سوره كهف و ذوالقرنين

تب‌های اولیه

58 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوره كهف و ذوالقرنين

[="arial"][="royalblue"]


بنام او

ذوالقرنين ؟؟ يك تن تا چندين تن ؟؟

سوال يا سوالاتي تقريبا طولاني

و ابتدا مقدمه اي كوتاه

دريكي ازتاپيكهاي قبلي كه اختصاص نه به كوروش كه به ذوالقرنين داشت و چون شنيده بودم كه اين بحث جهاني ازچند آيه ازقرآن كريم منشاء گرفته و چون سرمنشاء قرآني آن ، سوره مباركه كهف و آيات بظاهر83 تا98 بودند و از آنجاييكه فكركردم شايد و البته شايد ، تعداد انگشت شماري به نيت آشناكردن هرچه بيشتر غربيان يا نژادسفيد مسيحي مذهب با اسلام وقرآن ، او را اسكندرمقدوني معرفي نمودند و عده كمي نيز شايد روي تعصب ملي.ايراني يا ضديت با غرب و غربيان يا عشق به ايران وايراني او را يك ايراني دانسته يا شناخته اند و عده اي ديگرنيز شايد براي اهدافي ديگر يكي ازشاهان چين و ديگراني ، يكي ازحكام يمن و .. {{ والبته اين تعداد جداي از آن تعداد محترمي خواهند بود كه براساس مدارك يا فرضيات مستدل و محكم سخن گفته يا اين فرضيات را بيان داشته اند .. }}
وجميع اين علتها مرا تشويق وترغيب نمودند تا نگاهي به اين سوره و اين آيات مقدس انداخته تا كمي بيشتربه اطلاعات ناقص خود بيافزايم و ازآنجايي كه برايم عادت شده هرچيزي را ازابتدايش پيگيري و دنبال نمايم , بنابراين و طبق اين عادت به عقب تر از آيه 83 رفته و ازابتداي سوره مباركه كهف را شروع كردم بخواندن و خواندم و خواندم .. ولي ..
ولي بجاي آنكه براطلاعاتم افزوده شود كه بنوعي نيزشد , متاسفانه كمي هم سردرگم نيزشدم تا جاييكه بعد از گذشت چند هفته درنهايت مرا برآن داشت تا آنرادراين سايت علمي.اعتقادي كه هدفش ارتقاي سطح دانش هموطناني چون من است مطرح نمايم واميدوار باشم تا بدورازهرگونه تعصب افراطي وفقط با علم ومنطق پاسخم رادريافت نمايم واين درصورتي اتفاق خواهد افتاد كه قبل از من نيز افراد ديگر آنرا مورد تجزيه وتحليل اينگونه اي قرارنداده باشند كه دراينصورت در همين مرحله نخست و آغازين بايد اين پست بسته شود و ..
و اينرا نيز اضافه نمايم كه خود بعنوان يك ايراني شيعه مذهب ، هم دوستداركوروش وداريوش و مادها وپارت ها وپارس ها و ايران باستان و تمام اقوام ايراني ميباشم وهم دوستدارمذهب ومكتب معصوميت ومظلوميت شيعه وهم به همه اعتقادات مردم سرزمينم و حتي همه مردم جهان احترام قائلم وعقيده دارم كه ايراني بدون ايران باستان و.. مسلمان بدون عشق به خاندان پيام آور گرامي اش {ص} و انسان بدون تحقيقات اعتقادي در زندگي اعتقادي ، همه مانند يك انسان بي شناسنامه خواهند ماند كه هويت آنان هميشه زير يك علامت سوال قرارخواهد گرفت ، ازاينرو وعلارغم تمام بيسوادي يا كم اطلاعي ام ، دوست دارم طرفداري ازكوروش وكشورم و يا ائمه {ع} ومذهبم و همه وهمه با علم ومنطق توام با عشق و همراه با صبروحوصله وتحقيق صورت پذيرد وانجام شود ونه با تعصب و تند روي كه بازاعتقاد دارم تندروي .. پاياني تند نيزخواهد داشت و تعصب نيزممكن است آنچنان مرا ازراه راست ودرست منحرف نمايد كه خود تا مدتها حتي بعداز مرگ هم متوجه اين انحراف نگردم وبهمين دليل و براي آنكه دريك مسير پرفراز و نشيب بنام تحقيق يا زندگي ، بين شك ويقين سردرگم نشوم يا منحرف به راه شك نگردم يا ديگراني را به اين راه منحرف نگردانم و يا خدايي ناخواسته سبب بسته شدن درهاي متعدد علم وپيشرفت براي ديگران وآينده و آيندگان نشوم ، گذاشتن يك شايد و احتمالا و حدس ميزنم ، شايد بتواند مرا از انحراف يا گناه وخطا واشتباه فاحش درحين تحقيق و زندگي مصون نگاهدارد و ..

و درپايان و براي پرهيزازهرگونه تفسيربه راي كه اصلا نميدانم معنايش چيست يا به چه دليل و به چه منظور يا توسط چه شخصيتي وضع شده و آيا آيه اي ازقرآن است يا حديث وروايتي ازبزرگان ديني.مذهبي يا چيزي ديگر .. فقط ميتوانم حدس بزنم كه شايد برداشت آزاد از آيات قرآني را ميگويند تفسيربه راي كه ..

كه براي پرهيزازگناه تفسيربه راي بايد عرض نمايم كه درحين مطالعه اين سوره {{ سوره مباركه كهف }} متوجه شدم كه در داستان حضرت موسي {ع} و اينكه يك داستان است يا دو داستان ويا يك داستان است با دو تفسير و برداشت و يا اينكه همانگونه كه قبلا اشاره شد ، قبل ازآنكه دراينجا مطرح شود درجايي ديگرمطرح و كنكاش شده يا خير {{ كه البته مورد بحث قرارگرفته اما از نظرات من كمي فاصله دارند }} و تا دسترسي به يك منبع نزديك به ديدگاهم ، ميتوانم بگويم كمي سردرگمي برايم بوجود آمده و با درنظرگرفتن قرآن پيش روي من ، بايد هم گفت كه واقعا هم كمي هم سوال برانگيز ميباشد و با درنظرگرفتن تفاسيري كه موجود ميباشند وشايد و البته شايد همين تفاسير ذهن ها را ازموضوع اصلي كه ميتوانست شخصي ديگر و شايد {{ حضرت مهدي موعود {عج} }} باشد بنوعي دورساخته كه همين تفاسيرشايد سبب گرديده كه ذوالقرنين را تنها متعلق به گذشته بدانند كه دراين رابطه آيات 60 به بعد والبته با توجه به همان قرآن مباركي كه عرض شد و اينكه حضرت موسي {ع} همراه با شاگردي ست يا شاگردانش يا يوشع و يا يك جوان يا يك بنده انسان نما .. و آيا بحضورخضرنبي رسيده است يا به حضور همان بنده انسان نما كه ماموري ست از جانب خدا .. توجه مرا بيش ازپيش بخودجلب نموده و مينمايند و اميد كه هرچه خير و حق است پيش آيد و فقط علاقمندم تا دراين سوره شايد اسرارآميز ، حضرت موسي {ع} با يوشع و خضرنبي و آن بنده برايم مشخص و مجزا شوند كه البته با بررسي هاي ناقص خودم تا اين لحظه ، متاسفانه چنين بنظر نميرسد و ..

و اما سوال اول و سوالات بعدي تا ذوالقرنين :

ادامه دارد..

[/][/]

با نام الله





با سلام و ادب

نيازمند هدايت;255407 نوشت:
و درپايان و براي پرهيزازهرگونه تفسيربه راي كه اصلا نميدانم معنايش چيست يا به چه دليل و به چه منظور يا توسط چه شخصيتي وضع شده و آيا آيه اي ازقرآن است يا حديث وروايتي ازبزرگان ديني.مذهبي يا چيزي ديگر .. فقط ميتوانم حدس بزنم كه شايد برداشت آزاد از آيات قرآني را ميگويند تفسيربه راي كه ..

[=arial]در مورد تفسیر به رای بحث دقیق و مفصلی شده که لینک مربوطه رو خدمتتون میدم مطالعه کنید تا بدونید منظور چی هست:
[=arial]مقصود از «تفسير به رأى» که حرام است ، چيست؟

نيازمند هدايت;255407 نوشت:
و اما سوال اول و سوالات بعدي تا ذوالقرنين :

[=arial]در خدمت هستم بفرمایید.
البته قبل از بحث بنده لینک هایی رو میدم حتما مطالعه کنید که دچار ابطال وقت نشیم. چون غالب این سوالات مفصل در سایت بحث شده لذا خواهشی که دارم این لینک ها رو ولو چند روز شده مطالعه کنید .حداقل به بقیه بحث کمک خواهد کرد:

[h=2]آیا کوروش شاه موحد بوده؟
[/h][h=1]بررسی حدیث،کوروش بزرگ : مرد پارسی دروغ نگوید حتی بهنگام مرگ در جنگ
[/h][h=2]چرا دین کوروش هخامنشی مشخص نیست ؟
[/h][h=2]آیا نام کوروش هخامنشی در منابع کهن آمده ؟
[/h][h=2]میگویند چرا کوروش هخامنشی را نقد میکنی؟![/h]


بنام او

{1}

}و اما ابتدا کمی ؟؟؟}
{آمدم اینترنت را قطع نموده تا کمی خستگی از کارکارگری را با قدری استراحت ذهنی،جسمی رفع نمایم که ..؟؟ درآخرین صفحه که نمیدانم ازکجا یهو بازشده بود متوجه این تاپیک شدم
..

سوره کهف و ذوالقرنین؟؟؟؟؟؟؟؟ توسط عمار

موضوع نسبتا آشنایی که اگرمسئولان محترم اسکدین با توجه به تاریخ ارسال آن ، دوماه و چهارده روز دیگر هم دندان روی جگر گذاشته بودند میشد جشن سالگردتولدش را با پرسش و پاسخ سوالش و یکجا برپانمود ولی..
ولی خوب دیگه قسمتت نشد دیگه..}

{و البته ببخشیداین فقط یک شوخی بود برای طراوت ذهن خودم برای رفع خستگی نوشتاری و آمادگی برای نوشتارهای بعدی و ..؟؟
و دیگرهیچ ..}

امیدعفو ..

و اما ..؟؟

ادامه خواهدداشت..


بنام او

{2}

و اما ..؟؟

باسپاس فراوان ازمسئولین گرانقدر و کادر قدیم و جدید این انجمن گرامی که باید اذعان داشت واقعا هم برای بالابردن فرهنگ مردم عزیز کشورعزیزمان ایران هم که شده دارای ظرفیت بالایی میباشند و حتی برای ارتقای سطح فکری و دانشی ما مردم هم که شده سنگ تمام میگذارند و حتی اگریک بحث برخلاف عقاید و سنت و باورهای خودشان یا ما مردم هم که باشد بازهم با صبوری و محبت تداوم آنرا تا رسیدن و حصول نتایج مثبت و مفید آن خواهان خواهندبود {باتوجه به برخی پستها و موضوعات که مطالعه نموده ام }

و این فرهنگ اصیل ایرانی را در زیر سایه توجهات دینی،مذهبی میرساند که باید گفت واقعا آفرین و مرحبا بر چنین اندیشه های پاک و خلاق و پر ظرفیتی که برای دست یافتن به کلیدهای علم جهت پیشرفت تشیع و ایران باید گفت که باید هم که چنین پرظرفیت بود و ازاینرو بی جهت نیست که ما ایرانی ها نباید درهیچ زمینه ای خودمانرا دست کم بگیریم و چه بسا که دین و مذهبی را هم قبول و باورنموده ایم که درعلم و اندیشمندی چیزی برای پیشرفت ما مردم کم نگذاشته و فقط کافی ست که باورنماییم..؟؟

چشمهاراباید شست .. جوردیگرباید دید

ادامه خواهدداشت..

بنام او

{3}

و اما ..؟؟

لینکهایی را که معرفی نمودید بگمانم قبلا مطالعه نموده ام و انشاا... بیش ازاین نیز مطالعه خواهم نمود و البته سوالم این خواهدبود که بنظر شما یا سایرین چه میشود گفت یا چکار میشود کرد ..؟؟ و البته با توجه به یکی از ارسالهای یکی از کاربران گرامی که در پی یا آخر متن خواهدآمد و قابل توجه هم خواهدبود باید گفت ..

بالاخره ما یا ایرانی هستیم یا غیرایرانی ؟؟؟؟؟؟
کوروش هم یا ایرانی بود یا غیرایرانی ؟؟؟؟؟؟

اگرهمگی ما ایرانی هستیم و اگربدانیم که راههای ایجاد اعتماد به نفس کدام اند و اگر هم بدانیم که تشویق چه قدرت ژرف و توانایی را درون خود مخفی نگاه داشته است و اگر بدانیم که دراین دنیای پرآشوب درون دینی و برون دینی و با اینهمه دشمنان قسم خورده ای که هریک به نابودیه این سرزمین پاک مادری صف کشیده اند و بلکه ایران عزیزمون با چه مصیبتها و گرفتاری هایی دست بگریبان بوده و خواهیم بود ..؟؟؟

دست آخر شاید به این نتیجه برسیم که ایران نیز نیازمند بلندشدن میباشد و ایرانی نیز نیاز به برخاستن دارد و .. و مهم اینکه این نیاز به برخاستن و ایستادن هم ، توان و نیرو و علاقه و امید و حتی صبوری و ظرفیت نیز میطلبد یا میخواهد و ...

و بحث را بیش ازاین طولانی ننمایم خلاصه و اینکه ..؟؟

چه کوروش شاه ، شاه موحد بوده چه نبوده ؟؟

ادامه خواهدداشت...


بنام او

{4}

و بحث را بیش ازاین طولانی ننمایم خلاصه یا اینکه ..؟؟

چه کوروش شاه ، شاه موحد بوده چه نبوده ؟؟

چه کوروش ستمگربوده و یا چه مظلوم نواز و یتیم نواز و دین نواز و انسان نواز؟؟؟؟؟

خلاصه اینکه هرچه که بوده و هرکه هم که بوده فعلا از نظر منه کارگر این جامعه یک ایرانی محسوب میشود و مورد علاقه من و حتی تعداد زیادی از هموطنان پاک سرشتما ن که من میتوانم فقط به این فکرنمایم که اگر نام کوروش نتواند یا نمیتواند باعث برخاستن تعدادی از هموطنانم شود ..
حداقلش ممکن است بتواند باعث برخاستن یا تحریک ذهن هزاران هموطن یا جوان علاقمند به نام ایران و کوروش درجایی دیگر گردد همانگونه که برای تعداد بیشماری ازهموطنانمان و جوانان پاک سرشتمان تنها نام مذهب پاک و مقدس ما و معصومین پاک و مقدس ما کفایت مینماید تا بادستان خالی و برای دفاع ازمیهن و ناموس خود 8سال رابابدترین و سخت ترین شرایط زندگی و جنگی سر نموده و اجازه ندهند کیان این مردم و سرزمین دستخوش حوادث بس شومی گردد و..؟؟
و حالا چرا دولتمردان باکفایت ما نباید ازاین فرصتهای طلایی و برای پیشرفت و سرافرازیه هرچه بیشتر ایران و شیعه و اسلام درجهان متضادهای گاه حتی متخاصم که متخاصم بودنشان به وفور دردنیا دارند خودرا بما نشان میدهند و گویی چشمک میزنند که برای شما هم داریم .. استفاده نموده و بلکه بهره ببرند و ..؟؟ و شاید حتی نیازباشد تا یک گروه تحقیقاتی بروند و بررسی و تحقیق نمایند که آیا منفعت قبول داشتن کوروش و کوروشها بیش است یا زیان قبول نکردن آن تا جومونگها و سریالهای ساخت عثمانی دردل شهروند هموطن و هم مذهب ما جا بازننمایند؟؟؟

بهرحال چه بخواهیم و چه نخواهیم او یک هموطن ما و همه ایرانیان است و ضمن اینکه نباید ازاین مرد بزرگ و مردان بزرگ دیگر این سرزمین بت ساخت یا ازوجودشان بهره برداری های سیاسی و غیراخلاقی و انسانی نمود و او را تا حد خدا هم بالابرد {فقط بعنوان مثال} نباید او را نیز نابود نامی،شهرتی یا ترور شخصیتی نمود و چه بسا ساخت صدها فیلم سینمایی از دلاورمردی های ایران باستان و کوروش ها و داریوشها و صدها هموطن ایرانیه دیگر میتوانست باعث آن گردد که مردم ما و مخصوصا قشر جوان ملیگرا و ایرانپرست ما کوچکترین اهمیتی هم به حریم فلان سلطان و فلان مونگ ها و حتی ..؟؟
و حتی دروغهای هالیوود و غرب درمورد اسکندر مقدونیعه ای که جز به نامردی نمیتوانست بر ایران آن زمان چیره شود هم ندهند و ..؟؟
{والبته به شخصه علاقمند به یک تحقیق جامع دراین مورد میباشم که توسط اساتید تاریخی مان انجام شود تا شاید حقایق بیشتری از این فیلم و ازاین واقعه تاریخی هویداگردد .. وقایعی که ممکن است کفه ترازو را از طرف یونان یا نژاد سفید بطرف ایران یا جهان اسلام پایین بیاورد؟؟}

که اگرسهل انگاری شود چه بسا چندسبای دیگر حتی زمزمه ای هم بگوش آید که کوروش اصالتا ایرانی هم نبوده و بلکه ..؟؟

ادامه خواهدداشت...

بنام او

{5}

که اگرسهل انگاری شود چه بسا چندسبای دیگر حتی زمزمه ای هم بگوش آید که کوروش اصالتا ایرانی هم نبوده و بلکه ..؟؟

واقعا چه باید کرد و همگان چه خواهیم کرد ؟؟ و بدون شک همه کوروش ستیزان درآن لحظه اسلحه قلم برای بازگرداندن کوروش به مام میهن میشدند و هزاران مدرک که او ایرانیست و انسان لایقی نیزبوده رو میکردند .. حالا خوبه چنین مصیبتهایی بسرمان آید تا قدر لحظات رابیش ازپیش بدانیم که مانند بسیاری از نخبگان علمی ایرانی در ازمنه گذشته نگردد که تنهابدلیل برخورداری ازنامهای عربی یا فوت در آن سرزمینها که زمانی زیرپرچم اقتدار و ابرقدرتی ایران متمدن بودند آن دوران بودند ، کشورهایی از عرب و همسایه حاضربه قبول این واقعیت انکارناپذیر که آنان ایرانی اند نمیباشند و ...
واقعا که ظلم نخواهدبود ؟؟؟؟
{و اتفاقا ضرب المثل جالبی نیز میباشد که گویا اروپائیان یا آمریکائیان به آن بدجور معتقدند و این ضرالمثل گویا میگوید .. بین بد و بدتر همیشه بد را انتخاب نما که اگر قدرلحظات را ندانیم همیشه شرایط بدتری هم خواهندبود که خواه ناخواه پیش خواهندآمد..}

{حالا بگذریم که جای تحقیق هم دارد که چرا ماایرانیان اغلب با وجود آنکه ایرانی هستیم بازهم میگوییم : دین ما .. مذهب ما .. امامان معصوم ما .. حسین {ع} ما فاطمه {س} ما مهدی {عج} ما ... قرآن ما...... واقعا هیچ اندیشمند ایرانی رفته روی این موضوع یا موضوعات به این مهمی که زیادهم جلب توجه نمینمایند فکر و حتی یک تحقیق کوچک و حتی کوتاه انجام دهد ؟؟ آخرمگرمیشود دینی که بظاهر متعلق به دیگری و عربهاست .. مذهبی که بظاهر متعلق به دیگری یا عربهاست .. کتابی که بظاهر متعلق به دیگری یا عربهاست .. ما ایرانیان برخی مواقع درکلام آنان و آنها را ماله خود نموده و مینمایم؟؟؟ مگرمیشود این موضوع بی دلیل یا فقط تصادفی باشد که مثلا ما بگوییم اینگونه برسر زبان ما نشسته و ما به آن عادت نموده ایم ؟؟؟؟؟؟؟
و پاسخ منه کارگر و نیازمند هدایت فعلا این خواهدبود که خیر .. غیرممکن است چیزی فقط بصورات اتفاقی رخ دهد حتی اگر ظاهرش هم اتفاقی بنظربیاید .. این ممکن نیست مگر آنکه دلیلی کاملا عقلانی و علمی درپی آن وجود داشته باشد که فعلا درپناه سهل انگاری و ولش کن ما ایرانیان که چندان هم به علم تحقیقات اهمیتی هم نمیدهیم هیچکس زحمت کشف و رمزگشایی چرائی آنها را متحمل نمیشود ... متحمل نمیشوند که حداقل یک نظریه ای درموردش صادرنمایند...یک نظریه بسیارکوتاه و شاید مثبت و تاثیرگذارکه شاید سرآغازیک الهام و حتی یک انقلاب فرهنگی،تاریخی جدید درنوع خود و درآینده گرد..}
{بهرحال نباید همواره منتظربود تا که همواره خلیج پارسها خلیج فارسها گردند و خلیج فارسها هم خلیج عربها یا بنوعی غارت گردند تا درپی بازیابی خلیج فارسها فقط برآییم شاید نیازباشد تا در مواقعی با جهان سیاست و قدرتمندان آن وارد معامله ای حتی گران شد تا دریای عمان نیز دریا آذران یا آذربایجان و یا ایران و حتی بلوچستان و مکران گردد و حتی مدارک آن نیز توسط محققین بزرگ ایرانی و حتی محققین پولدوست غربی که کم هم نیستند رو شوند تا که دشمن در خانه خودش مجبور به عقب نشینی گردد { و البته گوشه چشمه ای هم به پاتک و ضد حمله آنان نیز داشت } که این روشها همواره موفقیت یک کشور و ملت را تضمین نموده و مینمایند و دقیقا سیاستمداران باهوش ما همان بلایی را سرشان درآورند که درمورد قضیه بحرین سرما درآوردند و با بذل و بخشش گوشه ای ازخاک ایران {تنب ها و ابوموسی} گوشه ای دیگر ازآنرا جدا نمودند {بحرین را}}

ادامه خواهدداشت...


بنام او

{6}

{و البته ببخشید شاید جای سوال باشد که اصلا چی شد که بحث ازکجابکجا رسید؟؟؟؟؟؟
و البته بگمانم باتوجه به آدرسهایی که جناب عماد بزرگوار مرحمت فرمودید و مخصوصا یکی از پستهای یکی ازکاربران گرامی که توجه مرابخودجلب نمود میبایست یک توضیح چندسطری یا چندصفحه ای کوتاه نیز در مورد آن میدادم که اطمینان حاصل شود که ازهمه آنها کم و بیش مطلع بوده یا که اینک و تاحدودی مطلع گردیدم که البته ازجناب عماد بدلیل این محبت و لطف سپاسگذاری مینمایم و ..؟؟
و اما این یک نمونه ای که قولش را در آغاز داده بودم که عده ای هم متوجه باشیم که بخاطراینکه عده ای نام یک ایرانی یا انسانی را درحد خدابالامیبرند نباید آن انسان رانابود یا ترورشخصیتی نمود که باید ریشه ها راپیدا نمود و برخوردها مساعد گردند تا که دیگرچنین اتفاق یا اتفاقاتی ازاین دست روی ندهد تا که دشمنان این ملت گمان نبرند با ملتی طرف اند که براحتی هم بازی میخورد و ..؟؟}

{و اینهم پست شماره9یک کاربرگرامی دریکی ازموضوعات مربوط به کوروش و درپاسخ به پست یکی دیگرازکاربران گرامی که قلم درضدیت کوروش گمارده بودندکه البته ازاین دست و نمونه نیز فراوان خواهدبود}

شروع نقل قول
درود بر شما دوست عزیز

توی قران تا جایی که من میدونم اطلاعات اشتباه دادن دروغ و توهین به اقوام مختلف و ارائه اشتباهات کذب به کاربران در همچین فرومی فکر کنم یه کار بسیار ناپسند باشه و همینجور صحت بار علمی این موضوع رو زیر سوال میبرید.
و من شما رو به همین خدا میسپارم تا در این دنیا یا ان دنیا جواب شما رو بدهد.
شما با برپایی یک وبلاگ شروع کردید به اهانت به کوروش و ...
علامه طباطبائی میشناسید ؟ ایشون کوروش رو تایید کردن که در قران از ان نام برده شده است..
یعنی شما حرف ایشون رو هم نقض میکنید ؟
و در جواب شما (مثل داریوش و کوروش و الزاما حقایق تاریخی نبوده ...)
تخت جمشید دروغ بوده ؟
پاسارگاد دروغ بوده ؟
منشور کوروش بزرگ دروغ بوده ؟
البته اگر شما باشید که همه رو رد میکنید.
کوروش بزرگ کسی بود که برده نداشت کشورها رو فتح نکرد بلکه قلب ها رو فتح کرد باعث افتخاره که همچین مردی توی تاریخ ما بوده و هیچ وقت من اهانت شما رو نمیبخشم.
توی دیوار چین وقتی برده ها بلایی سرشون میومد یا توانایی کار نداشتن سرشون رو با شمشیر میزدن و ان ها رو بین دیوار چین میزاشتن
اما در زمان هخامنشی کوروش کسی رو به عنوان برده نداشت اگر کسی برای اتفاقی در حین کار کردن براش میفتاد تا اخر عمر بیمش میکرد و بهش حقوق ماهیانه میداد.
من ناراحتم کوروش توی قران امد شما حتی ذوالقرنین و نوشته قران هم دارید رد میکند.
به وبلاگ شما سر زد میشد فهمید که دنبال چی هستید از این اطلاعات اشتباه دادن به مردم ..
و در اخر کوروش بزرگ خدا رو پرستید و یاور عدالت بود ما دوستش داریم.
و نیازی هم به ارائه مدرک ندارم چون برای اثبات کوروش برای تمام جهان اثبات شده است و هزاران تاریخ دان و دانشمند هم مقالاتی دادن
و یک سر افرادی هم مثل شما پیدا میشن با دادن اطلاعات غلط مردم رو به بیراهی میکشونید.
به امید موفقیت همه دوستان

{وفقط منظورهمین بود که بدانید علت این چند سطر که تازه هیچ هم خواهندبود چه میباشد که همگان توجه داشته باشند علاقه از کجا تابکجاست که انگاربنوعی معترف است شماهرچی دلتان میخواهدبگویید اما ذره ای از این عشق کم نخواهدشد .. عشق به کوروش و کوروشها و البته از بیان قلم هم بخوبی معلوم است که اصلا هم کاری به مسائل سیاسی ندارد و اصلا نمیداند چی هستند و بسادگی هرچه تمام حرف دلش رابیان نموده}

{والبته بازهم ببخشید پستها کمی طولانی شدند ولی عنایت فرمودید که همه آنها نیاز و لازم بود و بنوعی نیز ممکن است در انتها کمی بیشتر بهم ربط پیدا نمایند}

و اینک سوره مبارک کهف و ذوالقرنین ..؟؟
وابتدا آیات ماقبل تا ذوالقرنینی که بگمان خیلی ها ممکن است بیشترین ارتباط را با نام و باور ملی،مذهبی ما ایرانیان و شیعیان پیدانماید..؟؟

ادامه خواهدداشت...

[=&quot]سلام برشما دوست گرامی

[=&quot]متاسفانه یکی از ایرادات ما ایرانی ها افراط و تفریط ماست

[=&quot]رژیم گذشته کهتوسط خاندانی بی پایه و بنیان شناخته شده بر روی کار آمد برای بالابردن خود تاریخ ایران باستان را در مقابل تاریخ ایران اسلامی قرار داد

[=&quot]تا آنجا که از خاطرات همسر رضا خان به خاطر دارم فراماسون ها نقش اصلی در این قضیه داشتند

[=&quot]پس از انقلاب اسلامی، افرادی از اینور بام افتادند

[=&quot]هر چیزی که رژیم پهلوی درست می دانست را نادرست پنداشتند

[=&quot]مثلا قرارداد صدها فروند اف 16 خریداری شده توسط شاه را که پولشان پرداخت شده و در راه ایران بودند، لغو کردند

[=&quot]امریکا هم آنها را به صورت بلاعوض به اسرائیل داد!

[=&quot]اگر ایران این هواپیماها را در اختیار داشت جنگ با عراق اینقدر طولانی نمی شد و صدها هزار جوان ما شهید و اسیر و جانباز نمی شدند

[=&quot]یا قصد فروش اف 14 ها را داشتند و آن ها را آهن پاره می نامیدند. هواپیمایی که اگر در طول جنگ نبود عراق ایران را از هستی ساقط می کرد...

[=&quot]یکی از موضوعات هم ایران باستان است

[=&quot]بعضی به غلط تصور می کنند که با کوبیدن آن می توانند اسلام را بالا ببرند ولی عملشان مانند دوستی خاله خرسه است!

[=&quot]متاسفانه کمونیست ها و عناصر خائن حزب توده هم این روزها از راه دیگری وارد شده اند

[=&quot]و باز هم متاسفانه بسیاری از مسئولان و متولیان فرهنگی به دلیل عدم مطالعه و فقر اطلاعات خودشان، آنان را حمایت می کنند

[=&quot]در مورد کوروش هم دفاع شخص من از او صرفا به خاطر این است که[=&quot] [=&quot] احتمال اولیای خدا بودن وی وجود دارد. وگرنه من به عنوان یک ژنتیکدان اعتقادی به خون پاک آریایی و اینگونه مزخرفات ندارم

نيازمند هدايت;353942 نوشت:
{حالا بگذریم که جای تحقیق هم دارد که چرا ماایرانیان با وجود آنکه ایرانی هستیم بازهم میگوییم : دین ما .. مذهب ما .. امامان معصوم ما .. حسین ما فاطمه ما مهدی ما ... قرآن ما...... واقعا هیچ اندیشمند ایرانی رفته روی این موضوع یا موضوعات به این مهمی فکر و حتی یک تحقیق گسترده .. و حتی کوتاه انجام دهد ؟؟ آخرمگرمیشود دینی که بظاهر متعلق به دیگری و عربهاست .. مذهبی که بظاهر متعلق به دیگری یا عربهاست .. کتابی که بظاهر متعلق به دیگری یا عربهاست .. ما ایرانیان آنان و آنها را ماله خود نموده ایم ؟؟؟ مگرمیشود این موضوع بی دلیل یا فقط تصادفی باشد که مثلا ما بگوییم اینگونه برسر زبان ما نشسته و ما به آن عادت نموده ایم ؟؟؟؟؟؟؟

[=arial]با سلام و احترام
بزرگوار کسی اینچنین نگفته است و ما دین و مذهب و... را متعلق همه انسانهای آزاد می دانیم و عرب و عجم نداریم.به نظرم این حرف شما همان قضاوت افراطی هست که خود مذمت کردید.
بنظرم شما سوالات خود را مطرح کنید بهتر است تا به بحث بپردازیم و از پراکنده گویی دوری کنیم.

بنام او

{7}

عمار
[=arial]با سلام و احترام
بزرگوار کسی اینچنین نگفته است و ما دین و مذهب و... را متعلق به همه انسانهای آزاد می دانیم و عرب و عجم نداریم.به نظرم این حرف شما همان قضاوت افراطی هست که خود مذمت کردید.
بنظرم شما سوالات خود را مطرح کنید بهتر است تا به بحث بپردازیم و از پراکنده گویی دوری کنیم.

باعرض سلام متقابل

البته انسانها بسته به دامنه علم و دانش کم و بیش خود سخن میگویند و من متاسفانه همین الان پست شماره 10 دوست عزیزمان رادیدم {توضیح درآخرهمین پست} ومنظورحقیرهم شاید رفتن زبان پارسی به خراسان آن روزگار و برگشت متحول شده اش به سرزمینهای فارس و ایران آن روزگار و تا به امروز بوده و ازطرفی شاید رفتن قوم و قبیله ای کوچک از تبار ایرانیان آن روزگار به جنوب خلیج فارس و سرزمین عمان و یمن جهت ترویج آیین اهورامزدایی کشور و آئین خود و بمرور جایگزینی این قوم بر اقوام وحشی یا عق افتاده آن سرزمینها و درنهایت برگشت یک دین و اعتقاد متحول شده از جنوب به شمال یا ایران آن عصر طی سده های ممتد و متوالی بعدی ..؟؟ و شاید ..

و البته شاید بقول شما برویم برسر حرف و سخن و سوالات اصلی بحث خودمان بهترباشد..

عمار
کارشناس پاسخگوي قرآنی

[=arial]در خدمت هستم بفرمایید.

و اما در آغازبحث اگر مسئولین و کارشناسان محترم بعدازگذشت9تا10 ماه واقعا قصدپاسخگویی دارید این حقیر هم باید بعرض برسانم که ابتدا درمورد کل این سوره سوال دارم و سوالاتم از همان آیه اول باید آغازخواهدشود که چرا..؟؟
1 چرا درآیه اول خداوند تاکیدنموده هیچگونه کژی دراین کتاب ننهاده و یا این تاکید برای چیست و آیا درسوره های دیگر قرآن نیز اینگونه تاکیدات تکرار و بیان گردیده اند یا خیر؟؟

2 و بعد از آن .. چرا بعدازآیه3 و درآیه 4 میرود سراغ کسانی که برای خدا فرزند گرفته اند و آیا منظور شخص یا اشخاصی خاص بوده ؟؟

وبعدچرادرآیات 7و8 میرود سراغ این گفتار و میفرماید:

در حقيقت ما آنچه را كه بر زمين است زيورى براى آن قرار داديم تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند (7)
و ما آنچه را كه بر آن است قطعا بيابانى بى‏گياه خواهيم كرد (8)

و منظور از آزمون چه کسانی بوده یا خواهندبود که مورد آزمایش قرارگرفته اند و توسط چه
زیوری و آیا این زیورها طبیعی بوده یا مصنوعی و آیا هم اکنون نیز میباشندیا خیر ؟؟

3 و مهمتراینکه چرا بازهم بصورت یکدفعه و ناگهانی میرود سراغ اصحاب کهف و چرا دراینجا
نیزمیفرماید : مگرپنداشتی ؟ و ..؟؟؟
و ..؟؟

{واگرپاسخها مانند سوالات بصورت بسیارکوتاه بیان گردند بسیار هم ممنون خواهم شد}

ادامه خواهدداشت..

باتشکر..

{البته من همین الان پست شماره 10جناب انوشیروان را هم دیدم که مجبورشدم بازهم نوشته های
خود را برای چندمین بار ویرایش و کوتاه نمایم}


فعلاممنون و سپاسگذار و باعرض معذرت از عماد عزیز و انوشیروان عزیز .. ومنظور دستیابی
زودتر به علوم قرآنی قبل از دیگران و مخصوصا دشمنان درون و برون دینی ست و دیگرهیچ..

ادامه دارد..

نيازمند هدايت;354070 نوشت:
چرا درآیه اول خداوند تاکیدنموده هیچگونه کژی دراین کتاب ننهاده و یا این تاکید برای چیست و آیا درسوره های دیگر قرآن نیز اینگونه تاکیدات تکرار و بیان گردیده اند یا خیر؟؟

[=times new roman]
كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِیحْكُمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَینَاتُ بَغْیا بَینَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ یهْدِی مَنْ یشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ
مردم (در آغاز) یک دسته بودند؛ (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت می‌کرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد باایمان، در آن اختلاف نکردند؛) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانه‌های روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند ، آنهایی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (اما افراد بی‌ایمان، همچنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند.

«البقرة/213»

سلام
بنده پیشنهاد میکنم اول تفسیر آیات رو بخوانید :

[سوره الكهف (18): آيات 1 تا 5]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً (1) قَيِّماً لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ وَ يُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (2) ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً (3) وَ يُنْذِرَ الَّذِينَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (4)
ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلاَّ كَذِباً (5)
ترجمه:
به نام خداوند بخشنده بخشايگر 1- حمد مخصوص خدايى است كه اين كتاب (آسمانى) را بر بنده (برگزيده‏اش) نازل كرد و هيچگونه كژى در آن قرار ندارد.
2- كتابى كه ثابت و مستقيم و نگاهبان كتب ديگر است، تا (بدكاران را) از عذاب شديد او بترساند، و مؤمنان را كه عمل صالح انجام مى‏دهند بشارت دهد كه پاداش نيكويى براى آنهاست.
3- (همان بهشت برين كه) جاودانه در آن خواهند ماند.
4- و (نيز) آنها را كه گفتند خداوند فرزندى (براى خود) انتخاب كرده انذار كند.
5- نه آنها (هرگز) به اين سخن يقين دارند و نه پدرانشان، سخن بزرگى از دهانشان خارج مى‏شود، آنها مسلما دروغ مى‏گويند.
تفسير: آغاز با نام خدا و قرآن
سوره كهف همچون بعضى ديگر از سوره‏هاى قرآن با حمد و ستايش خداوند آغاز شده است، و از آنجا كه حمد و ستايش بخاطر كار يا صفت مهم و شايسته‏اى است در اينجا ستايش را در برابر نزول قرآن كه خالى از هر گونه اعوجاج و كژى است بيان مى‏كند، و مى‏گويد:
" حمد خدايى را كه اين كتاب آسمانى را بر بنده‏اش نازل كرد، و هيچگونه اعوجاج و كژى در آن قرار نداد" (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً).
" كتابى كه ثابت و پابرجا، معتدل و مستقيم، و هم برپادارنده جامعه انسانى و پاسدار ساير كتب آسمانى است" (قيما).
" تا بدكاران و تيره‏دلان را از عذاب شديدى كه از ناحيه خدا است بترساند
(لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ).
" و مؤمنان راستين را كه پيوسته عمل صالح انجام مى‏دهند بشارت دهد كه پاداش بزرگ و نيكويى در انتظار آنها است" (وَ يُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً).
" اجر و پاداشى كه جاودانى است و تا ابد در آن خواهند ماند" (ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً).
سپس بيكى از انحرافات عمومى مخالفان، اعم از نصارا و يهود و مشركان، اشاره كرده مى‏گويد:" ديگر از هدفهاى اين كتاب آسمانى آن است كه پيامبر بوسيله آن كسانى را كه براى خدا فرزند قائل شدند انذار كند" (وَ يُنْذِرَ الَّذِينَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً).
هم مسيحيان را بخاطر اعتقاد به اينكه مسيح فرزند خدا است، و هم يهود را بخاطر اعتقاد به فرزندى عزير و هم مشركان را بخاطر اينكه فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند هشدار دهد.
سپس به يك اصل اساسى براى ابطال اينگونه ادعاهاى پوچ و بى اساس پرداخته مى‏گويد:" آنها هيچگونه علم و يقين به اين سخن ندارند، و اگر از پدرانشان تقليد مى‏كنند آنها نيز چنين بودند" (ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ)" اما سخن بسيار بزرگ و وحشتناكى از دهان آنها خارج مى‏شود".
(كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ).
خدا و جسم بودن؟ خدا و فرزند داشتن؟ خدا و نيازهاى مادى؟ و بالآخره خدا و محدود بودن؟ چه سخنان وحشتناكى؟! ... آرى" اينها فقط دروغ مى‏گويند" (إِنْ يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً)
نكته‏ها:
1- آغاز سوره با" حمد" خدا.
پنج سوره از سوره‏هاى قرآن با" الْحَمْدُ لِلَّهِ" شروع شده، و در اين پنج سوره پس از ستايش خداوند مسئله آفرينش آسمانها و زمين (يا مالكيت آسمانها و زمين) و يا تربيت جهانيان آمده است، جز در سوره مورد بحث كه نزول قرآن بر پيامبر ص در دنبال اين ستايش قرار گرفته است.
در حقيقت در آن چهار سوره (سوره انعام- سبا- فاطر- حمد) سخن از كتاب" تكوين" به ميان آمده، ولى در سوره كهف كه مورد بحث است سخن از كتاب" تدوين" است، و مى‏دانيم هر يك از اين دو كتاب يعنى" قرآن" و" جهان آفرينش" مكمل ديگرى است، و اين تعبير نيز بيانگر آن است كه قرآن وزنى دارد همچون وزن مجموعه آفرينش و نعمتى است همسان نعمت جهان هستى! و اصولا مساله تربيت جهانيان كه در جمله" الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ" آمده است بدون بهره‏گيرى از اين كتاب بزرگ آسمانى ممكن نيست.
2- كتابى پابرجا و مستقيم و نگاهبان
" قيم" (بر وزن" سيد") از ماده" قيام" گرفته شده و در اينجا به معنى پابرجا و ثابت و استوار است، و علاوه بر آن برپادارنده و حافظ و پاسدار كتب ديگر است. و در عين حال معنى اعتدال و استقامت و خالى بودن از هر گونه اعوجاج و كژى را نيز ميرساند.
اين كلمه كه به عنوان وصفى براى قرآن، بعد از توصيف به عدم اعوجاج در آيات فوق آمده است هم تاكيدى است بر استقامت و اعتدال قرآن و خالى بودن از هر گونه ضد و نقيض، و هم اشاره‏اى است به جاودانى بودن اين كتاب بزرگ آسمانى و هم الگو بودن براى حفظ اصالتها و اصلاح كژيها و پاسدارى از احكام خداوند و عدالت و فضيلت بشر.
اين صفت (قيم) در واقع اشتقاقى است از صفت قيوميت پروردگار كه به مقتضاى آن خداوند حافظ و نگاهبان همه موجودات و اشياء جهان است،" ما به تو قائم چو تو قائم بذات"! قرآن كه كلام خدا است نيز همين حال را دارد.
قابل توجه اينكه توصيف به" قيم" در آيات قرآن كرارا در مورد آئين اسلام آمده است و حتى به پيامبر ص دستور داده شده است كه" خود را هماهنگ با دين قيم و صاف و مستقيم سازد" (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ) (آيه 43 روم).
آنچه در بالا در تفسير" قيم" گفته شد معنى جامعى است كه تفسيرهاى مختلفى را كه مفسران گفته‏اند همه را در برمى‏گيرد: چه اينكه بعضى آن را به معنى كتابى كه هرگز نسخ نمى‏شود تفسير كرده‏اند، و بعضى به معنى حافظ كتب پيشين، و بعضى به معنى برپادارنده امور دين، و بعضى به معنى كتابى كه در آن اختلاف و تناقض نيست، ولى همه اين معانى در آن مفهوم جامع كه گفتيم جمع است.
بعضى از مفسران جمله" لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً" را به معنى فصاحت الفاظ قرآن دانسته‏اند، در حالى كه" قيما" را به معنى بلاغت و استقامت محتواى آن گرفته‏اند «1» ولى دليل روشنى بر اين تفاوت در دست نيست، و بيشتر به نظر ميرسد كه اين دو، تاكيد يكديگر باشد، با اين تفاوت كه" قيم" مفهوم گسترده‏ترى دارد يعنى علاوه بر مفهوم استقامت ذاتى مفهوم پاسدارى و اصلاح و نگهدارى
ديگران را نيز دربرميگيرد «1».
3- در آيات فوق پس از ذكر مسئله انذار بطور وسيع و مطلق، انذار نسبت به كسانى بيان شده كه مخصوصا براى خدا فرزندى قائل شده‏اند، اين نشان مى‏دهد كه اين انحراف اهميت خاصى دارد.
اين انحراف اعتقادى همان طورى كه در بالا گفتيم مخصوص مسيحيان نيست بلكه يهود و مشركان هم در آن شريك بودند، و تقريبا يك اعتقاد عمومى در محيط نزول قرآن به شمار مى‏رفت، و مى‏دانيم چنين عقده‏اى روح توحيد را بكلى از ميان مى‏برد، خدا را در سرحد موجودات مادى و جسمانى قرار مى‏دهد، و داراى عواطف و احساسات بشرى، و براى او شبيه و شريك قائل مى‏شود، و او را نيازمند مى‏شمرد، و به همين دليل مخصوصا روى اين مطلب انگشت گذارده شده است.
در سوره يونس آيه 68 مى‏خوانيم" قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ" آنها گفتند خداوند براى خود فرزندى انتخاب كرده در حالى كه او غنى و بى- نياز است.
و در سوره مريم آيه 88 تا 91 مى‏خوانيم:" وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا، تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً
": آنها گفتند خداوند فرزندى انتخاب كرده است، شما سخنى بسيار ناموزون و سخت و سنگين آورده‏ايد. نزديك است آسمانها از هم بشكافد و زمين پاره شود و كوه‏ها فرو ريزند، چرا كه براى خدا فرزندى قائل شده‏اند.
اين تعبير فوق العاده شديد دليل بر آن است كه عواقب شوم اين اعتقاد ناموزون
بسيار وسيع و گسترده مى‏باشد، و در واقع چنين است چرا كه نتيجه آن خدا را از اوج عظمتش فرود آوردن و در سرحد موجودات پست مادى قرار دادن است «1».
4- ادعاى بدون دليل-
بررسى اعتقادات انحرافى نشان مى‏دهد كه غالب آنها از ادعاهاى بى دليل سرچشمه گرفته كه گاهى به صورت يك شعار كاذب از ناحيه كسى ابراز ميشد و ديگران دنبال آن را ميگرفتند، و يا به صورت سنت نياكان از نسلى به نسل ديگر انتقال مى‏يافت، قرآن ضمنا به ما مى‏آموزد كه در همه حال از ادعاهاى بى دليل جدا به پرهيزيم از هر كس و مربوط به هر كس باشد.
در آيات فوق خداوند چنين كارى را بزرگ و وحشتناك شمرده، و آن را سرچشمه كذب و دروغ معرفى كرده است.
اين اصلى است كه اگر مسلمانان در همه زندگى خود از آن پيروى كنند يعنى بى دليل چيزى نگويند، بى دليل چيزى نپذيرند، و اعتنايى به شايعات و ادعاهاى عارى از دليل نكنند بسيارى از نابسامانيهاشان سامان مى‏يابد.
5- عمل صالح يك برنامه مستمر-
در آيات فوق هنگامى كه سخن از مؤمنان مى‏گويد" عمل صالح" را به عنوان يك برنامه مستمر آنها بيان مى‏كند، زيرا جمله" يعملون الصالحات" فعل مضارع است و مى‏دانيم فعل مضارع دليل بر استمرار است.
در حقيقت بايد چنين باشد، زيرا انجام يك يا چند كار خير ممكن است تصادفا يا به علل خاصى از هر كس صورت گيرد، و هرگز دليل بر ايمان راستين نيست، آنچه دليل ايمان راستين است استمرار در عمل صالح است.
6- آخرين سخن در اينجا اينكه قرآن در آيات فوق وقتى مى‏خواهد نزول اين كتاب آسمانى را بيان كند مى‏گويد" شكر خدايى را كه اين كتاب را بر بنده‏اش نازل كرد" و اين دليل بر آن است كه تعبير به بنده پرافتخارترين و باشكوه‏ترين توصيفى است كه ممكن است از يك انسان شود، انسانى كه راستى بنده خدا باشد، همه چيز خود را متعلق به او بداند، چشم بر امر و گوش بر فرمانش دارد، به غير او نينديشد و جز راه او را نرود، و افتخارش اين باشد كه بنده پاكباز او است.

[سوره الكهف (18): آيات 6 تا 8]

فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً (6) إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (7) وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعِيداً جُرُزاً (8)

ترجمه:

6- گويى مى‏خواهى خود را از غم و اندوه بخاطر اعمال آنها هلاك كنى، اگر آنها به اين گفتار ايمان نياورند.

7- ما آنچه را روى زمين است زينت آن قرار داديم، تا آنها را بيازمائيم كدامينشان بهتر عمل مى‏كنند؟

8- (ولى اين زرق و برقها پايدار نيست) و ما (سرانجام) قشر روى زمين را خاك بى گياهى قرار مى‏دهيم.

تفسير:

غصه مخور جهان ميدان آزمايش است

از آنجا كه در آيات گذشته سخن از رسالت و رهبرى پيامبر ص بود، در نخستين آيه مورد بحث به يكى از مهمترين شرائط رهبرى كه همان دلسوزى نسبت به امت است اشاره كرده مى‏گويد:" گويى تو ميخواهى جان خود را بر باد دهى و خويشتن را از شدت اندوه هلاك كنى كه چرا آنها به اين كتاب آسمانى ايمان نمى‏آورند"؟ (فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً)

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

[باخع چيست‏]

1-" باخع" از ماده" بخع" (بر وزن نخل) به معنى هلاك كردن خويشتن از شدت غم و اندوه و به تعبير ديگر" دق‏مرگ نمودن" است.

2- كلمه" اسفا" كه شدت غم و اندوه را مى‏رساند تاكيدى است بر اين موضوع.

3-" آثار" جمع" اثر" در اصل به معنى جاى پا است، ولى به هر علامتى از چيزى باقى ميماند" اثر" گفته مى‏شود.

انتخاب اين تعبير در آيات فوق، اشاره به نكته لطيفى است و آن اينكه گاهى انسان از جايى مى‏رود، چون ماجرا تازه است آثار او باقى ميماند ولى هنگامى كه طول كشيد، آثار هم محو مى‏شود، يعنى تو آن قدر از عدم ايمان آنها ناراحتى كه حتى پيش از محو شدن آثار آنها مى‏خواهى خود را از غصه هلاك كنى.

اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از آثار، اعمال و رفتار آنها بوده باشد.

4- تعبير به" حديث" در مورد قرآن، اشاره به نوآوريهاى اين كتاب بزرگ آسمانى است، يعنى آنها حد اقل اين مقدار به خود زحمت نمى‏دادند كه اين كتاب تازه را با محتواى جديدى كه داشت مورد بررسى قرار دهند، و اين دليل بر نهايت بيخبرى است كه انسان از كنار چنين موضوع مهم تازه‏اى بى تفاوت بگذرد.

دلسوزى فوق العاده رهبران الهى

از آيات قرآن و تواريخ به خوبى استفاده مى‏شود كه رهبران الهى بيش از آنچه تصور شود از گمراهى مردم رنج مى‏بردند، به ايمان آنها عشق مى‏ورزيدند، از اينكه مى‏ديدند تشنه‏كامانى در كنار چشمه آب زلال نشسته‏اند و از تشنگى فرياد مى‏كشند ناراحت بودند، اشك مى‏ريختند، دعا مى‏كردند، شب و روز تلاش و كوشش داشتند، در نهان و آشكار تبليغ مى‏كردند، در خلوت و اجتماع فرياد مى‏زدند، و از اينكه مردم راه روشن و راست را گذارده، به بيراهه مى‏رفتند غصه مى‏خوردند، غصه‏اى جانكاه كه گاهى آنها را تا سرحد مرگ پيش مى‏برد! و راستى تا چنين نباشد" رهبرى" در مفهوم عميقش پياده نخواهد شد! گاه اين حالت اندوه بقدرى شديد مى‏شد كه جان پيامبر ص به خطر مى‏افتاد و خدا او را دلدارى مى‏داد.

در سوره شعراء آيه 3 و 4 مى‏خوانيم لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ:" گويى مى‏خواهى خود را هلاك كنى كه چرا اينها ايمان نمى‏آورند، غم مخور ما آنها را آزاد قرار داده‏ايم و اگر بخواهيم آيه‏اى از آسمان فرو مى‏فرستيم كه گردنهايشان بى اختيار در برابر آن فرود آيد."

آيه بعد ترسيمى از وضع اين جهان به عنوان يك ميدان آزمايش براى انسانها، و توضيحى براى خط سير انسان در اين مسير است.

نخست مى‏گويد:" ما آنچه را روى زمين است زينت آن قرار داديم" (إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها).

جهانى پر زرق و برق ساختيم كه هر گوشه‏اى از آن دل مى‏برد، ديدگان را به خود مشغول مى‏دارد، و انگيزه‏هاى مختلف را در درون آدمى بيدار مى‏كند، تا در كشاكش اين انگيزه‏ها و درخشش اين زرق و برقها و چهره‏هاى دل‏انگيز و دلربا، انسان بر كرسى آزمايش قرار گيرد و ميزان قدرت ايمان و نيروى اراده و معنويت و فضيلت خود را به نمايش بگذارد.

لذا بلافاصله اضافه مى‏كند" تا آنها را بيازمائيم كدامينشان بهتر عمل مى‏كنند"؟ (لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا) بعضى از مفسرين خواسته‏اند مفهوم" ما عَلَى الْأَرْضِ" را محدود به" علماء" و يا خصوص" مردان" كنند و بگويند زينت زمين اينها هستند، در صورتى كه اين كلمه مفهوم وسيعى دارد كه همه موجودات روى زمين را شامل مى‏شود.

جالب اينكه تعبير به" أَحْسَنُ عَمَلًا" شده، نه" اكثر عملا"، اشاره به اينكه آنچه در پيشگاه خدا ارزش دارد حسن عمل و كيفيت عالى آن است، نه فزونى و كثرت و كميت و تعداد آن.

به هر حال اين هشدارى است به همه انسانها و همه مسلمانها كه در اين ميدان آزمايش الهى فريب زرق و برقها را نخورند. و بجاى آنكه به اين مظاهر فريبنده دلبستگى پيدا كنند به حسن عمل بينديشند.

سپس مى‏گويد: اينها پايدار نيست و سرانجام محو و نابود خواهد شد، ما همه آنچه را روى زمين است از ميان خواهيم برد" و صفحه زمين را، خاك بى گياهى قرار خواهيم داد" (وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعِيداً جُرُزاً).

" صعيد" از ماده" صعود" در اينجا به معنى صفحه روى زمين است، صفحه‏اى كه در آن خاك كاملا نمايان باشد.

و" جرز" به معنى زمينى است كه گياهى در آن نمى‏رويد گويى گياهان خود را ميخورد، و به تعبير ديگر" جرز" به سرزمينى گفته ميشود كه بخاطر خشكسالى و كمى باران تمام گياهانش از ميان بروند.

آرى اين منظره زيبا و دل‏انگيزى را كه در فصل بهار در دامان صحرا و كوهسار مى‏بينيم گلها مى‏خندند، گياهان مى‏رقصند، برگها نجوا مى‏كنند، و جويبارها زمزمه شادى سر داده‏اند، اما به همين حال باقى نمى‏ماند، فصل خزان فرا مى‏رسد، شاخه‏ها عريان مى‏شوند، جويبارها خاموش، غنچه‏ها مى‏خشكند برگها پژمرده مى‏شوند و آواى حيات بخاموشى مى‏گرايد.

زندگى پر زرق و برق انسانها نيز همين گونه است، اين كاخهاى سر به آسمان كشيده، اين لباسهاى رنگارنگ، اين نعمتهاى گوناگون، اين انسانهاى آماده به خدمت، و اين پستها و مقامها و مانند آن نيز جاودانى نيستند، روزى فرا مى‏رسد كه جز يك قبرستان خشك و خاموش از اين جامعه‏ها بيش باقى نمى‏ماند و اين درس بزرگ عبرتى است.

[سوره الكهف (18): آيات 9 تا 12]

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً (9) ترجمه:

9- آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند

شان نزول:

مفسران براى آيات فوق شان نزولى نقل كرده‏اند كه خلاصه‏اش چنين است:

جمعى از سران قريش، دو نفر از ياران خود را براى تحقيق در باره دعوت پيامبر اسلام ص به سوى دانشمندان يهود در مدينه فرستادند، تا ببينند آيا در كتب پيشين چيزى در اين زمينه يافت مى‏شود؟آنها به مدينه آمدند و با علماى يهود تماس گرفتند و گفتار قريش را بازگو كردند.

علماء يهود به آنها گفتند شما سه مساله را از محمد ص سؤال كنيد، اگر همه را پاسخ كافى گفت پيامبرى است از سوى خدا (و طبق بعضى از روايات اگر دو سؤال از آن را پاسخ كافى و يك سؤال را سربسته جواب داد پيامبر است) و گرنه مرد كذابى است كه شما هر تصميمى در باره او مى‏توانيد بگيريد.

نخست از او سؤال كنيد داستان آن گروهى از جوانان كه در گذشته دور، از قوم خود جدا شدند چه بود؟ زيرا آنها سرگذشت عجيبى داشتند! و نيز از او سؤال كنيد مردى كه زمين را طواف كرد و به شرق و غرب جهان رسيد كه بود و داستانش چه بود؟.

و نيز سؤال كنيد حقيقت روح چيست؟.

آنها حركت كردند و به مكه بازگشتند و سران قريش را ملاقات كردند و گفتند ما معيار سنجش صدق و كذب محمد ص را پيدا كرديم، سپس سرگذشت خود را بازگو كردند، بعد خدمت پيامبر رسيدند و سؤالات خود را مطرح كردند.

پيامبر فرمود فردا به شما پاسخ خواهم گفت- ولى انشاء اللَّه نفرمود- پانزده شبانه روز گذشت كه وحى از ناحيه خدا بر پيامبر نازل نشد، و جبرئيل به سراغش نيامد، همين امر موجب شد كه اهل مكه شايعاتى بسازند و مطالب ناموزونى نسبت به پيامبر ص بگويند.

اين امر بر پيامبر ص گران آمد، ولى سرانجام جبرئيل فرا رسيد و سوره كهف را از سوى خداوند آورد كه در آن داستان آن گروه از جوانان و همچنين آن مرد دنياگرد بود، بعلاوه آيه" يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ" ... را نيز بر پيامبر نازل كرد.

پيامبر به جبرئيل فرمود چرا اينقدر تاخير كردى؟ گفت من جز به فرمان پروردگارت نازل نميشوم، اجازه نداشتم! (لازم به تذكر است كه دو بخش از پاسخ سؤالات سه‏گانه در اين سوره آمده اما آيه مربوط به روح، در سوره بنى اسرائيل گذشت، و اين مطلب در قرآن كم نظير نيست كه آيه‏اى به مناسبتى نازل شود و آن را به دستور پيامبر ص در لابلاى سوره خاصى جاى دهند).

تفسير: آغاز ماجراى اصحاب كهف

در آيات گذشته ترسيمى از زندگى اين جهان، و چگونگى اين ميدان آزمايش انسانها و مسير زندگى آنان، از نظر گذشت، از آنجا كه قرآن مسائل كلى حساس را غالبا در ضمن مثال و يا مثالها و يا نمونه‏هايى از تاريخ گذشته مجسم مى‏سازد، در اينجا نيز نخست به بيان داستان اصحاب كهف پرداخته و از آنها به عنوان يك" الگو" و" اسوه" ياد مى‏كند.

گروهى از جوانان با هوش و با ايمان كه در يك زندگى پر زرق و برق در ميان انواع ناز و نعمت به سر مى‏بردند، براى حفظ عقيده خود و مبارزه با طاغوت عصر خويش به همه اينها پشت‏پا زدند، و به غارى از كوه كه از همه چيز تهى بود پناه بردند، و از اين راه استقامت و پايمردى خود را در راه ايمان نشان دادند.

جالب اينكه قرآن در اينجا با به كار گرفتن يكى از اصول فن فصاحت و بلاغت نخست سرگذشت اين گروه را بطور اجمال، براى آمادگى ذهن شنوندگان، ضمن چهار آيه نقل كرده، سپس به تفصيل آن در ضمن چهارده آيه مى‏پردازد.

نخست مى‏گويد: آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند"؟! (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً)

ما آيات عجيبترى در آسمان و زمين داريم كه هر يك از آنها نمونه‏اى است از عظمت و بزرگى آفرينش، و نيز در زندگى تو اسرار عجيبى وجود دارد كه هر يك نشانه‏اى است از حقانيت دعوتت، و همچنين در اين كتاب بزرگ آسمانى تو آيات عجيب فراوان است، و مسلما داستان اصحاب كهف از آنها شگفت‏انگيزتر نيست.

اينكه نام اين گروه،" اصحاب كهف" (ياران غار) گذارده شده به خاطر همان است كه آنها براى نجات جان خود به غارى پناهنده شدند چنان كه در شرح حالاتشان خواهد آمد.

و اما" رقيم" در اصل از ماده" رقم" به معنى نوشتن است «1» و به عقيده غالب مفسران اين نام ديگرى است، براى اصحاب كهف، چرا كه سرانجام نام آنها را بر لوحه‏اى نوشته و بر در غار نصب كردند.

بعضى نيز آن را نام كوهى مى‏دانند كه غار در آن واقع شده بود.

و بعضى آن را نام سرزمينى مى‏دانند كه آن كوه در آن بوده.

و بعضى نام شهر و ديارى كه اصحاب كهف از آن بيرون آمدند، ولى معنى اول صحيحتر به نظر مى‏رسد.

اما اينكه بعضى احتمال داده‏اند اصحاب رقيم گروه ديگرى غير از اصحاب كهف بوده‏اند، و در بعضى از اخبار داستانى براى آنها نقل شده است با ظاهر آيه هماهنگ نيست، چرا كه ظاهر آيه فوق اين است كه اصحاب كهف و رقيم يك گروه بودند و لذا بعد از ذكر اين دو عنوان تنها به بيان داستان اصحاب كهف مى‏پردازد و مطلقا سخنى از غير آنها به ميان نمى‏آورد، و اين خود دليل وحدت است

تفسير نمونه، ج‏12

بنام او

باسپاس و قدردانی از جناب فتا1 که بنظرم از روی متن امضایتان باید همان عزیزی باشید که مرا در سوره کهف همراهی نمودید .. بازهم ممنون و سپاسگذار..
وهمچنین سپاس فراوان ازجناب حامدبزرگوار که با فن بیان بسیار شیوا و درحین حال بسیار ساده و به این خوبی و راحتی و همه آنچه را که نیازداشتم تا بدانم بسادگی و راحتیه هرچه تمام بمن عنایت فرمودند و ازاین بابت ازهرسه تن شما عزیزان {جناب عمادبزرگوار و فتا1 عزیز و جناب حامد گرامی} تشکر و قدردانی مینمایم..

باسپاس..

ادامه دارد...

نيازمند هدايت;354070 نوشت:
2 و بعد از آن .. چرا بعدازآیه3 و درآیه 4 میرود سراغ کسانی که برای خدا فرزند گرفته اند و آیا منظور شخص یا اشخاصی خاص بوده ؟؟

[=times new roman]
وَقَالَتِ الْیهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یغْفِرُ لِمَنْ یشَاءُ وَیعَذِّبُ مَنْ یشَاءُ وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَینَهُمَا وَإِلَیهِ الْمَصِیرُ«المائدة/18»
و یهودان و ترسایان گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستیم بگو پس چرا شما را به [کیفر] گناهانتان عذاب می‏کند دنه] بلکه شما [هم] بشرید از جمله کسانی که آفریده است هر که را بخواهد می‏آمرزد و هر که را بخواهد عذاب می‏کند و فرمانروایی آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو می‏باشد از آن خداست و بازگشت [همه] به سوی اوست

بنام او

وسلام متقابل به شماعزیزبزرگوار..


Anoushiravan

در مورد کوروش هم دفاع شخص من از او صرفا به خاطر این است که احتمال اولیای خدا بودن وی وجود دارد. وگرنه من به عنوان یک ژنتیکدان اعتقادی به خون پاک آریایی و اینگونه مزخرفات ندارم

و دلیل حقیرهم برای دفاع از ایشان ابتدا هموطن بودن ایشان است که الان هم خیر و شرش به هیچکس نرسیده و نمیرسد و اصلا روحش هم خبر ندارد که هموطنانش درچندهزاربعداز او فریب نقشه های دشمنانشان را خورده و اینگونه میانشان تفرقه افتاده و .. و مورد بعدی هم حتی اگربرای یک درصدهم احتمالش وجودداشته باشد همینی که شمافرمودید خواهدبود و ..؟؟
و البته درمورد خون پاک آریایی .. ابتدا که میتواند ایجادانگیزه های متعدد برای افراد و همه نوع قشری بنماید والا شما بعنوان یک متخصص علم ژنتیک {اگردرست گرفته باشم چون حروف خیلی ریز و ناخواناچاپ شده اند} و منهم بعنوان یک کارگرنیازمند هدایت و دانش و آگاهی بشما و همه اونایی که روی ژن یا علم دیرینه شناسی و یا حتی زیستشناسی و انسانشناسی تحقیق مینمایند میتوانم بگویم که چرا موجوداتی الان دیگردرمیان مانیستند تا چنانچه توانایی اش را داشتند آنرا در جاهایی که خودمیدانند و مابلند مطرح نمایند شاید کارشون گرفت و توانستند نظریه ای داده وبگویند چه برسر ژن ها و بشر و این موجودات آمده که بازهم دارد میاید که بجز تعدادی انسان گلچین شده که مورد لطف خالق قرار گرفته و میگیرند بقیه یا همگی ..؟؟؟{البته ببخشید بقیه اش قابل بیان روی سایت نیست}
اماآنچه بارزاست همه این دگرگونیها علتی داشته که وحدانیت و یگانگی خداوند و خالق جهان تنها یکی ازهمه آنها میباشد..

باسپاس..

نيازمند هدايت;354070 نوشت:
و منظور از آزمون چه کسانی بوده یا خواهندبود که مورد آزمایش قرارگرفته اند و توسط چه
زیوری و آیا این زیورها طبیعی بوده یا مصنوعی و آیا هم اکنون نیز میباشندیا خیر ؟؟

[=times new roman]
مَنْ كَانَ یرِیدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لَا یبْخَسُونَ«هود-15 »
کسانی که زندگی دنیا و زیور آن را بخواهند [جزای] کارهایشان را در آنجا به طور کامل به آنان می‏دهیم و به آنان در آنجا کم داده نخواهد شد

أُولَئِكَ الَّذِینَ لَیسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِیهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا یعْمَلُونَ«هود-16»
اینان کسانی هستند که در آخرت جز آتش برایشان نخواهد بود و آنچه در آنجا کرده‏اند به هدر رفته و آنچه انجام می‏داده‏اند باطل گردیده است

نيازمند هدايت;255407 نوشت:
و اما سوال اول و سوالات بعدي تا ذوالقرنين :
ادامه دارد..

سلام خدمت شما دوست بزرگوار
من به بهانه خواندن سوال اول شما تمامی پست ها را خواندم ولی سوالی نیافتم. شما در اولین پست این تاپیک وعده فرموده بودید مطالبی را مطرج بفرمایید که فکر میکنم طرج آنها در پاسخ های شما و سایر بزرگواران گم شد. من علاقمند به این بحث هستم. خواهش میکنم مطالب اصلی بحثتان را مطرح بفرمایید.
با تشکر

نيازمند هدايت;354070 نوشت:
1 چرا درآیه اول خداوند تاکیدنموده هیچگونه کژی دراین کتاب ننهاده و یا این تاکید برای چیست و آیا درسوره های دیگر قرآن نیز اینگونه تاکیدات تکرار و بیان گردیده اند یا خیر؟؟

[=arial]با سلام و احترام
دوستان نکات خوبی فرمودند که تشکر میکنم و بنده هم نکاتی رو جهت تکمیل عرض میکنم.
در این باره «فرّاء» مى‏گويد: منظور اين است كه قرآن بر ديگر كتاب‏هاى آسمانى برترى دارد و ضمن تصديق مفاهيم آنها و حراست از آنها، باطل و ناحق را از ساحت آنها دور ساخته و در هم ان‏حال بدان جهت كه آخرين پيام آسمانى است مقررات آنها را نسخ مى‏ كند و مردم را به اين آخرين برنامه و پيام فرا مى‏ خواند.
«ابو مسلم» مى‏گويد: منظور اين است كه، قرآن معيار سنجش و ارزشگذار مقررات دينى است و براى تعيين ارزش آنها، بايد به سوى قرآن روى آورد؛ درست همان گونه كه براى مشخص ساختن ارزش واقعى يك خانه به خبره آن روى مى‏آورند.
«اصّم» بر آن است كه قرآن شريف كتابى است كه تا روز رستاخيز ماندگار است، چراكه مقررات و مفاهيم آن روشن و گوياست و از هر كژى و انحراف و تناقض به دور است درست همان گونه كه در آيه ديگرى مى‏ فرمايد:
و لو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً .
آيا در مفاهيم قرآن نمى‏ انديشند؟ اگر اين كتاب از سوى غير خدا بود بى‏ گمان در آن اختلاف و ناهماهنگى بسيارى مى‏ يافتند.
يادآورى مى‏ گردد كه منظور از به دور بودن از كژى و انحراف كه در وصف قرآن آمده، اين است كه در كران تا كران آن، ذرّه‏اى بيهودگى و بى‏ هدفى و تباهى و سستى و پوچى و بى ‏فايده و بى‏ ثمر بودن، وجود ندارد.

نيازمند هدايت;354070 نوشت:
و بعد از آن .. چرا بعدازآیه3 و درآیه 4 میرود سراغ کسانی که برای خدا فرزند گرفته اند و آیا منظور شخص یا اشخاصی خاص بوده ؟؟

[=arial]از هدف‏ هاى اين كتاب آسمانى اين است كه شرك ‏گرايان و پيش از همه آنان به قريش - كه مى‏ گويند خدا براى خود فرزندى برگرفته است - هشدار دهد.
به باور «حسن» و «محمد بن اسحاق» منظور اين است: و قريش را هشدار دهد و از عذاب بترساند، چرا كه آنان مى‏ گويند: فرشتگان دختران خدايند.
امّا به باور «سدى» و... منظور اين است: و يهود و نصارى را هشدار دهد، چرا كه در آيه پيش هشدار پيامبر متوجّه همه انسان‏ها بود، و در اين آيه متوجه كسانى است كه براى خدا فرزند و همسر مى‏ پندارند، و با دنباله ‏روى از نياكان خويش بر شرك و نادانى خويش اصرار مى‏ ورزند و حاضر به تعمّق و تدبّر و پذيرش حق نيستند و ديگران را نيز از پذيرش حق باز مى‏ دارند.

نيازمند هدايت;354070 نوشت:
در حقيقت ما آنچه را كه بر زمين است زيورى براى آن قرار داديم تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند (7)
و ما آنچه را كه بر آن است قطعا بيابانى بى‏گياه خواهيم كرد (8)

و منظور از آزمون چه کسانی بوده یا خواهندبود که مورد آزمایش قرارگرفته اند و توسط چه
زیوری و آیا این زیورها طبیعی بوده یا مصنوعی و آیا هم اکنون نیز میباشندیا خیر ؟؟


[=arial]آيه شريفه روشنگر آن است كه رفتار و شيوه كار خدا بسان شيوه كار كسى است كه مى‏ خواهد به وسيله آزمون به درون و باطن مردم پى‏برد و از رفتار آنان آگاه گردد، نه اينكه او در حقيقت مى‏ خواهد با اين هدف آنان را بيازمايد، چراكه ذات پاك او به ژرفاى جان‏ها و انديشه و عملكرد آنان آگاه و بر همه نهان‏ها داناست.
گفتنى است كه نظير اين مطلب و اين آيه، در سوره‏ هاى ديگر نيز آمده است.
پاره‏ اى برآنند كه منظور از آزمون و امتحان مردم، همان فرمان و هشدار دادن به مردم است، چراكه به وسيله فرمان و هشدار و بيان مقررات است كه فرمانبرداران و سركشان شناخته مى‏ شوند.
در مورد مفهوم «زينت زمين» نيز دو نظر آمده است:
1 - به باور برخى زينت و آراستگى زمين، مردان آن هستند.
2 - امّا به باور برخى ديگر، دانشمندان و دانشوران و پيامبران خدايند.

[=arial]

نيازمند هدايت;354070 نوشت:
3 و مهمتراینکه چرا بازهم بصورت یکدفعه و ناگهانی میرود سراغ اصحاب کهف و چرا دراینجا
نیزمیفرماید : مگرپنداشتی ؟ و ..؟؟؟
و ..؟؟

به باور «مجاهد» و «قتاده»، منظور اين است كه: اى پيامبر آيا مى‏ پندارى كه سرگذشت «اصحاب كهف» و «رقيم» از آيات شگفت‏ انگيز قدرت ماست؟ نه، آفرينش آسمان‏ها و زمين از اين سرگذشت‏ ها نيز شگفت‏ انگيزتر است.
امّا به باور برخى هنگامى كه جواب سه پرسش شرك‏ گرايان به وسيله فرشته وحى نيامد و پيامبر نيز به اميد ايمان آنان در انتظار پيام خدا بود، اين آيه آمد كه: هان اى پيامبر! تو چنين پنداشتى كه داستان اصحاب «كهف» و «رقيم» شگفت‏ انگيز است و اگر اينها را براى آنان بازگويى ايمان خواهند آورد؟
بر گرفته از تفسیر مجمع البیان ذیل آیات.

و علامه طباطبایی می فرماید:
اين آيات داستان اصحاب كهف را ذكر مى‏ كند كه يكى از سه سؤالى است كه يهود به مشركين ياد دادند تا از رسول خدا (ص) بپرسند و بدين وسيله او را در دعوى نبوتش بي ازمايند. و دو سؤال ديگر- به طورى كه در روايات آمده- يكى داستان موسى و آن جوان همسفر او است، و ديگرى داستان ذى القرنين است. چيزى كه هست در اين آيات داستان كهف را مانند آن دو داستان ديگر طورى نقل نفرموده كه صريح باشد در اين كه آن را از رسول خدا (ص) پرسيده‏اند، همانطور كه در آن دو دارد:" يَسْئَلُونَكَ". گو اين كه در آخر آيات مربوط به داستان كهف نيز چيزى كه اشاره به اين معنا داشته باشد هست، و آن اين است كه مى‏ فرمايد:" در باره هيچ چيز مگو اين كار را فردا مى‏كنم مگر آنكه دنبالش بگويى ان شاء اللَّه".
سياق آيات سه‏ گانه‏اى كه داستان مزبور با آنها شروع شده اشعار به اين دارد كه قصه كهف قبلا به طور اجمال در بين مردم معروف بوده، مخصوصا اين اشعار در سياق آيه" أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً" بيشتر به چشم مى‏ خورد، و مى‏ فهماند كه نزول اين آيات براى تفصيل قضيه است كه از جمله" نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ ..." شروع مى‏ شود.
و وجه اتصالش به آيات قبل اين است كه با اشاره به اين داستان و اينكه جاى تعجب در آن نيست همان مطالب گذشته را تاييد مى‏ كند، كه اگر خداى تعالى موجودات روى زمين را در نظر بشر جلوه داده، و دلهاى آدميان را مجذوب آنها نموده تا بدانها ركون و اطمينان كنند، و توجه خود را بدانها معطوف دارند، همه به منظور امتحان است. و همچنين اگر پس از گذشتن اندك زمانى همه آنها را با خاك يكسان نموده، از نظر انسان مى‏ اندازد و به صورت سرابى جلوه مى‏دهد، همه و همه آياتى است الهى نظير آيتى كه در داستان اصحاب كهف هست، كه خدا خواب را بر آنان مسلط نمود و در كنج غارى سيصد سال شمسى به خوابشان برد و وقتى بيدار شدند جز اين به نظرشان نرسيد كه يا يك روز در خواب بوده ‏اند و يا پاره‏ اى از روز پس مكث هر انسان در دنيا و اشتغالش به زخارف و زينت‏ هاى آن و دلباختگى‏ اش نسبت به آنها و غفلتش از ماسواى آن، خود آيتى است نظير آيتى كه در داستان اصحاب كهف است. همانطور كه آنها وقتى بيدار شدند خيال كردند روزى و يا پاره‏اى از روز خوابيده ‏اند، انسانها هم وقتى روز موعود را مى‏ بينند خيال مى‏ كنند يك روز و يا پاره‏اى از يك روز در دنيا مكث كرده‏ اند، و چنانچه از اصحاب كهف سؤال شد" كَمْ لَبِثْتُمْ" و آنها گفتند:" لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ" از همه انسانها نيز در روز موعود سؤال مى‏شود:" كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ"(مؤمنون، آيات 112 و 113 ) و نيز مى‏فرمايد:" كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ" (احقاف، آيه 35).
پس آيت اصحاب كهف در بين ساير آيات الهى پيشامدى نوظهور و عجيب نيست، بلكه داستانى است كه همه روزه، و تا شب و روزى هست، تكرار مى‏گردد.
پس گويا خداى تعالى بعد از آنكه فرمود:" فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً ... صَعِيداً جُرُزاً" رسول گرامى خود را خطاب مى‏ كند كه: گويا تو متوجه نشدى كه اشتغال مردم به دنيا و ايمان نياوردنشان به اين داستان به خاطر تعلقى كه به زينت‏ هاى زمين دارند، خود آيتى است نظير آيت خوابيدن اصحاب كهف در غار، و به همين جهت اندوهناك شدى تا حدى كه خواستى از غصه خودت را بكشى، و خيال كردى كه داستان اصحاب كهف يك داستان استثنايى و نوظهور و عجيب است، و حال آنكه اين داستان عين داستان زندگى مردم دنياپرست است.
و اگر صريحا رسول گرامش را خطاب نكرد خواست تا نسبت غفلت به ساحت مقدس او نداده باشد، علاوه بر اينكه كنايه از تصريح رساتر است.
اين آن معنايى است كه با تدبر در وجه و چگونگى اتصال اين داستان با آيات قبلش به دست مى‏آيد. و به همين منوال آيات بعدى هم- كه مربوط به آن دو مرد است كه يكى از آنها صاحب دو باغ بود و آيات بعد از آن، كه مربوط است به قصه موسى و همسفرش- معنا مى‏ شود كه به زودى بيانش خواهد آمد. البته مفسرين ديگر در وجه اتصال آيات اين قصه به ما قبل خود وجوه ديگرى ذكر كرده‏ اند كه موجه نيستند، و فائده‏اى در نقل آنها نيست.
تفسیر المیزان ذیل آیه.

بنام او

باعرض احترام ..
بنده بازدن کلید صلوات هم بخود و هم سایر دوستان بزرگوار یادآورمیشوم که این متن یا پست شماراخواندم و اگرمربوط به حقیرهم باشد در وقت مقتضی که آرامشی بر جسم و ذهن حکمفرما شود و برق و اینترنت هم پابرجاباشند پاسخ نیز خواهم داد اما درفرمایش دوست عزیز جناب چالشگر :

سلام خدمت شما دوست بزرگوار
من به بهانه خواندن سوال اول شما تمامی پست ها را خواندم ولی سوالی نیافتم. شما در اولین پست این تاپیک وعده فرموده بودید مطالبی را مطرج بفرمایید که فکر میکنم طرج آنها در پاسخ های شما و سایر بزرگواران گم شد. من علاقمند به این بحث هستم. خواهش میکنم مطالب اصلی بحثتان را مطرح بفرمایید.
با تشکر

ضمن تشکر ازشما عزیز بزرگوار باید عرض نمایم که خیر سوالات در متن پاسخها مفقود نشده اند و بلکه این حقیر باید به کارکارگری خودهم برسم بالاخره زندگی خرج دارد و فقط کامپیوترواینترنت نیست{البته درحدشوخی}





و آفتاب را مى‏بينى كه چون برمى‏آيد از غارشان به سمت راست مايل است و چون فرو مى‏شود از سمت چپ دامن برمى‏چيند در حالى كه آنان در جايى فراخ از آن [غار قرار گرفته]اند اين از نشانه‏هاى [قدرت] خداست‏خدا هر كه را راهنمايى كند او راه‏يافته است و هر كه را بى‏راه گذارد هرگز براى او يارى راهبر نخواهى يافت (17)



به زودى خواهند گفت‏سه تن بودند [و] چهارمين آنها سگشان بود و مى‏گويند پنج تن بودند [و] ششمين آنها سگشان بود تير در تاريكى مى‏اندازند و [عده‏اى] مى‏گويند هفت تن بودند و هشتمين آنها سگشان بود بگو پروردگارم به شماره آنها آگاه‏تر است جز اندكى [كسى شماره] آنها را نمى‏داند پس در باره ايشان جز به صورت ظاهر جدال مكن و در مورد آنها از هيچ كس جويا مشو (22)

...
البته واقعا نمیتوان خالق قرآن را که خالق تمام جهان و کائنات و بلکه جهانی به این عظمت و پیچیدگی هم میباشد چنین سبک و بی مقدار دید که بیاید چنین سخنان ساده و پیش پا افتاده ای را آنهم به چه کسی ؟؟ بزرگترین و عالمترین و داناترین بندگان همه اعصارخود بیان نموده باشد ؟؟
...



باتوجه به اینکه هیچ مقبره ای ازاین افراد {اصحاب کهف} برجای نمانده و دقیقا این داستان درزمان و دوره ای هم مطرح شده که بین معتقدین به معاد و بی دین و بی ایمانان به آن جنگی لفظی برسر آن درگرفته بوده .. بنابراین نمتوان یک نتیجه گیری دیگر هم نمود و آن اینکه بزرگان و مفسرین مسلمان و مخصوصا هموطن شیعی بیایند و یکباردیگربه این بیندیشند که منظورخالق قرآن و این سوره واین داستان چه بسا فراتر از آنچیزی بوده که تا کنون مطرح گردیده و ..
و با این فکر شروع نماییم که فقط یک درصد معنایی دیگرهم دارند؟؟
.....؟؟؟؟؟
و اگر فعلا دست ازتعابیر قبلی کشیده و یا فعلا آنهارا بکناری گذاشته آیا اسراری
مهمتراز تعداد چند انسان ساده و یک سگ یا ..

و آیا بنظر شما نباید بدنبال تفاسیر و تعابیری دیگر هم و حتی مهمتر و بزرگتر و همگام با پیشرفت علم از این خالق بزرگ و دانا و این کتاب بس بزرگ و ارزشمند و بلکه پراسرار نیز بود که هی مرتب درپی کشفی و اختراعی از جهان بظاهر کفر قرآن دوستان نروند و با پیداکردن آیه ای نگویند : ببینید تو قرآن ماهم بوئ؟؟ ..؟؟

که از خود بپرسیم واقعا این خالق بزرگ چه هدف بزرگی را درپی این سخنان بظاهر ساده دنبال نموده یا مینماید که شایدهنوز بعدازگذشت 1400سال درپرده ای ازاسرار و ابهام پنهان مانده باشند.. و اگر؟؟

و درجایی که خداوند میگوید سپاس خدایی را که این کتاب را بربنده اش فروفرستاد احتمالا بیشترنشان از بزرگی و عظمت خالق و کتاب و کلام او خواهدداشت و نه ابتدا بزرگی بنده یا چیزی دیگر..
و اگر فقط یکدرصد منظوراز این آیات {7و8} را فقط و فقط مسیحیان همه دوران و فعلا ساکن در سرزمین اروپا بدانیم که قرار است عذابی سخت اما الهی و کاملا طبیعی بر سرشان نازل شود و ..؟؟


و البته اگر کلمه انسانها که بارنگ قرمز مجزایش کرده بودم فقط به مسیحیان تغییر پیدانماید این تفسیر درست خواهدشد و معنای واقعی خود و بلکه خالق قرآن رابهتربیان و آشکارخواهدنمود..

و اگر چنین بپنداریم که چنین تعبیری را هم خود این اروپائیان و از دهها سال قبل و توسط متخصصانشان { که واقعا مو را از ماست هم میکشند بیرون و ما اگر مو را ببینیم آنها حتی پیچش مو راهم میبینند } به اون پی برده که درهای بسته خود از نژادپرستیه افراطی خود را به ناگاه بر روی یک مشت انسان بظاهر هوچی و بربر و عقب افتاده و بی فرهنگ و نه صرفابرای هدایت آنان باز نمودند که شاید آنان نیز با توجه به چنین آیاتی از قرآن مقدس بوده که ازترس بوقوع نپیوستن یک عذاب،مسلمانان را بدرون خانه های خود راه دادند تا خداوند نیز عذابش را درمورد آنان و تنها به برکت وجود مبارک یک مسلمان یا به تاخیرانداخته یا کلا از اجرایش صرفنظرنماید یا ..؟؟
و اگر..؟؟
...


والبته من خیلی پیشترها {وقبل ازخواندن تعابیرو تفاسیربزرگان} گمان میبردم داستان اصحاب کهف بنوعی دارد داستان کلیه انسانها را قبل از آمدن بزمین بیان میکند که موجودات یا مخلوقاتی از مخلوقات خاص خداوند از خداوند و خالق هستی درخواست مینمایند آنها را در دو شکل یا گروه متضاد خوب و بد به جهانی دیگر یا یک زندگیه جدید دگرگون شده و البته بعد از آفرینش بدی ها فرستاده تا بتوانند بدانند که چه مقدارمیتوانند درمقابل خوبی ها { خوبی کردنها} یا بدی ها { وبدی نکردنها} مقاومت نموده و یا ..؟؟

وآیات بعدی و باتوجه به داستان بعدی آن دو انسان دارا و ندار {فقیر پول و فقیر اخلاق و فهم} چنین تصوری راقوت میبخشید که خداوند دارد ماجرای زندگیه بشردراین سیاره یا همه دنیاهای سلسله وارش را برای پیامبرش شرح میدهد و میگوید تو فکر میکنی که یک داستان به این کوچکی خیلی مهم میباشد یا ..
...
که البته باتوجه به داستان بعدی که آن نیز این مطالب را در بر داشت که یک انسان فقیر مال اما ثرتمند در علم و اخلاق و یکتاپرستی و دیگری ثرتمند مال اما فقیر در اخلاق و رفتار و خداپرستی ست یا بعبارتی یکی با ایمان و دیگری بی ایمان است که البته همه دنیا نیز برهمین اساس چیدمان شده .. یکی خوب و یکی بد یکی بالا و دیگری پایین و ..
والبته همه اینها شاید بازهم تعبیر و تفسیر داشته باشند که آن یکی شکار یا شکارچی یا مظلوم و ظالم در چه چیز و برای چه مدت و درچه سطح و حتی چه جهانی چنین اند و آیا این ظلم درزندگی برونی فرداست یا زندگیه درونی و خانوادگیه او و یا حتی درون ذهن او که انسانها درپاره ای اوقات گمان دارند که هیچ گناهی ازشون سر نزده یا نمیزند و یا هیچ ظلمی ازشون سرنزده یا نخواهدزد درحالیکه بعضی از ما غافلیم که ظلم میتواند حتی در درون ذهن هم شکل بگیرد و بوقوع بپیوندد و حتی بر روی بدن خود و ژنها و میلیونها سلول فهیم و خلاق و هوشمند و زنده که درد را نیز احساس مینمایند تاثیر گذاشته یا چنین ظلمی را مرتکب شویم که چون هنوز انسان انسان را نشناخته یا نمیشناسد و یا عده ای نیز نمیخواهند که بشناسند .. بنابراین گمان نداریم که ظلم ابعاد زیاد و حتی پیچیده ای ممکن است داشته باشد که خودساختگی حتی بدون ظلم به موجوداتی یا مخلوقاتی از خالق بزرگ امکانپذیر نخواهدشد..بنابراین فهم برخی مسائل هم دشوارخواهدشد..

و اما جناب چالشگرعزیز اینها نمونه ای بود که درهم و تکه تکه و تفکیک شده بیان گردیدند تا بدانید که سوال بسیاراست اما شرایط بیان و مطرح کردن هم شرط است و نه تنها مورد امضای شما که وقت و زمان و چیزهای دیگر هم باید یکجا جمع شوند تا سوالی شکل بگیرید یا مطرح و بیان گردد..
و اما سوالات را که مد نظر دارم و درواقع از آیه 60 به بعدهم میباشند .. چشم در ادامه پست و یکایک { و البته بسته به شرایط ازجمله همان عدم قطع ناگهانی برق یا اینترنت یا .. یا کارهای متفرقه } خدمت شما و اساتید محترم عرض خواهندشد..

باسپاس و درپناه او ..

بنام او

ضمن تشکرازاساتید گرامی .. سوال بعدی ام درمورد این آیه مبارک میباشد که تفسیرش چیست؟

و براى آنان زندگى دنيا را مثل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستاديم سپس گياه زمين با آن درآميخت و [چنان] خشك گرديد كه بادها پراكنده‏اش كردند و خداست كه همواره بر هر چيزى تواناست (45)

باسپاس..

بنام او

آیات بعدی که دانستشان درهمین تاپیک برایم ضروری ونیاز میباشند که امیدوارم اساتید پاسخگو همچون گذشته پاسخهایی کوتاه و مفید اراده نمایند بشرح ذیل میباشند:

و [ياد كن] روزى را كه كوهها را به حركت درمى‏آوريم و زمين را آشكار [و صاف] مى‏بينى و آنان را گرد مى‏آوريم و هيچ يك را فرو گذار نمى‏كنيم (47)

و ايشان به صف بر پروردگارت عرضه مى‏شوند [و به آنها مى‏فرمايد] به راستى همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم [باز] به سوى ما آمديد بلكه پنداشتيد هرگز براى شما موعدى مقرر قرار نخواهيم داد (48)

البته این دوآیه همچون آیه قبل 45 که درپستی مجزا گذاشته شد مهم تر خواهندبود..


و [ياد كن] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم آدم را سجده كنيد پس [همه] جز ابليس سجده كردند كه از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپيچيد آيا [با اين حال] او و نسلش را به جاى من دوستان خود مى‏گيريد و حال آنكه آنها دشمن شمايندو چه بد جانشينانى براى ستمگرانند (50)


[من] آنان را نه در آفرينش آسمانها و زمين به شهادت طلبيدم و نه در آفرينش خودشان و من آن نيستم كه گمراهگران را همكار خود بگيرم (51)


و [ياد كن] روزى را كه [خدا] مى‏گويد آنهايى را كه شريكان من پنداشتيد ندا دهيد پس آنها را بخوانند و[لى] اجابتشان نكنند و ما ميان آنان ورطه‏اى قرار دهيم(52)

{البته خیلی مایل بودم تا سوالات خودم رانیزوالبته بصورت ریز دراین بین مطرح مینمودم ولی متاسفانه وجودعلتهایی و ازجمله طولانی شدن متنها اجازه نمیدهند}

و پروردگار تو آمرزنده [و] صاحب رحمت است اگر به [جرم] آنچه مرتكب شده‏اند آنها را مؤاخذه مى‏كرد قطعا در عذاب آنان تعجيل مى‏نمود [ولى چنين نمى كند] بلكه براى آنها سر رسيدى است كه هرگز از برابر آن راه گريزى نمى‏يابند(58)

و [مردم] آن شهرها چون بيدادگرى كردند هلاكشان كرديم و براى هلاكتشان موعدى مقرر داشتيم (59)



1 لطفا تفاسیر اساتید را اگرامکانش میباشد کمی خلاصه تر و حتی کمی هم فارسی تر بیان نمایید و واقعا گشتن بدنبال یک منبع تفسیر که ابتدا آیه را بیان نموده باشد و بعد مختصرکوتاهی روبروی آیه درمورد آیه تفسیرنموده باشد و بعد برود سراغ تفاسیر طولانیتر یافت نمیشود یا حداقل به این راحتی ها یافت نمیشوند..

2 و سوال دوم آیا در این آیات نیز همچنان روی سخن خدا با پیامبراسلام {ص} میباشد یا شخصی دیگر؟؟

باسپاس ازاساتید


انشاا... بعداز دریافت پاسخها ..
ادامه خواهدداشت..


باسپاس..


سلام دوست عزیز نیازمند هدایت
شما تمایل دارید از زوایای جدیدی به آیات و سوره های قرآن کریم نگاه کنید. این موضوع باالشخصه برای من جالب و قابل توجه است و تمایل دارم آنرا پی گیری و هرجا که مقدور باشد همراهی کنم. اما قکر میکنم (البته با پوزش- این نظر شخصی من است) مطالبتان نیاز به انسجامی بهتر و توضیحات کاملتری به اختصار داشته باشد. شاید سن من اجازه تمرکز بیشتر در مطالب را به من نمیدهد ولی دنبال کردن مطالبتان کمی سخت است.

انتهای پست 24:

نيازمند هدايت;354415 نوشت:
سوالات را که مد نظر دارم چشم در ادامه پست و یکایک { و البته بسته به شرایط ازجمله عدم قطع ناگهانی برق یا اینترنت یا .. یا کارهای متفرقه } خدمت شما و اساتید محترم عرض خواهندشد..

پست 25:

نيازمند هدايت;354474 نوشت:
ضمن تشکرازاساتید گرامی .. سوال بعدی ام درمورد این آیه مبارک میباشد و براى آنان زندگى دنيا را مثل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستاديم سپس گياه زمين با آن درآميخت و [چنان] خشك گرديد كه بادها پراكنده‏اش كردند و خداست كه همواره بر هر چيزى تواناست (45)
باسپاس..

کدام سوال؟

نيازمند هدايت;354501 نوشت:
آیات بعدی که خواهان بحث روی آنها میباشم این آیات نمیباشند بلکه اینهارابرای اطلاعات عمومی خودم مطرح نمودم ..

با تشکر

بنام او

وسلام

چالشگر

شما تمایل دارید از زوایای جدیدی به آیات و سوره های قرآن کریم نگاه کنید.


و براى آنان زندگى دنيا را مثل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستاديم سپس گياه زمين با آن درآميخت و [چنان] خشك گرديد كه بادها پراكنده‏اش كردند و خداست كه همواره بر هر چيزى تواناست (45)

جسارته ولی الان مدتی ست که دارم درسایتها و وبلاگهای مختلف جستجومینمایم تا تفسیر سوره کهف و این
آیه مبارک را بیابم اما موفق نمیشوم ..؟؟
بهرحال اینم از اقبال بد ماست که توی یه همچنین روز و
لحظه ای نتوانی یک سایت تفسیر آیات کتابمقدس را به راحتی و آسانی پیدانماییم؟؟
{ وتازه بعدازپیدانمودن هم ابتدا شرط میگذارند که ثبتنام نمایید؟؟ ثبتنام هم که میکنی کلید ثبتنامشانپیدا
نمیشود؟؟ باورکنید همین الان با همین موضوع درگیرمیباشم}
درحالیکه بنظرم همه دولتهای اسلامی باید ازسایتها و حتی وبلاگهای دینی و قرآنی درچنین شرایطی و بطور
کامل و جامع حمایت و پشتیبانی کامل نمایند..

اما گذشته ازاین حرفها و تاوقتی که اساتید محترم پاسخ موجود را بیان نمایند یا خودم تفسیر آیه را بیابم ..
فکرنمیکنم تفسیر این آیه مبارک قدیم و جدید داشته باشد؟؟ و فکرمیکنم این فقط شاید نظرشماباشدکه البته خوب هم میباشد چون گفته شده و میشود که قرآن برای تمام عصرها و دورانها میباشد و ازاین جهت بسیاردرست میفرمایید و بلکه نظرتان محترم هم میباشد و ..
و البته با شعارامضای شما هم کمی درتضاد خواهدشد ولی ..

ولی درمورد متنهای انتخابیه دیگرتان هم که شاید بظاهرالان جوابشان رانگرفتید که متاسفانه این باز از
کم صبری ما ریشه میگیرد که میخواهیم پایمان را به آب بزنیم اما خیس نشود یا دوست داریم چیز بزرگتری را بدست بیاوریم اما مایل نیستیم چیز کوچکتری را ازدست بدهیم اما..
اما درادامه تاپیک که به آیات 60 به بعد و هرچه جلوتر میرسید احتمالا هم شما و
هم همه عزیزانی دیگر مثل شما تمام پاسخهای احتمالیه ذهن خود را نیز دریافت مینمودید و البته اینهم
عرض نمایم که مقصر اصلی هم خودحقیرمیباشم که بااینکه جنس خودمان رابهترمیشناسم که تا چه اندازه
کم صبر و صبوریم بازهم اینهمه صبورانه و سربسته سخن میرانم و یا پست ارسال مینمایم؟؟
بهرحال من دارم روی روال کارخودم وحتی بعضی مواقع خارج از این روال ، پستهای خودم را میزنم وسوالات
خودم رامطرح مینمایم ..این دیگه بگردن من نیست که اساتید زودپاسخ دهند یا دیر یا عزیزی دیگربیاید و متنی
را خارج ازموضوع بزند یا عزیزدیگریتمایل نشان دهد برای فهم بیشترمطالب و درضمن اگرکمی هم دقت بود
ملاحظه مینمودید که درپست 26 و درسه سطر ابتدایی بعدازاتمام نوشتن کل متن و مجددا بازنویسی
شده بودند و این یعنی مربوط به ابتدا نبودند و همین امر شاید آغازرا برای خواننده عزیز و فهیم کمی بامشکل
مواجه کرد که هم اکنون نیزتصحیح میگردد..

باسپاس..

بنام او

آیه 45 سوره کهف

و براى آنان زندگى دنيا را مثل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستاديم سپس گياه زمين با آن درآميخت و [چنان] خشك گرديد كه بادها پراكنده‏اش كردند و خداست كه همواره بر هر چيزى تواناست

(45)






تعبیریاتفسیرآیه45سوره مبارک کهف:
آغاز و پايان زندگى دنيا در يك تابلو زنده .. در آيات گذشته سخن از ناپايدارى نعمتهاى جهان ماده بود، و از آنجا كه درك اين واقعيت براى يك عمر طولانى به مدت شصت يا هشتاد سال براى افراد عادى كار آسانى نيست، قرآن در ضمن يك مثال بسيار زنده و گويا اين صحنه را كاملا مجسم مى‏كند، تا غافلان مغرور با مشاهده آن- كه در عمرشان بارها و بارها تكرار شده و مى‏شود- از اين غرور و غفلت بيدار شوند، مى‏گويد: اى پيامبر! «زندگى دنيا را براى آنان به آبى تشبيه كن كه از آسمان فرو مى‏فرستيم» (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ).

اين قطره‏هاى حيات بخش بر كوه و صحرا مى‏ريزد «و به وسيله آن گياهان زمين (سر سبز مى‏شود و) در هم فرو مى‏رود» (فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ).
پوست سخت و پر مقاومت دانه در برابر نرمش باران نرم مى‏شود، و به جوانه گياه اجازه عبور مى‏دهد، سر انجام جوانه نو رس از دل خاك سر بر مى‏دارد. آفتاب مى‏درخشد نسيم مى‏وزد، مواد غذايى زمين كمك مى‏كند، و اين جوانه نو رس با نيرو گرفتن از همه اين عوامل حيات به رشد و نموّ خود ادامه مى‏دهند آن چنانكه بعد از مدت كوتاهى گياهان زمين سر بر سر هم مى‏گذارند و در هم فرو مى‏روند.
صفحه كوه و صحرا يك پارچه جنبش و حيات مى‏شود، شكوفه‏ها و گلها و ميوه‏ها يكى بعد از ديگرى زينت بخش شاخه‏ها مى‏شوند، گويى همه مى‏خندند، فرياد شادى مى‏كشند، به وجد و رقص در آمده‏اند.
ولى اين صحنه دل‏انگيز ديرى نمى‏پايد، بادهاى خزان شروع مى‏شود و گرد و غبار مرگ بر سر آنها مى‏پاشد هوا به سردى مى‏گرايد، آبها كم مى‏شود «و بعد از مدتى (آن گياه خرم و سرسبز) مى‏خشكد» (فَأَصْبَحَ هَشِيماً).
آن برگهايى كه در فصل بهار آن چنان شاخه‏ها را چسبيده بودند كه قدرت هيچ توفانى نمى‏توانست آنها را جدا كند آن قدر سست و بى‏جان مى‏شوند كه «بادها آن را به هر سو پراكنده مى‏كند» (تَذْرُوهُ الرِّياحُ).
«آرى خداوند بر هر چيزى توانا بوده و هست» (وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مُقْتَدِراً)



دراین تفسیر بسیار زیبا ابتدا بزیبایی و روشنی مثالی زیباتر بیان گردیده و میگردد که زندگی در دنیا بمانند چیست که نمونه اش هم بقول راوی فراوان درکنارما و جلوی دیدگان ماست مانند زنده و مرده شدن میلیاردها سلول و موجود و مخلوق دیگر که هر لحظه درحال تکرار زنده و مرده شدن موجودات برای ما انسانها میباشند .. اما؟؟

اما سوال حقیر اینجاست که باتوجه به خود داستان کهف میتوان گفت بله این آیه دارد مسئله معاد را متذکرمیشود اما باتوجه به آیات 7 و 8 و مخصوصا 8 چه ؟؟
آیا این خود آب نبوده و نمیباشد که سبب خشکسالی خود گیاه گردیده ؟؟

و البته اشاره به گناه آنانیکه خدارا دارای فرزند دانسته و میدانند که آیه را با این دید میتوان به این نیز تشبیه نمود که این آب که شاید فعلا فقط نشانه ای است و نه چیزی بیشتر گیاه را که مظهر زندگی ست را ازبین برده و دراینجا شاید قدرت گناه این عده را که برای خدا شریک یا فرزند قائل شده اند دارد نمایان میسازد که شاید شدت این گناه بر هوا نیز تاثیر گذاشته و سپس بعد از جذب آن در قطرات باران و طی فرآیند مخصوص بخود ، مجددا به زمین رسیده که بمحض برخورد گیاه با این آب که دارای زندگی ، اما زندگیه گناهکارانه بوده یا میباشد گیاه را که مظهر سرسبزی و طراوت و زندگیه جاری بوده و میباشد را چنان خشک و مرده گردانیده یا میگرداند که این گیاه که اینک او نیز آلوده به ویروس گناه شده مجددا توسط پدیده باد بحرکت درآمده و بهر جا که خالق اراده نماید یا باید برود رفته که ممکن است با چرخش زنجیره ای خود ، خداوند یا خالق قرآن بنوعی دارد راههای انتقال گناه را مذکرمیشود یا معرفی مینماید که انسان مراقب اعمال خود باشد و مخصوصا ساکنان بخشهایی که در آن حوالی کشاورزی صورت میپذیرد که شاید شدت یا ازدیاد گناه موجب آلودگی میوه یا مزارع زارعان و درنهایت خشکسالی نیز گردیده یا گردد و ..
و ..

و انشاا...درپست بعدی سوالات مربوط به آیات 60 به بعد مطرح خواهندشد..

باسپاس..

اطیب البيان في تفسير القرآن، ج‏8، ص: 361
[سوره الكهف (18): آيه 45]
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مُقْتَدِراً (45)
و بزن از براى اين متكبّرين و متموّلين و كفّار و مشركين مثل حيات دنيوى را مثل آبى است كه ما نازل كنيم او را از طرف بالا، پس آميخته شود بآن گياه هاى زمين. پس صبح مى‏كند خشك و در هم شكسته پراكنده ميكند آنها را بادها و هست خداوند بر هر چيز مقتدر.
توضيح كلام: اينكه در بيابان‏ها كه وسيله آب از نهر و چشمه و چاه نيست و زمين خشك و ساده است موقعى كه باران مى‏بارد گياه‏هاى خود روى در آنها مى‏رويد و زمين سبز و خرّم مى‏شود، پس از آن باران قطع شود بفاصله كمى زمين خشك مى‏شود و اين علف‏ها چون ريشه ثابتى ندارد و آب بآنها نمى‏رسد خشك ميشود و بتوسط بادها پراكنده بيابان مى‏شود خداوند حيات دنيوى را تشبيه باين گياهها فرمود چهار صباحى تر و تازه و خرّم ميشود، سپس رو بنكس ميگذارد تا اجل ميرسد خشك ميشود، پس از آن خاك مى‏شود چون ريشه ثابت ندارد، مثل حيات اخروى نيست كه ابد الآبادتر و تازه نه نكس دارد و نه خشك مى‏شود و نه پراكنده لذا ميفرمايد:
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مرجع ضمير هم، كسانى هستند كه مغرور بدنيا شدند و علاقه‏مند به مال و جاه و رياست آن شدند يا من بدنيا اشتغل- قد غرّه طول- الأمل- و الموت يأتى بغتة- و القبر صندوق العمل مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كه تمام لذائذ و نعم آن مخلوط و مقرون بهزار گونه بلا و مصيبة است‏
دار بالبلاء محفوفة و بالغدر موصوفة
دار محنة و بلية كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ ماء، آن ماء الحيوة است كه آن بآن افاضه مى‏شود مثل باران كه قطره قطره نازل مى‏شود فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ نبات روح مال و بنون و عشيره و قبيله و رياست و غلبه است فَأَصْبَحَ هَشِيماً كه اجل رسيد تمام آنچه داشت پراكنده صحراى دنيا شده مالش رياستش نصيب ديگران شد تَذْرُوهُ الرِّياحُ تمام را باد برد و بهر گوشه‏اى انداخت وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مُقْتَدِراً قدرة توانايى است، اقتدار تسلط و غلبه است، تمام تحت سلطه او هستند، تمام اينها عاريه است، يك روز ميدهد و يك روز پس ميگيرد.

ترجمه الميزان، ج‏13، ص: 442

" وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ ..."
اين دومين مثلى است كه در سابق بدان اشاره كرديم و گفتيم كه براى بيان حقيقت زندگى دنيا و زينتهاى سريع الزوال، آن دو مثل را آورده.
كلمه:" هشيم" كه بر وزن فعيل است، به معناى" مهشوم" بر وزن مفعول است، و به طورى كه راغب «1» گفته به معناى شكسته شدن چيزهاى سست و بى دوام از قبيل گياهان است. و كلمه" تذروه" از" ذرأ" به معناى تفريق و جدا كردن است. بعضى گفته‏اند: به معناى آوردن و بردن است (مانند گياه شكسته و خشكى كه بادها از اين طرف به آن طرفش مى‏برند).
و اگر فرمود:" فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ- پس گياه زمين با آن مختلط شد" و نفرمود:
" فاختلط بنبات الارض- با گياه زمين مختلط شد" براى اشاره به اين نكته است كه در تكوين گياهان آب از ساير عناصر بيشتر است، و اگر با آب آسمان ساير آبها يعنى آب چشمه- سارها و نهرها را ذكر نكرد بدين جهت است كه مبدأ هر آب ديگرى همان آب آسمان است.
و كلمه" اصبح" در آيه شريفه به طورى كه گفته‏اند به معناى" صار- شد" مى‏باشد، نه اينكه بخواهد خبرى را كه داده مقيد به هنگام صبح كند.
و معناى آيه اين است كه: براى اين فرو رفتگان در زينت حيات دنيا و روى‏گردانان از ياد پروردگار خود زندگى دنيا را به آبى مثل بزن كه ما از آسمان نازلش كرديم و گياهان زمين با اين باران مختلط گشته سبز و خرم گرديد و طراوت و بهجت يافت و به زيباترين شكلى نمودار گشت، سپس هشيمى (گياه خشكى) شكسته شد كه بادها شاخه‏هاى آن را از هم جدا نموده به اين سو و آن سو مى‏برد، و خدا بر هر چيزى مقتدر است.

برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 46

(آيه 45)- آغاز و پايان زندگى دنيا در يك تابلو زنده: در آيات گذشته سخن از ناپايدارى نعمتهاى جهان ماده بود، و از آنجا كه درك اين واقعيت براى يك عمر طولانى به مدت شصت يا هشتاد سال براى افراد عادى كار آسانى نيست، قرآن در ضمن يك مثال بسيار زنده و گويا اين صحنه را كاملا مجسم مى‏كند، تا غافلان مغرور با مشاهده آن- كه در عمرشان بارها و بارها تكرار شده و مى‏شود- از اين غرور و غفلت بيدار شوند، مى‏گويد: اى پيامبر! «زندگى دنيا را براى آنان به آبى تشبيه كن كه از آسمان فرو مى‏فرستيم» (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ).
اين قطره‏هاى حيات بخش بر كوه و صحرا مى‏ريزد «و به وسيله آن گياهان زمين (سر سبز مى‏شود و) در هم فرو مى‏رود» (فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ).
پوست سخت و پر مقاومت دانه در برابر نرمش باران نرم مى‏شود، و به جوانه گياه اجازه عبور مى‏دهد، سر انجام جوانه نو رس از دل خاك سر بر مى‏دارد. آفتاب
مى‏درخشد نسيم مى‏وزد، مواد غذايى زمين كمك مى‏كند، و اين جوانه نو رس با نيرو گرفتن از همه اين عوامل حيات به رشد و نموّ خود ادامه مى‏دهند آن چنانكه بعد از مدت كوتاهى گياهان زمين سر بر سر هم مى‏گذارند و در هم فرو مى‏روند.
صفحه كوه و صحرا يك پارچه جنبش و حيات مى‏شود، شكوفه‏ها و گلها و ميوه‏ها يكى بعد از ديگرى زينت بخش شاخه‏ها مى‏شوند، گويى همه مى‏خندند، فرياد شادى مى‏كشند، به وجد و رقص در آمده‏اند.
ولى اين صحنه دل‏انگيز ديرى نمى‏پايد، بادهاى خزان شروع مى‏شود و گرد و غبار مرگ بر سر آنها مى‏پاشد هوا به سردى مى‏گرايد، آبها كم مى‏شود «و بعد از مدتى (آن گياه خرم و سرسبز) مى‏خشكد» (فَأَصْبَحَ هَشِيماً).
آن برگهايى كه در فصل بهار آن چنان شاخه‏ها را چسبيده بودند كه قدرت هيچ توفانى نمى‏توانست آنها را جدا كند آن قدر سست و بى‏جان مى‏شوند كه «بادها آن را به هر سو پراكنده مى‏كند» (تَذْرُوهُ الرِّياحُ).
«آرى خداوند بر هر چيزى توانا بوده و هست» (وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مُقْتَدِراً).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏15، ص: 73

اكنون خداوند متعال به پيامبر خود دستور ميدهد كه براى مردم مثلى بزند كه آنها را از دنيا بى‏ميل و به آخرت، راغب گرداند. ميفرمايد:
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ: اى محمد، براى آنها در باره زندگى دنيا مثل بزن. دنيا به آب باران مى‏ماند كه از آسمان نازل مى‏كنيم و بوسيله آن گياهان را در زمين مى‏رويانيم. منظره سبز گياهان و شاخ و برگهايى كه بهم پيچيده‏اند، انسان را شيفته خود ميكند و او را بدامن صحرا و تماشاى بهار مى‏كشاند، اما سبزه‏ها و گلهاى بهارى ديرى نمى‏پايند، سرانجام مى‏خشكند و بصورت خار و خاشاك بوسيله بادها به اين طرف و آن طرف، پرتاب ميشوند. دنيا هم همين حال را دارد.
اين آيه، در سوره يونس تفسير شده است.
وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مُقْتَدِراً: خداوند بر هر چيزى قادر است و كسى را ياراى جلوگيرى از قدرت و اراده او نيست. حسن گويد: يعنى خداوند پيش از وجود هر چيزى بر آن قادر بوده است. زجاج گويد: يعنى قدرت خداوند حادث نيست، بلكه همواره او داراى قدرت بوده و هست. مذهب سيبويه همين است. برخى گويند: اين
جمله، خبر از ماضى و در باره آينده است.
اين مثل، در باره متكبرانى است كه بدنيا مغرور شده و از مجالست مؤمنين تهيدست، سر باز زده‏اند. خداوند به آنها خاطر نشان ميكند كه: دنيا مورد توجه او نيست. دنيا بگياه سبزى مى‏ماند كه با ريزش قطرات باران مى‏رويد و سبز و خرم ميشود، اما همين كه آب باران به او نرسيد، ميخشكد و بصورت خاشاك در مى‏آيد.

إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا«7»
ما آنچه را روی زمین است زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل می‌کنند!

وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیهَا صَعِیدًا جُرُزًا«8»
(ولی) این زرق و برقها پایدار نیست، و ما (سرانجام) قشر روی زمین را خاک بی گیاهی قرار می‌دهیم!

بنام او

باتشکرازشما جناب فتا اگر امکانش هست بهمین سادگی و زیبایی پست شماره 26 واقع درصفحه 3 را نیز کمی درموردش شرح یا پاسخ داده و مخصوصا سوال دوم که آیا تا به اینجا نیز همچنان روی سخن ،خود پیامبرگرامی اسلام{ص} میباشند ؟؟

باسپاس..

أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏8، ص:363 و
364 [سوره الكهف (18): آيه 47]

وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً (47)
و روزى كه سير ميدهيم كوه‏ها را و مى‏بينى كه زمين ظاهر شده و محشور مى كنيم آنها را پس وا نمى‏گذاريم از آنها احدى را اين اشاره بروز محشر است كه تمام خلق اوّلين و آخرين محشور مى‏شوند و احدى باقى نمى‏ماند و در اين آيه مسئله مشكلى است بايد حلّ شود.
توضيح اينكه حكماء قديم معتقد بودند كه كره زمين ساكن و نقطه مركزيست و تمام آسمانها از سيّارات و ثوابت حتى عرش اعظم دور كره زمين سير دارند عرش تمام آسمانها را بر خلاف توالى در يك شبانه روز سير مى‏دهد و تشكيل شب و روز ميديد و هر كدام از آسمانها حركت مخصوصى بر توالى سير مى‏كنند آسمان قمر قريب بيكماه شمس يك سال لكن اين عقيده فسادش ظاهر شد و اينكه كره زمين دو حركت دارد حركت وضعى دور خود ميچرخد در يك شبانه روز و حركت انتقالى دور كره شمس در يك سال با منظومه‏هاى شمسى و در قرآن مجيد هم اشاره باين موضوع دارد.
وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ نمل آيه 90 و كره شمس با منظومه‏هاى شمسى يك حركت ديگرى دارند مستقيما بطرف كره وكاء كه بلسان عرب نصر الطائرش مينامند و شايد مراد عرش اعظم باشد و موقعى كه به آن كره رسيدند تمام از حركت مى‏افتند و كرات نزديك بهم ميشود كه روز قيامت باشد ديگر نه شب هست نه روز نه ماه نه سال بنا بر اين اشكالى متوجه ميشود كه خداوند ميفرمايد در اين آيه شريفه كه روز قيامت وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ با اينكه تمام كرات از حركت ميافتند و سكونت پيدا مى‏كنند، لكن جواب اينكه جبال از جاى خود كنده مى‏شود و از هم ميپاشد و اين غير از حركت كره است چنانچه در آيه ديگر ميفرمايد:
يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ كانَتِ الْجِبالُ كَثِيباً مَهِيلًا مزمّل آيه 14.
وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً الحاقة آيه 14 وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً ديگر نه عمارتى نه كوهى نه شجرى نه دريايى نه زرعى روى زمين نيست فقط صفحه ساده وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً كه جن و انس و ملك و هر ذى حياتى حتى حيوانات حتى وحوش وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ تكوير آيه 5.
[سوره الكهف (18): آيه 48]
وَ عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً (48)
در معرض پيشگاه پروردگار تو در مى‏آيند و محشور مى‏شوند صف در صف و بآنها مى‏گوييم كه هر آينه بيائيد در پيشگاه خداوند متعال همان نحوى كه خلق كرديم شما را در اول دفعه بلكه گمان كرديد كه ما هرگز براى شما موعد و وعده- گاهى قرار نمى‏دهيم.
عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّكَ‏
ملائكه مى‏آيند و آنها را از قبور خود بيرون ميكشند و ميبرند در صحراى محشر كه در حديث از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله داريم فرمود
(يحشر- الناس من قبورهم يوم القيامة حفاة عرات)
(صفا).
در خبر است صد و بيست صف كشيده مى‏شود يك طرفش مشرق است و يك طرف مغرب هشتاد صف امت پيغمبرند از اول بعثت تا آخر رجعت و چهل صف امم سالفه هستند.
َدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ
موقعى كه بدنيا آمديد نه قدرت داشتند نه مال و منال و نه عدّة و عدّة نه خدم و حشم عريان برهنه همين نحو وارد قيامت مى‏شوند بلى اهل ايمان با لباس وارد مى‏شوند و اينها هم سه قسم هستند يك قسم كه اكثر باشند با كفن و لذا در اخبار دارد كفن خود را سنگين و حلال و پاك كنيد باعث آبروى شما مى‏شود در قيامت و نيز دارد ما بهترين اموال خود را بر سه مصرف صرف مى‏كنيم مهر عيال لباس احرام كفن قسم دوم لباس بهشتى مى‏آورند و آنها را مى پوشانند قسم سيّم شهداء كه با لباس شهادت وارد مى‏شوند و اما غير مؤمن عريان و برهنه حتى سؤال كردند كه از يكديگر خجلت نمى‏كشند و حيا نمى‏كنند فرمود لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ عبس آيه 37.
ْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً
و منكر حشر و نشر شديد و گفتيد إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا مؤمنون آيه 37 و گفتيد ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثيه آيه 24.

بنام او

وبعدازسلام..

{مختصری تا کوتاه}
{البته معتقدم وقتیکه یک موضوع درتاروپود یک شخص چنان نفوذ نموده که فرهنگ و زندگیه او راساخته بنابراین توقع رنگ باختن فوری نیز توقعی بیهوده خواهدبود که به این سادگی و راحتی هم از وجود او محو نشده و چنین انتظاری بلکه بیهوده و زورمدارانه و دورازعقل و شعورومنطق انسانی،الهی ست ..
لذا فرهنگ نگاه بقرآن نیز یابرای آنان که آنرا علمی و سرشارازهزاران رازنگفته میدانند و یا برای دیگرانی که آنرابسیارساده طلقی نموده اند اشتباهی صورت گرفته که درهردوصورت تغییر یک فرهنگ عجین شده درخون و خوی و رفتار انسانها کار بسیار مشکلی اما شدنی ست لذا..
لذا نگاه بقرآن ساده متعلق به 1400 سال قبل و تا اواخر حتی همین قرن نیز شاید دوراز از انتظارو ذهن نیامده اما دراین دوران که هزاران رازورمز ازآن سربه بیرون زده و هرروزنیز شاهد افشای سری از اسرار اوئیم .. شاید کارچندان پسندیده ای هم نیاید و احتمالا تنها یا یکی ازمهمترین دلایل آن کمبود علم و دانش یا عدم بموقع دسترسی عالم و دانشمند مسلمان به همه علوم روز جهانی { توسط دانشمندان و محققان مسلمان } میباشد که اجازه نداده و نمیدهد نگاه قدیمی و ساده تغییر نماید و اما اگرقدری اراده و کوشش باشد شاید بتوان انتظاری نیزداشت و تا آنزمان هم هرنوع ابرازی توسط پیروان دیدگاه قرآن علمی و اسرار کشف نشده هرچند تاثیر چندانی در زمان اکنون نخواهدداشت اما زاینده ای در تفکراتی جدید و آنهم برای زمان و نسلهای آینده و آینده ای چه دور یا چه نزدیک خواهندشد لذا..
لذا ابرازاین نکته ازطرف حقیرهم هیچ تاثیری فعلا برجای نخواهدگذاشت که شاید منظورازاین آیه نیز هیچ قیامتی به این صورتی که بیان گردیده و میگردد نخواهدبود و شاید اصلا درزمان قیامت قرارنیست که انسان همچنان دراین دنیا و انسان باشد و {ومنظورشکل ظاهریه امروزیه انسانی خواهدبود که فعلا در این دنیا {سیاره زمین} دارای چنین تن و بدنی شده ایم} و واقعا معلوم نیست که در زمان قیامت هر انسان یا موجود ومخلوقی در کجا و صاحب چه شکل ظاهری خواهدبود { ونه نام و اسامی} لذا..؟؟
لذاتفاسیرهم قابل تجدیدنظر یا بازسازی خواهندشد چرا که نمونه آنرا داریم دربحث پیامبران و معصومیت مطلق آنان میبینیم که البته دراینجا ربطی به سوالات مطرح شده مانخواهدداشت..لذا..؟؟}

لذا ازتوضیحات کامل شمادوست گرامی هم بسیارسپاسگذارم اما ؟؟
اماسوال آخر را پاسخ نفرمودید که تا اینجا ، روی سخن همچنان پیامبر اسلام {ص} میباشد یا شخص دیگر؟؟ و البته شاید درحال ارسال این پاسخ هم باشید که من تا این لحظه آنرا مشاهده ننمودم..

و سوال بعدی بعداز دانستن این سوال درمورد آیات 60 این سوره به بعد و ابتدا خود آیه 60 خواهدبود که اگرمحبت نموده درمورد آن نیز کمی توضیح بفرمایید سپاسگذارخواهم شد..

و [ياد كن] هنگامى را كه موسى به جوان [همراه] خود گفت دست بردار نيستم تا به محل برخورد دو دريا برسم هر چند سالها[ى سال] سير كنم (60)

1 منظور مجددا روی سخن و صحبت خداوند چه کسی ست؟؟
2 و منظور از محل برخورد دو دریا در این آیه چه میباشد؟؟
3 درمورد جوان همراه بعدا صحبت خواهیم نمود چون بحثهای گوناگون دراین مورد را و حتی ازطریق قلم زیبای خودتان شنیده یا خوانده وازاین بابت بسیارسپاسگذارم..

درپناه او..

سلام

[=times new roman]البته روی سخن فقط بر محمد(ص) نیست چرا که محمد (ص) رسول است و باید هرانچه را که به اومیرسد منتقل نماید .پس روی سخن با هرجوینده حق است !
اما در ایه مورد بحث به نظر میرسد روی سخن نه بر موسی بلکه بر پیامبران است که در مقابل امامان کم میاورند یعنی پیامبران پیام رسانند و امامان مجری البته برخی از پیامبران چون حضرت ابراهیم و حضرت محمد امام هم بوده اند .
اما حد دو دریائی که موسی سعی به رسیدن به ان دارد در واقع رسیدن به مرحله امامت است که توانش را ندارد و ناکام میماند !

بنام او

باسلام..

فتا 1

سلام

[=times new roman]البته روی سخن فقط بر محمد(ص) نیست چرا که محمد (ص) رسول است و باید هرانچه را که به اومیرسد منتقل نماید .پس روی سخن با هرجوینده حق است !
اما در ایه مورد بحث به نظر میرسد روی سخن نه بر موسی بلکه بر پیامبران است که در مقابل امامان کم میاورند یعنی پیامبران پیام رسانند و امامان مجری البته برخی از پیامبران چون حضرت ابراهیم و حضرت محمد امام هم بوده اند .
اما حد دو دریائی که موسی سعی به رسیدن به ان دارد در واقع رسیدن به مرحله امامت است که توانش را ندارد و ناکام میماند !


باتشکر از این توضیح خوب و جالبتان که الحق مسئولیت امامان بسیارفراتراز رسولان خواهدبود ولی چه خوب که نا دو پیامبر را با هم نوشتید و این فقط از یک تصادف ساده برنخاسته و بلکه دارای اسراریست که بعدها معلوم خواهدشد ..

اما در ظاهر آیات و آنچه فعلا برداشت شده چه فرموده اند ؟؟ یعنی طبق عقاید تشیع و اهل سنت دراین سوره مبارک روی سخن خداوند فقط پیامبر اسلام بوده و محل تلاقی دو دریا نیز چه منظورشده؟؟

باسپاس..

أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏8، ص: 378

وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً (60)
و زمانى كه فرمود حضرت موسى از براى جوان خود كه گفتند يوشع بن نون وصىّ موسى بود كه من استراحت نمى‏كنم تا برسم به محل اجتماع دو دريا يا بگذرم چندين سال شرح اين آيه شريفه و آيات مربوطه باين قضيّه توقّف دارد بر بيان امورى.
(امر اول) اينكه انبياء مراتب مختلفه دارند بعضى فقط علم بظواهر دارند و مأمور بظاهر هستند مثل حضرت موسى و بعضى علم بباطن دارند و مامور بباطن هستند مثل حضرت خضر و الياس و بعضى بهر دو علم دارند و مامور بهر دو هستند و بسا مامور بظاهر و بسا مامور بباطن مثل پيغمبر اسلام و همچنين اوصياء آن حضرت (امر دوم) در موضوع حضرت خضر در ميان مفسّرين از حيث نسب و اسم و وجه تسميه بخضر اختلاف شديديست و اخبار بسيار مبسوطى در اين باب ذكر شده كه در تفسير برهان نقل كرده و آنچه بنظر اقرب مى‏آيد حديث مروى از كافى كلينى است و چون مبسوط بود نقل نكرديم مراجعه ببرهان كنيد.
(امر سيم) غرض از اين حكايت اينست كه انسان در هر مرتبه و مقامى باشد خود را كوچك و حقير بشمارد و ناچيز مثل حضرت زين العابدين عليه السّلام كه در دعا و مناجاتش بفرمايد:
انا اقل الاقلين و اذل الاذلين مثل الذرة بل دونها
و مثل اشرف مخلوقات در پيشگاه احديت عرض كند
ما عرفناك حق معرفتك و ما عبدناك حق عبادتك‏
و امثال اينها بپردازيم بتفسير آيات وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ يوشع بن نون وصى حضرت موسى كه در خدمت موسى بود لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ چون حضرت موسى پيغمبر اولوا العزم بود و مأمور بدعوت و خداوند باو عناياتى فرموده بود مثل تورية كه در او تبيان كل شى‏ء بود و مثل مقام كليميت كه بدون واسطه با خداوند تكلّم ميكرد و معجزات محيّر العقول مثل عصا و يد و بيضا و انفلاق دريا دوازده جاده و انفجار حجره دوازده چشمه و ساير معجزات لكن علم ببواطن نداشت خداوند باو وحى فرستاد كه در مجمع البحرين كسيست كه عالم ببواطن هست حضرت موسى اراده ملاقات او كند و از علم او بهره بردارى كند لذا بيوشع فرمود من خوددارى نمى‏كنم تا اينكه بروم مجمع البحرين كه دو دريا بهم وصل مى‏شود أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً سالهاى درازى و در معناى حقب بعضى گفتند هفتاد سال بعضى هشتاد سال بعضى سالهايى كه هر روز او هزار سال است و در آيه شريفه در حق اهل نار ميفرمايد:
لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً نبأ آيه 23 يعنى روزگارهايى كه آخر ندارد و شايد در اينجا اشاره باشد بمدة مديدى تا پيدا كند آنكه را كه طالب است گفتند حضرت موسى خطبه بسيار بليغى بيان نمود اصحابش گفتند آيا خداوند كسى را خلق فرموده كه داناتر از شما باشد فرمود نميدانم جبرئيل نازل شد كه در مجمع البحرين كسى هست داناتر از شما حضرت موسى عاشق ملاقات او شد مسئلة ممكن بهر مقامى نائل شود محدود است و بالاتر از آن ممكن است حتى در حق نبىّ اكرم كه افضل از جميع ممكنات است در جميع كمالات خطاب ميرسد باو وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً طه آيه 113.

برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 55

(آيه 60)- سرگذشت شگفت‏انگيز خضر و موسى: جمعى از قريش خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند و از عالمى كه موسى عليه السّلام مأمور به پيروى از او شد سؤال كردند، اين آيه و چهار آيه بعد از آن نازل شد.
اصولا سه ماجرا در اين سوره آمده كه هر سه از يك نظر هماهنگ است:
ماجراى اصحاب كهف كه قبل از اين گفته شد، داستان موسى و خضر، و داستان «ذو القرنين» كه بعد از اين مى‏آيد.
اين هر سه ماجرا ما را از افق زندگى محدودمان بيرون مى‏برد و نشان مى‏دهد كه نه عالم محدود به آن است كه ما مى‏بينيم، و نه چهره اصلى حوادث هميشه آن است كه ما در برخورد اول در مى‏يابيم.
در ماجراى موسى و خضر، يا به تعبير ديگر عالم و دانشمند زمانش، به صحنه شگفت‏انگيزى بر خورد مى‏كنيم كه نشان مى‏دهد: حتى يك پيغمبر اولوا العزم كه آگاهترين افراد محيط خويش است باز دامنه علم و دانشش در بعضى از جهات محدود است و به سراغ معلمى مى‏رود كه به او درس بياموزد.
آيه مى‏گويد: «بخاطر بياور هنگامى را كه موسى به دوست خود گفت: من دست از جستجو بر نمى‏دارم تا به محل تلاقى دو دريا برسم هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم» (وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً).
منظور از «فتيه» در اينجا «يوشع بن نون» مرد رشيد و شجاع و با ايمان بنى اسرائيل است، «مجمع البحرين» به معنى محل پيوند دو درياست و منظور محل اتصال خليج «عقبه» با خليج «سوئز» است كه اين دو خليج به درياى احمر متصل مى‏شوند.

ترجمه الميزان، ج‏13، ص: 469
بيان آيات‏
[آنچه از داستان موسى (عليه السلام) و همراه او و ملاقات با عالم به تاويل احاديث (خضر عليه السلام) استفاده مى‏شود و آنچه در باره اين داستان گفته شده است‏]
در اين آيات داستان موسى و برخوردش در مجمع البحرين با آن عالمى كه تاويل حوادث را مى‏دانست براى رسول خدا (ص) تذكر مى‏دهد، و اين چهارمين تذكرى است كه در اين سوره دنبال امر آن جناب به صبر در تبليغ رسالت تذكار داده مى‏شود تا هم سرمشقى باشد براى استقامت در تبليغ و هم تسليتى باشد در مقابل اعراض مردم از ذكر خدا و اقبالشان بر دنيا، و هم بيانى باشد در اينكه اين زينت زودگذر دنيا كه اينان بدان مشغول شده‏اند متاعى است كه رونقش تا روزى معين است، بنا بر اين، از ديدن تمتعات آنان به زندگى و بهره‏مندى‏شان به آنچه كه اشتهاء كنند دچار ناراحتى نشود، چون در ما وراى اين ظاهر يك باطنى است و در ما فوق تسلط آنان بر مشتهيات، سلطنتى الهى قرار دارد.
پس، گويا يادآورى داستان موسى و عالم براى اشاره به اين است كه اين حوادث و وقايعى هم كه بر وفق مراد اهل دنيا جريان مى‏يابد، تاويلى دارد كه به زودى بر ايشان روشن خواهد شد، و آن وقتى است كه مقدر الهى به نهايت اجل خود برسد و خداى اذن دهد تا از خواب غفلت چندين ساله بيدار شوند، و براى يك نشاة ديگرى غير نشاة دنيا مبعوث گردند. در آن روز تاويل حوادث امروز روشن مى‏شود، آن وقت همانهايى كه گفتار انبياء را هيچ مى‏انگاشتند مى‏گويند: عجب! رسولان پروردگار، سخن حق مى‏گفتند و ما قبول نمى‏كرديم.
و اين موسى كه در اين داستان اسم برده شده همان موسى بن عمران، رسول معظم خداى تعالى است كه بنا به روايات وارده از طرق شيعه و سنى يكى از انبياء اولوا العزم و صاحب شريعت است.
بعضى «1» هم گفته‏اند: اين موسى غير موسى بن عمران بلكه يكى از نواده‏هاى يوسف بن يعقوب (ع) بوده است، و اسمش موسى فرزند ميشا فرزند يوسف بوده، و خود از انبياى بنى اسرائيل بوده است. و ليكن اين احتمال را يك نكته تضعيف مى‏كند، آن چنان كه ديگر نبايد بدان وقعى نهاد، و آن نكته اين است كه قرآن كريم نام موسى را در حدود صد و سى و چند مورد برده، و در همه آنها مقصودش موسى بن عمران بوده است، اگر در خصوص اين يك مورد غير موسى بن عمران منظور بود، بايد قرينه مى‏آورد تا ذهن به جاى ديگرى منتقل نگردد.
بعضى ديگر گفته‏اند: داستانى است فرضى و تخيلى كه براى افاده اين غرض تصوير شده كه كمال معرفت، آدمى را به سرچشمه حيات رسانيده از آب زندگى سيرابش مى‏كند، و در نتيجه حياتى ابدى مى‏يابد كه دنبالش مرگ نيست، و سعادتى سرمدى به دست مى‏آورد كه ما فوقش هيچ سعادتى نيست.
ليكن اين وجه جز با تقدير گرفتن درست نمى‏شود، و تقدير هم دليل مى‏خواهد، و ظاهر كتاب عزيز مخالف آن است، و در آن هيچ خبرى از قضيه چشمه حيات نيست، و جز گفته بعضى از مفسرين و قصه‏سرايان از اهل تاريخ ماخذى اصيل و قرآنى كه بتوان به آن استناد جست ندارد. و جدان حسى هم آن را تاييد نكرده و در هيچ ناحيه از نواحى كره زمين چنين چشمه‏اى يافت نشده است.
و در باره آن جوانى كه همراه موسى (ع) بوده بعضى «1» گفته‏اند وصى او يوشع بن نون بوده، و اين معنا را روايات هم تاييد مى‏كند. و بعضى «2» گفته‏اند: از اين جهت" فتى" ناميده شده كه همواره در سفر و حضر همراه او بوده است، و يا از اين جهت بوده كه همواره او را خدمت مى‏كرده است.
و اما آن عالمى كه موسى ديدارش كرد و خداى تعالى بدون ذكر نامش به وصف جميلش او را ستوده و فرموده:" عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً" اسمش- به طورى كه در روايات آمد- خضر يكى از انبياء معاصر موسى بوده است. و در بعضى «3» ديگر آمده كه خدا خضر را طول عمر داده و تا امروز هم زنده است. و اين مقدار از مطالب در باره خضر عيبى ندارد، و قابل قبول هم هست، زيرا عقل و يا دليل نقل قطعى بر خلافش نيست، و ليكن به اين مقال اكتفاء نكرده‏اند، و در باره شخصيت او در ميان مردم حرفهايى طولانى در تفاسير مطول آمده و قصه‏ها و حكاياتى در باره اشخاصى كه او را ديده‏اند نقل شده كه روايات راجع به آن خالى از اساطير قبل از اسلام و مطالب جعلى و دروغى نيست.

بنام او

باعرض پوزش این پست بدون اراده و با رفتن ناگهانی برق بچاپ رسید که اینک بازنویسی خواهدشد..

باسلام خدمت شما جناب فتای عزیز که روی این مطالب وقت میگذارید و البته از روی متنها یا نوشته هایتان هم کاملا معلوم است که در علم و زبان عربی و یا علوم دینی ،قرآنی نیز تبهر داشته و بلکه سررشته امور چنین نوشتاری کاملا نیز بدستتان میباشد که ازاین بابت بسیارخرسندم که میتوان رویتان حساب نمود و ..

و البته تارسیدن به آیات مربوط به ذوالقرنین که زبان حال مطالب و نوشته هایم کاملا مشهوداست که متاسفانه علم چندانی به زبان و ادبیات عربی نداشته و فقط با توجه به متن ترجمه قرآنی ست که چیزی هم میگویم .. مایلم یک مورد را باشما یا سایر دوستان به بحث و اشتراک بگذارم و آن البته احتمالات خودم درقالب سوالات ذیل خواهندبود..

لفطا توجه بفرمایید..

پس چون به محل برخورد دو [دريا] رسيدند ماهى خودشان را فراموش كردند و ماهى در دريا راه خود را در پيش گرفت [و رفت] (61)

البته باتوجه به آیات بعدی .. آیا این احتمال وجود دارد که منظور از برخورد دو دریا ..

1 واقعا یک دریای طبیعی و واقعی که دارای آب میباشد و ..
2 لبه ساحل و مرزبین آب دریا و خشکی که احتمالا همان خشکی خواهدبود یا بقول شما دو دریا اما دریاهای واقعی بوده باشد و ..؟؟
3 و سوال سوم .. آیا میشود که منظور از ماهی خود را .. البته دراین آیات و باتوجه به آیه 71.. همان وسیله یا کشتی ای باشد که آن دو تن یعنی حضرت موسی{ع} و آن جوان یا بنده خاص را به یک ساحل رسانده یاشد ؟؟ {که این موضوع احتمال جابجایی این آیات راقوت خواهدبخشید}

{ والبته باید عرض نمایم که این داستان یک وهم یا داستانی خیالی هم نبوده و نخواهدبود و حتی درکنار حضرت موسی {ع} هم هیچ انسانی و هیچیک ازپیامبرانی که نام برده اید یا نام برده اند نیز نمیباشند و مهم این است که علتها را بیابیم که درادامه شاید به آن نیز رسیدیم که این بنده نمیتواند خودش یک پیامبر بوده باشد .. البته پیام آور بوده و البته در قالب انسانی هم بوده .. اما اینکه یکی از پیامبران قوم یهود هم بوده باشد .. خیر و بلکه پیام آوری بوده که ازطرف خداوند و برای احتمالا برطرف نمودن شبهات احتمالی و پیش آمده حضرت موسی {ع} که احتمالا برایش پیش آمده بودند و بصورت یک انسان ظهورنموده که به اذن خداوند نیز دارای آن قدرتها گردیده که شاید خواسته حکمت خالق را متذکر شود که بعضی مواقع باید تسلیم اتفاقات و پیش آمدها بود و ..؟؟
و حتی مهمتراینکه دارد میگوید : همان اتفاقات نیز علتهایی داشتند که شماانسانهامیتوانید آنهارا پیدا نموده و درگذشته به جنگ سرنوشت و آینده بروید که احتمالا درست هم میگوید و این کار امکان پذیر هم خواهدبود و البته نه توسط ما که همچنان توسط دانشمندان غربی که برای دانستن هرسوالی پولهای کلان هم خرج مینمایند و ..؟؟

والبته همزمان ..

و پيامبران [خود] را جز بشارت‏دهنده و بيم‏رسان گسيل نمى‏داريم و كسانى كه كافر شده‏اند به باطل مجادله مى‏كنند تا به وسيله آن حق را پايمال گردانند و نشانه‏هاى من و آنچه را [بدان] بيم داده شده‏اند به ريشخند گرفتند (56)

سوال:
آیا این ازمتن ترجمه میباشد که از واژه جمع پیامبران و افعال آینده استفاده نموده که نفرموده پیامبران خود را جز بشارت دهنده گسیل نداشتیم یا خیر ..؟؟ {والبته اگر روی سخن خود پیامبرگرامی اسلام هم باشد نیازی به توضیح نخواهدبود}

و همچنین چرا خداوند درقرآن و همین سوره مبارک و درجایی گله مینماید که چرا انسانها یا بندگانش به آیات ما ایمان نمی آورند و ..
و كيست‏ستمكارتر از آن كس كه به آيات پروردگارش پند داده شده و از آن روى برتافته و دستاورد پيشينه خود را فراموش كرده است..؟؟

و در ادامه همین آیه و بعد از بیان آن گله و شکایت و البته در دهها آیه مشابه میفرماید ما خودمان چنین خواستیم و ما بردلهای هرکس که بخواهیم پوشش قرارمیدهیم..

ما بر دلهاى آنان پوششهايى قرار داديم تا آن را درنيابند و در گوشهايشان سنگينى [نهاديم] و اگر آنها را به سوى هدايت فراخوانى باز هرگز به راه نخواهند آمد (57)

و آیا اینها نمونه ای از دلداری خالق نسبت به پیامبر یا پیامبرانش نخواهدبود که بنوعی خداوند دارد دراینجا پیامبر گرامی خود را دلداری داده تا ایشان آرام گیرند ؟ با توجه به آیات اولیه که فرموده بود .. توخود را از هدایت آنان هلاک خواهی نمود ؟؟ {واقعا ماخودمان اگر دریک یا نهایتا 3 الی 8 پست و با صدها دلیل قامع کننده نتوانیم یک کاربر یا انسانی را متوجه اشتباهش نموده و او را هدایت نماییم و هردفعه هم یک حرف و دلیلی پوچ ارائه نماید چه مقدار ناراحت و حتی عصبی میشویم و الان وای بحال پیامبران که گویی هزاران پست میزدند و هزاران دلیل و برهان آشکار و حتی هزاران معجزه رو میکردند اما بازهم ..؟؟

بنابراین و با توجه به انسان بودن پیامبران میتوان چنین استدلالی را ازاین آیه یا چنین آیاتی نیز نمود که نوعی دلجویی درکاربوده یا خیر ؟؟ بنابراین منظور واقعی این آیات چیست ؟؟

و البته اینها هم سوالات جنبی آن :

گفته شده دراین سوره مبارک 3 داستان { فعلا به احتمال یا برداشت خودحقیر .. 1 داستان کهف ازمعاد و مرده و زنده شدن موجودات 2 و ازفرازونشیبها یا دنیاهای چندگانه با مصداق مثال معروف ایرانیه خودمان گهی زین به پشت و گهی پشت به زین {باداستان دو انسان دارا و نادار در انواع دارایی ها} و 3 و داستان سوم نیز شاید اعلان رستاخیز یا علم پیشگویی را دارد بیان مینماید که بنوعی دارد پیشگویی های وقایع مهم جهانی که در گذشته روی داده و در آینده نیز روی خواهندداد را معرفی مینماید .. که البته رستاخیزها و این وقایع هر روز و هرساعت و هرلحظه هم درحال اتفاق و روی دادن البته به اشکال کوچکتر و گوناگون بوده و میباشد } بیان گردیده که من میخاستم بدانم آیا آیات رابط آنها هم مشخص یا مجزا شده اند و اگربلی این آیات کدام اند؟؟ {فقط ذکرشماره و درصورت محبت بیشتر .. خود آیات}

ممنون و سپاسگذار..

[=times new roman]حـاش لـلـه کـه نـیـم مـعـتـقـد طـاعـت خـویـش----- ایـن قـدر هـسـت کـه گـه گـه قـدحی می نوشم
هـسـت امـیـدم کـه عـلـیـرغـم عـدو روز جـزا ------فــیــض عــفــوش نـنـهـد بـار گـنـه بـر دوشـم

ظاهراً ایه 56 نظر بنده را تایید میکند که اگر موسی در مقابل ان بنده کم میاورد ایرادی بر او و سایر پیامبران نیست چون وظیفه او رساندن وحی است که البته هیچ کوتاهی از او سر نزده تا سزاوار نکوهش باشد .
نگرانی شما در مورد تداوم پیامبران موردی ندارد چون خداوند در آیه یکم قران را بدون تحریف و کم کاست معرفی و تداوم رسالت به عهده او قرار داده شده است .
اما بحث دریا نیز منتفی است چون در داستانهای بعدی فقط بحث یک کشتی است که انرا نیز ان بنده سوراخ میکند و بقیه قضایا در خشکی اتفاق میفتد !

بنام او

و سلام و شب بخیر استادگرامی..

و اما بقیه پاسخها چی شدند..؟؟

من تا این ساعت متاسفانه درجاهای دیگر ازاین دنیای مجانی {ببخشید مجازی} بودم و الان که مراجعت نمودم متوجه شدم شمادرساعت22 پست خودراارسال نمودید و ازهمه آن پاسخها فقط به دومورد اشاره نمودید..

بازهم ممنون و سپاسگذار..

واما با اجازه شما .. نقدی بر پست شما ..

[=times new roman]ظاهراً ایه 56 نظر بنده را تایید میکند که اگر موسی در مقابل ان بنده کم میاورد ایرادی بر او و سایر پیامبران نیست چون وظیفه او رساندن وحی است که البته هیچ کوتاهی از او سر نزده تا سزاوار نکوهش باشد..

[=times new roman]منهم بااین نظر موافقم اما..
[=times new roman]
{دنباله ازهمین متن:}
نظر شما متین و منهم با آن بطورنود و نه درصد موافقم ..{آن یکدرصدرامیگذارم برای روزمبادا} ..
اما داشته باش که اگرکاربالا بگیرد پانصدو پنجاه پست در رد نظرشما ردیف خواهندشد .. چرا ؟؟ چون حقیقت را گفتید اما برای سد موارد احتمالیه سوء استفاده های احتمالی مجبور مینمایید که مخالفت خودرا اعلام نمایند .. چرا ؟؟
چون گفته شما که درست هم میباشد دارای تفاسیری نیز میشود..
1 تفسیراول :
شما دارید معترف میشوید به اینکه پیامبران فقط انسان اند و .. انسان هم نه بلکه جایزالخطا و نه بلکه ممکن الخطا .. که به اعتقاد این حقیر مجبورالخطاست .. چرا ؟
به این دلیل که ..؟؟

چون ازاین جلوترنمیتوان رفت .. چون با برخی باورهای غلط ماهم متاسفانه جوردرنمی آید و این قضیه دقیقا ممکن است مانند آن تعریف آن جناب استادی باشد که فرمودند درعرش به خداوند خبررساندند خدایا چه نشستی که علی {ع} درب خیبر را ازجاکنده و آنرا پرت کرده بطرف آسمان و از همه آسمانهایت هم گذشته و عن فریب است که برسد به اینجا و همه ما را تار و مال نماید ..

و بعداز کلی خندیدن و برخی نیز ابرازناراحتی و دلخوری بی دلیل .. بله وقت پشت سر گذاشتن تحاریف و حتی بیرون آوردن و معرفی نمودنشان رسیده که بله : زمانی بود که شاید نیازبود که از مذهبها و باورها و سنتها بشدت مراقبت شود و بهمین دلیل هربزرگی { چه ازشیعه چه ازسنت چه ازهرمذهب دیگری } و در صدها سال قبل و به مقدار کارکرد سلولهای مغزش هرچه داشت درکف اخلاص نهاد و البته که ماشاا... و هزار و صد ماشاا... به سلولهای خاکستری ذهن خلاق ما ایرانی ها و درواقع هموطنان چندصدسال ما ایرانیان..

اما الان چی .. درعصر ارتباطات بسیار سریع جوان کنجکاو ما با یک کلیک و سرچ و اسیر شدن دریک انجمن اشبهه وهابیت {باعرض معذرت ازبرادران وهابی} متوجه میشود که ای بابا گویی سرما کلاه رفته بود و مانمیدانستیم و ..
واینجاست که میخواهد عقده دل وانماید و ..
و نه بلکه ازمذهب که ازدین هم زده و فراری میشود ..

حالا قریب به هفتاددرصد نسل جوان ما ازمذهب و دین زده شده اند و الان شما مسئول سیاستی هستید که قصد نموده تا آنان را بدامان پاک مذهب مقدس شیعه بازگرداند ..
چه میکردید؟؟
لطفا به اختصارنظرتان رابنویسید؟؟
تذکر اول:
{والبته این سوال مربوط به این تاپیک نخواهدشد و فعلا همینجور گفتم خالی ازلطف نباشد .. چنانچه مسئولان این انجمن مایل بودید آنرا حذف یا درتاپیکی جداگانه و البته با کمی ویرایش و اضافه نمودن متن ، مطرح نمایید تا درآن شرکت نموده و نقطه نظرات مثبت و منفی خودرابیان نماییم..}

تذکر دوم:
{اگر کسی هم از ابتدای آیه 60 تا انتهای آیه 82 را مایل است یا میتواند بصورت داستان کوتاه ولی فشرده و دریک پست تعریف و جمع بندی نماید لطفا مانند یک انشا و آنچه ازآن شنیده یا میداند را فقط دریک پست و لطفا باخط خوانا و درشت و زیبا بازگونمایید..}

باسپاس..

بنام او
باسلام..

فتا 1

[=times new roman]نگرانی شما در مورد تداوم پیامبران موردی ندارد چون خداوند در آیه یکم قران را بدون تحریف و کم کاست معرفی و تداوم رسالت به عهده او قرار داده شده است .

نيازمند هدايت
و پيامبران [خود] را جز بشارت‏دهنده و بيم‏رسان گسيل نمى‏داريم و كسانى كه كافر شده‏اند به باطل مجادله مى‏كنند تا به وسيله آن حق را پايمال گردانند و نشانه‏هاى من و آنچه را [بدان] بيم داده شده‏اند به ريشخند گرفتند (56)


{البته مسلط بر همه آیات قرآن نمیباشم و شاید دهها آیه مانند این وجودداشته باشد}

باسپاس..

بنام او

باسلام

فتا 1

[=times new roman]اما بحث دریا نیز منتفی است چون در داستانهای بعدی فقط بحث یک کشتی است که انرا نیز ان بنده سوراخ میکند و بقیه قضایا در خشکی اتفاق میفتد !
[=times new roman]

ممنون و اما باعرض معذرت معلوم میشود سوال را درست متوجه نشدید یا عنایت کافی ننمودید ..

بحث برسر همین است که این داستان یا زوایای تاریک آن آشکارشوند ..
وقتی اینهمه تفسیر و اینهمه چنددستگی درتفاسیر موج میزنند .. بنابراین پرواضح است که یک اتفاق نظر وجود ندارد چرا چون یک سری ابهامات وجود دارد که بهمین دلیل و اینک ما قصد نمودیم تا آن ابهامات را برملا نماییم و من و شما و چند دوست و استاد عزیز دیگر دراین سال و ماه و روز و لحظه شروع کننده آنها شده یا میشویم والبته شاید اثرش در مثلا بیست سال دیگر که ما پیرترشدیم یا اصلا وجود فیزیکی هم نداشتیم آشکار و نمایان شدند اما میشوند .. چرا چون وقتیکه یک فکر یا ایده متولد میشود برای بقا آمده ونه نابودی و اگر قرار به نابودی هم باشد حداقل باید چنداتفاق حادث شود ..
1 نابودی ایده های کهنه یا ؟؟
2 کمرنگ نمودن یا باعث مخفی شدن آن ایده ها گردد ..
3 خودش چند .. مدت زمانی عرصه تاز و تاخت را بدست بگیرد..
و البته شاید موارد دیگری هم باشند اما مهم این میباشد که طرح ها و ایده های جدید {چه درست چه نادرست} باید متولد شوند و چه بهترکه شیعه پایه گذارایده های درست درجهان گردد که این باعث آبروی شیعه و همچنین بالارفتن حیثیت آن درنزد افکارعمومی خواهدشد..
واحتمالا دیگه لازم نخواهدبود تا از تاثیر افکارعمومی مطلبی اضافه نمایم بجز اینکه همه آینده ایران و شیعه بدست همین افکار و منجمله افکارعمومی اند و نقش تعیین کننده در آینده ما را همین افکارعمومی مشخص و حتی تعیین خواهندنمود..

باسپاس..

نيازمند هدايت;354932 نوشت:
شما دارید معترف میشوید به اینکه پیامبران فقط انسان اند و .. انسان هم نه بلکه جایزالخطا و نه بلکه ممکن الخطا .. که به اعتقاد این حقیر مجبورالخطاست .. چرا ؟

[=times new roman]بند[=times new roman]ه به هیچ وجه عرض نکردم که پیامبران جایز الخطا بلکه حتمی الخطایند بلکه عرض کردم عدم رسیدن به یک مرحله اصلاً خطا نیست
[=times new roman]
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَینَا عِیسَى ابْنَ مَرْیمَ الْبَینَاتِ وَأَیدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَینَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَكِنَّ اللَّهَ یفْعَلُ مَا یرِیدُ«البقرة/253»
برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری بخشیدیم از آنان کسی بود که خدا با او سخن گفت و درجات بعضی از آنان را بالا برد و به عیسی پسر مریم دلایل آشکار دادیم و او را به وسیله روح القدس تایید کردیم و اگر خدا می‏خواست کسانی که پس از آنان بودند بعد از آن [همه] دلایل روشن که برایشان آمد به کشتار یکدیگر نمی‏پرداختند ولی با هم اختلاف کردند پس بعضی از آنان کسانی بودند که ایمان آوردند و بعضی از آنان کسانی بودند که کفر ورزیدند و اگر خدا می‏خواست با یکدیگر جنگ نمی‏کردند ولی خداوند آنچه را می‏خواهد انجام می‏دهد
[=times new roman]


اینکه برخی از پیامبران بر دیگران امتیاز بیشتری دارند دلیلی بر خطای دیگران نمیشود .

و اینکه چون پیامبران مانند ما انسانند پس جایز الخطایند نیز درست نیست ، بله درست است که یک انسان نمیتواند خارج از جو زندگی کند ولی زمانی که لباس فضانوردی پوشید میتواند !

[=times new roman]

نيازمند هدايت;354933 نوشت:
نيازمند هدايت و پيامبران [خود] را جز بشارت‏دهنده و بيم‏رسان گسيل نمى‏داريم و كسانى كه كافر شده‏اند به باطل مجادله مى‏كنند تا به وسيله آن حق را پايمال گردانند و نشانه‏هاى من و آنچه را [بدان] بيم داده شده‏اند به ريشخند گرفتند (56)

[=times new roman]کشف الاسرار
«وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ» و نفرستيم ما فرستادگان، «إِلَّا مُبَشِّرِينَ» مگر بشارت دهان [فرمان برداران را]، «وَ مُنْذِرِينَ» و بيم نماينده و ترساننده [گردن گردن‏كشان را]، «وَ يُجادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ» و پيكار ميجويند و مى‏پيچند كافران بكژ و دروغ، «لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ» تا بيوكنند و باطل كنند بپيكار خويش حق را، «وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً (56)» و سخنان من و وعيد من بافسوس گرفتند.

نسفی
و نمى‏فرستاديم پيامبران مگر مژده دهندگان به ثواب مر مؤمنان را، و ترسانندگان به عذاب مر كافران را وَ يُجادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ و جدال مى‏كنند كافران به باطل تا حق را كنند زايل وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً و فسوس گرفتند قرآن را، و بيم كردند پيامبران را.

این دو ترجمه تحت اللفظی میباشد دقت فرمایید مفهوم مورد نظر شما به هیچ وجه درانها دیده نمیشود .
دقت فرمایید نمیشود با توجه به ترجمه به نتایج دلخواه رسید که این همان تفسیر به رای است .

نيازمند هدايت;354935 نوشت:
بحث برسر همین است که این داستان یا زوایای تاریک آن آشکارشوند ..

[=times new roman]
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِیمِ كَانُوا مِنْ آیاتِنَا عَجَبًا«9»
مگر پنداشتی اصحاب کهف و رقیم [=خفتگان غار لوحه‏دار] از آیات ما شگفت بوده است

البته سوره کهف همه اش اسرار است و همانطور که تفاسیر مختلف است ما نیز تیر در تاریکی میاندازیم تا صاحب دین بیاید و از این اسرار پرده بردارد حال بنده توسیه میکنم بدنبال محل برخورد دو دریا نروید بلکه به دنبال غاری بروید که بنا بر صراحت قران کریم دارای نشانه است !

بنام او

و سلام..

متن هایتان را خواندم و ممنون..

ولی منظورخاصی نسبت فقط به متن شما نداشتم و ملاحظه فرمودید که خودهم گفتم بانظرشما که اگراین باشد پیامبران هم جز به پیام رسان نبودند و همچنین انسان هم بوده باشند موافقم چون احتمال میدهم برای انسان شدن مراحلی ست که باید در دنیایی دیگر این مراحلش بگذرد تا یک انسان بتواند قدم به این دنیا بگذارد که یکی از این مراحل متاسفانه یا خوشبختانه آلوده شدن به ویروسر گناه ست که اگر این ویروس داخل بدن انسان نگردد احتمال زندگی از او را خواهدگرفت و فکر میکنم شاید یکی از دلایلی که انسانهایی در کودکی و نوزادی میمیرند نیز همین باشد و البته فکرمیکنم همین امر هم اجازه نمیدهد انسانهای بالغ خود را در زمین خدا بدانند و یا انسانهایی ، انسانهایی دیگررا تا حد خدا بالا ببرند و بالاخره از هرراهی باشد زمینه سقوط آنان را ولو طی صدها سال فراهم میاورد و ..

درمورد متن ترجمه که فرمودید درپستی دیگر پاسخ خواهم داد ولی فعلا متشکر از لطف شما درپاسخ داد...

درپناه او..

موضوع قفل شده است