعیه عدالت علی نداشت!