آیا حقّانیت یک دین یا پیامبر می تواند وجود خدا را ثابت کند؟

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا حقّانیت یک دین یا پیامبر می تواند وجود خدا را ثابت کند؟

موضوع تاپیک: آیا حقّانیت اسلام توانسته است وجود خدا را اثبات کند؟

پیشنیاز های بحث (در پست پنج شرح داده شده اند)

  1. خدا، پیامبر و دین مفاهیمی کلان و ادّعاهایی بزرگ اند. وقتی فقط برای بخشی از یک مفهوم کلان مثل دین مدرک داریم چرا باید تمام آن را باور کنیم؟
  2. در اثبات خدا با برهان اگر فقط وجود خدا زیر سوال رود کل دین زیر سوال می رود. پس برهان به تنهایی کافی نیست و مدرک هم نیاز است
  3. ادّعاهای بزرگ مدارک بزرگ می طلبند. هر قدر یک ادعا بیشتر در مقدّمات براهین دیگر استفاده شود، مقدار مدارک مورد نیاز برای آن بیشتر می شود. این مدارک باید رابطه ی ادّعا با برهان جدید را نشان دهند.
  4. در اثبات خدا از دیدگاه ادیان مدارک باید بی طرفانه جمع شوند.در حالی که پیروان ادیان مدارک موافق دین خود را کنار هم قرار می دهند و مدارک مخالف دینشان را اصلاً نمی بینند. لذا وقتی این مدارک را از دو دین مثل مسیحیت و اسلام کنار هم قرار می دهیم یکدیگر را خنثی می کنند.
  5. در حالی که در علوم طبیعی مدارک هر روز زیاد می شوند و روش علمی نیز به یک سری نتایج همگرا شده؛ علیرغم یافتن فرضیات و تعاریف مختلف برای خدا، اصلاً مدرکی برای وجود یکی از خدایان یافت نشده. در نتیجه روش علمی پس از قرن ها در الهیات اصلاً همگرا نشده.
نتیجه عام: ادیان الهی بالقوه باید بتوانند وجود خدا را اثبات کنند. امّا به طور بالفعل بر خلاف انتظار تا کنون نتوانسته اند وجود خدا را اثبات کنند.
نتیجه خاص:
اسلام نیز اگرچه بهره زیادی از حقّانیت دارد، این بهره بسیار کمتر از آن است که بتواند وجود خدا را برای بنده اثبات کند.

سوال اصلی تاپیک این است:
عیب کار بنده در کجاست؟ در دانش شناسی بنده است؟ یا این که مدارک و برهان ها موجود اند و فقط من آنها را نیافته ام؟یا هر دو؟

کارشناس بحث : صدیق


armandaneshjoo;255982 نوشت:
اخیرا با جویا شدن انگیزه های دینداران برای باور به وحود خدا متوجه شدم آنچه باور به خدا را ایجاد می کند برهان های رایج نسیت! خود دین است!! تمرکز بحث بر اسلام و بیشتر شیعه است. یعنی شیعیان به خاطر مسلمان بودن خدا را باور دارند. نه این که پس از باور به خدا بروند دین انتخاب کنند.

سلام:Gol:

جناب آرمان

مطالبي كه در ادامه ذكر مي كنيم گواه نقص و ضعف در ناحيه بررسي ها و نتيجه گيري شماست:

در نگاه اسلام و مسلمانان و مكتب تشيع، مسأله ي دين و ضرورت آن، بعد از اثبات وجود خدا مطرح مي شود، وقتي وجود خدا ثابت شد و نسبت به خدا و صفاتي كه عقل (بصورت محدود) مي تواند بشناسد آگاهي پيدا كرديم، نوبت به صحبت از دين و پيامبر مي شود. مثلاً با توجه به حكم عقل پي مي بريم كه خالق جهان و انسان، اينهمه را بي هدف نيافريده، و غايت و مطلوبي براي جهان و انسان داشته (رسيدن به كمال نهايي)، پس واجد صفت علم و قدرت و حكمت است و از خداي حكيم، كار عبث و بيهوده و قبيح محال است چون وجهي ندارد از خدا كار بيهوده و قبيح صادر شود (كار قبيح و بيهوده معمولاً از سر جهل و نيازمندي است در حاليكه خداوند عالم و بي نياز مطلق است)

فلذا حكمت خدا اقتضاء مي كند كه: اسباب و لوازم رسيدن به كمال را در اختيار بشر قرار دهد كه يكي از اين لوازم و اسباب، رسول ظاهري (پيامبران) است كه در كنار رسول باطني (عقل) و توانائي و اختيار و ... كامل مي شود.

در نتيجه، بر خلاف انچه شما نتيجه گرفته ايد اول وجود خدا و برخي صفات الهي ثابت مي شود و سپس پي به ضرورت دين (ارسال رسل و انزال كتب) مي بريم.

اين در مرحله ي مقدماتي ...

armandaneshjoo;255982 نوشت:
ادعای بنده: دین نمی تواند وجود خدا را اثبات کند. دلیل: چطور می شود به خاطر دین وجود خدا را قبول داشت در حالی که دین را به خاطر خدایی بودن قبول داریم؟ دور به وجود می آید

اما در خصوص ادعاي شما گفتني است: دين، نه در مرحله ي مقدماتي بلكه در مرحله ي بعد از اثبات وجود خدا و اثبات ضرورت دين و پس از شناخت دين حق در هر زماني،(ايمان و تصديق پيامبر و تصديق كتاب الهي) مي تواند، بر اثبات وجود خدا شواهد و دلايلي آورده و صفات الهي را براي اهل ايمان بيان كند.

چنانكه ما مسلمانان ابتداءً از طريق براهين فطري، تجربي و عقلي پي به وجود خدا مي بريم و سپس ضرورت دين و راهنما(پيامبر) برايمان روشن مي شود و با توجه به شرايطي كه در شناخت دين حق وجود دارد(معجزه ي قرآن و ديگر معجزات و دلايل نبوت) به پيامبري نبي مكرم اسلام گواهي مي دهيم و آنگاه بر اساس اين ايمان، هر انچه از طريق دين حق (اسلام) و سخنان پيامبر و اولياي دين امامان معصوم(ع) در خصوص خداوند و صفات الهي و اخبار مرگ و برزخ و معاد و غيب، صادر شود تصديق مي كنيم.

اين، شناسنامه ي يك مسلمان واقعي است؛ نه انچه مورد ادعاي شماست؟

در يك جمله در گام اول؛ از مسير توحيد به ساير اركان و اصول اعتقادي ايمان مي آوريم. اثبات و شناخت خدا راه استواري در اثبات ضرورت دين، ارسال رسل، انزال كتب، تداوم ولايت الهي از طريق امامان، حقانيت عدل الهي و تحقق معاد و ديگر متعلقات ايمان است. و پس از ايمان و تصديق هر يك از متعلقات دين، هر كدام در مرحله ي خود، شواهدي براي اثبات وجود خدا و دلايلي براي تحكيم و استواري اعتقاد ما را بهمراه دارند.

موفق باشيد ...

:Gol:

armandaneshjoo;255982 نوشت:
علّتش را در پست بعد توضیح می دهم

سلام

جناب آرمان، لطف بفرماييد داخل در موضوع صحبت كنيد مطالبي كه در پست محذوف آورده بوديد هيچ ارتباط مستقيمي به بحث جاري ندارد توجه به موضوع تايپيك داشته باشيد:



بحث در چارچوب همين موضوع باشد، دخالت دادن جزئيات و فروع دين و احكام موردي دين(نظير اعدام مرتد و صلاحيت مراجع تقليد و ...) كه در جاي خود بسيار بحث شده، ارتباط با اصل موضوع ندارد. براي اين منظور مي توانيد به مباحث پيشين مراجعه كنيد و در صورتي كه اشكال جديدي داريد كه پاسخ داده نشده در ادامه بحث هاي مربوطه و يا در تايپيك مستقلي طرح كنيد.

موفق باشيد ...:Gol:

armandaneshjoo;255982 نوشت:
اثبات خدا از طریق اعجاز قرآن؟ اغلب با اثبات اعجاز قرآن استدلال می کنند چون بشر نمی تواند مثل این کتابی را بیاورد حتماً خدا آن را آورده. این برهان خوبی ست. در این صورت خدا و دین هر دو از طریق اعجاز اثبات شده اند. نه این که خدا از طریق دین اثبات شود. که آن هم تاپیک مستقلّی در فروم دیگری می طلبد که این اعجاز در آن بحث شود. پس برهان دیگری ست.

سلام

هيچ اشكالي در برهان نيست، ما از طريق معجزه پي به حقانيت بعثت الهي پيامبر مي بريم يعني پيامبر فرستاده خداست و از اين طريق حقانيت دين الهي كه توسط پيامبر تبليغ مي شود ثابت مي شود و نيز از طريق معجزه پي مي بريم كه اين كاري است، فوق طاقت بشری که به دست مدعی نبوّت، برای اثبات صدق مدعای خویش انجام می گیرد و مطابق با مدعای مدعی نبوّت و همراه با تحدّی است.

در اين طريق، معجزه، حقانيت پيامبر و دين الهي را ثابت مي كند و چون دين الهي منتسب به خداست، از طريق اين برهان، وجود خدا هم ثابت مي شود.

نظير آنكه ما گاهي از طريق علت پي به وجود معلول مي بريم و گاه از طريق معلول با وجود علت آشنا مي شويم. در اين برهان، ما از طريق معجزه قرآن كه معلول قدرت خداست و نشان حقانيت پيامبر و دين الهي بيش از پيش به وجود خدا ايمان مي آوريم.

موفق باشيد ...:Gol:

توضیح: سه نگاه به مساله خدا وجود دارد:

  1. نگاه علمی
  2. نگاه دین شناسان
  3. نگاه متکلّمان
  4. نگاه عامه مردم
اثبات خدا هم از طریق مدرک (دین) لازم است و هم از طریق برهان به ترتیبی که فرمودید (کلام)، هیج یک هم کافی نیستند. یعنی نه روش متکلمان کامل است و نه روش عامّه مردم. در ادامه

نگاه عامه: مدرک محور
بعضی باورها طوری نیستند که در مورد آنها فقط دو حالت «باور دارم» و «باور ندارم» وجود داشته باشد. زیرا از اجزای بسیار زیادی تشکیل شده که فرد ممکن است بعضی را باور داشته باشد و بعضی را نه

مثلاً خدای مسیحیت را می توان از مشاهده مدارک زیر و باور مفاهیم زیر حاصل کرد: (از اسلام مثال نزدم تا به قبول یا رد مدارک نپردازید. ضمنا این ها از یک فرد واقعی نقل قول شده. افراد واقعی زیادی نیز هر یک از موارد زیر را به عنوان علّت خداباوری خود مطرح کرده اند.)

  • دعاهایم مستجاب می شود. حتما خداست که آنها را مستجاب می کند، زیرا من او را خواندم
  • کسی مرا هدایت می کند. حتما روح القدس است. وگرنه چه کس دیگری ست که همیشه با من است؟
  • علوم با تورات همخوانی دارند. تورات حتما از خدا به موسی رسیده. وگرنه چطور می توانست چنین همخوانی خوبی ایجاد کند؟
  • انجیل کتابی ست که هیچ کتاب بشری حریف آن نمی شود. این کتاب از خدا سخن می گوید. پس او حتماً وجود دارد.
  • خدا که دلیل نمی خواهد. من خدا را خود حس کرده ام. در 6 سالگی، در 11 سالگی و هر گاه که او را صدا کرده ام. حتّی وقتی از او قدرت و شجاعت می خواستم زمزمه اش را می شنیدم که می گفت به تو قدرت می دهم. به تو شجاعت می دهم
  • مسیحیت حتماً حق است. وگرنه چرا 2.1 میلیارد نفر امروز در جهان به آن گرویده اند؟
  • وجود خدا چیزی ست که برهان های کافی بر آن اقامه شده.
  • دانشمندانی چون اینشتین نیز خداباور بوده و مانده اند.
این مثال مهم است. زیرا وقتی فرد یکی دوتا از این باور ها را هم از دست بدهد خللی به کلّ مفهوم خدا وارد نمی شود. فقط وقتی تعداد کافی از این باورها مورد حملا قرار گیرند فرد در ایمان خود به شک می افتد. مفاهیمی مانند پیامبر و دین نیز از همین قبیل اند.

شما می گویید یک مسلمان واقعی از خدا شروع می کند و به نبوت و معاد و احکام می رسد. اوّلا این همان مغالطه اسکاتلندی واقعی ست. اگر مسلمان موجّه منظورتان است، مدرک محوری اصلاً ناموجه نیست. فقط ناقص است. ضمنا برهان محوری بدون مدرک ناقص نیست هیچ است. برهانی که مبادی اش مدرک نداشته باشند اصلاً برهان نیست.

آنچه بنده در ابتدای تاپیک مطرح کردم را دقیق تر می گویم: ببینید. ادیان الهی بالقوه باید بتوانند وجود خدا را اثبات کنند. ادعای من این بود که به طور بالفعل بر خلاف انتظار تا کنون نتوانسته اند وجود خدا را اثبات کنند.

علّت هم این است که پیروان ادیان مدارک موافق دین خود را کنار هم قرار می دهند و مدارک مخالف دینشان را اصلاً نمی بینند! این بزرگ ترین خیانت به بی طرفی ست. در حالی که اگر مدارک همه ادیان را کنار هم می گذاشتند حقیقتی کاملتر بدست می آوردند.

نیمی از آن تقصیر آنها نیست. آنها دنیا را نگشته اند و با مدارک و عقاید دیگران آشنا نیستند. امّا نیمی هم تقصیر آنهاست. من یک مورد را بررسی کردم: ارتداد در اسلام. این فقط مثالی بود از یک نقض بی طرفی نا موجه. از نادیده گرفتن یک مدرک درون دینی مخالف دین. از این موارد در اسلام و ادیان زیاد است.

نگاه هستی شناسیان (فلاسفه) عقل گرا: برهان محور

نقل قول:

در نگاه اسلام و مسلمانان و مكتب تشيع، مسأله ي دين و ضرورت آن، بعد از اثبات وجود خدا مطرح مي شود، وقتي وجود خدا ثابت شد و نسبت به خدا و صفاتي كه عقل (بصورت محدود) مي تواند بشناسد آگاهي پيدا كرديم، نوبت به صحبت از دين و پيامبر مي شود...
استدلال های فقط عقلی طولانی مثل اثبات کامل یک دین خیلی راحت می تواند با ورود یک فرض نادرست یا یک مغالطه کاملاً از مسیر منحرف شود. فقط وقتی نتایج با واقعیت مقایسه شوند و همخوانی داشته باشند خطا شدیداً کاهش می یابد.

لذا با مقایسه ی فلسفه ی دو یا سه دین براحتی می توان این مغالطات را شناسایی و کم کرد. خوشبختانه فلاسفه در این زمینه فعال بوده اند. امّا متاسفانه بدلیل مدرک گرا نبودن فلسفه علیرغم همگرایی در حال رشد به سمت موضعی تخیّلی ست که نمی توان با مثال از آن دفاع کرد.

نگاه هستی شناسان تجربه گرا: مدرک محور
فلاسفه اغلب می گویند روش تجربی در هستی شناسی موضوعیت ندارد، در حالی که هستی شناسی فیزیکی (در فلسفه science) فقط از همین روش استفاده می کند و بسیار هم موفّق بوده.

این باعث شده فیزیک دانان از قبیل نیوتون و اینشتین و بسیاری دیگر یک هستی شناسی کوچک را نیز به نام هستی شناسی فیزیکی در فلسفه علم (که جایش نیست!) آعاز کنند و رشد هند که غلیرغم خامی شدید مدرک گراست و نتایجش دقیق و مفید اند و فیزیک با این همه درخششش بر آن پایه گذاری شده.

عیب: تا یک قرن پیش هستی شناسان تجربه گرا نیز فعال بودند. امّا ناگهان هستی شناسی تبدیل به شغل شد و تکاپویش در غرب خاموش شد و وظیفه کنار هم نهادن اصولی که فیزیک دانان در هستی شناسی کشف کرده بودند را دیگر کسی به دوش نمی کشد چه رسد به این که یک نفر بخواهد این دو دیدگاه را آشتی دهد.

دیدگاه متکلمان
روش متکلمان هم مشابه فلاسفه اسلامی ست امّا مقدّماتشان را از باور های عموم مردم می گیرند:

نقل قول:

در نگاه اسلام و مسلمانان و مكتب تشيع، مسأله ي دين و ضرورت آن، بعد از اثبات وجود خدا مطرح مي شود، وقتي وجود خدا ثابت شد و نسبت به خدا و صفاتي كه عقل (بصورت محدود) مي تواند بشناسد آگاهي پيدا كرديم، نوبت به صحبت از دين و پيامبر مي شود. مثلاً با توجه به حكم عقل پي مي بريم كه خالق جهان و انسان، اينهمه را بي هدف نيافريده، و غايت و مطلوبي براي جهان و انسان داشته (رسيدن به كمال نهايي)، پس واجد صفت علم و قدرت و حكمت است و از خداي حكيم، كار عبث و بيهوده و قبيح محال است چون وجهي ندارد از خدا كار بيهوده و قبيح صادر شود (كار قبيح و بيهوده معمولاً از سر جهل و نيازمندي است در حاليكه خداوند عالم و بي نياز مطلق است)

فلذا حكمت خدا اقتضاء مي كند كه: اسباب و لوازم رسيدن به كمال را در اختيار بشر قرار دهد كه يكي از اين لوازم و اسباب، رسول ظاهري (پيامبران) است كه در كنار رسول باطني (عقل) و توانائي و اختيار و ... كامل مي شود.

مزیت روش متکلّمان: آنها چیزی بیش از آنچه فرمودید انجام می دهند: آنها مقدمات برهانشان را از مقبولات مردم می گیرند. یعنی از نتایج مدارک مردم. پس برهانشان پادرهوا نیست. در هر مرحله برای نتایج برهان مدرک می آورند تا بیش از پیش نشان دهند خطایی در روند استدلال رخ نداده.

گفتیم استدلال های فقط عقلی طولانی مثل اثبات کامل یک دین خیلی راحت می تواند با ورود یک فرض نادرست یا یک مغالطه کاملاً از مسیر منحرف شود. امّا وقتی نتایج با واقعیت مقایسه شوند و همخوانی داشته باشند خطا جز آنجا که مدرکی نیست نمی تواند رخ دهد.

به همین دلیل ادیان یک مزیت بسیار بزرگ دارند: به طور داخلی بی تناقض اند.

امّا اشکال روش متکلّمان:

1- مشکل جدایی کلام اسلامی از کلام سایر ادیان:ادیان دیگر هم معجزه (کنترل طبیعت، شفا، ...) آیه، کتاب، احکام، اعتقادات، کلام، فلسفه، عرفان، اخلاق و ... دارند. چه شینتو، چه بودایی، چه برهمایی، چه، ...

امّا متکلّمین فقط مسائلی را که در دین خودشان آمده معرّفی و اثبات می کنند و کلّ علوم اسلامی را از علوم بقیه ادیان جدا می کنند. لذا اسلام، مسیحیت، یهودیت راجع به خاور میانه خیلی حرف زده اند ولی نه راجع به جهان

2- مشکل جدایی مدارک کلام اسلامی از مدارک سایر ادیان: هیچ دینی از مدارکی که سایر ادیان ارائه می کنند هیچ استفاده ای نمی کند. لذا حقیقتی هم که به آن دست می یابد نسبت به حقایقی که علوم دینی به آن دست می یابند بسیار ناچیزتر است و فقط قسمتی از حقیقت است. زیرا آنچه مدرک را مهم می کند نتیجه اش نیست. همگرایی نتایج مدارک است.

3- مشکل دیدگاه ادیان نسبت به هم در علم مکاتب مختلف داریم. امّا نتایجشان اصلاً در اصول هم را نفی نمی کنند و فقط در فروع متفاوت اند. در حالی که در دین علوم مختلف داریم: کلام اسلامی، کلام مسیحی، کلام یهودی، کلام زردشتی، ....

4- دانشمندان کلام مثل سایر دانشمندان در حال همکاری یا لااقل رقابت برای کشف حقیقت نیستند. در حال جنگ بر سر حقیقت اند. هیچ همکاری ای وجود ندارد.

5- مشکل بی طرف نبودن علم کلام: امّا بدترین جنبه ی قضیه تعریف علم کلام است: علم دفاع از موضعی خاص! این تنها علمی ست که بر اساس هدف تعریف شده. علوم از 700 سال پیش بر اساس روش تعریف شدند. در نهایت از 500 سال پیش دسته بندی موضوعی علم بر این دو روش دسته بندع غلبه کرد. این دسته بندی به وضوح وفادار به حقیقت و بی طرف است و هرگز هدفش دفاع نیست.

6- دیدگاه هر یک از این ادیان نسبت به دیگری هم در یک کلمه خلاصه می شود: پیشداوری خام و کودکانه. در بهترین حالت هم چیزی بیش از لیست شبهات وارد بر اعتقادات سایر ادیان نیست.

این ها همه نقیصه هایی است که در نگاه علمی دیده نمی شود.

نگاه علمی: مدرک + عقل
نگاه علمی بر پایه ی مدرک است. تمامی تجربه ها و برهان های عقلی مبانی . مواد اوّلیه شان را از مدرک می گیرند. از چیزی که قابل حس باشد. زیرا حس ای همان علم حضوری مبنایی ترین سطح درک انسان است. علم حصولی مانند حفظ کردن و تصور و تصدیق و قیاس استثنایی و اقترانی همه بر مبنای علم عضوری تعریف می شوند. همه مفاهیم جزئی از مدارک (همان مصادیق) و همه لغات از مفاهیم و مصادیق گرفته می شوند و همه کلّیات چه اولی و چه ثانیه چه منطقی و چه فلسفی از این جزئیات انتزاع می شوند. اساس ریاضی همین انتزاع است. تمام طبیعیات هم به همین روش عمل می کنند. این روش چنان قوی ست که علم در کلّیتش متحد و یکپارچه و بی تغییر شده و در مرزهای دانش است که تغییر و اختلاف شدید است. برعکس این روش در مابعدالطبیعه همگرا شده ولی در الهیات اصلاً همگرا نشده. زیرا علیرغم یافتن فرضیات و تعاریف مختلف برای خدا، اصلاً مدرکی برای وجود یکی از خدایان یافت نشده که نتایج مدارک بتوانند به سمت آن همگرا شوند.

تنها چیزی که روند اکتشافات این رشته را کند کرده حقوق پایین دین شناسان است که از همه رشته ها پایین تر است. خوشبختانه مثل هستی شناسی نیست که دیگر کسی دنبال آن نباشد.

نگاه دین شناسان
دین شناسی یک شاخه از جامعه شناسی ست و آن هم جزو علم است. در این رشته تمام ادیان با هم و به صورت مقایسه ای مطالعه می شوند. یعنی همه ی تعاریفی که از خدایان و خدا هست یکجا جمع آوری می شوند. همه ی برهان ها یکجا دسته بندی می شوند و مشاهداتی بدست می آید که در کلام از آنها خبری نیست. مثلاً

برهان برای وجود خدا کافی نیست. سه دسته مدرک نیاز است:

  1. برای مقدّمات برهان: مانند مدارکی که در هستی شناسی برای مفهوم وجود و قوائد پایه ای آن ارائه شده
  2. برای وجود خدا: هر چقدر خدا غیر شحصی تر باشد مدارک هم به سود و هم به زیان وجودش کمتر اند.
  3. برای پیامدهای وحود خدا: دو دسته مدرک وجود دارد. مدارک برای وجود جهانی ماوراء (نه ما بعد) الطبیعه. و ادیان الهی! بله ادیان برای وجود خدا مدرک اند.

مشکل اصلی را یادآور می شوم: دین باید بتواند وجود خدا را تایید کند، ولی نمی تواند.

چرا دین باید بتواند برای وجود خدا مدرک بیاورد و چرا نمی تواند

شما فرمودید وجود خدا را از طریق دین ثابت نمی کنیم. بلکه با برهان ثابت کرده دین را از طریق آن ثابت می کنیم. خب این کافی نیست.

برهان ها شدیداً فلسفی و پر اشکال اند و کوچکترین مغالطه یا فرض نادرست آنها را کلّا از مسیر منحرف می کند.از دیدگاه برهان اگر فقط وجود خدا زیر سوال رود کل دین زیر سوال می رود.
راه حلّ معقول این مساله که پیامبر و ائمه هم همیشه از آن استفاده کرده اند مدرک است. هر یک از اعتقادات دین باید به تنهایی مبتنی بر مدرک باشند.از دیدگاه مدرک وجود خدا هم جزو این هاست. نه مقدّم بر دیگران! با اثبات نشدنش هم بقیه مسائل دین رد نمی شوند. امّا مدارک باید بی طرفانه جمع شوند (کاری که دین انجام نمی دهد). یعنی همه ادیان باید مطالعه شوند. بنده دو دین را مطالعه کردم و کافی بود: مسیحیت و اسلام. زیرا مدارک این دو دین بر وجود خدا هم را خنثی می کنند. به طوری هیچ مدرکی دال بر وجود خدا برایم باقی نمانده است. دیدگاه علمی این است که هر دو باید باشند: هر اعتقادی هم باید برهان داشته باشد و هم مدرک. زیرا رسیدن به یک نتیجه از دو روش خیلی بعید است به خاطر خطا باشد.از دیدگاه علمی وجود خدا اگر مقدّم 10 برهان قرار گیرد باید 10 مدرک هم برای آن آورد. ادّعاهای بزرگ مدارک بزرگ می طلبند. پس دین نمی تواند همه ی اعتقاداتش را بر خداباوری سوار کند مگر این که به تعداد همه ی اعتقاداتش برای خدا مدرک بیاورد.
امّا از آنجا که انسان فرصت این همه تحقیق و یادگیری را ندارد مجبور است آموزش را از ضروریات و مبانی شروع کند و در شاخه ها به اطلاعات اعتماد کند. یعنی تا حدودی مجبوریم ریسک کنیم.با این همه اعتقادات رنگارنگ در جهان فقط وجود خدا که اصل این اعتقادات است را می توانم تحقیق کنم. آنهم برای مدّی محدود. خب بنده تا کنون 14 ماه مطالعه کرده ام. کافی نیست؟
لذا مجبورم اکنون سراغ اعتماد بروم. مساله این جاست که کدامیک قابل اعتمادتر اند؟ محققان عقلی+تجربی، علمای یهود، مسیحیت یا اسلام؟ اعتماد هم دو روش دارد:

  1. اعتماد مرکب: بدلیل یکپارچگی و جمعیت زیاد و سابقه تاریخی دراز و هدف مشترک، محققان عقلی+تجربی آنها قابل اعتماد تر از پیامبر اسلام و علمای اسلام اند.
  2. اعتماد با مدرک: مثال نقض حکم ارتداد روشن کرد که بنده باور ندارم صداقت پیامبر بتواند وجود خدا را اثبات کند. خب در مورد علمای دین و دانشمندان اجماعشان حجت است. امّا علمای ادیان اجماعی در وجود خدا ندارند. نیمی از ادیان غیر الهی اند. در بین ادیان الهی هم علمای یهود و اسلام خدای نه چندان شخصی و علمای مسیحیت خدای کاملاً شخصی را باور دارند. فقط علمای شیعه و برهماییان اند که خدای غیر شخصی را باور دارند
اشکالات روش دین در اثبات وجود خدا
اساسا همخوانی چند مشکل اساسی دارد:

  1. ادیان همه از درون همخوان به نظر می رسند ولی با هم همخوانی ندارند
  2. ادیان فقط مدارکی را جمع می کنند که به نفعشان است و مدارکی که به ضررشان است را پنهان می کنند
  3. هر وقت این مدارک پیدا شوند و در دین شک ایجاد شود آنچه کنار گذاشته می شود کلّ علم است و آنچه می ماند دین است! نه بر عکس.
اشکالات بنده در اثبات وجود خدا

  1. فقط یک برهان دارم که بسیار سطح بالا و دشوار و فلسفی ست.
  2. مدرک ندارم. تازه خدایی که معرفی می کند چنان کامل و قوی ست که حتّی یک مثال نقض مثل همان مساله ی ارتداد برای رد آن کافی ست
قرآن کتابی ست شامل آیات فراوان. پیامبر فردی ست با زندگی پر از رخداد و دین نظامی ست با اعتقادات، اخلاق و احکام فراوان. هیچ یک از این ها یک موجود ساده ی بسیط کوچک نیستند که بتوان حقانیتش را در یک لحظه درک کرده و با آن به وجود خدا هم استناد کرد.

لذا از دوران کودکی این موارد یکی یکی و بدون دلیل و با قبول و ایمان به کودکان آموخته می شود و آنها هم چون محتویات قرآن و داستان زندگی پیامبر را قبول کرده اند قرآن و خدا را قبول می کنند. نه چون این موارد همگی بررسی شده اند و به آنها ثابت شده. چون مدرک دارند. امّا گفتم که ادیان فقط مدارک موافق را ارائه می دهند و مدارک مخالف را پنهان می کنند.

اَعوذُبِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

سلام!

armandaneshjoo;256467 نوشت:
امّا از آنجا که انسان فرصت این همه تحقیق و یادگیری را ندارد مجبور است آموزش را از ضروریات و مبانی شروع کند و در شاخه ها به اطلاعات اعتماد کند. یعنی تا حدودی مجبوریم ریسک کنیم.


ریسک؟ اول به قسمتی از نوشته های جناب روح بخش توجه کنید:

ما که در این دنیا با اعتقاد به دین و رعایت قوانین او و پایبندی به احکامش زندگی سعادتمندی را دنبال می کنیم و هر جا که عقب افتادیم، بخاطر عدم پایبندی ما به قسمتی از احکام دین بوده است. خب حالا وقتی مردیم فرض کنیم بفهمیم هیچ قیامتی نبوده است ضرر نکرده ایم! من که قلبا به این معتقد هستم. دین هر مقدار که از آزادی من سلب نموده است از آن طرف من را از نفسم رهایی داده و این برترین آزادی است.

آرمان جان بر فرض تمام حرفهای شما صحیح باشد! ریسک را شما کرده اید نه ما!
چون اگر بر فرض محال حرفهای شما صحیح باشد ما هیچ ضرری نکرده ایم ! ما را به خاطر عمل به قران کسی تنبیه نمیکند! کسی به خاطر نماز خواندن مجازات نمیشود! کسی که قیامت را باور داشته باشد از طرف کسی مورد مواخذه قرار نمیگیرد
اما
اگر کسی خدا را باور نداشته باشد..قران را عمل نکند...نماز نخواند...به قیامت اعتقاد نداشته باشد...اگر تمام اینها درست باشد ... کسانی که قبولش ندارند بازخواست میشوند...



armandaneshjoo;255982 نوشت:
آیا حقّانیت یک دین یا پیامبر می تواند وجود خدا را ثابت کند؟

عنوان تاپیک جالبه . منظور از حقانیت چیه !؟ حقانیت وقتی ثابت می شه که بفهمیم دین از طرف خداست ! حالا اگه این ثابت شد باز نباید بپذیریم یا منظور از حقانیت چیز دیگه ای بود !

روش پیشنهادی شما در مورد شناخت خدا و یا اثباتش چی هست !؟

armandaneshjoo;256465 نوشت:
باور مردم به خدا و دین و پیامبر مثل باور به لیوان و صندلی و جزاء واحد نیست. یک جهان بینی ست. یک ساختمان است که از مدارک ساخته شده. مثلاً تحدّی یک مدرک از اعجاز قرآن است بحث ارتداد یک مدرک از موارد اعتماد یا عدم اعتماد به پیامبر است. استجابت دعا یک مدرک از وجود خداست

سلام:Gol:

شما صحبت از جهان بيني مي كني اما در ذكر مصاديق، راه خطا را پيش مي گيري و از ايدئولوژي (بايد ها و نبايدها) مصداق مي آوري؟؟؟ تحدي، ارتداد و دعا جزو بايد و نبايدهاي دين است نه جزو جهان بيني(دقت كنيد)

armandaneshjoo;256465 نوشت:
شما می گویید یک مسلمان واقعی از خدا شروع می کند و به نبوت و معاد و احکام می رسد. اوّلا این همان مغالطه اسکاتلندی واقعی ست. اگر مسلمان موجّه منظورتان است، مدرک محوری اصلاً ناموجه نیست. فقط ناقص است. آنچه بنده در ابتدای تاپیک مطرح کردم را دقیق تر می گویم:

در هر مرحله مداركي كه براي اثبات وجود خدا و شناخت خدا لازم است كافي بنظر مي رسد مثلاً در مرحله ي اثبات وجود خدا براهين عقلي و گاه تجربي مي تواند، در همان مرحله، يقين لازم را براي فرد حاصل كند اينكه براي ما ثابت شود كه خدا وجود دارد بعنوان مثال، از طريق برهان نظم ممكن است كسي با سير آفاقي در اسرار و شگفتي هاي عالم هستي برايش يقين حاصل شود كه اين دستگاه با عظمت نمي تواند بدون خالق دانا و توانا و حكيمي بوجود بيايد.(نظير برهاني كه
پيرزن ريسنده، با ذكر دو مقدمه ساده، وجود خدا اثبات مي كند).

يا مي شود از طريق براهين عقلي صرف،(فلسفي) پي به وجود خدا برد به اين كيفيت كه با تجزيه و تحليل مقدمات عقلي، مثلاً از طريق برهان علي و معلولي يا برهان امكان و وجوب، و ... وجود خدا و برخي صفات كمالي او را نتيجه گرفت.

مثلاً در برهان امكان و وجوب، بدون دخالت مقدمات تجربي، وجود خدا و دارا بودن صفات كمالي او ثابت مي شود، چنانكه محقق طوسی در كتاب «تجرید العقاید» در اثبات وجود خداوند به آن بسنده نموده است. عبارت وی چنین است: «الموجود ان كان واجباً فهو المطلوب، و الا استلزمه دفعاً للدور و التسلسل؛(1) اگر موجود (كه در تحقق آن تردیدی نیست) واجب الوجود بالذات باشد، مطلوب ما ثابت است، و اگر چنین نباشد، مستلزم وجود واجب بالذات است، تا دور و تسلسل لازم نیاید».

براي آشنائي با تفصيل برهان، مي توانيد به منابع فلسفي(2) و اعتقادي(3) مراجعه كنيد.

پس براهين تجربي، فلسفي و عقلي در مرحله ي اثبات وجود خدا و شناخت اوليه، ناقص نيستند بلكه براي حصول يقين علمي و اوليه و تحقق ايمان به خدا كفايت مي كنند. بهتر است بگوييم براي سير تكاملي معرفت و شناخت و تقويت ايمان به خداوند، بي نياز از ديگر راه هاي شناخت نيستند بلكه با استفاده از دلايل نقلي و ديني، انسان به شناخت كامل و متقن تري دست مي يابد بعبارتي ايمانش كامل تر شده، در اين فرايند مراتب يقين را طي مي كند.

armandaneshjoo;256465 نوشت:
ببینید. ادیان الهی بالقوه باید بتوانند وجود خدا را اثبات کنند. ادعای من این بود که به طور بالفعل بر خلاف انتظار تا کنون نتوانسته اند وجود خدا را اثبات کنند.

اديان الهي بطور عام و دين حق (اسلام) بطور خاص، نه تنها بالقوه بلكه بصورت بالفعل، قابليت اثبات وجود خدا را دارند و از همه پيشگام تر دين مبين اسلام بدليل محفوظ بودن از انحراف، اين قابليت را دارند. كمااينكه در آيات قرآن و روايات، شواهد و دلايل بسياري بر اثبات وجود خدا و شناخت صفات الهي ذكر شده، براهيني كه عموماً مورد تأييد عقل نيز هست، نظير آياتي كه مبتني بر براهين ذيل است:

1) برهان نظم: سوره هاي: روم، آيات 20 تا 25، بقره 164، رعد 3، يونس 31، انفال 62 و 63، مؤمنون 12 تا 14، انعام 95، بقره 281، شمس 7 و 8 ، طه 50، نحل 79، جاثيه 3 و 4، حجرات 13 و... به این برهان اشاره دارند.

2) برهان حركت: آيات 75 تا 79 سورة انعام، به این برهان اشاره دارند.

3) برهان وجوب و امكان (فقر و غني):
آيات سورة فاطر آية 15، سورة محمد آية 38، سورة الرحمن آية 29. بر این معنا اشاره دارند،

4) برهان علت و معلول: آيات سورة طور، آيات 35 و 36 و 43 به این معنا اشاره دارند.

5) برهان صديقين: سوره هاي فصلت 53، آل عمران 18، بروج 20، حديد 3، نور 35.به اين معنا اشاره دارند.

armandaneshjoo;256465 نوشت:
علّت هم این است که پیروان ادیان مدارک موافق دین خود را کنار هم قرار می دهند و مدارک مخالف دینشان را اصلاً نمی بینند! این بزرگ ترین خیانت به بی طرفی ست. در حالی که اگر مدارک همه ادیان را کنار هم می گذاشتند حقیقتی کاملتر بدست می آوردند.

در اين بيان، شما بدنبال اين هستيد كه با ضرافت خاصي، از انديشه ي پلوراليسم ديني (تكثرگرايي) جبهه داري كنيد در حاليكه اشكالات زيادي بر اين انديشه ي متزلزل وارد است كه در جاي خود بسيار بحث شده است.(4)

اينكه پيروان اديان، چه رويكردي در مواجهه با مدارك موافق و مخالف دارند، دليلي بر حقانيت انديشه كثرت گرايي ديني نيست، انچه اسلام بعنوان دين حق توصيه مي كند پيروي از حق و صراط مستقيم حق است، و اين خود دليلي بر اين مطلب است كه حق قابل شناخت و تميز و تفكيك از باطل است بر خلاف انديشه ي طرفداران كثرت گرايي كه حق را امري نسبي دانسته و همه ي اديان و مذاهب را از آن بهره مند مي دانند.

اسلام(آيات و روايات)، مسلمانان واقعي و انديشمندان متعهد ديني با استفاده از منابع برون ديني و درون ديني، و تأسي به مكتب نوراني اهل بيت (ع)، راه روشن شناخت دين حق و صراط مستقيم را براي پيروان همه اديان، هموار ساخته اند. از يكسو مصاديق باطل اعم از شرك (ثنويت و تثليث) و تحريف و انحراف را در ديگر شريعت ها بيان نموده، و از سوي ديگر دلايل روشن و متقني مبني بر نسخ و ورود تحريف و انحراف در معارف ديگر شريعت ها اقامه كرده اند.

اينها كه گفتيم علاوه بر دلايل نقادانه ي عقلي و برون ديني است كه بر وجود انحراف و تحريف در آيين يهود و مسيحيت (كتاب عهدين) مطرح است كه اين نقدها عمدتاً از طرف دانشمندان و متكلمان غرب بيان شده بگونه اي كه برخي محققان معتقدند اگر اسلام و آيات قرآن، وجود اديان يهود و مسيحيت را تأييد نمي كرد چه بسا در نگاه غرب، اصل الهي بودن شرايع يهود و مسيح زير سؤال مي رفت. (5)

آيات قرآن نيز در آيات متعددي به ذكر مصاديق انحراف و تحريف كتب تورات و انجيل و سوء عملكرد پيروان انها اشاره مي كند و اينهمه در كنار آياتي است كه به حقانيت دين اسلام و برتري و جامعيت و جهاني بودن ان اشاره دارد.(6)

موفق باشيد ...:Gol:

پاورقي___________________________________________________
1) كشف المراد، مقصد سوم، فصل اول.
2) آموزش فلسفه، آيت الله مصباح يزدي.
3) آموزش عقايد، آيت الله مصباح يزدي.
4) ر.ك: قلمرو دين، آيت الله مصباح يزدي؛ دين شناسي، استاد جوادي املي؛ كلام جديد، حجة الاسلام و المسلمين خسروپناه.
5) ر.ك: در آمدي بر تاريخ و كلام مسيحيت، محمدرضا زيبايي نژاد؛ تاريخ اصطلاحات كليسا، جان الدر؛ كلام مسيحي، ميشل توماس، مترجم حسين توفيقي.
6) براي مطالعه بيشتر ر.ك: مسيحيت شناسي مقايسه اي، محمد رضا زيبا نژاد؛ مسيحيت و بدعتها، ترجمه عبدالرحيم سليماني؛ مقايسه اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، دكتر بوكاي.

شما دقیقتر شدید، بنده نیز دقیقتر می شوم. اسلام شیعه نیز همین اشکالات ادیان را دارد. بعضی پاسخ داده نشد:

  1. الله، حضرت محمّد و اسلام مفاهیمی کلان و ادّعاهایی بزرگ اند. وقتی فقط برای بخشی از یک مفهوم کلان مثل اسلام مدرک داریم چرا باید تمام آن را باور کنیم؟
  2. (پاسخ داده شد)
  3. ادّعاهای بزرگ مدارک بزرگ می طلبند. مثلاً اگر لازم شود چیزی را باید به پشتوانه ی الهی بودن قبول کنیم، لازم می شود که مدارک بیشتری بر علم و حکمت و ... ی خدا ارائه شود. آنهم مدرکی که ارتباط پشتوانه با مساله را تایید کند. مثلاً اگر در تاپیکی در این فروم حکمت حکمی مشخص نشود و به علم خدا استناد شود، دیگر نمی توان گفت علم خدا در جای خود اثبات شده. زیرا در آنجا فقط حدّی از مدارک که از صحت نظریه دفاع می کنند ارائه شده. مدرکی برای تاثیر علم خدا در احکام نیاز است. این مهمترین پیشنیاز درک عنوان تاپیک است
  4. اگر روش علوم اسلامی علمی ست چرا ابتدا یک سری اعتقادات را بیان می کند و سپس برای آنها دنبال مدارک می گردد؟ چرا مانند دین شناسی مدارک را بی طرفانه جمع نمی کند و ببیند این ها منجر به چه اعتقاداتی می شوند؟ این روش باعث می شود ناخودآگاه مدارک موافق دین سناسایی شده و مدارک مخالف اصلاً دیده نشوند یا پنهان شوند.
  5. اگر مورد ادعا می فرمایید روش علمای اسلام علمی ست، چرا دین شناسی با علوم اسلامی در اثبات وجود خدا همگرا نمی شوند؟ یا چرا لااقل علوم اسلامی بر پایه دین شناسی قرار نگرفته اند؟
پاسخ شما به مورد 1:
نقل قول:
شما صحبت از جهان بيني مي كني اما در ذكر مصاديق، راه خطا را پيش مي گيري و از ايدئولوژي (بايد ها و نبايدها) مصداق مي آوري؟؟؟ تحدي، ارتداد و دعا جزو بايد و نبايدهاي دين است نه جزو جهان بيني(دقت كنيد)
پست تصحیح شد و مصداق تغییر کرد. امّا شما سوال کلّی را پاسخ ندادید و فقط به مصداق ایراد گرفتید: چرا در اسلام باید وقتی فقط یک قسمت از باور کلانی اثبات شده، کلّ آن را باور داشته باشیم؟ این مخالف تحقیقی بودن اسلام است.

پاسخ شما به مورد 2:


نقل قول:
در هر مرحله مداركي كه براي اثبات وجود خدا و شناخت خدا لازم است كافي بنظر مي رسد مثلاً در مرحله ي اثبات وجود خدا براهين عقلي و گاه تجربي مي تواند، در همان مرحله، يقين لازم را براي فرد حاصل كند اينكه براي ما ثابت شود كه خدا وجود دارد بعنوان مثال، از طريق برهان نظم ممكن است كسي با سير آفاقي در اسرار و شگفتي هاي عالم هستي برايش يقين حاصل شود كه اين دستگاه با عظمت نمي تواند بدون خالق دانا و توانا و حكيمي بوجود بيايد.(نظير برهاني كه پيرزن ريسنده، با ذكر دو مقدمه ساده، وجود خدا اثبات مي كند).

لطفا فهرستی از مدارک تجربی وجود و صفات و افعال خدا (واجب الوجود یکتای بسیط) ارائه دهید، همانطور که فهرستی از براهین عقلی آن ارائه دادید. هر چه بیشتر بهتر. لازم نیست دینی باشند ولی بهتر است. اثبات هم لازم نیست. فقط فهرست نامشان. مثل فهرست نام براهین. این نشان خواهد داد که اسلام در ارائه مدرک مسامحه نکرده است.

لطفاً خود را برای ارائه ی مدرک برای علم و حکمت و عدل و سایر صفات خدا به زحمت نیندازید. زیرا در نزد بنده ثابت نیستند. امّا مدارکی که جهل خدا و بی هدفی جهان و ظلم خدا را رد کنند، یعنی مخالف نسبت دادن عکس صفات خدا به او باشند شدیداً مفید اند. منظور از خدا واجب الوحود یکتای بسیط است.

در مورد 3 نیازی به آوردن مصداق نیست. فقط بفرمایید آیا اسلام اصل اصل «آزمودن (یا جمع آوری مدرک برای) نتایج برهان هایی که مقدماتشان محکم است» را رعایت می کند یا خیر. لزوم آن را یادآور می شوم:


  1. «ادعاهای بزرگ مدارک بزرگ (یا زیاد) می طلبند» و آزمودن نتیجه مدارک را زیاد می کند.
  2. زیاد شدن مدارک کافی نیست، هر نتیجه ای یا مدرک خود را می خواهد، یا لااقل مدرکی برای اعتماد پذیری برهان منجر به آن نتیجه.
پاسخ شما به مورد چهار:
نقل قول:
اسلام(آيات و روايات)، مسلمانان واقعي و انديشمندان متعهد ديني با استفاده از منابع برون ديني و درون ديني، و تأسي به مكتب نوراني اهل بيت (ع)، راه روشن شناخت دين حق و صراط مستقيم را براي پيروان همه اديان، هموار ساخته اند. از يكسو مصاديق باطل اعم از شرك (ثنويت و تثليث) و تحريف و انحراف را در ديگر شريعت ها بيان نموده، و از سوي ديگر دلايل روشن و متقني مبني بر نسخ و ورود تحريف و انحراف در معارف ديگر شريعت ها اقامه كرده اند.

اوّلاً
مسلمانان یا ادیان دیگر را نقد میان دینی می کنند و اسمش را می گذارند نقد درون دینی، یا آنها را نقد درون دینی می کنند و اسمش را می گذارند نقد برون دینی!
  1. نقد درون دینی نشان می دهد عقاید یک دین با خودش در هماهنگی یا تضاد است. دانشمندان اسلامی تضاد عقاید ادیان دیگر با دین اسلام را بع عنوان نقد درون دینی مطرح می کنند. در حالی که این فقط نقد میان دینی ست و اختلاف عقاید دو دین را نشان می دهد. مثلاً مسلمانان از مسیحیان ایراد می گیرند که چرا مسیح را خدا می دانید. مسیحیان هم از مسلمانان ایراد می گیرند که چرا او را پیامبر می دانید.
  2. نقد برون دینی اسلام نیز مغالطه آمیز است. دانشمندان اسلام باید بر پایه ی علم دین شناسی نقد برون دینی کنند. در حالی که ابتدا با تعمیم اسلام به یک علم اجتماعی اسمش را دین شناسی اسلامی می گذارند که اصلاً برون دینی نیست، بلکه همان دیدگاه اسلام نسبت به سایر ادیان است که در یک جلد زیبا و یک سری بغات علمی پنهان شده. سپس با آن ادیان دیگر را نقد می کنند. در روش اوّل فقط یک اشتباه صادقانه رخ داده بود در حالی که در روش دوم یک مغالطه عجیب سعی در پنهان کردن آن اشتباه دارد. مسیحیت هم همین کار را می کند: آن چه بنده از پلورالیسم خوانده ام خودش یک دین شناسی مسیحی ست که به طور مغالطه آمیزی مکتبی از دین شناسی خوانده شده. بنده تا کنون یک دین شناس پلورالیست سراغ ندارم که پلورالیسم را جزو دین شناسی بدانم.
دوماً ادیان دیگر نیز مثل اسلام برای هر یک از اعتقاداتشان مدارکی در حدّ همان مدارک مسلمانان ارائه می دهند. مسیحیت در این زمینه از اسلام خیلی جلو افتاده. نقطه قوّت اسلام در برهان ها و علوم نقلی اش است، نه مدارکش.

پاسخ شما به مورد 5

مورد 5 را شما با گرایش بنده به پلورالیسم اشتباه گرفته اید. پلورالیسم خودش یک مکتب خاص در دین شناسی ست. همانطور که اسلام یک مکتب خاص است. آنچه بنده از آن دفاع می کنم خود دین شناسی است، نه یکی از مکاتبش.

ادعای بنده این است که بشر نیاز به ادیان دارد و ادیان در جوامع نقش ایفا می کنند و مفید اند. نه این که صحیح اند. وقتی بنده می گویم ادیان هر یک بهره ای از حق دارند این فرض اولیه ایست که قبل از بررسی هر دین خاص باید در نظر گرفت و به طور کلّی مال پدیده ی دین است نه مال یک دین رسمی خاص. لذا این که دین کلّا چیز مفیدی ست اصلاً به این معنی نیست که ادیان موجود اعتقاداتشان صحیح یا قابل جمع است.

پس لطفا به مورد 5 پاسخ دهید. نه به پلورالیسم.

موارد متفرّقه
فرمودید:

نقل قول:
برخي محققان معتقدند اگر اسلام و آيات قرآن، وجود اديان يهود و مسيحيت را تأييد نمي كرد چه بسا در نگاه غرب، اصل الهي بودن شرايع يهود و مسيح زير سؤال مي رفت.
در آمدي بر تاريخ و كلام مسيحيت، محمدرضا زيبايي نژاد
تاريخ اصطلاحات كليسا، جان الدر
كلام مسيحي، ميشل توماس، مترجم حسين توفيقي.
بند فوق در کدامیک از کتب آمده؟ اگر لطف کنید شماره صفحه، آدرس اینترنتی این کتب را نیز بدهید بسیار سپساگزار خواهم بود. البته اساسا بهتر است یک منبع اینترنتی برای این ادعا لطف بفرمایید یا از همه راحت تر نام این محققانی که این اعتقاد را دارند بفرمایید.

کم گوی و گزیده گوی چون در . شیعه اخلاق بالایی دارد زینت آن کم گفتن است .توصیه من با هم برای خدا برادری کنید مانند قوم اجوج مجوج به هم نتوپید .

armandaneshjoo;256467 نوشت:
اشکالات بنده در اثبات وجود خدا

  1. فقط یک برهان دارم که بسیار سطح بالا و دشوار و فلسفی ست.
  2. مدرک ندارم. تازه خدایی که معرفی می کند چنان کامل و قوی ست که حتّی یک مثال نقض مثل همان مساله ی ارتداد برای رد آن کافی ست

ميشه بگوييد چه برهاني؟

armandaneshjoo;258590 نوشت:
چرا در اسلام باید وقتی فقط یک قسمت از باور کلانی اثبات شده، کلّ آن را باور داشته باشیم؟ این مخالف تحقیقی بودن اسلام است.

سلام:Gol:

اين بخاطر خصوصيت براهين فلسفي و عقلي است براي مقدمات برهان علاوه بر يقيني بودن، شش شرط ديگر ذكر كرده‌اند. كه از ان جمله است اينكه: مقدمات بايد كلي باشند. پس وقتي بر اساس مقدمات كلي با رعايت ديگر شرايط، نتيجه اي حاصل شود آن نتيجه يقيني و قابل اعتماد است.(براي آگاهي ر.ك: الشفاء (البرهان) و الاشارات و تنبيهات، ابن‌سينا، حسين بن عبدالله).

armandaneshjoo;258590 نوشت:
لطفا فهرستی از مدارک تجربی وجود و صفات و افعال خدا (واجب الوجود یکتای بسیط) ارائه دهید،

جناب آرمان

مستحضريد در علوم تجربی فعلی اوّلا ماوراء طبیعت جایی ندارد؛ ثانیا در برخی موارد این علوم با دین در تعارضند؛ به خصوص در علوم تجربی انسانی مثل جامعه شناسی و روانشاسی و... ولی این تعارض در غیر علوم انسانی تجربي کمتر است. بنا بر این به طور مستقیم از این علوم نباید انتظار داشت که خدا را به ما بشناسانند؛ و معرفت ما را به خدا عمیقتر کنند؛ گرچه مصاديق زيادي در علوم تجربي وجود دارد كه گواه اينست كه اين جهان نمي تواند بدون خالق باشد و بيان اين مصاديق در اين مجال نمي گنجد.(در ادامه به مصاديقي اشاره مي كنيم).

اما اگر کسی خود از راههای دیگری مثل علم کلام یا فلسفه اسلامی یا عرفان نظری خدا را شناخته باشد، پرداختن به علوم تجربی و به خصوص برخی از علوم، مثل فیزیک نظری و زیست شناسی می تواند عظمت و تدبیر الهی را برای او ملموس تر کند؛ انسانِ مومن به خدا، از این راه می تواند به نظم شگفت انگیز هستی پی ببرد؛ و حضور مدبّر حکیم و علیم را در هستی، با روح وروان خود احساس کند؛ و از زیبایی شگفت انگیز عالم خلقت به خدای جمیل رهنمون شود. اما همه اینها بعد از آن است که شخص از راه برهان عقلی وجود خدا را اثبات کرده باشد.

اگر کسی بدون مدد گرفتن از راه برهان عقلی بخواهد وجود خدا را با علوم تجربی اثبات کند یا سر از انکار خدا در می آورد یا خدایی طبیعی را اثبات می کند که در واقع خدا نیست بلکه خدایی توهّمی است.(چنانكه در گذشته، مردم و دانشمندان علوم تجربي به اين راه گام نهادند) از طرفی نظریات، در علوم تجربی هیچگاه یقینی نیستند و دائما در حال تغییر و دگرگونی اند؛ اگر تاریخ علم و بخصوص تاریخ علم فیزیک را ــ که پایه تمام علوم پایه است ــ مطالعه فرمایید به وضوح در می یابید که نظریات علمی فقط مدلهایی هستند که می خواهند پدیده های مورد مشاهده ما را توجیه کنند؛ لذا هر از چندی که مشاهدات ما از طبیعت تازه تر می شود نارسایی نظریات، نمودارتر می شود و دانشمندان در صدد ارائه نظریه ای نو بر می آیند. برای مثال مدلهای گوناگون اتم مثل مدل اتم نشکن دموکرتیوس، مدل کیک کشمشی تامسون، مدل اتم هسته دار رادرفورد، مدل سیاره ای بور و مدل کوانتومی شرودینگر را به خاطر آورید؛ همه نظرات علوم تجربی چنین هستند؛ یعنی دائما در تغییر و تحوّلند؛ لذا هیچگاه نمی توان با اعتماد بر درستی نظرات علوم تجربی، آنها را مقدمه دلیل قرار داده و حقیقتی دینی را به اثبات رساند.

آنچه از علوم تجربی در بحث خداشناسی مفید است(و شما بابد بدنبال آن باشيد) این است که ما در سایه علوم تجربی در می یابیم که عالم طبیعت بس شگفت انگیز و منظم و پیچیده است؛ آنگاه نه علم تجربی بلکه عقل ماست که حکم می کند که در پس این همه شگفتی و نظم و پیچیدگی و استحکام، ناظمی علیم و مدبّری حکیم وجود دارد؛ امّا این که این ناظم و مدبّر ضرورتاً خداست با براهینی دیگر اثبات می شود که در فلسفه و کلام مطرح است؛ (و فهرست انها از نظر شما گذشت) لذا کسی که می خواهد خدا را بشناسد هیچگاه از کلام و فلسفه و راه هاي عقلي بی نیاز نخواهد بود.

برهان نظم هم كه ساده ترين براهين است يك برهان صرفاً تجربي نيست بلكه برهاني است كه مقدماتش متشكل از تجربي و عقلي است. كه از راه عناصر نظم اعم از طرح و برنامه، هماهنگي و ارتباط بين اجزاء و هدفمندي كل و اجزاء با استفاده از عقل پي به وجود خالق مي بريم، و اين نشانه ها گواه آنست كه خالق اين جهان داراي علم و قدرت و تدبير است. چنانكه اگر چنين ساختار منظمي را در يك ساعت، ماشين، يك نقاشي و يا يك كتاب علمي ببينيم به خالق دانا و تواناي ان اثر گواهي مي دهيم و هيچ عقل سليمي تصادفي بودن و ايجاد چنين آثاري را بدون دخالت دست خالقي هوشمند و توانا تأييد نمي كند.

موفق باشيد ...:Gol:

armandaneshjoo;258590 نوشت:
فقط بفرمایید آیا اسلام اصل اصل «آزمودن (یا جمع آوری مدرک برای) نتایج برهان هایی که مقدماتشان محکم است» را رعایت می کند یا خیر. لزوم آن را یادآور می شوم: «ادعاهای بزرگ مدارک بزرگ (یا زیاد) می طلبند» و آزمودن نتیجه مدارک را زیاد می کند. زیاد شدن مدارک کافی نیست، هر نتیجه ای یا مدرک خود را می خواهد، یا لااقل مدرکی برای اعتماد پذیری برهان منجر به آن نتیجه.

سلام مجدد:Gol:

بطور قطع اين اصل رعايت مي شود، اما در اين خصوص، نكاتي لازم بذكر است: در براهين عقلي وقتي مقدمات برهان، شرايط لازم را دارا بودند بعبارتي كلي و يقيني و واجد ديگر شرايط لازمه بودند، نتيجه اي كه حاصل مي شود يقيني و غيرقابل ترديد و تشكيك است. از اينرو براي تأييد، عقل نيازي به مدارك ديگر ندارد چون احكام يقيني عقلي در منظر عقل و عقلاء داراي اعتبارند.

بعبارتي، معارف فلسفی ( فلسفه عقلی) فقط از برهان عقلی استفاده می کند. چون روش استدلال تجربی را روشی غیر یقینی می داند که تنها ایجاد یقین روانشناختی می کند نه ایجاد یقین منطقی.(1)

از اينرو وقتي با كنار هم قرار دادن مقدمات يقيني و كلي عقلي، نتايجي مانند "اجتماع متناقضين محال است" يا "هر معلولي نيازمند علت است" حاصل شد. نياز به تأييد بيروني بعبارتي مصاديق و مدارك تجربي ندارد. زيرا آنچه با توجه به مقدمات يقيني ثابت شود وجود مدارك و مصاديق آن هم در بيرون ثابت است. چنانكه مصاديق و مدارك تجربي بسياري در بيرون، گواه و شاهد و مؤيدي بر برهان عقلي ثابت شده هستند.

البته در برخي از براهين فلسفي، از مشاهدات و مقدمات تجربي استفاده مي شود بعبارتي فلسفه از ديگر علوم، من جمله از علوم تجربي كمكهايي مي گيرد از انجمله است:

الف) اثبات مقدّمه‌ي بعضي از براهين: گاهي براي اثبات پاره ‏اي از مسائل علوم فلسفي مي‏توان از مقدّمات تجربي، استفاده كرد چنانكه از عدم تحقّق ادراك با وجود شرايط مادّي آن مي‏ توان نتيجه گرفت كه ادراك، پديده‌ ي مادي نيست. همچنين با استفاده از اين مطلب زيست شناختي كه سلولهاي بدن حيوانات و انسان تدريجاً مي‏ ميرند و سلولهاي ديگر جاي آنها را مي‏ گيرند به طوري كه در طول چند سال همه‌ي سلولهاي بدن (باستثناي سلولهاي مغز) عوض مي‏شوند و با ضميمه كردن اين مطلب كه پيكره‌ ي سلولهاي مغز هم تدريجاً با تحليل رفتن مواد اوليه و تغذيه از مواد غذائي جديد، عوض مي‏ شوند مي‏توان براي اثبات روح، استفاده كرد زيرا وحدت شخصي و ثبات روح، امري وجداني و غير قابل انكار است ولي بدن دائماً در حال تبديل و تبدّل مي ‏باشد پس معلوم مي‏شود كه روح، غير از بدن، و امري ثابت و تبديل ناپذير است. و حتّي در پاره‏ اي از براهين اثبات وجود خداي متعال مانند برهان حركت و برهان حدوث به يك معني از مقدّمات تجربي، استفاده شده است.

ب) تهيه‌ي زمينه‏ هاي جديد براي تحليلهاي فلسفي: هر علمي از تعدادي مسائل كلي و اصولي آغاز مي‏شود و با پيدايش زمينه‏ هاي جديد براي تفصيل و توضيح موارد خاص و جزئي، گسترش مي‏ يابد، زمنيه‏ هايي كه گاهي به كمك ديگر علوم پديد مي‏آيد. فلسفه نيز از اين قاعده، مستثني نيست و مسائل اوّليه‌ي آن معدود است و با نمايان شدن افق هاي وسيعتري گسترش يافته و مي‏ يابد، افق هايي كه گاهي با كندوكاوهاي ذهني و برخورد افكار و انديشه‏ ها و گاهي با راهنمايي وحي يا مكاشفات عرفاني كشف مي‏شود و گاهي هم به وسيله‌ي مطالبي كه در علوم ديگر اثبات مي‏گردد و زمينه را براي تطبيق اصول فلسفي و تحليلهاي عقلي جديدي فراهم مي‏ كند. چنانكه مسائلي از قبيل حقيقت وحي و اعجاز، از طرف اديان، و مسائل ديگري از قبيل عالم مثال و اشباح از طرف عرفاء مطرح شده و زمينه را براي تحقيقات فلسفي جديدي فراهم كرده است. همچنين پيشرفت روانشناسي تجربي مسائل جديدي را فرا روي علم النفس فلسفي، گشوده است.(2)

براهين عقلي اي كه بر اثبات وجود خدا و صفات الهي اقامه مي شوند نيز از اين قاعده مستثني نيستند بعبارتي يقيني اند و مصاديق انها پس از تأييد عقل، يقيني است و براي تأييد برهان، نيازي به جمع آوري مدارك و شواهد تجربي نيست با اين وجود، پس از اثبات آنها، به تمامه انچه در عالم هستي مي بينيم گواه و شاهد و تأييدي بر براهين مذكور است.

بعنوان مثال وقتي از طريق براهين عقلي و فلسفي محض،(برهان امكان و وجوب و برهان صديقين) واجب الوجود بودن خدا را ثابت كرديم با توجه به اينكه وجود، براي واجب تعالي ضروري است، بي نيازي و سرمديت خدا ثابت مي شود بعلاوه هر انچه از كمالاتي كه در عالم وجود مشاهده مي كنيم و موجودات عالم آنها را بنحو محدود و ناقص دارند حقيقت وجود (واجب تعالي) آنها را يكجا و به كمال و تمام داراست.

پس از اين مرحله از اثبات عقلي و فلسفي، وقتي به مدارك تجربي و عيني مراجعه مي كنيم هر آنچه مي بينيم گواهي بر همين دريافت يقيني است، نظم موجود جهان، اسرار و شگفتيهاي انسان و جهان، هماهنگي و هدفمندي در اجزاء و كل عالم هستي و ... مثلاً وقتي به نظم و هماهنگي و هدفمندي شب و روز، بارش باران، تغيير فصول، استواري كرات و سيارات، فاصله ي زمين تا خورشيد، ساختار پيچيده و حساس انسان، برنامه ريزي دقيق و حساب شده ي اجزاء وجود انسان، و ... مي نگريم به چيزي جز علم و قدرت و هوشمندي و هدفمندي و تدبير و حكمت و لطف و خيرخواهي و ديگر صفات عالي و متعالي حضرت حق پي نمي بريم.(3)

موفق باشيد ...:Gol:

پاورقي_______________________________________
1) بنقل از پرسمان دانشجويي، مبحث رابطه معارف تجربي با معارف فلسفي و ديني، با كمي تغيير.
2) براي مطالعه بيشتر ر.ك: آموزش فلسفه، آيت الله مصباح يزدي، ج 1، صص122 - 124.
3) براي مطالعه بيشتر ر.ك: جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، ص 211، انتشارات اسراء، چاپ اوّل.

موضوع قفل شده است