درخواست توضیح در باره کلمه مارج در قرآن
تبهای اولیه
با سلام!
میشه درباره کلمه مارج کمی توضیح دهید؟(15- الرحمن)
کلا درباره جن و مخصوصا رابطه اش با انسان توضیح دهید!
ایا انسان های عادی هم میتونن با جن ها رابطه داشته باشن؟
کارشناس بحث : یاسین
با سلام!
میشه درباره کلمه مارج کمی توضیح دهید؟(15- الرحمن)
کلا درباره جن و مخصوصا رابطه اش با انسان توضیح دهید!
ایا انسان های عادی هم میتونن با جن ها رابطه داشته باشن؟
کارشناس بحث : یاسین
وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ مارج در لغت بمعنى اضطراب آمده و مارج من نار ظرف آتش را گويند كه مخلوط بدود باشد در (المنجد) است كه مارج (الشعلة ذات اللهب الشديد) يعنى شعله آتشى كه بسيار شديد باشد.
از فتوحات مكى از باب نهم آن چنين نقل ميكنند مارج آتشى است ممزوج بهوا كه آن را هواى مشتعل گويند
________________________________
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج12، ص: 17
اين معناي مختصري از معناي كلمه مارج بود كه انشاالله تكلمه آنرا از اساتيد خواهيم خواند
و اما
تحقيقى پيرامون آفرينش" جن"
" جن" چنان كه از مفهوم لغوى اين كلمه به دست مىآيد موجودى است ناپيدا كه مشخصات زيادى در قرآن براى او ذكر شده، از جمله اينكه:
1- موجودى است كه از شعله آتش آفريده شده، بر خلاف انسان كه از خاك آفريده شده است، (وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ
الرحمن- 15) 2- داراى علم و ادراك و تشخيص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است (آيات مختلف سوره جن).
3- داراى تكليف و مسئوليت است (آيات سوره جن و سوره الرحمن).
4- گروهى از آنها مؤمن صالح و گروهى كافرند (وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ) (جن 11).
5- آنها داراى حشر و نشر و معادند (أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً
) (جن 15).
6- آنها قدرت نفوذ در آسمانها و خبرگيرى و استراق سمع داشتند، و بعدا ممنوع شدند (وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً) (جن 9).
7- آنها با بعضى انسانها ارتباط برقرار مىكردند و با آگاهى محدودى كه نسبت به بعضى از اسرار نهانى داشتند به اغواى انسانها مىپرداختند (وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً) (جن 6).
8- در ميان آنها افرادى يافت مىشوند كه از قدرت زيادى برخوردارند، همانگونه كه در ميان انسانها نيز چنين است (قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ)" يكى از گردنكشان جن به سليمان گفت من تخت ملكه سبا را پيش از آنكه از جاى برخيزى از سرزمين او به اينجا مي آورم"! (نمل 39).
9- آنها قدرت بر انجام بعضى كارهاى مورد نياز انسان دارند (وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ... يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ):" گروهى از جن پيش روى سليمان به اذن پروردگار كار مىكردند، و براى او معبدها، تمثالها، و ظروف بزرگ غذا تهيه مىكردند" (سبا 12- 13).
10- خلقت آنها در روى زمين قبل از خلقت انسانها بوده است (وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ) (حجر 27) و ويژگيهاى ديگر.
بعلاوه از آيات قرآن به خوبى استفاده مىشود كه بر خلاف آنچه در افواه مردم عوام مشهور است و آنها را" از ما بهتران" مىدانند، انسان نوعى است برتر از آنها، به دليل اينكه تمام پيامبران الهى از انسانها برگزيده شدند، و آنها به پيامبر اسلام كه از نوع بشر بود ايمان آوردند، و از او تبعيت كردند، و اصولا واجب شدن سجده در برابر آدم بر شيطان كه بنا به تصريح قرآن آن روز از (بزرگان) طايفه جن بود (كهف- 50) دليل بر فضيلت نوع انسان بر جن مىباشد.
__________________________________
تفسير نمونه، ج25، ص: 155
ادامه ...
تا اينجا سخن از مطالبى بود كه از قرآن مجيد در باره اين موجود ناپيدا استفاده مىشود كه خالى از هر گونه خرافه و مسائل غير علمى است، ولى مىدانيم مردم عوام و ناآگاه خرافات زيادى در باره اين موجود ساختهاند كه با عقل و منطق جور نمىآيد، و به همين جهت يك چهره خرافى و غير منطقى به اين موجود داده كه وقتى كلمه جن گفته مىشود مشتى خرافات نيز با آن تداعى مىشود از جمله اينكه آنها را با اشكال غريب و عجيب و وحشتناك، و موجوداتى دم دار و سم دار!، موذى و پر آزار، كينهتوز و بد رفتار كه ممكن است از ريختن يك ظرف آب داغ در يك نقطه خالى، خانههايى را به آتش كشند! و موهومات ديگرى از اين قبيل.
در حالى كه اگر موضوع وجود جن از اين خرافات پيراسته شود، اصل مطلب كاملا قابل قبول است، چرا كه هيچ دليلى بر انحصار موجودات زنده به آنچه ما مىبينيم، نداريم، بلكه علماء و دانشمندان علوم طبيعى مىگويند: موجوداتى را كه انسان با حواس خود مىتواند درك كند، در برابر موجوداتى كه با حواس قابل درك نيستند ناچيز است.
تا اين اواخر كه موجودات زنده ذره بينى كشف نشده بود، كسى باور نمىكرد كه در يك قطره آب، يا يك قطره خون، هزاران هزار موجود زنده باشد كه انسان قدرت ديد آنها را نداشته باشد.
و نيز دانشمندان مىگويند: چشم ما رنگهاى محدودى را مىبيند، و گوش ما امواج صوتى محدودى را مىشنود، رنگها و صداهايى كه با چشم و گوش ما قابل درك نيست بسيار بيش از آن است كه قابل درك است.
وقتى وضع جهان، چنين باشد چه جاى تعجب كه انواع موجودات زندهاى در اين عالم وجود داشته باشند كه ما نتوانيم با حواس خود آنها را درك كنيم، و وقتى فجر صادقى مانند پيامبر اسلام ص از آن خبر دهد چرا نپذيريم؟
به هر حال از يك سو قرآن كلام ناطق صادق، خبر از وجود جن با ويژگيهايى كه در بالا ذكر شد داده است، و از سوى ديگر هيچ دليل عقلى بر نفى آن وجود ندارد، بنا بر اين بايد آن را پذيرفت، و از توجيهات غلط و ناروا بايد بر حذر بود همانگونه كه از خرافات عوام در اين قسمت بايد اجتناب كرد.
اين نكته نيز قابل توجه است كه جن گاهى بر يك مفهوم وسيعتر اطلاق مىشود كه انواع موجودات ناپيدا را شامل مىگردد، اعم از آنها كه داراى عقل و دركند و آنها كه عقل و درك ندارند، و حتى گروهى از حيواناتى كه با چشم ديده مىشوند و معمولا در لانهها پنهانند، نيز در اين معنى وسيع وارد است.
شاهد اين سخن روايتى است كه از پيامبر ص نقل شده است كه فرمود:
خلق اللَّه الجن خمسة اصناف: صنف كالريح فى الهواء، و صنف حيات و صنف عقارب، و صنف حشرات الارض، و صنف كبنى آدم عليهم الحساب و العقاب:
" خداوند جن را پنج صنف آفريده است: صنفى مانند باد در هوا (ناپيدا هستند) و صنفى به صورت مارها، و صنفى به صورت عقربها، و صنفى حشرات زميناند، و صنفى از آنها مانند انسانند كه بر آنها حساب و عقاب است" «1».
با توجه به اين روايت و مفهوم گسترده آن، بسيارى از مشكلاتى كه در روايات و داستانها در مورد جن گفته مىشود، حل خواهد شد.
مثلا در بعضى از روايات از امير مؤمنان على ع مىخوانيم كه فرمود:
لا تشرب الماء من ثلمة الاناء و لا من عروته فان الشيطان يقعد على العروة و الثلمة:
" از قسمت شكسته ظرف و طرف دستگيره آن آب نخوريد زيرا شيطان، روى دستگيره، و قسمت شكسته مىنشيند" «2».
با توجه به اينكه" شيطان" از" جن" است، و با توجه به اينكه جاى شكسته ظرف، و همچنين دسته آن محل اجتماع انواع ميكربها است، بعيد به نظر نمىرسد كه" جن و شيطان" به" مفهوم عام" اينگونه موجودات را نيز شامل شود هر چند معنى خاصى دارد كه به موجودى است كه داراى فهم و شعور و مسئوليت و تكليف است.
و روايات در اين زمينه فراوان است «3».
******************************************
(1)" سفينة البحار" جلد اول صفحه 186 (ماده جن).
(2) كتاب" كافى" جلد 6 صفحه 385 كتاب الاشربة باب الاوانى حديث 5.
(3) در جلد اول كتاب" اولين دانشگاه و آخرين پيامبر" حدود بيست و سه روايت در اين زمينه جمعآورى شده است.__________________________________
تفسير نمونه، ج25، ص: 157
پايان
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام
ابتدا بحث لغوی کلمه « مارج» را بررسی می کنیم؛
اصل مَرَج بمعنى آميختن و آميزش است و- مُرُوج- همان اختلاط و در هم آميختگى است ميگويند- مَرَجَ أمرهم- كارشان پيچيد و- مرج الخاتم في اصبعى- انگشتر در انگشتانم قرار گرفت- مَارِج- اسم فاعل آنست- امر مريج- كار آشفته و در هم- غصن مَرِيج- شاخه مختلط و متراكم.
خداوند فرمود:« بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ في أَمْرٍ مَريجٍ»[1] (آنها حقّ را هنگامى كه به سراغشان آمد تكذيب كردند از اين رو پيوسته در كار پراكنده خود متحيّرند).
«كَأَنَّهُنَّ الْياقُوتُ وَ الْمَرْجانُ»[2]( آنها همچون ياقوت و مرجانند).
مرجان مرواريد كوچك است .
آیه « مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَان»[3] (دو دريا را [به گونه اى] روان كرد [كه] با هم برخورد كنند).
از همان معنى مَرْج يا آميختگى است به زمينى هم گياه فراوانى دارد و چهار پايان در آن ميچرند- مرج- ميگويند.
در آيه« وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّار»[4]( و جنّ را از شعله هاى مختلط و متحرّك آتش خلق كرد) يعنى زبانه و شعله آتش آميخته با دود[5].
" مارج" در اصل از" مرج" (بر وزن مرض) به معنى اختلاط و آميزش است، و در اينجا منظور اختلاط شعله هاى مختلف آتش مى باشد، زيرا هنگامى كه آتش شعله ور مى شود گاه به رنگ سرخ، گاه به رنگ زرد، گاه به رنگ آبى، گاه به رنگ سفيد درمى آيد.
بعضى گفته اند كه معنى" تحرك" نيز در آن هست (از" امرجت الدابة" يعنى" حيوان را در چراگاه رها كردم" زيرا يكى از معانى" مرج" همان مرتع است).
براى ما دقيقا روشن نيست كه آفرينش" جن" از اين آتشهاى رنگارنگ چگونه بوده است؟ همانگونه كه خصوصيات ديگر آن نيز از طريق فجر صادق يعنى قرآن مجيد و وحى آسمانى براى ما ثابت شده است، محدود بودن معلومات ما در برابر مجهولات هرگز به ما اجازه نمىدهد كه اين حقايق را انكار كنيم يا ناديده بگيريم، بعد از آن كه از طريق وحى اثبات گردد، هر چند علم به آن راهى نيابد.[6]
[1] - سوره ق،آیه5.
[2] - سوره الرحمن،آیه58.
[3] - سوره الرحمن،آیه19.
[4] - سوره الرحمن،آیه15.
[5] - المفردات في غريب القرآن، ص764.
[6] - تفسير نمونه، ج23، ص 119.
جمع بندی
بسم الله الرحمن الرحیم
معنی لغوی «مارج»:اصل مَرَج بمعنى آميختن و آميزش است و- مُرُوج- همان اختلاط و در هم آميختگى است ميگويند- مَرَجَ أمرهم- كارشان پيچيد و- مرج الخاتم في اصبعى- انگشتر در انگشتانم قرار گرفت- مَارِج- اسم فاعل آنست- امر مريج- كار آشفته و در هم- غصن مَرِيج- شاخه مختلط و متراكم.
"
مارج" در اصل از" مرج" (بر وزن مرض) به معنى اختلاط و آميزش است، و در اينجا منظور اختلاط شعله هاى مختلف آتش مى باشد، زيرا هنگامى كه آتش شعله ور مى شود گاه به رنگ سرخ، گاه به رنگ زرد، گاه به رنگ آبى، گاه به رنگ سفيد درمى آيد.
کلمه «مارج» یک مرتبه در قرآن ذکر شده است:« وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نار»[1] (و جنّ را از شعله هاى مختلط و متحرّك آتش خلق كرد).
مراد از" جان" نيز مانند انس نوع جن است، و اگر جن را مخلوق از آتش دانسته به اعتبار اين است كه خلقت جن منتهى به آتش است. بعضى گفته اند: مراد از كلمه" جان" پدر جن است، (همانطور كه گفتند: مراد از انس، پدر انسانها، آدم (ع) است).[2]
كلمه" جن" به معناى نوعى از مخلوقات خداست كه از حواس ما مستورند، و قرآن كريم وجود چنين موجوداتى را تصديق كرده، و در آن باره مطالبى بيان كرده:
اول اينكه: اين نوع از مخلوقات قبل از نوع بشر خلق شده اند.
دوم اينكه: اين نوع مخلوق از جنس آتش خلق شدهاند، هم چنان كه نوع بشر از جنس خاك خلق شدهاند، و در اين باب فرموده:" وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ" .
سوم اينكه: اين نوع از مخلوقات مانند انسان زندگى و مرگ و قيامت دارند، و در اين باب فرموده:" أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ".
و چهارم اينكه: اين نوع از جانداران مانند ساير جانداران نر و ماده و ازدواج و توالد و تكاثر دارند، و در اين باره فرموده:" وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ".
پنجم اينكه: اين نوع مانند نوع بشر داراى شعور و اراده است، و علاوه بر اين، كارهايى سريع و اعمالى شاقه را مىتوانند انجام دهند، كه از نوع بشر ساخته نيست، هم چنان كه در آيات مربوطه به قصص سليمان (ع) و اينكه جن مسخر آن جناب بودند، و نيز در قصه شهر سبا آمده است.
ششم اينكه: جن هم مانند انس مؤمن و كافر دارند، بعضى صالح و بعضى ديگر فاسدند، و در اين باره آيات زير را مىخوانيم" وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ" ،" إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ" ،" وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ" ،" وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ" ، و " قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ اللَّهِ" ، و آيات ديگرى كه به ساير خصوصيات جنيان اشاره مى كند.
از كلام خداى تعالى استفاده مى شود كه ابليس از طايفه جن بوده، و داراى فرزندان و قبيلهاى است، چون در قرآن مى خوانيم:" كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ"، و نيز مى خوانيم:" أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي" ، و نيز مى خوانيم:" إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ".[3]
قرآن می فرماید:« قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً»[4]( بگو: به من وحى شده است كه جمعى از جنّ به سخنانم گوش فرا دادهاند، سپس گفته اند: «ما قرآن عجيبى شنيدهايم).
از اين آيه به خوبى نشان مى دهد كه طايفه" جن" داراى عقل و شعور و فهم و درك، و تكليف و مسئوليت، و آشنايى به لغت، و توجه به فرق بين كلام اعجاز آميز دارند، همچنين خود را موظف به تبليغ حق مى دانند، و مخاطب خطابهاى قرآن نيز هستند.[5]
و الحمدلله رب العالمین
[/HR][1] - سوره الرحمن،آیه15.
[4] - سوره جن،آیه1.